اخلاق اسلامی
مقدمه:
اسلام دين اخلاق پسنديده است، انسانها را به داشتن چنين اخلاقي فراخوانده، و به پرورش جامعهي اسلامي بر آن علاقمند ميباشد. خداوند پيامبر خود را چنين تعريف و تمجيد مينمايد: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: 4].
خداوند سبحانه و تعالي اخلاق شايسته را وسيلهاي براي دست يابي به درجات بالاي بهشت قرار دادهاست. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾ [آلعمران: 133-134]. بدين معني كه: «و براى نيل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنايش [به قدر] آسمانها و زمين است [و] براى پرهيزگاران آماده شده است بشتابيد. همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مىكنند و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم درمىگذرند و خداوند نكوكاران را دوست دارد».
خداوند ما را به داشتن اخلاق وارسته و نيك امر مينمايد: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ﴾ [فصلت: 34]. معني آيه: «و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع كن آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل مىگردد». همچنين پيامبرﷺ به بزرگواري اخلاقي فرامي خواند: «اتَّقِ اللَّهَ حَيْثُمَا كُنْتَ وَأَتْبِعِ السَّيِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخَالِقِ النَّاسَ بِخُلُقٍ حَسَنٍ [ترمذي]. معني حديث: «تقواي خدا را پيشه كن هركجا كه باشي. بدنبال هر بدي كار نيكي را انجام بده آن را بزدايد. با مردم با اخلاق نيك رفتار نما».
و از پيامبرﷺ نقل شده است كه فرمودند: «ما من شَيءٍ أَثْقَلُ في ميزَانِ المُؤمِنِ يَومَ القِيامة من حُسْنِ الخُلُق. وإِنَّ اللَّه يُبغِضُ الفَاحِشَ البَذِيِّ». [روايت ترمذي]، يعنى: «هيچ چيزي در روز قيامت در ترازوي بندهء مؤمن سنگينتر از اخلاق نيکو نيست، و خداوند زشت ميدارد بدکردار بدگفتار را».
بنابراين فرد مسلمان بايد به اخلاق نيكو آراسته گردد. در اين زمينه بايد رسول خداﷺ را، كه نيكوترين اخلاق را داشته و اخلاق ايشان همان قرآن بوده است، سرمشق خويش قرارد هد. انسان مسلمان ميتواند بواسطهي اخلاق نيك خويش به بالاترين درجات و ارجمندترين جايگاهها دست يافته و به كسب محبت خداوند، پيامبر و مؤمنان، و نيز به رضامندي خداوند سبحانه و تعالي و ورود به بهشت نايل ميگردد.
اين كتاب شامل فرازهايي از اخلاق والاي اسلامي است كه بر هر مسلماني لازم است تا بدان آراسته شده و آن را جزو صفات هميشگي خود قرار دهد.
مترجم: مسعود محمدى
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
درنگ كردن و تأني
پيامبر اکرمﷺ وليد بن عقبه را براي جمع کردن زکات و صدقات قبيله بنيمصطلق برگزيد، آنان با ديدن او که داشت ميآمد، براي استقبال از او بهسويش شتافتند. وليد گمان کرد آنان از اسلام دست برداشته و بهسويش ميآيند تا او را بکشند. او بيآنکه از حقيقت امر آگاه شود، به شهر بازگشته و پيامبرﷺ را از قضيه با خبر ساخت.
رسول اکرمﷺ، خالد بن وليدt را با سپاهي از مسلمانان را فرستاد و به تامل کردن سفارش فرموده و امر کرد که تا حقيقت امر روشن نشود در جنگ با بني مصطلق عجله نکنند. قبل از حمله به آنان، خالد بن وليد کساني را فرستاد تا از احوالشان با خبر شود. آن افراد بازگشته و تاکيد کردند که بنيالمصطلق از اسلام و تعاليمش دست نکشيدهاند و در آنجا همچنان صداي اذان شنيده شده و نماز برپاداشته ميشود. خالد بن وليد بدون هرگونه جنگ و خونريزي بهسوي پيامبرﷺ بازگشت خبر داد که بني مصطلق از اسلام دست نکشيدهاند. در اين مورد خداوند تعالي آيهاي را فرو فرستاد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ [الحجرات: 6]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كردهايد پشيمان شويد».
رسول خداﷺ اسامه بن زيد را بهسوي اقوامي که دعوت اسلام را رد کرده بودند، برگزيد. اسامه و افرادش با آنان جنگيده و آنان را شکست دادند. مردي از آن قبيله فرار کرد و اسامه و يکي از انصار او را تعقيب کردند و هنگامي که نزديک مرد فراري شده و چيزي نمانده بود او را به قتل برسانند، مرد گفت: «لا إله إلا الله» انصاري از او دست برداشته و از کشتن وي صرف نظر کرد، ولي اسامه گمان برد که او از ترس کشته شدن کلمهي: «لا إله إلا الله». را بر زبان آورده است، پس با نيزهاش ضربهاي زده و او را کشت.
* وقتي به مدينه رسيدند، رسول خداﷺ از آنچه اتفاق افتاده بود آگاه شد و فرمود: اي اسامه، آيا بعد از اينکه «لا إله إلا الله». گفت او را کشتي؟ اسامه جواب داد: يا رسول اللهﷺ او پناه جوينده بود (تا با آن از کشته شدن خلاص گردد). رسول خداﷺ باز تکرار فرمود: آيا او را بعد از آنکه «لا إله إلا الله». گفت، کشتي؟ و اين سخن را به اندازهاي تکرار فرمود که آرزو کردم کاش پيش از اين روز مسلمان نشده بودم.
* در جنگ بدر سهيل بن عمرو به اسارت سپاه اسلام درآمد. سهيل شخص سخنور و بليغي بود. بنابراين حضرت عمر بن خطابt خواست با ضربهاي دندانهاي پيشين وي را بشکند تا ديگر براي کافران سخنراني کرده و مشرکان را به جنگيدن ترغيب نکند. به همين جهت از پيامبر اکرمﷺ اجازه خواسته و گفت: به من اجازه دهيد تا دندانهاي سهيل را برکنم تا عليه ما سخنوري نکند.
رسول اکرمﷺ فرمود: راحتشان بگذار (دندانهاي او را)، شايد روزي مايهي خوشحالي تو گردند.
در فتح مکه سهيل مسلمان آورده و اسلامش را نيکو و زيبا نمود. هنگاميکه رسول خداﷺ وفات يافتند، عدهاي از اهالي مکه قصد داشتد از دين اسلام روي گردان شوند ولي سهيلt برخاسته و براي آنان سخنراني کرد و خدا را به يادشان آورد و آنان را به ثبات و تمسک به دين خداوند تشويق نمود. مردم به سخنانش گوش داده و از او اطاعت کردند.
درنگ کردن چيست؟
درنگ کردن شامل پايداري، آهستگي و عجله نکردن ميباشد. فرد مسلمان در هر کاري با تامل و درنگ عمل مينمايد. شخص مسلمان در کار خويش مسامحه و غفلت راه نداده و بلکه سعي دارد تا وظيفهاش را با درنگ و اطمينان و خلوص نيت ادا ميکند. امام عليt فرمود: شتاب در عمل مورد پسند نيست بلکه عمل نيک و بهتر مدنظر است. همانا مردم نميپرسند در چه مدت کار تمام شده بلکه به کامل بودن و درستي آن کار مينگرند.
دانش آموزي در مطالعاتش درنگ نموده و حوصله به خرج ميدهد، و در نتيجهي اين کار درسهايش را به خوبي ميفهمد. برخي از حکما گفتهاند: کسي که در جواب دادن عجله کند از جواب درست دور شده است. نيز گفتهاند: با درنگ و حوصله به هر آنچه که بخواهي ميرسي.
فرد مسلمان در عبادت و طاعتش خشوع داشته و عبادت را با آرامش و آهستگي و کمال دقت به انجام ميرساند. در حال نماز، آن را با فروتني و خشوع کامل براي پروردگار جهانيان بجامي آورد. در هنگام دعا خدايش را با زاري و فروتني فراخوانده و آن را با سپاس و ستايش خداوند و صلوات بر رسول خداﷺ شروع ميکند.
يکبار پيامبر اکرمﷺ مردي را ديد که پس از نمازش دعا کرده و در آن پروردگار را تمجيد نگفته و بر پيامبرﷺ صلوات نفرستاد. آن حضرتﷺ به او فرمود: «عَجِلْتَ أَيُّهَا الْمُصَلِّي». يعني: «اي نمازگزار، عجله نمودي!».
رسول خداﷺ شنيد که فردي که نماز ميگزارد در دعايش پروردگار را ستوده و سپاسش گفت و بر رسول خدا صلوات فرستاد. رسول خداﷺ فرمود: «ادعُ تُجَبْ، وسل تُعْطَ». [نسائي] يعني: «دعا کن که اجابت ميشود و بخواه که داده ميشود».
مسلمان در اجابت دعاي خويش عجله نميکند. پيامبر اکرمﷺ فرمود: «يُسْتَجَابُ لأَحَدِكُمْ مَا لَمْ يَعْجَلْ يَقُولُ دَعَوْتُ فَلَمْ يُسْتَجَبْ لِى». [متفق عليه]. يعني: «اجابت ميشود براي هريک از شما تا ماداميکه شتاب نکند و نگويد به پروردگارم دعا کردم و مرا اجابت نکرد».
فضيلت درنگ و تأني:
از پيامبرﷺ روايت شده که فرمودهاند: «السَّمْتُ الْحَسَنُ وَالتُّؤَدَةُ وَالاِقْتِصَادُ جُزْءٌ مِنْ أَرْبَعَةٍ وَعِشْرِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ». [ترمذي]. يعني: «مظهر نيكو و درنك كردن و اقتصاد (صرفهجويي) بخشي از بيست و چهار بخش نبوت است».
همچنين پيامبر اکرمﷺ به يکي از يارانش فرمود: «إِنَّ فِيكَ خَصْلَتَيْنِ يُحِبُّهُمَا اللَّهُ الْحِلْمُ وَالأَنَاةُ». [مسلم] يعني: «در تو دو صفت وجود دارد که خدا آن را دوست ميدارد، بردباري و تأني کردن».
باز در جايي رسول خداﷺ فرموده است: «الأَنَاةُ مِنَ اللَّهِ وَالْعَجَلَةُ (التسرع في غير موضعه) مِنَ الشَّيْطَانِ». [ترمذي] يعني: «تاني کردن از خداوند و عجله (شتاب ورزيدن در جايي که لازم نيست) از شيطان است».
عجله:
خداوند تبارک و تعالي به ما امر نموده که از عجله پرهيز کرده و ميفرمايد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ [الحجرات: 6]. يعني: «اى كسانىكه ايمان آوردهايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كردهايد پشيمان شويد».
گفتهاند: سوارکار شتابان نه مقصد رسيده و نه مرکبي برايش ميماند (مردي که از شدت عجله مرکبش را ميزند تا سريعتر حرکت کرده و به آن استراحتي نميدهد تا هلاکش ميگرداند). همچنين گفته شده: آنکه بر مرکب عجله سوار شد، در لغزشگاهها افتاده است.
عجله درکارهاي خير:
چنانچه فرد مسلمان در صدد کار خيري بود، بايد در انجام آن بر ديگران پيشي جسته و تاخير نکند. اگر خواست صدقهاي بدهد، بهتر است در انجام آن شتاب ورزد. به همين ترتيب در صورت انجام هر طاعت معيني بايد بدان مبادرت ورزد. رسول خداﷺ فرمودهاند: «التُّؤَدَةُ فِى كُلِّ شَىْءٍ إِلاَّ فِى عَمَلِ الآخِرَةِ». [أبو داود] يعني: «درنك كردن در هر کاري به جز در کارهاي مربوط به آخرت نيکوست».
همچنين رسول خداﷺ به ما امر کرده است که در افطار کردن، عجله نماييم و ميفرمايد: «لا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا فِطْرَهُمْ». [متفق عليه] يعني: «هميشه مردم به خيراند، تا ماداميکه در افطار شتاب نمايند».
از اينرو واضح است درنگ کردن در کار خير جايز نبوده و بايد در اجراي آن شتاب ورزيد، خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾ [آلعمران: 133]. يعني: «و براى نيل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنايش [به قدر] آسمانها و زمين است [و] براى پرهيزگاران آماده شده است بشتابيد».
و اينجا عجله کردن راهي براي دستيابي به بهشت است. اما در مورد ساير امور دنيوي، مسلمان در آن درنگ نموده و به آهستگي عمل کند.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
ايثار
حذيفه عدوي در جنگ يرموک دنبال پسر عمويش ميگشت، همراه او يک ظرف آب بود، بعد از مدتي او را زخمي يافت، از او پرسيد: آب ميخواهي؟ او با موافقت اشاره کرد. قبل از اينکه آب بخورد صداي آه و نالهي مرد ديگري را شنيد. پسر عموي حذيفه بهسوي او اشاره کرد، تا برود و آب را به مردي که درد ميكشيد بدهد، حذيفه بهسوي او شتافت، و هشام بن عاص را يافت.
هنگامي که ميخواست به او آب بدهد صداي مرد ديگري را شنيد که گفت آه، هشام اشاره کرد تا حذيفه با آب بهسوي او برود، وقتي پيش او رفت جان سپرده بود، پس با آب به طرف هشام برگشت ديد که او هم مرده است، و وقتي که به طرف پسر عمويش رفت، او نيز جان داده بود.
و همه آنها ميخواستند ديگري را بر خود در نوشيدن آب ترجيح دهند.
زني نزد رسول اللهﷺ آمد و برايش جامهاي را به عنوان هديه آورد. پيامبرﷺ بدان آن نياز داشته و آن را به تن نمود. يکي از صحابه او را ديد و آن را طلب کرد، و گفت: يا رسول الله، چه زيبا است، اين را بر تن من بپوشان. پيامبرﷺ آن را از تن خود درآورده و به او بخشيد. صحابه به آن مرد گفتند: اين کار تو درست نبود، پيامبرﷺ به اين لباس احتياج داشت، از او خواستي چون ميدانستي که درخواست کسي را رد نميکند. مرد گفت: به خدا سوگند که من آن را براي پوشيدن از او درخواست نکردم، بلکه براي کفن ميخواستم. [بخاري] مرد آن را به عنوان تبرک از رسول اللهﷺ نگه داشت تا اينکه کفن او شد.
مردي گرسنه به نزد پيامبرﷺ که در مسجد بود آمد، و از او غذا طلب نمود، پيامبرﷺ كسي به خانه فرستاد تا برايش غذا بياورند، و به جز آب چيزي نيافتند. پيامبرﷺ فرمود: «چه کسي امشب مهمان را ضيافت ميکند تا رحمت خدا بر او باشد». مردي از انصار گفت: من يا رسول الله. مرد انصاري مهمان را بهسوي خانهاش برده و به همسرش گفت: آيا چيزي داري؟ گفت نه، به جز غذاي بچهها. به غير از غذاي کمي که فقط كفاف بچههاي کوچکمان را ميكند، چيزي نداريم. گفت: بچهها را سرگرم کن تا خوابشان ببرد. هنگامي که مهمان داخل شد چراغ را خاموش کرد، و هرچه غذا داشتند جلوي مهمان گذاشت. خود در کنار مهمان نشست و وانمود كرد كه دارد با او غذا ميخورد، مهمان تا جايي که سير شد خورد. و آن مرد و همسرش با بچههايشان گرسنه خوابيدند.
هنگام صبح، مرد همراه مهمان به نزد پيامبرﷺ رفتند. آن حضرتﷺ به مرد انصاري گفت: «خداوند از کار شما در عجب ماند به دليل مهمان نوازي امشبتان». [مسلم]. خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾ [الحشر: 9]. يعني: «و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مىدارند».
بيشتر از سي مرد ميهمان ابوحسن انطاکي بودند. تنها مقدار کمي نان گرده داشتند که کفافشان نميداد. نان را به اندازههاي کوچک بريدند، و چراغ را خاموش کردند براي اينکه هر کدام ميخواستند تا ديگري طعام را بخورد و ديگري را بر خود ترجيح ميدادند، ولي هيچکدام از آنها غذا را نخوردند.
ايثار چيست؟
ايثار يعني آنكه فرد نياز ديگران را بر احتياج خود مقدم داشته و با وجود اينکه خود به چيزي نياز دارد آن را ببخشد. خود گرسنه است و ديگري را سير ميکند، و خود تشنه ميماند تا ديگري سيراب شود. پيامبرﷺ ميفرمايد: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ». [متفق عليه] يعني: «مؤمن شمرده نميشود يکي از شما تا دوست داشته باشد براي برادرش آنچه را براي خويش دوست ميدارد».
عايشهل نقل مينمايد كه: پيامبرﷺ تا زمان وفاتش سه روز پشت سر هم را سير نبوده است. اگر ميخواستيم سير ميشديم ولي ديگري را بر خود ترجيح ميداديم.
برتري ايثار:
خداوند اهل گذشت و ايثار را تمجيد نموده، و آنها را از گروه رستگاران قرار ميدهد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾[الحشر: 9]. يعني: «و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مىدارند و هر كس از خست نفس خود مصون ماند ايشانند كه رستگارانند».
خودپسندي:
خودپسندي يعني خويش را بر ديگري ترجيح دادن، و درست نقطه مقابل ايثار است. جزو صفات ناپسندي ميباشد که پيامبرﷺ از آن نهي نمودهاند. چه نازيبا است كه انسان داراي صفت خودپسندي و خودپرستي باشد ولي چه زيبا است صفت ايثار و از خودگذشتگي درميان انسانها.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
امانتداري
هنگامي که پيامبرﷺ مکه رافتح کرده و وارد مسجد الحرام شد، دور کعبه طواف نموده و بعد از اتمام طواف، عثمان بن طلحه را، که کليددار مکه بود، احضار نموده و کليد خانهي خدا را از او گرفت. خانهي کعبه گشوده شده و پيامبرﷺ داخل آنجا شد. آنحضرتﷺ بر در کعبه ايستاده و فرمود: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ...».
سپس در مسجد نشستند علي بن ابيطالبt برخاسته و گفت: يا رسول الله! افتخار پردهداري و آب رساني حاجيان را به من واگذاريد. پيامبر خداﷺ فرمودند: عثمان بن طلحه كجاست؟ او پيش آمده و پيامبرﷺ فرمود: عثمان بن طلحه، اين هم كليد تو! امروز روز نيكي و وفاي به عهد است. [سيرهي ابن هشام]. آيهاي در شأن اين موضوع نازل گشت اينگونه كه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: 58]. يعني: «خدا به شما فرمان مىدهد كه سپردهها را به صاحبان آنها رد كنيد...». و اين چنين بود که پيامبرﷺ از تحويل دادن کليد به حضرت عليt، جهت اقدام به خدمت نمودن و آب رساني (سقايه) حجاج، خودداري کرده و آن را به عثمان بن طلحه پس داد. اين عمل تنها براي اطاعت از امر خداوند متعال و بازگرداندن سپرده به صاحبش صورت گرفت.
امانتداري چيست؟
امانتداري همان پرداخت حق و حقوق محافظت از آن بوده و مسلمان بايد حق را به طور کامل، آنچنان که سزاور است، بپردازد. حق خداوند را در عبادت ادا نموده، و خود را از حرام محفوظ نگه ميدارد و سپردهها را بازپس ميدهد و ... . اين رفتار از اخلاقهاي زيباي اسلام و يکي از اصول اساسي آن ميباشد. فريضهي بزرگي است که انسان بر دوش خود حمل كرده و زمين و آسمان به خاطر سنگيني و عظمت آن از حمل آن خودداري کردند.
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢﴾ [الأحزاب: 72]. يعني: «ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود».
خداوند متعال به امانتداري فرمان داده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: 58]. يعني: «خدا به شما فرمان مىدهد كه سپردهها را به صاحبان آنها رد كنيد...».
پيامبرﷺ امانتداري را يکي از نشانههاي ايمان انسان شمرده است که باعث نيکويي اخلاق او ميگردد. آنحضرتﷺ فرمودند: «لاَ إِيمَانَ لِمَنْ لاَ أَمَانَةَ لَهُ وَلاَ دِينَ لِمَنْ لاَ عَهْدَ لَهُ». [احمد] يعني: «ايمان ندارد آنكه امانت نگه نميدارد، و دين ندارد آنكه عهد و پيمان نميشناسد».
انواع امانتداري:
امانتداري انواع بسياري است، مانند:
امانت داري در عبادت:
تكليف فرد مسلمان در مورد امانتداري در اداء فرايض دينياش اينست كه آن را آنگونه که لازم است، بجاي آورده، پايبند نماز، روزه و نيکي با والدين و ديگر فرايض باشد. انسان مسلمان بايد حتي الامكان امانت پروردگار جهانيان را به شايستگي جاي آورد.
امانتداري در نگهداري از بدن:
فرد مسلمان بايد بداند که تمام اعضاي بدن انسان امانت بوده و لازم است از آنها محافظت کند، نيابد از اعضاي بدن براي اعمالي که خشم خداوند سبحان را برميانگيزد استفاده کند. چشم امانتي است که بايد از نظر به حرام بسته شود، گوش امانتي است که بايد از شنيدن حرام دور گشته، دست امانت است، پا امانت است و غيره...
امانت داري در سپردهها:
يکي از اقسام امانتداري، نگهداري سپردهها و بر گرداندن آن به صاحبانشان در صورت طلب نمودن آن و البته به همان شكلي که بود، ميباشد. مانند رفتار پيامبرﷺ با مشرکين، هنگامي که سپردههايشان را در نزد وي قرار ميدادند تا از آن محافظت نمايد. پيامبرﷺ را به عنوان فردي راستگو و امين در بين اهل مکه ميشناختند، او را قبل از بعثت به را ستگويي و امانت قبول کرده بودند. هنگامي که پيامبرﷺ از مکه به مدينه هجرت کرد علي بن ابيطالبt در آنجا ماند تا سپردهها و امانات مشرکان را که نزد او بودند را به آنان بازگرداند.
امانتداري در عمل:
در امانتداري عملي انسان بايد امانت خويش را به بهترين وجه بازگرداند، و کارش را با دقت انجام دهد و آن را به نيکويي و امانتداري به پايان رساند. فرد دانشجو بايد آنچه که بر او واجب است انجام داده، و در راه تحصيل علم و دانش کوشا باشد. بايد تلاش كند تا سنگيني مسئوليت خود را از روي دوش والدينش کم کند. به همين منوال بايد تمام در بجاي آوردن آنچه که بر او واجب است با تلاش و کوشش عمل نمايد.
امانت داري در سخن گفتن:
يکي از امانتها اين است که مسلمان زيبا سخن بگويد و اهميت و قدر کلام خود را بداند. کلام، صاحبش را وارد بهشت ميکند و او را از اهل تقوي قرار ميدهد، همچنان که خداوند متعال ميفرمايد: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ ٢٤﴾ [إبراهيم: 24].
يعني: «آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است».
به همين ترتيب انسان با بر زبان راندن سخن کفرآميز، از اهل جهنم خواهد گشت. خداوند سبحان مثال آن را مانند درخت ناپاک بيان نموده، و ميفرمايد: ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٖ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ ٢٦﴾ [إبراهيم: 26]. يعني: «و مثل سخنى ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد».
پيامبرﷺ اهميت کلام و آثار آن را بيان کرده و ميفرمايند:
«إِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ مَا كَانَ يَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ يَكْتُبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا رِضْوَانَهُ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلَمِةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ مَا كَانَ يَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ يَكْتُبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا سَخَطَهُ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ». [مالك] يعني: «همانا مرد کلمهاي از رضاي خداوند را بر زبان ميآورد، درحاليکه گمان نميکند که به آنچه رسيده، برسد، خداوند به سبب آن برايش رضاي خود را تا روزي که با وي روبرو شود، مينويسد. و همانا مرد کلمهي از قهر خدا را بر زبان ميراند، در حاليکه گمان نميکند که بدانچه رسيده، برسد و به سبب آن خداوند بر وي قهر و غضبش را تا روزي که وي را ملاقي شود، مينويسد».
مسلمان خير خواه با کلام زيبايش به خداوند سبحان نزديک ميشود. پيامبرﷺ فرمودند: «وَالْكَلِمَةُ الطَّيِّبَةُ صَدَقَةٌ». [مسلم] يعني: «كلام نيكو صدقه است».
مسئوليت و عهدهداري امانت است:
همه در برابر اشياء گرانبهايي که به عنوان امانت در نزدشان است مسئول هستند. اگر چه آن فرد حاکم و يا والدين و يا فرزند باشد، همه مثل هم هستند مرد و زن با هم در برابر يکديگر مسول هستند. پيامبرﷺ فرمودند:
«أَلاَ كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ فَالأَمِيرُ الَّذِى عَلَى النَّاسِ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَالرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى بَيْتِ بَعْلِهَا وَوَلَدِهِ وَهِىَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ وَالْعَبْدُ رَاعٍ عَلَى مَالِ سَيِّدِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلاَ فَكُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ». [متفق عليه] يعني: «همهي شما شبانيد و همهي شما در مقابل رعيت خويش مسئول هستيد. مرد بر خانوادهي خود و زن در خانهي شوهر و فرزندش شبان است، پس همهي شما شبانيد و همهي شما از رعيت خويش مسئوليد».
امانتداري در حفظ اسرار:
فرد مسلمان بايد سر و راز برادرش را حفظ نموده و به او خيانت نکرده، اسرارش را فاش ننمايد. پيامبرﷺ فرمودند: «إِذَا حَدَّثَ الرَّجُلُ بِالْحَدِيثِ ثُمَّ الْتَفَتَ فَهِىَ أَمَانَةٌ». [ابوداود و ترمذي] يعني: «وقتي فرد سخني بيان نموده و روي برگرداند، ديگر آن سخن امانت است».
امانتداري در خريد و فروش:
مسلمان كسي را فريب نداده و غدر و خيانت با کسي روا نميدارد.
پيامبرﷺ از کنار مردي گذشت که خوراكي ميفروخت. دستش را در تودهي خوراكي فرو برده و فهميد كه خيس است. از او پرسيد: اي صاحب طعام، اين ديگر چيست؟ مرد گفت: يا رسول الله[ﷺ] آب باران به آن رسيده است. پيامبرﷺ فرمود: «أَفَلا جَعَلْتَهُ فَوْقَ الطَّعَامِ حَتَّى يَرَاهُ النَّاسُ؟ مَنْ غَشَّ فَلَيْسَ منا». [مسلم] يعني: «چرا آن را بالاي طعام نگذاشتي تا آن را مردم ببينند؟ کسيکه به ما خيانت کند از ما نيست».
فضيلت امانت داري:
وقتي که مردم پايبند امانتداري گردند، به سود و منفعت رسيده و دوستي درميان ايشان رايج ميشود. خداوند بر بندگان خود حفظ امانتداري را تاکيد کرده است، آنجا كه ميفرمايد: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٣٢﴾ [المعارج: 32]. يعني: «و كسانى كه امانتها و پيمان خود را مراعات مىكنند».
در آخرت امانتداران به رضا و خرسندي پروردگارشان و به بهشتي که وسعت آن به اندازهي زمين وآسمانها كه براي پرهيزگاران مهيا گشته، نايل ميگردند.
خيانت در امانت:
كسي که امانتي را كه بر عهده دارد بجاي نياورد، خائن است. خداوند سبحان خائنان را دوست نداشته و ميفرمايند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا﴾ [النساء: 107]. يعني: «خداوند هر كس را كه خيانتگر و گناهپيشه باشد دوست ندارد».
خداوندﷻ به ما امر کرده است تا خيانت نکنيم و ميفرمايند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِكُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٧﴾ [الأنفال: 27]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد به خدا و پيامبر او خيانت مكنيد و [نيز] در امانتهاى خود خيانت نورزيد و خود مىدانيد [كه نبايد خيانت كرد]».
پيامبرﷺ ما را به امانتداري در ارتباط با همهي مردم سفارش نموده و اينكه با خيانت پيشگان، خيانت نورزيم. پيامبرﷺ فرمود: «أَدِّ الأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكَ وَلاَ تَخُنْ مَنْ خَانَكَ». [ابوداود و ترمذي و احمد]. يعني: «امانت نگهدار با آنكه ترا امانتي دهد و خيانت مكن با آنكه با تو خيانت ورزيد».
جزاي خيانتکار:
پيامبرﷺ بيان کردهاند که خيانت پيشه بدليل خيانتي كه مرتكب شده است، در آتش دوزخ عذاب داده خواهد شد و روز قيامت مايهي پشيماني و سرافكندگياش خواهد گشت. آنحضرتﷺ فرموده است: «لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة». [متفق عليه] يعني: «براي هر پيمان شکن در روز قيامت پرچمي است كه به آن شناخته ميشود». و واويلا از اين رسوايي درميان تمام خلايق!! ترس اينچنين رسوايي مسلمان را وا ميدارد تا پيوسته بسيار نسبت به نگه داشتن و بجا آوردن امانت حريص بوده و با كسي بدعهدي و خيانت روا نميدارد و در اداي حق كه از جانب خداوند بر عهدهاش نهاده شده، كم نميگذارد.
خيانت کار منافق است:
امانتداري از نشانههاي ايمان بوده و خيانت يکي از نشانههاي نفاق ميباشد. پيامبرﷺ ميفرمايد: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ» [متفق عليه]. يعني: «نشانهء منافق سه چيز است: چون سخني گويد، دروغ گويد، و چون وعده کند، بدپيماني نمايد، و چون امين قرار داده شود، خيانت کند».
مسلمان نه امانت را ضايع نموده و نه خيانت ميکند، و برخلاف منافقان، خود را از همهي اينها دور نگه ميدارد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
اعتدال و ميانه روي
در صحيح بخاري بيان شده كه: ابودرداءt بسيار به نماز و عبادت ميپرداخت، روزها را روزه گرفته و شب را زنده نگه ميداشت. يك روز سلمان فارسيt وي را ديده و با مشاهدهي اينكه دارد خودش را با عبادت بسيار از بين ميبرد او را نصيحت نموده و گفت: هر آينه خداوند بر تو حقي دارد، و نفس تو بر تو حقي دارد، و خانوادهات بر تو حقي دارد، و حق هرکس را باو ادا کن. وي نزد رسول اللهﷺ آمده موضوع را يادآوري نمود.
پيامبرﷺ فرمود: سلمان راست گفته است.
سه شخص به منزل پيامبرﷺ آمده از عبادت پيامبرﷺ پرسش نمودند. چون بر ايشان گفته شد، گويا آن را کم شمرده گفتند: ما با پيامبرﷺ چه مناسبتي داريم، درحاليکه گذشته و آيندهشان بخشيده شده؟
يکي از ايشان گفت: من هميشه در تمام عمر تمام شب را نماز ميگزارم.
ديگري گفت: من تمام عمر روزه ميگيرم و سومي گفت: من از زنها دوري گزيده و هرگز ازدواج نميکنم.
رسول اللهﷺ آمده فرمود: «أَنْتُمُ الَّذِينَ قُلْتُمْ كَذَا وَكَذَا أَمَا وَاللَّهِ إِنِّى لأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ وَأَتْقَاكُمْ لَهُ، لَكِنِّى أَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأُصَلِّى وَأَرْقُدُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِى فَلَيْسَ مِنِّى». [بخاري] يعني: «شما همان کساني هستيد که چنين و چنان گفتيد؟ اما بخدا سوگند که من از همهي شما از خدا بيشتر ترسيده، و از همهي شما پرهيزگارترم. و من هم روزه ميگيرم و هم نميگيرم و نماز ميخوانم و خواب هم ميشوم و زنان را به نکاح ميگيرم، و کسيکه از سنت و طريقهي من رويگرداند از من نيست».
***
اعتدال يا ميانه روي چيست؟
اعتدال به معني ميانه روي و رعايت حد وسط در كارهاست، كه بهترين شيوه است كه فرد مؤمن براي بجا آوردن واجباتي كه در رابطه با پروردگار خويش، با نفس خود و با ديگران، بر عهده دارد را ميتواند دنبال نمايد.
پيامبرﷺ به اعتدال در هر چيز سفارش نموده است، جايي كه ميفرمايد: «القَصْدَ القَصْدَ، تبلغوا (أي الزموا التوسط في تأدية أعمالكم تحققوا ما تريدونه على الوجه الأتم)». [بخاري و احمد] يعني: «ميانه روي ميانه روي، تا برسيد (يعني در انجام اعمالتان ميانه روي پيشه كنيد تا به چيزي كه ميخواهيد به بهترين وجه دست يابيد».
اعتدال يا ميانه روي يا حد وسط، در هر كاري فضيلتي است پسنديده. رفتاري است كه شايسته است مسلمان در زندگياش از هر نظر به آن آراسته گردد، از جمله در عبادتهايش، در كارها و خرج و مخارجش، در خورد و نوش و باقي مسائل زندگي.
انسان مسلمان تمام فرايض و نوافلي را كه بر عهده دارد بدون آنكه بيش از آنچه ميتواند بر نفس خود تكليف وارد آرد. پيامبرﷺ در اين زمينه فرموده است: «إِنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلاَّ غَلَبَهُ، فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا، وَاسْتَعِينُوا بِالْغَدْوَةِ (سير أول النهار) وَالرَّوْحَةِ (السير بعد الظهيرة) وَشَىْءٍ مِنَ الدُّلْجَةِ(سير آخر النهار)». [بخاري] يعني: «دين آسان است و كسي آن را سخت نميگيرد مگر آنكه او را مغلوب سازد، پس درست كرداري را پيشه نموده و ميانه روي نماييد و بشارت دهيد و ياري بگيريد از سير و حركتي در بامدادان، و حركتي در پس از نيم روز و اندكي حركت در آخر شب».
نتيجه اينكه: از بجاآوردن عبادات بگونهاي پيوسته و در زمانهايي كه سرحال و شاداب هستيد بهره بگيريد.
اعتدال رسول خداﷺ:
انسان مسلمان سرمشق خويش را از پيامبرﷺ برميگيرد. آنحضرتﷺ در تمام مسائل زندگي انساني ميانهرو و متعادل بودند، در نماز، در خطبههايش كه نه طولاني و نه كوتاه بودند، در روزه گرفتن كه چند روز را روزه گرفته و چند روز را روزه نميگرفت، بخشي از شب را بيدار ميماند و بخش ديگر را ميخوابيد.
انواع اعتدال:
اعتدال خلق و خويي است كه در همهي تاثير داشته و به همين سبب انواع بسيار دارد:
اعتدال در خرج و مخارج:
اعتدال و ميانه روي در خرج و مخارج زماني ميسر ميشود كه از اسراف و از بخل و خساست بدور باشد. پروردگار متعال ميفرمايد: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا ٢٩﴾ [الإسراء: 29]. يعني: «و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشادهدستى منما تا ملامتشده و حسرتزده بر جاى مانى».
اعتدال در صرف نمودن مال از صفات عبادالرحمان و درستكاراني است كه خداوند متعال در قرآن اينگونه آنان را مدح مينمايد: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧﴾ [الفرقان: 67]. يعني: «و كسانىاند كه چون انفاق كنند نه ولخرجى مىكنند و نه تنگ مىگيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمىگزينند».
پيامبر خداﷺ نيز بسيار بر ميانه روي در دخل و خرج تاكيد داشته و ميفرمايد: «الاقْتِصَادُ فِي النَّفَقَةِ نِصْفُ الْمَعِيشَةِ». [خطيب] يعني: «صرفهجويي (اقتصاد) در خرج و مخارج نصف گذران زندگي است».
اقتصاد و صرفهجويي در خرج و مخارج از فرد را مشكل تنگدستي و دست دراز كردن پيش ديگران مصون ميدارد. از رسول خداﷺ روايت شده كه فرمودهاند: «مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ». [احمد] يعني: «آنكه صرفهجويي كند، تهي دست نميشود». مقصود اينست كه هركس در خرج و مخارج خويش اعتدال را مراعات كند به فقر و تهي دستي مبتلا نميگردد و بالعكس آنكه در خرج نمودن پول و دارائياش زياده روي نمايد، طبعاً اين زياده روي او را بهسوي فقر و محتاج ديگران بودن سوق داده و وي را به سربار ديگران تبديل مينمايد.
اعتدال در خورد و نوش:
فرد مسلمان در غذا و نوشيدنياش ميانهروي و اعتدال را رعايت كرده و به اندازهي نياز مصرف ننموده و از حد و اندازهي لازم نميگذرد. پيامبرﷺ از اسراف در خورد و نوش نهي فرمودهاند: «مَا مَلأَ آدَمِىٌّ وِعَاءً شَرًّا مِنْ بَطْنٍ بِحَسْبِ ابْنِ آدَمَ أُكُلاَتٌ يُقِمْنَ صُلْبَهُ فَإِنْ كَانَ لاَ مَحَالَةَ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَثُلُثٌ لِنَفَسِهِ». [ترمذي و ابن ماجه]. يعني: «هيچ آدمي ظرفي پر نکرد که بدتر از شکم باشد، براي آدمي بسنده است چند لقمهي که قامت او را استوار نگه دارد. اگر خواهي نخواهي باشد، بايد يك سوم آن براي طعام يك سوم آن براي آبش و يك سوم هم براي نفسش باشد».
اعتدال در پوشش:
مسلمان شايسته است كه در پوشيدن لباس نيز ميانهروي را از ياد نبرد، آنچنان زياده روي نميكند كه به خود نازيده و فخر بفروشد، و تن خويش را نمايشگاه لباسهايي براي فخر فروختن ميان مردم نگرداند.
پيامبرﷺ از اين عمل نهي فرموده است: «من لبس ثوب شهرة ألبسه الله يوم القيامة ثوبًا مثله، ثم تلهب فيه النار». [ابوداود و ابن ماجه] يعني: «آنكه لباسي شهره (يعني: مشهور به رسوايي و زشتي) بپوشد، خداوند در روز قيامت لباسي همانند آن را بر تن او نموده و آنگاه زبانهي آتش از آن برمي خيزد».
اين گفته به اين معني نيست كه مسلمان بايد لباسهاي زشت و وصلهدار بپوشد، بلكه بر او لازم است كه در لباس و پوشاك خويش نيز جانب ميانهروي و صرفهجويي را، از بابت قيمت، رنگ و اندازهي آن، نگاه داشته و از گشاد و چسبيدگي آن بپرهيزد. چنانچه گفتهاند: «جامهاي را بر تن كن كه بيخردان تحقيرت نكنند و دانايان بر تو خرده نگيرند».
اعتدال در كار و در استراحت:
مسلمان در كار كردن نيز اعتدال و ميانهروي پيش ميگيرد و تن خود را فرسوده و كوفته نميكند. نميگذارد كار بر عبادات و ديگر وظايف ضرورياش تاثير نامطلوب بگذارد.
با احساس خستگي شديد در كار، دست كشيده و استراحت نمايد تا بتواند كارش را به نحو مطلوب ادامه دهد. طبق حديثي كه قبلاً اشاره شد: «إن لبدنك عليك حقًّا». «جسمت نيز بر تو حقي دارد».
بهره گرفتن از وقت:
مسلمان مراقب وقتش بوده و از آن در تحقق آنچه به نفع اوست بهره گرفته و آن را بخاطر مسائل بيهوده تلف نمينمايد. محافظت از وقت محافظت از زندگي است، و البته هر انساني مسئول عمر خويش است كه در چه راستايي آن را صرف نموده است. چه نيك گفته است شاعر:
دقـات قلب الـمـرء قائـلة لــه | إن الحيــاة دقـائــقٌ وثــوان |
يعني:
ثانيههاي در گذار، عمر تو اند اي عزيز | قلب تو ميگويد اين، هر تپش و هر نفس |
فرد مسلمان با تنظيم وقت و تقسيم مناسب آن به گونهاي كه هيچ جنبهاي از جنبههاي زندگياش، از جمله: عبادت، خواب، بازي و ...، از حد و مرز خود در نگذرد. ميگويند: سازماندهي درست كارها ضامن رسيدن به اهداف است.
اعتدال در كلام:
فرد مسلمان از گفتن سخن غير ضروري خودداري ميكند، چرا كه چنين گفتاري جزو ياوهگويي به حساب ميآيد.
پيامبرﷺ از چنين كاري منع فرموده است: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَىَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَحَاسِنَكُمْ أَخْلاَقًا وَإِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِلَىَّ وَأَبْعَدَكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ وَالْمُتَفَيْهِقُونَ. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلِمْنَا الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ فَمَا الْمُتَفَيْهِقُونَ قَالَ: الْمُتَكَبِّرُونَ». [ترمذي].
معني حديث: «همانا از محبوبترين و نزديکترين شما از نظر مجلس بمن در روز قيامت کسي است که خوش اخلاقترين شما است، و از مبغوضترين و دورترين شما در روز قيامت از من ثرثارون (آنانكه سخن بسيار و غير ضروري ميگويند) و متشدقون (آنانكه كلمات و گفتار عجيب و غريب را بيان ميدارند) و متفيهقون است.
گفتند: يا رسول اللهﷺ ثرثارون و متشدقان را دانستيم، متفيهقون کيستند؟
فرمود: متکبرين».
ميانهروي در گفتار مسلمان را از افتادن در اشتباه و خطا دور ميدارد، چرا كه آنكه بسيار بگويد، اشتباهش بسيار گردد [كه در بسيار، «بد» بسيار باشد!] نيز گفتهاند: سخن نيك سخن مختصر و مفيد است [كم گوي و گزيده گوي چون دُر].
انسان مسلمان چنانچه ببيند نگفتن بهتر است سكوت اخيار مينمايد، پيامبر بزرگوارﷺ نيز فرمودهاند: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَسْكُتْ». [متفق عليه] يعني: «و کسي که ايمان به خدا و روز آخرت دارد، بايد سخن خير گويد، يا سکوت اختيار نمايد».
در ستايش سكوت و مذمت سخن بيمحل چنين بيان شده است:
سخن گفتن در خير و نيكي همواره از سكوت بهتر است و سكوت در شر و ناپسندي همواره از سخن گفتن بهتر است. سكوت قدرت است و اندك است عاملان آن.
مزيت اعتدال:
* اعتدال باعث ميشود فرد با عزت نفس زندگاني بسر برده و محبوب خداوند و مردم باشد.
* اعتدال از اخلاق پيامبران است، رسول خداﷺ فرموده است: «إِنَّ الْهَدْىَ الصَّالِحَ وَالسَّمْتَ الصَّالِحَ وَالاِقْتِصَادَ جُزْءٌ مِنْ خَمْسَةٍ وَعِشْرِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ». [ابوداود و ترمذي]. يعني: «سيرت نيكو، طريقهي نيكو و اقتصاد(ميانه روي) بخشي از بيست و پنج بخش نبوت است».
* اعتدال و ميانه روي مسلمان را در برآوردن نيازهاي جوانب زندگانياش كمك نموده و در صورت زيادهروي او در رسيدگي به يكي از جوانب حتماً در جانب ديگر كوتاهي مينمايد. مثلاً كسي كه در عبادت زياده روي ميكند، مثلاً در كار خود كم كاري نموده و يا كسي كه در كار كردن زياده روي مينمايد در آسايش بدن خويش كوتاهي ميكند.
سخن معاويه بجاست كه ميگويد: در هيچ چيز زيادهروي مشاهده نكردم مگر آنكه در كنار آن حقي ضايع گشته باشد.
* اعتدال حساب روز جزا را سبكتر ميكند. به فرمودهي پيامبرﷺ كه ميفرمايد: «وَأَمَّا الَّذِينَ اقْتَصَدُوا (اعتدلوا و توسطوا) فَأُولَئِكَ يُحَاسَبُونَ حِسَاباً يَسِيراً». [احمد] يعني: «و اما آنانكه ميانهروي (اعتدال و اقتصاد) پيشه نمودند، آنان به حسابي آسان محاسبه ميشوند».
انسان مسلمان به شدت علاقمند اعتدال و ميانهروي در تمام جوانب زندگي خويش است تا شايد دين و جان و زندگياش را سودمند سازد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
اخلاص و ترك ريا
تعريف ميكنند كه در بنياسرائيل مرد عابدي بود، عدهاي از قومش نزد او آمده و گفتند: مردمي آنجا زندگي ميكنند كه درختي را پرستش كرده و به خداوند شرك ميورزند. مرد عابد بسيار خشمگين شد و تبري را به دست گرفته و راهي آن منطقه شد تا درخت را قطع نمايد. در بين راه ابليس به شكل پيرمردي كهنسال بر او ظاهر شد و پرسيد: كجا ميروي؟
مرد عابد پاسخ داد: ميخواهم درختي را كه عدهاي از مردم به جاي خدا ميپرستند قطع كنم. ابليس گفت: نميگذارم آن را قطع كني!.
بين آن دو مشاجره رخ داده و عابد بر او پيروز شده و ابليس را بر زمين افكند. ابليس گفت: چيزي را ميخواهم به تو نشان دهم كه از اين كار براي تو بهتر است. تو مرد فقيري هستي و مال و ثروتي نداري. از همينجا برگرد و من در عوض هر روز به تو دو دينار ميدهم. مرد عابد پذيرفت و در روز اول دو دينار دريافت نمود. روز دوم هم دو دينار ديگر گرفت، ولي روز سوم دو دينار را دريافت ننمود. مرد عابد بسيار خشمگين شد و تبرش را برگرفته و گفت: بايد درخت را قطع نمايم. ابليس باز به صورت پيرمردي كهنسال بر او ظاهر گشت و پرسيد: كجا ميروي؟ مرد عابد گفت: ميخواهم درخت را قطع كنم.
ابليس گفت: نميتواني، من جلوي تو را خواهم گرفت. آن دو با هم به مبارزه پرداخته و ابليس مرد عابد را بر زمين انداخت. مرد عابد با تعجب پرسيد: اين بار چه كار كردي؟! دفعهي پيش كه من تو را بر زمين زدم! ابليس گفت: چون بار اول بخاطر خدا خشمگين بودي و عمل تو خالص براي او بود، براي همين خداوند ترا از دست من محافظت نمود. اما اين بار، تو بخاطر خودت و از دست دادن دو دينار خشمگين شدي و من ترا شكست داده و بر تو پيروز گشتم.
***
يكي از زنان صحابه به نام قيس از مكه بسوي مدينه هجرت نمود. مردي نيز براي ازدواج با او، و نه براي نصرت دين خداوند، هجرت كرد. پيامبرﷺ در اين مورد فرمود: «إنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِهِ وَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوْ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إلَى مَا هَاجَرَ إلَيْهِ». [متفق عليه]. يعني: «همانا ثواب اعمال به نيت بستگي دارد و هر کس نتيجهي نيت خود را درميابد، پس کسي که هجرت او بسوي خدا و رسول او است ثواب هجرت بسوي خدا و رسولش را در مييابد و کسي که هجرتش بسوي دنيا باشد بآن ميرسد يا هجرت او براي ازدواج با زني باشد، پس هجرت او بسوي چيزيست که براي رسيدن به آن هجرت نموده است».
منظور از اخلاص چيست؟
اخلاص يعني انجام هركاري براي رضاي خداوند سبحان و نه بخاطر ريا و شهرت. مسلمان خالص كاري را براي اين انجام نميدهد تا ديگران ببيند و از كارهايش تعريف و تمجيد نمايند و او را بستايند.
اخلاص در هركاري لازم است:
مسلمان بايد در هر عمل خود نيت خود را پاك و خاص نمايد تا از جانب خداوند متعال پذيرفته شود. خداي سبحان تنها عملي را ميپذيرد كه خالص بخاطر او باشد، خود او Y در كتابش ميفرمايد: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾ [البینة: 5]. يعني: «و فرمان نيافته بودند جز اينكه خدا را بپرستند و در حالى كه به توحيد گراييدهاند دين [خود] را براى او خالص گردانند...». و نيز: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُ﴾ [الزمر: 3]. يعني: «آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست...».
و پيامبر بزرگوارشﷺ ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَقْبَلُ مِنْ الْعَمَلِ إِلَّا مَا كَانَ لَهُ خَالِصًا وَابْتُغِيَ بِهِ وَجْهُهُ». [نسائي] يعني: «خداوند هيچ عملي را نميپذيرد مگر آنكه خالص و پاك براي او بوده و بخاطر رضاي او انجام شده باشد».
اخلاص يكي از صفات هميشگي مسلمان است چه خدمتكار، تاجر يا دانشجو يا هر شغل ديگري داشته باشد. خدمتكار كار خويش را بدرستي به انجام ميرساند چرا كه خداوند او را به دقت و درستي در كارش امر فرموده است، تاجر نيز در تجارت خويش از خدا پروا داشته و به مردم گران نميفروشد، بلكه پيوسته به دنبال كسب سود حلال است. دانشجو در مطالعات و فراگيري درسهايش ميكوشد و مقصود وي از كسب علم حصول رضاي پروردگار و خدمت به مسلمانان ميباشد.
اخلاص، خصلت پيامبران:
خداوند متعال در مورد حضرت موسيu بيان ميفرمايد: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مُوسَىٰٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ مُخۡلَصٗا وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥١﴾ [مريم: 51]. يعني: «و در اين كتاب از موسى ياد كن زيرا كه او پاكدل و فرستادهاى پيامبر بود». و خدايﷻ حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب‡ را نيز اينگونه توصيف ميفرمايد: ﴿وَٱذۡكُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٥ إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِكۡرَى ٱلدَّارِ ٤٦ وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَيۡنَ ٱلۡأَخۡيَارِ ٤٧﴾ [ص: 45-47]. يعني: «و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديدهور بودند به يادآور. ما آنان را با موهبت ويژهاى كه يادآورى آن سراى بود خالص گردانيديم. و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند».
اخلاص در نيت:
عدهاي نزد پيامبرﷺ رفته و گفتند: اي پيامبر خدا! ميخواهيم همراه شما براي غزوهي تبوك بيرون بياييم ولي توشه و اسلحهاي نداريم. پيامبر خداﷺ نيز چيزي نداشت تا به آنان كمك نمايد، بنابراين فرمود تا برگردند. اين عده نيز با غم و اندوه و در حالي كه از اينكه براي جهاد در راه خدا توانايي نداشتند، ميگريستند بازگشتند. خداوندﷻ در حق آنان آيات قرآني را نازل نمود براي آنكه تا روز قيامت آن را بخوانند:
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ مِن سَبِيلٖۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩١ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ٩٢﴾ [التوبة: 91-92].
يعني: «بر ناتوانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى نمىيابند [تا در راه جهاد ] خرج كنند در صورتى كه براى خدا و پيامبرش خيرخواهى نمايند هيچ گناهى نيست [و نيز] بر نيكوكاران ايرادى نيست و خدا آمرزنده مهربان است. و [نيز] گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا سوارشان كنى [و] گفتى چيزى پيدا نمىكنم تا بر آن سوارتان كنم برگشتند و در اثر اندوه از چشمانشان اشك فرو مىريخت كه [چرا] چيزى نمىيابند تا [در راه جهاد] خرج كنند». وقتي رسول خداﷺ عازم جنگ شد به يارانش فرمود: «إِنَّ أَقْوَامًا بِالْمَدِينَةِ خَلْفَنَا، مَا سَلَكْنَا شِعْبًا وَلاَ وَادِيًا إِلاَّ وَهُمْ مَعَنَا فِيهِ (يعني يأخذون من الأجر مثلنا)، حَبَسَهُمُ(منعهم) الْعُذْرُ». [صحيح بخاري] معني حديث: «همانا، در مدينه کساني را ترک نموديم که هيچ راه کوهستاني و هيچ وادي را طي نکرديم مگر اينکه آنان با ما بودند (يعني به اندازهي ما پاداش ميگيرند) و جز عذر، آنها را چيزي از همراهي با ما باز نداشت».
اخلاص در عبادت:
خداوند متعال نه طاعت و نه عبادتي را انسان نميپذيرد مگر آنكه خالص براي او بوده باشد. پيامبرﷺ در حديث قدسي از پروردگار رب العزة، روايت فرمودهاند: «أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ مَنْ عَمِلَ عَمَلاً أَشْرَكَ فِيهِ مَعِى غَيْرِى تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ». [مسلم] يعني: «خداوند تعالي ميفرمايد: من بينيازترين شرکاء از شرک ميباشم. آنکه عملي انجام دهد که غيرم را در آن با من در نظر داشته باشد، خودش و شرکش را فرو ميگذارم».
انسان مسلمان در نماز روي دل بسوي پروردگار جهانيان دارد و آن را با خشوع و آرامش و وقار بجاي ميآورد. مسلمان به اميد به پاداش خداوند روزه ميگيرد و نه براي آنكه مردم بگويند: فلان كس نماز ميگزارد، زكات ميدهد، روزه ميگيرد و ... بلكه تمام كارهايش را بخاطر خوشنودي پروردگار خود انجام ميدهد.
اخلاص در جهاد:
مسلمان در جهاد در راه خدا، نيتي جز دفاع از دين خود و برافراشتن كلمة الله و دفاع از سرزمين خود و از مسلمانان نداشته و هرگز نيت او اين نخواهد بود كه مردم بگويند چقدر مرد قهرمان و شجاعي است. مردي پيش پيامبرﷺ آمده و گفت: اي پيامبر خدا، من در مواقعي در جنگ خوشنودي خدا را در نظر داشته و در عين حال دوست دارم ديگران كارزار مرا ببينند (يعني: از شجاعت من باخبر شوند). پيامبرﷺ پاسخي نداد تا آنكه اين آيه نازل گشت: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الكهف: 110]. يعني: «...پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد».
يك باديهنشين نزد رسول خداﷺ آمده و گفت: اي رسول خدا، كساني براي [بدست آوردن] غنايم و عدهاي بخاطر ياد شدن (شهرت يافتن ميان مردم) مبارزه ميكنند، و كساني هم براي آن مبارزه ميكنند تا مردم قدرت و جايگاهشان (شجاعت آنان) باخبر گردند، در اينصورت چه كسي در راه خدا ميجنگد؟ آنحضرتﷺ فرمود: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ». [متفق عليه]. يعني: «آنکه بخاطر اعلاي کلمة الله بجنگد، آن في سبيل الله به حساب ميآيد».
پاداش مخلصان:
شيطان از مسلمان بااخلاص دور ميشود و او را وسوسه نميكند، چرا كه خداوند مؤمنين مخلص را از گزند شيطان محفوظ ميدارد. در قرآن كريم در نقل يك حادثه چنين آمده است كه از زبان شيطان نقل ميشود كه: ﴿وَقَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ [الحجر: 39-40]. يعني: «گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مىآرايم و همه را گمراه خواهم ساخت. مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را». همچنين خداوند متعال دربارهي پاداش مخلصان در آخرت ميفرمايد: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦﴾ [النساء: 146]. يعني: «مگر كسانى كه توبه كردند و [عمل خود را] اصلاح نمودند و به خدا تمسك جستند و دين خود را براى خدا خالص گردانيدند كه [در نتيجه] آنان با مؤمنان خواهند بود و به زودى خدا مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهد بخشيد».
رياكاري:
وقتي فرد در حضور مردم براي كارهاي نيك شاد و شتابان بوده و در تنهايي بيحال و كسل است، چنانچه از او تعريف كنند سعي و تلاش كرده و اگر از او بدبگويند كم كاري مينمايد.
خداوند متعال ويژگيهاي رياكاران منافق را اينچنين بيان ميكند: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢﴾ [النساء: 142]. يعني: «منافقان با خدا نيرنگ مىكنند و حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد و چون به نماز ايستند با كسالت برخيزند با مردم ريا مىكنند و خدا را جز اندكى ياد نمىكنند».
رياكاري جزو صفات منافقان است و انسان مسلمان تا جاييكه ممكن است بايد از آن دوري نمايد و قلب و نيت درونياش را پيوسته براي خداوند پاك و خالص نگه دارد. پيامبرﷺ فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى أَجْسَادِكُمْ وَلاَ إِلَى صُوَرِكُمْ وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ». [مسلم] يعني: «همانا خداوند به تنها و پيکرههاي شما نمينگرد، بلکه به دلها و اعمال شما مينگرد».
رياكاري، شرك است:
مسلمان ريا نميورزد، زيرا كه ريا شريك قرار دادن با خداوند سبحانه و تعالي است. پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِى الإِشْرَاكُ بِاللَّهِ أَمَا إِنِّى لَسْتُ أَقُولُ يَعْبُدُونَ شَمْسًا وَلاَ قَمَرًا وَلاَ وَثَنًا وَلَكِنْ أَعْمَالاً لِغَيْرِ اللَّهِ وَشَهْوَةً خَفِيَّةً». [ابن ماجه]. يعني: «بيشترين ترس و نگراني من براي امتم تنها شرك به خداست، منظور من اين نيست كه: آنها خورشيد يا ماه و يا بت خواهند پرستيد، بلكه كارهايي بخاطر غير خدا و شهوت و تمايل پنهاني». و نيز فرموده است: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ الشِّرْكُ الأَصْغَرُ ». قَالُوا وَمَا الشِّرْكُ الأَصْغَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ « الرِّيَاءُ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِذَا جُزِىَ النَّاسُ بِأَعْمَالِهِمْ اذْهَبُوا إِلَى الَّذِينَ كُنْتُمْ تُرَاءُونَ فِى الدُّنْيَا فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ جَزَاءً». [احمد] يعني: «بيشترين ترس من دربارهي شما شرك كوچكتر است. گفتند: يا رسول الله، شرك كوچكتر چيست؟ آنحضرتﷺ فرمود: رياء، خداوندﷻ در روز قيامت و هنگام جزا و پاداش اعمال مردم ميفرمايد: برويد نزد آنان كه در دنيا براي آنان ريا ميورزيديد، ببينيد آيا پاداشتان نزد آنان مييابيد؟».
به اين ترتيب فرد رياكار پاداشي در برابر كاري كه ميكند دريافت نمينمايد، چون هدف او از آن عمل كسب خوشنودي مردم و مدح و ستايش آنان و دست يافتن به منزلت در بين ديگران بوده است و چيزي در قيامت به عنوان پاداش نخواهد داشت.
جاي رياكار در آتش است:
رسول خداﷺ در يكي از جنگها به ياران خويش خبر داد كه فلان كس داخل آتش (جهنم) خواهد شد، فرد مذكور هم همراه مسلمانان در نبرد شركت داشت. به كارهاي آن مرد نگاه كرده و او را در نظر گرفتند تا ببينند قضيهي او چيست؟ اما مشاهده كردند به سختي در حال نبرد ميباشد. صحابه تعجبشان افزون شد ولي كمي بعد چيز عجيبي رخ داد. مرد جنگجو دچار جراحتي شد و شمشيرش را برداشته و با آن به خود ضربتي وارد ساخت. آنگاه صحابه به او گفتند: واي بر تو! آيا خودت را به قتل ميرساني؟ مرد پاسخ داد: من براي ان ميجنگيدم تا ديگران بيپروايي مرا ديده و به شجاعت من پي ببرند. آن مرد فوت كرده و سخن رسول خداﷺ دربارهاش راست پديدار گشت.
همچنين پيامبرﷺ ما را باخبر ساخته است كه رياكاران اولين گروه عذاب شوندگان در روز قيامت ميباشند. سه گروه نخست وارد شوندگان به آتش جهنم اينان هستند: عالم، قاري قرآن و شهيد! چون در اعمالشان آن را خالص و پاك براي خداوند ننموده و از آن كارها خوشنودي خدا را منظور نداشتند.
ريا، عبادتها را باطل ميكند:
وقتي انسان عبادتي را بدون اخلاص به جاي ميآورد، در مقابل آن هيچگونه اجر و پاداشي را دريافت ننموده و در عوض مرتكب گناه و مستحق كيفر ميگردند، چرا كه آن را خالص و پاك براي پروردگار جهانيان نگردانيده است. خداوند ميفرمايد: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾ [الماعون: 4-7]. يعني: «پس واى بر نمازگزاران. همآنانكه از نمازشان غافلند. آنان كه ريا مىكنند. و از [دادن] زكات [و وسايل و مايحتاج خانه] خوددارى مىورزند».
كساني كه صدقه و خيرات ميدهند و بخاطر كارهايشان منت نهاده و آن را خالص براي خداوند انجام نميدهند، در عوض صدقات خويش اجري از جانب خدا دريافت ننموده و مانند زمين سفت و سختي ميشود كه در آن هيچ كشتي و كاري به عمل نميآيد، كه در قرآن در وصف رياكار آمده است: ﴿فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَيۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَكَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا يَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَيۡءٖ مِّمَّا كَسَبُواْ﴾ [البقرة: 264]. يعني: «...پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارايى است كه بر روى آن، خاكى (نشسته) است، و رگبارى به آن رسيده و آن (سنگ) را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان (يعني: رياكاران) نيز از آنچه به دست آوردهاند، بهرهاى نمىبرند...».
خداوندﷻ عبادت رياكاران را برايشان بيهوده و بيفايده دانسته و ميفرمايد: ﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣﴾ [الفرقان: 23]. يعني: «و به هرگونه كارى كه كردهاند مىپردازيم و آن را [چون] گردى پراكنده مىسازيم»!.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
احسان
احسان چيست؟
احسان همان است که در نهان و آشکار، و در گفتار و کردار خويش خداوند را ببيني. عمل نيکي است که به بهترين وجه و به خاطر رضاي خداوند صورت بگيرد.
انواع احسان:
از هر فرد مسلمان انتظار ميرود که در همهي کارهايش به «احسان» پايبند بوده و آن را به جاي آورد. در اين مورد پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ فَإِذَا قَتَلْتُمْ فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ فَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ». [مسلم]
يعني: «هر آئينه خداوند احسان و نيکي را بر هر چيز واجب نموده است، پس چون کشتيد، نيکو بکشيد و چون حيواني را ذبح نموديد، نيکو ذبح کنيد، بايد که يکي از شما تيغ خود را تيز کند و ذبيحهي خود را راحت نمايد».
انواع احسان:
احسان در رابطه با خداوند. در اين حالت، انسان وجود خدا را در همهي لحضات و در همه حال احساس ميکند، خصوصا در هنگام عبادت، خداوندﷻ را حاضر ميداند به طوري که انگار او را ميبيند و به او نگاه ميکند. پيامبرﷺ ميفرمايد: «الإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ». [متفق عليه] يعني: «احسان يعني: اينکه خدا را چنان بپرستي که گويي او را ميبيني. اگر تو او را نميبيني او ترا ميبيند».
نيکي با والدين:
فرد مسلمان بايد همواره در حق والدين خويش نيکي کند، به آنها غذا داده، حقشان را ادا کند، و آنها را نرنجاند. خداوند ميفرمايد: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الإسراء: 23]. يعني: «و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد...».
نيکي با خويشاوندان:
فرد مسلمان با نزديکان خود رئوف و مهربان است، بخصوص با خانوادهي خود، برادران و نزديکان و والدينش، به ديدار آنها رفته و صلهي رحم را بجاي ميآورد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ﴾ [النساء: 1]. يعني: «...پروا داريد و از خدايى كه به [نام] او از همديگر درخواست مىكنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مبريد..».
پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْسَطَ لَهُ فِى رِزْقِهِ (يُوَسَّع له فيه)، وَأَنْ يُنْسَأَ لَهُ فِى أَثَرِهِ (يُبارك له في عمره)، فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ». [متفق عليه] يعني: «کسي که دوست بدارد اينکه روزياش فراخ گرديده و عمرش طولاني گردد، بايد صلهي رحمش (پيوستگي با نزديکان) را پيوسته بدارد». و باز پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ». [بخاري] يعني: «...آنکه بخدا و روز آخرت ايمان دارد، بايد در انجام صلهء رحم پيوسته اقدام کند...».
فرد مسلمان بهتر است صدقه را به نزديکان خود بدهد، پيامبرﷺ فرمودند: «الصَّدَقَةُ عَلَى الْمِسْكِينِ صَدَقَةٌ وَهِىَ عَلَى ذِى الرَّحِمِ ثِنْتَانِ صَدَقَةٌ وَصِلَةٌ». [ترمذي]. يعني: «صدقه بر مسکين يك صدقه است، اگر براي قرابت دهد دو تا است: هم صدقه، و هم صلهي رحم».
با همسايگان نيکي کردن: مسلمان بايد با همسايههاي خود با خوبي رفتار کند و آنها را گرامي بدارد، طبق فرمودهي پيامبرﷺ: «مَا زَالَ جِبْرِيلُ يُوصِينِى بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَيُوَرِّثَنَّهُ». [متفق عليه].
از نشانههاي کامل بودن ايمان فرد اذيت نکردن همسايه است. پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُؤْذِ جَارَهُ». [متفق عليه] يعني: «آنکه ايمان به خدا و روز آخرت دارد، بايد همسايهاش را اذيت نکند...».
مسلمان در برابر بدرفتاري همسايه نيکي ميکند. مردي به نزد ابن مسعودt رفته و بيان كرد: همسايهام مرا اذيت ميکند و مرا دشنام ميدهد و زندگي را بر من تنگ کرده است. ابن مسعودt به او گفت: برو که او در مورد تو خدا را نافرماني ميکند ولي تو در مورد او از خدا اطاعت کن.
روايت ميکنند از پيامبرﷺ در مورد حق همسايه که فرموده است: «إذا استعان بك أعنتَه، وإذا استقرضك أقرضتَه، وإذا افتقر عُدْتَ عليه (ساعدته)، وإذا مرض عُدْتَه (زُرْتَه)، وإذا أصابه خير هنأتَه، وإذا أصابته مصيبة عزَّيته، وإذا مات اتبعتَ جنازته، ولا تستطلْ عليه بالبناء، فتحجب عنه الريح إلا بإذنه، ولا تؤذِه بقتار قِدْرِك (رائحة الطعام) إلا أن تغرف له منها، وإن اشتريت فاكهة فأهدِ له منها، فإن لم تفعل، فأدخلها سرًّا، ولا يخرج بها ولدك ليغيظ بها ولده». [طبراني] يعني: «هرگاه از تو كمك طلبيد، ياريش رساني. اگر قرض خواست به او قرض بدهي. چون تهيدست گردد او را كمك نمايي. عرگاه بيمار شود به عيادتش بروي. اگر سود و خوشي يابد تبريكش گويي. چون مصيبتي بيند، تسليتش گويي. چون بميرد، در تشييع جنازهاش شركت كني. خانهات را مشرف بر خانهي او نسازي كه باد بر او نوزد، مگر با اجازهي وي. او را با بوي غذايت نيازاري مگر آنكه سهمي به او هم برساني. اگر ميوه خريدي به او نيز هديه نما و اگر چنين نكردي، مخفيانه آن را به منزل ببر و فرزندت با آن بيرون نرود تا فرزند او را غصهدار نكند».
نيکي کردن در حق فقيران:
فرد مسلمان با مستمندان به نيکي رفتار ميکند و به آنان صدقه ميدهد. در مالي که به آنها ميدهد خساست بخرج نميدهد. ثروتمندي که به هنگام صدقه به مستمندان خساست ميکند آيا فراموش کرده است که در قيامت تهيدست دست در گرن او نموده و ميگويد: پروردگارا، از اين بپرس -به ثروتمند اشاره ميكند- چرا من را از رزقي كه داشت بيبهره كرد و درش را بر روي من بست؟
مسلما بر مومن لازم است که احسانش از دورويي و ريا پاک باشد، همچنان که بر او واجب است تا نيکي را در حق کساني که به آن احتياج دارند از جمله مستمندان و ضعيفان بجاي آورد، تا اينکه عمل وي خالص براي رضاي خدا باشد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ ٢٦٣﴾ [البقرة: 263].
احسان با يتيمان و نيازمندان:
پيامبرﷺ ما را به نيکي کردن با يتيمان امر فرموده و به کسي که يتيم را گرامي داشته و به او نيکي ميکند بشارت دادهاست و ميفرمايد:
«أَنَا وَكَافِلُ الْيَتِيمِ فِي الْجَنَّةِ هَكَذَا، وَأَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى، وَفَرَّجَ بَيْنَهُمَا شَيْئًا». [متفق عليه] يعني: «من و سرپرست يتيم، اينگونه در بهشت ميباشيم، اشاره به انگشت سبابه و ميانهاش نموده آنها را كمي از هم گشاده داشت».
همچنين پيامبرﷺ فرمودند: «السَّاعِي عَلَى الْأَرْمَلَةِ وَالْمِسْكِينِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». [متفق عليه] يعني: «کسي که براي معيشت بيوه و مسکين تلاش کند، مانند مجاهد راه خداست».
نيکي با خود:
مسلمان به خود نيز نيکي ميکند، از حرام دوري کرده و کاري خلاف رضاي خدا انجام نميدهد. علتش اينست که نفس خود را پاک و تزکيه ميکند، و آن را از گمراهي و تباهي در دنيا و عذاب و بدبختي در آخرت ميرهاند. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ﴾ [الإسراء: 7]. يعني: «اگر نيكى كنيد به خود نيكى كردهايد..».
نيکي در گفتار:
فرد مسلمان در گفتار خود صداقت پسنديدهاي داشته و چيزي جز سخنان زيبا از زبانش جاري نميشود. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّيِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾ [الحج: 24]. يعني: «و به گفتار پاك هدايت مىشوند و بهسوى راه [خداى] ستوده هدايت مىگردند». خداوند ميفرمايد: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾ [البقرة: 83]. يعني: «... و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد...».
نيکي در سلام کردن:
بهترين احسان فرد مسلمان در سلام کردن وي ميباشد. انسان مسلمان لازم است که بر اساس دين اسلام خوش آمد گويي کند و به دوست و برادرش «سلام» نمايد. خداوند متعال فرمودند: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ [النساء: 86]. يعني: «و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود گوييد يا همان را [در پاسخ] برگردانيد...».
احسان در كارها:
انسان مسلمان در انجام كارهايش نهايت درستي را بكار ميگيرد تا مقبول خداي متعال واقع گشته و مستوجب پاداش او شود. رسول خداﷺ فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِذَا عَمِلَ أَحَدُكُمْ عَمَلا أَنْ يُتْقِنَهُ». [بيهقي] يعني: «خداوند دوست دارد وقتي كسي از شما كاري انجام ميدهد آن را به درستي و بادقت به انجام رساند».
احسان در آراستگي و پوشش:
خداوند در قرآن ميفرمايد: ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ [الأعراف: 31]. يعني: «اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگيريد...».
پاداش احسان:
نيكوكاران (محسنين) پاداش بس بزرگي را نزد خداوند دارند. آنجا كه باري تعالي ميفرمايد: ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ ٦٠﴾ [الرحمن: 60]. يعني: «مگر پاداش احسان جز احسان است؟». يا اينكه: ﴿إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا﴾ [الكهف: 30]. يعني: «...ما پاداش كسى را كه نيكوكارى كرده است تباه نمىكنيم». همچنين ميفرمايد: ﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ [البقرة: 195]. يعني: «... و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مىدارد».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
اخلاق نيكو
اسلام دين اخلاق پسنديده است، انسانها را به داشتتن چنين اخلاقي فراخوانده، و به پرورش جامعهي اسلامي بر آن علاقمند ميياشد. خداوند پيامبر خود را چنين تعريف و تمجيد مينمايد: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: 4].
خداوند سبحانه و تعالي اخلاق شايسته را وسيلهاي براي دستيابي به درجات بالاي بهشت قرار دادهاست. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾ [آلعمران: 133-134]. بدين معني كه: «و براى نيل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنايش [به قدر] آسمانها و زمين است [و] براى پرهيزگاران آماده شده است بشتابيد. همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مىكنند و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم در مىگذرند و خداوند نیكوكاران را دوست دارد».
خداوند ما را به داشتن اخلاق وارسته و نيك امر مينمايد: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ﴾ [فصلت: 34]. معني آيه: «و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع كن آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل مىگردد». همچنين پيامبرﷺ به بزرگواري اخلاقي فرامي خواند: «اتَّقِ اللَّهَ حَيْثُمَا كُنْتَ وَأَتْبِعِ السَّيِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخَالِقِ النَّاسَ بِخُلُقٍ حَسَنٍ». [ترمذي] معني حديث: «تقواي خدا را پيشه كن هركجا كه باشي. بدنبال هر بدي كار نيكي را انجام بده آن را بزدايد. با مردم با اخلاق نيك رفتار نما».
بنابراين فرد مسلمان بايد به اخلاق نيكو آراسته گردد. در اين زمينه بايد رسول خداﷺ را، كه نيكوترين اخلاق را داشته و اخلاق ايشان همان قرآن بوده است، سرمشق خويش قرار دهد. انسان مسلمان ميتواند بواسطهي اخلاق نيك خويش به بالاترين درجات و ارجمندترين جايگاهها دست يافته و به كسب محبت خداوند، پيامبر و مؤمنان، و نيز به رضامندي خداوند سبحانه و تعالي و ورود به بهشت نايل ميگردد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
تواضع و ترك تكبر
حكايت مىشود که يک روز مهماني بر خليفه عمر بن عبد العزيز وارد شد، در حين نشستن آنها چراغ خاموش شد. عمر بن عبدالعزيز برخاست و آن را روشن نمود. مهمان گفت: يا امير المؤمنين، چرا من و يا يکي از خدمتکاران را به اين کار دستور نداديد؟ خليفه پاسخ داد: برخاستم و عمربن عبدالعزيز بودم و برگشتم و هنوز همان عمر هستم و چيزي از من کاسته نشده است. بهترين انسانها متواضعترين آنان هستند.
تعريف ميکنند که ابوبكر صديقt اغلب براي برخي دختران مدينه شير ميدوشيد. زماني که زمامدار امر خلافت شد، آن دختران گفتند: او اکنون خليفه است و ديگر براي ما شير نخواهد دوشيد. ولي او همچنان به کمک آنان ميرفت و به خاطر مقامي که داشت تغييري نکرده بود. حضرت ابوبكرt به کلبهي پيرزني رفته و کلبه را برايش جارو نموده و به نظافت آن ميپرداخت، برايش غذا آماده نموده و کارهايش را انجام ميداد.
براي مشايعت لشگر مسلمين، که براي نبرد با روم و به فرماندهي اسامه بن زيدt در حرکت بود، حضرت ابوبکرt از شهر خارج شده و پياده ميرفت و اسامه سوار بر مرکب خويش، تا آنکه اسامه گفت: اي خليفه رسول الله، يا سوار شويد و يا آنکه من پياده خواهم شد. حضرت ابوبكرt فرمود: قسم به خدا که نه من سوار شده و نه تو پياده خواهي شد. چه ميشود اگر پاهاي من لحظاتي در راه خداوند غبارآلود گردند.
امير المؤمنين عمر بن خطابt کيسهي آرد را بر پشت خود نهاده و به خانهي زني ميبرد که براي کودکان يتيم خويش غذايي سراغ ندارد و برايش آتش روشن نموده و تا وقتي در آن ميدمد تا خوب شعلهور شود و تا همهي کودکان غذا خورده و سير گردند از آنجا نميرود.
تعريف ميکنند که روزي مردي از سرزمين فارس نامهاي را از جانب پادشاه کسري براي خليفه عمر بن خطابt آورد. وقتي وارد مدينه شد، سراغ کاخ خليفه را گرفت. به او گفتند که خليفه کاخ ندارد، مرد از اين خبر يکه خورد و به همراه يکي از مسلمانان بسوي مکاني که خليفه در آنجا بود راه افتاد. در حيني که در اطراف مدينه دنبال خليفه ميگشتند، مردي را يافتند که در زير درختي خوابيده بود. مرد مسلمان گفت: اين همان امير المؤمنين عمر بن خطاب است. با ديدن خليفهي مسلمين که پادشاهان فارس و روم در برابرش سرفرود آورده بودند، تعجب مرد چند برابر شد و گفت: در حکومت خود عدالت برقرار نمودي و امنيت ايجاد کردي و (به آسودگي) خوابيدي اي عمر!.
يک روز بزرگان قريش در حضور سلمان فارسي، که امير مدائن بود، نشسته بودند و به خويش نازيده و هر کدام از مال و ثروت و حسب و نسب يا مقام خويش تعريف مينمود، سلمان به آنان فرمود: اما من، ابتدا نطفهاي نجس بودم و سپس به مرداري بوگرفته تبديل شده و آنگاه ترازو را بگذارند و اگر سنگين بود بزرگوار هستم و اگر سبک بود فرومايهاي بيش نيستم!.
تواضع به چه ميگويند؟
تواضع يا فروتني خود را برتر و بالاتر از کسي ندانستن است، در عوض فرد مسلمان بايد هرکس را چه فقير و چه ضعيف و چه در مقامي پايينتر از خودش، بزرگ بدارد. خداند متعال همه ما را به فروتني امر نموده و ميفرمايد: ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥﴾ [الشعراء: 215]. يعني: «و براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كردهاند بال خود را فرو گستر!»، منظور تواضع و فروتني در برابر تمام انسانها است. همچنين ميفرمايد: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ٨٣﴾ [القصص: 83]. يعني: «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند و فرجام [خوش] از آن پرهيزگاران است».
از فضيل بن عياض دربارهي تواضع سؤال شد. او پاسخ داد: آن است که در برابر حق سرفرود آورده و بدان تن دردهد حتي اگر آن را از کودکي خردسال بشنود آن را بپذيرد و يا اگر از نادانترين مردم بشنود آن را قبول دارد.
حضرت ابوبكرt ميگويد: هيچکسي از مسلمانان ديگري را کوچک نداند، چرا که کوچکترين مسلمانان در نزد خداوند بزرگ است.
چنانچه گفتهاند: فروتني، تاجي است بر سر انسان.
تواضع رسول خداﷺ:
خداوند متعال به پيامبرشﷺ اختيار داد تا ميان آنکه چيامبري بنده يا پيامبري پادشاه باشد يکي را برگزيند، پيامبرﷺ بدليل تواضعي که داشت پيامبر و بنده بودن را برگزيد.
تواضع از بارزترين خصوصيات اخلاقي حضرت رسول اکرمﷺ بود. نمونههاي بسياري از فروتني و تواضع آن حضرتﷺ موجود است از جملهي آنها:
يکبار از حضرت عائشهل سؤال شد: پيامبرﷺ درميان خانوادهاش چگونه رفتار ميکرد؟ پاسخ داد: «كَانَ فِى مِهْنَةِ أَهْلِهِ (يساعدهم)، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ». [بخاري] يعني: «ايشان به کار خانهي خويش مشغول بودند (آنان را کمک مينمود) و چون هنگام نماز ميرسيد، به نماز برمي آمدند».
آن حضرتﷺ خود شير گوسفندان را دوشيده، کفشهايش را ميدوخت، جامهاش را وصله ميزد، با خدمتکارش غذا ميخورد، خود از بازار وسايل ميخريد و با دستان خويش حملشان ميکرد، در سلام کردن برطرف مقابل پيشي ميگرفت و با او دست ميداد، براي او فرقي نميکرد که آن شخص کوچک باشد يا بزرگ، سياه باشد يا سرخ و بنده باشد يا آزاد. آن حضرتﷺ خود را از يارانش جدا نکرده و در کارها چه کم و چه زياد با آنان همکاري مينمود.
زماني که پيامبرﷺ مكه را فتح کردند، درحالي وارد آن شدند که سر خويش را بخاطر تواضع در برابر پروردگار جهانيان چنان به زير افکنده بود که چيزي نمانده بود به پشت شترش برسد. سپس آن حضرتﷺ همهي اهل مکه را بخشيده و از آنان درگذشت و فرمود: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمْ الطُّلَقَاءُ». يعني: «برويد که شما همه آزاديد». [سيرة ابن هشام].
انواع تواضع:
تواضع ممکن است در رابطه با خداوند يا در ارتباط فرستادهي او و ديگر مردم باشد. انسان مسلمان در ارتباط با خداوند فروتني پيشه ميکند تا اعمال ود را قبول فرمايد و در برابر او نهايت خضوع و فروتني را پيش ميگيرد. در مقابل اوامر او نه چون و چرا نموده و نه با افکار يا اميال خويش در برابر آن ميايستد. همچنين در ارتباط با رسول اللهﷺ با تمسک به سنت و راهنماييهايش تواضع و فروتني اختيار نموده با ادب و فرمانبري از وي پيروي نموده و در اوامر و نواهي با وي مخالفت نميکند.
انسان مسلمان در رابطه با مردم رفتاري متواضع داشته و بر آنان فخر نميورزد. حرمت و ارج آنان را، در هر رتبه و پايهاي که باشند، نگاه ميدارد. سخن حق را قبول داشته و بدان گردن مينهد حال گويندهي آن هرکه باشد فرقي نميکند.
فضيلت تواضع:
تواضع خصلتي پسنديده است که بيانگر پاکي نفس انسان بوده و بهسوي محبت و دوستي و برابري ميان مردم رهنمون گشته و باعث گسترش همبستگي ميان آنان و کنار رفتن کينه و حسادت و دشمني از قلبهايشان ميگردد. مهمتر از همه اينکه تواضع مايهي خوشنودي خداوند سبحان ميباشد.
پيامبر خداﷺ فرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ وَمَا زَادَ اللَّهُ عَبْدًا بِعَفْوٍ إِلاَّ عِزًّا وَمَا تَوَاضَعَ أَحَدٌ لِلَّهِ إِلاَّ رَفَعَهُ اللَّهُ». [مسلم] يعني: «هيچ صدقه مال را کم نساخت، و خدا هيچ بندهاي را به عفو جز عزت نيفزود، و هيچکس براي خدا فروتني نکرد، مگر اينکه خداوند او را بلند مرتبه نمود».
همچنين آن حضرتﷺ ميفرمايد: «مَنْ تواضع لله رفعه الله». [ابونعيم] يعني: «هرکه بخاطر خداوند فروتني کند، خداوند او را بلند مرتبه گرداند». و نيز فرموده است: «إنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إلَيَّ : أَنْ تَوَاضَعُوا، حَتَّى لَا يَبْغِيَ أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ، وَلَا يَفْخَرَ أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ». [مسلم]. يعني: «هر آئينه خداوند بمن وحي نمود که فروتني کنيد تا کسي بر کسي ستم نکند و کسي بر کسي ننازد».
و قال الشاعر:
إذا شــِئْتَ أن تَـزْدَادَ قَـدْرًا ورِفْـــعَــةً | فَلِنْ وتواضعْ واتْرُكِ الْكِبْـرَ والْعُجْـــبَا |
معني شعر:
«اگر خواهي که قدر و جاه تو افزون بگردد، فروتن باش و نرمي ورز و بکاه از فخر و نازت».
تكبر:
هرگز سزاوار نيست که انسان تکبر بورزد، چرا که کبريا و عظمت تنها شايسته خداوند است و بس. پيامبر خداﷺ در يک حديث قدسي بيان ميدارد: «قَالَ اللَّهُﷻ الْكِبْرِيَاءُ رِدَائِى وَالْعَظَمَةُ إِزَارِى فَمَنْ نَازَعَنِى وَاحِدًا مِنْهُمَا قَذَفْتُهُ فِى النَّارِ». [مسلم و ابوداود و ترمذي] يعني: «خداوندﷻ ميفرمايد: عزت ازار من است و کبريا رداي من، کسي که با من در يکي از اين دو دعوي و کشمکش کند، او را در آتش افکنم».
انسان متكبر فکر ميکند که مقام و جايگاه او از منزلت ديگران بالاتر است، که البته اين حالت باعث ميشود ديگران از وي متنفر شده و از دور و برش کنار روند و به همان اندازه در درون خود فرد نيز فساد و تباهي فراواني را به جاي ميگذارد، ديگر نه نصيحتي را ميشنود و نه نظري براي او قابل قبول است و در نهايت جزو انسانهاي مطرود ميگردد.
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨﴾ [لقمان: 18]. يعني: «و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمىدارد».
متکبران در قرآن کريم به عذابي شديد بيم داده شدهاند آنجا که خداوند باري تعالي ميفرمايد: ﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾ [الأعراف: 146]. يعني: «به زودى كسانى را كه در زمين بناحق تكبر مىورزند از آياتم رويگردان سازم...». و ميفرمايد: ﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ﴾ [غافر: 35]. يعني: «... اينگونه خدا بر دل هر متكبر و زورگويى مهر مىنهد».
خداوند –باري تعالى- متكبران را دوست نميدارد و پاداش و جايگاهشان را آتش دوزخ قرار داده و ميفرمايد: ﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡتَكۡبِرِينَ﴾ [النحل: 23]. يعني: «... او گردنكشان را دوست نمىدارد»، ويقول تعالى: ﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾ [الزمر: 60]. يعني: «... آيا جاى سركشان در جهنم نيست».
شکلهاي متفاوت تكبر:
برخي از انسانها بخاطر علمي که دارند دچار تکبر ميشوند، و ديگران را کوچک ميشمارند، در برابر جواب ديگران و نصيحتهاي آنان او را به خشم ميآورد، به تباهي افتاده و دانش او سودي برايش ندارد. بعضي ديگر از اصل و نسبي که دارد به بلاي تکبر گرفتار ميشود و به منزلت آبا و اجداد خويش مينازد و همه را در منزلتي پايينتر از خود ديده و در پي آن مستحق خواري و سرشکستگي از جانب پروردگار ميشود.
برخي نيز بعلت قدرت و مقام و نيرويي که دارند دچار تکبر و خودپسندي گشته و از اين رو به آن رو شده و به سظلم و تجاوز به حقوق ديگران دست زده و نابودي و عقوبت شومي را براي خود رقم ميزند.
عدهاي را نيز ثروت و سامان فراوان از مسير منحرف ساخته و با ولخرجي و اسراف بر ديگران برتري ميجويد و بدين ترتيب نزد خداوند خطاکار بوده و مال و ثروتش سودي براي او نخواهد داشت.
جزاي فرد متكبر:
پيامبر خداﷺ همگي ما را از تكبر و خودپسندي برحذر داشته و به دوري از آن امر فرموده است تا آنکه از بهشت محروم نگرديم و ميفرمايد: «لاَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ». [مسلم و ابوداود و ترمذي]. يعني: «آنکه در دلش به اندازهي ذرهاي تکبر باشد، به بهشت داخل نميشود».
خداوند مردي را بواسطهي تکبري که داشت در زمين فرو برد. پيامبرﷺ در اينمورد ميفرمايد: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَمْشِي فِي حُلَّةٍ (ثوب) تُعْجِبُهُ نَفْسُهُ، مُرَجِّلٌ جُمَّتَهُ (صفف شعر رأسه ودهنه)، إِذْ خَسَفَ اللَّهُ بِهِ، فَهُوَ يَتَجَلْجَلُ فِي الأَرْضِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ». [متفق عليه]. يعني: «در اثنائيکه مردي با جامهي زيبا راه ميرفت، درحاليکه از خودش خوشش ميآمد و موي سرش را شانه کرده بود و در رفتار خود کبر مينمود، خداوند ناگهان او را به زمين فرو برد و او تا روز قيامت در زمين فرو ميرود».
همچنين آن حضرتﷺ ميفرمايد: «يُحْشَرُ الْمُتَكَبِّرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمْثَالَ الذَّرِّ فِى صُوَرِ الرِّجَالِ يَغْشَاهُمُ الذُّلُّ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَيُسَاقُونَ إِلَى سِجْنٍ فِى جَهَنَّمَ يُسَمَّى بُولَسَ تَعْلُوهُمْ نَارُ الأَنْيَارِ يُسْقَوْنَ مِنْ عُصَارَةِ أَهْلِ النَّارِ طِينَةِ الْخَبَالِ». [ترمذي]. يعني: «متکبران در روز قيامت همچون مورچگاني ريز در هيئت انسان حشر شده و از هر حقارت و ذلت طرف بر آنان ميبارد. به سوي زنداني در دوزخ کشانده ميشوند که بولس ناميده ميشود. بر آنها آتش همهي آتشها برآمده و از شيرهاي مينوشند که از چرک تن دوزخيان است».
در صحيح بخاري از رسول خداﷺ نقل شده که فرموده است: «حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لاَ يَرْتَفِعَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلاَّ وَضَعَهُ». يعني: «بر خدا حق است که هيچ چيزي در دنيا گردن فراز نشود، مگر اينکه خوارش نمايد».
لذا شايسته است که هريک از ما کوشش نمايد تا در برخوردهايش تواضع را پيشه نموده و بواسطهي مقام و منصب يا ثروت و سامانش بر کسي برتري نجويد.
آري، تواضع خصلت بزرگان و تکبر سرشت فرومايگان است. چنانچه شاعر ميگويد:
تَوَاضَعْ تَكُنْ كالنَّجْمِ لاح لِنَاظـِـــرِ | على صفحـات الـمــاء وَهْوَ رَفِيــعُ | |
ولا تَكُ كالدُّخَانِ يَعْلُـــو بَنَفْسـِـــهِ | على طبقــات الجـوِّ وَهْوَ وَضِيــعُ. |
معني شعر:
«فروتن باش و همچون ستارهاي درخشان، که عکسش بر رخ آب افتد و ليکن بر اوج است، نه همچون دود کو برشود بر آسمانها، ولي هرچند بالا رود پست و حقير است».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
تعاون و همياري
حکايت ميکنند که پيرمرد کهنسالي فرزندانش را گردآورد و دستهاي هيزم را به آنان داد و از آنان خواست تا آن را بشکنند. يک يک پسران هرچقدر سعي کردند نتوانستند آن را بشکنند. آنگاه پدرشان دستهي هيزم را از آنان گرفته و تکه چوبها را از هم جدا نمود. سپس به هرکدام از پسرانش تکه چوبي را داد و خواست تا دوباره سعي کنند. اين بار به راحتي آن تکه چوب را شکستند.
خداوند به حضرت ابراهيمu دستور داد تا ديوارهاي کعبه را برافراشته و آن را تجديد بنا نمايد. ابراهيمu بلافاصله به اجابت امر پروردگار برخاست و از فرزندش اسماعيلu خواست تا او را در بناي كعبه ياري دهد. اسماعيلu نيز به امر پدر خويش در کمک به او گردن نهاد. آن دو با همياري يکديگر بناي کعبه را به پايان رساندند. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧﴾ [البقرة: 127]. يعني: «و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايههاى خانه [كعبه] را بالا مىبردند [مىگفتند] اى پروردگار ما از ما بپذير كه در حقيقت تو شنواى دانايى!».
خداوند موسىu را بسوي فرعون فرستاد، تا او را بهسوي بندگي خداوند يکتا فراخواند. موسىu از خداوند درخواست کرد تا برادرش هارون را همراه او گسيل دارد تا او را ياري رسانده و در فراخواندن فرعون پشتيبانش باشد و گفت: ﴿وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ هَٰرُونَ أَخِي ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي ٣١ وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي ٣٢﴾ [طه: 29-32]. يعني: «و براى من دستيارى از كسانم قرار ده. هارون برادرم را. پشتم را به او استوار كن. و او را شريك كارم گردان».
خداوند متعال دعاي موسىu را قبول کرد و هارون را براي ياري به او برگزيد. آن دو در دعوت بسوي خداوند متعال همياري نمودند. خداوند نيز آنان را نصرت بخشيده و بر فرعون و لشگريان او پيروزشان گردانيد.
خداوند سبحان به ذي القرنين پادشاهي و قلمرو وسيع و بزرگي را بخشيده بود. او نيز تمام زمين را از مشرق به سمت مشرق درمينورديد. خداوند او را بر زمين نيرو و قدرت فراوان داده بود. او نيز به عدل و داد حکم ميراند و اوامر خداوند را به اجرا درميآورد.
در همان زمان قومي به نام يأجوج و مأجوج برروي زمين به فساد و تباهي پرداخته و به همسايگانش ميتاخت و اموالشان را به تاراج ميبردند و ظلم و ستم بسيار روا ميداشتند. اقوام ضعيفتر از ذي القرنين خواستند تا به فريادشان برسد و به آنان کمک کند تا بين خويش و يأجوج و مأجوج سدي را بنا نهند و:
﴿قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَهُمۡ سَدّٗا ٩٤﴾ [الكهف: 94]. يعني: «گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مىكنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى؟».
ذي القرنين از آنان خواست تا همه باهم متحد گشته و يکپارچه شوند، چون ايجاد چنان ديوار عظيمي نيازمند تلاش و کوشش بسيار زيادي بود. آنان ميبايست درميان دشت و صحرا و کوهستانها گودالهايي را حفر کرده و به جستجوي آهن ميپرداختند تا سد را برپا نمايند. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا ٩٥﴾ [الكهف: 95]. يعني: «گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم». مردم همگي همياري نمودند تا مقدار معتنابهي از آهن را استخراج نمودند که ارتفاع آن به بلندي کوهها ميرسيد. تمام اين آهن را گداختند و سدي عظيم بنا کردند که آنان را از شر همسايهي ويرانگرشان در امان ميداشت.
نخستين چيزي که رسول اللهﷺ پس از هجرت به مدينه بدان اقدام نمود همانا احداث يک مسجد بود. در اين کار صحابهy با پيامبرﷺ همياري نموده، مكان و زمين آن را آماده ساختند و سنگ و درختان خرما را براي برپا نمودن مسجد فراهم کردند و همگي يکدست و هماهنگ عمل کردند تا بناي مسجد به اتمام رسيد.
صحابهy در نبرد در برابر کافران يکپارچه و متحد بودند. در جنگ احزاب کافران از هرطرف بر آنان گرد آمده و مدينه را در محاصرهي خويش گرفتند. سلمان فارسيt به پيامبرﷺ پيشنهاد کرد تا خندق بزرگي را بدور مدينه حفر نمايند تا آنکه کافران نتوانند به راحتي به شهر نفوذ کنند. مسلمانان تا پايان حفر خندق باهم و دوشادوش هم عرق ريختند و تلاش کردند. کافران بواسطهي آن خندق از نفوذ به شهر درماندند و خداوند مسلمانان را بر دشمنانشان پيروز گردانيد.
تعاون و همياري چيست؟
تعاون و همياري، کمک و ياري رساندن مردم به همديگر در مواقع نياز و در کارهاي خير ميباشد. خداوند متعال در قرآن کريم به تعاون و همياري امر نموده و ميفرمايد: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: 2] يعني: «و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت كيفر است».
اهميت تعاون:
تعاون و همياري از ضروريات زندگي است، چنانچه فرد نميتواند به تنهايي از پس تمام دشواريهاي زندگي برآيد. پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَنْ كَانَ مَعَهُ فَضْلُ ظَهْرٍ فَلْيَعُدْ بِهِ عَلَى مَنْ لاَ ظَهْرَ لَهُ وَمَنْ كَانَ لَهُ فَضْلٌ مِنْ زَادٍ فَلْيَعُدْ بِهِ عَلَى مَنْ لاَ زَادَ لَهُ». [مسلم و ابوداود] يعني: «آنکه مرکبي اضافه بر حاجتش داشته باشد، بايد که آن را به کسي که مرکبي ندارد، صدقه دهد، و آنکه آذوقهي زائدي داشته باشد، بايد آنرا به کسي که آذوقه و زادي ندارد، صدقه دهد».
آن حضرتﷺ بر همکاري و کمک رساندن به زيردستان و خدمتکاران سفارش بسيار نموده است، به عنوان نمونه ميفرمايد: «وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ». [متفق عليه] يعني: «و آنها را به چيزي مکلف نکنيد که توانائي آن را نداشته باشند و اگر آنان را مأمور کرديد، پس همکاريشان کنيد».
خداوندﷻ بهترين ياري دهندگان ميباشد و انسان مسلمان پيوسته در تمام نمازهايش و در مورد همهي مسائل زندگي از او نصرت و ياري طلبيده و ميگويد: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ [الفاتحة: 5]. يعني: «[بار الها] تنها تو را مىپرستيم و تنها از تو يارى مىجوييم».
پروردگار متعال در سرشت تمام مخلوقاتش، حتي در درون ريزترين آنها مانند مورچهها و زنبورها و ساير حشرات، حس تعاون و همياري را به وديعه نهاده است. اين موجودات در گردآوردن غذا و مقابله با دشمنانشان با هم همياري داشته و متحد عمل مينمايند. لذا بديهي است که انسان، با دارا بودن عقل و انديشهاي که خداوند به او ارزاني داشته و او را بواسطهي آن از ساير موجودات جدا ساخته است، براي دارا بودن چنين خصيصهي پراهميتي سزاوارتر ميباشد.
فضيلت تعاون و همياري:
در نتيجهي همياري فرد با برادر مسلمانش توان آنان چند برابر شده و با شتاب و دقت بيشتري به هدف مورد نظر خويش دست مييابند. همياري منجر به صرفهجويي در زمان و نيرو به ميزان قابل ملاحظهاي ميشود. کلام حکيمانهاي ميگويد: فرد به تنهايي اندک و با يارانش بسيار است.
پيامبر خداﷺ ميفرمايد: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى». [مسلم] يعني: «مثل مسلمانها در محبت و رحمت و مهربانيشان به همديگر مانند يک جسد است، که هرگاه عضوي از آن بدرد آيد، ديگر اعضاي جسد در تب و بيدار خوابي با آن همراهي ميکنند».
همچنين پيامبرﷺ: «يَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ». [ترمذي] يعني: «دست خداوند با جماعت است».
وقالﷺ: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا». [متفق عليه] يعني: «مسلمان براي مسلمان (يعني رابطهي مسلمانها با همديگر در تعاون و همکاري) چون بناي ديواري است که برخي، برخي ديگر را محکم ميسازد».
آنگاه که مسلمان در کمک و ياري برادرش است تا نياز او را برآورد، خداوند در کمک و ياري وي است تا حاجت او برآورده گردد. کسي که کار فرد گرفتاري را آسان نموده و بر او راحت گرداند خداوند در دنيا و آخرت کار او را آسان ميگرداند. خداوند بندهاش را ياري ميرساند ماداميکه او در ياري و کمک برادرش ميباشد.
رسول خداﷺ فرموده است: «وَعَوْنُكَ الضَّعِيفَ بِفَضْلِ قُوَّتِكَ صَدَقَةٌ». [احمد]. يعني: «ياري رساندن تو به شخص ضعيف به واسطهي تواني که داري، صدقه است».
تعاون و همياري ناروا:
خداوند متعال از تعاون و همياري در کارهاي زشت و ناپسند، بخاطر تباهي و فساد بزرگي که در پي دارد، نهى کرده و ميفرمايد: ﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: 2]. يعني: «و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت كيفر است».
در صورت ارتکاب شخصي به گناه و معصيت بايد که ديگر مسلمانان از استهزاء و مسخره کردن او بپرهيزند، چون با اين کار در اين گناه و معصيت با شيطان همياري و معاونت نموده است بلکه لازم است که دست فرد را گرفته و او را نصيحت نموده و از اشتباه بودن عملش آگاه سازد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
راستگويي
حكايت ميشود كه مردي نافرماني خداوند سبحانه و تعالي را نموده و عيبهاي بسياري داشت. با اينحال ميكوشيد خود را اصلاح كند ولي نميتوانست. بنابراين پيش يك دانشمند رفته و از او درخواست راهنمايي نمود تا بتواند عيبهاي خود را برطرف كند. مرد دانشمند به او دستور داد تا تنها يكي از عيبهايش را معالجه نمايد و آن عيب دروغگويي بود. به او توصيه نمود تا تحت هر شرايطي راستگويي پيشه كند و از او پيماني براي اين كار گرفت. مدتي بعد مرد كه ميخواست شراب بنوشد، آن را خريد و جامي را پر نموده و وقتي آن را به دهان خود نزديك كرد، با خود گفت: وقتي آن دانشمند از من بپرسد: آيا شراب نوشيدي؟ چه پاسخ خواهم داد؟ مگر ميتوانم به او دروغ بگويم؟ نه، هرگز شراب نخواهم نوشيد.
روز بعد در پي گناه ديگري بود، باز پيمان راستگويي با دانشمند را به ياد آورده و از آنجام آن منصرف گشت. خلاصه هربار كه ميخواست گناهي را مرتكب گردد، براي آنكه مجبور نشود به ان عالم دروغ بگويد خودداري مينمود. باگذشت مدتي آن مرد به يمن پايبندي به راستگويي، از تمام عيبها خود را پاك نموده بود.
در حكايت ديگري چنين آمده: كودكي بود كه، به شوخي و به جدي، بسيار دروغ ميگفت. يك روز كه داشت كنار دريا شنا مينمود، تظاهر به غرق شدن كرده و فرياد ميزد: كمك! كمك! ... دارم غرق ميشوم. دوستانش به ياريش شتافتند و ديدند كه او آنها را فريب داده و دارد ميخندد. پسرك چند بار اين عمل خود را تكرار نمود.
يكي از اين دفعات موجي بالا آمده و و چيزي نمانده بود پسرك غرق شود. پسرك شروع كرد به فرياد زدن و كمك خواستن ولي دوستانش گمان كردند كه او باز مثل هميشه به آنان دروغ ميگويد و به كمك او نرفتند. تا آنكه كسي كه از آنجا عبور ميكرد به سمت او رفته و نجاتش داد. پسرك به دوستانش گفت: خداوند مرا به خاطر دروغ گفتنم مجازات كرد. بعد از اين ديگر هرگز دروغ نخواهم گفت. از آن پس ديگر هرگز آن پسر دروغي نگفت.
راستگويي:
راستگويي، گفتن سخن حق و مطابق واقع است. خداوند متعال در قرآن كريم ما را به راستگويي فرمان ميدهد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١﴾ [التوبة: 119]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد».
راستگويي خداوند:
خداوند سبحان ميفرمايد: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا﴾ [النساء: 122]. يعني: «و چه كسى در سخن از خدا راستگوتر است؟». هيچكس از او راستگوتر نيست و راستترين كتابها كتاب خدا است، ميفرمايد:
﴿هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾ [الأحزاب: 22]. يعني: «... اين همان است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند و خدا و فرستادهاش راست گفتند...».
راستگويي پيامبران:
خداوند متعال بسياري از پيامبران خود را به خاطر راستگوييشان ستوده است. خداوند متعال در مورد پيامبرش ابراهيمu ميفرمايد: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِبۡرَٰهِيمَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيًّا ٤١﴾ [مريم: 41]. معني آيه: «و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود».
در مورد حضرت اسماعيل ميفرمايد: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥٤﴾ [مريم: 54]. معني آيه: «و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن زيرا كه او درست وعده و فرستادهاى پيامبر بود».
دربارهي يوسفu: ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ﴾ [يوسف: 46]. يعني: «اى يوسف اى مرد راستگوى...».
دربارهي ادريسu: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِدۡرِيسَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيّٗا ٥٦﴾ [مريم: 56]. معني آيه: «و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويى پيامبر بود».
راستگويي همراه هميشگي رسول خداﷺ بود. اقوام و خويشاوندان او را راستگوي امين ميناميدند. حضرت خديجهل در هنگام نزول وحي بر وي ميفرمود: براستي كه تو تنها راست بر زبان ميراني...
انواع راستگويي:
فرد مسلمان با خدا، با مردم و با خويشتن خويش راستگوست.
راستگويي با خداوند:
با اخلاص در تمام كارها صرف براي خداوند و بدون هرگونه ريا و شهرت طلبي اينگونه صداقت امكان پذير است. چنانچه كسي كاري را با نيت خالص براي خداوند انجام ندهد، خداوند آن عمل را از وي نميپذيرد. انسان مسلمان در تمام عبادتها با اداي حق آن و انجام آن بگونهاي پسنديده اخلاص ميورزد.
راستي با مردم:
مسلمان در سخنان خويش با ديگران دروغ نميگويد. از پيامبرﷺ روايت شده كه فرمودهاند: «كَبِرَتْ خِيَانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخَاكَ حَدِيثًا هُوَ لَكَ بِهِ مُصَدِّقٌ وَأَنْتَ لَهُ بِهِ كَاذِبٌ». [احمد] يعني: «چه خيانتي بزرگتر از آنكه در سخن خويش با برادرت دروغ بگويي؟ او ترا باور داشته و تو با وي دروغ گفته باشي!».
ر استي با خويشتن:
مسلمان راست گفتار خودش را فريب نميدهد و به اشتباهاتش اعتراف نموده و آنها را اصلاح ميكند. او به خوبي ميداند كه راه نجات راستگويي است. پيامبرﷺ فرمودند: «دَعْ مَا يَرِيبُكَ إِلَى مَا لاَ يَرِيبُكَ، فإن الكذب ريبة والصدق طمأنينة». [ترمذي] يعني: «چيزي را كه ترا به شك مياندازد را بخاطر آنچه ترا به شك نمياندازد رها كن. بدان كه دروغ مشكوك است و راستي آسايش خاطر».
مزيت راستگويي:
خداوند متعال راستگويان را ستوده است، چراكه آنان همان پارسايان اهل بهشتند به پاداش راستگوييشان. خداوند ميفرمايد:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾ [البقرة: 177]. يعني: «...آنانند كسانى كه راست گفتهاند و آنان همان پرهيزگارانند...». و در جايي ديگر: ﴿قَالَ ٱللَّهُ هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡۚ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١١٩﴾ [المائدة: 119]. يعني: «خدا فرمود اين روزى است كه راستگويان را راستىشان سود بخشد براى آنان باغهايى است كه از زير [درختان] آن نهرها روان است هميشه در آن جاودانند خدا از آنان خشنود است و آنان [نيز] از او خشنودند اين است رستگارى بزرگ».
راستي آرامش خيال و راه گريزي در دنيا و آخرت است. رسول اللهﷺ فرمودهاند: «تحروا الصدق وإن رأيتم أن فيه الهَلَكَة، فإن فيه النجاة». [ابن أبي الدنيا] معني حديث: «راستي پيشه كنيد حتي اگر در آن خطري را متوجه خود ببينيد، چرا كه در آن نجات و رهايي هست». و نيز: «إِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِى إِلَى الْبِرِّ، وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِى إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَصْدُقُ حَتَّى يَكُونَ صِدِّيقًا، وَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِى إِلَى الْفُجُورِ، وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِى إِلَى النَّارِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ، حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا». [متفق عليه] يعني: «همانا راستي انسان را بسوي نيکوکاري رهنمائي ميکند، و نيکو کاري انسان را به بهشت رهنمون ميگردد، و همانا شخص راست ميگويد تا اينکه در نزد خداوند بسيار راستگو و صديق نوشته ميشود. دروغ انسان را به معاصي و گناهان سوق ميدهد و گناهان انسان را بسوي دوزخ ميکشاند. شخص همانا دروغ ميگويد تا که در پيشگاه خداوند کذاب و بسيار دروغگو نوشته ميشود».
برازنده و سزاوار هر مسلماني است كه به پيامبرﷺ در راستگويياش تأسي جسته و راستگويي را جزو صفات هميشگي خويش قرار دهد. شاعر به زيبايي گفته است:
عليك بالصـدق ولــو أنـــه | أَحْـرقَكَ الصدق بنـار الوعـيـد | |
وابْغِ رضـا الـمـولي، فأَشْقَـي الوري | من أسخط الـمولي وأرضي العبيــد |
يعني:
راستگويي را برگزين و بگذار | آتش صدقت به سختي بگدازد ج | |
طالب خرسندي او باش، و بيچارهترين كس | ناخرسندي او را و رضاي دگران خواست |
و شاعر ميگويد:
وعـوِّد لسـانك قول الصدق تَحْظَ به | إن اللسـان لـمــا عـوَّدْتَ معــتـادُ |
يعني:
زبان را راستي آموز تا شاد گردي | كه عادت يابد از گفتارهايت |
دروغگويي:
آن است كه انسان كلام خلاف حقيقت و واقعيت را بر زبان براند. يكي از نشانههاي نفاق و دورويي است. پيامبر خداﷺ فرمودند: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفق عليه] يعني: «نشانهي منافق سه چيز است: چون سخن بگويد، دروغ گويد. و چون وعده کند، بدپيماني نمايد و چون امين قرار داده شود، خيانت کند».
مؤمن واقعي دروغ نميگويد. از پيامبرﷺ سؤال كردند: «أَيَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَانًا فَقَالَ: نَعَمْ. فَقِيلَ لَهُ أَيَكُونُ الْمُؤْمِنُ بَخِيلاً فَقَالَ: نَعَمْ. فَقِيلَ لَهُ أَيَكُونُ الْمُؤْمِنُ كَذَّابًا فَقَالَ: لاَ». [مالك] يعني: «آيا مؤمن ميتواند ترسو باشد؟ فرمود: آري. پرسيدند: آيا ممكن است بخيل ذباشد؟ فرمود: بلي. پرسيدند: آيا ممكن است كه مؤمن دروغگو باشد؟ فرمود: خير».
فرد دروغگو نميتواند دروغش را پنهان نموده يا انكار كند، بلكه دروغش آشكار و رسوا ميشود. حضرت عليt ميفرمايد: كسي چيزي را در درون خود پنهان نميدارد مگر آنكه در لغزشهاي زبان يا در رنگ رخسارش آشكار گردد.
هر دروغي مطرود است، و دروغ سفيد و سياه و كوچك و بزرگ نداريم. انسان مسلمان بخاطر دروغش محاسبه و مجازات ميشود، حتي اگر دروغ كوچكي بوده باشد.
حضرت اسماء بنت يزيدt به پيامبرﷺ عرض كرد: «يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ قَالَتْ إِحْدَانَا لِشَىْءٍ تَشْتَهِيهِ لاَ أَشْتَهِيهِ يُعَدُّ ذَلِكَ كَذِباً قَالَ: إِنَّ الْكَذِبَ يُكْتَبُ كَذِباً حَتَّى تُكْتَبَ الْكُذَيْبَةُ كُذَيْبَةً». [أحمد] يعني: «اي رسول خدا، اگر كسي از ما در برابر چيزي كه دوست دارد بگويد: دوست ندارم. آيا اين دروغ است؟ پيامبرﷺ فرمودند: دروغ، دروغ نوشته ميشود. حتي دروغ كوچك (مصلحت آميز) هم دروغي حساب ميشود».
از عبدالله بن عامرt روايت شده كه ميگفت: «دَعَتْنِى أُمِّى يَوْمًا وَرَسُولُ اللَّهِﷺ قَاعِدٌ فِى بَيْتِنَا فَقَالَتْ هَا تَعَالَ أُعْطِيكَ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِﷺ: مَا أَرَدْتِ أَنْ تُعْطِيهِ؟. قَالَتْ: أَرَدْتُ أَنْ أُعْطِيَهُ تَمْرًا. قَالَ: أَمَا إِنَّكِ لَوْ لَمْ تَفْعَلِى لَكُتِبَتْ عَلَيْكِ كِذْبَةً». [أبوداود] يعني: «روزي مادرم مرا صدا زد و پيامبر خداﷺ در منزل ما نشسته بود. مادرم گفت: بيا، چيزي به تو بدهم. ايشان فرمود: «چه ميخواهي به او بدهي؟» مادرم پاسخ داد: ميخواستم خرمايي به او بدهم. پيامبرﷺ فرمود: چنانچه چيزي به او نميدادي دروغي برايت نوشته ميشد».
دروغ مباح!:
در سه حالت انسان ميتواند دروغ گفته و چيزي جز حقيقت بزبان آورد. خداوند براي آنها فرد را مجازات ننموده، و بلكه شامل اجر و ثواب نيز ميگردد. شرايط مذكور موارد زير هستند:
برقراري آشتي بين دو دشمن:
خبردار ميشويد كه بين دو نفر از دوستان خصومتي هست و قصد آشتي دادن آن دو را داريد. در اين شرايط ايرادي ندارد كه به دوست اولي بگوييد: فلاني ترا دوست دارد. همهاش از تو تعريف ميكند... و به ديگري هم همين قصه را بگوييد. به اين ترتيب بين دو دشمن دوستي دوباره برقرار شده و جاي دشمني، محبت و دوستي پيدا ميشود.
دروغ گفتن به دشمنان در جنگ:
يكي از مسلمانان به دست دشمن ميافتد و از او ميخواهند تا در مورد كشور خود معلوماتي را به آنان بدهد. در اين حالت طبيعي است كه نبايد به آنان اطلاعات درست داده و براي محافظت از كشور خود از آسيب دشمن بايد به آنان اطلاعات نادرست بدهد.
دروغ، در زندگي زناشويي!:
ادب اسلامي اقتضا ميكند كه فرد مسلمان به همسر خود نگويد كه او نازيبا و زشت است، او را دوست ندارد، به او علاقه ندارد و ... بلكه بهتر است خاطر همديگر را شاد ساخته و او را با گفتن مطالب خوشايند و تعريف و تمجيد از زيباييها و اينكه با وجود او چقدر خوشبخت است، راضي نگه دارد ( ولو آنكه دروغ هم باشد). نبايد اين را جزو دروغ حساب نمود، بلكه براي گويندهي آن حتي اميد اجر و ثواب از جانب پروردگار متعال نيز هست.
مسلمان در مدح و در شوخي از دروغ استفاده نميكند:
پيامبر بزرگوار اسلامﷺ به شدت كار منافقان و دورويان را زشت ميشمارد كه جلوي ديگران حتي به دروغ آنان را مدح و ثنا ميگويند. آنحضرتﷺ ميفرمايد: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَدَّاحِينَ فَاحْثُوا فِى وُجُوهِهِمُ التُّرَابَ». [مسلم] يعني: «اگر با مداح و تمجيدگري روبرو گشتيد بر صورتش خاك بپاشيد».
در اين بين افرادي هم هستند كه ميل دارند ديگران را بخندانند، براي اين كار دست به دروغ پردازي ميزنند. اين چيزي است كه پيامبرﷺ آن را ناپسند دانسته و فرمودهاند: «وَيْلٌ لِلَّذِى يُحَدِّثُ بِالْحَدِيثِ لِيُضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ فَيَكْذِبُ وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَهُ». [ترمذي] يعني: «واي بر آنكه سخني را بر زبان آورد تا كساني به او بخندند، و دروغ بگويد. واي بر او! واي بر او! ».
نيز فرمودهاند: «أَنَا زَعِيمٌ بِبَيْتٍ فِى رَبَضِ الْجَنَّةِ (أطرافها) لِمَنْ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَإِنْ كَانَ مُحِقًّا وَبِبَيْتٍ فِى وَسَطِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْكَذِبَ وَإِنْ كَانَ مَازِحًا وَبِبَيْتٍ فِى أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ حَسَّنَ خُلُقَهُ». [أبوداود] معني حديث شريف: «من ضامنم به خانهاي در دامنهي بهشت براي کسيکه خصومت و دعوي را ترک کند، هرچند که حق بجانب هم باشد و به خانهاي در وسط بهشت براي کسيکه دروغ را ترک کند، هر چند که براي مزاح هم باشد. و به خانهاي در بالاترين طبقات بهشت براي کسيکه اخلاقش نيکو باشد».
حضرت ابوبكر صديقt با شنيدن سخناني كه در مدح او بودند، ميفرمود: «خدايا تو از من به من آگاهتر هستي، و من از آنان بر خود آگاهترم. بارالها! مرا بهتر از آنچه ميپندارند نما، و بر من بيامرز آنچه از آن بيخبرند، و بخاطر آنچه ميگويند مرا بازخواست مفرما!».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
شكر
در بنياسرائيل سه نفر بودند: يك جذامي، يك فرد مبتلا به كچلي و يكي هم نابينا. هرسهي اين اشخاص همواره دعا ميكردند تا خداوند بيماري و نقصهاي آنان را برطرف ساخته و به آنها مال و ثروتي عطا فرمايد. خداوند دعايشان را اجابت فرمود و فرشتهاي را بهسوي مرد دچار پيسي (جذام) فرستاد و او دستي بر پوست وي كشيده و رنگ و روي مرد نيكو گشته و شتر مادهاي را به وي بخشيد كه آن هم زائيد و شتران بسياري از او پديد آمد و مرد ثروتمند گرديد. فرشته بهسوي مرد كچل رهسپار گشته و دستي بر سر او كشانده و خداوند او را شفا داد، آنگاه به او يك گاو ماده بخشيد و آن هم زاد و ولد نموده و مرد صاحب رمهاي گاو گشت.
سپس بهسوي مرد نابينا رفته و دستي بر چشمانش كشيده و خداوند شفايش داد. فرشته گوسفند مادهاي به او نيز بخشيد و آن هم زاد و ولد نموده و صاحب رمهاي گوسفند گرديد.
پس از مدتي همان فرشته براي آزمايش اين سه نفر برگشت تا ببيند كه آيا شكرگذار خداوند سبحان بوده و به فقرا و نيازمندان كمك ميكنند يا خير؟
بهسوي مرد جذامي رفت و پس از آن روانهي خانهي مرد كچل شد و آنان پاسخش دادند: اين مال و ثروت ارث آبا و اجدادي ما است. آن دو به حال و وضع پيشين برگردانده شده و باز تهي دست گشتند.
سپس رو بهسوي مرد نابينا كرده و از او طلب صدقه كرد و آن مرد او را با گشاده دستي پذيرفته و گفت: من فردي نابينا بودم، خداوند بيناييم بخشيد. اكنون هرچه ميخواهي بردار و هرچه خواستي بگذار! فرشته گفت: خداوند از تو راضي گشت!!. [داستان از حديث متفق عليه گرفته شده بود].
به اين ترتيب مرد نابينا از آزمايش خداوندي به سلامت بيرون ميآيد، سپاسگذار خداي خويش بوده و از آنچه به او دادهاست ميبخشد و خداوند نيز نعمت خود را بر او ميافزايد و در آن بركت مينهد [و از همه مهمتر انكه وراي همهي نعمتها رضايت خويش را نيز به او اعلام ميدارد]، حال آنكه مرد جذامي و كچل بخل ورزيده و سپاس خداوند را به جاي نياوردند و نعمت از كفشان رفت.
شكر نعمت، نعمتت افزون كند | كفر، نعمت از كفت بيرون كند! |
***
حكايت ميكنند كه خداوند مردي را به كوري مبتلا ساخته و دو دست و دو پايش نيز قطع گرديد. شخصي نزد او آمده و ديد درحال سپاس از نعمتهاي خداوند است و ميگويد: سپاس خداي را كه مرا از آنچه ديگران را بدان مبتلا ساخت، رهانيد و مرا بر بسياري از آفريدگانش بمراتب مزيت بخشيد. آن شخص از اين گفتههاي مرد نابيناي بيدست و پا به شگفت آمد و از او پرسيد: تو براي چه خداوند را شكر و سپاس ميگويي؟
مرد پاسخ داد: اي تو! خداي را سپاس ميگويم كه مرا زباني ذاكر، قلبي خاشع و جسمي شكيبا بر مصيبتها دادهاست.
تعريف ميكنند كه مردي نزد يكي از علما رفته و از فقر خويش پيش او شكوه كرد. مرد عالم به او گفت: آيا دوست داشتي ده هزار درهم داشته و از نعمت بينايي محروم بودي؟ مرد پاسخ داد: خير. مرد دانشمند گفت: خوش داشتي كه ديوانه بودي و ده هزار درهم ثروتت بود؟ مرد پاسخ داد: خير. دانشمند با پرسيد: آيا خوشنود ميشدي چنانچه دستها و پاهايت بريده بود و بيست هزار درهم داشتي؟ مرد گفت: خير. مرد عالم گفت: آيا شرم نميكني كه از سرورت شكوه مينمايي درحاليكه تو پنجاه هزار درهم به او بدهكار هستي؟
مرد فهميد كه نعمت پروردگار بر او تا جه حد است و همواره سپاس او را گفته و از انچه داشت خوشنود گشته و تا پايان عمر هرگز نزد كس شكايتي نكرد.
شكر چيست؟
شكر همان سزا و پاسخي است در برابر نيكوكاري و احسان، و ستايشي زيباست از آنكه نيكي و احسان در حق فرد انجام دادهاست.
شكر و سپاسگزاري انبياء:
شكر و سپاسگزاري جزو خصلتهاي هميشگي انبياء خدا -صلوات الله عليهم- بوده، و خداوند متعال دربارهي حضرت ابراهيمu ميفرمايد:
﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِيفٗا وَلَمۡ يَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٢٠ شَاكِرٗا لِّأَنۡعُمِهِۚ ٱجۡتَبَىٰهُ وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٢١﴾ [النحل: 120-121]. يعني: «بهراستى ابراهيم پيشوايى مطيع خدا [و] حقگراى بود و از مشركان نبود. [و] نعمتهاى او را شكرگزار بود [خدا] او را برگزيد و به راهى راست هدايتش كرد».
خداوندﷻ حضرت نوحu را بخاطر آنكه شاكر و سپاسگزار بوده است مورد تعريف و تمجيد قرار داده و ميفرمايد: ﴿ذُرِّيَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَبۡدٗا شَكُورٗا٣﴾ [الإسراء: 3]. يعني: «فرزندان كسانى كه [آنان را در كشتى] با نوح برداشتيم، راستى كه او بندهاى سپاسگزار بود».
باز خداوند متعال در قرآن كريم اينگونه از سليمانu تعريف ميكند: ﴿قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي لِيَبۡلُوَنِيٓ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ﴾ [النمل: 40]. يعني: «... گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مىكنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مىگزارد و هر كس ناسپاسى كند بىگمان پروردگارم بىنياز و كريم است».
رسول خداﷺ در برابر پروردگار خويش بسيار شكرگزار بود، و به ما آموخته است تا پس از هر نماز بگوييم: «اللَّهُمَّ أَعِنِّى عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ». [ابوداود و نسائي]. يعني: «خدايا مرا بر ياد و شکر عبادتت بوجهي پسنديده ياري فرما!».
حضرت عايشهل نقل ميكند كه رسول خداﷺ و شب را بيدار ميماند و به نماز براي خداوند متعال ميپرداخت تا آنكه پاهايشان ورم مينمود. از او ميپرسيد: چرا اين كار را ميكنيد؟! درحاليكه گناه گذشته و آيندهي شما بخشيده شده است؟ و پيامبرﷺ پاسخ ميفرمود: «أَفَلا أَكُونُ عَبْدًا شَكُورًا». [متفق عليه] يعني: «آيا بندهي شکرگزاري نباشم؟».
انواع شكر:
انسان مسلمان از هركس كه با او نيكي كرده و يا لطفي در حق او نموده باشد، تشكر مينمايد.
از جمله انواع شكر:
تشكر و سپاس از خداوند:
فرد مسلمان از پروردگار خويش بخاطر نعمتهاي بيشماري كه به او ارزاني داشته است سپاس گزاري كرده و در برابر نعمتهاي خداوند متعال ناسپاسي و حق ناشناسي پي نميگيرد. خداوند ميفرمايد:
﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ ١٥٢﴾ [البقرة: 152].
ويقول تعالى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢﴾ [البقرة: 172]. يعني: «اى كسانىكه ايمان آوردهايد از نعمتهاى پاكيزهاى كه روزى شما كردهايم بخوريد و اگر تنها او را مىپرستيد خدا را شكر كنيد».
بيشك نعمتهاي خداوند بر انسان قابل شمار و حساب كردن نيست، باري تعالي ميفرمايد: ﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ﴾ [ابراهيم: 34]. يعني: «... و اگر نعمتخدا را شماره كنيد نمىتوانيد آن را به شمار درآوريد...».
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَكُمۡ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ ٢٣﴾ [ملك: 23]. يعني: «بگو اوست آن كس كه شما را پديد آورده و براى شما گوش و ديدگان و دلها آفريده است چه كم سپاسگزاريد».
باز ميفرمايد ﴿وَأَيَّدَكُم بِنَصۡرِهِۦ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ [الأنفال: 26]. يعني: «... و شما را به يارى خود نيرومند گردانيد و از چيزهاى پاك به شما روزى داد باشد كه سپاسگزارى كنيد».
و نيز در قرآن بيان شده است: ﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٧٣﴾ [القصص: 73]. يعني: «و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا در اين [يك] بياراميد و [در آن يك] از فزونبخشى او [روزى خود] بجوييد باشد كه سپاس بداريد». شكر و سپاس از خداوند با اعتراف به نعمتهاي او، و بيان آن، و بكارگيري آن در طاعت پروردگار متعال صورت ميپذيرد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ ١١﴾ [الضحى: 11]. يعني: «و از نعمت پروردگار خويش [با مردم] سخن گوى».
پيامبر خداﷺ فرموده است: «التحدُّث بنعمة الله شكر، وتركها كفر، ومن لا يشكر القليل لا يشكر الكثير، ومن لا يشكر الناس لا يشكر الله». [بيهقي] يعني: «ابراز نعمت خداوند سپاس از اوست و كنار نهادن آن ناسپاسي است. آنكه در برابر اندك شكر نگزارد، در سپاس بسيار را نيز نميگزارد و كسي كه سپاس مردم را نميگزارد، سپاس خداي را هم نميگزارد». و باز رسول خداﷺ فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لَيَرْضَى عَنِ الْعَبْدِ أَنْ يَأْكُلَ الأَكْلَةَ فَيَحْمَدَهُ عَلَيْهَا أَوْ يَشْرَبَ الشَّرْبَةَ فَيَحْمَدَهُ عَلَيْهَا». [مسلم و ترمذي و احمد]. يعني: «همانا خداوند از بندهاي راضي ميشود که چون لقمهاي بخورد وحق تعالي را بر آن ثنا گويد و چون آب بياشامد، حق تعالي را بر آن ثنا گويد».
و نيز ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُحِبُّ أَنْ يُرَى أَثَرُ نِعْمَتِهِ عَلَى عَبْدِهِ». [ابوداود و ترمذي]. يعني: «خداوند دوست ميدارد که نشانهي نعمتش را بر بندهاش ببيند».
عمر بن عبد العزيز دربارهي شكر ميگويد: نعمتها را به ياد آوريد، چرا كه يادآوري آن همان شكر و سپاس آنست.
خرسندي به قضاء و قدر خداوند شكر اوست. پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِذَا مَاتَ وَلَدُ الْعَبْدِ قَالَ اللَّهُ لِمَلاَئِكَتِهِ قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِى. فَيَقُولُونَ نَعَمْ. فَيَقُولُ قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ. فَيَقُولُونَ نَعَمْ. فَيَقُولُ مَاذَا قَالَ عَبْدِى فَيَقُولُونَ حَمِدَكَ وَاسْتَرْجَعَ. فَيَقُولُ اللَّهُ ابْنُوا لِعَبْدِى بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَسَمُّوهُ بَيْتَ الْحَمْدِ». [ترمذي و احمد] يعني: «چون فرزند بنده بميرد، خداوند براي فرشتگانش ميگويد: آيا فرزند بندهام را قبض نموديد؟
مي گويند: بلي.
پس ميفرمايد: آيا ميوهي دلش را گرفتيد؟
مي گويند: بلي!.
باز ميفرمايد: پس بندهام چه گفت؟
مي گويند: الحمد لله وإِنَّا للَّهِ وَإِنَّا إِليهِ رَاجِعُونَ.
گفت، پس خداوند ميفرمايد: براي بندهام در بهشت خانهاي ساخته و آن را بيت الحمد بناميد».
پيامبر بزرگوار اسلامﷺ به ما آموخته است که در برابر پيدايش هر گشايش و خبر نيکي يا در هنگام رهايي از بلا و مصيبتي سجدهي شکر بگزاريم.
تشكر و سپاسگزاري از والدين:
خداوندﷻ به سپاسگزاري و تشكر از والدين و همچنين احسان نيکي در حق آنان فرمان داده است: ﴿أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ﴾ [لقمان: 14] يعني: «... كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] بهسوى من است». انسان مسلمان با اطاعت نمودن و خدمت کردن به پدر و مادر خويش سپاس گزاري نموده و سعي ميکند آنان را راضي نگه داشته و آنان را نرنجاند.
تشكر و سپاس گزاري از مردم:
انسان مسلمان نيکيها را قدر نهاده و حقو حقوق مردم را به خوبي ميداند و از آنان بخاطر خدمات و نيکيهايشان سپاسگزاري مينمايد. رسول خداﷺ ميفرمايد: «لاَ يَشْكُرُ اللَّهَ مَنْ لاَ يَشْكُرُ النَّاسَ». [ابوداود و ترمذي] يعني: «سپاس خداوند را نميگزارد آنکه سپاس مردم نميگزارد». و همچنين ميفرمايد: «إِنَّ أَشْكَرَ النَّاسِ لِلَّهِﷻ أَشْكَرُهُمْ لِلنَّاسِ». [احمد] يعني: «همان شکرگزارترين کسان در برابر خداوند، شکرگزارترين آنان در برابر مردم است». کسي که بيش از هرکس لازم است از او سپاسگزار باشي معلم است، در برابر تمام نيکيهايي که در مورد تو روا داشته است.
شاعر گفته است:
قُم للمُـعَلِّم وفِّـه التبـجـيـلا | كــاد العلـم أن يكـون رســولا |
يعني:
بکوش تا معلمت را بزرگ داري | که او را تا پيامبري نيست راهي! |
رسول مکرم خداﷺ تأکيد داشتند که در برابر آنکه نيکي در حق ما مينمايد، او را سپاس گفته و حتماً از او تشکر کنيم. در اين مواقع چنين ميگوييم: «جزاك الله خيرًا». يعني: «خداوند پاداش خيرت دهد». پيامبرﷺ فرموده است: «مَنْ صُنِعَ إِلَيْهِ مَعْرُوفٌ فَقَالَ لِفَاعِلِهِ جَزَاكَ اللَّهُ خَيْرًا فَقَدْ أَبْلَغَ فِى الثَّنَاءِ». [ترمذي و نسائي] يعني: «کسيکه بوي نيکي شود و براي انجام دهندهي آن بگويد، «جزاک الله خيراً» هر آئينه در دعاء مبالغه کرده است».
فضيلت شكر:
زمانيکه فرد مسلمان به اخلاق زيباي شكر و سپاسگزاري پروردگارش آراسته گشت، با اينکارش نعمتهاي بيش تري را در زندگاني اين دنيا براي خويش تضمين نموده و به خوشنودي و بهشت خدايش دست مييافته، از عذاب او در آخرت در امان ميماند. خداوند متعال در قرآن کريم اعلام ميدارد: ﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ﴾ [إبراهيم: 7] يعني: «... كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد..».
نيز ميفرمايد: ﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمٗا١٤٧﴾ [النساء: 147]. يعني: «اگر سپاس بداريد و ايمان آوريد خدا مىخواهد با عذاب شما چه كند و خدا همواره سپاسپذير [=حقشناس] داناست».
حسن گفته است: هرگاه که در برابر نعمتي سپاس بگزاري، آن بواسطهي شکر گزاريت با نعمتي بزرگتر تازه و نو ميشود.
سپاس نداشتن و نتايج آن:
انسان مسلمان از آن دسته افراد نيست که قدر نيکوکاري افراد را ندانسته و سپاس خداوند را براي نعمتهايش نگزارده و شکرگزار نيکي مردم نيز نيست، اينگونه افراد انسانهايي حق ناشناس بوده و قدر خوبي را نميدانند. خداوند اينگونه کسان را در قرآن کريم مورد ملامت قرار داده و ميفرمايد: ﴿وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ﴾ [النمل: 40]. يعني: «... و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مىگزارد و هر كس ناسپاسى كند بىگمان پروردگارم بىنياز و كريم است». امام علىt در اين رابطه فرمودهاند: ناسپاسي در برابر نعمت فرومايگي است. خداوند متعال مى فرمايد: ﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ﴾ [ابراهيم: 7]. يعني: «...كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سختخواهد بود». خداوندY بهشت را پاداش انسانهاي سپاسگزار و شاکر، و آتش دوزخ را جزاي حق ناشناسان زشت کردار قرار دادهاست.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
شجاعت
يک شب اهالي مدينه صداي بلندي را شنيده و ترس سراسر وجودشان را فراگرفت. مردم بهسوي جايي که صدا از آن ميآمد شتافتند. پيامبرﷺ در سر راهشان با آنان روبرو شد درحاليکه از آن مکان بازميگشت. او از همه پيشتر به محل صدا رسيده بود و به آنها ميفرمود: «لَمْ تُرَاعُوا لَمْ تُرَاعُوا (أي لا تفزعوا)». [متفق عليه] يعني: «نترسيد... نهراسيد!».
روايت ميشود که حضرت عمر بن خطابt که در بين مردم لباس پخش ميکرد، لباسها فقط تا ساق مردها را ميپوشاند، و قسمت ديگر پايشان بيرون ميماند، حضرت عمرt نيز مانند آنها لباسي را براي خود برداشت، و بر بالاي منبر رفت و مردم به لباس بلندش نگاه کردند، وقتي که خطبه را آغاز کرد، گفت: اي مردم گوش کنيد و اطاعت نماييد، مردي جواب داده و گفت: نه گوش ميکنيم و نه اطاعت! عمر از او پرسيد: چرا؟
مرد جواب داد: براي اينکه تو به ما لباس کوتاه دادهاي و براي خودت آن لباس بلند را برداشتهاي. حضرت عمر بن خطابt به پسرش عبدالله امر کرد تا به مرد جواب داده و حقيقت را براي او روشن سازد. عبدالله بن عمرt برخاست و اعلام کرد که او از سهميهي لباس خود صرف نظر کرده است تا لباس پدرش کامل باشد. مرد گفت: حال بگو! ميشنويم و اطاعت ميکنيم.
شجاعت چيست؟
شجاعت به جرأت و قوت قلبي که در وقوع پيشامدهاي دشوار و بسيار سخت در شخص پديدمي آيد، گفته ميشود.
شجاعت پيامبرﷺ:
صحابهy هنگامي که جنگ شدت ميگرفت پشت سر آن حضرتﷺ پناه ميگرفتند. چنانکه وي پيشاپيش همه قرار ميگرفت. در اين مورد حضرت عليt ميگويد: ما هنگامي که شدت جنگ بالا ميگرفت بهسوي پيامبرﷺ پناه برده و او را پيشاپيش نبرد قرار ميداديم، و هيچيک از ما از وي به دشمن نزديکتر نبوديم.
براءt ميگويد: ما در هنگام شدت گرفتن دشواري جنگ به پيامبرﷺ پناه ميبرديم، و شجاعترين افراد ميتوانستند دوشادوش وي بجنگند.
در غزوهي حنين هنگامي که ترس و اضطراب در دل مسلمانان افتاده بود، و عدهي بسياري از آنها فرار کرده و بسياري کشته و زخمي شده بودند، پيامبرﷺ در جاي خود محکم ايستاده و از چپ و راست با شمشيرش با دشمن مبارزه نموده و با صداي بلند ميفرمود: «أَنَا النَّبِيُّ لا كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبْ». يعني: «من پيامبر هستم و دروغي در کار نيست و من پسر عبد المطلب هستم». مسلمانان بانگ وي را شنيده و شجاعت خود را بازيافته و بار ديگر پيرامون پيامبرﷺ گرد آمده و مبارزه کردند، تا اينکه به پيروزي دست پيدا کردند. بدينسان همه پيامبر خداﷺ شجاعترين مردمان ميدانستند و صحابه از ايشان درس شجاعت و شهامت ميآموختند. آنان نيز سرمشقهايي شايسته و نمونههايي بيمثال از جانفشاني و فداکاري بودند.
شجاعت صحابه:
صحابه رضوان الله عليهم در شجاعت خود ضرب المثلهايي بودند، و از جمله شجاعترين آنان عمرو بن جموح بود. پسرانش مانع شرکت او در جنگ گشتند، براي اينکه او نميتوانست با پاي لنگش به خوبي راه برود. ولي عمرو بن جموح ميگفت: به خدا قسم که من ميخواهم با همين پاي لنگ به بهشت بروم.
از پيامبرﷺ اجازه خواست تا مبارزه کند و اين اجازه به او داده شد. بهسوي ميدان مبارزه شتافت و با شجاعت جنگيد تا آنکه به شهادت در راه خدا نايل شد.
علي بن ابيطالب:
حضرت عليt از زمان کودکيش باشجاعت خوگرفته بود. ايشان نمونهاي بسيار خوب براي شجاعت است، هنگامي که هنوز نوجواني بيش نبود، زمان هجرت پيامبرﷺ در جايگاه پيامبرﷺ خوابيد و خودش را در معرض شمشيرهاي مشرکان و در خطر مرگ قرار داد تا پيامبر خداﷺ به سلامت بهسوي مدينه هجرت نمايند.
عبدالله بن رواحه:
صحابي گرانقدري که در راه خدا جهاد کرد، در جنگ موته حاضر بود، و قبل از اينکه به درجه شهادت نايل شود با خود دربارهي جنگيدن در راه خدا چنين زمزمه مينمود
أقسمتُ يا نَـفْسُ لتَنْـزِلِـنَّــهْ | ما لـي أراك تكرهيـن الجنَّــةْ | |
يا نفـسُ إلا تُقْتَلـِـي تمـوتـي ج | هـذا حِمامُ الموت قد صَلِيــتِ | |
وما تمنيـتِ فـقـد أُعْطِيــتِ | إن تفعلي فِعْلَهُمَـا هُـدِيـــتِ |
معني شعر:
«قسم خوردهام اي نفس که فرودخواهي آمد بدآنجا، چه شده است که ميبينمت از بهشت بيزاري، اي نفس اگر کشته نگردي تو خود ميميري، اين جايگه سراي مرگ است و افکندهاي در آن خود را، آري هرآنچه آرزوي تو بوده است ترا دادهاند، چون تو همان کني که آن دو بکردند، بدان که رهيدي».
عبدالله تمناي شهادت را داشت و ميخواست تا به دوستش زيد بن حارث بپيوندد.
جعفر بن ابيطالب يکي از شهيدان موته، بلافاصله وارد ميدان کارزار شد، و در آن نبرد چنان مبارزه کرد که کسي را ياراي مقابله با او نبود و در آخر و به دو دوستش در بهشت ملحق شد.
خالد بن وليد:
پيامبرﷺ بخاطر شجاعت و دلاوري خالد بن وليد در جنگ او را لقب شمشير آختهي خداوند عطا نمود. وقتي در بستر مرگ قرار داشت، بسيار برايش ناراحت بود از اينکه در ميدان جنگ شهيد نشده است و ميگفت: در جسم من وجبي نيست که ضربهي شمشير و يا جاي زخم تير و يا نيزه نباشد، در حالي که دارم در بسترم خويش بمانند شتر جان ميدهم، و چشمان ترسوها به خواب نميرود.
ابوذر غفاري:
او به خاطر شجاعتش در امر به معروف و نهي از منکر معرف است. از فقراء حمايت کرده و از ثروتمندان ميخواست که صدقه بدهند و زکات اموالشان را در راه کمک به فقيران خرج کنند. همچنين ميگفت: مژده باد کساني را که طلا و نقره گرد ميآورند به داغي که و به وسيلهي آن در روز قيامت پيشاني و پهلوهايشان داغ ميشود.
زنان صحابه:
زنان صحابه به شجاعت و تهور معروف بودند. آنان نيز به همراه مردان مسلمان در جنگها شرکت کرده و براي جنگجويان اقدام به آماده ساختن ميکردند. براي سيراب نمودن سربازان آب تهيه ميکردند، مجروحان و بيماران را مداوا و پرستاري مينمودند. از اين زنان بانو ام عماره نسيبه دختر کعب، بانو ام عطيه انصاري، بانو ام سليم، بانو ليلي غفاري، و ديگران -رضي الله عنهن- شهرت يافتند.
يک بار صحابيه گرانقدر خوله دختر ثعلبهل در مقابل امير المؤمنين عمر بن خطابt ايستاده و شروع کرد به نصيحت کردن ايشان، و او را موعظه ميداد، حضرت عمرt مقابلش ايستاده و تکان نميخورد، و تا پايان به اندرزهاي وي گوش فراداد.
کودکان صحابه:
بسياري از کودکان صحابه از اينکه نميتوانستند همراه پيامبرﷺ در جنگ شرکت داشته باشند دلتنگ ميگشتند. حکايت ميکنند که عمير بن ابيوقاص وقتي که کوچک بود خودش را ميان صفهاي لشکر پنهان کرده بود، تا اينکه پيامبرﷺ او را نبيند و به خاطر سن و سال کم او را از نبرد بازندارد. هنگامي که پيامبرﷺ از او خواست تا بازگردد، به گريه افتاد. پيامبرﷺ نيز به او اجازه داد تا همراه لشگر بماند.
انواع شجاعت:
شجاعت موارد بسياري دارد، از جمله:
شجاعت در امر به معروف و نهي از منکر:
پيامبرﷺ خشمگين نميشد مگر زمانيکه يکي از حرمتهاي خداوند مورد بياحترامي قرار ميگرفت يا وقتي کسي کرتگب منکر و نافرماني ميگشت. در اين حالت پيامبرﷺ فرد به خير و نيکي امر فرموده و از گناه و معصيت نهي ميکرد. صحابه نيز اين رفتار را از پيامبرﷺ ميآموختند.
خداوند سبحان به اين نوع شجاعت با متوجه ساختن ما به امر به معروف و نهي از منکر امر نموده و ميفرمايد: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾ [الحج: 41]. يعني: «همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و به كارهاى پسنديده وامىدارند و از كارهاى ناپسند باز مىدارند و فرجام همه كارها از آن خداست».
همچنين پروردگار متعال ميفرمايد: ﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ١٢٢﴾ [التوبة: 122]. يعني: «و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند پس چرا از هر فرقهاى از آنان دستهاى كوچ نمىكنند تا [دستهاى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى بهسوى آنان بازگشتند بيم دهند باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند». پيامبرﷺ نيز ميفرمايد: «قُلْ الْحَقَّ وَلَوْ كَانَ مُرًّا». [احمد]. يعني: «حق را بگو حتي اگر تلخ باشد».
همچنين از آن حضرتﷺ نقل شده که فرموده است: «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَذَلِكَ أَضْعَفُ الإِيمَانِ». [مسلم] يعني: «هرگاه کسي از شما کار بدي را ديد بايد آنرا به دست خويش تغيير دهد، اگر نتوانست به زبان خود آن را منع کند و اگر نتوانست به دل خود آن را بد بداند و اين ضعيفترين مرحلهي ايمان است».
پيامبرﷺ بان ميفرمود که کسي که حاکم را پند داده و با ملايمت و به نرمي او را نصيحت نمايد، اجر و پاداش بسيار عظيمي از جانب پروردگار نصيبش ميشود. پيامبرﷺ ميفرمايد: «سيد الشهداء حمزة بن عبد الـمطلب، ورجل قام إلى إمام جائر، فأمره ونهاه فقتله». [حاكم] يعني: «سيد و سرور شهيدان حمزه فرزند عبدالمطلب است و مردي که در برابر حاکم ستمگر بپاخاسته و او را (به نيکي) امر نموده و (از بدي) نهي کند و در اين را کشته شود».
شجاعت در طلب علم:
انسان مسلمان هميشه در جستجوي علم و دانش است. آنچه را که نميداند ميپرسد و براي آن توضيح ميخواهد، چرا که طلب علم و دانش بر هر زن و مرد مسلماني فرض است. صحابهy از پيامبرﷺ سوال ميکردند و بدون اينکه خجالت بکشند در مورد آنچه که نميدانستند ميپرسيدند. و از آنها مردان و زنانy در اين امر يکسان بودند.
شجاعت در هنگام اعتراف به اشتباهات:
مسلمان همواره بهسوي حق و خير و نيکي تمايل داشته، و وقتي که خطايي از وي سر زد فوراً به اشتباه خود اعتراف نموده و ابراز پشيماني کرده و نزد پروردگارش توبه مينمايد. نمونهي چنين عملکردي در مورد سرورمان حضرت آدمu ميباشد هنگامي که از درخت ممنوعه خوردند و از فرمان خدا سرپيچي کرد ولي به سرعت به اشتباه خود اعتراف کرده و نزد پروردگار خود طلب استغفار نمود تا اينکه خداوند توبهاش را قبول کرد.
همچنين حضرت يونسu هنگامي که نهنگ او را بلعيده و او با ذکر و ياد پروردگارش و طلب استغفار از خداوند به او پناه برد، تا اينکه خداوند او را از آن وضعيت نجات داد. او اينگونه دعا کرده و از پروردگارش طلب کمک مينمود: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأنبیاء: 87]. يعني: «هيچ خدايي نيست به جز تو! پاک و منزهي همانا که من از ستمکاران بودهام».
انسان مسلمان به همين ترتيب عمل نموده و هميشه بسوي پروردگار خويش برمي گردد، و هرگاه که خطايي از او سر زد توبه نموده و با عذرخواهي به گناه خود اعتراف ميکند.
شجاعت بهنگام مبارزه:
خداوند به مسلمانان امر کرده که براي مواجهه با دشمن او آماده شوند، و ميفرمايد: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡ﴾ [الأنفال: 60]. يعني: «و هرچه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان كه شما نمىشناسيدشان و خدا آنان را مىشناسد بترسانيد». خداوند به مسلمانان امر نمود تا همگي با هم و يکپارچه با قدرت و استواري به مبارزه با مشرکين بپردازند، و ميفرمايد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ ٤﴾ [الصف: 4]. يعني: «در حقيقتخدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف چنانكه گويى بنايى ريخته شده از سرباند جهاد مىكنند».
و خداوند متعال ميفرمايد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٤٥﴾ [الأنفال: 45]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد چون با گروهى برخورد مىكنيد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار ياد كنيد باشد كه رستگار شويد».
و خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ١٥﴾ [الأنفال: 15]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هرگاه [در ميدان نبرد] به كافران برخورد كرديد كه [بهسوى شما] روى مىآورند به آنان پشت مكنيد».
مسلمانان از مردن در راه خدا نميهراسند، و آن را مقام و منزلت بسيار بزرگي در نزد خداوند سبحان ميدانند.
شاعر ميگويد:
وإذا لـم يَكُـنْ للمــوتِ بُــدٌّ | فَمِنَ الْعَجْزِ أنْ تموتَ جَبـَـانَــا |
معني شعر:
چو از مرگ گريزي نيست | مردن باترس عين ناتوانيست |
پيامبرﷺ بر قدرت و نيرومندي تأکيد بسيار داشته و ميفرمود: «الْمُؤْمِنُ الْقَوِىُّ خَيْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيفِ وَفِى كُلٍّ خَيْرٌ احْرِصْ عَلَى مَا يَنْفَعُكَ وَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجِزْ وَإِنْ أَصَابَكَ شَىْءٌ فَلاَ تَقُلْ لَوْ أَنِّى فَعَلْتُ كَانَ كَذَا وَكَذَا. وَلَكِنْ قُلْ قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَانِ». [مسلم] يعني: «در نزد خدا مؤمن قوي و نيرومند از مؤمن ضعيف بهتر و محبوبتر است، و در هر کدامشان خير وجود دارد. تلاش کن و حريص باش بدانچه برايت نفع ميرساند، و از خداوند ياري خواسته و ناتوان مشو. هرگاه ترا چيزي برسد، مگو اگر من چنين ميکردم چنين و چنان ميشد، ولي بگو خدا مقدر ساخته بود و آنچه خداوند بخواهد انجام ميدهد. زيرا کلمهء «اگر» کار را بر وسوسهي شيطان ميگشايد».
بنابراين بر مسلمانان لازم است که خصلت شجاعت را جزو خلق و خوي هميشگي خويش قرار دهند.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
ستر و پردهپوشي
تعريف ميکنند که عقبه بن عامرt كاتبي داشت و همسايگان اين مرد کاتب شراب مينوشيدند. مرد کاتب روزي به عقبه گفت: همسايگاني دارم که شراب مينوشند، قصد دارم ماموران دولتي را باخبر سازم تا آنها را دستگير نمايند. عقبه پاسخ داد: چنان مکن و آنان را پند ده. کاتب گفت: آنان را نهي کردهام و دست از اين کارشان نميکشند. چارهاي ندارم جز آنکه شرطه (مأموران) را آگاه سازم تا دستگيرشان نمايند، و همين بهترين سزاي ايشان است. عقبه گفت: داد بر تو! اين کار را نکن. آخر من از رسول اللهﷺ شنيدم که ميفرمود: «مَنْ رَأَى عَوْرَةً فَسَتَرَهَا كَانَ كَمَنْ أَحْيَا مَوْءُودَةً». يعني: «هرکس از شما که عيب و عاري را ببيند و پردهپوشي نمايد، مانند آنست که دختر زنده بگوري را از مرگ نجات داده باشد». [ابوداود].
حكايت ميشود که حضرت عمر بن خطابt ميان عدهاي از يارانش که در بينشان جرير بن عبد اللهt نيز بود نشسته بود. در اين بين از يکي از حاضرين بادي خارج شد. حضرت عمر خواست بگويد تا آنکه وضويش شکسته برود و وضوء تازه گرداند که جرير گفت: يا امير المؤمنين، بهتر است همگي بروند و وضوء تازه نمايند. حضرت عمر از اين نظر خرسند گشته و فرمود: خداوند بر تو رحم فرمايد، چه نيکو مهتري بودي در جاهليت و اکنون نيز چه نيکو مهتري در اسلام هستي!.
پردهپوشي چيست؟
ستر يا پرده پوشي همان مخفي داشتن اشتباهات و عيبهاي ديگران است.
ستر و پرده پوشي خداوند از عيبهاي بندگانش:
خداوند سبحان بسيار پرده پوش است و ستر و پرده پوشي را دوست ميدارد. او عيبهاي بندگانش را در دنيا و آخرت ميپوشاند. پيامبرﷺ ميفرمايد: «يَدْنُو أَحَدُكُمْ مِنْ رَبِّهِ حَتَّى يَضَعَ كَنَفَهُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ أَعَمِلْتَ كَذَا وَكَذَا فَيَقُولُ نَعَمْ . وَيَقُولُ عَمِلْتَ كَذَا وَكَذَا فَيَقُولُ نَعَمْ . فَيُقَرِّرُهُ، ثُمَّ يَقُولُ إِنِّى سَتَرْتُ عَلَيْكَ فِى الدُّنْيَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَكَ الْيَوْمَ». [بخاري] يعني: «هرکدام از شما در روز قيامت به پروردگارش نزديک ميشود و ميگويد: آيا فلان گناه و فلان گناه را بخاطر ميآوري؟
در جواب ميگويد: پروردگارا! ميدانم.
خداوند ميفرمايد: همانا آن را در دنيا بر تو پوشاندم و امروز برايت ميآمرزم».
پيامبر خداﷺ فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَﷻ حَيِىٌّ سِتِّيرٌ يُحِبُّ الْحَيَاءَ وَالسِّتْرَ». [ابوداود و نسائي و احمد] يعني: «همانا خداوندﷻ صاحب شرم و پوشنده است، و شرم و پوشاندن را دوست ميدارد».
انواع پردهپوشي:
ستر عورت:
انسان مسلمان عورت خويش را پوشانيده و آن را بر کسي که روا نيست ببيند آشکار نميسازد.
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦﴾ [المؤمنون: 5-6]. يعني: «و كسانى كه پاكدامنند. مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست».
از رسول خداﷺ پرسيدند: يا رسول الله، عورتهايمان را بر که آشکار و بر که پنهان نماييم؟ آن حضرتﷺ فرمودند: «احفظ عَوْرَتَكَ إِلا مِنْ زَوْجِكَ أَوْ مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ». يعني: «عورت خويش را جز از همسرت و از کنيزکان زيردستتان مخفي داريد».
فرد سؤال کننده باز پرسيد: يا نبي الله، اگر افراد در هم آميخته بودند چه؟ پيامبرﷺ فرمود: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ يَرَاهَا أَحَدٌ فَلاَ يَرَيَنَّهَا». يعني: «اگر توانستي چنان کني که کسي نبيند، بگذار نبينند». اينبار پرسيد: و اگر کسي تک و تنها بود؟
آن حضرتﷺ فرمود: «فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ يُسْتَحْيَا مِنَ النَّاسِ». يعني: «بدان که خداوند سزاوارتر است از مردم که از او شرم کني». [ابوداود و ترمذي و ابن ماجه].
پيامبرﷺ ميفرمايد: «لاَ يَنْظُرُ الرَّجُلُ إِلَى عَوْرَةِ الرَّجُلِ وَلاَ الْمَرْأَةُ». [مسلم] يعني: «مرد به شرمگاه مرد ننگرد و نه زن به شرمگاه زن».
اما چيزي که اکنون بسياري از زنان در جامعه بدان عادت کردهاند و اندام خويش را ظاهر ساخته و بدون رعايت ادب و حجب و با بيحجابي و خودنمايي تمام زينتهاي خود را برملا ميسازند، اشتباهي بزرگ و گناهي عظيم است. زن مسلمان و پايبند به دين و ايمان از چنين اعمالي به دور ميباشد، او تن خويش را محفوظ نگاه داشته و بر حجاب خويش پايبند است.
ستر و پوشش در هنگام شستشو:
فرد مسلمان لازم است که چنانچه بخواهد حمام نموده و يا غسل بگيرد، خود را پوشيده نگاه دارد تا شرمگاهش را از ديد هر آن که شايسته نيست بنگرد مخفي بدارد. پيامبرﷺ وقتي ميخواست غسل نمايد، خود را از ديگران پوشيده و مستور داشته و آنگاه غسل و شستشو مينمود.
آن حضرتﷺ فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَﷻ حَيِىٌّ سِتِّيرٌ يُحِبُّ الْحَيَاءَ وَالسَّتْرَ فَإِذَا اغْتَسَلَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْتَتِرْ». [ابوداود و نسائي و احمد] يعني: «همانا خداوندﷻ صاحب شرم و پوشنده است، و شرم و پوشاندن را دوست ميدارد. پس هرگاه کسي از شما غسل نمود در پرده گردد».
ستر و در پرده بودن هنگام قضاي حاجت:
هرگاه مسلماني بخواهد قضاي حاجت بول و غائط نمايد بايد آن را در مکاني دور از ديد هرکس ديگر برآورد تا در در برابر ديدگان کسي نباشد.
اينکه بعضي کودکان در سر راهها قضاي حاجت ميکنند از ادب بدور است. پيامبرﷺ از کنار قبرهايي ميگذشتند و صداي دو نفر را که در قبرهايشان عذاب داده ميشدند را شنيد و فرمود: «إِنَّهُمَا لَيُعَذَّبَانِ وَمَا يُعَذَّبَانِ فِى كَبِيرٍ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَكَانَ لاَ يَسْتَبْرِئُ مِنْ بَوْلِهِ وَأَمَّا الآخَرُ فَكَانَ يَمْشِى بِالنَّمِيمَةِ». [متفق عليه]. يعني: «آن دو عذاب ميشوند و در چيز بزرگي عذاب نميشوند! اما يکي از آنها از بول (شاش) پرهيز نميکرد و ديگري سخن چيني ميکرد».
ستر و مخفي داشتن اسرار زناشويي:
انسان مسلمان مسائل و جريانات مابين خود و خانوادهاش را پوشيده ميدارد و از آنچه ميان او و همسرش در مسائل خصوصي ميگذرد صحبت نميکند. دين حنيف اسلام ما را به نهان داشتن اين مسائل امر ميکند. پيامبرﷺ از آن به عنوان امانتي که بر مرد روا نيست تا بدان با برملا ساختنش خيانت ورزد و بر عهدهي اوست تا آن را مخفي بدارد نام ميبرد.
آن حضرتﷺ ميفرمايد: «إِنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ الرَّجُلَ يُفْضِى إِلَى امْرَأَتِهِ وَتُفْضِى إِلَيْهِ ثُمَّ يَنْشُرُ سِرَّهَا». [مسلم و ابوداود] يعني: «همانا از بدترين مردم در نزد خدا از روي مرتبه در روز قيامت، مرديست که با زن همبستر ميگردد و زن با او همبستر ميگردد، سپس راز زن را آشکار ميکند».
ستر و نهان داشتن صدقه:
انسان مسلمان از دادن صدقه هدفي جز رضا و خشنودي خداوند سبحان را نداشته و در نتيجه اين عمل خويش را نهان ميدارد تا کسي جز خداوند متعال از آن مطلع نگردد. خداوند در اينباره ميفرمايد: ﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٢٧٤﴾ [البقرة: 274]. يعني: «كسانى كه اموال خود را شب و روز، و نهان و آشكارا، انفاق مىكنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند».
پيامبر بزرگوارﷺ بيان فرمودهاند که از بين هفت دستهاي که خداوند آنان را در روز قيامت که هيچ سايهاي بجز سايهي او نيست در زير سايهي خويش ميگيرد مردي است که صدقهاي ميدهد و چنان آن را مخفي ميدارد که دست چپ او از عمل دست راستش باخبر نميگردد، و ميفرمايد: «صدقة السر تطفئ غضب الرب». [طبراني] يعني: «صدقهي نهاني خشم پروردگار را فرومي نشاند».
پوشيده نگاه داشتن خواب ناگوار:
چنانچه فرد مسلمان خواب ديده و خوابش نيکو بود آن را بازگو داشته و خوشخبري ميدهد و ميداند که ان از جانب خداوند است. آن را براي دوستان درستکارش بازگو ميکند.
ولي چنانچه خوابي ناگوار ببيند که آن را ناخوش ميدارد، از سمت چپ خويش سه بار تف نموده و از شر شيطان به خداوند پناه ميبرد، و زياني نميبيند.
رسول اللهﷺ ميفرمايد: «الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ مِنَ اللَّهِ وَالْحُلْمُ مِنَ الشَّيْطَانِ فَإِذَا رَأَى أَحَدُكُمُ الشَّىْءَ يَكْرَهُهُ فَلْيَنْفُثْ عَنْ يَسَارِهِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ إِذَا اسْتَيْقَظَ وَلْيَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهَا فَإِنَّهَا لَنْ تَضُرَّهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». [متفق عليه]. يعني: «رؤياي شايسته، از جانب خدا و احتلام از جانب شيطان است. و کسي چيزي را ديد که از آن بدش ميآيد، بايد سه بار بطرف چپ خود بدمد و از شيطان به خدا پناه جويد، زيرا آن خواب انشاءالله به وي ضرر نميرساند».
نهان کردن وسوسههاي شيطان:
هرگاه در ذهن انسان مسلمان چيز ناروا و شر خطور نمود يا قصد گناهي در وي پديد آمد، ولي سپس به حالت عادي ود بازگشت، نبايد از آنچه در فکرش گذشت با کسي چيزي بگويد. پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَﷻ تَجَاوَزَ لأُمَّتِى عَمَّا حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا مَا لَمْ تَعْمَلْ أَوْ تَكَلَّمْ بِهِ». [متفق عليه] يعني: «خداوندﷻ در مورد امت از آنچه در خاطرشان بگذرد و مرتکب آن نگشته و سخني از آن نگويند، درگذشته است».
شرايط ستر و نهان کاري:
در صورتي که کسي بخواهد تا پردهپوشي برادر مسلمانش را نمايد، شرايطي را بايد در اين پنهان سازي درنظر بگيرد تا به هدف مورد نظر از اين ستر و پردهپوشي دست يابد. مهمترين شرايط موارد زير ميباشند:
پردهپوشي حول و حوش آن موضوع معين بوده و در حين اقدام برادر مسلمانش به آن عمل و پس از آن را دربرگرفته و به کسي نگويد که فلان شخص مرتکب چنان گناه و معصيتي گشته است.
معصيت و گناه مورد نظر ارتباطي با ديگران نداشته و به ديگران آسيب نرساند. در صورتيکه باعث آسيب رساندن به ديگران باشد بايد از اين موضوع آگاه شوند تا از اثرات آن در امان بمانند.
پردهپوشي در راستاي بهبود فرد مورد نظر باشد تا بلکه دست از آن گناه برداشته و بهسوي خداوند توبه نمايد. ليکن درصورتيکه فرد مذکور بر عمل نارواي خويش اصرار داشته و مفسد في الارض باشد، ديگر شايسته نيست از او پردهپوشي کرد تا اين پردهپوشي فرد را به ادامهي گناه و عصيان خويش ياري ندهد.
پردهپوشي ابزاري براي انحراف فرد مورد نظر و به فساد و تباهي کشاندن وي بواسطهي گناهانش نباشد.
اين ستر و پردهپوشي مانع اداي شهادت در صورت نياز نگردد: ﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥ﴾ [البقرة: 283]. يعني: «و شهادت را كتمان مكنيد، و هر كه آن را كتمان كند قلبش گناهكار است».
پردهپوشي منوط به برگرداندن حق و حقوق ستمديدگان است. در صورت بازنگرداندن حقوق به صاحبانشان، شخص پرده پوش نيز در عمل فرد گناهکار و پايمال نمودن حق مردم شريک ميباشد.
فضيلت ستر و پردهپوشي:
پيامبرﷺ بسيار بر پوشاند عيوب تأکيد داشته و ميفرمود: «لاَ يَسْتُرُ عَبْدٌ عَبْدًا فِى الدُّنْيَا إِلاَّ سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [مسلم] يعني: «نميپوشاند بنده بندهاي را (يعني عيوب او را) مگر اينکه خداوند در روز قيامت (عيوب) او را ميپوشاند».
همچنين آن حضرتﷺ فرمودهاند: «مَنْ سَتَرَ عَوْرَةَ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [ابن ماجه] يعني: «هرکس عيبهاي برادر مسلمانش را بپوشاند، خداوند در روز قيامت عيبهاي او را ميپوشاند».
به اين ترتيب پردهپوشي در آخرت نتيجهي اقدام فرد در اين دنيا براي پوشانيدن عيبهاي برادر مسلمانش بوده و البته در همين دنيا نيز بدون پاداش نميماند. پيامبرﷺ ميفرمايد: «وَمَن سَتَرَ مُسلِما سَتَرَهُ اللهُ في الدُّنيا والآخِرَةِ». [ترمذي] يعني: «و کسي که عيب مسلماني را بپوشاند، خداوند در دنيا و آخرت عيب او را ميپوشاند».
پاداش پردهپوشي بهشت است، رسول خداﷺ ميفرمايد: «لا يرى مؤمن من أخيه عورة فيسترها عليه، إلا أدخله الله بها الجنة». [طبراني] يعني: «چون مسلماني عيب برادر مسلمانش را ديده و آن را بپوشاند، خداوند او را بخاطر اين عملش وارد بهشت ميگرداند».
تظاهر به گناه:
فرد مسلمان هربار که مرتکب گناهي شود، رو به توبه و استغار و پشيماني از کردهي خويش ميآورد تا انکه خداوند از او درگذشته و توبهاش را بپذيرد. ليکن کساني که از گناهان خويش پشيمان نشده و بلکه به آن افتخار هم ميکنند، خداوند از آنان درنگذشته و پيامبرﷺ آنان را مجاهرين (يعني اعلان کنندگان) خوانده و ميفرمايد: «كُلُّ أُمَّتِي مُعَافًى إِلَّا الْمُجَاهِرِينَ وَإِنَّ مِنْ الْمُجَاهَرَةِ أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلًا ثُمَّ يُصْبِحَ وَقَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فَيَقُولَ يَا فُلَانُ عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللَّهِ عَنْهُ». [بخاري]
معني حديث: «همهي امتم مورد عفو قرار ميگيرند، مگر اعلان کنندگان، و از زمرهي اعلان اينست که مرد در شب عملي را انجام دهد، و باز صبح کند، در حاليکه خداوند آنرا بر وي پوشيده داشته، و بگويد اي فلان من ديشب چنين و چنان کردم، در حاليکه شب را سپري کرده و خداوند آن را بر وي پوشيده، و او صبح کرده و آنچه را که خدا پوشيده داشته ظاهر ميکند».
کساني که از مردم پرده پوشي ننموده و زشتکاري را درميان مردم ميپراکنند، از طرف خداوند متعال عذابي دردناک در انتظارشان هست، آنجا که خداوند متعال ميفرمايد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ١٩﴾ [النور: 19]. يعني: «كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى درميان آنان كه ايمان آوردهاند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست كه] مىداند و شما نمىدانيد».
پيامبرﷺ نيز ميفرمايد: «وَمَنْ كَشَفَ عَوْرَةَ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ كَشَفَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ حَتَّى يَفْضَحَهُ بِهَا فِى بَيْتِهِ». [ابن ماجه] يعني: «آنکه عيب برادر مسلمانش را برملا سازد، خداوند عيب او را برملا ميسازد تا جاييکه او را بدان در خانهاش نيز رسوا نمايد».
بنابراين فرد مسلمان پيوسته خود را متصف به خلق زيباي ستر و پردهپوشي ديگران و پيرو راستين پيامبرﷺ قرار ميدهد که فرموده است: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ، وَمَنْ كَانَ فِى حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِى حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [بخاري] يعني: «مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نميکند، او را به دشمنش تسليم نمينمايد. کسي که در صدد برآوردن حاجت برادرش باشد، خداوند در صدد برآورده ساختن حاجت اوست. کسي که گره کار مسلماني را بگشايد، خداوند به عوض آن در قيامت مشکلي از مشکلاتش را ميگشايد، وکسي که عيب مسلماني را بپوشد، خداوند در روز قيامت عيب او را ميپوشاند».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
مدارا کردن و نرمخويى
يکي از باديهنشينان اسلام آورد، و آمد تا در مسجد همراه پيامبرﷺ نماز بگذارد، در مسجد کناري ايستاد و بول نمود. صحابه برخاستند تا او را بزنند. پيامبرﷺ فرمود: «دَعُوهُ، وَأَهْرِيقُوا عَلَى بَوْلِهِ ذَنُوبًا مِنْ مَاءٍ - أَوْ سَجْلاً (دلوًا) مِنْ مَاءٍ - فَإِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُيَسِّرِينَ، وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ» [بخاري] يعني: «او را بگذاريد و بر بول او دلوي يا چند دلوي آب بريزيد، زيرا شما برانگيخته شدهايد تا آسانگير باشيد و براي آن برانگيخته نشدهايد که سختگيري کنيد».
مدارا چيست؟
مدارا کردن يعني در کارها به نرمي رفتار نمودن، و دوري از خشونت، تندي و غلظت. خداوند به آراستگي مسلمانان به صفت زيباي مداراجويي در كارها سفارش نموده است: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الأعراف: 199]. يعني: «گذشت پيشه كن و به [كار] پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب!». و همچنين خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ ٣٤﴾ [فصلت: 34]. يعني: «و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] با آنچه خود بهتر است دفع كن آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل مىگردد».
مداراجويي پيامبرﷺ:
پيامبر خداﷺ با مردم بسيار با نرمي برخورد ميکرد. يكي از اعراب باديهنشين نزد ايشان آمده و با تندي درخواست عطا و مالي نمود. پيامبرﷺ با لبخند با او روبرو گشته و با بردباري تمام به او بار دو شتر خوراك و نوشيدني بخشيدند.
پيامبرﷺ با حضرت حسن و حسينب بازي کرده و آنها را ميبوسيد و آنان را به دوش ميگرفت.
بانو عايشهل اينگونه از نرمخويي و مداراي آن حضرتﷺ تعريف مينمايد: «مَا خُيِّرَ رَسُولُ اللَّهِﷺ فِى أَمْرَيْنِ قَطُّ إِلاَّ أَخَذَ أَيْسَرَهُمَا مَا لَمْ يَكُنْ إِثْمًا فَإِنْ كَانَ إِثْمًا كَانَ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنْهُ وَمَا انْتَقَمَ رَسُولُ اللَّهِﷺ لِنَفْسِهِ إِلاَّ أَنْ تُنْتَهَكَ حُرْمَةُ اللَّهِ فَيَنْتَقِمُ لِلَّهِ». [متفق عليه] يعني: «هرگز مخير نگرديد رسول اللهﷺ ميان دو کار، مگر اينکه آسانتر آن را ميگرفت، ماداميکه گناه نميبود. اگر گناه ميبود، دورترين مردم از آن ميبود و هرگز پيامبرﷺ براي خود در هيچ چيزي انتقام نگرفت، مگر اينکه حريم خدا پايمال شده باشد و آنگاه براي خدا انتقام ميگرفت».
پيامبرﷺ به ياران خود ميفرمود: «يَسِّرُوا وَلَا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَلَا تُنَفِّرُوا». [متفق عليه] يعني: «آسانگيري نموده و سختگيري نکنيد، و به مردم مژده دهيد و آنها را گريزان مسازيد».
انواع مدارا و نرفتاري:
مدارا يکي از برترين اخلاق است، و در چيزي آشكار شود آن را نيکو نموده و ميآرايد. پيامبرﷺ فرموده است: «إِنَّ الرِّفْقَ لاَ يَكُونُ فِى شَىْءٍ إِلاَّ زَانَهُ (حسنه وجمله) وَلاَ يُنْزَعُ مِنْ شَىْءٍ إِلاَّ شَانَهُ (عابه)». [مسلم] يعني: «نرم رفتاري در هيچ چيزي نميباشد، جز اينکه آن را زينت ميدهد و از هيچ چيزي بدور نميشود، مگر اينکه آن را زشت ميسازد».
از انواع مدارا که كه يك مسلمان بايد خود را بدان آراسته نمايد، موارد زير ميباشند:
مداراي با مردم:
فرد مسلمان در برخورد با مردم از تندي و خشونت و با بدخلقي ميپرهيزد. پيامبرﷺ از تندي و زياده روي دوري ميکردند. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ [آلعمران: 159]. يعني: «و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مىشدند».
مردي نزد پيامبرﷺ آمده و گفت: مرا سفارشي نما. آن حضرتﷺ فرمود: «لا تغضب». [بخاري] يعني: «خشمگين مشو».
مسلمان ديگران را به خاطر عيبي که دارند مورد عيبجويي قرار نداده، و در عوض با آنها مدارا نمايد. پيامبرﷺ روايت نمودند و فرمود: «لاَ تُظْهِرِ الشَّمَاتَةَ لأَخِيكَ فَيَرْحَمُهُ اللَّهُ وَيَبْتَلِيكَ (أي: يصيبك بمثل ما أصابه)». [ترمذي]. يعني: «در برابر غم برادرت اظهار شادي مکن، تا خداوند او را مورد رحمت قرار داده و ترا به آن مبتلا نسازد».
مسلمان مردم را بدنام نميکند، و دشنام نميدهد، پيامبرﷺ از اين عمل برحذر داشته و فرمودهاند: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ». [متفق عليه] يعني: «دشنام دادن مسلمان فسق و جنگ با وي کفر است».
مدارا با زيردستان:
پيامبرﷺ با خدمتکاران خود با مدارا رفتار نموده و سفارش مينمود تا آنكه خدمتكاري دارد از غذايي که ميخورد به او بدهد، از لباسي كه خود ميپوشد بر او يپوشاند و بيش از توانش كاري از او نخواهد و اگر چنين نمود بايد او را كمك نمايد. آن حضرتﷺ در رابطه با حقوق خدمتكاران ميفرمود: «مَنْ لَطَمَ مَمْلُوكَهُ أَوْ ضَرَبَهُ فَكَفَّارَتُهُ أَنْ يُعْتِقَهُ (يجعله حرًّا)». [مسلم] يعني: «كسي كه بردهاش را سيلي زده يا او را كتك بزند، كفارهاش اين است كه او را آزاد نمايد».
نرم رفتاري و مدارا با حيوانات:
دين اسلام آسيب رساندن و اذيت حيوانات و دامها و هرجانداري را نهي کرده است. يكبار انس بن مالکt از کنار مردمي عبور کرد که خروسي را به عنوان هدف در برابر خود قرار داده و بهسوي آن سنگ ميانداختند. حضرت انسt گفت: پيامبرﷺ از زجر دادن حيوانات نهي فرموده است يعني از اينكه آن را بسته و محبوس داشته و به آزار و اذيتش بپردازند يا هدف تير قرار دهند تا بميرد. [مسلم].
ابن عمرt از كنار دو پسربچه از قريش ميگذشت كه پرندهاي را مقابلشان گذاشته، و بسويش تير ميانداختند، آن دو با ديدن ابن عمر از آنجا دور شدند. رو به آنان گفت: چه كسي اين كار را كرده است؟ خداوند كسي را كه چنين كرده لعنت كند. همانا پيامبرﷺ لعنت كرده است آن را كه چيزي را كه روح دارد بعنوان هدف قرار دهد. (هدف تيراندازي). [مسلم]
ذبح حيوان با چاقويي تيز كه باعث درد كشيدن آن نشود نيز جزو رفق و نرمي با حيوانات شمرده ميشود. پيامبرﷺ فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ، فَإِذَا قَتَلْتُمْ (أي: في الحروب) فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ، وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ، وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ (السكينة التي يذبح بها)، وَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ». [متفق عليه] يعني: «هر آئينه خداوند احسان و نيکي را بر هر چيز واجب نموده است، پس چون کشتيد (در جنگ)، نيکو بکشيد و چون حيواني را ذبح نموديد، نيکو ذبح کنيد، بايد که يکي از شما تيغ خود را(چاقوي ذبح را) تيز کند و ذبيحهي خود را راحت نمايد».
پيامبرﷺ بيان نمودهاند كه خداوند سبحان مردي را مورد آمرزش قرار داد تنها به اين دليل كه به سگي که از تشنگي در حال مرگ بود آب داد، حال آنكه زني بخاطر اينکه گربهاي را زنداني کرده و به آن غذا و آب نداده بود تا آنكه آن مرده بود، وارد آتش جهنم گرديد.
مدارا با اشياء بيجان:
مسلمان بايد با همه چيز حتي گياهان بانرمي برخورد کند، و مراقب وسايلش باشد. و با همهي چيزهاي اطراف خود با نرمي و مهرباني برخورد کند، و نگذارد تا آنها در اثر استفادهي بد و بيتوجهي از بين بروند.
فضيلت مدارا و نرم رفتاري:
پيامبرﷺ بر نرمخويي و مدارا بسيار تاكيد نموده و ميفرمودند: «إِنَّ اللَّهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ فِى الأَمْرِ كُلِّهِ». [متفق عليه] يعني: «همانا خداوند نرم رفتار است و نرم رفتاري را در همه کارها دوست ميدارد». همچنين پيامبرﷺ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ وَيُعْطِى عَلَى الرِّفْقِ مَا لاَ يُعْطِى عَلَى الْعُنْفِ وَمَا لاَ يُعْطِى عَلَى مَا سِوَاهُ». [مسلم] يعني: «هر آئينه خداوند نرم رفتار بوده و نرمش را دوست ميدارد و در برابر نرم رفتاري ثوابي ميدهد که به سخت رفتاري و ديگر کارها نميدهد».
فرد مسلمان به علت مدارا نمودن و نرمي از آتش دوزخ دور گشته، و اهل بهشت ميشود، پيامبرﷺ فرموده است: «أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ يَحْرُمُ عَلَى النَّارِ أَوْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَيْهِ النَّارُ عَلَى كُلِّ قَرِيبٍ هَيِّنٍ لَيِّنٍ سَهْلٍ». [ترمذي و احمد] يعني: «آيا شما را با خبر نسازم از کسيکه بر دوزخ حرام است؟ يا اينکه دوزخ بر وي حرام است؟».
بر هر نزديک، آسانگير، نرم رفتارِ نرمخو
چنانچه انسان مسلمان با مردم نرمرفتار و بامدارا بود، خداوند سبحان در روز قيامت با او به نرمي و مدارا رفتار مينمايد. پيامبرﷺ چنين دعا مينمود: «اللَّهُمَّ مَنْ وَلِىَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِى شَيْئاً فَرَفَقَ بِهِمْ فَارْفُقْ بِهِ». [مسلم] يعني: «بار خدايا کسي که سرپرستي چيزي از کار امتم را بدوش گرفته و با آنها نرمي کند، با او نرمي کن».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
شفقت و مهرباني
مردي پيش رسول اللهﷺ آمد و ايشان را درحال بوسيدن نوهاش، حسن بن عليب، ديد. مرد تعجب کرده و گفت: بخدا سوگند، اي رسول خدا، من ده فرزند دارم، اما هرگز يکي از آنها را نبوسيدهام. پيامبر خداﷺ به او فرمود: «مَنْ لا يَرْحَمُ لا يُرْحَمُ». يعني: «کسي که رحم نکند مورد رحمت قرار نميگيرد».
رسول خداﷺ داستان مردي را که خداوند او را بخاطر آن آمرزيده بود كه به سگي تشنه آب داده بود، برايمان بيان ميکند: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَمْشِى بِطَرِيقٍ اشْتَدَّ عَلَيْهِ الْعَطَشُ فَوَجَدَ بِئْرًا فَنَزَلَ فِيهَا فَشَرِبَ ثُمَّ خَرَجَ فَإِذَا كَلْبٌ يَلْهَثُ يَأْكُلُ الثَّرَى مِنَ الْعَطَشِ فَقَالَ الرَّجُلُ لَقَدْ بَلَغَ هَذَا الْكَلْبَ مِنَ الْعَطَشِ مِثْلُ الَّذِى كَانَ بَلَغَ مِنِّى. فَنَزَلَ الْبِئْرَ فَمَلأَ خُفَّهُ (حذاءه) مَاءً ثُمَّ أَمْسَكَهُ بِفِيهِ (بفمه) حَتَّى رَقِىَ فَسَقَى الْكَلْبَ فَشَكَرَ اللَّهُ لَهُ فَغَفَرَ لَهُ».
يعني: «در اثنايي که مردي در راهي ميرفت سخت تشنه شد، و چاهي را ديد در آن فرو شد و آب آشاميد، و بعد از آن بيرون شد، ناگهان سگي را ديد که از شدت تشنگي زبان از کامش برآمده بود، از تشنگي خاک را ميخورد. با خود گفت: اين سگ هم مثل من تشنه شده، پس به چاه درآمده كفش خود را پر آب کرده آنرا به دهان خود گرفت، از چاه بالا آمده و سگ را سيراب کرد، خداوند مزد اين عمل را داد و او را آمرزيد. گفتند: يا رسول الله، آيا در کمک کردن به چارپايان پاداش داده ميشود؟».
آن حضرتﷺ: «فِى كُلِّ كَبِدٍ رَطْبَةٍ أَجْرٌ (يقصد أن في سقي كل كائن حي ثوابًا)». [بخاري] يعني: «در هر جگر تازهاي پاداش است. (منظور آنست كه سيراب نمودن هر موجود زندهاي داراي ثواب ميباشد)».
شفقت و مهرباني به چه معني است؟
منظور از رحمت و مهرباني، شفقت و دلسوزي و بخشش است. مسلمان دلي مهربان داشته و به داد ستمديدگان ميرسد. سزاوار است انسان مسلمان در نيکوکاري پيشقدم بوده و به نيازمندان کمک نمايد، دلسوز فقرا و نيازمندان باشد و اشکهاي يتيمان را پاک کرده، به آنان نيکي کرده و شادي وارد قلبهاي آنان نمايد.
شاعر ميگويد:
اي پسرم بر همگان رحم كن و كس را | جز به نگاه لطف و محبت منگر | |
حرمت بزرگان بدار و مهر با كوچكتران ورز | وانگه در همه خلق حق آفريدگار پاس دار | |
ارحم بُنَي جمـيــع الخـلـق كُلَّـهُـمُ | وانْظُرْ إليهــم بعين اللُّطْفِ والشَّفَقَةْ | |
وَقِّــرْ كبيـرَهم وارحم صغيـرهــم | ثم ارْعَ في كل خَلْق حقَّ مَنْ خَلَـقَـهْ |
رحمت خداوند:
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿َتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ﴾ [الأنعام: 54]. يعني: «پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر كرده». همچنين ميفرمايد: ﴿فَٱللَّهُ خَيۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [يوسف: 64]. يعني: «پس خدا بهترين نگهبان است و اوست مهربانترين مهربانان».
ما همگي پيوسته در آغاز کارهايمان تکرار ميکنيم: «بسم الله الرحمن الرحيم» و پيامبرﷺ فرمودهاند: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ كَتَبَ كِتَاباً فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ الْعَرْشِ إِنَّ رَحْمَتِى سَبَقَتْ غَضَبِى». [متفق عليه] يعني: «هنگامي که خداوند مخلوقات را آفريد، در کتابي نوشت، آن کتاب بالاي عرش نزد او وجود دارد: هر آيينه رحمتم بر غضبم سبقت نموده است».
رحمت خداوند سبحان گسترده است و كسي جز خود او كراني براي آن نميشناسد و خداوند ميفرمايد: ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾ [الأعراف: 156]. يعني: «و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگارى مىكنند مقرر مىدارم».
از پيامبرﷺ نقل شده است كه: «جَعَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مِائَةَ جُزْءٍ فَأَمْسَكَ عِنْدَهُ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ وَأَنْزَلَ فِى الأَرْضِ جُزْءًا وَاحِدًا فَمِنْ ذَلِكَ الْجُزْءِ تَتَرَاحَمُ الْخَلاَئِقُ حَتَّى تَرْفَعَ الدَّابَّةُ حَافِرَهَا عَنْ وَلَدِهَا خَشْيَةَ أَنْ تُصِيبَهُ». [متفق عليه] يعني: «خداوند رحمت را صد جزء نموده، که نود و نه جزء را نزد خود نگهداشته و يکي را در زمين فرستاده. پس بدليل همين جزء مخلوقات با همديگر رحم ميکنند، حتي که چارپا قدم خود را از فرزندش برميدارد از ترس اينکه مبادا به او ضرري رسد».
رحمت و مهرباني رسول خداﷺ:
مهرباني ودلسوزي از بارزترين اخلاق نبي اکرمﷺ است، و خداوند در قرآن کريم از عطوفت پيامبر تعريف کرده و ميفرمايد: ﴿ لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨﴾ [التوبة: 128]. يعني: «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است».
همچنين خداوند متعال در مورد حضرت محمدﷺ ميفرمايد: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبياء: 107]. يعني: «و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم». و ميفرمايد: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ [آلعمران: 159]. يعني: «پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مىشدند...».
حضرت عايشهل درمورد مهرباني پيامبر اکرم بيان ميکند و ميفرمايد: «مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِﷺ بِيَدِهِ خَادِماً لَهُ قَطُّ وَلاَ امْرَأَةً». [احمد] يعني: «رسول خداﷺ هرگز دستش را براي زدن غلام و يا يكي از زنان بلند نكرد».
رسول خدا به هنگام وفات پسرش ابراهيم او را بوسيده و چشمانش آن حضرتﷺ اشکبار گرديد، عبدالرحمن بن عوف با تعجب پرسيد: شما هم يا رسول الله؟! رسول خداﷺ فرمود: «يَا ابْنَ عَوْفٍ إِنَّهَا رَحْمَةٌ. ثُمَّ أَتْبَعَهَا بِأُخْرَى فَقَالَﷺ إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ، وَالْقَلْبَ يَحْزَنُ، وَلاَ نَقُولُ إِلاَّ مَا يَرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ». [بخاري] يعني: «اي پسر عوف! هر آئينه اين رحمت است و باز اشک ريخت و فرمود: همانا چشم اشک ميريزد و دل اندوهگين ميشود و نميگوئيم، مگر آنچه که پروردگار ما را راضي ميسازد و همانا به فراق تو اي ابراهيم ما غمگينيم».
پيامبر اکرمﷺ در نماز بود و خواست که نماز را طولاني کند، وقتي که صداي گريه کودکي را شنيد به شفقت و دلسوزي نسبت به كودك و مادرش نماز را سرعت بخشيد. پيامبرﷺ فرمود: «إِنِّى لأَدْخُلُ فِى الصَّلاَةِ فَأُرِيدُ إِطَالَتَهَا، فَأَسْمَعُ بُكَاءَ الصَّبِىِّ، فَأَتَجَوَّزُ مِمَّا أَعْلَمُ مِنْ شِدَّةِ وَجْدِ (حزن) أُمِّهِ مِنْ بُكَائِهِ». [متفق عليه] يعني: «چون به نماز برمي خيزم و ميخواهم که درازش کنم، ناگهان گريهي بچه را ميشنوم و در نمازم تخفيف ميآورم، از ترس اينکه مبادا بر مادرش سختي آورم».
مهرباني و شفقت با همنوعان:
رسول خداﷺ فرمود: «ارْحَمْ مَنْ فِي الأَرْضِ يَرْحَمْكَ مَنْ فِي السَّمَاءِ». [طبراني و حاكم] يعني: «با زمينيان مهربان باش تا آنكس كه در آسمان است با تو مهرباني ورزد».
همچنين پيامبر گراميﷺ فرمودند: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى». [مسلم] يعني: «مثل مسلمانها در محبت و رحمت و مهربانيشان به همديگر مانند يک جسد است، که هرگاه عضوي از آن بدرد آيد، ديگر اعضاي جسد در تب و بيدار خوابي با آن همراهي ميکنند».
فرد مسلمان در تمام کارهايش با مهر و عطوفت عمل ميكند، برادرش را در آنچه ناتوان از انجام آن است ياري ميدهد، دست نابينا را در راه براي دوري از خطر ميگيرد. به خدمتكاران با مهرباني رفتار ميكند، با نيكي کردن در حق وي و برخورد جوانمردانه با او. نسبت به والدين خود با رحمت و عطوفت رفتار مينمايد، با اطاعت از آنان و نيكي با آنان و احسان و باري از دوش آنان بردارد.
فرد مسلمان به خويش رحم نموده و با نفس خويش مهربان است، با پرهيز از آنچه که در دنيا و آخرت به زيان ميرساند و دوري از گناهان و نزديک شدن به خداوند به وسيله عبادات و طاعات، و با خود بواسطهي تحميل چيزي كه در توان او نيست بر نفس خويش بيرحمي روا ندارد و از هرآنچه به جسم او آسيب ميرساند، مانند بيماري و ... اجتناب کرده و جسم خود را با كشيدن سيگار يا مواد مخدر...و غيره آزار ندهد.
فرد مسلمان به حيوانات نيز رحم ميکند و مهرباني او شامل همهي مخلوقات از جمله حيوانات ميشود.
عداوت و سنگدلي:
پيامبر اکرمﷺ از کينه و سنگدلي برحذر داشته و کسي را که به ديگران رحم نميکند را بدبخت و شقي شمرده و ميفرمايد: «لا تُنْزَعُ الرَّحْمَةُ إِلاَّ مِنْ شَقِيٍّ». [ابوداود و ترمذي] يعني: «رحم و مهرباني جز از انسان شقي و نگون بخت دورساخته نميشود». و نيز: «لا يَرْحَمُ اللَّهُ مَنْ لا يَرْحَمُ النَّاسَ». [متفق عليه] يعني: «کسي که به مردم رحم نکند، خدا بر او رحم نميکند».
رسول خداﷺ ما را از عاقبت زني آگاه نموده كه به علت سنگدلي و بدرفتاري با گربهاي وارد آتش شده و فرمودهاند: «دَخَلَتِ امْرَأَةٌ النَّارَ فِى هِرَّةٍ (قطة) رَبَطَتْهَا فَلاَ هِىَ أَطْعَمَتْهَا وَلاَ هِىَ أَرْسَلَتْهَا تَأْكُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ (دوابها كالفئران والحشرات)». [متفق عليه] يعني: «عذاب کرده شد زني در برابر گربه ايکه آن را زنداني نموده و نه طعامش و نه سيرابش کرد و نه گذاشت که از حشرات و گزندگان زمين بخورد، تا اينکه مرد و در آن به دوزخ داخل شد».
اين زن رحم و عطوفت از قلبش رخت بربسته و زن به خاطر آنكه گربه بيچاره و فاقد توان و قدرتي را عذاب داده بود.
ليكن انسان مسلمان بشدت از سنگدلي بدور است و اخلاق او چنان نيست که گرسنگان را ديده و با وجود توان اينكار آنان را غذا نداده يا ستمديدهاي را ببيند و به دادش نرسد حال آنکه او قادر به كمك باشد. يا يتيمي را ديده و نسبت به او دلسوز نبوده و او را شاد نسازد، زيرا ميداند انساني كه چنين صفاتي را دارا باشد بدبخت و محروم خواهد بود.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
حياء
مردي از انصار برادرش را به شدت به خاطر شرم و حياي زياديش ملامت نموده، از او ميخواست که اندكي از اين حياي خود را کم کند، پيامبرﷺ از آنجا ميگذشت و صداي آنها را شنيد، به مرد گفت: «دَعْهُ فَإِنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الإِيمَانِ». [متفق عليه] يعني: «رهايش کن، زيرا حياء از جملهي خصائص ايماني است».
حياء چيست؟
حيا يعني آنكه انسان از عيب و خطا خجالت بکشد. حيا جزو ايمان است چنانچه پيامبرﷺ فرمود: «الإِيمَانُ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإِيمَانِ». [متفق عليه] يعني: «ايمان هفتاد و چند شاخه است، و حياء شاخهاي از ايمان است». بلكه حياء و ايمان دو همنشين و دوستي هستند كه از هم جدا نميشوند. رسول خداﷺ ميفرمايد: «الحياء والإيمان قُرَنَاء جميعًا، فإذا رُفِعَ أحدهما رُفِعَ الآخر». [حاكم] يعني: «حيا و ايمان دو همنشينند كه با كنار رفتن يكي ديگري نيز ميرود».
خلق شرم و آزرم مانع حقگويي، طلب علم و يا امر به معروف و نهي از منکر انسان مسلمان نميباشد. در اين موارد حياء ضرورت نداشته و مسلمان بايستي در آن عرصهها رعايت ادب و حكمت را بنمايد. مسلمان در جستجوي علم و دانش است، و از پرسيدن آنچه نميداند خجالت نميکشد. صحابه از پيامبرﷺ دربارهي ريزترين مسائل سؤال نموده و آن حضرتﷺ بيآنكه خجالت و شرم مانع گردد، جواب سؤالاتشان را ميداد.
حياي خداوندﷻ:
يکي از صفات خداوند متعال صاحب شرم و پوشنده است و حيا و پوشش را دوست ميدارد. پيامبرﷺ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ حَيِيٌّ سِتِّيرٌ يُحِبُّ الْحَيَاءَ». [ابوداود و نسائي] يعني: «خداوند صاحب شرم و حيا و بسيار پوشنده است، و حيا و پوشاندن را دوست ميدارد».
حياي پيامبرﷺ:
پيامبرﷺ با شرم و حياترين مردم بود. هنگامي که از چيزي کراهت داشت صحابه آن را در چهرهي ايشان ميديدند. هر وقت در مورد يکي از مسلمين چيزي را كه ناپسند ميداشت براي او تعريف ميکردند سخنانش را متوجه وي نساخته و نميفرمود: که چرا فلاني اينچنين و آنچنين کرد؟ بلکه ميفرمود: چرا عدهاي اينگونه عمل مينمايند؟ بدون اينکه اسم آن شخص را بياورد تا آبرويش برود. پيامبرﷺ هيچگاه بدزبان و ياوه گوي نبوده و كسي نبود كه در کوچه و خيابان داد و فرياد نمايد.
انواع حيا:
شرم از خدا:
فرد مسلمان در برابر خداوند سبحان ادب نگه داشته و از او شرم دارد. شکر نعمتهاي خداوند را بجاي آورده، و البته احسان و فضل خدا را در مورد خويش انکار نكرده، قلبش را لبريز از ترس و مهابت پروردگار كرده و نفس خويش را مظهر وقار و بزرگي خداوند قرار داده، گناه خويش را نمايان ننموده و با کارهاي زشت و ناپسند خويش را نميآلايد. چرا که ميداند خدا بر كردار او آگاه است و گفتههايش را شنيده و همواره او را ميبيند. خداوند متعال دربارهي کساني که بدون شرم داشتن از او سبحانه و تعالي به گناه و نافرماني دست مييازد، ميفرمايد: ﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ﴾ [النساء: 108]. يعني: «[كارهاى نارواى خود را] از مردم پنهان مىدارند و[لى نمىتوانند] از خدا پنهان دارند...».
مسلماني که هنگام ارتكاب گناه و معصيت از پروردگارش شرم دارد، به شدت از خداوند خجالت کشيده و به سرعت به سوي پروردگار خويش بازمي گردد و طلب بخشش و مغفرت ميكند. پيامبرﷺ فرمودند: «اسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ». يعني: «از خداوند آنچنان كه شايستهي او است شرم داشته باشيد». گفتند: يا رسول الله، سپاس خداي را، ما از خداوند شرم داريم. فرمود: «لَيْسَ ذَاكَ وَلَكِنَّ الاِسْتِحْيَاءَ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ أَنْ تَحْفَظَ الرَّأْسَ وَمَا وَعَى وَتَحْفَظَ الْبَطْنَ وَمَا حَوَى وَتَتَذَكَّرَ الْمَوْتَ وَالْبِلَى وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ تَرَكَ زِينَةَ الدُّنْيَا فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدِ اسْتَحْيَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ». [ترمذي و احمد] يعني: «نه بدانگونه، آزرم داشتن از خداوند چنانچه سزاوار است اينست كه: سر خويش و هرچه مياندوزد، شكم خويش و آنچه دربرمي گيرد را نگاه داشته و مرگ و فساد و كهنگي آن را به خاطر آورد. و اگر خواستار آخرت است پيرايههاي زندگاني دنيا را رها نمايد، آنكه چنين عمل كرد، از خداوند شرمي را كه سزاوار است داشته است».
شرم و حيا از پيامبرﷺ:
مسلمان از پيامبرﷺ شرم داشته و پايبند سنتها و تعاليم گرانقدر وي بوده و به آن تمسک ميجويد.
شرم از مردم:
مسلمان از مردم شرم دارد، در دادن حقي که بر آنها واجب است کوتاهي نکرده، نيكيهاي آنان در حق خويش را انكار ننموده، با آنان به زشتي سخن نگفته، و عورت خويش را مقابل آنان آشكار نمينمايد. مردي از پيامبرﷺ پرسيد: يا رسول الله، از كه بايد عورت را پوشاند كجا لازم نيست؟ پيامبرﷺ فرمود: «احْفَظْ عَوْرَتَكَ إِلاَّ مِنْ زَوْجَتِكَ أَوْ مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ». يعني: «عورت خود را جز از همسرت و آنكه دستتان مالكش گشته است، بپوشان». گفت: يا رسول الله، و اگر چنانچه كساني درهم آميخته باشند چه؟ پيامبرﷺ فرمود: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ يَرَاهَا أَحَدٌ فَلاَ يَرَيَنَّهَا». يعني: «اگر توانستي چنان كني تا كسي نبيند، چنان كن». گفت: يا رسول الله، و اگر كسي در خلوت (تك و تنها) بود؟رسول خداﷺ فرمود: «فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ يُسْتَحْيَا مِنْهُ مِنْ النَّاسِ». يعني: «بدان كه خداوند شايسته تراست كه مردم از او حيا كنند». [ابوداود].
نشانهي شرم و حياي فرد مسلمان اين است که چشمان خود بر حرام و هر منظرهي زيانباري كه نبايد ديد، بپوشاند. شرم و حيا ايجاب ميكند كه دختر مسلمان در پوشش خويش حجاب را رعايت کرده و از جسم آنچه را خداوند حرام نموده آشكار نسازد و بدينسان حجب و حيا را عنوان و منش خويش قراردهد و نشانهاي باشد از پاکي و عفت وي كه پيوسته بيان ميدارد:
«زِينَتِي دَوْمــًا حـيـــائـي واحْـتِشَـامِـي رَأسُ مـَـالِي».
يعني: «آراستگي من هرزمان شرم و حجب من است و سرمايهام حيا و وقار من است!». شرم و حياي مومن باعث ميشود تا آنكه او را ميانهاي با سخنان و كردار زشت و برخورد تند و ستم نباشد، كه اينها صفات دوزخيان است و بس!.
پيامبر خداﷺ بيان ميفرمايد كه: «الْحَيَاءُ مِنَ الإِيمَانِ وَالإِيمَانُ فِى الْجَنَّةِ وَالْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ وَالْجَفَاءُ فِى النَّارِ». [ترمذي و حاكم] يعني: «حيا از ايمان است و ايمان در بهشت است. بيحيايي و فحاشي از ستمكاري است و ستم در آتش[دوزخ] است».
فضيلت حيا:
حيا نزد خداوند متعال منزلتي والايي دارد. اين خصلت زيبا انسان را بهسوي انجام کارهاي خير رهنمود ساخته و از بديها دور ميسازد. بهمين دليل حيا همواره باعث بارش باران خير و برکت و نفع بر دارندهاش ميباشد. چنانکه پيامبرﷺ ميفرمايند: «الْحَيَاء لَا يَأْتِي إِلَّا بِخَيْرٍ». [متفق عليه] يعني: «حياء جز خير چيزي را ببار نميآورد». و نيز فرموه است: «الْحَيَاءُ كُلُّهُ خَيْرٌ». [مسلم] يعني: «حياء همهاش خير است».
بنابراين ميتوان گفت كه انسان مسلمان بايد شرم و حيا را پيوسته خلق و خوي هميشگياش قرار دهد، تا آنگاه كه به رضا و خرسندي پروردگارش دست يابد.
شاعر گفته است:
حـياؤك فـاحفـظـــه عَلَيْك وإنمـا | يَدُلُّ على فِعْلِ الكـريــمِ حيــاؤُهُ |
معني شعر:
شرمت را پاس بدار و بدان | بلند نظران را نشان راهشان حياست! |
و ديگري چنين ميسرايد:
إذا لـم تَخْــشَ عاقبـة اللَّـيـالي | ولـم تَسْتَحْي فـاصنـعْ مـا تـشــاءُ | |
فـلا واللـه مـا فـي الْعَيْشِ خيــرٌ | ولا الدنيا إذا ذهـــب الحيـــــاءُ |
يعني:
اگر از پايان سياهي شب باكي نداري | اگر شرمي نداري، هرچه خواهي بكن | |
كه قسم به آن خدا كه زندگي لطفي ندارد | و دنيا ارزش ندارد بعد رفتن آزرم! جج |
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
بردباري
طفيل بن عمرو دوسي اسلام آورده و از پيامبرﷺ اجازه خواست تا برود و قبيلهي خويش (دوس) را به اسلام فراخواند. پيامبرﷺ به او اين اجازه را داد. اما قبيلهي طفيل دعوت او را اجابت نكردند و طفيل بهسوي رسول خداﷺ بازگشته و گفت: قبيلهي دوس نافرماني كرده و (قبول حق) امتناع كردند. از خداوند بر آنان دعا(ي هلاكت) نما! پيامبرﷺ رو به قبله نموده و دست به دعا برداشت. همه گفتند: ديگر نابود شدند! چرا كه آن حضرتﷺ بر آنان دعا مينمود و دعاي وي مستجاب بود. پيامبر خداﷺ دعا نموده و فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ دَوْسًا، وَائْتِ بِهِمْ». [متفق عليه] يعني: «آنگاه طفيل بسوي قبيلهاش بازگشت و براي بار دوم آنان را به اسلام فراخواند و همگي اسلام آوردند».
بدينگونه پيامبر خداﷺ بردباري نموده و براي مردم دعا مينمودند و نه عليه آنان.
***
يك شب خليفه عمر بن عبد العزيز براي كسب اطلاع از مردم بيرون رفت. او بهمراه يك مامور نظامي بود و وارد مسجدي شدند. داخل مسجد تاريك بود و عمر بن عبدالعزيز پايش به مردي خفته خورد. مرد سرش را برداشت و گفت: مگر ديوانهاي؟ عمر پاسخ داد: نه نيستم. مامور نظامي خواست مرد را كتك بزند كه عمر به او گفت اين كار را نكن، او از من پرسيد كه آيا ديوانه هستم و من پاسخ دادم كه نيستم.
بردباري خليفه از خشم او پيشتر بوده و بسادگي از اين كه شخصي عادي او را ديوانه بخواند درميگذرد و با قدرت و زور خويش با او برخورد نكرده و بر او سخت نگرفت.
***
صحابي عاليقدر، احنف بن قيس، بسيار بربار و حليم بود، تا جاييكه به ضرب المثلي در اين خصلت تبديل گشت. چنانكه ميگويند: بردبارتر از احنف. حكايت ميكنند كه يكبار مردي او را دشنام داد و او پاسخش نداده و به راهش ادامه داد. مرد همچنان درپس او ميرفت و بيشتر دشنامش ميداد. تا آنكه احنف به محلهاي كه در آن زندگي ميكرد رسيد و همانجا ايستاد و به رو به آن مرد كرد و گفت: اگر در ذهنت چيزي مانده كه بگويي آن را اينجا بگو، پيش از آنكه كسي از محله بشنود و درپي آزارت برآيد.
باز حكايت ميكنند كه عدهاي، مردي را بسوي او فرستادند تا دشنامش بگويد. احنف خاموش مانده و چيزي نميگفت و آن مرد همانطور دشنامش ميداد تا آن كه وقت صبحانه رسيد. احنف به او گفت: آهاي تو! غذاي ما آماده است، بلند شو با من برويم اگر ميخواهي. مرد شرمنده شد و از آنجا دور شد.
***
بردباري چيست؟
بردباري همان خويشتن داري است و فرو بردن خشم و دوري از عصبانيت و پاسخ بدي را با نيكي دادن است. به اين معني نيست كه انسان به ذلت و حقارت تن دردهد، بلكه خودداري از دشنام دادن ديگران و پاك داشتن خود از ناسزاگويي و عيبجويي آنان است.
حلم و بردباري خدا:
حلم از يكي از صفات خداوند متعال است. خداوند حليم و بردبار است، او نافرماني و مخالفت گناهكاران را ميبيند و آنان را مهلت داده و در انتقام شتاب نمينمايد. خداوند متعال در قرآن كريم بيان ميدارد: ﴿...وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ﴾ [البقرة: 235]. يعني: «...و بدانيد كه خداوند آمرزنده و بردبار است».
حلم و بردباري پيامبران:
حلم و بردباري جزو اخلاق پيامبران ميباشد. خداوند متعال در مورد حضرت ابراهيمu ميفرمايد: ﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ﴾ [التوبة: 114]. يعني: «...راستى ابراهيم دلسوزى بردبار بود»، و دربارهي اسماعيلu: ﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٖ ١٠١﴾ [الصافات: 101]. يعني: «پس او را به پسرى بردبار مژده داديم».
رسول خداﷺ بردبارترين انسانها بوده و از مشاهدهي برخي اشتباهات مسلمانان نميرنجيد و خويشتن داري و فروبردن خشم را به ياران خويش ميآموخت.
مزاياي بردباري:
* بردباري، صفتي است كه خداوندﷻ آن را دوست ميدارد، پيامبرﷺ به يكي از يارانش ميفرمود: «إِنَّ فِيكَ خَصْلَتَيْنِ يُحِبُّهُمَا اللَّهُ الْحِلْمُ وَالأَنَاةُ». [مسلم] يعني: «در تو دو صفت وجود دارد که خدا آن را دوست ميدارد، بردباري و تأني کردن».
* بردباري وسيله ايست براي نيل به خوشنودي پروردگار و بهشت برين. پيامبرﷺ فرموده است: «مَنْ كَظَمَ غَيْظًا وَهُوَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنْفِذَهُ دَعَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُخَيِّرَهُ اللَّهُ مِنْ الْحُورِ الْعِينِ مَا شَاءَ». [ابوداود و ترمذي] يعني: «آنکه لباس خشم خويش را فرو برد، درحاليکه توانمندي آن را دارد كه آن را برآورد، خداوند در روز قيامت به حضور مردمان او را ميخواهد و مخير ميسازد تا از هر حور عيني كه ميخواهد برگزيند».
* بردباري نشانهي نيروي ارادهي فرد و واكنشهاي داراي ثبات و استواري او ميباشد. پيامبر خداﷺ در اين زمينه فرمودهاند: «لَيْسَ الشَّدِيدُ بِالصُّرَعَةِ. قَالُوا فَالشَّدِيدُ أَيُّمَ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الَّذِى يَمْلِكُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ». [مسلم] يعني: «نيرومند کسي نيست که زياد کشتي بگيرد (و بر آنان پيروز شود). نيرومند کسي است که در هنگام خشم بر خويش تسلط داشته باشد».
بردباري شيوهاي براي دست يافتن بر دشمنان و غلبه بر شياطين آنان و تبديل كردن دشمنان به دوست ميباشد، خدوند متعال ميفرمايد: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ﴾ [فصلت: 34]. يعني: «...[بدى را] با آنچه خود بهتر است دفع كن آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل مىگردد».
گويند: وقتي در پاسخ نادان خاموش بماني، جوابي كافي و مجازاتي دردناك به او داده اي.
[جواب ابلهان خموشي است!].
بردباري وسيلهي نيل به دوستي و احترام مردم بوده و گفته شده كه: نخستين چيزي كه فرد بردبار در مقابل بردباري خويش دريافت ميدارد اين است كه مردم ياوران ايشانند.
بردباري فرد را از در افتادن در اشتباهات دورساخته و به شيطان فرصت تسلط بر فرد را نميدهد.
خشم:
خشم همان به اجرا در آوردن عصبانيت شخص و نداشتن تسلط بر خويشتن ميباشد كه رفتاري ناپسند است.
يك بار مردي نزد رسول خداﷺ آمده و گفت: مرا سفارشي بفرما. آن حضرتﷺ فرمودند: خشمگين مشو. مرد چندين بار درخواست خويش را تكرار نموده و پيامبر تنها به او فرمود: «لا تغضب». [بخاري] يعني: «خشمگين مشو!».
دو نوع خشم وجود دارد:
خشم پسنديده و خشم ناپسند.
خشم پسنديده: اين خشم و غضب در نتيجهي هتك يكي از حرمتهاي خداوندي برآمده و هدف از آن دفاع از ناموس، اموال شخص و يا براي بازگرفتن حقي است كه به ستم غصب گشته است. پيامبر خدا اللهﷺ، كه سرمشق و الگوي رفتار نيكو است، هرگز به خشم نميآمد مگر آنگاه كه هتك حرمتي صورت ميپذيرفت.
خشم ناپسند: آن است كه بخاطر غير خدا و بعلت موضوعي پيش پا افتاده پديد آمده و ناشي از عدم تسلط فرد بر نفس خويش و بوده و نتايج ناپسند و نكوهيدهاي را بدنبال دارد. از جمله به خشم آمدنهاي ناپسند آن است كه فرد در شرايطي رخ دهد كه شخص داراي توانايي برخورد بردبارانه و همراه با خويشتن داري را در واكنش به عمل ناپسند، باشد.
يكي از حالتهايي كه ميشود با بردباري و خويشتن داري به جاي خشم و عصبانيت واكنش نشان داد، در داستان مردي كه حضرت ابوبكرt را زمانيكه كه در خدمت پيامبرﷺ نشسته بود آزرد مشاهده نمود، كه حضرت ابوبكرt سكوت اختيار نمود و هنگامي كه آن مرد براي بار دوم وي را دشنام داد حضرت ابوبكرt پاسخش داد. پيامبرﷺ برخاست، حضرت ابوبكرt خود را به او رسانده و سوال كرد: يا رسول الله، آيا بر من خشم گرفتي؟ پيامبرﷺ او را آگاه نمود كه فرشتهاي از آسمان فرود آمده و بجاي او پاسخ داده و از او دفاع مينمود تا آنكه او خود پاسخ داده و فرشته از آن مكان برخاست و شيطان جاي او را گرفت. پيامبرﷺ در مجلسي كه شيطان جاي گرفته باشد نميماند.
درمان خشم و غضب:
پيامبرﷺ روشهاي متعددي را براي مداواي اين مشكل بين داشته است، از جمله:
* سكوت: پيامبرﷺ فرمودهاند: «إذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْكُتْ». [احمد] يعني: «هرگاه هركدام از شما به خشم آيد، خاموش بماند».
شاعر ميگويد:
إذا نطـق السفيـه فـلا تُجِبْـــه | فخيــر مـن إجـابـتـه السـكـوتُ | |
فـإن جاوبتــَه سَرَّيـتَ عـنـه ج | وإن خلَّـيْـتَـهُ كَـــمَـــدًا يمـوتُ |
يعني:
ابله چون سخني راند، تو هيچ مگوي ج | كه خاموشي بهترين پاسخ اوست ج | |
كه چون پاسخ دادنت او را غمگسار است | به حال خود وانهاش تا ز اندوه جان دهد جج |
نشستن بر روي زمين:
پيامبرﷺ فرمودهاند: «أَلاَ وَإِنَّ الْغَضَبَ جَمْرَةٌ فِى قَلْبِ ابْنِ آدَمَ أَمَا رَأَيْتُمْ إِلَى حُمْرَةِ (أي: مثل النار الـملتهبة) عَيْنَيْهِ وَانْتِفَاخِ أَوْدَاجِهِ (ما أحاط بالحلق من العروق)؟! فَمَنْ أَحَسَّ بِشَىْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيَلْصَقْ بِالأَرْضِ». [ترمذي و احمد] يعني: «آگاه باشيد كه خشم يكپارچه آتش (يعني: مانند آتش سوزان) در قلب انسان است. مگر نديدهايد سرخي چشمان را و برآمدگي شاهرگهاي گردن شخص را؟! پس هرگاه كسي متوجه چيزي اينچنين گشت پس به زمين بچسبد(با زمين اتصال بيابد)».
تغيير وضعيت جسمي و حالت موجوي:
پيامبرﷺ فرمودهاند: «إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ وَهُوَ قَائِمٌ فَلْيَجْلِسْ فَإِنْ ذَهَبَ عَنْهُ الْغَضَبُ وَإِلاَّ فَلْيَضْطَجِعْ (ينام على جنبه أو يتكئ)». [ابوداود و احمد] يعني: «هرگاه كسي از شما خشمگين گشت و در حالت ايستاده بود، بنشيند، تا خشمش فرو نشيند و اگر رفع نشد تكيه بزند (برپهلو بخوابد و يا لم دهد)».
گرفتن وضوء يا شستشوي خود با آب:
پيامبرﷺ فرموده است: «إِنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّيْطَانِ وَإِنَّ الشَّيْطَانَ خُلِقَ مِنَ النَّارِ وَإِنَّمَا تُطْفَأُ النَّارُ بِالْمَاءِ فَإِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَتَوَضَّأْ». [ابوداود] يعني: «همانا كه خشم و غضب از شيطان است و شيطان از آتش آفريد شده است، و البته كه آتش با آب فرو مينشيند، بنابراين هرگاه كسي از شما خشمگين شد، وضوء بگيرد».
عادت دادن خويش به بردباري:
از مهمترين شيوههاي درماني است. خداوند متعال نيز ما را به آن امر فرموده و بيان ميدارد: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الأعراف: 199]. يعني: «گذشت پيشه كن و به [كار] پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب!». و بندگانش را بدان ستوده است: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا﴾ [الفرقان: 63]. يعني: «و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمين به نرمى گام برمىدارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مىدهند».
در ضمن چنانچه ديديم رسول اللهﷺ سفارش ميفرمايد: «لا تغضب». [بخاري و ترمذي]. يعني: «خشم مگير». به اين ترتيب چارهاي نيست جز تلاش مسلمان براي تبديل خلق و خوي بردباري به صفتي پيوسته و خصلتي هميشگي براي خويش!.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
عدالت
زني در حين فتح مكه چيزي را دزديد و پيامبرﷺ خواست حد را بر او جاري ساخته و دست او را قطع سازد. خانوادهاش پيش اسامه بن زيد رفته و درخواست شفاعت آن زن را نزد پيامبرﷺ نمودند تا دست او را قطع نكنند و ميدانستند كه رسول خداﷺ اسامه را بسيار دوست داشتند.
وقتيكه اسامه شفاعت آن زن را نمود، رسول اللهﷺ چهرهشان متغير شده و فرمود: «أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّه؟!ِ». يعني: «آيا در حدي از حدود خدا شفاعت ميکني؟!». سپس آن حضرتﷺ برخاسته و براي مردم خطبه خوانده و فرمودند: «فإِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَدَّ، وَايْمُ اللَّهِ، لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا». [بخاري] يعني: «مردمي را که پيش از شما بودند اين چيز هلاک ساخت که چون شخص شريف و بزرگ زادهاي درميانشان دزدي ميکرد، او را فرو ميگذاشتند و چون شخص ضعيف و ناتوان در ميانشان دزدي ميکرد، حد را بر او جاري ميساختند و سوگند به خدا که اگر فاطمه بنت محمدﷺ دزدي ميکرد، حتماً دستش را قطع ميکردم».
***
مردي از اهل مصر نزد حضرت عمر بن خطابt آمده و گفت: يا اميرالمؤمنين، من با پسر عمرو بن عاص والي مصر مسابقهاي داده و از او بردم و او مرا با شلاقش زده و به من گفت: من فرزند دو بزرگوار هستم! عمر بن خطاب به عمرو بن عاص نوشت: «وقتي نامهي مرا دريافت نمودي همراه با پسرت در اينجا حاضر شو». زمانيكه آن دو حاضر گشتند، عنر بن خطاب شلاق را به آن مرد مصري داد تا فرزند عمرو بن عاص را بزند و گفت: «اكنون اين فرزند دو بزرگوار را بزن!».
***
در زمان حضرت عمر بن خطابt مردي از بزرگان عرب اسلام پذيرفته و عازم حج گشت. وقتي كه داشت طواف مينمود، مردي ردايش را لگد كرد و او ضربهي محكمي بر صورت آن مرد زد.
آن مرد پيش عمر بن خطابt شكايت برد. حضرت عمرt ضارب را احضار فرموده و از ان مرد خواست تا قصاص او را قصاص نموده و همانگونه كه بر صورت وي ضربه وارد شده بر صورت او ضربه بزند. مرد صاحب مقام با تعجب پرسيد: آيا در اين قضيه من با او يكسان هستم؟ حضرت عمرt فرمود: آري. اسلام ميان شما برابري برقرار ساخته است.
***
تعريف ميكنند كه مردي ماهي بزرگي را شكار كرد. او بسيار خوشحال شد. حاكم شهر او را در مسير بازگشت بسوي همسر و فرزندانش ديده و نگاهي به ماهي همراه وي انداخته و آن را از او گرفت. مرد ماهيگير اندوهگين شده و براي ابراز شكايت به خداوندﷻ دست به آسمان برداشته دعا كرد تا ستمگر را به مجازات برساند.
حاكم به كاخ خويش بازگشت و هنگاميكه ماهي را به خدمتكاران ميداد تا آن را بپزند، ناگاه ماهي انگشت وي را گاز گرفته و حاكم فريادي كشيد و درد شديدي را در دست خويش احساس ميكرد. بلافاصله پزشكان را گردآوردند و آنان به او اطلاع دادند كه نوعي سم انگشت وي را در پي گاز گرفتن ماهي آلوده ساخته است بايد فوراً آن را قطع نمايند تا سم به بازويش منتقل نگردد. اما پس از قطع انگشتش معلوم شد كه سم مذكور به بازو و از آن جا به ديگر اعضاي بدنش سرايت كرده است. حاكم ستم خويش بر مرد ماهيگير را به خاطر آورده و به جستوجوي او فرستاد. وقتي او را يافتند از او درخواست كرد تا وي را بخشيده و از گناهش درگذرد تا خداوند او را شفا دهد. آنگاه مرد او را بخشيد.
***
يك روز حضرت عليt با يك يهودي بخاطر يك زره اختلاف پيدا كرده و پيش قاضي رفتند. امام عليt گفت: اين يهودي زره مرا برداشته است. مرد يهودي اين ادعا را رد كرد. قاضي به امام عليt گفت: آيا شاهدي هم داري؟ امام علي فرمود: آري. و فرزندش حسين را حاضر ساخت و حضرت حسينt شهادت داد كه زره مورد نظر از آن پدرش ميباشد. ليكن قاضي به امام علي گفت: آيا شاهد ديگري هم داري؟
امام علي پاسخ داد: خير.
قاضي حكم صادر نمود كه زره از آن مرد يهودي باشد چرا كه امام علي شاهدي جز فرزندش نداشته است. مرد يهودي گفت: اميرامؤمنين با من پيش قاضي آمده و قاضي عليه او حكم صادر نمود. آنگاه اميرالمؤمنين به آن حكم گردن نهاده و راضي گشت. اي اميرالمؤمنين، بخدا كه تو راست گفتي .... اين زره مال تو بود كه از شترت افتاد و من آن را برداشتم. گواهي ميدهم كه هيچ معبودي جز الله نيست و آنكه محمد فرستادهي اوست. آنگاه در حاليكه از اسلام خويش شاد و مسرور بود، زره را به امام علي پس داد.
***
عدل چيست؟
عدل همان انصاف و دادن حق هركس به او و گرفتن آنچه بر اوست. در بسياري از آيات قرآن كريم بدان امر شده و نسبت به آن تأكيد گشته و به تمسك بدان فراخوانده ميشود، از جمله: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [النحل: 90]. يعني: «در حقيقت خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مىدهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مىدارد به شما اندرز مىدهد باشد كه پند گيريد».
در جايي ديگر ميفرمايد: ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ [النساء: 58]. يعني: «... و چون ميان مردم داورى مىكنيد به عدالت داورى كنيد...».
عدل يكي از اسماء و صفات مبارك خداوند باري تعالي ميباشد.
اقسام عدل:
عدل داراي اقسام بسياري است از قبيل:
عدالت بين دو طرف متخاصم:
رسول خداﷺ نمونهي برقراري عدالت بود. باري دو مرد از انصار كه با هم درگيري داشتند نزد ايشان آمده و خواستند تا ميان آن دو قضاوت فرمايد. پيامبرﷺ به آنان گوشزد فرمود كه كسي كه حق برادر خويش را براي خود بردارد، پارهاي آتش را براي خود برداشته است. آن دو مرد به گريه افتاده و هردو از حق خويش بر برادر خود دست برداشتند.
عدالت در ترازو و پيمانه:
انسان مسلمان ترازو و پيمانه را به عدالت تمام سنجيده و با رعايت عدل و انصاف و زن نموده و حق و حقوق ديگران را كم حساب نميكند. او جزو كساني نميشود كه در خريد بيش از حقشان برداشته و در فروش ترازو و پيمانه را كمتر ميسنجند.
خداوند متعال كساني را كه چنان عمل نمايند نويد ترسناكي داده و ميفرمايد: ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ ٣ أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥﴾ [المطففين: 1-5]. يعني: «واى بر كمفروشان! كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام ستانند. و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند به ايشان كم دهند. مگر آنان گمان نمىدارند كه برانگيخته خواهند شد؟ [در] روزى بزرگ؟».
همچنين ميفرمايد: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ ٩﴾ [الرحمن: 9]. يعني: «و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش مكاهيد».
عدالت ميان زنان:
فرد مسلمان با همسر خويش با عدالت رفتار نموده و حق و حقوق وي را به او ميدهد. چنانچه بيش از يك زن داشته باشد، ميان آنان به عدالت در خورد و نوش، پوشاك، مسكن، رسيدگي و نفقه عمل مينمايد. پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَنْ كَانَتْ لَهُ امْرَأَتَانِ فَمَالَ إِلَى إِحْدَاهُمَا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَشِقُّهُ مَائِلٌ». [ابوداود و نسائي و ترمذي و ابن ماجه] يعني: «آنكه دو زن داشته و به يكي از آن دو گرايش داشته باشد (توجه نمايد)، در روز قيامت يك جانب وي كج و مايل است».
گرايشي و بيعدالتي كه در اين حديث از آن برحذر داشته شده است، ستم دربارهي حق و حقوق اوست. براي همين از آن حضرتﷺ روايت شده كه ميان زنانش رضوان الله عليهن با عدالت نوبت را ميان آنان نگه داشته و ميفرمود: اللَّهُمَّ هَذَا قَسْمِى فِيمَا أَمْلِكُ فَلاَ تَلُمْنِى فِيمَا تَمْلِكُ وَلاَ أَمْلِكُ». [ابوداود و ترمذي و نسائي و ابن ماجه]. يعني: «خداوندا اين قسمت و سهم دهي من در آن چيزي است كه اختيارش را دارم پس مرا بخاطر آنچه در كف اختيار تو است و در دست من نيست بازخواست مفرما!».
عدالت ميان فرزندان:
انسان مسلمان بين فرزندان خويش حتي در قلب خويش با مساوات برخورد ميكند. برخي را در هديه و بخشش بر برخي ديگر ترجيح نميدهد تا باعث ايجاد دلخوري و تنفر آنان از همديگر نگشته و آتش كينه و دشمني را ميانشان نيافروزد.
نعمان بن بشير ميگويد: پدرم بخششي در حق من انجام داد و عمره دختر رواحه (مادر نعمان) گفت: من راضي نميشوم تا رسول خداﷺ بر آن گواهي ندهد.
آنگاه نزد پيامبرﷺ رفته و بيان داشت: من به پسرم از عمره دختر رواحه چيزي بخشيدم و او مجبورم ساخت تا يا رسول الله شما را به عنوان گواه نگيرم. آن حضرتﷺ فرمود: «أَعْطَيْتَ سَائِرَ وَلَدِكَ مِثْلَ هَذَا؟». يعني: «آيا به ديگر فرزندانت نيز چنين عطا و بخششي دادهاي؟». پاسخ داد: خير. آنحضرتﷺ فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَاعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلاَدِكُمْ». [بخاري] يعني: «از خداوند ترسيده و درميان فرزندان تان عدالت کنيد».
عدالت با مردم:
انسان مسلمان خواستار رعايت عدل و انصاف با همهي مردمان، چه مسلمان و چه غير مسلمان ميباشد. خداوند بر عدم پايمالي حق و حقوق فردي از افراد بشر تاكيد مينمايد. خداوند ميفرمايد: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾ [الشعراء: 183]. يعني: «و از ارزش اموال مردم مكاهيد...».
نيز ميفرمايد:
﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: 8]. يعني: «...و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است...». بدين معني كه نبايد دشمني و خصومت ميانتان شما را به ستم بر آنان وادارد. بلكه حتماً بايد دربارهي هركس، چه دوست چه دشمن با عدئالت رفتار شود.
فضيلت عدل:
* عدل و داد جايگاهي بس والا و بزرگ نزد پروردگار متعال دارد. خداوند سبحانه و تعالي ميفرمايد: ﴿وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ﴾ [الحجرات: 9]. يعني: «...و عدالت كنيد كه خدا دادگران را دوست مىدارد».
صحابي عاليقدر حضرت ابوهريرهt ميگويد: عمل و كردهي يك امام عادل دربارهي رعايايش در طول يك روز از عبادت فرد عابد درميان خانوادهاش بمدت يكصد سال برتر است.
* عدالت در اين دنيا مايهي امنيت و آرامش اوست. تعريف ميكنند كه فرستادهي يكي از پادشاهان به ديدار حضرت عمرt آمده و ايشان را ديد كه زير درختي خوابيده است. از اينكه حاكم مسلمين اينگونه بدون نگهبان خوابيده شگفتزده شده و گفت: حكومت راندي در آن عدالت را رعايت كردي، پس در امن و امان خفتي، اي عمر!.
* عدالت پايه و اساس حكومت ميباشد. يكي از واليان نامهاي به عمر بن عبدالعزيزt نوشته و از او درخواست پول فراواني براي بناي حصاري گرداگرد پايتخت ولايتش نمود. عمر به او نوشت: حصار چه سودي دارد؟ آن را با عدل وداد پاسداري نما و راههايش را از ستم و ظلم پاكيزهدار!.
* عدل و داد امنيت را براي ضعيفان و تهي دستان به همراه داشته و آنان در چنان محيطي احساس سربلندي و افتخار مينمايند.
* عدالت، ميان مردم، چه حاكم و چه محكوم، محبت و دوستي ميپراكند.
* عدالت ستمكار را از ستم كردن و طمعكار را از حرص و آز ورزيدن بازداشته، از حق و حقوق و داراييها و آبروي مردم پاسداري مينمايد.
ظلم:
خداوند متعال از ظلم و ستم برحذر داشته و ميفرمايد: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢﴾ [إبراهيم: 42]. يعني: «و خدا را از آنچه ستمكاران مىكنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مىاندازد كه چشمها در آن خيره مىشود». و نيز:
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمٍ أَلِيمٍ﴾ [الزخرف: 65]. يعني: «... پس واى بر كسانى كه ستم كردند از عذاب روزى دردناك!».
همچنين فرموده است: ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [هود: 18]. يعني: «هان كه لعنتخدا بر ستمگران است».
پيامبرﷺ نيز ما را از ستم برحذر داشته و فرموده است: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [مسلم] يعني: «از ظلم بپرهيزيد، زيرا ظلم تاريکيهاي روز قيامت است...». همچنين: «ثلاث دعوات مستجابات: دعوة الصائم، ودعوة الـمظلوم، ودعوة الـمسافر». [بيهقي] يعني: «سه دعاء بدون شک قبول ميشود:
دعاي روزه دار،
و دعاي مظلوم
و دعاي مسافر».
يا اينكه ميفرمايد: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ». [بخاري] يعني: «مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نميکند، و به او خيانت نمينمايد...».
اقسام ظلم:
ظلم انسان به نسبت پروردگارش:
آن است كه انسان به آفريدگار خويش باور نداشته و به خداوندﷻ كفر ورزد. خداوند شرك به خود را از بزرگترين ظلمها شمرده و ميفرمايد: ﴿لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ [لقمان: 13] يعني: «... به خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است».
ستم انسان بر همنوعانش:
وقتي فرد ستمكار به مال و جان و حريم ديگران تجاوز ميكند. ناسزا گفتن، ستاندن اموال آنها و تجاوز به حق و حقوق آنان ظلم بوده و فرد مسلمان از تمام اين اعمال به دور است.
ستم انسان بر خويشتن:
با ارتكاب گناهان و كارهاي ناروا و دور افتادن از راه و مسير خداوند سبحانه و تعالي و پيروي از شيطان، واقع ميشود.
سزاي ستمكاري:
روزي پيامبرﷺ به يارانش فرمود: «أَتَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ». يعني: «ميدانيد كه چه كسي مفلس و ورشكسته است؟». گفتند: درميان ما ورشكسته كسي است كه پول و كالايي نداشته باشد. آن حضرتﷺ فرمود: « إِنَّ الْمُفْلِسَ مِنْ أُمَّتِى يَأْتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِصَلاَةٍ وَصِيَامٍ وَزَكَاةٍ وَيَأْتِى قَدْ شَتَمَ هَذَا وَقَذَفَ هَذَا وَأَكَلَ مَالَ هَذَا وَسَفَكَ دَمَ هَذَا وَضَرَبَ هَذَا فَيُعْطَى هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَهَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِيَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ يُقْضَى مَا عَلَيْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَيْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِى النَّارِ». [مسلم و ترمذي]
يعني: «مفلس د=ميان امتم کسي است که به روز قيامت با نماز و روزه و زکات ميآيد در حاليکه اين را دشنام داده و اين را به زنا متهم ساخته مال اين را خورده، خون اين را ريخته و اين را زده است، و به اين از نيکيها و حسناتش داده ميشود به اين هم از حسنات و نيکيهايش داده ميشود، اگر حسناتش قبل از اداي حقوق که بر وي است، تمام شود از گناهانشان گرفته شده و بر دوشش نهاده شده و سپس به آتش افگنده ميشود».
پيامبرﷺ بر اداي حق و حقوق افراد، پيش از آنكه روز قيامت و حسابرسي آنان توسط خداوند متعال فرابرسد،تاكيد فراوان داشته و ميفرمود: «لَتُؤَدُّنَّ الْحُقُوقَ إِلَى أَهْلِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُقَادَ لِلشَّاةِ الْجَلْحَاءِ مِنَ الشَّاةِ الْقَرْنَاءِ». [مسلم] يعني: «بخداوند قسم که حقوق را به صاحبانش در روز قيامت خواهيد پرداخت و حتي قصاص گوسفند بيشاخ از گوسفند شاخدار گرفته ميشود».
حق تمامي مخلوقات در روز قيامت بازپس گرفته خواهد شد و حتي به بز بدون شاخي كه توسط بز شاخدار مضروب شود، شاخ داده ميشود تا حقش را از ديگري گرفته بگيرد. پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنَ الأَرْضِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ». [متفق عليه] يعني: «کسيکه باندازهء يک وجب از زمين ظلم نمايد، از هفت زمين آن وجب بر گردنش حلقه ميشود».
بنابراين هركس كه ستمي رواداشته و چيزي را كه حق او نيست تصاحب نمايد، در روز قيامت آن چيز وبال و مايهي ننگ وي گشته و خداوند متعال وي را در روز قيامت بخاطر ستمي كه در اين جهان رواداشته است عذاب خواهد داد.
پيامبر خداﷺ در اين باره ميفرمايند: «إِنَّ اللَّهَ لَيُمْلِى لِلظَّالِمِ (أي: يؤخر عقابه) حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ يُفْلِتْهُ». [متفق عليه] يعني: «خداوند براي ظالم مهلت ميدهد و چون او را بگيرد و مورد مؤاخذه قرار دهد رهايش نميکند». و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ ١٠٢﴾ [هود: 102]. يعني: «و اينگونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت وقتى شهرها را در حالى كه ستمگر بودند [به قهر] مىگرفت آرى [به قهر] گرفتن او دردناك و سخت است».
رسول خداﷺ از خداوند رب العزة چنين نقل ميفرمايد: «يَا عِبَادِى إِنِّى حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِى وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمًا فَلاَ تَظَالَمُوا». [مسلم] يعني: «اي بندگانم، من ظلم و ستم را بر خويش حرام کردم، آنرا درميان شما نيز حرام ساختم، پس به يکديگر ظلم و ستم نکنيد».
لذا فرد مسلمان شايسته است كه از ظلم و ستم دوري جسته و پشتيبان ستمكاران نباشد. اين گفتهي شاعر بايد همواره به ياد داشت كه ميگويد:
لا تظــلمنَّ إذا مـا كنـتَ مُقْتَــدِرًا | فالظلـم ترجـع عُقْبَاهُ إلى الـنَّـــدَمِ | |
تنـام عيـناك والـمظلوم مُنْتَبِـــــهٌ | يـدعو عليـك وعَيـنُ الله لم تَـنَــمِ ج |
يعني:
ستم روا مدار چون توان آن داري | كه جز پشيماني ستم ندارد باري | |
تو در خوابي و مظلوم بيدار است ج | دعايت ميكند و بيدار است خدايت |
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
صبر
روزي پيامبرﷺ از کنار قبرستاني ميگذشت. زني را ديد که در کنار قبري نشسته و براي فرزندش که مرده بود ميگريست. پيامبرﷺ به او فرمودند: «اتَّقِي اللَّهَ وَاصْبِرِي». يعني: «از خدا پروا كن و صبر پيشه كن». آن زن گفت: رهايم كن! مصيبتي که بر من وارد آمده است، بر سر تو نيامده است.
پيامبرﷺ از او روي بر گردانيده و رفت، زن او را نشناخته بود. به او گفتند: آن شخص رسول خداﷺ بود. زن با عجله بهسوي خانهي پيامبرﷺ رفت و از وي معذرت خواهي نمود. او گفت: ببخشيد، شما را نشناختم. پيامبرﷺ به او گفت: «إِنَّمَا الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الأُولَى». [متفق عليه] يعني: «صبر (واقعي) تنها در لحظهي نخست بروز مصيبت است». آري، انسان بايد بهنگام وارد آمدن مصيبت صبر پيشه كند.
عمار بن ياسر و پدرش ياسر و مادرش سميهy اسلام آوردند. کفار از اسلام آوردن آنها آگاه شدند، آنها را گرفته و در بندشان کردند. آنان را به سختي شکنجه دادند. هربار که پيامبرﷺ از کنار آنها ميگذشت به آنها ميفرمودند: «صبرًا آل ياسر! فإن موعدكم الجنة». [حاكم] يعني: «خاندان ياسر! بردبار باشيد كه وعده گاه تان بهشت است». آل ياسر صبر نموده و در برابر تمام شکنجههايي كه بر آنها وارد ميشد تاب ميآوردند. تا اينکه پدر و مادر عمارy از شدت شکنجه شهيد شدند. پسر نيز بعدها در يکي از ميادين جنگ شهيد شده و همگي جزو گروه سبقت کنندگان بهسوي بهشت گشتند و به صورت ضرب المثلي براي بردباري و تحمل اذيت و آذار درآمدند.
صبر (شكيبايي) چيست؟
صبر و شكيبايي آن است که انسان بر آنچه که خداوند بدان امر فرموده پايبند باشد و آن را بطور کامل ادا کند. از چيزي که باعث نهي آن ميشود دوري نمايد. قلباً به سختيها و مشکلاتي که برايش پيش ميآيد راضي باشد. آراستگي فرد مسلمان پايبندياش به صبر، تحمل سختيها، گريه و زاري نکردن و ناراحت نبودن او در هنگام بدبياري و تلخي ايام است. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٣﴾ [البقرة: 153]. معني آيهي شريفه: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد از شكيبايى و نماز يارى جوييد زيرا خدا با شكيبايان است».
پيامبران خداوند درود خدا بر آنان باد، شگفتآورترين مثال براي صبر و تحمل آزار به خاطر دعوت بهسوي خداوند ميباشند. رسول اللهﷺ سختيهاي بسياري را در راه گسترش اسلام تحمل کرده است، چنانکه اهل قريش دعوت اسلام را رد کرده و به او دشنام ميدادند. او را قبول نداشته و همسايگانش که مشرک بودند به آزار ايشان ميپرداختند و خس و خاشاک را در مقابل خانهاش ميگذاشتند. پيامبرﷺ در مقابل آن جز صبري زيبا و پسنديده كاري نکرد. عبد الله بن مسعودt دربارهي شكيبايي پيامبرﷺ و بردباري ايشان در برابر اذيت و آزار مشركان، ميگويد: «كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى النَّبِىِّﷺ يَحْكِى (يُشْبِه) نَبِيًّا مِنَ الأَنْبِيَاءِ ضَرَبَهُ قَوْمُهُ فَأَدْمَوْهُ (أصابوه وجرحوه)، وَهْوَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ، وَيَقُولُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِى فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ». [متفق عليه] يعني: «گويي همين الآن پيامبرﷺ را مينگرم! در حاليکه او از يكي از پيامبران صلواة الله عليهم حکايت ميکند که قومش او را زدند و آغشته به خونش کردند و او خون را از چهرهاش پاک ميکرد و ميگفت: خداوندا قومم را بيامرز، زيرا آنها نميدانند».
خداوند متعال پيامبرانش را بخاطر صبرشان بسيار توصيف کرده است و ميفرمايد: ﴿وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِدۡرِيسَ وَذَا ٱلۡكِفۡلِۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٨٥ وَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ فِي رَحۡمَتِنَآۖ إِنَّهُم مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٦﴾ [الأنبياء: 85-86]. يعني: «و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند. و آنان را در رحمت خود داخل نموديم چرا كه ايشان از شايستگان بودند». باز ميفرمايد: ﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [الأحقاف: 35]. معني آيه: «پس همانگونه كه پيامبران نستوه (الولعزم) صبر كردند صبر كن ...».
پيامبران اولولعزم (نستوه): نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد، هستند. سلام و درود خدا بر آنان باد.
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَا﴾ [الأنعام: 34]. يعني: «و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند ولى بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند شكيبايى كردند تا يارى ما به آنان رسيد...».
خداوند متعال دربارهي پيامبرش ايوبu ميفرمايد: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ﴾ [ص: 44]. يعني: «... ما او را شكيبا يافتيم چه نيكوبندهاى به راستى او توبهكار بود».، ايوبu مردي بود داراي مال و اهل و عيال بسيار، و خداوند او را با همهي آنها آزمود و سنجيد. مريض گشته و بيماريش طي سالهاي طولاني دامنگير وي شد. نه از ثروت و نه از فرزندان چيزي نماند. بجز همسرش که با صبر و بردباري در کنارش ماند.
ايوبu مثال بسيار بزرگي براي صبر بود او به قضا و قدر از جانب خداوند ايمان داشت. زبان او پيوسته در حال ذکر بود و در قلب خويش شکر گزار ميماند. خداوند به او امر کرد که با پاهايش بر زمين بکوبد و برايش چشمهاي از آب سرد خارج ساخت آنگاه به او فرمود تا با آن خود را بشويد و از آن بنوشد. آنحضرت اين کار را کرد و خداوند درد و مريضي و نا خوشي را از او دور ساخت و دوباره به او سلامتي و زيبايي و مال بسياري را باز گردانده و فرزندان نيكوكاري را در برابر صبرش به وي عطا فرمود. خداوند متعال در اين باره ميفرمايد: ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٤٣﴾ [ص: 43]. يعني: «و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد».
مزيت صبر:
پروردگار به کساني که صبر پيشه ميکنند ثواب بزرگ و پاداش بسيار ميدهد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾ [البقرة: 155-157] يعني: «... و مژده ده شكيبايان را. [همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مىگويند ما از آن خدا هستيم و بهسوى او باز مىگرديم. بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهيافتگان [هم] خود ايشانند».
باز در جايي ديگر ميفرمايد: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾ [الزمر: 10]. يعني: «... بىترديد شكيبايان پاداش خود را بىحساب [و] به تمام خواهند يافت».
پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَا أُعْطِيَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنْ الصَّبْرِ». [متفق عليه] يعني: «براي هيچکس بخشش و عطائي بهتر و وسيعتر از صبر داده نشده است». نيز ميفرمايد: «مَا يُصِيبُ الْمُسْلِمَ مِنْ نَصَبٍ (تعب) وَلاَ وَصَبٍ (مرض) وَلاَ هَمٍّ وَلاَ حُزْنٍ وَلاَ أَذًى وَلاَ غَمٍّ حَتَّى الشَّوْكَةِ يُشَاكُهَا، إِلاَّ كَفَّرَ اللَّهُ بِهَا مِنْ خَطَايَاهُ». [متفق عليه] يعني: «هيچ خستگي و مرضي، غم و اندوه و اذيت و شکنجه به مسلمان نميرسد حتي خاري که بپايش ميخلد، مگر اينکه خداوندY در برابر آن گناهانش را ميآمرزد».
انواع صبر:
صبر انواع بسياري دارد از جمله:
صبر بر عبادات، در برابر گناهان، صبر در هنگام بيماري، صبر در گرفتاري، بر فقر و تنگدستي و صبر بر اذيت و آزار مردم.
صبر بر عبادات:
فرد مسلمان بايد بر عبادات خويش صبر داشته باشد، چرا كه به انجام رساندن آنها به بهترين نحو ممكن، در اوقات مخصوص خود و همچنين پايبندي بر آنها، نيازمند سعي و تلاش بسيار است. خداوند متعال به پيامبرشﷺ ميفرمايد: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾ [الكهف: 28]. يعني: «و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و] خشنودى او را مىخواهند شكيبايى پيشه كن». و ميفرمايد: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾ [طه: 132] يعني: «و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش ما از تو جوياى روزى نيستيم ما به تو روزى مىدهيم و فرجام [نيك] براى پرهيزگارى».
صبر در برابر گناهان:
فرد مسلمان فريبهايي كه انجام گناه را برايش ميآرايند دوري جويد، و البته اينكار نيازمند صبر بسيار و ارادهاي قوي است. پيامبرﷺ ميفرمايد: «أفضل الـمهاجرين من هجر ما نهي الله عنه، وأفضل الجهاد من جاهد نفسه في ذات اللهﷻ». [طبراني] يعني: «بهترين هجرت كنندگان كسي است كه از آنچه خداوند نهي فرموده است هجرت و دوري گزيند. و بهترين مبارزه و جهاد آنكسي است كه با نفس خويش بخاطر خداوندﷻ مبارزه نمايد».
صبر در هنگام مريضي:
هنگامي که فرد مسلمان بر مريضي خويش که خداوند او را به آن مبتلا ساخته است، صبر ميکند خداوند به او بهترين پاداش را ميدهد. آنحضرتﷺ ميفرمايد: «مَنْ أُصِيبَ بِمُصِيبَةٍ فِي مَالِهِ، أَوْ جَسَدِهِ فَكَتَمَها فَلَمْ يَشْكُها إِلَى النَّاسِ كَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ يَغْفِرَ لَهُ». [طبراني] يعني: «كسي كه مصيبتي جاني يا مالي ببيند و آن را مخفي نگاه داشته و پيش كسي شكوه و ناله نكند، بر خداست كه او را بيامرزد».
صبر مسلمان باعث ورود او به بهشت ميشود بانو ام زفرل، صرع داشت و از پيامبرﷺ تقاضا ميکند که از خداوند برايش شفا بخواهد، پيامبرﷺ به او ميفرمايد: «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَكِ الْجَنَّةُ وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَكِ». يعني: «خواستي شكيبايي پيشه كن و بهشت از آن تو باشد. و خواستي از خداوند بخواه تا تو را از بيماري برهاند». و به او گوشزد ميکند که در برابر مريضياش صبر کند تا در آخر به بهشت وارد شود. خداوندﷻ در يك حديث قدسي ميفرمايد: «إِذَا ابْتَلَيْتُ عَبْدِى بِحَبِيبَتَيْهِ (عينيه) فَصَبَرَ عَوَّضْتُهُ مِنْهُمَا الْجَنَّةَ». [بخاري] يعني: «هرگاه بندهاي را به فقدان دو حبيبش (يعني: نور دو چشمش) مبتلا کنم و صبر کند در عوض آن به وي بهشت ميدهم».
صبر در هنگام گرفتاري:
مسلمان در برابر مصيبتي كه بر جان و مال و خانوادهاش وارد ميشود صبر نمايد. پيامبرﷺ ميفرمايد: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَا لِعَبْدِى الْمُؤْمِنِ عِنْدِى جَزَاءٌ، إِذَا قَبَضْتُ صَفِيَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا، ثُمَّ احْتَسَبَهُ إِلاَّ الْجَنَّةُ». [بخاري] يعني: «خداوند متعال ميفرمايد: هرگاه از بندهي مؤمنم محبوب اهل دنيايش را بگيرم و او تنها بخاطر من صبر نمايد، نزد من جزايي جز بهشت ندارد». يكي از باديهنشينان از کنار افرادي گذشت که با صداي بلند گريه ميکردند. پرسيد: چه شده است؟ گفتند: کسي از ايشان مرده است. گفت (جز اين نميبينم كه از دست پروردگار خويش فرياد رسي ميخواهند و قضا و حكم او را دشوار ميدانند و روي از پاداش او گردانيدهاند).
امام عليt فرمودهاند: «چنانچه صبر كني تقدير بر تو روا شده و تو بخاطر آن پاداش دريافت ميكني. و اگر بيتابي كني تقدير بر تو جاري شده و تو گناهكاري!».
صبر بر اذيت و آزار مردم:
پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا كَانَ مُخَالِطًا النَّاسَ وَيَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ خَيْرٌ مِنَ الْمُسْلِمِ الَّذِى لاَ يُخَالِطُ النَّاسَ وَلاَ يَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ». [ترمذي] يعني: «چنانچه مسلماني با مردم درآميخته و بر اذيت ايشان شكيبايي نمايد او بهتر است مسلماني كه با مردم درنياميخته و بر آزار ايشان شكيبايي نميكند».
صبر ناپسنديده:
هرجور صبري پسنديده نيست. صبر در موارد زير مکروه است:
صبر بر گمراهي و كوتاهي در عبادات و يا از دست دادن بعضي از فرايض مکروه ميباشد.
اما صبر پسنديده آن است که در برابر بلايي که انسان نميتواند آن را از خود دفع کند و يا از آن خلاص شود و يا بلايي که شرعا در آن ضرري نباشد صبر نمايد. اما وقتي ميتواند اين ضرر را از خود دور نموده و آن را برطرف کند صبر كردن قابل قبول نيست. خداوند ميفرمايد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ٩٧﴾ [النساء: 97]. يعني: «كسانى كه بر خويشتن ستمكار بودهاند [وقتى] فرشتگان جانشان را مىگيرند مىگويند در چه [حال] بوديد پاسخ مىدهند ما در زمين از مستضعفان بوديم مىگويند مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد پس آنان جايگاهشان دوزخ است و [دوزخ] بد سرانجامى است».
اموري كه به صبر و شكيبايي نمودن كمك ميكنند:
شناخت زندگي دنيا، اينکه دوام نداشته و از بين خواهد رفت.
فهم اينکه اول و آخر پادشاهي فقط از آن خداوند است و سرنوشتش بهسوي او ميباشد.
به پاداشهاي نيكو در نزد خدا يقين داشته و بداند كه بهترين پاداشها از جانب خداوند در انتظار صابران است. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَلَنَجۡزِيَنَّ ٱلَّذِينَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ [النحل: 96]. يعني: «...و قطعا كسانى را كه شكيبايى كردند به بهتر از آنچه عمل مىكردند پاداش خواهيم داد».
يقين داشتن به اينکه نصرت و ياري خداوند نزديک است و از جانب وي گشايشي حاصل خواهدشد. در پس هر سختي آساني است. «در نا اميدي بسي اميد است، پايان شب سيه سپيد است». وعدهي پادداش خداوند به مبتلايان به سختي و دشواريها حتما و بدون شك تحقق خواهد يافت. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا ٥ إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرٗا ٦﴾ [الشرح: 5-6]. يعني: «پس [بدان كه] با دشوارى آسانى است. آرى با دشوارى آسانى است».
ياري طلبيدن از خداوند و پناه بردن به دامان او. فرد مسلمان احساس ميکند که خدا با او است و از او مراقبت ميکند. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَٱصۡبِرُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾ [الأنفال: 46]. يعني: «... و صبر كنيد كه خدا با شكيبايان است».
پيروي کردن از اهل صبر و شکيبايي. تأمل در زندگاني صبرپيشگان و انواع و اقسام بلا و سختيهايي بر كه برسرشان آمده است، به خصوص پيامبران و انبياي خدا.
ايمان به قضا و قدر خدا و اينکه ناگزير محقق خواهد شد. باور به اينكه آنچه بر انسان ميآيد گريزي از آن نبوده است و بايد پيش ميآمد، و چيزي که از سرش گذشته نميبايست و نميتوانست براي او پيش بيايد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٢٢ لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ...﴾ [الحديد: 22-23]. يعني: «هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابى است اين [كار] بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دستشما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما دادهاست شادمانى نكنيد...».
خودداري از عجله، خشم، دلتنگي، اندوه و نا اميدي از رحمت خدا. براي اينکه تمام اينها صبر و پايداريتان را سست مينمايند.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
مشورت
قبل از جنگ بدر، پيامبرﷺ با اصحاب دربارهي خارج شدن براي نبرد مشورت نموده و همگي از وي پشتيباني نموده و حتي مقداد بن اسودt گفت: يا رسول الله، ما چنان نخواهيم گفت كه بني اسرائيل به موسى گفتند: تو همراه پروردگارت برو و بجنگيد و ما همينجا نشستهايم، بلكه ميگوييم برو و ما نيز همراهت هستيم. به اين ترتيب آن حضرتﷺ خوشوقت گشته و دستور خروج براي نبرد را صادر فرمودند.
در مسير حركت بسوي نبرد لشگر در مكاني در نزديكيهاي چاه بدر اردو زد. حُباب بن منذرt گفت: يا رسول الله، آيا اين جايگاهي است كه خداوند شما را بدان امر فرموده است؟ در آن صورت شايسته نيست كه از آن پس يا پيش بيافتيم، يا آنكه تنها يك نظريه و حربهي جنگي است؟ پيامبرﷺ فرمود: «بل هو الرأي والحرب والـمكيدة». يعني: «تنها نظريه و حربهي جنگي است». حباب گفت: يا رسول الله، دراينصورت اين جايگاه مناسبي نيست. و حباب از پيامبرﷺ خواست تا لشگر را به نزديك چاه بدر برده و مسلمانان از آن نوشيده و مانع استفادهي كفار از آن گردند.
پيامبرﷺ نظر او را پسنديده و مطابق آن عمل نمود. پس از آنكه نبرد پايان پذيرفته و مسلمانان به پيروزي بزرگي دست يافته و هفتاد نفر از مشركين به اسارت مسلمانان درآمدند، پيامبرﷺ خواست تا دربارهي سرنوشت اسرا با اصحابش مشورت نمايد.
نظر حضرت ابوبكر صديقt اين بود كه آنان را مورد عفو قرار داده و از آنان فديه بخواهند، و نظر عمر بن خطابt بر اين بود كه گردنشان را زده و كشته شوند، رسول خداﷺ راي ابوبكر صديق را برگزيد.
***
بلقيس ملكهي كشور سبأ در عهد پيامبر خدا حضرت سليمانu بود و درميان قومش به عقل و معرفت شهرت داشت. قوم او به جاي خداوند بزرگ، خورشيد را ميپرستيدند. پيامبر خدا سليمانu نامهاي را به او فرستاد كه در آن او را به ايمان به يگانگي خداوندي كه شريكي ندارد فراخواند.
بلقيس به قومش گفت: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ إِنِّيٓ أُلۡقِيَ إِلَيَّ كِتَٰبٞ كَرِيمٌ ٢٩ إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣٠ أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَيَّ وَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ ٣١ قَالَتۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَفۡتُونِي فِيٓ أَمۡرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ ٣٢﴾ [النمل: 29-32]. يعني: «[ملكه سبا] گفت اى سران [كشور] نامهاى ارجمند براى من آمده است. كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است به نام خداوند رحمتگر مهربان. بر من بزرگى مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد. گفت اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بىحضور شما [تا به حال] كارى را فيصله ندادهام». به اين ترتيب ملكه سبأ خواستار مشورت با قومش گرديد، سپس بهسوي پيامبر خدا سليمانu به راه افتاده و خداوند قلب او را براي پذيرش اسلام باز نمود.
***
نكاتي در رابطه با مشورت:
مشورت يعني آنكه انسان نظرات صائب و انديشههاي معقول دوستان آگاه خويش را گرفته و از آنان كمك فكري بگيرد تا آنكه به ايدهي درست دست يافته و موارد نادرست برايش روشن گشته و از آن بپرهيزد.
در الإسلام حاكميت بر سه اصل استوار است: عدالت، مساوات و شورى. چيزي كه به وضوح جايگاه والاي شورى را در اسلام آشكار ميسازد نامگذاري سورهاي توسط خداوند متعال در قرآن عظيم به نام شوري ميباشد.
خداوند متعال پيامبرش را به مشورت نمودن با مسلمانان، و شنيدن نظرات آنان امر فرموده است: ﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ [آلعمران: 159]. يعني: «...پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن...».
خداوند تبارك و تعالي مشورت كردن را يكي از صفات انسان مسلمان دانسته، و آن را در مقام و منزلت نماز و بخشش قرار داده و ميفرمايد: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣٨﴾ [الشوري: 38]. يعني: «و كسانى كه [نداى] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا كردهاند و كارشان درميانشان مشورت است و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند».
مشورت در اسلام تنها در مسائلي كاربرد دارد كه دربارهي آن فرماني از جانب خداوند يا پيامبرﷺ موجود نباشد. البته در صورت وجود نص شرعي مشورتي صورت نميگيرد. پيامبرﷺ پيوسته با اصحاب در هر مسالهاي كه دربارهاش چيزي در قرآن نازل نگشته بود مشاوره ميفرمود ولي درصورت بودن وحي از جانب خداوند آن حضرتﷺ بدون درنگ مطابق آن عمل مينمود.
ابو هريرهt ميگويد: هرگز كسي را چون رسول خداﷺ نديدهام كه با ياران خويش مشورت كند.
فضيلتهاي مشورت:
كسي كه از مشورت مردم بهره ميگيرد هرگز پشيمان نميشود، و خداوند سبحان او را به خير و نيكي توفيق داده، و بهسوي حق و صواب رهنمون ميشود. پيامبر خداﷺ فرموده است: «من أراد أمرًا، فشاور فيه امرءًا مسلمًا وفقه الله لأرشد أموره». [طبراني] يعني: «آنكه كاري در پيش دارد، دربارهي آن با فرد مسلماني مشورت ننمايد تا خداوند وي را توفيق هدايت در كارهايش را ارزاني ميدهد».
مشورت عين هدايت بوده، و نشانهي دورانديشي، عملكرد درست و نيك انديشي فرد ميباشد. بواسطهي مشورت نمودن انسان از تجارب ديگران استفاده نموده و در انديشههاي آنان شريك گشته و بدين ترتيب از اشتباه و ضرر و زيان بدور مانده و پيوسته بر مسير درست قرار ميگيرد.
احمد شوقي (شاعر عرب) در مدح حضرت عمرt ميگويد:
يا رافعـًا رايــة الشُّـورى وحـارسَهـا | جزاك ربُّكَ خيـرًا عـن مُحِبِّــيـهَا | |
رَأْي الجماعةِ لا تَشْقَى البـــلادُ بـــهِ ج | رَغْـَم الخـِلاف ورَأْي الْفَـرْدِ يُشْقِيهَا ج |
يعني: «اي برافراشته پرچم شوري و اي پاسدار آن، يرت دهد پروردگار خير از هواداران آن، راي همگان نميدهد مملكت را به هلاك، هرچند باشدش ساز ناموافقت وليكن، راي يكي تنها ندارد جز از تباهيها نشان».
و گفتهاند: نيكوترين وزير، مشورت است.
همچنين شاعر ميگويد:
وإنْ نـَاصِـحٌ منـك يومـًا دَنَــا | فلا تَنْأَ عنــه ولا تُقْـصـِـــهِ | |
وإن بَـابُ أَمْــرٍ عَلَيـــكَ الْتـَـــوَي ج | فشـاورْ لَبِيـبـًا ولا تَعْصِــــهِ |
تنأ عنه (تبتعد عنه)، وتقصه (تبعده)، واللبيب (الفطن الراجح العقل).
معني شعر: «روزي اگر ناصحي آمدت به كنار، نه روي برگير و نه دوري گزين از او، چون كارها ترا سخت گشت و دشوار، رو مشورت با صاحب عقل كن و هُش دار».
استخاره:
چنانچه فرد مسلمان نظر افراد آگاه و صاحب نظر را بشنود و آنان را در كارها مشورت دهد، خداوند سبحانه و تعالي نيز در گرفتاري و پيچيدگي امور ياري نموده و بهتر ميتوان از او انتظار ارشاد و راهنمايي را داشت.
پيامبرﷺ نماز استخاره را به ما آموخته است. در موقع نياز فرد مسلمان دو ركعت نماز بجاي آورده و از خداوند با دعاي استخاره طلب خير و نيكي مينمايد:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ، وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلاَ أَقْدِرُ، وَتَعْلَمُ وَلاَ أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ (ويذكر حاجته) خَيْرٌ لِى فِى دِينِى وَمَعَاشِى وَعَاقِبَةِ أَمْرِى - أَوْ قَالَ عَاجِلِ أَمْرِى وَآجِلِهِ - فَاقْدُرْهُ لِى، وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ (ويذكر حاجته) شَرٌّ لِى فِى دِينِى وَمَعَاشِى وَعَاقِبَةِ أَمْرِى - أَوْ قَالَ فِى عَاجِلِ أَمْرِى وَآجِلِهِ - فَاصْرِفْهُ عَنِّى وَاصْرِفْنِى عَنْهُ، وَاقْدُرْ لِىَ الْخَيْرَ حَيْثُ كَانَ، ثُمَّ رَضِّنِى بِهِ ». [بخاري]
معني دعاء: «بار خدايا من به علمت از تو طلب خير ميکنم و به قدرتت از تو طلب قدرت ميکنم و به فضل عظيمت از تو سئوال ميکنم، زيرا تو توانمندي و من ناتوانم و تو ميداني و من نميدانم و تو به اسرار نهاني بسيار دانائي. بار خدايا! اگر ميداني که اين کار (و حاجتش را بنامد) براي دين و دنيا و عاقبت کارم خير است، آن را برايم مقدر و ميسر فرما و سپس برايم در آن برکت ده و اگر ميداني که اين کار برايم در دين و دنيا و آيندهي کارم بد است، من را از آن و آن را از من بگردان و طوري که برايم خير است، مقدر کن و باز مرا به آن راضي ساز».
بنابراين انسان مسلمان بهتر است كه اين نماز را به شدت مدنظر داشته و در هركاري از خداي خويش طلب خير و نيكي كند.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
نيكي با پدر و مادر
حضرت اسماعيلu پسر كوچكي بود كه پدر و مادرش را دوست داشت و از آنان اطاعت كرده و با آنان به نيكويي رفتار مينمود.
يك روز پدرش حضرت ابراهيمu نزد او آمدده و از او چيز بسيار عجيب و دشواري را درخواست نمود، او گفت: ﴿يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰ﴾ [الصافات: 102]. يعني: «اى پسرك من، من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبرم پس ببين چه به نظرت مىآيد». حضرت اسماعيلu با اطميناني كه يك مؤمن به رحمت خداوند داشته و رضايتي كه به رضاي او دارد، پاسخ داد: ﴿قَالَ يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾ [الصافات: 102]. «گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت».
اسماعيلu بسيار مطيع اوامر پدر خويش بود. در آنچه خداوند به او امر فرموده بود. وقتي ابراهيمu چاقو را به قصد سربريدن فرزند خويش مطابق دستور خداوند، برداشت، گشايشي از جانب خداوند سبحان دررسيد. خداوند رحمان فرشتهاي را از آسمان براي او فروفرستاد كه قوچ بزرگي بعنوان فديهي اسماعيل را بهمراه داشت. خداوند در قرآن كريم چنين ميفرمايد: ﴿وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ ١٠٧﴾ [الصافات: 107]. معني آيه: «و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم».
پيامبرﷺ داستان سه مردي را كه مجبور بودند شب را در يك غار بگذرانند، براي ما تعريف ميكند. سنگي از كوه سرازير شده و ورودي غار را بر آنان ميبندد. هركدام از آن سه نفر شروع ميكنند به خواندن خداوند و توسل جستن به او با اعمال نيكي كه در طول زندگي انجام دادهاند. خداوند نيز آنان را از موقعيت دشواري كه در آن قرار گرفته بودند نجات ميدهد. به اين ترتيب كه يكي از آنان ميگويد: خدايا من پدر و مادر پيري داشتم و هرشب مقداري شير برايشان آماده ميساختم تا ايشان قبل از بچههايم آن را بنوشند. يك شب ديرتر شير را آورده و ديدم هردو خوابيدهاند. خوش نداشتم كه بيدارشان نموده و قبل از آنان به كودكانم شير بنوشانم. درنتيجه با پيالهي شير در دستم همانجا منتظر ايستادم تا از خواب بيدار شوند. در اين حين بچههايم جلوي پايم از گرسنگي ميگريستند، تا اينكه بالاخره پدر و مادرم از خواب برخاسته و شير را نوشيدند. بارالها اگر اين كار را تنها براي خوشنودي تو انجام دادهام در اين دشواري ما را گشايشي برسان. صخره باز شده و هرسه از غار خارج شدند. (اين داستان از يك حديث متفق عليه برگرفته شده بود).
نيكي با والدين چگونه است؟
نيكي با والدين همان احسان و فرمانبرداري در حق ايشان و انجام اعمال نيك براي آنان است. خداوند متعال جايگاه رفيعي را براي والدين در نظر گرفته كه قابل مقايسه با ديگر منزلت و جايگاهها نميباشد. فرمانبرداري و نيكي با آنان را فرض و و اجبي بس بزرگ دانسته و آن را بعد از دستور به عبادت خويش قرار دادهاست. خداوند جل شأنه ميفرمايد: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الإسراء: 23]. يعني: «و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد...».
و ميفرمايد: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾ [النساء: 36]. يعني: «و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد...». يا اينكه: ﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ ١٤﴾ [لقمان: 14]. يعني: «و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است».
نيكي با پدر و مادر پس از وفات ايشان:
انسان مسلمان در زمان حيات پدر و مادرش و پس از مرگ آنان نيز با دعاي آمرزش و مغفرت برايشان و بجاي آوردن پيمانهاي آنان و بزرگداشت دوستان شان، در حق آنان نيكي مينمايد.
تعريف ميكنند كه مردي از قبيلهي بني سلمه نزد رسول خداﷺ آمده و گفت: يا رسول الله، آيا نيكي با پدر و مادر پس از مرگشان نيز امكان پذير ميباشد؟ فرمود: «نَعَمْ الصَّلاَةُ عَلَيْهِمَا (الدعاء) وَالاِسْتِغْفَارُ لَهُمَا وَإِيفَاءٌ بِعُهُودِهِمَا مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمَا وَإِكْرَامُ صَدِيقِهِمَا وَصِلَةُ الرَّحِمِ الَّتِى لاَ تُوصَلُ إِلاَّ بِهِمَا». [ابن ماجه] يعني: «آري. نماز (يا دعا) بر آنان، طلب آمرزش براي ايشان، بجاي آوردن عهد و پيمان آنها پس از مرگ ايشان، احترام داشتن دوستان آنان و بر قراري پيوند و صلهي رحمي كه تنها به واسطهي ايشان قابل برقرار نمودن است».
خداوند متعال مسلمانان را به بسياري دعا براي والدين در بيشتر اوقات تشويق ميكند. در قرآن آمده است: ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [نوح: 28]. يعني: «پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرايم درآيد و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاى...».
فضيلت نيكي با والدين:
نيكي با والدين فضيلت بسيار و پاداشي بس بزرگ نزد خداوند سبحان دارد. خداوند متعال نيكي با والدين را از بزرگترين اعمال و محبوبترين آنها نزد خويش شمرده است. حديث: «فقد سئل النَّبِىَّﷺ أَىُّ الْعَمَلِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ قَالَ: الصَّلاَةُ عَلَى وَقْتِهَا. قَالَ ثُمَّ أَىُّ قَالَ: ثُمَّ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ. قَالَ ثُمَّ أَىُّ قَالَ: الْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ». [متفق عليه] يعني: «از پيامبرﷺ سؤال شد: محبوبترين اعمال نزد خداوند كدام است؟ فرمودند: «نماز سر وقت». پرسيدند: سپس كدام است؟ فرمود: «سپس نيكي با والدين». گفتند: آنگاه كدام است؟ فرمود: جهاد در راه خدا».
از ديگر فضيلتهاي نيكي با والدين:
خوشنودي والدين جزو خوشنودي پروردگار است:
مسلمان پيوسته در پي خوشنودي والدينش ميباشد تا به خوشنودي خدايش نايل گشته و از به خشم آوردنشان ميپرهيزد تا خداوند را به خشم نياورد. پيامبرﷺ فرموده است: «رِضَا الرَّبِّ فِى رِضَا الْوَالِدِ وَسَخَطُ الرَّبِّ فِى سَخَطِ الْوَالِدِ». [ترمذي] يعني: «خوشنودي خداوند در خوشنودي والدين است و خشم او در خشم آنان ميباشد». نيز فرموده است: «من أرضى والديه فقد أرضى الله، ومن أسخط والديه فقد أسخط الله». [بخاري] يعني: «آنكه والدينش را خوشنود سازد خداوند را خوشنود ساخته است، و كسي كه والدينش را ناخرسند سازد خداوند را ناخرسند ساخته است».
بهشت زير پاي مادران است:
مردي نزد پيامبرﷺ آمده و گفت ميخواهد به جهاد برود. پيامبر به او دستور داد برگشتته و با مادرش نيكي كرده و به او خدمت نمايد. آن مرد بار ديگر اشتياق خويش به جهاد را بيان داشت و باز پيامبرﷺ امر فرمود برگردد و با مادرش نيكي كند. بار سوم پيامبر به او گفت: «وَيْحَكَ الْزَمْ رِجْلَهَا فَثَمَّ الْجَنَّةُ». [ابن ماجه] يعني: «واي بر تو! در ركاب مادرت باش كه بهشت زير پاي اوست!».
نيل به جايگاه مجاهد:
مردي نزد رسول خداﷺ آمده و گفت: من شوق جهاد دارم ولي توان آن را ندارم. پيامبرﷺ به او فرمود: «هَلْ بَقِيَ مِنْ وَالِدَيْكَ أَحَدٌ ؟ قَالَ : أُمِّي، قَالَ : فَأَبْلِ اللَّهَ فِي بِرِّهَا، فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ فَأَنْتَ حَاجٌّ، وَمُعْتَمِرٌ، وَمُجَاهِدٌ». [طبراني] يعني: «آيا از پدر و مادرت هيچكدام زنده است؟ مرد پاسخ داد: مادرم. فرمود: پس از خداوند بخواه ترا در نيكي با او ياري دهد. با انجام اين كار تو هم حج را گذاردهاي و هم عمره را و هم جهاد كردهاي!».
حديث: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِىِّﷺ فَاسْتَأْذَنَهُ فِى الْجِهَادِ فَقَالَ: أَحَىٌّ وَالِدَاكَ. قَالَ نَعَمْ. قَالَ: فَفِيهِمَا فَجَاهِدْ». [مسلم] يعني: «يكبار مردي پيش آنحضرتﷺ آمده و اجازهي جهاد خواست. پيامبرﷺ فرمود: آيا پدر و مادرت زندهاند؟ او گفت: آري. فرمود: پس برو و براي آنان جهاد كن(يعني: به آنها خدمت نما)».
حديثي ديگر در اين زمينه: «أَقْبَلَ رَجُلٌ إِلَى نَبِىِّ اللَّهِﷺ فَقَالَ أُبَايِعُكَ عَلَى الْهِجْرَةِ وَالْجِهَادِ أَبْتَغِى الأَجْرَ مِنَ اللَّهِ. قَالَ: فَهَلْ مِنْ وَالِدَيْكَ أَحَدٌ حَىٌّ. قَالَ نَعَمْ بَلْ كِلاَهُمَا. قَالَ: فَتَبْتَغِى الأَجْرَ مِنَ اللَّهِ. قَالَ نَعَمْ. قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى وَالِدَيْكَ فَأَحْسِنْ صُحْبَتَهُمَا». [مسلم] يعني: «مردي رو به رسول خداﷺ نموده و گفت: با تو براي هجرت و جهاد بيعت نموده و خواستار رضايت خداوند هستم. پيامبرﷺ فرمود: و آيا پدر و مادرت هيچ يك زندهاند؟ گفت: آري. فرمود: و خواستار خوشنودي خداوند هستي؟ گفت: آري. فرمود: پس بازگرد نزد پدر و مادرت. با آنان به نيكويي همراهي و همنشيني كن».
دست يابي به نيكرفتاري اولاد:
در نتيجهي نيكرفتاري فرد مسلمان با والدين و اطاعت نمودن از آنان، خداوند متعال در آينده فرزنداني به او عطا ميكند كه با وي نيكرفتار و مطيع هستند به همانگونه كه وي با والدين خويش رفتار كرده است. از رسول خداﷺ روايت شده است كه: «بَرُّوا آباءَكُمْ تَبَرُّكُمْ أَبْنَاؤُكُمْ، وَعِفُّوا تَعِفُّ نِسَاؤُكُمْ». [طبراني و حاكم] يعني: «با پدرانتان به نيكي رفتار كنيد تا فرزندانتان در حقتان نيكي كنند و پاكدامني گزينيد تا زنانتان پاكدامن باشند».
والدين مشرك:
سعد ابن ابيوقاصt با مادرش بسيار نيك رفتار بود و زمانيكه اسلام را پذيرفت مادرش به او گقت: اي سعد، اين چه وضعي است كه ترا بدان ميبينم؟ يا از دينت دست بازمي كشي، و يا من دست از خورد و نوش ميكشم تا بميرم و ننگ آن براي تو بماند و همه خواهند گفت: اي قاتل مادر خود. سعد پاسخ داد: مادر جان، اين كار را مكن! چونكه من از دين خود براي هيچ چيز دست بازنمي كشم. مادرش تا يك شب و يك روز خوردن و نوشيدن را ترك نمود تا آنكه گرسنگي بر او فشار آورد. سعد به او گفت: بدان كه بخداوند قسم اگر صد جان داشته باشي و آنها را يك به يك از گرسنگي بدهي من از دين خود به هيچ قيمتي دست برنخواهم داشت. پس اگر دوست داشتي چيزي بخور و اگر هم نخواستي نخور.
وقتي مادرش پافشاري او در تمسك به دين اسلام را مشاهده كرد، شروع به خوردن نمود. در تاييد اين عمل آيهي زير نازل گرديد:
﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا﴾ [لقمان: 15]. يعني: «و اگر تو را وادارند تا در باره چيزى كه تو را بدان دانشى نيست به من شرك ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنيا به خوبى با آنان معاشرت كن...».
اسلام به اين ترتيب نيكي با والدين را به ما ميآموزد اگرچه مشرك باشند.
بانو اسماء دختر حضرت ابوبكرب ميگويد: «قَدِمَتْ عَلَىَّ أُمِّى وَهْىَ مُشْرِكَةٌ، فِى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِﷺ فَاسْتَفْتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِﷺ قُلْتُ : إِنَّ أُمِّى قَدِمَتْ وَهْىَ رَاغِبَةٌ، أَفَأَصِلُ أُمِّى قَالَ: نَعَمْ صِلِى أُمَّكِ». [متفق عليه] يعني: «مادرم در زمان رسول اللهﷺ در حاليکه مشرک بود، به خانهام آمده از پيامبرﷺ فتوا طلبيده گفتم: مادرم نزدم آمده در حاليکه طمع دارد به او کمک نمايم، آيا با مادرم پيوستگي کنم؟ فرمود: بلي، پيوندت را با مادرت پيوسته دار».
نافرماني(آزردن) والدين:
خداوند متعال مسلمانان را از نافرماني (عاق) والدين و سهل انگاري در بجاي آوردن حق و حقوق آنان و انجام كاري كه آنان را ناخرسند ساخته يا برنجاند و يا حتي آزار ايشان با كلمهاي (همچون «اف» يعني: واي بر شما) و يا نگاه تند و ناپسند برحذر داشته و ميفرمايد: ﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا﴾ [الإسراء: 23]. يعني: «...به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى». نبايد آنان را به هر دليلي اندوهگين گرداند چون اندوهگين ساختن پدر و مادر آزار دادن و عاق آنان است. امام عليt ميفرمايد: «آنكه والدينش را اندوهگين سازد آنان را آزرده (عاق نموده) است».
جزاي نافرماني والدين:
پيامبرﷺ آزار والدين را از جملهي گناهان كبيره و بلكه از بزرگترين گناهان كبيره شمرده است. ايشانﷺ آن را با شرك به خدا يكجا آورده و فرموده است: «أَلاَ أُنَبِّئُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ: الإِشْرَاكُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ...». [متفق عليه] يعني: «آيا شما را از بزرگترين گناهان کبيره با خبر نسازم: شريک آوردن به خدا و نافرماني و آزار پدر و مادر...».
خداوند متعال مجازات آزار پدر و مادر را به همين دنيا پيش كشيده و پيامبرﷺ ميفرمايد: «كل الذنوب يؤخِّر الله منها ما شاء إلى يوم القيامة إلا عقوق الوالدين، فإن الله يعجله لصاحبه في الحياة قبل الـممات». [بخاري] يعني: «خداوند از تمام گناهان آنهايي را كه بخواهد تا روز رستاخيز به تعويق مياندازد بجز آزار پدر و مادر را كه خداوند آن را براي آنكه مرتكب آن گردد به همين زندگاني قبل از مردن پيش ميكشاند».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
عزت و شرافت
جنگي ميان مسلمانان و فارس در گرفت، رستم فرمانده لشکر فارس از مسلمانان خواست تا با هم صلح کنند. سعد بن أبي وقاصt فرمانده مسلمانان، صحابي گرانقدر، رِبْعِي بْنَ عامرt را فرستاد تا مطالب مسلمين را به آنها عرضه نمايد، و ربعي بن عامر با عجله تاخت، و با اسب خود خرامان وارد چادر دشمن شد و بر روي فرش گران قيمتي که بر روي زمين پهن شده بود پيش ميرفت. وقتي که سربازان لشگر فارس از ربعي خواستند تا پياده شود، اما او نپذيرفت و با عزت گفت: من با خواستهي خود به اينجا نيامدهام و شما مرا دعوت کردهايد اگر به اين راضي نيستيد برميگردم، سربازان قبول کردند و در حالي که در درون خود لبريز از خشم بودند.
هنگامي که مقابل فرماندهي لشگريان، يعني رستم، رسيد، از او خواست تا يا به دين اسلام روي بياورد و يا جزيه بپردازد و يا اينکه بين آنها جنگ در خواهد گرفت. آنگاه با شرافت و سربلندي تمام خطاب به او گفت: اي فرمانده، خداوند ما را برانگيخته است تا بندگان را از عبادت بندهها بهسوي عبادت آفريدگار بندگان خارج ساخته، و از بيعدالتي اديان بهسوي عدالت اسلام، و از تنگي و مضيقت دنيا بهسوي فراخي قيامت در آوريم.
خليفه هارون رشيد به دنبال امام مالک فرستاد. وقتي امام آنجا رسيد، خليفه به او گفت: بايد از اين پس بيشتر نزد ما بياييد تا پسران من ( امين و مامون ) بتوانند «موطاء» را از فراگيرند. (موطاء کتابي است که امام مالک در آن احاديثي از پيامبرﷺ را جمعآوري کرده است).
امام مالک گفت: خداوند امير المومنين را عزت دهد، که اين علم از خاندان شما است، و اگر گراميش بداريد، عزت مييابد، و اگر خوار بپنداريد، ذليل ميشود، علم و دانش چيزي است بهسويش ميشتابند و به خدمت کسي نميشتابد.
خليفه گفت: راست گفتي. سپس رو کرد به پسرانش و گفت: به مسجد برويد، تا مانند مردم حديث بشنويد و بياموزيد. امام مالک گفت: به شرط اينکه تا اتمام مجلس بنشينند، و بر مردم پيشي نگيرند. خليفه آن را قبول کرد.
عزت چيست؟
عزت، سرافرازي و دوري از افتادن در خفت و خواري است. خداوند ميخواهد که ما انسانهايي سربلند باشيم و در برابر هيچ انساني سرفرود نياوريم. کرنش تنها در برابر خداوند يگانه سزاوار است و بس. مسلمان سربلند از دين و پروردگار خويش است و عزت را در رضا و خوشنودي خداوند جستجو ميکند. گفتهاند: هر کس عزت را در چيزي جز اطاعت از خداوند جستجو کند، خداوند ذليلش ميگرداند.
حضرت عمر بن خطابt گفته است: خوار و ذليل بوديم و خداوند بواسطهي دين اسلام ما را عزت داد. هرکس عزت را در چيزي جز او طلب نمايد خداوند خوارش ميسازد. از قديم گفتهاند: خواري و ذلت در برابر پروردگار بندگان شرافت و بزرگي است و خفت و خواري در برابر بندگان همان ذلت و خواري است.
گفتهاند: هر کس عزت در غير طاعت خداوند طلب نمايد، خداوند او را ذليل ميگرداند.
شاعر به درستي ذلت در برابر بندگان را به مرگ تشبيه کرده و ميگويد:
مـن يَهُنْ يَسْـهُـلِ الهـوان عليـه | ما لجُـرْحٍ بميـِّـــت إِيـــلامُ |
معني شعر «آنکه خواري گزيند، سرشکستگي او را گران نيايد، زخم بر پيکر مرد مرده درد و رنجي نخواهد داشت».
و ديگري گويد:
إذا أنت لم تَعْـرِفْ لنـفسك حقها | هوانًا بها كانت على الناس أهـونــا | |
فنفسكَ أكرمها وإن ضاق مسكـن | عليك بها فاطلب لنفسك مسكـنــا |
معني شعر: «چون ندانستي منزلت نفس خويشتن را، چه آسان است تا ديگران خوارش بدارند، تو اما بزرگش بدار و گرچه تنگدست باشي، تراست تا بجويي هردم کامروايياش را».
عزت و بزرگي خداوند متعال:
خداوند سبحان ارجمند و باحکمت است، به هرکس که بخواهد عزت ميبخشد، و از هرکس که بخواهد بازمي دارد آن را:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٦﴾ [آلعمران: 26]. يعني: «بگو بار خدايا تويى كه فرمانفرمايى هر آن كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى همه خوبيها به دست توست و تو بر هر چيز توانايى».
پروردگار متعال ميفرمايد: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾ [المنافقون: 8]. يعني: «و عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است ليكن منافقان نمىدانند».
انواع عزت:
مقتضاي عزت انسان مسلمان آن است که بسادگي در دسترس هرگونه طمعکار يا بدخواهي نبوده و بلکه بايد از خويشتن و از مال و آبروي خود دفاع کند. فرد مسلمان حتي اگر در راه دفاع از عزت و کرامت خويش کشته شود، به ذلت کشاندن نفس خويش را نميپذيرد. اين موضوع را ميتوان به وضوح در ديدگاه مردي که نزد رسول خداﷺ شرفياب شده بود، ديد که گفت: «يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إِنْ جَاءَ رَجُلٌ يُرِيدُ أَخْذَ مَالِى قَالَ: فَلاَ تُعْطِهِ مَالَكَ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَاتَلَنِى قَالَ: قَاتِلْهُ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلَنِى قَالَ: فَأَنْتَ شَهِيدٌ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلْتُهُ قَالَ: هُوَ فِى النَّارِ».
معني حديث: «يا رسول اللهﷺ اگر مردي آمده و خواست مالم را بگيرد؟
فرمود: به او نده!.
گفت: اگر با من جنگيد چه؟
فرمود: با او بجنگ.
گفت: اگر مرا کشت؟
فرمود: تو شهيدي.
گفت: اگر من او را کشتم؟
فرمود: او در دوزخ است». [مسلم].
بدينگونه انسان مسلمان چنان ميزيد که حتي بخاطر مقدار کمي پول يا مال فاني اين دنيا چنين از کرامت و شرافت خويش محافظت ميکند، بطوريکه در حديث شريف آمده است: «من جلس إلى غني فتضعضع (تذلل) له لدنيا تصيبه، ذهب ثلثا دينه، ودخل النار». [طبراني] يعني: «کسي که نزديک توانگر بنشيند و ابراز خواري و کوچکي نمايد، بخاطر مال دنيا تا نصيبش گردد، يک سوم دينش برباد رفته و داخل آتش گردد».
براي آنکه مسلمان عزت خويش را پاس داشته و دين و دولت خويش را عزت دهد بايد که کار کند و زحمت کشيده و عرق بريزد تا آنگاه که به توان و قدرت شايسته دست يابد. عزت از انسانهاي ضعيفي که دست خويش را در برابر ديگران دراز نموده و بدون کار و زحمت دست خويش ارتزاق ميکنند، بدور ميباشد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
محافظت از زبان
روزي پيامبرﷺ در جمع صحابه نشسته بود. مردي آمد و حضرت ابوبکر صديقt را دشنام داده و او را آزرد. حضرت ابوبکر ساکت بود و به روي خود نياورد. آن مرد بار ديگر او را دشنام داد، ابوبکرt باز ساکت ماند، بار سوم ابوبکرt پاسخش را داد. در اين هنگام پيامبرﷺ از مجلس بلند شده و آنجا را ترک کرد. حضرت ابوبکرt برخاست و پرسيد: آيا بر من خشم گرفتهايد يا رسول الله، که به پاخاستيد؟ پيامبرﷺ فرمود: «نَزَلَ مَلَكٌ مِنَ السَّمَاءِ يُكَذِّبُهُ بِمَا قَالَ لَكَ فَلَمَّا انْتَصَرْتَ وَقَعَ الشَّيْطَانُ (أي: حضر) فَلَمْ أَكُنْ لأَجْلِسَ إِذْ وَقَعَ الشَّيْطَانُ». يعني: «فرشتهاي از آسمان فرودآمده و آنچه را بر تو ميگفت تکذيب مينمود. زمانيکه به انتقام برخاستي، شيطان بيامد، و من در مجلسي که شيطان حاضر باشد نميمانم». [ابوداود].
عايشهل همراه پيامبرﷺ نشسته بود. ام المؤمنين بانو صفيه دختر حييل به سمت آنان آمد. بانو عايشه به پيامبرﷺ گفت: ترا با صفيه چه کار؟ که چنين و چنان است. (منظورش اين بود که قد او کوتاه است) پيامبرﷺ فرمود: « لَقَدْ قُلْتِ كَلِمَةً لَوْ مُزِجَتْ بِمَاءِ الْبَحْرِ لَمَزَجَتْهُ(عكَّرته)»و (لقد قلتِ كلمة لو مُزِجَتْ بماء البحر لمـَزَجَتْهُ يعني: «چيزي گفتي که اگر آن را در آب دريا ميآميختي آب دريا بدان آلوده و تيره ميگشت». [ابوداود و ترمذي] به اين معتي که انچه گفتي چنان ناپسند بود که آب دريا را از زشتي و پليدي خويش ميآلود.
حفظ زبان چيست؟
منظور از حفظ زبان، آنست که انسان با آن جز به نيکي سخن نگويد، و از سخن بيهوده و همچنين از غيبت و سخن چيني و دشنام و مانند آن بپرهيزد.
انسان در برابر تمامي حرفهايي که از دهانش خارج ميشود مسئول است. خداوند آنرا ثبت کرده و فرد را بواسطهي آن مورد حسابرسي قرار ميدهد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾ [ق: 18]. يعني: «[آدمى] هيچ سخنى را به لفظ درنمىآورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مىكند]».
رسول خداﷺ ميفرمايد: «إِذَا أَصْبَحَ ابْنُ آدَمَ فَإِنَّ الأَعْضَاءَ كُلَّهَا تُكَفِّرُ اللِّسَانَ فَتَقُولُ اتَّقِ اللَّهَ فِينَا فَإِنَّمَا نَحْنُ بِكَ فَإِنِ اسْتَقَمْتَ اسْتَقَمْنَا وَإِنِ اعْوَجَجْتَ اعْوَجَجْنَا». [ترمذي] يعني: «که چون فرزند آدم صبح کند، همهي اعضاء در برابر زبان فروتني کرده ميگويند: از خداوند در مورد ما بترس، زيرا ما در برابر آنچه که تو انجام ميدهي مجازات ميشويم. اگر تو راستي نمودي، ما راست ميمانيم و اگر تو کجي کردي، ما کج ميشويم». باز ميفرمايد: «لاَ يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَلاَ يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ». [احمد] يعني: «ايمان بنده راست و درست نميگردد تا قلبش راست نگردد، و قلب او راست نخواهد گشت تا آنکه زبانش راست نگردد». همچنين ابن مسعودt ميفرمايد: قسم به آنکه معبودي جز او نيست، بر روي زمين هيچ چيز به اندازهي زبان شايستهتر براي بسيار در زندان ماندن نيست.
آيين سخن گفتن:
کسي که بخواهد از آفات زبان دور بماند، بايد که مسائل زير را درنظر داشته باشد:
چيزي نگويد مگر براي منفعت خود يا ديگران و يا دور ساختن ضرر و زيان از خود يا ديگران.
زمان مناسبي را براي صحبت کردن انتخاب نمايد، چنان که ميگويند: هر آنکه سخني بگويد و در آن جوانب را رعايت ننمايد، گفتههايش جاي خلل و ايرادات بسيار خواهد بود و البته کسي که سکوت بيهوده و نابجا نمايد، مردم از همنشيني با او خسته و بيزار گردند.
سخن را به آن ميزان کوتاه نمايد که هدف و منظور خويش برساند و در آن موقعيت بدان نياز ميباشد. سخني که در آن حصول نفع يا دفع ضرري لحاظ نگشته باشد، بينتيجه خواهد بود. با کوتاه ننمودن سخن تنها به اندازهي نياز و ضرورت، اطالهي کلام باعث کسالت و خستگي حاضران ميشود. کلام نيکو آن است که در حد ميانهي کوتاهي اشکال ساز و اطالهي کسالت آور باشد. گويند: آنچنان گزيده گوي که دليل خويش بنشاني و خواستهات را برساني. تا ميتواني از بسيار گفتن خودداري نما که جايگاه لغزشهاي بسيار بوده و دست آخر پشيماني ببار ميآورد.
در گفتار خويش سنجيده عمل نمايد. چون به قول شاعر:
وَزِنِ الْكـلام إذا نَطَقْــتَ، فــإنمـا | يبْدِي عُيوبَ ذوي العيوب الـمنطـقُ | |
تا مرد سخن نگفته باشد | عيب و هنرش نهفته باشد |
انسان ناچار از سنجيده و نيکو سخن گفتن ميباشد، از آن جهت که سخن او نشانهي فهم و ادب اوست. چنانچه گفتهاند: از گفتار هرکس به عقل او پي ميتوان برد و از کردهاش به اصل او راه ميتوان جست.
خودداري از زياده روي در مدح و ستايش اشخاص و از تندروي در نکوهش آنان، چرا که زياده روي در مدح نوعي چاپلوسي و رياکاريست، و تندروي در نکوهش نوعي تلافي و انتقام ميباشد. انسان مسلمان خويش و پروردگار خويش را برتر از آن ميدارد که چنين صفاتي به خود بگيرد. زيرا مداومت بر مدح و ستايش افراد منجر به دروغ و بهتان نيز ميگردد.
در راضي و خوشنود ساختن مردم خود را به ورتهي خشم و غضب خداوند نکشاند. پيامبر خداﷺ ميفرمايد: «من أرضى الناس بسخط الله وَكَلَهُ الله إلى الناس، ومن أسخط الناس برضا الله كفاه الله مؤونة الناس». [ترمذي] يعني: «آنکه ديگران را با آنچه مايهي خشم خداوند است راضي دارد، خداوند او را به مردم سپارد. و آنکه مردم را به خاطر رضايت خداوند به خشم آورد، خداوند او را از مردم بينياز ميگرداند».
از دادن وعده و وعيدهايي که توان به انجام رساندن آنها را ندارد، خودداري نمايد.
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣﴾ [الصف: 2-3]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد. نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد».
در گفتار خود از کلمات ساده و آساني بهره بگيرد که مفهوم موردنظر را به صراحت و وضوح بيان دارد. پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَىَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَحَاسِنَكُمْ أَخْلاَقًا وَإِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِلَىَّ وَأَبْعَدَكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ وَالْمُتَفَيْهِقُونَ. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلِمْنَا الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ فَمَا الْمُتَفَيْهِقُونَ قَالَ: الْمُتَكَبِّرُونَ». [ترمذي] يعني: «همانا از محبوبترين و نزديکترين شما از نظر مجلس بمن در روز قيامت کسي است که خوش اخلاقترين شما است، و از مبغوضترين و دورترين شما در روز قيامت از من ثرثارون (زيادهگو) و متشدقون (کساني که سخنانشان را بر مردم دراز ميگردانند) و متفيهقون است.
گفتند: يا رسول اللهﷺ ثرثارون و متشدقان را دانستيم، متفيهقون کيست؟
فرمود: متکبرين».
سخنانش از ناسزا و بدزباني و زشتي پاک داشته جز به نيکي چيزي برزبان نياورد. به گفتار فرد بدزبان و ناسزاگوي گوش فراندهد. گفتهاند: زبانت را نگهدار مگر براي حقي که ياريش دهي يا باطلي که شکستش دهي و يا نعمتي که يادآورش گردي.
زبان را هر لحظه به ذکر خداوند مشغول داشته و جز زيبايي و پاکي از آن خارج نشود.
نقل ميشود که پيامبرﷺ فرمودهاند: «لاَ تُكْثِرُوا الْكَلاَمَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلاَمِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَسْوَةٌ لِلْقَلْبِ وَإِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِى». [ترمذي] يعني: «بدون ذکر خدا سخن را زياده مکنيد، زيرا بسيار سخن گفتن بدون ذکر خدا سبب سنگ دلي است. و هر آيينه دورترين مردم از خداوند انسان سنگ دل است».
فضايل محافظت از زبان:
از پيامبرﷺ سؤال شد: «أي الإسلام أفضل؟ فقال رسول اللهﷺ: مَنْ سلم الـمسلمون من لسانه ويده». [متفق عليه] يعني: «کدام اسلام بهتر است؟ پيامبرﷺ فرمود: آنکه مسلمانان از دست و زبان او در امان بمانند».
عقبه بن عامر پرسيد: «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا النَّجَاةُ قَالَ: أَمْسِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ وَلْيَسَعْكَ بَيْتُكَ وَابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ» [ترمذي] يعني: «يا رسول اللهﷺ سبب نجات چيست؟
فرمود: زبانت را محکم گير و بايد که خانه ات برايت بگنجد و بر گناهانت گريه کن». از صفات مؤمنان نگاه داشتن زبان خود از وارد شدن به نواميس و آبروي ديگران و دوري از بيهوده گويي است. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا﴾ [الفرقان: 72]. يعني: «و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند».
رسول خداﷺ فرموده است: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ». [متفق عليه] يعني: «و کسي که ايمان به خدا و روز آخرت دارد، بايد سخن خوب گويد و يا سکوت اختيار کند».
غيبت:
غِيبت از خطرناکترين بيماريهاي زبان است و خداوند سبحان ما را از غيبت برحذر داشته و کسي را که غيبت برادرش را نموده، و آنچه را او ناپسند ميدارد در مورد او بيان ميدارد، به کسي تشبيه کرده است که گوشت تن برادر مردهي خود را ميخورد، ميفرمايد: ﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ﴾ [الحجرات: 12]. يعني: «و بعضى از شما غيبت بعضى نكند آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد از آن كراهت داريد [پس] از خدا بترسيد كه خدا توبهپذير مهربان است».
پيامبرﷺ اصحابش را از غيبت برحذر داشته و ميفرمود: «أَتَدْرُونَ مَا الْغِيبَةُ. قَالُوا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: ذِكْرُكَ أَخَاكَ بِمَا يَكْرَهُ. قِيلَ أَفَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ فِى أَخِى مَا أَقُولُ قَالَ: إِنْ كَانَ فِيهِ مَا تَقُولُ فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ». [مسلم] يعني: «آيا ميدانيد که غيبت چيست؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر ميدانند. پيامبرﷺ فرمود: بيان چيزهايي در مورد برادرت که ناپسند ميدارد. و آن حضرتﷺ فرمودند: چنانچه آن چيزهايي که ميگويي در او باشد غيبتش کردهاي و اگر نباشد به او بهتان زدهاي».
غيبت باعث گسستن روابط دوستي و محبت ميان مردم گشته و بذر کينه و بدخواهي و نفرت را ميان آنان ميکارد و بيانگر پليد بودن گويندهاش و عمق حسد و ستم پيشه گي درون در درون وي ميباشد. امام عليt انسانهاي اهل غيبت را به اشراري همچون مگسان تشبيه مينمايد و ميفرمايد: انسانهاي شرور بدنبال بديهاي مردماند و نيکيها آنان را رها مينمايند همانگونه که مگسها تنها به دنبال محلهاي فاسد و گنديده ميگردند.
کسي به غيبت از ديگران بپردازد از جانب آنان ناپسند و مطرود بوده و کسي حرفهاي او را تصديق نکرده و در کاري شرکتش نميدهند.
به قول يکي از حکيمان گفته است: وقتي کسي را ديدي که غيبت ديگران را ميکند تمام سعيت را بکن تا نه تو او را بشناسي و نه او ترا.
غيبت ساير عبادتهاي مسلمان را نيز تباه ميکند. روزه داري که از ديگران غيبت ميکند پاداش روزه و ديگر عباداتش را از کف ميدهد. روايت ميشود که در زمان پيامبرﷺ دو زن روزه داشتند و غيبت نيز مينمودند. پيامبرﷺ از اين موضوع مطلع شد به آن دو زن فرمود: «صَامَتَا عَمَّا أَحَلَّ اللَّهُ وَأَفْطَرَتَا عَلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ». [احمد] يعني: «روزه گرفتند از آنچه خدا حلال کرده است و به آنچه حرام نموده است شتافتند»، يعني از غذا و نوشيدني دست کشيده و روي به صحبت و گفتگو در مورد آبروي مردم آوردند و خداوند روزهيشان را نميپذيرد.
غيبت مستوجب عذابي شديد و مجازاتي دردناک از جانب خداوند است. رسول خداﷺ ميفرمايد: «لَمَّا عُرِجَ بِى (أي في رحلة الإسراء) مَرَرْتُ بِقَوْمٍ لَهُمْ أَظْفَارٌ مِنْ نُحَاسٍ يَخْمِشُونَ (يجرحون) وُجُوهَهُمْ وَصُدُورَهُمْ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلاَءِ يَا جِبْرِيلُ قَالَ هَؤُلاَءِ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ لُحُومَ النَّاسِ وَيَقَعُونَ فِى أَعْرَاضِهِمْ». [ابوداود] يعني: «چون به معراج برده شدم، از کنار گروهي گذشتم که ناخنهايي مسين داشتند و بدان رويها و سينههايشان را ميخراشيدند.
گفتم: اي جبرئيل اينها کيانند؟
فرمود: اينان کسانياند که گوشتهاي مردم را ميخورند و آبرويشان را ميريزند».
در موارد خاصي اسلام به مسلمانان اجازه دادهاست تا عيبهاي ديگران را بيان نمايد و در اين موارد اين کار غيبت محسوب نشده و فرد بخاطر آن مجازات نميگردد. اين موارد به قرار زير ميباشند:
بردن شکايت نزد قاضي و يا حاکم: مظلوم حق دارد که از کسي که به او ظلم نموده است پيش قاضي و مانند آن شکايت ببرد.
ايجاد تغيير در اعمال زشت و ناپسند کسي و برگرداندن فرد گناهکار بهسوي مسير درست و صحيح. در اين حالت شخص ميتواند که بگويد: فلان کس چنين و چنان ميکند. تابلکه فرد مذکور سرزنش شده و از کاري که ميکند دست بازدارد. البته در صورتيکه به نصيحت و تندرز کسي گوش فرا نميدهد و پردهپوشي در او تاثير مثبتي ايجاد نمينمايد. شرط بدون اشکال بودن اين کار در اين است که هدف از آن ايجاد تغيير در کار ناپسند بوده و آوازه و شهرت بخشيدن به نافراني فرد نباشد.
برحذر داشتن مسلمانان از آسيب و گزند و اندرز دادن به آنان: فرد مسلمان اجازه دارد که برادرش را به دور ماندن از برخي اشخاص، بخاطر صفات و اخلاق ناپسندي که دارند و باعث آسيب و ضرر ميگردد، پند دهد.
اعلان بيبندوباري و بدعت: چنانچه کسي بطور آشکارا به گناه مبادرت ميورزد، مثلاً شراب مينوشد و يا حق ديگران را خورده و ستم ميکند، بيان عيبهاي او اشکالي ندارد. شايد که دست از اين اعمال برداشته و بسوي خداوند بازگردد.
شناسه: اگر شخصي داراي لقب خاصي باشد که مردم او را با همان نام ميشناسند، مانند آنکه بگويند: فلان کس نابينا، يا لوچ و ... در اين حالت اگر غرض شناختن فرد باشد بيان آن اشکال ندارد ولي در صورتيکه هدف ناسزاگويي و تحقير فرد باشد جايز نميباشد.
در آخر، کلام حسن بصري را بخوانيد که ميگويد: غيبت مگر در سه مورد جايز نيست: فاسقي که بزهکاريش را آشکار ميکند، فرد بدعتگزار، و امام و رئيس زورگو و غير عادل.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
اميد و رجاء
حکايت ميشود که فرماندهاي در يکي از جنگها شکست خورده و يأس بر او چيره گشته و اميدش را از دست داده بود. به همين دليل سپاهيانش را ترک کرد و به جاي دوري در بيابان رفت و در کنار سنگ بزرگي نشست.
در همين حين، مورچهي کوچکي را ديد که سعي ميکرد دانهي گندمي را به لانهاش در بالاي صخره ببرد. وقتي مورچه سعي داشت دانه را با خود به بالاي صخره ببرد، دانه سقوط ميکرد و مورچه براي حمل دوبارهي دانه برميگشت. هربار دانه ميافتاد و مورچه برميگشت و بار ديگر سعي ميکرد که آن را بالا ببرد... و اين عمل تکرار ميشد.
فرماندهي جنگي همچنان ناظر کوشش بسيار مورچه بود و سعي مداوم او در حمل دانه را دنبال ميکرد تا آنکه بالآخره مورچه موفق شد دانه را به لانهاش برساند. فرماندهي شکست خورده، از اين منظرهي عجيب شگفتزده شد و با اميد و ارادهي مصمم از جايش برخاست و بسوي مردانش بازگشت و آنان را جمع کرد و روحيهي تهور و دلگرمي را به آنان بازگرداند و آنها را براي مقابله در جنگي ديگر آماده نمود. در اين نبرد فرماندهي مذکور توانست بر دشمنانش پيروز شود. سلاح اصلي او در اين نبرد، اميد و دوري از ياس و نوميدي بود که آن را از يک مورچهي کوچک ياد گرفته و بکاربسته بود.
پيامبر اکرمﷺ داستان مردي را که نود و نه نفر را کشته بود براي يارانش بيان ميکند: مرد خواست که به درگاه خداي تعالي توبه کند. براي اينکار از يک فرد زاهد پرسيد: آيا توبه براي من جايز ميباشد؟ آن عابد جواب داد: خير. مرد برآشفت و او را نيز کشت و با او عدد صد (صد کشته) را کامل کرد. بعد از کشتن عابد سرگشتگي و پشيماني او بيشتر گشت. بنابراين از عالم درستکاري سؤال نمود: آيا ميتوانم توبه کنم؟ مرد صالح به او گفت:
بله، براي تو توبه جايز ميباشد، ولي بايد روستايت را که اهل آن بدکردارند ترک کرده و به روستايي که اهالي آن درستکارند بروي تا با آنان خداوند را عبادت کني.
مرد از روستايش خارج شد و بهسوي روستاي گفته شده عزيمت کرد تا شايد خداوند توبهاش را قبول کند، ولي در راه فوت کرد و به روستاي مذکور نرسيد. آنگاه ملائکهي رحمت و عذاب فرود آمدند و بينشان اختلاف افتاد که کدامشان روح او را برگيرند. خداوند به آنها وحي کرد که مسافتي را که مرد در آن مرده است اندازه بگيرند. اگر به روستاي صالحان نزديک بود در دفتر ثبت ملائکهي رحمت نوشته شود وگرنه او نصيب ملائکهي عذاب ميشود.
سپس خداوند تبارک و تعالي به زمين بين او و روستاي صالحان وحي کرد که نزديک شود و به ديگري امر نمود که دور شود. بنابراين مرد نصيب ملائکهي رحمت شد و خداوند توبهاش را قبول کرد زيرا او به اميد بخشش و رحمت خداوند متعال و به طمع آمرزش و رحمت پروردگار سبحان هجرت نموده بود. [اين داستان از يک حديث متفق عليه بر گرفته شده است].
اميد چيست ؟
اميد فراخي قلب در وقت تنگنا و بحران است بگونهاي که انسان هنگام مصيبت منتظر فرج و آساني بوده و اميد انسان را بسوي موفقيت در آنچه پيش از آن در انجامش ناکام بوده است رهنمون گشته و تا نيل به هدف خود دلسرد نشده و از پا نمينشيند.
اميد پيامبران:
يکي از بارزترين خصوصيات پيامبران اميد و آرزو در زندگي است که باعث گشته است تا، پيوسته و بدون سستي و دلسرد گشتن، قوم خويش را بهسوي خداوند دعوت نمايند. پيامبران با وجود اينکه با دوري و نفرت و رنجش مواجه بودند به هدايت قوم خويش در آينده اميدوار بودند.
اميدواري رسول خداﷺ:
پيامبر اکرمﷺ براي هدايت و نجات قوم خويش حريص بود. ايشانﷺ هيچ وقت در انجام رسالت خويش نوميد و دلسرد نشد و پيوسته براي هدايت قوم و فراخي دلهايشان دعا ميکرد تا اسلام را بپذيرند.
جبرئيلu پس از سفر پرمشقت پيامبرﷺ به نزد آن حضرتﷺ آمده و گفت: «». «لقد بَعَثَنِي رَبِّي إلَيْكَ لِتَأْمُرَنِي بِأَمْرِكَ، فَمَا شِئْتَ، إنْ شئْتَ أطْبَقْتُ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ . فَقَالَ النبيﷺ: بَلْ أرْجُو أنْ يُخْرِجَ اللهُ مِنْ أصْلاَبِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ وَحْدَهُ لاَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً». [متفق عليه] يعني: «مرا پروردگارت بسويت فرستاده تا مرا دستور دهي هر گونه که بخواهي دو کوه بزرگ مکه را بر سرشان فرود آرم.
پيامبرﷺ فرمود: اميدوارم خداوند از نسلشان کساني را پديد آورد که خداي واحد را پرستش نموده و به او چيزي را شريک نياورند».
رسول اللهﷺ به نصرت و ياري خداوند اطمينان داشت. اين موضوع در پاسخ ايشانﷺ به حضرت ابوبکرt، درحين حضورشان در غار و زماني که مشرکان در تعقيب آنان بودند، مشاهده ميگردد، که بااطميان و ايمان کامل فرمودند:
﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾ [التوبة: 40]. يعني: «اندوه مدار كه خدا با ماست».
اميدواري حضرت نوحu:
حضرت نوحu پيوسته و تا نهصد و پنجاه سال به دعوت قومش بهسوي ايمان به خداوند ادامه ميداد. در اين کار دلسردي و ملالت و خستگي را به خود راه نميداد و شب و روز، آشکارا و نهان، در خلوت و به صورت علني، به دعوت آنان ميپرداخت و از هر راهي دعوتش را به اميد ايمان آوردن قومش به خداوند متعال تلاش نمود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا ٥ فَلَمۡ يَزِدۡهُمۡ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارٗا ٦ وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِيَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ ٱسۡتِكۡبَارٗا ٧ ثُمَّ إِنِّي دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا ٨ ثُمَّ إِنِّيٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا ٩﴾ [نوح: 5-9]. يعني: «[نوح] گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم. و دعوت من جز بر گريزشان نيفزود. و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هرچه بيشتر بر كبر خود افزودند. سپس من آشكارا آنان را دعوت كردم. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [و] پوشيده نيز به ايشان گفتم».
خداوند متعال به او وحي فرمود که کسي ديگر، به جز پيروانش، همراه او ايمان نخواهد آورد. او يک کشتي ساخت و خداوند او و ديگر مؤمنان را نجات داد.
اميد حضرت يعقوبu:
خداوند سبحانه و تعالي پيامبرش يعقوبu را به از دست دادن دو فرزندش، يوسف و بنيامين، مبتلا ساخت. او براي آنان بسيار اندوهگين شد، تا جاييکه بينايي خود را از دست داد. لکن حضرت يعقوبu همچنان بر قضاي پروردگار صابر و شکيبا باقي ماند و از بازگشت فرزندانش نااميد نگشت و اميد و آرزوي او به خداوند سبحان لحظهاي کم نشد و پيوسته به اميدوارتر ميشد. از ديگر پسرانش ميخواست تا دنبال آن دو بگردند چرا که اميد به خداوند بسته بود و ميگفت: ﴿يَٰبَنِيَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَاْيَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨٧﴾ [يوسف: 87]. يعني: «اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمتخدا نوميد نمىشود»، خداوند نيز آرزوي او را برآورده کرد و بينايي و فرزندش را به او بازگرداند.
اميدواري موسىu:
در عملکرد حضرت موسيu بهمراه قومش اميد و اطمينان به نصرت و ياري خداوند بشکلي کاملاً مشخص و ملموس بود. زمانيکه فرعون و سربازانش درپي آنان بودند. قوم موسي گمان ميکردند که فرعون آنان را درمييابد و با ديدن فرعون که به آنان نزديک ميشود، و جز دريا راه فراري ندارند، احساس يأس و نااميدي ميکردند و به موسي گفتند: ﴿إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ﴾ [الشعراء: 61]. يعني: «ما قطعا گرفتار خواهيم شد».
پيامبر خدا حضرت موسىu با تمام ايمان و يقين به آنان فرمود: ﴿قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾ [الشعراء: 62]. يعني: «گفت چنين نيست زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد». آنگاه خداوند متعال به او امر نمود تا عصايش را به رودخانه بزند و آب آن به دو نيم گشت و موسيu همراه قومش از آن به سلامت گذشتند. دوباره آب رودخانه به حالت قبلي خود برگشته و فرعونيان همگي در آن غرق شده و موسيu و قومش نجات يافتند.
اميدواري حضرت ايوبu:
خداوند متعال حضرت ايوبu را با جان و مال و اولادش به بوتهي آزمايش نهاد و او هرگز اميد خويش را به ياري خداوند و رهايياش از ان مصيبتها از دست نداد. او همواره به درگاه خداوند دعا و نيايش ميکرد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٨٣﴾ [الأنبياء:83]. يعني: «و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان». خداوند اميد و آرزوي او را رد ننمود و آن را برآورد و او را شفا داد و از بيماري رهايي بخشيد و عوض آنچه را از دست داده بود به او عطا فرمود.
اميد و کار:
اميد داشتن به خداوند و چشم داشتن به آمرزش او مايهي تلاش و کوشش بيشتر است و نه باعث تنبلي و خيال واهي. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الكهف:110]. يعني: «بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد». همچنين ميفرمايد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ يَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢١٨﴾ [البقرة: 218]. يعني: «آنان كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و راه خدا جهاد نمودهاند آنان به رحمت خدا اميدوارند خداوند آمرزنده مهربان است».
بنابراين انسان نبايد بگويد: من به خداوند اميد دارم و گمان نيکو ميبرم، و همانوقت در مسيري که وظايفش را در بجاي آوردن اوامر و واجبات پروردگار و در ترک هرآنچه خداوند نهي کرده است حرکت ننمايد. چنين کسي انساني فريبکاري است که خودش را به سخره گرفته است. روايت ميشود که پيامبرﷺ فرمودهاند: «حُسْنَ الظَّنِّ مِنْ حُسْنِ الْعِبَادَةِ». [ابوداود و احمد] يعني: «گمان نيکو بردن از پس عبادت نيکو ميآيد».
فضيلت اميدواري:
اميدواري انسان را پيوسته به سوي کار و تلاش سوق ميدهد. اگر اميدواري نباشد، انسان دست از ادامهي زندگياش ميشست و از مواجهه با مشکلات و دشواريها شانه خالي ميکرد و يأس و نااميدي قلبش را در سلطهي خود گرفته و مشتاق مرگ و نيستي ميگشت. براي همين گفتهاند: يأس تسليم قبر گشتن است، و اميد نور زندگي است. يا اينکه: نوميدي با زندگي ممکن نيست و زندگي با نوميدي محال است.
به قول شاعر:
لا خير في اليأس، كُلُّ الخير في الأمل | أَصْلُ الشجـاعـةِ والإقدام ِفي الرَّجُـلِ |
يعني: «نيست در نوميدي هيچ خيري، هر چه نيکويي است در اميد است، که بنيان هرچه شجاعت و دلاوري در آدمي است».
انسان مسلمان از رحمت ايزد منان نوميد نميگردد، چون که اميد داشتن به عفو و گذشت خداوند به توبه و متابعت صراط مستقيم ميانجامد. خداوند متعال بر اين مطلب تاکيد فرموده و از نوميدي و دل بريدن از رحمت و آمرزش او برحذر داشته ميفرمايد: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣﴾ [الزمر: 53]. يعني: «بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زيادهروى روا داشتهايد از رحمتخدا نوميد مشويد در حقيقت خدا همه گناهان را مىآمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است».
وقتي که فرد مسلمان مرتکب گناهي ميشود بهسوي توبهاي بيبازگشت و راستين ميشتابد که برخاسته از اميد او به گذشت پروردگار و قبول توبهاش ميباشد. اميد نيرويي است که خداوند عالم آن را در قلب آدميان به وديعه نهاده است، تا بر آباداني اين جهان همت گمارند. پيامبرﷺ ميفرمايد: « إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَبِيَدِ أَحَدِكُمْ فَسِيلَةٌ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لاَ يَقُومَ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَفْعَلْ». [احمد] يعني: «اگر قيامت برپاشد و نهال خرمايي در دست داشتيد تا غرسش نماييد، چنانچه تا قبل از برپايي قيامت توانستيد آن را غرس کنيد، حتماً آن را غرس نماييد!».
حکيمي گفته است: اگر اميد نميبود نه بنايي ساخته ميشد و نه نهالي کاشته ميشد.
چنانچه اميد نميبود هيچکدام از دستاوردهاي بشري حاصل نميشد، براي اينکه در بيشتر موارد مخترع در اولن اقدام خود موفق به پديد آوردن اختراع نشده و در پي دفعات متعدد و بدون يأس و نااميدي به نتيجهي مورد نظر خويش دست پيدا ميکند. به همين دليل گفتهاند: اميد ارداده و بلند پروازي را بالنده ميسازد و يأس نابودشان ميکند.
بنابراين انسان مسلمان بايد بکوشد تا اميد و باورش را در همهي زمينههاي زندگي ارج نهاده و با چنگ و دندان از آن محافظت نمايد، و هرگز تسليم يأس ونوميدي نگردد.
شاعري در اين باره چنين ميسرايد:
أُعَلِّلُ النَّفــْسَ بـالآمــال أَرْقُـبُــها | ما أَضْيَقَ الْعَيْـشَ لولا فُسْحَة الأمل |
يعني: «خود را با اميدهايي که در انتظارشان هستم نويد ميدهم، چه تنگ و دشوار است زندگي اگر مجال اميد و آرزويم نباشد».
در نتيجه ميتوان گفت که انسان بر دشواريهاي زندگي بواسطهي اميدي که به گشايش و فراخي که از جانب خدا دارد دنيا صبر مينمايد. اگر چنين نميبود، زندگي براي انسان طاقت فرسا ميگشت. خداوند متعال مب فرمايد: ﴿وَلَا تَاْيَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [يوسف: 87]. يعني: «و از رحمت خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمتخدا نوميد نمىشود».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
وفاي به عهد
انس بن نضرt در جنگ بدر غايب بود. يکبار عرض کرد: يا رسول الله، من از اولين جنگي که با مشرکين نموديد غائب بودم، اگر خداوند مرا به جنگ مشرکين حاضر سازد، خواهد ديد که چه ميکنم؟
اينچنين بود که انس بن نضر با خود پيمان بست تا در جنگ با مشرکين شرکت کند و اجري را که در بدر از دست داده بود بازيابد. چون روز احد فرا رسيد مسلمانها عقبنشيني کردند و در بين صفوف آنها آشفتگي و پريشاني پيدا شد. او پيش رفت، سعد بن معاذ وي را استقبال نمود به او گفت: اي سعد بن معاذ بسوي بهشت بشتاب به خداي کعبه سوگند که من بوي آن را از وراي احد درمييابم.
انس در نبرد به شدت جنگيد تا آنکه در راه خدا شهيد شد. صحابه در بدن او هشتاد و اندي زخم از اثر شمشير و نيزه و تير يافتند و او را در حالي کشته يافتند که مشرکين او را مثله کرده بودند، هيچکس او را نشناخت، مگر خواهرش از روي نشانهاي که بر انگشتش داشت. [متفق عليه]
صحابه ميپنداشتند که اين آيه در بارهي او و امثالش نازل شده که: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣﴾ [الأحزاب: 23]. يعني: «از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده و پيمان خود را] تبديل نكردند».
***
خديجهل همسر دلسوزي بود که با پيامبرﷺ بسيار مهر ميورزيد. او را با محبت خويش در برگرفته و به او کمک نموده، همراه ايشان در راه گسترش دعوت اسلام درد و رنجهاي فراواني را تحمل کرده بود.
هنگامي که خديجهل فوت کرد، پيامبرﷺ همچنان به او وفادار ماند و عهدش را از ياد نبرد.
از ديدن خويشاوندان او خوشحال شده و دوستانش را گرامي ميداشت.
بانو عايشهل با آنکه آن بانو در قبر خفته بود به او رشک ميورزيد. تا آنکه يک روز به پيامبرﷺ گفت: او پيرزني بيش نبود که اکنون خداوند بهتر از آن را به تو دادهاست؟
پيامبرﷺ به خشم آمده و با ناراحتي فرمود: «مَا أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهَا خَيْرًا مِنْهَا، صَدَّقَتْنِي إِذْ كَذَّبَنِي النَّاسُ، وَوَاسَتْنِي بِمَالِهَا إِذْ حَرَمَنِي النَّاسُ، وَرَزَقَنِي اللَّهُ مِنْهَا الْوَلَدَ إِذْ لَمْ يَرْزُقْنِي مِنْ النِّسَاءِ». [احمد] يعني: «قسم به خدا که خداوند بهتر از اويي را به من ارزاني نداشته است، او آنگاه که مردم کفر ورزيدند به من ايمان آورد، وقتي سخنانم را دروغ پنداشتند مرا باور کرد، با مال و ثروت خود مرا ياري داد وقتي ديگران آن را از من دور داشتند، و خداوند درميان ديگر زنان تنها از او مرا فرزند عطا فرموده است».
پيامبرﷺ اينگونه به همسرش بانو خديجهل وفادار ماند.
***
از ميان صحابهي پيامبرﷺ، انصار (که اهل مدينه بودند) زيباترين نمونههاي وفاي به عهد بودند. آنان با پيامبرﷺ براي دفاع از اسلام بيعت نموده و سپس به عهد خويش وفا کردند، برادران مهاجر را به عنوان مهمان پذيرفتند و آنچه داشتند با آنها تقسيم نمودند، تا اينکه پيروزي را براي دين خدا به انجام رساندند.
از عوف بن مالکt نقل شده که ميگويد: «كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِﷺ تِسْعَةً أَوْ ثَمَانِيَةً أَوْ سَبْعَةً فَقَالَ: أَلاَ تُبَايِعُونَ رَسُولَ اللَّهِ » فَبَسَطْنَا أَيْدِيَنَا وَقُلْنَا قَدْ بَايَعْنَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَعَلاَمَ نُبَايِعُكَ قَالَ: عَلَى أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَلاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَالصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ وَتُطِيعُوا وَأَسَرَّ كَلِمَةً خَفِيَّةً وَلاَ تَسْأَلُوا النَّاسَ شَيْئًا. فَلَقَدْ رَأَيْتُ بَعْضَ أُولَئِكَ النَّفَرِ يَسْقُطُ سَوْطُ أَحَدِهِمْ فَمَا يَسْأَلُ أَحَدًا يُنَاوِلُهُ إِيَّاهُ». [مسلم]
يعني: «ما نه، هشت و يا هفت نفر نزد رسول اللهﷺ بوديم و آن حضرتﷺ فرمود: آيا با رسول خدا(ﷺ) بيعت نميکنيد؟ و دستهاي خود را پيش آورديم و گفتيم: يا رسول اللهﷺ ما با شما بيعت کرديم، ولي بر چه بيعت کنيم؟
فرمود: «اينکه خدا را پرستيده و به او چيزي شريک نياوريد و نمازهاي پنجوقت را ادا نموده و اطاعت خدا را بکنيد»، و سخن را طوري آهسته زمزمه نموده و فرمود: «و از مردم چيزي مخواهيد». عمف بن مالک تعريف ميکند که: و همانا ديدم آن افراد را که تازيانهي (براي راندن مرکبشان) يکي از آنها ميافتاد و از کسي نميخواست که آن را بوي بدهد».
***
عرقوب مردي بود که مدتها قبل در يثرب (مدينهي منوره) زندگي ميکرد. او نخلستاني داشت که هرسال محصول خرماي فراواني از آن بدست ميآورد. يک روز مرد فقير و بيچارهاي از او خواست تا مقداري خرما به او بدهد. عرقوب گفت: من الان خرمايي ندارم، برو و هنگامي که خوشههاي خرما ظاهر شد (اولين ميوه) برگرد. فقير رفت و وقت نوبرانه، نزد عرقوب برگشت. اين بار عرقوب گفت: برو و هنگامي که ميوهها به غوره تبديل شدند برگرد.
مرد براي بار دوم که خرما به غوره تبديل گشته بود پيش عرقوب آمد، به او گفت: برو و هنگامي که غوره رسيده و تازه شد برگرد، وقتي که غورهها رسيدند، آن مرد پيش عرقوب آمد، عرقوب به او گفت: برو و وقتي که خرما خوب رسيدند برگرد. مرد از آنجا رفت.
هنگام رسيدن خرما که شد، عرقوب شبانه به بالاي درخت رفت و خرماها را چيد و آنها را قايم کرد تا به کسي چيزي از آن را ندهد. وقتي مرد فقير برگشت و هيچ خرمايي بر روي درختان نيافت. او از اينکه عرقوب به عهد خويش وفا نکرده بود دلگير و ناراحت شد.
عرقوب براي خلاف وعده کردن به ضرب المثلي ميان مردم مبدل گشت. تا جاييکه به کسي که خلاف وعده مينمايد ميگويند وعدههاي عرقوب!.
***
وفاي به عهد چيست؟
وفاي آن است که انسان بر پيمانها و وعده و وظايف خويش پايبند باشد. خداوند متعال به وفاي به عهد امر نموده و ميفرمايد:
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا﴾ [الإسراء: 34]. يعني: «... و به پيمان [خود] وفا كنيد زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد».
همچنين پروردگار متعال مى فرمايد:
﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ﴾ [النحل: 91]. يعني: «و چون با خدا پيمان بستيد به پيمان خود وفا كنيد...».
اقسام وفا:
وفا در ارتباط با خداوند:
بين انسان و خداوند سبحان پيمان بزرگ و مقدسي وجود دارد، که تنها او را بپرستد و هيچ چيزي را شريک وي قرار ندهد، از پرستش شيطان و دنباله روي راه و روش او دوري کند. خداوندﷻ ميفرمايد: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١﴾ [يـس: 60-61]. يعني: «اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست. و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست». انسان با فطرت پاک و عقل سليم خود ميتواند درک کند که اين جهان حتماً داراي خداي واحدي است که سزاوار پرستش ميباشد و او همان خداوند سبحان است. اين همان عهدي است که بين ما و خداوند متعال ميباشد.
وفا به عهد و پيمان:
اسلام به پاسداشتن عهد و پيمانهايمان و اجراي شرايطي که پيشتر برآن توافق نمودهايم سفارش ميکند. پيامبرﷺ ميفرمايد: «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ». [بخاري] معني حديث: «مسلمانان بر قرار و پيمان خود ميمانند».
پيامبرﷺ در حديبيه با کافران پيماني بست و بر سر مفاد آن مانده و بدان وفا کرد، بدون آنکه بدقولي نموده و خيانت ورزد، بلکه آنان خود اهل خيانت و پيمانشکني بودند. مسلمان به عهد خود وفادار است مادام اينکه اين عهد و پيمان در اطاعت از پروردگار جهانيان باشد، اما اگر در آن گناه باشد و باعث ضرر به ديگران شود پس سزاوار است تا از آن دوري کند.
وفا در پيمانه و ترازو:
فرد مسلمان در سنجش دقت داشته و در آن کاستي نمينمايد، براي اينکه خداوند در اين باره ميفرمايد: ﴿أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾ [هود: 85]. يعني: «و اى قوم من پيمانه و ترازو را به دادن تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد...».
وفاي به نذر:
مسلمان به نذر خود وفا کرده و عهد خداوند را آنگونه که شايسته ميباشد بجا ميآورد.
نذر:
آن است که انسان پايبند به انجام دادن طاعت خداوند سبحان باشد. از صفات اهل بهشت وفاي به عهد است خداوند متعال ميفرمايد: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا ٧﴾ [الإنسان: 7]. يعني: «[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مىكردند و از روزى كه گزند آن فراگيرنده است مىترسيدند». شرط ميکند که نذر با خير و نيکي باشد،به غير از آن، وفا نکردن به آن است.
وفاي به عهد:
مسلمان به عهد خويش وفادار است و خلاف آن عمل نميکند، وقتي که به کسي وعده ميدهد خلاف نمينمايد، براي اينکه ميداند خلاف وعده کردن از صفات منافقين است. پيامبرﷺ فرمود: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفق عليه] يعني: «نشانهي منافق سه است:
چون سخني بگويد، دروغ گويد.
و چون وعده کند، بدپيماني نمايد.
و چون امين قرار داده شود، خيانت کند».
غدر و خيانت:
غدر، اخلاقي نکوهيده است، و خيانت، عدم وفاي به عهد و پيمان ميباشد که همان تزوير و حيله در پيمانه و ترازو است. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ﴾ [الأنفال: 58]. يعني: «... همانا که خداوند خائنان را دوست نمىدارد».
همچنين خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧﴾ [البقرة: 27]. يعني: «همانانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مىشكنند و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده مىگسلند و در زمين به فساد مىپردازند آنانند كه زيانكارانند».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
بخشندگي و كرم
حضرت معاويهt براي عايشهل پولي به ميزان صد و هشتاد هزار درهم فرستاد. حضرت عايشهل شروع نمود و در بين مردم توزيع کرد تا اينکه همهي آن پول صدقه داده شد. وي خودش روزه بود و به کنيزش گفت تا برايش افطاري آماده کند. کنيز براي او نان و روغن آورد، و به او گفت: آيا نميشد از اين همه پولي كه امروز تقسيم كردي به اندازهي يك درهم گوشت ميخريدي تا با آن افطار کنيم؟ اينگونه مبلغي گزاف را صدقه ميداد و از ياد ميبرد که درهمي را براي خريد افطار كنار بگذارد.
***
يک روز، حضرت عمر بن خطابt پول بسيار زيادي را خدمت رسول اللهﷺ برد. پيامبرﷺ از او پرسيد: «ماذا أبقيتَ لأهلك يا عمر؟». «اي عمر، چيزي هم براي خانوادهات باقي گذاشتي»؟ وي گفت: نصف دارائيم را براي آنان کنار گذاشتهام.
ابوبکر صديقt کل دارايش را نزد رسول اللهﷺ حاضر نمود. پيامبرﷺ پرسيد: «ماذا تركتَ لأولادك يا أبا بكر؟». «اي ابوبكر، براي بجههايت چه باقي گذاردي»؟ گفت: برايشان خدا و رسولش را باقي گذاشتهام!.
بخشش چيست؟
بخشندگي (کرم) به هرچه پسنديده و نيكوست از انواع خير و سربلندي و جوانمردي و بخشش و انفاق، اطلاق ميگردد.
از پيامبرﷺ سؤال شد: بخشندهترين مردم کيست؟ فرمود: «با تقواترين آنان». گفتند: منظور سؤال ما اين (كرم به معني بزرگواري و هم به معني بخشندگي است و اصحاب دومي را در نظر داشتهاند) نبود. فرمود: «فَأَكْرَمُ النَّاسِ يُوسُفُ نَبِىُّ اللَّهِ ابْنُ نَبِىِّ اللَّهِ ابْنِ نَبِىِّ اللَّهِ ابْنِ خَلِيلِ اللَّهِ». [بخاري] يعني: «پس با كرم و بخششترين كس يوسف پيامبر خدا فرزند پيامبر خدا فرزند خليل خدا بوده است».
پيامبرﷺ، يوسفu را فردي بخشنده توصيف ميکند از اين جهت که بزرگي نبوت و علم و زيبايي و پاکي و جوانمردي و عدل و آقايي دنيا و دين همگي در وي جمع شده است. او پيامبر پسر پيامبر پسر پيامبر پسر پيامبر است.
بخشش خداوند سبحان:
بخشايندگي يکي از صفات خداوند سبحان است، و پاداش او بسيار، و در عطاء کردن سخي است و بخشش وي هرگز تمام نميشود.
بخشش پيامبرﷺ:
پيامبرﷺ هم از لحاظ اصالت و نسب، بزرگوارترين انسانها بوده است و هم از لحاط كرم و بخشش و عطا.
روزي مردي نزد او آمده و درخواست كمك مالي كرد. پيامبرﷺ گلهاي گوسفند را كه بين دو كوه پراكنده بود را به او بخشيد و آن مرد تمام آن گله را برد و نزد قومش بازگشت و به آنها گفت: اسلام را بپذيريد كه محمدﷺ ميبخشد و از فقر باكي ندارد. [احمد].
بر اساس آنچه حضرت عايشهل از آنحضرتﷺ تعريف ميكند: «أَنَّهُمْ ذَبَحُوا شَاةً فَقَالَ النَّبِىُّﷺ: مَا بَقِىَ مِنْهَا. قَالَتْ مَا بَقِىَ مِنْهَا إِلاَّ كَتِفُهَا. قَالَ: بَقِىَ كُلُّهَا غَيْرَ كَتِفِهَا». [ترمذي] يعني: «آنها گوسفندي را ذبح کردند و آن را ميان فقرا تقسيم نمودند. پيامبرﷺ فرمود: که چه از آن باقيمانده است؟
او گفت که از آن جز شانهاش باقي نمانده. پيامبرﷺ فرمود: جز شانهاش همهاش باقي مانده است».
نتيجه اينكه چيزي كه انسان در راه خدا صدقه ميبخشد همان چيزي است كه روز قيامت باقي ميماند و از ميان نميرود جز آنچه در دنيا استفاده شده باشد. رسول خداﷺ فرمودهاند: «مَا نَقَصَ مَالُ عَبْدٍ مِنْ صَدَقَةٍ». [ترمذي] يعني: «مال هيچ بندهاي از صدقه کم نميشود».
انواع بخشش:
از اين لحاظ كه كرم به اعمال پسنديده اطلاق ميگردد، انواع زيادي دارد از جمله:
كرم در رابطه با خداوند:
فرد مسلمان بايد بواسطهي احسان در عبادت و طاعات و معرفت او چنان كه شايستهي اوست و انجام اوامر و اجتناب از نواهي او با خداي خويش كريم باشد.
كرم در رابطه با پيامبرﷺ:
با پيروي از سنت او و حركت بر راه و شيوهاش و تبعيت از رهنمودهاي او و بزرگداشت وي به آن دست مييابد.
كرم با خود:
انسان نبايد خود بيارزش دانسته، يا آن را به گمراهي بکشاند و يا آن را در معرض سخنان بد و ناروا قرار دهد. خداوند بندگان كريم خود را اينچنين وصف مينمايد: ﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا﴾ [الفرقان: 72]. يعني: «و كسانىاند كه گواهى دروغ نمىدهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند».
كرم و بخشش در رابطه با خانواده و خويشاوندان:
فرد مسلمان با همسر و فرزندان و نزديکان با كرامت و به نيکي رفتار ميکند، و نفقهي آنان را ميدهد. بهترين بخشش و انفاق، دادن آن به خانواده و همسر است.
پيامبرﷺ فرموده است: «دِينَارٌ أَنْفَقْتَهُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَدِينَارٌ أَنْفَقْتَهُ فِى رَقَبَةٍ وَدِينَارٌ تَصَدَّقْتَ بِهِ عَلَى مِسْكِينٍ وَدِينَارٌ أَنْفَقْتَهُ عَلَى أَهْلِكَ أَعْظَمُهَا أَجْرًا الَّذِى أَنْفَقْتَهُ عَلَى أَهْلِكَ». [مسلم] يعني: «ديناري است که در راه خدا صرف ميکني، و ديناري است که در آزادي بندهاي صرف ميکني، و ديناري است که بر مسکين صرف ميکني و ديناري است که به خانوادهات صرف ميکني، ثواب آنکه بر خانوادهات صرف ميکني فزونتر است».
نيز ميفرمايد: «إِذَا أَنْفَقَ الْمُسْلِمُ نَفَقَةً عَلَى أَهْلِهِ وَهْوَ يَحْتَسِبُهَا (أي ينوي عند إنفاقها أنها خالصة لوجه الله)، كَانَتْ لَهُ صَدَقَة». [متفق عليه] يعني: «هرگاه مردي براي دريافت رضاي خداوند (يعني در موقع دادن خرج نمودن نيت او خالص پاك براي رضاي خدا باشد) به خانوادهاش مصرف نمايد، برايش صدقه بحساب ميآيد».
در صدقه دادن به نزديکان اجر دو برابر دريافت ميشود. در اين حالت فرد مسلمان هم پاداش صدقه را در يافت ميدارد و هم پاداش صلهي رحم را. پيامبرﷺ دراين باره ميفرمايند: «الصَّدَقَةُ عَلَى الْمِسْكِينِ صَدَقَةٌ وَهِىَ عَلَى ذِى الرَّحِمِ ثِنْتَانِ صَدَقَةٌ وَصِلَةٌ». [ترمذي و نسائي و ابن ماجه] يعني: «صدقه بر مسکين يك صدقه است، و اگر براي قرابت دهد دوتا است: هم صدقه، و هم صلهي رحم».
بخشش و كرم با ميهمان:
پيامبرﷺ فرمودند: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُؤْذِ جَارَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ». [متفق عليه] يعني: «آنکه بخدا و روز آخرت ايمان دارد، بايد همسايهاش ر انيازارد. و هرآنکه بخدا و روز آخرت ايمان دارد،بايد مهمان خود را احترام کند و آنکه بخدا و روز آخرت ايمان دارد، بايد سخن خير بر زبان راند و يا خاموش شود».
بخشش و كرم با مردم:
روشهاي زيادي براي بخشش و كرم با مردم وجود دارد، لبخند بر چهرهي انسان صدقه است، همانگونه که پيامبرﷺ فرمودند: «لاَ تَحْقِرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ شَيْئًا وَلَوْ أَنْ تَلْقَى أَخَاكَ بِوَجْهٍ طَلْقٍ». [مسلم] يعني: «هيچ چيزي از کار خير را خوار مشمار، هر چند که با چهرهاي گشاده با برادرت روبرو شوي».
عليt با تاکيد بر بخشش، هر چند اندک باشد چنين فرموده است: که از بخشيدن کم شرم نداشته باشيد زيرا که محروم کردن از آن کمتر است، از دادن زياد نترسيد که شما از آن زيادتر هستيد.
پيامبرﷺ ميفرمايند: «كُلُّ سُلاَمَى مِنَ النَّاسِ عَلَيْهِ صَدَقَةٌ كُلَّ يَوْمٍ تَطْلُعُ فِيهِ الشَّمْسُ - قَالَ - تَعْدِلُ بَيْنَ الاِثْنَيْنِ صَدَقَةٌ وَتُعِينُ الرَّجُلَ فِى دَابَّتِهِ فَتَحْمِلُهُ عَلَيْهَا أَوْ تَرْفَعُ لَهُ عَلَيْهَا مَتَاعَهُ صَدَقَةٌ - قَالَ - وَالْكَلِمَةُ الطَّيِّبَةُ صَدَقَةٌ وَكُلُّ خَطْوَةٍ تَمْشِيهَا إِلَى الصَّلاَةِ صَدَقَةٌ وَتُمِيطُ الأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ صَدَقَةٌ». [متفق عليه] يعني: «بر هر مفصل و بند از مردم در هر روزي که آفتاب بر وي ميتابد، صدقه لازم است. ميان دو کس عدالت ميکني صدقه است. مردي را در باز کردن ستورش ياري ميکني يا خودش را بر آن سوار ميکني صدقه است. سخن نيکو صدقه است، و به هر گامي که بسوي نماز مينهي صدقه است. دور کردن پليدي از راه صدقه است».
همچنين پيامبرﷺ ميفرمايد: «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ». [بخاري] يعني: «هر کار پسنديده و خوبي، صدقه است».
بخشش و انفاق به هنگام گرفتاري و نيازمندي مسلمانان:
بر مسلمان واجب است که در هنگام مشکلات ديگر مسلمانان به آنها كمك و انفاق نمايد. مثلا در وقت جنگ لازم است تا در تجهيز لشکر مسلمين کمک کند، و در گير و دار تعليم، در آسان کردن آن کمک کند. و اگر در آنجا مرض و با (بيماري مسري) يا مانند آن بود در ريشه كن ساختن آن بيماري با مال و ثروت خود شرکت نمايد. چنانچه فرد مسلمان از نياز برادر مسلمانش به غذا و دارو در سرزمين اسلامي معيني اطلاع داشته باشد بر او واجب است كه به ياريش بشتابد.
فضيلت بخشش و كرم:
اجر و ثواب بخشش و كرم بسيار است. خداوند متعال در جاي جاي قرآن کريم ما را به آن ترغيب نموده و ميفرمايد: ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٢٦١﴾ [البقرة: 261]. يعني: «مَثَل (صدقات) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند همانند دانهاى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشهاى صد دانه باشد، و خداوند براى هر كس كه بخواهد (آن را) چند برابر مىكند، و خداوند گشايشگر داناست».
در جايي ديگر ميفرمايد:
﴿وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ﴾ [البقرة: 272]. يعني: «...و هر مالى را كه انفاق كنيد (پاداش آن) به طور كامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت».
همچنين خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٢٧٤﴾ [البقرة: 274]. يعني: «كسانى كه اموال خود را شب و روز، و نهان و آشكارا، انفاق مىكنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند».
بخشش فرد را به بهشت نزديک و از آتش جهنم دور ميسازد. پيامبرﷺ فرمود: «السَّخِىُّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ بَعِيدٌ مِنَ النَّارِ وَالْبَخِيلُ بَعِيدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِيدٌ مِنَ الْجَنَّةِ بَعِيدٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ النَّارِ». [ترمذي] يعني: «انسان باسخاوت به خدا نزديك است، به بهشت نزديك است و به مردم نزديك است و از آتش بدور است. و بخيل از خدا دور است. از بهشت دور است. از مردم دور است و به آتش نزديك است».
بخشش و كرم باعث برکت و افزوني مال است. پيامبرﷺ فرمود: «مَا مِنْ يَوْمٍ يُصْبِحُ الْعِبَادُ فِيهِ إِلاَّ مَلَكَانِ يَنْزِلاَنِ فَيَقُولُ أَحَدُهُمَا اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَيَقُولُ الآخَرُ اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِكًا تَلَفًا». [بخاري] يعني: «هر روزي که بندگان خدا صبح ميکنند، دو فرشته فرو آيند، يکي از آنها ميگويد: خدايا براي مصرف کننده عوض ده، و ديگري ميگويد: خدايا مال ممسک و بخيل را تلف کن».
خداوند متعال در حديث قدسي ميفرمايد: «أَنْفِقْ يَا ابْنَ آدَمَ أُنْفِقْ عَلَيْكَ». [متفق عليه]. يعني: «اي فرزند آدم، ببخش (عطا كن) تا بر تو ببخشم (به تو عطا نمايم)».
بخشش باعث عزت و سربلندي در دنيا و ترقي در قيامت ميشود.
بخشندگي انسان را محبوب خانواده و همسايه و نزديکان و همهي مردم ميسازد. بخاطر تمام اين فضيلتها انسان مسلمان دوست دارد کريم و بخشنده باشد.
پيامبرﷺ فرمود: «لاَ حَسَدَ إِلاَّ فِى اثْنَتَيْنِ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسَلَّطَهُ عَلَى هَلَكَتِهِ فِى الْحَقِّ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ حِكْمَةً فَهْوَ يَقْضِى بِهَا وَيُعَلِّمُهَا». [بخاري] يعني: «غبطه خوردن جز در دو چيز جواز ندارد، يکي مرديکه خداوند به او مالي داده و او را در مصرف نمودن آن در راه حق قدرت دادهاست، و مرديکه خداوند به او علمي داده و او بدان حکم نموده و آن را تعليم ميدهد».
بهتر است تا مسلمان خود را بر راه و روش بخشندگي بپروراند، و سعي کند خود را از خردسالي به آن عادت دهد، و بداند که آنچه دارد ازآن خدا است و خداوند مالک او است، و اين را هم نيك بداند كه پاداش خداوند بسيار عظيم است. به خدا اطمينان داشته باشد. فقير را به هنگام بخشيدن شرمسار نگرداند. و در بخشش كرم به پيامبرﷺ و اصحابش تاسي بجويد. بر او لازم است تا در همهي اوقات سال بر بخشش و کرم بيافزايد، به خصوص در ماه رمضان، و در عيدها و مناسبتهايي که نياز به بخشش و انفاق هست.
بخل ورزي:
فرد مسلمان نبايد داراي صفت بخل و تنگ چشمي باشد، براي اينکه مورد خشم و غضب خداوند سبحان و همهي مردم واقع ميشود. از پيامبرﷺ روايت شده است، که ميفرمايد: «خَصْلَتَانِ لاَ تَجْتَمِعَانِ فِى مُؤْمِنٍ الْبُخْلُ وَسُوءُ الْخُلُقِ». [ترمذي] يعني: «اين دو خصلت در مؤمن گرد نميآيند: بخل و بدخلقي».
جزاء تنگ چشمي:
خداوند در بسياري آيات قرآن کريم از انسان بخيل خرده گرفته، و او را از آن بر حذر داشته است. خداوندﷻ ميفرمايد: ﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَيۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١٨٠﴾ [آلعمران: 180]. يعني: «و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده بخل مىورزند هرگز تصور نكنند كه آن [بخل] براى آنان خوب است بلكه برايشان بد است به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيدهاند روز قيامت طوق گردنشان مىشود ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است».
همچنين خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ٣٧﴾ [النساء: 37]. يعني: «همان كسانى كه بخل مىورزند و مردم را به بخل وامىدارند و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته پوشيده مىدارند و براى كافران عذابى خواركننده آماده كردهايم».
خداوند عاقبت انسانهاي بخشنده را خوشبختي و رستگاري قرار دادهاست. در اين مورد ميفرمايد: ﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [الحشر: 9]. يعني: «...و هر كس از خست نفس خود مصون ماند ايشانند كه رستگارانند».
زيان بخلورزي به خود شخص برميگردد، و درون وي هيچگاه راحت نيست. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَمَن يَبۡخَلۡ فَإِنَّمَا يَبۡخَلُ عَن نَّفۡسِهِۦۚ وَٱللَّهُ ٱلۡغَنِيُّ وَأَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ﴾ [محمد: 38]. يعني: «...و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] خدا بىنياز است و شما نيازمنديد..».
پيامبرﷺ از بخل به خدا پناه ميبرد و در دعايش ميفرمايد: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنَ الْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِكَ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ». [بخاري] يعني: «بار خدايا من از ترس و بخل و از اينکه به پستترين عمر باز گردانده شوم به تو پناه ميجويم».
در جايي ديگر پيامبرﷺ فرموده است: «ثلاث مهلكات: هوًى مُتَّبَع، و شُحٌّ (بخل) مطاع، وإعجاب الـمـرء بنفسه»ز [طبراني] يعني: «سه چيز تباه كننده است: ميل و هوسي كه دنيال شود، و آزمندي (بخلي) كه از آن فرمان برند و تحسين و شگفت شخص از خويش».
و ميفرمايد: «وَاتَّقُوا الشُّحَّ فَإِنَّ الشُّحَّ أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَمَلَهُمْ عَلَى أَنْ سَفَكُوا دِمَاءَهُمْ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَهُمْ». [مسلم] يعني: «و از آزمندي بپرهيزيد، زيرا آزمندي مردمي را که پيش از شما بودند، هلاک ساخت، وادارشان کرد، تا خونهايشان را بريزند، و محارمشان را حلال شمارند».
يکي از حكما چنين گفته است: انسان بخيل هيچ دوستي ندارد. و يكي ديگر ميگويد: بذل و بخشش سزاوار مدح و تمجيد است، و در بخل مستوجب ذم و خردهگيري است. و ديگري ميگويد: غذاي بخشنده درمان، و غذاي بخيل درد است.
در نهايت بايد گفت كه فرد مسلمان بايد صفات بذل و بخشش را لازمهي بقاء و دوام خود قرار دهد، و از بخل و تنگچشمي دوري کند تا به خوشنودي و بهشت خداوند نايل گردد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
رازداري
انس بن مالكt خدمتکار رسول خداﷺ بود. يکي از روزها داشت با پسربچههاي مدينه بازي ميکرد، پيامبرﷺ نزد آنان آمده و به آنان سلام کرد و کاري را به انس سپرد. پس از آنکه انس وظيفهاش را به انجام رسانيد پيش مادرش برگشت. مادرش از او علت ديرکردنش را پرسيد. انس پاسخ داد: رسول اللهﷺ کاري را از من خواسته بود. مادرش پرسيد: چه کاري؟ انس پاسخ نداده و گفت: اين يک راز است. مادر انس از اين کار وي خوشنود شده و رازداريش او را شگفتزده نمود و به او گفت: کسي را از راز رسول خداﷺ باخبر مساز! [مسلم].
وقتي شوهر حضرت حفصه دختر حضرت عمر بن خطابب فوت کرد، عمرt از عثمان بن عفان خواست تا وي را به نکاح خويش درآورد. حضرت عثمانt پاسخ داد: بگذار در اينمورد فکر کنم. بعد از چند روز عثمانt حضرت عمرt را ديد و گفت: چنين بهتر ديدم که در اين وقت ازدواج نکنم. سپس حضرت عمرt از حضرت ابوبکر صديق خواست تا با دخترش حفصه ازدواج کند، ابوبكر پاسخ مثبت يا منفي نداد و حضرت عمرt از او دلگير شد.
بعد از چند شب پيامبرﷺ از او خواستگاري نموده و حضرت عمر او را به ازدواج آن حضرت درآورد. وقتي ابوبكرt وي را ديد گفت: حتماً از من دلگير شدي وقتي حفصه را به من پيشنهاد نموديي و پاسخي ندادم؟ حضرت عمرt گفت: آري. حضرت ابوبكرt گفت: چيزي مرا باز نداشت از اينکه در برابر پيشنهادي که کردي جوابي دهم، جز اينکه ميدانستم که پيامبرﷺ او را ياد کرده بود و من کسي نبودم که راز رسول اللهﷺ را افشاء کنم و اگر پيامبرﷺ او را ميگذاشت، قبولش ميکردم (با او ازدواج ميکردم). [بخاري].
رازداري چيست؟
رازداري همان حفظ اسرار، و پنهان داشتن مسائل خصوصي است که مردم نبايد از ان اطلاع حاصل نمايند.
انواع رازداري:
موراد بسياري هست که يک مسلمان بايد در آن رازداري خويش را حفظ نموده و موضوع را براي هيچ کس بازگو ننمايد، از جمله:
رازداري و حفظ اسرار:
مسلمان درحفظ اسرار نهايت سعي خود را ميکند، حال اين اسرار مربوط به خود او باشد يا آنکه مربوط به شخص ديگري باشد به او اعتماد نموده است. در صورت نگاهداشتن اسرار توسط تو، احساس امنيت و آرامش کرده و در غير اينصورت در معرض خطر و ضرر و زيان خواهد بود.
حفاظت مسلمان از اسرار ديگران نشانگر امانتداري اوست و دليل اعتماد مردم به او و در راستي گفتارش شک نداشته باشند. اما در صورتيکه انسان رازداري نبوده و اسرار ديگران را فاش ميکند، مورد تنفر مردم بوده و کسي به او اعتماد نميکند. پيامبرﷺ فرموده است: «إِذَا حَدَّثَ الرَّجُلُ الْحَدِيثَ ثُمَّ الْتَفَتَ فَهِىَ أَمَانَةٌ». [ترمذي] يعني: «وقتي کسي سخني گفت و رويش را برگرداند، (سخن او نزد شما) امانت است». زماني که پيامبرﷺ قصد غزوهاي داشت، تا وقتي که لشگر تجهيز و آمادهي نبرد ميشد، کسي را از زمان و مکان آن باخبر نميساخت.
بزرگان در مورد رازداري و فاش نساختن سر گفتهاند: کسي که رازش را فاش سازد کارهايش تباه گردد و آنکه رازش را نگاه داشت، کارهايش به سامان است. و نيز گفتهاند: ضعيفترين انسان کسي است از مخفي داشتن راز خويش ناتوان باشد.
حضرت عمر بن خطابt ميگويد: کسي که راز خويش نهان دارد، در کارهايش صاحب اختيار امور است.
و ميفرمايد: راز خويش را هرگز بر کسي آشکار نميسازم تا بعد او را ملامت نکنم، تا دلم از آن جهت تنگتر نگردد. (که چرا رازم فاش گشته است).
حضرت عليt ميگويد: راز تو چون اسيري در دست توست و زمانيکه آن را برزبان راندي تو در دست آن اسير ميگردي.
شعري در اين زمينه ميگويد:
إذا الـمـرء أَفْـشَي سِـرَّهُ بلسانــه | ولام عليه غيرَهُ فَهـو أحـمـــقُ | |
إذا ضاق صدر الـمرء عن سر نفـسـه | فصـدر الذي يُسْتَوْدَعُ السِّرَّ أَضْيَـقُ |
معني:
«آنکه راز خويش بر زبان راند و آنگاه، ديگران را به فاش کردنش ملامت کند نادان است، چون اگر تو سينه ات نتوانست رازت نگاه دارد، بدان که سينهي ديگران براي آن تنگتر است».
مخفي داشتن اهداف:
وقتي که مسلمان قصد انجام کاري به بهترين نحو ممکن را داشته باشد، بهتر است که آن را تا هنگام به انجام رسيدن و پايان کار، آن را پنهان داشته و با هرکس که برخورد ميکند در مورد آن صحبت ننمايد. پيامبر خداﷺ براي دست يافتن به اهداف و نتايج مطلوب در کارها به رازداري و نهان داشتن آن موضوع توصيه نموده و ميفرمايد: «اسْتَعِينُوا عَلَى إِنْجَاحِ الْحَوَائِجِ بِالْكِتْمَانِ، فَإِنَّ كُلَّ ذِي نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ». [طبراني و بيهقي] يعني: «در برآورد حاجات خويش رازداري پيشه کنيد، چرا که هر صاحب نعمتي مورد حسادت ديگران است».
کتمان اسرار منزل:
چيزي که در خانه ميگذرد را بايد همچون رازي نهفته داشته و براي ديگران بازگو نکرد. روابط ميان فرد و همسرش را کتما نموده و براي سايرين چيزي از آن را فاش نسازد، چرا که آن امانتي است در اختيار وي.
در اين باره پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ الرَّجُلَ يُفْضِى إِلَى امْرَأَتِهِ وَتُفْضِى إِلَيْهِ ثُمَّ يَنْشُرُ سِرَّهَا». [مسلم] يعني: «همانا از بدترين مردم در نزد خدا از روي مرتبه در روز قيامت، مرديست که با زن همبستر ميگردد و زن با او همبستر ميگردد، سپس راز زن را آشکار ميکند».
كتمان عيب ديگران:
انسان مسلمان دربارهي ديگران حرفي نميزند که باعث آزار آنان گردد و چشم خويش از حرام فرومي پوشاند. خداوند متعال کساني را که اقدام به بيآبرو نمودن مسلمانان ميننمايند را به عذابي دردناک بيم داده و ميفرمايد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾ [النور: 19]. يعني: «كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آوردهاند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا [ست كه] مىداند و شما نمىدانيد».
وقتي فرد مسلمان مرتکب معصيتي شد ه يا گناهي از او سر ميزند، آن را پيش خود پنهان ميدارد و نزد مردم در مورد ان چيزي نميگويد و البته بهسوي توبه روي آورده و از خداوند طلب امرزش ميکند. افرادي نيز هستند که به گناهان خويش افتخار نموده و آن را پيش ديگران بازگو مينمايند، پيامبر خداﷺ آنان را «مجاهرين» يعني اعلان گران ناميده است که شامل عفو و بخشش خداوند نميگردند. آن حضرت دربارهي آنان ميفرمايد: «كُلُّ أُمَّتِى مُعَافًى إِلاَّ الْمُجَاهِرِينَ، وَإِنَّ مِنَ الْمَجَانَةِ أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلاً، ثُمَّ يُصْبِحَ وَقَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ، فَيَقُولَ يَا فُلاَنُ عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا، وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللَّهِ عَنْهُ» [متفق عليه] يعني: «همهي امتم مورد عفو قرار ميگيرند، مگر اعلان کنندگان، و از زمرهي اعلان اين است که مرد در شب عملي را انجام دهد، و باز صبح کند، در حاليکه خداوند آنرا بر وي پوشيده داشته، و بگويد اي فلان من ديشب چنين و چنان کردم، در حاليکه شب را سپري کرده و خداوند آن را بر وي پوشيده، و او صبح کرده و آنچه را که خدا پوشيده داشته ظاهر ميکند».
كتمان و رازداري حرام:
گفتيم که رازداري کاري است پسنديده و پيامبر خداﷺ بر آن تأکيد فراوان داشتهاند، اما مواردي هست که جايز نيست آن را کتمان نموده و بلکه لازم است آن را کاملاً بازگو کرده و در اين حالت نه گناه است و نه ايرادي بر آن وارد است. از جملهي موارد مذکور اينها هستند:
شـهادت و گواهي:
جايز نيست که انسان مسلمان شهادتي را کتمان ننمايد. بلکه بر او واجب است که آن را مطابق آنچه ديده است بيان نموده و چيزي را از قلم نياندازد. خداوند متعال به کتمتان ننمودن شهادت فرمان داده و ميفرمايد: ﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥ﴾ [البقرة: 283]. يعني: «و شهادت را كتمان مكنيد، و هر كه آن را كتمان كند قلبش گناهكار است، و خداوند به آنچه انجام مىدهيد داناست». همچنين پروردگار متعال ميفرمايد:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾ [البقرة: 140]. يعني: «و كيست ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست».
خريد و فروش:
فروشندهي مسلمان وظيفه دارد که در مورد کالايي که ميفروشد هرچه ميداند بيان داشته و در معامله صداقت داشته باشد تا آنکه خداوند متعال در تجارت و معاملاتش برکت و فزوني قراردهد. رسول خداﷺ در اين زمينه فرموده است: «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا، فَإِنْ صَدَقَا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُمَا فِى بَيْعِهِمَا، وَإِنْ كَذَبَا وَكَتَمَا مُحِقَتْ بَرَكَةُ بَيْعِهِمَا». [بخاري] يعني: «هردو معامله کننده (فروشنده و خريدار) اختيار دارند تا زماني که از هم جدا نشوند، و اگر راست گفتند و بيان نمودند در معاملهشان برکت نهاده ميشود. اگر پوشيدند و دروغ گفتند، برکت معاملهشان از ميان ميرود».
علم و دانش:
جايز نيست که فرد مسلمان علم را کتمان نمايد. پنهان کردن علم گناهي نابخشودني و بزرگ است و مستوجب شديدترين مجازاتها از جانب خداوند بوده و لعنت خداوند شامل حال وي خواهد بود. پروردگار متعال در قرآن کريم ميفرمايد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩﴾ [البقرة: 159]. يعني: «كسانى كه نشانههاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستادهايم بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضيح دادهايم نهفته مىدارند آنان را خدا لعنت مىكند و لعنتكنندگان لعنتشان مىكنند».
همچنين ميفرمايد:
﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢﴾ [البقرة: 42]. يعني: «و حق را به باطل درنياميزيد و حقيقت را با آنكه خود مىدانيد كتمان نكنيد».
در روز قيامت پنهان دارندهي علم چنان برمي خيزد که افساري از آتش بر دهان اوست، بخاطر کتمان علم و بخلي که داشته و بدليل آنکه مردم را از علم خويش بيبهره ساخته است. پيامبرﷺ فرمودهاند: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَكَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [ابوداود و ترمذي و ابن ماجه]. يعني: «کسي که از او در بارهي دانشي بپرسند و او آن را بپوشاند، در روز قيامت به لگامي از آتش لگام کرده ميشود».
بنابراين انسان مسلمان بايد که علم و دانش خويش و نيز شهادت حق را هرگز پنهان ندارد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
قناعت
حکايت ميشود که سه مرد از راهي ميگذشتند تا اينکه گنجي پيدا کردند، با هم به توافق رسيدند تا گنج را در بين خود به طور مساوي تقسيم کنند، قبل از اينکار احساس گرسنگي شديدي کردند پس از ميان خود يکي را بهسوي شهر فرستادند تا برايشان غذا فراهم کند و هرسه بر مخفي نگه داشتن راز خويش تاكيد کردند تا کس ديگري به آن طمع نکند. در اين بين يکي از آنها که براي آوردن غذا به شهر رفته بود پيش خود در مورد آن دوي ديگر فکري به ذهنش رسيد و خواست تا به تنهايي به آن گنج دست پيدا کند. بنابراين مقداري سم خريده و آن را در غذا ريخت. در آن موقع دو نفر ديگر نيز با هم قرار گذاشتند كه وقتي او برگشت او را بکشند، تا گنج را تنها در بين خودشان دو نفر تقسيم کنند. هنگامي که آن مرد با غذاي سمي برگشت او را به قتل رساندند سپس نشستند و شروع به خوردن غذا کردند و هر دوي آنها بر اثر سم مردند. اينچنين است عاقبت طمع كاري.
يك سبدي انگور براي بانو عايشهل هديه آوردند. ايشان شروع كرد به تقسيم آن در بين فقراء و مستمندان، کنيزش ظرفي انگور از آن سبد را مخفي کرد و هنگام عصر آن را آورد، بانو عايشهل گفتند اين چيست؟ کنيز جواب داد آن را مخفي نمودم تا خود بخوريم. بانو عايشهل به او گفت: آيا همان يك خوشه از آن خوشهها کافي نبود؟
يکي از صحابه عاليقدر حضرت حکيم بن حزام پيش پيامبرﷺ رفته و از ايشان خواست تا چيزي از اموال به او ببخشد. آنحضرتﷺ: به او مقداري بخشيد. براي دومين بار ديگر درخواست نمود. باز به او چيزي بخشيد. براي بار سوم درخواست عطا كرد. باز چيزي به او داده و آنگاه آنحضرتﷺ براي فهماندن وي فرمود: «يَا حَكِيمُ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ خَضِرٌ حُلْوٌ (أي أن الإنسان يميل إلى الـمال كما يميل إلى الفاكهة الحلوة اللذيذة)، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِكَ لَهُ فِيهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ (بغير سؤال و لا طمع) لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيهِ، وَكَانَ كَالَّذِى يَأْكُلُ وَلاَ يَشْبَعُ، وَالْيَدُ الْعُلْيَا (التي تعطي) خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى (التي تأخذ)». [متفق عليه] يعني: «اي حکيم! اين مال سبز و لذيذ است (يعني انسان بسوي مال دنيا كسيده ميشود همچنان كه به طرف ميوهاي شيرين و لذيذ كشيده ميشود). کسيکه آن را به سخاوت نفس بگيرد (بدون سوال كردن و بدون طمع)، برايش در آن برکت نهاده ميشود و آنکه آن را به طمع نفس بگيرد برايش در آن برکت نهاده نميشود، و مانند کسي ميباشد که ميخورد و سير نميشود، و دست بالا (دست دهنده) بهتر است از دست پائين (گيرنده)».
حکيم در پيش پيامبرﷺ عهد کرده بود که تا در اين دنيا است چيزي از مردم نگيرد. ابوبکر صديقt از او خواست تا چيزي از مال غنيمت که نصيبش شده است به او اعطاء کند،ولي او از قبول آن امتناع کرد. در زمان خلافت عمرt از او خواست تا به وي چيزي بدهد ولي حکيم از گرفتن آن خودداري کرد، عمر گفت: اي جماعت مسلمين، شما را آگاه کنم که حکيم از گرفتن حقي که خداوند از غنايم جنگي قسمت وي کرده است امتناع ميکند.
حکيم همچنان انسان قانعي ماند و بعد از نصيحت رسول اللهﷺ از مال دنيا روي برگرداند. همانگونه که ياد گرفته بود از کسي چيزي نخواهد، حتي حق خود را نيز نميگرفت و با رنج و زحمت خويش زندگي ميکرد.
سلمان فارسيt فرمانرواي يکي از شهرها بود، و حقوق وي پنج هزار درهم بود كه تمام آن را صدقه ميداد. برگ خرما را به درهمي ميخريد و با آن ظرفهايي درست ميکرد و با سه درهم ميفروخت وكه باز از آن يك درهم را صدقه ميداد، با يك درهم براي خانوادهاش غذا ميخريد و با يك درهم باقي مانده برگهاي خرماي جديد ميخريد.
قناعت چيست؟
قناعت يعني راضي بودن به روزي خداوند اگرچه اندك باشد و چشم ندوختن به آنچه در دست ديگران هست. قناعت نشانهي ايمان راستين است. پيامبرﷺ فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَسْلَمَ وَرُزِقَ كَفَافًا وَقَنَّعَهُ اللَّهُ بِمَا آتَاهُ». [مسلم] يعني: «رستگار گشت آنكه اسلام آورد، رزق و روزي داده شده و خداوند او را به آنچه دادهاست قانع سازد».
قناعت رسول خداﷺ:
پيامبرﷺ به چيزي که داشت راضي بود و از کسي چيزي در خواست نميکرد و به دنبال مال کسي نبود. آنحضرتﷺ بوسيلهي مال و دارايي بانو خديجهل به تجارت ميپرداخت،و سود بسياري ميکرد بدون اينکه چشم طمع به اين مال داشته باشد. از مالي که مسلمانان در ميدانهاي جنگ به دست ميآوردند دوري ميکرد، و از آن چيزي نميگرفت بلکه آن را در بين يارانش تقسيم ميکرد.
پيامبرﷺ بر روي حصير ميخوابيد، اصحاب آثار حصير را بر روي بدنش ميديدند و خواستند تا زيرانداز نرمي برايشان فراهم کنند تا بر روي آن بنشينند، پس به آنها گفت: «مَا لِى وَمَا لِلدُّنْيَا مَا أَنَا فِى الدُّنْيَا إِلاَّ كَرَاكِبٍ اسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا». [ترمذي و ابن ماجه] يعني: «مرا به دنيا چه کار؟ من در دنيا جز مانند سواري که بر سايهي درختي استراحت نموده و بعداً آن را ترک نموده و ميرود، نيستم».
قناعت در کارهاي خير نيست:
فرد مسلمان بايد به آنچه که خداوند در دنيا قسمت وي کرده است قناعت پيشه نمايد، اما در کارهاي خير و نيکو بايد حريص بوده و دائما در حال زياد کردن خيرات باشد. درست مانند فرمودهي خداوند متعال: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [البقرة: 197]. يعني: «و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت بهترين توشه پرهيزگارى است و اى خردمندان از من پروا كنيد». و نيز ميفرمايد: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾ [آلعمران: 133]. يعني: «و براى نيل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنايش [به قدر] آسمانها و زمين است [و] براى پرهيزگاران آماده شده است بشتابيد».
فضيلت قناعت:
انسان قانع را خدا و مردم دوست دارند. قناعت سود و منافع بسياري را در دنيا و آخرت نصيب انسان ميسازد.
از جمله فضايل قناعت:
قناعت سبب برکت و افزوني مال است:
قناعت گنجي است بيپايان. پيامبرﷺ ما را از بهترين داراييها خبر داده و فرمودند: «لَيْسَ الْغِنَى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ، وَلَكِنَّ الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ». [متفق عليه] يعني: «غنا و بينيازي با زياد بودن مال نيست، بلکه غنا در غناي نفس است».
و همچنين فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِى سِرْبِهِ مُعَافًى فِى جَسَدِهِ عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا». [ترمذي و ابن ماجه] يعني: «آنکه از شما صبح نمايد، در حاليکه در جان خود ايمن بوده و در جسدش سالم است و توشهي روز خود را داشته باشد، گوئي تمام دنيا به وي داده شده است».
هرگاه مسلمان از قسمت و روزي تعيين شدهاش بوسيلهي خداوند راضي بوده و از ديگران بينياز گشت، در بين آنها صاحب بزرگي و منزلت گرديده و هيچکس نميتواند او را خوار کند.
اما طمع و ميل به زياد کردن مال فرد را در بين مردم خوار و ذليل و فاقد عزت ميگرداند. پيامبرﷺ ميفرمايد: «وَارْضَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَكَ تَكُنْ أَغْنَى النَّاسِ». [ترمذي و احمد] يعني: «و به آنچه خداوند ترا روزي دادهاست راضي باش تا توانگرترين كس باشي».
انسان طمع کار هيچ وقت سير نيست و دوست دارد که از مردم در خواست كمك مالي کند. چنين فردي هرگز برکت و فزوني در مالش را احساس نميکند. پيامبرﷺ فرمودند: «لاَ تُلْحِفُوا فِى الْمَسْأَلَةِ فَوَاللَّهِ لاَ يَسْأَلُنِى أَحَدٌ مِنْكُمْ شَيْئًا فَتُخْرِجَ لَهُ مَسْأَلَتُهُ مِنِّى شَيْئًا وَأَنَا لَهُ كَارِهٌ فَيُبَارَكَ لَهُ فِيمَا أَعْطَيْتُهُ». [مسلم و نسائي و احمد] يعني: «در سؤال، اصرار و الحاح نکنيد! بخدا سؤال نميکند يکي از شما از من چيزي را که به سؤالش از نزدم چيزي را برايش بيرون سازد، و من بدان راضي نباشم، و باز برکت گذاشته شود در چيزي که من بوي ميدهم».
پيامبرﷺ باز فرموده است: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق عليه] يعني: «دست بالا بهتر است از دست پائين، و آغاز کن به عائلهات. و بهترين صدقه آنست که از روي توانگري باشد، و کسي که عفت جويد خداوند او را عفيف نگه دارد، و کسي که بينيازي جويد، خداوند او را بينياز گرداند».
قناعت راهي به سوي بهشت:
پيامبرﷺ تاكيد ميفرمايد که مسلمان قانعي که از مردم چيزي نخواهد، پاداشش بهشت خواهد بود. آنحضرتﷺ يكبار فرمود: «مَنْ تَكَفَّلَ لِى أَنْ لاَ يَسْأَلَ النَّاسَ شَيْئًا وَأَتَكَفَّلَ لَهُ بِالْجَنَّةِ. فَقَالَ ثَوْبَانُ أَنَا. فَكَانَ لاَ يَسْأَلُ أَحَدًا شَيْئًا». [ابوداود و ترمذي و احمد] يعني: «چه كسي هست تا به من ضمانت دهد كه از كسي چيزي نطلبد تا من به او ضمانت بهشت را بدهم».
قناعت باعث عزت نفس ميشود:
انسان قانع فرد آزادي است، و كس ديگري بر وي تسلط ندارد. اما طمع كاري فرد را بندهي ديگري ميسازد. امام عليt گفته است: طمع بندگي ابدي است.(بندگي هميشگي). حكيمي چنين ميگويد: كسي كه ميخواهد روزگار زندگانيش را آزادانه بگذراند، اجازه ندهد طمع را در قلبش لانه كند. و گفتهاند: عزت در قناعت، و ذلت خواري در طمع است. و گفته شده: بنده سه دستهاند: بندهي سستي و تنبلي، بندهي شهوت و بندهي طمع.
قناعت راهي براي آرامش نفس:
مسلمان قانع در آرامش زندگي كرده و در امنيت و اطمينان خاطر کامل بسر ميبرد. ولي فرد طمع کار هميشه در حال شكوه و ناله زندگي نموده و آرام و قرار ندارد. پيامبرﷺ در يک حديث قدسي ميفرمايد: «يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِى أَمْلأْ صَدْرَكَ غِنًى وَأَسُدَّ فَقْرَكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ مَلأْتُ صَدْرَكَ شُغْلاً وَلَمْ أَسُدَّ فَقْرَكَ». [ابن ماجه] يعني: «اي بنيآدم، خودت را به عبادت من مشغول دا تا قلبت را از توانگري لبريز سازم تنگدستي از تو بازدارم. اگر چنين نكني، سينهات را لبريز از افكار ساخته و از تهي دستي ترا بازندارم».
يکي از حکيمان ميگويد: خوشي دنيا به اين است که به رزق خود قانع باشي، و اندوه آن اين است که غم چيزي را بخوري كه مال تو نيست.
شاعر نيكو گفته است که:
هـي القنـاعة لا تـرضى بهــا بـدلا | فيهــا النعيـم وفيهــا راحـة البـدنِ | |
انظـر لـمـن ملــك الدنيـا بأجمـعـها | هـل راح منها بغيــر القطـن والكفـنِ |
يعني:
«قناعت است اينكه نباشد جداي از آن، هرآنچه از خوشي و راحت بدن است، نگر او را كه پادشاه جهان است و آخر، چه رسيد زان همه او را جز تكه پاره كفني».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
کار
روايت ميشود که مردي نزد پيامبرﷺ آمده و از او درخواست پول کرد. آن حضرتﷺ فرمود: آيا چيزي در خانه داري؟ مرد گفت: آري، پلاسي که قسمتي از ان را به تن کرده و قسمتي را ميگسترانيم و پيالهاي که در آن آب مينوشيم.
رسول خداﷺ فرمود: آنها نزد من بياور! مرد رفت و آنها را آورد. پيامبرﷺ فرمود: چه کسي اين دو را ميخرد؟ مردي پاسخ داد: من آنها را به يک درهم ميخرم. آن حضرتﷺ فرمود: کسي هست که بيشتر از يک درهم براي آنها بپردازد؟ -دو يا سه بار تکرار فرمود- مرد ديگري گفت: آنها را به دو درهم ميخرم. آنها را به او داد و رسول خداﷺ دو درهم را گرفت و به مرد فقير داد و فرمود: با يکي براي خانوادهات غذايي بخر و با ديگري تيشهاي بخر و با آن نزد من برگرد. آن مرد تيشهاي خريده و نزد پيامبرﷺ برگشت. آن حضرتﷺ دستي بر پشت او نهاد و فرمود: برو و هيزم جمع نما و آن را بفروش و تا پانزده روز ديگر نبينمت.
آن مرد رفت و به جمع کردن و فروش هيزم پرداخت و پس از آنکه ده درهم گردآورده و لباس و غذا خريد برگشت. پيامبرﷺ فرمود: «هَذَا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَجِىءَ الْمَسْأَلَةُ نُكْتَةً (علامة) فِى وَجْهِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ لِثَلاَثَةٍ لِذِى فَقْرٍ مُدْقِعٍ (شديد) أَوْ لِذِى غُرْمٍ مُفْظِعٍ (كبير) أَوْ لِذِى دَمٍ مُوجِعٍ (عليه دية)». يعني: «اين براي تو بهتر از آن است که گدايي بر چهرهات نشاني در روز قيامت بگذارد. درخواست کمک مالي و تکدي جز در سه مورد جايز نيست: براي کسي که دچار فقر شديد باشد، يا صاحب قرض بسيار، و يا کسي که ديه بر عهدهاش باشد». [ابوداود].
کار به چه معناست؟
کار و عمل معاني زياد و گستردهاي دارند و شامل اعمال دنيا و آخرت ميگردد.
عمل آخرت:
شامل طاعت خداوند و عبادت و تقربجويي به سوي اوست. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾ [آلعمران: 195]. يعني: «پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد [و فرمود كه] من عمل هيچ صاحب عملى از شما را از مرد يا زن كه همه از يكديگريد تباه نمىكنم».
همچنين در حديث آمده است که: «سُئِلَ النَّبِىُّﷺ أَىُّ الأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ: إِيمَانٌ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ. قِيلَ ثُمَّ مَاذَا قَالَ: جِهَادٌ فِى سَبِيلِ اللَّهِ. قِيلَ ثُمَّ مَاذَا قَالَ: حَجٌّ مَبْرُورٌ». [بخاري] يعني: «از پيامبرﷺ پرسيده شد: کدام عمل بهتر است؟
فرمود: ايمان به خدا و رسولش.
گفته شد: باز کدام؟
فرمود: جهاد في سبيل الله.
گفته شد: باز کدام؟
فرمود: حج مقبول».
کار و عمل دنيا:
به هرگونه سعي و تلاش دنيوي و مشروع اطلاق شده و نيز شامل هرنوع عمل دستي، کلامي، صنعت، کشاورزي، شکار، تجارت، شباني و غيره ميگردد. از پيامبرﷺ پرسيدند: چه کسب و کاري برتر از ديگر کارهاست؟ فرمود: «عمل الرجل بيده». [حاكم] يعني: «کار دست انسان».
خداوند متعال ما را به کار کردن و جديت و تلاش در شئون زندگي نموده و در بسياري از جاها در قرآن كريم بدان اشاره نموده و ميفرمايد:
﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠﴾ [الجمعة: 10]. يعني: «و چون نماز گزارده شد در [روى] زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد باشد كه شما رستگار گرديد».
همچنين ميفرمايد: ﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ ١٥﴾ [الملك: 15]. يعني: «اوست كسى كه زمين را براى شما رام گردانيد پس در فراخناى آن رهسپار شويد و از روزى [خدا] بخوريد و رستاخيز بهسوى اوست». و: ﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى للَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [التوبة: 105]. يعني: «و بگو [هر كارى مىخواهيد] بكنيد كه به زودى خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست».
فرد مسلمان وظيفه دارد که آنچه بر عهده دارد را با جديت و نهايت درستي به انجام رساند. چون پيامبرﷺ ما را به انجام کار به بهترين نحو و صحت و درستي در آن امر ميفرمايد. به همين نحو شخصي که تحصيل علم مينمايد بايد در مطالعهي خود بکوشد چون عهدهدار اين وظيفه ميباشد و بايد آن را به بهترين وجه به انجام رساند تا به موفقيت و برتري دست يابد.
فرد مسلمان تحت هر شرايطي که باشد از کار کردن دست نميکشد، رسول اللهﷺ ميفرمايد: «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَبِيَدِ أَحَدِكُمْ فَسِيلَةٌ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لاَ يَقُومَ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرسها». [احمد] يعني: «اگر قيامت برپاشد و شاخه خرمايي در دست داشتيد تا غرسش نماييد، چنانچه تا قبل از برپايي قيامت توانستيد آن را غرس کنيد، حتماً آن را غرس نماييد!».
اسلام از بيکار ماندن مرد و درنتيجه دست پيش ديگران دراز کردنش نهي کرده است. خداوند متعال فقراي مؤمن را، بخاطر عفت و نجابتي که دارند و در بدترين شرايط هم به گدايي روي نميآورند، ستوده و ميفرمايد: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٌ ٢٧٣﴾ [البقرة: 273]. يعني: «(اين صدقات) براى آن (دسته از) نيازمندانى است كه در راه خدا فروماندهاند، و نمىتوانند (براى تأمين هزينه زندگى) در زمين سفر كنند. از شدّت خويشتندارى، فرد بىاطلاع، آنان را توانگر مىپندارد. آنها را از سيمايشان مىشناسى. با اصرار، (چيزى) از مردم نمىخواهند».
شخصي که با وجود توانايي انجام کار و کسب پول از مردم طلب پول مينمايد به خويشتن ستم روا ميدارد، چرا که خويش را به خواري و خفت گدايي کردن مياندازد. پيامبرﷺ از گدايي کردن برحذر داشته و با نفرت و شدت بسيار از آن ياد کرده و آن را نهي مينمايد. آن حضرتﷺ ميفرمايد: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنْ الْيَدِ السُّفْلَى وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ مَا كَانَ عَنْ ظَهْرِ غِنًى وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق عليه] يعني: «دست بالا بهتر است از دست پائين و آغاز کن به کسي که نفقهاش بدوش تو است، و بهترين صدقه آنست که از روي ثروت و غناء باشد، آنکه عفت بجويد، خدا او را عفيف نگه ميدارد، و کسي که استغناء کند، خداوند او را غني ميسازد».
رسول خداﷺ فرموده است: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِىَ رَجُلاً، فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ». [بخاري] يعني: «اگر کسي از شما ريسمانش را برداشته و بر پشت خويش هيزم بکشد بهتر از آن است که نزد کسي رفته و از او طلب مال نموده و آن شخص چيزي به وي بدهد يا ندهد».
حضرت عمر بن خطابt ميفرمايد: هرگز کسي از کسب روزي بازننشيند و بگويد: بارالها مرا روزي برسان. درحاليکه خوب ميداند از آسمان برايش طلا و جواهر نخواهد باريد. انسان مسلمان بايد کار کرده و تلاش نمايد تا در زندگي به آنچه شايستگياش را دارد دست يابد. به قول شاعر:
بِقَدْرِ الْكَـدِّ تُكْتَسَـبُ الـمعَـالِـي | ومَنْ طلب العُلا سَهرَ اللَّـيالِــي | |
ومن طلب العُـلا من غير كَــدّ | أَضَاع العُمْـرَ في طلب الْـمُحَــالِ |
معني شعر:
«قدر تو از کوشش و کارت برآيد برفراز، شب نخوابد آنکه ميلش سوي بالا رفتن است، آرزوي قدر والا بيتلاش و رنج دست، صرف عمر اندر خيالي واهي است».
کار و عمل جزو اخلاق انبياء‡ بوده است:
پيامبر خدا نوحu با دست خويش کار مينمود و حرفهي جاري داشت. خداوند نيز او را به ساخت يک کشتي امر نمود تا همراه آناني که به وي ايمان ميآوردند برآن سوار گردند. حضرت يعقوبu شبان گوسفندان بود و حضرت يوسفu در مصر وزير خزانه داري آن سامان بوده است.
نقل ميکنند که حضرت ادريسu يک خياط بود و کار و پيشهي خياطي و دو زندگي را برگزيده بود و در آن حال زبانش از ذکر و ياد خداوند باز نميايستاد و سوزني نميزد و بيرون نميکشيد تا تسبيح پروردگار را ننمايد و شب را سپري کرده و روز را به پايان ميبرد و بر روي اين کرهي خاکي کسي بهتر از او وجود نداشت. حضرت موسي نيز به مدت ده سال شبان گوسفندان بوده است. پيامبرﷺ ميفرمايد: «مَا أَكَلَ أَحَدٌ طَعَامًا قَطُّ خَيْرًا مِنْ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ، وَإِنَّ نَبِىَّ اللَّهِ دَاوُدَu كَانَ يَأْكُلُ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ». [بخاري] يعني: «هيچکس طعامي را نخورده که بهتر از کار خود او باشد، و پيامبر خدا داودu از دسترنج خود ميخورد».
به اين دليل پيامبرﷺ از حضرت داودu ياد کرده است که او يک پادشاه بود و با وجود سلطنت و مقام و ثروت فراواني که داشت کار ميکرد و از دسترنج خود ارتزاق مينمود. پيشهي آهنگري داشت و زرههاي آهني و تجهيزات جنگي را با دقت و استحکام بالايي درست مينمود. پيامبر ما حضرت محمدﷺ نيز به همين شيوه کار کرده و در کودکي شبان گوسفندان بود و در جواني به تجارت مشغول بود.
فضيلت کار:
فرد مسلمان براي عمل به وظيفهي انساني خويش کار ميکند، مگرنه اينست که او عهده دار حمل رسالتي مهم ميباشد و آن آباداني زمين با راه و شيوهي درست خداوندي است و اين مهم جز با عمل صالح و درستکاري ميسر نخواهد گرديد. در جامعه نيز تنها با کار و تالش سخت و شبانه روز ميتوان لياقت خود را به اثبات رسانيد.
انسان بواسطهي کار و کسب به پول حلال دست يافته و صرف خود و خانواده نموده و در کارهاي خير امت و جامعه شرکت ميکند. از همين پول فرض و واجبات را به انجام ميرساند، زکات ميدهد و حج ميگذارد و ديگر وظايف خود را به انجام ميرساند. خداوند متعال انسان را به بخشش و انفاق از اموال پاک و حلالش امر کرده و ميفرمايد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ﴾ [البقره: 267]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از چيزهاى پاكيزهاى كه به دست آوردهايد انفاق كنيد».
خداوند متعال در قرآن کريم کار و جهاد در راه خدا را با هم ذکر نموده و ميفرمايد: ﴿وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [المزمل: 20]. يعني: «و [عدهاى] ديگر در زمين سفر مىكنند [و] در پى روزى خدا هستند و [گروهى] ديگر در راه خدا پيكار مىنمايند».
رسول خداﷺ کسي را که براي کسب روزي حلال از خانه خارج گشته و نفس خويش را از خواري دست پيش ديگران دراز نمودن بازداشته و براي خانوادهاش خرج ميکند را مانند کسي ميداند که در راه خدا به جهاد ميپردازد.
يکبار مردي از نزد آن حضرتﷺ و صحابه کرامy گذر کرد و آنان شادابي و جديت بسياري را در وي مشاهده نمودند، گفتند: يا رسول الله، ايکاش اين حال را در راه خدا ميداشت؟ پيامبرﷺ فرمود: «إن كان خرج يسعى على ولده صغارًا فهو في سبيل الله، وإن كان خرج يسعى على أبوين شيخين كبيرين فهو في سبيل الله، وإن كان خرج يسعى على نفسه يَعفُّها فهو في سبيل الله، وإن كان خرج يسعى رياءً ومفاخرة فهو في سبيل الشيطان». [طبراني] يعني: «چنانچه براي کسب روزي براي فرزندان خردش خارج گشته است در راه خداست، اگر براي پدر و مادر پيرش باشد نيز در راه خدا است، بيرون آمده است تا خويشتن را (از احتياج و گدايي کردن) حفظ نمايد در راه خدا است ولي چنانچه بخاطر ريا و فخرفروشي باشد، در راه شيطان قرار دارد».
کسب و کار براي انسان دوستي خدا و رسولش را به ارمغان ميآورد. از پيامبرﷺ روايت کردهاند که ميفرمايد: «إن الله تعالى يحب العبد الـمؤمن الـمحترف (أي: الذي له عمل ومهنة يؤديها)» [طبراني و بيهقي] يعني: «خداوند بندهي محترفاش(يعني: کسي که کار و پيشه دارد) را دوست ميدارد».
اخلاق کار و عمل در اسلام:
دين اسلام ميان کارگر و کارفرما رابطه و پيوندي را بنيان نهاده و براي هرکدام از طرفين حقوق و وظايف خاصي را وضع نموده است.
نخست: حقوق کارگر:
دين مبين اسلام حقوقي را شامل حال کارگر دانسته و کارفرما را ملزم به رعايت و بجاي آوردن آن مينمايد، از جملهي اين حقوق:
حقوق مالي:
پرداخت مزد مناسب و کافي به وي، خداوند ميفرمايد: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ﴾ [هود: 85]. يعني: «و حقوق مردم را كم مدهيد و در زمين به فساد سر برمداريد». پيامبرﷺ ميفرمايد: «أَعْطُوا الأَجِيرَ أَجْرَهُ قَبْلَ أَنْ يَجِفَّ عَرَقُهُ». [ابن ماجه] يعني: «اجرت کارگر را پيش از آنکه عرقش خشک شود بپردازيد».
حقوق بدني و جسمي:
يعني حق استراحت و آسايش جسمي: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ [البقرة: 286]. يعني: «خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند».
پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِخْوَانُكُمْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَيْدِيكُمْ فَأَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْكُلُونَ وَأَلْبِسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ». [متفق عليه] يعني: «آنها برادران شما هستند که خداوند آنها را زير دست شما قرار داده، پس آنکه برادرش زير دستش باشد، بايد او را از آنچه ميخورد، بخوراند و از آنچه ميپوشد، بپوشاند. و آنها را به چيزي مکلف نکنيد که توانائي آن را نداشته باشند و اگر آنان را مأمور کرديد، پس همکاريشان کنيد».
کارفرما موظف است در خصوص مسايل بهداشتي و تندرستي کارگر تا حدي که بر عهدهي اوست چيزي کم نگذاشته و آنها را به تمامي برآورد.
حقوق اجتماعي:
دوم: وظايف کارگر:
به همان ترتيب که کارگر داراي حقوقي ميباشد، وظايفي را نيز بر عهده دارد، از جمله:
امانت داري:
نيرنگ و فريب جزو صفات مؤمنان نميباشد. پيامبرﷺ فرموده است: «مَنْ غَشَّ فَلَيْسَ مِنِّي». [مسلم و ابوداود و ترمذي] يعني: «آنکه نيرنگ کند از من نيست».
درستي و زيبايي کار:
که رسول خداﷺ ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِذَا عَمِلَ أَحَدُكُمْ عَمَلا أَنْ يُتْقِنَهُ». [بيهقي] يعني: «خداوند دوست ميدارد که چنانچه کاري کرديد در آن دقت و درستي را کاملاً رعايت نماييد».
صبح زود سرکار حاضر شدن:
با اين کار به ميزان زيادي شادابي و سرزندگي فرد افزايش يافته و برکت و افزوني بيشتري نيز بدست ميآيد. پيامبرﷺ فرموده است: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا». [ترمذي و ابن ماجه] يعني: «بار خدايا به صبحگاهان امتم برکت ده!».
استفاده از مشورت و اندرز براي هر دو طرف:
بواسطهي آن به تصميمات مناسب تري ميرسند. پيامبرﷺ ميفرمايد: «الدِّينُ النَّصِيحَةُ». [مسلم و ترمذي] يعني: «دين عبارت از نصيحت و خير انديشي است».
حفظ اسرار:
فرد کارگر بايد در حفظ اسرار کارش کوشا باشد و خارج از محيط کار و نزد ديگران مسائلي را که اسرار کار محسوب ميشوند را فاش نسازد.
اطاعت و فرمانبردن:
بر فرد گماشته و کارگر لازم است که جز در موارد معصيت و نافرماني خداوند از کارفرماي خويش اطاعت نموده و پايبند قوانين باشد.
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
عفت و پاکدامني
يوسفu در دايرهي مهر و عطوفت پدرش يعقوب پرورده شد. برادرانش به او حسودي کرده و او را برداشته و درون چاهي ژرف انداختند. قافلهاي به سوي چاه آمده و يوسف را در آن يافتند، او را برگرفته و به سمت مصر رهسپار گشتند تا در آنجا او را در بازار بفروش برسانند.
عزيز مصر (وزير اعظم مصر)، با ديدن بزرگي اصالت و زيبايي رخسار و شرافت رفتارش، او را خريد. او از همسرش خواست تا وي را مورد احترام و تکريم قرار داده و با او به نيکي رفتار نمايد. يوسف بزرگ شده و جواني برومند و زيبا روي گشت. زن عزيز مصر به او دل باخت، شيطان او را وسوسه کرد تا دربارهي يوسف، خداوند را نافرماني کند. منتظر خروج عزيز مصر مانده و درهاي قصر را محکم بست. خود را آماده و مهيا ساخته و يوسف را به اتاقش فراخواند.
ليکن يوسف با نهايت پاکي و پاکدامني پاسخش را اين چنين داد: ﴿مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [يوسف: 23]. يعني: «... پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نيكو دادهاست قطعا ستمكاران رستگار نمىشوند». به خدا پناه ميبرم، کهن ترا به آنچه فرا ميخواني پاسخ دهم و آنچه به ميخواهي تن دردهم حتي اگر درها را بسته باشي، که خداوند از نگاههاي دزدانه و آنچه در سينهها پنهان باشد.
سه مرد باهم همسفر بودند. در مسير حرکت خود وارد غاري در کوه شدند تا شب را همانجا بسر برند. ناگهان تخته سنگي پايين لغزيده و درب غار را مسدود نمود. آن سه هيچکدام نتوانستند تخته سنگ را جابجا کنند. ديگر از مرگ خويش مطمئن گشته بودند و هريک دست به دعا برداشته و از خداوند خواستند تا نجاتشان داده و آنان را از آن مخمصه رهايي بخشد.
يکي از آن سه نفر دختر عمويي داشت که بسيار دوستش ميداشت و هربار از او ميخواست تا به گناه آلوده گردند و دختر عمويش سرباز ميزد تا آنکه دچار بحران مالي گشته و نزد او آمده و از او درخواست کمک مالي نمود. آن مرد پاسخ داده بود: چيزي به تو نخواهم داد، تا خود را در اختيار من نگذاري. زن آنجا را ترک کرده روي به جاهايي ديگر نموده و درخواست کمک کرده بود. اما کسي به او کمکي نکرد. ناچار پيش پسر عمويش بازگشته و زمانيکه پسر عمويش به نزديک شد به او گفته بود: از خدا بترس. و پاکدامني و پاکي را به او يادآور گشته و او را از مکافات الهي ترسانيده بود. مرد نيز دست بازپس کشيده و سرراه آمده و به او کمک کرده بود و از خداوند طلب آمرزش نموده بود.
اين مرد از خداوند خواست تا تخته سنگ را از ورودي غار کنار برد چون اين کار او صرف بخاطر خداوند متعال بوده است. خداوند دعاي او را اجابت فرموده و صخره به حرکت درآمده و هرسه از آنجا بيرون آمده و خداوند آنان را از مرگ رهايي بخشيد. عفت و پاکدامني خصلت والايي بود که باعث آزادي آن سه مرد گرديد. (داستان برگرفته از يک حديث متفق عليه ميباشد).
عفت و پاکدامني چيست؟
عفت يا پاکدامني به معني دوري از حرام و سوال از مردم بدور است.
اقسام عفت و پاکدامني:
عفت اعضاي بدن:
مسلمان دست، پا، چشمها، گوش و عورت خويش را از حرام منزه داشته و اجازه نميدهد شهوت بر او غلبه يابد. خداوند مسلمانان را به پاکي نفس و نگاهداشتن عورت خويش تا زمان ازدواج دستور داده و ميفرمايد: ﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ﴾ [النور: 33]. يعني: «و كسانى كه [وسيله] زناشويى نمىيابند بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بىنياز گرداند».
پيامبرﷺ نيز براي حفظ عفت و پاکدامني جوانان را به ازدواج تشويق فرموده و راهنمايي ايشانﷺ براي کساني که توان ازدواج را ندارند، روي آوردن به روزه و عبادت بود تا بتوانند چشم و عورت خويش را بازدارند، و ميفرمايد: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمُ الْبَاءَةَ (أداء حقوق الزوجية) فَلْيَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ (وقاية)». [متفق عليه] يعني: «جوانان! هريک از شما که توان ازدواج داشت، ازدواج کند، که براي نگاه داشتن چشم و عورت بهتر است. و آنکه توان ان را نداشته باشد پس روي آورد به روزه گرفتن که آن نوعي مهار شهوت است».
عفت و پاکدامني بدن:
مسلمان بدن خود را پوشانيده و از پديدار شدن عورتش ميپرهيزد. بر مرد مسلمان لازم است که مابين ناف و زانوهايش را پوشانيده و بر زن مسلمان واجب است تا پايبند حجاب باشد چرا که پاکدامني و وقار جزو سرشت اوست. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ﴾ [النور: 31]. يعني: «...و بايد روسرى خود را بر سينه خويش [فرو] اندازند..». همچنين ميفرمايد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٥٩﴾ [الأحزاب: 59]. يعني: «اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است و خدا آمرزنده مهربان است».
دين سلام نگاه کردن به زن بيگانه را منع کرده و خداوند مسلمانان را به فروهشتن نگاههايشان امر نموده و ميفرمايد: ﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡ﴾ [النـور: 30]. يعني: «به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند...». و ميفرمايد: ﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ﴾ [النور: 31]. يعني: «و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاكدامنى ورزند...».
پروردگار سبحان در قرآن کريم بيان ميدارد: ﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا﴾ [الإسراء: 36]. يعني: «و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد».
در حديث قدسي آمده است: «النظرة سهم مسموم من سهام إبليس، من تركها من مخافتي أبدلتُه إيمانًا يجد حلاوته في قلبه». [طبراني و حاكم] يعني: «نگاه (به نامحرم)، تيري زهرآلود از تيرهاي ابليس است، کسي که از آن به خاطر ترس از من درگذرد، به جاي ان او را ايماني نصيب گردانم که شيريني آن را در قلب خويش دريابد».
از پيامبر خداﷺ دربارهي نگاه ناگهاني پرسيدند «نگاهي که بدون قصد و بطور غير عمد صورت بگيرد»، آن حضرتﷺ فرمود: «اصْرِفْ بَصَرَكَ». [ابوداود] يعني: «ديدگانت را برگردان!».
عفت در مورد اموال ديگران:
فرد مسلمان در ارتباط با اموال سايرين پاک و عفيف بوده و به ناحق چيزي از آن برنمي گيرد. يکي از وزراي خليفه عمر بن عبد العزيزt شب هنگام براي ارائهي مسائل حکومتي نزد ايشان رفت. در پايان کار، شروع به تعريف داستان و بحثهاي خصوصي کرد و در اين هنگام خليفه عمر بن عبدالعزيز از او خواست تا دست نگه دارد و برخاست و چراغ را خاموش نموده و چراغ ديگري را روشن کرد. وزير با تعجب پرسيد: يا امير المؤمنين، چراغي که خاموشش نمودي هيچ عيبي نداشت، چرا چنان کردي؟ عمر بن عبدالعزيز پاسخ داد: چراغي که خاموش کردم با روغن بيت المال مسلمانان ميسوخت. در روشنايي آن در مورد امور مملکت بحث کرديم ولي هنگامي که به مسائل شخصي پرداختيم، آن را خاموش نمودم و چراغي را که روغن آن از مال خودم تهيه گشته بود را برافروختم.
به اين ترتيب عمر بن عبد العزيز نمونهاي والا از رعايت پاکي و عفت در رابطه با اموال دولتي، هرچند کم ارزش، ميباشد.
فرد مسلمان در رابطه با اموال يتيمان و به عهده گرفتن تربيت و امور مالي آنان، نيز پاکي و عفت نفس خويش را نگاه داشته و در صورت دارا بودن چيزي براي خويش برنميگيرد بلکه در افزودن آن سعي داشته و به خاطر رضايت خداوند در حق او نيکي نموده و خرج او را به عهده ميگيرد. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡ﴾ [النساء: 6]. يعني: «...و آن كس كه توانگر است بايد [از گرفتن اجرت سرپرستى] خوددارى ورزد...».
صحابي جليل القدر حضرت عبدالرحمن بن عوفt نمونهاي بديع از عفت و پاکي در ارتباط با اموال ديگران را از خويش به جانهاده است. زماني که به مدينه منوره هجرت نموده و رسول خداﷺ ميان او و سعد بن ربيعt عقد برادري برقرار ساخت، سعد به عبدالرحمن گفت: من در ميان انصار از همه توانگرتر هستم و ثروتم را با تو نصف ميکنم و در ضمن من دو زن دارم و ببين کدام را ميپسندي، اسمش را بگو تا او را برايت طلاق دهم و پس از گذشتن عدهاش با او ازدواج نما. عبد الرحمن بن عوف پاسخ داد: خداوند مال و همسرانت را بر تو مبارک دارد، بازارتان کجاست؟ آنگاه او را به بازار «بني قَيْنُقاع» راهنمايي نمودند. [بخاري].
حضرت عبدالرحمن بن عوفt براي تجارت بهسوي بازار راه افتاد تا از دسترنج خود چيزي بدست بياورد.
عفت در خورد و نوش:
مسلمان عفت نفس داشته و از قراردادن لقمهي حرام در دهانش خودداري ميکند، چرا که خداوند عبادت چهل روز کسي را که لقمهي حرام بخورد را نميپذيرد. گوشتي که از حرام روييده باشد، براي آتش سزاوارتر است. خداوند ميفرمايد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢﴾ [البقرة: 172]. يعني: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد از نعمتهاى پاكيزهاى كه روزى شما كردهايم بخوريد و اگر تنها او را مىپرستيد خدا را شكر كنيد».
پيامبرﷺ به خوردن حلال تاکيد نموده و بيان فرموده است که برترين خوراک هماني است که از دسترنج فرد باشد و ميفرمايد: «مَا أَكَلَ أَحَدٌ طَعَامًا قَطُّ خَيْرًا مِنْ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ، وَإِنَّ نَبِىَّ اللَّهِ دَاوُدَu كَانَ يَأْكُلُ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ». [بخاري] يعني: «کسي طعامي بهتر از طعام حاصل از دسترنج خويش نخورده است و پيامبر خدا داود نيز از دسترنج خويش ميخورده است». «وقال اللهﷺ: من أمسى كالا (متعبًا) من عمل يديه أمسى مغفورًا له». [طبراني] يعني: «آنکه خسته و کوفته از کار دست و بازوانش شبي را سر کند در حالي شب را سر ميکند که آمرزيده است».
آري، دليل اين عفت و پاکي آن است که كسب حلال مايهي عزت و شرافت ميباشد و حرام باعث خواري و زبوني و آتش دوزخ. پيامبرﷺ ميفرمايد: «إِنَّهُ لاَ يَرْبُو (يزيد أو ينمو) لَحْمٌ نَبَتَ مِنْ سُحْتٍ (مال حرام) إِلاَّ كَانَتِ النَّارُ أَوْلَى بِهِ». [ترمذي] يعني: «گوشتي که از مال حرام روييده باشد، تنها سزاوار آتش است».
عفت کلام:
انسان مسلمان عفت کلام را نگاه داشته و زبانش را از ناروا و دشنام باز ميدارد. او جز به نيکويي سخن نگفته و جز خير و نيکي بر زبان نميآورد. خداوند متعال در وصف مسلمانان چنين ميفرمايد:
﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّيِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ وَهُدُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡحَمِيدِ ٢٤﴾ [الحج: 24]. يعني: «و به گفتار پاك هدايت مىشوند و بهسوى راه [خداى] ستوده هدايت مىگردند». خداوند دربارهي گفتاري که از بندهاش ميپذيرد، ميفرمايد: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾ [فاطر: 10]. يعني: «سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود و كار شايسته به آن رفعت مىبخشد».
پروردگار متعال ما را به پيوسته نيکو سخن گفتن امر ننموده و ميفرمايد: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾ [البقرة: 83]. يعني: «... و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد...». «ويقولﷺ: لاَ يَكُونُ الْمُؤْمِنُ لَعَّانًا». [ترمذي] يعني: «انسان مؤمن نفرينگر نيست». «ويقول: لَيْسَ الْمُؤْمِنُ بِالطَّعَّانِ وَلاَ اللَّعَّانِ وَلاَ الْفَاحِشِ وَلاَ الْبَذِىءِ». [ترمذي] يعني: «زياد طعنه دهنده و زياد لعنت کننده و بدکردار و بدگفتار نيست».
رسول خداﷺ بر راستي گفتار و پرهيز از دروغ و ناراستي تاکيد ويژه داشته و ميفرمود: «إِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِى إِلَى الْبِرِّ وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِى إِلَى الْجَنَّةِ وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَصْدُقُ حَتَّى يُكْتَبَ صِدِّيقًا وَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِى إِلَى الْفُجُورِ وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِى إِلَى النَّارِ وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ حَتَّى يُكْتَبَ كَذَّابًا». [متفق عليه] يعني: «همانا راستي بسوي طاعت رهنمائي ميکند و طاعت بسوي بهشت. هر آئينه شخص راست ميگويد تا اينکه در نزد خداوند صديق (بسيار راستگو) نوشته ميشود.
و همانا دروغ بسوي معاصي (گناه) رهنمائي ميکند و معاصي بسوي دوزخ و هر آئينه شخص دروغ ميگويد تا اينکه در نزد خدا کذّاب (بسيار دروغگو) نوشته ميشود».
همچنين آن حضرتﷺ بيان داشتهاند: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ». [متفق عليه] يعني: «کسي که ايمان به خدا و روز آخرت دارد، بايد سخن خير بگويد، يا اينکه سکوت اختيار نمايد». والمسلم لا يتحدث فيما لا يُعنيه. قال اللهﷺ: «مِنْ حُسْنِ إسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ مَا لَا يَعْنِيهِ». [ترمذي و ابن ماجه] يعني: «از حسن و نيکوئي اسلام شخص ترک امور بيفايده است».
عفت و خودداري از سؤال و درخواست از ديگران:
انسان مسلمان در هنگام نياز عفت نفسش را نگاه داشته و از ديگران انتظار کمک ندارد. در اخلاق اسلامي انسان شايسته است که بدون آنکه کاري بکند انتظار کمک مالي از ديگران نداشته و چيزي از آنان درخواست نميکند.
خداوند متعال در مدح کساني از فقرا و نيازمندان که بخاطر عزت نفس و عفت بسيار خويش به کمک خواستن از ديگران روي نميآورند، ميفرمايد: ﴿يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗا﴾ [البقرة: 273]. يعني: «... فرد بىاطلاع، آنان را توانگر مىپندارد. آنها را از سيمايشان مىشناسى. با اصرار، (چيزى) از مردم نمىخواهند...».
پيامبر خداﷺ ميفرمايد: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق عليه] يعني: «دست بالا (دهنده) بهتر است از دست پائين (گيرنده) و آغاز کن از کسي که نفقهاش بدوش تو است، و بهترين صدقه آن است که از روي ثروت و غناء باشد. آنکه عفت بجويد، خدا او را عفيف نگه ميدارد، و کسي که استغناء کند، خداوند او را غني ميسازد».
فضيلت عفت نفس:
در صورت التزام و پايبندي انسان به عفت و پاکي نفس، مزد و پاداش فراواني شامل حال وي گردد. پيامبر خداﷺ در اين باره فرمودهاند: «وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق عليه] يعني: «و آنکه عفت بجويد، خدا او را عفيف نگه ميدارد، و کسي که استغناء کند، خداوند او را غني ميسازد».
پيامبر محبوب اسلامﷺ در دعاهايش همين را از خداوند طلب نموده و ميفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ الْهُدَى وَالتُّقَى وَالْعَفَافَ وَالْغِنَى» [مسلم] يعني: «پروردگارا! من از تو هدايت و تقوي و پاکدامني و بينيازي را درخواست ميکنم».
از رسول خداﷺ روايت شده که فرمودهاند: «سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فِى ظِلِّهِ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ إِمَامٌ عَدْلٌ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِى عِبَادَةِ اللَّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِى الْمَسَاجِدِ، وَرَجُلاَنِ تَحَابَّا فِى اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ إِنِّى أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يَمِينُهُ، وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ». [متفق عليه].
معني حديث: «هفت دسته از افراد هستند که خداوند آنان را در سايهاش در روزي که سايهاي جز سايهاش وجود ندارد، جاي ميدهد. زمامدار و رهبر دادگستر، و جواني که در عبادت خدايﷻ نشو و نما يافته، و مردي که دلش به مساجد پيوسته است، و دو مردي که براي خدا با هم دوستي نموده و براي او از هم جدا شدند، و مردي که زني صاحب جمال و زيبا از او طلب همبستري کرد و او گفت: من از خدا ميترسم، و مردي که پنهاني صدقه داد بنحوي که دست چپش از آنچه دست راستش انفاق کرده باخبر نشد، و مردي که در تنهائي خدا را ياد نمود و اشک از چشمانش سرازير شد».
پروردگار متعال بندگان مؤمنش را که پاکدامني پيشه نموده و در برابر حرام بازايستاده و عفت ورزيدند را اينگونه ميستايد: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٧﴾ [المؤمنون: 5-7]. يعني: «و كسانى كه پاكدامنند. مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جويد آنان از حد درگذرندگانند».
رسول خداﷺ فرموده است: «عِفُّوا عن النساء تَعِفَّ نساؤكم». [طبراني و حاكم] يعني: «در مقابل زنان عفت ورزيد تا زنانتان عفيف گردند».
مترجم: مسعود
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com