نماز و حكم تارك آن (⮫)


 نماز و حكم تارك آن

 تقدیم به:

همه­ی کسانی که دین را بدون نماز فهمیده‌اند.

همه­ی کسانی که روزه و حج و زکات  را بدون نماز صحیح می‌دانند.

همه­ی کسانی که خود را مومنینی کامل الایمان می‌دانند و در عین حال نماز نمی‌خوانند.

همه­ی کسانی که حق الناس را بر حق الله مقدم و آن را ضایع می‌گردانند.

همه­ی دانشجویانی که با تعمق کسب علم می‌کنند و به نماز سطحی می‌نگرند.

همه­ی کارمندانی که وقت اداریشان را از وقت نماز با ارزش‌تر می‌دانند.

همه­ی معلمینی که تکلیف را به موقع می‌خواهند و تکلیفشان را سر وقت انجام نمی‌دهند.

همه­ی کسبه‌ای که برای باز و بسته شدن دکان حدودی قائلند و برای وقت نماز حدودی نمی‌شناسند.

همه­ی تجاری که به منفعت‌های کلان می‌اندیشند و از نافع‌ترین تجارت‌ها غافل‌اند.

همه­ی کسانی که با نماز حاجات خود را بر طرف نمی‌کنند.


 سخني از مترجم

بسم الله والصلاة والسلام على رسول الله وعلى آله وصحبه ومن والاه.

﴿مَّا لَكُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا ١٣﴾ [نوح: 13]. شما را چه مي‌شود كه براي خدا عظمت و شكوهي قائل نيستيد؟

براستی چگونه ممکن است مسلمان، بدون نماز تصور شود در حالیکه حتی منافقین، که الله متعال آن‌ها را از کفار بدتر معرفی می‌کند و خطرشان از کفار حربی بیشتر است در عهد رسول الله نماز را همراه آنحضرت بر پا کرده و در صفوف مسلمین در نمازها شرکت می‌کردند؛ گویا حتی آن‌ها اینگونه فهمیده بودند که ادعای اسلام کردن بدون التزام بر دستوراتش و البته بزرگترین آن‌ها پس از کلمه طیبه، ادعایی پوچ و ترفندی باطل است، که غیر قابل قبول می‌باشد. چگونه است که منافقین صدر اسلام برداشتشان از دین به گونه‌ای بود که آن‌ها را در ادعایشان بر اسلام، وامی داشت تا حداقل اعمال ظاهری آن را انجام داده و به احکام آن تن دهند تا در جامعه اسلامی در زیر پرچم اسلام و در کنار مسلمین با حقوق و مزایای آن‌ها زندگی کنند، اما برخی از مسلمانان این عهد و زمان مسلمان بودنشان را مقرون به ترک بسیاری از اعمال ظاهری، از کوچک و بزرگ دیده و با وجود ترک و ضایع کردن آن‌ها خود را از مسلمان‌ترین مسلمانان می‌دانند. و این جز به فهم صحیح دین به چیز دیگری باز نمی‌گردد و در واقع همه چیز به فهم صحیح از کلمه طیبه و مستلزمات آن بازمی گردد که هرچه در این مورد بیشتر دانسته شود، التزام به دین و احکامات آن بیشتر خواهد بود و آن زمانی حاصل می‌گردد که فهم کلمه‌ی طیبه در واقعِ زندگی تطبیق پیدا کند. براستی اگر همه این دین مبارک دانسته شود، اما در زندگی و واقعی که در آن به سر می‌بریم با عمل کردن به آن‌ها، تطبیق داده نشود، آیا نافع خواهد بود؟ به گونه‌ای که ادعای اسلام کرده و با این حال نه به عقیده که شالوده این دین می‌باشد، التزام داشته و نه نماز خوانده و حتی که نماز را به تمسخر گرفته و هرگاه به وی بگویی نماز بگزار، تو و نماز را به سخره گرفته و با این حال خود را مسلمانی بهتر از نمازگزاران بداند. براستی این چگونه مسلمانی است که برای دین و احکامات آن احترامی قائل نیست و بلکه گاهی آن‌ها را به باد تمسخر می‌گیرد، آیا این شخص معنای کلمه‌ی طیبه ای را که بر زبان آورده، می‌داند؟ آیا نمی‌داند که احترام به دین و شعائر آن از عمل بدانها مهم‌تر است، به گونه‌ای که بی‌احترامی و تمسخر به هر جزء دین، حتی یک عمل سنت، موجب خروج وی از اسلام می‌شود؛ درحالیکه با ترک همان سنت و مانند آن از دین خارج نمی‌گردد؟ براستی اینچنین افرادی چگونه دین را فهمیدند. آیا قرآن نمی‌خوانند که الله متعال بدانها دستور داده تا نماز را بر پا دارند، آیا این پروردگارشان نیست که از آن‌ها خواسته تا با ادای نماز از فرمانش سرپیچی نکند؟ آیا ندانسته که الله متعال سبب جهنم رفتن عده‌ای را ترک نماز و از نمازگزاران نبودن، معرفی کرده؟ براستی که باید در این دیدگاه خود تجدید نظر کرده و با نگاهی نو از دریچه سلف صالح این امت بر دین بنگرد و این دین و اساس آن را از دریچه‌ی اصلی آن که قرآن و سنت است، اتخاذ کرده و هوی و هوس و فهم غلط خود از دین را کنار گذاشته و فهم سلف صالح این امت را در همه‌ی امورات زندگی‌اش چراغ راه خود قرار داده و از جاده‌ای که آن‌ها در آن قدم گذاشتند، سر سوزنی خارج نگردد تا همچون آن‌ها در راه حق استوار و ثابت قدم حرکت کند و اینگونه نصرت‌های الله متعال را یکی پس از دیگری در همه‌ی جوانب مختلف زندگی‌اش با چشمان سر ببیند. آری، الله متعال هدف از خلقت مان را عبادت معرفی می‌کند و ما چاره‌ای جز اینکه خود را در مسیر عبادت قرار دهیم نداریم و در این راه باید مطیع کامل الله متعال و فرستاده‌اش باشیم و عذر و بهانه‌ها را کنار گذاشته و راضی به رضای الله متعال و فرستاده‌اش باشیم، چرا که الله متعال اینچنین عبادتی را از بنده‌اش می‌خواهد، الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾ [الأحزاب: 36].

هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه خدا و پيغمبرش داوري كرده باشند (وآن را مقرّر نموده باشند) اختياري از خود در آن ندارند (و اراده ايشان بايد تابع اراده خدا و رسول باشد). هر كس هم از دستور خدا و پيغمبرش سرپيچي كند، گرفتار گمراهي كاملاً آشكاري مي‌گردد.

آری، اگر می‌خواهیم جزو مومنین باشیم چاره‌ای جز اینکه در برابر الله عزوجل و دستورات فرستاده‌اش تسلیم مطلق باشیم، نداریم، الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾ [النساء: 65].

امّا، نه! به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن بشمار نمي‌آيند تا تو را در اختلافات و درگيري‌هاي خود به داوري نطلبند وسپس ملالي در دل خود از داوري تو نداشته وكاملاً تسليم (قضاوت تو) باشند.

بلکه باید با جان و دل در برابر اوامر الله و رسولش ندای ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ﴾ را سر داده و در این مسیر، استقامت را در جلوی چشمان خود قرار دهیم تا نصرت و مدد و یاری الله عزوجل را با چشمان خود علاوه بر آخرت در دنیا ببینیم.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠﴾ [فصلت: 30].

كساني كه مي‌گويند: پروردگار ما تنها الله است، وسپس (بر اين گفته خود كه اقرار به وحدانيّت است مي‌ايستند، وآن را با انجام قوانين شريعت عملاً نشان مي‌دهند، و بر اين راستاي خداپرستي تا زنده‌اند) پابرجا و ماندگار مي‌مانند (در هنگام آخرين لحظات زندگي) فرشتگان به پيش ايشان مي‌آيند (و بدانان مژده مي‌دهند) كه نترسيد و غمگين نباشيد و شما را بشارت باد به بهشتي كه (توسّط پيغمبران) به شما (مؤمنان) وعده داده مي‌شد.

آری، هرگاه تصمیم گرفتیم که فهم خود را همچون فهم صحابه و عمل خود را همچون عمل آن‌ها قرار دهیم، تنها آنوقت است که عزت و اقتدار را احساس می‌کنیم.

و در آخر از همه‌ی کسانی که در ترجمه این کتاب به هر نحوی یاری رساندند، تشکر کرده و از صمیم قلب برایشان این دعا را می‌خوانم:

یا واهب الإنسان أسباب الهدی

یا من بحمد العالمین تفردا

لي عند بابك دعوة فیها رجاء

واحشـر أحبابنا تحت عرشك سجدا

ثم اسقهم بید الحبیب محمدا

ماء هنیئا سلسبیلا طیبا

امین پورصادقی

تربت جام/ رمضان 1433


 مقدمه‌ی تحقیق

الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم، مالك یوم الدین، والصلاة والسلام على سیدنا محمد النبي الأمين، الهادي إلى صراطه المستقيم وعلى آله و صحبه وسلم أجمعين.

اما بعد:

ارزش هر کتابی به موضوع و آنچه که دربردارد، بستگی دارد و بر ارزش این کتاب همین کافی است که در مورد نماز و آنچه که مخصوص آنست، سخن می‌گوید. نمازی که ستون اسلام و رکن جدا کننده‌ی کفر و ایمان می‌باشد و از جهتی دیگر در واقع پناهگاه و مامن و پایگاه آرامش و سکون، برای کسی است که آن را به طور جدی انجام داده و با آن نگرانی و پریشانی‌ها را حل کرده و اراده‌ی آسودگی از مشکلات و نگرانی‌های دنیا را دارد. و در قدر و منزلت نماز همین کافی است که اولین آنچه که بنده در مورد آن، مورد محاسبه قرار می‌گیرد، نماز می‌باشد - چه زمانی که در قبر قرار می‌گیرد و چه زمانی که در پیشگاه پروردگارش حاضر می‌گردد - از اینرو اگر نمازش صحیح بود، به تبع آن بقیه‌ی اعمالش نیز صحیح و درست می‌باشد و اگر نمازش فاسد بود، بقیه‌ی اعمالش نیز فاسد می‌گردد. براستی که الله متعال مقام آن را بزرگ دانسته و اهلش را گرامی داشته و منزلت بخشیده است. و در میان سایر عبادات، به طور مخصوصی، در بسیاری از مواضع قرآن کریم از آن به ذکر، تعبیر کرده است. جدای از اینکه الله عزوجل نماز را در آسمان‌ها، در مکانی که تنها برای پیامبر ما مخصوص قرار داده  شده بود، فرض کرده است.

از امام احمد روایت است که فرمودند: هر سبک شمارنده­ی نماز و تحقیر کننده­ی آن در واقع سبک شمارنده و تحقیر کننده و توهین کننده­ی به اسلام می‌باشد. و فقط بهره­ی آنان از اسلام به قدر بهره‌ی شان از نماز می‌باشد و رغبتشان به اسلام به اندازه‌ی رغبتشان به نماز می‌باشد. پس ای بنده الله، نفست را بشناس و از اینکه الله عزوجل را در حالی ملاقات کنی که بهره‌ای از اسلام در نزدت نباشد، برحذر باش. از اینرو قدر و منزلت اسلام در قلبت همانند قدر و ارزش نماز در قلبت می‌باشد.

از آنجاییکه نماز در اسلام جایگاه و مرتبه‌ای بس بزرگ و خطیر دارد بر ما واجب است که حکم و حکمت و صفت و اسرارش را بشناسیم تا آن را بر وجه صحیح و کامل، همان گونه که برای ما تشریع شده، ادا کنیم. تا به این فرموده‌ی الله عزوجل ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ﴾ [العنكبوت: 45]. لبیک گفته و این امر رسول الله ﷺ‬ (صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي) را اجابت کرده باشیم.

هرگاه به این ضرورت ایمان آوردیم، بر ما لازم است که فردی موثق و واعظی ملتزم و عالمی ماهر بیابیم تا از این نماز برای ما سخن بگوید. در حقیقت مصنف این کتاب، گمشده ای است که ما در جستجوی آن می‌باشیم که آثارش و هرکس که در مورد او سخن گفته شاهد بر آنست، که شخصیت وی را برایتان در صفحاتی بعد بازگو می‌کنم. ان شاء الله.

مصنف رحمه الله - همانطور که خواهی دید - کتابش را با سخن از حکم تارک الصلاة و اقوال علما در کفر و قتلش، آغاز کرده است و ادله‌ی کتاب و سنت و اقوال صحابه و دیگران را در این مساله ذکر می‌کند. سپس از نماز جماعت و حکم وجوب آن و از کسی که در نماز رکوع و سجده را کامل ادا نمی‌کند و حالتی همچون نوک زدن دارد و مقدار نماز رسول اللهﷺ‬، سخن به میان آورده است. به دنبال آن اسرار نماز از قیام و رکوع و سجده و سلام دادن را ذکر می‌کند. و کتابش را با ایراد سیاق نماز رسول الله ﷺ‬ با سخن گفتن از قیام و قرائت و رکوع و بلند شدن از آن و سجده و نشستن بین دو سجده و دعای قبل از سلام آنحضرت ﷺ‬، و ذکر سنت‌های موکده، ختم کرده است. که همه‌ی این‌ها با اسلوب و شیوه‌ای جالب و مهیج و مقرون به ادله‌ی شرعی می‌باشد. با این حال به دلیل رغبت ناشر نسبت به علم و اهلش، که الله متعال وی را پاداش نیکو دهد، ندای او را لبیک گفته و به تنظیم و ترتیب نص کتاب پرداخته و غریب آن را شرح و احادیث و آثارش را تخریج کرده و عنوان‌های اصلی و جانبی را طبق مضامین و محتویات آن به عنوان خدمتی برای این کتاب ارزشمند، که عظمتش را موضوعی که در بردارد بیان می‌کند، همانطور که در قبل بیان کردیم، وضع کردم. و از الله متعال می‌خواهم که ما را در التزام به احکام و تعالیم دینش، با تاسی از رسول الله ﷺ‬ در همه‌ی این‌ها، موفق بگرداند، کسی که از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید، ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾ [النجم: 4]. و هر آنچه می‌گوید کلامی است که بدو وحی می‌شود. والحمدلله رب العالمين والعاقبة للمتقين.

کتب ابوعبدالله

المدینة المنورة

فی 27 رمضان 1410هجری


 شناختی از مؤلف

ایشان محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد بن حریز الزرعی ثم الدمشقی ملقب به ابن قیم جوزیه می‌باشد چرا که پدرش قَیّم مدرسه‌ای بود که ابن جوزی آن را در دمشق در نزدیکی مسجد جامع اموی بنا کرده بود. در سال 391 چشم به جهان گشود و در جَوّی علمی، در حالیکه دوستدار علم و همنشین علما بود، رشد کرد. ابن قیم رحمه الله علمش را از گروهی از علمای عصر خویش فراگرفت، پس حدیث را شنید و لغت عربی را خواند و فقه و فرائض را فرا گرفت تا اینکه یکی از ائمه‌ی کبار شد. شاگرد وی ابن رجب در مورد او می‌گوید: در مذهب حنبلی تفقه کرد تا اینکه ماهر شده و فتوا می‌داد و با شیخ تقی الدین (ابن تیمیه) ملازم شد و از وی علومی را فراگرفت و در علوم اسلامی، کارشناس و متخصص شد. عارف به تفسیر بود، به گونه‌ای که کسی قادر به همراهی با او نبود و به اصول دین و همچنین به حدیث و معانی آن و فقه و نکات ظریف استنباط از آن، احاطه داشت، به گونه‌ای که کسی در این زمینه به قدر و منزلت وی نرسید. ابن قیم به علم سلوک و کلام اهل تصوف و اشارات و پیچیدگی‌های آن عالم بود. درحقیقت وی در هریک از این فنون ید طولایی داشت. (طبقات الحنابلة2/448)

اما از دین و اخلاق، به حظ وافری از زهد و عبادت و تقوا و ورع رسیده بود و بسیار دوست داشتنی بود به گونه‌ای که کسی بر او حسد نورزیده و او را مورد آزار و اذیت قرار نمی‌داد. وی در امور مختلف بی‌باک و دلیر بود و گاهی از علمای عصرش آزرده می‌شد و گاهی آن‌ها از وی آزرده می‌شدند. همراه شیخش ابن تیمیه رحمهما الله زندانی شده و شکنجه شد و رنج و سختی‌های بسیاری به سوی وی در جریان بود.

ابن قیم همانطور که در مصادر معرفی شخصیتش آمده و همانگونه که آثارش دلالت دارد، دارای اطلاعات وسیع و بهره‌ای نیکو و صاحب مکتب عظیمی بوده است، به گونه‌ای که دوستش ابن کثیر در تاریخ «البداية والنهاية» در مورد وی می‌گوید: از کتب، آنچه که برای دیگران مهیا نشده بود، بدست آورد به گونه‌ای که تحصیل یک دهم کتب سلف و خلف برای وی حاصل شد.

بر این اساس جای تعجب نیست، اگر مولفات بزرگ و آثار زیادی در حدود ده‌ها کتاب از وی بیابیم. به عنوان مثال از این مولفات می‌توان کتب زیر را نام برد که گوشه‌ای از آثار وی می‌باشد: زاد المعاد، تهذیب مختصر أبي داود، مفتاح دار السعادة، بدائع الفوائد، مدارج السالکین، الطرق الحکمیة في السیاسة الشرعیة، الوابل الصيب من الكلم الطيب، تحفة المودود بأحكام المولود، الروح، حادی الأرواح، جلاء الأفهام في فضل الصلاة على محمد خير الأنام، روضة المحبين ونزهة المشتاقين، اجتماع الجيوش الإسلامية علی غزو المعطلة والجهمیة، الصواعق المرسلة في الرد على الجهمية والمعطلة، إغاثة اللهفان من مصايد الشيطان، الفروسية، الداء والدواء، و کتاب الصلاة وأحكام تاركها - کتابی که در پیش روی دارید- و غیره...

اما وفات ایشان در شب پنج شنبه، 13ماه رجب، سال 751 هجری بود، که بر ایشان در مسجد جامع اموی نماز خوانده شد و در مقبره‌ی باب الصغیر بعد از تشییع جنازه‌ای که قضات و علما و صالحین شاهد آن بودند با ازدحام مردم در حمل جسد ایشان، درحالیکه عمرش شصت سال کامل شده بود، دفن شد. رحمت الله عزوجل بر او باد و الله متعال او و ما را در بهشت وسیعش جای دهد.


 صورت استفتاء که مؤلف کتابش را برآن بنا نهاده

علمای بزرگوار و پیشوا، کسانی که الله عزوجل آن‌ها را موفق و ارشاد و هدایت و راهنمایی نصیبشان کرده، در مورد کسی که عمدا نماز را ترک می‌کند، چه می‌گویند؟ آیا قتلش واجب است یا نه؟ و اگر کشته شود، همچون کافر و مرتد کشته می‌شود، به گونه‌ای که غسل نشده و نماز بر او خوانده نمی‌شود و در مقابر مسلمین دفن نمی‌شود، یا اینکه بر اساس حد، با وجود مسلمان بودن، کشته می‌شود؟

آیا با ترک نماز اعمال باطل شده و نابود می‌شود یا نه؟

آیا خواندن نماز روز در شب و خواندن نماز شب در روز، قبول می‌شود؟

آیا نماز کسی که به تنهایی نماز می‌گزارد، صحیح است - در حالیکه قادر به ادای آن با جماعت می‌باشد - یا نه؟ اگر صحیح است، آیا با ترک نماز جماعت گنه کار است یا نه؟

آیا حضور در مسجد برای برگزاری جماعت شرط است یا اینکه برپا کردن جماعت در خانه جایز است؟

حکم کسی که همچون نوک زدن کلاغ نماز می‌گزارد و رکوع و سجده‌ی آن را کامل ادا نمی‌کند، چیست؟

مقدار نماز رسول الله ﷺ‬ چقدر بوده است؟

حقیقت تخفیفی که رسول الله ﷺ‬ از آن خبر دادند و فرمودند: (صل بهم صلاة أخفهم) چیست؟ و معنای این فرمایش رسول الله ﷺ‬ به معاذ t چیست که فرمودند: (أَفَتَّانٌ يَا مُعَاذُ؟)؟

سیاق نماز رسول الله ﷺ‬ از تکبیر تا هنگام فارغ شدن از نماز، چگونه بوده است؟ به طور مختصر به گونه‌ای که سوال کننده شاهد آن باشد، بیان کنید؟

الله متعال کسانی را که بر راه راست هستند، ارشاد و راهنمایی کند و بین بیان حکم و دلیل جمع کند. براستی که الله متعال از اهل جهل، عهد و میثاقی مبنی بر تعلیم دیدن نگرفته، مگر پس از اینکه از اهل علم عهد و پیمان گرفته که بیاموزند و حقایق را تبیین کنند.

جواب:

الشیخ، الإمام، العلامة، بقية السلف، ناصر السنة وقامع البدعة، شیخ شمس الدین محمد بن ابی بکر الحنبلی معروف به ابن قیم جوزی رضی الله عنه و ارضاه، که الله عزوجل بهشت جاویدان را جایگاه وی قرار دهد، در مورد سوالات با این قول جواب می‌دهد:

الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسيئات أعمالنا من يهد الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له وأشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدًا عبده و رسوله، صلى الله عليه وعلى آله وأصحابه وأزواجه وسلم تسليمًا كثيرًا.


 کسی که عمداً نماز را ترک می‌کند چه عقوبتی دارد؟

جواب مساله اول و آن اینکه: مسلمانان در این اختلافی ندارند که ترک عمدی نماز از بزرگترین گناهان و از بزرگترین کبائر می‌باشد، و گناهش در نزد الله متعال بزرگتر از گناه قتل نفس و غارتگری و زنا و سرقت و شراب خوردن بوده، و شخصی که عمدا نماز را ترک می‌کند، درمعرض عقوبت و عذاب و خشم الله عزوجل و رسوایی در دنیا و آخرت می‌باشد. اما در کفر و قتل و کیفیت کشته شدن وی اختلاف کرده و به دو دسته تقسیم شده‌اند:

[دسته‌ی اول:] سفیان بن سعید الثوری، ابوعمرو الاوزاعی ([1])، عبدالله بن مبارک، حماد بن زید، وکیع بن جراح، مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، و اصحابشان، به قتل این شخص فتوا داده‌اند. اما در کیفیت قتلش اختلاف کرده‌اند. جمهور این علما می‌گویند: با ضربه‌ی شمشیر بر گردنش، کشته می‌شود. بعضی از شافعیه گفته‌اند: با چوب آنقدر بر وی ضربه زده می‌شود، تا توبه کند یا بمیرد. و ابن شریح می‌گوید: با شمشیر آنقدر به وی سیخ زده می‌شود تا بمیرد. چرا که این روش در مجازات کردن وی رساتر و امید به بازگشت وی از این کردارش، بیشتر می‌باشد. جمهور بر این فرمایش رسول اللهﷺ‬ استناد کرده‌اند، که می‌فرمایند ([2]): (إِنَّ اللهَ كَتَبَ الْإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ، فَإِذَا قَتَلْتُمْ فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ) همانا خداوند خوبي کردن را بر هر چيز فرض کرده است، لذا هرگاه کشتيد به بهترين روش بکشيد.

و زدن گردن با شمشیر، نیکوترین شیوه‌های کشتن و سریع‌ترین شیوه‌ی خروج روح از بدن می‌باشد و الله عزوجل در قتل کفار و مرتدین، گردن زدن آن‌ها بدون سیخ زدن با شمشیر، را سنت قرار داده است ([3]). و فقط در حق فردی که ازدواج کرده و زنا می‌کند، کشته شدن از طریق رجم و سنگسار ([4]) مشروع شده است تا اینکه درد بر تمام بدنش برسد، چرا که با ارتکاب عمل زنا، لذت حرام بر تمام بدنش رسیده است، و این قتل از شنیع‌ترین انواع قتل‌ها می‌باشد، وانگیزه‌ی دعوت به سوی زنا در طبیعت و سرشت افراد گوناگون، انگیزه‌ای قوی می‌باشد، از اینرو غلظت این عقوبت در مقابل قوت انگیزه‌ی آن قرار داده شده که علاوه بر آن، یادآوری بر عقوبت الله متعال بر قوم لوط می‌باشد که با ارتکاب فاحشه با سنگ رجم شدند.

[دسته‌ی دوم:] ابن شهاب زهری، سعید بن مسیب، عمربن عبدالعزیز، ابوحنیفه، داود بن علی و مزنی در مورد کسی که عمدا نماز را ترک می‌کند، می‌گویند: این شخص زندانی می‌شود تا اینکه بمیرد یا توبه کند و کشته نمی‌شود. و بر این مذهب به روایت ابوهریره از رسول اللهﷺ‬ استناد کرده‌اند که فرمودند ([5]): (أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، فَإِذَا قَالُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ، وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللهِ) امر شدم تا با مردم بجنگم تا اینکه بگویند: لااله الا الله، پس هرگاه لاإله إلاالله بگویند، خون‌ها و اموالشان از جانب من مورد عصمت قرار می‌گیرند مگر به حقی که شایسته‌ی آن هستند و حسابشان با الله متعال می‌باشد.

و از ابن مسعودt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([6]): (لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللهِ، إِلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ: الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ) ريختن خون مسلماني که شهادت می‌دهد که هیچ معبود به حقی جز الله نیست، جايز نيست؛ مگر بسبب يکي از اين سه مورد: فردي که ازدواج کرده باشد و بعد ازآن مرتکب زنا شود، اگر انسان ديگري را بکشد، به سبب قصاص کشته شود و شخصي که دين و آيين خويش را ترک کند و جماعت مسلمانان را رها سازد.

و گفته‌اند: از آنجاییکه نماز از شرایع عملی می‌باشد، ترک کننده‌ی آن کشته نمی‌شود، همچون کسی که زکات و حج را ترک کند.


 آیا قتل تارک الصلاة واجب است؟

جواب مساله دوم و آن اینکه: گروهی که قتل تارک الصلاة را واجب می‌دانند، می‌گویند:

الله متعال در سوره توبه آیه 5 می‌فرماید: ﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾ هنگامي كه ماه‌هاي حرام پايان گرفت، مشركان را هركجا بيابيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در همه كمينگاه‌ها براي آنان بنشينيد. اگر توبه كردند و (از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند وبراي نشان دادن آن) نماز خواندند و زكات دادند، (ديگر از زمره شمايند وايشان را رها سازيد و) راه را بر آنان باز گذاريد. بيگمان خداوند داراي مغفرت فراوان و رحمت گسترده است.

از اینرو الله متعال به کشتن مشرکان امر کرده است تا اینکه از شرکشان توبه کرده و نماز بگزارند و زکات بدهند. و هرکس بگوید ترک کننده‌ی نماز کشته نمی‌شود در حقیقت می‌گوید: هرگاه شخصی از شرکش توبه کند، حکم قتل از وی ساقط می‌شود، گرچه نماز نخواند و زکات ندهد. واین خلاف ظاهر قرآن می‌باشد.

در صحیحین از ابوسعید خدریt روایت است که می‌گوید: علی بن ابی طالبt در حالیکه در یمن بود، پاره‌ای از طلا را به سوی رسول اللهﷺ‬ فرستاد که رسول اللهﷺ‬ آن را بین چهار نفر تقسیم کردند. مردی گفت: یا رسول الله، تقوای خدا را پیشه کن. پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([7]): (وَيْلَكَ، أَوَلَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الأَرْضِ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ؟) وای برتو، آیا من شایسته‌ترین اهل زمین بر تقوای الله نیستم؟ سپس آن مرد بازگشت. خالد بن ولیدt گفت: یا رسول الله، گردن وی را بزنم؟ فرمودند: (لاَ، لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي) نه، شاید که نماز می‌خواند. خالدt گفت: چه تعداد از نمازگزاران هستند که به زبان چیزی می‌گویند که در قلبشان نیست! رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنِّي لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلاَ أَشُقَّ بُطُونَهُمْ) من ماموریت نیافته‌ام که از باطن مردم خبر دهم، و شکم مردم را بشکافم.

رسول اللهﷺ‬ در این حدیث نماز را مانع از قتل وی قرار دادند، که این عمل ایشان بر آن دلالت دارد که: کسی که نماز نمی‌خواند، کشته می‌شود. و بر این اساس است که در حدیث دیگری آمده است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([8]): [إِنِّي نُهِيتُ عَنْ قَتْلِ الْمُصَلِّينَ] من از کشتن نماز گزاران نهی شده‌ام. که این حدیث هم دلیلی بر آنست که الله متعال از قتل غیر از نمازگزاران، نهی نکرده است.

امام احمد و شافعی در مسندهایشان ([9]) از عبیدالله بن عدی بن خیار روایت می‌کنند که مردی از انصار به وی گفت: درحالیکه رسول اللهﷺ‬ در مجلسی حضور داشتند بر ایشان وارد شده و در مورد کشتن فردی از منافقین کسب اجازه نمود، که رسول اللهﷺ‬ صدایشان را بلند کرده و آشکارا فرمودند: (أَلَيْسَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ؟) آیا به کلمه طیبه «لا اله الا الله» شهادت نمی‌دهد؟ آن مرد انصاری گفت: آری شهادت می‌دهد، اما شهادتی برای او نیست. [و بدو نفعی نمی‌رساند] رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (أَلَيْسَ يَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ؟) آیا شهادت نمی‌دهد که محمد فرستاده‌ی الله است؟ وی گفت: آری شهادت می‌دهد، اما شهادتی برای او نیست. [و بدو نفعی نمی‌رساند] فرمودند: (أُولَئِكَ الَّذِينَ نَهَانِي اللَّهُ عَنْ قَتْلِهِمْ) آن‌ها کسانی هستند که الله عزوجل مرا از کشتن آن‌ها نهی کرده است. و این حدیث بر این دلالت دارد که رسول الله از قتل کسی که نماز نمی‌گزارد، نهی نشده است.

و در صحیح مسلم از ام سلمهل روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([10]): (إِنَّهُ يُسْتَعْمَلُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ، فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ، فَمَنْ كَرِهَ فَقَدْ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْكَرَ فَقَدْ سَلِمَ، وَلَكِنْ مَنْ رَضِيَ وَتَابَعَ) پادشاهانی بر شما حاکم خواهد شد که بعضی از اقدامات آن‌ها را نیک و مطابق با شرع و برخی را مخالف با شرع می‌یابید. از اینرو هرکس آن را (در دل) ناپسند دانست، (ولی توانایی قولی و عملی برای مبارزه با آن نداشت، تنها با همین ناپسند دانستن وظیفه‌اش را ادا کرده و) از گناه بری می‌گردد و هرکس با آن مخالفت و به قدر توانایی خود مبارزه کند (از گناه تایید ظلم و منکر) سالم می‌ماند، ولی کسی که به عمل آن‌ها راضی باشد و از آن‌ها پیروی کند، (عاصی و گنه کار و نافرمان است). صحابه گفتند: یا رسول الله، آیا با آن‌ها بجنگیم؟ فرمودند: [لَا، مَا صَلَّوْا] نه، تا زمانیکه نماز می‌خوانند (با آن‌ها حق جنگ ندارید).

و در صحیحین از عبدالله بن عمرt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([11]): (أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ) ماموریت یافته‌ام که با مردم بجنگم تا اینکه شهادت دهند که معبود به حقی جز الله نیست و محمد فرستاده‌ی اوست، و نماز برپادارند و زکات بپردازند. هرگاه چنین کنند، خون‌ها و مال‌هایشان را از من بازداشته‌اند مگر براساس حقی در اسلام، و حسابشان با خداست.

وجه استدلال به این حدیث از دو جهت می‌باشد:

1-   رسول اللهﷺ‬ به قتال با مردم امر شده‌اند تا اینکه نماز بگذارند.

2-   وجه دوم، این فرمایش رسول الله می‌باشد: [الا بحقها] مگر به خاطر حقی در اسلام. و نماز از بزرگترین حقوق اسلام می‌باشد. (که در صورت پایمال شدن آن، فردی که حقوقش را زیر پا کند شایستگی کشته شدن راپیدا می‌کند).

و از ابوهریرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([12]): (أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ، حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، ثُمَّ حُرِّمَتْ عَلَيَّ دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ) امر شدم تا با مردم بجنگم تا اینکه شهادت دهند، هیچ معبود به حقی جز الله نیست، و نماز بگذارند و زکات بپردازند. پس (از انجام این اعمال) خون‌ها و اموالشان بر من حرام شده و حسابشان با الله عزوجل می‌باشد.

بنابراین رسول اللهﷺ‬ بر قتال با مردم امر شده تا اینکه نماز را بر پا دارند و خونها و مال‌هایشان تنها پس از اقرار به شهادتین و برپا کردن نماز و پرداخت زکات حرام می‌گردد و در حقیقت خون‌ها و اموالشان قبل از انجام این اعمال حرام نبوده و بلکه مباح می‌باشد.

و از انس بن مالکt روایت است که گفت: زمانیکه رسول اللهﷺ‬ وفات یافتند، عرب مرتد شدند. پس عمرt گفت: ابوبکر، چگونه با عرب می‌جنگی؟ ابوبکرt گفت: براستی که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([13]): (أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ) ماموریت یافته ام که با مردم بجنگم تا اینکه شهادت دهند که معبود به حقی جز الله نیست و من فرستاده‌ی او هستم، و نماز گزارده و زکات بپردازند.

مقید بودن این احادیث خود بیانگر آنست که مقتضای حدیث مطلق می‌باشد که بدان بر عدم قتل تارک الصلاة احتجاج می‌کنند، باوجودیکه حدیث، حجتی بر علیه آن‌ها می‌باشد، چرا که عصمت خون و مال را تنها با حقوق اسلام ثابت می‌کند و نماز علی الاطلاق موکدترین حقوق آن می‌باشد.

اما حدیث ابن مسعودt که در آن آمده است: [لا یحل دم امرئ مسلم الا باحدی ثلاث] خون مسلمان جز در سه حالت حلال نیست، حجت و دلیلی برای ماست، چرا که ترک کننده‌ی نماز با این عملش تحت عنوان «تارك لدينه» قرار می‌گیرد. درحالیکه نماز بزرگ‌ترین رکن دین [در اعمال بدنی] می‌باشد، خصوصا زمانیکه قائل به کافر بودن تارک الصلاة باشیم، که در این صورت دین را به طور کامل ترک کرده است و اگر تارک الصلاة را تکفیر نکرده و کافر ندانیم، براستی که ستون دین را ترک کرده است.

امام احمد می‌گوید ([14]): در حدیث آمده است که: (لَا حَظَّ فِي الْإِسْلَامِ لِمَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ) برای کسی که نماز را ترک می‌کند، هیچ بهره‌ای در اسلام نیست.

و عمر بن خطابt نامه‌هایی به سوی استانها می‌نوشت که: مهمترین امور شما در نزد من نماز است، پس هرکس آن را حفظ کند، دینش را حفظ کرده است و هرکس آن را ضایع کند، کمتر از آن را نیز ضایع می‌کند و هیچ بهره‌ای در اسلام برای کسی که نماز را ترک می‌کند، نیست.

امام احمد می‌گوید: هر سبک شمارنده و تحقیر کننده‌ی نماز، در حقیقت سبک شمارنده‌ی اسلام و تحقیر و توهین کننده‌ی به اسلام می‌باشد و فقط بهره‌ی آن‌ها از اسلام به قدر نصیب شان از نماز می‌باشد و رغبتشان به اسلام به قدر رغبتشان به نماز می‌باشد. پس ای بنده الله، نفست را بشناس و از اینکه الله متعال را در حالی ملاقات کنی که بهره‌ای از اسلام در نزدت نباشد، برحذر باش. از اینرو قدر و منزلت اسلام در قلبت همانند قدر و ارزش نماز در قلبت می‌باشد.

و از رسول اللهﷺ‬ حدیثی روایت شده که فرمودند ([15]): (الصَّلَاةَ عَمُودُ الدِّينِ) نماز ستون دین است. [و در جایی دیگر می‌فرمایند ([16]): (رَأْسُ الأَمْرِ الإِسْلاَمُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ، وَذِرْوَةُ سَنَامِهِ الجِهَادُ) راس دین اسلام است، و ستون آن نماز و قله‌ی رفیعش جهاد است.]

آیا نمی‌دانی هرگاه ستون چادر و سایبان سقوط کند، چادر سقوط می‌کند و طناب‌ها و میخ‌های دیگر، برای برپایی آن سودی ندارد؟ و هرگاه ستون چادر قائم باشد، طناب‌ها و میخ‌ها نافع می‌باشد. نماز در اسلام اینچنین است. [نماز در اسلام همچون این ستون می‌باشد که اعمال دیگر در برابر آن به مانند طناب‌ها و میخ‌ها می‌باشند که همه با هم چادر اسلام را برپا کرده‌اند، و در صورتی که ستون اسلام یعنی نماز نباشد، دیگر اعمال در برپایی چادر اسلام سودی ندارند و با وجود آن‌ها چادر اسلام سقوط می‌کند].

در حدیث آمده است که ([17]): (إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَلَاتُهُ فَإِنْ تُقُبِّلَتْ مِنْهُ تُقُبِّلَ مِنْهُ سَائِرُ عَمَلِهِ، وَإِنْ رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ عَلَيْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ) اولین چیزی که بنده در روز قیامت در مورد آن مورد محاسبه قرار می­گیرد، نماز می‌باشد. که اگر نمازش قبول شود، به سبب آن سایر اعمالش نیز قبول می‌شود و اگر نمازش مردود شده و به سوی وی باز گردانده شود، سایر اعمالش نیز مردود می‌گردد.

بنابراین نماز آخر دین ما می‌باشد، و اولین عملی است که فردای قیامت در مورد آن سوال می‌شویم. حال که نماز آخرین چیزی است که در اسلام از بین می‌رود و آخر دین می‌باشد، پس از نابودی و ضایع شدن آن، نه اسلامی باقی می‌ماند و نه دینی. همه‌ی این‌ها کلام امام احمد می‌باشد ([18]).

اولین چیزی که در اسلام فرض شد، نماز بود و آخرین چیزی که از دین نابود می‌شود، نماز می‌باشد ([19])، از اینرو نماز، اول و آخر اسلام می‌باشد، بنابراین اگر اول و آخر اسلام از بین برود، همه‌ی آن نابود می‌شود و هر چیزی اول و آخرش از بین برود، یقینا همه‌ی آن از بین می‌رود.

مقصود آنست که حدیث عبدالله بن مسعودt ([20]) از قوی‌ترین دلایل بر قتل تارک الصلاة می‌باشد.

 اختلاف قائلین به قتل ترک کننده‌ی نماز:

قائلین به قتل ترک کننده‌ی نماز در اموری با هم اختلاف کرده‌اند:

 مساله اول: آیا از تارک الصلاة استتابه می‌شود یا نه؟

مشهور آنست که استتابه می‌شود و [از وی خواسته می‌شود تا توبه کند و این فرصت به وی داده می‌شود] پس اگر توبه کرد، رها می‌شود و گرنه کشته می‌شود و این قول شافعی و احمد و یکی از دو قول درمذهب مالک می‌باشد.

ابوبکر طرطوشی در «تعلیقش» می‌گوید: مذهب مالک از این قرار است که به تارک الصلاة گفته می‌شود، نماز بگزار، بنابراین اگر تا زمانیکه وقت نماز باقی است، نماز گزارد، رها می‌شود و اگر امتناع ورزید تا اینکه وقت نماز خارج شد، کشته می‌شود. و اینکه آیا استتابه می‌شود یا نه، بعضی از اصحاب ما می‌گویند از وی خواسته می‌شود تا توبه کند، پس اگر توبه کرد که خوب، و گرنه کشته می‌شود و بعضی دیگر می‌گویند، از وی استتابه نمی‌شود، چرا که این حد هم همچون حدود دیگر که بر وی بدون استتابه اجرا می‌شود، می‌باشد که با وجود توبه بازهم حد از آن‌ها برداشته نمی‌شود، همچون سارق و زناکار که در صورت توبه بازهم حد از آن‌ها ساقط نمی‌گردد.

این قول، گوینده‌اش را بدان ملزم می‌کند که تارک الصلاة براساس حد کشته می‌شود، از اینرو اگر حد ترک کننده‌ی نماز کشته شدن باشد، ترک کننده‌ی نماز همچون کسی است که حد وی به سبب زنا[ی محصنه] و محاربه، قتل می‌باشد. و خاصیت حدود آنست که به دلیل اسباب متقدمه‌ی آن واجب می‌شود و پس از رفع آن به سوی امام مسلمین، توبه، آن را ساقط نمی‌کند. اما کسی که می‌گوید ترک کننده‌ی نماز براساس کفرش کشته می‌شود، اینگونه برخوردی بر وی لازم نمی‌باشد، چرا که وی ترک کننده‌ی نماز را همچون مرتد قرار داده است، از اینرو در صورت اسلام آوردن، حکم قتل از وی ساقط می‌شود.

طرطوشی می‌گوید: و حکم طهارت و غسل جنابت و روزه در نزد ما اینچنین است. پس اگر شخصی بگوید: وضو نمی‌گیرم و از جنابت غسل نمی‌کنم و روزه نمی‌گیرم، بدون استتابه کشته می‌شود. و در این حالت یکسان است که وی بگوید: نماز بر من فرض است یا اینکه فرضیتش را انکار کند. [چرا که حد ترک این اعمال در نزد طرطوشی، قتل می‌باشد. بر این اساس با وجود قائل بودن به فرضیت نماز، به سبب حد، ترک کننده‌ی آن اعمال کشته می‌شود و در حالت دوم در صورت انکار فرضیت نماز به سبب ارتداد کشته می‌شود].

می گویم (ابن قیم): این مقوله ایست که طرطوشی از بعضی از اصحابش حکایت می‌کند، که تارک الصلاة بدون استتابه کشته می‌شود و این روایتی از مالک می‌باشد. و در مورد استتابه‌ی مرتد از احمد دو روایت و از شافعی دو قول می‌باشد.

کسانی که بین استتابه‌ی مرتد و ترک کننده‌ی نماز فرق می‌گذارند، معتقدند که استتابه‌ی مرتد غیر از استتابه‌ی ترک کننده‌ی نماز می‌باشد - همچون یکی از دو روایت که از امام مالک روایت شده که - می‌گوید: واضح و آشکار است که مسلمان دینش را جز به دلیل شبهه‌ای که بر وی عرضه شده و مانع بقای او در دینش شده، ترک نمی‌کند، از اینرو به امید زوال آن شبهه از وی استتابه می‌شود، [چرا که با زوال شبهه امید بازگشت وی می‌باشد] اما ترک کننده‌ی نماز با وجود اقرارش به وجوب نماز، دیگرمانعی برای جلوگیری از کشته شدن وی باقی نمانده و مهلتی برای او باقی نمی‌ماند.

قائلین به استتابه‌ی ترک کننده‌ی نماز در جواب ایشان می‌گویند: این قتل به دلیل ترک واجبی است که برای آن، استتابه مشروع قرار داده شده است. از اینرو همچون وجوب استتابه از قتلی که براساس ارتداد می‌باشد، استتابه از وی واجب می‌باشد. گفتند: بلکه استتابه در اینجا سزاروارتر می‌باشد، چرا که احتمال رجوع وی از این عملش بیشتر می‌باشد، و التزامش به اسلام وی را وادار به توبه و از عقوبت دنیوی و اخروی وی را خلاص می‌گرداند. و این قول، قول صحیح می‌باشد، چرا که بدترین احوالش آنست که همچون مرتد قرار داده شود و صحابه هم بر قبول توبه‌ی مرتدین و مانعین زکات متفقند و الله متعال در سوره انفال آیه 38 می‌فرماید: ﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ...﴾ (اي پيغمبر،) به كافران بگو: (درگاه توبه هميشه باز است و) اگر (از كفر وعناد) دست بردارند، گذشته اعمالشان بخشوده مي‌شود. که آیه مرتد و غیر مرتد را در بر می‌گیرد.

و تفاوتی که میان قتل ترک کننده‌ی نماز بر اساس حد، و قتل زنا کار (محصنه) و محارب می‌باشد، اینست که: قتل ترک کننده‌ی نماز، به سبب اصرار وی بر ترک آن در آینده و گذشته می‌باشد بر خلاف کسی که به سبب حد زنا و محاربه کشته می‌شود. چرا که سبب قتل در این موارد، جنایتی است که در گذشته، پیش از حد انجام داده‌اند، از اینرو راهی برای وی به منظورادامه دادن آن، باقی نمانده است، ولی برای ترک کننده‌ی نماز راهی برای جبران نماز با انجام دادن آن بعد ازخروج وقتش در نزد ائمه‌ی اربعه و غیر ایشان می‌باشد، و کسانی از اصحاب امام احمد می‌گویند: راهی برای ترک کننده‌ی عمدی نماز در جبران آن پس از وقت نیست - همانطور که عده‌ای از سلف صالح بر آن معتقد بودند­-. می‌گویند: در بحث ترک کننده‌ی نماز، کشته شدن به سبب ترک نماز می‌باشد، که ترک آن با انجام دادن آن از بین می‌رود، اما در زنا و محاربه، کشته شدن، به سبب انجام افعالی می‌باشد که در گذشته انجام شده است و فعلی که در گذشته انجام شده با ترک کردن آن زایل نمی‌گردد.

 مساله دوم: ترک کننده‌ی نماز کشته نمی‌شود، تا اینکه به سوی برپاکردن نماز خوانده شده و سپس امتناع ورزد

در حالیکه خواندن وی به سوی نماز، مداوم نمی‌باشد. بر این اساس است که رسول اللهﷺ‬ درمورد خواندن نماز نافله پشت امرایی که نماز را با تاخیر می‌اندازند تا اینکه وقتش خارج می‌شود، اجازه دادند و به جنگیدن با آن‌ها دستور نداده و به قتال با آن‌ها نیز اجازه ندادند، چرا که آن‌ها بر ترک نماز اصرار نمی‌ورزند. پس اگر ترک کننده‌ی نماز به سوی نماز فراخوانده شد و بدون هیچ عذری امتناع ورزید، تا اینکه وقت نماز خارج شد، ترک نماز و اصرارش بر آن نیز محقق می‌گردد.

 مساله سوم: با ترک چند نماز کشته می‌شود؟ با ترک یک نماز یا دو نماز ویا سه نماز؟

در این مورد بین علما اختلاف می‌باشد:

سفیان ثوری و مالک و احمد در یکی از دو روایت که از ایشان نقل شده، می‌گویند: با ترک تنها یک نماز کشته می‌شود. و ظاهر مذهب شافعی و احمد نیز همین قول می‌باشد. و دلیل این قول، احادیثی است که در قبل گذشت و دال بر قتل ترک کننده‌ی نماز بود.

و از معاذ بن جبلt روایت شده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([21]): (مَنْ تَرَكَ صَلَاةً مَكْتُوبَةً مُتَعَمِّدًا فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللَّهِ) هرکس که نماز فرض را عمدا ترک کند، براستی که عهد وامان الهی از وی برداشته می‌شود.

و از ابو درداءt روایت است که گفت ([22]): ابوالقاسمﷺ‬ مرا سفارش کرد که نماز را عمدا ترک نکنم، پس هرکس نماز را عمدا ترک کند، عهد و پیمان (مسلمانی) از وی برداشته می‌شود.

بنـابراین، زمـانیکه به سوی ادای نمـاز در وقـتش خوانده شود و بگوید: نمـاز نمی‌گـزارم، درحالیکه عذری ندارد، براستی که اصرارش بر ترک آن ظاهر شده و وجوب قتلش و هدر بودن خونش واضح می‌گردد. اما اینکه پس از سه بار تکرار این عمل کشته شود، بر آن دلیلی از نص و اجماع و قول صحابی نیست و هیچ اولویتی در کشته شدن ترک کننده‌ی سه نماز نسبت به ترک کننده‌ی دو نماز، نیست.

ابواسحاق از اصحاب امام احمد می‌گوید: اگر نماز فرضی که ترک شده، قابل جمع با نماز فرض پس از خود باشد، مانند نماز ظهربا نماز عصر و نماز مغرب با نماز عشاء، ترک کننده‌ی آن نماز تا زمانیکه وقت نماز دوم (عصر یا عشاء) خارج نشده، کشته نمی‌شود، چرا که وقت آن، در حالت جمع، وقت نماز اولی (ظهر یا مغرب) می‌باشد، که این قابل جمع بودن دو نماز، در کشته شدن وی با ترک نمازاولی، شبهه ای را به ارمغان می‌آورد و بدین سبب کشته شدن وی تا خروج وقت نماز پس از آن به تاخیر می‌افتد. و اگر نمازی که ترک شده با نماز پس از آن قابل جمع نباشد، همچون صبح و عصر و عشاء، باترک هریک از این نمازها کشته می‌شود، چرا که در این مورد شبهه ای در به تاخیر افتادن نماز از وقتش باقی نمی‌ماند. (چرا که هر یک از این نماز‌ها به هیچ وجه قابل جمع با نمازهای بعد از خود نمی‌باشد). و این قولی است که اسحاق از عبدالله بن مبارک یا از وکیع بن جراح حکایت می‌کند. شک از جانب اسحاق در تعیین یکی از این دو راوی می‌باشد.

ابوالبرکات ابن تیمیه می‌گوید: صحیح‌تر آنست که دو نوع نماز [چه نمازی که با بعد از خود قابل جمع است و چه نمازی که با پس از خود قابل جمع نیست] یکسان قرار داده شود. و ملحق کردن تارک الصلاة در این مساله به کسانی که دارای عذر در وقت می‌باشند، صحیح نیست، همانطور که الحاق تارک الصلاة به اهل اعذار در اصل ترک نماز، صحیح نمی‌باشد.

می گویم: قول ابواسحاق قوی‌تر و فقیهانه‌تر می‌باشد، چرا که به طور کلی این وقت برای این دو نماز ثابت می‌باشد، (وقت ظهر تا قبل از مغرب، برای ظهر و عصر و وقت مغرب تا قبل از صبح برای مغرب و عشاء) که این شبهه ایست که اسقاط کشته شدن را به ارمغان می‌آورد. و دلیل دیگر آنست که رسول اللهﷺ‬ از کشتن امرا و پادشاهانی که نماز را از وقتش به تاخیر می‌اندازند، منع کرده است، درحالیکه آن‌ها نماز ظهر را تا وقت عصر به تاخیر انداخته و گاهی نماز عصر را تا آخر وقتش به تاخیر می‌انداختند و زمانیکه به ایشان گفته شد: آیا با آن‌ها بجنگیم، فرمودند: [­لا، ما صلوا] خیر، تازمانیکه نماز می‌گزارند. لذا حدیث بر آن دلالت دارد که تا زمانیکه نماز را اینگونه می‌گزارند، خونهایشان به سبب آن معصوم می‌باشد.

با این وجود، امام احمد تصریح دارد، زمانیکه ترک کننده‌ی نماز به سوی نماز در وقتش خوانده شد و باز گفت نماز نمی‌گزارم و امتناع ورزید تا اینکه نماز فوت شد، کشتن وی واجب می‌گردد، گرچه وقت نماز دوم محدود نشده باشد.

قاضی و اصحابش مانند ابن خطاب و ابن عقیل می‌گویند: تا زمانیکه وقت نماز پس از آن نمازی که ترک شده محدود نگردد، کشته نمی‌شود.

شیخ ابوالبرکات می‌گوید: هرکس به سوی نمازی در وقتش خوانده شود، و بگوید: نماز نمی‌گزارم و امتناع ورزد تا اینکه نمازش فوت شود، کشتن وی واجب می‌باشد، گرچه وقت نماز پس از آن تنگ و محدود نشده باشد. می‌گوید: و ما تضییق وقت نماز دوم، که ابن خطاب آن را ذکر کرده، معتبر نمی‌دانیم، چرا که وجوب کشته شدن وی به سبب ترک نماز دوم می‌باشد نه به خاطر ترک نماز اول که تا این زمان به تاخیر افتاده است، بنابراین اگر به سوی نماز اول خوانده شود، آن نمازی فوت شده می‌باشد و تارک نماز‌های فوت شده کشته نمی‌شود. و لفظ ابن خطاب که بدان اشاره شد، تقریر آن چنین است که: اگر نماز را به گونه‌ای به تاخیر انداخت که وقتش خارج شده درحالیکه منکر وجوبش می‌باشد، کافر شده و قتلش واجب می‌باشد اما اگر نماز را به خاطر سستی و تنبلی و نه به سبب انکار وجوب آن به تاخیر اندازد، به سوی ادای نماز خوانده می‌شود، پس اگر نماز نگزارد تا اینکه وقت نماز پس از آن تنگ و محدود شد، قتلش واجب می‌باشد. پس کسی که نماز را از روی سستی و تنبلی به تاخیر می‌اندازد، کسی است که نماز را به تاخیر می‌اندازد تا اینکه وقتش خارج می‌شود، از اینرو پس از خروج وقتش به سوی ادای آن خوانده می‌شود، که اگر از ادای نماز امتناع ورزد تا اینکه وقت نماز پس از آن تنگ و محدود شود، کشتن وی به سبب تاخیر نمازی است که به سوی آن خوانده شده تا اینکه وقتش تنگ و محدود شده است.

وی می‌گوید: بعضی از اصحاب ما می‌گویند: با ترک نماز اولی کشته می‌شود و با ترک قضای هر نماز فوت شده‌ای، در صورتیکه عذری نداشته باشد، کشته می‌شود. چرا که قضای نماز در نزد ما علی الفور می‌باشد. بر این اساس است که تضییق و محدود شدن وقت نماز پس از آن اعتباری ندارد.

شیخ ابوالبرکات می‌گوید: قول اول صحیح‌تر است، چرا که قضای نماز‌های فوت شده، وقتش وسیع بوده و در نزد شافعی و بعضی از علما علی التراخی می‌باشد و حکم قتل در آنچه که در اباحت و وجوبش اختلاف است، واجب نمی‌باشد.

و از امام احمد روایت دیگری است که می‌گوید: ترک کننده‌ی نماز تنها زمانی کشتنش واجب است که سه نماز را ترک کند و وقت چهارمین نماز محدود گردد. و اصطخری از شافعیه این قول را اختیار کرده است. توجیه این قول بدین قرار است که: سبب کشته شدن وی، اصرار او بر ترک نماز می‌باشد و گاهی انسان دو نماز را به سبب تنبلی و سستی یا نگرانی و ناراحتی و تشویش یا سببی که به زودی زایل می‌گردد و دوامی ندارد، ترک می‌کند و با این کار تارک الصلاة نام نمی‌گیرد. از اینرو اگر ترک نماز از جانب وی با وجود خواندن او به سوی ادای آن، تکرار گردد، آنجاست که اصرار وی بر ترک نماز فهمیده می‌شود. (یعنی اصرار وی بر ترک نماز با کمتر از ترک سه نماز فهمیده نمی‌شود).

و از امام احمد روایت سومی است که می‌گوید: با ترک دو نماز کشتن وی واجب می‌شود. و برای این روایت دو ماخذ می‌باشد:

ماخذ اول: ترکی که موجب قتل است، ترک مکرر نماز می‌باشد، نه مطلق ترک، تا اینکه لفظ تارک الصلاة بر او اطلاق گردد و کمترین آنچه که بدان ترک مکرر نماز ثابت می‌گردد، دوبار ترک کردن آن می‌باشد.

ماخذ دوم: نمازی که با نماز پس از خود قابل جمع است، ترک آن جز با خروج وقت نماز پس از آن محقق نمی‌گردد، از اینرو ترک دو نماز موجب کشته شدن وی می‌گردد و ابو اسحاق با این روایت موافق می‌باشد.

 حکم ترك بعضی از شروط نماز یا رکنی از آن:

حکم ترک وضو، غسل جنابت، روی آوردن به قبله و پوشیدن عورت، حکم همان ترک کننده‌ی نماز می‌باشد. و اینچنین است حکم ترک قیام در نماز برای کسی که بر انجام آن قادر است و این عملش همچون ترک نماز می‌باشد. همچنین ترک عمدی رکوع و سجده از جانب کسی که قادر به انجام آن‌ها می‌باشد، حکم همان ترک کننده‌ی نماز می‌باشد. و اگر رکن یا شرطی را ترک کند که در مورد آن بین علما اختلاف است، با وجود اعتقاد به وجوبش، ابن عقیل می‌گوید: حکمش حکم ترک کننده‌ی نماز می‌باشد و اشکالی در آن نیست که بر وجوب قتل وی حکم کنیم. و شیخ الاسلام ابوالبرکات می‌گوید: بر او لازم است که نمازش را اعاده کند و به سبب ترک آن کشته نمی‌شود. و وجه قول ابن عقیل آنست که: وی در نزد خود و در اعتقاد خودش باترک این رکن یا شرط مختلف فیه که به وجوب آن معتقد است، تارک الصلاة می‌باشد، از اینرو مانند تارک زکات و شرطی که بر آن اجماع شده می‌باشد.

و وجه قول ابوالبرکات آنست که: خون افراد، با ترک آنچه که در وجوبش اختلاف است، مباح نمی‌گردد. که این قول به ماخذ فقه نزدیک‌تر و قول ابن عقیل به اصول نزدیکتر می‌باشد. از اینرو براستی که ترک کننده‌ی رکن و شرط نماز با عزم و جزمی راسخ، به نمازی باطل می‌ایستد، پس این شخص به مانند ترک کننده‌ی چیزی مجمع علیه می‌باشد و در مساله عمق و ژرفای بعیدی است که به اصول ایمان متعلق بوده و از اعمال قلوب و اعتقاد آن می‌باشد.

 حکم ترک کننده‌ی نماز جمعه:

مسلم در صحیحش از ابن مسعودt روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ به قومی که از نماز جمعه تخلف ورزیده و سرپیچی کردند، فرمودند ([23]): (لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ رَجُلًا يُصَلِّي بِالنَّاسِ، ثُمَّ أُحَرِّقَ عَلَى رِجَالٍ يَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ بُيُوتَهُمْ) تصمیم داشتم مردی را تعیین کنم، تا برای مردم امامت کند، سپس خود بروم و خانه‌ی کسانی را که از نماز جمعه تخلف کرده‌اند، بسوزانم.

و از ابوهریره و ابن عمر م روایت است که از رسول اللهﷺ‬ شنیدند که برروی منبر فرمودند ([24]): (لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الْجُمُعَاتِ، أَوْ لَيَخْتِمَنَّ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ، ثُمَّ لَيَكُونُنَّ مِنَ الْغَافِلِينَ). کساني که نماز جمعه را ترک مي‌کنند، بايد از اين عمل دست بکشند و گرنه الله تعالي بر دل‌هاي آن‌ها مهر (غفلت) مي‌زند و آنگاه در زمره‌ي غافلان قرار مي‌گيرند.

و در کتب سنن از ابوجعد ضمریt که از یاران پیامبر بود، روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([25]): (مَنْ تَرَكَ ثَلَاثَ جُمَعٍ تَهَاوُنًا بِهَا طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ) هرکس سه نماز جمعه را از روي سهل انگاري ترک کند خداوند بر قلب وي مهر مي‌زند.

و هرکس این قول را به امام شافعی نسبت دهد، که نماز جمعه فرض کفایه هست، به گونه‌ای که اگر عده‌ای از افراد بدان قیام کنند، تکلیف از دیگران برداشته می‌شود، به خطا رفته است. امام شافعی هرگز این مقوله را نگفته و هرکس این قول را به ایشان نسبت دهد، به اشتباه و غلط به ایشان منسوب کرده است، چرا که ایشان در مورد نماز عید می‌گویند: نماز عید بر هرکسی که نماز جمعه بر وی واجب است، واجب می‌باشد ([26]). بلکه این تصریحی از جانب امام شافعی بر فرض عین بودن نماز عید می‌باشد و از نظر دلیل هم صحیح می‌باشد ([27]).

براستی که نماز عید از بزرگترین شعائر ظاهری اسلام بوده و هیچیک از اصحاب رسول اللهﷺ‬ از آن تخلف نورزیده و یک بار هم رسول اللهﷺ‬ آن را ترک نکردند و اگر سنت می‌بود، حداقل یک بار آن را ترک می‌کردند، همانطور که قیام رمضان را ترک کردند که در واقع بیانی در عدم وجوب آن بود و همچنین وضوگرفتن برای نماز را ترک کردند که بیانی در عدم وجوب وضو برای هر نماز بود و غیراینها از سنت‌های دیگر.

همچنین الله متعال به نماز عید همچون نماز جمعه امر کرده است، آنجا که در سوره کوثر آیه 2 می‌فرمایند: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢﴾ حال كه چنين است تنها براي پروردگار خود نماز بخوان وقرباني بكن. و زمـانیکه ماه، پس از زوال ثـابت گردید و وقت نماز عید فوت شد، رسول اللهﷺ‬ صحـابه را امر کردند تا همراه ایشان، صبح زود به سـوی مصلی بـرای نمـاز عید خارج شوند ([28]).

و رسول اللهﷺ‬ دختران بالغ و دوشیزگان پرده نشین و زنان حایض را امر کردند تا به سوی عیدگاه خارج شوند و زنان حایض از جایگاه نماز کناره بگیرند ([29]). در حالیکه در مورد نماز جمعه به این موارد امر نکردند.

شیخ ما می‌گوید: این امر رسول الله دلالت بر آن دارد که تاکید نمازعید از نماز جمعه، بیشتر می‌باشد.

و این قول رسول اللهﷺ‬ که فرمودند ([30]): (خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ) پنج وعده نماز در شبانه روز می‌باشد. وجوب نماز عید را نفی نمی‌کند، چرا که نمازهای پنجگانه، وظیفه‌ی شبانه­روزی بوده، اما نماز عید وظیفه‌ای سالانه می‌باشد. براین اساس، این حدیث مانع وجوب دو رکعت نماز طواف که در نزد بسیاری از فقها واجب می‌باشد، بدین سبب که از وظایف یومیه ای که دائما تکرار می‌شود، نیست، نمی‌شود. و همچنین مانع وجوب نماز جنازه و وجوب سجده‌ی تلاوت در نزد کسانی که آن را واجب دانسته و نمازش قرار می‌دهند و وجوب نماز کسوف در نزد کسانی از سلف که آن را واجب می‌دانند، نمی‌باشد، و این قول جدا قوی است.

مقصود اینست که شافعی رحمه الله تصریح کرده که بر هرکسی که جمعه بر وی واجب است، نماز عید بر وی واجب می‌باشد، لیکن گاهی گفته می‌شود: از این کلام واجب عینی بودن نماز عید برداشت نمی‌شود، چرا که فرض کفایه هم بر همه واجب است ولی با انجام دادن آن توسط عده‌ای فرضیتش از دیگران ساقط می‌گردد. فایده‌ی این موضوع در دو مساله نمایان می‌گردد:

1-   اگر همه در انجام فرض کفایه شرکت کنند، به سبب وجوب آن، ثواب کسی که واجب را ادا کرده، به آن‌ها می‌رسد.

2-   اگر همه‌ی آن‌ها در ترک فرض کفایه شرکت کنند، همه‌ی آن‌ها مستحق ذم و عقاب می‌باشند. از اینرو از این قول امام شافعی که «نماز عید بر هر کسی که نماز جمعه بر وی واجب است، واجب می‌باشد» لازم نمی‌آید که نماز عید همچون نماز جمعه نیز واجب عینی می‌باشد، که ممکن است این قول گفته شود. لیکن ظاهر تشبیه عید به نماز جمعه و مساوی قرار دادن بین کسی که نماز جمعه بر او واجب است با کسی که نماز عید براو واجب است، بر مساوی بودن آن‌ها در وجوب، دلالت می‌کند و هیچ گروهی در وجوب عيني نماز جمعه اختلاف نکرده‌اند، پس نماز عید هم اینچنین است.

مقصود بیان حکم ترک کننده‌ی نماز جمعه می‌باشد، ابو عبدالله بن حامد می‌گوید: هرکس وجوب نماز جمعه را انکار کند، کافر می‌گردد. از اینرو اگر شخصی نماز جمعه را با اعتقاد به وجوب آن چهار رکعت بگزارد، ابو عبدالله می‌گوید: اگر بگوییم این نماز، ظهر مقصوره می‌باشد (یعنی نماز ظهر را قصر کرده و دو رکعت به همراه دو رکعت نماز جمعه گزارده است)، کافر نمی‌گردد، وگرنه (اگر بگوییم هر چهار رکعت نماز ظهر بوده است) کافر می‌گردد ([31]).

 حکم ترک روزه و حج و زکات:

آیا حکم تارک روزه و حج و زکات، در وجوب قتل، به حکم ترک کننده‌ی نماز ملحق می‌گردد؟

در این مورد سه روایت از امام احمد می‌باشد که عبارتند از:

روایت اول: با ترک هریک از این‌ها همچون ترک کننده‌ی نماز کشته می‌شود. و دلیل این روایت آنست که، زکات و روزه و حج از مبانی اسلام می‌باشند، از اینرو ترک کننده‌ی هریک از آن‌ها همچون تارک نماز کشته می‌شود. بر این اساس بود که ابوبکر صدیقt با مانعین زکات جنگیده و فرمود ([32]): به خدا سوگند، با هرکس که بین نماز و زکات تفاوت قائل شود، می‌جنگم.

براستی که این دو در کتاب الله مقرون به هم ذکر شده‌اند. همچنین این مبانی از حقوق اسلام می‌باشند و رسول الله تنها به عدم قتال با کسانی امر کردند که شهادتین را جاری کرده و به حقوق آن التزام دارند، و خبر دادند که عصمت خون جز با حق و حقوق اسلام ثابت نمی‌گردد. پس این قتال با گروهی است که از این اعمال امتناع ورزیده و قتل برای هریک از آن‌ها مقدر می‌باشد و قطعا این قتل به سبب ترک یکی از حقوق کلمه و شرائع اسلام، توسط وی می‌باشد. و این صحیح‌ترین اقوال است.

روایت دوم: با ترک عملی غیر از نماز کشته نمی‌شود. چرا که نماز عبادتی بدنی است که نیابت در آن راهی ندارد و دلیل دیگر قول عبدالله بن شقیق است که می‌گوید: اصحاب رسول اللهﷺ‬ ترک هیچ عملی جز نماز را کفر نمی‌دانستند ([33]).

چرا که نماز با ویژگی‌هایی، متمایز قرار داده شده که در سایر اعمال نیست، از جمله:

1-   نماز اولین عملی است که در اسلام فرض شد و بر این اساس بود که رسول اللهﷺ‬ نمایندگان شان را امر می‌کردند که پس از بیان شهادتین، دعوت را از نماز شروع کنند. و به معاذ فرمودند ([34]): (إِنَّكَ سَتَأْتِي قَوْمًا مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ، فَإِذَا جِئْتَهُمْ فَادْعُهُمْ إِلَى أَنْ يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَإِنْ هُمْ طَاعُوا لَكَ بِذَلِكَ، فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ ...) تو به سوي قومي مي‌روي که اهل کتاب هستند، پس هر گاه نزد آن‌ها رفتي، آنان را به گواهي دادن به اينکه هيچ معبود بر حقي جز الله وجود ندارد و به اينکه محمد رسول و فرستاده‌ي خداوند است دعوت کن، اگر اين دعوت تو را پذيرفتند به آنان بگو که خداوند پنج وعده نماز را در شبانه روز بر آن‌ها واجب گردانده است.

2-   اولین عملی که بنده در مورد آن مورد محاسبه قرار می‌گیرد، نماز می‌باشد.

3-   الله متعال نماز را در آسمان در شب معراج فرض کرده است. [جالب است که برای فرض شدن تمامی اعمال و احکام، جبرئیل امین از آسمانها نازل می‌شد، اما برای اعلان فرضیت نماز این رسول اللهﷺ‬ بود که بایستی تا جایی بالا می‌رفت که جبرئیل امین طاقت آن را نداشت].

4-   بیشترین عمل فرضی است که در قرآن ذکر شده است.

5-   زمانیکه از اهل جهنم سوال می‌شود: ﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢﴾ [المدثر: 42]. چه چيزهائي شما را به دوزخ كشانده است و بدان انداخته است؟ جواب این سوال را با ترک نماز شروع می‌کنند. [آنجا که می‌گویند: ﴿قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣﴾ [المدثر: 43]. می‌گویند: (در جهان) از زمره نمازگزاران نبوده‌ايم.]

6-   فرض بودن نماز از بنده تا زمانیکه عقلش همراه او باشد، ساقط نمی‌گردد برخلاف فرائض دیگر که تنها برای زمانی محدود فرض می‌باشند.

7-   نماز، ستون چادر و خیمه اسلام می‌باشد. و هرگاه ستون چادر و خیمه سقوط کند، در واقع چادر از هم می‌ریزد.

8-   نماز آخرین چیزی است که از دین برداشته می‌شود.

9-   نماز بر آزاده و برده، مذکر و مونث، حاضر و مسافر، سالم و مریض، و ثروتمند و فقیر فرض می‌باشد.

10-                     رسول اللهﷺ‬ اجابت دعوت اسلام را از کسی جز با التزام به نماز، قبول نمی‌کردند همانطور که قتاده از انسt روایت می‌کند که ([35]): رسول اللهﷺ‬ اجابت دعوت اسلام را فقط با اقامه‌ی نماز و پرداخت زکات از اشخاص قبول می‌کردند.

11-                     قبول شدن سایر اعمال موقوف به ادای نماز می‌باشد. از اینرو الله متعال از تارک نماز نه روزه‌ای قبول می‌کند و نه حج و صدقه و جهاد و هیچ عملی از اعمالش را از وی نمی‌پذیرد. عون بن عبدالله می‌گوید: زمانیکه بنده وارد قبرش می‌شود، اولین چیزی که از وی سوال می‌شود در مورد نمازش می‌باشد، پس اگر نمازش صحیح بود به باقی اعمالش نظر می‌شود و اگر نمازش صحیح و درست نبود، پس از آن به چیزی از اعمالش نگاه نمی‌شود ([36]).

بر این اثر روایتی که در مسند و سنن از ابوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ روایت شده، شاهد می‌باشد، که در آن آمده است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([37]): (إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ العَبْدُ يَوْمَ القِيَامَةِ مِنْ عَمَلِهِ صَلَاتُهُ، فَإِنْ صَلُحَتْ فَقَدْ أَفْلَحَ وَأَنْجَحَ، وَإِنْ فَسَدَتْ فَقَدْ خَابَ وَخَسِرَ) اولين چيزي از اعمال که بنده در روز قيامت راجع به آن محاسبه و محاکمه مي‌شود، نماز اوست که اگر درست باشد، رستگار و پيروز مي‌شود و اگر باطل و ناقص باشد، پشيمان و ناکام و زيانکار مي‌گردد.

بنابراین، اگر از اعمال نیکش چیزی قبول می‌شد، از زیانکاران و خاسرین نمی‌بود.

روایت سوم: با ترک زکات و روزه کشته می‌شود اما با ترک حج کشته نمی‌شود چرا که در مورد وقت وجوب آن اختلاف می‌باشد که آیا وجوب آن پس از استطاعت، فوری می‌باشد یا اینکه با تاخیر از وقت وجوب، می‌توان آن را انجام داد؟ از اینرو آنان که قائل به وجوب تاخیری آن می‌باشد [یعنی از زمان وجوب حج تا پایان عمر برای ادای آن فرصت می‌باشد] می‌گویند: چگونه با امری که در تاخیر آن گنجایش می‌باشد، کشته می‌شود؟ در حالیکه این دلیل بسیار ضعیف می‌باشد، چرا که ترک کننده‌ی آن به مجرد تاخیر آن از وقتش کشته نمی‌شود، بلکه صورت مساله چنین است: که وی عزم را جزم کرده که حج را ترک کند و می‌گوید: حج بر من واجب است ولی هرگز حج نمی‌کنم. لذا، این مساله مورد نزاع می‌باشد.

رای صواب و صحیح در این مساله قول به کشته شدن وی می‌باشد، چرا که حج از حقوق اسلام می‌باشد و عصمت از خون برای کسی که به اسلام روی می‌آورد تنها زمانیکه حقوق آن را ادا کند، ثابت می‌گردد، و حج یکی از بزرگترین حقوق آن می‌باشد.


 آیا ترک کننده‌ی نماز بر اساس حد کشته می‌شود یا به سبب کفر و ارتداد؟

جواب مساله سوم و آن اینکه: در این مساله علما بردو نظریه می‌باشد، که آن دو روایت از امام احمد می‌باشد:

روایت اول: ترک کننده‌ی نماز به سبب ارتداد همچون مرتد کشته می‌شود. و این قول سعید بن جبیر، عامرشعبی، ابراهیم نخعی، ابی عمرو اوزاعی، ایوب سختیانی، عبدالله بن مبارک، اسحاق بن راهویه و عبدالملک بن حبیب از مالکیه و یکی از دو قول در مذهب شافعی می‌باشد و طحاوی آن را از امام شافعی بدون واسطه حکایت می‌کند و ابومحمد بن حزم این قول را از عمربن خطاب، معاذ بن جبل، عبدالرحمن بن عوف، ابوهریره و غیر ایشان از صحابه y نقل می‌کند.

روایت دوم: ترک کننده‌ی نماز بر اساس حد تارک الصلاة که کشته شدن است، کشته می‌شود، نه به سبب کفر و ارتداد. این قول مالک و شافعی می‌باشد و ابو عبدالله بن بطه این روایت را اختیار کرده است.

ما دلایل طرفین را ذکر می‌کنیم:

 ادله‌ی کسانی که تارک الصلاة را کافر ندانسته و او را تکفیر نمی‌کنند:

1-   با وارد شدن شخص به اسلام، حکم اسلام بر او ثابت شده است، از اینرو از اسلام جز با یقین خارج نمی‌شود.

2-   از عبادة بن صامتt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([38]): (مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِيسَى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلَى مَا كَانَ مِنَ العَمَلِ) هرکس شهادت دهد که معبود به حقی جز الله نیست، یکتاست و شریکی ندارد، و محمد بنده‌ی الله و فرستاده‌ی اوست و عیسی بنده و فرستاده‌ی اوست و کلمه‌ی الله است که آن را در مریم القا کرده و روحی از جانب الله متعال می‌باشد و گواهی دهد که بهشت و جهنم حق است، الله متعال با هر مقدار عملی که باشد، او را وارد بهشت می‌گرداند.

3-   از انسt روایت است که رسول اللهﷺ‬ درحالیکه بر مرکبی سوار بودند که معاذt هم پشت ایشان بر آن سوار بود، به او فرمودند: یا معاذ، معاذ گفت: یا رسول الله در خدمت و گوش به فرمان شماهستم. سه بار رسول اللهﷺ‬ معاذ را مخاطب قرار دادند که هر سه بار معاذt این جمله را تکرار کردند. سپس فرمودند ([39]): (مَا مِنْ عَبْدٍ يَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النَّارِ) هيچ بنده‌اي نيست که گواهي مي‌دهد که معبود برحقي جز الله نيست و محمد بنده و فرستاده اوست مگر اينکه خداوند او را بر آتش جهنم حرام مي‌گرداند. معاذ گفت: یا رسول الله، آیا مردم را از آن باخبرسازم تا خوشحال و شادمان گردند؟ فرمودند: (إِذًا يَتَّكِلُوا) آنگاه بر آن اعتماد کرده و از عمل باز می‌مانند. معاذ از این موضوع در زمان فوتش خبر داد، تا (به خاطر پوشیدن آنچه می‌دانست ([40])) مرتکب گناهی نشده باشد.

4-   از ابوهریرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([41]): (أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِي يَوْمَ القِيَامَةِ، مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ) نیک بخت‌ترین مردم نسبت به شفاعت من در روز قیامت کسی است که از روی اخلاصی که برخاسته از قلبش باشد، بگوید: هیچ معبود به حقی جز الله نیست.

5-   معاذ بن جبلt روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([42]): (مَنْ كَانَ آخِرُ كَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ) هرکس آخرین کلامش، کلمه‌ی طیبه «لاإله إلاالله» باشد، وارد بهشت می‌شود. و در لفظی دیگر آمده است ([43]): (مَنْ مَاتَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، دَخَلَ الْجَنَّةَ) هرکس در حالی بمیرد که بداند، هیچ معبود به حقی جز الله نیست، وارد بهشت می‌شود.

6-   عتبان بن مالکt روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ) براستی که الله عزوجل آتش را بر گوینده‌ی لاإله إلاالله، که با گفتن آن خواستار لقای وجه الله می‌باشد، حرام گردانیده است.

7-   از ابوذرt روایت است ([44]) که رسول اللهﷺ‬ شروع به خواندن آیه‌ای از قرآن کرده و تا صبح آن را تکرار کرده و فرمودند: (دَعَوْتُ لِأُمَّتِي، أُجِبْتُ بِالَّذِي لَوْ اطَّلَعَ عَلَيْهِ كَثِيرٌ مِنْهُمْ طَلْعَةً تَرَكُوا الصَّلَاةَ) برای امتم دعا کردم، و به چیزی اجابت شدم که اگر بیشتر آن‌ها بر آن اطلاع یابند، نماز را ترک می‌کنند. ابوذر گفت: آیا مردم را بشارت ندهم؟ فرمودند: بله بشارت بده. پس رفت (تا مردم را بشارت دهد) كه عمر گفت: براستی، اگر اورا با این بشارت به سوی مردم بفرستید، از عبادت امتناع می‌ورزند، پس رسول اللهﷺ‬ او را ندا داد تا بازگردد که برگشت. و آیه این بود: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾ [المائدة: 118]. اگر آنان را مجازات كني، بندگان تو هستند (وهرگونه كه بخواهي درباره ايشان مي‌تواني عمل كني) واگر از ايشان گذشت كني (تو خود داني وتواني) چرا كه تو چيره وتوانا وحكيمي (لذا نه بخشش تو نشانه ضعف، ونه مجازات تو بدون حكمت است).

قائلین به کفر تارک نماز، استدلال به این احادیث را اینگونه پاسخ داده‌اند ([45]):

این نصوص و نصوص دیگری که بدین معنا وارد شده است، بر دو قسم می‌باشند: یا احادیثی عام‌اند که با احادیثی که بر کفر تارک نماز دلالت می‌کند، خاص می‌شوند و یا مطلق‌اند که با چیزی مقید شده‌اند که با وجود آن ترک نماز غیر ممکن می‌باشد، همانگونه که در فرمایشاتی که از رسول الله گذشت، آمده است: [یبتغي بذلك وجه الله]، [صدقا من قلبه]، [خالصا من قلبه] ومانند این‌ها. از اینرو این نصوص مقید به آوردن شهادتین با قصد اخلاص و صدق قلبی است که او را از ترک نماز منع می‌کند، چرا که اخلاص و صدقش حتما او را به انجام نماز وادار می‌کند. [و در واقع نماز نگزاردن وی نشان دهنده‌ی عدم اخلاص و صدق وی نسبت به شهادتین می‌باشد].

8-   در مسند احمد از عایشهل روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([46]): (الدَّوَاوِينُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثَلَاثَةٌ: دِيوَانٌ لَا يَعْبَأُ اللَّهُ بِهِ شَيْئًا، وَدِيوَانٌ لَا يَتْرُكُ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئًا، وَدِيوَانٌ لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ، فَأَمَّا الدِّيوَانُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ: فَالشِّرْكُ بِاللَّهِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [المائدة: 72] وَأَمَّا الدِّيوَانُ الَّذِي لَا يَعْبَأُ اللَّهُ بِهِ شَيْئًا: فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ رَبِّهِ مِنْ صَوْمِ يَوْمٍ تَرَكَهُ، أَوْ صَلَاةٍ تَرَكَهَا، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَغْفِرُ ذَلِكَ وَيَتَجَاوَزُ إِنْ شَاءَ، وَأَمَّا الدِّيوَانُ الَّذِي لَا يَتْرُكُ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئًا: فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضًا، الْقِصَاصُ لَا مَحَالَةَ) دیوانها در نزد الله متعال سه گونه‌اند: دیوانی که الله متعال بدان اهمیت زیادی نمی‌دهد، و دیوانی که الله عزوجل چیزی از آن را رها نمی‌سازد و دیوانی که الله متعال چیزی از آن را نمی‌بخشد. اما دیوانی که الله متعال چیزی از آن را رها نمی‌سازد، شرک به الله می‌باشد. الله متعال می‌فرماید: بيگمان هر كس انبازي براي الله  قرار دهد، الله متعال بهشت را بر او حرام كرده است (و هرگز به بهشت گام نمي‌نهد). و اما دیوانی که الله متعال اهمیت زیادی به آن نمی‌دهد، ظلم بنده به خودش در آنچه که بین او و پروردگارش بوده، می‌باشد، همچون روزه‌ای که ترک کرده یا نمازی که آن را ترک کرده، براستی که الله عزوجل این را می‌بخشد و اگر بخواهد از آن می‌گذرد و اما دیوانی که الله متعال از آن چیزی را رها نمی‌کند، ظلم بعضی از بندگان نسبت به دیگران می‌باشد که قطعا برای آن قصاص می‌باشد.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز ([47]):

این حدیث با زیاده [من صوم تركه أو صلاة تركها] ضعیف می‌باشد.

9-   در مسند از عبادة بن صامتt روایت است که می‌گوید: شنیدم که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([48]): (خَمْسُ صَلَوَاتٍ كَتَبَهُنَّ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ مَنْ أَتَى بِهِنَّ لَمْ يُضَيِّعْ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، وَمَنْ لَمْ يَأْتِ بِهِنَّ فَلَيْسَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ) الله متعال پنج نماز را بر بندگانش فرض کرده است، هرکس آن‌ها را بدون سبک شمردن حق آن‌ها ادا نموده و ضایع نگرداند، عهدی برای او در نزد الله متعال می‌باشد که او را وارد بهشت گرداند و هرکس آن‌ها را انجام ندهد، برای او در نزد الله متعال عهدی نیست، اگر خواست او را می‌بخشد و اگر خواست عذابش می‌دهد.

گفته‌اند: این حدیث دلیلی بر کافر نبودن ترک کننده‌ی بعضی از نمازها، و اینکه وی تحت مشیئت خداوندی است، می‌باشد.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز ([49]):

حمل کردن حدیث بر ترک بعضی از نمازها، صحیح نیست، چرا که در حدیث دیگری که امام احمد در مسند روایت کرده، آمده است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([50]): (وَمَنْ لَقِيَهُ وَقَدْ انْتَقَصَ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ لَقِيَهُ، وَلَا عَهْدَ لَهُ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ) و هرکس که خداوند را در حالی ملاقات کند که به دلیل سبک شمردن حق نمازها، چیزی از آن‌ها کاسته است، عهدی برای او در نزد خداوند نیست، اگر بخواهد او را عذاب و اگر بخواهد وی را می‌بخشد.

براین اساس، حدیث بر این حمل می‌شود که شخص نماز گزارده است، اما بعضی از واجباتش را ناقص انجام داده است، چرا که در حدیث آمده است: (وَمَنْ لَقِيَهُ وَقَدْ انْتَقَصَ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ لَقِيَهُ، وَلَا عَهْدَ لَهُ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ).

10-                     همچنین در مسند از ابوهریرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([51]): (إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الْمُسْلِمُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، الصَّلَاةُ الْمَكْتُوبَةُ، فَإِنْ أَتَمَّهَا، وَإِلَّا قِيلَ: انْظُرُوا هَلْ لَهُ مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَإِنْ كَانَ لَهُ تَطَوُّعٌ أُكْمِلَتِ الْفَرِيضَةُ مِنْ تَطَوُّعِهِ، ثُمَّ يُفْعَلُ بِسَائِرِ الْأَعْمَالِ الْمَفْرُوضَةِ مِثْلُ ذَلِكَ) اولین آنچه که بنده مسلمان در مورد آن به قیامت محاسبه می‌شود، نماز فرض می‌باشد. پس اگر کامل باشد، که خوب، و گرنه گفته می‌شود، نگاه کنید برای وی نافله‌ای هست؟ پس اگر نافله بود، نماز فرضش با نافله کامل می‌گردد. سپس در مورد سایر اعمال اینچنین عمل می‌شود.

و گفته‌اند: که نقص فرایض با نوافل کامل می‌شود و این نقص هم شامل نقص در نفس فریضه (همچون ترک بعضی از واجبات آن) وهم شامل نقص در تعدادی از نمازهای فرض (با ترک آن‌ها) می‌باشد.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز ([52]):

حدیث به صورت مرفوع صحیح نبوده و طرق ضعیفی دارد که در قوی‌ترین آن‌ها آمده است: (فَإِنْ صَلُحَتْ فَقَدْ أَفْلَحَ وَأَنْجَحَ، وَإِنْ فَسَدَتْ فَقَدْ خَابَ وَخَسِرَ) پس اگر نمازش درست باشد، رستگار و پيروز مي‌شود و اگر باطل و ناقص باشد، پشيمان و ناکام و زيانکار مي‌گردد.

این قول در حدیث [صلحت] بدین معناست که ارکان نماز کامل وصحیح می‌باشد، از اینرو صحیح نیست که این قول [و ان كان قد انتقص منها شیئا] بر ترک ارکان و شروط نماز حمل شود، بلکه واجب است که این نقصان بر ترک اعمالی غیر از ارکان و شروط (همچون هرعملی که از ترک آن سجده‌ی سهو لازم می‌آید) حمل شود. بنابراین استدلال به آن قطعی نمی‌باشد.

11-                     در حدیث شفاعت آمده است که الله عزوجل می‌فرماید: (وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي، وَكِبْرِيَائِي وَعَظَمَتِي لَأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) به عزت و جلال و کبریایی و عظمتم سوگند، قطعا هرکس را که لاإله إلاالله گفته باشد، از جهنم بیرون می‌آورم. و در حدیث آمده است که: [فیخرج من النارمن لم یعمل خیرا قط] سپس کسانی که هیچ عمل خیری انجام نداده‌اند، از آتش خارج می‌شوند ([53]).

[قبل از اینکه پاسخ این استدلال ذکر شود لازم است این حدیث را به طور کامل ذکر کنیم وآن اینکه:] ابوسعید خدریt روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([54]): (إِذَا خَلَصَ الْمُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ وَأَمِنُوا، فَمَا مُجَادَلَةُ أَحَدِكُمْ لِصَاحِبِهِ فِي الْحَقِّ يَكُونُ لَهُ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا بِأَشَدَّ مِنْ مُجَادَلَةِ الْمُؤْمِنِينَ لِرَبِّهِمْ فِي إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ أُدْخِلُوا النَّارَ، قَالَ: يَقُولُونَ: رَبَّنَا، إِخْوَانُنَا كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَحُجُّونَ مَعَنَا، فَأَدْخَلْتَهُمُ النَّارَ، قَالَ: فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَأَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ مِنْهُمْ، فَيَأْتُونَهُمْ فَيَعْرِفُونَهُمْ بِصُوَرِهِمْ، لَا تَأْكُلُ النَّارُ صُوَرَهُمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ النَّارُ إِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ إِلَى كَفَّيْهِ، فَيُخْرِجُونَ فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا قَدْ أَخْرَجْنَا مَنْ أَمَرْتَنَا، قَالَ: ثُمَّ يَقُولُ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ دِينَارٍ مِنَ الْإِيمَانِ، ثُمَّ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ نِصْفِ دِينَارٍ، حَتَّى يَقُولَ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ، - قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَمَنْ لَمْ يُصَدِّقْ بِهَذَا الْحَدِيثِ فَلْيَقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾ [النساء: 40] - قَالَ: فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا قَدْ أَخْرَجْنَا مَنْ أَمَرْتَنَا فَلَمْ يَبْقَ فِي النَّارِ أَحَدٌ فِيهِ خَيْرٌ، قَالَ: ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ: شَفَعَتِ الْمَلَائِكَةُ، وَشَفَعَتِ الْأَنْبِيَاءُ، وَشَفَعَ الْمُؤْمِنُونَ، وَبَقِيَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ، قَالَ: فَيَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ - أَوْ قَالَ: قَبْضَتَيْنِ - نَاسًا لَمْ يَعْمَلُوا لِلَّهِ خَيْرًا قَطُّ، قَدِ احْتَرَقُوا حَتَّى صَارُوا حُمَمًا، قَالَ: فَيُؤْتَى بِهِمْ إِلَى مَاءٍ يُقَالُ لَهُ: الْحَيَاةُ، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ، فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، قَالَ: فَيَخْرُجُونَ مِنْ أَجْسَادِهِمْ مِثْلَ اللُّؤْلُؤِ، وَفِي أَعْنَاقِهِمُ الْخَاتَمُ عُتَقَاءُ اللَّهِ، قَالَ: فَيُقَالُ لَهُمْ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، فَمَا تَمَنَّيْتُمْ وَرَأَيْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَكُمْ، قَالَ: فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا أَعْطَيْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ، قَالَ: فَيَقُولُ: فَإِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَفْضَلَ مِنْهُ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا وَمَا أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ: رِضَائِي عَنْكُمْ، فَلَا أَسْخَطُ عَلَيْكُمْ أَبَدًا) وقتیکه مومنان از آتش دوزخ نجات یافتند و ایمن شدند، میانجیگری و اصرار هیچیک از شما برای گرفتن حق کسی در دنیا از میانجیگری و اصرار مومنان نزد پروردگارشان برای نجات برادرانشان از آتش بیشتر نمی‌باشد، می‌گویند: پروردگارا، برادران (دینی) ما، با ما نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و حج را به جای می‌آوردند، اما آن‌ها را در آتش جهنم انداخته‌ای. الله متعال می‌فرماید: بروید و هرکس را که می‌شناسید از آتش بیرون بیاورید. مومنان آن‌ها را با صورت‌هایشان می‌شناسند، چون آتش بر صورت‌هایشان اثر نکرده است. و در حالی از آتش بیرون آورده می‌شوند که آتش تا نصف ساق بعضی از آنان و تا کف پای برخی دیگر رسیده است. مومنان می‌گویند: پروردگارا، کسانی را که امر فرموده بودی از آتش بیرون آوردیم. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: سپس الله متعال می‌فرماید: هرکسی که در قلبش به اندازه‌ی ذره‌ای از دینار (کنایه از کوچکی) ایمان وجود دارد از آتش بیرون بیاورید. سپس می‌فرماید: هرکسی که در قلبش به اندازه‌ی نصف ذره‌ای از دینار (کنایه از کوچکی) ایمان وجود دارد، از آتش بیرون آورید. بار دیگر می‌فرماید: هرکسی که در قلبش به اندازه مثقال ذره‌ای ایمان وجود دارد، از آتش بیرون آورید. ابوسعید می‌گوید: هرکس این حدیث را باور ندارد، این آیه را بخواند: {در حقیقت خداوند هم وزن ذره‌ای ستم نمی‌کند و اگر (آن ذره کار) نیکی باشد، دوچندانش می‌کند و از نزد خویش پاداشی بزرگ می‌بخشد}. سپس مومنان می‌گویند: پروردگارا، کسانی را که امر فرموده بودی از آتش بیرون آوردیم و هیچ شخصی که در او خیری یافت شود در آتش جهنم باقی نمانده است. سپس الله متعال می‌فرماید: ملائکه وپیامبران و مومنان شفاعت کردند، اما ارحم الراحمین باقی مانده است. سپس یک یا دو مشت از مردمی را که اصلا هیچ عمل خیری را به خاطر خدا انجام نداده‌اند و آنقدر در آتش سوخته‌اند که مانند خاکستر شده‌اند، ازآتش بیرون می‌آورد، سپس از آبی که «آب حیات» نامیده می‌شود بروی آن‌ها ریخته می‌شود و همانند دانه ای که همراه سیلاب آمده باشد، سربرمی­آورند و در حالی بیرون آورده می‌شوند که بدنشان مانند مروارید است و بر گردنشان مهر «آزاد شدگان الله» نقش بسته است. و به آنان گفته می‌شود: وارد بهشت شوید، هرچیزی که ببینید و آرزو کنید، در اختیار شماست. آنان می‌گویند: پروردگارا، به ما چیزهایی عطا کرده‌ای که به هیچ یک از عالمیان نبخشیده‌ای. الله متعال می‌فرماید: برای شما نزد من چیزی برتر و بالاتر از آن وجود دارد. می‌گویند: پروردگارا، از این بالاتر چه می‌تواند باشد؟ الله متعال می‌فرماید: رضایت من از شما، دیگر هیچ گاه بر شما قهر و غضب نمی‌گیرم.   

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز ([55]):

مطلب اول: هنگام سخن گفتن درباره مسائل وعد و وعید، لازم است به تمامی نصوص (آیات و احادیث) مرتبط با مساله، توجه داشته باشیم و آن‌ها را دوشادوش و در کنار هم به کار گیریم و به اندازه‌ی توان خود بکوشیم که در هنگام بروز تعارض بین نصوص، به دنبال یافتن رابطه ای منطقی بین آن‌ها باشیم نه اینکه آن‌ها را رد کنیم.

از عدل و انصاف و تقوی بدور است که به خاطر تایید و یاری حکم، رای، مذهب، سخن و یا شخص خاصی فقط به نص واحدی توجه و از بقیه‌ی نصوص چشم پوشی نماییم. چون در بیشتر اوقات، کسانی که در افراط و تفریط گرفتار شده‌اند به خاطر توجه به نص یا نصوص خاصی بوده که به گمان خودشان گمشده‌ی خویش را در آن یافته‌اند، در حالیکه از بقیه نصوص مرتبط و یا دلایلی که مورد علاقه آنان نیست و فهم جدیدی را در مورد آن مساله ارائه می‌دهد، غافل مانده‌اند.

به عنوان مثال در مورد حدیث [إن من قال لا إله إلا الله دخل الجنة] هرکس «لاإله إلاالله» را بگوید وارد بهشت می‌شود. می‌گویند: هرکس هرچند فقط به صورت زبانی و بدون انجام هرگونه عملی «لاإله إلاالله» بگوید، از اهل بهشت می‌باشد. بدون توجه به اینکه نصوص دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد «لاإله إلاالله» به شروط دیگری ([56]) غیر از شرط اقرار با زبان، مقید شده و نیاز دارد که برای بهره بردن از تلفظ آن، حتما این شروط نیز تحقق یابند، مانند شروط زیر:

شرط عالم بودن به معنای «لاإله إلاالله» و دلالت‌های آن، چون کسی که به چیزی عالم نباشد، نمی‌تواند به آن باور و اعتقاد داشته باشد. شرط کفر به طاغوت و بندگان آنان، صدق و اخلاص، نداشتن شک و گمان، یقین داشتن، محبت داشتن نسبت به «لاإله إلاالله» و اهل آن، راضی و تسلیم بودن و فرمانبرداری کامل از آن، عمل به «لاإله إلاالله» و لازمه‌های آن و در نهایت، پابرجا ماندن و وفای به آن تا زمان مرگ. چون آنچه مهم است، پایداری بر «لاإله إلاالله» تا زمان مرگ می‌باشد و عقیده هنگام مرگ ملاک است.

این‌ها شروط بهره بردن از «لاإله إلاالله» می‌باشد. اما در جریان یادآوری و تذکر دادن این شروط و بیان لزوم توجه به تمامی نصوص مرتبط با مساله در هنگام بررسی مسائل مهمی همچون مساله تارک الصلاة، اهل جور و ستم و تفریط و قلع و قمع نصوص، سریعا تو را به ارتداد و خروج از دین و مخالفت با سنت پیامبر متهم می‌کنند.

مطلب دوم: یکی از اصول اهل سنت و جماعت این است که فرد هر اندازه گناهانش زیاد و حسناتش اندک باشد، برای اینکه بتواند به بهشت و رحمت و رضایت پروردگار نائل گردیده و شفاعت شفاعت کنندگان، شامل حال او شود، لازم است جزء مومنین موحدی باشد که بر یکتاپرستی فوت کرده‌اند.

مسلم در حدیثی روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ به عمرt فرمودند ([57]): (يَا ابْنَ الْخَطَّابِ، اذْهَبْ فَنَادِ فِي النَّاسِ، أَنَّهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا الْمُؤْمِنُونَ) ای پسر خطاب، برخیز و در میان مردم اعلان کن که جز مومنان کسی وارد بهشت نمی‌شود. مومنان یعنی موحدان و یکتاپرستان.

درحدیث دیگری رسول اللهﷺ‬ می‌فرمایند ([58]): (يَا ابْنَ عَوْفٍ ارْكَبْ فَرَسَكَ ثُمَّ نَادِ: أَلَا إِنَّ الْجَنَّةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا لِمُؤْمِنٍ) ای پسر عوف، بر اسبت سوار شو و اعلان کن که بهشت جز برای مومن حلال نمی‌باشد. (فقط مخصوص مومنین است).

در صحیح بخاری آمده است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([59]): (لاَ يَدْخُلُ الجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ) بجز شخص مسلمان، کسی وارد بهشت نمی‌شود.

در جایی دیگر می‌فرمایند ([60]): (أَتَانِي‌ات مِنْ عِنْدِ رَبِّي فَخَيَّرَنِي بَيْنَ أَنْ يُدْخِلَ نِصْفَ أُمَّتِي الجَنَّةَ وَبَيْنَ الشَّفَاعَةِ، فَاخْتَرْتُ الشَّفَاعَةَ، وَهِيَ لِمَنْ مَاتَ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا) فرستاده­ای از جانب پرور دگارم نزد من آمده و مرا مخیر ساخت، نصف امتم را وارد بهشت کنند یا به من اجازه شفاعت داده شود. من شفاعت را پذیرفتم و آن شفاعت شامل حال کسی می‌شود که در حالی بمیرد که هیچ شریکی برای الله متعال قرار نداده باشد. یعنی بر یکتاپرستی بمیرد که با تمام مظاهر و نشانه‌های شرک اکبر منافات دارد.

و در حدیثی مشابه آمده است ([61]): (أُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، وَهِيَ نَائِلَةٌ مِنْ أُمَّتِي مَنْ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا) به من شفاعت اعطا شده است و آن شفاعت شامل حال کسی می‌شود که در حالی بمیرد که هیچ شریکی برای الله متعال قرار نداده باشد.

و در حدیث شفاعتی که بخاری از انسt روایت می‌کند آمده است که رسول اللهﷺ‬ بعد از اینکه در مورد کسانی که به اندازه یک دانه جو ایمان در قلبشان وجود دارد، شفاعت می‌کند. سپس بار دوم به او اجازه داده می‌شود در مورد کسانی که در قلبشان به اندازه مثقال ذره ای یا یک دانه‌ی خردل ایمان وجود دارد، شفاعت کند. سپس بار دیگر به او اجازه داده می‌شود درمورد کسانی که در قلبشان کمتر از یک دانه خردل وجود دارد، شفاعت کند و آن‌ها را از آتش جهنم خارج سازد. دربار چهارم می‌فرماید: پروردگارا به من اجازه‌ی شفاعت در مورد کسانی را عطا بفرما که «لاإله إلاالله» را بر زبان آورده‌اند. الله متعال می‌فرماید: به عزت و جلال و شکوه و عظمتم سوگند، بدون شک هرکس که «لاإله إلاالله» را برزبان آورده باشد، از آتش جهنم خارج می‌سازم.

ابن ابی العاصم در روایت صحیحی که در السنة وجود دارد، آورده است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([62]): (مَا زِلْتُ أَشْفَعُ إِلَى رَبِّي عَزَّ وَجَلَّ وَيُشَفِّعُنِي، وَأَشْفَعُ وَيُشَفِّعُنِي، حَتَّى أَقُولَ: أَيْ رَبِّ شَفِّعْنِي فِيمَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. فَيَقُولُ: هَذِهِ لَيْسَتْ لَكَ يَا مُحَمَّدُ وَلَا لِأَحَدٍ، هَذِهِ لِي، وَعِزَّتِي وَجَلَالِي وَرَحْمَتِي، لَا أَدَعُ فِي النَّارِ أَحَدًا يَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) من پیوسته نزد خداوند متعال شفاعت می‌کنم  و او نیز شفاعت مرا می‌پذیرد. من شفاعت می‌کنم او نیز شفاعت مرا می‌پذیرد، تا اینکه می‌گویم: ای پروردگارم، مرا شفیع کسانی قرار بده که «لاإله إلاالله» را بر زبان آورده‌اند. الله متعال می‌فرماید: ای محمد، این کار مخصوص تو یا هیچ شخص دیگری نیست، بلکه این کار مخصوص من است. به عزت و جلال و رحمتم سوگند، هرکسی «لاإله إلاالله» را برزبان آورده باشد، در آتش جهنم باقی نخواهم گذاشت.

بنا بر حدیث فوق، کسانیکه در حدیث ابوسعید خدریt توصیف شده و خداوند متعال یک یا دو مشت از مردمی را که هیچ عمل خیری انجام نداده‌اند با رحمت خود از آتش جهنم بیرون آورده، وارد بهشت می‌سازد، همان یکتاپرستانی هستند که در حدیث انس ذکر شده و به «لاإله إلاالله» گواهی داده‌اند.

بنابراین، ما نباید عبارت «هیچ عمل خیری را انجام نداده‌اند» را بر نبودن توحید حمل کرده و تصور کنیم که هیچ عمل خیری حتی توحید را انجام نداده‌اند، چون این سخن و تصور با نصوص آشکار زیادی که بیان می‌کنند اهل شرک و کفر مورد رحمت خداوند قرار نمی‌گیرند، منافات دارد و گفتن چنین سخنی جایز نیست.

یکی دیگر از دلایلی که بیان می‌کند در قیامت تنها اهل توحید و نه غیر آنان، مورد شفاعت و رحمت خداوند قرار می‌گیرند، حدیث جابرt است که می‌گوید: رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([63]): (يُعَذَّبُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ التَّوْحِيدِ فِي النَّارِ حَتَّى يَكُونُوا فِيهَا حُمَمًا ثُمَّ تُدْرِكُهُمُ الرَّحْمَةُ فَيُخْرَجُونَ وَيُطْرَحُونَ عَلَى أَبْوَابِ الجَنَّةِ» قَالَ: «فَيَرُشُّ عَلَيْهِمْ أَهْلُ الجَنَّةِ المَاءَ فَيَنْبُتُونَ كَمَا يَنْبُتُ الغُثَاءُ فِي حِمَالَةِ السَّيْلِ ثُمَّ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ) عده‌ای از اهل توحید در آتش جهنم عذاب داده می‌شوند تا اینکه خاکستر می‌شوند، سپس رحمت خداوند متعال شامل حال آنان شده و از آتش بیرون آورده می‌شوند و بر درگاه جهنم انداخته می‌شوند. سپس می‌فرماید: اهل بهشت روی آنان آب می‌پاشند و آنان همانند دانه و خس و خاشاکی که همراه سیلاب آمده باشد، سربرآورده و سپس وارد بهشت می‌شوند.

لازم است به توصیف رسول اللهﷺ‬ توجه شود که می‌فرمایند: آن‌ها از اهل توحیدند. پس همان کسانی هستند که در حدیث ابو سعید ذکر شده و بعد از شفاعت شفاعت کنندگان، مورد رحمت پروردگار قرار می‌گیرند.

و مقتضای جمع کردن و اثردادن تمامی نصوص مرتبط با مساله این است که: شفاعت شفاعت کنندگان در مورد کسانی که در قلبشان به اندازه یک ذره یا نصف ذره ای از یک دینار ایمان وجود دارد، شامل حال کسانی می‌شود که علاوه بر اصل توحید، به اندازه یک ذره یا نصف ذره‌ای از یک دینار، ایمان و عمل صالح دارند. و بنا بر آیات واحادیث گفته شده، کسانیکه هیچ عمل خیری انجام نداده و خداوند آن‌ها را مورد رحمت و عفو خود قرار می‌دهد، کسانی هستند که بجز اهل توحید بودن که وجود آن برای ورود به بهشت ضروری است، هیچ عمل خیر دیگری انجام نداده‌اند.

ابن حجر در فتح الباری 1/73 می‌گوید: منظور از دانه خردل اعمال زائد بر اصل توحید می‌باشد، چرا که رسول اللهﷺ‬ در روایتی دیگر می‌فرمایند: (أَخْرِجُوا مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَعَمِلَ مِنَ الْخَيْرِ مَا يَزِنُ ذَرَّةً) هرکس که لاإله إلاالله را بر زبان آورده و به اندازه ذره ای عمل خیر انجام داده (از آتش جهنم) خارج کنید.

نکته اول:

با دانستن این مسائل، مطلبی که باقی می‌ماند این است که صفت و چگونگی توحیدی را که برای خارج شدن از آتش جهنم لازم است، بدانیم.

توحید (برخلاف عقیده‌ی مرجئه‌های دوران ما) تنها کلمه‌ای نیست که بر زبان جاری گردد و فرد پس از این اقرار، از قید و شرط‌های دین اسلام رویگردان شود. همچنین توحید، اعتقاد قلبی مجرد نیست که علائم و نشانه‌های آن در اعضای ظاهری و باطنی انسان آشکار نباشد، بلکه توحید، عبادت و اطاعت و فرمانبرداری و خضوع و دوستی کردن و دشمنی ورزیدن در راه خدا و بخاطر اوست.

الله متعال درسوره بینه آیه 5 می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ و فرمان نیافته بودند جز اینکه الله را بپرستند و در حالی که به توحید گراییده‌اند دین (خود) را برای او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین (ثابت و) پایدارهمین است.

پس براساس اعتقاد اهل سنت و جماعت، توحیدی که به انسان نفع می‌رساند، شامل اعتقاد و قول و عمل می‌باشد، به گونه‌ای که هیچکدام از دیگری تفکیک پذیر و جداشدنی نیست.

ابن تیمیه در فتاوایش 7/209 می‌گوید: امام شافعی در «الام» می‌فرماید: صحابه و تابعین و تابع تابعین و کسانی که ما به خدمتشان رسیده‌ایم، اجماع دارند که ایمان، قول و عمل و نیت است و هیچکدام از این‌ها بدون دیگری کفایت نمی‌کند.

حسن بصری می‌فرماید: سخن گفتن [ادعای ایمان] جز همراه با عمل، و سخن گفتن و عمل کردن جز همراه با نیت، و سخن گفتن و عمل کردن و نیت، جز با پیروی از سنت رسول الله صحیح نیست. [فایده‌ای ندارد].

سفیان بن سعید ثوری می‌فرماید: ایمان قول و عمل و نیت است، زیاد می‌شود و نقصان می‌پذیرد، با طاعت و عبادت زیاد می‌شود و با گناه و معصیت کاهش می‌یابد. سخن گفتن [ادعای ایمان] جز همراه با عمل و سخن گفتن و عمل کردن جز همراه با نیت فایده‌ای ندارد و سخن گفتن وعمل کردن و نیت، جز با هماهنگی و موافقت با سنت صحیح نیست.

امام احمد بن حنبل می‌فرماید: ایمان سخن گفتن و عمل کردن بر اساس سنت و همراه با نیت می‌باشد و افزایش و نقصان می‌پذیرد و کامل‌ترین مومنان از لحاظ ایمان، خوش اخلاق‌ترین آن‌هاست.

ابن جریر طبری می‌فرماید: با توجه به اخباری که از اصحاب رسول الله به ما رسیده و بزرگان دین بر آن عقیده بوده‌اند، ایمان، قول و عمل است و زیادی و نقصان می‌پذیرد ([64]).

این عقیده اهل سنت و جماعت است.

اما چه نوع عملی جزء شروط صحت و درستی توحید و ایمان می‌باشد؟

انجام دادن اعمالی که ترک کردن آن‌ها، سبب شرک و کفر و باطل شدن همه اعمال می‌گردد و بالعکس، اجتناب و دوری کردن از تمامی اعمالی که انجام دادن آن‌ها منجر به کفر و شرک می‌گردد، شرط صحت و درستی ایمان و توحید می‌باشد.

براساس آیات و احادیث و سخن علما - که قبلا ذکر شد- نماز شرط صحت و درستی توحید و ایمان و ترک آن، کفر و شرک و سبب باطل شدن تمامی اعمال است. پس نماز یکی از اعمالی است که در صورت فقدان و نبودن آن ایمان از فرد برداشته می‌شود و در صورت خواندن نماز، ایمان شخص ثابت می‌شود.

ابن تیمیه [برای اینکه ثابت کند عمل جزء ایمان است] می‌فرماید: اگر چنین تصور کنیم که گروهی از مردم به رسول اللهﷺ‬ می‌گفتند: ما قلبا و بدون هیچ شکی، به تمامی آنچه برای ما آورده ای ایمان داریم و با زبان نیز به شهادتین اقرار و اعتراف می‌کنیم، اما دراموری که ما را به آن امر یا از آن نهی می‌کنی از تو اطاعت نمی‌کنیم، نماز نمی‌خوانیم، روزه نمی‌گیریم، حج را به جا نمی‌آوریم و حدیث را تصدیق نمی‌کنیم، امانت‌ها را به صاحبانشان بر نمی‌گردانیم، به عهد و پیمان وفا نمی‌کنیم، صله رحم را به جا نمی‌آوریم، هیچکدام از اعمال خیری که ما را به انجام آن دستور می‌دهی، انجام نمی‌دهیم، شراب می‌نوشیم، محارم را به نکاح خود در می‌آوریم و با آن‌ها زنای آشکار انجام می‌دهیم، تا جائیکه بتوانیم اصحاب و امت تو را به قتل می‌رسانیم و اموالشان را از آن‌ها می‌گیریم، حتی خودت را هم به قتل می‌رسانیم و همراه با دشمنانت با تو می‌جنگیم. آیا هیچ عاقلی می‌تواند تصور کند که رسول اللهﷺ‬ به آن‌ها می‌گفت: شما مومن کامل بوده و در روز قیامت از کسانی هستید که مورد شفاعت من قرار می‌گیرید و امید آن را دارم که هیچکدام از شما وارد آتش جهنم نشوید؟ هرمسلمانی ضرورتا می‌داند که رسول اللهﷺ‬ به آن‌ها می‌فرمود: شما کافرترین مردم هستید و اگر توبه نمی‌کردند، گردن آن‌ها را می‌زد.

نکته دوم:

سنت رسول اللهﷺ‬ دال بر این مطلب است که کسانیکه مومنان در بار دوم و سوم برای آن‌ها شفاعت می‌کنند، موحد و یکتاپرست و اهل نمازند. همانگونه که در قسمتی از حدیثی که بخاری و غیر او از ابوهریرهt روایت کرده‌اند آمده است که ([65]): (حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ عِبَادِهِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ مِنَ النَّارِ مَنْ أَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ، مِمَّنْ كَانَ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَمَرَ المَلائِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِعَلامَةِ آثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ مِنَ ابْنِ آدَمَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءٌ يُقَالُ لَهُ مَاءُ الحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ نَبَاتَ الحِبَّةِ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ...) زمانیکه الله متعال داوری بین بندگان را به پایان می‌رساند، می‌خواهد کسانی را که به شهادت «لاإله إلاالله» اقرار کرده‌اند و خداوند اراده فرموده که مورد رحمت او قرار گیرند، از آتش جهنم خارج سازد، به ملائکه امر می‌کند که آن‌ها را از آتش بیرون آورند. ملائکه هم از روی آثار سجده (روی پیشانیشان) آن‌ها را می‌شناسند. سپس می‌فرماید: الله متعال بر آتش حرام کرده که آثار سجده انسان را بسوزاند. آن‌ها را از آتش خارج می‌کنند در حالیکه کاملا سوخته‌اند و از آبی که آب حیات نامیده می‌شود روی آن‌ها ریخته می‌شود و مانند دانه ای که همراه گل و لای سیلاب آمده باشد، رشد می‌کنند .....»

دقت کنید که ملائکه آن‌ها را از روی آثار سجده می‌شناسند که ثابت می‌کند آن‌ها اهل نماز و سجده می‌باشند و حتی بعید نیست که این‌ها، همان کسانی باشند که در حدیث ابی‌سعید خدریt ذکر شده و بعد از شفاعت شفاعت کنندگان با رحمت خداوند از آتش جهنم بیرون آورده می‌شوند. چون اوصاف آن‌ها درهردو حدیث شبیه هم است.

در حدیث ابی سعید خدریt اینگونه توصیف شده‌اند:« و آنقدر در آتش سوخته‌اند که مانند خاکستر شده‌اند سپس آن‌ها را می‌آورند و از آبی که آب حیات نامیده می‌شود، بروی آن‌ها ریخته می‌شود و همانند دانه ای که همراه سیلاب آمده باشد، سربرمی آورند». واین بعد از مرحله‌ی دوم و سوم شفاعت و به پایان رسیدن شفاعت شفاعت کنندگان است. در حدیث ابو هریرهt هم اینگونه توصیف شده‌اند:« ملائکه هم از روی آثار سجده [روی پیشانیشان] آن‌ها را می‌شناسند... سپس آن‌ها را از آتش خارج می‌کنند درحالیکه کاملا سوخته‌اند و از آبی که آب حیات نامیده می‌شود روی آن‌ها ریخته می‌شود و مانند دانه ای که همراه گل ولای سیلاب آمده باشد، رشد می‌کنند.

می بینیم که این‌ها همان کسانی هستند که در حدیث ابی سعید خدریt ذکر شده‌اند. با این تفاوت که در حدیث ابوهریرهt قسمتی اضافی آمده است که آشکارا توضیح می‌دهد آنان از اهل نماز و سجده بوده‌اند.

نکته سوم:

از اینرو روشن شد که در حدیث ابوسعید خدریt، کوچکترین دلیلی برای کافر نبودن تارک الصلاة وجود ندارد و بیان این حدیث به عنوان دلیل کافر نبودن تارک الصلاة صحیح نمی‌باشد و حتی در صورتیکه تمامی طرق حدیث و روایتهای مختلف آن مورد توجه قرار گیرند، دلیلی علیه قائلین به عدم کفر تارک الصلاة می‌باشد.

نکته چهارم:

اگر به فرض، تصور کنیم که استدلال به این حدیث در عدم کفر تارک الصلاة صحیح باشد، چنین دلیلی از یک دلیل ظنی و مخفی و مرجوح تجاوز نمی‌کند و در دین مبین اسلام، ظن در برابر یقین، و دلیل متشابه مرجوح در برابر دلایل محکم راجحی که بر کفر تارک الصلاة دلالت دارد، نمی‌تواند مقاومت کند.

12-                     در سنن و مسانید، قصه‌ی صاحب کارتی می‌باشد که 99 کارنامه‌ی اعمال برعلیه وی می‌گشایند که هر کارنامه به اندازه‌ی دید چشم وسیع می‌باشد، سپس کارتی برای او خارج می‌کنند که در آن شهادت، «لاإله إلاالله» می‌باشد که بر گناهانش برتری می‌یابد ([66]).

و در کارت غیر از کلمه‌ی طیبه شهادت چیزی ذکر نشده است چرا که اگر در آن غیر از کلمه‌ی طیبه چیزی می‌بود، گفته می‌شد: سپس برای او صحیفه‌های حسناتش بیرون آورده شده که بر سیئات و گناهانش برتری یافت. و در این مساله برای ما همین قول کافی است که: [فيخرج من النار من لم يعمل خيرا قط] و اگر تارک نماز کافر می‌بود، جاویدان در آتش می‌ماند و هرگز از آن خارج نمی‌شد.

[قبل از ذکر پاسخ قائلین به کفر، حدیث را به طور کامل ذکر می‌کنیم: از عبدالله بن عمروt روایت است که فرمود: از رسول اللهﷺ‬ شنیدم که فرمودند: (إِنَّ اللَّهَ سَيُخَلِّصُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي عَلَى رُءُوسِ الخَلَائِقِ يَوْمَ القِيَامَةِ فَيَنْشُرُ عَلَيْهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ سِجِلًّا كُلُّ سِجِلٍّ مِثْلُ مَدِّ البَصَرِ، ثُمَّ يَقُولُ: أَتُنْكِرُ مِنْ هَذَا شَيْئًا؟ أَظَلَمَكَ كَتَبَتِي الحَافِظُونَ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: أَفَلَكَ عُذْرٌ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: بَلَى إِنَّ لَكَ عِنْدَنَا حَسَنَةً، فَإِنَّهُ لَا ظُلْمَ عَلَيْكَ اليَوْمَ، فَتَخْرُجُ بِطَاقَةٌ فِيهَا: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، فَيَقُولُ: احْضُرْ وَزْنَكَ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ مَا هَذِهِ البِطَاقَةُ مَعَ هَذِهِ السِّجِلَّاتِ، فَقَالَ: إِنَّكَ لَا تُظْلَمُ "، قَالَ: «فَتُوضَعُ السِّجِلَّاتُ فِي كَفَّةٍ وَالبِطَاقَةُ فِي كَفَّةٍ، فَطَاشَتِ السِّجِلَّاتُ وَثَقُلَتِ البِطَاقَةُ، فَلَا يَثْقُلُ مَعَ اسْمِ اللَّهِ شَيْءٌ) الله متعال در روز قیامت در بین مردمان مردی از امت مرا نجات می‌دهد، نود و نه کارنامه‌ی اعمال او را بر وی می‌گشایند که هر کارنامه به اندازه دید چشم وسیع است. سپس الله متعال می‌فرماید: آیا چیزی از محتوای این کارنامه‌ها را انکار می‌کنی؟ آیا فرشتگان ما به تو ظلم کرده‌اند؟ وی پاسخ می‌دهد: خیر یا رب. سپس الله متعال می‌فرماید: آیا عذری داری؟ وی پاسخ می‌دهد: خیر یارب.  سپس الله متعال می‌فرماید: تو یک کار نیک نزد ما داری و امروز به تو هیچگونه ظلمی نخواهد شد. پس از آن الله متعال یک کارت را بیرون می‌آورد، که روی آن نوشته شده: «أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله» سپس می‌فرماید: برای وزن کردن آن آماده باش. وی می‌گوید: این کارت در مقابل آن کارنامه‌ها چیزی نیست؟ الله متعال می‌فرماید: قطعا به تو ظلمی نمی‌شود. رسول اللهﷺ‬ می‌فرماید: همه کارنامه‌ها در یک کفه ترازو و آن کارت به تنهایی در کفه دیگر قرار داده می‌شود که همه کارنامه‌ها بالا آمده و آن کارت بر آن‌ها سنگینی می‌کند، براستی که هیچ چیز در مقایسه با اسم الله متعال، سنگین نمی‌شود].

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز ([67]):

ما در دو نکته به این فهم و استدلال پاسخ می‌دهیم:

اولا: با وجود تعدد و تنوع گناهان موجود درآن نود و نه کارنامه، نمی‌توانیم و نباید تصور کنیم که در این گناهان، شرک اکبر یا یکی از نواقض اسلام و توحید - که ترک نماز یکی از آنان است - وجود داشته باشد، چون در صورت وجود شرک هیچ حسنه ای به انسان نفع نمی‌رساند و امکان ندارد در وجود شخصی، همراه با شرک، ایمانی سودمند وجود داشته باشد. همانگونه که در حدیث صحیحی رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([68]): (لَا يَجْتَمِعُ الْإِيمَانُ وَالْكُفْرُ فِي قَلْبِ امْرِئٍ) ایمان و کفر با هم در قلب یک انسان، جمع نمی‌شوند. چون جمع شدن ایمان و کفر با هم، یعنی اجتماع همزمان دو چیز مخالف و متناقض؛ و وقوع چنین امری محال است و چون ترک نماز کفر است، حدیث بطاقه نمی‌تواند دلیل کافر نبودن تارک نماز باشد.

ثانیا: شهادت توحیدی که می‌تواند به آن شخص گناهکار و امثال او نفع برساند، شهادتی است که تمامی شروط توحید در آن تحقق یافته باشد. شروطی که در صورت نبودن آن‌ها هیچ چیزی نمی‌تواند به انسان نفعی برساند، هرچند بارها و بارها آن را با زبان تکرار و تلفظ نماید.

ما قبلا به این شروط اشاره کردیم، اما برای استفاده بیشتر کمی مفصل‌تر به ذکر آن‌ها می‌پردازیم و آن‌ها را در نکات زیر خلاصه می‌کنیم:

 شرط اول: شرط نطق و اقرار با زبان:

یعنی شخص باید درصورت توانایی (شخص لال استثنا می‌باشد) شهادت توحید را بر زبان بیاورد. رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([69]): (أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ) به من امر شده که با مردم بجنگم تا زمانیکه گواهی دهند که جز الله معبود به حقی وجود ندارد و محمد فرستاده‌ی اوست و نماز را بر پا دارند و زکات مال خود را پرداخت نمایند. هرگاه این کار را کردند خون و مال آنان از جانب من، مصون است مگر به سبب حقی از حقوق اسلام.

امام نووی در شرح این حدیث (1/212) می‌فرماید: با توجه به حدیث، شرط ایمان آوردن، اقرار و اعتقاد به شهادتین و اعتقاد به تمامی چیزهایی است که رسول اللهﷺ‬ آورده است.

ابن تیمیه در فتاوایش (7/609) می‌فرماید: اگر کسی با وجود توانایی گفتار (لال نبودن) از بر زبان رانده شهادتین امتناع ورزد، به اتفاق تمامی مسلمانان و سلف صالح، پیشینیان و امامان و جمهور علمای امت اسلام، ظاهرا و باطنا کافر می‌باشد.

 شرط دوم: کافر شدن به طاغوت:

هرچیزی که غیر از الله متعال یا همراه با او، حتی در یکی از زمینه‌های عبادت، پرستش شود، درحالیکه خودش به آن راضی باشد، طاغوت نامیده می‌شود. الله متعال در سوره بقره آیه 256 می­فرماید: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ٢٥٦﴾ هرکس به طاغوت کفر ورزد و به الله ایمان آورد به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست، چنگ زده است و خداوند شنوای داناست.

«عروة الوثقی» همان «لاإله إلاالله» است که تمامی معانی و زمینه‌های توحید را در بر می‌گیرد. مفهوم مخالفی که ظاهر نصوص شریعت دال بر آنست، اینست که: اگر کسی به الله متعال ایمان بیاورد اما به طاغوت کفر نورزد، به «عروة الوثقی» چنگ نزده است و به «لاإله إلاالله» آنگونه که به او نفع برساند و او را نجات دهد، گواهی و شهادت نداده است. این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ حدیث فوق را بیشتر تفسیر می‌کند: (مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مَنْ دُونِ اللهِ، حَرُمَ مَالُهُ، وَدَمُهُ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللهِ) کسی که «لاإله إلاالله» را بگوید و به آنچه غیر از الله متعال عبادت می‌شود، کفر بورزد، خون و مالش محفوظ و حساب (نیت و کارهای پنهانی او) با خداست.

کسی که قبل از شهادت «لاإله إلاالله» به طاغوت کفر نورزد، مانند کسی است که همزمان به دو چیز مخالف و متضاد یا همزمان به توحید و شرک گواهی دهد و به خاطر اهمیت این اصل می‌بینیم که در آیه فوق کفر به طاغوت، قبل از ایمان به خدا ذکر شده است.

کفر به طاغوت احوال و خصوصیات خاصی دارد که بدون آن‌ها و فقط با آرزو یا تکرار الفاظی بر زبان، تحقق نمی‌یابند، درحالیکه واقعیت امر خلاف گفته‌های زبان می‌باشد.

 شرط سوم: شرط علم

الله متعال می‌فرماید: ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [محمد: 19] پس بدان که هیچ معبود به حقی جز الله نیست.

رسول اللهﷺ‬ نیز در حدیثی که مسلم روایت کرده، می‌فرمایند: (مَنْ مَاتَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، دَخَلَ الْجَنَّةَ) هرکس در حالی بمیرد که بداند جز الله معبود به حقی وجود ندارد، داخل بهشت می‌شود.

مفهوم حدیث آنست که اگر کسی بمیرد و نداند که جز الله معبود به حقی وجود ندارد، وارد بهشت نمی‌شود. چون ندانستن چیزی منجر به اعتقاد نداشتن به آن می‌شود و اعتقاد نداشتن به توحید بدون هیچ اختلافی، کفر محسوب می‌شود.

 شرط چهارم: اخلاص و صداقت

رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([70]): (مَا مِنْ أَحَدٍ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ، إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ) هرکس صادقانه از صمیم قلب و از روی اخلاص گواهی دهد که جز الله متعال معبود به حقی وجود ندارد و محمد صلی الله علیه و سلم فرستاده‌ی اوست، خداوند او را برآتش جهنم حرام می‌گرداند.

در جای دیگری می‌فرماید ([71]): (أَبْشِرُوا وَبَشِّرُوا مَنْ وَرَاءَكُمْ، أَنَّهُ مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ صَادِقًا بِهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ) به یکدیگر و افراد پس از خودتان بشارت دهید که هرکس صادقانه گواهی دهد که معبود به حقی جز الله متعال وجود ندارد، وارد بهشت می‌شود.

مفهوم مخالف حدیث این است که هرکس نه از روی صداقت بلکه از روی دروغ و نفاق به شهادت «لاإله إلاالله» اقرار نماید، از اهل جهنم بوده و وارد بهشت نمی‌شود و حکم او مانند منافقینی است که در پایین‌ترین درجه جهنم (اسفل السافلین) قرار دارند.

 شرط پنجم: نداشتن شک و تردید

الله متعال در سوره ابراهیم آیات 9 و10 فرماید: ﴿وَقَالُوٓاْ إِنَّا كَفَرۡنَا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ وَإِنَّا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَنَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ ٩ ۞قَالَتۡ رُسُلُهُمۡ أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ...﴾ گفتند ما به آنچه شما بدان ماموریت دارید، کافریم و از آنچه ما را بدان می‌خوانید، سخت در شکّیم. پیامبرانشان گفتند: مگر درباره الله پدیدآورنده آسمانها و زمین تردیدی هست؟

رسول اللهﷺ‬ در حدیثی که مسلم روایت کرده می‌فرمایند ([72]): (أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنِّي رَسُولُ اللهِ، لَا يَلْقَى اللهَ بِهِمَا عَبْدٌ غَيْرَ شَاكٍّ فِيهِمَا، إِلَّا دَخَلَ الْجَنَّةَ) گواهی می‌دهم که معبود به حقی جز الله متعال وجود ندارد و من فرستاده‌ی او هستم. هربنده ای با این شهادتین الله متعال را ملاقات کند و در آن تردیدی نداشته باشد، وارد بهشت می‌شود.

مفهوم مخالف حدیث اینست که اگر کسی با شک و تردید در شهادتین یا یکی از مقتضیات آن، الله متعال را ملاقات کند، وارد بهشت نمی‌شود و از اهل بهشت نخواهد بود.

 شرط ششم: یقین داشتن

رسول اللهﷺ‬ در حدیثی که مسلم روایت کرده است، به ابوهریرهt فرمودند ([73]): (اذْهَبْ فَمَنْ لَقِيتَ وَرَاءَ هَذَا الحَائِطِ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلَه إلاَّ اللَّه، مُسْتَيقِناً بهَا قَلَبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالجَنَّةِ) برو و هر کس را در پشت اين ديوار ديدي که شهادت مي‌دهد: هيچ مبعود به حقی جز الله متعال نيست، و قلبش به آن يقين دارد، او را به داخل شدن بهشت، بشارت بده.

مفهوم مخالف حدیث اینست که اگر کسی بدون یقین قلبی به «لاإله إلاالله» و خواسته‌ها و مدلولات آن، شهادت توحید را بر زبان براند، به او مژده بهشت داده نمی‌شود و این فرد از اهل بهشت نخواهد بود.

 شرط هفتم: محبت منافی با نفرت و کراهت داشتن از آنچه الله متعال نازل فرموده است

الله متعال در سوره بقره آیه 165می فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ...﴾ و برخی از مردم در برابر الله همانندهایی [برای او] برمی گزینند و آن‌ها را چون دوستی الله، دوست می‌دارند، ولی کسانی که ایمان آورده‌اند شدید‌ترین محبت و دوستی را با الله دارند.

و در سوره توبه آیه24 می­فرماید: ﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤﴾ بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبيله شما، واموالي كه فراچنگش آورده ايد، و بازرگاني و تجارتي كه از بي‌بازاري و بي‌رونقي آن مي‌ترسيد، و منازلي كه مورد علاقه شما است، اين‌ها در نظرتان از خدا و پيغمبرش وجهاد در راه او محبوبتر باشد، در انتظار باشيد كه خداوند كار خود را مي‌كند (وعذاب خويش را فرو مي‌فرستد). خداوند كسان نافرمانبردار را (به راه سعادت) هدايت نمي‌نمايد.

و در سوره محمد آیات 7 و 8 می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَتَعۡسٗا لَّهُمۡ وَأَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٨ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٩﴾ كافران، مرگ بر آنان باد، وخداوند اعمال (نيك) ايشان را باطل وبي سود گرداند. اين بدان خاطر است كه چيزي را كه خداوند فرو فرستاده است دوست نمي‌دارند، ولذا خدا كارهاي (نيك) ايشان را هم باطل و بي‌سود مي‌گرداند.

الله متعال علت کافرگشتن و باطل شدن اعمالشان را نفرت و کراهت داشتن از آنچه الله متعال نازل فرموده، بیان می‌کند. چون بزرگترین و والاترین چیزی که الله متعال بر پیامبران و رسولانش نازل فرموده، شهادت توحید است. پس هرکس از آن نفرت و کراهت داشته باشد و با توحید و اهل توحید دشمنی ورزد یا با دشمنان توحید و یکتاپرستی، دوستی برقرار نماید جزء کافرینی محسوب می‌شود که از آنچه الله متعال نازل فرموده، نفرت و کراهت دارند.

الله متعال در سوره زخرف آیه 77-78 می‌فرماید: ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَۖ قَالَ إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ ٧٧ لَقَدۡ جِئۡنَٰكُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَكُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ ٧٨﴾ آنان فرياد مي‌زنند: اي مالك، پروردگارت ما را بميراند و نابودمان گرداند (تا بيش از اين رنج نبريم و از اين عذاب دردناك آسوده شويم. او بديشان) مي‌گويد: شما (اينجا) مي‌مانيد (و مرگ و مير ونيستي ونابودي در كار نيست). (خداوند بديشان پيام مي‌دهد كه) ما حق را براي شما آورديم (و توسّط پيغمبران برايتان فرو فرستاديم) ولي اكثر شما حق را نپسنديده وآن را دشمن داشتيد.

الله متعال سبب جاودانه ماندن آنان در جهنم را نفرت و کراهت داشتن از حقی که الله متعال نازل فرموده، بیان می‌کند.

 شرط هشتم: راضی بودن به «لا إله إلا الله» و تسلیم و فرمانبرداری در مقابل آن.

الله متعال در سوره نساء آیه 65 می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾ امّا نه، به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن بشمار نمي‌آيند تا تو را در اختلافات و درگيري‌هاي خود به داوري نطلبند وسپس ملالي و احساس ناراحتی در دل خود از داوري تو نداشته وكاملاً تسليم (قضاوت تو) باشند.

و در سوره حجرات آیه 1و2 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ١ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢﴾ اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر خدا و پيغمبرش پيشي مگيريد و پيشدستي مكنيد، واز خدا بترسيد و پروا داشته باشيد، چرا كه خدا شنواي (گفتارتان، و) آگاه (از كردارتان) مي‌باشد. اي كساني كه ايمان آورده ايد، صداي خود را از صداي پيغمبر بلندتر مكنيد، وهمچنان كه با يكديگر سخن مي‌گوئيد، با او به آواز بلند سخن مگوئيد، تا نادانسته اعمالتان بي‌اجر وضايع نشود.

و در سوره احزاب آیه 36 می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾ هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد که چون الله و رسولش به کاری فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیاری باشد و هرکس الله و رسولش را نافرمانی کند قطعا دچار گمراهی آشکاری گردیده است.

و در سوره نور آیه 63 می‌فرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾ آنان كه با فرمان او مخالفت مي‌كنند، بايد از اين بترسند كه بلائي (در برابر عصياني كه مي‌ورزند) گريبانگيرشان گردد، يا اين كه عذاب دردناكي دچارشان شود (اعم از قحطي و زلزله و ديگر مصائب دنيوي، و دوزخ و ديگر شكنجه‌هاي اخروي).

امام احمد و عده­ای دیگر از اهل علم، فتنه را به شرک تفسیر کرده‌اند. الله متعال در سوره­ی بقره آیه 191می فرماید: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ﴾ فتنه از قتل بدتر است. فتنه یعنی شرک و کفر.

پس هرکس با زبان به «لاإله إلاالله» اقرار نماید، اما به عنوان برنامه زندگی به آن راضی و تسلیم اوامر و معانی آن نباشد و به آن اطمینان نداشته باشد، جزء کسانی محسوب نمی‌شود که در روز قیامت «لاإله إلاالله» به آنان نفع می‌رساند و آن‌ها را نجات می‌دهد.

 شرط نهم: عمل به «لا إله إلا الله» و لازمه‌ها و خواسته‌های آن

یعنی به توحید عمل کرده و در ظاهر و باطن از شرک دوری جوید. منظور الله متعال در آیه 5 سوره بینه همین است. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ در حالي كه جز اين بديشان دستور داده نشده است كه مخلصانه وحقگرايانه خداي را بپرستند و تنها شريعت او را آئين (خود) بدانند، و نماز را چنان كه بايد بخوانند، وزكات را (به تمام وكمال) بپردازند. آئين راستين و ارزشمند اين است و بس.

و در سوره ذاریات آیه 56 می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ من جنها و انسان‌ها را جز براي پرستش خود نيافريده‌ام.

کسی که عمل را به عنوان شرط صحت توحید قبول نداشته باشد، باید هدفی را رد کند که الله متعال به خاطر آن مخلوقات را خلق کرده و رسولان را فرستاده و کتابهای آسمانی را نازل فرموده است که با توجه به آیه فوق، آن هدف عبادت خداوند یکتاست.

و الله متعال در سوره انبیا آیه 25 می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾ ما پيش از تو هيچ پيغمبري را نفرستاده ايم، مگر اين كه به او وحي كرده ايم كه: معبودي جز من نيست، پس فقط مرا پرستش كنيد.

و در آیه 36 سوره نحل می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ ما به ميان هر ملّتي پيغمبري را فرستاده ايم (ومحتواي دعوت همه پيغمبران اين بوده است) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (شيطان، بتان، ستمگران، وغيره) دوري كنيد.

بنابراین کسی که عمل به توحید را به عنوان شرط صحت آن قبول نداشته باشد، هدف خلقت را که پیامبران به خاطر آن مبعوث شده‌اند رد کرده است و هرکس تنها به اقرار زبانی به شهادتین، بدون عمل کردن به مضمون و خواسته هایش، اکتفا کند کافر و مشرک می‌باشد و شهادت توحیدی را که با زبان به آن اقرار می‌کند، در عمل نقض نموده و شهادتین او دروغ می‌باشد.

 شرط دهم: استمرار داشتن بر لاإله إلاالله تا فرارسیدن زمان مرگ

بعد از تمامی مطالب ذکر شده برای اینکه رحمت خداوند و شفاعت شفاعت کنندگان شامل حال کسی شود، لازم است که آن شخص تا دم مرگ بر لاإله إلاالله استمرار داشته باشد و با این عقیده فوت کند. چون سرانجام و خاتمه کار و عقیده‌ای که فرد بر آن می‌میرد، ملاک است.

الله متعال در سوره بقره آیه 217 می‌فرماید:

﴿وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧﴾.

كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني اعمالشان در دنيا وآخرت بر باد مي‌رود، وايشان ياران آتش (دوزخ) مي‌باشند و در آن جاويدان مي‌مانند.

و در حدیث صحیحی که مسلم روایت می‌کند ([74])، رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَا مِنْ عَبْدٍ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، ثُمَّ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ إِلَّا دَخَلَ الْجَنَّةَ) هرکس لاإله إلاالله را برزبان بیاورد و بر همین عقیده بمیرد، داخل بهشت می‌شود.

مفهوم حدیث اینست که اگر کسی لاإله إلاالله را بر زبان بیاورد اما نه بر این عقیده، بلکه با عقیده ای ضد آن، یعنی شرک، بمیرد، داخل بهشت نمی‌شود و از اهل بهشت نخواهد بود و اعمال پیشینش هیچ نفعی به وی نمی‌رسانند.

بنابراین با در نظر گرفتن تمامی نصوص مرتبط  با مساله و ربط دادن آن‌ها به یکدیگر می‌گوییم که: هرکس لاإله إلاالله را برزبان بیاورد و به آنچه غیر از الله عبادت می‌شود، کفر ورزد و به شهادت لاإله إلاالله و خواسته‌های آن عالم و آگاه باشد و صادقانه و مخلصانه و از روی یقین قلبی و بدون هیچ شک و تردیدی به آن اقرار نماید و به توحید و اهل توحید محبت داشته باشد و به توحید و مقتضیات آن عمل کند و در نهایت بر این عقیده بمیرد، بدون شک الله متعال او را وارد بهشت خواهد کرد.

اما بکارگیری تنها یک نص و چشم پوشی از بقیه نصوص مرتبط با این مساله، به خاطر هوی و هوس یا گرایش و تمایل خاصی، از اخلاقی است که جز دزدان کسی به آن اقدام نمی‌کند، منظورم دزدان درهم و دینار نیست، بلکه منظور دزدان علم و دین است.

از اینرو شهادت توحیدی که به آن فرد دارای نود و نه کارنامه نفع رسانده و بر تمامی کارنامه‌های پر از گناه و معصیت برتری و سنگینی پیدا کرده، فقط شهادت زبان یا حرکت لبها نبوده است، بلکه شهادتی بوده که در آن شروط ده گانه‌ی ذکر شده، تحقق پیدا کرده است و ما باید به این مساله آگاه باشیم تا سخنان مشایخ مرجئه و جهمیه، نتوانند مارا فریب داده و به هلاکت برسانند.

پس از این قائلین به فسق و نه کفر تارک نماز، گفته‌اند: بنابراین، این احادیث و احادیث دیگر مانع از تکفیر و جاویدان ماندن تارک نماز در آتش می‌شود و امید نجات برای وی را به مانند امید نجات برای سایر اهل کبائر مقرر می‌کند.

سپس گفته‌اند: تارک نماز کافر نمی‌باشد، چرا که کفر انکار توحید و رسالت و معاد و انکار آنچه که رسول اللهﷺ‬ با آن آمده، می‌باشد. درحالیکه تارک نماز به وحدانیت الله متعال اقرارکرده و گواهی می‌دهد که محمد فرستاده‌ی اوست و ایمان دارد که الله عزوجل، کسانی را که در قبور هستند، مبعوث می‌گرداند، حال چگونه به کفرش حکم شود؟ و ایمان عبارت از تصدیق می‌باشد و ضد آن تکذیب و نه ترک عمل، می‌باشد؛ ازاینرو چگونه بر کسی که تصدیق می‌کند، حکم کسی که تکذیب و انکار می‌کند، حکم می‌شود؟ ([75])

قائلین به فسق و نه کفر تارک نماز دلایلی دیگر در عدم کفر تارک نماز می‌آورند که عبارتند از ([76]):

13-                     ابن ماجه با سند خودش از ابی معاویه و او هم از ابی مالک اشجعی و او نیز از ربعی و ربعی از حذیفه نقل می‌کند که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([77]): (يَدْرُسُ الْإِسْلَامُ كَمَا يَدْرُسُ وَشْيُ الثَّوْبِ، حَتَّى لَا يُدْرَى مَا صِيَامٌ، وَلَا صَلَاةٌ، وَلَا نُسُكٌ، وَلَا صَدَقَةٌ، وَلَيُسْرَى عَلَى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي لَيْلَةٍ، فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مِنْهُ آيَةٌ، وَتَبْقَى طَوَائِفُ مِنَ النَّاسِ الشَّيْخُ الْكَبِيرُ وَالْعَجُوزُ، يَقُولُونَ: أَدْرَكْنَا آبَاءَنَا عَلَى هَذِهِ الْكَلِمَةِ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَنَحْنُ نَقُولُهَا " فَقَالَ لَهُ صِلَةُ: مَا تُغْنِي عَنْهُمْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَهُمْ لَا يَدْرُونَ مَا صَلَاةٌ، وَلَا صِيَامٌ، وَلَا نُسُكٌ، وَلَا صَدَقَةٌ؟ فَأَعْرَضَ عَنْهُ حُذَيْفَةُ، ثُمَّ رَدَّهَا عَلَيْهِ ثَلَاثًا، كُلَّ ذَلِكَ يُعْرِضُ عَنْهُ حُذَيْفَةُ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِ فِي الثَّالِثَةِ، فَقَالَ: «يَا صِلَةُ، تُنْجِيهِمْ مِنَ النَّارِ» ثَلَاثًا) اسلام همانند نقش و نگار روی پارچه کهنه [وکم رنگ] می‌شود تا اینکه مردم نمی‌دانند نماز و روزه و قربانی و صدقه چیست و شبی از شبها قرآن از میان مردم برداشته می‌شود و بروی زمین حتی یک آیه از آن باقی نمی‌ماند، تا آنجا که گروهی از پیرمردان و پیرزنان می‌گویند: ما می‌شنیدیم که پدرو مادران مان کلمه «لاإله إلاالله» را می‌گفتند، ما نیز آن را برزبان می‌آوریم.

صله بن زفر به حذیفهt گفت: چون آنان نمی‌دانند نماز و روزه و قربانی و صدقه چیست، پس «لاإله إلاالله» به آنان نفعی نمی‌رساند. حذیفهt از او روی گرداند. صله این سوال را سه بار تکرار کرد و حذیفهt هر بار روی بر می‌گرداند تا اینکه در بار سوم، سه بار فرمود: ای صله، «لاإله إلاالله» آنان را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.

قائلین به فسق تارک نماز گفته‌اند: در این حدیث فایده‌ی فقهی مهمی وجود دارد و آن اینکه شهادت «لاإله إلاالله» گوینده‌اش را از جاودانه ماندن در آتش دوزخ نجات می‌دهد هرچند که هیچیک از ارکان پنجگانه اسلام مانند نماز و ... را انجام نداده باشد ([78]). ([79])

 پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

حدیث ذکر شده توسط ابن ماجه روایت شده است. اما در حدیثی که حاکم در المستدرک روایت کرده و آن را با شرط مسلم صحیح دانسته و ذهبی هم با آن موافقت کرده است، نه در متن حدیث و نه در سوال صله از حذیفه بن سلیمان، اسمی از نماز برده نشده است.

به فرض صحیح بودن حدیث ابن ماجه ([80])، در این حدیث هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند تارک نماز یا کسی که هیچ یک از ارکان پنجگانه اسلام را انجام ندهد، کافر نیست. بلکه این حدیث بیانگر عذر به جهلی است که امکان دفع آن جهل وجود ندارد. زیرا در آن زمان مردم این مسائل (ارکان اسلام) را نمی‌دانند و نمی‌توانند از آن اطلاع پیدا کنند. زیرا قرآن برداشته شده و آثار و تعالیم آن در زمین، مندرس و کهنه گشته است. پس بنا بر اصل حدیث، آنان از شناختن حق و در نتیجه از عمل به آن، ناتوان و عاجزند و می‌دانیم که عجز و ناتوانی که دفع آن امکان پذیر نباشد، تکلیف را- هرچه که باشد - از گردن مکلف ساقط می‌سازد و در این مساله هیچ اختلافی وجود ندارد.

الله متعال در سوره تغابن آیه 16می فرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ پس آن قدر كه در توان داريد از خدا بهراسيد و پرهيزگاري كنيد.

و در سوره بقره آیه 286 می‌فرماید: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ﴾ الله متعال هیچ کس را جز به قدر توانایی‌اش تکلیف نمی‌کند.

امام شافعی رحمه الله می‌فرماید: الله متعال آگاه است که فلان شخص به اندازه توانایی‌اش عمل می‌کند، پس به او اجر می‌دهد و می‌داند شخص دیگری آنچه که در تواناییش است را انجام نمی‌دهد، پس او را عذاب می‌دهد. عذاب او به این خاطر است که الله متعال آگاه است که او با وجود توانایی، عملی را انجام نمی‌دهد. اما هرکس که توانایی و استطاعت ندارد، الله متعال او را به انجام کاری که تواناییش را ندارد امر نمی‌کند و به خاطر آن کار او را عذاب نمی‌دهد ([81]).

به همین خاطر زمانی که از حذیفه پرسیده می‌شود: آیا شهادت توحید به آنان نفع می‌رساند؟ درحالیکه آنان در عجز و ناتوانی به سر می‌برند که امکان دفع آن وجود ندارد. حذیفه پاسخ می­دهد: بله، «لاإله إلاالله» به آنان نفع می­رساند و آنان را از آتش دوزخ نجات می­دهد.

 مثال این مردم مانند کسی است که با گفتن شهادتین وارد اسلام می‌شود اما قبل از آنکه بقیه ارکان اسلام را بشناسد یا به آن عمل کند، می‌میرد. یا مانند کسی است که تازه مسلمان شده و در منطقه دور افتاده‌ای است که نه علوم دینی به آن منطقه رسیده است و نه او می‌تواند به دنبال کسب علم برود. هیچ اختلافی وجود ندارد که چنین افرادی تا زمانیکه در آن شرایط زندگی می‌کنند و نمی‌توانند خود را از آن نجات دهند، به علت جهل معذورند و شهادت «لاإله إلاالله» به آنان نفع می‌رساند و آنان را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.

بنا بر مطالب گفته شده، مقایسه کردن شخص عاجز و ناتوان با شخصی که قادر به انجام کاری است و در نتیجه، حمل کردن و تعمیم دادن احکام شخص جاهل و عاجز، به شخص عالم و توانا جایز نمی‌باشد.

و اگر از حذیفهt یا بقیه علما در مورد کسانی سوال می‌شد که علوم دینی در زمان آنان منتشر شده و دستیابی به آن علوم برای کسی که اراده کند و سعی خود را بکار گیرد، سهل و آسان باشد با وجود این بجز شهادت توحید، هیچکدام از ارکان اسلام را انجام ندهند آیا بازهم پاسخ آنان این بود که: هرچند آن‌ها هیچکدام از ارکان اسلام و اعمال ظاهری و باطنی آن را انجام نداده‌اند فقط با تلفظ شهادتین از آتش دوزخ نجات می‌یابند؟! البته معلوم است که هزار بار پاسخ می‌دادند، خیر، چنین افرادی فقط با تلفظ شهادتین از آتش دوزخ نجات نمی‌یابند.

ابن تیمیه می‌فرماید ([82]): عذر، زمانی عذرشرعی محسوب می‌شود که برطرف کردن آن امکان پذیر نباشد. اما زمانیکه معرفت حق امکان پذیر باشد ولی شخص در شناخت آن کوتاهی کند، چنین شخصی دارای هیچ عذری نمی‌باشد.

خلاصه سخن اینکه، در این حدیث کوچکترین دلیل برای کافر نبودن تارک نمازوجود ندارد، بلکه بر عذر به جهلی دلالت می‌کند که امکان دفع آن وجود ندارد.

و ربط دادن حدیث به معانی دیگری غیر از این، در واقع تحمیل معنایی غیر صحیح بر حدیث مذکور است.

14-                     یکی دیگر از دلایلی که به آن استناد می‌کنند ([83]) حدیثی است که ابوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ روایت می‌کند که فرموده­اند ([84]): (إِنَّ لِلْإِسْلَامِ صُوًى وَمَنَارًا كَمَنَارِ الطَّرِيقِ» مِنْهَا: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ، وَلَا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا، وَإِقَامَةُ الصَّلَاةِ، وَإِيتَاءُ الزَّكَاةِ، وَصَوْمُ رَمَضَانَ، وَحَجُّ الْبَيْتِ، وَالْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَأَنْ تُسَلِّمَ عَلَى أَهْلِكَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَيْهِمْ، وَأَنْ تُسَلِّمَ عَلَى الْقَوْمِ إِذَا مَرَرْتَ بِهِمْ، فَمَنْ تَرَكَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَقَدْ تَرَكَ سَهْمًا مِنَ  الْإِسْلَامِ، وَمَنْ تَرَكَهُنَّ فَقَدْ وَلَّى الْإِسْلَامَ ظَهْرَهُ) همانا اسلام دارای علامت‌ها و نشانه هایی، همچون علائم نشان دهنده راه است. از جمله اینکه، به الله متعال ایمان آوری و چیزی را شریک او قرار ندهی، و نماز خواندن، زکات دادن، روزه رمضان، حج کعبه، امر به معروف و نهی از منکر و اینکه هرگاه به خانه وارد شدی به خانواده‌ات سلام کنی و هرگاه برقومی گذشتی، برآنان سلام کنی. هرکس یکی از این‌ها را ترک کند، قسمتی از اسلام را ترک کرده است و هرکس تمام آن‌ها را ترک کند، تمامی اسلام را پشت سر انداخته است.

قائلین به فسق تارک نماز می‌گویند: این حدیث دال برآن است که تارک نماز کافر نیست، چون اگر کافر بود تمامی اسلام را از دست داده بود نه قسمتی از آن را.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

در حدیث فوق هیچ دلیل یا حتی اشاره‌ای کوچک، به کافر نبودن تارک نماز وجود ندارد. چرا که:

اولا: عبارت «هرکس یکی از این‌ها را ترک کند» تمامی ارکان، نشانه‌ها و شرائع ذکر شده را در برنمی گیرد. به دلیل اینکه نصوص متعدد دیگری - که نمی‌توان از آن‌ها صرف نظر کرد - بیانگر این معنی هستند که اگر شخصی، ایمان به الله متعال را ترک کند یا در شرک بیفتد، مرتکب کفر صریح شده و به اسلام پشت کرده است نه اینکه قسمتی از اسلام را ترک کرده باشد.

همچنین آیات و احادیث متعددی که در ضمن این کتاب مطرح کردیم، کافربودن تارک نماز را می‌رسانند. پس نماز هم مانند ایمان به الله متعال، از عبارت «هرکس یکی از آن‌ها را ترک کند، بخشی از اسلام را ترک کرده است» استثنا شده است و در نتیجه استناد مخالفان به این بخش از حدیث، صحیح نمی‌باشد.

دوما: می‌دانیم که در دین اسلام، ترک کردن ایمان به الله و افتادن در شرک، به تنهایی کفر محسوب می‌شوند. پس در می‌یابیم که منظور از عبارت«هرکس همه آن‌ها را ترک کند، اسلام را پشت سر انداخته است.» بقیه واجبات و نشانه‌های ذکر شده در حدیث، غیر از ایمان و توحید می‌باشد و بر خلاف گفته‌های بزرگان مرجئه و جهمیه، همین حدیث می‌تواند دلیلی باشد برای کافربودن تارک نماز یا کافر بودن کسی که به هیچکدام از شرائع و نشانه‌های ذکر شده در حدیث عمل نمی‌کند.

سوما: بنا برآیات و احادیث ذکر شده، کسی که نماز را ترک کند، تمامی دینش را از دست داده و اسلام را پشت سر انداخته و چیزی از اسلام نزد او باقی نمانده است. و این همان حکمی است که در حدیث فوق، برای کسی که عمل کردن به تمامی ارکان و شرائع را ترک کند، ذکر شده است و می‌تواند دلیل دیگری باشد برای کفر تارک نماز و همچنین کفر کسی که به هیچکدام از ارکان و فرائض اسلام عمل نمی‌کند.

پس در حدیث فوق کوچکترین دلیلی که بتوانند درمورد کافرنبودن تارک نماز به آن تمسک جویند، وجود ندارد، بلکه حدیث فوق، موید سخنان ما و علیه آنان می‌باشد.

15-                     دلیل دیگر ([85]) حدیث نصربن عاصم اللیثی می‌باشد که در آن آمده است ([86]): مردی نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و به این شرط اسلام آورد که تنها دو نماز بگذارد که رسول اللهﷺ‬ از او پذیرفتند.

قائلین به فسق تارک نماز گفته‌اند: براستی که رسول اللهﷺ‬ با وجود اینکه می‌دانستند، این شخص فقط دو نماز از پنج نماز را می‌خواند، اسلامش را قبول کردند.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

در حدیث اشاره‌ای بر این مساله نیست که در زمان پذیرفته شدن اسلام آن شخص، تعداد نمازها پنج وعده بوده است. و ظاهر حدیث نشان می‌دهد که در آنوقت نماز‌های فرض، دو نماز بوده است و این موضوع قبل از فرض شدن نمازهای پنجگانه می‌باشد. یا اینکه این مساله از باب قبول اسلام آن شخص همراه شرط فاسد می‌باشد، - و این مذهب احمد است - ازاینرو این عمل مخصوص رسول اللهﷺ‬ بوده و برای هیچکسی در قبول اسلام دیگری، اینگونه برخوردی جایز نخواهد بود.

[امام احمد با توجه به این حدیث می‌گوید ([87]): اسلام شخص، همراه شرط فاسد صحیح می‌باشد. اما پس از اسلام آوردن، شخص به همه‌ی شرائع آن ملزم می‌گردد.

شیخ ابن عثیمین در توضیح حدیث می‌گوید ([88]): رسول اللهﷺ‬ در حدیثی دیگر در مورد آن فرد می‌فرماید: (إنهم إذا أسلموا صلوا) هرگاه آن‌ها اسلام آورند، نماز می‌گزارند. بر این اساس اسلام را از وی با آن شرط قبول کردند. چرا که می‌دانستند، هرگاه وی حقیقتا اسلام بیاورد، نماز می‌گزارد. و آیا برای کسی در این زمان بخواهد با این شرط اسلام آورد، همچون این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ به وی گفته می‌شود؟ به الله سوگند که درمورد آن توقف می‌کنم (و به او چنین نمی‌گویم) چرا که رسول الله زمانیکه فرمودند: (إذا أسلم فسيصلی) هرگاه اسلام آورد، پس نماز را (به طور کامل) خواهد خواند. این فرموده‌ی ایشان از علم غیبی می‌باشد که الله متعال ایشان را از آن مطلع ساختند، واین خاص رسول اللهﷺ‬ می‌باشد و برای ما اینچنین علمی نیست.]

16-                     الله عزوجل فرموده است که هرگناهی را غیر از شرک می‌بخشد، درسوره نساء آیه 48 می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ﴾ بيگمان خداوند (هرگز) شرك به خود را نمي‌بخشد، ولي گناهان جز آن را از هركس كه خود بخواهد، مي‌بخشد.

از اینرو گفته‌اند: تارک نماز تحت مشیئت الله متعال می‌باشد، بنابراین کافر نیست ([89]).

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

آیه کفر تارک نماز را نفی نمی‌کند، چرا که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ) براستی که فاصله‌ی بین انسان و شرک و کفر، ترک نماز می‌باشد. ازاینرو تارک نماز در عموم آیه داخل می‌باشد از این جهت که جزو کسانی است که الله متعال او را نمی‌بخشد، چرا که وی به نص حدیث مشرک می‌باشد و با این حدیث جزو ابتدای آیه ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ﴾ قرار می‌گیرد نه جزء دوم آیه.

17-                     حمل کردن احادیثی که برکفر تارک نماز تصریح دارد براینکه این نوع از کفر، کفر اصغرمی باشد نه کفر اکبر که انسان را به طور کلی از دین خارج می‌گرداند ([90]):

از اینرو گفته‌اند: همانطور که کفر را در بسیاری از نصوص، به کفری که انسان را از دین خارج نمی‌کند، حمل می‌کنیم، کفری که در این احادیث به کار رفته را نیز بر کفر اصغر حمل می‌کنیم. مانند احادیث (سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ) ([91]) دشنام دادن مسلمان، فسق وجنگ با او کفر می‌باشد. یا حدیث (اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ: الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ) ([92]) دو عادت در بين مردم وجود دارد كه كفر محسوب مي‌شوند: يكي طعن در نژاد و ديگري گريه و زاري و نوحه خواني بر مرده.

و از این جمله احادیثی می‌باشد که در آن لفظ [ليس منا من فعل كذا...] از ما نیست کسی که فلان کار را انجام دهد، می‌باشد. بنابراین کفری که در احادیث تارک نماز آمده است از این نوع کفر (کفر اصغر) می‌باشد.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

این استدلال در این مورد صحیح نمی‌باشد، به چند دلیل:

1-   رسول اللهﷺ‬ نماز را حد فاصل میان کفر و ایمان و مومنین و کفار قرار داده‌اند. و حد، محدود را متمایز می‌سازد و از غیر خودش خارج می‌کند. و دو چیزی که محدود شده‌اند (کفر و ایمان) متغایر می‌باشند به گونه‌ای که یکی در دیگری داخل نمی‌شود.

2-   نماز رکنی از ارکان اسلام می‌باشد، از اینرو تارک آن به کفری وصف شده که مقتضای آن خروج از دین است چرا که وی رکنی را نابود کرده و زیر پا گذاشته است. بر خلاف اطلاق کفر بر کسی که عملی از اعمال کفری را انجام داده است.

3-   در اینجا نصوص دیگری می‌باشد که دلالت بر آن دارد که کفری که تارک نماز بدان وصف شده، کفر اکبری می‌باشد که فرد را از دین خارج می‌کند. از اینرو واجب است که لفظ کفر بر آنچه که دلالت دارد، حمل شود. چرا که نصوص در این زمینه متلائم و متفق می‌باشد.

4-   لفظ کفر در احادیثی که ذکر شد، به صورت نکره یا به لفظ فعل آمده است که بر این دلالت دارد که آن عمل جزئی از کفر یا اینکه فاعل آن در این عمل کافر می‌باشد، لذا از دین خارج نمی‌گردد بر خلاف تعبیری که در احادیث ترک نماز آمده است، چرا که در این احادیث لفظ کفر به همراه [الف و لام] تعبیر شده است که بر این دلالت دارد که مراد از [الکفر ] حقیقت کفر می‌باشد ([93]).

5-   هرگاه لفظ کفر در قرآن و سنت به صیغه‌ی معرفه‌ی (الکفر) بیاید، مقصود از آن کفر اکبری است که باعث خروج از دین می‌شود. چرا که الف و لام بر استغراق اسم و کمال معنا دلالت دارد و میان اهل علم و لغت در این زمینه اختلافی وجود ندارد ([94]).

ابن تیمیه می‌گوید: وجود الف و لام در اول اسم دلیل کمال معنای آن به شمار می‌رود مثلا اگر بگویید: زید العالم الصالح، کمال عالم و صالح بودن برای زید مقصود است. اما اگر بگویید: زید عالم صالح، وجود این صفات به صورت کامل برای زید مقصود و منظور نمی‌باشد ([95]).

صیغه‌ی (الکفر) در تمامی مواردی که در قرآن آمده است به معنای کفر اکبر می‌باشد از اینرو در حدیث هم صیغه‌ی (الکفر) به کفر اکبر اطلاق می‌شود. (إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ) و اگر لفظ کفر به صیغه‌ی نکره بیاید (کفر) بهتر اینست که بر کفر اکبر حمل شود مگر زمانیکه قرینه‌ی برگرداننده ای وجود داشته باشد و معنای آن را از کفر اکبر به کفر اصغر بازگرداند، دلیل این ادعا حدیث [کفران العشیر ([96])] می‌باشد. مثلا در مورد حدیث [سباب المسلم فسوق و قتاله كفر] جنگ با مسلمانان کفر نامیده شده است آنهم با صیغه‌ی نکره، و آیه‌ی قرآن ماهیت این کفر را مشخص می‌گرداند که این کفر، کفر اصغر می‌باشد نه کفر اکبری که انسان را از دین خارج می‌کند. الله متعال درسوره حجرات آیه 9 می‌فرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ ﴾ هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در ميان آنان صلح برقرار سازيد. که در این آیه الله متعال با وجود جنگ دو گروه با هم، آن‌ها را مومن و برادران دیگر مومنان، خطاب کرده است. از اینرو معلوم می‌شود که لفظ کفری که در حدیث آمده است، منظور از آن کفر اصغر می‌باشد. اما چنین آیه و تاویلی در مورد روشن شدن لفظ (الکفر) که در حدیث ترک نماز آمده است، در نصوص وجود ندارد که آن را از کفر اکبر بر کفر اصغر بازگرداند بلکه شواهد زیادی از قرآن و حدیث وجود دارد که کفر اکبر بودن تارک نماز را را تایید می‌کند. [برای اطلاع بیشتر در این مساله به کتب عقیده رجوع شود.]

18-                     حمل کردن احادیثی که بیانگر کفر تارک نماز می‌باشد بر کسی که نماز را به سبب انکار آن ترک کند ([97]):

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

در این حمل، دو اشکال وجود دارد که باید از آن‌ها برحذر بود: اول اینکه با این حمل، وصفی که شارع آن را معتبر دانسته، ملغی شده و حکم آن که در مورد ترک نماز است و نه جحود و انکار آن، معلق می‌شود. دوم اینکه این حمل، معتبر دانستن وضعی است که شارع آن را مناط بر حکم قرار نداده است، چرا که انکار و جحود وجوب نمازهای پنجگانه، موجب کفر کسی می‌شود که به سبب جهل نسبت به وجوب آن معذور نباشد، یکسان است که نماز بگزارد یا اینکه آن را ترک کند.

ازاینرو آشکار است که حمل نصوص بر کسی که نماز را از روی انکار وجوب آن ترک می‌کند، صحیح نمی‌باشد.

به عبارتی دیگر اگر بحث جحود و انکار نماز باشد، آمدن لفظ [ترک] در حدیث چه سودی خواهد داشت، در حالیکه اگر کسی با وجود نماز خواندن، وجوب نماز را انکار کند، کافر می‌گردد.

شیخ ابن عثیمین می‌گوید ([98]): با دقت در مورد استدلال کسانی که معتقد به کافر نبودن تارک نماز هستند، معلوم می‌شود که دلایل آنان از چهار وجه خارج نیست:

1-   یا دلیل آن‌ها اصلا دلیل محسوب نمی‌شود.

2-   یا به صفتی مقید شده است که ترک نماز با وجود آن صفت ممکن نیست.

3-   یا به وضعیتی مقید شده که اگر فردی در آن وضعیت نماز را ترک کند، دارای عذر می‌باشد.

4-   یا دلیل آن‌ها حدیثی عام است که با احادیثی که کافر بودن تارک نماز را می‌رسانند، تخصیص می‌شوند.

و می‌گوید: در نصوص شرعی دلیلی که بیان می‌کند تارک نماز مومن است یا وارد بهشت می‌شود یا از آتش جهنم نجات می‌یابد، وجود ندارد که ما را قانع سازد از رای خود منصرف شده و کفر تارک نماز را به کفر نعمت یا کفر اصغر تاویل کنیم.

 ادله‌ی کسانی که تارک نماز را کافر دانسته و او را تکفیر می‌کنند:

قائلین به کفر تارک نماز گفته‌اند: راویان احادیثی که شما به آن‌ها بر عدم کفر تارک نماز استدلال می‌کنید، همان کسانی از صحابه هستند که از آن‌ها تکفیر به تعیین تارک نماز حفظ شده است.

ابومحمد بن حزم می‌گوید ([99]): قطعا از عمربن خطاب، عبدالرحمن بن عوف، معاذ بن جبل و ابوهریره و اصحاب دیگرy روایت شده که هرکس یک نماز فرض را عمدا ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود، کافر و مرتد می‌گردد.

همچنین گفته‌اند: با اصحابی که از آن‌ها کفر تارک نماز روایت شده، مخالفی از دیگر صحابه نمی‌شناسیم و یقینا بر کفر تارک نماز، کتاب و سنت و اجماع صحابه دلالت دارد.

 استدلال به کتاب:

1-   الله متعال در سوره قلم آیات 35 تا 43 می‌فرماید: ﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ ٣٦ أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ٣٨ أَمۡ لَكُمۡ أَيۡمَٰنٌ عَلَيۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّ لَكُمۡ لَمَا تَحۡكُمُونَ ٣٩ سَلۡهُمۡ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ ٤٠ أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَآءُ فَلۡيَأۡتُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٤١ يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ ٤٣﴾ آيا فرمانبرداران را همچون گناهكاران يكسان مي‌شماريم؟! شما را چه مي‌شود؟! چگونه داوري مي‌كنيد؟! آيا شما كتابي (از جانب خدا) داريد كه از روي آن (قوانين خدا را) مي‌خوانيد (و برابر آن حكم صادر مي‌كنيد؟). وشما آنچه را كه بر مي‌گزينيد (و برابر آن داوري مي‌كنيد) در آن است؟ يا با ما پيمان‌هائي بسته ايد كه تا روز قيامت به هر چه حكم كنيد حق شما باشد؟ از آنان بپرس، كدام يك از ايشان، ضامن چنين پيمان‌هائي است. يا اين كه شريك‌هائي دارند (كه همچون ايشان مي‌انديشند، و سردستگان و­ خطّ­دهندگان ايشان بوده و از آنان حمايت و جانبداري مي‌كنند؟). اگر راست مي‌گويند، شركاء (ورؤساء) خود را بياورند (تا شهادت بر ضمانت خود را بدهند و بگويند كه از مشركان در محضر يزدان دفاع وحمايت خواهند كرد). روزيكه پرده از ساق برداشته مي‌شود و ايشان بسوي سجده خوانده مي‌شوند اما نمي‌توانند. اين در حالي است كه چشمانشان (از خوف و وحشت و شرمندگي و شرمساري) به زير افتاده است، و خواري و پستي وجود ايشان را فراگرفته است. پيش از اين نيز (دردنيا) بدانگاه كه سالم و تندرست بودند به سجده بردن، خوانده مي‌شدند (و ايشان با وجود توانائي، سجده نمي‌كردند).

وجه دلالت آیه آنست که الله عزوجل خبر داده که مسلمانان را مانند مجرمین قرار نمی‌دهد و این مساوی قراردادن نه لایق حکمت و نه با حکم الله متعال، سازگاری ندارد. سپس احوال مجرمین را ذکر کرده که ضد مسلمین می‌باشند. پس فرمودند: ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾ روزيكه پرده از ساق برداشته مي‌شود، آن‌ها به سوی سجده بر پروردگارشان سبحانه و تعالی فراخوانده می‌شوند، پس بین آن‌ها و حق تبارک و تعالی حائل قرار داده می‌شود، از اینرو نمی‌توانند همراه مسلمانان سجده کنند و این عقوبتی برای آن‌ها در اثر ترک سجده همراه نمازگزاران در زندگی دنیا می‌باشد. که این خود بر آن دلالت دارد که آن‌ها همراه کفار و منافقین می‌باشند، کسانی که درهنگام سجده‌ی مسلمانان پشت هایشان همچون پشت گاو ثابت باقی می‌ماند. و اگر از جمله مسلمین بود برای آن‌ها اجازه داده می‌شد تا سجده کنند، همانطور که برای مسلمین اجازه داده شد.

2-   الله متعال در سوره مدثر آیات 38 تا 47 می‌فرماید: ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ ٤٧﴾ هركسي در برابر كارهائي كه كرده است (در دوزخ زنداني مي‌گردد و) گروگان مي‌شود. مگر ياران سمت راستي (كه مؤمنانند وخويشتن را با انجام نيكي‌ها در جهان از عذاب يزدان رهانيده‌اند). آنان در باغ‌هاي بهشت بسر مي‌برند، و (از دوزخيان) مي‌پرسند. از بزهكاران وگناهكاران (مي پرسند). چه چيزهائي شما را به دوزخ كشانده است وبدان انداخته است؟ مي‌گويند: (در جهان) از زمره نمازگزاران نبوده ايم. وبه مستمند خوراك نمي‌داده ايم. وما پيوسته با باطلگرايان (هم نشين و هم صدا مي‌شده ايم و به باطل و ياوه و عيبجوئي) فرو مي‌رفته ايم. و روز سزا وجزاي (قيامت) را دروغ مي‌دانسته ايم. تا مرگ به سراغمان آمد.

وجه استدلال به آیه: آیه از این حالات خالی نیست، یا اینکه هریک از این خصلت‌ها به تنهایی موجب ورود او به جهنم بوده و وی را از جمله‌ی مجرمین قرار داده یا اینکه مجموع آن‌ها موجب ورود او به جهنم و قرار گرفتن وی در زمره‌ی مجرمین بوده است.

بنابراین اگر هریک از این خصلت‌ها به طور مستقل موجب به دوزخ افتادن آن‌ها شده، که دلالت آن ظاهر و آشکار می‌باشد و اگر مجموع هر چهار عمل (از نمازگزاران نبودن، اطعام مسکین نکردن، با باطل گرایان فرورفتن، و دروغ دانستن روز جزا) موجب این عقوبت شده است، این عقوبت به سبب تغلیظ در کفرشان بوده است، و گرنه هریک از این خصلت‌ها به تنهایی مقتضی عقوبت می‌باشد، چرا که جایز نیست آنچه که تاثیری در عقوبت ندارد با آنچه که از آن مستقل می‌باشد، جمع شود.

واضح و آشکار است که ترک نماز و آنچه که همراه آن ذکر شده، شرطی برای عقوبت کسی که روز جزا را تکذیب می‌کند نیست، [یعنی تنها زمانی مجازات می‌شود که علاوه بر تکذیب روز جزا به سه خصلت دیگر نیز مبتلا باشد] بلکه تکذیب روز جزا خود به تنهایی برای عقوبت و مجازات شخص کافی است. ازاینرو این مساله بر آن دلالت دارد که هر وصفی که همراه تکذیب روز جزا ذکر شده، اینچنین است و هریک به تنهایی مستحق عقوبت وجزا می‌باشد. به گونه‌ای که ممکن نیست کسی بگوید: تنها کسی که این اوصاف چهارگانه دروی جمع شده باشد، عذاب می‌شود. بنابراین حال که هریک از این خصلت‌ها موجبی برای جرم و جنایت می‌باشد - درحالیکه الله متعال مجرمین را ضد مسلمین معرفی می‌کند- پس تارک نماز از جمله‌ی مجرمینی است که به جهنم انداخته می‌شود. الله متعال در سوره قمر آیات47 و48 می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِينَ فِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ ٤٧ يَوۡمَ يُسۡحَبُونَ فِي ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ ٤٨﴾ قطعاً گناهكاران، گمراه و ديوانه وگرفتار آتشند. روزي داخل آتش، بر رخساره، روي زمين كشيده مي‌شوند (وبديشان گفته مي‌شود:) بچشيد لمس و پسوده دوزخ را.

و در سوره مطففین آیه 29 می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ ٢٩﴾ گناهكاران پيوسته (در دنيا) به مؤمنان مي‌خنديدند و ايشان را ريشخند مي‌كردند.

بنابراین الله متعال مجرمین را ضد مسلمانان مومن قرار داده است.

قائلین به فسق تارک نماز این دلیل را اینگونه پاسخ داده‌اند:

در آیه تصریح شده که آن‌ها وارد آتش می‌شوند و در آن نیامده که مدت اقامتشان در آتش چقدر می‌باشد یا اینکه در آن جاودانه می‌مانند، پس حجتی درآیه مبنی بر اینکه تارک نماز کافر شده و برای همیشه در آتش می‌ماند، نیست. اما این حجت باقی می‌ماند که تارک نماز از جمله‌ی مجرمین قرار داده شده است. و مجرمین در کتاب الله بر کفار اطلاق می‌شود، از اینرو این جرم و جنایت را به جرمی که خارج کننده‌ی از دین نیست، حمل کرده و تاویل می‌کنیم!!

قطعا الله متعال مجرمین را در مقابل مسلمین قرار داده است، ﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥﴾ [القلم: 35]. و این تقابل، حمل این جرم و جنایت را به جرمی که فرد را از دین خارج نمی‌کند و با این حال مسلمان است را آشفته می‌گرداند، چرا که صحیح نیست که معنی آیه اینچنین باشد ﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥﴾ آیا مسلمانان را مانند مسلمانان قرار می‌دهیم. و این واضح و آشکار است.

3-   الله متعال در سوره نور آیه 56 می‌فرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٥٦﴾ نماز را بخوانيد، وزكات را (به مستحقّان آن) بپردازيد، واز پيغمبر اطاعت كنيد، تا اين كه (از سوي خدا) به شما رحم شود (ومشمول رضايت وعنايت او گرديد).

وجه دلالت آیه: الله متعال حصول رحمت برای آن‌ها را معلق به انجام این امور (برپاکردن نماز، پرداختن زکات، و اطاعت از رسول الله) کرده است، از اینرو اگر ترک نماز تکفیر و جاودانگی شان در آتش را واجب نمی‌کرد، حتما بدون ادای نماز از جمله مرحومین و رحمت شدگان می‌بودند، درحالیکه الله عزوجل رحمت بر آن‌ها را تا زمانیکه این اعمال را انجام می‌دهند به تاخیر انداخته است.

4-   الله متعال در سوره ماعون آیات 4و5 می‌فرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾ وای به حال نمازگزاران، همان كساني كه نماز خود را به دست فراموشي مي‌سپارند.

سلف صالح در معنی سهو اختلاف کرده‌اند به گونه‌ای که سعد بن ابی وقاص و مسروق بن اجدع م و غیر این‌ها می‌گویند: سهو به معنای ترک نماز تا زمانیکه وقتش خارج شود، می‌باشد و در این مضمون حدیث مرفوعی روایت شده که محمد بن نصر المروزی می‌گوید ([100]): از مصعب بن سعد از پدرش روایت است که ایشان از رسول اللهﷺ‬ درمورد ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾ پرسیدند. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (هُمُ الَّذِينَ يُؤَخِّرُونَ الصَّلَاةَ عَنْ وَقْتِهَا) آن‌ها کسانی هستند که نماز را از وقتش به تاخیر می‌اندازند.

و حماد بن زید می‌گوید ([101]): عاصم از مصعب بن سعد روایت کرده که گفت: به پدرم گفتم: ای پدر، این فرموده‌ی الله متعال را دیدی که می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾ کدامیک از ما سهو نمی‌کند؟ کدامیک از ما با خودش حرف نمی‌زند؟ پدرش گفت: آیه بدین معنا نیست، لیکن مقصود از آن ضایع کردن وقت نماز می‌باشد.

وحیوة بن شریح می‌گوید ([102]): ابوصخر مرا خبر داد که وی از محمد بن کعب القرظی در مورد این فرموده‌ی الله متعال پرسید: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾ محمد بن کعب گفت: آن تارک نماز می‌باشد. سپس از او در مورد ﴿ٱلۡمَاعُونَ﴾ سوال کرد، گفت: منع مال از حقش می‌باشد.

از طرفی در قرآن وعید به ویل پی در پی برای کفار آمده است. همچون این فرموده‌ی الله متعال در سوره فصلت که می‌فرماید: ﴿وَوَيۡلٞ لِّلۡمُشۡرِكِينَ ٦ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ ٧﴾ [فصلت: 6-7]. واي به حال مشركان، مشركاني كه به پاكسازي خود نمي‌پردازند وآنان به آخرت هم ايمان ندارند. وهمچنین الله متعال در سوره جاثیه می‌فرماید: ﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ ٧ يَسۡمَعُ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسۡتَكۡبِرٗا كَأَن لَّمۡ يَسۡمَعۡهَاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٨ وَإِذَا عَلِمَ مِنۡ ءَايَٰتِنَا شَيۡ‍ًٔا ٱتَّخَذَهَا هُزُوًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ ٩﴾ [الجاثية: 7-9]. واي بر هر كس كه دروغپرداز وبزهكار باشد، آن كسي كه پيوسته آيات خدا را مي‌شنود كه بر او خوانده مي‌شود (واز وعد و وعيد، بيم دادن ومژده دادن، امر و نهي، و پند واندرز، صحبت مي‌دارد، امّا او) پس از آن از روي تكبّر (بر كفر ومخالفت با حق وانجام گناه) اصرار مي‌ورزد؛ انگار آيه‌هاي خدا را نشنيده است! (حال كه چنين است) پس او را به عذاب بس دردناكي مژده بده. هنگامي كه چيزي از آيات ما را فرا مي‌گيرد، آن را به تمسخر مي‌گيرد و مايه استهزاء مي‌گرداند! اين چنين كساني عذاب بزرگ و خواركننده‌اي دارند. ودر سوره ابراهیم آیه 2 می‌فرماید: ﴿وَوَيۡلٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ مِنۡ عَذَابٖ شَدِيدٍ ٢﴾ واي بر كافران! كه عذاب سختي (ومجازات شديدي) دارند.

تنها در دو مورد در قرآن وعید به ویل برای غیر کفار نیز استعمال شده است که عبارتند از: 1- ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١﴾ واي به حال كاهندگان (از جنس وكالاي مردمان به هنگام خريد و فروش با ايشان). 2- ﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ ١﴾ واي به حال هر كه عيبجو و طعنه زن باشد.

که در این دو مورد، ویل به کاستن و مضایقه و عیبجویی و طعنه زدن معلق شده است و انجام دهنده‌ی آن به مجرد انجام این دو عمل کافر نمی‌شود. بنابراین وعده‌ی ویلی که در مورد تارک نماز آمده است یا به ویل کفار ملحق می‌شود ویا اینکه به ویل فساق ملحق می‌گردد که ملحق کردن آن به ویل کفار به دلیل دو وجه اولی می‌باشد:

وجه اول: اینکه از سعد بن ابی وقاصt درمورد این آیه به طور صحیح روایت شده که گفت: اگر نماز را ترک کنند، قطعا از کفار می‌باشند، لیکن وقتش را ضایع می‌کنند.

وجه دوم: ادله ای که بزودی آن‌ها را ذکر می‌کنیم و به کفر تارک نماز دلالت دارد، این مساله را روشن می‌کند.

5-   الله متعال در سوره مریم آیه 59 می‌فرماید: ﴿۞فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾ بعد از آنان، فرزندان ناخلَفي (روي كار آمدند و در زمين) جايگزين شدند كه نماز را (ترك كردند و بهره مندي از آن را) هدر دادند و به دنبال (لذائذ و) شهوات راه افتادند، از اینرو بزودی «غی» را ملاقات می‌کنند.

شعبه بن حجاج می‌گوید ([103]): ابواسحاق از ابی عبیده از عبدالله - یعنی ابن مسعودt - در مورد این آیه برای ما روایت کرده که گفت: ﴿غَيًّا﴾ نهری در جهنم است که طعمش بسیار زننده و عمقش بسیار زیاد می‌باشد.

محمد بن نصر می‌گوید ([104]): شرقی بن قطامی روایت کرده که لقمان بن عامر خزاعی گفت: نزد اباامامه باهلی آمدم، گفتم: حدیثی برایم بازگو کن که آن را از رسول اللهﷺ‬ شنیدی؟ گفت: از رسول اللهﷺ‬ شنیدم که فرمودند: (لَوْ أَنَّ صَخْرَةً زِنَةَ عَشَرَ عَشْرَوَاتٍ قُذِفَ بِهَا مِنْ شَفِيرِ جَهَنَّمَ مَا بَلَغَتْ قَعْرَهَا سَبْعِينَ خَرِيفًا، ثُمَّ تَنْتَهِي إِلَى غِيٍّ وَأَثَامٍ) اگر تخته سنگی از لبه‌ی جهنم به درون آن انداخته شود تا هفتاد پاییز به قعر آن نمی‌رسد، و پس از آن در انتها به غی و اثام می‌رسد. گفتم: غی و اثام چیست؟ فرمودند: (بِئْرَانِ فِي أَسْفَلَ جَهَنَّمَ يَسِيلُ فِيهِمَا صَدِيدُ أَهْلِ جَهَنَّمَ، فَهَذَا الَّذِي ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ ﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾ [مريم: 59] و ﴿أَثَامٗا ٦٨﴾ [الفرقان: 68]). دو چاه در پایین‌ترین جای جهنم می‌باشند که چرک و خونابه‌ی اهل جهنم در آن جاری می‌شود، و این همان چیزی است که الله متعال آن را در کتابش ذکر کرده است.

محمد بن نصر می‌گوید ([105]): زکریا بن ابی مریم روایت کرده که از اباامامه باهلی شنیدم که می‌گوید: براستی که بین لبه جهنم تا قعر آن مسیری به اندازه‌ی پنجاه پاییز از افتادن سنگی - یا اینکه گفت: افتادن تخته سنگی - به اندازه‌ی ده شتر ماده‌ی بزرگ چاق به درون آن می‌باشد. غلام عبدالرحمن بن خالد بن ولید گفت: ای اباامامه آیا زیر آن چیزی هست؟ گفت: بله، غی و اثام.

و ایوب بن بشر از شفی بن ماتع روایت می‌کند که گفت ([106]): براستی که در جهنم وادی است که (غی) نامیده می‌شود که در آن خون و چرک جاری است و آن برای کسی است که برای آن خلق شده است. الله متعال می‌فرماید: ﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾.

از اینرو وجه دلالت آیه آنست که: الله متعال این مکان از آتش را برای کسی که نماز را ضایع و از شهوات پیروی می‌کند، قرارداده است و اگر از جمله گنه کاران مسلمین بود در طبقات بالاتری از آتش بوده و در این مکانی که پایین‌ترین جای آتش است، نمی‌بودند. پس این مکان از مکان‌هایی که اهل اسلام در آن به سبب گناهان می‌باشند، نبوده و بلکه جایگاه کفار می‌باشد.

در این آیه دلیل دیگری وجود دارد و آن این فرموده‌ی الله متعال می‌باشد که فرمودند: ﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا...﴾ از اینرو بزودی غی را ملاقات می‌کنند. مگر آن كساني كه توبه كنند و (چنان كه بايد) ايمان بياورند وكارهاي شايسته كنند.

بنابراین اگر ضایع کننده‌ی نماز، مومن می‌بود، در توبه‌اش ایمان آوردن شرط نمی‌شد، ﴿مَن تَابَ وَءَامَنَ﴾ و توبه خود به تنهایی تحصیل حاصل می‌بود.

در مورد این استدلال اخیر به آیه، مانعین تکفیر تارک نماز اینگونه پاسخ داده‌اند:

این فرموده‌ی الله متعال ﴿وَءَامَنَ﴾ یا مقصود از آن تداوم به ایمان پس از توبه می‌باشد و یا مراد از آن دخول در ایمان کامل با شروع کردن نماز می‌باشد.

6-   الله متعال در سوره توبه آیه11­می­فرماید: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ...﴾ اگر آنان (از كفر) توبه كردند و (احكام اسلام را مراعات داشتند، و از جمله) نماز را خواندند و زكات دادند (دست از آنان برداريد، چرا كه) در اين صورت برادران ديني شما هستند (و سزاوار همان چيزهائي بوده كه شما سزاواريد، و همان چيزهائي كه بر شما واجب است، بر آنان هم واجب است).

وجه دلالت آیه: الله متعال برادری آن‌ها با مومنین را به ادای نماز معلق کرده است، پس اگر آن را ادا نکنند، برادران مومنین نمی‌باشند. ازاینرو به نص قرآن جزء مومنین نمی‌باشند چرا که الله متعال در سوره حجرات آیه10می فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ فقط مؤمنان برادران همديگرند.

قائلین به فسق تارک نماز این دلیل را اینگونه پاسخ داده‌اند: مقصود از نفی برادری، نفی کمال برادری می‌باشد و بر نفی اصل برادری دلالت ندارد، همانگونه که مانعین زکات را به سبب حدیث ([107]) [...فَيَرَى سَبِيلَهُ إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ] از کفر خارج می‌کنیم.

7-   الله متعال در سوره قیامت آیات 31و32 می‌فرماید: ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ ٣١ وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ٣٢﴾ هرگز نه زكاتي داده است ونه نمازي خوانده است. بلكه راه تكذيب (حق وحقيقت) را در پيش گرفته است و (به فرمان خدا) پشت كرده است.

از آنجائیکه اسلام، تصدیق خبر و انقیاد و التزام بر امر الله متعال می‌باشد، الله عزوجل برای آن دو ضد قرار داده است: عدم تصدیق و عدم نماز. ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ﴾ و در مقابل تصدیق، تکذیب و در برابر نماز روی برگرداندن را آورده است، ازاینرو فرمود: ﴿وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ٣٢﴾. بنابراین همانگونه که تکذیب کننده دین کافر است، روی برگرداننده‌ی از نماز نیز کافر می‌باشد. و همانگونه که اسلام با تکذیب آن زایل می‌شود با روی برگرداندن از نماز نیز زایل می‌گردد.

سعید از قتادهt روایت می‌کند که گفت ([108]): ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ﴾ بدین معناست که کتاب الله را تصدیق نمی‌کند و برای الله متعال نماز نمی‌گزارد، لیکن آیات الله متعال را تکذیب کرده و از طاعت الله متعال روی برمی گرداند. ﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰٓ ٣٥﴾ مرگ بر تو! مرگ! باز هم، مرگ بر تو! مرگ! وعیدی بر اثر وعید می‌باشد.

8-   الله متعال در سوره منافقون آیه 9 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩﴾ اي مؤمنان! اموالتان و اولادتان شما را از ياد خدا غافل نكند. كساني كه چنين كنند (واموال و اولادشان، آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد) ايشان زيانكارند.

ابن جریج می‌گوید: از عطاء بن ابی رباح شنیدم که می‌گوید: ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ﴾ نماز فرض می‌باشد.

وجه استدلال به آیه: الله متعال به خسران مطلق فردی حکم کرده که مال و فرزندش او را از نماز غافل گرداند و خسران مطلق تنها برای کفار حاصل می‌گردد. چرا که مسلمان، اگر چه با گناهان و نافرمانی‌اش زیانمند شود، اما آخر کارش سود و منفعت می‌باشد.

الله متعال در این آیه خسران تارک نماز را با انواع تاکید بیان می‌کند:

تاکید اول: آوردن لفظ ﴿ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾ در قالب اسمی که دال بر ثبوت خسران و لزومش می‌باشد نه فعل که دال برتجدد و حدوث است.

تاکید دوم: صدور اسم با الف و لام، که بیانگر حصول کمال مسمی برای آن‌ها می‌باشد، چرا که اگر بگویی: زید العالم الصالح، این جمله مفید اثبات کمال عالم و صالح بودن برای زید می‌باشد برخلاف اینکه بگویی: زید عالم صالح.

تاکید سوم: الله متعال این لفظ را به صورت مبتدا و خبرمعرفه آورده است که از علامات انحصار خبر در مبتدا می‌باشد. همانطور که الله متعال در مواضع مختلفی از قرآن می‌فرماید:

بقره آیه5: ﴿... وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥﴾ اين چنين كساني حتماً رستگارند.

بقره آیه254: ﴿... وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾ و كافران ستمگرند.

انفال آیه 4: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ ...﴾ آنان واقعاً مؤمن هستند. و نظایر این آیات.

تاکید چهارم: ورود ضمیر فصل (هم) بین مبتدا و خبر، که علاوه بر فصل بین مبتدا و خبر دو فایده‌ی دیگر نیز دارد: قوت اسناد و اختصاص مسند الیه به مسند. نظیر آن در آیات دیگر قرآن نیز می‌باشد، از جمله:

حج آیه 64: ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ ٦٤﴾ وتنها خدا غني شايسته‌ی هرگونه حمد وستايش (از جانب بندگان) مي‌باشد.

مائده آیه76: ﴿وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٧٦﴾ و خدا شنواي (اقوال و) آگاه (از اعمال شما) است.

قصص آیه 16: ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ١٦﴾ چرا كه خدا بس آمرزگار ومهربان است.

9-   الله متعال در سوره سجده آیه 15 می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ۩ ١٥﴾ تنها كساني به آيات ما ايمان دارند كه هر وقت بدانها پند داده شوند، (براي خدا) به سجده مي‌افتند، وستايشگرانه به تسبيح پروردگارشان مي‌پردازند و تكبّر نمي‌ورزند.

وجه استدلال به آیه: الله متعال از کسانی که به هنگام پند داده شدن توسط آیات الله متعال به سجده نیفتاده و ستایشگرانه به تسبیح پروردگارشان نمی‌پردازند، نفی ایمان می‌کند. و از بزرگترین پندها و یادآوری‌ها به آیات الله عزوجل، پند و یادآوری به آیات نماز می‌باشد، از اینرو هرکس که بدان پند و تذکر داده شود و او آن را بیاد نیاورده و درنظر نگیرد و نماز نگزارد و بدان ایمان نیاورد، به این فرموده‌ی الله متعال ایمان نیاورده که می‌فرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ مگر کسی که به اقامه نماز ملتزم باشد. چرا که الله متعال نماز را مخصوص مومنان قرارداده و آن‌ها را اهل سجود معرفی می‌کند و این از بهترین و نیکوترین استدلال‌ها می‌باشد.

10-                     الله متعال در سوره مرسلات آیات 48و49 می‌فرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱرۡكَعُواْ لَا يَرۡكَعُونَ ٤٨ وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ ٤٩﴾ (چنان از باده غرور سرمست هستند كه) وقتي بدانان گفته مي‌شود: رکوع كنيد و كرنش ببريد، رکوع نمي‌كنند وكرنش نمي‌برند! در آن روز، واي به حال تكذيب كنندگان!

که این آیه را پس از این فرمودند که: ﴿كُلُواْ وَتَمَتَّعُواْ قَلِيلًا إِنَّكُم مُّجۡرِمُونَ ٤٦﴾ (در اين چند روز كوتاه دنيا) كمي بخوريد و چندي لذّت ببريد (ولي بدانيد كه عذاب الهي در انتظار شما است، چرا كه) شما از زمره مجرمین هستید.

پس از این الله متعال آن‌ها را به سبب ترک رکوع که در اینجا همان نماز است، زمانیکه به سوی آن خوانده می‌شوند، وعید داده است و گفته نمی‌شود که آن‌ها را فقط به خاطر تکذیب وعید داده است، بلکه الله متعال از ترک کردن نماز توسط آن‌ها خبر داده و بدین سبب وعید بر آن‌ها واقع شده است.

بر این اساس می‌گویم: کسی که بر امر الله متعال در مورد نماز تصدیق دارد، هرگز بر ترک نماز اصراری مستمرنمی ورزد. چرا که به طور عادی و طبیعی محال است که شخصی تصدیقی جازم بر این داشته باشد که الله متعال بر وی در شبانه روز پنج وعده نماز فرض کرده و با ترک آن با شدید‌ترین مجازات، عقاب می‌شود و با وجود این تصدیق، بر ترک نماز مُصر باشد.

قطعا این محال است، از اینرو کسی که فرضیت نماز را تصدیق می‌کند، هرگز بر ترک نماز محافظت نکرده و آن را به جای می‌آورد، چرا که ایمان صاحبش را به ادای آن وامی دارد و در صورتیکه در قلبش، آنچه که وی را به نماز امر کند، نباشد، پس در قلبش چیزی از ایمان نیست.

به کلام کسی که خبره نیست و به احکام قلوب و اعمال آن علم ندارد، گوش نکن. و با فطرت بیندیش چگونه ممکن است که در قلب شخصی ایمان به وعد و وعید، بهشت و جهنم، و اینکه الله متعال بر وی نماز را فرض کرده است و وی را به سبب ترک نماز مجازات و معاقبه می‌کند، باشد و با این وجود با سلامتی کامل و عدم موانعی که وی را از ادای نماز بازدارد برترک نماز محافظت کند. و این همان قدری است که از کسانی که ایمان را مجرد تصدیق می‌دانند گرچه هیچ عمل واجب و ترک حرامی همراه آن نباشد، مخفی مانده است. براستی که این از محال‌ترین محالات است که در قلب شخصی ایمانی جازم وجود داشته باشد که متقاضی انجام طاعت و یا ترک معصیت از صاحبش نباشد.

و ما می‌گوییم: ایمان همان تصدیق قلبی است، لیکن تصدیق مجرد اعتقاد به صدق خبر بدون انقیاد و التزام عملی بدان نیست. اگر مجرد معتقد بودن به صدق خبر، ایمان می‌بود، حتما ابلیس و فرعون و قومش و قوم صالح و یهودی که محمد رسول اللهﷺ‬ را همچون پسرانشان می‌شناختند، مومنینی صادق بودند.

درحالیکه الله متعال در سوره انعام 33 می‌فرماید: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣﴾ (اي پيغمبر،) ما مي‌دانيم كه آنچه (كفّار مكّه) مي‌گويند تو را غمگين مي‌سازد. (ناراحت مباش) چرا كه آنان (از ته دل به صدق تو ايمان دارند ودر حقيقت) تو را تكذيب نمي‌كنند. بلكه ستمكاران (چون ايشان، از روي عناد) آيات خدا را انكار مي‌نمايند.

و جحود و انکار، تنها پس از شناخت حق می‌باشد، الله متعال در سوره نمل آیه 14 می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ...﴾ ستمگرانه و مستكبرانه معجزات را انكار كردند، هر چند كه در دل بدانها يقين واطمينان داشتند.

و حضرت موسی به فرعون گفت: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ﴾ [الإسراء: 102]. تو كه (خوب) مي‌داني كه اين معجزه‌هاي روشني بخش (ودلائل واضح)

را جز صاحب آسمان‌ها و زمين نفرستاده است (وتو كاملاً آگاهانه حقائق را انكار مي‌كني).

و الله متعال در سوره بقره آیه 146 از یهود خبر می‌دهد که: ﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٤٦﴾ [البقرة: 146]. آنان كه بديشان كتاب (آسماني) داده ايم، او را (كه محمّد نام و پيغمبر خاتم است، خوب) مي‌شناسند، بدان گونه كه پسران خود را مي‌شناسند، وبرخي از آنان بي‌گمان حق را (از جمله پيغمبري محمّد و قبلگي كعبه را) پنهان مي‌دارند، در حالي كه مي‌دانند.

رساتر و واضح‌تر از این، قول دو یهودی می‌باشد ([109]) که به سوی رسول اللهﷺ‬ رفته و از ایشان در مورد آنچه که آن‌ها را به سوی نبوتش راهنمایی می‌کرد، پرسیدند و گفتند: شهادت می‌دهیم که تو پیامبر هستی. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (فَمَا يَمْنَعُكُمْ أَنْ تَتَّبِعُونِي؟) پس چه چیزی شما را از اتباع و پیروی من منع می‌کند؟ گفتند: براستی که داود دعا کرده که در فرزندانش سلسله انبیاء زایل نشود، (وما منتظر پیامبری هستیم) و ما می‌ترسیم که اگر از تو پیروی کنیم، یهود ما را بکشد.

پس این‌ها با زبانهایشان مطابق با اعتقادشان اقرار می‌کردند که محمد بن عبدالله فرستاده‌ی الله متعال می‌باشد، با این وجود با این تصدیق و اقرار در ایمان داخل نشدند، چرا که التزام به طاعت، و انقیاد و فرمانبرداری از امرالله متعال نداشتند. و کفر ابوطالب از این جمله می‌باشد که با یقین کامل می‌دانست که پیامبر صادق است و با زبان بر این مساله اقرار کرد و در شعری که خواند برآن تصریح کرد، اما با این وجود وارد اسلام نشد.

بنابراین تصدیق با دو امر به اتمام می‌رسد: امر اول: اعتقاد صدق پیامبر و امر دوم: محبت قلب و انقیاد و فرمانبرداری از ایشان می‌باشد. بر این اساس بود که الله متعال در سوره صافات آیات104و105 به ابراهیم علیه الصلاة و السلام فرمودند: ﴿... يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ...﴾ اي ابراهيم، تو خواب را راست ديدي ودانستي.

ابراهیم علیه الصلاة و السلام به صدق و راست بودن رویا از همان بدو دیدن آن معتقد بود، چرا که خواب انبیاء وحی می‌باشد، اما تنها زمانی الله متعال او را بر خوابش تصدیق کرد که آنچه را در خواب بدان امر شده بود، انجام داد.

همچنین رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([110]): (وَالفَرْجُ يُصَدِّقُ ذَلِكَ أَوْ يُكَذِّبُهُ) و شرمگاه همه‌ی آن را تصدیق ویا تکذیب می‌کند.

بنابراین رسول اللهﷺ‬ تصدیق را عمل فرج قرار داده است نه آنچه که قلب تمنا می‌کند و تکذیب را ترک آن عمل قرار داده است و این صریح است که تصدیق فقط با عمل، صحیح می‌باشد.

و حسن می‌گوید ([111]): ایمان به تمنا و آرزو کردن و آرایش کردن نیست، لیکن ایمان آنچیزی است که در قلب قرار دارد و عمل آن را تصدیق می‌کند.

مقصود آنست که انسان با وجود تصدیق جازم به وجوب نماز و وعده بر انجام آن و وعید برترک آن، امکان ندارد که از ادای آن امتناع ورزد. وبالله التوفیق.

 استدلال به سنت بر کفر تارک نماز:

اما استدلال به سنت بر کفر تارک نماز از چند وجه می‌باشد:

1-   مسلم در صحيحش از جابر بن عبداللهt روایت کرده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([112]): (إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ) مرز بين شخص و شرک و کفر، ترک نماز است.

2-   از بریدة بن حصیب اسلمیt روایت شده که گفت: از رسول اللهﷺ‬ شنیدم که فرمودند ([113]): (الْعَهْدُ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ الصَّلَاةُ فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ) عهد ميان ما و مشرکين نماز است، کسي که نماز را ترک كند قطعاً کافر می‌گردد.

پاسخ قائلین به فسق تارک نماز:

همانطور که در گذشته ادله‌ی کفر تارک نماز برکسی که فرضیت آن را منکر شود، حمل شد، این احادیث را بر کفری که فرد را از دین خارج نمی‌کند (کفراصغر) حمل می‌کنیم.

ضعیف بودن این استدلال واضح می‌باشد و قبلا توضیح داده شد.

3-   از ثوبانt روایت شده که گفت: ازرسول اللهﷺ‬ شنیدم که فرمودند([114]): (بَيْنَ الْعَبْدِ، وَبَيْنَ الْكُفْرِ وَالْإِيمَانِ الصَّلَاةُ فَإِذَا تَرَكَهَا فَقَدْ أَشْرَكَ) فاصله‌ی بین انسان و کفر و ایمان، نماز می‌باشد، پس هرگاه آن را ترک کند، قطعا شرك ورزيده است.

4-   عبدالله بن عمروبن العاصt از رسول اللهﷺ‬ روایت کرده که ایشان روزی مساله نماز را مطرح کرده و فرمودند ([115]): (مَنْ حَافَظَ عَلَيْهَا كَانَتْ لَهُ نُورًا وَبُرْهَانًا وَنَجَاةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ لَمْ يُحَافِظْ عَلَيْهَا لَمْ يَكُنْ لَهُ بُرْهَانٌ وَلَا نُورٌ وَلَا نَجَاةٌ، وَكَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ قَارُونَ وَهَامَانَ وَفِرْعَوْنَ وَأُبَيِّ بْنِ خَلَفٍ) هرکس بر نماز محافظت کند، نماز برای او نور و برهان و سبب نجات وی در روز قیامت می‌باشد، و هرکس برآن محافظت نکند برای وی نور و برهان و سبب نجاتی نمی‌باشد و در قیامت به همراه قارون و فرعون و هامان و ابی بن خلف می‌باشد.

رسول اللهﷺ‬ این چهار نفر را مخصوصا ذکر کردند، چراکه آن‌ها از روسای کفر و کفار بودند و در آن نکته‌ی تازه و شگفتی می‌باشد و آن اینکه کسی که محافظت بر نماز را ترک می‌کند یا مالش وی را از محافظت برنماز مشغول می‌کند و یا ملک و ریاست و تجارتش. ازاینرو هرکس که مالش وی را از نماز بازدارد، همراه قارون می‌باشد و هرکس ملک و پادشاهی‌اش وی را از نماز بازدارد، همراه فرعون می‌باشد و هرکس ریاست و وزارتش او را از نماز بازدارد، همراه هامان خواهد بود و هرکس تجارتش او را از نماز بازدارد، همراه ابی بن خلف خواهد بود.

5-   از عبادة بن صامتt روایت شده که گفت: رسول اللهﷺ‬ ما را سفارش کرده و فرمودند ([116]): (لَا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا وَإِنْ قُطِّعْتُمْ، أَوْ حُرِّقْتُمْ، أَوْ صُلِّبْتُمْ، وَلَا تَتْرُكُوا الصَّلَاةَ مُتَعَمِّدِينَ فَمَنْ تَرَكَهَا مُتَعَمِّدًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْمِلَّةِ، وَلَا تَقْرَبُوا الْخَمْرَ فَإِنَّهَا رَأْسُ الْخَطَايَا) به الله متعال شرک نورزید، گرچه قطعه قطعه شوید یا اینکه سوزانده شوید و یا به دارآویخته شوید و نماز را عمدا ترک نکنید، چرا که هرکس آن را عمدا ترک کند قطعا از ملت (اسلام) خارج می‌شود و به شراب نزدیک نشوید چرا که آن در راس همه‌ی خطاها می‌باشد.

6-   معاذ بن جبلt روایت کرده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([117]): (مَنْ تَرَكَ صَلَاةً مَكْتُوبَةً مُتَعَمِّدًا فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللَّهِ) هرکس نماز فرض را عمدا ترک کند، براستی که عهد و امان الهی از وی برداشته می‌شود.

اگر با وجود ترک نماز، چیزی از اسلام وی باقی می‌ماند، قطعا عهد و امان اسلام بر وی پایداربود.

7-   از ابودرداءt روایت شده که گفت ([118]): ابوالقاسمﷺ‬ مرا سفارش کردند که: نماز را عمدا ترک نکنم، چرا که هرکس نماز را عمدا ترک کند، قطعا عهد و امان الهی از وی برداشته می‌شود.

8-   معاذ بن جبلt از رسول اللهﷺ‬ روایت کرده که فرمودند ([119]): (رَأْسُ الأَمْرِ الإِسْلاَمُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ) رأس امور اسلام و ستون آن، نماز می‌باشد.

وجه استدلال به حدیث: رسول اللهﷺ‬ خبر دادند که نماز در اسلام به منزله‌ی ستونی است که خیمه اسلام با آن بر پا می‌گردد، بنابراین همانگونه که خیمه با سقوط ستونش، سقوط می‌کند، همچنان با از میان رفتن نماز، اسلام نیز از بین می‌رود. امام احمد عینا به این مساله استناد می‌کند.

9-   در صحیحین و سنن و مسانید از عبدالله بن عمرt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([120]): (بُنِيَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ) اسلام بر پنج چيز بنا شده است: نخست، گواهي دادن براينكه معبود برحقي جز الله متعال وجود ندارد و محمد فرستاده‌ی اوست. دوم: اقامة نماز، سوم: دادن زكات، چهارم: اداي حج، پنجم: روزه گرفتن ماه مبارك رمضان.

و در بعضی الفاظ حدیث آمده است که [الْإِسْلَامُ خَمْسٌ] اسلام پنج چیز است.

وجه استدلال به حدیث از چند جهت می‌باشد:

الف) حدیث اسلام را بر قبه ای که بر پنج پایه بنا شده، تشبیه کرده است، از اینرو اگر بزرگترین پایه‌ی  آن سقوط کند، قبه‌ی اسلام سقوط می‌کند.

ب) حدیث هریک از ارکان را قرین شهادتین قرار داده است، گویا هریک از این ارکان، رکن اصلی قبه‌ی اسلام می‌باشد. پس شهادتین رکن است و نماز رکنی است و زکات نیز رکنی می‌باشد. لذا پس از سقوط یکی از ارکان قبه‌ی اسلام، حالت و وضع قبه‌ی اسلام چگونه باقی می‌ماند؟

ج) حدیث این ارکان را نفس اسلام قرار داده و در مسمای اسمش و آنچه که اسمی برای مجموعه‌ی این امور است (اسلام)، داخل کرده است. از اینرو اگر بعضی از آن‌ها از بین برود، [به همان نسبت از] این مسمی از بین می‌رود، خصوصا اگر از ارکان اسلام باشد نه از اجزایی که به عنوان رکن اسلام نیست، همچون دیوار برای خانه، پس اگر دیوار خانه سقوط کند، خانه نیز سقوط می‌کند بر خلاف زمانیکه چوب و خِشت و امثال این‌ها سقوط کند. (که تاثیر چندانی در اصل خانه ندارد).

10-                     از انس بن مالکt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([121]): (مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَكَلَ ذَبِيحَتَنَا فَذَلِكَ المُسْلِمُ الَّذِي لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلاَ تُخْفِرُوا اللَّهَ فِي ذِمَّتِهِ) هر كس مانند ما نماز بخواند و به قبله ما رو نمايد و ذبيحه ما را بخورد، مسلمان است. و چنين شخصي را الله و رسولش امان داده‌اند، پس به كسي كه در امان الله متعال است خيانت نكنيد.

وجه دلالت این حدیث از دو جهت می‌باشد:

الف) حدیث تنها با ادای این سه عمل، شخص را مسلمان قرار داده است، پس بدون آن‌ها مسلمان نمی‌باشد.

ب) اگر شخصی به سمت شرق نماز گزارد، مسلمان نیست تا اینکه به سوی قبله‌ی مسلمانان نماز بگزارد. با این وجود اگر نماز را به طور کلی ترک کند، حال وی چگونه خواهد بود؟

11-                     دارمی از جابر بن عبداللهt روایت کرده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([122]): (مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ الصَّلاَةُ) کلید بهشت نماز می‌باشد.

این حدیث برآن دلالت دارد که هرکس از اهل نماز نباشد، بهشت برای او گشوده نمی‌شود، درحالیکه بهشت برای هر مسلمانی گشوده می‌شود. بنابراین تارک نماز مسلمان نیست (که بهشت برای او باز نمی‌گردد). و بین این حدیث و حدیث دیگری که از رسول اللهﷺ‬ روایت شده تناقض نمی‌باشد، آنجا که فرمودند ([123]): (مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ شَهَادَةُ أَنَّ لَا إِلَهِ إِلَّا اللَّهُ) کلید بهشت شهادت لاإله إلاالله می‌باشد. چرا که شهادت کلمه‌ی طیبه، اصل کلید و نماز و بقیه‌ی ارکان، دندانه‌های آن می‌باشند که باز شدن در بدون آن‌ها حاصل نمی‌شود، چرا که وارد شدن به بهشت موقوف به کلید و دندانه هایش می‌باشد.

امام بخاری می‌گوید ([124]): به وهب بن منبه گفته شد: آیا کلید بهشت لاإله إلاالله نیست؟ گفت: آری، لیکن هیچ کلیدی نیست مگر اینکه دندانه‌هایی دارد، از اینرو اگر همراه کلیدی که دارای دندانه‌ها باشد، آمدی، بهشت برتو گشوده می‌شود وگرنه بر تو باز نمی‌گردد.

12-                     محجن بن ادرع اسلمی روایت کرده که همراه رسول اللهﷺ‬ در مجلسی بود که به سوی نماز ندا داده شد، پس رسول اللهﷺ‬ برای نماز برخاسته و رفتند. پس از نماز درحالیکه محجن در جای خود نشسته بود، رسول اللهﷺ‬ بازگشتند و بدو فرمودند([125]): (مَا مَنَعَكَ أَنْ تُصَلِّيَ؟ أَلَسْتَ بِرَجُلٍ مُسْلِمٍ؟) چه چیزی تو را از نماز بازداشت؟ آیا تومردی مسلمان نیستی؟ محجن گفت: آری (من مسلمانم) لیکن همراه خانواده ام نماز گزاردم. پس رسول اللهﷺ‬ به او فرمودند: (إِذَا جِئْتَ فَصَلِّ مَعَ النَّاسِ وَإِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ) هرگاه آمدی، همراه مردم نماز بگزار گرچه قبلا نماز گزارده بودی.

بنابراین جدا کننده‌ی بین مسلمان و کافر نماز قرار داده شده و تحت الفاظ حدیث این نکته را می‌یابی که: اگر تو مسلمان بودی، نماز می‌خواندی. این جمله مانند این است که بگویی: تو را چه شده که سخن نمی‌گویی، آیا ناطق نیستی؟ و یا تو را چه شده که تحرکی نداری، آیا زنده نیستی؟ از اینرو اگر اسلام با وجود عدم نماز ثابت می‌شد، رسول اللهﷺ‬ زمانیکه آن شخص را دید که نماز نگزارده به وی نمی‌گفت: (ألست برجل مسلم؟) آیا تو مردی مسلمان نیستی؟.

13-                     دلیل سیزدهم ([126]) حدیث ابوسعیدt([127]) در قصه‌ی مردی که به رسول اللهﷺ‬ گفت: تقوای خدا راپیشه کن، می‌باشد که درآن آمده است که پس از این سخن، خالد بن ولیدt گفت: یا رسول الله، آیا گردن او را بزنم؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لاَ، لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي) خیر شاید که نماز گزار باشد.

وجه استدلال به حدیث: درحالیکه صحابه تصمیم به کشتن وی داشتند و احتمال کفرش را در این سخنش دیدند، نماز مانع از کشته شدن وی شد.

پاسخ قائلین به فسق تارک نماز:

این حدیث احتمال این را می‌دهد که کشته شدن تارک نماز به سبب حد ترک نماز مباح می‌باشد نه به سبب کافر شدن وی با ترک نماز!!

قائلین به کفر تارک نماز این استدلال را اینگونه پاسخ داده‌اند:

کسانی که به سبب حد کشته می‌شوند، به تصریح رسول اللهﷺ‬ ([128]) این‌ها می‌باشند: (الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ) شخص زناکاری که ازدواج کرده، کشتن نفس دربرابر نفس، و جدا شونده‌ی از دین که جماعت مسلمانان را ترک نماید (مرتد)

بنابراین، تارک نماز نه زناکار است و مرتکب قتل هم نشده است، پس جزء دسته سوم یعنی جدا شونده‌ی از دین که جماعت مسلمانان را ترک کرده، می‌باشد. بر این اساس است که هرکس تارک نماز را کافر نمی‌داند، نمی‌گوید که او کشته می‌شود. (چرا که اگر کسی بگوید تارک نماز کشته می‌شود، پس باید وي را جزء يكي از اين سه دسته قرار دهد كه طبيعتا جزء دسته سوم قرار می‌گیرد).

14-                     از ام سلمهل روایت است ([129]) که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([130]): (إِنَّهُ يُسْتَعْمَلُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ، فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ، فَمَنْ كَرِهَ فَقَدْ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْكَرَ فَقَدْ سَلِمَ، وَلَكِنْ مَنْ رَضِيَ وَتَابَعَ) براستی که امرایی بر شما حاکم خواهد شد که بعضی از کارهای آن‌ها را نیک وموافق شرع و برخی را مخالف شرع می‌بینید. بنابراین هرکس آن را (در دل) ناپسند دانست، (ولی توانایی قولی یا عملی برای مبارزه نداشت، تنها با همین ناپسند دانستن، وظیفه‌اش را ادا کرده و) از گناه بری می‌شود و هرکس با آن مخالف کرده و به قدر توانایی خود مبارزه کند (ازگناه تایید ظلم و منکر) سالم می‌ماند ولی کسی که به عمل آنان راضی باشد و از آن‌ها پیروی کند (عاصی و نافرمان و گنه کار است). صحابه گفتند: آیا با آن‌ها بجنگیم؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: [لَا، مَا صَلَّوْا] خیر، تا زمانیکه نماز می‌گزارند.

قائلین به کفر تارک نماز در ادامه‌ی استدلال به این حدیث گفته‌اند: قطعا ثابت شده که جنگ با حکامی که بر مسلمان‌ها حکومت می‌کنند تنها زمانی مشروع می‌باشد که به سبب کفری آشکار و بواح، کافر شوند. همانطور که در حدیث عبادة در ذکر بیعتشان با رسول اللهﷺ‬، می‌باشد که در آن آمده است ([131]): (وَأَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ، إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ) و براین بیعت کردیم که با امیر به جنگ دست نیازیم و مطیع باشیم، مگر آنکه از وی کفری آشکار ببینیم که درآن از سوی الله متعال برهانی داشته باشیم.

بنابراین دانسته شد، ترک نمازی که درحدیث جوازی برای جنگ با امیر و پادشاه مسلمانان قرارداده شده، از جمله کفر اکبر و بواحی است که در حدیث عباده آمده است. (وگرنه هرگز مشروع نبود که بر امیر مسلمین خروج شود).

15-                     از معاذ بن جبلt روایت است که فرمود: رسول اللهﷺ‬ مرا به ده چیز سفارش نمودند و فرمودند ([132]): (لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ شَيْئًا وَإِنْ قُتِلْتَ وَحُرِّقْتَ، وَلَا تَعُقَّنَّ وَالِدَيْكَ، وَإِنْ أَمَرَاكَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ أَهْلِكَ وَمَالِكَ، وَلَا تَتْرُكَنَّ صَلَاةً مَكْتُوبَةً مُتَعَمِّدًا؛ فَإِنَّ مَنْ تَرَكَ صَلَاةً مَكْتُوبَةً مُتَعَمِّدًا فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللَّهِ...) برای الله متعال هیچ شریکی قرار مده، هرچند کشته یا سوزانده شوی و نافرمانی پدر و مادرت را مکن، حتی اگر به تو امر کنند از خانه و دارایی خود خارج شوی و نماز فرض را عمدا ترک مکن، چون هرکس به عمد نماز را ترک کند، عهد و امان الهی از او برداشته می‌شود.

16-                     از بریدهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([133]): (مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ فَقَدْ كَفَرَ) هرکس نماز را ترک کند، کافر گشته است.

 استدلال به اجماع صحابه بر کفر تارک نماز:

و اما اجماع صحابه، ابن زنجویه می‌گوید ([134]): عمر بن ربیع روایت کرده که یحیی بن ایوب از یونس از ابن شهاب روایت کرده که گفت: عبیدالله بن عبدالله بن عتبة برایم روایت کرده که عبدالله بن عباس او را با خبر کرده، زمانیکه عمر بن خطابt در مسجد ضربه خورد، نزد ایشان آمدند. ابن عباسt می‌گوید: من و گروهی که همراه من در مسجد بودند او را حمل کردیم تا اینکه ایشان را وارد خانه یشان کردیم. می‌گوید: پس عمربن خطابt، عبدالرحمن بن عوفt را امر کرد تا بر مردم نماز بگزارد. ابن عباسt می‌گوید: زمانیکه به خانه عمرt وارد شدیم، از هوش رفت، پیوسته بیهوش بود تا اینکه چهره‌اش درخشید و به هوش آمد و گفت: آیا مردم نماز گزاردند؟ گفتیم: آری نماز گزاردند. پس فرمود: (لَا إِسْلَامَ لِمَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ) برای کسی که نماز را ترک می‌کند، اسلامی نیست. و در روایتی دیگر آمده که فرمود: [لَاحَظَّ فِي الْإِسْلَامِ لِمَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ] برای کسی که نماز را ترک کند، هیچ بهره‌ای در اسلام نیست. پس از این خواست که وضو بگیرد، که وضوگرفته و نماز گزارد.

عمربن خطابt این جمله را در حضور جمعی از صحابه گفت و هیچ کس این مساله را بر او انکار نکرد و به مانند اینچنین سخنانی از معاذ بن جبل و عبدالرحمن بن عوف و ابوهریره y روایت شده است و صحابه‌ای که در این مساله خلاف آن‌ها چیزی گفته باشد، دانسته نشده است.

و حافظ عبدالحق الاشبیلی در کتابش در باب نماز می‌گوید: عده‌ی زیادی از صحابه و کسانی بعد از ایشان به سوی تکفیر کسی که نماز را عمدا ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود، رفته‌اند. از جمله: عمر بن خطاب، معاذ بن جبل، عبدالله بن مسعود، ابن عباس، جابر، ابودرداء y و همچنین از علی بن ابی طالبt روایت شده است. این‌ها از صحابه بودند، اما غیر از این‌ها احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، عبدالله بن مبارک، ابراهیم نخعی، حکم بن عیینه، ایوب سختیانی، ابوداود طیالسی، ابوبکربن ابی شیبه و ابوخیثمه زهیربن حرب، قائل به تکفیر تارک نماز می‌باشند.

کسانی که از تکفیر تارک نماز منع می‌کنند، گفتند: واجب است احادیثی که برکفر تارک نماز دلالت می‌کند و احادیث شبیه آن به کفر نعمت و نه کفر جحود و انکار حمل شود. همانگونه که در احادیث زیر لفظ کفر به کار رفته شده برکفر اصغر حمل می‌شود:

رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([135]): (مَنْ تَعَلَّمَ الرَّمْيَ ثُمَّ تَرَكَهُ كَانَتْ نِعْمَةً يَكْفُرُهَا) هرکس تیراندازی را یاد بگیرد، سپس آن را ترک کند، به نعمتی کفر ورزیده است.

و فرمودند ([136]): (لاَ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، فَإِنَّهُ كُفْرٌ بِكُمْ) از پدرانتان روی برنگردانید (که ادعا کنید فرزند کسی دیگر می‌باشید) چرا که این (نسبت دادن به غیر پدر) کفرشماست.

و فرمودند ([137]): (كُفْرٌ بِامْرِئٍ ادِّعَاءُ نَسَبٍ لَا يَعْرِفُهُ، أَوْ جَحْدُهُ، وَإِنْ دَقَّ) ادعای نسب کردن شخص به کسی که وی را نمی‌شناسد، یا اینکه او را انکار کرده و از وی برائت می‌جوید، هرچند ادعایی بی‌اهمیت و ضعیف است، کفر می‌باشد.

و فرمودند ([138]): (سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ) دشنام دادن مسلمان فسق و جنگیدن با او کفر می‌باشد.

و فرمودند ([139]): (مَنْ أَتَى حَائِضًا، أَوِ امْرَأَةً فِي دُبُرِهَا، أَوْ كَاهِنًا، فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ).

هرکس با زنی حائضه یا با زنی از راه پشت نزدیکی کند و یا اینکه نزد کاهنی برود (واو را در آنچه که می‌گوید، تصدیق کند) درحقیقت به آنچه که بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.

و فرمودند ([140]): (مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللهِ فَقَدْ كَفَرَ) هرکس به غیر از الله متعال به چیز دیگری سوگند یاد کند، براستی که کفر ورزیده است.

و فرمودند ([141]): (اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ: الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ) دو عادت در بين مردم وجود دارد كه كفر محسوب مي‌شوند: يكي طعن در نژاد و ديگري گريه و زاري و نوحه خواني بر مرده.

و نظیر این احادیث زیاد می‌باشد. همچنین منع کنندگان از تکفیر تارک نماز می‌گویند: رسول اللهﷺ‬ ایمان را از زناکار و دزد و شراب خوار ([142]) و کسی که خود را به غیر از پدر اصلی‌اش نسبت می‌دهد([143])، نفی کرده‌اند.

درحالیکه زایل شدن اسم ایمان از ایشان، کفر جحود و انکار و خلود در آتش را واجب نمی‌کند. بنابراین، کفری که در مورد تارک نماز ذکر شده از این قبیل می‌باشد و مقصود از آن کفر جحود نبوده و موجب ماندگاری و خلود در جهنم نمی‌شود.

رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([144]): (لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ) كسي كه امانت دار نيست، ايمان ندارد. در این حدیث ایمان از کسی که امانت دار نیست نفی شده است در حالیکه ترک ادای امانت موجب کافر شدن وی نشده و کفری نیست که او را از دین خارج کند.

و از این قبیل است قول ابن عباسt در مورد آیه 44 سوره مائده: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ و (بدانيد كه) هركس برابر آن چيزي حكم نكند كه خداوند نازل كرده است، او و امثال او بيگمان كافرند.

ابن عباسt می‌گوید: منظور از آن کفری نیست که مردم به سوی آن می‌روند (کفر اکبر). و طاووس گفته است: از ابن عباسt در مورد این آیه پرسیده شد، پس گفت: این عمل کفر است، لیکن این کفر به مانند کفر به الله و ملائکه و کتب آسمانی و پیامبرانش نیست. همچنین گفت: کفری است که موجب خروج از دین نمی‌شود ([145]). و سفیان بن جریج از عطا روایت می‌کند که گفت: آن کفری غیر از کفر (اکبر) می‌باشد و ظلمی غیر از ظلم (اکبر) است و فسقی غیر از فسق (اکبر) می‌باشد ([146]).

 داوری و فصل خطاب بین دو گروه:

شناخت صواب در این مساله مبنی بر شناخت حقیقت ایمان و کفر می‌باشد، پس از این شناخت، نفی و اثبات آن صحیح می‌باشد. چرا که کفر و ایمان در مقابل هم می‌باشند، بدین گونه که با زایل شدن یکی، دیگری جای آن را می‌گیرد.

ایمان در اصل شعبه‌های متعددی دارد و هر شعبه‌ای از آن ایمان نامیده می‌شود. ازاینرو نماز جزء ایمان است و زکات و روزه و حج و اعمال باطنی همچون حیا، توکل، خشیت در برابر الله متعال و بازگشت و توبه‌ی به سوی او جزء ایمان می‌باشند تا اینکه شعبه‌های ایمان با دور کردن آنچه که سبب آزار و اذیت است از راه‌های عمومی، به پایان می‌رسد و آن شعبه‌ای از شعب ایمان می‌باشد ([147]).

در میان این شعَب، بعضی شعبه‌ها هستند که با زوال آن‌ها، ایمان به طور کلی زایل می‌گردد، مانند شعبه‌ی شهادت کلمه‌ی طیبه، و با از بین رفتن برخی از شعبه‌ها همچون دورکردن سبب آزار و اذیت از راه عمومی، ایمان از بین نمی‌رود. و در میان این دو شعبه، شعبه‌های متفاوتی از ایمان می‌باشد که نسبت به هم تفاوت بسیاری دارند، بعضی از شعبه‌های ایمان در این میان به شعبه‌ی شهادت کلمه‌ی طیبه ملحق می‌شود و بدان نزدیک‌تر می‌باشند و بعضی از شعبه‌های ایمان به شعبه‌ی دورکردن سبب آزار و اذیت از راه ملحق شده و بدان نزدیک‌تر می‌باشند.

همچنین کفر دارای اصل و ریشه‌هایی می‌باشد. بنابراین همانطور که شعبه هی ایمان جزء ایمان بود، شعبه‌های کفر جزء کفر می‌باشد. (به طور مثال) حیا شعبه‌ای از شعبه‌های ایمان می‌باشد و کمبود حیا شعبه‌ای از شعبه‌های کفر می‌باشد. و صدق شعبه‌ای از شعبه‌های ایمان و کذب و دروغ شعبه‌ای از شعبه‌های کفر می‌باشد. و نماز و روزه و حج و زکات از شعبه‌های ایمان و ترک آن‌ها از شعبه‌های کفر می‌باشد. و حکم کردن بما انزل الله از شعبه‌های ایمان و حکم کردن به غیر ما انزل الله از شعبه‌های کفر می‌باشد. بطور کلی همگی گناهان، ازجمله شعبه‌های کفر و از زیر شاخه‌های آن می‌باشند، همانطور که همه‌ی انواع طاعات و عبادات از شعبه‌های ایمان و زیر شاخه‌های آن می‌باشند.

شعبه‌های ایمان به دو دسته تقسیم می‌شوند: شعبه‌های قولی وشعبه‌های فعلی، همانطور که شعبه‌های کفر بر دو نوع قولی و فعلی تقسیم می‌باشند.

شعبه‌هایی از شعب قولی ایمان هستند که زوال آن‌ها موجب زوال ایمان می‌شود، همچنین شعبه‌هایی از شعب فعلی ایمان می‌باشد که با زوال آن‌ها ایمان زایل می‌گردد. و شعبه‌های قولی و فعلی کفر نیز اینچنین می‌باشد که با بودن بعضی از شعبه‌های کفر، ایمان به طور کلی زایل می‌گردد. بنابراین همانطور که شخص با جاری کردن اختیاری کفر بر زبان کافر می‌شود که این شعبه‌ای از شعب قولی کفر می‌باشد، همچنین با انجام شعبه‌ای از شعبه‌های کفر، کافر می‌شود مانند سجده کردن برای بت و تمسخر وسبک شمردن مصحف. پس این یک اصل می‌باشد.

در اینجا اصل دیگری وجود دارد و آن اینکه حقیقت ایمان مرکب از قول و عمل می‌باشد که قول خود به دو قسمت تقسیم می‌شود: قول قلب که همان اعتقاد است و قول زبان که تکلم به کلمه‌ی اسلام است. و عمل نیز دو قسم می‌باشد: عمل قلب که نیت و اخلاص است و عمل اعضا و جوارح. و اگر این چهار قسم زایل شد، ایمان کاملا زایل می‌گردد و اگر تصدیق قلب از بین برود، بقیه اجزا نفعی ندارد. چرا که  وجود تصدیق قلب در اعتقاد قلب برای نافع بودن، شرط می‌باشد. اما اگرعمل قلب با وجود اعتقاد صدق، زایل شده و ازبین رود، در این موضع بین مرجئه و اهل سنت و جماعت اختلاف می‌باشد:

در این صورت اهل سنت اجماع دارند که ایمان از بین رفته و زایل می‌شود و تصدیق با وجود انتفاء عمل قلب که محبت و انقیاد و التزام به مقتضیات ایمان می‌باشد، نفعی نمی‌رساند، همانطور که ابلیس و فرعون و قومش و یهود و مشرکین را نفع نرساند، همان کسانی که به صدق رسول الله معتقد بوده و بلکه سری و جهری بدان اقرار کرده و می‌گفتند: دروغگونیست، لیکن نه از او پیروی می‌کنیم و نه بدو ایمان می‌آوریم.

و اگر ایمان با زوال و از بین رفتن عمل قلب از بین رود، عجیب نیست که با زوال بزرگترین اعمال جوارح از بین رود، علی الخصوص زمانیکه لازمه‌ی زوال این عمل، عدم محبت قلب و انقیاد و التزام آن، که آنهم لازمه‌ی عدم تصدیق جازم هست، باشد. همانطور که تقریرش گذشت. بنابراین از عدم طاعت قلب، عدم طاعت جوارح لازم می‌آید چرا که اگر قلب اطاعت کرده و ملتزم باشد، جوارح اطاعت کرده و ملتزم می‌باشند و از عدم طاعت قلب و انقیاد و التزام آن، عدم تصدیقی که مستلزم طاعت باشد، لازم می‌آید، که همان حقیقت ایمان می‌باشد. از اینرو ایمان مجرد تصدیق نیست همانطور که بیان آن گذشت، بلکه ایمان تنها آن تصدیقی است که مستلزم آن طاعت و انقیاد و التزام به مقتضیات آن باشد و هدایت اینچنین است، یعنی مجرد شناخت حق و واضح شدن آن نیست، بلکه شناختی است که مستلزم آن، اتباع و عمل به موجب آن باشد و اگر مجرد شناخت، هدایت نامیده شود، هدایتی تام که مستلزم آن، هدایت شدن باشد، نیست؛ همانطور که اعتقاد تصدیق، گرچه تصدیق نامیده شود، تصدیق مستلزم ایمان نیست، ازاینرو برتو لازم است که به این اصل مراجعه کرده و آن را رعایت کنی.

 کفر بر دو قسم می‌باشد:

در اینجا اصل دیگری می‌باشد و آن اینکه کفر بر دو قسم می‌باشد: کفر عمل و کفر جحود و عناد.

کفر جحود: آنست که شخص از روی جحود و عناد و انکار، با وجودیکه می‌داند آنچه که رسول الله با آن از جانب الله متعال آمده است حق است، بدان کفر می‌ورزد. همچون کفر ورزیدن به اسماء و صفات الله متعال و افعال و احکامش. این نوع کفر از هر وجه متضاد ایمان می‌باشد. (مانند یهودیان و امثالشان که امور معلوم و ضروری دین ما را انکار می‌کنند و خطاب شرعی را به نفع خود تغییر می‌دهند، الله متعال در سوره نمل آیه 14 می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ﴾ ستمگرانه و مستكبرانه معجزات را انكار كردند، هر چند كه در دل بدانها يقين و اطمينان داشتند. و در سوره لقمان آیه 32 می‌فرمایند: ﴿وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٖ كَفُورٖ ٣٢﴾ آيه‌هاي ما را هيچ كسي جز خيانت پيشگان ناسپاس، انكار نمي‌كند. و در سوره ق آیه 24 می‌فرماید: ﴿أَلۡقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٖ ٢٤﴾ (خدا به دو فرشته مأمور ثبت وضبط اعمال دستور مي‌دهد:) هر كافر سركش و كينه توزي را به دوزخ بيندازيد. و در سوره مدثر آیه 16 می‌فرماید: ﴿كَلَّآۖ إِنَّهُۥ كَانَ لِأٓيَٰتِنَا عَنِيدٗا ١٦﴾ هرگز (چنين نخواهد شد و بدانچه آرزو مي‌كند نخواهد رسيد). چرا كه با آيات ما دشمن وستيزه جو است ([148]).)

و اما کفر عمل: به آنچه که با ایمان در تضاد است و آنچه که با آن در تضاد نیست، تقسیم می‌شود. به گونه‌ای که سجده کردن برای بت و سبک شمردن و بی‌احترامی به مصحف و قتل پیامبر و دشنام دادن به ایشان (والعیاذ بالله) متضاد با ایمان است و اما حکم به غیر ما انزل الله و ترک نماز، قطعا ازانواع کفر عملی می‌باشد و ممکن نیست پس از اینکه الله متعال بر این اشخاص اسم کفر را اطلاق کرده، اسم کفر را از این دو شخص نفی کنیم. بنابراین حاکمی که به غیر ما انزل الله حکم کند، کافر است و تارک نماز به نص و تصریح رسول اللهﷺ‬ نیز کافر می‌باشد. لیکن آن کفر عملی است نه کفری که منشا آن اعتقاد باشد. و این از ممنوعات است که الله متعال حاکمی را که به غیر ما انزل الله حکم می‌کند، کافر بخواند و رسول اللهﷺ‬ تارک نماز را کافر نامیده باشد، با این وجود بر آن‌ها اسم کفر اطلاق نشود. درحالیکه رسول اللهﷺ‬ ایمان را از زناکار و دزد و شراب خوار و از کسی که همسایه‌اش از او در امان نباشد، نفی کرده‌اند، ازاینرو هرگاه اسم ایمان از فرد نفی شد، از جهت عمل کافر می‌باشد و کفر جحود و اعتقاد از وی منتفی می‌شود.

که احادیث متفاوتی از رسول اللهﷺ‬ روایت شده که کفر به کار رفته شده در آن از این دسته می‌باشد، از جمله:

رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([149]): (لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ) پس از فوت من به کفر برنگردید و کافرنشوید که در نتیجه بعضی از شما گردن بعضی دیگر رابزند. در این حدیث کشتن برادر دینی از نوع کفر عملی می‌باشد.

همچنین در جایی دیگر فرمودند([150]): (مَنْ أَتَى حَائِضًا، أَوِ امْرَأَةً فِي دُبُرِهَا، أَوْ كَاهِنًا، فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ، فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ) هرکس با زنی حائضه یا با زنی از راه پشت نزدیکی کند و یا اینکه نزد کاهنی برود (واو را در آنچه که می‌گوید، تصدیق کند) درحقیقت به آنچه که بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.

و فرمودند([151]): (أَيُّمَا رَجُلٍ قَالَ لِأَخِيهِ يَا كَافِرُ، فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا) هرکسي به برادر مسلمانش بگويد: اي کافر، اين گفته بريکي از آن دو برمي گردد.

و الله متعال کسی را که به برخی از کتابش عمل کرده و عمل به برخی دیگر را ترک کرده، به سبب عمل بدان مومن و به خاطر ترک عمل بدان، کافر نامیده است. الله عزوجل در سوره بقره آیات 84 و 85 می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ لَا تَسۡفِكُونَ دِمَآءَكُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ ٨٤ ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَكُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِيقٗا مِّنكُم مِّن دِيَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَيۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن يَأۡتُوكُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيۡكُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٨٥﴾ و (به ياد آوريد) هنگامي را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين و خانه و كاشانه خويش بيرون نكنيد. (بر اين پيمان، شما) اقرار كرديد (وهم اينك باور داريد كه در كتابتان موجود است) وشما (بر صحّت آن) گواهي مي‌دهيد. پس از آن، اين شما هستيد كه يكديگر را مي‌كشيد وگروهي از خودتان را از خانه‌ها و سرزمينتان بيرون مي‌رانيد، (و ديگران را بر ضدّ آنان برمي شورانيد و ياري مي‌دهيد و ايشان را عليه آنان) از راه گناه و دشمنانگي، همپشتي و پشتيباني مي‌كنيد. ولي اگر (بعضي از آنان به صورت) اسيران نزد شما (وهم پيمانانتان) بيايند (براي نجاتشان مي‌كوشيد و) فديه مي‌دهيد (و ايشان را آزاد مي‌سازيد. اگر از شما پرسيده شود، چه چيز شما را وامي دارد كه فديه آنان را بپردازيد وآزادشان سازيد؟ مي‌گوئيد كه كتاب‌هاي آسمانيمان به ما دستور مي‌دهد كه فديه اسيران بني اسرائيل را بپردازيم و ايشان را آزاد سازيم. مگر كتاب‌هاي آسماني به شما دستور نمي‌دهند كه خون آنان را نريزيد و ايشان را از خانه و كاشانه آواره نسازيد؟) وحال آن كه بيرون راندن ايشان (وكشتن آنان) بر شما حرام است. آيا به بخشي از (دستورات) كتاب (آسماني) ايمان مي‌آوريد وبه بخش ديگر (دستورات آن) كفر مي‌ورزيد؟ براي كسي كه از شما چنين كند، جز خواري ورسوائي در اين جهان نيست، ودر روز رستاخيز (چنين كساني) به سخت‌ترين شكنجه‌ها برگشت داده مي‌شوند، وخداوند از آنچه مي‌كنيد بي‌خبر نيست.

بنابراین، الله متعال خبر داده که آن‌ها به عهد و پیمانی که بدان امر شدند، اقرار کرده‌اند و بدان ملتزم بوده‌اند و این خود دلالت بر تصدیقشان بر آن دارد که برخی، برخی دیگر را نمی‌کشند و عده‌ای عده‌ی دیگر را از سرزمینشان بیرون نمی‌کنند. سپس خبر داده که از فرمانش سرپیچی کرده و گروهی گروه دیگر را کشته و آن‌ها را از سرزمینشان بیرون کردند و این کفرشان نسبت به عهد و پیمانی است که از آن‌ها در کتاب گرفته شد. پس از این خبر داده که آن‌ها برای آزادی افرادی که از آن دسته اسیر شده‌اند فدیه داده و برای نجاتشان می‌کوشند و این به سبب ایمان آن‌ها به دلیل پیمانی است که از آن‌ها در کتاب گرفته شد. از اینرو به سبب عمل کردن به جزئی از عهد و پیمان مومن بوده و نسبت به آنچه که از عهد و پیمان ترک کردند، کافر بودند. بنابراین متضاد ایمان عملی، کفر عملی و متضاد ایمان اعتقادی قول اعتقادی می‌باشد.

براستی که رسول اللهﷺ‬ در حدیثی صحیح، بدانچه گفتیم تصریح کرده‌اند، آنجا که فرمودند: (سِبَابُ الْمُسْلِمِ فِسْقٌ وَقِتَالُهُ كُفْرٌ) دشنام دادن مسلمان فسق و جنگ با او کفر (محسوب) است.

رسول اللهﷺ‬ در این حدیث بین دشنام دادن و جنگیدن با مسلمان تفاوت قائل شده‌اند به گونه‌ای که یکی از این اعمال را فسق قرار داده‌اند که فرد به وسیله آن کافر نمی‌شود و دیگری را کفر نامیدند؛ واضح و آشکار است که مقصودشان از این کفر، فقط کفر عملی بوده است نه کفر اعتقادی. و این نوع کفر (عملی) به طور کلی فرد را از دایره اسلام و دین خارج نمی‌کند، همانطور که زناکار و دزد و شراب خوار با این اعمال از دین خارج نمی‌شوند، گرچه اسم ایمان از این‌ها زایل شده است.

این تفصیل، قول اصحابی می‌باشد که عالم‌ترین امت به کتاب الله و اسلام و کفر و لوازم آن بودند، به همین سبب، این مسائل جز ازآن‌ها دریافت نمی‌شود، چرا که متاخرین مراد و مقصود آن‌ها را نفهمیده و به دو قسم تقسیم شدند: گروهی فرد را با انجام کبیره از دین خارج دانسته و بر مرتکبین کبیره به خلود در آتش حکم کردند (خوارج) و گروه دیگر مرتکبین کبیره را مومنینی کامل الایمان قرار داده‌اند (مرجئه). در نتیجه آن‌ها (خوارج) غلو کرده، این‌ها (مرجئه) جفا کردند.

الله متعال اهل سنت را به راهی کامل و قولی وسط هدایت کرده است، اهل سنتی که در میان مذاهب گوناگون به مانند اسلام در میان ملل دیگر می‌باشد. پس در اینجا کفر دون کفر (کفراصغر) و نفاق دون نفاق (نفاق اصغر) و شرک دون شرک (شرک اصغر) و فسوق دون فسوق (فسق اصغر) و ظلم دون ظلم (ظلم اصغر) می‌باشد. 

سفیان بن عیینه از هشام بن حجیر از طاووس از ابن عباسt در مورد این فرموده‌ی الله متعال ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ روایت می‌کند که فرمود: مقصود از آن کفری که به سوی آن می‌روند، نیست([152]). و عبدالرزاق می‌گوید: معمر از ابن طاووس از پدرش خبر داده که وی گفت: از ابن عباسt در مورد این آیه ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ سوال شد، فرمود: آن کفر محسوب می‌شود و این کفر مانند کفر به الله متعال و ملائکه و کتب و رسلش نیست. و در روایت دیگری که از ایشان وارد شده، آمده که فرمود: کفری است که از دین خارج نمی‌کند و طاوس گفته است: کفری نیست که از دین خارج کند. و وکیع از سفیان از ابن جریج از عطاء روایت کرده که گفت: آن کفر دون کفر و ظلم دون ظلم و فسق دون فسق می‌باشد.

و آنچه که عطاء بدان تصریح کرده، برای کسی که قرآن را فهم کرده، در آن بیان شده است. براستی که الله متعال حاکمی را که بغیر ما انزل الله حکم می‌کند کافر نامیده است و جاحد و منکر آنچه که بررسولش نازل کرده، را نیز کافر نامیده است، درحالیکه کفار نسبت به هم در یک حد مساوی و برابر نیستند. همچنین کافر، ظالم نامیده شده، همانطور که الله متعال در سوره بقره آیه 254 می‌فرماید: ﴿وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾ وكافران ستمگرند. و الله متعال متجاوز در حدود، نکاح، طلاق، رجعة و خلع را نیز ظالم نامیده است، الله عزوجل در سوره طلاق آیه 1 می‌فرماید: ﴿...وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ...﴾ و هركس از قوانين و مقرّرات الهي پا فراتر نهد و تجاوز كند، به خويشتن ستم مي‌كند.

و پیامبرش یونس نیز فرمود: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٧﴾ [الأنبياء: 87] معبود به حقی جز تو نيست وتو پاك ومنزّهي (از هرگونه كم وكاستي، و فراتر از هر آن چيزي هستي كه نسبت به تو بر دلمان مي‌گذرد و تصوّر مي‌كنيم. خداوندا بر اثر مبادرت به كوچ بدون اجازه حضرت باري) من از جمله ستمكاران شده ام (مرا درياب).

و آدم صفی الله فرمود: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا...﴾ [الأعراف: 23] پروردگارا، ما (با نافرماني از تو) بر خويشتن ستم كرده ايم.

و موسی کلیم الله فرمود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي﴾ [القصص: 16] پروردگارا، من بر خويشتن (با كشتن يك تن) ستم كردم، پس (به فريادم برس و) مرا ببخش.

در حالیکه قطعا این ظلم به مانند آن ظلم نیست.

همچنین کافر، فاسق نیز نامیده شده، همانطور که الله متعال در سوره بقره آیات27و 28 می‌فرماید: ﴿... وَمَا يُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٦ ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ ...﴾ وامّا الله متعال جز كجروان و منحرفان را با آن گمراه وحيران نمي‌گرداند. آن كساني كه پيماني را كه قبلاً با الله متعال (به واسطه فطرت وعقل و پيغمبران) محكم بسته‌اند، مي‌شكنند.

همچنین در سوره بقره آیه 99 می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ وَمَا يَكۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ ٩٩﴾ بي‌گمان ما آيه‌هاي روشني (به وسيله جبرئيل بر قلب تو القاء كرديم و) براي تو فرستـاديم (كه جويندگان راه حق، در برابر آن‌ها سرتعظيم فرود مي‌آورند) وجز بيرون روندگان (از دائره قانون فطرت و دشمنان حق وحقيقت) كسي بدانها كفر نمي‌ورزد.

و از این آیات در قرآن که بیانگر این مساله هست، زیاد می‌باشد.

و همچنین مومن نیز فاسق نامیده شده، الله متعال در سوره حجرات آیه 6 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر شخص فاسقي خبري را به شما رسانيد درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهي بدون آگاهي (از حال و احوالشان و شناخت راستين ايشان) آسيب برسانيد، و از كرده خود پشيمان شويد. که این آیه در مورد وليد بن عقبة بن أبي معيط نازل شد. واضح و آشکار است که این فاسق با آن فاسق متفاوت می‌باشد. و الله متعال در سوره نور آیه4 می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤﴾ كساني كه به زنان پاكدامن نسبت زنا مي‌دهند، سپس چهار گواه (بر ادّعاي خود، حاضر) نمي‌آورند، بديشان هشتاد تازيانه بزنيد، و هرگز گواهي دادن آنان را (در طول عمر بر هيچ كاري) نپذيريد، و چنين كساني فاسق (ومتمرّد از فرمان خدا) هستند. و در مورد ابلیس در سوره کهف آیه50 می‌فرماید: ﴿... فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ﴾ واز فرمان پروردگارش تمرّد كرد. و در سوره بقره آیه 197 می‌فرماید: ﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّ﴾ پس كسي كه (در اين ماه‌ها با احرام يا تلبيه يا سوق دادن حيوان قرباني و شروع مناسك ديگر حجّ)، حجّ را بر خويشتن واجب كرده باشد (و حجّ را آغاز نموده باشد، بايد آداب آن را مراعات دارد و توجّه داشته باشد كه) در حجّ آميزش جنسي با زنان وگناه و جدالي نيست (ونبايد مرتكب چنين اعمالي شود). و واضح است که این فسوق همچون آن فسق نیست (که فرد را از دین خارج کند).

همانطور که در این آیات روشن گردید، کفر و همچنین ظلم و فسق نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند و جهل هم اینچنین است، به گونه‌ای یک نوع جهل، کفر می‌باشد همانطور که الله متعال در سوره اعراف آیه 199 می‌فرماید: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ گذشت داشته باش وآسانگيري كن و به كار نيك دستور بده و از نادانان چشم پوشي كن. و نوع دیگری از جهل می‌باشد که کفر نیست، همچون این فرمایش الله متعال در سوره نساء آیه 17: ﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ ...﴾ بيگمان خداوند تنها توبه كساني را مي‌پذيرد كه از روي ناداني (وسفاهت وحماقت ناشي از شدّت خشم و غلبه شهوت بر نفس) به كار زشت دست مي‌يازند، سپس هرچه زودتر (پيش از مرگ، به سوي خدا) برمي گردند (و از كرده خود پشيمان مي‌گردند).

همچنین شرک دو نوع می‌باشد، شرکی که فرد را از دین خارج می‌کند و آن شرک اکبر است و شرکی که صاحبش را از دین خارج نمی‌کند و آن شرک اصغر و شرک عملی مانند ریا می‌باشد. الله متعال در مورد شرک اکبر می‌فرماید: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢﴾ بيگمان هر كس انبازي براي خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام كرده است (وهرگز به بهشت گام نمي‌نهد) وجايگاه او آتش (دوزخ) است. وستمكاران يار و ياوري ندارند (تا ايشان را از عذاب جهنّم برهاند).

و فرموده است: ﴿حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيۡرَ مُشۡرِكِينَ بِهِۦۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ ٣١﴾ حقّگرا ومخلص خدا باشيد، و هيچ گونه شركي براي خدا قرار ندهيد. زيرا كسي كه براي خدا انبازي قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ايمان به حضيض كفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترين شكل جان داده است) و پرندگان (تكّه‌هاي بدن) او را مي‌ربايند، يا اين كه تندباد او را به مكان بسيار دوري (ودره ژرفي) پرتاب مي‌كند (و وي را آن چنان بر زمين مي‌كوبد كه بدنش متلاشي و هر قطعه‌اي از آن به نقطه‌اي پرت مي‌شود).

و در مورد شرک ریا می‌فرماید: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠﴾ [الكهف: 110] پس هركس كه خواهان ديدار خداي خويش است، بايد كه كار شايسته كند، ودر پرستش پروردگارش كسي را شريك نسازد.

و اما مثال شرک اصغر این فرمایش رسول اللهﷺ‬ می‌باشد که فرمودند ([153]): «مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللَّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ» هرکسي به غير از خدا قسم ياد کند، شرک ورزيده است.

معلوم و آشکار است که سوگند یاد کردن به غیر الله فرد را از دین خارج نمی‌کند و احکام کفار را بر وی واجب نمی‌گرداند.

و این فرمایش رسول اللهﷺ‬ ازاین قبیل می‌باشد ([154]): (اَلشَرك فِي هَذِهِ الاُمَّةِ اَخفَي مِن دَبِيبِ النَملَةِ) شرک در این امت، مخفی‌تر از راه رفتن مورچه می‌باشد.

پس دقت و توجه کن چگونه شرک و کفر فسق و ظلم و جهل به دو دسته تقسیم شده است، قسمی که کفر است و فرد را از دین خارج می‌کند و قسمی که صاحبش را از دین خارج نمی‌کند.

 همچنین نفاق دو نوع می‌باشد، نفاق اعتقادی و نفاق عملی:

نفاق اعتقادی عبارت است از آنچه که الله متعال آن را در قرآن بر منافقین انکار کرده است و به سبب آن پایین‌ترین قسمت آتش را برآنها واجب گردانیده است ([155]).

و نفاق عملی همچون این قول رسول اللهﷺ‬ درحدیث صحیح می‌باشد که فرمودند([156]): (آيةُ المنافقِ ثلاثٌ إذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا وَعدَ أَخلفَ وإذا اؤتُمِنَ خَانَ) نشانه منافق سه چيز است: هرگاه سخن بگويد؛ دروغ مي‌گويد، هرگاه وعده مي‌دهد؛ خلاف وعده مي‌کند، و هرگاه او را امين بدارند؛ خيانت مي‌کند.

همچنین در حدیث صحیح آمده است ([157]): (أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ) هر كس كه اين چهار خصلت در او ديده شود، منافقی خالص است. و هر كس، در او يكي از آن‌ها ديده شود، يك خصلت از نفاق دارد مگر زماني كه آن را ترك كند. آن چهار خصلت عبارتند از:

1-   هرگاه، امانتي به او سپرده شود، خيانت مي‌كند.

2-   هنگام صحبت كردن، دروغ مي‌گويد.

3-   اگر عهد و پيماني ببندد، پيمانش را مي‌شكند.

4-   هنگام دعوا، دشنام مي‌دهد و ناسزا مي‌گويد.

[امام نووی در شرح صحیح مسلم در مورد این حدیث می‌فرماید: علما اجماع دارند، کسی که اهل تصدیق و اعتراف قلبی و زبانی باشد، با این وجود یکی از این خصلت‌ها در وی موجود باشد، به کفر وی حکم نمی‌شود و از جمله‌ی منافقانی که در آتش جهنم برای ابد ماندگار می‌شوند، محسوب نمی‌گردد و معنای این جمله در حدیث که می‌فرماید: (كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا) اینست که به دلیل وجود این صفات و خصال در او شباهت فراوانی با منافقان تمام عیار وجود دارد. امام ابوعیسی ترمذی در مقام تبیین معنای حدیث می‌فرماید: علما معتقدند که مقصود از نفاق در این حدیث نفاق عملی می‌باشد. خطابی قول دیگری در تفسیر این حدیث نقل می‌کند و آن اینکه معنایش بر حذر داشتن مسلمان از عادت گرفتن به این خصلت‌ها می‌باشد چرا که ترس این وجود دارد، اگر کسی به این خصلت‌ها عادت کند منجر به حقیقت نفاق بگردد.

ابن حجر در فتح الباری در رابطه با نفاق می‌گوید: اگر نفاق مربوط به اعتقاد باشد، کفر است و گرنه نفاق عملی است که ترک افعال نیز از جمله‌ی آن به شمار می‌رود و مراتب گوناگون و متفاوتی دارد ([158])].

پس این نفاق عملی می‌باشد که گاهی با اصل ایمان جمع می‌شود، لیکن اگر در فرد کامل شده و استحکام یابد، براستی که گاهی صاحبش را از اسلام به طور کلی خارج می‌کند، گرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و گمان کند که مسلمان است، چرا که ایمان، مومن را از این خصلت‌ها نهی می‌کند، از اینرو هرگاه این خصلت‌ها در شخصی کامل شد و برای وی آنچه که او را از آن‌ها نهی کند، نبود، در این صورت جز منافقی خالص نمی‌باشد. کلام امام احمد بر این مساله دلالت دارد؛ اسماعیل بن سعید شالنجی می‌گوید: از احمد بن حنبل در مورد کسی که بر کبائر اصرار می‌ورزد و تمام سعی و تلاش خود را در بدست آوردنش بکار می‌گیرد، اما نماز و زکات و روزه را ترک نمی‌کند، پرسیدم، آیا کسی که این حالش باشد، مُصر می‌باشد؟ فرمود: وی مُصر است. و حالش به مانند این سخن رسول اللهﷺ‬ می‌باشد که فرمودند: (لاَ يَزنِي الزَّانِي حِينَ يَزنِي وَ هُوَ مُؤمِن ...) شخص زناکار به هنگام ارتکاب عمل زنا ایمان ندارد. از ایمان در این حال خارج می‌گردد و پس از آن در اسلام واقع می‌شود. و از این قبیل است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (وَ لاَ يَسرِقُ السَارِ قُ حِينَ يَسرِق وَ هُوَ مُؤمِن وَلاَ يَشرِبُ الخمرَ حِينَ يَشرِبهَا وَهُوَ مُؤمِن) و شخص دزد به هنگام دزدی، و شراب خوار به هنگام باده نوشی ایمان ندارد.

و سخن ابن عباسt در مورد این فرموده‌ی الله متعال ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ شبیه آن می‌باشد. اسماعیل می‌گوید: به ابن عباس گفتم، این چه نوع کفری است؟ گفت: کفری که فرد را از دین خارج نمی‌کند، همچون ایمان که بعضی از شعبه‌های آن با بعضی دیگر متفاوت می‌باشد، کفر نیز اینچنین است.

 اجتماع نقیضین:

در اینجا اصل دیگری می‌باشد و آن اینکه: گاهی در یک شخص، کفر و ایمان، شرک و توحید، تقوا و فجور و نفاق و ایمان جمع می‌شود. این از بزرگترین اصول اهل سنت و جماعت می‌باشد که اهل بدعت مانند خوارج و معتزله و قدریه با آن مخالفت کرده‌اند. مساله خروج اهل کبائر از آتش و عدم ماندگاری ابدی آن‌ها در آتش، مبنی بر این اصل می‌باشد که در حقیقت قرآن و سنت و اجماع صحابه بر آن دلالت دارد. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦﴾ [يوسف: 106] و اكثر آنان كه مدّعي ايمان به خدا هستند، مشرك مي‌باشند. در این آیه الله متعال ایمانی به همراه شرک برای آن‌ها ثابت کرده است. و در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿۞قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡۖ وَإِن تُطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا يَلِتۡكُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِكُمۡ شَيۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٤﴾ عرب‌هاي باديه نشين مي‌گويند: ايمان آورده ايم. بگو: شما ايمان نياورده ايد، بلكه بگوئيد: تسليم (ظاهري رسالت تو) شده ايم. چرا كه ايمان هنوز به دل‌هايتان راه نيافته است (ونور ايمان سراچه قلوبتان را روشن نكرده است). اگر از خدا و پيغمبرش فرمانبرداري كنيد، خدا از (پاداش) كارهايتان چيزي نمي‌كاهد. بي‌گمان خداوند آمرزگار ومهربان است.

در این آیه الله متعال باوجود نفی ایمان از اعراب، برای آن‌ها اسلام و طاعت الله و رسولشﷺ‬ را اثبات کرده است و مقصود از آن ایمان مطلقی است که مطلقا مستحق اسم آن می‌باشند، الله متعال در ادامه در آیه 15 می‌فرماید: ﴿... ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ ...﴾ كساني كه به الله و پيغمبرش ايمان آورده‌اند، سپس هرگز شكّ و ترديدي به خود راه نداده‌اند، وبا مال وجان خويش در راه خدا به تلاش ايستاده‌اند و به جهاد برخاسته‌اند.

 بنابر صحیح‌ترین اقوال، اعراب ذکر شده در آیه منافق نبوده و بلکه به سبب آنچه که از طاعت الله و رسولشﷺ‬ همراه آن‌ها بود، مسلمان بودند ولی مومن نبودند و جزء ایمانی که همراه شان بود، آن‌ها را از زمره‌ی کفارخارج کرد.

امام احمد می‌گوید: هرکس این چهار عمل یا به مانند آن‌ها و یا بزرگتر از آن‌ها را - یعنی زنا و دزدی و شراب خواری و غارت کردن - انجام دهد، مسلمانی است که مومن نامیده نمی‌شود. و هرکس غیر از این‌ها را انجام دهد - یعنی غیر از کبائر- وی را مومنی ناقص الایمان می‌نامیم. که در حقیقت فرموده‌ی رسول الله بر این مساله دلالت دارد، آنجا که فرمودند: (وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ) و هر کس يکي از اين خصايل در او باشد، خصلتي از نفاق را دارد. این قسمت از حدیث بر آن دلالت دارد که اسلام و نفاق در شخص جمع می‌شود.

و ریا که شرک می‌باشد، نیز اینچنین است، به گونه‌ای که اگر شخصی در قسمتی از عملش دچار ریا گردد در این هنگام شرک و اسلام در وی جمع شده است و هرگاه به غیر آنچه که الله متعال نازل کرده، حکم کند یا عملی را انجام دهد که رسول الله آن را کفر نامیده است، و با این حال به اسلام و آیین و شریعت ملتزم باشد، درحقیقت در این حالت کفر و اسلام در وی جای گرفته است.

در گذشته بیان کردیم که همه‌ی گناهان و معاصی شعبه‌هایی از شعبه‌های کفر می‌باشند، همانطور که همگی طاعات و عبادات، شعبه‌هایی از شعب ایمان می‌باشند. از اینرو در شخصی که شعبه یا شعبه‌های ایمان وجود دارد، گاهی به سبب آن شعبه مومن نامیده می‌شود و گاهی مومن نامیده نمی‌شود. همانطور که اگر شعبه‌ای از شعب کفر در فردی باشد گاهی وی به سبب آن کافر نامیده می‌شود و گاهی این اسم بر وی اطلاق نمی‌گردد.[بستگی به نوع شعبه‌ی ایمان و کفری که در وی وجود دارد، بر وی حکم ایمان و کفر می‌شود، مثلا اگر اصل ایمان در وی وجود داشته باشد اما با این حال مرتکب کفر اصغر می‌شود به سبب آن کفر اصغر کافر نامیده نمی‌شود، و بالعکس اگر فردی انواع کفر اکبر در وی وجود داشته باشد و در کنار آن بعضی از شعبه‌های ایمان همچون دروغ نگفتن، عفیف بودن و.. در وی باشد به سبب این شعب ایمان، مومن نامیده نمی‌شود].

پس در اینجا دو امر می‌باشد: امر اسمی لفظی و امر معنوی حکمی. امر معنوی آنست که آیا این خصلت کفر هست یانه؟ که این امر شرعی محض می‌باشد. و امر لفظی آنست که آیا هرکس که فلان عمل را انجام دهد، کافر نامیده می‌شود یا نه؟ که این امری لغوی و شرعی می‌باشد.

 از قرار یافتن جزء در شخص، نامیده شدن به کل لازم نمی‌آید:

در اینجا اصل دیگری می‌باشد و آن اینکه: لازمه‌ی قرار یافتن شعبه‌ای از شعب ایمان در شخص، نامیده شدن آن فرد به مومن نمی‌باشد، گرچه آنچه که در وی استقرار یافته ایمان است. همچنین لازمه‌ی قرار یافتن شعبه‌ای از شعبه‌های کفر در فرد، نامیده شدن شخص به کافر نمی‌باشد، گرچه آنچه که در وی استقرار یافته کفر است. همانطور که از قرار یافتن شعبه‌ای از شعب علم در فردی، نامیده شدن وی به عالم لازم نمی‌آید و در صورت شناخت در بعضی ازمسائل فقه و طب لازم نمی‌آید که فرد طبیب و یا فقیه نامیده شود. و این قرار یافتن شعبه‌ای از ایمان [در فرد کافر] و یا قرار یافتن کفر و نفاق [در فرد مسلمان] مانع از آن نیست که آن شعبه از ایمان، ایمان و یا آن شعبه از کفر، کفر و یا آن شعبه از نفاق، نفاق نامیده شود. و گاهی آن فعل بر وی اطلاق می‌شود، همچون اینکه رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ)، (مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللهِ فَقَدْ كَفَرَ)، (مَنْ أَتَى حَائِضًا، أَوِ امْرَأَةً فِي دُبُرِهَا، أَوْ كَاهِنًا، فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ، فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ).

پس هرکس صفتی از صفات کفر از وی صادر شود، علی الاطلاق مستحق اسم کافر نمی‌باشد، همچنین شایسته نیست به کسی که مرتکب عمل حرامی شده، گفته شود: آن عمل را از روی فسق انجام داده و با این عمل حرام فاسق شده است. چرا که با انجام یکبار آن عمل بر وی اسم فاسق لازم نمی‌آید مگر زمانی که این عمل حرام بر وی غلبه پیدا کند و در او تکرار شود. و اینچنین است، که زناکار و دزد و شراب خوار و غارتگر، مومن نامیده نمی‌شود، گرچه همراه وی ایمان باشد، همانطور که با انجام این اعمال کافر نامیده نمی‌شود گرچه که آن عملی که انجام داده، خصلتی از خصلت‌های کفر و از شعبه‌های آن باشد. چرا که همگی معاصی و گناهان همانطور که در قبل گذشت، از شعبه‌های کفر می‌باشند همانگونه که همگی طاعات و عبادات جزء شعبه‌های ایمان می‌باشند.

مقصود آنست که سلب ایمان از تارک نماز نسبت به سلب آن از مرتکبین کبائر در اولویت می‌باشد و سلب اسم اسلام از وی نسبت به سلب آن از کسی که مسلمانان از دست و زبانش در سلامت نیستند، در اولویت می‌باشد. از اینرو تارک نماز نه مسلمان و نه مومن نامیده نمی‌شود، گرچه همراه وی شعبه‌ای از شعب ایمان و اسلام باشد.

آری، در این میان یک مساله باقی می‌ماند و آن اینکه: آیا آنچه از ایمان که همراه تارک نماز می‌باشد، در عدم خلود و ماندگاری ابدی وی در آتش بدو نفعی می‌رساند؟ گفته شده: اگر آنچه که ترک شده در صحت ایمان و معتبر بودن آن شرط نباشد، وی را نفع می‌رساند، اما اگر آنچه که ترک شده در اعتبار باقی ایمان و صحتش شرط باشد، وی را نفع نمی‌رساند.

بر این اساس که ایمان داشتن به الله و وحدانیتش و اینکه هیچ معبود به حقی جز او نیست، برای کسی که رسالت رسول اللهﷺ‬ را انکار کند نفعی نمی‌رساند و نماز کسی که از روی عمد بدون وضو نماز می‌گزارد به وی نفعی نمی‌رساند. [چرا که وضو برای نماز، و ایمان به رسالت رسول الله برای مسلمان شدن فرد شرط می‌باشد]. بنابراین گاهی بعضی از شعبه‌های ایمان به بعضی دیگر متعلق می‌باشد به گونه‌ای که مشروط معلق به شرطش می‌باشد و گاهی بعضی از شعبه‌های ایمان به برخی دیگر از شعبه‌های آن تعلق ندارد.

 نماز شرطی برای صحت ایمان:

پس از این تنها این مساله باقی می‌ماند، که آیا نماز شرطی برای صحت ایمان هست یا نه؟  که این سِرّ مساله می‌باشد.

ادله ای که ذکر کردیم و دلایل دیگری که در این مساله می‌باشد، برآن دلالت دارد که چیزی از اعمال انسان جز با ادای نماز قبول نمی‌شود. از اینرو نماز کلید دیوان قبول شدن اعمال بوده و در حقیقت راس المال می‌باشد که سود می‌رساند و واضح است که سود و ربح بدون راس المال (سرمایه اصلی) محال می‌باشد، بنابراین هرگاه شخص نماز را تلف کند، همه‌ی اعمالش تلف می‌شود، گرچه صورتی از آن‌ها را بیاورد. (چرا که نماز به منزله‌ی راس المال می‌باشد که در صورت نبودن آن سود و ربحی حاصل نمی‌شود). و به این موضوع در فرمایشات رسول اللهﷺ‬ اشاره شده است، آنجا که می‌فرمایند ([159]): (وَمَنْ ضَيَّعَهَا، فَهُوَ لِمَا سِوَاهَا أَضْيَعُ) هرگاه شخصی نماز را ترک کرده و آن را ضایع کند، (اعمالی که نسبت به نماز در درجه‌ی) پایین‌تر از آن (هستند) را به راحتی ضایع می‌کند. و در جایی دیگر فرمودند: (أول ما ينظر من أعماله الصلاة، فإن جازت له نظر في سائر أعماله، وإن لم تجز له لم ينظر في شيء من أعماله بعد) اولین چیزی از اعمال بنده که بدان نظر می‌شود، نماز است، پس اگر درست و صحیح بود به باقی اعمالش نظر شده و توجه می‌شود و اگر درست وصحیح نبود، بعد از آن به چیزی از اعمالش توجه و نظر نمی‌شود.

شک کردن در کفر کسی که نماز را ترک کرده، شگفت آور است. چنین شخصی در ملأ عام به نماز گزاردن دعوت می‌شود و تیزی شمشیر را برگردن خود احساس می‌کند و برای کشته شدن حاضر می‌شود و چشمانش را می‌بندند و به او گفته می‌شود: اگر نماز نخوانی، کشته خواهی شد، اما وی می‌گوید مرا بکشید، اما نماز نمی‌خوانم. با این وجود کسانی که تارک نماز را کافر نمی‌دانند، معتقدند که چنین کسی مسلمان بوده و پس از مرگ مانند مسلمانان غسل داده می‌شود و بر وی نماز میت خوانده شده و در قبرستان مسلمانان دفن می‌شود. حتی بعضی‌ها می‌گویند: ایمان او کامل و مانند ایمان جبرئیل و میکائیل است. آیا چنین شخصی از این شرم ندارد که کسی را که قرآن و سنت و اتفاق صحابه بر کفرش گواهی می‌دهند، تکفیر نمی‌کند؟

 اقوال علما در کفر تارک نماز:

اقوال علما‌ی تابعین و بعد از ایشان و کسانی که اجماع را بر کفر تارک نماز حکایت کرده‌اند:

محمد بن نصر می‌گوید ([160]): محمد بن یحیی روایت کرده که ابوالنعمان روایت کرده که حماد بن زید از ایوب روایت کرده که گفت: ترک نماز کفر است و اختلافی در آن نیست.

محمد از ابن مبارک حکایت می‌کند که گفت ([161]): هرکس نماز را به عمد و بدون عذر به تاخیر اندازد تا اینکه وقتش فوت شود، در حقیقت کافر شده است.

علی بن حسن بن شقیق می‌گوید ([162]): از عبدالله بن مبارک شنیدم که می‌گوید: هرکس بگوید که من نماز فرض امروز را نمی‌خوانم، اینچنین شخصی از الاغ کافرتر است.

یحیی بن معین می‌گوید ([163]): به عبدالله بن مبارک گفته شد: براستی که آن‌ها می‌گویند: هرکس پس از اینکه به نماز و روزه اقرار کند و روزه نگیرد و نماز نخواند، مومنی کامل الایمان می‌باشد. عبدالله بن مبارک گفت: آنچه را که آن‌ها گفتند، ما نمی‌گوییم، هرکس نماز را به عمد و بدون علت و عذری ترک کند تا اینکه وقت نماز دیگر داخل شود، کافر می‌شود.

ابن ابی شیبه می‌گوید ([164]): رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ فَقَدْ كفر) هرکس نماز را ترک کند در حقیقت کافر شده است. بدو گفته می‌شود که از کفر بازگردد، اگر بازگشت که خوب، و گرنه پس از اینکه حاکم بر وی سه روز مهلت داد، کشته می‌شود.

احمد بن یسار می‌گوید: زمانیکه از صدقه بن فضل درمورد تارک نماز سوال شد، شنیدم که گفت: کافر است. سوال کننده از وی پرسید، آیا همسرش از وی جدا می‌شود؟ صدقه گفت: چگونه کفر به طلاق تاثیری ندارد؟ به گونه‌ای که مردی کافر شود و همسرش از وی جدا نشود!!

ابوعبدالله محمد بن نصر می‌گوید ([165]): شنیدم که اسحاق می‌گوید: از رسول اللهﷺ‬ به طور صحیح روایت شده که تارک نماز کافر می‌باشد و رای اهل علم از زمان رسول اللهﷺ‬ تا امروز اینگونه بوده است که کسی که نماز را عمدا و بدون عذر ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود، کافر می‌باشد.


 آیا با ترک نماز اعمال نابود می‌گردد یا نه؟

جواب مساله چهارم و آن اینکه: با ترک کلی نمازعملی قبول نمی‌گردد، همانطور که همراه شرک عملی قبول نمی‌شود، چرا که نماز ستون اسلام می‌باشد - که این مساله صریحا از رسول اللهﷺ‬ روایت شده است - و سایر شرائع و احکام همچون طناب‌ها و میخ‌ها و به مانند آن‌ها برای اسلام می‌باشد. و هرگاه برای چادر و خیمه ستونی نباشد، در بر پایی آن اجزای دیگر نفعی ندارد. بنابراین قبولی سایر اعمال موقوف بر قبول شدن نماز می‌باشد، پس اگر نماز رد شده و پذیرفته نشد، سایر اعمال رد شده و پذیرفته نمی‌شود که دلایل آن گذشت.

اما اگر گاه گاهی نماز ترک شود، بخاری در صحیحش از بریدةt روایت کرده که گفت: رسول اللهﷺ‬ فرمودند([166]): (بَكِّرُوا بِصَلَاةِ الْعَصْرِ يَوْمَ الْغَيْمِ، «فَإِنَّهُ مَنْ تَرَكَ صَلَاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ») (بریده گفت:) در روز ابری نماز عصر را زودتر به جای آورید، (چرا که رسول اللهﷺ‬ فرمودند:) کسی که نماز عصر را ترک کند، براستی که عملش تباه شده است.

عده‌ای در معنی حدیث سخن گفته‌اند و نظراتی داده‌اند که حاصلی برای آن‌ها نیست، مهلب می‌گوید: معنای حدیث آنست که: هرکس نماز عصر را ترک کند و آن را ضایع گرداند و با وجود توانایی بر ادای آن در وقتش، سستی و کاهلی کند، (و آن را پس از وقتش بخواند) تنها عملش در مورد آن نماز باطل و تباه شده است، بدین معنا که اجر کسی که نماز را در وقتش گزارده، برای وی حاصل نمی‌شود و عملی که ملائکه آن را بالا ببرند، نصیب وی نمی‌گردد.

حاصل این سخن آنست که: هرکس نماز را ترک کند، اجرش را از دست داده است، درحالیکه لفظ حدیث و معنای آن این برداشت را رد می‌کند و مفید حبوط و تباهی عملی که انجام شده نمی‌باشد و حقیقت حبوط در لغت و شرع نیز همین اقتضا را دارد و بر کسی که ثواب عملی از اعمال بر او فوت شده، گفته نمی‌شود: که عملش تباه و باطل گشته است، بلکه گفته می‌شود: اجر فلان عمل را از دست داده است.

گروهی گفته‌اند: با ترک نماز عصر عمل آنروز وی باطل و تباه می‌شود نه همه‌ی اعمالش. گویا این‌ها باطل شدن اعمال گذشته را با ترک یک نماز، سخت و دشوار قلمداد کرده و ترک نماز در نزدشان ارتداد از اسلام نیست تا اعمال را نابود سازد، در حالیکه این چیزی که آن را دشوار و ناممکن پنداشته‌اند، عینا در باطل شدن عمل آن روز برای آن‌ها ذکر و نقل شده است.

آنچه که از حدیث مذکور استنباط می‌شود - الله متعال به منظور پیامبرش آگاه‌تر است - این است که ترک نماز دو نوع می‌باشد:

1-   ترک کلی نماز به گونه‌ای که فرد اصلا نماز نخواند، که در این صورت تمامی اعمال وی باطل می‌شود.

2-   ترک نمازی معین در روزی معین، که این نوع ترک، سبب باطل شدن اعمال آنروز وی می‌گردد.

بنابراین باطل شدن کامل اعمال در برابر ترک کردن کامل نماز‌ها و باطل شدن اعمال یک روز معین در برابر ترک نماز آن روز قرار می‌گیرد.

اما اگر گفته شود: چگونه اعمال بدون ارتداد از بین می‌رود؟ در پاسخ گفته شده: آری، قرآن و سنت و آنچه که از صحابه y نقل شده بر این دلالت دارد که گناهان، نیکی‌ها را نابود می‌کند همانطور که نیکی‌ها و حسنات، سیئات و گناهان را از بین می‌برد. الله متعال در سوره بقره آیه 264 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾ اي كساني كه ايمان آورده ايد، بذل و بخشش‌هاي خود را با منّت و آزار، پوچ و تباه نسازيد. و در سوره حجرات آیه 2 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢﴾ اي كساني كه ايمان آورده ايد، صداي خود را از صداي پيغمبر بلندتر مكنيد، وهمچنان كه با يكديگر سخن مي‌گوئيد، با او به آواز بلند سخن مگوئيد، تا نادانسته اعمالتان بي‌اجر وضايع نگردد.

و زمانیکه زید معامله‌ی عینه را انجام داده بود عایشهل به مادر زید بن ارقمt فرمود([167]): زید را با خبر کن، که در حقیقت جهادش همراه رسول الله باطل می‌شود، مگر اینکه توبه کند.

امام احمد نیز بدین مساله تصریح کرده و فرمودند: در این زمان برای انسان شایسته است که متدین باشد و ازدواج کند تا آنکه به سوی آنچه که حلال نیست، نظر نیفکند، و با این کار عملش را نابود و تباه نسازد. 

و آیات موازنه و سنجش و مقایسه در قرآن بر این مساله دلالت دارد، بنابراین همانطور که گناه با حسنه و نیکی بزرگتر از آن از بین می‌رود، همانطور اجر حَسَنه و نیکی با گناهی بزرگتر از آن باطل می‌شود.

اما اگر گفته شود: پس چه فایده‌ای در تخصیص ترک نماز عصر و نه ترک دیگر نمازها در بطلان عمل می‌باشد؟ گفته شده: حدیث باطل شدن و حبوط عمل را با ترک نماز‌های دیگر نفی نمی‌کند، مگر با مفهوم قلب([168])، که مفهومی بسیار ضعیف است. و تخصیص نماز عصر در حدیث بدین خاطر است که نماز عصر شرف ویژه ای در بین نماز‌های دیگر دارد و بر این اساس است که به نص صحیح و صریح رسول اللهﷺ‬، نماز وسطی نماز عصر می‌باشد و بر این مبنا است که در حدیث دیگری به طور خاص ذکر شده است، رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (الَّذِي تَفُوتُهُ صَلاَةُ العَصْرِ، كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ) کسی که نماز عصر را ترک کند، چنان است که خانواده و مال خود را از دست داده باشد. یعنی چنان است که خانواده و مالش از وی سلب شده و بدون خانواده و مال گردد و این تمثیلی برای باطل شدن عمل شخص با ترک نماز می‌باشد. گویا اعمال صالح وی با همه‌ی نفع و بهره مندی‌اش به منزله‌ی اهل و مال وی می‌باشد، از اینرو شخصی که نماز عصر را ترک می‌کند، به مانند شخصی است که دارای  خانواده و مالی بوده، پس برای رفع حاجتی در حالیکه اهل و مالش در خانه می‌باشند از خانه خارج می‌شود، پس از بازگشت شاهد نابودی مال و خانواده‌اش می‌باشد و بدون آن‌ها و به ناچار در فقدان شان تنها باقی می‌ماند.

بنابراین اگر با وجود ترک نماز باقی اعمال صالح وی باقی می‌ماند، تمثیلی که در حدیث آمده با آن مطابق نبود.

 حبوط و تباهی دو نوع می‌باشد: عام و خاص

حبوط عام عبارت است از: باطل شدن همگی حسنات و نیکی‌ها که این تنها به سبب ارتداد واقع می‌شود و باطل شدن همه‌ی سیئات و گناهان که با توبه روی می‌دهد.

و حبوط خاص عبارت است از: باطل شدن بعضی از حسنات و سیئات با بعضی دیگر از آن‌ها، که این باطل شدن و حبوط مقید و جزئی می‌باشد که دلالت قرآن و سنت و آثار و اقوال ائمه بر آن گذشت.

همانگونه که کفر و ایمان هریکی دیگری را باطل کرده و از بین می‌برد، همچنین شعبه‌ای از هریک در از بین رفتن شعبه‌ای از دیگری تاثیر دارد، پس اگر شعبه‌ای بزرگ باشد، در مقابل شعبه‌های زیادی از بین می‌رود. در سخن ام المومنینل در مورد شخصی که معامله‌ی عینه را مجاز می‌دانست، تامل کن: براستی که جهادش همراه رسول‌اللهﷺ‬ را باطل کرده است.

چگونه این شعبه (مجاز دانستن معامله‌ی عینه) که الله متعال انجام دهنده‌ی آن را به جنگ با الله و رسولشﷺ‬ فراخوانده است بر ابطال محاربه‌ی با کفار چیره شده است به گونه‌ای که جنگ مکروه (جنگ با الله و رسولش) جنگ محبوب (جنگ با کفار همراه رسول الله) را باطل کرده است. همانطور که محاربه و جنگی که نسبت به آن بغض دارد، محاربه و جنگ با دشمنانش که آن را دوست دارد، را از بین برده و باطل می‌کند. والله مستعان.

 عواقب ترک نماز و احکامی که بر آن به سبب ارتداد مترتب می‌شود ([169]):

 احکام دنیوی:

1-   سقوط ولایت تارک نماز: پس جایز نیست که چیزی را به ولایت بگیرد که در ولایت برآن، اسلام شرط باشد. بنابراین بر فرزندان خود و غیر آن‌ها ولایتی ندارد و نمی‌تواند هیچ یک از دخترانش و غیر آن‌ها را به ازدواج درآورد.

 (هیچ نوع ولایتی برای کافر بر مسلمان پذیرفتنی نیست، بنابراین جایز نیست که شخص کافر بر مسند حکومت و قضاوت قرار بگیرد و بر مسلمانان حکمرانی و احکام صادر کند و حق ندارد به عنوان وصی فرد مسلمان تعیین شود و اموال او را از راه وصیت تصاحب کند و یا آن را به وکالت از میت بر توصیه شده‌ها توزیع نماید و به همین ترتیب بقیه موارد ولایت از کافر سلب می‌شود([170])).

براستی که فقهای ما در کتبشان به طور مختصر و طولانی تصریح کرده‌اند که در ولی، زمانیکه دخترمسلمانی را ازدواج می‌دهد، اسلام شرط می‌باشد و گفته‌اند: هیچگونه ولایتی برای کافر بر زن مسلمان نیست. و ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: (لا نكاح إلا بولي مرشد) هیچ نکاحی نیست مگر با ولی مرشد. که بزرگترین رشد و بالاترین آن دین اسلام و پایین‌ترین و کمترین آن کفر و ارتداد از اسلام می‌باشد. الله متعال در سوره بقره آیه 130 می‌فرماید: ﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ﴾ چه كسي از آئين ابراهيم رويگردان خواهد شد مگر آن (ناداني) كه خود را خوار وكوچك داشته و (انسانيّت وعقل خويش را به بازيچه گيرد وناچيز دارد؟).

2-   اسقاط ارث بردن وی از نزدیکانش: چرا که کافر از مسلمان ارث نمی‌برد و مسلمان از کافر نیز ارث نمی‌برد به دلیل حدیث اسامه بن زید م که می‌گوید رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([171]): (لاَ يَرِثُ المُسْلِمُ الكَافِرَ وَلاَ الكَافِرُ المُسْلِمَ) مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمی‌برد.

3-   حرام بودن ورود وی به مکه و حرم: به این دلیل که الله متعال در سوره توبه آیه 28 می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَاۚ...﴾ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، بيگمان مشركان (به سبب كفر وشركشان، از لحاظ عقيده) پليدند، لذا نبايد پس از امسال (كه نهم هجري است) به مسجدالحرام وارد شوند.

4-   تحریم ذبیحه وی از چهارپایان: همچون شتر و گاو و گوسفند و غیر این‌ها از آنچه که برای حلال بودنش ذبح شرعی شرط است، چرا که از جمله‌ی شروط ذبح، آنست که ذبح کننده مسلمان یا کتابی (یهودی یا نصرانی) باشد، زیرا ذبیحه‌ی مرتد و دوگانه پرست و مجوسی‌ها و مانند این‌ها حلال نمی‌باشد. خازن در تفسیرش می‌گوید: بر تحریم ذبایح مجوس و سایر اهل شرک از جمله مشرکین عرب و بندگان بت‌ها و کسانی که برایشان کتابی آسمانی نازل نشده، اجماع می‌باشد. و امام احمد می‌گوید: هیچکس را سراغ ندارم که برخلاف این قول باشد، مگر اینکه اهل بدعت باشد.

5-   تحریم نماز جنازه خواندن بروی و تحریم دعای مغفرت و رحمت برای وی پس از مردنش: الله متعال در سوره توبه آیه 84 می‌فرماید: ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨٤﴾ هرگاه يكي از آنان مُرد، اصلاً بر او نماز مخوان وبر سر گورش (براي دعا وطلب آمرزش ودفن او) نايست، چرا كه آنان به خدا و پيغمبرش باور نداشته‌اند ودر حالي مرده‌اند كه از دين خدا و فرمان الله خارج بوده‌اند.

و در سوره توبه آیات 113و114 می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ١١٣ وَمَا كَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ ١١٤﴾ پيغمبر و مؤمنان را نسزد كه براي مشركان طلب آمرزش كنند، هرچند كه خويشاوند باشند، هنگامي كه براي آنان روشن شود كه (با كفر و شرك از دنيا رفته‌اند، و) مشركان اهل دوزخند. طلب آمرزش ابراهيم براي پدرش، به خاطر وعده‌ای بود كه بدو داده بود، ولي هنگامي كه براي او روشن شد كه پدرش (در قيد حيات بر كفر اصرار مي‌ورزد و برابر وحي آسماني دار فاني را با كفر وداع مي‌گويد، دانست كه او) دشمن خدا است، از او بيزاري جست (وترك طلب آمرزش براي وي گفت). واقعاً ابراهيم بسيار مهربان ودست بدعا و فروتن وشكيبا بود.

دعای مغفرت و رحمت کردن برای کسی که بر کفر مرده - به هرسببی که کفرش بوده باشد- تجاوز در دعا می‌باشد و نوعی از استهزاء به الله متعال و خروج از راه پیامبر و مومنین می‌باشد. چگونه برای کسی که ایمان به الله متعال و روز قیامت دارد، ممکن است برای کسی که بر کفر مرده در حالیکه دشمن الله متعال بوده است، طلب مغفرت و رحمت کند؟ همانطور که الله متعال در سوره بقره آیه 98 می‌فرماید: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨﴾ كسي كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (خداوند دشمن او است). چه خداوند دشمن كافران است.

الله متعال در این آیه بیان می‌کند که الله متعال دشمن همه‌ی کافران می‌باشد. از اینرو بر هر مومنی واجب است که از هر کافری بیزاری جوید. چرا که الله متعال در سوره زخرف آیات 26 و 27 می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ ٢٧﴾ (اي پيغمبر) براي تكذيب كنندگان معاصر بيان كن گوشه‌ای از داستان ابراهيم را. وقتي ابراهيم به پدر و قوم خود گفت: من از معبودهائي كه مي‌پرستيد بيزارم. بجز آن معبودي كه مرا آفريده است. (او را خواهم پرستيد) چرا كه او مرا (به راه حق) رهنمود خواهد كرد.

و در سوره ممتحنه آیه 4 می‌فرماید: ﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ﴾ (رفتار وكردار) ابراهيم وكساني كه بدو گرويده بودند، الگوي خوبي براي شما است، بدانگاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از چيزهائي كه بغير از خدا مي‌پرستيد، بيزار و گريزانيم، و شما را قبول نداريم و در حق شما بي‌اعتنائيم، و دشمنانگي و كينه توزي هميشگي ميان ما و شما پديدار آمده است، تا زماني كه به خداي يگانه ايمان آورده و او را به يگانگي بپرستيد. و با محقق کردن آن متابعت و پیروی از رسول اللهﷺ‬ را در پیش گیرد، الله متعال در سوره توبه آیه 3 می‌فرماید: ﴿وَأَذَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلنَّاسِ يَوۡمَ ٱلۡحَجِّ ٱلۡأَكۡبَرِ أَنَّ ٱللَّهَ بَرِيٓءٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ وَرَسُولُهُۥۚ ...﴾ اين اعلامي است از سوي خدا و پيغمبرش به همه مردم (كه در اجتماع سالانه ايشان در مكّه) در روز بزرگترين حجّ (يعني عيد قربان، توسّط امير مؤمنان علي بن ابي طالبt و به اميرالحاجي ابوبكر صديقt، بر همگان خوانده مي‌شود) كه خدا و پيغمبرش از مشركان بيزارند.

و از مطمئن‌ترین دستگیره‌های ایمان آنست که در راه الله متعال محبت ورزی و در راه الله عزوجل کراهت و بغض داشته باشی و در راه الله متعال دوستی و دشمنی کنی، تا اینکه محبت و کراهیت و ولایت و دشمنی ات، تابع رضایت الله متعال باشد.

6-   تحریم نکاح زن مسلمان با وی: چرا که تارک نماز کافر می‌باشد و برای کافر به نص و اجماع، زن مسلمان حلال نمی‌باشد. الله متعال در سوره ممتحنه آیه10 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّۖ...﴾ اي مؤمنان، هنگامي كه زنان مؤمن به سوي شما مهاجرت كردند، ايشان را بيازمائيد - خداوند از ايمان آنان آگاه‌تر است (تا شما) - هرگاه ايشان را مؤمن يافتيد، آنان را به سوي كافران برنگردانيد. اين زنان براي آن مردان، وآن مردان براي اين زنان حلال نيستند.

و در مغنی 6/592 آمده است: و سایر کفار غیر از اهل کتاب (یهود و نصاری) در بین اهل علم بر تحریم زنان و ذبایحشان، اختلافی نیست. و می‌گوید: و زن مرتد نکاحش، بر هر دینی که باشد، حرام است. و در باب مرتد 8/130 می‌گوید: اگر مرتد با زن مسلمانی ازدواج کند، ازدواجش صحیح نمی‌باشد.

پس دیدی که چگونه بر تحریم نکاح زن مرتد، و اینکه نکاح مرتد صحیح نمی‌باشد، تصریح کرده است، حال اگر ارتداد پس از عقد باشد، چگونه است؟ در مغنی 6/298 می‌گوید: هرگاه یکی از زوجین قبل از دخول، مرتد شد، نکاح فورا فسخ می‌شود و هیچیک از دیگری ارث نمی‌برد و اگر ارتداد یکی از آن‌ها پس از دخول باشد، در این مورد دو روایت وجود دارد: یکی اینکه سریعا جدایی ایجاد می‌شود و دیگر آنکه، جدایی تا زمان پایان یافتن عده متوقف می‌شود. و در مغنی 6/639 آمده که: فسخ نکاح با ارتداد قبل از دخول، قول عامه‌ی اهل علم می‌باشد و بر آن استدلال می‌کند. و در آن آمده: که هرگاه ارتداد پس از دخول باشد، مالک و ابوحنیفه معتقدند که فسخ نکاح فوری می‌باشد. و توقف فسخ تا پایان یافتن عده، قول شافعی می‌باشد. و این مقتضی آنست که ائمه اربعه بر فسخ نکاح با ارتداد یکی از زوجین متفق می‌باشند، لیکن اگر ارتداد قبل از دخول باشد، نکاح فورا فسخ می‌گردد و اگر فسخ پس از دخول باشد، مذهب مالک و ابوحنیفه فسخ فوری نکاح و مذهب شافعی فسخ نکاح پس از پایان یافتن عده می‌باشد. و از احمد هم دو روایت همچون این دو مذهب روایت شده است.

حال که تبیین شد نکاح مرتد با مسلمان، چه زن و چه مرد صحیح نمی‌باشد و مقتضای کتاب و سنت این می‌باشد، و آشکار شد که تارک نماز به مقتضای کتاب و سنت و قول عامه‌ی صحابه کافر است، واضح شد که اگر شخصی که نماز نمی‌خواند و با زن مسلمانی ازدواج می‌کند، در حقیقت ازدواجش صحیح نمی‌باشد و با این عقد، آن زن بر وی حلال نمی‌شود و اگر به سوی الله متعال توبه کرد و به سوی اسلام با گزاردن نماز، بازگشت، تجدید عقد بر وی واجب می‌باشد. و اگر فردی که نماز نمی‌گزارد، زن باشد، حکم این ازدواج نیز اینچنین می‌باشد.

7-   حکم فرزندان تارک نماز از زن مسلمانی که وی را به عقد خود درآورده است:

در هر حال این فرزندان، نسبت به مادر، فرزندان مادر می‌باشند. اما به نسبت شوهر فعلی، بنا بر قول کسانی که تارک نماز را کافر نمی‌دانند در هر حال آن‌ها فرزندان وی بوده و بدو ملحق می‌شوند، چرا که نکاحش صحیح بوده، اما بر اساس قول کسانی که تارک نماز را کافر می‌دانند، که بر اساس آنچه که گذشت همین قول در مورد تارک نماز صواب می‌باشد، پس این مساله را بدین گونه بررسی می‌کنیم: اگر شوهر نمی‌دانست که نکاحش باطل است یا به ابطال آن معتقد نبود، پس آن‌ها فرزندان وی بوده که بدو ملحق می‌شوند چرا که در حالت ترک نماز وطی وی بنابر اعتقادش صحیح بوده است، از اینرو وطی شبهه می‌باشد و وطی شبهه نَسَب بدان ملحق می‌گردد. و اگر شوهر می‌داند که نکاحش باطل بوده و به ابطال آن اعتقاد دارد، فرزندان به وی ملحق نمی‌گردد، چرا که آن‌ها از آب کسی خلق شده‌اند که جماعش برای قرار دادن نطفه در زنی که بر وی حلال نبوده، انجام شده است.

 احکام اخروی تارک نماز به سبب ارتداد:

1-   ملائکه وی را توبیخ کرده و صدایش را در می‌آورند، بلکه بر چهره‌ها و پشت هایشان می‌زنند. الله متعال درسوره انفال آیات 50 و51 می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ٥٠ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ ٥١﴾ اگر ببيني (اي پيغمبر، هول و هراس و عذاب و عقابي را كه به كافران دست مي‌دهد) بدان گاه كه فرشتگان جان كافران را مي‌گيرند و سر و صورت و پشت و روي آنان را (از هر سو) مي‌زنند و (بديشان مي‌گويند): عذاب سوزان (اعمال بد خود) را بچشيد، (از مشاهده اين همه درد و رنج و ترس و خوف دچار شگفت خواهي شد و به حال آنان تأسّف خواهي خورد). اين به خاطر كارهائي است كه از پيش مي‌كرده ايد و مي‌فرستاده ايد و خداوند به بندگان هرگز كمترين ستمي روا نمي‌دارد.

2-   همراه اهل کفر و شرک حشر می‌شود. الله متعال در سوره صافات آیات 22و23 می‌فرماید: ﴿۞ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٢٢ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَٱهۡدُوهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡجَحِيمِ ٢٣﴾ (اي فرشتگان من!) كساني را كه (با كفر و زندقه) به خود ستم كرده‌اند، همراه با هم صنفان (كفر پيشه) آنان، به همراه آنچه مي‌پرستيده‌اند، جمع آوري كنيد. غير از خدا (هر چه را پرستش مي‌كرده‌اند، همه را يكجا گرد آوريد و) آن گاه آنان را به راه دوزخ راهنمائي كنيد (تا بدان در آيند).

و ازواج جمع زوج و به معنای صنف می‌باشد، یعنی کسانی را که ظلم کرده‌اند به همراه کسانی از اصناف آن‌ها که از اهل شرک وکفر بودند، حشر کنید.

3-   ماندگاری در آتش برای همیشه: چرا که الله متعال در سوره احزاب آیات 64تا66 می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِيرًا ٦٤ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ٦٥ يَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ يَقُولُونَ يَٰلَيۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠ ٦٦﴾ خداوند قطعاً كافران را نفرين و از رحمت خود محروم ساخته است وبراي ايشان آتش سوزاني فراهم كرده است. آنان جاودانه در آن خواهند ماند وسرپرست وياوري نخواهند يافت (تا از ايشان حمايت ودفاع كنند). روزي (را خاطر نشان ساز كه در آن) چهره‌هاي ايشان در آتش زيرورو و دگرگون مي‌گردد (و فريادهاي حسرت بارشان بلند مي‌شود و) مي‌گويند: اي كاش، ما از خدا و پيغمبر فرمان مي‌برديم (تا چنين سرنوشت دردناكي نمي‌داشتيم).

 چگونگی  بازگشت تارک نماز به اسلام ([172]):

اگر تارک نماز، نماز گزارد و به شهادتین اقرار کرد، آیا با این عمل از ارتداد به سوی اسلام باز می‌گردد؟

آری، وی حتما باید دوباره به شهادتین اقرار کند و این بدان خاطر است که ارتداد وی به سبب ترک نماز همه‌ی اعمالش را باطل کرده است که شهادتین هم جزء آن‌ها بوده است. به دلیل عمومیت آیه که می‌فرماید: ﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ [الزمر: 65] اگر شرك ورزي، كردارت (باطل وبي پاداش مي‌گردد و) هيچ و نابود مي‌شود. و در حدیث آمده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ) براستی که عملش باطل و تباه می‌شود. از اینرو بر وی لازم است که شهادتین را برزبان جاری کند و اینچنین است اگر وجوب نماز را انکار کرده باشد، بنابراین اسلامش صحیح نمی‌باشد تا اینکه شهادتین را بر زبان جاری کند، چرا که وی انکار کرده است، پس حتما باید به اصل کلمه که متضمن تصدیق و قبول حکم شرعی می‌باشد، اقرار کند، و این مساله در همه صورتهای ارتداد عام می‌باشد.

ماوردی رحمه الله می‌گوید: اما توبه‌ی مرتد متضمن آنچه که کافری با آن مسلمان می‌گردد، می‌باشد، چرا که ارتداد حکم اسلام را از وی برداشته است. پس شهادت می‌دهد که هیچ معبود به حقی جز الله متعال نیست و محمد فرستاده‌ی اوست.

امام شافعی می‌فرماید: علاوه بر آن از هر دینی غیر از اسلام دوری می‌جوید، از اینرو همراه شهادتین دوری و برائت از هر دینی را که مخالف با اسلام است، ذکر می‌کند، اما شهادتین دو واجب می‌باشند که اسلامش جز بدانها صحیح نمی‌باشد، اما در مورد بیزاری و برائت، اصحاب ما بر سه قول اختلاف کرده‌اند:

1-   که در اسلام هر کافر و مرتدی همچون شهادتین، شرط می‌باشد.

2-   در اسلام هر کافر و مرتدی همچون اعتراف به دوباره برانگیخته شدن و جزاء و پاداش، مستحب می‌باشد.

3-   امام شافعی در «الام» به صراحت بیان کرده: اگر از بندگان اوثان و قبور و منکرین پیامبران بوده، برائت جستن از هر دین مخالف اسلام، مستحب می‌باشد، اما اگر از اهل کتاب بوده و به نبوت انبیاء و اینکه محمد پیامبری است که به سوی قومش فرستاده شده، اعتراف می‌کند، در این صورت برائت جستن وی واجب می‌باشد و اسلامش جز با دوری جستن از هردینی غیر از اسلام، صحیح نمی‌باشد. بنابراین هرگاه آنچرا که در توبه‌ی مرتد ذکر کردیم، محقق و ثابت شد، در نوع ارتداد شخص نظر می‌شود، پس اگر ارتدادش به دلیل انکار اسلام بوده، با شروطی که ذکر کردیم، توبه‌اش صحیح می‌باشد. و اگر ارتداد وی با وجود اعتراف به شهادتین به دلیل انکار عبادتی از عبادت‌های اسلام همچون نماز و روزه و زکات و حج بوده، ارتداد از وی با گفتن تنها شهادتین زایل نمی‌گردد، تا اینکه به آنچیزی  که به سبب انکار آن مرتد شده، اعتراف کند. همچنین بر وی جایز نیست که به سبب اعتراف به آنچه که انکار کرده، از تلفظ شهادتین کوتاهی ورزد، چرا که به سبب ارتداد بر وی حکم کفر جاری گشته است، از اینرو بر وی لازم است که شهادتین را اعاده کرده و دوباره بر زبان جاری کند تا اینکه حکم ارتداد از وی زایل گردد. همچنین اگر به سبب حلال دانستن زنا و مباح دانستن شراب مرتد شده، در صحت توبه‌اش اعتراف به تحریم زنا و شراب (علاوه بر شهادتین) لازم می‌باشد ([173]).

شیرازی می‌گوید ([174]): اگر فردی به دلیل انکار فرض یا حلال دانستن حرامی مرتد شود، اسلامش صحیح نمی‌باشد تا اینکه از این اعتقادش بازگشته و شهادتین را بر زبان جاری کند. چرا که وی با این اعتقاد، الله و رسولش را تکذیب کرده و به دروغ متهم کرده است، (و چیزی را که الله متعال بدان دستور نداده، تشریع کرده است، والعیاذ بالله) از اینرو اسلام وی پس از این جز با ادای شهادتین بر زبان صحیح نمی‌باشد.

ابن ضویان رحمه الله می‌گوید:

توبه‌ی مرتد و هرکافری با جاری کردن شهادتین می‌باشد به دلیل حدیث ابن مسعودt که می‌گوید: رسول اللهﷺ‬ وارد کنیسه‌ای شدند که فردی یهودی بر مردم تورات می‌خواند، تا اینکه به صفت رسول اللهﷺ‬ و امتش در تورات رسید، پس گفت: این صفت تو و امتت می‌باشد، شهادت می‌دهم که هیچ معبود به حقی جز الله متعال نیست و تو فرستاده‌ی الله هستی. (چون فوت کرد) رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([175]): (لُوا أَخَاكُمْ) به برادرتان پرداخته و به وی عنایت کنید (در خاکسپاری و کفن و دفن). و از انس روایت است که یهودی به رسول اللهﷺ‬ گفت: شهادت می‌دهم که تو فرستاده الله هستی، سپس فوت شد. پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (صَلُّوا عَلَى صَاحِبِكُمْ) بر دوستتان نماز بگزارید([176]). 

نکته‌ای مهم: هرکس معتقد باشد که نماز از عرفا یا از مشایخ و یا از بعضی پیروانشان ساقط شده یا اینکه شیخ از جانب آن‌ها نماز می‌گزارد، یا اینکه معتقد باشد برای الله متعال بندگانی می‌باشد که الله متعال نماز را از آن‌ها ساقط کرده است، همانگونه که این مساله در بسیاری از منتسبین به فقر و زهد و پیروان بعضی مشایخ وعرفا یافت می‌شود، به اتفاق ائمه این اشخاص استتابه می‌شوند، پس اگر به وجوب نماز اقرار کردند که خوب، و گرنه کشته می‌شوند و اگر بر انکار وجوب آن اصرار ورزیدند تا اینکه کشته شدند، از جمله‌ی مرتدین می‌باشند. و هرکس از آن‌ها که توبه کرده و نماز گزارد، در واضح‌ترین اقوال علما، اعاده‌ی آنچه از نمازها که در گذشته ترک کرده بر وی لازم نمی‌باشد، چرا که افرادی که در زمان رسول اللهﷺ‬ مرتد شدند همچون حارث بن قیس و گروه همراهش، الله متعال در مورد آن‌ها فرمودند: ﴿كَيۡفَ يَهۡدِي ٱللَّهُ قَوۡمٗا كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ وَشَهِدُوٓاْ أَنَّ ٱلرَّسُولَ حَقّٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٦ أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُمۡ أَنَّ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ٨٧ خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ ٨٨ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ٨٩﴾ [آل عمران: 86-89] چگونه خداوند گروهي را رهنموني مي‌كند كه بعد از ايمانشان و بعد از آن كه گواهي دادند به اين كه پيغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشني براي آنان (بر حقّانيّت محمّد) بيامد، كافر شدند؟ و الله گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد. اين چنين كساني، كيفرشان اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه، برآنان باشد. در اين لعن و نفرين، جاودانه مي‌مانند و عذابشان تخفيف نمي‌گردد و مهلتي بديشان داده نخواهد شد. مگر كساني كه بعد از آن، توبه كنند و به اصلاح بپردازند (يعني به سوي خدا برگردند ودر مقام جبران گذشته برآيند، كه توبه آنان پذيرفتني است) زيرا خداوند آمرزنده ومهربان است.

و افرادی همچون عبدالله بن ابی سرح و کسانی که همراه کفار در روز بدر خارج شدند، الله متعال در مورد آن‌ها این آیه را نازل کردند: ﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَٰهَدُواْ وَصَبَرُوٓاْ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ ١١٠﴾ [النحل: 110] سپس (بدان اي محمّد، كه) پروردگار تو نسبت به كساني كه مورد شكنجه وآزار (كفّار قريش در مكّه) قرار گرفتند و بعد از آن (راهي ديار غربت شدند و هجرت كردند و با مال وجان، تلاش و) جهاد نمودند و (در برابر سختيها وگرفتاريهاي حفظ دين وتبليغ آئينشان) شكيبائي ورزيدند، داراي مغفرت ومرحمت بسياري است.

بنابراین هیچیک از این‌ها پس از بازگشت به سوی اسلام به اعاده‌ی آنچه که در مدت ارتداد و کفر ترک کرده بودند، امر نشدند، همانطور که هرگاه کفار، مسلمان می‌شدند، به اعمالی که در زمان کفر انجام نداده‌اند، امرنمی شدند. براستی که در زمان حیات مبارک رسول اللهﷺ‬ عده‌ی زیادی از اسود عنسی که در صنعاء یمن ادعای نبوت کرده بود، تبعیت کرده و بدین واسطه مرتد شدند، که الله عزوجل او را کشت و پیروانش به اسلام بازگشتند درحالیکه امر به اعاده‌ی آنچه که در این مدت ترک کرده بودند، نشدند. همچنین مسیلمه کذاب نیز ادعای نبوت کرده بود که یارانش عده‌ای زیاد بودند که ابوبکر صدیق رضی الله عنه و ارضاه و صحابه رضوان الله تعالی علیهم اجمعین بعد از وفات رسول اللهﷺ‬، با آن‌ها جنگیدند، تا اینکه کسانی از آن‌ها که باقی ماندند به اسلام بازگشتند و هیچیک از آن‌ها به قضا و اعاده اعمالی که در این مدت ترک کرده بودند، امر نشدند. همچنین سایر مرتدین از بادیه نشینان که پس از وفات رسول اللهﷺ‬ به اسلام بازگشتند، هیچیک از آن‌ها به قضای آنچه از نمازها  که ترک کرده بودند، امر نشدند و الله متعال می‌فرماید: ﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ﴾ [الأنفال: 38] (اي پيغمبر،) به كافران بگو: (درگاه توبه هميشه باز است و) اگر (از كفر وعناد) دست بردارند، گذشته اعمالشان بخشوده مي‌شود. که هر کافری را در برمی گیرد ([177]).

 استتابه­ی تارک نماز

مستحب است که از تارک نماز خواسته شود تا توبه کند، پس اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود که این قول امام شافعی و مالک و احمد می‌باشد و قول دیگری از آن‌ها روایت شده که می‌گویند: استتابه نمی‌شود. براستی که صحابهy بر قبول توبه مرتدین و مانعین زکات متفق می‌باشند. و الله متعال می‌فرماید: ﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ﴾ [الأنفال: 38] (اي پيغمبر،) به كافران بگو: (درگاه توبه هميشه باز است و) اگر (از كفر وعناد) دست بردارند، گذشته اعمالشان بخشوده مي‌شود. که هر کافری را در برمی گیرد. که این آیه هم مرتد و هم غیر او از کفار را نیز در برمی گیرد. براین اساس تارک نماز کشته نمی‌شود تا اینکه به سوی ادای نماز خوانده شود که البته این دعوت و استتابه مستحب بوده و واجب نمی‌باشد و اگر به وجوب نماز جاهل بود، البته جهلی که به سبب آن معذور باشد، در اینصورت کشتن وی قبل از بیان وجوب و اقامه‌ی حجت و امتناع ورزیدن وی از ادای نماز، جایز نیست ([178]).

گفتیم که استتابه از تارک نماز مستحب بوده و واجب نمی‌باشد، چرا که در برخی از ادله ای که در آن رسول اللهﷺ‬ به کشتن مرتد امر کردند، ذکری از استتابه نشده است، و این درحالی است که از برخی از اصحاب و ائمه آنچه که مفید قتل مرتد بدون استتابه می‌باشد، وارد شده است. لیکن در برخی ادله‌ی دیگر، ورود استتابه ثابت شده است و برخی از اصحاب در مورد آن سخن گفته‌اند. بنابراین واجب است، ادله‌ی مطلقی که در آن ذکری از استتابه‌ی مرتد نشده بر مقیدی که استتابه‌ی مرتد درآن ذکر شده، حمل شود، تا به همه‌ی ادله ای که در این زمینه وارد شده عمل شود. چرا که در صورت امکان، جمع بین ادله از ترجیح برخی از ادله نسبت به ادله‌ی دیگر که مقتضای آن ترک بعضی از ادله و عمل به ادله‌ی دیگر می‌باشد، بهتر است. ازاینرو قول راجح در این زمینه - والله تعالی اعلم - استحباب استتابه و نه وجوب آن می‌باشد، چرا که اگر واجب می‌بود، رسول اللهﷺ‬ از ذکر آن در مورد کسانی که به سبب ارتداد، بر کشته شدنشان امر کردند، چشم پوشی نمی‌کردند. و با برخی از یارانشان که بر عدم وجوب استتابه فتوا می‌داد، مخالفت می‌کردند. والله اعلم.

 ادله ای که در آن ذکری از استتابه‌ی مرتد وارد نشده است:

1-   الله متعال در وجوب قتال کفار و مشرکین می‌فرماید: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ﴾ [التوبة: 5] مشركان را هركجا بيابيد بكشيد.

2-   و الله متعال می‌فرماید: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ﴾ [التوبة: 123] با كافراني بجنگيد كه به شما نزديكترند.

و آیات دیگری که شبیه این آیات می‌باشد. الله متعال در این آیات قتال کفار و مشرکین را مشروط بر استتابه نکرده است.

3-   رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([179]): (مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ) هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد.

4-   رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([180]): (لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ: رَجُلٌ كَفَرَ بَعْدَ إِسْلَامِهِ، أَوْ زَنَى بَعْدَ إِحْصَانِهِ، أَوْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ) خون مسلمان جز با سه چیز حلال نمی‌شود: فردی که بعد از اسلامش کافر شده، یا بعد از ازدواج زناکرده است یا کسی را بدون اینکه دیگری را کشته باشد، بکشد.

5-   رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([181]): (إِذَا أَبَقَ الْعَبْدُ إِلَى الشِّرْكِ، فَقَدْ حَلَّ دَمُهُ) هرگاه برده به سوی شرک گریخت، براستی که خونش حلال می‌شود.

این احادیث در اصناف مختلف مرتدین، عام می‌باشند و رسول اللهﷺ‬ در هیچیک از آن‌ها در کشته شدن مرتد، استتابه را شرط قرار نداده وبدان امر نکردند.

 احادیثی که به طور معین در حق بعضی از مرتدین وارد شده است و درآن ذکری از استتابه نشده است:

1-   از انس بن مالکt روایت است([182]) که در سال فتح مکه رسول اللهﷺ‬ در حالی وارد مکه شد که کلاه خود بر سر داشت، چون کلاه را از سر برداشتند، مردی آمد و گفت: ابن خطل خودش را در پرده‌های کعبه آویخته است. (بدان پناه برده است) رسول اللهﷺ‬ فرمودند: [اقتلوه] او را بکشید.

براستی که در این حدیث واضح و آشکار است که رسول اللهﷺ‬ بدون ذکری از استتابه به کشتن ابن خطل امر کردند درحالیکه اگر استتابه واجب می‌بود حتما آن را ذکر کرده و بدون آن از کشته شدن وی منع می‌کردند، چرا که تاخیر بیان از وقتی که بدان نیاز هست، ممتنع می‌باشد، و بدون شک این زمان (زمان کشته شدن ابن خطل) وقت نیاز به بیان استتابه بود.[که ذکری از آن به میان نیامده و این خود نشانگر آنست که واجب نبوده است].

2-   همچنین رسول اللهﷺ‬ به قتل عبدالله بن سعد بن ابی سرح امر کردند([183]) بدون اینکه ذکری از استتابه به میان آورند. از مصعب بن سعد از پدرش سعد روایت است که گفت: رسول اللهﷺ‬ در روز فتح مکه همه‌ی مردم جز 40 مرد و دو زن را امان دادند و فرمودند: (اقْتُلُوهُمْ وَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلِّقِينَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ، عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَطَلٍ، وَمَقِيسُ بْنُ ضَبَابَةَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي سَرْحٍ) آن‌ها را بکشید گرچه ایشان را آویزان بر پرده‌های کعبه بیابید، عکرمه بن ابی جهل، عبدالله بن خطل، مقیس بن صبابه و عبدالله بن سعد بن ابی سرح.

اما عبدالله بن خطل: سعید بن زید و عمار بن یاسرم در حالیکه وی خود را بر پرده‌های کعبه آویخته بود، بدو دست یافتند، که در این هنگام سعید که از عمار جوانتر بود از او سبقت گرفته و ابن خطل را کشت. رسول اللهﷺ‬ بدین سبب به کشتن وی امر کردند که وی قبلا مسلمان بوده و رسول اللهﷺ‬ وی را تصدیق کرده و او را همراه مردی از انصار و غلام مسلمانی که خدمتش را می‌کرد، فرستاد، پس در جایی فرود آمدند که وی غلام را امر کرد تا بز نری را ذبح کند و غذایی را برای او آماده کند، و ابن خطل خوابید، پس از این در حالی بیدار شد که غلام چیزی برای وی تدارک ندیده بود، از اینرو به وی حمله کرده و او را کشت. پس از این کافر و مرتد شده و دو آوازه خوان اختیار کرد که در هجو و تحقیر رسول اللهﷺ‬ آواز می‌خواندند، بنابراین، رسول اللهﷺ‬ بر کشتن آندو آوازه خوان به همراه وی امر کردند.

اما مقیس بن صبابه: مردم در بازار به وی دست یافتند و او را کشتند. اما عکرمه از راه دریا سفر کرد که دچار طوفان شدند، پس صاحبان کشتی به اهل آن گفتند: اخلاص داشته باشید که در اینجا اله و معبودهایتان شما را از چیزی بی‌نیاز نمی‌کنند؛ عکرمه گفت: به الله سوگند، اگر در دریا جز اخلاص مرا نجات ندهد، در خشکی غیر از آن نجاتم نمی‌دهد. پرودگارا با تو عهد می‌بندم، اگر مرا از آنچه که در آن هستم، به سلامت داری، نزد محمد رفته و دستم را در دستش گذاشته و قطعا او را بخشنده و کریم می‌یابم. سعد می‌گوید: پس آمد و اسلام آورد.

اما عبدالله بن سعد بن ابی سرح: که نزد عثمان بن عفانt مخفی شده بود، زمانیکه رسول اللهﷺ‬ مردم را برای بیعت فراخواندند، عثمانt همراه وی آمد تا اینکه رسول اللهﷺ‬ را از حضور وی آگاه کرد و گفت: یا رسول الله، عبدالله بیعت کند؟ سعد می‌گوید: رسول اللهﷺ‬ سرشان را بلند کرده و به وی نگاه کردند و این عمل را سه بار انجام دادند و هر بار از پاسخ دادن امتناع می‌ورزیدند. پس از این با وی بیعت کردند. سپس به اصحابشان روی آورده و فرمودند: (أَمَا كَانَ فِيكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ يَقُومُ إِلَى هَذَا حَيْثُ رَآنِي كَفَفْتُ يَدِي عَنْ بَيْعَتِهِ فَيَقْتُلُهُ) آیا در میان شما فردی رشید و راه یافته نیست، تا وقتیکه دید از بیعت با وی خود داری می‌کنم، برخاسته و او را بکشد؟ صحابه گفتند: یا رسول‌الله، نمی‌دانستیم که در نفس شما چه می‌گذرد و منظورتان چیست، چرا با چشمتان به سوی ما اشاره نکردید؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ خَائِنَةُ أَعْيُنٍ) براستی که بر هیچ پیامبری شایسته نیست که برای وی نگاه خائنانه و مخفیانه باشد.

ابن ابی سرح کاتب وحی رسول اللهﷺ‬ بود که مرتد شده و به اهل شرک ملحق شده بود و بر رسول الله دروغ بسته بود ([184]).

3-   رسول اللهﷺ‬، ابوموسی اشعریt را به یمن فرستادند و به دنبال وی، معاذ بن جبلt را فرستادند. وقتی که معاذ نزد ابوموسی آمد، ابوموسیt بالشی به سوی وی افکند (تا برآن بنشیند) و گفت: فرود‌ آی، در این هنگام معاذt مردی را دید که در بند است، گفت: این مرد کیست؟ ابوموسیt گفت: یهودی است که اسلام آورده و پس از آن به یهودیت بازگشته است. معاذt گفت: تا کشته نشود، نمی‌نشینم، حکم الله و رسولشﷺ‬ می‌باشد. ابوموسیt گفت: آری، اینگونه است، بنشین. معاذt گفت: تا کشته نشود، نمی‌نشینم، حکم الله و رسولشﷺ‬ می‌باشد. - سه بار این جمله را تکرار کرد - پس ابوموسی امر کرد و وی را کشتند ([185]).

معاذt دراین حدیث یاد آوری کرد که حکم الله و رسولشﷺ‬ در مورد مرتد، کشته شدن می‌باشد وبه رجوع و استتابه از وی امر نکرد. و اگر استتابه واجب می‌بود، معاذ از آن غفلت نمی‌کرد، گرچه بعضی از روایات بیانگر آنست که از آن فرد، قبلا طلب توبه شده بود. لیکن حجت آنست که معاذt یادآوری کرد که حکم الله و رسولشﷺ‬ آنست که مرتد کشته می‌شود و در این مورد استتابه‌ی از وی را ذکر نکرد، گویا که وی اینگونه فهمیده بود که استتابه مستحب می‌باشد و نه واجب، از اینرو در اینجا بدان امر نکرد. والله تعالی اعلم.

 ادله ای که در آن استتابه‌ی از مرتد وارد شده است:

1-   از معاذ بن جبلt روایت است که رسول اللهﷺ‬ هنگامیکه وی را به سوی یمن فرستاد، بدو فرمودند([186]): (أَيُّمَا رَجُلٍ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ فَادْعُهُ، فَإِنْ تَابَ فَاقْبَلْ مِنْهُ، وَإِنْ لَمْ يَتُبْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ، وَأَيُّمَا امْرَأَةٍ ارْتَدَّتْ عَنِ الْإِسْلَامِ فَادْعُهَا، فَإِنْ تَابَتْ فَاقْبَلْ مِنْهَا، وَإِنْ أَبَتْ فَاسْتَتِبْهَا) هرگاه مردی از اسلام برگشته و مرتد شد، پس وی را به اسلام دعوت کن، اگر توبه کرد، از وی قبول کن و اگر توبه نکرد گردنش را بزن. و هر زنی که از اسلام برگشته و مرتد شد، وی را به سوی اسلام دعوت کن، اگر توبه کرد، از وی قبول کن و اگر امتناع ورزید، وی را وادار به توبه کن.

2-   از عروه بن زبیرt روایت است([187]) که ابوبکر صدیقt، زمانیکه خالد بن ولیدt را به سوی افرادی از عرب که مرتد شده بودند، فرستاد، بدو امر کرد: تا آن‌ها را به سوی اسلام و پذیرش آن دعوت دهد و آن‌ها را از آنچه که در اسلام برای آن‌ها و بر علیه آن‌ها می‌باشد، آگاه کند و بر هدایتشان حریص باشد، پس هرکس از مردم چه سیاه و چه سفید، وی را اجابت کرد، از آن‌ها بپذیرد، چرا که او فقط با کسانی که به الله متعال کفر ورزیدند، در مقابل ایمان به الله متعال می‌جنگد، از اینرو اگر دعوت شدگان به اسلام، اجابت کنند و خالصانه ایمان آورند، بر وی راهی بر آن‌ها نیست و الله متعال حسیب و نگه دارنده آن‌ها خواهد بود، و هرکسی که ازاسلام بازگشته و پس از دعوت بدان اجابت نکرده، کشته می‌شود.

3-   و از انس بن مالکt روایت است ([188]) که در آن آمده است که گفت: بر عمر بن خطابt وارد شدیم که فرمود: ای انس، شش گروهی از بکر بن وائل که از اسلام برگشته و مرتد شده وبه مشرکین ملحق شدند، چه شد؟ انس گفت: یا امیرالمومنین، در جنگ کشته شدند. پس ایشان انا لله وانا الیه راجعون گفتند. گفتم: آیا راه دیگری جز کشته شدن داشتند؟ فرمود: بله، اسلام را بر آن‌ها عرضه می‌کردم، پس اگر ازآن ابا می‌ورزیدند، آن‌ها را به زندان می‌انداختم.

4-   از عبدالرحمن بن محمد بن عبدالقاری از پدرش روایت است که گفت([189]): زمانیکه سعد و ابوموسیم تستر را فتح کردند، شخصی از جانب آندو بر عمر بن خطابt وارد شد که ایشان از وی در مورد مردم پرسیدند و ایشان را باخبر کرد. پس از این عمربن خطابt فرمود: آیا در نزد شما خبری از مغرب هست؟ گفت: آری، مردی پس از اسلامش کافر شد. ایشان گفتند: با او چه کردید؟ گفت: وی را نزدیک آورده و گردنش را زدیم. عمرt گفت: چرا او را سه روز حبس نکردید و هر روز تکه ای نان برای خوردن به وی ندادید و از وی استتابه نکردید، شاید توبه می‌کرد یا به امر خداوند بازمی گشت، پروردگارا، من حاضر نبودم و بدان امر نکردم و زمانیکه خبر آن به من رسید بدان راضی نبودم.

5-   از حارثه بن مضرب روایت است که می‌گوید([190]): نماز صبح را همراه عبدالله بن مسعودt خواندم، زمانیکه سلام داد، مردی بلند شده و به ایشان خبر داد که به مسجد بنی حنیفه - مسجد عبدالله بن نواحه - رفته و شنیده که موذن آن‌ها شهادت می‌دهد که هیچ معبود به حقی جز الله متعال نیست و مسیلمه کذاب فرستاده‌ی اوست. و اهل مسجد نیز بر آن می‌باشند. پس ابن مسعودt گفت: چه کسی بدانجا می‌رود؟ شخصی برخاست و گفت: بر من است که به سوی ابن نواحه و اصحابش بروم، پس در حالی که من نشسته بودم، همراه آن‌ها آمد. پس عبدالله بن عباسt به عبدالله بن نواحه گفت: آن را در کجای قرآن خواندی؟ گفت: من از شما نسبت بدان متقی‌تر می‌باشم. ابن مسعودt گفت: توبه کن. راوی می‌گوید: وی ابا ورزید. راوی می‌گوید: عبدالله بن مسعود، قرظه بن کعب الانصاری را امر کرد (تا وی را بکشد) قرظه وی را به بازار برده و گردنش را زد. راوی می‌گوید: از ابن مسعودt شنیدم که گفت: هرکس از کشته شدن ابن نواحه در بازار خوشحال می‌شود، پس بر اوست که به سوی بازار خارج شود و بدو نگاه کند. حارثه می‌گوید: من از کسانی بودم که به سوی بازار خارج شدم که وی آماده کشته شدن شده بود. پس از این ابن مسعودt در مورد افرادی که همراه ابن نواحه بودند، با مردم مشورت کرد که عدی بن حاتمt به کشتن آن‌ها مشورت داد که جریر و اشعث برخاستند و گفتند: نه، بلکه از آن‌ها طلب توبه کن و آن‌ها را به قومشان واگذار کن، پس از آن‌ها استتابه کرده که توبه کردند و به اقوامشان سپرده شدند.

6-   از سلیمان بن موسی روایت است که گفت: عثمان بن عفانt، مرتد را سه بار به اسلام دعوت می‌داد و پس از این او را می‌کشت. و از محمد بن ابی بکر روایت است که نامه‌ای به علی بن ابی طالبt نوشت و از ایشان در مورد زنادقه‌ی مسلمین سوال کرد. علیt گفت: اما اسلام بر زنادقه عرضه می‌شود، اگر اسلام آوردند که خوب، وگرنه کشته می‌شوند([191]).

7-   از عبدالملک بن عمیر روایت است که گفت([192]): علیt را درحالی دیدم که با برادرم بنی عجل المستورد بن قبیصه که بعد از اسلامش مسیحی شده بود، نزد وی آمدم. پس علیt بدو گفت: سخنی در مورد تو شنیدم؟ گفت: چه چیزی در مورد من شنیدی؟ فرمود: شنیدم که مسیحی شدی. گفت: من بر دین مسیح هستم. علیt بدو گفت: من هم بر دین مسیح هستم. سپس علیt به وی گفت: درمورد مسیح چه می‌گویی؟ راوی میگوید: پس با هم به گونه‌ای سخن گفتند که بر من مخفی ماند. سپس علیt گفت: او را لگدمال کنید، پس لگدمال شد تا اینکه مرد. به شخصی که نزدیک من بود، گفتم: چه گفت؟ گفت: که وی گفته که پروردگارش مسیح است.

8-   از شعبی از علیt روایت است که گفت ([193]): مرتد سه بار استتابه می‌شود، سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا﴾.

9-   و از لیث بن سعد از عبد ربه بن سعید روایت است که گفت ([194]): شنیدم که ابن شهاب می‌گوید: اگر زندیق انکار کرده و بر وی اقامه‌ی بینه شده باشد، قطعا کشته می‌شود و اگر اعتراف کرده و توبه کند، قطعا قتلش ترک می‌شود.

10-                     و از معمر از زهری در مورد زنی که پس از اسلامش کافر شده روایت است که گفت ([195]): استتابه می‌شود، پس اگر اسلام آورد که خوب، وگرنه کشته می‌شود.

و از معمر از سعید از ابی معشر از ابراهیم در مورد زنی که مرتد شده روایت است که گفت ([196]): استتابه می‌شود، پس اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود.

11-                     و از ابراهیم نخعی روایت است که گفت ([197]): هرگاه شخصی از اسلام مرتد شده و از آن برگشت، استتابه می‌شود.  

این آثار بیانگر آنست که برخی از صحابه و تابعین و علمای پس از ایشان به استتابه‌ی مرتد، قبل از کشته شدن معتقد بودند.

جمع بین این آثار مقتضی استحباب استتابه می‌باشد و این مذهب گروهی از سلف صالح و بعد از ایشان می‌باشد و این قول اولی و احوط بوده و ما بر این قول هستیم. والله تعالی اعلم.

امام شافعی می‌گوید: هرگاه مرد یا زنی از اسلام برگشته و مرتد شد، هرکدام که مرتد شده، فورا استتابه می‌شود. ظاهر خبر در این مورد آنست که استتابه می‌شوند، از اینرو اگر توبه کند که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و گاهی در خبر، استتابه تا مدتی رخصت داده شده است.

مالک از عبدالرحمن بن محمد بن عبد القاری از پدرش روایت کرده که گفت: شخصی از جانب ابوموسی اشعریt بر عمر بن خطابt وارد شد که ایشان از وی در مورد مردم سوال کرد. وی ایشان را از حال مردم آگاه کرد. سپس فرمود: آیا از مغرب خبری داری؟ گفت: آری، مردی پس از اسلامش کافر شد. عمرt فرمود: با او چه کردید؟ گفت: وی را پیش آورده و گردنش را زدیم. پس عمر بن خطابt فرمود: چرا وی را سه روز حبس نکردید و هر روز مقداری نان به وی ندادید و از او استتابه نکرید، شاید توبه می‌کرد و به امر الله متعال باز می‌گشت. پروردگارا، من حاضر نبودم و بدان امر نکردم و زمانیکه خبرش به من رسید، از آن راضی نبودم.

و در حبس سه روز دو قول می‌باشد:

قول اول: از رسول اللهﷺ‬ ثابت است که فرمودند: (لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ: رَجُلٌ كَفَرَ بَعْدَ إِسْلَامِهِ، أَوْ زَنَى بَعْدَ إِحْصَانِهِ، أَوْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ) خون مسلمان جز با یکی از سه چیز حلال نمی‌شود: مردی که پس از اسلامش، کافر شود یا پس از ازدواجش، زنا کند، یا کسی را بدون اینکه شخص دیگری را کشته باشد، بکشد.

بنابراين شخصی که پس از اسلامش کافر شده، درواقع دینش را که دینی حق بوده، تغییر داده است و رسول اللهﷺ‬ در مورد آن به تاملی موقت دستور ندادند ..... تا اینکه می‌گوید: و کسی که می‌گوید: پس از کافر شدن وی، تانی و صبر نمی‌کنیم، در واقع بر این اعتقاد است که حدیثی که از عمرt روایت شده، که اگر من بودم سه روز وی را زندانی می‌کردم، ثابت نیست.

قول دوم: سه روز زندانی می‌شود. قائلین به این قول بر آنچه که عمربن خطابt بدان امر کردند، استناد کرده‌اند ([198]).

می گویم: (عبدالحکیم حسان): آنچه را که امام شافعی ذکر کرد، مذهبی است که برخی از اهل علم که به وجوب استتابه قائل نیستند، آن را قوی دانسته‌اند در حالیکه رای امام عمرt مبنی بر تاخیر استتابه تا مدتی که اصرار بر کفر و عنادش آشکار شود، اولی می‌باشد.

ماوردی می‌گوید ([199]): مرتد قبل از کشته شدن، استتابه می‌شود، پس اگر توبه کرد، خونش محفوظ می‌ماند. و حسن بصری می‌گوید: مرتد بدون استتابه کشته می‌شود. و عطا می‌گوید: اگر در حالت اسلام به دنیا آمده است، بدون استتابه کشته می‌شود. و اگر در کفر به دنیا آمده، سپس اسلام آورده، کشته نمی‌شود مگر پس از استتابه، چرا که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ) هرکس دینش را تغییر داد، او را بکشید. که در این حدیث رسول اللهﷺ‬ تنها به کشتن وی امر کردند.

ماوردی می‌گوید: دلیل ما روایت عروة از عایشهل می‌باشد که می‌گوید ([200]): روز احد زنی مرتد شد، که رسول اللهﷺ‬ امر کردند تا استتابه شود، پس اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و این نص است. (پس از این به حدیث حضرت عمرt استناد می‌کند.) و روایت شده که ابن مسعودt در مورد قومی که مرتد شده بودند، نامه‌ای به سوی عثمانt نوشت. پس عثمانt نامه‌ای برای او نوشت: آن‌ها را به سوی دین حق و شهادت لاإله إلاالله دعوت بده، اگر اجابت کردند، راهشان را بازگذار و اگر امتناع ورزیدند، آن‌ها را بکش. پس عده‌ای اجابت کرده و راهشان باز گذاشته شد و برخی امتناع ورزیدند که ابن مسعودt آن‌ها را کشت.

ابن حجر رحمه الله می‌گوید: ابن بطال می‌گوید: در استتابه‌ی مرتد اختلاف است، بدین گونه که گفته شده: از وی استتابه می‌شود، اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود و این قول جمهور می‌باشد. و گفته شده: فی الحال و فورا کشتن وی واجب است؛ این روایت از حسن و طاوس آمده و اهل ظاهر به این قول معتقدند. می‌گویم: و ابن منذر آن را از معاذ و عبید بن عمیرنقل کرده است و رفتار امام بخاری این قول را نشان می‌دهد، چرا که ایشان به آیاتی که در آن ذکری از استتابه نیست و عموم قول رسول اللهﷺ‬ که می‌فرمایند: (مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ) و پس از آن به قصه‌ی معاذt استمداد کرده‌اند.

امام طحاوی می‌گوید: آن‌ها بر این قول رفته‌اند که حکم کسی که از اسلام خارج شود، حکم حربی است که دعوت به وی رسیده است، از اینرو قبل از دعوت به اسلام کشته می‌شوند. گفتند: استتابه تنها برای کسی که از اسلام خارج شده، تشریع شده است نه برای کسی که با بصیرت و آگاهی از اسلام خارج شده است. بنابراین کسی که با آگاهی از اسلام خارج شود، برای وی استتابه ای نمی‌باشد. پس از این موافقت ابویوسف با این قول را نقل می‌کند. لیکن می‌گوید: اگر مرتد برای توبه مبادرتا اقدام کند، راهش بازگذاشته شده (و توبه‌ی وی پذیرفته می‌شود) و امرش به الله متعال سپرده می‌شود. و از ابن عباس و عطا روایت است که اگر مرتد از همان ابتدا مسلمان بوده، استتابه نمی‌شود و در غیر این صورت استتابه می‌شود. و ابن القصار به قول جمهور مبنی بر اجماع سکوتی استدلال کرده است، چرا که عمرt در مورد مرتدی که بدون استتابه کشته شد، فرمود: چرا وی را سه روز حبس نکردید، و در هر روز تکه ای نان برای خوردن به وی ندادید، شاید توبه کرده و الله متعال توبه‌اش را قبول می‌کرد. می‌گوید: هیچیک از صحابه با ایشان مخالفت نکردند، گویا آن‌ها از این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ (مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ) اینگونه فهمیده بودند که اگر بر دینش بازنگشت، کشته می‌شود. و الله متعال در سوره توبه آیه 5 می‌فرماید: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ﴾ [التوبة: 5] اگر توبه كردند و (از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و براي نشان دادن آن) نماز خواندند و زكات دادند، (ديگر از زمره شمايند وايشان را رها سازيد و) راه را بر آنان باز گذاريد([201]).

ابن قدامه رحمه الله مذهب قائلین به وجوب استتابه و تانی و صبوری برای مدتی در حق مرتد، را ترجیح داده است. وی می‌گوید: مرتد کشته نمی‌شود مگر پس از آنکه سه روز استتابه شود. این قول اکثر اهل علم می‌باشد ازجمله: عمر، علی، عطاء، نخعی، مالک، ثوری، اوزاعی، اسحاق و اصحاب رای و از احمد روایتی دیگر نقل شده که استتابه را واجب نمی‌داند، لیکن قائل به استحباب آن می‌باشد. و این قول دوم امام شافعی و قول عبید بن عمیر و طاوس می‌باشد و از حسن در مورد این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ (مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ) روایت شده که در آن ذکری از استتابه نشده است و روایت شده، زمانیکه معاذt بر ابوموسی اشعریt وارد شد، ابوموسیt بالشی برای وی انداخت تا بر روی آن بنشیند و بدو گفت: فرود‌ای. که ناگاه معاذt مردی را دید که در بند است، گفت این مرد کیست؟ ابوموسیt گفت: یهودی است که اسلام آورده، و پس از آن به یهودیت بازگشته است. پس معاذt گفت: نمی‌نشینم تا کشته شود. حکم الله و رسولشﷺ‬ می‌باشد. و این جمله را سه بار تکرار کرد که ابوموسیt امر کرد و او را کشتند. دراین حدیث ذکری از استتابه نیست و از طرفی آن شخص به سبب کفرش کشته شد، بنابراین همچون کافر اصلی استتابه  وی واجب نمی‌باشد. و اگر قبل از استتابه کشته شود، کسی که وی را می‌کشد، ضامن نمی‌باشد و اگر کشتن وی قبل از استتابه حرام می‌بود، ضامن می‌بود.

و دلیل ما حدیث ام مروان است و مالک  در موطا از عبدالله بن عبدالقاری از پدرش روایت کرده که شخصی از جانب ابوموسی اشعریt بر عمرt وارد شد، که عمرt بدو گفت: آیا از مغرب خبری داری؟ گفت: آری، مردی پس از مسلمان شدن، کافر شد. عمرt فرمود: با او چه کردید؟ وی گفت: او را پیش آورده و گردنش را زدیم. امام عمرt گفت: آیا او را سه روز حبس نکردید و هر روز تکه ای نان برای خوردن به وی ندادید، شاید توبه کرده و به امر الله متعال بازمی گشت. پروردگارا من حاضر نبودم و بدان امر نکردم و زمانیکه این خبر به من رسید از آن راضی نبودم.

بنابراین اگر استتابه واجب نمی‌بود، عمر بن خطابt از عمل آن‌ها اظهار برائت نمی‌کرد([202]).

امام قرطبی رحمه الله می‌گوید: علما در مورد استتابه‌ی مرتد اختلاف کرده‌اند. گروهی گفته‌اند: استتابه می‌شود، اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و برخی معتقدند: مدت کوتاهی استتابه می‌شود. و بعضی بر این قائلند که براساس آنچه که از علی و عثمان م روایت شده، سه روز استتابه می‌شود و این قول مالک نیز می‌باشد. و حسن می‌گوید: صد بار استتابه می‌شود و از وی روایت شده که مرتد بدون استتابه کشته می‌شود. و شافعی در یکی از دو قولش، قائل بدان می‌باشد و یکی از دو قول طاوس و عبید بن عمیر می‌باشد.

و سحنون ذکر کرده که عبدالعزیز بن ابی سلمه الماجشون می‌گفت: مرتد بدون استتابه کشته می‌شود و به حدیث معاذ و ابو موسی م استناد می‌کرد. و ابویوسف از ابوحنیفه نقل می‌کند که برمرتد، اسلام عرضه می‌شود، پس اگر اسلام آورد که خوب، وگرنه همانجا کشته می‌شود. مگر اینکه بخواهد بدو وقت داده شود. بنابراین اگر متقاضی این وقت بود، سه روز به وی مهلت داده می‌شود و مشهور از ایشان و اصحابش آنست که مرتد کشته نمی‌شود مگر پس از استتابه ([203]).

امام طحاوی می‌گوید: مردم در مورد شخصی که از اسلام مرتد شده، سخن گفته‌اند که آیا استتابه می‌شود یا نه؟ گروهی گفته‌اند: اگر امام از مرتد استتابه کند، بهتر است، اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و از کسانی که بدین قول قائلند، امام ابوحنیفه و ابویوسف و محمد رحمهم الله می‌باشند. و عده‌ای گفته‌اند: استتابه نمی‌شود و حکم مرتد را مانند حکم حربی قرار داده‌اند، چرا که دعوت به وی رسیده است و آن‌ها نسبت بدان کوتاهی ورزیده‌اند. و گفته‌اند: استتابه فقط از کسانی واجب می‌باشد که از اسلام خارج شدند، نه از کسی که از روی عمد و با آگاهی از اسلام خارج شود. ازاینرو کسی که عمدا و با آگاهی از اسلام به سوی غیر آن خارج شود، قطعا کشته شده و استتابه نمی‌شود. و این قولی است که ابویوسف در کتاب «الإملاء» بيان قائل است و مي‌گويد: وی را می‌کشم و از او استتابه نمی‌کنم مگر اینکه برای توبه مبادرتا اقدام کند که در اینصورت راهش را باز می‌گذارم و امرش را به الله متعال می‌سپارم.

روایات در زمینه‌ی استتابه‌ی مرتد و ترک آن، از اصحاب رسول اللهﷺ‬ مختلف می‌باشد - که امام طحاوی برخی از آثاری که در قبل ذکر کردیم، ازجمله اثر عمرt را ذکر کرده - سپس می‌گوید: براین اساس، سعد و ابوموسی م، استتابه نکردند درحالیکه عمرt دوست داشت استتابه کند؛ و احتمال دارد که این بدان خاطر بوده که ایشان امید توبه از مرتد داشتند و با وجود عمل آن‌ها در کشتن مرتد، بدون استتابه، چیزی را بر آن‌ها واجب نکردند چرا که آن‌ها بر چیزی که معتقد بودند، عمل کردند، با این وجود که عمل شان با رای امامشان مخالف بوده است. امام طحاوی بعد از ذکر اثر ابن مسعودt می‌گوید: و این عبدالله بن مسعودt است که ابن نواحه را کشته و توبه‌اش را قبول نکرد چرا که می‌دانست، اینگونه توبه کردن از اخلاق وی می‌باشد، به گونه‌ای که هرگاه مغلوب می‌شود، توبه کرده و زمانیکه راه برای وی گشوده می‌شود، بر آنچه که در قبل بود، باز می‌گردد ([204]).

می‌گویم (عبدالحکیم حسان): قول راجح - والله تعالی اعلم - عدم وجوب استتابه می‌باشد چرا که به تحقیق در ادله، تصریحی نسبت به شرط بودن استتابه قبل از کشتن مرتد نیست. و نهایت آنچه که ادله می‌رساند، عرضه‌ی توبه بر مرتد و اینکه اگر توبه کرد، راهش بازگذاشته می‌شود، می‌باشد. و ادله وجوب قتل مرتد، در مورد کسی که استتابه می‌شود و آنکه استتابه نمی‌شود، عام می‌باشد؛ لیکن واجب است که عام بودن این ادله بر خاص حمل شود. که در نتیجه قول به استحباب استتابه از مرتد، مقرر می‌گردد تا اینکه ادله با یکدیگر هماهنگی داشته و منسجم شود. این درحالی است که ابن القصار از مالکیه، بر وجوب استتابه، اجماع را حکایت کرده است - یعنی اجماع سکوتی – که قاضی عیاض آن را از وی در کتاب «الشفاء 2/1023-1025» نقل کرده است. همچنین این تیمیه این اجماع را در «الصارم المسلول ص323» نقل کرده است. که این اجماع با آنچه که ابن منذر از معاذt روایت کرده و با آنچه که حافظ بن حجر در کلامش در موضوع استتابه از ابن عباس و عطا ذکر کرده است، که آندو گفته‌اند: اگر در اصل مسلمان بوده، استتابه نمی‌شود و گرنه استتابه می‌شود، منقوض می‌باشد. و همچنین اجماع ائمه با تصریح امام ابوحنیفه و ابویوسف و محمد به استحباب استتابه و عدم وجوب آن و با آنچه که ماوردی و غیراو از حسن و عطا و آنچه که ابن قدامه و غیر او از احمد و شافعی نقل می‌کنند، منقوض می‌باشد. آنجا که ابن قدامه رحمه الله می‌گوید: و از احمد روایت دیگری ذکر شده که استتابه را واجب نمی‌داند، لیکن به استحباب آن قائل می‌باشد. و این قول دوم شافعی می‌باشد. همچنین ابن قدامه می‌گوید: و این از عبید بن عمیر و حسن و طاوس روایت شده است. والله تعالی اعلم ([205]).

هشدار([206]):

اجرا کردن حدود شرعی و طلب توبه کردن از تارک الصلاة، موکول به امام یا سلطانی مسلمان، مقتدر و صاحب سلطه می‌باشد که بتواند بدون ایجاد فتنه ای عظیم، حدود شرعی را اجرا نماید. بنابراین تاکید می‌کنیم که مسلمانان نباید بصورت فردی، به این امر مهم اقدام نمایند چون اینکار عواقب و پیامدهای ناگواری به دنبال دارد که بر شمردن آن‌ها ممکن نیست.


 نماز شب را در روز و نماز روز را در شب خواندن و قضای نماز فوت شده چگونه است؟

جواب مساله پنجم و آن اینکه: این مساله دو صورت دارد:

صورت اول: که به نص و اجماع قبول می‌شود و آن زمانی است كه نماز روز به سبب خواب یا فراموشی فوت شده باشد، ازاینرو آن را در شب می‌گزارد و یا بالعکس. در صحیحین ([207]) از انس بن مالکt از رسول اللهﷺ‬ روایت است که فرمودند: (مَنْ نَسِيَ صَلَاةً، أَوْ نَامَ عَنْهَا، فَكَفَّارَتُهَا أَنْ يُصَلِّيَهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هر کس نمازي را فراموش کرد يا در وقت آن نماز خواب بود، کفاره‌اش خواندن آن نماز در لحظه‌ای است که آن را به ياد مي‌آورد.

همچنین مسلم([208]) از انس بن مالکt روایت می‌کند که گفت: رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِذَا رَقَدَ أَحَدُكُمْ عَنِ الصَّلَاةِ، أَوْ غَفَلَ عَنْهَا، فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا)، فَإِنَّ اللهَ يَقُولُ: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤﴾ [طه: 14] هرگاه یکی از شما از نماز خواب ماند یا اینکه ازآن غافل شد، هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند. چرا که الله متعال می‌فرماید: نماز را هنگام ياد من، برپا دار.

و در صحیح مسلم([209]) از ابوهریرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ هنگام برگشت از غزوه خیبر، شبانه سیر می‌کردند تا اینکه بر ایشان خواب غلبه کرد و در آخر شب برای استراحت فرود آمدند. و به بلال فرمودند: (اكْلَأْ لَنَا اللَّيْلَ) شب را بر ما نگهبانی بده. پس بلال به مقدارآنچه که برای وی مقدر بود نماز گزارد. رسول اللهﷺ‬ و اصحاب گرامي ايشان خوابیدند. هنگامیکه فجر نزدیک شد بلالt به شترش تکیه کرده و چشمان بلال بر وی غلبه یافت. بنابراین نه رسول اللهﷺ‬ و نه هیچیک از اصحاب y برای نماز بیدار نشدند تا اینکه نور خورشید بر آن‌ها تابید، که اولین آن‌ها که بیدار شد، رسول اللهﷺ‬ بود. پس رسول اللهﷺ‬ نگران و بیمناک شده و فرمودند: (أَيْ بِلَالُ) یا بلال، بلال گفت: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله، آنچه که نفس شما را به خود کشید، نفس مرا نیز به خود کشید. قتاده می‌گوید: پس شترهایشان را مقداری جابه جا کردند، سپس رسول اللهﷺ‬ وضو گرفته و بلالt را بر اقامه‌ی نماز امر کردند و نماز صبح را بر آن‌ها گزاردند. هنگامیکه نماز را قضا کردند، فرمودند: (مَنْ نَسِيَ الصَّلَاةَ فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَ) فَإِنَّ اللهَ قَالَ: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤﴾) هرکس نماز را فراموش کرد، هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند. چرا که الله متعال می‌فرماید: نماز را هنگام ياد من، برپا دار.

و در صحیحین ([210]) از عمران بن حصینt مانند این قصه روایت شده است. و در صحیح مسلم ([211]) از ابی قتاده روایت است که گفت: صحابه خواب ماندنشان از نماز را برای رسول اللهﷺ‬ ذکر کردند، رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنَّهُ لَيْسَ فِيَّ النَّوْمِ تَفْرِيطٌ، إِنَّمَا التَّفْرِيطُ عَلَى مَنْ لَمْ يُصَلِّ الصَّلَاةَ حَتَّى يَجِيءَ وَقْتُ الصَّلَاةَ الْأُخْرَى) در خوابیدن کوتاهی و اهمال نیست، بی‌گمان کوتاهی و اهمال بر کسی است که نماز نمی‌گزارد تا اینکه وقت نماز دیگر می‌آید. (چنین کسی دچار تقصیر و کوتاهی و تفریط شده است).

و در مسند امام احمد([212]) از عبدالله بن مسعودt روایت است که گفت: رسول اللهﷺ‬ از حدیبیه شبانه بازگشتند که در زمینی هموار فرود آمدیم، پس فرمودند: (مَنْ يَكْلَؤُنَا؟) چه کسی بر ما نگهبانی می‌دهد؟ بلال گفت: من نگهبانی می‌دهد. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِذًا تَنَامَ) تو نیز می‌خوابی. بلالt گفت: نه، (نمی‌خوابم). پس خوابید تا اینکه خورشید طلوع کرد، که فلانی و فلانی که عمرt جزء آن‌ها بود بیدار شدند. پس عمرt گفت: با هم با صدای بلند سخن بگویید ([213]).

پس رسول اللهﷺ‬ بیدار شدند و فرمودند: (افْعَلُوا مَا كُنْتُمْ تَفْعَلُونَ) آنگونه که عمل کردید، عمل کنید. هنگامیکه برای بیدار کردن دیگران اینگونه عمل کردند، رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (هَكَذَا فَافْعَلُوا، لِمَنْ نَامَ مِنْكُمْ أَوْ نَسِيَ) برای (بیدار کردن) کسی از شما که خواب مانده یا فراموش کرده، اینچنین عمل کنید.

و این بین ائمه مورد اتفاق می‌باشد. اما در دو مساله اختلاف کرده‌اند: لفظی و حکمی.

اما اختلاف لفظی: آیا این نماز ادا نامیده می‌شود یا قضا؟ که در آن نزاع لفظی محض می‌باشد. بنابراین به این اعتبار که الله متعال نماز را بر آن‌ها فرض کرده است، قضا می‌باشد و به اعتبار وقتش در حق خواب مانده و کسی که آن را فراموش کرده، ادا محسوب می‌شود. چرا که وقت در حق هردوی آن‌ها، زمانی است که آن را به یاد آورده و متوجه آن شوند. پس جز در زمانی که به ایقاع نماز در آن امر شدند (وقتی که آن را به یاد آورند)، نماز نمی‌گزارند. اما آنچه فقها در کتبشان در مورد این قول (فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا، فان ذلك وقتها)([214]) ذکر می‌کنند، زیاده‌ای است (فإن ذلك وقتها) که در هیچ یک از کتب حدیث، آن را نیافتم و برای آن اسنادی نمی‌دانم، لیکن بیهقی و دارقطنی([215]) از ابی الزناد از اعرج از ابوهریرهt روایت می‌کنند که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ نَسِيَ صَلَاةً فَوَقْتُهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هرکس نماز را فراموش کرد، پس وقت آن زمانی است که آن را به یاد آورد.

اما مساله حکمی: زمانیکه بیدار شده و نماز را به یاد می‌آورد، آیا واجب است که فورا آن را به جا آورد یا اینکه تاخیر کردن از انجام آن بر وی جایز است؟

در این مورد دو قول می‌باشد: صحیح‌ترین آن‌ها وجوب فوری آن پس از بیداری یا یادآوری نماز می‌باشد که این قول جمهور علما می‌باشد. ازجمله: ابراهیم نخعی، محمد بن شهاب زهری، ربیعه بن ابی عبدالرحمن، یحیی بن سعید الانصاری، ابوحنیفه، مالک، احمد و اصحاب ایشان و اکثر علما بر این قول می‌باشند. و ظاهر مذهب شافعی بیانگر آنست که خواندن نماز پس از بیدار شدن یا یادآوری، واجب تاخیری است. که بر این قول به نص استناد می‌کند که: رسول اللهﷺ‬ نمازی را که از آن خواب مانده بودند، در مکانی که در آن از نماز خواب ماندند، نخواندند، بلکه صحابه را امر کردند تا شترهایشان را به مکان دیگری انتقال داده و در آنجا نماز خواندند. و در حدیث ابو قتاده آمده است که هنگامیکه صحابه بیدار شدند، رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (ارْكَبُوا) سوار شوید. پس سوار شدیم و حرکت کردیم تا اینکه خورشید مرتفع شد، پس رسول اللهﷺ‬ پیاده شده و ظرفی را که در آن آب بود، خواستند، پس وضو گرفتند، سپس بلال برای نماز اذان داد که رسول اللهﷺ‬ دو رکعت نماز گزاردند و پس از آن نماز صبح را خواندند.

گفته‌اند: اگر قضای نماز، واجب فوری بود، رسول اللهﷺ‬ از آن مکان جدا نمی‌شد تا نماز را به جا آورد.

جمهور در پاسخ به این استدلال گفتند: صحیح نیست که این مساله دستاویز قرار داده شود، بدین گونه که گفته شود حضور شیطان در آن مکان سبب نماز نخواندن آن‌ها در آن مکان بود، چرا که حضور شیطان در مکان، عذری در تاخیر واجب نمی‌باشد.

امام شافعی می‌گوید: اگر وقت نماز فوت شده، تنگ و محدود می‌بود، رسول اللهﷺ‬ به خاطر شیطان آن را به تاخیر نمی‌انداخت، چرا که در حقیقت رسول اللهﷺ‬ در حالیکه گلوی شیطان را فشار می‌دادند، نماز گزاردند([216]). امام شافعی می‌گوید: فشار دادن گلوی شیطان در نماز رساتر از مکانی است که در آن شیطان است. (از اینرو جابجایی مکان توسط رسول اللهﷺ‬ بیانگر آنست که قضای نماز وجوبش تاخیری می‌باشد و این جابجایی به سبب حضور شیطان نبوده است وگرنه اولی این بود که در زمان عرضه شدن شیطان به ایشان در نماز، مکان نماز را تغییر دهند).

همچنین قائلین به وجوب تاخیری نماز فوت شده می‌گویند: نماز عبادتی است که وقتش تعین شده است، پس هرگاه فوت شد، قضایش فورا واجب نمی‌باشد همچون روزه‌ی رمضان، بلکه نسبت به روزه رمضان اولی می‌باشد چرا که در نماز بر خلاف روزه وقت اداء وسیع می‌باشد. ازاینرو گشادگی و فراخی وقت در قضای آن اولی می‌باشد.

و ابواسحاق مروزی می‌گوید: اگر قضای آن را به دلیل عذری به تاخیر انداخت، به دلیل حدیث قضایش علی التراخی می‌باشد و اگر قضایش را بدون عذر به تاخیر انداخت، قضایش علی الفور می‌باشد، تا اینکه با اهمال و کوتاهی و عصیان وی، رخصتی که نبوده ثابت نگردد.

جمهور به آنچه که مسلم در صحیحش از ابوقتادهt روایت کرده استناد می‌کنند که: صحابه خواب ماندنشان از نماز را برای رسول اللهﷺ‬ ذکر کردند. که فرمودند: (إِنَّهُ لَيْسَ فِيَّ النَّوْمِ تَفْرِيطٌ، إِنَّمَا التَّفْرِيطُ عَلَى مَنْ لَمْ يُصَلِّ الصَّلَاةَ حَتَّى يَجِيءَ وَقْتُ الصَّلَاةَ الْأُخْرَى) در خوابیدن کوتاهی و اهمال نیست، بی‌گمان کوتاهی و اهمال بر کسی است که نماز نمی‌گزارد تا اینکه وقت نماز دیگر می‌آید. (چنین کسی دچار تقصیر و کوتاهی و تفریط شده است).

همچنین در صحیح مسلم از ابوهریرهt روایت است که گفت: رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ نَسِيَ الصَّلَاةَ فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا، فَإِنَّ اللهَ قَالَ: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤﴾) هرکس نماز را فراموش کرد، هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند. چرا که الله متعال می‌فرماید: نماز را هنگام ياد من، برپا دار.

و در حدیثی که دارقطنی در این مورد روایت کرده آمده است: (مَنْ نَسِيَ صَلَاةً فَوَقْتُهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هرکس نماز را فراموش کرد، پس وقت آن زمانی است که آن را به یاد آورد.

این الفاظ در وجوب فوری نماز صریح می‌باشد.

قائلین به وجوب فوری قضای نماز در پاسخ گفته‌اند:

آنچه که بر آن بر جواز تاخیر استدلال کردید، تنها به تاخیرکوتاهی دلالت دارد که صاحبش با آن تاخیر، در قضای نماز کوتاهی و سستی و از آن اعراض نمی‌کند. بلکه این تاخیر کوتاه را به منظور تکمیل نماز با اختیار زمینی نسبت به زمین دیگر یا به منظور انتظار دوست یا گروهی به دلیل زیاد شدن اجر نماز، و یا امثال این‌ها که در آن تکمیل و مصلحت نماز نهفته است، انجام می‌دهد. از اینرو چگونه از این تاخیر کوتاه به سبب مصلحت نماز، جواز تاخیر آن برای سال‌ها، اتخاذ می‌شود؟

و امام احمد تصریح کرده که هرگاه مسافری در مکانی که درآن اسکان دارد از نمازش خواب بماند تا اینکه نمازش فوت شود، به دلیل خبر، بر وی مستحب است که از آن مکان به مکان دیگری رفته و در آنجا نماز را قضا کند؛ با وجودیکه مذهب ایشان وجوب فوری قضای نماز می‌باشد. و از طرفی، زمانیکه اوامر مطلق الله و رسولشﷺ‬ وجوب فوری را می‌رساند، در اینصورت تکلیف اوامر مقید چگونه خواهد بود؟ براین اساس بیشتر کسانی که فوریت را در مطلق نفی کرده‌اند، آن را در مقید واجب قرار داده‌اند.

اما قیاس بر قضای رمضان، که بدان تمسک جستید، پاسخ آن از دو وجه می‌باشد:

1-   سنت بین قضای رمضان و قضای نماز فوت شده تفاوت قائل شده است به گونه‌ای که تاخیر در قضای ماه رمضان را جایز دانسته و ادای نماز فراموش شده را در زمان یادآوری آن واجب قرار داده است. از اینرو برای ما جایز نیست، دو چیزی را که سنت، بین آن‌ها فرق گذاشته، با هم جمع کنیم.

2-   این قیاس حجتی بر علیه آن‌ها می‌باشد، چرا که تاخیر رمضان، فقط تا زمانیکه رمضان دیگر نیامده، جایز می‌باشد. درحالیکه آن‌ها تاخیر نماز فوت شده را جایز می‌دانند گرچه اوقات نمازهای زیادی بیاید. با این حال قیاس کجاست؟

اما این قولشان که می‌گویند: اگر وجوب قضای فوت شده، فوری می‌بود، تاخیر آن به خاطر شیطان جایزنمی بود؛ که جواب آن گذشت و آن اینکه: کسانیکه قائل به وجوب فوری آن می‌باشند، تاخیر کوتاه به منظور مصلحت کامل‌تر کردن نماز را جایز می‌دانند.

اما مخالفتشان در این زمینه با استناد به اینکه رسول اللهﷺ‬ گلوی شیطان را در نماز فشار دادند، از عجیب‌ترین مخالفت‌هایشان می‌باشد. چرا که تاخیر کوتاه برای عدول از مکان شیطان موجب ترک نماز نمی‌شود وبه سبب آن وقتش از بین نمی‌رود و نماز نمازگزار قطع نمی‌شود بر خلاف کسی که شیطان در نماز بر وی عرضه شده است، چرا که اگر نمازگزار نمازش را به خاطر آن ترک کند، قطعا نمازش باطل شده و بعد از دخول در نماز آن را قطع کرده است و شاید در نماز دیگری که شروع کند، دوباره شیطان بر وی عرضه شود و وی نمازش را قطع کند و به این ترتیب نمازش را به کلی ترک کند. با این حساب، کدام بخش یکی ازاین دو مساله با دیگری مرتبط می‌باشد؟ والله اعلم بالصواب.

 آیا قضای نمازی که عمدا ترک شده، صحیح می‌باشد یا نه؟

اما صورت دوم: و آن اینکه اگر شخصی نماز را عمدا ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود - و این مساله بزرگی است که علما در آن اختلاف کرده‌اند – آیا قضای این نماز به وی نفعی می‌رساند و از او قبول می‌شود یا اینکه هرگز برای وی نفعی نداشته و راهی برای او در جبران و تلافی آن نمی‌باشد؟

امام ابوحنیفه، و شافعی و احمد و مالک می‌گویند: بر وی قضای آن نماز واجب است و به جا آوردن قضای آن، گناه فوت کردن نماز را از بین نمی‌برد، بلکه وی مستحق عقوبت است تا اینکه الله متعال از او درگذرد.

و گروهی از سلف و خلف گفته‌اند([217]): هرکس نماز را از وقـتش بدون عذر و عمدا به تاخیر بیندازد و این تاخیر را جایز بداند، بروی هیچ راهی به منظور جبران و تلافی آن نیست. و هرگز نمی‌تواند قضای آن را به جا آورد و از او قبول نمی‌شود.

ولی هیچگونه نزاعی در بین علما مبنی بر اینکه توبه‌ی نصوح برای وی نافع می‌باشد، نیست. لیکن، آیا قضای نمازهایی را که عمدا ترک کرده، تکمیل کننده‌ی توبه‌ی وی می‌باشد، به گونه‌ای که توبه‌اش بدون قضای آن‌ها صحبح نیست، یا اینکه توبه‌اش متوقف بر قضای آن‌ها نیست، بلکه همین کافی است که از این پس بر نمازها محافظت کرده و نمازهای نافله را زیاد کند، چرا که جبران و تلافی آنچرا که در گذشته انجام نداده بر وی سخت و دشوار می‌باشد؟ که این مساله محل اختلاف می‌باشد که ما ادله‌ی طرفین را ذکر می‌کنیم:

قائلین به وجوب قضای نمازهایی که عمدا فوت شده‌اند، می‌گویند:

1-   از آنجائیکه رسول اللهﷺ‬ کسانی را که از نماز خواب مانده و یا آن را فراموش کرده، درحالیکه هردوی آن‌ها معذور بوده و در فوت نماز اهمال و کوتاهی نکردند، به قضای نماز امر کردند، وجوب قضای نماز بر کسانی که در گناه افراط کرده و عمدا نماز را فوت کردند، سزاوارتر و شایسته‌تر می‌باشد. بنابراین اگر نماز جز در وقتش صحیح نبود، قضایش بعد از وقت در حق کسی که از نماز خواب مانده و یا آن را فراموش کرده، نفعی نداشت.

2-   براستی که رسول اللهﷺ‬ و اصحابشان در روز خندق، نماز عصر را بعد از مغرب خواندند ([218]). واضح است که آن‌ها نه از جمله‌ی خواب ماندگان از نماز بودند و نه از کسانی که نماز را فراموش کرده‌اند، گرچه برای عده‌ای از آن‌ها فراموشی اتفاق افتاد ولی برای همه‌ی آن‌ها فراموشی رخ نداد.

3-   چگونه حال کسی که در تاخیر نماز افراط کرده، بهتر از کسی است که معذور می‌باشد، به گونه‌ای که قضای نماز از کسی که در تاخیر نماز افراط کرده، برداشته می‌شود، درحالیکه در حق معذور که دلیل مشروعی بر ترک نمازش می‌باشد، سخت گرفته می‌شود؟

4-   الله متعال، رسول اللهﷺ‬ و اصحابش را به خواب برد تا برای امت حکم کسی را که نمازش فوت می‌شود، بیان کند، و اینکه در صورت فوت نماز، نماز از وی ساقط نمی‌شود، بلکه بایستی بعدا آن را جبران کند.

5-   رسول اللهﷺ‬ در رمضان بر کسی که به سبب جماع، روزه‌اش را افطار کرده بود، امر کردند تا روزی را به جای آن قضا کند([219]).

6-   قیاس مقتضی وجوب قضا می‌باشد، چرا که امر، با انجام عبادت در وقتش، متوجه مکلف می‌باشد، پس اگر در وقت افراط کند و آن را ترک کند، افراط وی نمی‌تواند ساقط کننده‌ی انجام عبادت از وی باشد.

اما گروه دیگر می‌گویند:

1-   اوامر الله متعال بر دو قسم می‌باشد: آنچه که وقتش به اندازه‌ی انجام آن می‌باشد و آنچه که وقتش وسیع‌تر از انجام آن می‌باشد، همچون نماز.

که این قسم دوم، برای اینکه همان عبادت امر شده محسوب گردد، شرط است که در زمانی که برای آن در نظر گرفته شده، انجام شود. زیرا این نوع از عبادت با این صفت امر شده است، پس با صفتی غیر از آن، عبادت نمی‌باشد. لذا آنچرا که الله متعال در وقت خاصی بدان امر کرده، در صورت ترک آن از جانب کسی که بدان مامور شده، به گونه‌ای که وقتش را فوت کند، انجام آن برای وی پس از آن وقت امکان ندارد، گرچه از نظر حسی ممکن باشد، بلکه همچنین از نظر حسی نیز امکان ندارد، چرا که انجام آن پس از وقتی که برای آن مشخص شده، امری غیر مشروع می‌باشد. براین اساس است که ممکن نیست نماز جمعه پس از خروج وقتش خوانده شود، و همچنین وقوف در عرفه پس از وقتش ممکن نیست.

2-   و گفته‌اند: جز آنچه که الله و رسولشﷺ‬ مشروع قرارداده‌اند، جنبه‌ی شرعی ندارد. الله متعال مشروعیت انجام نماز و روزه و حج را جز در اوقاتی خاص قرارنداده است، پس هرگاه این اوقات فوت شود، دیگر انجام آن‌ها مشروع نمی‌باشد و الله متعال نماز جمعه را در روز شنبه و وقوف در عرفه در روز دهم و حج در غیر از روزهایی که برای آن مشخص شده، را مشروع قرار نداده است.

اما نماز‌های پنجگانه، به نص و اجماع ثابت شده که هرکس به سبب خواب و فراموشی یا زایل شدن عقل، از انجام آن معذور باشد، پس از زایل شدن عذر باید آن را انجام دهد و روزه‌ی رمضان نیز اینچنین است، الله متعال قضایش را به سبب عذرهایی همچون بیماری، سفر و حیض مشروع قرار داده است. همچنین رسول اللهﷺ‬ جمع بین دو نماز را در وقت یکی از آن‌ها، برای کسی که به سبب سفر یا بیماری یا شغلی که جمع بین دو نماز را برای وی مباح می‌سازد‌ ([220])، مشروع قرار داده است. که در این حالات به سبب عذر، تاخیر نمازها از وقتشان تا وقت دیگری جایز می‌باشد و برای غیر از این حالات به اتفاق جایز نمی‌باشد، بلکه در غیر این حالات از بزرگترین گناهان کبیره نیز می‌باشد، عمر بن خطابt می‌فرماید: جمع بین دو نماز بدون عذر از کبائر می‌باشد. لیکن در این حالت (که جمع با نماز بعدی در حالت عذرممکن است) بر وی انجـام آن واجب است گرچه آن را تـا وقت نمـاز پس از آن به تـاخیر انداخته است، چرا که به طور کلی در این وقت آن را انجام داده است.

و رسول اللهﷺ‬ به خواندن نماز پشت سر امرایی که نماز را از وقتش به تاخیر می‌اندازند، امر کرده‌اند. به ایشان گفته شد: آیا به سبب این عملشان با آن‌ها بجنگیم؟ فرمودند: خیر، تا زمانیکه نماز می‌خوانند. در حالیکه آن‌ها، خصوصا نماز ظهر را تا وقت عصر به تاخیر می‌انداختند، با این وجود رسول اللهﷺ‬ به نماز خواندن در پشت سرآنها امر کردند، و تصریح کردند که آن برای نماز گزار نافله محسوب می‌شود و او را امر کردند که نماز را در وقت خودش بخواند، و از جنگیدن با آن‌ها نهی کردند. 

3-   اما کسی که نماز روز را به تاخیر می‌اندازد و آن را در شب می‌خواند، یا اینکه نماز شب را در روز می‌خواند، (مثلا نماز صبح و یا نماز ظهر و عصر را تا شب به تاخیر می‌اندازد و یا بالعکس نماز مغرب و عشاء را تا روز پس از آن به تاخیر می‌اندازد) که در این صورت، آنچه که انجام می‌دهد در حقیقت غیر از آنچیزی است که بدان امر شده است و غیر از آن چیزی است که الله و رسولشﷺ‬ تشریع کرده و بدان امر کرده‌اند، بنابراین نه اینگونه عمل کردن صحیح است و نه از وی قبول می‌شود.

4-   رسول اللهﷺ‬ فرمودند([221]): (مَنْ تَرَكَ صَلَاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ) هرکس نماز عصر را ترک کند، در حقیقت عملش باطل و تباه می‌شود. و می‌فرماید([222]): (الَّذِي تَفُوتُهُ صَلاَةُ العَصْرِ، كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ) کسی که نماز عصرش فوت گردد، چنان است که خانواده و مال خود را از دست داده باشد. بنابراین اگر جبران آن در شب ممکن می‌بود، عملش نابود نمی‌شد. و درنتیجه همانطور که نمی‌تواند خونبهای خانواده و مالش را بگیرد، نمی‌تواند از اعمالش بهره‌ای ببرد.

5-   از رسول اللهﷺ‬ به طور صحیح روایت شده که فرمودند([223]): (مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ الصُّبْحِ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَكَ الصُّبْحَ، وَمن أدرَكَ رَكْعةً من العصرِ قَبْلَ أن تَغْرُب الشمسُ فَقَدْ أدركَ الْعصْر) هرکس رکعتی از نماز صبح را قبل از طلوع خورشید، دریابد، نماز صبح را نیز دریافته است و هر کس يک رکعت از نماز عصر را قبل از غروب خورشيد دريابد، نماز عصر را دريافته است. از اینرو اگر انجام آن پس از طلوع و یا غروب مطلقا صحیح می‌بود، قطعا باز هم درک کننده‌ی نماز بود و تفاوتی بین آن نبود که یک رکعت را در وقتش درک کرده و یا کمتر از آن و یا اینکه اصلا چیزی از آن را در وقتش درک نکرده است. و از طرفی رسول اللهﷺ‬ نفرمودند که اگر یک رکعت از نماز را دریابد، نمازش بدون گناه صحیح می‌باشد، چرا که دربین امت خلافی نیست که برهیچ احدی جایز نیست که نماز را به گونه‌ای به تاخیر اندازد که وقتش تنگ و محدود شود، بلکه مقصود از ادراک در حدیث، تنها صحیح و جایز بودن چنین نمازی می‌باشد. درحالیکه در نزد شما حتی نمازی که شخص  فقط یک تکبیر از آن را در وقتش دریافته و یا اینکه حتی در وقت آن نماز، چیزی از آن را درک نکرده است، نیزصحیح می‌باشد. که در اینصورت در نزد شما معنایی برای این حدیث نیست.

6-   الله متعال برای هر نمازی، وقتی مشخص قرار داده‌اند، به گونه‌ای که اول و آخر آن را معین کرده‌اند. و به انجام آن قبل از داخل شدن وقتش و همچنین به انجام آن پس از وقتش اجازه ندادند و درواقع کسی که آن را پس از وقتش و یا قبل از وقتش انجام دهد، امر غیر مشروعی را انجام داده است. و اگر وقت، شرطی در صحت نماز نبود، تفاوتی در صحت آن بین انجام آن قبل از وقت و یا بعد از وقت نبود، چرا که هردو نماز در غیر از وقت خودش خوانده شده است. بنابراین چگونه است که از کسی که در تاخیر نماز افراط کرده و آن را پس از وقتش می‌خواند، نماز قبول می‌شود، اما از کسی که با افراط کردن در تعجیل آن، نماز را قبل از وقتش می‌خواند، قبول نشود؟

7-   در هرحال نماز در وقت خودش واجب می‌باشد، حتی که شخص جمیع واجبات و شروط را به خاطر وقت، ترک می‌کند. پس هرگاه شخصی توانایی وضوگرفتن و استقبال قبله یا طهارت لباس و ستر عورت یا قرائت فاتحه یا قیام دروقت را نداشت، (مثلابه سبب بیماری یا ناتوانی جسمی و..) درحالیکه برای وی امکان آن بود که با این امور بعد از وقت نماز بخواند، پس نمازش در وقت بدون آن‌ها چیزی است که الله متعال آن را مشروع و واجب قرار داده است. و برای وی جایز نیست که در این حالت نماز را پس از وقتش همراه کمال این شروط و واجبات، بخواند. بنابراین دانسته شد که در نزد الله متعال و رسولشﷺ‬، وقت بر جمیع واجبات مقدم می‌باشد، از اینرو اگر جزعمل به یکی از این دو امر ممکن نبود، (نماز خواندن بدون واجبات در وقت ونماز خواندن پس از وقت با رعایت کمال این شروط، در حالت عجز و ناتوانی)، واجب است که نماز در وقتش بدون این شروط و واجبات خوانده شود چرا که اگر برای او راهی به منظور جبران نماز پس از وقتش می‌بود، حتما نمازش پس از وقت - همراه شروط و واجبات آن - بهتر از نمازش در وقت بدون آن‌ها بود و درنزد الله متعال نیز محبوب‌تر بود. درحالیکه این به نص و اجماع باطل است.

8-   همچنین الله متعال کسی را که وقت نماز را فوت کرده، به وعید تارک آن تهدید کرده است، الله متعال می‌فرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾ «وای به حال نمازگزاران، همان كساني كه نماز خود را به دست فراموشي مي‌سپارند». اصحاب رسول اللهﷺ‬ سهو را در این آیه به تاخیر نماز از وقتش، تفسیر کرده‌اند، همانطور که این مساله از سعد بن ابی وقاصt ثابت است و در این مورد حدیثی مرفوع می‌باشد. و الله متعال می‌فرماید: ﴿۞فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾ بعد از آنان، فرزندان ناخلَفي (روي كار آمدند ودر زمين) جايگزين شدند كه نماز را ضایع کردند و به دنبال شهوات راه افتادند، و (مجازات) گمراهي (خود را در دنيا و آخرت) خواهند ديد. که صحابه و تابعین ضایع کردن نماز را به فوت کردن وقتش تفسیر کرده‌اند ([224]).

تحقیق بیانگر آنست که: ضایع کردن نماز، شامل ترک نماز و همچنین ترک وقت آن و ترک واجبات و ارکانش نیز می‌باشد. همچنین کسی که عمدا نماز را از وقتش به تاخیر می‌اندازد، در حدود الله متعال تعدی وتجاوز کرده است، همچون کسی که در انجام نماز تعجیل کرده و آن را قبل از وقتش می‌خواند. بنابراین چگونه است که نماز وی با وجود تعدی دریک حد (تاخیر نماز از وقتش) قبول شده، اما با تعدی در حد دیگر (نماز خواندن زودتر از وقتش) از وی قبول نمی‌شود؟

9-   همچنین به کسی که می‌گوید: نمازی که عمدا ترک شده با به جا آوردن قضایی آن جبران می‌شود، می‌گوییم: در مورد نمازی که بدان امر می‌کنی، (قضای نمازی که عمدا ترک شده) ما را آگاه کن، آیا آن همان نمازی است که الله متعال بدان امر کرده یا اینکه نمازی غیر از آنست که الله متعال بدان امر کرده است؟ پس اگر بگوید: این همان نمازی است که الله متعال بدان امر کرده است، بدو گفته می‌شود: پس کسی که عمدا آن را ترک کند، گنه کار نیست، چرا که وی، آنچرا که الله متعال بدان امر کرده، عینا انجام داده است از اینرو گناه و ملامتی بر وی نیست که این قطعا باطل است. و اگر بگوید: این نماز آنچه که الله متعال بدان امر کرده، نیست، بدو گفته می‌شود: این از بزرگترین دلایل ما بر تو می‌باشد، چرا که اقرار کردی که بدان امر نشده است.

10-                     همچنین می‌گوییم: درمورد کسی که نمازی را عمدا ترک کرده و آن را پس از وقتش می‌خواند، چه می‌گویید، آیا نمازش طاعت است یا معصیت؟ پس اگر بگویند: نمازش پس از وقت طاعت است و با اینگونه عمل کردن مطیع می‌باشد، با اجماع و قرآن و سنن ثابت شده، مخالفت کرده است. و اگر بگویند: اینگونه نماز خواندن معصیت است، گفته شده: پس چگونه با معصیت، تقرب به الله متعال حاصل می‌شود و چگونه معصیت جایگزین و قائم مقام طاعت می‌شود؟ پس اگر بگویید: این شخص با خواندن نماز پس از وقتش مطیع و به سبب تاخیر آن عاصی و گنه کار می‌باشد و او با انجام فعلی که طاعت است به الله متعال تقرب می‌جوید نه با فوت کردن نماز که معصیت است. در اینصورت به شما گفته می‌شود: طاعت عبارت است از موافقت با اوامر و اجرا کردن آن بروجهی که بدان امر شده است. از اینرو امر الله و رسولشﷺ‬ در مورد کسی که نماز را عمدا ترک کرده و آن را پس از خروج وقتش انجام می‌دهد، و با اینگونه عمل کردن مطیع الله متعال می‌باشد، کجاست؟ که اگر امر الله و رسولشﷺ‬ در این مورد ثابت باشد، فیصله کننده‌ی نزاع در این مساله می‌باشد ([225]).

11-                     همچنین در غیر از اوقاتی که برای عبادتی، مشخص شده، آن عبادت به هیچ وجه قبول نمی‌شود، همانطور که روزه در شب قبول نمی‌شود، و حج در غیر از ماه‌های آن قبول نمی‌شود و در غیر از وقت جمعه، نماز جمعه قبول نمی‌گردد. ازاینرو چه فرقی بین کسی است که می‌گوید: من روز را افطار می‌کنم و در شب روزه می‌گیرم، یا اینکه بگوید: در گرمای شدید، رمضان را افطار کرده و به جای آن ماهی در بهار را روزه می‌گیرم، یا اینکه بگوید: حج را از ماه مخصوص آن تا محرم به تاخیر می‌اندازم، یا بگوید: نماز جمعه راپس از نماز عشاء می‌خوانم، یا اینکه بگوید: نماز عیدین را دروسط ماه می‌خوانم و بین کسی که می‌گوید: نماز روزرا تا شب و نماز شب تا روز به تاخیرمی اندازم، می‌باشد؟ آیا ممکن است، کسی بین این دو تفاوت قائل شود؟

12-                     و گفته‌اند: براستی که الله متعال برای عبادات، مکان، زمان و صفاتی قرار داده است، بنابراین مکانی جایگزین مکانی دیگر که الله متعال آن مکان را موعد مقرر برای آن عبادت قرار داده است، نمی‌شود. مثلا مکان‌هایی که الله متعال در حج قرار داده است، همچون: عرفه، مزدلفه، منی، مکان‌های جمار و بیتوته، صفا و مروه، نمی‌تواند جایگزین یکدیگر و یا مکانی دیگر جایگزین آن‌ها شود. و صفتی از صفات که الله متعال آن را برای عبادتی واجب قرار داده، صفتی دیگر نمی‌تواند جایگزین آن شود، با این وجود چگونه ممکن است زمانی دیگر جایگزین زمانی شود که الله متعال آن زمان را برای آن عبادت واجب قرار داده است؟

13-                     و نص و اجماع بر این دلالت دارد که هرکس نماز را عمدا از وقتش به تاخیر اندازد، قطعا موجب فوت آن شده است. همانطور که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([226]): (مَنْ فَاتَتْهُ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَكَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ) هرکس نماز عصر از وی فوت شود، گویا که خانواده و مالش از او گرفته شده است. و آنچه که فوت شود، راهی به سوی ادراک آن نمی‌باشد، چرا که اگر امکان درک آن بود، فوت شده، نام نمی‌گرفت. شکی نیست که مقتضای لغت و عرف و همچنین شرع نیز همین می‌باشد. و رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([227]): (لايفوت الحج حتی يطلع الفجر من يوم عرفة) تا طلوع فجر در روز عرفه حج فوت نمی‌شود.

آیا نمی‌بینی که رسول اللهﷺ‬ با فوت وقت حج، آن را فوت شده قرار داده‌اند، چرا که امکان ادراک حج در روز پس از آن نمی‌باشد؟ و این برخلاف کسی است که نماز را فراموش کرده  و یا از آن خواب مانده است، چرا که در اینصورت فوت شده نامیده نمی‌شود و در این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ داخل نمی‌شود: (الَّذِي تَفُوتُهُ صَلاَةُ العَصْرِ، كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ) کسی که نماز عصرش فوت گردد، چنان است که خانواده و مال خود را از دست داده باشد.

و گفته‌اند: امت اجماع دارند که هرکس نماز را عمدا ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود، قطعا آن را فوت کرده است، و اگر در این حالت نماز از وی قبول می‌شد و خواندن آن پس از وقتش صحیح می‌بود، نامیدن آن به عنوان فوت شده، لغو و باطل بود، و براستی چگونه آنچه که درک می‌شود، فوت می‌شود؟

14-                     و همانطور که به هیچ عنوان راهی برای تلافی و جبران وقتی که فوت شده نیست، همانطور راهی برای تلافی و جبران فرضیت و وصف آن نمی‌باشد.

و گفتند: این معنـای حدیث رسـول اللهﷺ‬ می‌باشد که آن را امـام احمد و دیـگران روایت کرده‌اند([228]): (مَنْ أَفْطَرَ يَوْمًا مِنْ رَمَضَانَ فِي غَيْرِ رُخْصَةٍ رَخَّصَهَا اللَّهُ لَهُ لَمْ يَقْضِ عَنْهُ صِيَامُ الدَّهْرِ) هرکس روزی را در رمضان بدون رخصت الهی و مجوز شرعی که الله متعال برای وی مقرر کرده، افطارکند، اگر تمام ایام روزه باشد، نمی‌تواند قضای آن را به جا آورد. بنابراین کجای سخن شما با این حدیث سازگاری دارد که می‌گویید: روزی را در هر ماهی که می‌خواهد، به جای آن قضا کند.

15-                     الله متعال مسلمین را به خواندن نماز خوف در حالت مواجهه با دشمنانشان، امر کردند به گونه‌ای که ارکانش را کوتاه کرده و در نماز اعمال زیاد و متفاوتی را انجام می‌دادند، پشت به قبله کرده و قبل از امام سلام می‌دادند، بلکه پیاده و سواره نماز گزاردند، حتی اگر اینگونه نماز خواندن هم برایشان مقدور نبود نماز را در وقتش با اشاره بر پشت چهارپایانشان به سویی غیر از قبله نیز می‌خواندند. این خود بیانگر آنست که اگر نماز در غیر از وقتش صحیح بوده و مورد قبول بود، بر ایشان تاخیر نماز تا وقتی که امنیت برای انجام آن حاصل شود، جایز بود، که عمل صحابه در این موقعیت بر آن دلالت دارد که خواندن نماز پس از وقتش با وجود عذری که در راه الله متعال و جهاد با دشمنانش، دچارآن شده بودند، نه جایز بوده و نه از آن‌ها قبول می‌شده، وگرنه آن را تا زمان حصول امنیت به تاخیر می‌انداختند. با این وجود، چگونه از فردی که مقیم بوده و در صحت کامل می‌باشد و هیچ عذری ندارد، خواندن نماز پس از وقتش قبول می‌شود؟ درحالیکه علنا ندای موذن را شنیده و نماز را ترک کرده تا وقتش خارج شده، سپس آن را در وقتی غیر از وقت خودش می‌خواند؟

همچنین برای مریض، تاخیر نماز از وقتش جایز نمی‌باشد، بلکه وی امر شده که درصورت نـاتوانی بر پهلوی خود بدون قیام و رکوع و سجده، نماز بخواند، درحالیکه اگر خواندن نماز از وی، پس از وقتش صحیح بوده و از او قبول می‌شد، قطعا تاخیر آن تا زمان صحت جایز بود([229]).

بنابراین ادله، ما را آگاه سازید که در کجای کتاب و سنت و یا اثری از صحابه تصریح شده که هرکس نماز را به تاخیر اندازد و عمدا وقتی را که الله متعال به خواندن نماز در آن امر کرده، فوت کند، با این وجود الله متعال نمازی را که پس از خروج وقتش می‌خواند از وی قبول کرده و این عمل وی صحیح بوده و از مسئولیتی که در قبال آن دارد تبرئه می‌شود و به وی ثواب کسی که فریضه را در وقتش ادا کرده، می‌رسد؟

به الله سوگند، هیچ راهی برای شما به سوی آن تا قیام قیامت نیست، درحالیکه ما برای شما از اصحاب رسول الله مثل آنچه که گفتیم، می‌یابیم که برخلاف قول شما نیز می‌باشد.

 کلام ابوبکر صدیق:

عبدالله بن مبارک می‌گوید: اسماعیل بن ابی خالد از زید روایت می‌کند که ابوبکر صدیقt به عمر بن خطابt فرمود: تو را به وصیتی سفارش می‌کنم، اگر آن را حفظ کنی. بدان كه براي خداوند در شب، حقوقي است كه اگر روز انجام شود، پذيرفته نمي‌گردد و در روز نيز كارهايي است كه اگر شب انجام شود، خداوند متعال، آن را نمي‌پذيرد. او، عمل مستحب را تا آنگاه كه به فرايض و واجبات رسيدگي نشود، قبول نمي‌كند. سنگینی ترازوی کسانی که در قیامت ترازوی حسنات و نیکی هایشان سنگین است، تنها به سبب اتباع شان از حق، و گران شمردن آن در دنیا می‌باشد. و حقی برای ترازوی اعمال می‌باشد و آن اینکه سنگین نمی‌شود مگر اینکه حق در آن قرار گیرد؛ و سبکی ترازوی کسانی که در روز قیامت میزان و ترازوی اعمالشان سبک می‌شود، تنها به سبب اتباع آن‌ها از باطل و سبک شمردن آن در دنیا می‌باشد. و حقی برای ترازو می‌باشد که سبک نمی‌شود مگر زمانیکه باطل در آن قرار داده شود. براستی که الله متعال یادی از بهشتیان و نیکی هایشان به میان آورده كه در ازاي بهترين اعمالشان، به آنان پاداش مي‌دهد و از بدترين اعمالشان گذشت می‌کند. هرگاه آن‌ها را به یاد می‌آورم، می‌ترسم که از آن‌ها نباشم و الله متعال یادی از اهل آتش و اعمالشان نیز به میان آورده است، هرگاه آن‌ها را به یاد می‌آورم، می‌ترسم که از آن‌ها باشم. و الله متعال آیات رحمت و عذاب را ذکر کرده است تا اینکه مومن هم از الله متعال بترسد و هم به رحمتش امیدوار باشد، تا اینکه از الله متعال غیر از حق چیزی نخواهد و با دستان خود نیز خود را به هلاکت نیندازد. پس اگر سخن مرا به خاطر سپردی، هیچ غائب و پنهانی در نزد تو محبوب‌تر از مرگ نخواهد بود که هیچ چاره‌ای جز آن برای تو نیست، و اگر وصیت مرا ضایع کنی، هیچ غائبی در نزد تو منفورتر از مرگ نخواهد بود که هرگز نمی‌توانی آن را عاجز و ناتوان کنی([230]).

از هیچیک از صحابه دانسته نشده که با این سخن ابوبکر صدیقt مخالفت کرده باشد.

قائلین به عدم قبولی قضایی نمازی که عمدا ترک شده در استناد به این سخن ابوبکر صدیقt می‌گویند: این سخن ابوبکر صدیقt است که می‌گوید: براي خداوند در شب، حقوقي است كه اگر روز انجام شود، پذيرفته نمي‌گردد و در روز نيز كارهايي است كه اگر شب انجام شود، خداوند متعال، آن را نمي‌پذيرد. درحالیکه با ما در این مساله مخالفت کرده و صریحا برخلاف این سخن ابوبکرصدیقt، می‌گویند: اگر نماز عشاء در گرمای نیمروز و نماز عصر در وسط روزخوانده شود، قبول می‌شود.

درحالیکه علاوه بر ابوبکر این سخن عمر، پسرش عبدالله، سعد بن ابی وقاص، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، قاسم بن محمد بن ابی بکر، بدیل العقیلی، محمد بن سیرین، مطرف بن عبدالله و عمربن عبدالعزیزy و غیر ایشان می‌باشد([231]).

شعبه از یعلی بن عطاء از عبدالله بن حراش روایت می‌کند که گفت([232]): ابن عمرt مردی را دید که قرآن می‌خواند. بدو گفت چه می‌خوانی؟ براستی برای کسی که نماز را در وقتش نمی‌خواند، نمازی نیست، پس نماز بگزار، سپس آنچرا که برایت خوب و مناسب به نظر آمد، قرائت کن.

و گفتند: تاویل شما بر این مبنی که مقصود از نفی (لا صلاة لمن لم يصل الصلاة لوقتها) که در کلام ابن عمرب آمده، نفی کمال می‌باشد، از چند وجه صحیح نمی‌باشد:

1-   نفی مقتضی نفی مسمی می‌باشد، و مسمی در اینجا ترتیب است، و حقیقت مسمی منتفی می‌باشد که این حقیقت لفظ می‌باشد، از اینرو چه چیزی موجب خروج آن از حقیقتش شده است؟

2-   اگر مقصودتان از نفی، نفی کمال است، کمال، در نمازمستحب می‌باشد، از اینرو این تاویل باطل است چرا که اصل حقیقت شرعی (نماز) با نفی مستحبی در آن، منتفی نمی‌گردد بلکه تنها با نفی رکنی از ارکان و یا جزئی از اجزایش منتفی می‌گردد. و هر نفی که بر حقیقتی شرعی وارد شده است نیز، از این قبیل است. که این نوع نفی را در فرمایشات رسول اللهﷺ‬ می‌یابیم. رسول اللهﷺ‬ فرمودند([233]): (لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ) و فرمودند([234]): (لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا وُضُوءَ لَهُ) و فرمودند([235]): (لَا عَمَلَ لِمَنْ لَا نِيَّةَ لَهُ) و فرمودند([236]): (لا صِيَامَ لمن لم يُبَيِّتِ الصيامَ من الليل) و فرمودند([237]): (لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الكِتَابِ).

و اگر حقیقت شرعی با نفی بعضی از مستحباتش منتفی گردد، پس هیچ عبادتی باقی نمی‌ماند مگر اینکه عبادتی از همان جنس بالاتر و محبوب‌تر در نزد الله متعال می‌باشد. براستی که ما را بر اینکه وقت از واجبات نمازاست، یاری کردید. بنابراین اگر نماز با نفی واجبی در آن منتفی گردد، نه صحیح است و نه مقبول.

3-   اگر مقصود از نفی در خبر، نفی حقیقت مسمی نباشد، این نفی به نفی صحت و اطمینان بدان از نفی کمال که مستحب است، نزدیک‌تر است. محمد بن مثنی می‌گوید: عبدالاعلی برای ما روایت کرده که سعید بن ابی عروبه برای ما روایت کرده که قتاده ذکر کرده که ابن مسعودt برای ما می‌گفت: براستی که برای نماز وقتی است، همچون وقت حج، پس نماز را در موعد مقررش بخوانید([238]).

این عبدالله بن مسعودt است که تصریح می‌کند که وقت نماز همچون وقت حج می‌باشد، ازاینرو اگر حج در غیر از وقت خودش انجام نمی‌شود، چگونه است که خواندن نماز در غیر از وقتش جایز می‌باشد؟

عبدالرزاق از معمر بن بدیل روایت می‌کند که گفت: به من اینگونه رسیده است که هرگاه بنده نمازش را در وقت آن بخواند، نمازش صعود می‌کند و برای وی نوری است که در آسمان می‌درخشد و می‌گوید: مرا حفظ کردی، الله تو را حفظ کند. و هرگاه نماز را در غیر از وقتش بخواند، نماز وی همچون لباسی کهنه و فرسوده پیچیده شده و به صورت وی زده می‌شود ([239]).

 دلایل کسانی که به قضای نمازی که عمدا ترک شده قائلند:

کسانی که پا را فراتر گذاشته و خواندن نماز را پس از وقتش، جایز دانسته و با خواندن آن پس از وقت، شخص را بری الذمه می‌دانند، می‌گویند:

- که در این زمینه ابوعمر بن عبدالبر بیشترین طرفداری را کرده است([240]) که ما کلامش را عینا می‌آوریم - که در کتاب استذکار در باب خواب ماندن از نماز می‌گوید:

مسروق از ابن عباسt روایت می‌کند که گفت: رسول اللهﷺ‬ در سفری بودند که در آخر شب برای استراحت فرود آمدند. پس از خوابیدن تا طلوع خورشید بیدار نشدند. پس از اینکه بیدار شدند، بلالt را امر کردند تا اذان دهد که وی اذان داد، پس رسول اللهﷺ‬ دو رکعت خواندند. ابن عباسt می‌گوید: بیشتر از دنیا و آنچه که در آن است، (به سبب این رخصت) خوشحال شدم.

ابوعمر می‌گوید: به نظر من این مساله - والله اعلم - بدان سبب بوده تا صحابه‌ای که از جانب رسول اللهﷺ‬ به سوی سائر امت مبلغ بودند، بدانند که مقصود الله متعال از بندگانش در مورد نماز - گرچه وقت آن مشخص شده - آنست که هرکس آن را در وقتش نخواند، می‌تواند هرگاه که آن را به یاد آورد، قضایش را بخواند، و فرقی نمی‌کند که آن را فراموش کرده یا اینکه از نماز خواب مانده و یا اینکه عمدا آن را ترک کرده باشد.

آیا در این باب به حدیث مالک توجه نکرده ای که از ابن شهاب ازسعید بن مسیب روایت کرده که رسول الله فرمودند ([241]):  (مَنْ نَسِيَ الصَّلَاةَ فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هر کس نمازي را فراموش کرد همان لحظه که به ياد آورد آن را بخواند.

   نسیان در زبان عربی بر ترک عمدی نیز دلالت دارد یا اینکه ضد یادآوری می‌باشد. الله متعال می‌فرماید([242]): ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡۚ﴾ [التوبة: 67] یعنی طاعت الله متعال و ایمان به آنچه را که رسول اللهﷺ‬ با آن از جانب الله متعال آمده را ترک کردند، بدین سبب الله متعال آن‌ها را از رحمتش فروگذاشت. که در این خلافی نیست و هرکس که صاحب کمترین علم نسبت به تفسیر قرآن باشد، بی‌اطلاع از آن نیست.

از اینرو اگر گفته شود: پس چرا در حدیث، مساله یادآوری نماز تنها مخصوص کسی که نماز را فراموش کرده و یا اینکه از آن خواب مانده، قرار گرفته است، آنجا که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ نَامَ عَنِ الصَّلَاةِ أَوْ نَسِيَهَا فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هرکس از نماز خواب ماند و یا اینکه آن را فراموش کرد، هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند.

گفته شده: کسی که خواب مانده و یا کسی که نماز را فراموش کرده، به طور مخصوص ذکر شده تا توهم و گمان گناه ترک نماز به سبب خواب و فراموشی در مورد آن‌ها رفع شود، بدین ترتیب که گناه خواب و فراموشی از آن‌ها برداشته شده است. که رسول اللهﷺ‬ بیان فرمودند که ملغی شدن گناه از آندو به سبب خواب و فراموشی، لازمه‌ی ملغی شدن فرض نماز نمی‌باشد، بلکه برآنها واجب است هرگاه نماز را پس از خروج وقتش به یاد آوردند، قضای آن را به جا آورند. و دلیلی نداشته که همراه آندو کسی را که عمدا نماز را ترک کرده، ذکر شود، چرا که علتی که موجب توهم در مورد کسی که نماز را فراموش کرده و یا از نماز خواب مانده که همان ملغی شدن قضای نماز به سبب لغو گناه از آن‌ها می‌باشد، در مورد کسی که عمدا آن را ترک کرده، نبوده و بروی عذری در ترک نماز فرض که بر او واجب است، پس از اینکه برای وی یادآوری شده، نیست. (برخلاف کسی که نماز را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده که ممکن است اینگونه وهمی بر او عارض شود که چون گناه ترک نماز به سبب فراموشی یا خواب برداشته شده، پس جبران آنهم از وی برداشته شده است).

و الله متعال حکم آندو (عامد و فراموش کار) را درمورد نماز که برای آن وقت تعیین شده و روزه فرضی که وقت آن رمضان است، بر زبان رسولش یکسان قرار داده است، بلکه هریک از آندو پس از خروج وقتش قضا می‌شود. بدین گونه که در مساله به جا آوردن قضا، در باب نماز درمورد کسی که از نماز خواب مانده و یا اینکه آن را فراموش کرده تصریح شده، همانطور که وصف کردیم، و در باب روزه در مورد مریض و مسافر نیز بدان تصریح شده است.

و امت اجماع کرده و همگی نقل کرده‌اند که هرکس ماه رمضان را عمدا روزه نگیرد، درحالیکه برفرضیت آن مومن باشد و تنها از روی شرارت و سرکشی آن را ترک کرده و پس از آن توبه کند، بر وی قضای رمضان واجب است و کسی که نماز را عمدا ترک می‌کند نیز اینچنین است. بنابراین، در مساله قضای نماز و روزه، عامد و فراموش کار یکسان می‌باشند، گرچه در گناه متفاوت‌اند. همچون کسی که مرتکب جنایت در اموال شده و آن را تلف می‌کند که این عملش چه از روی عمد باشد و یا ازروی فراموشی یکسان است و تنها تفاوت آن در بزرگی و کوچکی گناه می‌باشد.

و مساله قضای نماز بر خلاف رمی جمرات در حج می‌باشد که چه برای کسی که آن را فراموش کرده و یا اینکه عمدا آن را ترک کرده، قضا نمی‌شود چرا که دمِ واجب شده به سبب ترک رمی، جایگزین آن می‌باشد. همچنین بر خلاف قربانی می‌باشد، چرا که قربانی فرض نمی‌باشد ([243]) در حالی که نماز و روزه هر دو فرض بوده و دِینی ثابت می‌باشند که باید ادا شوند، گرچه وقتی که برای آن‌ها تعین شده، خارج شده باشد. رسول اللهﷺ‬ می‌فرماید ([244]): (دَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى) دِین الله متعال سزاوارتر است که ادا گردد. و هرگاه کسی که نماز را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده - درحالیکه هردوی این‌ها معذور می‌باشند - نماز را پس از خروج وقتش قضا می‌کند، کسی که عمدا نماز را ترک کرده، نسبت به آن‌ها در قضای نماز سزاوارتر می‌باشد، علاوه بر اینکه با ترک عمدی نماز، گنه کار می‌باشد و اگر از آن ابا ورزد، بازهم فرضیت نماز از وی ساقط نمی‌شود و بر وی حکم می‌شود که قضایی آن را به جا آورد، چرا که توبه‌ی وی از گناهی که به سبب ترک عمدی نماز مرتکب شده، شامل ادا و اقامه‌ی نماز در کنار پشیمانی وی نسبت به گذشته، می‌باشد.

درحقیقت برخی از اهل ظاهر([245]) در این مساله منفرد بوده و بر خلاف جمهور علمای مسلمین و راه مومنین، اقدام کرده‌اند. و گفته‌اند: خواندن نماز در غیر از وقتش برای کسی که عمدا آن را به تاخیر انداخته و وقتش را ترک کند، جایز نیست. چرا که این شخص جزء کسانی که نماز را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده‌اند، نمی‌باشد. در حالیکه رسول اللهﷺ‬ فقط درمورد این دو دسته امر فرمودند که نمازشان را پس از یادآوری آن بخوانند. آنجا که فرمودند: (مَنْ نَامَ عَنِ الصَّلَاةِ أَوْ نَسِيَهَا فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هرکس از نماز خواب ماند و یا اینکه آن را فراموش کرد، هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند. پس از این می‌گوید: و کسی که نماز را عمدا ترک می‌کند، نه آن را فراموش کرده و نه از آن خواب مانده است.

ومی گوید: در نزد ما قیاس کردن ترک کننده‌ی عمدی نماز بر کسی که آن را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده است، جایز نیست همانطور که قیاس کردن کسی که در احرام بوده و احرامش را فراموش کرده و بدون عمد شکار می‌کند بر کسی که عمدا شکار می‌کند، در نزد ما جایز نیست([246]). (درحالیکه جمهور علما در این مساله بر مساوی بودن عامد و فراموش کار در گناه و پرداخت جزا، قائلند). از اینرو وی در دو مساله با جمهور علما مخالفت کرده است و گمان کرده که این مساله را با روایتی که از برخی تابعین روایت شده، پوشش داده است. وی در این مساله از جماعت علمای مسلمین منفرد شده، درحالیکه در برابر آن‌ها مورد احتجاج قرار گرفته و مامور به اتباع از آن‌ها می‌باشد. از اینرو این ظاهری با طریق نظر و اعتبار (قیاس) مخـالفت کرده و از جماعت علمای شهرها منفرد شده است و در آنچه که بدان قـائل است، دلیل صحیحی که قابل قبول عقل باشد، نیاورده است.

و از دلایل دیگری که بیانگر آنست که نماز همچون روزه پس از خروج وقتش ادا شده و قضایش به جا آورده می‌شود - گرچه اجماع امت، کسانی را که از آن‌ها منفرد شده را به رجوع به سوی آن‌ها و ترک خروج از راهشان امر می‌کند و اجماع امت در این زمینه ما را از آوردن دلایل دیگر بی‌نیاز می‌کند - آنست که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ الصُّبْحِ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَكَ الصُّبْحَ، وَمن أدرَكَ رَكْعةً من العصرِ قَبْلَ أن تَغْرُب الشمسُ فَقَدْ أدركَ الْعصْر) هرکس رکعتی از نماز صبح را قبل از طلوع خورشید، دریابد، نماز صبح را نیز دریافته است و هر کس يک رکعت از نماز عصر را قبل از غروب خورشيد دريابد، نماز عصر را دريافته است. در این حدیث کسی که عمدا نماز را به تاخیر انداخته از کسی که آن را از روی فراموشی به تاخیر انداخته، استثنا نشده است. و همگی از رسول الله روایت کرده‌اند که: هرکس یک رکعت از نماز عصر را قبل از غروب دریابد، آن را دریافته و باقی آن را در وقت مغرب نیز می‌خواند که باقی آن پس از خروج وقت عصر می‌باشد. و فرقی بین کسی که نماز عصر را عمدا و یا از روی فراموشی و یا کوتاهی کردن به تاخیر می‌اندازد و کاملا آن را پس ازخروج وقتش می‌خواند و بین کسی که قسمتی از نماز عصر را عمدا و یا از روی فراموشی و یا کوتاهی کردن پس از خروج وقتش می‌خواند، از لحاظ رای و نظر نمی‌باشد.

دلیل دیگرآنست که: رسول اللهﷺ‬ و اصحاب ایشان در روز خندق به سبب جنگی که مشرکین تدارک دیده بودند، مشغول آن شده و نماز ظهر و عصر را نخواندند تا اینکه خورشید غروب کرد، که در این روز رسول اللهﷺ‬ و اصحابشان نه خواب ماندند و نه نماز را فراموش کردند و بلکه بین مسلمین و کفار در این روز جنگ خونین و کشت و کشتاری هم نبود، با این وجود نماز ظهر و عصر را در شب خواندند.

دلیل دیگری که در این زمینه می‌باشد، آنست که: رسول الله در روز بـازگشت از خندق به اصحابشان در مدینه فرمودند ([247]): (لاَ يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ العَصْرَ إِلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ) هیچ کس نماز عصر را جز در بنی قریظه نخواند. که اصحاب از مدینه خارج شدند در حالیکه برخی از ایشان به سبب ترس از خروج وقت، نماز عصر را در میان راه خواندند و برخی آن را در بنی قریظه پس از غروب آفتاب خواندند. چرا که رسول اللهﷺ‬ به ایشان فرمودند: (لاَ يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ العَصْرَ إِلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ) با این وجود رسول الله هیچ یک از دو گروه را سرزنش نکردند، در حالیکه هر دو گروه نه نماز را فراموش کردند و نه از نماز خواب ماندند و برخی نماز را به گونه‌ای به تاخیر انداختند که وقتش خارج شد، و آن را پس از وقتش خواندند و رسول اللهﷺ‬ با وجودیکه از این عملشان آگاهی داشتند، بدانها تذکر ندادند که نمازی که در وقتش خوانده نشود، پس از خروج وقتش قضا نمی‌شود.

دلیل دیگر آنست که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (سيكون بعدي أمراء يؤخرون الصلاة عن ميقاتها) براستی که پس از من امرا و پادشاهانی می‌آیند که نماز را از وقت مقررش به تاخیر می‌اندازند. صحابه گفتند:  آیا همراه آن‌ها نماز بگزاریم؟ فرمودند: بله.

از ابن المثنی العصمی روایت است که گفت: از همسر عبادة بن صامت از عبادة به من خبر رسیده که گفت: ما نزد رسول اللهﷺ‬ بودیم که فرمودند: (إنه سيجيء بعدي أمراء تشغلهم أشياء حتی لا يصلوا الصلاة لميقاتها) براستی که پس از من امرا و پادشاهانی می‌آیند که امور مختلفی آن‌ها را به گونه‌ای به خود مشغول می‌کند که نماز را در موعد مقرر آن نمی‌خوانند. صحابه گفتند: یارسول الله همراه آن‌ها نماز بگزاریم؟ فرمودند: بله. ابو عمر می‌گوید: ابوالمثنی الحمصی، همان اُملوکی نیز می‌باشد که ثقه است. در این حدیث رسول اللهﷺ‬ خواندن نماز را پس از وقتش مباح قرار داده‌اند و نفرمودند که نماز فقط در وقت خودش خوانده می‌شود. و احادیثی که در آن وصف تاخیر نماز تا خروج وقتش توسط پادشاهان و امرا ذکر شده، جداً زیاد می‌باشد و در حقیقت امرایی از بنی امیه بودند که اکثرشان نماز جمعه را در غروب می‌خواندند. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنَّمَا التَّفْرِيطُ عَلَى مَنْ لَمْ يُصَلِّ الصَّلَاةَ حَتَّى يَجِيءَ وَقْتُ الصَّلَاةَ الْأُخْرَى) کوتاهی و اهمال تنها بر کسی است که نماز نخوانده تا اینکه وقت نماز دیگر داخل می‌شود. در حالیکه آن‌ها می‌دانستند که وقت ظهر در حضر تا زمانی است که وقت عصر داخل نشده است.

این مساله از وجوه صحیحی روایت شده که برخی از آن‌ها را در ابتدای کتاب - الاستذکار- در بحث مواقیت نماز آورده‌ام.

و از ابو قتادهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَيْسَ فِيَّ النَّوْمِ تَفْرِيطٌ، إِنَّمَا التَّفْرِيطُ عَلَى مَنْ لَمْ يُصَلِّ الصَّلَاةَ حَتَّى يَجِيءَ وَقْتُ الصَّلَاةَ الْأُخْرَى) در خوابيدن تفريط و کوتاهي نيست، بلکه تفريط بر کسي است که نماز نخوانده باشد تا اينکه وقت نماز بعدي فرا مي‌رسد، و چنين کسي تقصير و کوتاهي کردن و تفريط را مرتکب شده است. رسول اللهﷺ‬ کسی را که اینگونه عمل کرده، سهل انگار نامیده است و سهل انگار معذور نمی‌باشد و در نزد همه از جهت عذر همچون کسی که از نماز خواب مانده و یا آن را فراموش کرده، نمی‌باشد، با این وجود رسول اللهﷺ‬ نمازش را به همراه تفریط و سهل انگاری وی جایز دانستند.

در حدیث ابی قتاده روایت شده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (وإذا كان الغد فلیصلها لمیقاتها) فردا که فرا رسید، آن را در موعد مقرر خودش بخوان. که این حدیث درقضای نمازی که به سبب کوتاهی ترک شده چه در زمان یادآوری آن و چه بعد از یادآوری آن، بسیار واضح و روشن می‌باشد. و این حدیث ابوقتاده اسنادش صحیح می‌باشد جز اینکه در این معنا با حدیث عمران بن حصین در مورد خواب ماندن رسول اللهﷺ‬ از نماز صبح در سفرمعارض می‌باشد. که در آن آمده که صحابه گفتند: یا رسول الله آیا فردا، قضای آن را در وقت خودش بخوانیم؟ فرمودند: (لا، إن الله لاینهاكم عن الربا ثم یقبله منكم) خیر، الله متعال شما را از ربا نهی نکرده که پس از آن از شما قبول کند.

و از ابوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ شبیه آن روایت شده است که در این مساله همه اسانید را در مقدمه ذکر کردیم. و از عبدالرحمن بن علقمه - که از جمله‌ی صحابه ذکر شده - روایت است که گفت: وفد ثقیف بر رسول اللهﷺ‬ وارد شدند و در آن روز از آنحضرتﷺ‬ به گونه‌ای  سوال پرسیدند که بدان سبب رسول اللهﷺ‬ نماز ظهر را با نماز عصر خواندند. کمترین آنچه که از حدیث بر می‌آید، آنست که رسول اللهﷺ‬ نماز را از وقتی که در آن نماز می‌خواندند به سبب آنچه که بدان مشغول شدند، به تاخیر انداختند. و عبدالرحمن بن علقمه از ثقات تابعین و بزرگانشان می‌باشد.

درحقیقت علما اجماع کرده‌اند که هرکس نماز را عمدا ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود، از فرمان الله متعال سرپیچی  کرده و گنه کار می‌باشد. و برخی ذکر کرده‌اند که این عمل از گناهان کبیره می‌باشد. و اجماع کرده‌اند که بر گنه کار و سرکش، لازم است که از گناهش با پشیمانی نسبت به عملش واعتقاد ترک بازگشت به سوی آن، توبه کند. الله متعال در سوره نور آیه 31 می‌فرماید: ﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١﴾ اي مؤمنان، همگي به سوي خدا برگرديد (و از مخالفت­هائي كه در برابر فرمان خدا داشته ايد توبه كنيد) تا رستگار شويد.

و هرکس که بر او حق الله و بندگانش باشد، بر وی لازم است که خود را با ادای آن حق از ذمه‌ی آن خارج کند. و در حقیقت رسول اللهﷺ‬ حق الله متعال را به حقوق انسانها نسبت به هم، تشبیه کرده‌اند، آنجا که می‌فرمایند: (دَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى) دین الله متعال سزاوارتر است که ادا گردد.

جای تعجب است از این ظاهری که اصلی را که وی و اصحابش بدان معتقد بوده، به سبب جهل و حب وی نسبت به شذوذش، نقض کرده است و آن اینکه آنچه از فرائض که با اجماع ثابت شده، جز با اجماعی مثل آن یا سنتی که در مورد آن نزاعی نباشد، نقض نمی‌شود. و نمازهای فرض به اجماع واجب می‌باشند، که با آن با شذوذی که خارج از اقوال علمای شهرها می‌باشد، اختلاف کرده و بدون اینکه در این مورد سنتی روایت کند، از آن تبعیت می‌کند و فریضه ای را که بر آن اجماع شده، ساقط می‌کند و اصل خودش را نقض کرده و خود را فراموش کرده است.

پس از این ابوعمر بن عبدالبر/ می‌گوید: مذهب داود و اصحابش وجوب قضای نمازی می‌باشد که عمدا فوت شده است. سپس می‌گوید: و این قول داود و اهل ظاهر می‌باشد و این ظاهری را جز فردی که از جماعت علمای سلف و خلف خارج شده، نمی‌بینم. و با همه‌ی مذاهب فقها مخالفت کرده است و از آن‌ها جدا و منفرد شده است و کسی که در علم از شذوذات پیروی می‌کند، امام و پیشوای در علم نمی‌باشد و در کتابش گمان کرده که عده‌ای از صحابه و تابعین با وی در این زمینه هم رای می‌باشند. از اینرو از ابن مسعود و مسروق و عمر بن عبدالعزیز در مورد این فرموده‌ی الله متعال ﴿أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ روایت می‌کند که مقصود از آن ضایع کردن نماز از وقتش می‌باشد و اگر آن را ترک کنند، قطعا با ترک آن از جمله‌ی کفار می‌باشند([248]). در حالیکه وی در مورد تکفیرکسی که عمدا نماز را ترک کرده و از اقامه‌ی آن ابا می‌ورزد، و همچنین از قتل چنین شخصی، زمانیکه به وجوب آن اقرار دارد، صحبت نمی‌کند، که در حقیقت با آن‌ها مخالفت کرده است، پس چگونه به آن‌ها احتجاج می‌کند؟

به هر حال واضح است کسی که قضایی نماز را به جا آورد، در حقیقت از ضایع کردن آن توبه کرده است. الله متعال در سوره طه آیه 82 می‌فرماید: ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ ٨٢﴾ من قطعاً (با غفران عظيمي كه دارم) مي‌آمرزم كسي را كه (از كفر وگناه خود) برگردد و (به بهترين وجه) ايمان بياورد و كارهاي شايسته بكند و سپس راهياب بشود (و اين راه را تا آخر زندگي ادامه دهد). و کسی که نماز را ضایع کرده برای وی توبه‌ای جز ادای آن نمی‌باشد، همانطور که توبه‌ی از دِین اشخاص، جز با ادای آن دین به صاحبش، صحیح نمی‌باشد. و هرکس نمازی را که نسبت بدان کوتاهی کرده، قضایش را به جا آورد، در حقیقت توبه کرده و عمل صالح انجام داده است و الله متعال اجر و پاداش کسی را که عمل نیکو انجام داده، ضایع نمی‌گرداند.

و از سلمان ذکر کرده که گفت ([249]): نماز، میزان است، هرکس آن را کامل انجام دهد، اجر وی کامل داده می‌شود، و هرکس از آن بکاهد، قطعا آنچه را که الله متعال در مورد کاهندگان و مطففین فرموده است، می‌دانید. که در این خبر هم حجتی برای وی نمی‌باشد، چرا که ظاهر معنای آن اینست که، مطفف و کسی که از نمازش می‌کاهد، گاهی شخصی می‌باشد که با کامل نکردن رکوع و سجده و حدود نماز، از آن می‌کاهد گرچه نماز را در وقتش می‌خواند.

و از ابن عمرt روایت می‌کند که گفت: برای کسی که نماز را در وقتش نخواند، نمازی نیست. در این مورد همچنین می‌گوییم: که این قول ابن عمرt بدین معناست که: برای وی نمازی که اجزایش کامل باشد، نیست، همانطور که در حدیث آمده است([250]): (لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ) برای همسایه‌ی مسجد، نمازی جز نمازی که در مسجد بخواند، نیست. و مانند آن این حدیث می‌باشد ([251]): (لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ) کسی که امانت دار نیست، ایمان ندارد.

و کسیکه نماز را قضا کند، در حقیقت آن را خوانده است و از عمل بدی که با ترک نماز مرتکب شده توبه کرده است. و هرآنچه که وی در این زمینه ذکر کرده، صحیح نبوده و درهیچ یک از آن‌ها برای وی حجتی نمی‌باشد، چرا که ظاهر آن خلاف آنچیزی است که تاویل کرده است.

 دلایل کسانی که از قضای نمازی که عمدا ترک شده، منع می‌کنند:  

کسانی که از قضای نمازی که عمدا ترک شده، منع می‌کنند در مورد صحت و مقبولیت خواندن نماز پس از وقتش می‌گویند: درحقیقت درخشیده و خط و نشان کشیده‌اید، درحالیکه در حکایت حقیقت سخن ما، و در آنچه که از مذاهب سلف نقل کردیم و در مورد دلایل ما، انصاف را رعایت نکردید. براستی که نه ما و نه احدی از اهل اسلام به هیچ وجه نگفته است که با خروج وقت، نماز از ذمه‌ی شخص ساقط می‌گردد و وجوب آن بر وی باقی نمی‌ماند تا با آنچه که کسب کرده اید، برما بتازید و به روشی ناخوشایند ما را محکوم و مورد انتقاد قرار دهید. بلکه سخن ما و سخن کسی که از ما حکایت می‌کند، در واقع سخن صحابه و تابعین می‌باشد که در مورد کسی که نماز را به تاخیر انداخته و آن را فوت می‌کند، بسیار از سخن شما شدیدتر می‌باشد. بدین گونه که کسیکه اینچنین عمل می‌کند، حتما عقوبت این عملش را می‌چشد و گناهی را به دوش می‌کشد که هیچ راهی برای جبران آن جز با توبه و عملی که آن را از سر بگیرد، نیست.

درحقیقت ادله ای در این زمینه ذکر شد که هیچ راهی برای شما در رد آن‌ها نمی‌باشد، اگر راهی در رد آن‌ها یافتید، پس درود و سلام بر علم باد، هرکجا و همراه هرکسی که باشد. مقصود فقط طاعت الله و رسولش و شناخت آنچه که با آن آمده است، می‌باشد. در اینجا آنچرا که در کلام شما مقبول و مردود می‌باشد، بیان می‌کنیم:

1-   اما آنچه که از خوشحالی ابن عباس روایت کردید و گفتید که خوشحالی وی از نمازی که پس از طلوع خورشید خوانده شد، بدین سبب بود که رسول الله با خواندن نماز در این وقت در واقع اصحابش را که مبلغین از جانب ایشان به سوی امت بودند - آگاه کردند که مقصود الله متعال از بندگانش در مورد نماز- با وجود معین بودن وقتش - آنست که هرکس نماز را در وقتش نخواند، حتما باید قضایش را به جا آورد، و فرقی نمی‌کند که از آن نماز خواب مانده ویا اینکه عمدا آن را ترک کرده است.

این فهم از کلام ابن عباسt جز گمانی محض از جانب شما نمی‌باشد که گمان کردید که مقصود ابن عباسt آن بوده است. واضح است که کلام ابن عباسt به هیچ وجه براین مساله دلالت ندارد و او چنین احساسی نداشته است؛ شاید این خوشحالی بزرگ ابن عباس از این نماز، تنها بدین سبب بوده که این نماز قضا شده را همراه رسول اللهﷺ‬و اصحابش خوانده و عملی همچون عمل آن‌ها انجام داده است و بدین سبب برای وی همچون دیگر صحابه دو اجر حاصل شده است، و این ویژگی خاصی برای آن نماز بود و در واقع تنبیهی برای شنونده بود تا گمان نکند که آن نماز با وجودیکه در وقت نیمروز و بعد از طلوع خورشید خوانده شد، ناقص بوده و هیچ اجری در آن نیست. بر این اساس بود که ابن عباسt گفت: این نماز مرا بیشتر از دنیا و آنچه که درآنست، خوشحال ساخت.

و آنچه که شما از کلام ابن عباسt فهمیدید، نسبت به این فهم از کلام وی سزاوارتر و شایسته‌تر نمی‌باشد، و شاید مقصودش از این کلام آن بوده که این عمل رحمتی از جانب الله متعال بر این امت بوده، تا اینکه هرکس به سبب خواب از خواندن نماز محروم شد، بدان عمل اقتدا کرده و با تاخیر در جبران آن کوتاهی نکند. بنابراین، کجای کلام وی بر این دلالت دارد که سرور و خوشحالی او به سبب این نماز بر این اساس بوده که هرکس نماز نخواند، و عمدا نماز شب را به روز و نماز روز را تا شب به تاخیر اندازد، نمازش صحیح بوده و قبول می‌شود و مسئولیت وی در قبال آن برطرف می‌شود؟ براستی که این فهم از کلام ابن عباسt بسیار عجیب می‌باشد، پس ما را آگاه کنید که چگونه این فهم از کلام ابن عباسt برای شما حاصل شده و از چه راهی آن را فهمیدید؟

2-   اما اینکه گفتید نسیان در لغت عرب به معنای ترک می‌باشد و برای آن به این فرموده­ی الله متعال استشهاد کردید: ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡۚ﴾ تا آخر کلام.

آری به الله سوگند، نسیان در قرآن بر دو وجه می‌باشد: نسیان ترک و نسیان سهو. لیکن حمل کردن نسیان و فراموشی که در احادیث قضای نماز ذکر شده، بر فراموشی که از روی عمد باشد، به چهار دلیل باطل می‌باشد:

الف) رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند. این جمله تصریح دارد که مقصود از نسیان و فراموشی که در حدیث ذکر شده، فراموشی است که از روی سهو رخ داده است نه عمد. وگرنه این قول رسول اللهﷺ‬ (إِذَا ذَكَرَهَا) کلامی بی‌فایده بود، و هرگاه نسیان پس از ذکر و یادآوری آمده باشد، حتما مقصود از آن فراموشی است که از روی سهو باشد، همچنان که الله متعال در سوره کهف آیه 24 می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾ [الكهف: 24] و چون دچار فراموشي شدي (وإِن شَآءَ الله را نگفتي، همين كه به يادت آمد)، پروردگارت را به خاطر آور. وهمچنین این معنی در این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ نیز می‌باشد ([252]): (فَإِذَا نَسِيتُ فَذَكِّرُونِي) پس هر گاه (در نمازچیزی را) فراموش کردم، مرا ياد آوري کنيد.

ب) رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([253]): (فَكَفَّارَتُهَا أَنْ يُصَلِّيَهَا إِذَا ذَكَرَهَا) کفاره‌ی نمازی که آن را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده، آنست که هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند. واضح است که هرکس نماز را عمدا ترک کند و آن را پس ازوقتش بخواند، نماز خواندن وی پس از وقتش، گناه فوت کردن نماز را از او نمی‌پوشاند. و در این مساله بین امت خلافی نیست و نسبت دادن این معنا از حدیث به رسول اللهﷺ‬ جایز نمی‌باشد که حدیث بر این حمل شود که: هرکس نماز را عمدا ترک کند، تا اینکه وقتش خارج شود، کفاره‌ی گناه فوت کردن نماز، خواندن آن پس از وقتش می‌باشد. براستی که قبح این سخن در برابر آنچه که ما گفتیم که چنین نمازی قبول نشده و به صاحبش نفع نمی‌رساند و آن را بر ما زشت و قبیح دانستید، بزرگتر می‌باشد.

ج) در حدیث، کسی که نماز را فراموش کرده در برابر کسی که از نماز خواب مانده، آمده است، و این مقابله مقتضی آنست که فراموشی از روی سهو بوده است نه عمد. همانطور که جملگی اهل شرع می‌گویند: کسی که خواب مانده و فراموش کرده، مواخذه نمی‌شوند.

د) هرگاه در کلام شارع، بر فراموش کار احکامی تعلق گیرد، حتما مقصود از آن کسی می‌باشد که از روی سهو دچار فراموشی شده است و این قاعده در جمیع کلام شارع جاری می‌باشد. همچون اینکه رسول اللهﷺ‬ فرمودند([254]): (مَنْ نَسِيَ وَهُوَ صَائِمٌ، فَأَكَلَ أَوْ شَرِبَ، فَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ، فَإِنَّمَا أَطْعَمَهُ اللهُ وَسَقَاهُ) هر شخص روزه داري كه از روي فراموشي چيزي بخورد يا بياشامد روزه‌ي خود را تمام كند زيرا (در حقيقت) الله تعالي به او طعام و شراب داده است.       

3-   اما اینکه گفتید: و الله متعال حکم آندو (عامد و فراموش کار) را درمورد نماز که برای آن وقت تعیین شده و روزه فرضی که وقت آن رمضان است، بر زبان رسولش یکسان قرار داده است، بلکه هریک از آندو پس از خروج وقتش قضا می‌شود. بدین گونه که در مساله به جا آوردن قضا، در باب نماز در مورد کسی که از نماز خواب مانده و یا اینکه آن را فراموش کرده تصریح شده، همانطور که وصف کردیم، و در باب روزه در مورد مریض و مسافر نیز بدان تصریح شده است و امت اجماع کرده و همگی نقل کرده‌اند که هرکس ماه رمضان را عمدا روزه نگیرد، درحالیکه برفرضیت آن مومن باشد و تنها از روی شرارت و سرکشی آن را ترک کرده و پس از آن توبه کند، بر وی قضای رمضان واجب است و کسی که نماز را عمدا ترک می‌کند نیز اینچنین است. تا پایان کلام.

جواب آن از چند وجه می‌باشد:

اینکه الله متعال بین کسی که نماز و روزه را عمدا ترک می‌کند و بین کسی که از روی فراموشی آن‌ها را ترک می‌کند، مساوی قرار داده است، سخن باطلی است. والله متعال به هیچ عنوان بین این دو مساوی قرار نداده و کلام ما در مورد کسی که عمدا نماز را ترک کند، آنست که وی گنه کار بوده و سرکشی کرده و بسیار کوتاهی ورزیده است. از اینرو کجا الله متعال بین حکم آندو در نماز و روزه مساوی قرار داده است؟

اما این سخنتان که در این مساله بر کسی که خواب مانده و یا فراموش کرده تصریح شده، همانطور که گذشت، مقصود از نسیان و فراموشی که در حدیث ذکر شده، نسیان سهو می‌باشد که همچون خواب می‌باشد نه فراموشی که از روی عمد بوده است و حمل آن بر اینکه از روی عمد بوده به هیچ وجه صحیح نبوده و عامد در آن راهی ندارد. اما رخصتی که در مورد روزه رمضان در باب افطار برای مریض و مسافر بدان تصریح شده، اگر چه آندو روزه را عمدا افطارمی کنند، بازهم این امکان وجود ندارد که حکم کسی که نماز را عمدا ترک می‌کند از آن‌ها گرفته شود، و الله متعال و رسولشﷺ‬ بین کسی که نماز را عمدا و از روی سرکشی ترک کرده تا اینکه وقتش خارج شده و بین کسی که روزه را به سبب بیماری یا مسافرت ترک کرده، مساوی قرار نداده‌اند تا اینکه حکم یکی از دیگری گرفته شود. ازاینرو کسی که روزه را به سبب بیماری یا سفر به تاخیر انداخته، همچون کسی است که نماز را به سبب خواب یا فراموشی به تاخیر انداخته است و درحقیقت این دو هستند که الله متعال و رسولشﷺ‬ حکمشان را مساوی قرار داده‌اند، که الله متعال در مورد حکم مریض و مسافر در باب روزه تصریح فرموده که آندو معذور می‌باشند و رسول اللهﷺ‬ در مورد حکم کسی که نماز را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده، تصریح کردند که هردو در تاخیر نماز معذور می‌باشند. که درحقیقت این دو گروه را در باب نماز و روزه با هم مساوی قرار داده‌اند. لیکن، کجا عامد تفریط کننده‌ی گنه کار با مریض و مسافر و کسی که از نماز خواب مانده و یا آن را فراموش کرده، که همه‌ی این‌ها معذور می‌باشند، مساوی قرار داده شده؟ و این موضوع را این مساله بیشتر واضح می‌کند که گاهی افطار کردن به سبب مریضی واجب می‌باشد، و از اینرو روزه بر وی حرام می‌باشد­­­­­ و افطار در سفر در نزد عده‌ای از سلف و خلف ­­یا واجب می‌باشد یا اینکه   افطار کردن را بهتر می‌دانند و یا اینکه در نزد آن‌ها هر دو چه افطار و یا روزه گرفتن، یکسان می‌باشد و یا اینکه برخی از آن‌ها معتقدند که بر کسی که مشقتی بر وی نیست، گرفتن روزه بهتر می‌باشد. به هرحال ملحق کردن کسی که عمدا و عدوانا نماز و روزه را ترک می‌کند به کسی که معذور می‌باشد، از فاسدترین ملحقات و باطل‌ترین قیاسها می‌باشد و این چیزی است که بر هیچ عالمی پوشیده نیست.

و اینکه گفتید: امت اتفاق کرده و همه و همه نقل کرده‌اند که هرکس ماه رمضان را عمدا روزه نگیرد چه از روی کوتاهی و یا به سبب غرور و سرکشی، و سپس توبه کرده، براو قضای آن لازم می‌باشد.

به شما گفته می‌شود: ده نفر از اصحاب رسول اللهﷺ‬، قطع نظر از دیگران را یافتیم که بدین مساله تصریح کرده‌اند. (عدم قضای روزه‌ای که عمدا ترک شده). که هرگز راهی به سوی آن نیافتید. و ائمه همچون امام احمد و شافعی و غیر ایشان ادعای این اجماعات که حاصل آن عدم علم به خلاف و نه علم به عدم خلاف است، را انکار کرده‌اند. بنابراین راهی به سوی ادعای اینچنین اجماعاتی نیست مگر در مسائلی که با علم ضروری و یقینی دانسته شود که رسول اللهﷺ‬ با آن آمده‌اند. اما درمورد آنچه که بر آن ادله‌ی شرعی وارد شده است، بر هیچ کس جایز نیست که به سبب عدم علم به کسی که در مورد آن سخن گفته، حکمش را نفی کند. چرا که دلیل، اتباع مدلولش را واجب می‌کند و صحیح نیست که عدم علم نسبت به کسی که در مورد آن موضوع سخن گفته، به عنوان عدم معارض در آن زمینه تلقی گردد. و این طریق همه‌ی ائمه ای است که بدانها اقتدا می‌شود.

امام احمد در روایتی که فرزندش عبدالله روایت کرده، می‌گوید: هرکس ادعای اجماع کند، دروغگو است، ممکن است مردم اختلاف کرده باشند. این نیز دعوای بشر مریسی و اصم می‌باشد. لیکن بگوید: در این مساله اختلافی دربین مردم نمی‌دانم. شاید اختلافی که موجود است، به وی نرسیده باشد ([255]). و در روایت مروزی می‌گوید: چگونه برای فردی جایز است که بگوید: اجماع شده؟ هرگاه شنیدید که می‌گویند: اجماع شده، آن‌ها را متهم کنید؛ اگر بگوید در این زمینه مخالفی را نمی‌شناسم، سالم‌تر است. و در روایت ابی طالب می‌گوید: این ادعای اجماع دروغ است، چه چیزی او را آگاه کرده که مردم اجماع کرده‌اند؟ لیکن بگوید: در این مساله اختلافی را نمی‌دانم. چرا که این از آن سخنش بهتر می‌باشد که: مردم اجماع کرده‌اند. و در روایت ابی الحارث می‌گوید: برای هیچ کس شایسته نیست که ادعای اجماع کند، ممکن است مردم اختلاف کرده باشند.

و امام شافعی در حین مناظره با محمد بن حسن فرمود: برای هیچ کس جایز نیست که بگوید: اجماع کرده‌اند، تا اینکه اجماع آن‌ها را در سرزمین‌ها بداند، دور بودن و نزدیک بودن خانه در قبول کردن اقوال اعتبار ندارد مگر اینکه گروهی از گروه دیگر نقل اقوال کنند. امام شافعی می‌گوید: محمد بن حسن به من گفت: این بسیار دشوار است؟ بدو گفتم: با وجود سختی‌اش موجود نیست. و امام شافعی در جایی دیگر می‌فرماید: ضعف ادعای اجماع آشکار و واضح می‌باشد و از کسی که با ایشان در این باب مناظره می‌کرد چیزهایی خواست که وی عاجز ماند. مناظر به ایشان گفت: آیا اجماعی هست؟ گفتم: بله، الحمدلله بسیار است، در مورد همه‌ی فرائضی که درمورد آن‌ها گنجایش جهل نمی‌باشد، اجماع می‌باشد. و این همان اجماعی است که هرگاه بگویی مردم اجماع کرده‌اند، هیچکس را نمی‌یابی که به تو بگوید: در این مورد اجماع نیست. بنابراین در مورد ادعای اجماع، این همان راهی است که بر اساس آن هرکس ادعای اجماع کند، تصدیق می‌شود.

ایشان پس از سخنان طولانی که در مناظره‌اش ذکر می‌کند، می‌گوید: آیا در معیوب و ناقص بودن اجماع، برایت همین کافی نیست که از اصحاب رسول اللهﷺ‬ پس از ایشان ادعای اجماع ثابت نشده است مگر در آنچه که هیچکس درآن مورد اختلافی ندارد، (همچون نماز، روزه، زکات، حج و...) تا اینکه زمانه‌ی شما رسید؟ مناظر به ایشان گفت: برخی از شما ادعای اجماع می‌کنید. ایشان فرمود: آیا از آنچه که ادعا شده، تعریف می‌کنی؟ گفت: نه. ایشان گفتند: پس چگونه در آنچه از اجماع که بدان استدلال کردی، داخل می‌شود، درحالیکه عیب آن بر تو واضح و آشکار شد. پس هرگاه گفتی در فلان مساله اجماع است، این رای و نظر را در نزد خودت نیکو مشمار، چرا که در پیرامون خود کسی را می‌یابی که به تو بگوید: معاذالله، اگر در این مساله اجماع باشد؟

و امام شافعی در رساله‌اش می‌گوید: آنچه که در مورد آن خلاف دانسته نشده، پس در آن اجماعی نیست.

این کلام ائمه‌ی اهل علم در مورد ادعای اجماع بود، همانطور که مشاهده کردی.

به اصل کلام و مقصود اصلی بازگشته و می‌گوییم: چه کسی از اصحاب رسول اللهﷺ‬ گفته است: هرکس نماز را عمدا و بدون عذر ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود، و آن را پس از وقتش بخواند، این نماز از وی قبول شده و به صاحبش نفع رسانده و با خواندن آن پس از وقتش بری الذمه می‌گردد؟

الله متعال می‌داند که هیچیک از صحابه را نیافتیم که بدان سخن گفته باشد. درحالیکه از صحابه و تابعین برخلاف آن را نقل کردیم که حکایت آن گذشت.

و حسن بدانچه که ما گفتیم تصریح کرده است، محمد بن نصر مروزی در کتابش در باب نماز می‌گوید ([256]): اسحاق روایت کرده که نضر از اشعث از حسن روایت کرده که گفت: هرگاه شخصی یک نماز را عمدا ترک کند، براستی که آن را قضا نمی‌کند.

محمد می‌گوید: این قول حسن احتمال دو معنا را دارد:

معنای اول:  وی کسی را که نماز را عمدا ترک کند، تکفیر می‌کند که بر این اساس بر وی قضایی نیست، چرا که کافر به قضای آنچه که در حال کفرش ترک کرده، پس از اسلام آوردن امر نشده است.

معنای دوم: احتمال دیگر آنست که وی این شخص را باترک نماز کافر نمی‌داند. بلکه معتقد است که الله متعال تنها نماز را در وقتی معلوم فرض کرده است؛ پس هرگاه به گونه‌ای ترک شود که وقتش از بین رود، به سبب ترک نماز فرض که در وقتی معین بدان امر شده، دچار معصیت گشته است. و اگر آن را پس از وقتش بخواند، درحقیقت نماز را، دروقتی که بدان امر نشده خوانده است، از اینرو این گونه عملکرد وی، که آنچرا که بدان مامور نشده را به جای آنچه که بدان مامور شده انجام دهد، به وی نفعی نمی‌رساند. و اگر علما بر خلاف آن اجماع نکرده بودند، این قول عجیبی نبود.

محمد می‌گوید: کسیکه درمورد قضای نمازی که عمدا ترک شده اینگونه اعتقاد داشته باشد، بر اساس قیاس باید درمورد نماز کسی که از آن خواب مانده و یا نماز را فراموش کرده تا اینکه وقتش خارج شده، نیز اینچنین می‌گفت، که قضای این دو نیز واجب نمی‌باشد، البته اگر این خبر از رسول اللهﷺ‬ روایت نمی‌شد که فرمودند: (مَنْ نَامَ عَنْ صَلَاةٍ أَوْ نَسِيَهَا فَلْيُصَلِّهَا إِذَا اسْتَيْقَظَ أَوْ ذَكَرَ) هرکس از نماز خواب ماند یا آن را فراموش کرد، هرگاه بیدار شد و یا آن را به یاد آورد، بخواند. و همپنین اگر این خبر که رسول اللهﷺ‬ از نمازصبح خواب ماندند و قضای آن را پس از وقتش به جا آوردند، نمی‌بود. پس وقتی که از رسول اللهﷺ‬ در این مورد روایت شده، قضای آن بر کسی که آن را ترک کرده، واجب بوده و بهره‌ی رای و نظر در این مورد باطل می‌باشد.

درحقیقت محمد خلاف را در این مساله صریحا نقل کرده و گمان کرده که امت بر خلاف آن اجماع کرده‌اند که این گمان وی احتمال دو معنا را دارد:

1-   وی معتقد است که اجماع پس از خلافی که بوده، منعقد شده است.

2-   و یا اینکه او معتقد است که مخالفت یک نفر در منعقد شدن اجماع خللی وارد نمی‌کند.

که در این دو مساله نزاع معروفی می‌باشد.

اما اینکه محمد می‌گوید: اگر خبر نمی‌بود، قیاس مقتضی آن بود که کسی که خواب مانده و فراموش کرده نیز همچون کسی که نماز را عمدا ترک کرده، قضای نماز را به جا نیاورد. باید گفت: اینگونه که گمان می‌کنید، نیست چرا که وقت نماز برای کسی که خواب مانده و یا فراموش کرده، درحقیقت همان وقتی است که آن را به یاد آورده و متوجه آن شده است و  همانطور که گذشت برای وی وقتی غیر از آن نمی‌باشد، والله اعلم.

اما اینکه گفتید: که همه و همه نقل کرده‌اند و امت اجماع کرده‌اند که هرکس ماه رمضان را به عمد و از روی سرکشی و شرارت روزه نگیرد، بر وی قضای آن لازم است.

باید گفت: اگر این مساله از اصحاب رسول اللهﷺ‬ روایت شده، پس نقل آن کجاست؟ درحالیکه اهل سنن و امام احمد در مسند از ابوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ روایت می‌کنند که فرمودند ([257]): (مَنْ أَفْطَرَ يَوْمًا مِنْ رَمَضَانَ فِي غَيْرِ رُخْصَةٍ رَخَّصَهَا اللَّهُ لَهُ لَمْ يَقْضِ عَنْهُ صِيَامُ الدَّهْرِ) هرکس روزی را در رمضان بدون رخصت الهی و مجوز شرعی که الله متعال برای وی مقرر کرده، افطارکند، اگر تمام ایام روزه باشد، نمی‌تواند قضای آن را به جا آورد. و این روایت معروف است. بنابراین کجاست روایتی که از رسول اللهﷺ‬ یا از اصحاب ایشان وارد شده که بیانگر این باشد که: هرکس رمضان یا برخی از آن را روزه نگیرد بر وی جایز است که به تعداد روزهایی که روزه نگرفته، روزه بگیرد؟

اما اینکه گفتید: نماز و روزه دین ثابتی می‌باشند که حتما ادا می‌شوند، گرچه وقتی که برای آن‌ها تعین شده، خارج شود، چرا که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (دَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى) دین الله متعال سزاوارتر است که ادا گردد.

در پاسخ می‌گوییم: این دلیل مبنی بر دو مقدمه می‌باشد:

الف) نماز و روزه دیون ثابتی بر ذمه‌ی کسی است که آن را عمدا ترک کند.

ب) این دین قابل ادا می‌باشد، پس ادای آن واجب می‌باشد.

اما مقدمه­ی اول: که در آن نزاعی نیست و از اهل علم کسی را سراغ نداریم که بگوید: با تاخیر کردن در وقت، نماز از ذمه‌ی وی ساقط می‌شود. درحالیکه شما گمان بردید که ما بدان معتقدیم، و بدین سبب ما را به باد انتقاد گرفته و هیاهو به پا کردید، با وجودیکه نه ما و نه احدی از اهل اسلام بدان سخن نگفته‌اند.

اما مقدمه­ی دوم: که در آن نزاع می‌باشد، و شما در این باب دلیلی اقامه نکردید و بلکه ادعایتان بر آن، خود ادعایی است که محل نزاع می‌باشد. قابل ادا بودن این نماز را مقدمه ای از مقدمات دلیل قرار داده و حکم (وجوب ادا) را با خودش ثابت کرده اید.

درحالیکه منازعین شما در این مساله می‌گویند: برای مکلف راهی به سوی جبران نمازی که فوت شده، باقی نمی‌ماند و الله متعال ادای این حق را جز در وقتی که برای آن تعیین کرده و جز با صفتی که آن را مشروع قرار داده، نمی‌پذیرد. و ادله ای که شنیدید، در این مساله اقامه شد. بنابراین دلیل بر اینکه این حق درغیر از وقتی که شرعا برای آن محدود قرار داده شده، قابل ادا بوده و انجام آن پس از خروج وقتش عبادت می‌باشد، چیست؟

اما این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ که: (فَاقْضِ اللَّهَ، فَهُوَ أَحَقُّ بِالقَضَاءِ)([258]) پس (دِينِ) خدا را قضا کن چراکه دِيْنِ خدا براي ادا کردن، شايسته‌تر است. و اینکه فرمودند: (دَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى). باید گفت که رسول اللهﷺ‬ آن را در حق معذور فرمودند نه کسی که در ادای آن کوتاهی کرده است.

و ما می‌گوییم: به مانند اینچنین دیونی، قضایش قبول می‌شود. چرا که رسول اللهﷺ‬ این حدیث را در مورد نذر مطلق فرمودند که برای آن مدت زمان خاصی که دو طرف آن معین شده باشد، وجود ندارد. در صحیحین از ابن عباسt روایت است که فرمود([259]): زنی گفت: یارسول الله، مادرم در حالی فوت شد که بر ذمه‌اش روزه‌ی نذر بود، آیا می‌توانم به جای او روزه بگیرم؟ فرمودند: (أَرَأَيْتِ لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكِ دَيْنٌ فَقَضَيْتِيهِ، أَكَانَ يُؤَدِّي ذَلِكِ عَنْهَا؟) اگر مادرت بدهکار می‌بود و بدهکاری‌اش را می‌پرداختی، ازجانب او ادا نمی‌شد؟ گفت: بله، فرمودند: (فَصُومِي عَنْ أُمِّكِ) پس از جانب مادرت روزه بگیر.

و در روایتی آمده است([260]): زنی در دریا سفر کرد، پس نذر کرد، اگر الله متعال وی را از دریا نجات دهد، یک ماه روزه بگیرد که الله متعال وی را نجات داد. پس از این روزه نگرفت تا اینکه مرد. پس دختر یا خواهرش نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و این مساله را با رسول اللهﷺ‬ در میان گذاشتند. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (صُومِي عَنْهَا) از جانب وی روزه بگیر.

همچنین به قضای حج که از این نوع دیون بوده و وقت آن جز با اتمام عمر تمام نمی‌شود، نیز امر شده است. در مسند و سنن([261]) از عبدالله بن زبیرt روایت شده که گفت: مردی از قبیله‌ی خثعم نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و گفت: پدرم در حالی اسلام را درک کرد که مردی پیر بوده و استطاعت سفر کردن را نداشت در حالیکه حج بر او فرض بود، آیا می‌توانم از جانب او حج را به جا آورم؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (أَنْتَ أَكْبَرُ وَلَدِهِ؟) تو بزرگترین فرزندش هستی؟ گفت: بله، پس فرمودند: (أَرَأَيْتَ لَوْ كَانَ عَلَى أَبِيكَ دَيْنٌ فَقَضَيْتَهُ عَنْهُ، أَكَانَ ذَلِكَ يُجْزِئُ عَنْهُ؟) اگر پدرت بدهکار می‌بود و و بدهکاری‌اش را می‌پرداختی، ازجانب او کافی نبود؟ گفت: بله، فرمودند: (فَاحْجُجْ عَنْهُ) پس از جانب وی حج کن.

و از ابن عباسt روایت است([262]) که زنی از قبیله‌ی جهینه نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و گفت: مادرم نذر کرده بود که حج کند که حج نکرد تا مرد، آیا از جانب وی حج را به جا آورم؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (نَعَمْ حُجِّي عَنْهَا، أَرَأَيْتِ لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكِ دَيْنٌ أَكُنْتِ قَاضِيَةً؟ اقْضُوا اللَّهَ فَاللَّهُ أَحَقُّ بِالوَفَاءِ) آری، از جانب وی حج کن، اگر مادرت بدهكار مي‌بود، آيا بدهكاريش را پرداخت نمي‌كردي؟ پس وام خدا را ادا كن. زيرا اداي حق خدا، واجب‌تر است.

همچنین از ابن عباسt روایت است([263]) که گفت: مردی نزد رسول اللهﷺ‬ آمد و گفت: پدرم در حالی مرد که حج اسلام بر عهده‌ی وی بود. آیا به جای او حج کنم؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ أَبَاكَ تَرَكَ دَيْنًا عَلَيْهِ أَقَضَيْتَهُ عَنْهُ؟) اگر پدرت پس از مردن دینی را از خود برجای گزارده باشد، آیا آن را از جانب وی نمی‌پردازی؟ گفت: بله می‌پردازم. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (فَاحْجُجْ عَنْ أَبِيكَ) پس از جانب پدرت حج کن.

ما نیز در مورد چنین دینی که قابل ادا باشد، می‌گوییم: دین الله سزاوارتر است که ادا گردد. بنا بر آنچه گفته شد، واضح گردید که قضایی که در این احادیث بدان اشاره شد، قضای عباداتی است که طرفین وقتش محدود نمی‌باشد. درحالیکه کسی که نماز - عبادتی که از لحاظ وقت دو طرف آن محدود می‌باشد - را عمدا ترک می‌کند، در واقع با فوت کردن آن از روی غرور و سرکشی، علنا مرتکب معصیت الله متعال شده است، ازاینرو این نوع دین مستحق آنست که در زمره‌ی قضای عباداتی که وقت آن محدود نمی‌باشد، به شمار نیامده و از صاحبش قبول نشود مگر اینکه قضای آن را بر صفتی که مشروع قرار داده شده (به سبب خواب یا فراموشی) به جا آورد، بر این اساس اگر قضای آن را بر غیر از آن صفت انجام دهد، بدو نفع نمی‌رساند.

4- اما اینکه گفتید: درصورتیکه خواب مانده و کسی که نماز را فراموش کرده - درحالی که هردو معذور می‌باشند - نماز را پس از خروج وقتش قضا می‌کنند، کسی که عمدا نماز را ترک می‌کند، بر قضا کردن آن سزاوارتر می‌باشد.

پاسخ آن از چند وجه می‌باشد:

الف) معارضه و مخالفت با آنچه که صحیح‌تر و یا به مانند آن می‌باشد؛ و آن اینکه گفته شده: از صحت و قبولی قضای نماز پس از وقت، توسط کسی که معذور و مطیع الله و رسولشﷺ‬ بوده و در انجام آنچه که بدان امر شده کوتاهی نکرده، قبولیت و صحت نماز کسی که از حدود الله متعال تجاوز کرده و امرش را ضایع گردانیده و حقش را عمدا و عدوانا ترک کرده لازم نمی‌آید. بنابراین قیاس کردن کسی که عمدا نماز را ترک کرده به کسی که با فوت شدن غیر عمدی نماز، معذور می‌باشد، در قبولیت و صحت عبادت و بری الذمه شدن وی، از فاسد‌ترین قیاس‌ها می‌باشد.

ب) کسی که به سبب خواب یا فراموشی معذورمی باشد، در واقع نماز را در غیر از وقت خودش نمی‌خواند، بلکه نماز را در وقتی که الله متعال برای او مشخص کرده، می‌خواند و وقت نماز در حق وی زمانی می‌باشد که از خواب بیدارشده و یا آن را به یاد می‌آورد. همانطور که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ نَسِيَ صَلَاةً فَوَقْتُهَا إِذَا ذَكَرَهَا) هرکس نماز را فراموش کرد، وقت آن زمانی است که آن را به یاد آورد.

بنابراین وقت دو نوع می‌باشد: وقت اختیار و وقت عذر. که وقت کسی که خواب مانده و یا دچار فراموشی شده زمانی است که از خواب بیدار شده و یا آن را به یاد آورد و در اینصورت فرد معذور نماز را جز در وقتش نخوانده است. براین اساس چگونه کسی که عمدا و عدوانا نماز را ترک کرده و آن را در غیر وقتش می‌خواند بروی قیاس می‌شود؟

3-   شریعت در مصادر و موارد مختلف بین عامد و فراموش کار و بین معذور و غیر آن فرق گذاشته است و این چیزی نیست که مخفی باشد، بنابراین الحاق یکی بر دیگری جایز نیست.

4-   ما قضای نماز را از کسی که عمدا در ادای آن کوتاهی کرده، ساقط نکردیم و کسی را که معذور است بدان امر نکردیم تا اینکه آنچه ذکر کردید حجتی بر علیه ما باشد، بلکه متجاوز سهل انگار را بر وجهی که راهی برای وی به سوی جبران آن نباشد، ملزوم می‌کنیم تا شدت عملی در حق وی باشد و قضای آن را برای معذوری که کوتاهی نکرده، جایز می‌دانیم.

5-   اما استدلالتان به این حدیث که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ أَدْرَكَ مِنَ الصُّبْحِ رَكْعَةً قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَقَدْ أَدْرَكَ الصُّبْحَ، وَمَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ العَصْرِ قَبْلَ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ، فَقَدْ أَدْرَكَ العَصْرَ)([264]).

باید گفت چه چیزی از حدیث آنچرا که گفتید، تایید کرده و صحیح می‌داند! آنچرا که مقتضی قول شما در حدیث باشد، نمی‌بینم، چرا که شما می‌گویید: اینچنین شخصی نماز را به طور کامل درک کرده است، گرچه چیزی از وقتش را درک نکرده باشد، بدین معنا که وی حتی با خواندن نماز به طور کامل پس از وقتش آن را درک کرده و این نماز وی صحیح بوده و او را بری الذمه می‌کند. بنابراین اگر خواندن نماز پس از وقتش صحیح می‌بود و از صاحبش قبول می‌شد، در حدیث ادراک نماز، به یک رکعت دروقتش معلق نمی‌شد. و این واضح است که رسول اللهﷺ‬ نفرمودند، هرکس یک رکعت از نماز عصر را درک کرد، نمازش بدون گناه صحیح می‌باشد، بلکه وی به سبب تاخیر عمدی درنماز تا آخر وقت، گنه کار می‌باشد، چرا که وی امر شده که همه‌ی نماز را در وقتش بخواند.

پس دانسته شد که ادراک نماز، گناه تاخیر عمدی آن را از وی دور نمی‌کند، بلکه وی در چنین حالتی نماز را در حالی درک کرده که گنه کار می‌باشد. و اگر خواندن نماز پس از غروب صحیح می‌بود، تفاوتی میان اینکه یک رکعت از آن را در وقتش درک کند یا اینکه چیزی از نماز را در وقتش درک نکند، نبود.

اما اگر بگویید: تفاوت تنها درگناه می‌باشد، به گونه‌ای که اگر نماز را تا پس از غروب به تاخیر اندازد، گناهش بیشتر می‌باشد، در پاسخ گفته شده: رسول الله بین ادراک یک رکعت و یا عدم آن به سبب کم یا زیاد بودن گناه فرق نگذاشتند، بلکه در ادراک و عدم ادراک نماز بین کسی که یک رکعت را دروقت دریافته و کسی که حتی یک رکعت هم در وقت آن درنیافته است، فرق گذاشته‌اند. و شکی نیست که گناه کسی که تمام نماز را از وقتش فوت می‌کند بزرگتر از کسی است که اکثر نماز را از وقتش فوت می‌کند و گناه کسی که اکثر نماز را در وقتش فوت می‌کند بزرگتر از کسی است که تنها یک رکعت از نماز را در وقتش فوت می‌کند. بنابراین ما از شما می‌پرسیم و می‌گوییم: این ادراکی که با یک رکعت حاصل شده چیست؟ آیا این ادراک گناه تاخیر عمدی آن را رفع می‌کند؟ که طبعا هیچکس بدین مساله قائل نیست، یا اینکه این ادراک مقتضی صحت است؟ که در اینصورت هیچ تفاوتی در آن بین کسی که نماز را به طور کلی فوت می‌کند و کسی که تمام نماز جز یک رکعت را فوت می‌کند، نیست؟

6-   اما استدلالتان به اینکه رسول اللهﷺ‬ در روز خندق بدون اینکه خواب و یا فراموشی در میان باشد، نماز را به تاخیر انداخته و پس از وقتش آن را قضا کردند.

در پاسخ  گفته شده: پروردگارا چقدر عجیب است، اگر ما همچون این سخنتان می‌آوردیم، قیامتتان را به پا می‌کردید و قیامت ما را نیز با تاختن بر ما به پا می‌کردید. چگونه بر کسی که نماز را فوت کرده و در این عمل عصیان و سرکشی الله متعال را مرتکب شده و از حدودش تجاوز کرده و مستوجب عقاب و عذاب می‌باشد به فوتی که از فرمانبردارترین خلق الله متعال و مورد رضایت‌ترین ایشان در نزد الله و متبع‌ترین ایشان در امر الله صادر شده، استدلال می‌کنید؟  درحالیکه ایشان در این تاخیر مطیع الله متعال و پیرو رضایت حق تعالی بودند؟

و این تاخیر رسول اللهﷺ‬ یا به خاطر فراموشی بوده و یا اینکه عمدا آن را به تاخیر انداختند و درهر دو تقدیر، به هیچ وجه برای شما در آن حجتی نمی‌باشد. چرا که اگر این تاخیر از روی فراموشی بوده، ما و سایر امت به موجب آن می‌گوییم: که فراموش کننده‌ی نماز هرگاه آن را به یاد آورد، می‌خواند و اگر عمدا بوده، آن تاخیر نمازاز وقتی به وقت دیگر که بدان اجازه داده شده، بوده است همچون تاخیر نماز ظهر تا وقت عصر و تاخیر مغرب تا وقت عشاء برای مسافر و معذور.

علما در مورد کسی که در حال جنگیدن با دشمن، وقت نماز بر او وارد شده، بر سه قول اختلاف کرده‌اند: الف) وی نماز را به تاخیر نیندازد و بر حسب حالی که در جنگ دارد، نماز بگزارد. وگفته‌اند: تاخیری که در روز خندق بوده، منسوخ می‌باشد و این مذهب امام شافعی و مالک و آنچه که در مذهب امام احمد مشهور است، می‌باشد.

ب) در این حالت نماز به تاخیر می‌افتد، همانطور که رسول اللهﷺ‬ نماز را در روز خندق به تاخیر انداختند و این مذهب امام ابوحنیفه می‌باشد.

قائلین به قول اول این نظر را اینگونه پاسخ داده‌اند: تاخیر نماز در روز خندق قبل از مشروع شدن نماز خوف بوده است، وقتی که نماز خوف مشروع شد، پس از آن حتی در یک غزوه نماز را به تاخیر نینداختند.

حنفیه نیز این استدلال را پاسخ داده و گفته‌اند: نماز خوف بر آن وجه، تنها برای زمانی مشروع قرار داده شده که هنوز جنگ درنگرفته و جوش نخورده است که در این زمان امکان آن هست که نماز خوف را آنگونه که الله متعال بدان امر کرده، خوانده شود بدینگونه که دو صف برپا شود که یک صف نماز می‌خواند و صف دیگر نگهبانی می‌دهد، اما در زمان درگیری و اوج جنگ اینگونه عمل کردن ممکن نیست. بنابراین تاخیر نماز در زمان اشتغال به جنگ با دشمن واقع می‌شود درحالیکه نماز خوف برای زمان روبرو شدن با دشمن قبل از شروع درگیری بین طرفین مشروع شده است. ازاینرو هریک از آن‌ها جایگاه خود را دارد.

ج) و گروه سوم گفته‌اند: اینچنین شخصی بین مقدم داشتن نماز و خواندن آن بر حسب حالش و بین تاخیر آن تا زمانیکه خواندن نماز برای وی مقدور شود، مخیر می‌باشد. این مذهب گروهی از اهل شام و یکی از دو روایتی که از امام احمد روایت شده، می‌باشد. چرا که صحابه م نیز اینگونه عمل کرده‌اند و آن در قصه‌ی بنی قریظه می‌باشد که ان شاءالله پس از اين، آن را ذکر می‌کنیم.

بنابراین اقوال سه گانه، هیچگونه حجتی برای گنه کار سهل انگارمتجاوز نمی‌باشد، کسی که قطعا عقوبت و عذاب الله متعال و گناه فوت کردن نماز به وی باز می‌گردد.

و درحقیقت بر اساس این اقوال، جواب استدلالتان به تاخیرعمدی نماز عصرتوسط صحابه تا بعد از غروب خورشید، خارج می‌شود؛ زمانیکه رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لا يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ الْعَصْرَ إِلاَّ فِي بَنِي قُرَيْظَةَ) هيچ كس نماز عصر را نخواند مگر در بني قريظه. که عده‌ای نماز را در راه خواندند و گفتند: تاخیر نماز از ما خواسته نشده، پس نماز را در راه خواندند و گروه دیگر از خواندن نماز جز در بنی قریظه امتناع ورزیدند. که بدین سبب نماز را پس از غروب در بنی قریظه خواندند. با این وجود رسول اللهﷺ‬ هیچ یک از دو گروه را سرزنش نکردند، چرا که گروهی که نماز را به تاخیر انداختند از رسول اللهﷺ‬ اطاعت کرده و بر این اعتقاد بودند که تاخیر این نماز واجب، و وقت آن زمانی است که بدان امر شده‌اند و آن رسیدن شان به بنی قریظه، می‌باشد.

با این وجود چگونه گنه‌کار سرکشی که از حدود الله متعال تجاوز کرده، برکسی که مطیع الله و رسولشﷺ‬ بوده و انجام دهنده‌ی امر الله و رسولشﷺ‬ می‌باشد، قیاس می‌شود؟ در نتیجه این از باطل‌ترین و فاسد‌ترین قیاس‌ها در عالم می‌باشد. وبالله التوفیق.

و براستی که برخی از علما کسانی که نماز را تا بنی قریظه به تاخیر انداختند بر کسانی که نماز را در راه خواندند، برتری داده‌اند. و دلیل آن را اینگونه ذکر کرده‌اند: چرا که آن‌ها امر رسول اللهﷺ‬ را بر وجه حقیقی آن انجام داده‌اند درحالیکه گروه دیگر امر ایشان را تاویل کرده و نماز را در راه خواندند.

7-   اما استدلالتان به حدیث رسول اللهﷺ‬ که درآن امر کردند، همراه امراء و پادشاهانی که وقت نماز را ضایع کرده و آن را درغیر از وقتش می‌خوانند، نماز نافله بخوانید.

همچنین در این حدیث حجتی برای شما نمی‌باشد چرا که آن‌ها نماز شب را تا روز و نماز روز را تا شب به تاخیر نمی‌انداختند، بلکه نماز ظهر را تا وقت عصر و چه بسا نماز عصر را تا وقت زردی خورشید به تاخیر می‌انداختند.

و ما می‌گوییم:  درحقیقت کسی که نمازی را که گنجایش جمع شدن با نماز پس از خود را دارد، گرچه معذور نباشد، آن را تا وقت نماز پس از خود به تاخیر اندازد، در حقیقت آن را در وقت نماز دوم خوانده است. همچنین هرگاه نماز عصر را تا وقت زردی خورشید و بلکه تا زمانیکه از وقت آن به اندازه یک رکعت باقی مانده است به تاخیر اندازد، براستی که به سبب نص، نماز را خوانده است. و رسول اللهﷺ‬ بدون اینکه خوف و یا بارانی باشد، در مدینه بین دو نماز جمع کردند که با این عمل اراده‌ی برداشته شدن حرج و مشقت از امت را داشتند([265]). بنابراین چنین تاخیری مانع از صحت نماز نمی‌شود.

اما اینکه گفتید: رسول اللهﷺ‬ با وجود کوتاهی شخص در خروج وقت ظهر به وی اجازه دادند که نماز ظهر را تا وقت عصر به تاخیر اندازد.

پاسخش آنست که: به طور کلی این وقت بین دو نماز مشترک می‌باشد. رسول اللهﷺ‬ در مدینه بدون اینکه ترس و خوفی باشد و یا اینکه مریض باشند، بین دو نماز جمع کردند که در این مساله منازعه ای نیست. لیکن آیا رسول اللهﷺ‬ اجازه دادند که نماز صبح در وقت ظهر بدون اینکه عذری همچون خواب و یا فراموشی باشد، خوانده شود؟

اما این که گفتید: از ابی قتاده روایت شده که رسول اللهﷺ‬ به کسی که از نماز صبح خواب مانده بود، فرمودند: (إذا كان الغد فليصلها لميقاتها) فردا که فرا رسید، آن را در وقت خودش بخوان. و بدان اینگونه استدلال کردید: این حدیث در ادای نماز توسط سهل انگاری که کوتاهی کرده، در زمان یادآوری و یا پس از آن واضح و آشکار می‌باشد و این حدیث صحیح الاسناد می‌باشد.

پروردگارا چقدر عجیب است، کجای این حدیث چه از لحاظ نصی یا ظاهرش و یا اشاره‌ای از جانب آن بر این دلالت دارد که سرکش متجاوز از حدود الله متعال با فوت کردن نماز از وقتش، نمازش پس از وقت صحیح بوده و با انجام آن بری الذمه شده و این نماز از وی قبول می‌شود؟ گویا شما این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ (إذا كان الغد فليصلها لميقاتها) را اینگونه فهمیده اید: ایشان به تاخیر نماز تا روز بعد امر کرده‌اند. درحالیکه این فهم قطعا باطل است و رسول اللهﷺ‬ بدان سخن نگفته‌اند و حدیث در ابطال آن صریح می‌باشد. چرا که رسول اللهﷺ‬ آن شخص را امر کردند که هرگاه بیدار شد یا اینکه آن را به یاد آورد، بخواند، و پس از این در آخر حدیث، این زیاده (إذا كان الغد فليصلها لميقاتها) روایت شده است که مردم در این زیاده و معنایش اختلاف کرده‌اند به گونه‌ای که برخی از حفاظ حدیث گفته‌اند: این زیاده وهمی از جانب عبدالله بن رباح که حدیث را از ابی قتاده یا یکی از راویان روایت کرده، می‌باشد.

و از امام بخاری روایت شده که فرمود: این زیاده در سخن رسول اللهﷺ‬ پیروی نمی‌شود. و امام احمد در مسندش از عمران بن حصینt روایت کرده که گفت: همراه رسول اللهﷺ‬ سفر کردم، آخر شب که فرا رسید برای استراحت فرود آمدیم که خوابیدیم و بیدار نشدیم تا اینکه خورشید ما را پوشانید، پس شخصی پریشان به منظور طهارت برخاست که رسول اللهﷺ‬ آن‌ها را امر فرمود تا آرام بگیرند. پس از این به راه افتادیم تا اینکه خورشید ارتفاع گرفت. پس رسول اللهﷺ‬ وضو گرفته و بلال را (به اذان دادن) امر کردند. وقتی که اذان داده شد، ایشان دو رکعت قبل از فجر را خواندند سپس اقامه‌ی نماز گفته شد و نماز گزاردیم. پس از آن صحابه گفتند: یا رسول الله، آیا قضای آن را فردا در وقتش اعاده کنیم؟ فرمودند([266]): (أَيَنْهَاكُمْ رَبُّكُمْ عَنِ الرِّبَا وَيَقْبَلُهُ مِنْكُمْ؟) آیا پروردگارتان تبارک و تعالی شما را از ربا نهی کرده درحالیکه آن را از شما قبول می‌کند؟ (چرا که با قضا شدن نماز صبح تنها یک نماز بر عهده‌ی آن‌ها می‌باشد و این نماز را با رسول الله خواندند، واگر آن را دوباره فردای آنروز در وقت صبح بخوانند، دو نماز در برابر یک نماز قضا شده می‌باشد که این ربا است).

حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالواحد المقدسی می‌گوید: این حدیث دلیلی است بر آنچه که بخاری گفت، چرا که عمران بن حصین حاضر بوده و آنچه را که عبدالله بن رباح از ابی قتاده روایت کرده، ذکر نکرده است. و در نزد ما بین دو حدیث تعارضی نیست و رسول اللهﷺ‬ به اعاده‌ی نماز در فردای آنروز امر نکردند، بلکه تنها آنچه را که بدان امر کردند انجام نمازصبح فردا، در وقتش می‌باشد (و در واقع بر محافظت نماز صبح فردای آنروز تاکید فرمودند تا اینکه برای بار دیگر فوت نشود) و تبیین فرمودند که با خواب و فراموشی، وقت ساقط نمی‌شود بلکه به سوی آنچه که بر آن بوده باز می‌گردد.والله اعلم.       

 اما اینکه گفتید: عبدالرحمن بن علقمه ثقفی روایت کرده که وفد ثقیف بر رسول‌اللهﷺ‬ وارد شدند و از ایشان سوال می‌پرسیدند که به سبب آن نماز ظهر را با نماز عصر در آخر وقت خواندند.

پاسخ این مساله و امثال آن به طور مکرر گذشت، و این تاخیر به سبب طاعت الله متعال و قصد قربت بوده است و نهایت آن اینست که رسول اللهﷺ‬ بین دو نماز را به سبب اشتغال به امری مهم از امور مسلمین، جمع کردند. با این وجود چگونه ملحق کردن کسی که از حدود الله متعال تجاوز کرده و نماز شب را به روز و نماز روز را در شب می‌خواند، بدان صحیح است؟ براستی مساله‌ای که اینچنین دلیلی آن را حمایت کند، ضعیف می‌باشد.

اما این قول: که در نزد جمهور ترک عمدی نماز به گونه‌ای که وقت آن خارج شود، از کبائر نیست. در پاسخ گفته می‌شود: یا الله چقدر عجیب است، آیا این مساله جای نزاع دارد؟ آیا ترک عمدی نماز از بزرگترین گناهان کبیره نیست؟ رسول اللهﷺ‬ فوت کردن نماز عصر را سبب باطل و تباه شدن عمل قرار داده‌اند، از اینرو کدام کبیره غیر از فوت کردن نماز منجر به تباهی و باطل شدن عمل می‌گردد؟

درحالیکه عمربن خطابt می‌گوید: جمع بین دو نماز بدون عذر از کبائر می‌باشد. و در این مساله حتی یک صحابه هم با ایشان مخالفت نکردند بلکه از صحابه y آثاری ثابت است که بیانگرآنست که همه‌ی آن‌ها با این قول موافق می‌باشند. و این درحالی است که جمع کننده‌ی بین دو نماز، درحقیقت هردو نماز را در وقت یکی از آندو به سبب عذر می‌خواند، پس در مورد کسی که نماز صبح را عمدا و عدوانا در وقت ظهر و نماز عصر را در نیمه‌ی شب بدون عذر می‌خواند، چه می‌گوییم؟

درحالیکه ابوبکر صدیقt تصریح کرد که الله متعال این نماز را قبول نمی‌کند و حتی یک نفر از صحابه هم با ایشان مخالفت نکرد. و الله متعال کسی را که در نماز کوتاهی کرده و آن را ضایع می‌گرداند، به ویل و غی تهدید کرده است و صحابه که داناترین امت به تفسیر آیه می‌باشند، گفتند: براستی که مقصود از آیه تاخیر نماز از وقتش می‌باشد، همانطور که حکایت آن گذشت.

شگفتا پروردگارا، کدام کبیره بزرگتر از کبیره‌ای است که عمل را نابود و تباه می‌کند و صاحبش را به مانند کسی قرار می‌دهد که مال و اهلش از وی گرفته شده است؟ و اگر تاخیر نماز روز تا شب و تاخیر نماز شب تا روز، بدون عذر از کبائر نباشد، نگرفتن روزه‌ی رمضان بدون عذر و روزه‌ی ماه شوال به جای آن از کبائر نمی‌باشد.

درحالیکه ما می‌گوییم: بلکه این عمل بزرگتر از هر کبیره‌ای بعد از شرک به الله متعال می‌بـاشد و اگر بنده‌ای الله متعال را با هر گناهی غیر از شرک ملاقات کند بـرای وی بهتر است از اینکه عمدا و عدوانا و بدون عذر، نماز روز را به شب و نماز شب را تا روز به تاخیر اندازد.

هشام بن عروه از پدرش از سلیمان بن یسار از مسور بن خرامه روایت می‌کند([267]) که وی زمانیکه عمربن خطابt ضربه خورده بود، همراه ابن عباسt بر ایشان وارد شدند که ابن عباسt گفت: ای امیرالمومنین، نماز؛ عمرt فرمود: براستی که هیچ بهره‌ای از اسلام برای کسی که نماز را ضایع می‌کند، نیست. سپس در حالی که از زخمشان خون جاری بود نماز گزاردند.

و اسماعیل بن عَلُیّه از ایوب از محمد بن سیرین روایت می‌کند([268]) که گفت: با خبر شدم که ابوبکر و عمر م، مردم را تعلیم اسلام می‌دادند که عبادت الله متعال را کرده و با او چیزی را شریک قرار ندهید و نمازی را که الله متعال فرض کرده در موعد مقرر آن بر پا کنید چرا که در کوتاهی آن هلاکت می‌باشد.

ومحمد بن نصرالمروزی می‌گوید: از اسحاق شنیدم که می‌گوید: صحیح است که از رسول اللهﷺ‬ روایت شده که تارک نماز کافر است. همچنین رای اهل علم از زمان رسول‌اللهﷺ‬ تا امروز این بوده که کسی که عمدا و بدون عذر نماز را ترک کند تا اینکه وقتش از بین برود، کافر می‌باشد. و از بین رفتن وقت اینست که نماز ظهر را تا وقت غروب خورشید و نماز مغرب را تا طلوع فجر به تاخیر اندازد؛ وفقط جمع بین اوقات نمازدر آنچه که ذکر کردیم (ظهر و عصر با هم و مغرب و عشاء با هم) جایز است، چرا که رسول اللهﷺ‬ بین دو نماز در عرفه و مزدلفه و در سفر جمع کرده و یکی را دروقت دیگری خوانده‌اند([269]).

بنابراین زمانیکه رسول اللهﷺ‬ وقت یکی از دو نماز را درحالتی، وقت دیگری قرار دادند و درحالتی وقت نماز دیگر را وقت نماز اولی قرار دادند، به طور کلی در حالت عذر آن وقت برای دو نماز یک وقت محسوب می‌شود. همانطور که اگر حائض قبل از غروب خورشید پاک شود، امر شده که نماز ظهر و عصر را با هم در این وقت بخواند و اگر در آخر شب پاک شده، به خواندن نماز مغرب و عشاء باهم امر شده است ([270]).

و درحالیکه به نص رسول اللهﷺ‬ نمازی که تا قرار گرفتن خورشید در بین دوشاخ شیطان به تاخیر انداخته شود، نماز منافق است([271])، پس رسول اللهﷺ‬ - که پدر و مادرم به فدایش باد - در مورد کسی که آن را پس از عشاء می‌خواند، چه می‌فرمایند؟ براستی که الله متعال در سوره نساء آیه 31 می‌فرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ﴾ اگر از گناهان كبيره‌اي بپرهيزيد كه از آن نهي شده‌ايد، گناهان صغيره شما را (با فضل ورحمت خود) از شما مي‌زدائيم.

بنابراین اگر شخصی از کبائری که از آن‌ها نهی شده، اجتناب کند و مداوم نماز صبح را در وقت ظهر و عصر را بعد از عشاء بخواند - براساس نظر شما - مورد مغفرت و البته گنه کار نمی‌باشد و این چیزی است که هیچ احدی بدان سخن نمی‌گوید.

اما این که می‌گوید: شگفتا از این ظاهری که چگونه اصلش را نقض کرده؟ وی می‌گوید: آنچه که با اجماع واجب شده جز با اجماع ساقط نمی‌شود.

در پاسخ گفته می‌شود: نهایت این کلام آنست که منازع شما، متناقض سخن گفته است که تناقض وی دلیلی بر صحیح بودن سخن شما نیست. و اگر با این استدلال اراده‌ی استصحاب دارید و اینکه نماز به اجماع بر عهده‌ی وی می‌باشد، پس مسئولیت آن جز با اجماع از وی ساقط نمی‌شود درحالیکه این اجماع مفقود است، در پاسخ به شما گفته شده: چه کسی در مورد سقوط نماز از ذمه‌ی شخص با تاخیر آن ازوقتش و بری الذمه شدن وی سخن گفته است؟ که هرکس بدان سخن گفته، بطلان آن بسیار واضح و مشخص است که نیازی به دلیل آوردن برآن داشته باشیم. آنچه که منازعین شما می‌گویند، آنست که: نماز بر ذمه‌ی وی مقرر می‌باشد، بر وجهی که راهی به سوی ادا و جبران آن جز با بازگشت آن وقت نمی‌باشد و این محال است. سپس این اجماع را بر اجماعی شبیه آن و یا قوی‌تر از آن عرضه می‌کنیم، پس می‌گوییم: مسلمانان اجماع دارند که چنین فردی با ضایع کردن وقت نماز، سرکشی و کوتاهی و تجاوز کرده، که این اجماع جز با اجماعی مثل آن بر طرف  نمی‌شود، و این درحالی است که مسلمانان اجماع نکرده‌اند که گناه و عدوان وی با انجام نماز پس از وقتش از وی برداشته می‌شود بلکه ممکن است هیچکس بدان سخن نگفته باشد.

این آنچه که متعلق به ادله‌ی دو طرف در مساله بود، می‌باشد و برای ما غرضی در ورای آن نبود؛ و در حقیقت کسی که در این مساله در استناد به کتاب و سنت و اقوال سلف صالح موفق‌تر و به حق نزدیک‌تر بود، مشخص گردید. والله المستعان.

8-   اما اگر گفته شود: رسول اللهﷺ‬ در دو مورد کسی را که روزه را در ماه رمضان عمدا افطار کرده، امر به قضای آن روز کردند، یکی آنکه جماع کرده و دیگری آنکه عمدا استفراغ کرده است.

در سنن ([272]) از ابوهریرهt روایت است که گفت: مردی که با همسرش در رمضان جماع کرده بود، نزد رسول الله آمد. و حدیث را ذکر می‌کند تا اینکه می‌گوید: پس برای رسول اللهﷺ‬ زنبیلی از خرما که معادل 15صاع بود، آوردند و حدیث را ذکر می‌کند تا آنجا که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (كُلْهُ أَنْتَ وَأَهْلُ بَيْتِكَ، وَصُمْ يَوْمًا مَكَانَهُ، وَاسْتَغْفَرِ اللهَ) همه‌ی آن برای تو و خانواده‌ات می‌باشد و یک روز به جای آنروز روزه بگیر و از الله متعال طلب مغفرت کن. و در نزد ابن ماجه([273]) اینگونه روایت شده که: (وَصُمْ يَوْمًا مَكَانَهُ) یک روز به جای قضای آنروز روزه بگیر.   

و در سنن و مسند ([274]) از ابوهریرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَنْ ذَرَعَهُ الْقَيْءُ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ، وَمَنِ اسْتَقَاءَ، فَلْيَقْضِ) کسی که بدون اختیار استفراغ کند، بر وی قضای روزه نیست (و روزه‌اش باطل می‌شود) وهرکس عمدا استفراغ کند (روزه‌اش باطل و) باید روزه‌اش را قضا کند. گفته شده این دو حدیت معلل ([275]) بوده و ثابت نمی‌باشد.

اما قصه‌ی فردی که در رمضان جماع کرده بود؛ براستی که اصحاب حدیث این روایت را آورده‌اند درحالیکه هیچیک از آن‌ها این زیاده را روایت نکرده‌اند و کسی که آن را ذکر کرده حجتی بر آن اقامه نکرده است، چرا که این روایت را عبدالجبار بن عمر الایلی روایت کرده که ائمه وی را تضعیف کرده‌اند. یحیی بن معین می‌گوید: لیس بشیء و حدیثش نوشته نمی‌شود. و مرة می‌گوید: ضعیف است. و ابوزرعه و سعدی و نسائی نیز اینچنین می‌گویند. و بخاری می‌گوید: قوی نیست. در نزد وی مناکیر می‌باشد. ابن عدی می‌گوید: عموما آنچه که از وی روایت شده در آن مخالفت شده و ضعف در روایاتش واضح و آشکار می‌باشد.

و ائمه اصحاب ابن شهاب همچون مالک و غیرایشان از وی این حدیث را روایت کرده‌اند که در آن این قول را (صم یوما مکانه) یک روز را به جای آن روزه بگیر، ذکر نکرده‌اند.

و ابو مروان عثمانی از ابراهیم بن سعد از لیث از ابن شهاب از حمید از ابوهریرهt نیز روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ به آن شخص در این قصه فرمودند: (اقض يوما مكانه) روزی را به جای آن قضایی به جا آور. و اینچنین از دراوردی از ابراهیم بن سعد از لیث روایت شده است. بیهقی می‌گوید: در نزد ابراهیم، حدیث از زهری بدون این جمله می‌باشد و حجاج بن ارطاة از ابراهیم بن عامر از ابن مسیب واز زهری از حمید از ابوهریرهt آن را روایت می‌کند. و حجاج از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت کرده که عمرو در آن می‌گوید: وی را امر فرمودند که روزی را به جای آن قضا کند.

و هشام بن سعد از زهری از ابی سلمه از ابوهریرهt روایت می‌کند که در آن آمده است: (وصم يوما مكانه واستغفر الله). که هشام در روایتش از ابی سلمه با دیگران مخالفت کرده و حدیث را حمید از ابوهریره و ابن ابی اویس روایت کرده که گفت: پدرم به من گفت که ابن شهاب او را از حمید از ابوهریره با خبر کرده که وی گفت: رسول اللهﷺ‬ فردی را که در رمضان روزه خواری کرده بود، امر کردند که یک روز را به جای آن به عنوان قضایی روزه بگیرد. لیکن این روایت مخالف با روایت اصحاب ابن شهاب می‌باشد، چرا که آن‌ها این زیاده را ذکر نکردند.

و شافعی می‌گوید: مالک ما را از عطاء خراسانی از ابن مسیب  خبر داده که گفت: بادیه‌نشینی نزد رسول اللهﷺ‬ آمد، پس از این حدیث را ذکر می‌کند تا اینکه می‌گوید، رسول اللهﷺ‬ به آن بادیه نشین فرمودند: (فصم يوما مكان ما أصبت) پس روزی را به جای آنچه که انجام دادی، روزه بگیر. و این حدیث مرسل([276]) است. لیکن از مراسیل ابن مسیب می‌باشد و آن را داود بن ابی هند از عطا روایت کرده که این جمله را ذکر نکرده است. و ابن مسیب عطاء را تکذیب کرده و ابن حبان می‌گوید: وی حفظش خوب نبود، خطا می‌کرد و نمی‌دانست، بنابراین احتجاج به وی باطل می‌باشد([277]).([278]).

اما حدیث فردی که عمدا استفراغ می‌کند: و آن اینکه ابـوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ روایت می کند که فرمودند: (مَنْ ذَرَعَهُ الْقَيْءُ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ، وَمَنِ اسْتَقَاءَ، فَلْيَقْضِ) کسی که بدون اختیار استفراغ کند، بر وی قضای روزه نیست (و روزه‌اش باطل می‌شود) و هرکس عمدا استفراغ کند (روزه‌اش باطل و) باید روزه‌اش را قضا کند.

امام ترمذی می‌گوید: این حدیث حسن غریب می‌باشد و می‌گوید: محمد - یعنی امام بخاری - می‌گوید: آن را محفوظ نمی‌بینم. و ابوداود می‌گوید: از احمد بن حنبل شنیدم که گفت: چیزی از آن ثابت نیست. و ترمذی در کتاب العلل می‌گوید: علی بن حجر روایت کرده که عیسی بن یونس از هشام بن حسان از ابن سیرین ار ابوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ روایت کرده که فرمودند: (مَنْ ذَرَعَهُ الْقَيْءُ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ، وَمَنِ اسْتَقَاءَ، فَلْيَقْضِ). ترمذی می‌گوید: از اباعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری در مورد این حدیث سوال کردم که آن را جز از طریق عیسی بن یونس از هشام بن حسان از ابن سیرین از ابوهریره، نمی‌شناخت و آن را محفوظ نمی‌دانست. می‌گوید: و یحیی بن کثیر از عمر بن حکیم روایت کرده که ابوهریره، استفراغ را باطل کننده‌ی روزه نمی‌دانست.

و بر فرض صحت حدیث([279]) هم در آن حجتی نیست، چرا که مقصود آن فرد معذوری است که به جایز بودن استفراغ برای خود معتقد می‌باشد یا مریضی است که نیاز به استفراغ دارد که استفراغ می‌کند. چرا که بطور عادی استفراغ کردن به سبب عذر می‌باشد و گرنه هیچ عاقلی بدون نیاز تصمیم به استفراغ نمی‌گیرد. بنابراین شخصی که استفراغ می‌کند در حقیقت با این عمل مداوا می‌کند همانطور که با خوردن دارو و دوا مداوا می‌کند و اینگونه روزه خوردن و افطار کردن در رمضان است که قضایش از صاحب آن قبول می‌شود و یا اینکه اتفاقا بر قضای آن امر می‌شود.

فقها در مورد فردی که در روز رمضان جماع کرده و کفاره داده، اختلاف کرده‌اند که آیا بر وی واجب است که علاوه بر پرداختن کفاره، روزی را به جای آن روز که افطار کرده، روزه بگیرد؟ که در این مورد سه قول در نزد علما می‌باشد، که از امام شافعی هم هر سه قول روایت شده، که عبارتند از: بر وی واجب می‌شود. بر وی واجب نمی‌شود. و قول سوم اینکه: اگر کفاره را با آزاد کردن برده یا خوراندن داده است، بر وی روزه‌ی قضایی واجب است و اگر کفاره آن را با روزه گرفتن داده، قضای آنروز بر وی واجب نمی‌باشد.


 آیا نماز کسی که با وجود توانایی شرکت در جماعت، نماز را به تنهایی می‌خواند؛ صحیح است یا نه؟

 جواب مساله ششم و آن اینکه: این مساله مبنی بر دو اصل می‌باشد: یکی اینکه آیا نماز جماعت فرض است یا نه؟ و دیگری آنکه اگر فرض باشد، آیا شرطی برای صحت نماز می‌باشد یا اینکه نماز بدون آن، با وجود عصیان و سرکشی تارک آن صحیح می‌باشد؟ پس در اینجا دو مساله وجود دارد:

اما مساله اول: فقها درآن اختلاف کرده‌اند به گونه‌ای که عطاء بن رباح و حسن بصری و ابوعمر اوزاعی و ابوثور و امام احمد در ظاهر مذهب ایشان، معتقد به وجوب نماز جماعت می‌باشند و امام شافعی در مختصرالمزنی([280]) بدان تصریح کرده و می‌گوید: و اما در ترک نماز جماعت رخصتی نمی‌بینم و بدان اجازه نمی‌دهم مگر به سبب عذر. و ابن منذر در کتاب الاوسط بابی با این عنوان مطرح می‌کند: ذکر حضور افراد کور در جماعت، گرچه خانه هایشان از مسجد دور باشد. و این مساله بر آن دلالت دارد که که حاضر بودن در جماعت فرض می‌باشد و نه مستحب. سپس حدیث ابن ام مکتوم را ذکر می‌کند که وی به رسول اللهﷺ‬ گفت: یا رسول الله­ بین من و مسجد، نخل و درخت می‌باشد، آیا برای من گنجایش آن هست که در خانه‌ام نماز گزارم؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (أَتَسْمَعُ الْإِقَامَةَ؟) آیا صدای اقامه را می‌شنوی؟ گفت: بله. فرمودند: (فَأْتِهَا) پس در نماز جماعت شرکت کن.

همچنین ابن منذر در کتابش بابی را با عنوان «ذکر ترس از نفاق بر تارک نماز جماعت عشاء و صبح» ذکر کرده و در اثنای این باب می‌گوید: اخباری که ذکر شد بر وجوب و فرض بودن جماعت بر کسی که عذری ندارد، دلالت دارند. از جمله اینکه رسول اللهﷺ‬ به ابن ام مکتوم، درحالیکه نابینا بود، فرمودند([281]): (لَا أَجِدُ لَكَ رُخْصَةً) برای تو (درترک جماعت) رخصتی نمی‌یابم. بنابراین درحالیکه برای نابینا جوازی در ترک جماعت نباشد، شخصی که بینا باشد در اولویت قرار دارد که برای وی جوازی در ترک جماعت نباشد.

ابن منذر می‌گوید: و در اهتمام رسول اللهﷺ‬ در سوزاندن خانه‌های کسانی که از نماز جماعت تخلف ورزیده و نماز را در خانه هایشان می‌خوانند، بیان واضح و آشکاری بر وجوب فرض بودن نماز جماعت می‌باشد. چرا که ممکن نیست رسول اللهﷺ‬، کسی را که از عمل مستحب و یا از آنچه که فرض نیست، تخلف ورزیده، تهدید کنند. و این را حدیث ابوهریرهt([282]) تایید می‌کند که مردی بعد از اینکه موذن اذان گفت، از مسجد خارج شد، که ابوهریرهt گفت: براستی که این شخص از فرمان ابوالقاسم سرپیچی کرده است.

و اگر مسلمان در ترک و انجام نماز جماعت مخیر می‌بود، جایز نبود کسی که از حضور در آنچه که بر وی واجب نیست، تخلف کرده، به عصیان و سرکشی نامبرده شود. درحالیکه الله متعال به نماز جماعت در حال خوف و ترس امر کردند که این خود بر این دلالت دارد که نماز جماعت در حال امنیت و آرامش، قطعا واجب می‌باشد. و اخباری که در مورد اجازه‌ی تخلف از جماعت برای افرادی که معذور می‌باشند، ذکر شده، بر این دلالت دارد که نماز جماعت بر کسی که عذری ندارد، فرض می‌باشد و اگر حالت عذر و غیر آن یکسان می‌بود، در رخصت ترک جماعت در حالت‌های عذر، معنایی نبود.

و بر تاکید فرض بودن نماز جماعت این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ دلالت دارد که می‌فرمایند([283]): (مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يَأْتِهِ، فَلَا صَلَاةَ لَهُ، إِلَّا مِنْ عُذْرٍ) هر کس اذان را بشنود و براي نماز (به مسجد) نرود، برای وی نمازی نبوده و نمازش قبول نيست؛ مگر آن که عذري داشته باشد.

سپس در این مـورد سخن گفته و می‌گوید: امام شـافعی می‌گوید: الله متعـال اذان را برای نماز ذکر کرده است آنجا که می‌فرماید: ﴿وَإِذَا نَادَيۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ﴾ [المائدة: 58] وقتي كه براي اداي نماز اذان گفتيد. و در سوره جمعه آیه 9 می‌فرماید: ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾ هنگامي كه روز آدينه براي نماز جمعه اذان گفته شد، به سوي ذكر وعبادت خدا بشتابيد. و رسول الله اذان را برای نمازهای فرض، سنت قرار دادند. از اینرو بنابر آنچه که وصفش گذشت، ادله بیشتر بدین سو می‌روند که نمازهای فرض جز با جماعت حلال نیستند، حتی که این مساله افراد مقیم و مسافر را نیز در بر می‌گیرد. بر این اساس برای کسی که توانایی شرکت در نماز جماعت را دارد رخصتی درترک آن نمی‌بینم مگر اینکه عذری داشته باشد و اگر کسی از نماز جماعت تخلف ورزیده و نماز را به تنهایی بگزارد، بر وی اعاده‌ی آن واجب نیست، و فرقی نمی‌کند که نماز را قبل از امام گزارده باشد و یا اینکه پس از امام نماز را خوانده باشد، مگر در مورد نماز جمعه که در آن صورت، اگر نماز ظهر را قبل از امام خوانده باشد، بر وی واجب است که آن را اعاده کند، چرا که رفتن به نماز جمعه فرض می‌باشد. همه‌ی این مقوله سخن ابن منذر بود.

و حنفیه و مالکیه گفته‌اند: نماز جماعت سنت موکده می‌باشد، لیکن آن‌ها تارک سنن موکده را گنه‌کار و نماز را بدون جماعت صحیح می‌دانند، و در واقع اختلاف میان آن‌ها و کسانی که نماز جماعت را واجب می‌دانند، تنها اختلافی لفظی است.

  دلایل کسانی که به وجوب نماز جماعت معتقدند:

1-   الله متعال در سوره النساء آیه 102 می‌فرماید: ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ ...﴾ زماني كه (تو، اي پيغمبر) در ميانشان بودي و نماز (خوف) را برايشان بپاداشتي، دسته‌اي از آنان با تو به نماز ايستند، وبايد كه اسلحه خود را با خود داشته باشند، ووقتي كه (نصف) نماز را با تو خواندند (سلام بدهند وبه كشيك و نگهباني بپردازند و) شما را (از دشمنان) بپايند و دسته ديگري كه هنوز نماز را نخوانده‌اند، بيايند و با تو به نماز ايستند و احتياط خود را مراعات و اسلحه خود را داشته باشند.

استدلال به آیه از چند وجه می‌باشد که یکی از آن‌ها اینست که الله متعال آن‌ها را بر نماز جماعت امر کرده و این امر را برای بار دیگر در حق گروه دوم نیز ذکر کرده است، آنجا که می‌فرماید: ﴿وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ﴾ واین مساله خود بیانگر فرض عین بودن نماز جماعت می‌باشد، چرا که الله متعال آن را از گروه دوم با انجام آن توسط گروه اول ساقط نکرده است و اگر نماز جماعت سنت می‌بود، شایسته‌ترین عذرها به سقوط آن، عذر خوف و ترس از دشمن بود و اگر فرض کفایه نیز می‌بود، با انجام آن توسط گروه اول از گروه دوم ساقط می‌شد. بنابراین آیه دلیلی بر وجوب عینی نماز جماعت می‌باشد که این مساله بر سه وجه در آیه ذکر شده است: امر الله متعال بدان در مرتبه‌ی اول، سپس امرکردن دوباره‌ی آن از جانب الله متعال و اینکه الله متعال بر آن‌ها اجازه‌ی ترک نماز جماعت در حالت خوف و ترس را ندادند.

2-   الله متعال در سوره قلم آیات 42 و 43 می‌فرمایند: ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ ٤٣﴾ روزي که ساق نمایان می‌گردد. بدين هنگام از كافران و مشركان خواسته مي‌شود كه سجده كنند و كرنش ببرند، امّا ايشان نمي‌توانند چنين كنند. اين در حالي است كه چشمانشان (از خوف و وحشت و شرمندگي و شرمساري) به زير افتاده است، وخواري و پستي وجود ايشان را فرا گرفته است. پيش از اين نيز (در دنيا) بدان گاه كه سالم وتندرست بودند به سجده بردن و كرنش كردن خوانده مي‌شدند (وايشان با وجود توانائي، سجده و كرنش نمي‌كردند).

وجه استدلال به آیه: الله متعال آن‌ها را در روز قیامت، عقاب و مجازات می‌کند، بدین گونه که بین آن‌ها و سجده کردن مانع و حایل قرار داده و از سجده کردن آن‌ها جلوگیری می‌کند چرا که در دنیا زمانیکه به سوی سجده خوانده شدند، از اینکه داعی و ندا دهنده‌ی آن را اجابت کنند، ابا ورزیدند. حال که این ثابت شد، واضح می‌گردد که اجابت دعوت دهنده‌ی به سوی نماز، آمدن به مسجد برای حضور در جماعت می‌باشد نه اینکه نماز را در خانه‌اش بخواند، چرا که رسول الله اجابت را اینچنین تفسیر کردند؛ مسلم([284]) در صحیحش از ابوهریرهt روایت می‌کند که گفت: شخصی نابینا نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و گفت: یا رسول الله راهنمایی ندارم که مرا به سوی مسجد هدایت کند و پس از آن از رسول اللهﷺ‬ خواست تا برای او اجازه دهد تا درنماز جماعت شرکت نکند، که رسول اللهﷺ‬ بر وی اجازه دادند. زمانیکه آن شخص روی برگردانده و بازگشت، او را صدا زده و فرمودند: (هَلْ تَسْمَعُ النِّدَاءَ؟) آیا صدای اذان را می‌شنوی؟ گفت: بله؛ فرمودند: (فَأَجِبْ) پس آن را اجابت کن.

در این حدیث واضح است که رسول اللهﷺ‬ وی را با خواندن نماز در خانه اش، اجابت کننده‌ی آن ندانستند. که این خود دلالت بر این دارد که اجابت آنچه که بدان امر شده، آمدن به مسجد برای شرکت در جماعت می‌باشد. و حدیث ابن ام مکتوم نیز بر آن نیز دلالت دارد، که به رسول الله گفت: یا رسول الله براستی که مدینه بسیار جانور خزنده و درنده دارد. پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند([285]): (أَتَسْمَعُ حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ، حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ؟) آیا صدای «حي على الصلاة» و «حي على الفلاح» را می‌شنوی؟ گفت: بله؛ رسول الله فرمودند: (فَحَيَّ هَلًا) پس پذیرا باش و آن را اجابت کن. و حیهلا، اسم فعل امر به معنای قبول و اجابت کردن می‌باشد و این حدیث در اینکه اجابت این امر با شرکت در جماعت است، صریح می‌باشد و متخلف از شرکت در جماعت، اجابت کننده‌ی آن نیست. و عده‌ی زیادی از سلف در مورد این فرموده‌ی الله متعال: ﴿وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ ٤٣﴾ گفته‌اند: که آن عبارت است از قول موذن که می‌گوید: حی علی الصلاة، حی علی الفلاح([286]). این دلیل مبنی بر دو مقدمه می‌باشد: یکی آنکه این اجابت واجب است و دیگری اینکه این اجابت جز با شرکت و حضوریافتن در جماعت حاصل نمی‌شود. و این آنچیزی است که عالم‌ترین امت و فقیه‌ترین آن‌ها در مورد اجابت فهمیدند که صحابه رضی الله عنهم اجمعین می‌باشند. ازاینرو ابن منذر در کتاب الاوسط می‌گوید: برای ما از ابن مسعود و ابو موسی اشعریt روایت شده که گفتند: هرکس ندای اذان را بشنود و آن را اجابت نکند، براستی که نمازش از سرش تجاوز نمی‌کند، مگر اینکه عذری داشته باشد([287]). ابن منذر می‌گوید: و از عایشه روایت شده که فرمودند: هرکس ندای اذان را بشنود و آن را اجابت نکند، نه خودش به دنبال خیر بوده و نه الله متعال خیر را شامل حال او کرده است. و از ابوهریره روایت است که گفت: برای فرزند آدم بهتر است که گوشهایش را از سرب مذاب پر کنند تا اینکه ندای موذن را بشنود و آن را اجابت نکند.

لذا این سخنان صحابه و غیر آن‌ها بر این دلالت می‌کند که اجابت در نزد صحابه عبارت است از حضور در جماعت و در واقع کسی که از آن تخلف ورزد، اجابت نکرده و عاصی و گنه کار می‌باشد.

3-   الله متعال در سوره بقره آیه 43 می‌فرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾ و نماز را برپاداريد و زكات را بپردازيد و با نمازگزاران (به صورت جماعت) نماز بخوانيد.

وجه استدلال به آیه: الله متعال آن‌ها را به رکوع که همان نماز می‌باشد، امر فرموده است و از نماز به رکوع تعبیر کرده است چرا که از ارکان نماز می‌باشد و از نماز با ارکان و واجباتش نیز تعبیر می‌شود، همانطور که الله متعال آن را، سجود و قرآن و تسبیح نامیده است. بنابراین در این فرموده‌ی الله متعال: ﴿مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ﴾ فایده‌ای دیگر می‌باشد و فایده‌ای نیست جز انجام آن همراه جماعت نمازگزار، و معیتی که در آیه آمده است مفید این مطلب می‌باشد.

و هرگاه ثابت شد آنچه الله متعال بدان امر کرده، مقید به صفت یا حالتی خاص است، کسی که مامور به انجام آن می‌باشد، جز با انجام آن امر برآن صفت و حالت، مطیع محسوب نمی‌گردد.

اما اگر گفته شود: استدلال به این آیه بر وجوب نماز جماعت با این فرموده‌ی الله متعال که می‌فرماید: ﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾ [آل عمران: 43] نقض می‌شود. چرا که حضور در جماعت برای زن واجب نمی‌باشد.

در پاسخ گفته شده: امر در این آیه همه‌ی زن‌ها را در بر نمی‌گیرد بلکه مریم به طور خاص بدان امر شده است بر خلاف آنچه که الله متعال در سوره بقره آیه 43 فرمودند (که شامل همه‌ی مردان می‌شود). و مریم در این مساله خاص بوده و همچون سایر زن‌ها نمی‌باشد چرا که مادرش همسر عمران، مریم را خالصانه نذر الله متعال و عبادت حق و خدمت به مسجد (بیت المقدس) کرده بود. که وی از مسجد جدا نمی‌شد، پس امر شد که همراه اهل مسجد رکوع کرده و نماز بگزارد. و زمانیکه الله متعال وی را از ناپاکی‌ها زدود و بر سایر زنان جهانیان برتری داد، از طاعتش چیزی را به وی اختصاص داده و او را بدان امر کرد که نسبت به سایر زنان عالم، متمایز بود. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٢ يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾ [آل عمران: 42-43] (تو حضور نداشتي) هنگامي كه فرشتگان گفتند: اي مريم، خدا تو را برگزيده و پاكيزه‌ات داشته است، وتو را بر همه زنان جهان برتري داده است. اي مريم، (به شكرانه اين نعمت بزرگ) هميشه خاشعانه به اطاعت وعبادت پروردگارت مشغول شو و با نمازگزاران به سجده وركوع بپرداز (وبا آنان نماز بخوان).

اما اگر گفته شود: اینکه آن‌ها مامور به رکوع کردن همراه رکوع کنندگان می‌باشند بر وجوب رکوع همراه آن‌ها در حال رکوعشان دلالت نمی‌کند بلکه برعمل کردن به مثل آنچه که آن‌ها انجام می‌دهند، دلالت دارد، همچون اینکه الله متعال در سوره توبه آیه 119 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩﴾ اي مؤمنان، از خدا بترسيد و همگام با راستان باشيد. بنابراین معیت و همراهی، اقتضای مشارکت در فعل را دارد و مستلزم مقارنه‌ی در آن نمی‌باشد.

در پاسخ گفته شده: حقیقت معیت و همراهی، مصاحبت مابعد با ماقبل می‌باشد و مصاحبتی که در آیه ذکر شده مفید آنست که این مصاحبت، زائد بر مشارکت می‌باشد، خصوصا زمانیکه در مورد نماز باشد، چرا که هرگاه گفته شود: همراه جماعت نماز بگزاریا همراه جماعت نماز گزاردم، از این سخن جز اینکه صاحب آن همراه نمازگزاران در نماز شرکت جسته و بدانها پیوسته است، فهمیده نمی‌شود.

4-   در صحيحين از ابوهريرهt روايت است كه رسول اللهﷺ‬ فرمودند([288]): (وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ، فَيُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلاَةِ، فَيُؤَذَّنَ لَهَا، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَيَؤُمَّ النَّاسَ، ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ، فَأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ يَعْلَمُ أَحَدُهُمْ، أَنَّهُ يَجِدُ عَرْقًا سَمِينًا، أَوْ مِرْمَاتَيْنِ حَسَنَتَيْنِ، لَشَهِدَ العِشَاءَ) سوگند به ذاتي كه جانم در يد قدرت اوست، تصميم گرفتم دستور دهم تا هيزم آماده كنند. و پس از اذان، كسي را براي امامت نماز بگمارم و خود، نزد كساني بروم كه در خانه‌ها نشسته و در نماز جماعت شركت نمي‌كنند و آن‌ها را با خانه هايشان آتش بزنم. بخدا سوگند، آناني كه به جماعت نمي‌آيند، اگر مي‌دانستند كه استخواني چرب يا دو تكه گوشت خوب به آنان مي‌رسد، حتما در نماز عشاء شركت مي‌كردند.

و از ابوهريرهt روايت است كه رسول اللهﷺ‬ فرمودند([289]): (إِنَّ أَثْقَلُ الصَّلاةِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ صَلاةُ الْعِشَاءِ وَصَلاةُ الْفَجْرِ . وَلَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِيهَا لأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا. وَلَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِالصَّلاةِ فَتُقَامَ، ثُمَّ آمُرَ رَجُلاً فَيُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، ثُمَّ أَنْطَلِقَ مَعِي رِجَالٌ مَعَهُمْ حُزَمٌ مِنْ حَطَبٍ إلَى قَوْمٍ لا يَشْهَدُونَ الصَّلاةَ، فَأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ بِالنَّارِ) براستي كه سخت‌ترين وسنگين‌ترين نمازها براي منافقين نماز عشاء و نماز صبح است، و اگر مي‌دانستند که اين دو نماز چه اجري دارد، افتان و خيزان هم که بود در آن شرکت مي‌کردند، و خواستم دستور اقامه نماز بدهم سپس به يکي بسپارم تا براي مردم نماز جماعت بخواند سپس با جمعي از مرداني که کوله‌هايي ازهيزم بر دوش دارند به سوي کساني که براي نماز جماعت حاضر نمي‌شوند بروم تا خانه هايشان را بر آن‌ها بسوزانم.

و امام احمد در مسند از ابوهريرهt روايت مي‌كند كه رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَوْلَا مَا فِي الْبُيُوتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالذُّرِّيَّةِ، لَأَقَمْتُ الصَّلَاةَ، صَلَاةَ الْعِشَاءِ، وَأَمَرْتُ فِتْيَانِي يُحْرِقُونَ مَا فِي الْبُيُوتِ بِالنَّارِ) اگر درخانه‌ها زنان و فرزندان نمي‌بودند، نماز عشاء را اقامه كرده و جوانانم را امر مي‌كردم، آنچه را كه درخانه‌ها هست، با آتش بسوزانند.

كساني كه به عدم وجوب نماز جماعت معتقدند، مي‌گويند: اين حديث به چند دليل بر وجوب نماز جماعت دلالت نمي‌كند:

الف) اين وعيد و تهديد در مورد كساني وارد شده كه از نماز جمعه تخلف مي‌ورزند، چرا كه مسلم در صحيحش([290]) از عبدالله بن مسعودt روايت مي‌كند كه رسول اللهﷺ‬ در مورد گروهي كه از نماز جمعه تخلف مي‌ورزيدند، فرمودند: (لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ رَجُلًا يُصَلِّي بِالنَّاسِ، ثُمَّ أُحَرِّقَ عَلَى رِجَالٍ يَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ بُيُوتَهُمْ) تصميم داشتم که مردي را تعيين کنم تا براي مردم امامت کند سپس خود بروم و خانه کساني را که از نماز جمعه تخلف کرده‌اند بسوزانم.

ب) اين عمل زماني جايز بود كه مجازات‌هاي مالي (به سبب تخلف) جواز داشت، كه پس از نسخ مجازات‌هاي مالي، نيز آنهم نسخ شد.

ج) رسول اللهﷺ‬ تصميم گرفتند و انجام ندادند و اگر سوزاندن خانه‌ها جايز بود، واجب بود كه اين عمل اتفاق بيفتد، چرا كه عقوبت و مجازات دو طرفش مساوي نمي‌باشد يعني ترك و عملش مساوي نيست، يا واجب است و يا حرام. بنابراين وقتي كه رسول اللهﷺ‬ اين عمل را انجام ندادند، دلالت بر عدم جواز آن دارد.

و گفتند: حديث بر عدم فرض بودن نماز جماعت دلالت دارد، چرا كه رسول اللهﷺ‬ خود با اين تصميم، (رفتن به سوي خانه‌هاي كساني كه از نماز جماعت تخلف ورزيده‌اند) اراده‌ي ترك نماز جماعت را كردند، درحالي كه ايشان هيچگاه بر ترك واجب تصميم نگرفتند.

همچنين گفته‌اند: رسول اللهﷺ‬ تصميم سوزاندن خانه هايشان بر آن‌ها را، به سبب نفاقشان گرفتند نه به خاطر تخلف آن‌ها از حضور درجماعت.

قائلين به وجوب نماز جماعت اين دلايل را اينگونه پاسخ داده‌اند:

در آنچه ذكر كرديد، دليلي كه دلالت حديث بر فرض بودن جماعت راساقط كند، نيست:

اما اينكه گفتيد: كه اين تهديد و وعيد تنها در حق تارك نماز جمعه مي‌باشد: آري وعيد درحق تارك نماز جمعه و جماعت مي‌باشد. چرا كه حديث ابوهريرهt دراينكه وعيد درحق تارك نماز جماعت مي‌باشد، صريح است و اين مساله در ابتدا و آخر حديث واضح و آشكار مي‌باشد. و حديث ابن مسعودt بيانگر آنست كه وعيد، همچنين در حق تارك نماز جمعه نیزمي باشد. بنابراين، بين دوحديث منافاتي وجود ندارد.

اما اينكه گفتيد: حديث منسوخ است: براستي كه چه قدر اين ادعا ناگوار و اثبات آن تلخ است، كجاست شروط نسخ، ازجمله وجود معارض مخالفي كه متاخر از آن باشد؟ هرگز نه شما و نه هيچ يك از اهل زمين راهي براي اثبات اين مساله به مجرد ادعا نمي‌يابند. درحقيقت بسياري از مردم ادعاي نسخ و اجماع را به عنوان نردباني براي ابطال بسياري از سنن ثابته از رسول اللهﷺ‬ اتخاذ مي‌كنند، و اين مساله‌ای بي‌ارزش و عادي نيست؛ و با این ادعای اجماع هیچ سنت صحیحی را از رسول اللهﷺ‬ باقی نمی‌گذارند. درحالیکه ادعای نسخ تنها زمانی می‌تواند باشد که ناسخی صحیح و صریح و متاخر از نص قبلی که ائمه آن را نقل کرده و آن را حفظ کرده‌اند وجود داشته باشد، چرا که بر امت محال است که ناسخی را که حفظ آن لازم است، ضایع کرده و منسوخی را که عمل بدان باطل شده و به عنوان جزئی از دین باقی نمانده، حفظ کند. و بسیاری از پرورش دهندگان متعصبین، هرگاه حدیثی مخالف مذهبشان می‌بینند، آن را با تاویل فراگرفته و بر اساس راهی که برای تاویل آن می‌یابند آن را بر خلاف ظاهرش حمل می‌کنند و هرگاه در تاویل کردن حدیث، مغلوب شده و راهی برای تاویل آن پیدا نکردند، به سوی ادعای اجماع بر خلاف آن، پناه می‌برند و اگر خلاف را درآن زمینه به گونه‌ای دیدند که امکان ادعای اجماع برای آن‌ها میسر نباشد، به سوی این قول که منسوخ است، روی می‌آورند. درحالیکه این روش ائمه‌ی اسلام نیست، بلکه همه‌ی ائمه اسلام بر خلاف این روش می‌باشند، بدین گونه که آن‌ها هرگاه از رسول اللهﷺ‬ سنت صریح صحیحی را می‌یافتند، آن را با تاویل و ادعای اجماع و نسخ، باطل نمی‌کردند. و امام شافعی و احمد از بزرگترین مردم نسبت به انکار این مساله بودند. وبالله التوفیق.

و رسول اللهﷺ‬ آنچرا که بدان تصمیم گرفته بودند، تنها به سبب مانعی که از آن آگاهی داشتند، عملی نکردند و آن اینکه خانه‌های آن‌ها زنان و فرزندانی را در برداشت که بر آن‌ها نماز جماعت واجب نبود که اگر خانه‌ها را بر زنان و فرزندان آتش می‌زدند، درواقع عقوبت و مجازات شامل حال کسانی می‌شد که بر آن‌ها واجب نبود، و این جایز نیست، همانطور که اگر حد بر زن حامله واجب شود، حد بر وی اقامه نمی‌شود تا اینکه وضع حمل کند تا اینکه اثر عقوبت و مجازات به حمل تسری پیدا نکند و از طرفی قطعا رسول اللهﷺ‬ بر انجام آنچه که انجامش جایز نیست، تصمیم نگرفتند.

برخی از اهل علم شبهه‌ی نسخ را جوابی دیگر داده‌اند و آن اینکه: مردم از زمانیکه شنیدند رسول الله این موضوع را مطرح کرده، بسیار می‌ترسیدند، و با این وجود بر تخلف از جماعت اصرار می‌ورزیدند.

اما اینکه گفتید: حدیث بر عدم وجوب نماز جماعت دلالت می‌کند، چرا که رسول اللهﷺ‬ خود با این تصمیم، اراده‌ی ترک آن را کردند.

از جمله‌ی آنچه که به آن توجهی نمی‌شود و گمان آن در مورد رسول اللهﷺ‬ نمی‌رود آنست که: ایشان به سبب ترک سنتی که الله و رسولشﷺ‬ آن را بر مسلمین واجب نکردند، تصمیم به مجازات گروهی از مسلمین با سوزاندن خانه هایشان بر آن‌ها گرفتند و از طرفی رسول الله نفرمودند که ایشان نماز را در این حالت به تنهایی خواندند، بلکه نماز را همراه یارانشان که با آن‌ها به سوی آن خانه‌ها می‌رفتند، می‌خواندند. همچنین اگر نماز را به تنهایی هم خوانده باشند، در آنجا دو واجب بوده است: واجب نماز جماعت و واجب عقوبت و مجازات کردن سرکشان و برخورد با آن‌ها، که رسول اللهﷺ‬ واجبی را که اهمیتش نسبت به دیگری کمتر است، ترک کردند، همچون حالتی که در نماز خوف بود.

اما اینکه گفتید: رسول اللهﷺ‬ به سبب نفاق آن‌ها تصمیم به مجازات شان گرفتند و نه به خاطر تخلفشان از جماعت.

این سخن مستلزم دو چیز ممنوع می‌باشد:

الف) لغو کردن آنچه که رسول الله آن را معتبر دانسته‌اند و معلق کردن حکم از تخلف جماعت بدان.

ب) معتبر دانستن آنچه که رسول اللهﷺ‬ آن را لغو کردند، چرا که ایشان منافقین را به سبب نفاقشان مجازات نکردند، بلکه از آن‌ها ظاهرشان را پذیرفتند و باطنشان را به الله متعال واگذار کردند([291]).

5-   مسلم در صحیحش([292]) روایت کرده که مردی نابینا به رسول اللهﷺ‬ گفت: یا رسول الله راهنمایی ندارم که مرا به سوی مسجد هدایت کند و از رسول اللهﷺ‬ خواست تا به وی اجازه دهد تا در جماعت شرکت نکند که ابتدای امر رسول اللهﷺ‬ به وی اجازه دادند. اما زمانیکه پشت کرده و بازگشت، وی را صدا زده و فرمودند: (هَلْ تَسْمَعُ النِّدَاءَ بِالصَّلَاةِ؟) آيا اذان نماز را مي‌شنوي؟ گفت: بله، فرمودند: (فَأَجِبْ) پس نداي مؤذن را اجابت كن (يعني براي نماز به مسجد بيا).

این مرد ابن ام مکتوم بود، اما در اسمش اختلاف است به گونه‌ای که عده‌ای گفته‌اند: عبدالله و عده‌ای گفته‌اند: عمرو.

و در مسند امام احمد و سنن ابوداود([293]) از عمرو بن ام مکتوم روایت شده که گفت: گفتم: یا رسول الله، من فردی نابینا هستم که خانه ام دور است و برای من راهنمایی است که مرا (درآمدن به مسجد برای حضور در جماعت) کمک نمی‌کند، آیا رخصت و جوازی بر اینکه در خانه ام نماز بخوانم، می‌یابید؟ فرمودند: (أَتَسْمَعُ النِّدَاءَ؟) آیا صدای اذان را می‌شنوی؟ گفت: بله، فرمودند: (مَا أَجِدُ لَكَ رُخْصَةً) برای تو رخصت و جوازی (در ترک جماعت) نمی‌یابم.

معتقدین به عدم وجوب جماعت گفته‌اند: این امر دلالت بر استحباب دارد و امری که دلالت بر وجوب کند نیست. و اینکه رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَا أَجِدُ لَكَ رُخْصَةً) یعنی اگر اراده‌ی کسب فضیلت جماعت را داری برای تو جوازی در ترک آن نمی‌یابم. و گفتند: این حدیث منسوخ است.

قائلین به وجوب نماز جماعت در پاسخ گفته‌اند: امر زمانی که مطلق باشد، دلالت بر وجوب دارد، و چگونه این امر دلالت بر استحباب دارد درحالیکه صاحب شرع بر فردی که نابینا بوده و خانه‌اش دور از مسجد می‌باشد و راهنمایش وی را در آمدن به مسجد یاری نمی‌کند، تصریح دارد که بر وی در تخلف از جماعت رخصتی نیست. و اگر بنده دراینکه به تنهایی و یا همرا جماعت نماز بخواند، مخیر می‌بود، سزاوارترین مردم، در این اختیار افرادی مانند این نابینا بودند.

ابوبکر بن منذر در باب «ذکر حضور در جماعت برای نابینایان گرچه منازلشان دور باشد» می‌گوید: و این حدیث بر فرض بودن حضور در جماعت و نه مستحب بودن آن، دلالت می‌کند. و از آنجائیکه رسول اللهﷺ‬ به ابن ام مکتوم در حالیکه نابینا بود فرمود: (مَا أَجِدُ لَكَ رُخْصَةً) پس فردی که بیناست به عدم رخصت و جواز بر ترک جماعت سزاوارتر می‌باشد.

6-   ابوداود و ابو حاتم و ابن حبان در صحيحش از ابن عباسt از رسول اللهﷺ‬ روايت كرده‌اند كه فرمودند: (مَنْ سَمِعَ الْمُنَادِيَ فَلَمْ يَمْنَعْهُ مِنَ اتِّبَاعِهِ، عُذْرٌ) هركس كه صداي موذن را بشنود، چيزي جز عذر او را از تبعيت آن باز نمي‌دارد. گفتند: عذر چيست؟ فرمودند: (خَوْفٌ أَوْ مَرَضٌ، لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ الصَّلَاةُ الَّتِي صَلَّى) ترس يا بيماري، (و درغير اينصورت) نمازي را كه به تنهايي خوانده است از وي قبول نمي‌شود.

قائلين به عدم وجوب گفته‌اند: در اين حديث دو علت موجود است؛ يكي اينكه در راويان اين حديث، مغراء العبدي مي‌بـاشد، كه در نـزد آن‌ها ضعيف است و ديگري آنـكه ايـن حديث موقوف([294]) به ابن عباسt مي‌باشد.

قائلين به وجوب در پاسخ گفته‌اند: قاسم بن اصبغ در كتابش اين حديث را با اين سند ذكر مي‌كند: حدثنا إسماعيل بن إسحاق القاضي حدثنا سليمان بن حرب حدثنا شعبة عن حبيب بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يُجِبْ فَلاَ صَلاَةَ لَهُ إِلا مِنْ عُذْرٍ) سعيد بن جبير از ابن عباسt روايت مي‌كند كه رسول اللهﷺ‬ فرمودند: كسي كه صداي اذان را بشنود و آن را اجابت نكند، براي وي نمازي نيست مگر به سبب عذري. وصحت حديث با اين اسناد براي تو كافي است([295]).

و ابن منذر آن را با اين سند از ابن عباسt به صورت مرفوع([296]) روايت مي‌كند: حدثنا علي بن عبد العزيز حدثنا عمرو بن عوف حدثنا هشيم شعبة عن عدي بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس([297]). و گفتند: براستي كه ابواسحاق سبيعي از بزرگواري مغراء العبدي روايت كرده است، و اگر برفرض، رفع وي (درسند حديث) صحيح نباشد، قطعا و بدون شك حديث از ابن عباس به صورت صحيح روايت شده و در اين صورت آن قول صحابه‌ای است كه صحابه‌ای ديگر با آن مخالفت نكرده است.

7-   مسلم در صحيحش([298]) از عبدالله بن مسعودt روايت كرده كه گفت: هركس آرزو دارد و بدان خوشحال است كه فرداي قيامت در حال مسلماني الله متعال را ملاقات كند بر نماز‌هاي پنجگانه مواظبت كند، هرکجا كه به سوي آن‌ها فراخوانده شد، زيرا الله متعال براي پيامبر شما سنت‌ها و راه‌هاي هدايتي را بنيان نهاد؛ و نمازها از سنت‌ها و راه‌هاي هدايت هستند و اگر شما در خانه‌هاي خود نماز خوانديد، همانگونه كه اين متخلف در خانه‌ي خود نماز مي‌خواند، سنت پيامبر خود را ترك كرده ايد و اگر سنت پيامبرتان را ترك كنيد، گمراه مي‌شويد و هيچ كسي نيست كه به خوبي طهارت گرفته و سپس به سوي مسجدي از مساجد روي مي‌آورد مگر اينكه الله متعال براي وي با هرگامي كه بر مي‌دارد، حسنه‌ای مي‌نويسد و به سبب آن درجه‌ي او را بالا مي‌برد و با آن گناهي را از وي مي‌زدايد و من خودمان (صحابه) را ديدم كه در آن زمان كسي از نماز جماعت تخلف نمي‌كرد، مگر منافقي كه نفاقش معلوم بود؛ چنانكه حتي فرد (بيمار يا ناتوان) آورده و زير بازوي او گرفته مي‌شد تا در صف نماز جماعت بايستد (و او هم بتواند نماز را با جماعت ادا كند).

و در لفظ دیگری آمده است([299]) که عبداللهt گفت: رسول اللهﷺ‬ راه‌های هدایت را به ما تعلیم دادند و از جمله راه‌های هدایت، نماز جماعت در مسجدی است که در آن اذان گفته شود.

وجه دلالت حدیث: عبدالله تخلف از جماعت را از علامات منافقینی که نفاقشان معلوم می‌باشد، به شمار آورده است، درحالیکه ترک عملی مستحب و یا انجام عملی مکروه از علامات منافقین نمی‌باشد و هرکس علامات نفاق را در سنت رسول اللهﷺ‬ بررسی کند، آن را یا ترک فریضه و یا انجام عملی حرام می‌یابد. و براین معنا، این قول عبداللهt تاکید می‌کند که می‌گوید: هرکس آرزو دارد و بدان خوشحال می‌شود که فردای قیامت درحال مسلمانی الله متعال را ملاقات کند بر نمازهای پنجگانه، هرکجا كه به سوي آن‌ها فراخوانده شد، مواظبت کند. و تارک جماعت را که نماز را در خانه‌اش می‌خواند، متخلفی نامیده است که ترک‌کننده‌ی سنتی می‌باشد که طریقه‌ی رسول اللهﷺ‬ بوده و رسول اللهﷺ‬ و شریعت­ شان آن را برای امتش تشریع کرده و بر آن بوده است. و مراد  از این سنت، سنتی که هرکس بخواهد می‌تواند انجام دهد و هر که می‌خواهد، ترک کند، نیست؛ چرا که ترک این نوع از سنت‌ها از علامات نفاق و ضلالت و گمراهی نمی‌باشد، همچون ترک نماز ضحی، و قیام شب و روزه روز دوشنبه و پنج شنبه.

8-   مسلم در صحیحش([300]) از ابوسعید خدریt روایت کرده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِذَا كَانُوا ثَلَاثَةً فَلْيَؤُمَّهُمْ أَحَدُهُمْ، وَأَحَقُّهُمْ بِالْإِمَامَةِ أَقْرَؤُهُمْ) هرگاه سه نفر (با هم) بودند، پس باید یکی از آن‌ها بر ایشان امامت دهد و شایسته‌ترین آن‌ها بر امامت، قاری‌ترین آن‌ها می‌باشد.

وجه استدلال به حدیث: اینست که رسول اللهﷺ‬ به جماعت امر کردند و امر رسول اللهﷺ‬ دلالت بر وجوب دارد.

9-   رسول اللهﷺ‬ کسی را که در پشت صفوف جماعت به تنهایی ایستاده و همراه ایشان نماز می‌گزارد، امر کردند تا نماز را اعاده کند. این حدیث را امام احمد و اهل سنن و ابوحاتم بن حبان در صحیحش روایت کرده و امام ترمذی آن را حسن دانسته است([301]).

و از علی بن شیبان روایت است که گفت([302]): به سوی رسول اللهﷺ‬ خارج شدیم تا اینکه بر ایشان وارد شدیم، پس با رسول اللهﷺ‬ بیعت کردیم و پشت سر ایشان نماز خواندیم. می‌گوید: سپس پشت سر ایشان نماز دیگری خواندیم، پس از اینکه نماز تمام شد، رسول اللهﷺ‬ فردی را که به تنهایی در پشت صفوف (ایستاده و همراه جماعت) نماز می‌خواند، دیدند؛ پس منتظر وی ماندند تا اینکه نماز وی تمام شد. سپس فرمودند: (اسْتَقْبِلْ صَلَاتَكَ، لَا صَلَاةَ لِلَّذِي خَلْفَ الصَّفِّ) دوباره با نمازت روبرو شو و آن را دوباره بخوان، برای کسی که (به تنهایی) در پشت صفوف جماعت نماز می‌خواند، نمازی نیست. و در روایتی که امام احمد نقل کرده علی بن شیبان می‌گوید: پشت سر رسول اللهﷺ‬ نماز گزاردم که رسول اللهﷺ‬ مردی را که به تنهایی درپشت صفوف جماعت به تنهایی ایستاده و همراه جماعت، نماز می‌خواند، دیدند؛ پس رسول اللهﷺ‬ برای وی منتظر ماندند تا اینکه نمازش تمام شد. پس به وی فرمودند: (اسْتَقْبَلْ صَلَاتَكَ، فَلَا صَلَاةَ لِفَرْدٍ خَلْفَ الصَّفِّ) دوباره با نمازت روبرو شو و دوباره آن را بخوان، بر کسی که به تنهایی در پشت صفوف جماعت نماز (را گرچه همراه جماعت) بخواند، نمازی  نیست.

ابن منذر می‌گوید: این حدیث را احمد و اسحاق ثبت کرده‌اند.

وجه دلالت حدیث: رسول اللهﷺ‬ نماز کسی را که به تنهایی در بیرون از صف، درحالیکه همراه جماعت نماز می‌گزارد، باطل خواندند و با وجودیکه وی در مکانی خاص منفرد نشده بود، وی را به اعاده‌ی نماز امر کردند، بنابراین نماز فردی که از جماعت و مکان برگزاری جماعت منفرد می‌شود، سزاوارتر به بطلان می‌باشد. و نهایت این تنها نماز خواندن آنست که فرد منفرد می‌باشد، و اگر نماز منفرد صحیح می‌بود، رسول اللهﷺ‬ به نفی آن حکم نمی‌کردند و کسی را که اینچنین نماز گزارد، امر کردند تا نمازش را اعاده کند([303]).

معتقدین به عدم وجوب اعاده‌ي نماز در اين حالت گفته‌اند:

براي شما اين امكان وجود ندارد كه به اين حديث استناد كنيد مگر پس از اثبات بطلان نماز كسي كه به تنهـايي در پشت صفوف نماز جماعت، نماز مي‌خواند، درحاليكه اين قـول شـاذي است كه مخالف با جمهور اهل علم([304]) مي‌باشد و بر صحت چنين نمازي، اجمـاع علما بر صحت نماز زني كه به تنهايي در پشت صفوف مردان نماز مي‌خواند([305])، دلالت دارد.

و رسول اللهﷺ‬ پشت سر جبرئيل نماز خواندند. جابر بن عبداللهt روايت مي‌كند كه جبرئيل نزد رسول اللهﷺ‬ آمد تا مواقيت نماز را به ايشان بياموزد، پس جبرئيل پيش رفته و رسول اللهﷺ‬ پشت سر ايشان و مردم پشت سر رسول اللهﷺ‬ بودند. جبرئيل نماز ظهر را در زمان كنار رفتن خورشيد (پس از زوال) خواند و وقتي كه سايه هرچيز به اندازه خودش شد، آمده و به مانند آنچه كه در ظهر انجام داده بود، پيش رفته و رسول اللهﷺ‬ پشت سر ايشان و مردم پشت سر رسول اللهﷺ‬ بودند([306]). براستي كه رسول اللهﷺ‬ به تنهايي پشت سر جبرئيل در حاليكه به ايشان اقتدا كرده بودند، نماز گزاردند.

و گفتند: و ابوبكره تكبير تحريمه را به تنهايي در پشت صف گفت و سپس حركت كرد تا اينكه به صف پيوست و رسول اللهﷺ‬ وي را به اعاده‌ي نماز امر نكردند([307]).

و گفتند: و ابن عباسt در سمت چپ رسول اللهﷺ‬ تكبير تحريمه را گفت كه رسول اللهﷺ‬ دستش را گرفته و وي را در سمت راست خود قرار دادند([308]). و رسول اللهﷺ‬ وی را به دوباره خواندن نماز امر نکردند بلکه تکبیر گفتن وی به تنهایی را صحیح دانستند، که این حدیث در مورد نماز نفل و حدیث جابرt در مورد نماز فرض می‌باشد، که جابر برای نماز در سمت چپ رسول اللهﷺ‬ ایستاد که رسول اللهﷺ‬ با دست مبارک وی را گرفته و در سمت راست خود قرار دادند([309]).

قائلین به وجوب اعاده‌ی نماز توسط چنین شخصی در پاسخ گفته‌اند:

جای تعجب است که احادیث صحیح صریح در این موضوع با یکدیگر در تعارض قرار داده می‌شوند درحالیکه به هیچ وجه با هم تعارضی ندارند.

اما اینکه گفتید: این قولی شاذ است؛ به الله سوگند که شاذ نیست و رسول اللهﷺ‬ و سنت صحیح و صریحش همراه آن می‌باشد، گرچه این سنت را ترک کرده باشد کسی که آن را ترک کرده. لذا ترک سنت‌ها به سبب مخفی بودن آن‌ها بر کسانی که آن را ترک کرده، یا اینکه آن را به سبب تاویل جایزی که گنجایش آن بوده به منظور عمل به سنتی غیر از آن ترک کردند، جایز نمی‌باشد. و چگونه ترکِ ترک کننده‌ی این سنت بر خود سنت مقدم می‌شود؟

و این درحالی است که گروهی از بزرگان تابعین در مورد این سنت سخن گفته‌اند، از جمله: سعید بن جبیر، طاوس، ابراهیم نخعی، و کسانی غیر از ایشان همچون: حکم، حماد، ابن ابی لیلی، حسن بن صالح، وکیع، اوزاعی - که طحاوی از وی نقل می‌کند - اسحاق بن راهویه، امام احمد، ابوبکر بن منذر و محمد بن اسحاق بن خزیمه. پس شذوذ کجاست درحالیکه این عده از علما معتقد به سنت بودن آن مي‌باشند؟

اما اعتراض تان مبني بر محل ايستادن زن در صفوف، (پس از مردان به تنهايي) از فاسد‌ترين اعتراضات مي‌باشد. چرا كه آن جايگاه وي بوده كه براي او تشريع شده است به گونه‌ای كه اگر در صف مردان بايستد، نماز هريك از مرداني كه نزديك وي بايستد، در نزد امام ابوحنيفه و يكي از دو قول در مذهب امام احمد، فاسد مي‌شود.

اما اگر گفته شود: اگر زني در پشت صف زنان به تنهايي بايستد، نمازش صحيح مي‌باشد. در پاسخ گفته شده: اينچنين نيست بلكه اگر زني از صفوف زنان منفرد شود، همچون مردي كه در پشت صف مردان به تنهايي بايستد، نمازش فاسد مي‌باشد. كه اين را قاضي ابويعلي در تعليقش ذكر كرده است چرا كه قول رسول اللهﷺ‬ در اين زمينه عام مي‌باشد، آنجا كه فرمودند: (لَا صَلَاةَ لِفَرْدٍ خَلْفَ الصَّفِّ) بر کسی که به تنهایی در پشت صفوف جماعت نماز (را گرچه همراه جماعت) بخواند، نمازی  نیست. اما زني كه به تنهايي درپشت صفوف مردان به همراه جماعت نماز مي‌گزارد و زن ديگري همراه وي نيست، از اين حكم به سبب حديث صحيح خارج مي‌شود و در مورد غيراين حالت، حديث برعموم خود باقي مي‌ماند.

 اما قصه‌ي به تنهايي نماز خواندن رسول اللهﷺ‬، پشت سر جبرئيل در حاليكه صحابه پشت سر ايشان بودند.

اين استدلال نيز اينگونه پاسخ داده شده:

اين مساله در ابتداي امر بود، زمانيكه جبرئيل مواقيت نماز را به رسول اللهﷺ‬ تعليم مي‌داد در حاليكه امر رسول اللهﷺ‬ به اعاده‌ي نماز براي مردي كه به تنهايي در پشت صفوف نماز خوانده بود از آن متاخر بوده و بعد از آن مي‌باشد. و اين جوابي صحيح مي‌باشد. و در نزد من در اين مساله جواب ديگري مي‌باشد و آن اينكه: رسول اللهﷺ‬ امام مسلمين بودند، كه بدين سبب جلوي آن‌ها درحاليكه به تنهايي به جبرئيل اقتدا كردند، بودند. و از آنجائيكه جبرئيل درمقام تعليم بود، جلوتر بودن ايشان از رسول اللهﷺ‬ درحصول تعليم بسيار رساتر و بليغ‌تر از آن بود كه در كنار رسول اللهﷺ‬ بايستد؛ همانطور كه رسول اللهﷺ‬ در منبر بر صحابه نماز خواندند تا اينكه بر ايشان اقتدا كرده و نماز را تعليم ببينند  و اين در حالي بود كه رسول اللهﷺ‬ از اينكه امام در امامت برمردم، در مكاني بالاتر از آن‌ها باشد، نهي كردند، بنابراين چون مقصود از آن تعليم بوده در نهي داخل نمي‌شود.

 ركوع كردن قبل از داخل شدن در صف:

اما قصه‌ي ابوبكره، درآن وارد نشده كه وي قبل از داخل شدن در صف از ركوع بلند شده و فقط زماني مي‌توان بدان تمسك جست كه ثابت شود وي قبل از داخل شدن در صف سرش را از ركوع بلند كرده است، درحاليكه راهي به سوي اثبات آن نيست.

و در مورد كسي كه در بيرون از صف ركوع كرده و بعد از اينكه امام سرش را از ركوع بلند كرده، در حالت ركوع حركت كرده و به صف مي‌پيوندد، روايت‌ها از امام احمد در اينكه آيا اين ركعت را دريافته يا نه، مختلف مي‌باشد و از ايشان سه روايت در اين زمينه مي‌باشد:

روايت اول: مطلقا اين عملش صحيح بوده و ركعت را دريافته است. و دليل اين روايت آنست كه رسول اللهﷺ‬ ابوبكره را به اعاده‌ي نماز امر نكردند. و از وي جزئيات عملش را نخواستند كه آيا صف را قبل از اينكه ايشان سر را از ركوع برداشتند، دريافته يا نه؟ و اگر اين دو حالت (ادراك صف بعد از بلند شدن امام از ركوع و ادراك صف قبل از بلند شدن امام از ركوع) مختلف مي‌بود، رسول اللهﷺ‬ از وي تفصيل و جزئيات عملش را مي‌پرسيدند. سعيد بن منصور در سنن خود از زيد بن ثابتt روايت مي‌كند كه وي قبل از اينكه در صف داخل شود ركوع مي‌كرد و سپس در حالت ركوع با اطمينان و آرامش حركت مي‌كرد تا به صف بپيوندد، چه در حالت ركوع امام به صف مي‌پيوست و يا اينكه بعد از بلند شدن امام از ركوع بدان ملحق شود([310]).

روايت دوم: اين عمل صحيح نبوده و آن ركعت را درك نكرده است كه در روايت ابراهيم بن حارث و محمد بن حكم بدان تصريح كرده است. و بين چنين حالتي و كسي كه ركوع را در صف درك كرده، تفاوت قائل شده است. چرا كه وي در صف آنچرا كه به وسيله‌ي آن ركعت درك مي‌شود (ركوع)، درك نكرده است. بنابراين وي شبيه كسي است كه سجده‌ای را در نماز ترك كرده است. و در نزد اكثر اصحاب امام احمد اين روايت صحيح‌تر مي‌باشد.

روايت سوم: اگر عالم به نهي باشد، نمازش صحيح نيست وگرنه به دليل قصه‌ي ابوبكره و نهي رسول اللهﷺ‬ كه فرمودند: (لاتعد) اين كار را بار ديگر نكن. صحيح مي‌باشد. درحاليكه نهي مقتضي فساد مي‌باشد، ليكن نهي در حق جاهل بدان، ترك مي‌شود. چرا كه رسول اللهﷺ‬ ابوبكره را به اعاده‌ي نمازش امر نكردند و اين حال ابوبكره بود.

اما قصه‌ي ابن عباس و جابر م كه رسول اللهﷺ‬ آن‌ها را به دوباره خواندن نماز امر نكردند، درحاليكه هريك به تنهايي تكبير تحريمه را گفتند:

در اين احاديث نيامده كه آندو با تكبير گفتن وارد نماز شدند، بلكه فقط در آن آمده است كه در سمت چپ رسول اللهﷺ‬ ايستادند كه درهمان لحظه ايستادن، رسول اللهﷺ‬ هريك از آن‌ها را به سمت راست خود چرخاندند. وبرفرض كه هر دو آن‌ها با تكبير گفتن خارج از صف  وارد نماز شده باشد، تكبيرش صحيح مي‌باشد و تنها آنچه كه در بطلان نماز معتبر است به تنهايي ركوع كردن مي‌باشد وگرنه اگر كسي قبل از ركوع به وي ملحق شده و همراه وي صف تشكيل داده و در كنار وي بايستد، درحاليكه وي به تنهايي در پشت صفوف تكبير گفته، نمازش صحيح مي‌باشد. وگرنه اگر براي نماز، تكبير تحريمه گفتنِ مامومين باهم، را معتبر بدانيم، تكبير تحريمه هيچيك از مامومين منعقد نمي‌گردد مگر زمانيكه تكبير هريك از آن‌ها با كسي كه در كنارش قراردارد درابتدا و انتهاي آن متفق و يكسان بوده و برابر و مساوي با هم باشد، كه اين حالتي است كه حرج و سختي و مشقت آن بسيار بزرگ مي‌باشد. بر اين اساس است كه هيچكس، به هيچ عنوان، تكبير تحريمه مامومين باهم، را در صحت نماز معتبر ندانسته است. والله اعلم.

10-                     ابوداود در سنن خود و امام احمد در مسندش([311]) از ابودرداءt روايت مي‌كنند كه رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَا مِنْ ثَلَاثَةٍ فِي قَرْيَةٍ وَلَا بَدْوٍ لَا تُقَامُ فِيهِمُ الصَّلَاةُ إِلَّا قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ، فَعَلَيْكَ بِالْجَمَاعَةِ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ الذِّئْبُ الْقَاصِيَةَ) هيچ سه نفري نيستند که در روستا يا صحرا يا بيابان گردهم آيند و نماز را به جماعت بر پاي ندارند مگر اينکه شيطان بر آن‌ها چيره مي‌شود، پس بر شما باد که نماز جماعت بخوانيد و بر اداي نماز جماعت مواظبت کنيد و به جماعت بپيونديد و تک روي نکنيد، چه بي‌گمان گرگ آن گوسفندي را مي‌خورد که از گله جدا شده و دورمانده باشد.

وجه استدلال به حديث: رسول اللهﷺ‬ از چيره شدن شيطان بر آن‌ها در اثر ترك جماعت، كه نشانه‌ي آن اذان و اقامه نماز مي‌باشد، خبر دادند؛ اگر نماز جماعت مستحب بود به گونه‌ای كه شخص در ترك و انجام آن مخير مي‌بود، شيطان بر تارك آن و نشانه هايش چيره نمي‌شد.

11-                     مسلم در صحيحش([312]) از ابي شعثاء محاربي روايت كرده كه گفت: همراه ابوهريرهt در مسجد نشسته بوديم كه موذن اذان گفت. پس از آن مردي از مسجد برخاسته و راه خروج از مسجد را در پيش گرفت كه دراين هنگام ابوهريرهt وي را با چشمانش دنبال مي‌كرد تا اينكه از مسجد خارج شد؛ ابوهريرهt گفت: اما اين شخص ابوالقاسمﷺ‬ را نافرماني نمود. و در روايتي آمده است كه مي‌گويد: از ابوهريرهt در حاليكه مردي را ديد كه پس از اذان از مسجد خارج مي‌شود، شنيدم كه گفت: اما اين شخص ابوالقاسمﷺ‬ را نافرماني نمود.

وجه استدلال به حديث: ابوهريرهt آن شخص را به سبب خروجش از مسجد پس از اذان، به دليل ترك نماز جماعت، نافرمان و سركش و عاصي از فرمان رسول اللهﷺ‬ قرار داد. و كسي كه مي‌گويد: جماعت مستحب است در حقيقت مي‌گويد: كسي كه پس از اذان از مسجد خارج شود و نماز را به تنهايي بخواند از فرمان الله و رسولشﷺ‬ نافرماني و سرپيچي نكرده است. و ابن منذر در كتابش بر وجوب نماز جماعت به اين حديث استناد كرده و مي‌گويد: اگر فرد مسلمان در ترك جماعت و انجام آن مخير مي‌بود، جايز نبود كه فرد با تخلف از آنچه كه حضورش در آن بر وي واجب نبوده، عاصي و گنه كار شود. و كسي كه مي‌گويد، نماز جماعت مستحب است، به گونه‌ای كه هر كه بخواهد انجام مي‌دهد و هركه خواست مي‌تواند آن را ترك كند، در حقيقت براي شخصي كه از مسجد خارج مي‌شود در حاليكه موذن اقامه‌ي نماز را مي‌گويد، جواز صادر كرده است. بلكه براي وي جايز مي‌داند كه در مسجد بنشيند و همراه امام و جماعت نماز نخوانده و پس از نماز آن‌ها برخاسته و نماز را به تنهايي بخواند. در حاليكه اگر رسول اللهﷺ‬ و اصحاب بزرگوار ايشان كسي را كه اينچنين عمل كند، مي‌ديدند، با نهايت انكار اين عملش را بروي انكار مي‌كردند.

بلكه بر عملي غير از اين عمل انكار كردند و آن اينكه بر شخصي كه همراه جماعت نماز نخوانده بود و به نماز خواندن در كنار باروبنه و اثاثيه‌اش اكتفا كرده بود، انكار كرده و رسول اللهﷺ‬ به وي فرمودند([313]): (مَا مَنَعَكَ أَنْ تُصَلِّيَ مَعَ النَّاسِ، أَلَسْتَ بِرَجُلٍ مُسْلِمٍ؟) چه چيزي تو را از نماز خواندن همراه مردم بازداشت، آيا مردي مسلمان نيستي؟

و رسول اللهﷺ‬ به دو نفري كه نماز خوانده و به مسجد آمده بودند امر كردند تا نماز را به جماعت بخوانند و فرمودند([314]): (فلا تَفْعَلا، إِذَا صَلَّيْتُمَا فِي رِحَالِكُمَا ثُمَّ أَتَيْتُمَا مَسْجِدَ جَمَاعَةٍ فَصَلِّيَا مَعَهُمْ، فَإِنَّهَا لَكُمَا نَافِلَةٌ) اين كار را نكنيد، هرگاه در خانه هايتان نماز خوانديد و سپس به مسجد آمديد در حاليكه جماعت بر پا بود، همراه جماعت نماز بخوانيد، اين نماز براي شما نافله محسوب مي‌شود.

 اجماع صحابه بر وجوب نماز جماعت:

12-                     صحابه رضوان الله تعالي عليهم اجمعين بر وجوب نماز جماعت نيز اجماع دارند. و ما نصوص آن‌ها را ذكر مي‌كنيم:

همانطور که گذشت، ابن مسعودt می‌فرماید([315]): من خودمان (صحابه) را ديدم كه در آن زمان كسي از نماز جماعت تخلف نمي‌كرد، مگر منافقي كه نفاقش معلوم بود.

امام احمد([316]) می‌گوید: وکیع برای ما روایت کرده که سلیمان بن مغیره از ابوموسی هلالی از ابن مسعودt روایت کرده که فرمود: برای کسی که صدای منادی و موذن را بشنود و بدون عذر آن را (با رفتن به مسجد و حضور در جماعت) اجابت نکند، نمازی نیست.

همچنین امام احمد می‌گوید([317]): وکیع برما روایت کرده که مسعر از ابی الحصین از ابی بردة از ابوموسی اشعری روایت کرده که فرمود: هرکس صدای منادی و موذن را بشنود و بدون عذر آن را اجابت نکند، برای وی نمازی نیست.

و احمد می‌گوید([318]): وکیع از سفیان از ابی حیان تیمی از پدرش از علیt روایت کرده که فرمود: برهمسایه مسجد، نمازی جز در مسجد نیست. گفته شد: همسایه مسجد کیست؟ فرمود: کسی که صدای منادی و موذن را بشنود.

و سعید بن منصور می‌گوید: هشیم روایت کرده که منصور ما را از حسن بن علیt خبر داده که فرمود: کسی که صدای اذان را بشنود و برای نماز جماعت به مسجد نرود، نمازش از سرش تجاوز نمی‌کند (و بالاتر نمی‌رود) مگر اینکه به سبب عذری باشد.

و عبدالرزاق می‌گوید: از انس از ابی اسحاق از حارث از علیt روایت است که فرمود: هرکس از همسایگان مسجد که صدای اذان را بشنود و در حالیکه سالم و تندرست است و عذری ندارد، (به مسجد نیامده و نماز را به تنهایی بخواند) برای وی نمازی نیست([319]).

و وکیع می‌گوید: از عبدالرحمن بن حصین از ابی نجیح ملکی از ابوهریرهt روایت است که فرمود: براستی که اگر دو گوش فرزند آدم پر از سرب مذاب شود، برای وی بهتر است از اینکه صدای منادی و موذن را بشنود و آن را اجابت نکند([320])‌.

در جایی دیگر وکیع می‌گوید: شعبه از عدی بن ثابت از سعید بن جبیر از ابن عباسt روایت کرده که فرمود: هرکس صدای اذان را بشنود و پس از آن بدون عذر، اجابت نکند، نمازی برای وی نیست([321]).

عبدالرزاق می‌گوید: از لیث از مجاهد روایت است که فرمود: مردی از ابن عباسt در مورد شخصی که روز را روزه می‌گیرد و شب را در قیام به سرمی برد ولی در جمعه وجماعت شرکت نمی‌کند، سوال پرسید؟ ابن عباسt گفت: این شخص در آتش است. فردای آن روز همان شخص به نزد ابن عباسt آمد و همان سوال را پرسید که ابن عباسt به وی گفت: وی در آتش است. مجاهد می‌گوید: آن شخص حدود یک ماه، پیوسته نزد ابن عباسt رفت و آمد می‌کرد و از او این سوال را می‌پرسید و هر بار ابن عباسt می‌گفت: وی در آتش است([322]).

همانطور که مشاهده کردید، این نصوص صحیح و واضح و آشکار صحابه بود. و حتی از یک صحابه هم خلاف این روایت نشده است و هریک از این آثار خود به تنهایی دلیل مستقلی در مساله می‌باشد، بنابراین زمانیکه همه‌ی این‌ها در کنار هم قرار گرفته و دست به دست هم داده و همدیگر را یاری کنند، چگونه خواهد بود؟ وبالله التوفیق.  

 حکم نماز جماعت برای زنان ([323]):

به اجماع علما نماز جماعت بر زنان واجب نمی‌باشد، لیکن به طور کلی نماز جماعت در حق آن‌ها در نزد جمهور علما مشروع می‌باشد. نماز زنان در جماعت بردو نوع است:

الف) یک زن با امامت زن دیگری نماز بخواند که این امر به سه دلیل مشروع می‌باشد:

1-   عموم احادیثی که در فضل نماز جماعت وارد شده است و اصل آنست که زنان با مردان همسانند. رسول اللهﷺ‬ فرمودند([324]): [النِّسَاءُ شَقَائِقُ الرِّجَالِ] زنان با مردان همسانند.

2-   عدم ورود نهی از امامت زنی بر زنان.

3-   عمل بعضی از زنان صحابه همچون ام سلمه و عایشه رضی الله عنهما.

از ریطة الحنفی روایت است([325]) که عایشه ل برزنان امامت داده، درحالیکه در نماز فرض در بین صفوف زنان ایستاده بود.

و از عمار الدهنی از زنی از قومش که به وی حجیره گفته می‌شد از ام سلمهل روایت شده که([326]): ایشان بر زنان امامت داده و در وسط صفوف زنان قرار می‌گرفت.

بنابراین عمل این زنان صحابه و عدم وجود مخالف، برمشروعیت امامت زنان بر یکدیگر دلالت دارد. و از رسول اللهﷺ‬ روایت شده که موذنی را برای ام ورقه تعیین کردند تا برای وی اذان دهد و اورا امر کردند تا اهل خانه‌اش (از زنان را) امامت دهد([327]). لیکن این حدیث ضعیف می‌باشد، و شافعیه و حنابله به امامت زنان بر یکدیگر قائلند و به این حدیث استناد می‌کنند.

ب) زن با امامت مردی نماز بخواند و یکسان است که آن زن به تنهایی و یا اینکه با عده‌ای دیگر از زنان و یا پشت صفوف مردان به امام اقتدا کنند. این مساله به دلیل احادیث زیادی مشروع می‌باشد. از جمله: حدیث انسt([328]) که می‌گوید: من و یتیمی پشت سر رسول اللهﷺ‬ نماز گزاردیم در حالیکه مادرم ام سلیم پشت سر ما ایستاده بود. دلیل دیگر حدیث ام سلیم([329]) است که می‌گوید: پس از اينكه رسول اللهﷺ‬ سلام مي‌داد و نماز به پايان مي‌رسيد، زن‌ها بلند مي‌شدند ومي رفتند. آنحضرتﷺ‬ اندكي توقف مي‌كرد و آنگاه برمي خاست.

تبصره‌ها:

1-   برای مردی که با همسریا یکی از محارمش تنها مانده، جایز است همراه وی نماز را با جماعت بخواند، چراکه خلوت وی با آن زن در غیر نماز جایز است.

2-   جایز نیست که مردی، تنها یک زن اجنبی را امامت دهد به دلیل عام بودن این ارشاد رسول اللهﷺ‬ که فرمودند([330]): [لَا يَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ إِلَّا كَانَ ثَالِثَهُمَا الشَّيْطَانُ] هيچ مردي با زني تنها نمي‌شود مگر اينكه سومي آن‌ها شيطان است.

3-   جایز است که مردی برای گروهی از زنان امامت دهد چرا که اجتماع زنان خلوت را نفی می‌کند و از این عمل نهی نشده است. و از برخی از سلف صالح وارد شده که فرمودند: لیکن این زمانی است که از فتنه در امان باشد، اما اگر با این عمل خوف فتنه می‌باشد، جایز نیست. براستی که الله متعال فساد را دوست ندارد.

 عذرهایی که در تخلف از جماعت بدانها جواز داده شده([331]):

عذرهایی که تخلف از حضور در نماز جماعت در مسجد را مباح می‌کند، برخی عام و بعضی خاص می‌باشند:

 عذرهای عام:

1و2- باران و گِل و لای، به گونه‌ای که خروج وی به سوی مسجد را سخت و دشوار کند. از نافع روایت است([332]) که ابن عمرt در شبی سرد و طوفانی برای نماز اذان داد و گفت: در خانه‌ها نماز بگزارید. سپس گفت: همانا رسول اللهﷺ‬ در شبی که سرد و بارانی بود به موذن فرمود که بگوید: در خانه‌ها نماز بگزارید.

و از جابرt روایت است([333]) که گفت: همراه رسول اللهﷺ‬ برای سفری خارج شدیم که ما را باران گرفت، پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند: [لِيُصَلِّ مَنْ شَاءَ مِنْكُمْ فِي رَحْلِهِ] هریک از شما که می‌خواهد در کنار باروبنه‌اش نماز بگزارد.     

لیکن با این وجود اگر کسی برای نماز جماعت خارج شد، افضل می‌باشد، به دلیل حدیث ابوسعید خدریt که گفت([334]): ابری پدید آمد و چنان باریدن گرفت که از سقف (مسجد نبوی) که از شاخه‌ی درخت خرما بود، آب سرازیر شد و من رسول اللهﷺ‬ را دیدم که درمیان آب و گل سجده می‌کند تا آنکه اثر گل را بر پیشانی آنحضرتﷺ‬ مشاهده کردم.

براستی که رسول اللهﷺ‬ علی رغم اینکه باران و گل بود، در جماعت حضور یافتند، حتی که در آب و گل سجده کردند.

3- سرمای شدید: به گونه‌ای که حد آن از مقداری که مردم بدان مانوس شده و عادت کرده‌اند، بگذرد که حدیث ابن عمرt در این مورد گذشت. و از نعیم نحام روایت است ([335]) که در روزی بسیار سرد، اذان صبح داده شد، درحالیکه وی موی سر همسرش را کوتاه می‌کرد، در این هنگام گفت: ای کاش موذن ندا می‌داد که هرکس (در خانه اش) بنشیند، (و در نماز جماعت در مسجد شرکت نکند) بر او حرجی نیست. که موذن رسول اللهﷺ‬ در آخر اذانش ندا داد که هرکس (در خانه) بنشیند و (در نماز جماعت مسجد شرکت نکند) بر او حرجی نیست. و این در زمان رسول اللهﷺ‬ در آخر اذان موذن بود.

اهل علم به این عذرها تاریکی شدیدی را که در آن، انسـان مسیر خـود به سوی مسجد را نمی‌بیند، افزوده‌اند.

فایده: امام نووی می‌گوید([336]): اصحاب ما می‌گویند: با عذرها [ی مشروع] جماعت ساقط می‌شود و در این حالت یکسان است که بگوییم: نماز جماعت سنت است یا فرض کفایه و یا فرض عین. چرا که اگر مثلا بگوییم نماز جماعت سنت موکده‌ای است که ترک آن مکروه است، اگر به سبب عذری نماز جماعت ترک شود، تنها کراهت از وی زایل می‌شود و بدین معنا نیست که اگر به دلیل عذری نماز جماعت را ترک کرد، فضیلت نماز جماعت را به دست می‌آورد، بلکه بدون شک فضیلت نماز جماعت برای وی حاصل نشده و فقط معنای آن سقوط گناه و کراهت از وی می‌باشد.

 عذرهای خاص:

4- بیماری: بیماری که با وجود آن، آمدن به مسجد برای شرکت در جماعت سخت و دشوار باشد. ابن منذر می‌گوید: در بین اهل علم خلافی مبنی بر اینکه برای مریض به سبب بیماری‌اش جایز است که نماز جماعت را ترک کند، نمی‌دانم. و رسول اللهﷺ‬ زمانیکه بیمار شدند، از رفتن به مسجد خودداری کرده و فرمودند([337]): [مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ] ابوبکر را بگویید که بر مردم نماز بگزارد.

اما اگر بیماری جزئی بود به گونه‌ای که با وجود آن آمدن به مسجد سخت و دشوار نبود، همچون درد دندان یا درد سر جزئی و تب خفیف، این نوع بیماری جزئی عذر محسوب نمی‌شود و ضابط آن اینست که سختی و دشواری آن همچون دشواری و سختی آمدن به مسجد در باران باشد ([338]).

اما اگر در صورت توانايي، عزيمت را اختيار كند و با وجود بيماري براي جماعت به مسجد بيايد، افضل و بهتر مي‌باشد. از ابن مسعودt روايت است كه گفت([339]): من خودمان (صحابه) را ديدم كه در آن زمان كسي از نماز جماعت تخلف نمي‌كرد، مگر منافقي كه نفاقش معلوم بود؛ چنانكه حتي فرد (بيمار يا ناتوان) آورده و زير بازوي او گرفته مي‌شد تا در صف نماز جماعت بايستد (و او هم بتواند نماز را با جماعت ادا كند).       

5- بيماري هميشگي همچون كوري و مانند آن؛ چرا كه رسول اللهﷺ‬ براي عتبان بن مالك زمانيكه گفت: يارسول الله، چشم من ضعيف گشته و من مردم خويش را امامت مي‌دهم و هرگاه باران مي‌آيد در وادي كه ميان من و ايشان است، سيلاب سرازير مي‌گردد و نمي‌توانم به مسجد بروم و برايشان نماز بگزارم. اجازه دادند تا در خانه‌اش نماز بخواند([340]).

در اين حديث نابينايي و باران به همراه هم براي عتبان عذر مي‌باشد و در لفظ حديث انسt آمده است([341]): شخصي از انصار كه خيلي فربه و چاق بود، به آنحضرتﷺ‬ گفت: نمي‌توانم با شما در نماز جماعت شركت كنم. آنگاه، غذائي تدارك ديد و آنحضرتﷺ‬ را به منزلش دعوت نمود. حصيري پهن نمود و روي آن آب پاشيد. که رسول الله روي آن دو ركعت نماز خواند. 

برخي از علما تنومندي و چاقي فرد را از عذرهاي مباح‌كننده‌ي ترك جماعت شمرده‌اند. اما گواه و شاهد بر ترك جماعت در حديث عتبان آنست كه اگر فرد نابينا، راهنمايي كه وي را به سوي مسجد هدايت كند، نيافت، در اينصورت، اين حالت وي ترك نماز جماعت را براي وي مباح مي‌كند. كه جمهور علما بر اين اعتقاد مي‌باشند بر خلاف حنفيه كه فرد نابينا را مطلقا معذور مي‌دانند، گرچه براي وي راهنمايي براي آوردن او به مسجد باشد([342]).

6- ترس: همچون اينكه بر نفس خود به سبب وجود پادشاه، ظالم، دشمن، دزد، و مانند اين‌ها هراسان و بيمناك باشد. يا اينكه بر مال و اهلش بيمناك بوده و لازم است كه كسي از آن‌ها حمايت كند. اين مساله در نزد علما با وجود اختلافي كه در برخي از تفصيلات آن دارند([343])، در ترك جماعت عذر مي‌باشد. دليل عمده‌اي كه در اين مساله مي‌باشد، روايتي است كه از ابن عباسt به طور مرفوع وارد شده است كه از رسول اللهﷺ‬ روايت مي‌كند كه فرمودند([344]): (مَنْ سَمِعَ الْمُنَادِيَ فَلَمْ يَمْنَعْهُ مِنَ اتِّبَاعِهِ، عُذْرٌ) هركس كه صداي موذن را بشنود، چيزي جز عذر او را از تبعيت آن باز نمي‌دارد. گفتند: عذر چيست؟ فرمودند: (خَوْفٌ أَوْ مَرَضٌ، لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ الصَّلَاةُ الَّتِي صَلَّى) ترس يا بيماري، (و درغير اينصورت) نمازي را كه به تنهايي خوانده است از وي قبول نمي‌شود.

7- حاضر شدن غذا براي كسي كه بدان نياز دارد: از نافع از ابن عمرt از رسول اللهﷺ‬ روايت است كه فرمودند([345]): (إِذَا وُضِعَ عَشَاءُ أَحَدِكُمْ وَأُقِيمَتِ الصَّلاَةُ، فَابْدَءُوا بِالعَشَاءِ وَلاَ يَعْجَلْ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْهُ) هرگاه غذاي يكي از شما حاضر شد و در اين حال اقامه‌ي نماز هم گفته شد، پس شروع به خوردن غذا كند و عجله نكند تا اينكه از آن فارغ شود. و وقتي براي ابن عمرt غذا آماده شد و در اين حال اقامه نماز هم گفته مي‌شد، درحاليكه قرائت امام را مي‌شنيد به نماز نمي‌آمد تا اينكه از خوردن غذا فارغ شود.

جمهور علما اين فرموده‌ي رسول اللهﷺ‬ (فَابْدَءُوا بِالعَشَاءِ) را حمل بر استحباب كرده‌اند، سپس اختلاف كرده وعده‌ای آن را مقيد به كسي كرده‌اند كه احتياج به خوردن غذا دارد كه مشهور در نزد شافعيه همين مي‌باشد، وعده‌ای آن را مقيد نمي‌دانند كه ثوري و احمد و اسحاق بدان قائلند و بر آن عمل ابن عمرt دلالت دارد. و ابن حزم افراط كرده و گفته است كه اگر نماز را بر غذا مقدم دارد، نمازش باطل است. و عده‌ای مقدم داشتن نماز را براي كسي كه نفسش بر غذا متكي نباشد، اختيار كرده‌اند كه اين قول، منقول از مالك و اصحابش مي‌باشد و گفتند: اگر خوردن را بر نمازش مقدم كند و شروع به خوردن غذا كند، بر وي مستحب است كه نمازش را اعاده كند([346]).

مي گويم: (ابومالك كمال بن سيد سالم) دليلي بر استحباب اعاده‌ي نماز نيست و امر در حديث مبني بر مقدم داشتن غذا بر نماز حمل بر استحباب و نه وجوب مي‌شود و دليل آن حديث عمرو بن اميه است كه مي‌گويد([347]): رسول اللهﷺ‬ را ديدم كه گوشت شانه‌ي گوسفندي را با كارد بريده و آن را مي‌خوردند. وقتي كه به نماز فراخوانده شدند، برخاسته و كارد را رها كردند و نماز گزاردند و وضو نكردند.

8- دفع بول و غائط: به دليل حديث ام المومنين عايشهل كه فرمود: از رسول اللهﷺ‬ شنيدم كه فرمودند([348]): (لَا صَلَاةَ بِحَضْرَةِ الطَّعَامِ، وَلَا هُوَ يُدَافِعُهُ الْأَخْبَثَانِ) نماز به هنگام حاضر شدن غذا و همچنين وقتي که انسان تحت فشار بول و غائط قرار دارد، درست نيست.         

و از عبدالله بن ارقم روايت است كه: وي براي حج يا عمره همراه مردم خارج شد، در حاليكه وي آن‌ها را امامت مي‌داد، روزي پس از اينكه نماز اقامه شد - نماز صبح - گفت: يكي از شما براي امامت پيش رود و خودش براي قضاي حاجت رفت و گفت كه از رسول اللهﷺ‬ شنيدم كه فرمودند([349]): (إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ يَذْهَبَ الْخَلَاءَ وَقَامَتِ الصَّلَاةُ، فَلْيَبْدَأْ بِالْخَلَاءِ) هرگاه يكي از شما قصد رفتن براي قضاي حاجت را داشت درحاليكه نماز اقامه شد، پس رفتن براي قضاي حاجت را بر نماز مقدم كرده و ابتدا براي قضاي حاجت برود.

به اتفاق علما دفع بول و غائط دو عذر مي‌باشند كه هر يك از آن‌ها موجب ساقط شدن نماز جماعت از صاحبش مي‌باشند. و ايستادن براي نماز با وجود نياز به دفع يكي از آن‌ها، سبب دوري نماز از خشوع و مشغول شدن به آن‌ها مي‌شود.

9- خوردن سير و پياز و تره فرنگي (پيازچه) و مانند اين‌ها، اگر بوی آن باقی بماند:

باقی ماندن بوی آن‌ها عذری در تخلف از جماعت می‌باشد تا اینکه مردم و ملائکه اذیت نشوند. از جابرt از رسول اللهﷺ‬ روایت است که فرمودند([350]): (مَنْ أَكَلَ مِنْ هَذِهِ الْبَقْلَةِ، الثُّومِ - وقَالَ مَرَّةً: مَنْ أَكَلَ الْبَصَلَ وَالثُّومَ وَالْكُرَّاثَ فَلَا يَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا، فَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ تَتَأَذَّى مِمَّا يَتَأَذَّى مِنْهُ بَنُو آدَمَ) هرکس از این سبزی - سیر- بخورد و باری دیگر فرمودند: هرکس که پیاز و سیر و تره فرنگی (پیازچه) بخورد، نباید به مسجد ما نزدیک شود چرا که فرشتگان از آنچه که آدمیزادگان از آن ناراحت می‌شوند، ناراحت و اذیت می‌شوند.

و مقصود از خوردن این چیزها به حالت خام می‌باشد و در خوردن پخته شده‌ی هریک از آن‌ها حرجی نیست، چرا که علت اذیت و ناراحتی دیگران که بوی آن‌ها می‌باشد، با پخته شدن زایل می‌گردد. از عمربن خطابt روایت است که در منبر فرمود([351]): پس شما ای مردم، از دو درختی می‌خورید که آن‌ها را (از جهت بو) خبیث می‌دانم، آندو پیاز و سیر می‌باشند. براستی که رسول اللهﷺ‬ را دیدم که چون بوی آن را از کسی در مسجد احساس می‌کرد، دستور می‌داد تا وی را از مسجد به سوی بقیع خارج کنند، پس هرکس از شما آن را خورد، پخته شده‌ی آن را بخورد تا بویش از بین برود.

اهل علم کسی را که شغلی دارد که در آن بوی اذیت کننده‌ای می‌باشد، همچون قصابی و سلاخی و فروشنده­ی زیتون ومـانند این‌ها و همچنین کسی را که بیماری دارد که بـه سبب آن

موجب اذیت دیگران می‌شود همچون جذام و پیسی، را به این عذر ملحق کرده‌اند([352]).

می گویم (ابومالک کمال بن سید سالم): سزاوارتر از این‌ها در الحاق به این عذر معتادین به دخانیات می‌باشند. کسانی که در این زمان زیاد هستند؛ چرا که اذیت بوی سیگار و دخانیات بسیار بیشتر از اذیت بوی دهان کسی است که سیر و پیاز خورده است و این در حالی است که پیاز و سیر در اصل حلال می‌باشند بر خلاف استعمال دود. والله اعلم.

فایده: فقها نیافتن آنچه که با آن عورت را بپوشاند، را ازجمله‌ی عذرهای تخلف از جماعت شمرده‌اند.

تنبیه: آیا ماندن در کنار عروس در شب زفاف، در عدم خروج برای نماز جماعت، عذر محسوب می‌شود؟

فقهای شافعی و حنبلی معتقدند([353]) که زفاف مرد با همسرش عذری است که برای وی ماندن در نزد زن و عدم خروج وی برای جماعت را هفت روز برای زن باکره و سه روز برای زنی که طلاق گرفته، مباح می‌کند؟! و شافعیه فقط آن را مقید به ترک جماعت در نمازهای شبانه کرده‌اند!!

می گویم (ابومالک): این اشتباه است. و آنچه که امام شافعی رحمه الله بدان تصریح کرده، کراهت ترک جماعت به خاطر زفاف می‌باشد و منشا این اشتباه عدم فهم صحیح از حدیث انسt می‌باشد که می‌گوید([354]): سنت این است که هرگاه مردی با دوشیزه ای ازدواج کرد، هفت شب پیشش بماند و سپس اوقاتش را عادلانه بین همسرانش تقسیم کند و هرگاه با زن بیوه ای ازدواج کرد، سه شب نزدش بماند و سپس به طور عادلانه اوقاتش را بین همسرانش تقسیم کند.

این حدیث معنایش واضح می‌باشد و آن اینکه: هرگاه مردی با دوشیزه ای ازدواج کرد، بر اوست که هفت شب در کنار آن زن باشد، سپس اوقاتش را بین همسرانش عادلانه و مساوی تقسیم کند و دراین حدیث بر عدم خروج برای نمازهای جماعت در مسجد، دلیلی نیست وهمچنین اگر زن بیوه‌ای را ازدواج کرد، سه روز در نزد وی می‌ماند. و از جمله‌ی آنچه که این مساله را واضح کرده و نشان می‌دهد که مراد از این ماندگاری اقامت در نزد همسر می‌باشد، آنست که: رسول اللهﷺ‬ هنگامیکه با ام سلمه ازدواج کردند، سه روز در نزد ایشان اقامت کرده و فرمودند([355]): (إِنَّهُ لَيْسَ بِكِ عَلَى أَهْلِكِ هَوَانٌ، إِنْ شِئْتِ سَبَّعْتُ لَكِ، وَإِنْ سَبَّعْتُ لَكِ، سَبَّعْتُ لِنِسَائِي) تو نزد خانواده‌ات کم ارزش نیستی، اگر می‌خواهی هفت روز پیش تو می‌مانم و اگر هفت روز پیشت باشم، نزد زنان دیگر هم هفت روز خواهم ماند.


 آیا جماعت در صحت نماز شرط است یا نه؟

جواب مساله ­هفتم و آن اینکه: کسانی که به وجوب نماز جماعت معتقدند، در این مساله بر دو قول اختلاف کرده‌اند:

قول اول: جماعت فرض بوده و تارک آن گنه کار بوده و با خواندن نماز به تنهایی بری الذمه می‌شود و این قول اکثر متاخرین از یاران امام احمد می‌باشد و احمد در روایت حنبل بدان تصریح کرده و گفته است: اجابت دعوت دهنده‌ی به سوی نماز (موذن) فرض می‌باشد و اگر فردی بگوید که نماز جماعت در نزد من سنت است و نماز را در خانه ام همچون وتر و نمازهای دیگر می‌خوانم، خلاف حدیث عمل کرده و نمازش جایز می‌باشد.

قول دوم: از امام احمد روایت دیگری می‌باشد که ابوالحسن زعفرانی در کتاب اقناع آن را ذکر می‌کند که: جماعت در صحت نماز شرط بوده و نماز کسی که به تنهایی (بدون عذر) نماز می‌خواند، صحیح نمی‌باشد. و قاضی آن را از برخی از اصحاب حکایت می‌کند و ابوالوفاء بن عقیل و ابوالحسن تمیمی این قول را اختیار کرده‌اند و این قول داود و اصحابش می‌باشد. ابن حزم می‌گوید: این قول همه‌ی اصحاب ما می‌باشد ([356]).

و ما دلایل طرفین را ذکر می‌کنیم:

کسانی که به شرط بودن جماعت در صحت نماز معتقدند، می‌گویند:

1-   هردلیلی را که در بحث وجوب نماز جماعت ذکر کردیم، بر اینکه جماعت در صحت نماز شرط است، دلالت می‌کند. پس زمانیکه جماعت واجب است در واقع اگر مکلف آن را ترک کند، آنچه را که بدان امر شده را انجام نداده است، و تعهد و مسئولیت آنچه که بدان امرشده بر وی باقی می‌ماند.

2-   اگر نماز بدون جماعت صحیح می‌بود، اصحاب رسول اللهﷺ‬ نمی‌گفتند که در اینصورت نمازی بر وی نیست و رسول اللهﷺ‬ نمی‌فرمودند: هرکس صدای منادی و موذن را بشنود و آن را اجابت نکند، نمازی را که (به تنهایی) خوانده است، از وی قبول نمی‌شود. بنابراین زمانیکه قبولیت نماز متوقف بر خواندن آن با جماعت باشد، این امر دلالت بر شرط بودن جماعت در صحت و قبول آن دارد همانطور که رسول اللهﷺ‬ قبول نمازرا متوقف بر وضو از حدث اصغر (بی‌وضویی) قرار دادند، که این، دلیل بر شرط بودن وضو برای قبول نماز می‌باشد.

3-   نفی قبول نماز «لا صلاة» و «لم تقبل منه الصلاة التي صلی» یا به دلیل فوت رکن و یا به سبب فوت شرطی می‌باشد و این مساله با نفی قبول نمازِ برده فراری و کسی که شراب نوشیده و تا چهل روز نمازش قبول نمی‌شود، نقض نمی‌شود، چرا که در آنجا، عدم قبولی به سبب ارتکاب امری حرام بوده که مقارن با نماز می‌باشد که اجر نماز را باطل می‌کند.

4-   اگر نماز کسی که به تنهایی نماز می‌خواند صحیح بود، ابن عباسt نمی‌گفت که وی در آتش است.

5-   همچنین اگر نمازش صحیح بود، نماز جماعت واجب نمی‌بود و عبادت شخص نسبت به آنچه که بدان امر شده و آن را ادا کرده، صحیح می‌بود؛ درحالیکه ادله ای را که دلالت بر وجوب نماز جماعت بود و در این مساله کفایت می‌کند، ذکر کردیم.

کسانی که به صحت نماز شخصی که جماعت را بدون عذر ترک کرده، اعتقاد دارند، بر سه دسته تقسیم می‌شوند:

عده‌ای معتقد به سنت بودن جماعت می‌باشند بدین گونه که هرگاه شخص بخواهد آن را انجام می‌دهد و هرگاه بخواهد آن را ترک می‌کند. و عده‌ای معتقدند که نماز جماعت فرض کفایه می‌باشد به گونه‌ای که هرگاه گروهی بدان عمل کنند، فرض بودن آن از دیگران ساقط می‌شود و عده‌ای می‌گویند: جماعت فرض عین بوده و نماز بدون آن صحیح می‌باشد.

در صحیحین از ابن عمرt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([357]): [صَلاَةُ الجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلاَةَ الفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِينَ دَرَجَةً] نماز جماعت بر نمازي كه تنها خوانده شود، بيست و هفت درجه، برتري دارد.

و در صحیحین از ابوهریرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([358]): (صَلاَةُ الرَّجُلِ فِي الجَمَاعَةِ تُضَعَّفُ عَلَى صَلاَتِهِ فِي بَيْتِهِ، وَفِي سُوقِهِ، خَمْسًا وَعِشْرِينَ ضِعْفًا، وَذَلِكَ أَنَّهُ: إِذَا تَوَضَّأَ، فَأَحْسَنَ الوُضُوءَ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَى المَسْجِدِ، لاَ يُخْرِجُهُ إِلَّا الصَّلاَةُ، لَمْ يَخْطُ خَطْوَةً، إِلَّا رُفِعَتْ لَهُ بِهَا دَرَجَةٌ، وَحُطَّ عَنْهُ بِهَا خَطِيئَةٌ، فَإِذَا صَلَّى، لَمْ تَزَلِ المَلاَئِكَةُ تُصَلِّي عَلَيْهِ، مَا دَامَ فِي مُصَلَّاهُ: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ، وَلاَ يَزَالُ أَحَدُكُمْ فِي صَلاَةٍ مَا انْتَظَرَ الصَّلاَةَ) ثواب نماز جماعت بيست و پنج برابر نمازی است که در خانه يا در بازار به تنهایی خوانده شود، و این زمانی است که نماز گزار وضوي درست بگيرد سپس فقط براي نماز جماعت به مسجد برود، به ازاي هر گامي که بر مي‌دارد منزلتش يک درجه بالاتر مي‌رود و يک گناه از او کم مي‌شود و وقتي که نماز خواند تا زماني که در مسجد بماند ملائکه براي او دعا مي‌کنند و مي‌گويند: خدايا بر او درود بفرست، و او را مورد مغفرت و رحمت خود قرار ده و تا زماني که منتظر اقامه‌ي نماز جماعت است گويي در نماز است.

و گفتند: اگر نماز فردی که به تنهایی نماز می‌خواند باطل بود، تفاوتی بین آن و بین نماز جماعت در برتری و اختلاف درجه نمی‌بود، چرا که بین صحیح و باطل، تفاوت فضیلت و برتری وجود ندارد.

و گفتند: در صحیح مسلم از عثمان بن عفانt از رسول اللهﷺ‬ روایت است که فرمودند([359]): (مَنْ صَلَّى الْعِشَاءَ فِي جَمَاعَةٍ فَكَأَنَّمَا قَامَ نِصْفَ اللَّيْلِ، وَمَنْ صَلَّى الصُّبْحَ فِي جَمَاعَةٍ فَكَأَنَّمَا صَلَّى اللَّيْلَ كُلَّهُ) کسی که نماز عشاء را با جماعت بخواند، مانند اين است که نصفي از شب رابه عبادت پرداخته باشد و کسی که نماز صبح را با جماعت بخواند، مانند اين است که تمام شب، را نماز گزارده است.

گفتند: در این حدیث نماز جماعت به عملی که واجب نیست، (عبادت در شب) تشبیه شده است که حکم در مشبه (نماز با جماعت) یا همچون حکم در مشبه به (عبادت در شب که واجب نیست) می‌باشد و یا اینکه در تاکید کمتر از آن می‌باشد.

و گفتند: از یزید بن اسود روایت است که گفت([360]): در حجی که رسول الله انجام دادند، همراه آنحضرت بودم که نماز صبح را به همراه ایشان در مسجد خیف خواندم، زمانیکه نماز تمام شد، برگشته و به صورت مایل نشستند که در این هنگام دو مردی را دیدند که در انتهای مسجد در پشت صفوف جماعت نشسته و همراه جماعت نماز نخواندند. فرمودند: (عَلَيَّ بِهِمَا) آندو را نزد من بیاورید. که آندو را در حالتی که لرزه بر اندامشان افتاده بود، آوردند. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (مَا مَنَعَكُمَا أَنْ تُصَلِّيَا مَعَنَا؟) چه چیزی شما را از نماز خواندن همراه ما بازداشت؟ گفتند: یارسول الله، ما در خانه هایمان نماز خواندیم. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (فَلاَ تَفْعَلاَ، إِذَا صَلَّيْتُمَا فِي رِحَالِكُمَا ثُمَّ أَتَيْتُمَا مَسْجِدَ جَمَاعَةٍ فَصَلِّيَا مَعَهُمْ، فَإِنَّهَا لَكُمَا نَافِلَةٌ) این کار را نکنید. هرگاه در خانه‌هایتان نماز خواندید، و پس از آن در حالی به مسجد آمدید که جماعت بر پا بود، همراه جماعت نماز بخوانید که آن برای شما نافله محسوب می‌شود.

و در نزد ابوداود آمده است كه رسول اللهﷺ‬ فرمودند([361]): (إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ فِي رَحْلِهِ ثُمَّ أَدْرَكَ الْإِمَامَ وَلَمْ يُصَلِّ، فَلْيُصَلِّ مَعَهُ فَإِنَّهَا لَهُ نَافِلَةٌ) هرگاه يكي از شما در خانه نماز خواند، سپس امام را در حالي يافت كه نماز نخوانده بود، همراه او نماز بگزارد چرا كه اين نماز براي وي نافله مي‌باشد.

در مقام استدلال به اين حديث گفته‌اند: اگر نماز اولي صحيح نمي‌بود، نماز دوم نافله محسوب نمي‌شد.

 واز محجن بن ادرع روايت است كه گفت([362]): نزد رسول اللهﷺ‬ آمدم كه نماز بر پا شد، پس آنحضرتﷺ‬ نماز گزاردند - يعني من نماز نخواندم - پس از نماز به من فرمودند: (أَلَا صَلَّيْتَ؟) نماز نخواندي؟ گفتم: يا رسول الله، در خانه نماز خواندم و پس از آن نزد شما آمدم. فرمودند: (فَإِذَا فَعَلْتَ، فَصَلِّ مَعَهُمْ، وَاجْعَلْهَا نَافِلَةً) هرگاه اين عمل را انجام دادي، همراه نمازگزاران نماز بگزار و اين را نافله قرار بده.

و در اين باب از ابوهريره و ابوذر و عباده و عبدالله بن عمرy روايت شده است. كه لفظ حديث ابن عمرt بدين مضمون مي‌باشد: از سليمان، غلام ميمونه روايت است كه گفت: زمانیکه ابن عمردر بلاط بود، نزد وی آمدم که مردم در مسجد نماز مي‌خواندند. پس گفتم: چه چيزي تو را از نماز خواندن همراه مردم، بازداشت: گفت: براستي كه از رسول اللهﷺ‬ شنيدم كه فرمودند([363]): (لَا تُصَلُّوا صَلَاةً فِي يَوْمٍ مَرَّتَيْنِ) در يك روز، يك نماز را دوبار نخوانيد.

قائلين به وجوب نماز جماعت در پاسخ گفتند:

تفضيل و برتري مستلزم بريء‌الذمه شدن از هر نظر نمي‌باشد و يكسان است كه مطلق باشد يا مقيد. چرا كه تفضيل و برتري به سبب مغايرت و تفاوت فاحش مفضل نسبت به مفضل به از هر نظر مي‌باشد؛ همچون اينكه الله متعال در سوره فرقان آيه24 فرمودند: ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ يَوۡمَئِذٍ خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا ٢٤﴾ بهشتيان در آن روز، جايگاه و استراحتگاهشان بهتر و نيكوتر است. (كه قطعا اين آيه بيانگر آن نيست كه دوزخيان وضعشان خوب است و بهشتيان وضعشان از آنان بهتر مي‌باشد.) و يا اينكه الله متعال در سوره فرقان آيه 15 فرمودند: ﴿قُلۡ أَذَٰلِكَ خَيۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ﴾ (اي پيغمبر، بديشان) بگو: آيا اين (سرنوشت بدفرجام دوزخ نام) بهتر است، يا بهشت جاويدان. و از اين قبيل زياد است.

بنابراين نماز فردي كه به تنهايي نماز مي‌خواند، جزء واحدي از 27جزء از نمازي است كه با جماعت مي‌خواند كه اين تفضيل به هيچ وجه مستلزم اسقاط فرض بودن نماز جماعت و مستحب بودن آن نيست. و نهايت آن اينست كه وجوب نماز با هر دوي آن‌ها ادا مي‌شود و از نظر فضل بين آن‌ها آنچه كه تفاوت است، مي‌باشد. براستي دو نفري كه در يك صف قرار دارند، نمازشان از نظر فضل و برتري نسبت به هم، همچون فاصله‌ي بين آسمانها و زمين است. در سنن از رسول اللهﷺ‬ روايت است كه فرمودند([364]): (إِنَّ الْعَبْدَ لَيُصَلِّي الصَّلَاةَ مَا يُكْتَبُ لَهُ مِنْهَا إِلَّا عُشْرُهَا، تُسْعُهَا، ثُمُنُهَا، سُبُعُهَا، سُدُسُهَا، خُمُسُهَا، رُبُعُهَا، ثُلُثُهَا نِصْفُهَا) همانا بنده‌ای که نماز مي‌گزارد، برايش جز يک دهم يا يک نهم يا يک هشتم يا يک هفتم يا يک ششم و يا يک پنجم يا يک چهارم يا يک سوم و يا نصف اجر و پاداش آن نوشته نمي‌شود.

حال كه دانسته شد، در نمازي كه دو نفر در يك صف مي‌خوانند، نماز يكي نسبت به ديگري تا ده جزء برتري دارد درحاليكه نماز هردوي آن‌ها فرض مي‌باشد، فهميده مي‌شود كه نمازي كه به تنهايي خوانده مي‌شود نسبت به نماز جماعت نيز اينگونه مي‌باشد.     

و رساتر از اين آنست كه رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَيْسَ لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ إِلَّا مَا عقلت منها) برايت جز آنچه كه از نمازت فهميدي، (اجر و پاداش) نيست.

و اينچنين نمازي را شارع، صحيح نامگذاري نكرده است، گرچه فقها در اصطلاح آن را نماز و صلاة ناميده باشند. چرا كه صحيح مطلق چيزي است كه اثرش بر آن مترتب شده و مقصودش از آن حاصل شود. درحاليكه در اينجا بزرگترين اثر نماز (که با جماعت خواندن آن می‌باشد) فوت شده و با اداي آن مقصود نماز حاصل نشده است، بنابراين بسيار دوراز صحت مي‌باشد. و نيكوترين و بهترين حالتي كه چنين نمازي دارد آنست كه: عقاب از انجام دهنده‌ي آن برداشته مي‌شود، گرچه مقداري از ثواب به وي رسيده است كه اين همان جزء است. و اين تنها قول كساني است كه جماعت را شرطي براي صحت نماز قرار نمي‌دهند، و اما كساني كه جماعت را در صحت نماز شرط مي‌دانند، اين اعتراض را اينگونه پاسخ داده‌اند: تفضيل و برتري تنها در ميان دو نماز صحيح مي‌باشد، نماز كسي كه به تنهايي مي‌خواند، فقط در حالت عذر صحيح مي‌باشد، اما بدون عذر براي وي نمازي نيست، همانطور كه صحابه y فرمودند([365]).

و آن‌ها اگر به منظور رد زدن بر منازعين خود اينگونه جواب دهند كه: اجر فرد معذور به طور كامل داده مي‌شود. و از آن چيزي كم نمي‌شود. به آن‌ها اينگونه پاسخ داده شده: معذور از نظر فعل (كه به تنهايي نماز خوانده) تنها مستحق اجر يك جزء مي‌باشد، اما تكميل اجرش از جهت عمل وي نيست، بلكه از جهت نيت وي، آنهم زمانيكه خواندن نماز با جماعت از عاداتش بوده، مي‌باشد مانند مريض و يا کسی که زنداني شده و يا اينكه سفر كرده و بدين سبب خواندن نماز جماعت براي وي سخت و دشوار شده است. و الله مي‌داند كه نيتش آن بوده كه اگر توان و قدرت شركت در جماعت را داشت، آن را ترك نمي‌كرد، بنابراين اجرش كامل مي‌شود با وجوديكه نماز جماعت نسبت به نماز وي به تنهايي از جهت عمل افضل مي‌باشد.

و گفتند: این واضح و آشكار است که نماز كسي كه آن را به سبب عذر، بدون جماعت مي‌خواند با كسي كه بدون عذر نماز را به تنهايي مي‌خواند، يكي نيست، و نصوص بر اين مساله صراحت دارد كه برای كسي كه صداي اذان را بشنود و با اين حال به تنهايي نماز بگزارد، نمازي نيست، كه اين خود نشان دهنده‌ي آنست كه هركس كه يك جزء از 27جزء براي وي باشد، همان معذوري است كه براي او نماز مي‌باشد.

در پاسخ گفته شده: الله متعال قادر و توانا را بر كسي كه عاجز و ناتوان است، برتري داده، گرچه ناتوان را مواخذه نمي‌كند، بنابراين اين فضل الله متعال است كه به هركس بخواهد، مي‌دهد.

درصحيح بخاري از عمران بن حصينt روايت است كه: از رسول اللهﷺ‬ در مورد نماز شخصي كه در حالت نشسته نماز مي‌خواند، سوال كردم، كه فرمودند([366]): (إِنْ صَلَّى قَائِمًا فَهُوَ أَفْضَلُ وَمَنْ صَلَّى قَاعِدًا، فَلَهُ نِصْفُ أَجْرِ القَائِمِ، وَمَنْ صَلَّى نَائِمًا، فَلَهُ نِصْفُ أَجْرِ القَاعِدِ) اگر نماز را ايستاده بخواند، بهتر و افضل است و كسي كه نشسته نماز مي‌خواند براي وي نصف اجر كسي است كه ايستاده نماز مي‌گزارد و كسي كه دراز كشيده نماز مي‌خواند، براي وي نصف اجر و پاداش كسي است كه نشسته نماز مي‌خواند.

اینگونه نماز خواندن فقط در حق معذور می‌باشد وگرنه برای کسی که معذور نباشد، اگر نماز فرض باشد که هیچ اجری برای وی درحالتی که نماز را نشسته یا دراز کشیده بخواند، نیست و اگر نمازش نفل باشد، خواندن نماز نفل در حالت دراز کشیده بر وی جایز نمی‌باشد چرا که رسول اللهﷺ‬ این عمل را در هیچ روزی از روزها انجام ندادند و همچنین هیچیک از صحابه با وجود حریص بودن درانجام انواع عبادات و هر خیری، اینگونه عمل نکردند. بنابراین جمهور امت این عمل را از کسی که معذور نیست، منع کرده‌اند و نماز خواندن در حالت دراز کشیده (خوابیده) جز برای کسانی که توانایی نشستن را ندارند، جایز نمی‌باشد. همانطور که رسول اللهﷺ‬ به عمران (که به بیماری بواسیر([367]) مبتلا بود) فرمودند([368]): (صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ) حتي الامكان، نماز را ايستاده بخوان. اگر نتوانستي، نشسته بخوان. و اگر اين هم برايت مقدور نبود، بر پهلو خوابيده، نماز بخوان.

وعمران بن حصین راوی هر دو حدیث می‌باشد که هر دو سوال را از رسول اللهﷺ‬ پرسید.

اما استدلالتان به حدیث عثمان بن عفانt: که هرکس نماز عشاء را به جماعت بخواند، گویا که نصف شب را در عبادت بوده است.

این استدلال از فاسدترین استدلال‌ها می‌باشد و آشکارترین آنچه که در رد آن بر شما می‌باشد این قول رسول اللهﷺ‬ می‌باشد که فرمودند([369]): (مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثُمَّ أَتْبَعَهُ سِتًّا مِنْ شَوَّالٍ، فَكَأَنَّمَا صَامَ الدَّهْرَ) کسي که رمضان را روزه گيرد، سپس در پي آن (بعد از عيد) شش روز از شوال، روزه بگيرد، گویا که تمام عمر را روزه گرفته است.

درحالیکه روزه همه عمر واجب نیست اما روزه‌ی رمضان که واجب است بدان تشبیه شده است. بلکه صحیح آنست که روزه‌ی همه‌ی عمر مکروه می‌باشد که روزه‌ی واجب بدان تشبیه شده است. بنابراین تشبیه واجب به مستحب به منظور افزایش اجر واجبی که مدت آن محدود است، ممتنع نمی‌باشد، تا اینکه ثواب آن واجب به ثواب مستحبی که مقدار و مدت آن وسیع است، برسد.

اما استدلالتان به حدیث یزید بن اسود و محجن بن ادرع و ابی ذر و عباده:

در هیچیک از این احادیث نیامده که شخص با وجود توانایی شرکت در جماعت نماز را به تنهایی گزارده است. و اگر رسول اللهﷺ‬ از این عمل آگاه می‌شدند، بدان اقرار نکرده و بلکه انکار می‌کردند. همچنین ابن عمرt نگفته که به تنهایی نماز خواندم در حالیکه قادر به شرکت در جماعت بودم.

وما می‌گوییم: هرکس که نماز جماعت را درحالیکه برای وی میسر و مقدور می‌باشد ترک کند، و به تنهایی نماز بخواند، درحقیقت نماز نخوانده است. و همچون سخنی که اصحاب رسول اللهﷺ‬ فرمودند، می‌گوییم: که برای وی نمازی نیست.

و تنها در صورتی برای کسانی که قادر به شرکت در جماعت بوده‌اند و آن را ترک کرده‌اند، نماز ثابت می‌شود که یکی از این دو امر برای آن‌ها واقع شود: یا به همراه جماعتی غیر از این جماعت نماز خوانده باشد و یا اینکه در وقت نماز جماعت معذور بوده باشند. و کسی که به دلیل عذری نماز را به تنهایی خوانده است، وپس از نماز در همان وقت عذرش برطرف شده، بر او اعاده‌ی نماز واجب نمی‌باشد. همانطور که اگر شخصی با تیمم نماز بخواند و پس از آن در وقت همان نماز، آب بیابد یا اینکه به دلیل مرضی نشسته نماز بخواند و در همان وقت، پس از نماز مرضش برطرف گردد، یا اینکه به سبب نداشتن چیزی که با آن ستر عورت کند، عریان نماز بخواند و پس از نماز در همان وقت، چیزی برای پوشیدن عورتش بیابد، بر وی اعاده‌ی نماز در این حالات واجب نمی‌باشد.

وگفته‌اند: احکام شریعت بر فرض بودن نماز جماعت بر هر فرد دلالت می‌کند و این از چند وجه می‌باشد:

وجه اول: جمع بین دو نماز به سبب باران جایز بوده و جواز آن جز به دلیل محافظت بر جماعت نمی‌باشد، وگرنه برای هر فرد ممکن و مقدور بود تا در خانه‌اش به تنهایی نماز بخواند و اگر نماز جماعت مستحب می‌بود ترک واجب (خواندن هر نماز در وقت خودش) و مقدم داشتن نماز از وقتش به سبب مستحبی محض، جایز نبود.

وجه دوم: هرگاه مریض استطاعت قیام در نماز را نداشته باشد، درحالیکه اگر نماز را به تنهایی بخواند، قادر به قیام می‌باشد، باید نماز را با جماعت بخواند و قیام را ترک کند، درحالیکه محال است رکنی از ارکان نماز به سبب مستحبی محض (که نماز جماعت باشد) ترک شود.

وجه سوم: کسانی که در جماعت حضور دارند، در حالت خوف و ترس از امام جدا شده و در نماز عمل کثیر انجام می‌دهند و امام را در وسط نماز (به منظور جابجایی صفوف مجاهدین و نماز گزاران) تنها می‌گزارند، که همه‌ی این اعمال به خاطر حاصل شدن نماز جماعت می‌باشد. در حالیکه برای هر یک از افراد ممکن و مقدور است که به تنهایی و بدون این امور نماز بگزارد و از جمله‌ی محالات است که هریک از افراد به سبب امری مستحب که اگر بخواهد می‌تواند آن را ترک کند و اگر بخواهد می‌تواند آن را انجام دهد، مرتکب این امور شود. وبالله التوفیق.


 آیا نماز جماعت به طور معین و مشخص باید در مسجد باشد یا نه؟

جواب مساله­ هشتم و آن اینکه: در این مساله در نزد علما دو قول می‌باشد و دو روایت از امام احمد نیز می‌باشد:

قول اول: حنفیه و مالکیه معتقدند که بر وی جایز است که در خانه‌اش نماز را با جماعت بخواند و یکی از دو وجه در نزد شافعیه نیز همین قول می‌باشد.

قول دوم: برپا کردن جماعت در خانه‌اش جز به سبب عذری بر وی جایز نیست.

و در این مساله قول سومی می‌باشد و آن اینکه: برپا کردن جماعت در مسجد، فرض کفایه می‌باشد و این وجه دوم در نزد اصحاب امام شافعی می‌باشد.

 دلایل قول اول:

1-   حدیث دو مردی که در خانه هایشان نماز خواندند، و رسول اللهﷺ‬ آن‌ها را بر خواندن نماز با جماعت در مسجد تشویق کردند و عملشان را در خانه هایشان انکار نکردند.

2-   و همچنین حدیث محجن بن ادرع و عبدالله بن عمرم که ذکر این احادیث گذشت.

3-   در صحیحین از انس بن مالکt روایت است که([370]): رسول اللهﷺ‬ بهترین مردم در اخلاق بودند. گاهی اوقات در حالیکه رسول اللهﷺ‬ در خانه‌ی ما بود، نماز فرا می‌رسید، پس امر می‌کردند تا فرش زیر پایشان نظافت شود که جارو زده شده و نمدار می‌شد، سپس رسول اللهﷺ‬ امامت داده و ما پشت سر ایشان می‌ایستادیم که بر ما نماز می‌گزاردند. و فرش آن‌ها از چوب خرما بود.

4-   همچنین در صحیحین از انس بن مالکt روایت است که ([371]): رسول اللهﷺ‬ از اسب افتادند که طرف راست بدن مبارکشان، خراشیده شد. پس برای عیادت بر ایشان وارد شدیم که نماز فرارسید، پس رسول اللهﷺ‬ نشسته نماز گزاردند.

5-   همچنین در صحیحین از ابوذرt روایت است که گفت ([372]): از رسول اللهﷺ‬ پرسیدم که کدام مسجد برای بار اول در زمین ساخته شد؟ فرمودند: مسجد الحرام. گفتم: سپس کدام مسجد ساخته شد؟ فرمودند: مسجد الاقصی. گفتم: فاصله‌ی میان ساخته شدن این دو مسجد چقدر بود؟ فرمودند: (أَرْبَعُونَ سَنَةً، وَأَيْنَمَا أَدْرَكَتْكَ الصَّلَاةُ فَصَلِّ فَهُوَ مَسْجِدٌ) چهل سال، و هرجا که تو را وقت نماز فرا رسد، نماز بگزار که آن مکان برای تو مسجد می‌باشد.

6-   و به طور صحیح از رسول اللهﷺ‬ روایت شده که فرمودند ([373]): (جُعِلَتْ لِي الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا) زمين براي من مسجد و پاك قرار داده شده است.

 دلایل قول دوم:

1-   احادیثی که گذشت و دلالت بر وجوب نماز جماعت داشت، در آمدن به مسجد صریح می‌باشد.

2-   در مسند امام احمد ([374]) از ابن ام مکتوم روایت است که رسول اللهﷺ‬ به مسجد آمدند، در مردم لطافت و نرمی و دوستی را احساس کردند، پس فرمودند: (إِنِّي لَأَهُمُّ أَنْ أَجْعَلَ لِلنَّاسِ إِمَامًا، ثُمَّ أَخْرُجُ فَلَا أَقْدِرُ عَلَى إِنْسَانٍ، يَتَخَلَّفُ عَنِ الصَّلَاةِ فِي بَيْتِهِ إِلَّا أَحْرَقْتُهُ عَلَيْهِ) براستی که تصمیم گرفتم که شخصی را برای امامت مردم قراردهم، سپس خارج شده و به هیچ انسانی که از نماز جماعت تخلف ورزیده و نماز را در خانه‌اش خوانده، برخورد نکنم، مگر اینکه خانه‌اش را بر وی بسوزانم. و در لفظی که ابوداود روایت کرده، آمده است: (ثُمَّ آتِيَ قَوْمًا يُصَلُّونَ فِي بُيُوتِهِمْ لَيْسَتْ بِهِمْ عِلَّةٌ فَأُحَرِّقَهَا عَلَيْهِمْ) سپس به سوی گروهی بروم که در خانه هایشان بدون اینکه بیماری و ضعف و ناخوشی بر آن‌ها باشد، نماز می‌خوانند و خانه هایشان را بر آن‌ها آتش بزنم.

3-   و زمانیکه ابن ام مکتومt در حالیکه فردی نابینا بود، به رسول اللهﷺ‬ گفت: آیا برای من رخصتی در ترک جماعت و اینکه در خانه ام نماز بخوانم، می‌یابید؟ فرمودند: (لا أجد لك رخصة) برای تو جوازی در ترک جماعت نمی‌یابم.

4-   و ابن مسعودt فرمود: اگر همچون این متخلف از نماز جماعت که نماز را در خانه‌اش خوانده، نماز را در خانه‌هایتان بخوانید، قطعا سنت پیامبرتان را ترک کرده اید و اگر سنت پیامبرتان را ترک کنید، قطعا گمراه می‌شوید.

5-   و از جابر بن عبداللهt روایت است ([375]) رسول اللهﷺ‬ گروهی از نمازگزاران را در نماز گم کردند، پس بدانها فرمودند: (مَا خَلَّفَكُمْ عَنِ الصَّلَاةِ؟) چه چیزی موجب تخلف شما از جماعت شده است؟ گفتند: در بین ما و مسجد آب است. پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ) برای همسایه مسجد نمازی جز در مسجد نیست.

و روایاتی از علی بن ابی طالبt و دیگر صحابهy بدین معنا در قبل گذشت. (به دلیل دوازدهم در حکم نماز جماعت رجوع شود).

اما اگر از جماعت در مسجد بدون عذر تخلف کرده و در خانه‌اش نماز را با جماعت بخواند، در صحت نمازش دو قول می‌باشد:

ابوالبرکات در شرحش بر این مساله می‌گوید: اگر از نماز جماعت تخلف کرده و بدون عذر در خانه‌اش نماز را با جماعت بخواند، نمازش صحیح نیست، بر اساس آنچه که ابن عقیل در ترک نماز جماعت آن را اختیار کرده است. چرا که مرتکب نهی شده و این قول رسول اللهﷺ‬، قول ابن عقیل را تایید می‌کند که فرمودند: (لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ).

می گوید: و مذهب صحیح اینست، به این دلیل که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (صَلاَةُ الرَّجُلِ فِي الجَمَاعَةِ تُضَعَّفُ عَلَى صَلاَتِهِ فِي بَيْتِهِ، وَفِي سُوقِهِ، خَمْسًا وَعِشْرِينَ ضِعْفًا) نماز فرد با جماعت نسبت به نمازی که در خانه یا سر کار می‌خواند، 25 درجه برتری دارد. و این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬: (لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ) بر نفی کمال نماز حمل می‌شود تا بین دو حدیث جمع شود.

می گوید: اصحاب ما روایت اول را اختیار کرده‌اند که حضور در مسجد برای شرکت در جماعت واجب نمی‌باشد. درحالیکه به نظر من حمل آن بر ظاهرش بعید می‌باشد چرا که نماز در مسجد از بزرگترین شعائر دین و علامات آن می‌باشد و ترک کلی آن مفاسد زیادی را به تمام و کمال موجب می‌شود و آثار نماز را محو می‌کند، به گونه‌ای که منجر به سستی همت اکثر مردم در اصل نماز می‌گردد. براین اساس بود که ابن مسعودt فرمود: اگر در خانه‌هایتان نماز بگزارید، همچون که این متخلف در خانه‌اش نماز می‌خواند، قطعا سنت پیامبرتان را ترک کرده اید و اگر سنت پیامبرتان را ترک کنید، قطعا گمراه می‌شوید.

می گوید: معنای این روایت - والله اعلم - آنست که برپا کردن جماعت در خانه، وقتی که جماعت در مسجد بر پا شده، برای آحاد مردم جایز است. بنابراین برگزاری جماعت در مسجد بر اساس این تعبیر روایت (نفی کمال نماز)، فرض کفایه و بر اساس تعبیر دیگر از روایت (نفی اصل نماز)، فرض عین می‌باشد.

و بر وجوب نماز جماعت در مسجد، جواز جمع بین دو نماز هنگام بارندگی، دلالت دارد، به گونه‌ای که اگر فقط برپا کردن جماعت واجب می‌بود، گرچه بیرون از مسجد باشد، جمع بین دو نماز به سبب بارندگی جایز نبود چرا که جماعت در بیرون از مسجد بر پا می‌شد و اکثر مردم قادر به برگزاری جماعت در خانه‌ها بودند، و غالبا کمتر پیش می‌آید که در نزد انسان، همسر یا فرزند یا غلام یا دوست و یا شبیه این‌ها نباشد. بنابراین نماز جماعت برای وی ممکن بود.

پس ترک شرط - که همان وقت است- به خاطر سنتی جایز نمی‌باشد. و زمانیکه دانسته شد، جمع بین دو نماز دروقت بارندگی جایز می‌باشد، دانسته می‌شود که خواندن نماز با جماعت فرض می‌باشد، یا فرض عین و یا فرض کفایه. این کلام شیخ الاسلام بود.

هرکس با دقت در سنت تامل کند، برای وی آشکار می‌شود که برگزاری جماعت در مسجد فرض عین می‌باشد مگر به سبب عارضه ای که با آن ترک جمعه و جماعات جایزباشد، بنابراین ترک حضور و شرکت یافتن درمسجد بدون عذر، همچون ترک اصل جماعت بدون عذر می‌باشد. و بدین وسیله همه‌ی احادیث و آثار متفق و هماهنگ می‌شود.

و زمانیکه رسول اللهﷺ‬ فوت شدند و این خبر به اهل مکه رسید، سهیل بن عمرو برای مردم جریان رحلت رسول اللهﷺ‬ را گوشزد کرد و عتاب بن اسید که نایب وی در مکه بود به دلیل ترس از اهل مکه پنهان شده بود که سهیل وی را نمایان کرد و اهل مکه بر اسلام ثابت شدند، پس از این عتاب آن‌ها را خطاب کرده و گفت: ای اهل مکه، به الله سوگند، خبر تخلف هریک از شما از نماز خواندن در مسجد با جماعت، به من نمی‌رسد مگر اینکه گردنش را می‌زنم.

و اصحاب رسول اللهﷺ‬ از وی به سبب این لطف و احسان و عمل نیکش، سپاسگذاری کردند و این عمل وی موجب بالا رفتن مقامش در نزد اصحاب رسول اللهﷺ‬ شد.

بنابراین آنچه که ما بوسیله‌ی آن دینداری الله متعال را می‌کنیم اینست که: برای هیچ احدی جز به سبب عذری، تخلف از نماز جماعت در مسجد جایز نیست. والله اعلم بالصواب.


 حکم کسی که نماز را با آشفتگی خوانده و رکوع و سجده‌ی آن را به طور کامل به جا نیاورده و گویا همچون کلاغ به زمین نوک می‌زند، چیست؟

جواب مساله نهم و آن اینکه: رسول اللهﷺ‬ و اصحاب گرامی ایشان در مورد آن به طور جامع و کامل، شافی و کافی، سخن گفته‌اند. پس هرکس که خیر خواه نفس خویش باشد، از آنچه از سنت که در این مورد آمده، منحرف نمی‌شود و ما روش رسول اللهﷺ‬ و اصحابش را در این مورد بیان می‌کنیم:

از ابوهریرهt روایت است ([376]) که رسول اللهﷺ‬ وارد مسجد شدند که مردی وارد شده و نماز خواند و پس از آن آمد و به رسول اللهﷺ‬ سلام کرد که رسول اللهﷺ‬ سلام وی را پاسخ داده و فرمودند: (ارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ) بازگرد و نماز بگزار، براستی که تو نماز نخواندی. و سه بار این مساله تکرار شد. پس آن مرد گفت: سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده که من بهتر از این را نمی‌دانم، مرا تعلیم ده و بیاموز. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلاَةِ، فَكَبِّرْ،- وفي رواية: فَأَسْبِغِ الوُضُوءَ، ثُمَّ اسْتَقْبِلِ القِبْلَةَ فَكَبِّرْ- ثُمَّ اقْرَأْ مَا تَيَسَّرَ مَعَكَ مِنَ القُرْآنِ، ثُمَّ ارْكَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ رَاكِعًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْتَدِلَ قَائِمًا، ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا، ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ افْعَلْ ذَلِكَ فِي صَلاَتِكَ كُلِّهَا) هرگاه خواستی نماز بخوانی، تکبیر بگو، و در روایتی آمده است که: به طور کامل وضو بگیر، سپس رو به قبله کن و تکبیر بگو، سپس آنچه را که از قرآن حفظ داری و برایت مقدور است، بخوان، سپس رکوع کن تا اینکه بدنت ساکن و بی‌حرکت گردیده و (در این حالت) آرام بگیر، سپس از حالت رکوع بلند شو تا اینکه راست و بی‌حرکت بایستی، سپس سجده کن تا اینکه بدنت ساکن و بی‌حرکت گردیده و (در این حالت) آرام بگیر، سپس از حالت سجده بلند شو و با آرامش، ساکن و بی‌حرکت بنشین، سپس سجده کن تا اینکه بدنت ساکن و بی‌حرکت گردیده و (در این حالت) آرام بگیر؛ سپس در همه‌ی نمازت اینگونه عمل کن.

در حدیث دلیلی بر تخصیص تکبیر برای ورود به نماز و اینکه ذکر دیگری جای آن را نمی‌گیرد، می‌باشد، همانطور که وضو و روی آوردن به قبله برای نماز اختصاص یافته است. و در حدیث دلیلی بر وجوب قرائت در نماز، مقید بدانچه که میسر است، می‌باشد که این قید وجوب فاتحه در نماز را نفی نمی‌کند چرا که دلیل دیگری از حدیث بر آن دلالت دارد. و کسی که بدین گونه نماز خواندن سخن گفته، همان کسی است که فرموده است ([377]): (مَنْ صَلَّى صَلَاةً لَمْ يَقْرأْ فِيهَا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ، فَهِيَ خِدَاجٌ) کسي که نماز بگذارد و در آن فاتحه را نخواند، آن نماز ناقص است. و همان کسی است که فرموده است ([378]): (لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الكِتَابِ) برای کسی که در نماز سوره‌ی فاتحه را نخواند، نمازی نیست.

و سنت‌های رسول اللهﷺ‬، برخی به سبب برخی دیگر رها نمی‌گردد. و در حدیث دلیلی بر وجوب طمانینه و آرام گرفتن در انجام هر رکن می‌باشد و اینکه هرکس آن را ترک کند، آنچه را که بدان امر شده انجام نداده و امری که از وی خواسته شده در عهده‌ی وی باقی می‌ماند.

در امر رسول اللهﷺ‬ به طمانینه در رکوع و اعتدال در بلند شدن از آن تامل کن، که چگونه در رکن بلند شدن از رکوع تنها طمانینه کافی نیست بلکه باید راست و بی‌حرکت مانده و اعتدال را رعایت کند.

می گوییم: بنابراین بین طمانینه و اعتدال جمع می‌شود، بر خلاف کسی که می‌گوید: هرگاه نماز گزار رکوع کرده و از همان حالت رکوع به سجده رود در حالیکه سرش را از حالت رکوع برای ایستادن بلند نکرده، نمازش صحیح است.

پس برای مشروعیت نماز شخص، مجرد بلند شدن از رکوع اکتفا نمی‌کند، تا اینکه کاملا حالت بلند شدن از رکوع را انجام دهد به گونه‌ای که پس از رکوع آرام و بی‌حرکت بایستد (معتدل). و این طمانینه و اعتدال وجوب تسبیح در رکوع و سجده و گفتن سمع الله لمن حمده و تحمید در حالت قیام (ربنا لك الحمد) را نفی نمی‌کند، چرا که دلایل دیگری از سنت بر آن‌ها اشاره دارد. و کسی که در مورد طمانینه و آرامش و اعتدال سخن گفته و بدان امر کرده است، همان کسی است که به تسبیح در رکوع امر کرده است، به گونه‌ای که در زمان نازل شدن آیه‌ی 96 سوره واقعه ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ ٩٦﴾ فرمود ([379]): (اجْعَلُوهَا فِي رُكُوعِكُمْ) آن را در رکوعتان قرار دهید. و به تحمید در حالت بلند شدن از رکوع امر کرده و فرمودند ([380]): (إِذَا قَالَ الإِمَامُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: رَبَّنَا وَلَكَ الحَمْدُ) هرگاه امام گفت: سمع الله لمن حمده، پس بگویید: ربنا و لک الحمد.

بنابراین رسول اللهﷺ‬ ما را به رکوع و طمانینه در آن و به تسبیح و تحمید امر کرده‌اند و در مورد بلند شدن از سجده فرمودند: (ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا) سپس از حالت سجده بلند شو و با آرامش، بنشین. و در لفظی دیگر آمده است که فرمودند: (حَتَّى تَعْتَدِلَ جَالِسًا) تا اینکه راست و بی‌حرکت بنشینی.

بنابراین به مجرد بلند شدن از رکوع یا سجده به مانند (خمیدگی) تیزی شمشیر، اکتفا نشده تا اینکه طمانینه و اعتدال حاصل شود. پس در حدیث به بلند شدن از رکوع و سجده و طمانینه و اعتدال در آن امر شده است.

وتمسک جستن به اینکه هر آنچه از اعمال نماز که در این حدیث نیامده، دلالت بر اسقاط وجوب از آن دارد در نزد هیچیک از ائمه ممکن نیست:

چرا که امام شافعی، خواندن فاتحه وتشهد آخر و درود بر رسول اللهﷺ‬ را در نماز واجب می‌داند در حالیکه در این حدیث هیچ ذکری از آن‌ها نشده است.

وامام ابوحنیفه، نشستن به مقدار تشهد و خروج از نماز با عمل منافی آن را واجب می‌داند، درحالیکه در این حدیث هیچ ذکری از آن‌ها نشده است.

وامام مالک، تشهد و سلام را واجب می‌داند، درحالیکه این اعمال در این حدیث ذکر نشده‌اند.

وامام احمد، تسبیح در رکوع و سجده و تسمیع (گفتن سمع الله لمن حمده) و تحمید (ربنا لك الحمد) و ذکر (رب اغفر لي) در بین دو سجده را واجب می‌داند، درحالیکه دراین حدیث بدانها اشاره‌ای نشده است.

بنابراین برای احدی این امکان وجود ندارد که هر آنچه که در این حدیث ذکر نشده را ساقط کند.

اما اگر در مورد نمازی که آن فرد خواند، و رسول اللهﷺ‬ به وی تا سه بار فرمودند: نماز را دوباره بخوان، گفته شود: رسول اللهﷺ‬ دوبار بر نماز وی اقرار کردند، اگر نمازش باطل می‌بود، بر آن اقرار نمی‌کردند چرا که آنحضرتﷺ‬ بر باطل اقرار نمی‌کنند.

در پاسخ گفته شده: چگونه رسول اللهﷺ‬ بر نماز وی اقرار کردند درحالیکه به وی فرمودند: (ارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ) بازگرد و نماز بگزار، براستی که تو نماز نخواندی. رسول اللهﷺ‬ وی را به دوباره خواندن نماز امر کردند و اسم صلاة و نماز را که برای این عمل تشریع شده، را از عمل وی نفی کردند؛ پس کدام انکار رساتر و بلیغ‌تر از این می‌باشد؟

و اگر گفته شود: رسول اللهﷺ‬ عمل وی را در هنگام نماز بر وی انکار نکردند.

در پاسخ گفته شده: آری رسول اللهﷺ‬ با وی اینگونه برخورد نکردند تا اینکه موجب بیزاری و دلسردی وی نگردد و آنگونه که شایسته است با اختیار و اعتماد به نفس تن به تعلیم دهد. همچون عدم انکار آنحضرتﷺ‬ بر کسی که در مسجد ادرار کرد، تا اینکه ازآن عملش فارغ شد و سپس وی را تعلیم دادند و این از لطف و احسان و کمال روش تربیتی تعلیمی رسول الله صلوات الله و سلامه علیه بود.

اما اگر گفته شود: اگر نمازش باطل بود، چرا رسول اللهﷺ‬ درهنگام نمازش به وی نفرمودند که نمازت را قطع کن؟

در پاسخ گفته شده: رسول اللهﷺ‬ به کسی که در مسجد ادرار می‌کرد در حین ادرار کردنش نفرمودند که دست نگه دار و ادرارت را قطع کن، درحالیکه تذکر دادن دراین مورد سزاوارتر و شایسته‌تر است .

آری اگر رسول اللهﷺ‬ بر این نماز اقرار می‌کرد و به اعاده‌ی آن امرنکرده و اسم نماز شرعی را از آن نفی نمی‌کرد، در آن برای شما دلیلی بود تا بدان تمسک جویید.

اما اگر گفته شود: که این سخن رسول اللهﷺ‬ (لم تصل) نماز نگزاردی؛ بدین معنا می‌باشد که نمازی کامل نخواندی.

در پاسخ گفته شده: محال است که نماز وی صحیح بوده و تنها به سبب ترک برخی از مستحباتش، رسول اللهﷺ‬ به وی فرموده باشند: بازگرد و نمازبگزار، درحقیقت نماز نگزاردی. که این مقوله در نهایت بطلان می‌باشد.

و از رفاعه بن رافع روایت است([381]): روزی همراه رسول اللهﷺ‬ در حالیکه در مسجد نشسته بودیم، فردی که گویا بدوی بود، آمده و نماز را کوتاه و خفیف (درتعدیل ارکان) گزارد، سپس بازگشته به رسول اللهﷺ‬ سلام کرد. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (وَعَلَيْكَ، فَارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ) علیک السلام، بازگرد و نماز بگزار، براستی که تو نماز نگزاردی. پس دو یا سه بار نماز خواند و هر بار نزد ایشان آمده و بر آنحضرتﷺ‬ سلام می‌کرد و در هر بار رسول اللهﷺ‬ می‌فرمودند: (وَعَلَيْكَ، فَارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ). مردم ترسیدند و بر آن‌ها دشوار آمد و گمان کردند که هرکس نمازش را خفیف و کوتاه بخواند، درحقیقت نماز نخوانده است؛ آن مرد در بار آخر گفت: شیوه‌ی صحیح نماز را به من نشان بده و مرا تعلیم بده، چرا که من بشری هستم که گاهی بر صواب و گاهی بر خطا می‌باشم. پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (أَجَلْ إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلَاةِ فَتَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَكَ اللَّهُ، ثُمَّ تَشَهَّدْ فَأَقِمْ أَيْضًا، فَإِنْ كَانَ مَعَكَ قُرْآنٌ فَاقْرَأْ، وَإِلَّا فَاحْمَدِ اللَّهَ وَكَبِّرْهُ وَهَلِّلْهُ، ثُمَّ ارْكَعْ فَاطْمَئِنَّ رَاكِعًا، ثُمَّ اعْتَدِلْ قَائِمًا، ثُمَّ اسْجُدْ فَاعْتَدِلْ سَاجِدًا، ثُمَّ اجْلِسْ فَاطْمَئِنَّ جَالِسًا، ثُمَّ قُمْ، فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ تَمَّتْ صَلَاتُكَ، وَإِنْ انْتَقَصْتَ مِنْهُ شَيْئًا انْتَقَصْتَ مِنْ صَلَاتِكَ) آری، هرگاه برای نماز برخاستی، همانطور که الله متعال تو را امر کرده، وضو بگیر، سپس شهادتین را بگو و بایست، سپس اگر قرآن حفظ داری، بخوان وگرنه الحمدلله و الله اکبر و لاإله إلاالله بگو. سپس رکوع کن و در رکوع آرام بگیر، سپس راست بایست سپس سجده کن و اعتدال را در حالت سجده رعایت کن، سپس بنشین و در این حالت آرام بگیر، سپس برخیز؛ پس هرگاه اینگونه عمل کردی، نمازت کامل و تمام می‌شود و اگر چیزی از آن‌ها را از نمازت کم کنی، از نمازت چیزی را کم کرده‌ای. 

رفاعه می‌گوید: این عمل که هرکس از این اعمال چیزی را بکاهد، در واقع از نمازش چیزی را کاسته است، برای مردم راحت‌تر و آسان‌تر از این بود که کسی که نمازش را کوتاه و خفیف بخواند، درحقیقت نماز نخوانده و همه‌ی نمازش ناقص و ناتمام است.

و در روایت ابوداود آمده است: [وتقرأ بما شئت من القرآن، ثم تقول: اَللهُ أَكْبَرُ] و آنچه را که از قرآن می‌خواهی، بخوان، سپس الله اکبر بگو. و در روایت دیگری آمده است: (فَإِنْ كَانَ مَعَكَ قُرْآنٌ فَاقْرَأْ بِهِ) پس اگر قرآن از حفظ داشتی، آن را بخوان([382]).

و در روایت احمد آمده است ([383]): (إِذَا اسْتَقْبَلْتَ الْقِبْلَةَ فَكَبِّرْ، ثُمَّ اقْرَأْ بِأُمِّ الْقُرْآنِ، ثُمَّ اقْرَأْ بِمَا شِئْتَ، فَإِذَا رَكَعْتَ، فَاجْعَلْ رَاحَتَيْكَ عَلَى رُكْبَتَيْكَ، وَامْدُدْ ظَهْرَكَ وَمَكِّنْ لِرُكُوعِكَ، فَإِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ فَأَقِمْ صُلْبَكَ حَتَّى تَرْجِعَ الْعِظَامُ إِلَى مَفَاصِلِهَا، وَإِذَا سَجَدْتَ فَمَكِّنْ لِسُجُودِكَ، فَإِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ، فَاجْلِسْ عَلَى فَخِذِكَ الْيُسْرَى، ثُمَّ [ص:329] اصْنَعْ ذَلِكَ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ وَسَجْدَةٍ) وقتی که رو به قبله کردی، تکبیر بگو، سپس ام القرآن (سوره فاتحه) را بخوان و پس از آن هرچه از قرآن که می‌خواهی بخوان؛ وقتیکه رکوع کردی، کف دستانت را بر زانوهایت قرار بده و پشت خود را پهن و دراز کن و رکوعت را مستحکم و استوار کن. وقتی که سرت را از رکوع بلند کردی کمرت را راست کن به گونه‌ای که استخوانها به مفاصل خود بازگردند، پس هرگاه سجده کردی، سجده‌ات را محکم و استوار کن و هرگاه سرت را از سجده بلند کردی بر ران چپ خود بنشین و پس از این در هر رکوع و سجده اینگونه عمل کن.

واگر این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ در این حدیث (فَتَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَكَ اللَّهُ) را بر فرمایش ایشان در صفا و مروه - [ابدووا بما بدا الله به] از آن چیزی آغاز کنید که الله متعال از آن شروع کرده است- ضمیمه کنیم، وجوب وضو به ترتیبی که الله متعال آن را در قرآن (مائده 6) ذکر کرده است، حاصل می‌شود.

واین فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ در حدیث: (اقْرَأْ بِأُمِّ الْقُرْآنِ، ثُمَّ اقْرَأْ بِمَا شِئْتَ) قیدی برای این سخن مطلق می‌باشد که فرمودند: (اقْرَأْ بِمَا تَيَسَّرَ مَعَكَ مِنَ القُرْآنِ). و در واقع معنای این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ (وتقرا بما شئت من القرآن) و اینکه فرمودند: (فَإِنْ كَانَ مَعَكَ قُرْآنٌ فَاقْرَأْ، وَإِلَّا فَاحْمَدِ اللَّهَ وَكَبِّرْهُ وَهَلِّلْهُ) خواندن ام القرآن می‌باشد.

بنابراین الفاظ متفاوت احادیث یکدیگر را تبیین کرده و مقصود رسول اللهﷺ‬ را نیز روشن می‌کنند، از اینرو جایز نیست که لفظی گرفته شود و بقیه الفاظ ترک شوند.

و این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬: (ثم تقول: اَللهُ أَكْبَرُ) دلیلی بر آنست که تنها این لفظ و نه غیر آن برای ورود به نماز اختصاص یافته است که در واقع همان تکبیر معهودی است که در فرموده‌ی ایشان آمده است: (تحریمها، اَللهُ أَكْبَرُ) نماز با گفتن الله اکبر آغاز می‌شود.

و این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬: (فَإِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ فَأَقِمْ صُلْبَكَ حَتَّى تَرْجِعَ الْعِظَامُ إِلَى مَفَاصِلِهَا) در وجوب بلند کردن سر از رکوع و اعتدال و طمانینه پس از آن صریح می‌باشد.

و از ابی مسعود البدریt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([384]): (لَا تُجْزِئُ صَلَاةُ الرَّجُلِ حَتَّى يُقِيمَ ظَهْرَهُ فِي الرُّكُوعِ وَالسُّجُودِ) نماز کسي که در رکوع و سجود، پشتش را راست نکند درست نيست.

و این نص صریحی در رکن بودن بلند شدن از رکوع و سجده و طمانینه و اعتدال در آن‌ها می‌باشد به گونه‌ای که نماز تنها با آن‌ها صحیح می‌باشد.

و از علی بن شیبان روایت است که گفت ([385]): به منظور بیعت با رسول اللهﷺ‬ خارج شدیم تا اینکه بر ایشان وارد شده و بیعت کردیم و پشت سر ایشان نماز خواندیم که ایشان با گوشه‌ی چشم به مردی نگریست که که پشتش را براي رکوع و سجود صاف نمي‌کرد. چون نماز تمام شد، فرمودند: (يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُقِيمُ صُلْبَهُ فِي الرُّكُوعِ وَالسُّجُودِ) ای گروه مسلمانان، برای کسی که در رکوع و سجود پشتش را صاف و راست نکند، نمازی نیست.

و این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ [لا صلاة] به معنای [لا تجزئ] می‌باشد. به این دلیل که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَا تُجْزِئُ صَلَاةُ الرَّجُلِ حَتَّى يُقِيمَ ظَهْرَهُ فِي الرُّكُوعِ وَالسُّجُودِ). و لفظی که احمد از این حدیث روایت کرده آنست که([386]): (لَا يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى رَجُلٍ لَا يُقِيمُ صُلْبَهُ بَيْنَ رُكُوعِهِ وَسُجُودِهِ) الله عزوجل به سوی فردی که بین رکوع و سجده اش، کمر و پشتش را صاف و راست نمی‌کند، نگاه نمی‌کند. و از ابوهریرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند ([387]): (لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى صَلَاةِ رَجُلٍ لَا يُقِيمُ صُلْبَهُ بَيْنَ رُكُوعِهِ وَسُجُودِهِ) الله متعال به نماز کسی که در بین رکوع و سجده اش، کمر و پشتش را صاف و راست نمی‌کند، نگاه نمی‌کند. و در سنن بیهقی ([388]) از جابر بن عبداللهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَا تُجْزِي صَلَاةٌ لَا يُقِيمُ الرَّجُلُ فِيهَا صُلْبَهُ فِي الرُّكُوعِ وَالسُّجُودِ) نماز کسی که کمرش  را در رکوع و سجده صاف و راست نمی‌کند، درست نیست.

رسول اللهﷺ‬ از نوک زدن همچون کلاغ در نماز نهی کرده و خبرداده‌اند که اینگونه نمازی، نماز منافقین می‌باشد. در مسند و سنن ([389]) از عبدالرحمن بن شبل روایت است که: رسول اللهﷺ‬ از نوک زدن همچون کلاغ (بدون تعدیل و آرامش) و فرش کردن بازوها به زمین مانند درنده‌ها به هنگام سجده و از اختصاص دادن مکانی در مسجد همچون شتر که مکانی را برای خود معین می‌کند، نهی کرده است.

حدیث متضمن نهی از تشبه به حیوانات در نماز می‌باشد، نهی از تشبه به کلاغ در نوک زدن و به حیوانات درنده در فرش کردن بازوها به هنگام سجده و درلازم گرفتن مکانی معین برای خود، همچون شتر که مکانی معین را برای اقامتش مشخص می‌کند.

و در حدیثی دیگر، رسول اللهﷺ‬ از اقعاء همچون اقعاء سگ و چون روباه نگریستن و رفع یدین کردن به هنگام سلام دادن همچون دم اسب، نهی کردند ([390]).

بنابراین از تشبه به این شش حیوان نهی شده است. (اسب، سگ، شتر، روباه، کلاغ، درندگان). اما وصف نمازی که که شبیه نوک زدن کلاغ می‌باشد و این نوع نماز از زمره‌ی نماز منافقین به شمار آمده است، در صحیح مسلم می‌باشد. از علاء بن عبدالرحمن روایت است که وی به خانه‌ی انس بن مالکt در بصره وارد شد، درحالیکه از نماز ظهر فارغ شده بود. علاء می‌گوید: زمانیکه بر وی وارد شدیم، گفت: آیا نماز عصر را خواندید؟ گفیم: اندکی است که از نماز ظهر فارغ شدیم. گفت: پیش روید و نماز عصر را بخوانید، پس برخاسته و نماز گزاردیم. وقتی که از نماز فارغ شدیم، گفت: از رسول اللهﷺ‬ شنیدم که فرمودند([391]): (تِلْكَ صَلَاةُ الْمُنَافِقِ، يَجْلِسُ يَرْقُبُ الشَّمْسَ حَتَّى إِذَا كَانَتْ بَيْنَ قَرْنَيِ الشَّيْطَانِ، قَامَ فَنَقَرَهَا أَرْبَعًا، لَا يَذْكُرُ اللهَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا) آن نماز منافق می‌باشد که می‌نشیند و در انتظار خورشید است تا اینکه بین دو شاخ شیطان قرار می‌گیرد، پس برخاسته و با سرعت چهار رکعت می‌خواند و در آن الله متعال را جز اندکی یاد نمی‌کند.

همچنین قول ابن مسعودt که ذکر آن گذشت و فرمود: ما (صحابه) می‌دیدیم که جز منافقی که نفاقش آشکار بود، کسی از نماز جماعت تخلف نمی‌کرد.

و براستی که الله متعال در سوره نساء آیه 142 می‌فرمایند: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢﴾ بيگمان منافقان (نشانه هايشان را مي‌نمايانند و كفر خويش را پنهان مي‌دارند و به خيال خام خود) خدا را گول مي‌زنند! در حالي كه خداوند (خون‌ها و اموالشان را در دنيا محفوظ مي‌نمايد، و در آخرت دوزخ را براي آنان مهيّا مي‌دارد و بدين وسيله) ايشان را گول مي‌زند. منافقان هنگامي كه براي نماز برمي‌خيزند، سست و بي‌حال به نماز مي‌ايستند و با مردم ريا مي‌كنند (و نمازشان به خاطر مردم است؛ نه به خاطر خدا) و خداي را كمتر ياد مي‌كنند و جز اندكي به عبادت او نمي‌پردازند.

 بنابراین، شش صفت در نماز می‌باشد که از علامات منافقین می‌باشد:

1-   تنبلی و کسلی در هنگام قیام برای نماز.

2-   در ادای نماز مردم را در نظرگرفتن و ریاکردن.

3-   تاخیر کردن در ادای آن.

4-   به سرعت خواندن آن همچون نوک زدن کلاغ.

5-   قِلّت ذکر الله متعال در نماز.

6-   و تخلف ورزیدن از خواندن نماز با جماعت.

و از ابی عبدالله اشعریt روایت است([392]) که رسول اللهﷺ‬ بر اصحابشان نماز گزاردند؛ سپس در میان عده‌ای از آن‌ها نشستند که فردی داخل شده و ایستاد و نماز گزارد، پس رکوع کرده و در ادای سجده عجله می‌کرد در حالیکه رسول اللهﷺ‬ به وی نگاه می‌کردند. پس از نماز فرمودند: (أَتَرَوْنَ هَذَا لَوْ مَاتَ مَاتَ عَلَى غَيْرِ مِلَّةِ مُحَمَّدٍ؟ يَنْقُرُ صَلَاتَهُ كَمَا يَنْقُرُ الْغُرَابُ الدَّمَ، إِنَّمَا مَثَلُ الَّذِي يُصَلِّي وَلَا يَرْكَعُ، وَيَنْقُرُ فِي سُجُودِهِ كَالْجَائِعِ لَا يَأْكُلُ إِلَّا تَمْرَةً أَوْ تَمْرَتَيْنِ، فَمَاذَا تُغْنِيَانِ عَنْهُ فَأَسْبِغُوا الْوُضُوءَ، وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ مِنَ النَّارِ، وَأَتِمُّوا الرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ) آیا این مرد را می‌بینید، که اگر با این حال بمیرد، بر غیر از امت محمد مرده است؟ نمازش را آنچنان با عجله می‌خواند که گویا در نمازش همچون کلاغی است که به خون نوک می‌زند. مثال کسی که نماز می‌خواند و رکوع نمی‌کند و در سجودش نوک می‌زند، مانند گرسنه ای است که یک یا دو عدد خرما می‌خورد ولی سودی در رفع گرسنگی وی ندارد. پس به طور کامل وضو کنید، وای از آتش جهنم بر کسانی که قوزکهای پای خود را به هنگام وضو گرفتن نمی‌شویند. و رکوع و سجده را کامل کرده و به تمامی انجام دهید.

ابوصالح می‌گوید: به ابوعبدالله اشعری گفتم: چه کسی این حدیث رابرای تو روایت کرده؟ گفت: امیران سپاهیان، خالد بن ولید، عمرو بن عاص، شرحبیل بن حسنه و یزید بن ابی سفیان y. هریک از آن‌ها این حدیث را از رسول اللهﷺ‬ شنیده است.

بنابراین رسول اللهﷺ‬ خبر دادند، کسی که نماز را با سرعت همچون کلاغی که نوک می­زند، می­خواند، اگر در این حالت بمیرد، بر غیر اسلام مرده است. (چرا که در واقع اینگونه نماز خواندنش باطل بوده و نفعی به وی نمی‌رساند، گویا که نماز نخوانده است).

و در صحیح بخاری([393]) از زید بن وهب روایت است که حذیفه مردی را دید که رکوع و سجده‌اش را کامل نکرده و ناقص انجام می‌دهد، پس به وی گفت: نماز نگزاردی، اگر بمیری بر غیر آیینی که الله عزوجل محمد را بر آن فرستاده، مرده‌ای. و در سنن نسائی([394]) آمده است که حذیفه بدان مرد گفت: چه مدت است که اینگونه نماز می‌خوانی؟ گفت: مدت چهل سال است. فرمود: چهل سال است که نماز نخواندی و اگر درحالی بمیری که اینگونه نماز گزاردی، به یقین که به طریقه‌ای غیر از روش رسول اللهﷺ‬ مرده‌ای.

لذا اگر نمازکسی که با عجله و همچون نوک زدن کلاغ نماز می‌خواند، صحیح می‌بود، با اینگونه نماز خواندن از فطرت اسلام خارج نمی‌شد.

و رسول اللهﷺ‬ دزدی کننده‌ی از نماز را شرورتر از دزد اموال قرار دادند. در مسند([395]) از ابی قتاده روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (أَسْوَأُ النَّاسِ سَرِقَةً الَّذِي يَسْرِقُ مِنْ صَلَاتِهِ) بدترین مردم در دزدی، کسی است که از نمازش دزدی می‌کند. گفتند: یا رسول الله، چگونه از نماز دزدی می‌شود؟ فرمودند: (لَا يُتِمُّ رُكُوعَهَا وَلَا سُجُودَهَا) رکوع و سجده آن کامل و به تمامی انجام نمی‌شود. یا اینکه فرمودند: (لَا يُقِيمُ صُلْبَهُ فِي الرُّكُوعِ وَالسُّجُودِ) کمرش در رکوع و سجده صاف نمی‌گردد.

رسول اللهﷺ‬ در این حدیث تصریح کردند که حال چنین شخصی بدتر از دزد و سارق اموال می‌باشد و شکی نیست که دزد دین بدتر و شرور‌تر از دزد دنیا نیز می‌باشد.

و در مسند([396]) از سالم بن ابی الجعد از سلمان فارسیt روایت است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (الصَّلَاةُ مِكْيَالٌ، فَمَنْ وَفَى وَفَى لَهُ وَمَنْ طَفَّفَ فَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا قَالَ اللَّهُ فِي الْمُطَفِّفِينَ) نماز ملاک و معیار و میزان است، پس هرکس بدان وفا کند، نماز نیز بدو وفا می‌کند، و هرکس از آن بکاهد، براستی می‌دانید که الله متعال در مورد مطففین چه فرموده است.

مالک می‌گوید: گفته می‌شود در هر چیزی وفاء و تطفیف می‌باشد، پس وقتی که الله متعال کاهندگان از اموال را به ویل وعده داده، چه گمانی در مورد کسانی که از نماز خود می‌کاهند، می‌باشد؟

ابوجعفر عقیلی از احوص بن حکیم از خالد بن معدان از عبادة بن صامتt از رسول‌اللهﷺ‬ روایت می‌کند که فرمودند([397]): (إِذَا تَوَضَّأَ الْعَبْدُ فَأَحْسَنَ وُضُوءَهُ، ثُمَّ قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ فَأَتَمَّ رُكُوعَهَا، وَسُجُودَهَا، وَالْقِرَاءَةَ فِيهَا، قَالَتْ لَهُ الصَّلَاةُ: حَفِظَكَ اللَّهُ كَمَا حَفِظْتَنِي، ثُمَّ أُصْعِدَ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ لَهَا ضَوْءٌ وَنُورٌ، وَفُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَتَشْفَعُ لِصَاحِبِهَا، وَإِذَا ضَيَّعَ وَضُوءَهَا، وَرُكُوعَهَا، وَسُجُودَهَا، وَالْقِرَاءَةَ فِيهَا، قَالَتْ لَهُ الصَّلَاةُ: ضَيَّعَكَ اللَّهُ كَمَا ضَيَّعْتَنِي ثُمَّ أُصْعِدَ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ وَعَلَيْهَا ظُلْمَةٌ فَغُلِّقَتْ دُونَهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ ثُمَّ تُلَفُّ كَمَا يُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلِقُ، ثُمَّ يُضْرَبُ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا) هرگاه بنده وضو کرده و وضویش را نیکو گرداند، سپس برای نماز بایستد و رکوع و سجده و قرائت را به تمامی و کمال انجام دهد، نماز به وی می‌گوید: همانطور که مرا حفاظت کردی، الله تو را حفاظت کند. پس از این نمازش در حالیکه برای وی نور و روشنایی می‌باشد به سوی آسمان بالا برده می‌شود و درهای آسمان برای آن باز می‌شود تا اینکه در نهایت به سوی الله متعال منتهی می‌گردد و برای صاحبش شفاعت می‌کند. وهرگاه وضو و رکوع و سجده و قرائت در نماز را ضایع کند، نماز به وی می‌گوید: همانطور که مرا ضایع گرداندی، الله متعال تورا ضایع گرداند، سپس نمازش به سوی آسمان بالا برده می‌شود درحالیکه تاریکی بر آن می‌باشد، که درهای آسمان برآن بسته می‌شود، سپس نمازش همچون پارچه ای کهنه پیچیده شده و برصورت صاحبش زده می‌شود.

وامام احمد در روایت مهنا بن یحیی الشامی می‌گوید: حدیث اینگونه وارد شده است: (إذا توضأ فأحسن الصلاة) هرگاه وضوکرده و نمازش را نیکو گرداند. سپس آن را به صورت تعلیقی ذکر می‌کند([398]).


 مقدار و سیاق نماز رسول اللهﷺ‬ چقدر و چگونه بوده است؟

جواب مساله دهم و آن اینکه: که مقدار نماز رسول اللهﷺ‬ می‌باشد و از بزرگترین و جلیل‌ترین مسائل و مهمترین آن‌ها می‌باشد به گونه‌ای که نیاز مردم به شناخت آن بزرگتر از نیازشان به آب و غذا می‌باشد و براستی که مردم از عهد انس بن مالکt، آن را ضایع گردانیده‌اند.

در صحیح بخاری([399]) از زهری روایت است که گفت: بر انس بن مالکt در دمشق وارد شدم در حالیکه گریه می‌کرد، به وی گفتم: چه چیزی سبب گریه تو شده است؟ گفت: (از آنچه که در عهد رسول اللهﷺ‬) دریافته بودم، چیزی را نمی‌شناسم که بر وجه خود باقی مانده باشد جز همین نماز، براستی که آنهم ضایع گردانیده شد.

و موسی بن اسماعیل می‌گوید که مهدی از غیلان از انسt روایت کرده که گفت([400]): من چیزی را که در روزگار پیامبرﷺ‬ بوده و تا این زمان باقی مانده باشد، نمی‌شناسم، (همه چیز از وجه اصلی خود تغییرکرده است) گفته شد: نماز، گفت: آیا چنان نیست که در مورد آن ضایع نمودید، آنچرا که ضایع نمودید. (آن را از وقتش به تاخیر انداختید).

براستی که انس بن مالکt اجلش به تاخیر افتاد تا اینکه شاهد ضایع شدن ارکان و اوقات نماز و تسبیح در رکوع و سجده و اتمام تکبیرات انتقال درنماز شد که آن را انکار کرده و خبر داد که هدایت و روش رسول اللهﷺ‬ برخلاف آن بوده است. همانطور که در این مساله به طور مفصل در آینده بحث خواهیم کرد، ان شاءالله.

در صحیحین ([401]) از انس بن مالکt روایت است که رسول اللهﷺ‬ نماز را مختصر و کوتاه و درعین حال کامل ادا می‌کرد.

همچنین در صحیحین ([402]) از وی روایت است که می‌گوید: پشت سر هیچ امامی نماز نخواندم که نمازش از نماز رسول اللهﷺ‬ کوتاه‌تر و کامل‌تر باشد و چون آنحضرتﷺ‬ گریه طفلی را می‌شنید نماز را سبک می‌گزارد چرا که بیم آن می‌داشت که مادرش در فتنه بیفتد.

بنابراین نماز رسول اللهﷺ‬ به ایجاز و اختصار و در عین حال کامل وصف شد، و اختصار آنچیزی است که رسول اللهﷺ‬ آن را انجام دادند نه اختصاری که بی‌اطلاع و ناآگاهی که برمقدار نماز رسول اللهﷺ‬ واقف نیست، گمان می‌کند. چرا که کوتاهی و اختصار امری نسبی اضافی می‌باشد که به سنت باز می‌گردد نه به شهوت امام و کسی که پشت سر وی نماز می‌گزارد، به گونه‌ای که وقتی رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح بین 60 تا 100 آیه قرائت می‌کند، این تعداد آیات نسبت به 600 تا1000 آیه ایجاز و اختصار محسوب می‌شود و وقتی که در نماز مغرب سوره‌ی اعراف را قرائت می‌کردند، در واقع این سوره نسبت به سوره بقره ایجاز و اختصار می‌باشد.

و بر این مساله قول انس بن مالکt در حدیثی که ابوداود و نسائی([403]) روایت می‌کنند، دلالت دارد: عبدالله بن ابراهیم بن کیسان می‌گوید که پدرم از وهب بن مانوس روایت می‌کند که گفت: شنیدم که سعید بن جبیر می‌گوید که شنیدم که انس بن مالکt می‌گوید: پس از رسول اللهﷺ‬ پشت سر هیچ کس نماز نخواندم که نمازش از این جوان شبیه‌تر به نماز رسول اللهﷺ‬ باشد - یعنی عمر بن عبدالعزیز- به گونه‌ای که تخمین می‌زدیم که در رکوعش ده تسبیح و در سجده‌اش ده تسبیح می‌گوید.

همچنین انسt در حدیثی متفق علیه می‌گوید ([404]): هيچ دريغ نمي‌کنم در اينکه آنگونه براي شما نماز بخوانم که رسول اللهﷺ‬ براي ما نماز مي‌خواندند، ثابت مي‌گوید: انسt در خواندن نمازش کارهايي را انجام مي‌داد که شما آن را انجام نمي‌دهيد، هر گاه از رکوع بلند می‌شد، مدتي طولاني راست مي‌ايستاد به حدي که احساس مي‌شد فراموش کرده به سجده برود، و هرگاه سر از سجده بالا مي‌آورد نيز مدتي طولاني بين دو سجده مي‌نشست به حدي که احساس مي‌شد فراموش کرده دوباره به سجده برود.

و انسt نیز راوی این حدیث می‌باشد در حالیکه وی در حدیث دیگری می‌گوید: پشت سر هیچ امامی نماز نگزاردم که نمازش از نماز رسول اللهﷺ‬ کوتاه‌تر و کامل‌تر باشد. که در واقع برخی ازسخنان وی برخی دیگر را تکذیب نمی‌کند. (بلکه برخی از سخنانش برخی دیگر را تفسیر کرده و حقیقت اختصار در نماز رسول الله را بیان می‌کند).

همچنین آنچرا ذکر کردیم روایت ابوداود در سننش ([405]) واضح و آشکار می‌کند، که در آن آمده که از انس بن مالکt روایت است که گفت: پشت هیچ کسی نماز نخواندم که نمازش کوتاه‌تر و کامل‌تر از رسول اللهﷺ‬ باشد، آنحضرتﷺ‬ هر گاه سمع الله لمن حمده می‌گفت، به گونه‌ای می‌ایستاد که گمان می‌کردیم، ایشان در اشتباه افتاده‌اند و بین دو سجده به گونه‌ای می‌نشستند که گمان می‌کردیم در اشتباه افتاده‌اند.

این سیاق حدیث انسt بود. انسt در این حدیث صحیح بین اخبار متفاوت در مورد ایجاز و اختصار نماز، و اتمام و کامل بودن آن جمع کرده است و بیان کرده که طولانی کردن دو اعتدال و آرامش و سکون بعد از رکوع و بین دو سجده، به گونه‌ای که دیگران گمان می‌کردند که ایشان در اشتباه افتاده و یا از شدت طولانی بودن دچار فراموشی شده‌اند، جزو اتمام نماز می‌باشد، درحالی که وی می‌گوید: نمازی کوتاه‌تر و خلاصه‌تر و در عین حال کامل‌تر از نماز رسول الله ندیدم، لذا در این حدیث بین این دو امر جمع کرده است.

گویا که ایجاز و اختصار در نماز رسول اللهﷺ‬ به قیام، و کامل بودن آن به رکوع و سجده و اعتدال و آرامش و سکون در بین آن‌ها باز می‌گردد، چرا که قیام معمولا به طور کامل ادا می‌شود بنابراین نیازی به وصفِ اتمام و کامل بودن ندارد، بر خلاف رکوع و سجده و اعتدال بین آن‌ها (که گاهی به تمامی ادا نمی‌شوند).

سِرّ این مساله آنست که با ایجاز و اختصار قیام و طولانی کردن رکوع و سجده و اعتدال و آرامش و سکون بین آن‌ها، اعتدال و تقارب اعمال نماز نسبت به یکدیگر تام و کامل می‌گردد. بنابراین این سخن انس تصدیق می‌شود که می‌گوید: نمازی که از نماز رسول اللهﷺ‬ کامل‌تر و کوتاه‌تر باشد، ندیدم.

و این همان روشی است که رسول اللهﷺ‬ در نماز پیش گرفته و بر آن تکیه کرده‌اند. براستی که آنحضرتﷺ‬ نماز را همسطح و همطراز و مساوی و در یک سطح می‌گزاردند، به گونه‌ای که قیام و رکوع و سجده و اعتدال و آرامش و سکون در بین آن‌ها را متعادل و متناسب با هم انجام می‌دادند.

در صحیحین از براء بن عازبt روایت است که گفت: با دقت همراه پيامبرﷺ‬ نماز خواندم، ديدم که قيام و رکوعش و اعتدال بعد از رکوع و سجده‌اش و نشستن بين دو سجده و سجده دوميش و نشستن بين سلام دادن و ترک کردن نماز، متناسب با همديگر بودند. و در لفظی از صحیحین آمده که: مدت زمانی که رسول اللهﷺ‬ در رکوع و سجده بودند با مدتی که سر از رکوع بلند می‌کردند و وقفه‌ی میان دو سجده ایشان، تقریبا با هم برابر و مساوی و متناسب بود ([406]).

و این مساله با آنچه که بخاری ([407]) از این حدیث روایت کرده تناقض ندارد، که در آن آمده که: از براءt روایت است که رکوع و سجده رسول اللهﷺ‬ و نشستن ایشان در بین دو سجده و ایستادن پس از رکوع بجز قیـام (که در آن قرائت می‌کردند) و نشستن در تشهد، تقریبا (از نظر زمانی) با هم برابر بوده است.

چرا که براء بن عازبt راوی هر دو حدیث می‌باشد: که در حدیث اول قیام قرائت و نشستن برای تشهد را ذکر کرده در حالیکه مقصودش آن نیست که قیام قرائت و نشستن برای تشهد به اندازه‌ی رکوع و سجده بوده، چرا که در این صورت هم سیاق حدیث اول را نقض می‌کند و هم سیاق حدیث دوم را؛ بلکه مقصود از ذکر آن‌ها این بوده که طول قیام و تشهد متناسب با طول رکوع و سجده و اعتدال بین آن‌ها، بوده است. به گونه‌ای که تفاوتی شدید در طول قیام و تشهد و قصر و کوتاهی رکوع و سجده و اعتدال بین آن‌ها، نسبت به هم نبوده است. همانطور که بسیاری از کسانی که نسبت به سنت آگاهی ندارند به این تفاوت شدید معتقدند. و قیام را بسیار طولانی می‌کنند و رکوع و سجده را نسبت به آن بسیار کوتاه انجام می‌دهند و بسیاری این عمل را در نمازهای تراویح انجام می‌دهند و این همان چیزی است که انسt آن را انکار کرده و فرمود: پشت سر هیچکس که نمازش کوتاه‌تر و خلاصه‌تر از نماز رسول اللهﷺ‬ باشد، نماز نخواندم. چرا که بسیاری از فرماندهان زمان وی، قیام نماز را بسیار طولانی می‌کردند به گونه‌ای که بر مامومین دشوار می‌آمد، درحالیکه رکوع و سجده و اعتدال بین آن‌ها را کوتاه و مختصر انجام می‌دادند و با این عمل خود نمازشان را کامل نمی‌کردند.

بنابراین دو امری که انسt، نماز رسول اللهﷺ‬ را بدانها وصف کرد، دو موضوعی بودند که فرماندهان با آن‌ها مخالفت می‌کردند تا اینکه این کوتاهی واعتدال بین دو سجده و پس از رکوع، به صورت شعار قرار گرفت، حتی که برخی از فقها آن را مستحب، و طولانی کردن آن را مکروه دانستند. براین اساس بود که ثابت گفت: انسt در خواندن نمازش کارهايي را انجام مي‌داد که شما آن را انجام نمي‌دهيد، هر گاه از رکوع بالا مي‌آمد مدتي طولاني راست مي‌ايستاد به حدي که احساس مي‌شد فراموش کرده به سجده برود. درواقع عملی را که انس انجام داد، همان عملی بود که رسول اللهﷺ‬ آن را انجام داده بود، گرچه آن را مکروه بدانند، کسانی که مکروه می‌دانند. و سنت رسول اللهﷺ‬ سزاوارتر و مستحق‌تر به اتباع می‌باشد.

و این قول براءt در سیاق حدیثی دیگر که گفت: غیر از قیام و تشهد؛ بیانگر آنست که رکن قرائت و تشهد طولانی‌تر از غیرآندو بوده است. گروهی گمان کرده‌اند که مقصود انسt از قیام و تشهد، قیام اعتدال پس از رکوع و نشستن بین دو سجده می‌باشد و استثنا در حدیث را به سوی کوتاه انجام دادن و تقصیر در این دو اعتدال قرار داده‌اند و بنا را براین گذاشتند که سنت، تقصیر و کوتاه انجام دادن این دو اعتدال می‌باشد و کسانی از آن‌ها غلو کرده و نماز را با طولانی کردن آن‌ها باطل قرار داده‌اند. درحالیکه این غلط و اشتباه است، چرا که لفظ حدیث و سیاق آن، این گمان را باطل می‌کند، زیرا لفظ براء آنست که: رکوع و سجده‌ی رسول اللهﷺ‬ و نشستن بین دو سجده و ایستادن پس از رکوع آنحضرتﷺ‬ - بجز قیام و تشهد -  تقریبا با هم (ازنظر زمانی) برابر بوده است. ازاینرو چگونه ممکن است که این کلام وی اینگونه فهمیده شود که: رکوع و سجده‌ی رسول اللهﷺ‬ و نشستن بین دو سجده و ایستادن پس از رکوع آنحضرتﷺ‬، به جز ایستادن پس از رکوع ایشان تقریبا باهم برابر بوده است. که قطعا این باطل است.

اما عمل رسول اللهﷺ‬: در این مورد حدیث انس گذشت که چگونه برمردم، نماز رسول اللهﷺ‬ را گزارد. به گونه‌ای که پس از رکوع طوری می‌ایستاد که گمان می‌شد، فراموش کرده که به سجده برود و پس از برداشتن سر از سجده می‌فرمود: (رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ مِلْءُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، وَمِلْءُ مَا شِئْتَ مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ، أَحَقُّ مَا قَالَ الْعَبْدُ، وَكُلُّنَا لَكَ عَبْدٌ: اللهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ، وَلَا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلَا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ) که این حدیث را مسلم([408]) از ابوسعید روایت کرده است. و از ابن ابی اوفی روایت کرده که علاوه بر این قول در آن آمده است([409]): (وَمِلْءُ مَا شِئْتَ مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ اللهُمَّ طَهِّرْنِي بِالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ، وَالْمَاءِ الْبَارِدِ اللهُمَّ طَهِّرْنِي مِنَ الذُّنُوبِ وَالْخَطَايَا، كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْوَسَخِ).

همچنین روش و هدایت رسول اللهﷺ‬ در نماز شب نیز اینچنین بود که تقریبا به اندازه‌ی قیامشان رکوع می‌کردند و به اندازه‌ی رکوعشان پس از سر برداشتن از رکوع، می‌ایستادند و به این اندازه سجده می‌کردند و بین دو سجده این قدر مکث می‌کردند. و اینچنین در نماز کسوف عمل می‌کردند که رکن اعتدال را تقریبا به قدر قیام نماز طولانی می‌کردند([410]).

و این هدایت و راهنمایی و روش و طریقه‌ی رسول اللهﷺ‬ بود، گویا که آن را می‌بینی در حالیکه آنحضرتﷺ‬ انجام می‌دهد و همچنین این روش خلفای راشدین y بعد از رسول اللهﷺ‬ بود.

زید بن اسلم می‌گوید: عمرt، قیام و تشهد را در نماز کوتاه کرده و رکوع و سجده را کامل می‌کرد. بنابراین همه‌ی احادیث انسt بر این دلالت دارد که رسول اللهﷺ‬ رکوع و سجده و دو اعتدال بین آن‌ها را طولانی می‌کردند، علاوه بر اینکه بیشتر ائمه بلکه همه‌ی آن‌ها جز آنکه نادر است، اینگونه عمل می‌کردند. و انسt طولانی کردن قیام، به گونه‌ای که روش رسول اللهﷺ‬ برآن نبوده است، را انکار کرده و فرمود: نماز رسول اللهﷺ‬ نزدیک به هم بود، به گونه‌ای که برخی از افعالش نسبت به برخی دیگر نزدیک و متناسب و برابر بود. و این با روایت براء بن عازبt موافق می‌باشد که فرمود: اجزای نماز رسول اللهﷺ‬ متناسب و هماهنگ و برابر با یکدیگر بود. و احادیث صحابه در این باب برخی، برخی دیگر را تصدیق می‌کند.

 اندازه و مقدار قیام رسول الله برای قرائت:

 اما مقدار قیام رسول اللهﷺ‬ برای قرائت:

ابوبرزه اسلمی می‌گوید ([411]): رسول اللهﷺ‬ نماز صبح را هنگامی می‌گزارد که نماز گزار پس از نماز می‌توانست مرد پهلوی خود را بشناسد (اندکی هوا روشن می‌شد) و در دو رکعت آن یا یکی از آن دو رکعت شصت تا صد آیه از قرآن را تلاوت می‌کردند.

و در صحیح مسلم ([412]) از عبدالله بن سائبt روایت است که فرمود: رسول اللهﷺ‬ نماز صبح را در مکه بر ما گزاردند، که شروع به خواندن سوره‌ی مومنون کردند تا اینکه ذکر موسی و هارون - یا ذکر عیسی - آمد که رسول اللهﷺ‬ را سُرفه گرفت، پس رکوع کردند.

و در صحیح مسلم ([413]) از قطبه بن مالک روایتt است که گفت: وی از رسول اللهﷺ‬ شنیده که ایشان در نماز صبح، ﴿وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِيدٞ ١٠﴾ را تلاوت می‌کردند و چه بسا که گفت: سوره‌ی «ق» را تلاوت می‌کردند.

همچنین در صحیح مسلم([414]) از جابر بن سمرهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ ١﴾ را تلاوت می‌کردند. و پس از نماز صبح در دیگر نمازها قرائتشان را نسبت به نماز صبح، کاهش می‌دادند.

و براین سخن جابرt که رسول اللهﷺ‬ در نمازهای دیگر قرائت را کوتاه‌تر می‌کردند، روایت مسلم درصحیحش ([415]) از جابر بن سمرهt دلالت دارد که گفت: رسول اللهﷺ‬ در نماز ظهر ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١﴾ را تلاوت می‌کردند و در نماز عصر به مانند این سوره و در نماز صبح قرائت را از آن طولانی‌تر می‌کردند.

و در صحیح مسلم ([416]) از سماک بن حرب روایت است که از جابر بن سمرهt از نماز رسول اللهﷺ‬ سوال کردم. که گفت: رسول اللهﷺ‬ نماز را کوتاه می‌گزارد و همچون نماز آن‌ها نماز نمی‌گزارد. سماک می‌گوید: و مرا آگاه کرد که رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ ١﴾ و مانند آن را تلاوت می‌کرد.

انسt در این حدیث خبر داده که کوتاهی نماز رسول اللهﷺ‬ اینگونه بود که در آن سوره «ق» و سوره‌هایی مانند آن را تلاوت می‌کردند و بین کوتاه خواندن نماز رسول اللهﷺ‬ و بین قرائت ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ ١﴾ و مانند آن توسط آنحضرتﷺ‬ در نماز جمع کرده است. (گویا کوتاهی نماز رسول اللهﷺ‬ را تبیین کرده است).

و در صحیح بخاری ([417]) از ام سلمهل روایت است که ایشان از رسول اللهﷺ‬ شنیدند که در نماز صبح، سوره‌ی «الطور» را در حجة الوداع تلاوت می‌کردند.

و سوره‌ی طور در تعداد آیات نزدیک به سوره‌ی «ق» می‌باشد. (طور49 آیه و ق 45 آیه می‌باشد).

ودر صحیح بخاری([418]) از ابن عباسt روایت است که گفت: روزي سوره «والمرسلات عرفا» را مي‌خواندم كه مادرم، ام الفضل، آن را شنيد و گفت: فرزندم، با تلاوت اين سوره، مرا به ياد رسول اللهﷺ‬ انداختي. زيرا آخرين قرائتي كه از ايشان شنيدم، همين سوره بود كه در نماز مغرب، آن را تلاوت كرد.

براستی که ام فضل خبر داده که این سوره، آخرین تلاوتی بوده که وی از رسول اللهﷺ‬ شنیده است، و ام فضل از مهاجرین نبود بلکه از مستضعفین بود، همانطور که ابن عباسﷺ‬ می­گوید: من و مادرم از جمله‌ی مستضعفین بودیم که الله متعال ما را معذور داشته است ([419])، از اینرو این سماع و شنیدن از رسول اللهﷺ‬، قطعا پس از فتح مکه بوده است.

و در صحیح بخاری ازمروان بن حکم روایت است که گفت: زید بن ثابتt به من گفت: چرا در نماز مغرب سوره‌های کوتاه می‌خوانی، براستی که شنیدم، رسول اللهﷺ‬ درنماز مغرب از ميان دو سوره طولاني، سوره طولاني‌تر را تلاوت مي‌كرد ([420]). مروان می‌گوید: گفتم: آن دو سوره طولانی کدامند؟ گفت: اعراف و دیگری انعام. مروان می‌گوید: از ابن ملیکه یکی از راویان حدیث سوال کردم که آن دو سوره‌ی بلند، کدامند؟ پس از جانب خود به من گفت: مائده و اعراف ([421]).

که بر صحت تفسیر وی حدیث ام المومنین عایشهل دلالت می‌کند که فرمود([422]): رسول اللهﷺ‬ در نماز مغرب سوره‌ی اعراف را تلاوت کردند، به گونه‌ای که آن را در دو رکعت تقسیم می‌کردند.

همچنین نسائی ([423]) از ابن مسعودt روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ در نماز مغرب سوره‌ی دخان را تلاوت می‌کردند. و در صحیحین ([424]) از جبیر بن مطعمt روایت است که گفت: شنیدم که رسول اللهﷺ‬ در مغرب سوره‌ی طور را تلاوت می‌کردند.

اما نماز عشاء: براء بن عازبt می‌گوید ([425]): شنیدم که رسول اللهﷺ‬ در نماز عشاء ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ ١﴾ را تلاوت می‌کردند. و صوتی که زیباتر از ایشان باشد، از کسی نشنیدم.

همچنین در صحیحین ([426]) از ابی رافع روایت است که گفت: همراه ابوهریرهt نماز عشاء را گزاردم که ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١﴾ را تلاوت کرد و سپس سجده کرد. به وی گفتم: (چرا سجده کردی؟) گفت: من پشت سر ابوالقاسمﷺ‬ درحالیکه این سوره را می‌خواند، سجده کرده‌ام. پس همیشه با ملاقات آن آیه سجده می‌کنم.

و در مسند و سنن ترمذی ([427]) از بریده روایت است که گفت: رسول اللهﷺ‬ در نماز عشاء سوره‌ی ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾ وسوره‌هایی همچون آن را تلاوت می‌کردند.

و رسول اللهﷺ‬ به معاذt فرمودند([428]) که در نماز عشاء، سوره‌های ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾ و ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾ و ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ﴾ و ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١﴾ را تلاوت کند.

 اما نماز ظهر و عصر:

در صحیح مسلم([429]) از ابوسعید خدریt روایت است که گفت: نماز ظهر برپا می‌شد که یکی از ما برای رفع حاجتش به سوی بقیع می‌رفت، پس از اینکه نیازش برطرف می‌شد، به سوی خانواده‌اش آمده و وضو می‌گرفت، سپس درحالی به مسجد بازمی‌گشت که رسول اللهﷺ‬ در رکعت اول نماز بودند.

و از ابوقتادهt روایت است که گفت: رسول اللهﷺ‬ بر ما نماز می‌گزارد که در نماز ظهر و عصر در دو رکعت اول، فاتحة الکتاب و سوره‌ای به همراه آن، تلاوت می‌کردند که گاهی آیتی از آن را به گوش ما می‌رساند. رکعت اول از نماز را طولانی می‌کرد و رکعت دوم را کوتاه می‌گزارد و در دو رکعت آخر تنها فاتحة الکتاب را تلاوت می‌کرد. و در روایت بخاری آمده است که: رکعت اول از نماز صبح را طولانی کرده و رکعت دوم را کوتاه می‌گزارد. و در روایت ابوداود آمده که: گمان می‌کردیم که رسول اللهﷺ‬ اراده‌ی آن دارند که مردم رکعت اول را درک کنند([430]).

و در مسند امام احمد([431]) از عبدالله بن ابی اوفی روایت است که: رسول اللهﷺ‬ در رکعت اول از نماز ظهرطوری قیام می‌کردند که صدای پایی شنیده نمی‌شد.

و سعد بن ابی وقاصt به عمرt گفت: من دو رکعت اول را طولانی می‌کنم و دو رکعت آخر را کوتاه می‌گزارم و هرگز از نحوه‌ی نمازی که در آن به رسول اللهﷺ‬ اقتدا کردم، کوتاهی نمی‌کنم. عمرt گفت: راست می‌گویی، گمان ما درباره تو نيز همين بود([432]).

و ابوسعید خدریt می‌گوید: ما (صحابه) طول قیام رسول اللهﷺ‬ را در نماز ظهر و عصر تخمین می‌زدیم به گونه‌ای که قیام آنحضرتﷺ‬ را در دو رکعت اول نماز ظهر به اندازه ﴿الٓمٓ ١ تَنزِيلُ﴾ سوره‌ی سجده، و دو رکعت آخر را به اندازه نصف این مقدار تخمین می‌زدیم و قیامشان در دو رکعت اول نماز عصر را به اندازه نصف این مقدار، تخمین می‌زدیم. و در روایت دیگری از وی آمده است که: رسول اللهﷺ‬ در دو رکعت اول نماز ظهر، در هر رکعت به اندازه‌ی 30 آیه تلاوت می‌کردند و در دو رکعت دوم به اندازه‌ی 15 آیه یا اینکه گفت: نصف این مقدار تلاوت می‌کردند. و در دو رکعت اول نماز عصر در هر رکعت به اندازه 15 آیه و در دو رکعت آخر به اندازه نصف این مقدار، تلاوت می‌کردند ([433]).

کسانی که قرائت سوره را در دو رکعت دوم، پس از فاتحه مستحب می‌دانند، به این حدیث استناد می‌کنند که دلالت آن بر این استدلال ظاهر و آشکار می‌باشد، البته اگر حدیث ابوقتادهt که بر صحت آن اتفاق می‌باشد، نمی‌بود که وی فرمود: رسول اللهﷺ‬ در دو رکعت اول، فاتحه الکتاب را همراه سوره‌ای می‌خواندند و در دو رکعت دوم تنها فاتحة الکتاب را می‌خواندند. که ذکر سوره در دو رکعت اول و اکتفای به فاتحه در دو رکعت دوم، بر اختصاص مقدار قرائتی که در هر رکعت ذکر شد در آن رکعت، دلالت دارد. (بدین گونه که در دو رکعت اول باید فاتحه به همراه سوره و در دو رکعت دوم تنها فاتحه خوانده می‌شود)

بنابراین اگر ابوقتادهt این مساله را مطرح نمی‌کرد و ابوسعیدt بدان سخن نمی‌گفت، حدیث سعد محتمل می‌بود. و حدیث ابوسعیدt در قرائت سوره در دو رکعت آخر صریح نیست بلکه تنها تخمین و حدس و گمان است.

جابر بن سمرهt می‌گوید ([434]): رسول اللهﷺ‬ در نماز ظهر ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١﴾ و در نماز عصر سوره‌ای شبیه آن را تلاوت می‌کردند. و در نماز صبح قرائتشان از این طولانی‌تر بود.

و از وی روایت است که ([435]): رسول اللهﷺ‬ در نماز ظهر ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾ را قرائت می‌کردند. و در نماز صبح قرائتشان را از این مقدار طولانی‌تر می‌کردند.

و از وی روایت است که ([436]): رسول اللهﷺ‬ در نماز ظهر و عصر ﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡبُرُوجِ ١﴾ و ﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ ١﴾ و شبیه آن‌ها از سوره‌های دیگر را تلاوت می‌کردند.

و در سنن نسائی([437]) از براء بن عازبt روایت است که گفت: ما در عقب رسول اللهﷺ‬ نماز ظهر را می‌خواندیم و از ایشان آیه‌ای را بعد از آیاتی از سوره‌ی لقمان و الذاریات می‌شنیدیم.

و در سنن([438]) از ابن عمرt روایت است که: رسول اللهﷺ‬ در نماز ظهر سجده (تلاوت) کرده و سپس ایستاده و رکوع کردند. سپس دانستیم که آنحضرتﷺ‬ سوره‌ی {تنزیل} السجده را تلاوت کردند.

این حدیث دلیلی بر مکروه نبودن قرائت (آیه) سجده در نماز سری می‌باشد و هرگاه امام آیه‌ی سجده را خواند و سجده کرد، مقتدیان در اتباع امام و عدم اتباع وی مخیر نمی‌باشند، بلکه بر آن‌ها واجب است که از امام متابعت و پیروی کنند.

وانسt می‌گوید([439]): همراه رسول اللهﷺ‬ نمازظهر را گزاردم که بر ما این دو سوره را تلاوت کردند: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾ و ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ ١﴾.

صحابه y، بر کسی که در طولانی کردن قیام مبالغه کرده و بر کسی که ارکان نماز، خصوصا دو رکن اعتدال را کوتاه کرده و بر کسی که تکبیر را به تمام و کمال انجام نمی‌دهد و بر کسی که نماز را تا آخر وقتش به تاخیر انداخته و بر کسی که از خواندن نماز با جماعت، تخلف می‌ورزد، این اعمالشان را انکار کرده و با آن مخالفت کرده‌اند. و از نماز رسول اللهﷺ‬ خبر دادند که پیوسته آن را می‌گزاردند تا اینکه به رفیق اعلی پیوستند. درحالیکه هیچیک از آن‌ها - به هیچ عنوان - ذکر نکردند که رسول اللهﷺ‬ در آخر حیات مبارکشان، از نماز خود کاسته‌اند، یا اینکه آن نمازی که ایشان می‌خواندند، منسوخ می‌باشد. بلکه خلفای راشدین y بر روش رسول اللهﷺ‬ در نمازشان، استمرار داشتند، همانطور که بر روش و منهج ایشان در غیرنماز مستمر بودند. به گونه‌ای که ابوبکر صدیقt نماز صبح را در حالی گزاردند که در آن سوره‌ی بقره را به طور کامل تلاوت کردند. وقتی که از نماز فارغ شدند، صحابه y گفتند: ای خلیفه رسول اللهﷺ‬، نزدیک بود خورشید طلوع کند. فرمود: اگر طلوع کند، ما را غافل نمی‌یابد([440]).

و عمرt در نماز صبح سوره‌ی نحل و یونس و یوسف و هود و مانند این‌ها از سوره‌های دیگر را تلاوت می‌کردند([441]).

 دلایل کسانی که معتقد به کوتاه خواندن نماز هستند:

اگر چه شما در طولانی کردن نماز به سنت تمسک جستید، ما از شما در تمسک به سنت در ایجاز و اختصار و کوتاه کردن نماز به سبب احادیث صحیح زیادی که در این مورد می‌باشد و همچنین امر رسول اللهﷺ‬ به ایجاز و اختصار و کوتاه کردن نماز و شدت ناراحتی ایشان بر کسانی که نماز را طولانی می‌کنند و نصیحت آن‌ها و اینکه آن‌ها را بیزار کننده نامیدند، سعادتمندتر و موفق‌تر می‌باشیم. 

از ابو مسعودt روایت است که مردی گفت: یا رسول الله، من به دليل اينکه فلاني نماز صبح را طولاني مي‌خواند، براي اداي اين نماز با جماعت حاضر نمي‌شوم. ابومسعودt می‌گوید: رسول اللهﷺ‬ بسیار ناراحت شدند به گونه‌ای که هرگز ایشان را ناراحت‌تر از آن روز ندیده بودم. سپس فرمودند ([442]): (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِينَ، فَأَيُّكُمْ أَمَّ النَّاسَ، فَلْيُوجِزْ فَإِنَّ مِنْ وَرَائِهِ الْكَبِيرَ، وَالضَّعِيفَ وَذَا الْحَاجَةِ) اي مردم گروهي از شما باعث نفرت ديگران از عبادت مي‌شوند، هر گاه یکی از شما امامت قومي را بر عهده گرفت، نمازش را کوتاه بخواند، زيرا پشت سرش پيرمرد و کوچک و نیازمند و معذور نماز مي‌خواند.

و از ابوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ روایت است که فرمودند([443]): (إِذَا أَمَّ أَحَدُكُمُ النَّاسَ، فَلْيُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِيهِمُ الصَّغِيرَ، وَالْكَبِيرَ، وَالضَّعِيفَ، وَالْمَرِيضَ، فَإِذَا صَلَّى وَحْدَهُ فَلْيُصَلِّ كَيْفَ شَاءَ) هرگاه يکي از شما برمردم امامت داد، پس بايد (نماز را) کوتاه بخواند، چرا که در ميانشان بچه، و افراد پير و ضعيف و نيازمند وجود دارد؛ و هنگامي که تنها نماز خواند، هر طور که خواست نماز بخواند.

و از عثمان بن ابی العاص ثقفیt از رسول اللهﷺ‬ روایت است که فرمودند([444]): (أُمَّ قَوْمَكَ) بر قومت امامت بده. وی می‌گوید: گفتم: یا رسول الله، درنفسم چیزی احساس می‌کنم (از وسوسه یا عجب و غرور به سبب جلوتر بودن از مردم). فرمودند: (ادْنُهْ) نزدیک شو. که مرا در جلوی خود نشانده و کف دستشان را در وسط سینه ام قرار داده و سپس فرمودند: (تَحَوَّلْ) برگرد. پس کف دستشان را در بین دو کتفم گذاشتند و سپس فرمودند: (أُمَّ قَوْمَكَ. فَمَنْ أَمَّ قَوْمًا فَلْيُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِيهِمُ الْكَبِيرَ، وَإِنَّ فِيهِمُ الْمَرِيضَ، وَإِنَّ فِيهِمُ الضَّعِيفَ، وَإِنَّ فِيهِمْ ذَا الْحَاجَةِ، وَإِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ وَحْدَهُ، فَلْيُصَلِّ كَيْفَ شَاءَ) و در روایتی دیگر آمده است: (إِذَا أَمَمْتَ قَوْمًا، فَأَخِفَّ بِهِمُ الصَّلَاةَ) قومت را امامت بده، و کسیکه قوم و گروهی را امامت می‌دهد، باید که نماز را کوتاه بگزارد، چرا که در میان نمازگزاران، پیرمرد و مریض و ضعیف و نیازمند و معذور می‌باشد. وهرگاه هریک از شما به تنهایی نماز گزارد، هرطور که خواست نماز بگزارد. و در روایت دیگر آمده است که: هرگاه قومی را امامت دادی، نماز را بر آن‌ها کوتاه بگذار.

و انس بن مالکt می‌گوید: رسول اللهﷺ‬ نماز را کوتاه و کامل می‌گزاردند. و در لفظی دیگر آمده است که: کوتاه و تمام می‌گزاردند.

همچنین انسt می‌گوید: پشت هیچ امامی نماز نگزاردم که نمازش خفیف‌تر و کامل‌تر از نماز رسول اللهﷺ‬ باشد و اگر صدای گریه کودکی را می‌شنیدند، از ترس اینکه مادرش به فتنه افتد، نماز را کوتاه می‌کردند. متفق علیه.

و از عثمان بن ابی العاصt روایت است که گفت ([445]): یا رسول الله، مرا امام قومی قرار بده. فرمودند: (أَنْتَ إِمَامُهُمْ وَاقْتَدِ بِأَضْعَفِهِمْ، وَاتَّخِذْ مُؤَذِّنًا لَا يَأْخُذُ عَلَى أَذَانِهِ أَجْرًا) تو امام آن‌ها هستی، پس (در امامت) به ضعیف‌ترین نمازگزاران اقتداکن، و موذنی را در اختیار بگیرکه در مقابل اذانش اجر و مزدی دریافت نمی‌کند.

وابوداود در سننش ([446]) از جریری از سعدی از پدرش یا عمویش روایت می‌کند که گفت: به پیامبرﷺ‬ درحالی که نمـاز می‌خواندند، چشم دوختم، که در رکـوع و سجده به اندازه­ی گفتن سه بار «سبحان الله وبحمده» می‌ماندند.

و ابوداود در سنن ([447]) از ابن وهب روایت می‌کند که گفت: سعید بن عبدالرحمن بن ابی العمیاء مرا خبر داد که سهل بن ابی امامه به وی گفته است:  که وی همراه پدرش بر انس بن مالکt درمدینه وارد شده که انس گفت: رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَا تُشَدِّدُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَيُشَدَّدَ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ قَوْمًا شَدَّدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَشَدَّدَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، فَتِلْكَ بَقَايَاهُمْ فِي الصَّوَامِعِ وَالدِّيَارِ ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ﴾) برخود سخت نگیرید، که بر شما سخت گرفته می‌شود، چرا که قومی که بر خویشتن سخت گرفتند، الله متعال بر آنان سخت گرفت و آن بقایای آن‌ها در صومعه‌ها و دیرها می‌باشد، سپس این آیه را تلاوت فرمودند: رهبانیتی که آن‌ها خود بدعتش نهاده بودند که ما آن را بر آن‌ها واجب نکرده بودیم.

و در روایت ابن داسه از وی روایت است([448]) که وی (سهل بن ابی امامه) همراه پدرش در مدینه در زمان عمر بن عبدالعزیز درحالیکه وی امیر مدینه بود بر انس بن مالکt وارد شدند که انسt نمازی همچون نماز مسافر یا نزدیک بدان گزارد. چون سلام داد، پدرم گفت: الله متعال بر تو رحم کند، مرا آگاه کن، آیا این نمازت فرض بود یا اینکه نماز نفل بود؟ انسt گفت: آن نماز فرض و براساس نماز رسول اللهﷺ‬ بود. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (لَا تُشَدِّدُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَيُشَدَّدَ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ قَوْمًا شَدَّدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَشَدَّدَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، فَتِلْكَ بَقَايَاهُمْ فِي الصَّوَامِعِ وَالدِّيَارِ ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ﴾) برخود سخت نگیرید، که بر شما سخت گرفته می‌شود، چرا که قومی که بر خویشتن سخت گرفتند، الله متعال بر آنان سخت گرفت و آن بقایای آن‌ها در صومعه‌ها و دیرها می‌باشد سپس این آیه را تلاوت فرمودند: رهبانیتی که آن‌ها خود بدعتش نهاده بودند که ما آن را بر آن‌ها واجب نکرده بودیم. سپس ابی امامه (پدرسهل) در سپیده دم خارج شد. که انسt گفت: آیا همراه ما سفر نمی‌کنی تا ببینی و عبرت بگیری؟ گفت: آری، پس همه با هم حرکت کردند، تا اینکه به منطقه‌ای رسیدند که اهلش هلاک و نابود شده و خانه هایشان زیر و رو شده بود. انسt گفت: آیا این سرزمین را می‌شناسید؟ ابوامامه گفت: ازکجا باید این سرزمین و اهلش را بشناسیم؟ انسt گفت: این‌ها اهل سرزمینی بودند که حسد و ظلم و ستم آن‌ها را هلاک کرد. براستی که حسد، نور حسنات را خاموش می‌کند و ظلم و ستم، آن را تصدیق و یا تکذیب می‌کند و چشم و دست و پا و جسد و زبان زنا می‌کند و فرج، آن را تصدیق و یا تکذیب می‌کند.

اما سهل بن ابی امامه را یحیی بن معین ثقه دانسته و مسلم از وی روایت کرده است و ابن ابی العمیاء از اهل بیت المقدس می‌باشد و گرچه حال وی مجهول است، ابوداود از وی روایت کرده و در مورد وی سکوت اختیار کرده است. بنابراین این حدیث بر آن دلالت دارد که آنچه را که انس از تغییر نماز رسول اللهﷺ‬ در زمان خودش انکار کرده، شدت طولانی کردن نماز توسط امام‌های نماز جماعت بوده است. چرا که در غیر اینصورت، احادیث انسt متناقض می‌باشد. و بر این اساس بود که انس درحدیثی، بین کوتاهی و کامل بودن نماز رسول اللهﷺ‬ جمع کرده و فرمود: پشت سر هیچ امامی نماز نگزاردم که نمازش از نماز رسول اللهﷺ‬ خفیف‌تر و کامل‌تر باشد. که ظاهر این مقوله نشان می‌دهد که انسt طولانی کردن نماز را انکار کرده است. و این روایت نسائی([449]) مفسر این قول انس می‌باشد؛ نسائی از عطاف بن خالد از زید بن اسلم روایت می‌کند که گفت: بر انس بن مالکt وارد شدیم که گفت: آیا نماز گزاردید؟ گفتیم: آری. فرمود: ای جاریه آبی برای وضویم بیاور. پشت هیچ کسی نماز نگزاردم که نمازش شبیه‌تر از این امامتان به نماز رسول اللهﷺ‬ باشد. زید می‌گوید: و عمر بن عبدالعزیز رکوع و سجده را به تمام و کمال انجام می‌داد و قیام را کوتاه می‌کرد. و این حدیث صحیح است.

و بدین امر، حدیث عمران بن حصینt([450]) تصریح دارد؛ وی زمانیکه در بصره پشت سر علیt نماز گزارد، گفت: این نماز مرا به یاد نماز رسول اللهﷺ‬ انداخت. و نماز رسول اللهﷺ‬ متعادل و متناسب بود، آنحضرت قیام و تشهد را کوتاه کرده و رکوع و سجده را طولانی می‌کردند. و این حدیث صحیحی است.

و در صحیحین ([451]) ازجابر بن عبداللهt روایت است که رسول اللهﷺ‬ وقتی که معاذt، قیام را در نماز عشاء طولانی کرده بود، بدو فرمودند: (أَفَتَّانٌ أَنْتَ؟) مگر تو مي‌خواهي مردم را در فتنه گرفتار کني؟ یا اینکه فرمودند: (أَفَاتِنٌ) فتنه می‌انگیزی. - وسه بار این جمله را تکرار کردند - و پس از آن فرمودند: پس چرا سوره‌های ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾، ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾، ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١﴾ را در نماز نخواندی، براستی که در عقب تو پیرمرد و ضعیف و نیازمند و معذور نماز می‌گزارد.

و از معاذ بن عبدالله جهنی روایت است ([452]) که مردی از جهینه به وی خبر داده که از رسول اللهﷺ‬ شنیده که ایشان در نماز صبح ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ﴾ را در هر دو رکعت تلاوت می‌کردند. نمی‌دانم که رسول الله عمدا این سوره را تکرار کردند یا اینکه از روی فراموشی بود.

و در صحیح مسلم ([453]) از عمرو بن حریث روایت است که وی از رسول اللهﷺ‬ شنیده که ایشان در نماز صبح ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ ١٧﴾ را تلاوت می‌کردند.

و از عتبه بن عامر روایت است که گفت([454]): شتر رسول اللهﷺ‬ را هدایت می‌کردم که رسول اللهﷺ‬ به من فرمودند: (أَلَا أُعَلِّمُكَ سُورَتَيْنِ لَمْ يُقْرَأْ بِمِثْلِهِمَا؟) آیا دو سوره به تو تعلیم ندهم که به مانند آن‌ها قرائت نشده؟ گفتم: بله، پس مرا ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾ تعلیم دادند. وقتی که برای نماز صبح فرود آمدند، این دو سوره را در نماز صبح تلاوت کردند. و پس از نماز فرمودند: (كَيْفَ رَأَيْتَ يَا عُقْبَةُ؟) ای عقبه، این دو سوره را چگونه دیدی؟ و در روایتی آمده است که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (أَلَا أُعَلِّمُكَ خَيْرَ سُورَتَيْنِ قُرِئَتَا؟) آیا تو را بهترین دو سوره‌ای که قرائت شده، تعلیم ندهم؟ گفتم: بله، فرمودند: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾. و زمانیکه برای نماز صبح فرود آمدند، این دو سوره را در نماز صبح تلاوت کردند. و پس از نماز فرمودند: (كَيْفَ رَأَيْتَ يَا عُقْبَةُ؟) این دو سوره را چگونه می‌بینی؟

و در مسند امام احمد و سنن نسائی([455]) از عمار بن یاسرt روایت است که: وی نمازی کوتاه گزارد که این عملش بر وی انکار شد. پس گفت: آیا رکوع و سجده را به تمامی و کامل نگزاردم؟ گفتند: بله، گفت: اما من در نماز دعایی را خواندم که رسول اللهﷺ‬ با آن دعا می‌کردند و آن اینکه: (اللَّهُمَّ بِعِلْمِكَ الْغَيْبَ، وَقُدْرَتِكَ عَلَى الْخَلْقِ، أَحْيِنِي مَا عَلِمْتَ الْحَيَاةَ خَيْرًا لِي، وَتَوَفَّنِي إِذَا كَانَتِ الْوَفَاةُ خَيْرًا لِي، أَسْأَلُكَ خَشْيَتَكَ فِي الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ، وَكَلِمَةَ الْحَقِّ فِي الْغَضَبِ وَالرِّضَا، وَالْقَصْدَ فِي الْفَقْرِ وَالْغِنَى، وَلَذَّةَ النَّظَرِ إِلَى وَجْهِكَ، وَالشَّوْقَ إِلَى لِقَائِكَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ ضَرَّاءَ مُضِرَّةٍ، وَمِنْ فِتْنَةٍ مُضِلَّةٍ، اللَّهُمَّ زَيِّنَّا بِزِينَةِ الْإِيمَانِ، وَاجْعَلْنَا هُدَاةً مَهْدِيِّينَ) پروردگارا، تو را برعلمت برنهان و قدرتت بر خلق سوگند می‌دهم، مادام که زندگی را برایم خیر می‌داری، مرا زنده نگه دار و چون مرگ برایم بهتر باشد، مرا بمیران. پروردگارا، خشیت و ترس از تو را در نهان و آشکار خواستارم، و سخن حق را از تو می‌خواهم. عدل را در خشم و خشنودی خواهانم، حد وسط را در فقر و غنا از تو می‌خواهم و نعمتی را خواهانم که فنا نیابد و نور چشمی را که تمام نشود. بعد از قضا رضایت و خشنودی را می‌خواهم و خنکای زندگی را بعد از مرگ و لذت نگریستن بر تو و شوق لقایت را خواستارم. (مرا زنده بدار) بدون آنکه زیانی تحمل ناپذیر و فتنه‌های گمراه کننده متوجه باشند. پروردگارا ما را با زینت ایمان بیارای، و از هادیان و هدایت یافتگان قرار بده.

پس ازاین دلایل، قائلین به کوتاه گزاردن قیام نماز گفته‌اند:

بنابراین، صحت و کثرت و صراحت احادیثی که دلالت بر طولانی کردن نماز دارد، کجاست؟ و در اینجا واضح می‌گردد که اینگونه نماز گزاردن (نمازطولانی) در اول اسلام بوده است، زمانیکه نمازگزاران معدود بوده‌اند و چون زیاد شدند و اسلام گسترش یافت، تخفیف و کوتاه گزاردن نماز مشروع شده و بدان امر شد. چرا که اینگونه نماز، داعیِ به سوی قبولیت و محبت عبادت می‌باشد و موجب می‌شود تا شخص با اشتیاق و رغبت وارد نماز شود و با اشتیاق از آن خارج گردد و باعث می‌گردد تا وسوسه‌ها کاهش یافته و نمازگزار به ندرت دچار وسوسه شود، تا در اینصورت ثواب طولانی گزاردن نماز با نقصان اجرش منتفی نگردد. زیرا هرگاه نماز طولانی گردد، وسوسه‌ها بر نمازگزار مستولی می‌شود.

همچنین گفته‌اند: چگونه با وجود محبت صحابه به رسول اللهﷺ‬ وقیام در پشت سر آنحضرتﷺ‬ برای شنیدن قرآن و شدت رغبت و اشتیاق آن‌ها به دین، و روی آوردن قلبهایشان به سوی الله متعال و فارغ کردن قلب از هرچیزی به منظور عبادت الله متعال، امامان دیگر بر رسول اللهﷺ‬ قیاس می‌شوند؟ بر این اساس بود که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِينَ) گروهي از شما باعث نفرت ديگران از عبادت مي‌شوند. درحالیکه صحابه از طول نماز رسول اللهﷺ‬ ناراضی نبودند و آنچه که برای صحابه با نماز خواندن در عقب رسول اللهﷺ‬ حاصل می‌شد، موجب می‌شد که با وجود طولانی بودن آن، نماز رسول اللهﷺ‬ را بر قلبها و بدنهایشان خفیف و کوتاه ببینند. چرا که امام با قلب و صوت و خشوع و حالش در نماز، محمل مامومین می‌باشد و هرگاه امام ازهمه‌ی این صفات عاری باشد، آن نماز بر مامومین خسته کننده و بر آن‌ها دشوار می‌باشد و به سبب عدم دشواری نماز بر آن‌ها، باید نماز را تا آنجا که برای وی ممکن است، کوتاه بگزارد تا اینکه موجب بغض و کینه مامومین نسبت به نماز نشود.

همچنین گفته‌اند: و رسول اللهﷺ‬ خوارج را به سبب شدت سخت گیر بودن شان در دین، و سخت گیری در عبادت ملامت و سرزنش کرده و فرمودند([456]): (يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلاَتَهُ مَعَ صَلاَتِهِمْ، وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ) هریک از شما نمازش را در مقايسه با نمازایشان، و روزه‌اش را در مقابل روزه ايشان حقیر و ناچیز مي‌بيند.

در حالیکه ملایمت و ملاطفت و اهل آنرا، مدح کرده و خبر دادند که محبت الله متعال برای چنین اشخاصی می‌باشد و الله متعال به سبب ملایمت به وی چیزی می‌دهد که آن را به سبب سخت گیری نمی‌دهد. رسول اللهﷺ‬ فرمودند([457]): (لَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ) هيچ كس در دين (با انجام طاعات و عبادات بیشتر از طاقتش بر خود) سختي نكرده است مگر آن كه مغلوب دين شده است.

و فرمودند([458]): (إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ، فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ) اين دين، استوار است، پس به آرامي و نرمي در آن نفوذ کنيد.

بنابراین همه‌ی دین اعتدال و میانه روی در مسیر سنت می‌باشد و الله متعال اعمالی را که بنده بر آن مداومت می‌کند، دوست دارد و نماز متعادل نمازی است که امکان مداومت برآن بدور از تجاوز از حد، در طولانی کردن آن، باشد.

 دلایل معتقدین به طولانی گزاردن نماز:

با هر آنچه که از جانب رسول اللهﷺ‬ وارد شده، خوش آمدید، چرا که بر سر و چشم جا دارد. آیا ما جز پیرامون اقتدا به رسول اللهﷺ‬ و متابعت از هدایت و سنت ایشان سخن گفتیم؟ ما بعضی از سنت را با قسمتی دیگر از آن رد نمی‌کنیم و عمل ما اینگونه نیست که آنچه از سنت آسان است بگیریم و آنچه که بر ما سخت و دشواراست، به سبب تنبلی و ضعف اراده، رها کنیم. درحالیکه اشتغال به دنیا قلوب را پر کرده و بر جوارح مسلط شده و به جای نماز عامل خنکی چشم‌ها قرار گرفته است. و احادیث رخصت در حق نماز شبهه‌ای مصادف با شهوت و سستی در عزم و اراده شده است و رغبت و اشتیاق در به کار گیری تلاش و کوشش در نصیحت به انجام وظیفه، کاهش یافته است. و حق الله متعال ساده و آسان پنداشته شده و کرم و غنای الله عزوجل نسبت به عبادت بنده، از بزرگترین شبهات نماز در کوتاهی کردن در ادای حق الله متعال و ضایع کردن آن و انجام آن بر طبق هوا و هوسمان قرار گرفته است. و به این سخن دلبسته شده که: الله متعال هیچگاه حقش را به تمام و کمال و عمیق بررسی نمی‌کند. و به این قول سر سپرده شده که: حق الله متعال مبنی بر آسانی و نرمی و تسامح و تساهل و بخشش بوده و حق بندگان مبنای آن بخیلی و تنگ نظری و جزئی بررسی کردن می‌باشد.

از اینرو در خدمت مخلوقین به گونه‌ای قیام می‌کند گویا که بر فرشی گرم و نرم و راحت و مَرکب‌های راحت و آسوده قرار گرفته است، درحالیکه در حق خدمت پروردگار و خالقش به گونه‌ای قیام می‌کند گویا که بر آتش دانی سوزان قرار گرفته است. و در راستای این عملکرد بیش از قوت و زمان معمول، وقت صرف کرده و کمال بهره را از آن می‌برد و از سنت جز این دو حدیث را حفظ نکرده است: (يَا مُعَاذُ، أَفَتَّانٌ أَنْتَ) و (يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِينَ) و حدیث را در غیر مکان خودش به کار برده و به قبل و بعد آن توجهی نمی‌کند.

و هرکس که خنکی چشمانش و رفاه و آسایش و شادی و لذت و حیات قلب و گشادگی سینه‌اش در نماز نباشد، براستی که مناسب وی جز این حدیث و امثال آن نمی‌باشد، بلکه مناسب وی همان حدیث دزدان نماز و کسانی است که به مانند کلاغ نوک می‌زنند و نوک زدن همچون کلاغ برای وی نسبت به در نظر گرفتن توانایی‌اش برای خدمت رب الارباب در اولویت می‌باشد و در نزد وی حدیث (يَا مُعَاذُ، أَفَتَّانٌ أَنْتَ) - که آن را نفهمیده - نسبت به این حدیث در اولویت می‌باشد که: نماز ظهر به گونه‌ای اقامه می‌شد که یکی از ما به سوی بقیع می‌رفت و نیازش را بر طرف کرده، سپس به سوی اهلش رفته و وضو می‌گرفت و به مسجد می‌آمد و رسول اللهﷺ‬ را درحالی می‌یافت که در رکعت اول نماز بودند.

و این حدیث که رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح معوذتین را تلاوت کردند - درحالیکه این نماز در سفر بوده - در نزد وی نسبت به این حدیث در اولویت می‌باشد که: نماز صبح رسول اللهﷺ‬، زمانیکه مسافر نبودند، شامل صد یا دویست آیه بود.

و این حدیث که رسول اللهﷺ‬ در نماز مغرب ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ و ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١﴾ را تلاوت کردند - که در روایت این حدیث ابن ماجه منفرد می‌باشد - در نزد وی نسبت به حدیثی که بخاری در صحیحش روایت می‌کند، در اولویت قرار دارد که رسول اللهﷺ‬ در نماز مغرب سوره‌ی اعراف را تلاوت می‌کردند.

بنابراین وی از سنت به چیزی تمایل دارد که مناسب وی می‌باشد و از سنت چیزی را اتخاذ می‌کند که موافق با وی باشد و در حق تاویل کننده آنچه که مخالف با وی می‌باشد و آن را با دلیلی که در نزد وی نیکوتر است، دفع می‌کند، ملاطفت و مهربانی می‌کند.

و ما به سوی الله متعال از سلوک در این طریقه دوری می‌جوییم و از ایشان می‌خواهیم که ما را از طریقه ای که با آن روندگان در آن را امتحان و آزمایش می‌کند، به سلامت دارد. بلکه ما الله متعال را با همه‌ی آنچه که از رسول اللهﷺ‬ به طور صحیح روایت شده، دینداری می‌کنیم و برخی از احادیث را برای خود و برخی دیگر را بر علیه خود قرار نمی‌دهیم بدین گونه که آنچه موافق با رای ماست را بر ظاهرش حمل کرده و آنچه را که مخالف با رای ماست، بر خلاف ظاهرش تاویل کنیم. بلکه همه‌ی احادیث برای ما می‌باشد و بین چیزی از سنت مبارکش فرق نمی‌گذاریم، بلکه همه‌ی آن‌ها را با قبول کردن آن‌ها فرا می‌گیریم و با سمع و طاعت آن را می‌پذیریم و پیگیری می‌کنیم که سنت‌ها به کدامین سو رو می‌کنند و همراه آن‌ها هرجا که سایبان سنت‌ها طنین افکند، فرود می‌آییم.

بنابراین شایسته نیست که برخی از سنت‌های رسول اللهﷺ‬ گرفته شود و برخی دیگر رها گردد، بلکه سزاوار آنست که همه‌ی سنت‌های ایشان اخذ شده و هریک از آن‌ها در مکان و منزلت خود قرار داده شود.

از این رو با توفیق الله عزوجل می‌گوییم:

امکان ندارد که معیار ایجاز و اختصار و تخفیفی که بدان امر شده و تطویل و طولانی گزاردنی که ازآن نهی شده، به سوی عادت گروهی یا اهل شهر و یا اهل مذهبی و یا به سوی شهوت مامومین و رضایت خاطر آن‌ها و یا به سوی اجتهاد و رای امام‌هایی که بر مردم امامت می‌دهند، بازگردد، چرا که این ملاک و معیار منضبطی نیست و آراء و نظرات در این زمینه بسیار مضطرب می‌باشد به گونه‌ای که هیئت نماز را فاسد می‌کند و مقدار و اندازه‌ی آن را پیرو شهوت امام قرار می‌دهد، در حالیکه براساس این مبنا هیچ حکمی از شریعت نیامده است.

بلکه مرجع تحاکم در این مساله کسی است که نماز را برای امت تشریع کرده است و با آن از جانب الله متعال آمده و عالم‌ترین انسان‌ها به حقوق و حدود و هیئت و ارکان نماز می‌باشد و کسی است که در عقب وی ضعیف و کهنسال و کوچک و نیازمند نماز گزارده است. درحالیکه امامی غیر از آنحضرت صلوات الله و سلامه علیه در مدینه نبوده است. پس آنچه را که رسول اللهﷺ‬ آن را انجام دادند، ملاک و معیار می‌باشد، ﴿وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُۚ﴾ [هود: 88] من نمی‌خواهم شما را از چیزی باز دارم و خودم مرتکب آن شوم (و بلکه شما را به انجام کاری می‌خوانم که خود نیز بدان عمل می‌کنم).

از ابوسعید خدریt در مورد نماز رسول اللهﷺ‬ سوال شد، وی گفت([459]): در آن خیری برای تو نیست. پس نماز رسول اللهﷺ‬ را برای وی بازگو کرد و گفت: نماز ظهر اقامه می‌شد که یکی از ما برای رفع حاجت به بقیع رفته و نیازش را برطرف می‌کرد، سپس به سوی اهلش رفته، وضو می‌گرفت و به مسجد بازمی گشت در حالیکه رسول اللهﷺ‬ را از شدت طولانی گزاردن نماز در رکعت اول می‌یافت.

این حدیث بر آن دلالت دارد که آنچه که ابوسعید و انس و عمران بن حصین و براء بن عازب y انکار کردند، تنها کوتاه کردن نماز و اختصار در آن و بسنده کردن به برخی از آنچه که رسول اللهﷺ‬ آن را انجام می‌دادند، می‌باشد. براین اساس بود که وقتی انس بر مردم نماز گزارد، گفت: هيچ دريغ نمي‌کنم در اينکه آنگونه براي شما نماز بخوانم که رسول اللهﷺ‬ براي ما نماز مي‌خواندند، ثابت مي‌فرمايد: انسt در خواندن نمازش کارهايي را انجام مي‌داد که شما آن را انجام نمي‌دهيد، هر گاه از رکوع بالا مي‌آمد مدتي طولاني راست مي‌ايستاد به حدي که احساس مي‌شد به اشتباه افتاده است، و هرگاه بين دو سجده مي‌نشست به حدي مکث می‌کرد که احساس مي‌شد به اشتباه افتاده است.

لذا این آن چیزی بود که انس بر ائمه جماعات انکار کرد، چرا که آن‌ها این دو رکن را کوتاه می‌کردند، همانطور که بر آن‌ها کوتاه کردن رکوع و سجده را انکار کرد و بدانها خبر داد که شبیه‌ترین آن‌ها در نماز به رسول اللهﷺ‬، عمر بن عبدالعزیز می‌باشد به گونه‌ای که آن‌ها تعداد تسبیحات وی در رکوع و سجده را به اندازه‌ی ده تسبیح در هر رکن تخمین می‌زدند. و واضح است که تسبیحات وی به سرعت و بدون تدبر نبوده، چرا که حال آن‌ها بزرگوارتر از این بوده است که چنین با سرعت و بدون تدبر عمل کنند.

انسt به وسیله‌ی کسانی که گمان کردند که وی به اشتباه افتاده است، مورد امتحان واقع شد، همانطور که با کسانی که گمان کردند که در روایتی که وی از رسول اللهﷺ‬ نقل کرده که آنحضرت جهر به «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز ترک کردند، مورد آزمایش و امتحان واقع شد و دیگران در مورد وی گفتند: وی کودکی بوده که پشت صفوف نماز گزارده است و جهر رسول الله به «بسم الله الرحمن الرحیم» را نشنیده است. و همانطور که به وسیله‌ی کسانی که گمان کردند که وی در بیان احرام رسول اللهﷺ‬ برای حج و عمره باهم، به اشتباه افتاده، مورد آزمایش واقع شد. و گفتند: وی از پیامبر در آن زمان دور بوده است و از احرام وی چیزی نشنیده است. تا اینکه انس بدانها گفت: مرا جز کودکی به حساب نمی‌آورید، من در زیر شکم شتر رسول اللهﷺ‬ بودم، که از ایشان شنیدم که برای حج و عمره با هم، تهلیل (لاإله إلاالله) می‌گفتند.

زمانیکه رسول اللهﷺ‬ وارد مدینه شدند، انس ده سال سن داشت که وی را به خدمت گرفتند و یکی از خادمان خصوصی رسول اللهﷺ‬ بود، به گونه‌ای که از اهل بیت ایشان به شمار می‌آمد و غلامی زیرک و باهوش بود و زمانیکه رسول اللهﷺ‬ فوت شدند، وی مردی کامل بود که بیست سال سن داشت، با وجود همه‌ی این‌ها بازهم در مورد قرائت و مقدار نماز رسول اللهﷺ‬ و کیفیت احرام آنحضرتﷺ‬ به غلط افتاده است؟! و غلط و اشتباه وی تا زمان خلفای راشدین y و پس از آن‌ها ادامه داشته است!! و همیشه در نمازها در آخر مسجد بوده که قرائت هیچ یک از صحابه را نشنیده است!!

براستی که صحابه بر این اتفاق دارند که نماز رسول اللهﷺ‬ متعادل بوده، به گونه‌ای که رکوع و بلند شدن آنحضرتﷺ‬ از آن و سجده و بلند شدن آنحضرت از آن، متناسب با قیام ایشان در نماز بوده است. لذا هرگاه در نماز صبح صد تا دویست آیه تلاوت می‌کردند، نیز رکوع و سجده شان متناسب با همین مقدار تلاوت بوده است. براین اساس است که براء بن عازبt گفت: همه‌ی اجزای نماز رسول اللهﷺ‬ متناسب با یکدیگر بود. و عمران بن حصینt گفت: نماز رسول اللهﷺ‬ متعادل بود و قیام ایشان در شب و نماز کسوف نیز اینچنین بود. و عبدالله بن عمرt گفت: براستی که رسول اللهﷺ‬ ما را به تخفیف در نماز امر کردند، در حالیکه با سوره صافات بر ما امامت می‌دادند([460]).

و آن امر رسول اللهﷺ‬ به تخفیف و این هم عمل ایشان می‌باشد، (امامت با سوره‌ی صافات) که در حقیقت مفسر آن امر می‌باشد. برخلاف آنچه که اشتباه کننده‌ی مخطی، گمان می‌کند که رسول اللهﷺ‬، صحابه را به تخفیف در نماز امر کردند درحالیکه خودشان برخلاف آنچه که امر نمودند، عمل کردند در حالیکه رسول اللهﷺ‬ ائمه‌ی جماعات را امر کردند که بر مردم آنگونه نماز بگزارند، که خودشان بر مردم نماز گزاردند.

درصحیحین ([461]) از مالک بن حویرث روایت است که گفت: ما جوانان هم سن و سالی بودیم که به نزد رسول اللهﷺ‬ رفتیم و در خدمت ایشان بیست شب ماندگار شدیم. رسول اللهﷺ‬ بسیار مهربان و نرم خو بود به همین سبب گمان بردند که ما مشتاق دیدار اهل و کسان خود شده‌ایم و از ما در مورد خانواده مان که آن‌ها را ترک کرده بودیم، سوال کردند و ما ایشان را با خبر ساختیم. پس فرمودند: (ارْجعُوا إِلى أَهْليكم فَأَقِيمُوا فِيهِم، وَعلِّموهُم وَمُرُوهُم، وَصَلُّوا صَلاةَ كَذا في حِين كَذَا، وَصَلُّوا كَذَا في حِين كَذَا، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَلْيُؤذِّنْ لَكُمْ أَحَدُكُم، وَلْيؤمَّكُم أَكبَرُكُمَ) ودر روایتی که امام بخاری ذکر کرده افزوده که: (وَصَلَّوا كمَا رَأَيتُمُوني أُصَلِّي). به سوي خانواده‌ي خود بازگرديد و نزد آن‌ها اقامت کنيد و آن‌ها را تعليم دهيد و به نماز امر کنيد و نماز فلان را در فلان وقت انجام دهيد و فلان نماز ديگر را در فلان وقت ديگر و هنگامي که وقت نماز فرا رسيد، يکي از شما اذان بگويد، و بزرگترين شما برايتان امامت کند. و نماز را به گونه‌ای که من خواندم و دیدید، بخوانید.

قطعا این خِطاب به ائمه جماعات می‌باشد، گرچه بدانها اختصاص نداشته باشد. پس حال که رسول اللهﷺ‬ آن‌ها را امر کردند تا نمازی شبیه نماز ایشان بخوانند و همچنین آن‌ها را به تخفیف در نماز امر کردند، ضرورتا دانسته می‌شود، آنچه که رسول اللهﷺ‬ انجام می‌دادند، در واقع همان چیزی بوده که بدان امر کرده‌اند.

این مساله را، این توضیح واضح‌تر می‌کند که: غالبا هیچ عملی نیست مگر اینکه به نسبت عملی که از آن طولانی‌تر است، عملی خفیف نامیده می‌شود. و به نسبت عملی که خفیف‌تر و کوتاه‌تر از آنست، عملی طولانی نامیده می‌شود. بنابراین کوتاهی و طولانی بودن، امری نسبی است که در لغت حد مشخصی برای آن نیست تا بدان رجوع گردد، همچون احیاءموات و قبض و حرز.

ومقادیر و صفات و هیئات عبادات به سوی شارع بازمی‌گردد همانطور که اصل عبادات به شارع بازمی گردد. ازاینرو اگر در این مساله رجوع به عرف مردم و عادت‌های آن‌ها در تخفیف و ایجاز و اختصار جایز باشد، قطعا اوضاع نماز و مقادیر آن دگرگون می‌گردد به گونه‌ای که اختلافی متباین و مشخص که هیچگونه ضابطه ای در آن نیست، ایجاد می‌گردد. بر این اساس است که برخی از افراد که الله متعال قلوبشان را وارونه کرده، اینگونه فهمیده‌اند که تخفیفی که در نماز بدان امر شده، درواقع آنچه از تخفیف و کوتاه گزاردنی است که برای وی ممکن و میسر است و معتقد است که هرچه نماز کوتاه‌تر و خلاصه‌تر باشد، فضیلتش بیشتر است. ازاینرو بسیاری از آن‌ها نماز را همچون گذر تیر از کمان می‌گزارند و در رکوع و سجده به سبب سرعت، چیزی جز الله اکبر بر آن نمی‌افزایند و نزدیک است که سجده وی از رکوعش سبقت بگیرد و چه بسا که گمان می‌کند کوتاه گزاردن رکوع و سجده با یک تسبیح نسبت به سه تسبیح، افضل و برتر است. از برخی از آن‌ها حکایت شده که: وی غلامی را دید که با آرامش و سکون به نماز ایستاده است، پس وی را زده و بدو گفت: اگر پادشاه تو را در پی کاری فرستد، آیا آن کار را به این آهستگی و تامل انجام می‌دهی؟ (والعیاذبالله).

درواقع همه‌ی این‌ها بازی با نماز و تعطیل کردن آن و فریبی از جانب شیطان و مخالفت با امر الله و رسولشﷺ‬ می‌باشد. آنجا که الله متعال می‌فرماید: ﴿أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ که الله متعال ما را به اقامه نماز که عبارت است از ایستادن به نماز و به تمام و کمال انجام دادن قیام و رکوع و سجده و اذکار آن، امر کرده‌اند. و الله متعال فلاح و رستگاری را به خشوع نمازگزار در نمازش معلق ساخته است. پس هرکس که خشوع نمازش از وی فوت شود، از اهل فلاح و رستگاری نیست و قطعا حصول خشوع با عجله و سرعت محال است. بلکه خشوع تنها با طمانینه و آرامش حاصل می‌گردد و هرچه طمانینه و آرامش و سکون افزایش یابد، خشوع و فروتنی در نماز افزایش می‌یابد و هرچه خشوع وی کاهش یابد، عجله‌ی وی شدیدتر می‌گردد، حتی که حرکت دو دستش به منزله‌ی عملی بیهوده می‌گردد که هیچ مصاحبتی با خشوع و روی آوردن به عبودیت و شناخت حقیقت عبودیت ندارد.

و الله متعال می‌فرماید: ﴿أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [البقرة: 43] نماز را برپاداريد. و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [المائدة: 55] کسانی كه نماز را به جاي مي‌آورند. ومی فرماید: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [هود: 114] نماز را به جاي آوريد. و می‌فرماید: ﴿فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ﴾ [النساء: 103] و هنگامي كه آرامش خود را باز يافتيد، نماز را  برپاي داريد. ومی فرماید: ﴿وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَۚ﴾ [النساء: 162] و آنان كه نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند. و ابراهیم علیه السلام می‌فرماید: ﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِي مُقِيمَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾ [إبراهيم: 40] پروردگارا، مرا نمازگزار كن. و به موسی علیه السلام می‌فرماید: ﴿فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤﴾ [طه: 14] پس تنها مرا عبادت كن، (عبادتي خالص از هرگونه شركي)، ونماز را بخوان تا (هميشه) به ياد من باشي.

ازاینرو تقریبا در قرآن جایی را نمی‌یابی که ذکری از نماز شده باشد و مقرون به اقامه‌ی آن نباشد. اینگونه است که درمیان مردم، نمازگزاران کم بوده و از میان آن‌ها مقیم الصلاة، کمتر و کمترمی باشد، همانطور که عمرt می‌گوید: حجاج کم‌اند و سواران به سوی حج زیادند.

بنابراین عده‌ای دربرابر اعمالی که بدانها امر شده، براساس ترویج کوتاه و سبک گزاردن آن عمل کرده و می‌گویند: همین که اسم آن عمل برای ما واقع گردد، کافی است. و ای کاش آنچه که اسم نماز هم بدان تعلق می‌گیرد، انجام می‌دادیم.

اگراینها می‌دانستند که فرشتگان با نمازهای این‌ها به سوی پروردگار صاحب جلال وعظمت صعود کرده و نمازشان را بر پروردگارشان عرضه می‌کنند و این نماز وی به منزله‌ی هدیه ایست که مردم به منظور تقرب به سوی پادشاهان و بزرگانشان می‌برند، اینگونه عمل نمی‌کردند. بنابراین کسی که بهترین چیزی را که بر آن توانایی دارد به اندازه‌ی استطاعتش زینت بخشیده و نیکو می‌گرداند و سپس با آن به سوی کسی که از وی ترس و امید دارد، تقرب می‌جوید، همچون کسی که برکمترین و بی‌اهمیت‌ترین آنچه که در نزد وی می‌باشد، اعتماد کرده و برای راحت شدن از آن، آن را به سوی کسی که جایگاهی در نزد وی ندارد، می‌فرستد، نمی‌باشد.

و کسی که نماز بهار قلبش بوده و برای وی به منزله­ی حیات و راحتی بوده و خنکی چشمانش و جلای حزنش و از بین برنده‌ی همّ و غمش و در واقع پناهگاهی برای وی می‌باشد که در حوادث و گرفتاریها و مشقت‌ها به سوی آن پناه می‌برد، همچون کسی نیست که نماز بر قلبش ممنوع بوده و به مانند بندی بر جوارح و تکلیفی مشقت بار بر وی بوده و بر او سنگینی کند؛ بنابراین نماز برچنین شخصی سخت و دشوار است و برای دیگری راحت و آسوده و خنکی چشمانش می‌باشد.

الله متعال در سوره بقره آیه 45 و 46 می‌فرماید: ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ ٤٥ ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ٤٦﴾ و از شكيبائي و نماز (كه دل را پاكيزه وانسان را از گناهان و پليديها به دور مي‌دارد) ياري جوئيد، ونماز سخت دشوار وگران است مگر براي فروتنان (دوستدار طاعت وعبادت). آن كساني كه به يقين مي‌دانند خداي خويش را (پس از دوباره زنده شدن) ملاقات خواهند كرد، واين كه ايشان به سوي او باز خواهند گشت (تا حساب وكتاب پس بدهند و پاداش و پادافره خود را دريافت دارند).

بنابراین نماز بر غیر از خاشعین، و کسانی که به یقین می‌دانند پروردگارشان را ملاقات می‌کنند و به سوی او باز می‌گردند، سخت و دشوار است. چرا که قلبهایشان را از محبت الله متعال و بزرگداشت و تعظیم و خشوع در برابر حق سبحانه و تعالی خالی کرده و رغبتشان در راه الله متعال کم می‌باشد. چرا که حضور بنده در نماز و خشوع وی و کامل انجام دادن آن و به کار گیری وسع و توانایی‌اش در اقامه‌ی نماز به قدر رغبت و اشتیاق وی در راه الله متعال می‌باشد. امام احمد در روایت مهنا بن یحیی می‌گوید([462]): بهره‌ی آن‌ها از اسلام به قدر بهره شان از نماز می‌باشد و رغبت و اشتیاق آن‌ها به اسلام به اندازه‌ی اشتیاق آن‌ها به سوی نماز می‌باشد، پس خودت را بشناس ای بنده‌ی خدا و بدان که بهره‌ی تو از اسلام و قدر و منزلت اسلام در نزدت، به قدر بهره‌ی تو از نماز و قدر و منزلت آن در نزدت می‌باشد و بر حذر باش که الله عزوجل را در حالی ملاقات کنی که در نزدت، قدر و منزلتی از اسلام نباشد، چرا که قدر و منزلت اسلام در قلبت همچون قدر و منزلت نماز در قلبت می‌باشد.

و بهره‌ی قلبی که آکنده از محبت الله متعال و خشیت و رغبت و اجلال و تعظیم الله عزوجل می‌باشد از نماز، همچون بهره‌ی قلبی که خالی و خراب از این‌ها می‌باشد، نیست. به گونه‌ای که هرگاه هریک از این دو شخص در نماز در پیشگاه الله متعال قرار گیرند، شخصی که با قلبی آکنده از محبت الله می‌باشد، در واقع با قلبی که محبت و خوف و خشیت الله متعال سرتا پای وجودش را فراگرفته و خاشعانه و نزدیک به حق و سالم از معارضات سوء می‌باشد و به سبب هیبت حق سبحانه و تعالی از امید پرگشته، درحالیکه نور ایمان در وی قوی شده و بر او تابیده و از وی پرده‌های نفس و دود شهوات دور شده، در برابر الله متعال قرار می‌گیرد. و اینگونه است که در باغ معانی قرآن گردش می‌کند درحالیکه قلبش با اساس و ریشه‌های ایمان به اسماء و صفات الهی و علو و جمال و کمال آن‌ها مخلوط گشته است، - باوجودیکه الله متعال در اسماء و صفات جمال و کمال منفرد می‌باشد - همِّ این شخص بر الله متعال جمع شده و خنکی چشمش در آن قرار گرفته و در قرب به الله متعال احساسی دارد که نظیری برای آن نیست، و قلبش برای او بیمناک بوده و با تمام وجود به سوی حق روی می‌آورد و این روی آوردن وی بین دو روی آوردن از جانب الله متعال می‌باشد، به گونه‌ای که الله متعال ابتدا به وی روی می‌آورد که در اثر آن قلب وی به سوی الله متعال جذب می‌گردد، و زمانیکه قلب وی روی آورد، الله متعال او را از روی آوردن و اقبالی دیگر بهره مند می‌کند که از روی آوردن اول کامل‌تر می‌باشد.

 اسرار نماز:

در نماز عجایبی از اسماء و صفات می‌باشد که برای کسی که قلبش در معانی قرآن تفقه کند، حاصل می‌شود و بشاشت و روشنایی ایمان به وسیله‌ی آن با قلبش مخلوط می‌گردد، چرا که برای هر اسم و صفتی، جایگاه و محلی در نمازش می‌بیند. ازجمله:

هرگاه وی برای ادای نماز در پیشگاه الله متعال می‌ایستد با قلبش شاهد قیومیت الله متعال می‌باشد و هرگاه الله اکبر می‌گوید، کبریایی حق را شهادت می‌دهد و هرگاه بگوید: «سبحانك اللهم وبحمدك، تبارك اسمك وتعالی جدك ولا إله غيرك»، با قلبش شاهد پروردگاری پاک و منزه از هر عیب وسالم از هر نقص و مورد ستایش با هر حمدی می‌باشد. که حمد و ستایش وی متضمن وصف حق جل جلاله به کمال مطلق می‌باشد.

تبارک اسمه، اسمش دارای برکت زیاد و خجسته است به گونه‌ای که نام مبارکش بر هیچ چیزاندکی ذکر نمی‌شود مگر اینکه برآن می‌افزاید و بر هیچ خیری نامش برده نمی‌شود مگر اینکه موجب رشد و برکت در آن می‌گردد و بر هیچ آفتی نامش برده نمی‌شود مگر اینکه آن را نابود می‌کند و ذکر نامش در نزد شیطان برده نمی‌شود مگر اینکه وی را زیانکار و رانده باز می‌گرداند.

و کمال اسم به سبب کمال مسمی می‌باشد، پس هرگاه شان و منزلت اسمش بدین گونه باشد که همراه آن چیزی در آسمان‌ها و زمین ضرر نمی‌رساند، پس شان و منزلت و قدر مسمی بسیار بزرگوارتر و بالاتر و در علو بیشتری قرار دارد.

وتعالی جده، یعنی عظمت حق سبحانه و تعالی اوج گرفته و رفیع می‌باشد و بزرگوارتر و عظیم‌تر از هر عظمتی است و شان و منزلت آن بالاتر و برتر از هر شان و منزلتی می‌باشد و پادشاهی او بر هر پادشاهی چیره بوده و شکوهمندی و عظمت حق برتر از آنست که همراه آن شریکی در پادشاهی و ربوبیت یا الوهیت یا در افعال و صفاتش باشد، همانطور که آن جن مومن گفت: ﴿وَأَنَّهُۥ تَعَٰلَىٰ جَدُّ رَبِّنَا مَا ٱتَّخَذَ صَٰحِبَةٗ وَلَا وَلَدٗا ٣﴾ [الجن: 3] جلال وعظمت پروردگار ما والا است، او همسر وفرزندي بر نگرفته است.

و چقدر در این کلمات، حقائق اسماء و صفات برقلب عارف بدان که حقایق آن را تعطیل نمی‌کند، عظیم و جلیل است.

وهرگاه بگوید: «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»، به سوی تکیه گاهی نیرومند و قدرتمند پناه می‌برد و به قدرت و قوت رب ذوالجلال از شر دشمنش که اراده‌ی قطع رابطه‌ی وی با پروردگارش و دور کردن وی از قربش را دارد، چنگ می‌زند، تا اینکه دشمنش بدترین حال را داشته باشد.

 اسرار سوره‌ی فاتحه:

هرگاه بگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ اندکی کوتاه توقف کند و منتظر جواب پروردگارش به وی باشد چرا که الله متعال در جواب بدو می‌فرماید: (حَمِدَنِي عَبْدِي) بنده ام مرا حمد و ستایش کرد. و زمانی که می‌گوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾ منتظر این جواب از جانب پروردگارش باشد: (أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي) بنده‌ام مدح و ثنای مرا به جای آورد. و زمانیکه می‌گوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ منتظر این جواب از سوی پروردگارش باشد: (مَجَّدَنِي عَبْدِي) بنده‌ام مرا تمجید کرد.

پس چقدر قلبش لذت برده و چشمش روشن گشته و نفسش شاد می‌گردد که پروردگارش وی را اینچنین خطاب می‌کند: (عبدي) بنده‌ام. و این را سه بار تکرار می‌کند. به الله سوگند که اگر قلوب را دود شهوات و ابر نفوس فرانگرفته بود، قطعا از شدت خوشحالی و سرور با این فرموده‌ی پروردگار و خالق و معبودش (حَمِدَنِي عَبْدِي، أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي، مَجَّدَنِي عَبْدِي) به پرواز در می‌آمد.

پس از این برای قلبش فرصتی است تا به این اسماء سه گانه که اصول اسماءالحسنی می‌باشد، بنگرد که عبارتند از: الله، الرب، الرحمن. و قلبش از ذکر اسم الله تبارک و تعالی شاهد اله معبود موجود مورد ترس که کسی غیر از او مستحق عبادت نیست و عبادت جز برای او شایسته نیست و صورتها تنها برای او به سجده می‌افتد و موجودات در برابر او خاضع بوده و اصوات دربرابر او خاشع، می‌باشد. الله متعال می‌فرماید: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ﴾ [الإسراء: 44] آسمان‌هاي هفتگانه وزمين وكساني كه در آن‌ها هستند همگي، تسبيح خدا مي‌گويند و (با تنزيه و تقديسش، رضاي او مي‌جويند. اصلاً نه تنها آسمان‌هاي هفتگانه و زمين) بلكه هيچ موجودي نيست مگر اين كه (به زبان حال يا قال) حمد وثناي وي مي‌گويند. و می‌فرماید: ﴿وَلَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ ٢٦﴾ [الروم: 26] هر كه و هر چه در آسمان‌ها وزمين است، از آن خدا است، و جملگي فرمانبردار او هستند.

و همچنین آسمان‌ها و زمین و آنچه که در بین آن‌هاست را خلق کرده است و جن و انسان و پرندگان و حیوانات و بهشت و جهنم را خلق کرده و همچنین کسی است که پیامبران را فرستاده و کتب را نازل کرده و شرائع را تشریع کرده و بر بندگان امر و نهی لازم گردانیده است.

و با ذکر این اسم الله متعال: ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ شاهد قیومی قائم به نفس خود، می‌باشد و هرچیزی به واسطه‌ی او قائم گشته و اوست که قائم بر هر نفسی چه خیر و چه شرش می‌باشد. قطعا بر عرشش استوی و علو دارد و در تدبیر پادشاهی‌اش تنهاست و همه‌ی تدبیر در قبضه‌ی قدرت اوست و بازگشت همه‌ی امور به سوی اوست و دستور و حکم و آیین نامه‌های تدابیر از جانب وی بر دستان ملائکه‌اش با عطا کردن و منع و پایین آوردن و بالا بردن و زنده کردن و میراندن و توبه و عزل و قبض و بسط و برطرف کردن غم‌ها و ناراحتی‌ها و نگرانی‌ها و یاری کردن افسردگان و مضطربین و اجابت نیازمند و محتاج و مجبور، نازل می‌شود. ﴿يَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾ [الرحمن: 29] همه چيزها و همه كساني كه در آسمان‌ها و زمينند (به زبان حال يا قال، روزي و نياز خود را) از خدا درخواست مي‌كنند. او پيوسته دست اندركار كاري است.

هیچ منع کننده‌ای در برابر عطای او نیست و هیچ عطا کننده‌ای در برابر منع او نیست و هیچ تعقیب کننده‌ای برای حکمش نیست و هیچ رد کننده‌ای برای امرش نیست و هیچ تبدیل کننده‌ای برای کلماتش نیست، ملائکه و روح (جبرئیل) به سوی او عروج می‌کنند و اعمال در ابتدا و انتهای روز بر او عرضه می‌گردند، پس مقادیر را مقدر می‌کند و مواقیت را مشخص می‌کند، سپس مقادیر را به سوی مواقیتش سوق می‌دهد و به تنهایی قائم به تدبیر همه‌ی این‌ها و حفظ و مصالح آن‌ها می‌باشد.

پس از آن، هنگام ذکر اسم {الرحمن} جل جلاله، شاهد پروردگاری محسن نسبت به خلقش با انواع احسان که با اصناف مختلفی از نعمت‌ها بر آن‌ها اظهار دوستی می‌کند و هرچیزی را بر اساس رحمت و علمش وسعت بخشیده و نعمت و فضل خود را بر هر مخلوقی گسترانده و رحمتش همه چیز را فراگرفته و رحمتش هر زنده ای را احاطه کرده، می‌باشد. به گونه‌ای که رحمتش به همه چیز، همانطور که علمش همه چیز را احاطه کرده، رسیده است و با رحمت خود بر عرش استوی و علو دارد و با رحمتش خلقش را آفریده و با رحمتش کتبش را نازل کرده و با رحمتش پیامبرانش را فرستاده و با رحمتش شریعتهایش را تشریع کرده و با رحمتش بهشت را خلق کرده و همچنین با رحمتش آتش جهنم را آفریده است، چرا که آن در حقیقت شلاقی می‌باشد که به وسیله‌ی آن بندگان مومنش را به سوی بهشتش سوق می‌دهد و با آن چرک و ناپاکی موحدین گنه کار را می‌زداید و در واقع زندان حق می‌باشد که در آن دشمنانش از کسانی که آن‌ها را خلق کرده را در آن زندانی می‌کند.

بنابراین، در امر و نهی و وصایا و مواعظ حق جل جلاله تامل کن که چگونه سرشار از رحمت و نعمت وافر و بی‌نقص می‌باشد. و در آنچه از نعمت‌ها که خود از رحمت و نعمت پر شده، تامل کن؛ چرا که رحمت، سبب اتصالی از جانب حق به سوی بندگانش می‌باشد همانطور که عبودیت سبب اتصالی از جانب بندگانش به سوی حق سبحانه و تعالی می‌باشد. از اینرو از جانب بندگان به سوی الله عبودیت و از جانب الله متعال به سوی بندگان رحمت می‌باشد.

و از خاص‌ترین چشم اندازهای این اسم، مشاهده‌ی نمازگزار، نصیبش را از رحمت می‌باشد، رحمتی که منجر به آن شد تا در پیشگاه پروردگارش قرار گیرد و جزء اهل الله برای عبودیت و مناجات الله متعال باشد به گونه‌ای که الله متعال این نعمت را بر وی عطا کرده در حالیکه از غیر او منع کرده است و به قلب وی روی آورده، درحالیکه از قلب غیر او اعراض کرده است و این از رحمت الله متعال نسبت به وی می‌باشد.

و آنگاه که بنده می‌گوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ شاهد عزت و شرفی است که تنها شایسته و لایق پادشاه حقِ مبین می‌باشد و شاهد پادشاهی چیره و غالب می‌باشد که مخلوقات تابع و مطیع او بوده و چهره‌ها برای او به سجده می‌افتند و با عظمتش ستمگران ذلیل شده و هر عزیز و نیرومندی در برابر عزت او خاشع می‌باشد و با قلبش شاهد پادشاهی پناه دهنده و تامین کننده بر عرش آسمان می‌باشد که به سبب عزتش صورتها برزمین افتاده و او را سجده می‌کنند واگر حقیقت صفت «الملك» را تعطیل نکند، الله متعال وی را بر مشاهده کردن حقایق اسماء و صفات الهی آگاهی می‌دهد. چرا که تعطیل این صفت، تعطیل پادشاهی الله متعال و انکار بر حق می‌باشد، چرا که پادشاه برحقی که پادشاهی تام برای اوست، قطعا حی، قیوم، سمیع، بصیر، مدبر، قادر، متکلم، امر کننده، نهی کننده، مستوی بر عرش پادشاهی‌اش و ارسال کننده‌ی اوامرش به نقاط مختلف مملکتش می‌باشد. و از کسی که مستحق رضایت باشد، راضی می‌شود و  بدو ثواب بخشیده و اکرامش کرده و او را به خود نزدیک می‌کند و بر کسی که مستحق غضب باشد، غضب می‌کند و وی را عقاب کرده و او را بی‌ارزش و کم بها و از خود دور می‌کند. بنابراین هرکه را بخواهد عذاب می‌کند و بر هرکس که بخواهد رحم می‌کند و به هرکه بخواهد می‌بخشد و هرکه را بخواهد مقرب می‌گرداند و هر که را بخواهد از خود دور می‌کند. برای اوست دار عذاب که آتش و جهنم است و برای اوست دار سعادت عظیم که بهشت است. پس هرکس که از این صفات چیزی را ابطال یا تکذیب کند یا اینکه حقیقتش را انکار کند، در حقیقت در پادشاهی حق سبحانه وتعالی، طعنه زده و عیب جویی کرده و کمال مطلق را از او جل جلاله نفی کرده است. همچنین کسی که عموم قضا و قدر را انکار کند، درواقع عمومیت پادشاهی و کمال حق جل جلاله را انکار کرده است، بنابراین نمازگزار در این بیانش: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ به مجد و مقام و بزرگی و بزرگواری الله متعال شهادت می‌دهد.

اما آنگاه که می‌گوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾. در آن سر خلقت و امر و دنیا و آخرت می‌باشد و متضمن بزرگترین اهداف و برترین مسائل می‌باشد که بزرگوارترین اهداف، عبودیت حق سبحانه و تعالی و برترین وسائل یاری خواستن از او می‌باشد. بنابراین هیچ معبود به حقی برای عبادت جز او نیست و هیچ یاری دهنده ودستیاری درعبادتش جز او نیست، از اینرو عبادتش بالاترین و برترین اهداف و یاری خواستن از حق، بزرگترین وسائل می‌باشد. و الله متعال صد صحیفه و چهار کتاب ([463]) نازل کرده که معانی همه‌ی آن‌ها را در چهار کتاب جمع کرده است و آن تورات و انجیل و زبور و فرقان می‌باشد و معانی همه‌ی این‌ها را در قرآن جمع کرده و معانی قرآن را در مفصل([464]) و معانی مفصل را در سوره فاتحه و معانی فاتحه را در ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ جمع کرده است.

این کلمه مشتمل بر دو نوع توحید می‌باشد، توحید الوهیت و توحید ربوبیت؛ و متضمن تعبد به اسم «الرب» و اسم «الله» می‌باشد. ازاینرو الله متعال به سبب الوهیتش پرستش شده و به سبب ربوبیتش از او جل جلاله استعانت گرفته می‌شود و با رحمتش به صراط مستقیم هدایت می‌کند. بدین سبب بود که در ابتدای سوره اسماء حق سبحانه و تعالی به ترتیب بیان شد. الله، الرب، الرحمن. که مطابق با خواسته‌ی بنده از عبادت و یاری حق و هدایتش می‌باشد، درحالیکه الله متعال در اعطای همه‌ی این‌ها منفرد بوده و غیر او در عبادتش به یاری گرفته نمی‌شود و هیچکس غیر او هدایت نمی‌کند.

سپس دعا کننده‌ی با این سخن ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦﴾ شدت فقر و نیازش در مساله  هدایت را مشاهده می‌کند که نسبت به چیزهای دیگر، شدیدترین فقر و نیاز را بدان دارد، چرا که وی در هرنفس و هر چشم به هم زدن به هدایت محتاج می‌باشد. و هدایت در هر لحظه که مقصود از این دعا می‌باشد جز با هدایت بر طریقی که به سوی حق سبحانه و تعالی منتهی می‌گردد و هدایت در آن راه که هدایت تفصیل می‌باشد و خلق قدرت انجام فعل و اراده و تکوین آن و واقع شدن وی در مسیری که مورد رضایت حق سبحانه و تعالی باشد و حفظ وی از مفسدات آن در حین عمل و یا بعد از آن، میسر نمی‌گردد.

بنده در هر حال، نیازمند این هدایت می‌باشد، چه در اموری که برای وی پیش می‌آید و یا اینکه آن را رها می‌کند. به گونه‌ای که برخی از امور می‌باشند که وی آن‌ها را بر وجهی غیر از هدایت انجام داده، که در اینصورت نیازمند توبه از آن‌ها می‌باشد و اموری هستند که نسبت به کلیت آن بدون جزئیاتش، هدایت یافته و یا به هدایت در قسمتی از آن راه یافته است و نیازمند تکمیل هدایت در آن نیز می‌باشد و اموری هستند که وی نیازمند هدایت برآن در آینده می‌باشد همچون هدایتی که در گذشته برای وی میسر گردید. و اموری است که از آن‌ها بی‌اطلاع می‌باشد که نیازمند هدایت در آن‌ها می‌باشد و اموری می‌باشند که وی انجام نداده است و نیازمند انجام آن‌ها بر وجه هدایت می‌باشد و اموری هستند که در اعتقاد نسبت بدان و انجام آن بر وجه صحیح هدایت یافته، اما نیازمند ثبات در آن‌ها می‌باشد و دیگر انواع هدایت‌ها که وی نیازمند بدانها می‌باشد. بدین سبب می‌باشد که الله متعال بر بنده فرض کرده که این هدایت را از پروردگارش در برترین حالاتش به طور مکرر در روز و شب طلب کند.

پس از این الله متعال بیان می‌کند که اهل این هدایت کسانی‌اند که نعمت الله متعال برای آن‌ها خاص قرار داده شده است. بر خلاف کسانی که الله متعال بر آن‌ها خشم گرفته، همان کسانی که حق را شناختند و از آن پیروی نکردند و برخلاف کسانی که گمراه شدند، همان کسانی که الله متعال را بدون علم عبادت کردند. که این دو گروه در سخن گفتن بدون علم در مورد خلق و امر و اسماء و صفات حق سبحانه و تعالی مشترک بودند، از اینرو راه کسانی که بر آن‌ها نعمت داده شده با راه اهل باطل، به طور کلی از نظر علمی و عملی مغایر و متفاوت می‌باشد.

هرگاه که نمازگزار از این ثنا و دعا و بیان توحید فارغ گشت، بر وی تشریع شده که آن را با مهر و تایید «آمين» گفتن ختم کرده و به پایان برساند. تا برای وی همچون مهری باشد که فرشتگان آسمان در آن با وی موافق‌اند و این آمین گفتن، از زینت‌های نماز می‌باشد همچون رفع یدین که نماز را زیبا کرده و بدان زینت می‌بخشد و در آن اتباع سنت و تعظیم امر الله متعال و عبودیت دو دست و شعار انتقال از رکنی به رکن دیگر می‌باشد.

پس از این مناجات با پروردگارش، سخن گفتن با حق جل جلاله را قطع کرده و با سکوت وحضور قلب و شهود آن به امام گوش می‌دهد.

برترین اذکار نماز ذکری است که در حالت قیام گفته می‌شود، و نیکوترین هیئت نمازگزار، هیئت قیام می‌باشد. از اینروست که مختصِ حمد و ثنا و مجد و تلاوت کلام حق سبحانه و تعالی قرار داده شده است. و بر این اساس است که از قرائت قرآن در حالت رکوع و سجده نهی شده است چرا که این دو حالت، حالت‌های ذل و خشوع و خضوع و فرورفتن و تسکین و آرامش یافتن می‌باشد، از اینرو در این دو حالت اذکاری که مناسب با این هیئت باشد، مشروع شده است؛ به گونه‌ای که برای رکوع کننده بیان عظمت الله متعال در حال پایین آمدن وی و خضوعش مشروع گردیده و در این حال حق سبحانه و تعالی به وصف عظمتش در برابر آنچه که با کبریایی و جلال و عظمتش متضاد می‌باشد، وصف می‌گردد.

 رکوع:

به طور مطلق برترین آنچه که رکوع کننده می‌گوید: (سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ) می‌باشد، چرا که الله متعال بندگانش را بدان امر کرده است و پیام رسان از جانب او، سفیری که بین او و بندگانش می‌باشد، این محل را برای این ذکر تعیین کرده است. زمانیکه این آیه نازل شد: ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ ٧٤﴾ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (اجْعَلُوهَا فِي رُكُوعِكُمْ) آن را در رکوعتان قرار دهید. و بسیاری از اهل علم نماز کسی که این ذکر را در این حالت عمدا ترک کند، باطل دانسته‌اند و سجده‌ی سهو را بر کسی که آن را فراموش کرده، واجب گردانیده‌اند. که این مذهب امام احمد و کسانی از ائمه‌ی حدیث و سنت که با ایشان موافق هستند، می‌باشد([465]). و امر به گفتن این ذکر در حالت رکوع، موجب کوتاهی در امر به درود بر رسول الله در تشهد آخر نمی‌گردد و وجوب تشهد موجب کوتاهی نمازگزار از گذاشتن پیشانی و دست‌ها بر محل سجده نمی‌باشد.

به طور کلی تفسیررکوع، تعظیم الله متعال با قلب و قالب و قول می‌باشد، براین اساس بود که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([466]): (فَأَمَّا الرُّكُوعُ فَعَظِّمُوا فِيهِ الرَّبَّ) در رکوع، پروردگار را به بزرگی یاد کنید.

 برخاستن از رکوع:

سپس سرش را از رکوع بلند می‌کند تا اینکه کلامش را کامل کند. شعار این رکن حمد و ثنا و ستایش و تحمید پروردگار صاحب جلال می‌باشد که این شعار با این کلام نماز گزار آغاز می‌شود: (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ) که بدین معنا می‌باشد که الله متعال حمد و ستایش او را قبول و اجابت کرد. و به دنبال آن می‌گوید: (رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ مِلْءَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمِلْءَ مَا بَيْنَهُمَا وَمِلْءَ مَا شِئْتَ، مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ) ای پروردگار ما، سپاس و ستایش شایسته توست، سپاسی که به اندازه‌ی پُری آسمان‌ها و زمین و هرآنچه که در بین آندو وجود دارد و پری هر چیز دیگری که تو بخواهی می‌باشد. و در گفتن این «واو» در (ربنا ولك الحمد) سستی نکند چرا که در صحیحین([467]) بدان امر شده است. البته امری که دلالت بر استحباب دارد. چرا که این «واو» نشان دهنده‌ی آنست که هریک از این دو جمله از دیگری جدا بوده و معنای جدایی دارد به گونه‌ای که جمله‌ی [ربنا] در معنا متضمن آنست که: تو پروردگار و پادشاهی قیوم هستی که زمام امور بدست اوست و مرجع امور به سوی او باز می‌گردد. و بر این معنا مفهومی از قول «ربنا» یعنی «ولك الحمد» عطف شده که آن متضمن این معنا می‌باشد که: برای اوست پادشاهی و حمد. سپس از شان و منزلت این حمد و ستایش و عظمت آن از نظر اندازه و صفت خبر داده و می‌گوید: (مِلْءَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمِلْءَ مَا بَيْنَهُمَا وَمِلْءَ مَا شِئْتَ، مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ) یعنی حمد و ستایشی به اندازه‌ی پری عالم علوی و سفلی و فضایی که بین آن‌ها را احاطه کرده است. بنابراین این حمد و ستایش، خلایق موجود را پر کرده و آنچه را که الله متعال بعد از این خلق می‌کند را پر می‌کند. لذا حمد و ستایش حق جل جلاله هرموجودی را در بر می‌گیرد و آنچه را که به وجود می‌آید را پر می‌گرداند که این بهترین تقدیر از بین دو تقدیر می‌باشد. و گفته شده که (مَا شِئْتَ مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ) ورای عالم می‌باشد که بر اساس تعبیر اول کلمه [بعد] برای زمان بوده (یعنی هرزمانی را در برمی گیرد) و بر اساس تعبیر دوم، برای مکان می‌باشد. (یعنی هر مکانی را در برمی گیرد).

پس از این می‌گوید: (أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ) تو سزاوار و شایسته مدح و بزرگواری هستی. که مشاهده می‌شود که حمد و ثنایی که در ابتدای نماز بود، بعد از رکعت اول، تکرار می‌شود و پس از این حمد و ثنا می‌گوید: (أَحَقُّ مَا قَالَ الْعَبْدُ) تو از آنچه بنده می‌گوید، شایسته تری؛ که حمد و ستایش و تمجید بر حق سبحانه و تعالی را تثبیت می‌کند و این شایسته‌ترین چیزی است که بنده بدان سخن می‌گشاید. به دنبال این حمد، به عبودیت در برابر حق و اینکه آن حکمی عام برای همه‌ی بندگان است، اعتراف می‌کند و می‌گوید: (لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ، وَلَا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلَا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ) پروردگارا، آنچه را عطا کنی، مانعی برای آن نیست و از آنچه منع کنی، کسی را یارای دادن آن نیست و جز اعمال صالح، مال و بهره‌های دنیا سودی ندارد. همچنین این ذکر را بعد از اتمام نماز نیز می‌گوید. بنابراین وی در این دو موضع به توحید حق سبحانه و تعالی و اینکه همه‌ی نعمت‌ها از جانب اوست، اعتراف می‌کند، که این خود متضمن اموری می‌باشد از جمله:

1-   الله متعال در بخشیدن و منع کردن تنها و منفرد می‌باشد.

2-   هرگاه الله متعال به کسی نعمتی را ببخشد، هیچ کس را یارای آن نیست که از این بخشش منع کند و هرگاه از چیزی منع کند، هیچ کس را یارای آن نیست که آنچه را که حق جل جلاله از آن منع کرده، ببخشد.

3-   هیچ چیزی در نزد الله متعال از تلاشها‌ی بنده و بهره‌های وی از پادشاهی و ریاست و ثروت و زندگی خوب و غیر این‌ها، نافع نیست  و بنده را از عذاب حق، خلاص نکرده و لطف و کرم الله متعال را شامل حال وی نمی‌گرداند و بلکه آنچه که بنده را در نزد الله متعال نفع می‌رساند، تنها تقرب به درگاه حق با طاعت و ایثار و فداکاری در راه جلب رضایت الله عزوجل می‌باشد.

سپس این دعا را با این جملات به پایان می‌رساند: (اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي مِنْ خَطَايَايَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ) پروردگارا، مرا از خطاها و گناهانم با آب و برف و تگرگ، بشوی.

همانطور که رکعت اول را با آن در ابتدای دعای استفتاح، آغاز کرده و همانطور که نماز را با استغفار و طلب بخشش گناهان به پایان می‌رساند، که دراینصورت، استغفار در اول و وسط و آخر نماز می‌باشد؛ ازاینرو این رکن شامل برترین اذکار و نافع‌ترین دعاها، از حمد و ستایش و تمجید و ثنای پروردگار و اعتراف بنده بر عبودیت و توحید حق و دست شستن وی از گناهان و خطاها می‌باشد که این همان ذکر مقصود در رکنی مقصود (نماز) می‌باشد که بدون رکوع و سجده امکان ندارد.

 سجده:

سپس تکبیر گفته و برای الله متعال به سجده می‌افتد، بدون اینکه رفع یدین کند، چرا که دو دست به منظور سجده، همچون فرود آمدن وجه، پایین می‌آیند، از اینرو دست‌ها به منظور عبودیتشان فرود می‌آیند  که این خود آن‌ها را از بلند کردن بی‌نیاز می‌سازد و بر این اساس است که بلند کردن دست‌ها هنگام برداشتن سر از سجده تشریع نشده، چرا که دو دست همراه سر از سجده بلند می‌شوند همچون زمانیکه همراه سر به سجده می‌روند. و سجده بر کامل‌ترین و بلیغ‌ترین هیئت در عبودیت، مشروع شده به گونه‌ای که سایر اعضا را هم در بر می‌گیرد و در آن هرجزء از بدن، بهره‌ی خودش را از عبودیت می‌گیرد.

سجده سِرّ نماز و رکن اعظم و پایان رکعت می‌باشد و ارکان قبل از آن در نماز به منزله‌ی مقدمه ای برای آن می‌باشد. از این لحاظ شبیه طواف زیارت در حج می‌باشد که در واقع مقصود حج می‌باشد. و محل ورود بر الله متعال و زیارت او بوده و آنچه از اعمال حج که قبل از آنست، همچون مقدماتی برای آن می‌باشد. بر این اساس است که نزدیک‌ترین حالت بنده به پروردگارش، حالتی است که وی در سجده قرار دارد([468]). و برترین احوال برای بنده، حالتی است که وی در آن به الله متعال نزدیک‌تر است، از اینرو دعا در این حالت به اجابت نزدیکتر می‌باشد.

زمانیکه الله متعال انسان را از خاک آفرید، زیبنده بود که وی از اصل خود خارج نشود، بلکه بدان بازگردد، گرچه طبیعت و نفس وی مقتضی خروج از آن بود؛ چرا که اگر انسان از طبیعت خود خارج گردد و بر دست نفسش رها گردد، غرور ورزیده و شرور می‌گردد و از اصلی که از آن خلق شده خارج می‌گردد و به حق پروردگارش از کبریاء و عظمت هجوم می‌آورد و با پروردگارش بر سر آندو به منازعه برمی خیزد، درحالیکه به سجده‌ی خاضعانه و خاشعانه در برابر عظمت پروردگار و خالقش و تذلل در پیشگاه حق و به اظهار شکستگی و فروتنی برای حق سبحانه و تعالی امر شده است که این خضوع و خشوع و تذلل برای الله متعال به حکم عبودیت باز می‌گردد و موجب جبران و تلافی آنچه از اشتباه و لغزش و غفلت و اعراض که برای وی حاصل شده و موجب خروج وی از اصل خود گردیده، می‌شود.

اینگونه است که در سجده، حقیقت خاکی که از آن خلق شده برای وی نمایان می‌گردد.

انسان شریف‌ترین جزء بدن و بالاترین آن را که همان صورت است، برزمین می‌گزارد به گونه‌ای که بالاترین قسمت بدنش در پیشگاه پروردگار بلند مرتبه اش، خاضعانه پایین‌ترین عضو وی قرار می‌گیرد که نشانگر خشوع و تذلل در برابر عظمت حق سبحانه و تعالی و فروتنی در برابر عزتش می‌باشد، و این نهایت خشوع ظاهری می‌باشد.

الله متعال وی را از زمینی خلق کرد که ذلیلانه محل برخورد قدمها می‌باشد و وی را در آن به کار گرفت و او را بدان بازمی گرداند و به او وعده داده که وی را از آن خارج می‌گرداند. از اینرو زمین، مادر و پدر و اصل و فصل او می‌باشد به گونه‌ای که در زمان زنده بودن بر پشت آن و درزمان مردن در دل و آغوش آن می‌باشد. و زمین برای وی پاکیزه و محل سجده قرار داده شده، از اینرو به سجده امر شده که نهایت خشوع ظاهری می‌باشد و در آن عبودیت سایر اعضا نیز گرد آمده است، لذا چهره‌اش را به منظور شکستگی و فروتنی و تواضع و خضوع، با افکندن دو دست بر زمین به خاک آغشته می‌کند.

مسروق به سعید بن جبیر گفت: چیزی باقی نمانده که در آن اشتیاق و رغبتی باشد، مگر اینکه صورتهایمان را در خاک برای حق سبحانه وتعالی آغشته کنیم.

و رسول اللهﷺ‬ عمدا از اینکه بر زمین سجده کند، پرهیز نمی‌کرد، بلکه هرگاه برای ایشان اتفاق می‌افتاد، بر زمین سجده می‌کردند و بر این اساس بود که در آب و گل سجده کردند([469]).

بر این اساس از کمال سجده واجب است که نمازگزار بر اعضای هفتگانه سجده کند که عبارتند از: صورت، دو دست، دو زانو، انگشتان دوپا. که این فرضی است که الله متعال رسولشﷺ‬ را بدان امر کرده و رسول اللهﷺ‬ آن را بر امتش ابلاغ کردند([470]). و از کمال واجب یا مستحب آنست که نمازگزار پوست صورتش را مباشرتا بر زمین قرار داده و بر آن تکیه دهد، به گونه‌ای که وزن سرش بر زمین قرار گیرد و اعضایی که در پایین بدنش قرار دارند نسبت به اعضای بالای بدنش مرتفع گردد، که این سجده‌ی کامل می‌باشد. و ازجمله کامل کننده‌های سجده آنست که نماز گزار بر هیئتی باشد که در آن هر عضو از بدنش به بهره‌ی خود از خضوع برسد، طوری که شکم وی از دو رانش و دو رانش از دو ساقش جدا بوده و بازوهایش از کناره بدنش دور باشد و آن‌ها را بر زمین فرش نکند تا اینکه هر عضوی از وی در عبودیت حق سبحانه و تعالی مستقل باشد. بر این اساس است که هرگاه شیطان، فرزند آدم را در حالت سجده برای الله متعال می‌بیند، به گوشه‌ای اعتزال جسته و گریسته و می‌گوید: ای وای، فرزند آدم به سجده امر شد و سجده کرد و پاداش وی جنت شد، و من به سجده امر شدم و نافرمانی کردم و جزای من آتش شد([471]).

بر این اساس است که الله متعال کسانی را که کلامش را شنیده و به سبب آن به سجده می‌افتند، مورد ستایش قرار داده است و کسانی که به سجده نمی‌افتند در نزد حق سبحانه و تعالی مذموم می‌باشند. بنابراین، قول کسانی که قائل به وجوب سجده‌ی تلاوت می‌باشند، در دلیل قوی می‌باشد. و زمانیکه ساحران به صدق موسی و کذب فرعون اطلاع یافتند، برای پروردگارشان به سجده افتادند، که آن سجده اولین سعادتشان و در حقیقت بخششی در برابر سحری که تمام عمر خود را به پای آن صرف کردند، بود. و بر این اساس است که الله متعال از سجده‌ی همه‌ی مخلوقات برای او خبر داده است، آنجا که می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ ٤٩﴾ [النحل: 49] آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين جنبنده وجود دارد، خداي را سجده مي‌برند و كرنش مي‌كنند، و فرشتگان نيز خداي را سجده مي‌برند و تكبّر نمي‌ورزند. و از پروردگار خود كه بر آنان علو و فوقیت دارد، مي‌ترسند.

الله متعال در این آیه از ایمان آن‌ها به علو و فوقیت پروردگار صاحب جلال و عظمت، و خضوع موجودات برای او با سجده در برابر تعظیم و اجلال حق، خبر داده است.

و الله متعال می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَكَثِيرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن يُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّكۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ۩ ١٨﴾ [الحج: 18] آيا نديده‌اي و ندانسته‌اي كه تمام كساني كه در آسمان‌ها بوده و همه كساني كه در زمين هستند، و خورشيد و ماه و ستاره‌ها و كوه‌ها و درختان و جانوران و بسياري از مردمان، براي خدا سجده مي‌برند (و به تسبيح و تقديس او مشغول وسرگرمند؟) وبسياري از مردمان هم (غافل بوده وبراي خدا سجده نمي‌برند و) عذاب ايشان حتمي است (و مستحقّ عقابند، و اين‌ها در نزد پروردگارشان بي‌ارزش مي‌باشند) و خدا هركه را بي‌ارزش كند، هيچ كسي نمي‌تواند او را گرامي دارد (و مشمول عنايت و سعادت آسماني كند. چرا كه تنها اين) خدا است كه هر چيزي را كه بخواهد انجام مي‌دهد.

از اینرو آنکه شایسته است که عذاب بر وی نازل شود، همان کسی است که برای حق سبحانه و تعالی سجده نمی‌کند و همان کسی است که به سبب ترک سجده برای الله متعال بی‌ارزش شده است و الله متعال در این آیه خبر داده که هیچکس نمی‌تواند اینچنین شخصی را گرامی دارد و براستی که سجده نکردن وی برای پروردگارش، او را کم ارزش و بی‌اهمیت کرده است، درحالیکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ۩ ١٥﴾ [الرعد: 15] آنچه در آسمان‌ها و زمين است - خواه ناخواه - خداي را سجده مي‌برد (و در برابر عظمت او سر تسليم و تكريم فرود مي‌آورد)، همچنين سايه‌هاي آن‌ها (كه همچون خود آن‌ها از نظم و نظام دقيق و فرمانبرداري شگفت برخوردارند) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده مي‌افتند (و پيوسته در برابر اراده باري كرنش مي‌برند).

وقتی که عبودیت هدف غایی کمال انسان باشد و قرب انسان به الله متعال به حسب نصیب وی از عبودیت باشد و نماز دربرگیرنده‌ی شاخه‌های پراکنده عبودیت و متضمن اقسام مختلف آن باشد، پس برترین اعمال انسان، نماز می‌باشد. و جایگاه آن در اسلام به منزله‌ی ستون چادر است  و از میان اعمال فعلی آن، سجده برترین ارکان آن می‌باشد و در واقع سِرّ نماز است که نماز به خاطر آن مشروع گردیده است و تکرار آن در نماز بیشتر از تکرار سایر ارکان می‌باشد و در پایان رکعت و انتهای آن قرار گرفته است و عمل بدان بعد از رکوع تشریع شده است، از اینرو رکوع درحقیقت پیشگفتار و مقدمه ای در پیشگاه آن می‌باشد. و در آن ثنا و ستایش الله متعال آنگونه که متناسب با حق سبحانه و تعالی می‌باشد، تشریع شده است و آن قول بنده است که: (سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى)  و این برترین دعائی است که در سجده گفته می‌شود و از رسول اللهﷺ‬ وارد نشده که ایشان به ذکری غیر آن در سجده امر کرده باشند، آنجا که فرمودند: (اجْعَلُوهَا فِي سُجُودِكُمْ) آن را در سجده‌هایتان قرار دهید. و هرکس که آن را عمدا ترک کند، نمازش در نزد بسیاری از علما از جمله امام احمد و غیر ایشان، باطل می‌باشد، چرا که وی آنچه را که بدان امر شده را انجام نداده است. و در این حالت الله متعال به صفت علو وصف شده است که در نهایت تناسب با حال سجده کننده می‌باشد، کسی که در پایین‌ترین مکان با صورتش افتاده است، علو پروردگارش را در حالت سقوطش ذکر می‌کند که مانند ذکر عظمت الله متعال در حالت خضوعش در رکوع می‌باشد و پروردگارش را از آنچه که بدان شایسته نیست و با عظمت و علوش متضاد است، مبرا و منزه می‌سازد.

 بلند شدن از سجده:

و از آنرو که سجده با وصف تکرار مشروع شده، چاره‌ای جز جدایی بین دو سجده نمی‌باشد که در بین آن‌ها با رکنی هدفمند، فاصله افتاده است و در آن دعایی که شایسته و متناسب با آنست، مشروع گردیده است و آن مغفرت و رحمت و هدایت و عافیت و رزق خواستن بنده می‌باشد که این دعا متضمن جلب خیر دنیا و آخرت و دفع شر آندو نیز می‌باشد. بدین گونه که حاصل رحمت، خیر و مغفرت موجب دوری شر، و هدایت، انسان را به رحمت و مغفرت می‌رساند. و رزق بخشش چیزی را که قوام بدن از آب و غذا و قوام روح و قلب از علم و ایمان بدان نیازمند است، به دنبال دارد و نشستن بین دو سجده محلی برای این دعا قرار گرفته است چرا که پیش‌تر رحمت الله متعال را خواسته و ستایش و ثنای حق را گفته و برای او خشوع و خضوع کرده، که این خود وسیله‌ای برای دعا کننده می‌باشد و درحقیقت مقدمه ای برای درخواست حاجتش می‌باشد.

پس مقصود از این رکن، دعای در آن می‌باشد، و در واقع رکنی است که برای امید ثواب و طلب بخشش و مغفرت و رحمت، وضع شده است. چرا که زمانیکه بنده در قیام، حمد و ثنا و مجد پروردگارش را به جا آورد و پس از آن خضوع و تنزیه و تعظیم پروردگارش را متذکر شد، و پس از آن به حمد و ثنای حق بازگشت و آن را با غایت تذلل و خضوع و فروتنی کامل کرد، سوال از حاجت و عذر و پوزش وی و دست شستن وی از گناهان باقی می‌ماند. ازاینرو برای وی مشروع شده که شبیه کسی عمل کند که در حال انجام وظیفه و خدمتگزاری بوده وهمچون برده ای ذلیلانه که بر دو زانوی خود در پیشگاه سید و آقای خود نشسته و از وی امید اجر و ترس از عذاب دارد و در برابر او عذر خواه می‌باشد، از حق سبحانه و تعالی در برابر نفس امارة بالسوء یاری بخواهد.

 جلوس و التحیات:

پس برای وی تکرار این عبودیت، پی در پی تا اتمام چهار رکعت، مشروع گردیده است. همانطور که تکرار ذکر برای وی، پی در پی مشروع گردیده؛ چرا که در حصول مقصود بلیغ‌تر و رساتر بوده و به سوی فروتنی و خضوع فرا می‌خواند. از اینرو وقتیکه رکوع و سجده و قرائت و تسبیح و تکبیر نماز کامل شد برای وی مشروع گردیده که در آخر نمازش خاشعانه و ذلیلانه و با فروتنی، بر سر زانوها نشسته و کامل‌ترین تحیات و برترین آن‌ها را در پیشگاه حق جل جلاله بیاورد. که بدلی از تحیت مخلوق می‌باشد که هرگاه مخلوقی با او مواجه شده یا بر او وارد می‌شود، بر وی درود و سلام می‌فرستد. چرا که مردم پادشاهان و بزرگانشان را با انواع درود و سلام که قلوب شان را زنده می‌گرداند، مورد تحیت قرار می‌دهند به گونه‌ای که برخی از آن‌ها می‌گویند: صبح شما به خیر باد. و عده‌ای می‌گویند: نعمت و بقاء را برای شما آرزو دارم. و برخی می‌گویند: خداوند بقای تو را طولانی کند. و بعضی می‌گویند: هزار سال زنده بمانی. و برخی دیگر برای ملوک و پادشاهانشان سجده می‌کنند، (والعیاذ بالله) و برخی هم سلام می‌کنند. و بدین گونه تحیات آن‌ها در بین خودشان متضمن اقوال و افعالی است که مورد رضایت و محبت کسی است که بدو درود فرستاده می‌شود و مشرکین نیز بت هایشان را مورد تحیت قرار می‌دادند.

حسن می‌گوید: اهل جاهلیت بت هایشان را مسح می‌کردند و می‌گفتند: برایت حیاتی دائم، خواهانیم؛ زمانیکه اسلام آمد، بدانها امر کرد تا پاک‌ترین این تحیات و درود و صلوات و سلام و نیکوترین و برترین آن‌ها را برای الله متعال قرار دهند.

وتحیت عبارت است از: درود از جانب بنده برای زنده ای که هرگز نمی‌میرد. و الله متعال به این تحیات از هرکسی غیر از او جل جلاله سزاوارتر است که متضمن حیات و بقاء و دوام می‌باشد و هیچکس جز زنده‌ی باقی که نمی‌میرد و پادشاهی‌اش زایل نمی‌گردد، مستحق این تحیات نیست.

همچنین این کلام «الصلوات» اینگونه می‌باشد، به گونه‌ای که هیچ احدی جز الله متعال مستحق آن نیست که برای او نماز گزارده شود و نماز گزاردن برای غیر از الله متعال از بزرگترین انواع کفر و شرک ورزیدن به الله متعال می‌باشد.

همچنین این کلام بنده «والطيبات» اینگونه است. که صفت موصوفی محذوف می‌باشد، بدین معنا که: تنها الله متعال است که در کلمات و افعال و صفات و اسماء، پاک و بی‌نقص می‌باشد. پس الله متعال پاک است و افعالش نیز پاک است و نیکوترین و پاک‌ترین صفات از آن اوست و اسماء الله عزوجل پاک‌ترین اسماء می‌باشند. و اسمش «الطيب» می‌باشد. و از او جز پاک و طیب صادر نمی‌گردد و جز پاک و پاکیزه به سویش صعود نمی‌کند و جز پاک و پاکیزه به او سبحانه و تعالی نزدیک نمی‌گردد، از اینرو همه اسماء و صفات و افعال او جل جلاله پاک است. و به سوی او عمل و کلام پاک صعود و عروج می‌کند، از اینرو چیزهای پاکیزه همه برای اوست و مضاف به سوی او می‌باشد و از او صادر گشته و به سوی او منتهی می‌گردد. رسول اللهﷺ‬ فرمودند([472]): (إِنَّ اللهَ طَيِّبٌ لَا يَقْبَلُ إِلَّا طَيِّبًا) براستی که الله متعال پاک است و جز پاک و پاکیزه را نمی‌پذیرد. و در حدیث رقیه مریض که ابوداود و غیر او روایت کرده‌اند، آمده است([473]): (أَنْتَ رَبُّ الطَّيِّبِينَ) تو پروردگار پاکان هستی. و از بندگانش جز پاکان در مجاورت حق نمی‌باشند همانطور که به اهل بهشت گفته می‌شود: ﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ ٧٣﴾ [الزمر: 73] درودتان باد، خوب بوده ايد و به نيكي زيسته ايد، پس خوش باشيد و داخل بهشت شويد و جاودانه در آن بمانيد.

و براستی که شرع و قدر الله متعال حکم می‌کند که پاکان برای پاکان باشند، پس حال که الله متعال مطلقا پاک می‌باشد، همه‌ی کلمات و افعال و صفات و اسماء پاک برای او می‌باشد که هیچ احدی غیر از ذات پاکش مستحق آن نیست و هرگز چیزی پاک نمی‌باشد مگر اینکه پاکی آن به سبب پاکی الله عزوجل می‌باشد به گونه‌ای که پاکی هر چیزی غیر از حق از آثار پاکی حق جل جلاله می‌باشد. بنابراین این تحیت و درود و سلام پاک، جز برای او صحیح نیست.

«السلام» از انواع تحیت بوده و مسلمان به سوی کسی که او را سلام می‌کند، دعوت شده است و الله متعال سلام کردن بر بندگانش که آن‌ها را برای بندگی خود خاص قرار داده است، از وی می‌خواهد و براین اساس بر وی مشروع کرده که از سلام کردن بر گرامی‌ترین بندگانش (السلام عليك أيها النبي) و محبوب‌ترین و مقرب‌ترین آن‌ها آغاز کند؛ که این سلام مقرون به شهادتین قرار گرفته که مفتاح اسلام بوده و به عنوان خاتمه‌ی نماز مشروع گردیده است. بنابراین بنده با تکبیر و حمد و ستایش و تمجید و بیان توحید الوهیت و ربوبیت وارد نماز شده و آن را با شهادت اینکه هیچ معبود به حقی جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده‌ی اوست، به پایان می‌رساند.

و هرگاه نماز از دو رکعت بیشتر باشد، این تحیت در وسط نماز مشروع گردیده است که مشابه جلسه و نشستن بین دو سجده که جداکننده‌ی بین دو سجده هست، می‌باشد و این تحیت در وسط نماز علاوه بر جدا کردن دو رکعت از هم، در واقع استراحتی برای نمازگزار می‌باشد تا اینکه به دو رکعت دیگر با نشاط و قوتی تازه روی آورد، برخلاف زمانیکه رکعات پشت سر هم باشند. براین اساس است که در نماز‌های نفل افضل و بهتر آنست که دو رکعت  دو رکعت گزارده شود و اگر نماز نافله را چهار رکعتی گزارد، در وسط نماز برای تشهد بنشیند.

 درود فرستادن بر پیامبر و خاندانش:

کلمات «التحيات» در آخر نماز قرار داده شده که به منزله‌ی نطق تقاضایی می‌باشد که در جلوی وی قرار دارد. هرگاه نمازگزار از نمازش فارغ می‌گردد با امیدی توام با ترس، در برابر حق سبحانه و تعالی می‌نشیند و از پروردگارش آنچه را که بدان نیاز دارد، می‌طلبد، که برای وی قبل از طلب بخشش کردن، کلمات التحیات به عنوان مقدمه ای در پیشگاه سوال و نیازش مشروع گشته است. به دنبال التحیات، بر کسی که این نعمت به دست او بر امت نایل گشته، درود می‌فرستد. گویا نمازگزار به سوی الله متعال با عبودیت و ستایش و ثنای بر حق سبحانه و تعالی و شهادت دادن به وحدانیت الله متعال و رسالت رسولش و سپس درود فرستادن بر پیامبرش توسل می‌جوید. و پس از آن به وی گفته شده: که در دعا کردن هردعایی که دوست داری، اختیار داری و در واقع آن درود و التحیات، حقی بر تو و این دعا کردن حقی برای تو می‌باشد.

و درود به خاندان رسول اللهﷺ‬ به همراه درود بر آنحضرتﷺ‬، تشریع گردیده است، تا اینکه تکمیل کننده‌ی خنکی چشمان رسول اللهﷺ‬ با اکرام خاندان آنحضرت و درود بر آن‌ها باشد. و مشروع گردیده که نمازگزار بر رسول اللهﷺ‬ و خاندانش درود و صلوات بفرستد همانطور که بر پدرش ابراهیم و خاندانش درود می‌فرستد و همه‌ی انبیاء پس از ابراهیم، از خاندان ایشان محسوب می‌گردند. براین اساس لازم است که بر رسول اللهﷺ‬ درودی همچون درود بر ابراهیم و همه انبیاء پس از ایشان و خاندان مومنش، باشد. براین اساس این درود، کامل‌ترین و برترین درودی است که با آن بر رسول اللهﷺ‬ درود فرستاده می‌شود.

پس از اینکه نمازگزار با این درود بر رسول اللهﷺ‬ درود فرستاد، امر شده که از همه‌ی شرارت‌ها به سوی الله متعال پناه جوید که شر، یا عذاب آخرت و یا سبب آن می‌باشد و شر جز عذاب و اسباب آن نمی‌باشد.

و عذاب دو گونه می‌باشد، عذاب در برزخ و عذاب در آخرت و اسباب آن فتنه می‌باشد که خود بر دو نوع می‌باشد: فتنه‌ی کبری و فتنه‌ی صغری. که فتنه‌ی کبری، فتنه‌ی دجال و فتنه‌ی مردن می‌باشد و فتنه‌ی صغری، فتنه‌ی حیات بوده که امکان جبران آن با توبه می‌باشد، برخلاف فتنه‌ی مردن و فتنه‌ی دجال. چرا که کسی که در این دو فتنه گرفتار شود، نمی‌تواند آن را جبران کند.

 دعا قبل از سلام دادن:

پس از درود، برای نمازگزار، آنچه از دعا که مصالح دنیا و آخرتش را در برمی گیرد، مشروع گردیده است. و فضیلت دعا در این زمان، یعنی قبل از سلام، نسبت به دعا بعد از سلام بیشتر و برای دعا کننده نافع‌تر می‌باشد. اینچنین است که عموم دعاهای رسول اللهﷺ‬ در نماز بوده و از اول تا انتهای نماز ایشان را در بر می‌گرفت، به گونه‌ای که در استفتاح و رکوع و بلند شدن از آن و سجده و بین دو سجده و در تشهد، قبل از سلام، انواع دعا را می‌خواندند. و ابوبکر صدیق را دعایی تعلیم دادند تا آن را در نمازش بخواند و حسن بن علیt را دعایی تعلیم دادند تا آن را در قنوت نماز وتر بخواند و هرگاه برای قوم یا بر علیه قومی دعا می‌کردند، آن دعا را در نماز پس از رکوع قرار می‌دادند. براین اساس نمازگزار قبل از سلام دادن، درحقیقت در محل مناجات و قرب در پیشگاه الله متعال می‌باشد، از اینرو درخواست وی در این حالت نسبت به زمانیکه از نماز با سلام دادن خارج می‌شود، به اجابت نزدیک‌تر است. از رسول اللهﷺ‬ سوال شد که کدام دعا به اجابت نزدیک‌تر است، فرمودند ([474]): (جَوْفَ اللَّيْلِ الآخِرِ، وَدُبُرَ الصَّلَوَاتِ المَكْتُوبَاتِ) دعای نیمه‌ی آخر شب، و به دنبال نمازهای فرض.

و دبر الصلاة، جزء آخر نماز می‌باشد همچون عقب حیوان و عقب دیوار که جزئی از خود آن می‌باشد و گاهی مراد از آن، پس از اتمام نماز می‌باشد. که بر این معنا این فرموده‌ی رسول اللهﷺ‬ دلالت دارد ([475]): (تُسَبِّحُونَ، وَتُكَبِّرُونَ، وَتَحْمَدُونَ، دُبُرَ كُلِّ صَلَاةٍ ثَلَاثًا وَثَلَاثِينَ مَرَّةً) پس از هر نماز 33 بار سبحان الله، الله اکبر و الحمدلله بگویید. که در اینجا مراد از دبر و عقب نماز، پس از فراغ از نماز می‌باشد. و این نظیر  انقضاء اجل تعین شده می‌باشد. بنابراین گاهی مراد از لفظ «دبر» زمانی است که نمازگزار از نماز فارغ می‌گردد و گاهی مراد از آن انتهای نماز می‌باشد.

 خاتمه نماز، سلام دادن:

پس از این نماز با سلام، که به عنوان تحلیل برای نماز قرار گرفته، خاتمه می‌یابد و نماز گزار با آن از نماز خارج می‌شود، همانطور که با تحلیل حج (تراشیدن سر) از حج خارج می‌شود و مناسک آن را به پایان می‌رساند. و در واقع این تحلیل دعای سلامتی - که اصل خیر و اساس آن می‌باشد - از جانب امام بر کسانی که پشت سر وی هستند، می‌باشد. از اینرو برای کسانی که در پشت سر امام قرار دارند، مشروع شده که از نماز با تحلیلی همچون تحلیل امام خارج شوند، که در آن دعایی برای امام و سایر نمازگزاران همراه وی می‌باشد. و این سلام برای هر نمازگزاری، گرچه به تنهایی نماز گزارد، مشروع گردیده است. و از این تحلیل، تحلیل نیکوتری برای نماز نیست همانطور که برای تحریم نماز، تحریمی نیکوتر و زیباتر از تکبیر نیست. از اینرو تحریم نماز، اظهار بزرگواری الله متعال می‌باشد که اثبات کننده‌ی جمیع کمال برای الله متعال و تنزیه حق از هر عیب و نقص و منفرد بودن حق سبحانه و تعالی در آن و تعظیم وتجلیل الله متعال می‌باشد. پس تکبیر متضمن تفاصیل افعال و اقوال و احوال و هیئات نماز می‌باشد. از اینرو از اول تا آخر نماز تفصیل مضمون «الله اکبر» می‌باشد. و چه تحریمی نیکوتر از این تحریم که متضمن اخلاص و توحید است، می‌باشد؟

و این تحلیل از جانب نمازگزار متضمن احسان به برادران مومنش می‌باشد. بنابراین نماز با اخلاص شروع شده و با احسان نیز خاتمه یافت.

 رد بر ادله‌ی قائلین به مخفف گزاردن نماز:

قائلین به تکمیل نماز می‌گویند: نماز بر این طریق و ترتیب وضع شده است؛ به گونه‌ای که ممکن نیست، آنچه را که از مقاصد نماز ذکر کردیم، با وجودیکه تنها جزئی از قدر و منزلت و حقیقت نماز بود، حاصل شود مگر با اتمام و اکمال و به آرامی و بدون شتاب گزاردن آن، همانطور که رسول اللهﷺ‬ انجام دادند. و محال است آنچه که ذکر کردیم با نمازی عجولانه و با شتاب و مخفف، که از شهوت امام و مامومین برخاسته، حاصل گردد. و هرکس بخواهد این نماز را بگزارد، چاره‌ای جز طولانی کردن آن ندارد. و نمازی که در آن حرج و مشقت باشد، همچون نماز مسافر و معذور، از آن استثنا می‌باشد.

اما استدلالتان به احادیثی که امر به ایجاز و اختصار می‌کند: براستی که بیان کردیم که درحقیقت، اختصار آنچیزی است که رسول اللهﷺ‬ آن را انجام دادند و تا زمانیکه فوت شدند، بر آن مداومت کردند و این عمل رسول اللهﷺ‬ می‌باشد که بیانگر اختصار است، و تعریف اختصار به غیر آن، جایز نیست.

اما اینکه رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح، معوذتین را تلاوت کردند، تنها در سفر بوده، همانطور که در حدیث بدان تصریح شده است. و براستی که برای مسافر مباح و یا واجب گشته که نماز را به سبب مشقت سفر، قصر کند و برای وی تخفیف در ارکان نماز مباح گشته است. پس چرا به قرائت و تلاوت رسول اللهﷺ‬ در حَضَر که در نماز صبح صد آیه می‌خواندند، عمل نمی‌کنید؟

اما اینکه رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح سوره‌ی تکویر را تلاوت کردند، اگر در سفر بوده که برای شما دلیلی در آن نیست و اگر در حضر بوده، کسی که این مساله را از رسول اللهﷺ‬ روایت کرده، همان کسی است که روایت کرده که آنحضرتﷺ‬ در نماز صبح شصت تا صد آیه را تلاوت می‌کردند. و روایت کرده که در نماز صبح سوره‌ی «ق» و مانند آن را قرائت می‌کردند. و گاهی که رسول اللهﷺ‬ به نماز می‌ایستادند و اراده‌ی طولانی کردن آن را داشتند، اگر عارضه ای همچون گریه‌ی کودک و مانند آن پیش می‌آمد، در نماز تخفیف قائل می‌شدند. (و چه بسا که تلاوت سوره‌ی تکویر بدین سبب بوده است).

اما حدیثی که بدین اشاره دارد که رسول اللهﷺ‬ در رکوع و سجده سه بار تسبیح می‌گفتند، ثابت نمی‌باشد، و بلکه احادیث صحیح بر خلاف آن می‌باشد و السعدی که راوی حدیث می‌باشد، مجهول بوده و حال وی شناخته نشده است. و براستی که انسt گفت: عمر بن عبدالعزیز شبیه‌ترین مردم در نماز به رسول اللهﷺ‬ بود درحالیکه مقدار رکوع و سجده اش، حدود ده تسبیح بود. و اگر روایت سعدی از پدر یا عمویش ثابت شود، انسt در این موضوع از وی داناتر می‌باشد. و براستی که علم کسی که ده سال همراه رسول اللهﷺ‬ بوده کجا و علم کسی که جز یک یا چند نماز همراه رسول اللهﷺ‬ بوده، کجا؟

و براستی که عموی این سعدی یا پدرش از جمله‌ی مشاهیر صحابه نبوده که مداومت و ملازمت وی با رسول اللهﷺ‬ همچون ملازمت انس و براء بن عازب و ابوسعید خدری و عبدالله بن عمر و زید بن ثابت y و غیر این‌ها از صحابه که صفت نماز رسول اللهﷺ‬ و اندازه‌ی آن را ذکر کرده‌اند، باشد. و چگونه رسول اللهﷺ‬ بعد از رکوع به گونه‌ای می‌ایستادند که گمان می‌شد، فراموش کردند که به سجده بروند، درحالیکه در رکوع سه تسبیح می‌گفتند؟! که در این حالت قیام پس از رکوع را چندین برابر رکوع و همچنین نشستن بین دو سجده را چندین برابر سجده قرار می‌دادند به گونه‌ای که گمان می‌شد که به اشتباه افتاده‌اند. درحالیکه شکی نیست که رکوع و سجده‌ی رسول اللهﷺ‬ متناسب با قیام آنحضرتﷺ‬ بعد از رکوع و نشستن بین دو سجده شان متناسب با سجده بوده است، تا اینکه شما اطاله‌ی این دو رکن را مکروه دانسته و عده‌ای از شما غلو کرده و نماز را با طولانی کردن رکوع و سجده باطل می‌دانند در حالیکه براء بن عازبt شاهد تناسب رکوع و سجده‌ی رسول اللهﷺ‬ با قیام شان بوده است و در اینصورت محال است که مقدار آن به اندازه سه تسبیح بوده باشد و شاید که یک دفعه آن را به سبب عارضه‌ای، خفیف گزاردند و همان را عموی سعدی یا پدرش دیده و از آن خبر داده است.

و رسول اللهﷺ‬ اینگونه حکم کردند که طول نماز انسان از فهم و فقه او می‌باشد و این حکم سزاوارتر از آنست که به قلت فهم و فقه تخفیف دهنده‌ی نماز حکم شود. و حکم رسول اللهﷺ‬ همان حکم حق است و آنچه که مخالف با آن باشد، حکمی باطل و جائر می‌باشد. مسلم در صحیحش ([476]) از عمار بن یاسرt روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنَّ طُولَ صَلَاةِ الرَّجُلِ، وَقِصَرَ خُطْبَتِهِ، مَئِنَّةٌ مِنْ فِقْهِهِ، فَأَطِيلُوا الصَّلَاةَ، وَاقْصُرُوا الْخُطْبَةَ) براستی که طول نماز انسان و کوتاه کردن خطبه، نشانه و علامت فقه وی می‌باشد، پس نماز را طولانی بگزارید و خطبه را کوتاه کنید.

و در نزد دزدان نماز، عجله کردن در آن از علامات فقه می‌باشد و در نزد آن‌ها هرگاه شخصی از ارکان و سجده و رکوع نماز دزدی کند، این دزدی وی علامت برتری و فقه وی می‌باشد. و در صحیح ابن حبان و سنن نسائی([477]) از عبدالله بن ابی اوفی روایت است که گفت: رسول اللهﷺ‬ بسیار ذکر می‌کردند و به ندرت پیش می‌آمد که کلامی بگویند که در آن فایده‌ای نباشد و نماز را طولانی می‌گزاردند و خطبه را کوتاه می‌کردند و از اینکه که در کنار زنی ضعیف یا مسکینی راه رفته و نیازش را برطرف کند، تکبر نمی‌ورزیدند.

لذا این عمل رسول اللهﷺ‬، و آنهم کلام ایشان در مورد نمازی همچون جمعه که مردم برای آن گردهم می‌آیند، می‌باشد و رسول اللهﷺ‬ در نماز جمعه، سوره‌ی منافقون را به طور کامل تلاوت می‌کردند([478]). و هرگز حتی در یک جمعه هم به سه آیه آخر این دو سوره اکتفا نکردند. درحالیکه بسیاری از مردم سنن ایشان را تعطیل کرده و به آیات آخر این دو سوره اکتفا کرده و هرگز آن‌ها را به طور کامل تلاوت نمی‌کنند.

همچنین رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح روز جمعه، سوره‌ی ﴿الٓمٓ ١ تَنزِيلُ﴾ یا سجده و ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ﴾ را به طور کامل در دو رکعت تلاوت می‌کردند. با وجودیکه قرائت آنحضرت همراه با آرامش و تانی بود([479]). که بسیاری از ائمه جماعات این کیفیت را تعطیل کرده و بر یکی از دو سوره در هر رکعت کفایت می‌کنند. و بسیاری هم که هردو سوره را در دو رکعت تلاوت می‌کنند، با سرعت می‌خوانند درحالیکه اینگونه خواندن، بر امام مکروه است. و درحقیقت همه‌ی این‌ها فرار از روش رسول اللهﷺ‬ می‌باشد. به گونه‌ای که اگر حدیث صحیحی مخالف با آنچه که نسبت بدان الفت گرفته و عادت کرده‌اند، برایشان آورده شود، می‌گویند: این حدیث منسوخ و یا خلاف اجماع است. و ملاک و معیار و میزان در نسخ و یا مخالف بودن با اجماع، نزد آن‌ها مخالفت با اقوالشان می‌باشد. درحالیکه اگر احادیثی که بر تطویل و طولانی گزاردن نمازدلالت دارد، منسوخ باشند، قطعا اصحاب رسول اللهﷺ‬ بدان آگاه‌تر و داناتر بودند و بر کسی که به این احادیث عمل نمی‌کرد، بدان احادیث احتجاج نمی‌کردند و داناترین امت که خلفای راشدین می‌باشند، بدان عمل نمی‌کردند.

ازاینرو این صدیق امت و شیخ اسلامt است که نماز صبح را در حالی می‌گزارد که در آن سوره‌ی بقره را از اول تا آخر تلاوت می‌کند، با وجودیکه پشت سر وی، کهن سال و کوچک و نیازمند، می‌باشد، که به ایشان پس از نماز گفتند: نزدیک بود خورشید طلوع کند. پس فرمود: اگر خورشید طلوع می‌کرد، ما را غافل نمی‌یافت([480]). و منهج و روش خلیفه‌ی راشد، عمر بن خطابt در این مورد نیز گذشت که در نماز صبح سوره‌ی نحل یا یوسف یا هود یا یونس یا بنی اسرائیل و مانند آن‌ها از سوره‌های دیگر را تلاوت می‌کردند([481]). و حدیث عبدالله بن عمرt گذشت که رسول اللهﷺ‬ به تخفیف و کوتاه گزاردن نماز امر می‌کردند، درحالیکه بر ما با سوره‌ی صافات امامت می‌دانند.

بنابراین آنچرا که رسول اللهﷺ‬ انجام می‌دانند درحقیقت همان چیزی بود که بدان امر کردند. و حکایت ذکر و دعایی که رسول اللهﷺ‬ در رکن اعتدال پس از رکوع می‌گفتند، گذشت؛ به گونه‌ای که آنچنان آن را طولانی می‌کردند که مامومین گمان می‌کردند، آنحضرتﷺ‬ به اشتباه افتاده است. همچنین حدیث ابوسعیدt درباب نماز ظهر رسول اللهﷺ‬ گذشت که کیفیت آن به گونه‌ای بود که اگر کسی برای رفع حاجت به بقیع می‌رفت و پس از آن نزد اهلش رفته و وضو می‌گرفت و به مسجد می‌آمد، رسول اللهﷺ‬ را در رکعت اول نماز می‌یافت.

پروردگارا، چقدر عجیب است کسی که اقتدا به رسول اللهﷺ‬ را در این مساله حرام و یا مکروه می‌داند.

و ما می‌گوییم: هرگز اینگونه نیست، سوگند به کسی که محمد را به حق فرستاده است، اقتدا به رسول اللهﷺ‬ دراین مساله مورد رضایت الله متعال می‌باشد گرچه آن را ترک کند، کسی که آن را ترک می‌کند.

اما حدیث سعید بن عبدالرحمن بن ابی العمیاء و وارد شدن سهیل بن ابی امامه بر انس بن مالک که وی نمازی کوتاه، همچون نماز مسافرگزارده و پس از آن فرمود: براستی که این نماز همچون نماز رسول اللهﷺ‬ بود. در این حدیث ابن ابی العمیاء متفرد می‌باشد و این در حالی است که وی شبه مجهول است و همه‌ی احادیث صحیحی که از انسﷺ‬ روایت شده بر خلاف آن می‌باشد. لذا چگونه ممکن است که انس این کلام را گفته باشد در حالیکه وی می‌گوید: شبیه‌ترین کسی را که در نماز به رسول اللهﷺ‬ دیده است، عمر بن عبدالعزیز بوده که حدود ده تسبیح در رکوع و سجده می‌گفت؟! و خود نیز از کسانی است که قیامش پس از رکوع به گونه‌ای بود که دیگران گمان می‌کردند که وی دچار فراموشی شده و در بین دو سجده نیز اینچنین عمل می‌کرد؛ و می‌گفت: از اینکه نماز رسول اللهﷺ‬ را بر شما بگزارم، دریغ نمی‌ورزم و بر ضایع کردن نماز توسط مردم، گریه می‌کرد.

و آنچه از احادیث صریح و صحیح که گذشت در رد حدیث ابی العمیاء، کفایت می‌کند که نه در سند آن‌ها و نه در دلالتشان شبهه‌ای نیست. و درصورتی هم که حدیث ابی العمیاء صحیح باشد - درحالی که از صحت به دور است - واجب است که بر این حمل شود که آن نماز رسول اللهﷺ‬، سنت راتبه بوده است، همچون سنت صبح و مغرب و عشاء و تحیت المسجد و امثال این‌ها، نه اینکه این همان نمازی بوده که رسول اللهﷺ‬ دائما آن را بر اصحاب می‌گزاردند. و این همان تاویلی است که بطلان آن را از بین برده و سایر احادیث صحیح صریح، آن را بدین معنا بر می‌گرداند. زیرا هیچ شکی نیست که رسول اللهﷺ‬ سنت صبح را کوتاه می‌گزاردند، حتی که ام المومنین عایشهل با خود می‌گفتند ([482]): آیا رسول الله در نماز ام القرآن را تلاوت کردند؟. و رسول اللهﷺ‬ نماز را در سفر نیز کوتاه می‌کردند، حتی که گاهی در نماز صبح، معوذتین را تلاوت می‌کردند و هرگاه صدای گریه بچه ای را می‌شنیدند نیز نماز را کوتاه می‌کردند.

ازاینرو سنت آنست که هرجا رسول اللهﷺ‬ نماز را کوتاه گزاردند، آنجا تخفیف و خلاصه گزاردن نماز سنت است و هرجا که نماز را طولانی گزاردند، آنجا تطویل و طولانی گزاردن نماز سنت می‌باشد و در اغلب اوقات، متوسط گزاردن نماز سنت می‌باشد. بنابراین آنچه که انس آن را انکار کرد، شدت عملی است که شخص با وجود نیاز به خفیف گزاردن نماز، برخودش سخت گرفته و نماز را کوتاه نمی‌گرداند، که هیچ شکی نیست که چنین عملی خلاف سنت و روش رسول اللهﷺ‬ می‌باشد.

اما حدیث معاذt و اینکه رسول اللهﷺ‬ به وی فرمودند: (يَا مُعَاذُ، أَفَتَّانٌ أَنْتَ؟) که دزدان جز به این قسمت از حدیث چنگ نزده و در اول و آخر حدیث تامل نکرده‌اند.

پس قصه‌ی معاذt را گوش کن: از جابر بن عبداللهt روایت است که گفت([483]): مردی با دو شترآبکش درحالی که شب فرارسیده بود، آمده و معاذt را درحالی یافت که نماز عشاء را می‌گزارد. وی شترش را خوابانده و به سوی معاذt رفت. معاذt سوره‌ی بقره یا نساء را تلاوت می‌کرد که آن مرد نمازش را کوتاه گزارد و رفت و چون آگاه شد که معاذt از وی بدگویی کرده، نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و از وی شکایت کرد. که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (يَا مُعَاذُ، أَفَتَّانٌ أَنْتَ؟) او (أَفَاتِنٌ) ای معاذ مردم را به فتنه می‌افکنی یا اینکه فرمودند: فتنه می‌انگیزی. و سه بار این سخن را تکرار کردند و سپس فرمودند: (فَلَوْلاَ صَلَّيْتَ بِسَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ، وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى، فَإِنَّهُ يُصَلِّي وَرَاءَكَ الكَبِيرُ وَالضَّعِيفُ وَذُو الحَاجَةِ) پس چرا سوره‌های ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ﴾، ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾، ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١﴾، را در نماز نخواندی. براستی که در عقب تو پیرمرد و ضعیف و نیازمند نماز می‌گزارد.

و در مسند امام احمد([484]) از انس بن مالکt روایت است که گفت: معاذبن جبلt قومش را امامت می‌داد. حرام درحالیکه قصد آب دادن نخلش را داشت، به مسجد داخل شد تا همراه دیگران نماز بخواند. وقتی که دید معاذ، نماز را طولانی کرد، نمازش را کوتاه گزارد و به نخلش ملحق شد تا آن را آبیاری کند. وقتیکه معاذt نماز را به پایان رساند، این مساله برای وی ذکر شد که فرمود: براستی که وی منافق است، آیا نماز را به سبب آبیاری نخلش رها می‌کند؟ انس می‌گوید: پس حرام نزد رسول اللهﷺ‬ آمد در حالیکه معاذt نزد ایشان بود و گفت: ای پیامبر خدا، من اراده‌ی آبیاری نخلم را داشتم که وارد مسجد شدم تا همراه مردم نماز بگزارم. وقتی که معاذ نماز را طولانی کرد، نمازم را کوتاه گزاردم و به نخلم پیوستم که وی گمان کرده که من منافق هستم. سپس رسول اللهﷺ‬ به معاذt روی آورده و فرمودند: (أَفَتَّانٌ أَنْتَ، أَفَتَّانٌ أَنْتَ، لَا تُطَوِّلْ بِهِمْ، اقْرَأْ: بِسَبِّحْ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَنَحْوِهِمَا) مردم را در فتنه می‌افکنی، مردم را در فتنه می‌افکنی، نماز را بر آن‌ها طولانی مکن، در نماز سوره‌های ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾، ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾ و امثال آن‌ها را بخوان.

و از معاذ بن رفاعه انصاری از سلیم - مردی از بنی سلمه - روایت است([485]) که وی نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و گفت: یا رسول الله، معاذ بن جبلt بعد از اینکه ما می‌خوابیم نزد ما آمده و درحالیکه ما در روز مشغول کارهایمان هستیم، برای نماز ندا می‌دهد که به سویش خارج می‌شویم و نماز را بر ما طولانی می‌گزارد. پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (يَا مُعَاذُ بْنَ جَبَلٍ، لَا تَكُنْ فَتَّانًا، إِمَّا أَنْ تُصَلِّيَ مَعِي، وَإِمَّا أَنْ تُخَفِّفَ عَلَى قَوْمِكَ) ای معاذ از جمله بیزارکنندگان مباش. یا همراه من نماز بگزار و یا نماز را بر قومت کوتاه بگزار. سپس فرمودند: (يَا سُلَيْمُ، مَاذَا مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ؟) ای سلیم، چه مقدار از قرآن همراه توست؟ گفت: براستی که از الله متعال بهشت را می‌طلبم و از آتش جهنم به او پناه می‌برم. به خدا سوگند، از زمزمه‌ی شما و معاذ و آنچه که با آن الله متعال را در نمازمی خوانید، چیزی نمی‌دانم و توانایی مناجاتی همچون مناجات شما و معاذ را ندارم. پس رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (وَهَلْ تَصِيرُ دَنْدَنَتِي، وَدَنْدَنَةُ مُعَاذٍ إِلَّا أَنْ نَسْأَلَ اللهَ الْجَنَّةَ، وَنَعُوذَ بِهِ مِنَ النَّارِ) آیا زمزمه من و معاذ را جز این می‌دانی که ما هم از الله متعال بهشت را می‌خواهیم و از آتش جهنم به او پناه می‌جوییم.

اگر در جواب گفته شود: امام احمد از بریده روایت کرده که گفت([486]): معاذ بن جبلﷺ‬ نماز عشاء را بر یارانش درحالی می‌خواند که در آن ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ را تلاوت می‌کرد. شخصی قبل از اینکه معاذt از نماز فارغ شود، برخاسته و نماز گزارد و رفت و این مساله موجب شد تا معاذt سخن تندی در مورد وی بگوید. آن شخص برای عذر خواهی نزد رسول اللهﷺ‬ آمده و گفت: من در نخلستانم کار می‌کنم و بر آب آن می‌ترسم. پس رسول اللهﷺ‬ به معاذt فرمودند: (صَلِّ بِـ ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾ وَنَحْوِهَا مِنَ السُّوَرِ) با تلاوت سوره‌ی ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾ و مانند آن از دیگر سوره‌ها نماز بگزار.

این اعتراض اینگونه جواب داده شده: که قصه‌ی معاذt تکرار شده و در واقع یک قصه می‌باشد و این جواب در نهایت دوری از صواب می‌باشد. چرا که معاذt بسیار فقیه‌تر از آن بود که رسول اللهﷺ‬ وی را از چیزی نهی کند و باز وی بدان عمل، بازگردد. بهتر از این جواب آن بود که بگویند: وی در رکعت اول سوره‌ی «البقرة» و در رکعت دوم سوره‌ی ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ را خوانده است و کسانی که همراه وی در رکعت اول بودند، گفتند که در نماز سوره‌ی بقره را خوانده است و برخی که قرائت وی را در رکعت دوم شنیدند، گفتند: که وی سوره‌ی ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ را تلاوت کرده است. آنچه که در صحیحین آمده، آنست که وی در نماز سوره‌ی بقره را تلاوت کرده است و برخی از راویان شک کرده و گفته‌اند که سوره‌ی بقره و نساء را تلاوت کرده است و قصه‌ی قرائت ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ توسط معاذt در صحیحین ذکر نشده و آنچه که در صحیح آمده است، نسبت بدان سزاوارتر می‌باشد و براستی که جابرt حدیث را حفظ کرده و گفته است: معاذt همراه رسول اللهﷺ‬ نماز عشاء را می‌گزارد و سپس به سوی قومش آمده و بر آن‌ها امامت می‌داد و سوره‌ی بقره را آغاز می‌کرد و قصه را ذکر می‌کند. و این جابرt است که خبر داده که معاذt یک بار این عمل را انجام داده است و سوره‌ی بقره را خوانده است و شکی در آن ندارد. و بر صحت این حدیث که صحیحن نیز آن را تخریج کرده‌اند، اتفاق می‌باشد. والله اعلم.

 تعمق و شدت عملی که از آن نهی شده است:

بنابراین واضح گردید که تعمق و زیاده روی و شدت عملی که رسول اللهﷺ‬ از آن نهی کردند، همان بوده که با روش آنحضرتﷺ‬ و اصحاب گرامی ایشان و آنچه که آن‌ها برآن بودند، مخالف بوده است. و نشان می‌دهد که موافقت با رسول اللهﷺ‬ و خلفای راشدین y پس از ایشان، درعملکردی که داشتند، محض متابعت و پیروی می‌باشد، گرچه نسبت بدان اباورزیده و جهل داشته باشد، هرآنکه جهل داشته باشد.

ازاینرو تعمق و زیاده روی و افراط عبارت است از مخالفت با آنچه که رسول اللهﷺ‬ با آن آمده و تجاوز و غلو کردن در آن؛ که در مقابلش ضایع کردن و تفریط در آن و کوتاه سازی و کاستن از آن می‌باشد؛ که در واقع هردو خطا و گمراهی و ضلالت و انحراف از راه مستقیم و منهج و راه و روش استوار و پایدار می‌باشد. و دین الله متعال بین غلو کننده‌ی در آن و ترک کننده و گریزان از آن می‌باشد.

علی بن ابی طالبt می‌گوید([487]): بهترین مردم کسانی‌اند که بر اسلوب و روش میانه باشند، چرا که غلو کننده به سوی آن‌ها باز می‌گردد و آنکه از پس می‌رود و دنباله رو می‌باشد بدانها ملحق می‌گردد.

ابن عایشه می‌گوید: هیچ امری نیست که الله متعال بدان امر کند مگر اینکه شیطان در آن به دو صورت وسوسه می‌کند، یا به سوی غلو کردن آن و یا به سوی تقصیر و کوتاهی و کاستن از آن می‌خواند. و برخی از سلف می‌گویند: دین الله متعال بین غلو کننده‌ی در آن و ترک کننده و گریزان از آن می‌باشد. براستی که الله متعال در مواضع بسیاری از کتابش، اهل وسط و میانه را که در بین این دو گروه منحرف می‌باشند، مورد مدح قرار داده است. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧﴾ [الفرقان: 67] و كسانيند كه به هنگام خرج كردن (مال براي خود و خانواده) نه زياده روي مي‌كنند و نه سختگيري، و بلكه در ميان اين دو (يعني اسراف وبخل، حد) ميانه روي واعتدال را رعايت مي‌كنند. و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا ٢٩﴾ [الإسراء: 29] دست خود را بر گردن خويش بسته مدار (و از كمك به ديگران خودداري مكن و بخيل مباش،) و آن را فوق العاده گشاده مساز (و بذل و بخشش بي‌حساب مكن و اسراف مورز، بدان گونه) كه سبب شود از كار بماني و مورد ملامت (اين و آن) قرار گيري و لخت و غمناك گردي. و می‌فرماید: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا ٢٦﴾ [الإسراء: 26] حق خويشاوند را (از قبيل: صله رحم و نيكوئي و مودّت و محبّت)، و حق مستمند و وامانده در راه را (از قبيل: زكات و صدقه و احسان)، بپرداز، و به هيچ وجه زیاده روی مكن.

بنابراین منع خویشاوند و مستمند و در راه مانده از حقشان انحرافی است که به سوی بخل ورزیدن، و تبذیر و اسراف در حق آن‌ها انحرافی در بذل و بخشش بدانها می‌باشد؛ درحالیکه رضایت الله متعال در میان این دو قرار دارد. براین اساس است که این امت، میانه رو‌ترین امت‌ها قرار گرفته است و قبله‌ی آن وسط‌ترین قبله‌ها در میان دو قبله‌ی منحرف می‌باشد. و آنچه که وسط است از طرفین مورد حمایت قرار می‌گیرد، اما آنچه که در اطراف است، بیشتر در معرض نفوذ می‌باشد، همانطور که شاعر می‌گوید: او در وسط حمایت شده بود تا اینکه حوادث وی را در بر گرفت و او که در وسط بود همچون اطراف گردید.

اما در مورد این کلامشان که: محبت صحابه نسبت به رسول اللهﷺ‬ و صوت و قرائت ایشان، آنان را وا می‌داشت تا در برابر اطاله‌ی نماز توسط رسول اللهﷺ‬ شکیبایی و بردباری کنند، به گونه‌ای که هیچ مشقتی را احساس نمی‌کردند.

 باید گفت: سوگند به الله متعال که حالت صحابه نسبت به رسول اللهﷺ‬ اینگونه بوده است و بلکه حب ایشان نسبت به رسول اللهﷺ‬، آن‌ها را وا می‌داشت که جان و مال خود را در پیشگاه او تقدیم کنند. و با جان خود از جان مبارک ایشان حفاظت کنند و بر این اساس بود که در جلوی ایشان به سوی مرگ پیش می‌رفتند و جانشان را در راه رضای محبوب تقدیم می‌کردند. و به الله سوگند این شان و منزلت کسانی است که پس از رسول اللهﷺ‬ تا روز قیامت از آنحضرتﷺ‬ پیروی می‌کنند به گونه‌ای که در راه متابعت از سنت‌های گوهر بارش به ملامت هیچ ملامت کننده‌ای توجه نمی‌کنند و سرزنش سرزنش کنندگان، آن‌ها را از عمل به سنت هایش باز نمی‌دارد. بنابراین در متابعت و پیروی و سِیر کردن در مسیر حق با روش و هدایت رسول اللهﷺ‬، ملامت هر ملامت کننده‌ای و طعن هر طعنه زننده ای و دشمنی هر جاهلی را به دوش می‌کشند. و کسانی که در برابر سنت مبارک و اطهرش به آراء افراد راضی شده و بدان تمسک جسته و از آن روی نمی‌گردانند و نصوص کتاب و سنت را بدان عرضه می‌کنند - پادشاه را به سپاه عرضه می‌کنند - درواقع آنچه که از قرآن و سنت موافق با آراء افراد بود، قبول کرده و آنچرا که مخالف با آن‌ها باشد، با انواع تاویل و با ملاطفت و آرامی رد می‌کنند، بدین گونه که یک بار می‌گویند: عمل به ظاهر این نص متروک می‌باشد و باری می‌گویند: کسی را که بدان قائل باشد، نمی‌شناسند و بار دیگر می‌گویند: آن منسوخ است و گاهی می‌گویند: کسانی که از آن‌ها اتباع می‌کنیم، نسبت به ما در این موضوع، داناتر و آگاه‌تر می‌باشند. و بدین وسیله (به گمانش) در نزد وی دلیل صحیحی در آنچه که با آن مخالفت کرده که اقتضای مخالفت را دارد، می‌باشد.

از اینرو پیروان رسول اللهﷺ‬ در مجاهده‌ی با این فرق، همیشه در میدان حاضر بوده و پیرامون پیروی کردن از سنت‌های گهربار آنحضرتﷺ‬ حرکت کرده، وگرچه شخصیت بزرگوار ایشان از جلوی چشمانشان غایب بوده، درحقیقت با چشمانشان هدایت مستقیمی را که رسول اللهﷺ‬ بر آن بودند، مشاهده کردند.

 سیاق نماز رسول الله:

پس از این سیاق نماز رسول اللهﷺ‬ را به گونه‌ای که گویا به چشم مشاهده می‌کنی، از ابتدای روی آوردن به قبله و گفتن تکبیر تا سلام دادن آنحضرتﷺ‬ از نماز، را بیان می‌کنیم. پس از آن هرآنچه را که می‌خواهی برای خود اختیار کن:

  

 قیام و قرائت رسول اللهﷺ‬ در نماز:

هرگاه رسول اللهﷺ‬ برای نماز برمی خاست، رو به قبله کرده و در جایگاه نمازشان ایستاده و سپس دستان مبارک را تا برابر نرمه گوشهایشان بلند می‌کردند([488]). درحالیکه انگشتان رو به قبله و باز بودند و در این حالت «الله أكبر» می‌گفتند. و قبل از گفتن تکبیر، هرگز این جملات را تکرار نمی‌کردند که: نیت کردم که چهار رکعت نماز فرض بخوانم، و خالصانه برای الله متعال به قبله روی آوردم و امام هستم. و حتی یک جمله از مجموع این جملات از اول تا آخر نماز رسول اللهﷺ‬ نبوده است. و اصحاب بزرگوار آنحضرتﷺ‬، حرکات و سکنات و هیئت نماز رسول اللهﷺ‬ را از ایشان نقل کرده‌اند، حتی که پراکندگی ریش مبارکشان در نماز را ذکر کرده‌اند و حتی اینکه یک بار رسول اللهﷺ‬ در نماز نوه دخترش (زینب) را حمل کردند، را نقل کرده و آن را رها نکردند، با این وجود چگونه ممکن است که همه‌ی آن‌ها اتفاق کرده و این (نیت زبانی) را ترک کرده باشند که در واقع شعار ورود به نماز می‌باشد؟

به خدا سوگند، اگر چیزی از این اقوال از رسول اللهﷺ‬ ثابت می‌بود، قطعا اولین کسانی که به حضرتشﷺ‬ اقتدا می‌کردند و به عمل بدان مبادرت می‌ورزید، ما بودیم.

پس از گفتن تکبیر، دست چپ را با دست راست گرفته و آن را در بالای مفصل دست چپ قرار داده و دست‌ها را بر روی سینه([489]) قرار می‌دادند و سپس این دعا را می‌خواندند([490]): (اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ، كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِي مِنَ الخَطَايَا كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْيَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ خَطَايَايَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالبَرَدِ) پروردگارا، ميان من و گناهانم فاصله بيانداز همانطور كه ميان مشرق و مغرب فاصله انداختي. پروردگارا، همچنانكه پارچه سفيد، از پليدي و چرك، پاك و صاف مي‌گردد، گناهانم را پاك و صاف بگردان. پروردگارا، گناهانم را به وسيله آب، يخ و تگرگ بشوي و پاك گردان.

و گاهی این دعا را می‌خواندند([491]): (وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا، وَمَا أَنَا مِنَ [ص:535] الْمُشْرِكِينَ، إِنَّ صَلَاتِي، وَنُسُكِي، وَمَحْيَايَ، وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، لَا شَرِيكَ لَهُ، وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، اللهُمَّ أَنْتَ الْمَلِكُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَنْتَ رَبِّي، وَأَنَا عَبْدُكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِي، وَاعْتَرَفْتُ بِذَنْبِي، فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي جَمِيعًا، إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، وَاهْدِنِي لِأَحْسَنِ الْأَخْلَاقِ لَا يَهْدِي لِأَحْسَنِهَا إِلَّا أَنْتَ، وَاصْرِفْ عَنِّي سَيِّئَهَا لَا يَصْرِفُ عَنِّي سَيِّئَهَا إِلَّا أَنْتَ، لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ وَالْخَيْرُ كُلُّهُ فِي يَدَيْكَ، وَالشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ، أَنَا بِكَ وَإِلَيْكَ، تَبَارَكْتَ وَتَعَالَيْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ) رو به سوي کسي کردم که آفريننده آسمانها و زمين است، در حالي که حقگرا و (مسلمانم) و از مشرکان نيستم. همانا نماز، عبادت، زندگي و مرگم براي خداوند جهانيان است که شريکي ندارد. بدين چيز امر شده ام و من اولين مسلمانانم. پروردگارا، پادشاه تويي. معبود به حقی جز تو نيست (پاک و منزهي و به ستايشت مشغولم) تو پروردگار مني و من بنده توأم. بر خود ستم کردم و به گناهم اعتراف دارم. پس تمامي گناهانم را بيامرز که آمرزنده‌ای جز تو نيست. مرا به بهترين اخلاق هدايت کن که جز تو کسي ديگر بدان هدايتگر نمی‌باشد. و اخلاق بد را از من دور گردان که کسي جز تو دور کننده‌ی آن نیست. لبيک مي‌گويم و مطيع فرمانت هستم. همه نيکي‌ها در دستان توست و بدي به تو نميرسد. (هدايت شونده آن کس است که تو هدايت کرده‌اي). از توام و به سوي تو باز مي‌گردم. مبارک و بلند مرتبه‌اي، از تو طلب آمرزش ميکنم و به سوي تو بازگشته و توبه می‌کنم.

لیکن این دعا تنها در نماز شب از رسول اللهﷺ‬ حفظ گشته است. وگاهی می‌گفتند([492]): (اَللهُ أَكْبَرُ كَبِيرًا، اَللهُ أَكْبَرُ كَبِيرًا، اَللهُ أَكْبَرُ كَبِيرًا، الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيرًا، الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيرًا، الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيرًا، سُبْحَانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا، سُبْحَانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا، سُبْحَانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا).

و گاهی می‌گفتند([493]): (اللَّهُمَّ رَبَّ جِبْرَائِيْلَ، وَمِيْكَائِيْلَ، وَإِسْرَافِيْلَ فَاطِرَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ، أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادَكَ فَيْمَا كَانُوْا فِيْهِ يَخْتَلِفُوْنَ، اهْدِنِيْ لِمَا اخْتُلِفَ فِيْهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِكَ، إِنَّكَ تَهْدِيْ مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيْمٍ) خداوندا، اي پروردگار جبرئيل و ميکائل و اسرافيل، اي آفريننده آسمانها و زمين، اي آگاه به نهان و آشکار، تو ميان بندگانت در آنچه اختلاف مي‌ورزيدند قضاوت مي‌کني، در آنچه مورد اختلاف هست مرا با اذن خود به حق و راستي هدايت کن. همانا هر که را بخواهي به راه راست هدايت مي‌کني([494]).

سپس (أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ) می‌گفتند و گـاهی به جـای آن می‌گفتند: (أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ مِنْ نَفْخِهِ وَهَمْزِهِ وَنَفْثِهِ) ازشیطان رانده شده به الله متعال پناه می‌برم، از کبر و غرور وشعر و سحر و جنون و دیوانگی اش. و گاهی می‌گفتند: (اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، مِنْ هَمْزِهِ، وَنَفْخِهِ، وَنَفْثِهِ) پروردگارا به تو پنا می‌برم از شر شیطان رانده شده، از جنون و کبر و شعرش([495]).

پس از این، فاتحة الکتاب (سوره‌ی فاتحه) را تلاوت می‌کردند که اگر نماز جهری بود، (همچون مغرب و عشاء و صبح) صحابه قرائت آنحضرتﷺ‬ را می‌شنیدند درحالیکه قرائت جهری «بسم الله الرحمن الرحیم» را نمی‌شنیدند. ازاینرو پروردگارش داناتر است که آیا آن را قرائت می‌کردند یا نه؟ و قرائت را آیه به آیه قطع می‌کردند، بدین گونه که پس از تلاوت ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ وقف کرده و سپس ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾ را آغاز می‌کردند و دوباره وقف می‌کردند و سپس ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ را آغاز می‌کردند و به آرامی و ترتیل تلاوت می‌کردند، الرحمن را می‌کشیدند و الرحیم را نیز همچنین. و ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ را با «الف» می‌خواندند و هرگاه سوره را تمام می‌کردند به جهر، «آمین» گفته و مد آن را می‌کشیدند. و کسانی که پشت سر آن آنحضرتﷺ‬ نماز می‌گزاردند، نیز به جهر آمین می‌گفتند، طوری که مسجد می‌لرزید ([496]).

و راوی از آنحضرتﷺ‬ مختلف روایت کرده است: که آیا رسول اللهﷺ‬ بین فاتحه و قرائت سوره‌ی بعد از آن سکوت می‌کردند و یا اینکه سکوت اندکی پس از کل قرائت در قیام داشتند؟ پس یونس از حسن از سمره روایت کرده که گفت: دو سکوت از رسول اللهﷺ‬ را حفظ کرده ام، سکوتی در هنگام تکبیر گفتن در ابتدای نماز تا شروع قرائت و سکوتی دیگر در هنگام فراغت از قرائت فاتحه و سوره، قبل از رکوع. که ابی بن کعب، سمره را در این مساله تصدیق کرده و اشعث حمرانی از حسن روایت می‌کند که با یونس موافق می‌باشد و می‌گوید: سکوتی در هنگام استفتاح و سکوتی در هنگام فراغت از کل قرائت در قیام بود ([497]).

قتاده با هر دو مخالفت کرده و از حسن روایت می‌کند که گفت: سمره بن جندب و عمران بن حصین م با هم مذاکره می‌کردند که سمره گفت که وی از رسول اللهﷺ‬ دو سکوت را حفظ کرده است، سکوتی پس از تکبیر گفتن و سکوتی به هنگام فراغت از ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾. درحالیکه سمرهt این را از پیامبرﷺ‬ حفظ کرده بود، عمران آن را بر وی انکار کرد؛ پس نامه‌ای در این مورد به ابی بن کعبt نوشتند که در پاسخ، ابی بن کعبt گفت: سمره به درستی حفظ کرده است ([498]).

همچنین قتاده از حسن از سمره روایت می‌کند که گفت: دو سکوت از رسول اللهﷺ‬ حفظ کرده ام، سکوتی به هنگام ورود به نماز و سکوتی به هنگام فراغت از قرائت. سپس گفت که این سکوت پس از قرائت ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾ بود([499]).

درحقیقت احادیث متفقند که رسول اللهﷺ‬ در نماز تنها دو سکوت داشتند، یکی سکوتی که برای استفتاح بوده و دیگری که در آن اختلاف می‌باشد که قتاده معتقد است که آن سکوت پس از قرائت فاتحه بوده و سمرهt با وی مخالفت کرده و با وجودیکه در قولی با وی هم رای است، می‌گوید: سکوتی پس از فراغت از قرائت فاتحه و سوره بوده است که در این مورد یونس و اشعث با وی همراه می‌باشند و همین روایت در بین دو روایت ارجح می‌باشد. والله اعلم.

به طور کلی از رسول اللهﷺ‬، چه با اسناد صحیح و چه ضعیف، نقل نشده که آنحضرتﷺ‬ پس از قرائت فاتحه سکوت کرده‌اند تا اینکه مامومینی که پشت سر ایشان هستند، فاتحه را بخوانند و در مورد سکوت رسول اللهﷺ‬ در این محل جز این حدیث مختلف فیه روایتی نیست، همانطور که مشاهده کردی. و اگر در این محل رسول اللهﷺ‬ سکوتی طولانی می‌کردند، به گونه‌ای که قرائت فاتحه در آن میسر بود، قطعا این مساله بر صحابه پوشیده نمی‌ماند، و قطعا معرفت و دانش صحابه نسبت به رسول اللهﷺ‬ و نقل از ایشان مهمتر از سکوت افتتاح می‌باشد([500]).

پس از این رسول اللهﷺ‬ سوره‌ای طولانی و گاهی کوتاه و گاهی سوره‌ای متوسط تلاوت می‌کردند، همانطور که احادیث در این مورد گذشت. و اینگونه نبوده که قرائت سوره‌ای را از وسط و یا آخر آن آغاز کنند، بلکه از ابتدای سوره شروع به تلاوت می‌کردند، که گاهی سوره را تکمیل می‌کردند - که اغلب مواقع اینگونه بوده است - و گاهی مقداری از آن را در رکعت اول و باقی سوره را در رکعت دوم می‌خواندند و هیچ کس از ایشان روایت نکرده که فقط آیه‌ای از یک سوره را تلاوت کرده باشند یا اینکه آخر سوره‌ای را خوانده باشند، مگر در نماز سنت صبح؛ چرا که رسول اللهﷺ‬ سنت صبح را با این دو آیه می‌خواندند: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦﴾([501]) [البقرة: 136] و ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤﴾([502]) [آل عمران: 64]. وگاهی سوره‌ای را به طور کامل  در نماز می‌خواندند، همچون اینکه ام المومنین عایشهل می‌فرمایند: رسول اللهﷺ‬ در نماز مغرب سوره‌ی اعراف را تلاوت کردند که آن را در دو رکعت تقسیم کردند. و گاهی سوره‌ای را که در رکعت اول خوانده بودند، آن را در رکعت دوم تکرار می‌کردند، همچون آنکه رسول اللهﷺ‬ ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ﴾ را درهر دو رکعت نمازصبح تلاوت کردند([503]). و گاهی دو سوره را در یک رکعت تلاوت می‌کردند، ابن مسعودt مي‌گويد: شخصي، نزد من آمد و گفت: ديشب، در يك ركعت، همه سوره‌هاي مفصل (از سوره ق تا آخر قرآن) را تلاوت كردم. ابن مسعودt گفت: آيا قرآن را مانند شعر، تند و با عجله خواندي؟ من سوره‌هايي را كه شبيه هم هستند و رسول اللهﷺ‬ هر دوتاي آن‌ها را، در يك ركعت تلاوت مي‌كرد، خوب مي‌دانم. سپس، ابن مسعودt بيست سوره از سوره‌هاي مفصل را نام برد و فرمود: هر دو سوره را در يك ركعت بخوان ([504]).

رسول اللهﷺ‬ قرائت را در نماز صبح نسبت به سایر نمازها بلند و طولانی می‌کردند به گونه‌ای که کوتاه‌ترین سوره‌ای که از آنحضرتﷺ‬ در نماز صبح روایت شده، آنست که در حضر سوره‌ی «ق» و امثال آن را می‌خواندند. و در نماز صبح و دو رکعت اول نماز مغرب و عشاء قرائت را بلند و به جهر می‌خواندند و در سایر نماز‌ها قرائتشان سری و نهانی بود. که گاهی در قرائت سری، آیه‌ای را به گوش صحابه می‌رساندند و در نماز صبح روز جمعه سوره‌ی ﴿الٓمٓ ١ تَنزِيلُ﴾ و ﴿هَلۡ أَتَىٰ﴾ را به طور کامل تلاوت می‌کردند و به یکی از این دو سوره و یا مقداری از آن و مقداری از این اکتفا نمی‌کردند و در نماز جمعه سوره‌ی «الجمعة» و «المنافقون» را به طور کامل تلاوت می‌کردند و بر اواخر این دو سوره اکتفا نمی‌کردند و گاهی سوره‌ی «الأعلی» و «الغاشية» را تلاوت می‌کردند. و در نماز‌های عید، سوره‌های «ق» و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ را به طور کامل تلاوت می‌کردند و فقط به اواخر این دو سوره اکتفا نمی‌کردند. و گاهی در نمازهای سری و خفیه، سوره‌ای را می‌خواندند که در آن سجده‌ی تلاوت بود، و به سبب آن سجده می‌کردند که مامومین هم همراه ایشان سجده می‌کردند. و در نماز ظهر به اندازه‌ی ﴿الٓمٓ ١ تَنزِيلُ﴾ و حدود سی آیه تلاوت می‌کردند و گاهی در آن ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾، ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١﴾، ﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡبُرُوجِ ١﴾، ﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ ١﴾ و مانند این سوره‌ها را تلاوت می‌کردند. و گاهی سوره‌ی «لقمان» و «الذاریات» را تلاوت می‌کردند. و در رکعت اول به گونه‌ای قیام می‌کردند که دیگر صدای پای هیچ کس شنیده نمی‌شد. (به قدر طولانی بود که همه به نماز می‌رسیدند). و همچنین در هر نمازی رکعت اول را به نسبت رکعت دوم طولانی‌تر می‌گزاردند.

و قرائت رسول اللهﷺ‬ در نماز عصر، در دو رکعت اول، در هر رکعت به اندازه‌ی 25 آیه بود. و گاهی در نماز مغرب سوره‌ی اعراف و گاهی سوره‌ی طور و گاهی مرسلات و گاهی دخان را تلاوت می‌کردند و از آنحضرتﷺ‬ روایت شده که در نماز مغرب ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١﴾ و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ را نیز تلاوت کرده‌اند که تنها ابن ماجه([505]) این حدیث را روایت کرده است. و شاید که یکی از راویان آن، نسبت به قرائت این دو سوره در سنت مغرب، به اشتباه افتاده است، به گونه‌ای که رسول اللهﷺ‬ این دو سوره را در دورکعت سنت مغرب تلاوت کـردند و وی به اشتبـاه گفته است: این دو سوره را در نمـاز مغرب تلاوت می‌کردند یـا اینکه لفظ [سنة] از نسخه‌ی اصلی، جا افتاده است([506]). والله اعلم.

و در نماز عشاء سوره‌ی ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ ١﴾ و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١﴾ را تلاوت می‌کردند و همه‌ی کسانی که به ایشان اقتدا کرده بودند، به سبب سجده‌ی تلاوت با آنحضرت سجده می‌کردند. و در نماز مغرب سوره‌ی ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ١﴾ و امثال آن از سوره‌های دیگر نیز تلاوت می‌کردند و هرگاه از قرائت فارغ می‌شدند، به منظور بازگشت نفسشان، لحظه‌ای سکوت می‌کردند.

 رکوع رسول اللهﷺ‬:

پس از رکن قیام، رسول اللهﷺ‬ دست‌ها را تا نرمه‌ی گوش‌ها به مانند بالابردن آن‌ها در هنگام استفتاح، بالا می‌بردند([507])، که این عمل از آنحضرتﷺ‬ صحیح می‌باشد. همانطور که تکبیر گفتن برای رکوع از ایشان به طور صحیح وارد شده است، بلکه کسانی که رفع یدین را در این محل، از آنحضرت روایت کرده‌اند، بیشتر از کسانی می‌باشند که از رسول الله تکبیر به هنگام رکوع را روایت کرده‌اند. پس از آن الله اکبر گفته و به رکوع رفته و دست‌ها را بر زانوها گذاشته و آن‌ها را بر زانوها استوار و محکم ساخته و بین انگشتان فاصله می‌انداختند و دو آرنج را از پهلوهایشان دور می‌کردند. پس از آن راست و استوار قرار می‌گرفتند به گونه‌ای که سر مبارک ایشان با کمرشان برابر بود و نه سرشان را را بلند می‌کردند و نه پایین می‌گرفتند. و کمرشان را می‌کشیدند و جمع نمی‌کردند، سپس (سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ) ‌می‌گفتند. و از آنحضرتﷺ‬ روایت شده که (سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ) نیز می‌گفتند، ابوداود می‌گوید: می‌ترسم که این زیاده (وَبِحَمْدِهِ) محفوظ نباشد([508]). و گاهی به قدر ده تسبیح، مکث می‌کردند و گاهی بیشتر و کمتر از این مکث می‌کردند و گاهی می‌گفتند([509]): (سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْلِيْ) پروردگارا، تو پاك و منزّهى، خدايا تو را ستايش مى نمايم، الهى، مرا ببخشاى. وگاهی می‌گفتند([510]): (سُبُّوحٌ، قُدُّوْسٌ، رَبُّ الْمَلاَئِكَةِ وَالرَّوْحِ) بسيار پاك و منزّه است پروردگار فرشتگان و جبرئيل. و گاهی می‌گفتند([511]): (اللَّهُمَّ لَكَ رَكَعْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ أَسْلَمْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، أَنْتَ رَبِّي، خَشَعَ سَمْعِي وَبَصَرِي، وَدَمِي وَلَحْمِي، وَعَظْمِي وَعَصَبِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالِمِينَ) پروردگارا برای تو رکوع کردم و بر تو توکل نمودم، تو پروردگار من هستی، گوش و چشم و خون و گوشت و استخوان و پی و رگم برای پروردگار جهانیان خشوع و فروتنی نمودند. و گاهی می‌گفتند([512]): (سُبْحَانَ ذِي الْجَبَرُوتِ وَالْمَلَكُوتِ وَالْكِبْرِيَاءِ وَالْعَظَمَةِ) پاك است پروردگارى كه مالك قدرت، فرمانروايى، بزرگى و عظمت است. و رکوع رسول اللهﷺ‬ متناسب با طولانی و مخفف بودن قیام ایشان بود که این مساله در احادیث دیگر بیان گردید.

 بلند شدن رسول اللهﷺ‬ از رکوع:

سپس درحالیکه (سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ) می‌گفتند از رکوع بلند شده و دستان مبارک را همچون زمانیکه به رکوع رفتند، بالا می‌بردند و وقتی که در حالت قیام راست و استوار می‌ایستادند، (رَبَّنَا لَكَ الحَمْدُ) و گاهی (رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ مِلْءُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، وَمِلْءُ مَا شِئْتَ مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ، أَحَقُّ مَا قَالَ الْعَبْدُ، وَكُلُّنَا لَكَ عَبْدٌ: اللهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ، وَلَا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلَا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ) می‌گفتند([513]). و گاهی بر آن این دعا را می‌افزودند([514]): (اللهُمَّ طَهِّرْنِي بِالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ، وَالْمَاءِ الْبَارِدِ اللهُمَّ طَهِّرْنِي مِنَ الذُّنُوبِ وَالْخَطَايَا، كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْوَسَخِ).

و به گونه‌ای این رکن را طولانی می‌گزاردند که دیگران گمان می‌کردند که آنحضرتﷺ‬ به فراموشی و یا به اشتباه افتاده‌اند. و در نماز شب در این محل این ذکر را می‌گفتند([515]): (لِرَبِّيَ الْحَمْدُ، لِرَبِّيَ الْحَمْدُ) حمد و ستایش برای پروردگار من است.

 به سجده افتادن رسول اللهﷺ‬ در پیشگاه الله متعال:

پس از این تکبیر گفته و به سجده می‌رفتند و رفع یدین نمی‌کردند و زانوها را قبل از دست‌ها روی زمین قرار می‌دادند که وائل بن حجرt([516]) و انس بن مالکt([517]) آن را از ایشان روایت می‌کنند. و ابن عمرt از ایشان روایت کرده که رسول اللهﷺ‬ دست‌ها را قبل از زانوها بر زمین می‌گذاردند([518]) و با ابوهریرهt مخالفت کرده که در سنن از رسول اللهﷺ‬ روایت می‌کند که فرمودند([519]): (إِذَا سَجَدَ أَحَدُكُمْ فَلَا يَبْرُكْ كَمَا يَبْرُكُ الْبَعِيرُ، وَلْيَضَعْ يَدَيْهِ قَبْلَ رُكْبَتَيْهِ) هرگاه یکی از شما به سجده رفت، چون شتر ننشیند، بلکه باید دست‌ها را قبل از دو زانو بر زمین بگذارد. و مقبری از ابوهریرهt از رسول اللهﷺ‬ روایت می‌کند که فرمودند([520]): (إِذَا سَجَدَ أَحَدُكُمْ فليبْتدئْ بِرُكْبَتَيْهِ قَبْلَ يَدَيْهِ) هرگاه یکی از شما به سجده رفت، زانوهایش را قبل از دستهایش بر زمین بگذارد.

روایت از ابوهریرهt متعـارض می‌باشند و نیز حدیث وائـل بـن حجر و ابـن عمرم با یکدیگر در تعارض می‌باشند. از اینرو گروهی، حدیث ابن عمرt را ترجیح داده و گروهی حدیث وائل بن حجرt را ترجیح داده‌اند و گروهی مسلک نسخ را در پیش گرفته و گفته‌اند: در ابتدای امر قرار دادن دست‌ها قبل از زانوها بوده، سپس با قرار دادن زانوها قبل از دست‌ها نسخ شده است. که این مسلک ابن خزیمه در ذکر دلایل منسوخ بودن قرار دادن دست‌ها قبل از زانوها و ناسخ بودن قرار دادن زانوها قبل از دست‌ها می‌باشد. سپس از طریق اسماعیل بن ابراهیم بن یحیی بن سلمه بن کهیل از پدرش از سلمه از مصعب بن سعد روایت می‌کند که گفت([521]): ما در رفتن به سجده، دست‌ها را قبل از زانوها قرار می‌دادیم، سپس امر شدیم که زانوها را قبل از دست‌ها بر زمین قرار دهیم.

اگر این حدیث ثابت باشد، قطعا می‌تواند در این مساله فیصله کننده باشد، لیکن یحیی بن سلمه بن کهیل، امام بخاری در مورد وی می‌گوید: عنده مناکیر. و یحیی بن معین می‌گوید: لیس بشیء، لایکتب حدیثه. وامام نسائی می‌گوید: متروک الحدیث. و در این حدیث یحیی و غیر او دچار وهم شده است، چرا که آنچه که از مصعب بن سعد از پدرش معروف است، نسخ تطبیق (گذاشتن دست‌ها در وسط زانوها هنگام رکوع) با گذاشتن دست‌ها بر زانوها درهنگام رکوع می‌باشد. و راوی این مساله را حفظ نکرده و گفته: آنچه که منسوخ است گذاشتن دست‌ها قبل از زانوها می‌باشد.

و قائلین به گذاشتن دست‌ها قبل از زانوها می‌گویند: قطعا حدیث ابن عمرt صحیح می‌باشد چرا که آن از روایت عبیدالله از نافع از ابن عمر می‌باشد و ابن ابی داود می‌گوید: این قول اهل حدیث می‌باشد. و گفتند: آن‌ها در این مورد نسبت به دیگران داناتر می‌باشند، چرا که آن نقل محض است. و گفتند: و این سنتی است که اهل مدینه آن را روایت کرده‌اند و آن‌ها در این مساله نسبت به دیگران داناتر و عالم‌تر می‌باشند. ابن ابی داود می‌گوید: برای آن‌ها در این مورد دو سند می‌باشد: سند اول: محمد بن عبدالله بن حسن عن ابی الزنادعن الاعرج عن ابی هریره. و سند دوم: الدراوردی عن عبیدالله عن نافع عن ابن عمر. و گفتند: حدیث وائل بن حجر دو طریق دارد که هر دو معلول می‌باشند. که در یکی از آن‌ها شریک می‌باشد که در روایت آن متفرد است. و دارقطنی در مورد وی می‌گوید: در آنچه که متفرد است، قوی نیست. و طریق دوم از روایت عبدالجبار بن وائل از پدرش می‌باشد که از پدرش نشنیده است.

 کسانی که قائل به قرار دادن زانوها قبل از دست‌ها در سجده هستند، می‌گویند:

حدیث وائل بن حجر نسبت به حدیث ابوهریره و ابن عمر قوی‌تر و ثابت‌تر می‌باشد. امام بخاری می‌گوید: با حدیث ابی الزناد از اعرج از ابوهریره، موافقت نمی‌شود. و در آن محمد بن عبدالله بن حسن است که می‌گوید: نمی‌دانم که از ابی الزناد شنیده است یا نه. و خطابی می‌گوید: حدیث وائل بن حجر از آن ثابت‌تر می‌باشد. می‌گوید: برخی از علما گمان کرده‌اند که آن منسوخ است و بر این اساس است که امام ترمذی آن را حسن نمی‌داند و به غرابت حدیث حکم داده است و حدیث وائل را حسن دانسته است.

و در مورد حدیث ابوهریرهt «فَلَا يَبْرُكْ كَمَا يَبْرُكُ الْبَعِيرُ» می‌گویند: زمانیکه شتر زانو می‌زند، دستانش را قبل از زانوها بر زمین قرار می‌دهد و این نهی با این قول «وَلْيَضَعْ يَدَيْهِ قَبْلَ رُكْبَتَيْهِ» تعارض ندارد، بلکه آن را نفی کرده بر این دلالت دارد که این زیاده، محفوظ نیست و شاید که لفظ آن بر برخی از راویان منقلب گشته است. و گفتند: بر ترجیح این مسلک دو امر دیگر نیز دلالت دارد:

1-   آنچه که ابوداود از ابن عمرt روایت می‌کند که: رسول اللهﷺ‬ از اینکه نماز گزار در نماز بر دستانش تکیه کند نهی کرده‌اند و در لفظی دیگر آمده که: رسول اللهﷺ‬ از اینکه نماز گزار با تکیه بر دو دستش بر زمین، برخیزد، نهی کردند([522]). و شکی نیست که اگر نماز گزار، دستش را قبل از زانوها بر زمین بگذارد، بر آن تکیه کرده است و در اینصورت جزئی از نمازش با تکیه دستانش بر زمین می‌باشد و این تکیه دست‌ها بر زمین در هنگام رفتن به سجده، همچون تکیه دست‌ها در هنگام بلند شدن از سجده می‌باشد و از آنجائیکه از تکیه دست‌ها بر زمین در هنگام بلند شدن از سجده نهی شده است، نظیر آن، تکیه‌ی دست‌ها بر زمین در هنگام سجده رفتن، نیز متوجه نهی می‌باشد.

2-   زمانیکه نمازگزار برای سجده به سمت زمین پایین می‌آید، ابتدا قسمتی از بدنش که به زمین نزدیک‌تر است با زمین برخورد می‌کند و سپس قسمتی که بالاتر و بالاتر است تا اینکه با برخورد بالاترین قسمت بدنش بر زمین که صورت می‌باشد، به پایان می‌رسد و هرگاه سرش را از سجده بلند می‌کند، ابتدا بالاترین عضو بدنش و سپس قسمتهایی از بدنش که از آن پایین‌تر است، بلند می‌شود، تا اینکه آخرین عضو وی که زانوهایش می‌باشد، از زمین بلند می‌شود. والله اعلم.

 سجده‌ی رسول اللهﷺ‬:

سپس بر پیشانی و بینی و دو دست و دو زانو و دو پا([523]) سجده کرده و دست‌ها و پاها را رو به قبله می‌کردند. و با کف دو دست بر زمین تکیه می‌کردند و دو آرنج را بالا برده و بازوهایشان را از پهلویشان دور می‌کردند به گونه‌ای که سفیدی زیر بغلشان آشکار می‌شد. و شکم را از دو ران و رانها را از دو ساق دور می‌کردند و در سجده آرام و استوار می‌ماندند و صورت را مباشرتا بر محل سجده در نماز قرار می‌دادند و بر پیچش عمامه سجده نمی‌کردند.

ابوحمید ساعدی که ده نفر از صحابه کلام وی را شنیدند، می‌گوید: هرگاه رسول اللهﷺ‬ برای نماز بر می‌خاست، راست و استوار ایستاده و دو دست را تا برابر شانه‌ها بلند می‌کرد و هرگاه اراده­ی رفتن به رکوع داشت، دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بالا می‌برد، و پس از آن «الله اكبر» گفته (و به رکوع می‌رفت) سپس از رکوع بلند شده و راست می‌ایستاد، به گونه‌ای که نه سرشان را پایین گرفته و نه سرشان را بالا می‌گرفتند و در رکوع دست‌ها را بر زانوها قرار می‌دادند. «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» گفته، بلند شده و راست و استوار می‌ایستادند به گونه‌ای که هر عضو در جای خودش قرار می‌گرفت، سپس به سجده رفته و «الله اكبر» می‌گفتند و در سجده بازوها را از شکم دور کرده و باز می‌کردند و انگشتان پا را نیز باز می‌کردند، سپس پای چپ را فرش کرده و بر آن راست و استوار می‌نشستند به گونه‌ای که هر عضو در جای خود قرار می‌گرفت، سپس به سجده رفته و «الله اكبر» می‌گفتند، سپس پایشان را فرش کرده و بر آن می‌نشستند به گونه‌ای که هر عضو در جای خود قرار می‌گرفت و پس از آن برخاسته و در رکعت دوم مثل این اعمال را انجام می‌دادند. و هرگاه از دو رکعت اول بر می‌خاستند، تکبیر گفته و دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بلند می‌کردند، همانگونه که در ابتدای نماز انجام داده بودند. و اینچنین رکعات دیگر را می‌خواندند تا اینکه در رکعتی که در آن نماز تمام می‌شود، (در تشهد) پای چپ را عقب انداخته و بر ران خود تکیه می‌کردند و سپس سلام می‌دادند([524]).

و در سجده (سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى) می‌گفتند و روایت شده که بر آن (وَبِحَمْدِهِ) را نیز اضافه می‌کردند و گاهی این دعا را می‌خواندند ([525]): (اللهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ أَسْلَمْتُ، سَجَدَ وَجْهِي لِلَّذِي خَلَقَهُ، وَصَوَّرَهُ، وَشَقَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ، تَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ) پروردگارا برای تو سجده کردند و به تو ایمان آوردم و در مقابل فرمان تو تسلیم شدم، چهره ام برای پروردگاری که آن را خلق نمود و صورت بخشید و آن را زیبا آفرید و عضو شنوایی و بینایی در آن قرار داد، سجده کرد، با برکت است پروردگاری که بهترین سازندگان است.

همچنین این دعا را در سجده می‌خواندند ([526]): (سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي). پروردگارا، پاک و منزهی و تمام ستایش‌ها شایسته‌ی توست، پروردگارا مرا بیامرز.

همچنین اذکار دیگری نیز در سجده می‌خواندند که عبارتند از:

 (سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ لَا إلهَ إِلَّا أَنْتَ)([527]) پروردگارا، پاک و منزهی و همه‌ی ستایش‌ها شایسته توست، هیچ معبود به حقی جز تو نیست.

 (سُبُّوْحٌ، قُدُّوسٌ، رَبُّ الْمَلاَئِكَةِ وَالرُّوْحِ)([528]) پاک و منزه است پروردگار فرشتگان و جبرئیل.

 (اللَّهُمَّ اغْفِرْلِيْ ذَنْبِيْ كُلَّهُ، دِقَّهُ وَجِلَّهُ، وَأَوَّلَهُ وَآخِرَهُ وَعَلاَنِيَتَهُ وَسِرَّهُ)([529]) پروردگارا، تمامي گناهانم را از کوچک و بزرگ، اول و آخر و آشکار و پنهان آن بيامرز.

 (اللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَبِمُعَافَاتِكَ مِنْ عُقُوْبَتِكَ وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْكَ، لاَ أُحْصِيْ ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ)([530]) پروردگارا، من از خشمت به رضاي تو پناه مي‌برم و از عقوبتت به عفوت و از تو به تو پناه مي‌برم، ستايشت در شمار نيايد، تو آن چناني که خودت را ستوده‌اي. و رسول اللهﷺ‬ سجده را متناسب با قیامشان قرار می‌داد، سپس سر از سجده بلند کرده و «الله اکبر» می‌گفتند و رفع یدین نمی‌کردند، سپس پای چپ را فرش کرده و بر آن می‌نشستند و پای راست را قائم کرده و دست‌ها را بر رانها قرارداده و این ذکر را می‌گفتند: (اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي، وَارْحَمْنِي، وَاجْبُرْنِي، وَاهْدِنِي، وَارْزُقْنِي) پروردگارا، مرا بیامرز و بر من رحم کن، کوتاهی‌های مرا جبران کن، مرا هدایت کن، مرا رزق عطا کن. و در لفظی دیگر به جای (وَاجْبُرْنِي)، (وَعَافِنِي) به من عافیت و تندرستی عطا کن، آمده است. این حدیث ابن عباسب می‌باشد و حذیفهt می‌گـوید: رسـول اللهﷺ‬ بین دو سجده (رَبِّ اغْفِرْ لِي) می‌گفتند و هر دو حدیث در سنن می‌باشد([531]). و رسول اللهﷺ‬ این رکن را به گونه‌ای طولانی می‌کردند، که گمان می‌شد که به اشتباه افتاده‌اند یا اینکه فراموش کرده‌اند.

 برخاستن رسول اللهﷺ‬ از سجده:

سپس تکبیر گفته و بدون رفع یدین به سجده می‌رفتند و در سجده دوم به مانند آنچه که در سجده اول بود، انجام می‌دادند، سپس با تکبیر گفتن سر را از سجده بلند کرده و بر انگشتان پا با تکیه بر زانوها و رانها می‌ایستادند.

مالک بن حویرث می‌گوید: هرگاه رسول اللهﷺ‬ در رکعت فرد نماز بود، برای رکعت پس از آن بلند نمی‌شد، تا اینکه راست می‌نشست ([532]). که این عمل، جلسه‌ی استراحت نامیده شده است. و شکی نیست که رسول اللهﷺ‬ آن را انجام داده‌اند، لیکن آیا این عمل را بر اساس سنتی از سنت‌ها و هیئات نماز همچون دور کردن بازوها از پهلوها و غیره، انجام دادند یا اینکه زمانیکه پا به سن گذاشتند، به سبب نیاز بدان، این عمل را انجام می‌دادند؟ که این قول به دو دلیل آشکار‌تر و واضح‌تر می‌باشد:

1-   با این قول، بین این حدیث و حدیث وائل بن حجر و ابوهریره م که روایت کردند که رسول الله بر سینه پاها از سجده بر می‌خاستند([533])، جمع می‌شود.

2-   صحابه که حریص‌ترین مردم در مشاهده‌ی افعال و هیئت نماز رسول اللهﷺ‬ بودند، بر سینه‌ی پاهایشان بلند می‌شدند، از اینرو بود که عبدالله بن مسعودt در نماز بر سینه‌ی پاهایش بلند شده و قبل از آن نمی‌نشست که این را بیهقی از وی روایت کرده است. همچنین این مساله را عطیه عوفی از ابن عمر، ابن عباش، ابن زبیر و ابوسعید خدری y روایت می‌کند و از ابن مسعودt به طور صحیح روایت شده است ([534]). و در این قیام، رفع یدین نبوده و هرگاه که کاملا می‌ایستادند، قرائت را بدون سکوت کردن، با خواندن ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ آغاز می‌کردند و در تشهد اول به حالت افتراش، همانگونه که در میان دو سجده می‌نشستند، قرار می‌گرفتند و دست راست را بر زانوی راست و دست چپ را بر زانوی چپ قرار داده و با انگشت شهادت (سبابه) اشاره می‌کردند، درحالیکه انگشت ابهام را بر انگشت وسط، همچون حلقه‌ای می‌گذاشتند و نگاهشان را بر محل اشاره متمرکز می‌کردند و انگشت سبابه را با کمی انحنا بالا برده و با آن توحید الله متعال را می‌گفتند([535]). و ابوداود از ابن عباسt از رسول اللهﷺ‬ روایت می‌کند که فرمودند: (هَكَذَا الْإِخْلَاصُ) اخلاص اینچنین است. - با انگشت سبابه اشاره می‌کرد- (وَهَذَا الدُّعَاءُ) و دعا اینچنین است - که دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بلند می‌کردند – (وَهَذَا الِابْتِهَالُ) و ابتهال نیز اینچنین است. - پس دست‌ها را به صورت کشیده و بالا بردند -. این حدیث به صورت موقوف نیز روایت شده است([536]).

پس از آن می‌گفتند([537]): (التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ، السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ، السَّلاَمُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ) و آن را همچون قرآن به اصحابشان می‌آموختند. و گاهی اینچنین می‌گفتند([538]): (لتَّحِيَّاتُ الْمُبَارَكَاتُ، الصَّلَوَاتُ الطَّيِّبَاتُ لِلَّهِ) که تشهد اول را ابن مسعودt روایت کرده که کامل‌تر است و تشهد دوم، را ابن عباسt روایت کرده است، چرا که تشهد ابن مسعودt متضمن جملاتی متغیر و تشهد ابن عباسt یک جمله می‌باشد. همچنین تشهد ابن مسعودt در صحیحین با زیاده‌ی (واو) آمده است و در آن ذکر شده که رسول اللهﷺ‬ آن را همچون قرآن به صحابه می‌آموختند. و ابن عمرt از رسول اللهﷺ‬ روایت می‌کند که فرمودند([539]): (التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ الصَّلَوَاتُ الطَّيِّبَاتُ).

در این مورد روایات دیگری با تفاوت لفظی اندک می‌باشد که همه‌ی آن‌ها جایز است. و رسول اللهﷺ‬ این تشهد را به گونه‌ای کوتاه می‌گزاردند که گویا بر سنگی داغ نشسته‌اند. پس از تشهد تکبیر گفته و بلند می‌شدند و رکعت دوم و سوم را نسبت به دو رکعت اول کوتاه‌تر می‌گزاردند و در هر دو رکعت، فاتحة الکتاب را تلاوت کرده و چه بسا که گاهی بر آن می‌افزودند.

 قنوت رسول اللهﷺ‬ در نماز:

و هرگاه برای قومی یا بر علیه قومی قنوت می‌خواندند، آن را در رکعت آخر نماز پس از بلند شدن از رکوع قرار می‌دادند و در اکثر مواقع قنوت را در نماز صبح به جای می‌آوردند.

حمید از انسt روایت می‌کند که گفت: رسول اللهﷺ‬ یک ماه بعد از رکوع در نماز، بر علیه قوم رعل و ذکوان دعا می‌کردند. و ابن سیرین می‌گوید: به انس گفتم: آیا رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح قنوت خواندند؟ گفت: بله، بعد از رکوع اندک زمانی قنوت می‌خواندند. (حدود یک ماه). و ابن سیرین از انسt روایت می‌کند که گفت: رسول اللهﷺ‬ یک ماه پس از رکوع نماز صبح، بر علیه عُصَیُّه دعا می‌کردند. بر این احادیث اتفاق می‌باشد ([540]). و آن‌ها داناترین مردم به انسt بودند که از وی روایت کردند که قنوت رسول اللهﷺ‬ بعد از رکوع بوده است. و حمید همان کسی است که از انسt روایت می‌کند که در مورد قنوت از وی سوال شد، که گفت: ما قبل از رکوع و بعد از آن قنوت می‌خواندیم ([541]) که مراد از این قنوت، طولانی بودن قیام می‌باشد([542]) و ابوهریرهt مانند آنچه که انس از آن خبر داده، روایت کرده که رسول اللهﷺ‬ بعد از رکوع، وقتی که «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» می‌گفتند، قنوت می‌خواندند، بدین گونه که قبل از اینکه سجده کنند، این دعا را می‌خواندند([543]): (اللهُمَّ أَنْجِ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَلِيدِ، وَسَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَعَيَّاشَ بْنَ أَبِي رَبِيعَةَ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) پروردگارا، ولید بن ولید و سلمه بن هشام و عیاش بن ابی ربیعه و مومنین مستضعف را نجات بده. و ابن عمرt می‌گوید که وی از رسول اللهﷺ‬ شنیده که هرگاه آنحضرتﷺ‬ در رکعت آخر نماز صبح، سر از رکوع بالا می‌آوردند، پس از (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ) این دعا را بر زبان جاری می‌کردند ([544]): (اللَّهُمَّ العَنْ فُلاَنًا وَفُلاَنًا وَفُلاَنًا) پروردگارا، فلانی و فلانی و فلانی را از رحمت خود دور کرده و لعنت کن.

ازاینرو احادیث بر اینکه رسول اللهﷺ‬ پس از رکوع، قنوت خوانده‌اند و نیز به سبب عارضه ای قنوت خوانده و سپس آن را ترک می‌کردند، متفق می‌باشند.

پس از این انسt می‌گوید ([545]): قنوت در مغرب و صبح نیز می‌باشد. و براءt می‌گوید ([546]): رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح و مغرب، قنوت می‌خواندند. و ابوهریرهt در رکعت آخر نماز ظهر و عشاء و صبح، پس از اینکه (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ) می‌گفت، قنوت خوانده و برای مومنین دعا و کفار را لعن می‌کرد و می‌گفت: براستی که شما را (با نشان دادن نماز خود) به نماز پیامبرﷺ‬، نزدیک می‌گردانم ([547]).

امام احمد می‌گوید([548]): به جای نماز عشاء، نماز عصر می‌باشد. و ابن عباسt می‌گوید ([549]): رسول اللهﷺ‬ یک ماه، پی درپی در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح، در رکعت آخر در عقب هر نماز، هنگامی که (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ) می‌گفتند، قنوت خوانده و بر علیه قبیله‌هایی از بنی سلیم دعا کرده و کسانی که پشت سر ایشان بودند، آمین می‌گفتند. 

همانطور که مشاهده کردید، احادیث متفقند که قنوت پس از رکوع، و در رکعت آخر و البته به سبب عارضه ای بوده و جزء مرتبات و آنچه که پی درپی درنماز انجام می‌شود، نمی‌باشد.

و در صحیح مسلم ([550]) از انسt روایت است که گفت: رسول اللهﷺ‬ یک ماه بر علیه قبائلی از عرب دعا می‌کردند و پس از آن (قنوت را) ترک کردند.

و در نزد امام احمد([551]) اینگونه روایت شده است: یک ماه قنوت خوانده و سپس ترک کردند.

ابومالک اشجعی می‌گوید: به پدرم گفتم: ای پدر، تو در عقب رسول اللهﷺ‬ و ابوبکر و عمر و عثمانy و حدود پنج سال در کوفه پشت سر علیt نماز گزاردی، آیا آن‌ها قنوت می‌خواندند؟ گفت: فرزندم این عمل بدعت و نوپیداست. امام ترمذی می‌گوید: این حدیث صحیح است. و نسائی آن را اینگونه روایت کرده است: پشت سر رسول اللهﷺ‬ نماز گزاردم که قنوت نمی‌خواند و پشت ابوبکر و عمر و عثمان و علی y، نماز گزاردم که قنوت نمی‌گزاردند. سپس می‌گوید: فرزندم این بدعت است([552]).

ازاینرو کسانی که قنوت را در نماز صبح مکروه می‌دانند، به این حدیث و کلام انسt که می‌گوید: سپس آن را ترک کردند، استناد می‌کنند. و گفته‌اند که این قنوت منسوخ می‌باشد. و کسانی که قنوت قبل از رکوع را مستحب می‌دانند، حجتشان آثاری از صحابه و تابعین در این مورد می‌باشد.

ابوداود طیالسی می‌گوید: سعید بن ابی عروبه از ابی رجاء از ابی مغفل روایت می‌کند که رسول اللهﷺ‬ در نماز صبح، قبل از رکوع قنوت می‌خواندند. و مالک از هشام بن عروه از پدرش روایت می‌کند که گفت: آنحضرتﷺ‬ در نماز صبح قبل از رکوع، قنوت می‌خواندند.

اصبغ بن فرج و حارث بن سکین و ابن ابی العمرمی گویند: که از عبدالله بن قاسم روایت است که گفت: در مورد قنوت در نماز صبح از مالک سوال شد: کدام یک از این دو، قنوت بعد از رکوع و قبل از رکوع، در نزد شما محبوب‌تر است؟ گفت: آنچه که مردم را از قدیم بر آن یافتم. و آن قنوت قبل از رکوع می‌باشد. گفتم: کدامیک را برای خود اختیار می‌کنی؟ گفت: قنوت قبل از رکوع. گفتم: آیا در وتر قنوت می‌باشد؟ گفت: در نماز وتر قنوت نمی‌باشد.

 قنوت بعد از رکوع:

کسانی که به استحباب قنوت بعد از رکوع معتقدند، به احادیثی که به بعد از رکوع بودن قنوت دلالت می‌کند، که همگی صحیح می‌باشند، استناد کرده‌اند.

اثرم می‌گوید: به ابی عبدالله گفتم: شخصی در مورد حدیث انسt می‌گوید: آیا کسی غیر از عاصم الاحول بر این اعتقاد می‌باشد که رسول اللهﷺ‬ قبل از رکوع قنوت خوانده‌اند. گفت: شخص دیگری که غیر از او این سخن را گفته باشد، نمی‌شناسم. با عاصم در این مساله مخالفت کن. گفتم: هشام از قتاده از انسt روایت کرده که رسول اللهﷺ‬ بعد از رکوع قنوت می‌خواندند و تمیمی از ابی مجلز از انسt نیز اینگونه روایت کرده است. و ایوب از محمد روایت می‌کند که می‌گوید: آن را از انسt پرسیدم. وحنظله السدوسی از انسt بر چهار وجه نیز روایت می‌کند. به ابی عبدالله گفته شد: آیا سایر احادیث، تنها بر قنوت بعد از رکوع دلالت می‌کند؟ گفت: بله، همه‌ی آن‌ها از طریق خفاف بن إيماء بن رحضة و ابوهریره می‌باشد. به ابی عبدالله گفتم: درحالیکه احادیث بعد از رکوع صحیح است، آیا در خواندن قنوت قبل از رکوع اجازه می‌دهی؟ گفت: قنوت در نماز صبح بعد از رکوع می‌باشد و در وتر، ما بعد از رکوع را اختیار می‌کنیم و هرکس قبل از رکوع، قنوت بخواند به سبب عمل اصحاب رسول اللهﷺ‬ و اختلافشان در آن، اشکالی ندارد. اما قنوت در نماز صبح، پس از رکوع می‌باشد. و آنچرا که رسول اللهﷺ‬ انجام دادند، همان قنوت نوازل بوده که سپس آن را ترک کردند. از اینرو عمل بدان سنت و ترک آن نیز سنت می‌باشد. که همه‌ی احادیث بر آن دلالت می‌کند و با این قول، سنت منطبق می‌باشد.

وعبدالله بن احمد می‌گوید: در این مورد که قنوت در کدام نماز بود، از پدرم سوال کردم؟ گفت: در وتر بعد از رکوع می‌باشد. بنابراین اگر شخصی در نماز صبح، براساس پیروی از آنچه که از رسول اللهﷺ‬ در این مورد روایت شده، که ایشان در نماز صبح قنوت خوانده و برای مستضعفین دعا کرده‌اند، قنوت بخواند، اشکالی ندارد. پس اگر شخصی بر مردم قنوت خواند و در آن برای آن‌ها دعا کرد و طلب نصرت از الله عزوجل کند، اشکالی ندارد.

و اسحاق الحربی می‌گوید: شنیدم که ابوثور به ابی عبدالله احمد بن حنبل می‌گوید: نظرت در مورد قنوت در نماز صبح چیست؟ ابوعبدالله گفت: قنوت تنها در نوازل و بلاهای ناگوار می‌باشد. ابوثور به وی گفت: آیا بلای ناگواری بزرگتر از آنچه که در آن هستیم، وجود دارد؟ گفت: اگر اینچنین است، پس قنوت خواندن، جایز است.

و اثرم می‌گوید: از ابوعبدالله در مورد قنوت در نماز صبح، سوال کردم. گفت: بله، این امر رخ داده است، همانطور که رسول اللهﷺ‬ بر علیه قومی دعا کردند. به وی گفتم: آیا رسول اللهﷺ‬ صدا را بالا می‌بردند؟ گفت: آری، و کسانی که پشت سر ایشان بودند، آمین می‌گفتند؛ عمل رسول اللهﷺ‬ اینگونه بوده است. اثرم می‌گوید: و از ابوعبدالله شنیدم که گفت: قنوت در نمازصبح، پس از رکوع می‌باشد. و زمانیکه از وی در مورد قنوت در نماز صبح، سوال شد، شنیدم که گفت: اگر بلایی ناگوار بر مسلمانان نازل شد، امام قنوت خوانده و مامومین، آمین می‌گویند. سپس گفت: مثل آنچه که از جانب این کافر، یعنی بابک([553])، بر مردم رخ داد.

وعبد القدوس بن مالک العطار می‌گوید: از ابوعبدالله احمد بن حنبل سوالی پرسیدم و گفتم: من مردی غریب از اهل بصره هستم که مردم در نزد ما در مسائلی اختلاف کرده‌اند و من دوست دارم که رای و نظر شما را در این موارد، بدانم. ابوعبدالله گفت: هرآنچه که دوست داری، بپرس. گفتم: براستی که در بصره، عده‌ای قنوت می‌خوانند، نظرت در مورد نماز خواندن پشت کسی که قنوت می‌خواند، چیست؟ گفت: براستی که مسلمانان پشت کسی که قنوت می‌خواند و کسی که قنوت نمی‌خواند، نماز می‌گزاردند. پس اگر در قنوت چیزی را اضافه کردند یا به مثل این دعا خواندند: انا نستعینک، یا عذابک الجد یا نحفد، اگر در نماز بودی، نمازت را قطع کن.

 درود بر رسول اللهﷺ‬ در تشهد آخر و دعا قبل از سلام:

و بر امتش مشروع ساخته که در تشهد آخر بر ایشان درود فرستاده و بگویند([554]): (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ) پروردگارا بر محمد و خاندانش درود فرست، همانطور که بر ابراهیم و خاندان او درود فرستادی، براستی که تو بسیار ستوده و بزرگواری. پروردگارا بر محمد و خاندانش برکت عطا کن، همچنانکه بر ابراهیم و خاندان او برکت عطا کردی، قطعا تو بسیار ستوده و بسیار بزرگواری.

و رسول اللهﷺ‬ امتشان را امر کردند تا از عذاب آتش و عذاب قبر و فتنه‌ی زندگی و مرگ و فتنه‌ی مسیح دجال به الله عزوجل پناه ببرند([555]). و به صدیقt تعلیم دادند که این دعا را در نمازش بخواند([556]): (اللَّهُمَّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي ظُلْمًا كَثِيرًا، وَلاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِي مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِكَ، وَارْحَمْنِي إِنَّكَ أَنْتَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ) پروردگارا، بر خود بسيار ستم كرده ام و جز تو كسي ديگر نيست كه گناهان مرا بيامرزد. پروردگارا، با عنايت خود، مرا بيامرز و بر من رحم كن. همانا تو بخشنده و مهرباني.

و آخرین دعایی که بین تشهد و سلام دادن می‌خواندند از این قرار بود([557]): (اللهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ، وَمَا أَسْرَفْتُ، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، أَنْتَ الْمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْمُؤَخِّرُ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ) پروردگارا، گناهان گذشته و آينده‌ي من و گناهاني که پنهان و آشکارا انجام داده ام و زياده رويهاي من و هر آنچه را که تو از من بهتر مي‌داني و از من سر زده است، بيامرز، پروردگارا تقديم و تاخير بدست توست، و معبود به حقی جز تو نيست.

 سلام دادن رسول اللهﷺ‬ از نماز:

سپس با این الفاظ به سمت راست سلام می‌دادند: (السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ) و به سمت چپ نیز اینگونه سلام می‌دادند: (السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ) و این را پانزده صحابی، روایت کرده‌اند ([558]). و پس از سلام این دعا را می‌خواندند ([559]): (أَسْتَغْفِرُ اللهَ - ثَلَاثًا - اللهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَمِنْكَ السَّلَامُ، تَبَارَكْتَ ذَا الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ) سه بار استغفرالله گفته و طلب مغفرت می‌کردند و سپس این دعا را می‌خواندند: پروردگارا تو سلامی، (نام تو سلام است) سلامتی ازتوست، با برکت هستی، ای ذات بزرگوار و با عظمت.

و پس از آن این دعا را می‌خواندند: (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْكَ الجَدُّ([560])، لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَلَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ، وَلَهُ الثَّنَاءُ الْحَسَنُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)([561]) هيچ معبود بر حقي جز الله وجود ندارد. يكتايي است كه شريكي ندارد. پادشاهي، از آن اوست. و همة ستايشها، شايسته اوست. هيچ كس، نمي‌تواند مانع بخشش تو شود. و كسي را كه تو محروم سازي، هيچ كس نمي‌تواند به او چيزي عطا كند. سعي و تلاش فرد، در برابر مشيت تو، سودي ندارد. جز الله معبود بر حقی نيست، جز او را پرستش نمي‌کنيم، نعمت‌ها و بخشش‌ها و لطف‌ها از جانب او و سپاس و ستايش نيکو از آن اوست، هيچ معبودي به حقی جز الله نيست و خالصانه براي او عبادت و دينداري مي‌کنيم، اگرچه کافران بدشان بيايد.

 اذکار بعد از نماز:

و رسول اللهﷺ‬ برای امتشان تسبیح و تحمید و ستایش پس از نماز را تشریع کردند. بدین گونه که عقبة بن عامر را امر کردند که پس از هر نماز، معوذتین (سوره‌های ناس و فلق) را بخواند ([562]).

ونسائی ([563]) از ابی امامه از رسول اللهﷺ‬ روایت می‌کند که فرمودند: (مَنْ قَرَأَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلَاةٍ مَكْتُوبَةٍ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ دُخُولِ الْجَنَّةِ إِلَّا أَنْ يَمُوتَ) هرکس آية الکرسی را پس از هر نماز فرض بخواند، چیزی جز مرگ، مانع از ورود وی به بهشت نخواهد بود.

 نمازهای سنت:

رسول اللهﷺ‬ قبل از ظهر4 رکعت و بعد از آن دائما دو رکعت می‌گزاردند ([564]). و روزی که به سبب خاصی به کار دیگری مشغول می‌شدند، آن را پس از نماز عصر می‌خواندند ([565]). و به خواندن 4 رکعت بعد از ظهر نیز تشویق کرده و فرمودند([566]): (مَنْ حَافَظَ عَلَى أَرْبَعِ رَكَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ وَأَرْبَعٍ بَعْدَهَا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ) هرکس بر چهار رکعت نماز قبل از ظهر و 4 رکعت بعد از آن محافظت کند، الله متعال او را بر آتش حرام می‌کند. و حدیث صحیحی از رسول اللهﷺ‬ روایت نشده که آنحضرتﷺ‬ قبل از عصر نماز خوانده‌اند، (اما حدیثی با درجه‌ی حسن می‌باشد) که در سنن([567]) از ابن عمرt از رسول اللهﷺ‬ روایت است که فرمودند: (رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً صَلَّى قَبْلَ الْعَصْرِ أَرْبَعًا) رحمت خداوند بر کسی باد که قبل از عصر 4 رکعت نماز می‌خواند. و بعد از مغرب دو رکعت و بعد از نماز عشاء دو رکعت و قبل از صبح نیز دو رکعت می‌خواندند([568])؛ که در اینصورت سنت‌های موکده، 12رکعت و فرائض نیز 17 رکعت می‌باشند.

و رسول اللهﷺ‬ نماز شب را 10 رکعت و گاهی 12 رکعت به علاوه یک رکعت وتر([569])، یعنی 13 رکعت می‌گزاردند. که در اینصورت، 40 رکعت می‌باشد که رسول اللهﷺ‬ دائما می‌خواندند که عبارتند از: نمازهای فرض و سنت و نماز شب و وتر. و دعا کردن بعد از نماز صبح و عصر از سنت‌های رسول اللهﷺ‬ نبوده، بلکه هدایت و روش رسول الله، دعای در نماز و قبل از سلام دادن از آن بوده است، همانطور که گذشت. والله اعلم.

 تعداد رکعات وتر و صفت آن([570]):

نماز وتر با یک رکعت یا 3 رکعت یا 5 رکعت یا 7 رکعت یا 9 رکعت جایز می‌باشد.

الف) خواندن وتر با یک رکعت: که در نزد جمهور علما جایز می‌باشد، چرا که با یک رکعت وتر حاصل می‌شود. و رسول اللهﷺ‬ فرمودند([571]): (صَلاَةُ اللَّيْلِ مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذَا خَشِيَ أَحَدُكُمُ الصُّبْحَ صَلَّى رَكْعَةً وَاحِدَةً تُوتِرُ لَهُ مَا قَدْ صَلَّى) نماز شب، دو ركعت، دو ركعت خوانده شود. اگر كسي احتمال داد كه طلوع فجر نزديك است، يك ركعت بخواند تا نمازهايي را كه خوانده است، وتر (فرد) شوند.

و ابن عمرt می‌گوید که رسول اللهﷺ‬ فرمودند([572]): (الْوِتْرُ رَكْعَةٌ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ) نماز وتر ركعتي است در آخر شب. و از ام المومنین عایشهل روایت است([573]) که رسول اللهﷺ‬ در شب، یازده رکعت می‌گزاردند که با یک رکعت آن را طاق می‌کردند.

ب) خواندن وتر با سه رکعت: که بر دو صفت جایز بوده، و هردو مشروع می‌باشند که عبارتند از:

روش اول: نماز گزار دو رکعت خوانده و سلام می‌دهد، سپس رکعت سوم را جداگانه می‌خواند، اما دلایل آن: از نافع روایت است([574]) که ابن عمرt در نماز وتر بین رکعت (سوم) و دو رکعت (اول و دوم) سلام می‌داد و در همین فاصله به برخی از حاجات خویش امر می‌کرد. و از ابن عمرt به صورت مرفوع روایت است([575]) که رسول اللهﷺ‬ بین دو رکعت و وتر با سلامی که آن را به گوش ما می‌رساند، فاصله می‌انداخت. وحدیث ام المومنین عایشهل شاهدی بر آن می‌باشد که روایت می‌کند([576]): رسول اللهﷺ‬ در دو رکعتی که بعد از آن‌ها با یک رکعت وتر می‌گزاردند، ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾ و ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١﴾ را تلاوت می‌کردند و در وتر، ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾ را تلاوت می‌کردند. و در این مورد بابی در صحیح ابن حبان با این عنوان می‌باشد: ذکر اخباری دال بر اینکه رسول اللهﷺ‬، با سلام دادن، بین دو رکعت و یک رکعت فاصله می‌انداختند.

روش دوم: 3رکعت با یک تشهد:

از ام المومنین عایشهل روایت است که گفت([577]): رسول اللهﷺ‬ چه در رمضان و چه در غیر آن بر 11 رکعت نمی‌افزودند، بدین گونه که 4 رکعت نماز می‌گزاردند که از حُسن و طول آن مپرس، سپس 4 رکعت می‌گزاردند که از حسن و طول آن مپرس، سپس 3 رکعت می‌گزاردند.

و از ایشان روایت است([578]) که رسول اللهﷺ‬ نماز وتر را سه رکعت می‌گزاردند به گونه‌ای که جز در آخر آن نمی‌نشستند.

ج) خواندن وتر با 5 رکعت: این روش نیز جایز می‌باشد و مستحب است که 5 رکعت را با یک تشهد بگزارد. از ام المومنین عایشهل روایت است([579]) که رسول اللهﷺ‬ در نماز شب 13 رکعت می‌خواند که از این مقدار، 5 رکعت آن وتر بود که فقط در رکعت آخر آن برای تشهد می‌نشستند.

د) خواندن وتر با 7 یا 9 رکعت: و این روش نیز جایز می‌باشد. و مستحب است که اگر نماز وتر را بر این طریق گزارد، رکعات را پی درپی، بدون اینکه برای تشهد بنشیند، بخواند و فقط تشهد را در رکعت 6 یا 8 خوانده – و سلام ندهد - و برای رکعت آخر بایستد و تشهد خوانده و سلام دهد. از ام المومنین عایشهل در مورد صفت نماز وتر رسول اللهﷺ‬ روایت است که فرمودند([580]): ما برای رسول اللهﷺ‬ سِواکش را آماده می‌کردیم و الله متعال آنحضرتﷺ‬ را به قدر آنچه که از شب می‌خواست، از خواب بیدار می‌کرد، پس مسواک زده و وضو می‌گرفتند و 9 رکعت می‌خواندند که در رکعت هشتم (برای تشهد) می‌نشستند که در آن ذکر الله و حمد و ستایش الله متعال را گفته و حق جل جلاله را می‌خواند. سپس بدون اینکه سلام دهد، برخاسته و رکعت نهم را می‌خواندند و پس از آن نشسته و تشهد خوانده و ذکر و حمد وستایش الله متعال را گفته و الله متعال را در دعا می‌خواندند، سپس سلام می‌دادند که ما سلام ایشان را می‌شنیدیم. پس از سلام دادن در حالی که نشسته بود، 2رکعت می‌خواندند که آن 11 رکعت بود فرزندم و زمانیکه رسول الله پا به سن گذاشتند، وتر را 7 رکعت می‌خواندند و در دو رکعت آخر به مثل آنچه که در دو رکعت آخر نماز 9 رکعتی انجام می‌دادند، عمل می‌کردند که آن 7 رکعت بود فرزندم.

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.



[1]- في بعض النسخ: (ابوعمر والاوزاعي). على أنهما اسمان، تصحيف.

[2]- مسلم في الصيد والذبائح (1955) وبقيه حديث از اين قرار است: (وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ، وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ، فَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ) و هرگاه ذبح کرديد به بهترين روش ذبح کنيد، و بايد يکي از شما (قبل از ذبح) کاردش را تيز کند، و حيوان (و ذبيحه)‌اش را راحت بگرداند.

[3]- اشاره به اين فرموده‌ي الله متعال دارد كه مي‌فرمايند: ﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ﴾ [محمد: 4] هنگامي كه با كافران (در ميدان جنگ) روبه رو مي‌شويد، گردنهايشان را بزنيد.

[4]- رجم در احادیث صحیح ثابت می‌باشد. همانطور که در بخاری (6830) و مسلم (1691) در بحث حدود روایت شده است.

[5]- البخاري في أول الزكاه (1399) ومسلم (21).

[6]- البخاري، الديات (6878) ومسلم، القسامة (1676).

[7]- البخاري في المغازي (4351) ومسلم في الزكاة (1064).

[8]- أبوداود في الادب (4928) والدارقطني (1758) ومحمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (963).  

[9]- مسند الشافعي ترتيب السندي (8) ومسند أحمد (23670).

[10]- مسلم (1854)، أبوداود (4760)، ترمذي (2265)، شعب الإيمان (7097)، مسند أحمد (26528).  

[11]- بخاري (25)، مسلم (22)، كلاهما في الإيمان.  

[12]- ابن خزيمة (2248)، مسند أحمد (9475).

[13]- رواه النسائي في تحريم الدم (3969) وهو حديث صحيح.

[14]- قاله في كتاب الصلاة من رواية مهنا بن يحيي كما في الطبقات الحنابلة 1/352 وهو اثر عن سيدنا عمر، سوف يأتي بتمامه وأخرجه إن شاء الله.

[15]- رواه أبونعيم شيخ البخاري في كتاب الصلاة وقال الحافظ في تلخيص الحبير 1/183: وهومرسل رجاله ثقات وانظر المقاصد الحسنة (632).

[16]- ترمذي (2616)، مسند أحمد (22016)، السنن الكبرى للنسائي (11330) ويقول الألباني في إرواءالغليل برقم413، صحيح.

[17]- أورده المنذري في الترغيب والترهيب1/245-246 من حديث عبدالله بن قرط وعزاه للطبراني في الأوسط باسناد لابأس به وذكره الهيثمي في مجمع الزوائد1/291-292 من حديث أنس وأخرج الجملة الأولى من حديث تميم الداري: أحمد (7902)، أبوداود (864)، وابن ماجه (1426).

[18]- من كتاب الصلاة كما في الطبقات الحنابلة 1/353-354 وفيه بعض الزيادة.

[19]- همانطور که در حديث آمده است: (لَتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ عُرْوَةً عُرْوَةً، فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا، وَأَوَّلُهُنَّ نَقْضًا الْحُكْمُ وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ) أخرجه الامام أحمد (22160). دستگيره‌هاي اسلام يکي يکي گسسته مي‌شوند، هر زمان که دستگيره‌اي گسسته مي‌شود، مردم به دستگيره‌ي پس از آن چنگ زده و تمسک مي‌جويند. اولين دستگيره‌اي که گسسته مي‌شود، حکم و آخرين شان نماز است.

[20]- (لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللهِ، إِلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ: الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ)

[21]- بهذا اللفظ ذكره صاحب مجمع الزوائد1/295 وفيه بقية بن الوليد. وبأطول منه في المسند (22075) والمعجم الكبير20/82 وفي مجمع الزوائد4/215: إسناد أحمد منقطع والطبراني فيه كذاب.

[22]- جزء من حديث أخرجه ابن ماجه في الفتن (4034) وذكره في المجمع 4/216-217 بأطول منه وقال: رواه الطبراني وفيه شهر بن حوشب وحديثه حسن وبقية رجاله ثقات. وأخرجه الإمام أحمد مختصرا بلفظ: (من ترك صلاة العصرمتعمدا فقد حبط عمله) ورجاله رجال الصحيح كما في مجمع الزوائد 1/295. قلت: الذي في المسند (22957) خص صلاة العصر.

[23]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (652).

[24]- مسلم في الجمعة (865).

[25]- أبوداود (1052)، ابن ماجه (1125)، السنن الكبرى للبيهقي (5576)، السنن الكبرى للنسائي (1668). مسند أحمد (15498) وفي جامع الأصول 5/666.

[26]- هذا مضمون كلام الامام النووي في المجموع 4/483 وانظر نص كلام الإمام الشافعي في مختصر المزني الذي بهامش الأم 1/149.

[27]- مذهب امام شافعی و جمهور اصحابشان اینست که نماز عید سنت است (المجموع5/2) و ظاهر مذهب امام احمد اینست که نماز عید فرض کفایه می‌باشد و نماز عید واجب عینی نمی‌باشد، همانطور که در المغنی 2/367 آمده است و دلیلشان حدیث (خَمْسُ صَلَوَاتٍ كَتَبَهُنَّ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ) می‌باشد. که بخاری و مسلم آن را تخریج کرده‌اند. [مذهب ابوحنیفه، یکی از دو قول شافعی و روایتی از احمد و بعضی از مالکیه و شیخ الاسلام، فرض عین بودن نماز عید می‌باشد و مذهب حنابله و بعضی از شافعیه وجوب کفایی آن می‌باشد و مذهب مالک و شافعی و اکثر اصحاب ایشان، سنت موکده بودن نماز عید می‌باشد. با توجه به ادله‌ی هریک از این سه گروه به نظر می‌آید که قول گروه اول یعنی فرض عین بودن نماز عید صحیح‌تر می‌باشد. رجوع شود به صحیح فقه السنه، ابومالک کمال بن سید سالم ص598-599.]

[28]- همانطور که در حدیث ابی عمیر آمده است که گروهی سوار کار به سوی رسول اللهﷺ‬ آمدند و شهادت دادند که هلال ماه را دیروز دیده‌اند، پس رسول اللهﷺ‬ آن‌ها را امر کردند تا افطار کرده و صبح زود برای نماز به سوی مصلی بیرون روند. أخرجه أبوداود (1157) وقال النووي في المجموع 5/27: رواه أبوداود والنسائي (1557) وغیرهما بأسانید صحیحة. ابن ماجه (1653)، مسند أحمد (20579)، السنن الكبری للبیهقي (6283).

[29]- كما في البخاري في العيدين (974) ومسلم في صلاة العيدين (890).

[30]- الموطأ في صلاة الليل 1/123 والمسند (1390)، وأبوداود (425)، والنسائي (458) وابن ماجه (1401) كلهم في الصلاة من حديث عبادة وأخرجه البخاري (46) ومسلم (11) كلاهما في الإيمان من حديث طلحه: أن رجلا سأل النبيﷺ‬ فقال: (خمس صلوات في الیوم والليلة) فقال: هل عليَّ غیرها؟ قال: (لا، إلا أن تطوع).

[31]- براستی که کسی دیگر را نیافتم که معتقد بر کفر تارک نماز جمعه باشد. اما واضح و آشکار است که ترک عمدی نماز جمعه و بدون عذر از گناهان کبیره می‌باشد همانطور که ابن قیم در اعلام الموقعین ترک آن را بدون عذر از گناهان کبیره می‌شمارد. و قطعا ترک کننده‌ی عمدی آن همانطور که در احادیث ذکر شد در معرض وعید شدیدی قرار دارد و آن مهر خوردن بر قلبش می‌باشد که الله متعال کافران را با این ویژگی ذکر می‌کند که بر قلبهایشان مهر خورده است، آنجا که می‌فرماید: ﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾ خداوند دلهايشان را مهر زده است. (مترجم)

[32]- البخاري في الزكاة (1400)، ومسلم في الإيمان (20).

[33]- الترمذي في الإيمان (2624)، والراوي هو العقيلي ثقة من تابعي أهل البصرة.

[34]- البخاري في المغازي (4347)، مسلم في الإيمان (19)، أبوداود (1584)، ابن ماجه (1783)، الترمذي (625)، النسائي (2435).

[35]- تعظيم قدر الصلاة (12).

[36]- أخرجه محمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (194) وصحّف فيه اسم عون بن عبدالله إلى عون بن عبدالملك، وهو ابن عتبة بن مسعود، إمام قدوة، وثقه أحمد وغيره. وعزاه ابن رجب في أهوال القبور إلى ابن عجلان.

[37]- بهذا اللفظ أخرجه الترمذي في الصلاة (413)، وقال: حسن غريب. والنسائي في الصلاة (465) وسوف يأتي بغير هذا اللفظ في المسند وأُخرِّجه هناك إن شاءالله.

[38]- البخاري في أحاديث الأنبياء (3435) ومسلم في الإيمان (28).

[39]- البخاري في العلم (128) ومسلم في الإيمان (32).

[40]- براستی که باید یاد بگیریم که چه چیز را باید از مردم پنهان نمود تا نفع عام‌تر و بزرگتری را برایشان بخواهیم و چه چیزی را بیان نمود تا در بلا و مصیبت نیفتند. معاذ حدیثی را تا زمان فوتش، نگفت تا مردم بیشتر عمل کرده و حداقل جایگاهشان را تا زمان فوت معاذ با شنیدن این حدیث بالا و بالاتر برده و بهترین جایگاه را با انجام هرچه بیشتر اعمال انجام دهند، اما امروزه می‌بینیم که چیزهایی کتمان می‌شود که مربوط به اصل ایمان و اسلام بوده و حتی فرد بدون آن‌ها دیگر مسلمان نخواهد بود ولی ندانسته در آن‌ها واقع می‌شود وجای بیان این ضروریات را بیان فضائلی گرفته که در درجات بسیار پایین‌تر و در اولویت‌های تبلیغی بسیار دورتری نسبت به بیان ضروریات دین می‌باشند. (مترجم)

[41]- البخاري في العلم (99). مسند أحمد (8858)، (10713)، سنن النسائي (5811).

[42]- أخرجه أبوداود (3116)، شعب الإيمان (93)، (8798)، مسند أحمد (22126)، المعجم الكبير (221).

[43]- مسلم في الإيمان (26) من حديث عثمان رضي الله عنه.

[44]- مسند أحمد (21495).

[45]- به نقل از رساله‌ي تارك الصلاة از علامه ابن عثيمين، رحمه الله.

[46]- المسند (26031) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد10/348: رواه أحمد وفيه صدقة بن موسى وقد ضعفه الجمهور. وانظر ضعيف الجامع (3022) وقد حسن الألباني نحوه، لكن ليس فيه ذكر الصلاة، فلا فائده وانظرالصحيحة (1927).

[47]- به نقل از صحيح فقه السنة 1/226.

[48]- المسند (22693).

[49]- به نقل از صحيح فقه السنة 1/225.

[50]- مسندأحمد (22752)، أبوداود (1420)، ابن ماجه (1401).

[51]- المسند (7902) (9494) وصححه أحمد شاكر (7889) وأبوداود في الصلاة (864) وابن ماجه في إقامة الصلاة (1425) والترمذي (413)  وقال: هذا حديث حسن.

[52]- به نقل ازصحيح فقه السنة1/226.

[53]- الحديث من جملة الأولى، أخرجه البخاري في التوحيد (7510) ومسلم في الإيمان (193) من حديث أنس رضي الله عنه ومن الجملة الثانية من حديث أبي بكر رضي الله عنه، أخرجه أحمد1/4-5 والبزار (3465) وأبويعلى (52) ووثق الهيثمي رجالهم في مجمع الزوائد10/375.

[54]- الجامع (منشور كملحق بمصنف عبد الرزاق (20857)، مسند أحمد (11898)، مسلم (184)، بخاري (6560).

[55]- به نقل از کتاب «حكم تارك الصلاة» نوشته‌ی عبدالمنعم مصطفی حلیمه ص61-77. با تصرفی جزئی.

[56]- برای آگاهی کامل از این شروط و ادله و شرح آن‌ها به کتاب شروط لاإله إلاالله تالیف عبدالمنعم مصطفی حلیمه رجوع شود.

[57]- مسلم (114).

[58]- سنن أبوداود (3050).

[59]- بخاري (3062)، (6528).  

[60]- ترمذي (2441).

[61]- مسندأحمد (21435)، شعب الإيمان (1880)، ابن ماجه (4307).

[62]- السنة (828).

[63]- مسندأحمد (15198)، الترمذي (2597) وقال: حديث حسن صحيح، سلسلة الصحيحة (2451).

[64]- انظر شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة:1/151-186.

[65]- أخرجه البخاري (6573)، وعبدالرزاق في مصنفه (20856).

[66]- المسند2/213، وصحح إسناده أحمد شاكر (6994) والترمذي (2641) وقال: حسن غريب، والحاكم في المستدرك1/529 وصححه ووافقه الذهبي وابن حبان (225) وابن ماجه (4300).

[67]- به نقل از کتاب حکم تارک نماز نوشته‌ی عبدالمنعم مصطفی حلیمه ص78-92.

[68]- مسند أحمد (8593) ورواه ابن وهب في الجامع، السلسلة الصحيحة (1051).

[69]- متفق علىه.

[70]- بخاري (128).

[71]- مسند أحمد (19597).

[72]- مسلم (27).

[73]- مسلم (31).

[74]- مسلم (94).

[75]- باید گفت که این عقیده‌ی مرجئه در تعریف ایمان می‌باشد و همانطورکه گذشت، اهل سنت و جماعت معتقدند که ایمان، اعتقاد و قول و عمل می‌باشد به گونه ای که هیچیک از اینها قابل تفکیک از دیگری نمی‌باشد. همچنین باید گفت، همانطور که ایمان از خود درجاتی دارد، کفر نیز دارای درجاتی هست که نسبت به یکدیگر متفاوت می‌باشد. مثلا کفربه الله متعال بسیار بزرگتراز کفرترک نماز می‌باشد و قطعا عذاب آن‌ها متفاوت می‌باشد، درصورتیکه هر دو موجب خروج از دین و کفر می‌باشند. (مترجم).

[76]- به نقل ازترجمه‌ی کتاب حکم تارک نماز نوشته عبدالمنعم مصطفی حلیمه ص53 و92 و96 و صحیح فقه السنه نوشته کمال بن سید سالم ص223-227.

[77]- ابن ماجه (4049)، شعب الإيمان (1870) و مستدرك على الصحيحين (8460).

[78]- السلسلة الصحيحة1/127-130.

[79]- به نقل از حکم تارک نماز ص 53-61.

[80]- چون در سند حدیث ابومعاویه محمد بن خازم الضریرالکوفی وجود دارد که از مرجئه می‌باشد و حدیث مذکور و امثال آن از احادیثی هستند که مرجئه در این مساله به آن تمسک می‌جویند و همانگونه که احمد و جماعت دیگری گفته‌اند روایت این حدیث از غیر اعمش دارای اضطراب و اشکال می‌باشد و چون ابومعاویه به تدلیس متهم شده و حدیث را به صورت «عنعنه» روایت نموده است و بیم آن می‌رود که ساختگی باشد. (عن فتوی لرئاسة إدارة البحوث العلمیة والإفتاء. شماره فتوی 7649، تاریخ 1/11/1404هـ).

[81]- شرح العقيدة الطحاوية، چاپ مكتب اسلامي ص 271.

[82]- رفع الملام، ص114.

[83]- به نقل از حکم تارک نماز ص 96-99.

[84]- سلسلة الأحاديث الصحيحة (333).

[85]- به نقل از صحیح فقه السنه ص226.

[86]- مسند أحمد (20287).

[87]- جامع العلوم والحكم، در توضيح حديث هشتم.

[88]- لقاء الباب المفتوح شماره138.

[89]- به نقل از صحيح فقه السنة ص223.

[90]- به نقل از صحيح فقه السنة ص227.

[91]- بخاري (48) (6044) (7076)، مسلم (64).

[92]- مسلم (67).

[93]- به نقل از رساله‌ي شيخ ابن عثيمين در مورد تارك الصلاة ص14.

[94]- درس‌هايي از عقيده ص127.

[95]- حكم تارك نماز عبدالمنعم مصطفى حليمه ص91.

[96]- ابن عباس رضي الله عنهما بعد از نقل حديث كسوف بطور كامل، مي‌گويد: سپس، من گفتم: اي رسول خدا، ما مشاهده كرديم كه شما در نماز، در حالي كه سرجاي خود بوديد، چيزي را گرفتيد و بعد، عقب رفتيد. رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (إِنِّي رَأَيْتُ الْجَنَّةَ، فَتَنَاوَلْتُ عُنْقُودًا ،وَلَوْ أَصَبْتُهُ لأَكَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِيَتِ الدُّنْيَا، وَأُرِيتُ النَّارَ، فَلَمْ أَرَ مَنْظَرًا كَالْيَوْمِ قَطُّ أَفْظَعَ، وَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ) بهشت را ديدم و خواستم خوشه انگوري بچينيم. اگر آن خوشه را بر مي‌گرفتم، شما تا پايان دنيا از آن، مي‌خورديد. همچنين دوزخ به من عرضه گرديد كه تاكنون، هيچگاه صحنه‌ای هولناكتر از آن، نديده بودم. و بيشترين دوزخيان را زنان، تشكيل مي‌دادند. گفتند: چرا يا رسول الله؟ فرمودند: (بِكُفْرِهِنَّ) زيرا آنان كفر و ناسپاسي مي‌كنند. پرسيدند: آيا به خدا كفر مي‌ورزند؟ رسول اللهﷺ‬ فرمودند: (يَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ، وَيَكْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ كُلَّهُ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْكَ شَيْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ مِنْكَ خَيْرًا قَطُّ) از شوهرانشان ناسپاسي كرده، احسان آنان را فراموش مي‌كنند. اگر شما تمام عمر به او نيكي كنيد، ولي يك بار ازشما قصوري ببيند، مي‌گويد: هيچگاه از تو خيري نديده‌ام. صحيح بخاری (1052).  

[97]- به نقل از صحيح فقه السنة ص227.

[98]- رساله حكم تارك نماز ابن عثيمين.

[99]- المحلى لابن حزم1/242.

[100]- تعظيم قدر الصلاة (42)، وأخرجه أبويعلى (818)، والبزار (392) والبيهقي في السنن الكبرى (3163) وضعفوه لحال عكرمة وكان في الأصل (سفيان)بن أبي شيبه. تصحيف.

[101]- تعظيم قدر الصلاة (43)، والطبري عند تفسيرها والبيهقي في السنن الكبرى (3162) وصححه موقوفا وأخرجه أبويعلى (700) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد1/325 رواه أبويعلى واسناده حسن. وقال الألباني في صحيح الترهيب والترغيبب برقم (576): حسن موقوف.

[102]- تعظيم قدر الصلاة (45).

[103]- الطبري16/100، والحاكم2/374 وصححه ووافقه الذهبي.

[104]- تعظيم قدر الصلاة (36)، والطبري16/100 والبيهقي في البعث والنشور (474) والطبراني في الكبير (7731) وقال في المجمع 10/389: فيه ضعفاء وقد وثقهم ابن حبان وقال: يخطئون.

[105]- تعظيم قدر الصلاة (37)، وابن مبارك في الزيادات، الزهد (302) وأورده ابن رجب في التخويف من النار (58) وعندها سبعين خريفا.

[106]- تعظيم قدر الصلاة (38)، وابن مبارك في الزهد (336) وعزاه في الدر المنثور5/528 إلى ابن منذرماتع. 

[107]- و راه هر يکي از آنان يا به سوي بهشت و يا به سوي جهنم نشان داده مي‌شود. مسلم (987).

[108]- الطبري في التفسير29/119، ومحمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (57).

[109]- بهذا اللفظ: النسائي في تحريم الدم (4078)، والترمذي في الاستئذان (2734)والتفسير (3143)وقال: حسن صحيح.

[110]- جزء من حديث الطويل أوله: (إن الله كتب علی ابن آدم خطه من الزنا...) أخرجه البخاري في الاستئذان (6243)، (6612) ومسلم في القدر (2657). براستی که الله متعال بهره‌ی ابن آدم را از زنا نوشته است که ناگزیر آن را دریابد، زنای چشم نگریستن (به نامحرم) و زنای زبان سخن گفتن است و نفس به آن اشتیاق و میل پیدا می‌کند و شرمگاه همه‌ی آن را تصدیق و یا تکذیب می‌کند. 

[111]- روي هذا مرفوعا. الديلمي في الفردوس (5232) عن انس، وابن عدي في الكامل6/2290 عن أبي هريرة مرفوعا وموقوفا على الحسن، أخرجه ابن أبي شيبة11/22.

[112]- مسلم في الإيمان (82) وأبوداود في السنة (4678) والترمذي في الإيمان (2622)وقال: حسن صحيح.

[113]- مسند أحمد (22937) والترمذي في الإيمان (2623) وقال: حسن صحيح غريب. والنسائي في الصلاة (463) وابن ماجه (1079) صحيح الترغيب (564).

[114]- رواه هبة الله الطبري وقال: إسناده صحيح على شرط مسلم. أورده المنذري في الترغيب والترهيب 1/379من نفس المصدر وصحح إسناده. صحيح الترغيب (565).

[115]- مسندأحمد (6576) وابن حبان (1467) والدارمي (2724) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد1/292: رواه أحمد والطبراني ورجال أحمد ثقات.

[116]- تعطيم قدر الصلاة (920) وذكره الهيثمي في مجمع الزوائد4/216وقال: رواه الطبراني وفيه سلمة بن شريح، قال الذهبي: لايعرف وبقية رجاله رجال الصحيح. والمنذري في الترغيب والترهيب1/379 وعزاه للطبراني ومحمد بن نصر بإسنادين لا بأس بهما. انظر سلسلة الأحاديث الضعيفة (5991).

[117]- بهذا اللفظ ذكره في مجمع الزوائد1/295 وفيه بقية بن الوليد. وباطول منه في المسند (22075) والمعجم الكبير20/82 وفي مجمع الزوائد4/215: إسناد أحمد منقطع والطبراني فيه كذاب.

[118]- جزء من حديث أخرجه ابن ماجه في الفتن (4034) وذكره في المجمع 4/216-217بأطول منه وقال: رواه الطبراني وفيه شهر بن حوشب وحديثه حسن وبقية رجاله ثقات. وأخرجه الامام أحمد مختصرا بلفظ:[ من ترك صلاة العصرمتعمدا فقد حبط عمله] ورجاله رجال الصحيح كما في مجمع الزوائد1/295.قلت: الذي في المسند (22957) خص صلاة العصر.

[119]- الحديث مختصرأخرجه محمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة من عده طرق (195) ومابعده. وأخرجه مطولا الإمام أحمد (22016) والترمذي في الإيمان (2619) وقال: حسن صحيح.

[120]- بخاري (8)، مسلم (16)، ترمذي (2609)، نسائي (5001)، مسند أحمد (4798).

[121]- بخاري (391) (393)، أبوداود (2641)، ترمذي (2608)، نسائي (3968).

[122]- بهذا السند عن الدارمي أخرجه محمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (175) ومن طريق سليمان بن قرم به: المسند (14662) والترمذي في الطهارة (4).

[123]- المسند (22102) والبزار (2) وهو ضعيف كما في مجمع الزوائد1/16، وكشف الخفاء (2324)ولكن له شاهد سيأتي.

[124]- البخاري تعلىقا في مستهل باب الجنائز (الفتح3/131).

[125]- المسند (16395) والنسائي (857) والموطأ1/132 وصححه الحاكم1/144.حكم الألباني صحيح.

[126]- به نقل از صحيح فقه السنة1/230.

[127]- أخرجه البخاري (4351) ومسلم (1064).

[128]- أخرجه البخاري (6878) ومسلم (1676).

[129]- به نقل از صحيح فقه السنة1/230-231.

[130]- أخرجه مسلم (1854) والترمذي (2266) وأبوداود (4760).

[131]- أخرجه البخاري (7055) ومسلم (1709).

[132]- مسند أحمد (22075)، معجم الأوسط (7956)، معجم الكبير (156)، تعظيم قدر الصلاة (921) وحكم الألباني في صحيح الترغيب (570): حسن لغيره.

[133]- ابن حبان (1463) وانظرصحيح الترغيب والترهيب للألباني (575) وقال: صحيح موقوف.

[134]- مالك في الطهارة1/39-40 وابن سعد في الطبقات3/350-351 والآجري في الشريعة (134) ومحمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (923) ومابعده.

[135]- بهذا اللفظ: سعيد بن منصور (2450)، أبوداود (2513) كلاهما من كتاب الجهاد والنسائي (3578) وأخرجه مسلم في الإمارة (1919) بلفظ [...فليس منا]

[136]- البخاري من حديث طويل في الحدود (6830) وبلفظ غريب في الفرائض (6768) ومسلم في الإيمان (62).

[137]- من حديث أبي عمرو رضي الله عنه، المسند (7019) وابن ماجه في الفرائض (2744) وفي زوائده صحيح والطبراني كما في مجمع الزوائد1/97. وأخرجه البزار (104) والدارمي (2863) (2866) من حديث أبي بكر وفي نقل المصنف اختلاف يسير في اللفظ.

[138]- البخاري (48) ومسلم (64) كلاهما في الإيمان.

[139]- المسند (9290) والترمذي في الطهارة (135) وأبوداود في الطب (3904) وابن ماجه في الطهارة (639) والنسائي في عشرة النساء (130).

[140]- رواه الحاكم في صحيحه بهذا اللفظ، المستدرك (45) وصححه، والترمذي (1535) وحسنه. وأبوداود (3251) وابن حبان موارد (1177) ثلاثتهم في الأيمان والنذور. والمسند (4904).

[141]- مسلم في الإيمان (67).

[142]- همانطور که در حدیث آمده است: [لا يزني الزاني حين يزني و هو مؤمن، و لا يشرب حين يشرب و هو مؤمن...] زناكار موقع زنا، ايمان كامل ندارد، شراب خوار موقع شراب خواري و... أخرجه البخاري في المظالم (2475) ومسلم في الإيمان (57).

[143]- در حدیث آمده که: [لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُهُ إِلَّا كَفَرَ] هرکسي در حالي که پدرش را مي‌شناسد، خودش را به غير از پدرش نسبت دهد، کفر ورزيده است. أخرجه مسلم في الإيمان (61).

[144]- المسند (12383)، وأبويعلى (2856) والبزار (100) والسنن الكبرى للبيهقي (7281) وانظر مجمع الزوائد1/96 فله شواهد.

[145]- شیخ الاسلام ابن تیمیه در اقتضاءالصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم (1/208) می‌گوید: کفری که معرف به الف و لام باشد، غالبا جز به کفر اکبر حمل نمی‌شود همچون این فرموده‌ی الله متعال در مورد کسانی که به غیر آنچه که الله متعال نازل کرده حکم می‌کنند: ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ و آنچه که از ابن عباس در مورد این آیه وارد شده که می‌گوید: این کفر، کفری غیر از کفر (اکبر) می‌باشد (کفردون کفر)، که حاکم در مستدرک (2/313) از طریق هشام بن حجیر از طاووس از ابن عباس روایت کرده، از وی ثابت نیست. چرا که احمد و یحیی بن معین هشام را ضعیف دانسته‌اند. علاوه براین، در این مورد خلاف این قول نیز از وی روایت شده است. عبدالرزاق در تفسیرش از معمر از ابن طاووس از پدرش روایت می‌کند که از ابن عباس در مورد این آیه سوال شد: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ ابن عباس گفت: آن کفر است. که این قول از ابن عباس محفوظ می‌باشد، یعنی آیه دراطلاق خود باقیست و اطلاق آیه بر این دلالت دارد که مقصود از کفری که ابن عباس بدان تصریح کرده کفر اکبر می‌باشد. چگونه به اسلام کسی که شرع را کنار گذاشته و آن را ترک می‌کند و بلکه آن را با آراء یهود و نصاری و مشابه آن‌ها تغییر داده و شرع را تبدیل کرده و ماهیت آن را عوض می‌کند، حکم می‌شود؟ با وجودیکه علاوه بر اینکه این عمل وی، تبدیل شرع نازل شده می‌باشد، اعراض از شرع مطهر، که خود کفری مستقل است، می‌باشد. اما آنچه که ابن جریر در تفسیرش از ابن عباس روایت کرده که گفته: (ليس کمن کفر بالله واليوم الآخر و بکذا و کذا) این کفر همچون کفر به الله متعال و روز قیامت و کفر به چنین و چنان نیست، مراد از آن این نیست که حکم به غیر ماانزل الله کفراصغر یا کفر دون کفر است، و هرکس این فهم را از قول ابن عباس داشته باشد، بر او لازم است که دلیل بیاورد و بر گمانش اقامه‌ی برهان کند. در صورتیکه ظاهر کلام ابن عباس بیانگر آنست که: کفر اکبر مراتب متفاوتی دارد که بعضی از آن‌ها نسبت به بعضی دیگر شدیدتر می‌باشد. بنابراین کفر به الله متعال و ملائکه و روز قیامت شدید‌تر از کفر حاکمی است که به غیر آنچه که الله متعال نازل کرده حکم می‌کند و ماهم اینچنین می‌گوییم: براستی که کفر حاکمی که به غیرماانزل الله حکم می‌کند، خفیف‌تر از کفر کسی است که به الله متعال و ملائکه و... کفر ورزیده است. واین بدان معنی نیست که این حاکم مسلمان است و کفرش، کفری اصغر است، هرگز، بلکه این حاکم به دلیل ترک کردن و کنار گذاشتن شرع الله متعال از دین خارج می‌باشد. و ابن کثیر در این مورد اجماع را نقل کرده است. به البداية والنهاية بنگر (13/119).  

[146]- انظر في تخريج هذه الآثار: المستدرك2/313 والطبري عند تفسير الآية.

[147]- همانطور که در حدیث آمده است: (الْإِيمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ - أَوْ بِضْعٌ وَسِتُّونَ - شُعْبَةً، فَأَفْضَلُهَا قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الْإِيمَانِ) ايمان هفتاد و چند شعبه یا شصت و چند شعبه دارد، برترين شان، گفته‌ي لا إله إلا الله و پايين‌ترين شان برداشتن سبب آزار و اذيت از سر راه مي‌باشد. و حياء يكي از شعبه‌هاي ايمان است. مسلم (35).

[148]- به نقل از درس‌هايي درباره عقيده ص108-109.

[149]- البخاري في الحج (1739) ومسلم في القسامة (1679).

[150]- المسند (9290) والترمذي في الطهارة (135) وأبوداود في الطب (3904) وابن ماجه في الطهارة (639) والنسائي في عشرة النساء (130).

[151]- البخاري في الأدب (6103) ومسلم في الإيمان (60).

[152]- این قول ابن عباس در مورد این آیه کریمه و فهم صحیح کلام ایشان در صفحات قبل، از کتاب اقتضاء الصراط المستقیم نوشته‌ی شیخ الاسلام ابن تیمیه بیان شد.

[153]- أبوداود (3251) والترمذي (1535) كلاهما في الأيمان والنذور وأحمد (5375) وصححه الحاكم1/18.

[154]- الإمام أحمد (19606) من حديث أبي موسى رضي الله عنه وأبو يعلى (54،55،56) والبخاري في الأدب المفرد (716) من حديث أبي بكر رضي الله عنه وانظر مجمع الزوائد 10/223-224 والمطالب العالية3/182-183. 

[155]- همانطور که الله متعال در سوره نساء آیات 144-145 می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا ١٤٤ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥﴾ بيگمان منافقان (نشانه‌هاي ايشان را مي‌نمايانند و كفر خويش را پنهان مي‌دارند و به خيال خام خود) خدا را گول مي‌زنند! در حالي كه خداوند (خونها واموال ايشان را در دنيا محفوظ مي‌نمايد، و در آخرت دوزخ را براي آنان مهيّا مي‌دارد و بدين وسيله) ايشان را گول مي‌زند. منافقان هنگامي كه براي نماز برمي خيزند، سست و بي‌حال به نماز مي‌ايستند و با مردم ريا مي‌كنند (ونمازشان به خاطر مردم است؛ نه به خاطر خدا) وخداي را كمتر ياد مي‌كنند وجز اندكي به عبادت او نمي‌پردازند. بيگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائين‌ترين مكان آن هستند و هرگز ياوري براي آنان نخواهي يافت (تا به فريادشان رسد وآنان را برهاند).

[156]- البخاري (33) ومسلم (59) كلاهما في الإيمان.

[157]- البخري (34) ومسلم (58).

[158]- به نقل از درس‌هایی از عقیده ص147.

[159]- مالك في وقوت الصلاة1/6.

[160]- تعظيم قدر الصلاة (978) والترغيب والترهيب (1/386).

[161]- تعظيم قدر الصلاة (979).

[162]- تعظيم قدر الصلاة (980).

[163]- تعظيم قدر الصلاة (981).

[164]- تعظيم قدر الصلاة (988).

[165]- تعظيم قدر الصلاة (990) والترغيب والترهيب (1/386).

[166]- البخاري في مواقيت الصلاة (553) (594) والنسائي في الصلاة (474) والعبارة الأولى فيهما وفي جامع الأصول ليست من كلام النبيﷺ‬ وإنما من كلام بريدة رضي الله عنه. وقال الألباني في تعلىقات الحسان على صحيح ابن حبان: صحيح دون جملة التبكير، فإنها موقوفة على بريدة. التعلىق الرغيب (1/169).

[167]- الدارقطنی (3002) و السنن الکبری للبیهقی (10799). ومعامله عینه عبارت است از اینکه: فردی کالایی را با ثمنی معلوم تا زمانی مشخص به دیگری بفروشد، سپس از وی با ثمنی کمتراز آنچه که به وی فروخته است، از او بخرد.

[168]- مفهوم قلب در نزد اصولیین عبارت است ازاینکه: اطلاق حکم بر چیزی، نفی آن حکم از غیر آن را اقتضا می‌کند. یعنی عمل تنها با ترک نماز عصرباطل می‌شود نه با ترک نماز‌های دیگر  و این استدلال مردود است و مخالف مذهب جمهور می‌باشد. وانظرالابهاج فی شرح المنهاج للسبکی1/368 و تخریج الفروع علی الأصول لاسنوی ص261.

[169]- به نقل از رساله‌ی حکم تارک نماز از شیخ ابن عثیمین.

[170]- درس‌هایی از عقیده ص11.

[171]- أخرجه البخاري (6764) ومسلم (1614).

[172]- به نقل از کتاب حکم تارک نماز نوشته‌ی عبدالحکیم حسان ص109.

[173]- حكم المرتد للماوردي133-136، راجع فتح الباري 12/279.

[174]- المجموع شرح المهذب12/231، راجع المغني8/142 ط:عالم الكتب.

[175]- مسند أحمد (3951) المعجم الكبير (10295) مسند ابن أبي شيبة (384).

[176]- احتج به أحمد في رواية منه.

[177]- مجموع الفتاوى لابن تيمية 22/45-47، المهذب1/51.

[178]- راجع شرح العمدة4/66و67، المهذب1/51، الإقناع للشربيني2/554.

[179]- رواه البخاري (6922) (3017) وأحمد (2552) وابن حبان (5606) والترمذي (1458) والنسائي (4059) وأبوداود (4351) وابن ماجه (2535) والشافعي (285) والبيهقي في السنن الصغير (3165) والطبراني في المعجم الكبير (10638) وابن أبي شيبة (28992) وأبويعلى (2532) وابن الجارود (843) في المنتقى عن ابن‌عباس ب وقد بوب البيهقي في سننه باب: قتل من ارتد عن الإسلام إذا ثبت علىه، رجل أو امرأة...

[180]- نسائي (4019)، أبوداود (4502)، ابن ماجه (2533)، ترمذي (2158)، بخاري (6878)، مسلم (1676).

[181]- رواه مسلم (70) وأبوداود (4360) والنسائي (4053) والبيهقي في السنن الكبرى (16876) وأبوعوانة (73) عن جرير بن عبدالله البجلي رضي الله عنه.

[182]- رواه البخاري (1846) (3044) (4286) ومسلم (1357) والترمذي (1693) وابن حبان (3721) والنسائي (2867) وأبوداود (2685) وأحمد (12068) ومالك (247) وابن خزيمة (3063) والبيهقي في السنن الكبرى (9840) والطبراني في المعجم الأوسط (9034) وأبي يعلى (3539)

[183]- رواه النسائي (4067) وأبوداود (2683) عن عكرمه عن ابن عباس رضي الله عنهما.

[184]- عبدالله بن ابی سرح کاتب وحی رسول اللهﷺ‬ بود که شیطان وی را لغزانید، پس به کفار ملحق شد. رسول الله در روز فتح مکه به کشتن وی امر کردند. عثمانt وی را امان داد، از اینرو رسول اللهﷺ‬ نیز او را امان دادند. ابن تیمیه قصه‌ی وی و روایات ابن اسحاق و واقدی در مورد آن را در کتاب «الصارم المسلول» 2/221-224 ذکر کرده است.

[185]- رواه البخاري (6923) ومسلم (1733) وأحمد (19666) وأبوداود (4354).

[186]- هذا الحديث رواه الطبراني عن معاذ وقد حسنه ابن حجر العسقلاني ولكن قال الهيثمي: وفيه سامر لم يسم، قال مكحول عن ابن أبي لأبي طلحة اليعمري وبقيه رجاله ثقات، وبالرجوع إلى المعجم الكبير للطبراني وجدته قد رواه عن الحسين بن إسحاق التستري ثنا هرمز بن معلى ثنا محمد بن سلمة عن الفزاري عن مكحول عن بن أبي طلحة الىعمري عن أبي ثعلبة الخشني عن معاذ بن جبل أن رسول الله قال له حين بعثه إلى إلىمن (أيما رجل ارتد عن الإسلام... ) الحديث وليس في إسناده من لم يسم سوى ابن أبي طلحة الىعمري والراجح أنه معدان بن أبي طلحة الىعمري ويقال بن طلحة الىعمري شامي وهو تابعي ثقة من كبار التابعين كما قال في معرفة الثقات.

[187]- السنن الكبرى للبيهقي (16849).

[188]- السنن الكبرى للبيهقي (16888).

[189]- سنن الصغيرللبيهقي (3170)، السنن الكبرى للبيهقي (16887)، موطأ مالك (2728).

[190]- السنن الكبرى للبيهقي (16884).

[191]- السنن الكبرى للبيهقي (16853).

[192]- السنن الكبرى للبيهقي (16885).

[193]- السنن الكبرى للبيهقي (16889). والآيه في سوره النساء.

[194]- السنن الكبرى للبيهقي (16854).

[195]- السنن الكبرى للبيهقي (16868)، دارقطني (3219)، مصنف عبدالرزاق (18725).

[196]- السنن الكبرى للبيهقي (16868)، دارقطني (3220)، مصنف ابن أبي شيبة (29000) (32781)، مصنف عبدالرزاق (18726).

[197]- مصنف ابن أبي شيبة (32752).

[198]- الأم للشافعي1/258، راجع تفسير القرطبي3/47.

[199]- حكم المرتد للماوردي57-60، والحديث رواه البيهقي (16852) وعبدالرزاق (18707) وابن المنذر.

[200]- دارقطني (3214).

[201]- فتح الباري12/270، راجع المجموع21/78، بدائع الصنائع7/135.

[202]- المغني لابن قدامة 8/124-125، ط: دارالحديث.

[203]- تفسير القرطبي3/47.

[204]- شرح معاني الآثار للطحاوي3/210-212، راجع شرح سنن ابن ماجه1/182.

[205]- پایان کلام در مورد استتابه‌ی تارک نماز به سبب ارتداد از کتاب حکم تارک نماز از عبدالحکیم حسان.

[206]- به نقل از كتاب حكم تارك نماز نوشته‌ی عبدالمنعم مصطفی حلیمه صفحه‌ی آخر.

[207]- البخاري في مواقيت الصلاة (597) ومسلم في المساجد (684).

[208]- مسلم من نفس حديث السابق (684).

[209]- مسلم في المساجد (680).

[210]- البخاري في التيمم (344) ومسلم في المساجد (682).

[211]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (681).

[212]- الامام أحمد وصححه أحمد شاكر (3657).

[213]- چرا که صحابه نسبت به بیدار کردن رسول اللهﷺ‬ از خواب مبارکشان، کراهت داشتند، چون نمی‌دانستند در خواب بر ایشان چه می‌گذرد، پس خواستند که ایشان را با صحبت کردن خود بیدار کنند.

[214]- پس هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند، که این زمان وقت آنست.

[215]- السنن الكبرى للبيهقي (3183) وذكر البيهقي رحمه الله أن فيه منكر الحديث وأن البخاري قال: الصحيح ليس فيه [فوقتها إذا ذكرها] والحديث أخرجه الدارقطني أيضا (1565).

[216]- همانطور که در صحیحین آمده است:  (إِنَّ عِفْرِيتًا مِنْ الْجِنِّ جَعَلَ يَفْتِكُ عَلَيَّ الْبَارِحَةَ لِيَقْطَعَ عَلَيَّ الصَّلَاةَ، وَإِنَّ اللَّهَ أَمْكَنَنِي مِنْهُ فَذَعَتُّهُ...) همانا ديشب جن سركشي بر من حمله كرد تا نمازم را قطع كند؛ خداوند مرا بر او چيره ساخت و گلويش را فشردم.

[217]- نص الإمام النووي في المجموع3/71على أن المخالف هو ابن حزم وعبارته هكذا (أجمع العلماء الذين يعتد بهم على أن من ترك الصلاة عمدا، لزمه قضاؤها وخالفهم أبومحمد بن حزم).

[218]- ثبت ذلك في الصحيحين وغيرهما، انظر جامع الأصول (3257).

[219]- أبوداود (2393) وابن ماجه (1671) والدارقطني (2398) كلهم في الصوم وانظركلام الحافظ ابن حجر علىه في تلخيص الحبير 2/219حيث ذكر له عدة طرق مرسلة ومرفوعة. ورواه البيهقي بإسناد جيد كما قال النووي في المجموع3/71.

[220]- جمع بین دو نماز به سبب نیازی عارضی صحیح می‌باشد و دلیل آن حدیث ابن عباسt می‌باشد که می‌گوید: رسول اللهﷺ‬ نماز ظهر و عصر را در مدینه بدون اینکه ترس و یا باران باشد، با هم جمع کردند. ابوکریب یا ابوسعید می‌گوید: به ابن عباس گفتم: چرا اینگونه عمل کردند؟ فرمود: تا مشقتی بر امتش نباشد. (مسلم 705) در این حدیث رخصتی برای کسانی که عذر دارند می‌باشند و نه کسانی که هیچگونه عذری ندارند تا اینکه مشقت و سختی از آن‌ها برداشته شود. و این مذهب ابن سیرین و اشهب که از اصحابش مالک است می‌باشد و این قول را خطابی از قفال الشاشی الکبیر از اصحاب شافعی از اسحاق المروزی از گروهی از اصحاب حدیث حکایت می‌کند. و ابن منذر و ابن تیمیه این مذهب را اختیار کرده‌اند. (مجموع الفتاوی24/25)، (وشرح مسلم للنووی2/3509)، (والقوانین75)، (ومعالم السنن2/55). وشیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی 21/458 می‌گوید: اگر در وقتی خاص بر صنعتگر و کارگر و کشاورز مشقت و سختی مانند اینکه آب برای وضو گرفتن دور باشد به گونه‌ای که با رفتن به سوی آن، عملی که بدان احتیاج دارند تعطیل می‌شود، برایشان جایز است که در وقت مشترک بین دو نماز، هردو نماز را با هم جمع کنند.  

[221]- سنن النسائي (474).

[222]- البخاري (552).

[223]- البخاري في مواقيت الصلاة (556) ومسلم في المساجد (608).

[224]- بحث در مورد این دو آیه در ادله‌ی کسانی که تارک نماز را کافر می‌دانند، گذشت.

[225]- شماره 9و10 قول ابن حزم رحمه الله در محلی 2/235-236 می‌باشد.

[226]- سنن النسائي (478).

[227]- أخرجه الترمذي وأبوداود والنسائي، انظر جامع الأصول (1529) والمجموع 8/95 وصححه الإمام النووي وقد أورده المصنف رحمه الله بالمعنى.

[228]- أحمد (9014) وأبوداود (2396) والترمذي (723) وابن ماجه (1672) كلهم في الصوم وإسناده غريب كما في المجموع 6/329 وقال الترمذي عقبه: لانعرفه إلا من هذا الوجه وسمعت محمدا (البخاري) يقول: ابوالمطوس اسمه يزيد بن المطوس ولا أعرف له غير هذا الحديث وذكر المنذري في الترغيب والترهيب2/108عن ابن حبان أنه لا يجوز الاحتجاج بما انفرد به. والله أعلم.

[229]- احاديث صلاة المريض صحيحه منها: حديث البخاري في تقصير الصلاة (1117)و نصه: (صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ) حتي الامكان، نماز را ايستاده بخوان. اگر نتوانستي، نشسته بخوان. و اگر اين هم برايت مقدور نبود، بر پهلو خوابيده، نماز بخوان.

[230]- أخرجه ابن المبارك في الزهد ص 319 وليس فيه دليل ظاهر للمصنف. وزهد هناد1/496.

[231]- هذا نص ابن حزم في المحلى2/238.

[232]- أخرجه ابن حزم في المحلى2/238-239، وعبدالله بن (حراش) لم اجده واذا كان (ابن خراش) فهو شديد الضعف وهو ليس طبقة يعلى ولم يدرك ابن عمر.

[233]- مسند أحمد (12383)، السنن الكبرى للبيهقي (12690)، المعجم الكبير (10553).

[234]- أبوداود (101)، ابن ماجه (399)، دارقطني (256)، مسند أحمد (9418).

[235]- بهذا اللفظ أخرجه ابن أبي الدنيا كما في جامع العلوم لابن رجب (9) ومعناه في الصحيح.

[236]- حديث صحيح أخرجه أبوداود (2454) والنسائي (2332) والترمذي (730) وابن ماجه (1700) كلهم في الصوم وأحمد (26457) وانظر تلخيص الحبير2/200.

[237]- البخاري في الأذان (756) ومسلم في الصلاة (394).

[238]- المحلى2/240 وأخرج الجملة الأولى عبدالرزاق في المصنف2/372.

[239]- مصنف عبد الرزاق1/587 وذكره في المحلى عنه.

[240]- كذا ذهب الإمام النووي في المجموع3/71 وهو قول الأئمة الأربعة كما نص المصنف قبل.

[241]- الموطأ1/13-14. ومسلم (680) وأبوداود (435) وابن ماجه (696).

[242]- خدا را فراموش كرده‌اند (واز پرستش او روي گردان شده‌اند)، خدا هم ايشان را فراموش كرده است (ورحمت خود را از ايشان بريده و هدايت خويش را از آنان دريغ داشته است).

[243]- اهل علم در حكم قرباني بر دو قول اختلاف كرده‌اند. 1- ربیعه، اوزاعی، ابوحنیفه، لیث و برخی از مالکی‌ها معتقدند که قربانی بر کسی که توانایی آن را دارد واجب می‌باشد.2- اما مذهب جمهور علما اینست که قربانی سنت بوده و واجب نمی‌باشد. مالک، شافعی، احمد، اسحاق، ابوثور، مزنی، ابن منذر، داود، ابن حزم و غیر اینها بر این قول می‌باشند. به نقل از صحیح فقه السنة 2/367-368.   

[244]- البخاري (1953) ومسلم (1148) كلاهما في الصوم.

[245]- يقصد -والله أعلم- ابن حزم، وانظر قوله في المحلى 2/235 ومابعدها وقد صرح بذكر اسمه الإمام النووي في المجموع3/71.

[246]- انظر المحلى لابن حزم 7/214 وما بعدها.

[247]- البخاري (946) (4119) ومسلم (1770).

[248]- انظر قول ابن حزم - وهو المقصود هنا- في المحلى2/241.

[249]- مصنف عبدالرزاق (3750) والسنن الكبرى للبيهقي (3586).

[250]- المستدرك (898) والدارقطني (1553) والبيهقي في السنن (4942) (5591) وضعفه الحافظ في تلخيص الحبير2/32 وانظره في المقاصد (1309).

[251]- شعب الإيمان (4045) (4875) وابن حبان (194) ومسندأحمد (12383).

[252]- أخرجه مسلم في المساجد (572)جزء من حديث في السهو في الصلاة.

[253]- أخرجه مسلم (684).

[254]- البخاري (1933) ومسلم (1155)كلاهما في الصوم.

[255]- قاضی می‌گوید: ظاهر این کلام بیانگر آنست که امام احمد از صحت اجماع منع کرده‌اند در حالیکه این کلام ایشان بر ظاهرش حمل نمی‌شود، بلکه این کلام را تنها به سبب ورع و زهد گفته‌اند، چرا که ممکن است کسی که در مساله ای ادعای اجماع می‌کند، در واقع خلاف موجود درآن مورد بدو نرسیده باشد و یا اینکه این کلام را در حق کسی گفتند که از خلاف سلف آگاهی ندارد و با این وجود ادعای اجماع می‌کند. چرا که ایشان در روایت عبدالله و ابی الحارث به صحت اجماع تصریح کرده و در روایت حسن بن ثواب ادعای اجماع کرده‌اند بدین گونه که امام احمد به تکبیرگفتن از صبح روز عرفه تا پایان ایام تشریق معتقد بودند، بدیشان گفته شد: استنادتان در این زمینه بر چیست؟ فرمود: به اجماع عمر و علی و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس. (المستدرک علی مجموع الفتاوی2/114). و نصوص رسول الله در نزد امام احمد بن حنبل و سایر ائمه حدیث جلیل‌تر از آن بود که توهم اجماعی را که برخواسته از عدم علم به خلاف بود، بر آن مقدم کنند و اگر این جایز بود، قطعا نصوص تعطیل گشته و برای هرکس که قول مخالف در مساله ای را نمی‌دانست، جایز بود که در آن مورد، جهلش را بر آنچه که از نصوص با وی مخالف است، مقدم کند. درواقع ادعای این نوع اجماع همان چیزی بوده که امام احمد و شافعی آن را انکار کردند نه آنچه که برخی از مردم گمان می‌کنند که ایشان وجود اجماع را بعید و نامحتمل دانسته‌اند. (اعلام الموقعین عن رب العالمین1/24)

[256]- تعظيم قدر الصلاة (1078).

[257]- أحمد (9014) وأبوداود (2396) والترمذي (723) وابن ماجه (1672) كلهم في الصوم وإسناده غريب كما في المجموع 6/329 وقال الترمذي عقبه: لانعرفه إلا من هذا الوجه وسمعت محمدا (البخاري) يقول: ابوالمطوس اسمه يزيد بن المطوس ولا اعرف له غير هذا الحديث وذكر المنذري في الترغيب والترهيب2/108عن ابن حبان أنه لايجوز الاحتجاج بما انفرد به. والله أعلم.

[258]- البخاري في الأيمان والنذور (6699) والاعتصام (7315).

[259]- مسلم (1148) وبخاري (1952).

[260]- أبوداود (3308).

[261]- المسند (16125) والنسائي في المناسك الحج (2638).

[262]- البخاري (1853) ومسلم (1334) والنسائي (2633) وجامع الأصول3/420.

[263]- الدارقطني (2609).

[264]- هرکس رکعتی از نماز صبح را قبل از طلوع خورشید، دریابد، نماز صبح را نیز دریافته است و هر کس يک رکعت از نماز عصر را قبل از غروب خورشيد دريابد، نماز عصر را دريافته است.

[265]- أخرجه مسلم في صلاة المسافرين (705) وبمعناه البخاري في المواقيت (543).

[266]- المسند (1996) وعزاه الهيثمي في مجمع الزوائد1/322 للطبراني في الأوسط وفيه كثير بن يحيى وهو ضعيف.

[267]- الدارقطني (1750) وابن سعد3/350 ومحمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (925) والسنن الكبرى للبيهقي (1673).

[268]- بهذا السياق محمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (932) وعبدالرزاق في المصنف (5013).

[269]- الجمع في عرفة، أخرجه البخاري في الحج (1662) والحج في المزدلفه (1672) ومسلم في الحج (1288).

[270]- قول محمد بن نصر هذا في تعظيم قدر الصلاة (990).

[271]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (622).

[272]- السنن الكبرى للبيهقي (8061).

[273]- ابن ماجه (1671) وأبوداود (2393) والدارقطني (2241).

[274]- المسند (10463) والترمذي (720) وأبوداود (2380) وابن ماجه (1676) وابن حبان (3518) وأعله البخاري وأحمد كما في نصب الراية2/448 وصحح الألباني في الإرواء (923) وصحيح الجامع (6243).

[275]- حييث معلل به حديثي مي‌گويند كه درآن برعلتی قادحه و زیان آور به صحتش، اطلاع و آگاهی یافته شود که از ارزش و اعتبار حدیث کاسته و صحت آن را زیر سوال می‌برد، درحالیکه بر حسب ظاهر، آن حدیث خالی از عیب و نقص می‌باشد. و در ظاهر حدیث اثری از آن علت به چشم نمی‌خورد و به تعبیری دقیق تر، معلل حدیثی است که راوی آن از لحاظ رفع و وقف و اتصال و انقطاع و داخل کردن حدیثی در حدیث دیگر دچار اشتباه شده باشد ولی در ظاهر، حدیث او از همه‌ی عیوب و نقائصی که به صحت حدیث ضرر می‌رساند، سالم باشد. اما محدثین باریک بین و اهل تخصص در علم حدیث بتوانند عیب‌های پنهانی این حدیث را ظاهر نموده و آن را به نقد کشند و براستی این قسم از مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین انواع علم الحدیث درایتی می‌باشد. به نقل از کتاب درآمدی بر علوم حدیث ص167.

[276]- حدیث مرسل به حدیثی می‌گویند که سقوط راوی در بین تابعی و رسول الله صورت گیرد. صورت حدیث مرسل اینگونه است که تابعی بگوید: در حضور پیامبر فلان کار اتفاق افتاد یا اینکه بگوید رسول الله فرمودند. که در این میان راوی صحابی در بین تابعی و پیامبر حذف شده باشد. دراصل حدیث مرسل به دو دلیل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید: یکی به جهت فقدان شرطی از شرایط قبول وصحت حدیث به نام شرط «اتصال سند» چرا که در چنین حدیثی یک راوی از اسناد حدیث حذف شده است و دیگری به جهت بی اطلاع بودن از حالات راوی محذوف، چرا که در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف غیر صحابی باشد و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی (غیر صحابی) فردی ضعیف و معیوب باشد؛ ولی علما و محدثین در حکم مرسل و استناد و احتجاج جستن بدان، با یکدیگر اختلاف نظر دارند. چرا که این نوع از انقطاع راوی در حدیث مرسل با هر نوع انقطاع دیگر در سند حدیث تفاوت دارد، چون راوی که در حدیث مرسل غالبا ساقط می‌شود، صحابی است، و چنانکه همه می‌دانند، تمامی صحابه عادل هستند که جهالت و نادانی نسبت به اسم آن‌ها زیانی به صحت حدیث وارد نمی‌کند. خلاصه‌ی اقوال علما درباره حجیت حدیث مرسل سه قول است که عبارتند از: الف) در نزد جمهور محدثین و تعداد بی شماری از صاحب نظران اصولی و فقهی، حدیث مرسل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید و دلیل این گروه از علما و صاحب نظران اسلامی بی اطلاع بودن از حاات راوی محذوف می‌باشد چرا که در این صورت این احتمال وجود دارد که راوی محذوف غیر صحابی باشد و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی غیر صحابی فردی ضعیف و معیوب باشد. زیرا فقط صحابه عادل و وارسته و انسانهای ثقه و مورد اعتماد - به طور کلی - هستند. ب) در نزد ائمه‌ی سه گانه - امام ابوحنیفه، مالک و در روایت مشهور از امام احمد - و گروهی از علما و صاحب نظران اسلامی، حدیث مرسل، حدیثی صحیح تلقی می‌شود که بدان استناد و احتجاج می‌گردد، البته به شرط اینکه حدیث مرسل از جانب کسی باشد که خودش ثقه و مورد اعتماد است و عادتا و یا به تصریح خود وی، مشخص شده باشد که جز از راویان ثقه، حدیث نقل نمی‌کند. ودلیل این گروه از علما در این زمینه اینست که تابعی ثقه برای خود روا نمی‌دارد تا «قال رسول الله» بگوید، مگر زمانی که آن حدیث را از فردی ثقه و مورد اعتماد بشنود. ج) در نزد امام شافعی و برخی از علما، حدیث مرسل با مراعات شرایطی صحیح و پذیرفتنی است و این شرایط قبول حدیث مرسل چهار شرط است که سه شرط مربوط به راوی ارسال کننده و یک شرط آن مربوط به حدیث مرسل می‌باشد. که عبارتد از: 1- حدیث مرسل از جانب کبار تابعین باشد. (مانندعبیدالله بن عدی بن خیار، سپس سعید بن مسیب و امثال اینها). 2- هرگاه ارسال کننده نام کسی را برد که حدیث را از او ارسال نموده است، باید نام فردی ثقه و مورد اعتماد را ببرد. 3- هرگاه حافظان معتمد و معتبر حدبث، در روایت حدیث با او شریک شدند، نباید مخالف او، حدیث را نقل کنند و با او به مخالفت بپردازند. 4- اینکه به این سه شرط پیشین یکی از شرایط ذیل ملحق شود: الف) حدیث مرسل از طریقی دیگر به طور مسند روایت و تقویت شده باشد. ب) یا اینکه حدیث مرسل از طریقی دیگر به طور مرسل روایت شده باشد، اینگونه که حدیث را فردی دیگر از غیر رجال مرسل اول روایت و ارسال کرده باشد. ج) حدیث مرسل موافق قول صحابی باشد. د) یا اینکه بیشتر اهل علم به حکم حدیث مرسل فتوا داده باشند. رجوع شود به کتاب درآمدی بر علوم حدیث ص115-121.

[277]- احتج به الشافعية على وجوب القضاء كما في المجموع3/71 وقال الإمام النووي: رواه البيهقي بإسناد جيد. وأورد له الحافظ ابن حجر في تلخيص الحبير2/219عدة طرق مرسلة ومرفوعة. 

[278]- باید گفت که ثبوت قضا برای کسی که در رمضان به سبب مجامعت افطار کرده، ضعیف می‌باشد و براستی که بخاری و مسلم این حدیث را بدون زیاده [وصم یوما مکان ما اصبت] تخریج کرده‌اند و این زیاده ضعیف بوده و ثابت نمی‌باشد. انظر مجموع الفتاوی22/40، و نصب الرایة2/453 و التلخیص2/219. به نقل از صحیح فقه السنة.

[279]- قلت: صحح الحديث ابن حبان (907) من الموارد والحاكم1/427 والدارقطني2/184وقال: رواته ثقات كلهم.

[280]- مختصر المزني الذي بهامش الأم1/109.

[281]- أبوداود (552) وابن ماجه (792) ونسائي (851) وأحمد (15490).

[282]- مسلم في المساجد (655) وأخرجه غيره.

[283]- ابن ماجه في المساجد والجماعات (793) وأبوداود في الصلاة (551) والدارقطني (1555) وصححه الحاكم1/245 وابن حبان (2064).

[284]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (653).

[285]- بهذا اللفظ أخرجه أبوداود في الصلاة (553) والنسائي (851) وبمعناه أحمد (15490) وابن ماجه في المساجد (792) وصححه ابن خزيمة (1480).

[286]- أخرجه الطبري 29/43عن ابراهيم التيمي وسعيد بن جبير وعزاه السيوطي في الدر المنثور8/256 إلى البيهقي عن ابن عباس وابن مردويه عن كعب الأحبار.

[287]- رواه البيهقي في السنن الكبرى3/174.

[288]- البخاري في الأذان (644) ومسلم في المساجد (651).

[289]- متفق على صحته واللفظ لمسلم (651) و بخاري (657).

[290]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (652).

[291]- کسانی که معتقدند که مقصود از آن منافقیین می‌باشند، امام شافعی و غیر ایشان هستند همانطور که در المجموع امام نووی 4/192آمده است و ابن حجر در شرح این حدیث در فتح الباری این قول را تقویت کرده جز اینکه ترجیح داده که مراد از آن نفاق معصیت است نه نفاقی که کفر است و مصنف آن را برگزیده است.

[292]- مسلم (653).

[293]- أبوداود (552) وابن ماجه (792) ومسندأحمد (15490) والسنن الكبرى (4948) والمعجم الأوسط (4914) و ابن أبي شيبة (3474).

[294]- حديث موقوف عبارت است از اقوال يا افعال و يا تاييداتي كه به صحابه نسبت داده شوند. اصل در حديث موقوف، عدم احتجاج و استناد بدان است، چرا كه موقوف، همان اقوال و افعال صحابه است. ولي با اين وجود اگر صحت موقوف به اثبات برسد اين توان را دارد تا برخي از احاديث ضعيف را قوت و نيرو بخشد و آن‌ها را تقويت كند، زيرا حالت صحابه همواره و پيوسته بر اين بود كه دنبال كننده و پيرو سنت پيامبر گرامي اسلام بودند. به نقل از كتاب درآمدي بر علوم حديث ص 224-230. 

[295]- ابن حزم في المحلى4/190.

[296]- حديث مرفوع عبارت است از اقوال يا افعال يا تاييدات و يا صفاتي كه به پيامبر نسبت داده مي‌شود و فرقي نمي‌كند كه فرد نسبت دهنده صحابي باشد و يا از افراد پايين‌تر از آن‌ها همچون تابعين و تبع تابعين و.... درآمدي بر علوم حديث ص 222.

[297]- من طريق نسيم عن شعبه أخرجه ابن حبان (2046) والبيهقي3/174.

[298]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (654).

[299]- مسلم (654).

[300]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (672).

[301]- مسندأحمد (18000) وأبوداود (682) والترمذي (230) (231) وحسنه، وابن ماجه (1004) وابن حبان (2198) (2199) كلهم في الصلاة.

[302]- أحمد4/23 وابن حبان (2202) وابن ماجه (1003) وفي الزوائد: إسناده صحيح ورجاله ثقات وصححه ابن خزيمة (1569).

[303]- قول به بطلان نماز چنین شخصی و اینکه نمازش صحیح نیست، مذهب احمد و اسحاق و نخعی و ابن ابی شیبه و ابن منذر می‌باشد. الاوسط4/183، المغنی 2/211، والممتع4/376. وعلاوه برحدیث علی بن شیبان به حدیث وابصه بن معبد استناد می‌کنند که مردی در پشت صف به تنهایی نماز خواند، پس رسول اللهﷺ‬ وی را امر کردند تا نمازش را اعاده کند. اخرجه الترمذی (230) (231) وأبوداود (682) وابن ماجه (1004) واحمد4/228 و انظر الإرواء (541). و گفتند: اگر نمازش بدین طریق فاسد نمی‌بود، رسول اللهﷺ‬ وی را امر به اعاده‌ی نماز نمی‌کردند، چرا که اعاده در امری که انجام شده و به پایان رسیده است، الزام و تکلیف می‌باشد و اگر فاسد نمی‌بود، مکلف به اعاده نمی‌شد.   

[304]- اين قول كه چنين نمازي بدون عذر صحيح است، مذهب ابوحنيفه و اصحابش و مالك و اوزاعي و شافعي مي‌باشد. رجوع شود به البدائع1/218 و مغني المحتاج1/247 و جواهر الاكليل1/80 و الاوسط4/183.

[305]- از انسt روايت است كه من و يتيمي پشت سر رسول اللهﷺ‬ نماز خوانديم درحاليكه مادرم ام سليم پشت سر ما بود. (اخرجه البخاري (727) ومسلم (658)) و از انسt روايت است كه رسول اللهﷺ‬ بر ايشان امامت داده در حاليكه زني همراه آن‌ها بود. انس مي‌گويد: رسول اللهﷺ‬ وي را به سمت راست خود قرار داده و آن زن پشت سر ما همراه ما نماز مي‌خواند. (اخرجه مسلم (6609 و ابن أبي شيبة2/88). شيخ الاسلام ابن تيميه مي‌گويد: علما بر صحت وقوف زني كه به تنهايي در صف قرار مي‌گيرد، درحاليكه زن ديگري همراه وي در جماعت نباشد، اتفاق دارند، همانطور كه در مورد آن حديث وارد شده است. مجموع الفتاوي23/395. و در جايي ديگر مي‌گويد: هرگاه زني، زن ديگري را نيافت كه همراه وي در صف بايستد، به اتفاق ائمه در پشت صف مردان به تنهايي مي‌ايستد. مجموع الفتاوي23/407.

     نكته: اگر زن ديگري غير از وي باشد، واجب است كه هر دو باهم صف تشكيل دهند وگرنه حكم همان مردي را دارند كه در پشت صفوف به تنهايي نماز مي‌گزارد.

[306]- النسائي في المواقيت (513).

[307]- البخاري في الأذان (783).

[308]- البخاري في الأذان (699) ومسلم في صلاة المسافرين (763).

[309]- مسلم في الزهد والرقائق من حديث طويل (3010).

[310]- مالك في الموطأ1/165، والطحاوي في شرح معاني الآثار1/398 والبيهقي في السنن الكبرى 2/90.

[311]- أبوداود في الصلاة (547) وأحمد (21710) والنسائي في الإمامة (847).

[312]- مسلم (655).

[313]- مسند أحمد (16395) والدارقطني (1541) والنسائي (857).

[314]- الترمذي في الصلاة (219) وقال حسن صحيح والنسائي (858) وأبوداود (575) وأحمد (17474).

[315]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (654).

[316]- ذكره ابن حزم في المحلى4/195.

[317]- أخرجه الحاكم1/246 وصححه ووافقه الذهبي والبيهقي مرفوعا وموقوفا3/174وانظر مجمع الزوائد2/42.

[318]- أخرجه عبدالرزاق11/497 والبيهقي3/57 و174 وضعفه الحافظ في تلخيص الحبير 2/32.

[319]- عبدالرزاق1/498 والدارقطني1/420 والبيهقي3/57.

[320]- المحلى4/195.

[321]- ابن ماجه (793) وابن حبان (2064) والدارقطني1/420 والبيهقي 3/57.

[322]- الترمذي في الصلاة (218).

[323]- به نقل از صحیح فقه السنة ج1/508-510.

[324]- حسن بطرقه، أخرجه أبوداود (236) والترمذي (113) وأحمد (26195) والسنن الكبرى للبيهقي (796).

[325]- صحيح لشواهده: أخرجه عبدالرزاق (5086) والدارقطني (1507) والبيهقي 3/131.

[326]- صحيح لشواهده: أخرجه عبدالرزاق3/140 والدارقطني 1/405 والسنن الصغير للبيهقي (555) ومعرفة السنن والآثار (5974).

[327]- ضعيف: أخرجه أبوداود (592) وابن خزيمة3/89 والبيهقي3/130.

[328]- أخرجه البخاري (727) ومسلم (658).

[329]- أخرجه البخاري (870) وأبوداود (1040) والنسائي (1333) وابن ماجه (932).

[330]- أخرجه الترمذي (1171) وأحمد (172).

[331]- به نقل از صحيح فقه السنة ج1ص511-516.

[332]- صحيح: أخرجه البخاري (666) ومسلم (697).

[333]- صحيح: أخرجه مسلم (698) وأبوداود (1065) والترمذي (409).

[334]- صحيح: أخرجه البخاري (669) ومسلم (1167).

[335]- صحيح: أخرجه أحمد (17934) والسنن الكبرى للبيهقي (1868) ومسند ابن أبي شيبة (553) وعبدالرزاق (1927).

[336]- المجموع للنووي.

[337]- صحيح: أخرجه البخاري (664) ومسلم (418).

[338]- المجموع للنووي4/205.

[339]- صحيح: اخرچه مسلم (654) وغيره.

[340]- صحيح: أخرجه البخاري (425) ومسلم (33).

[341]- صحيح: أخرجه البخاري (670) وأبوداود (657).

[342]- ابن عابدين1/373، الدسوقي1/391، وكشف القناع1/497.

[343]- ابن عابدين1/374، مغني المحتاج1/235، المغني1/631.

[344]- ضعيف مرفوعا والصواب موقوفا. أعل بالوقف: أخرجه أبوداود (551) وابن ماجه (793) والحاكم 1/245، والبيهقي3/57،174 ورجح وقفه وهوالصواب. والله أعلم.

[345]- صحيح: أخرجه البخاري (673) ومسلم (559).

[346]- فتح الباري بتصرف يسير2/188.

[347]- صحيح: أخرجه البخاري (675) ومسلم (355).

[348]- صحيح: أخرجه مسلم (560) وأبوداود (89) وأحمد (24270).

[349]- صحيح بطرقه: أخرجه أبوداود (88) والنسائي (852) والترمذي (142) وابن ماجه (616) وغيرهم.

[350]- صحيح: أخرجه البخاري (854) ومسلم (564) واللفظ له.

[351]- صحيح: أخرجه مسلم (567) والنسائي (708) وابن ماجه (3363) ومسند أحمد (89).

[352]- الدسوقي1/389، مغني المحتاج1/236، كشاف القناع1/497.

[353]- مغني المحتاج1/236، وكشاف القناع1/497.

[354]- صحيح: أخرجه البخاري (5214) ومسلم (1461).

[355]- صحيح: أخرجه مسلم (1460) وأبوداود (2122) وابن ماجه (1917) ومالك (1123).

[356]- المحلى4/196.

[357]- البخاري في الأذان (645) ومسلم في المساجد (650).

[358]- البخاري في الأذان (647) واللفظ له ومسلم في المساجد (649).

[359]- مسلم في المساجد مواضع الصلاة (656).

[360]- سنن الترمذي (219) والدارقطني (1532) والنسائي (858) وأحمد (17474) وابن خزيمة (1638).

[361]- أبوداود في الصلاة (579) والنسائي (858) والترمذي في الصلاة (219) وقال حسن صحيح.

[362]- مسندأحمد (18978).

[363]- أبوداود في الصلاة (579) والنسائي (860) وأحمد2/19 وصححه أحمدشاكر (4689) و مقصود از آن عدم اعاده‌ي يك نماز جماعت براي بار دوم مي‌باشد.

[364]- مسندأحمد (18894) وأبوداود (796) وشعب الإيمان (2852) وابن حبان (1889) والسنن الكبرى للبيهقي (3527) والسنن الكبرى للنسائي (614) وتعظيم قدر الصلاة (152) (153) (156).

[365]- ابوالبركات ابن تيميه در المنتقي1/597 مي‌گويد: حمل كردن نص بر فردي كه به دليل عذر به تنهايي نماز مي‌خواند، صحيح نيست، چرا كه احاديث بر آن دلالت دارد كه اجر چنين شخصي نسبت به عملش در زمان نبودن عذر، كم نمي‌شود، سپس براي اين مساله دليل مي‌آورد.

[366]- بخاري في الصلاة (1115).

[367]- زخم و ورم رگ‌هاي مقعد كه حاد آن موجب خونريزي مي‌شود و با عمل جراحي معالجه مي‌شود. فرهنگ معین.

[368]- البخاري في تقصير الصلاة (1117).

[369]- مسلم (1164) والترمذي (759) وابن ماجه (1716) وأبوداود (2433) كلهم في الصوم.

[370]- البخاري في الصلاة (380) ومسلم في المساجد (659) واللفظ له.

[371]- البخاري في الأذان (689) ومسلم في الصلاة (411).

[372]- البخاري (3425) (3366) ومسلم (520) وابن ماجه (753) والنسائي (690).

[373]- البخاري في التيمم (335) ومسلم في المساجد (521).

[374]- مسند أحمد (15491).

[375]- سنن الدارقطني (1552) (1553) والسنن الكبرى للبيهقي (4945)

[376]- البخاري (793) (6667) (756) ومسلم في الصلاة (397) وأبوداود (856) وابن ماجه (1060) والترمذي (203) والنسائي (884).

[377]- مسلم في الصلاة (395).

[378]- البخاري في الأذان (756) ومسلم في الصلاة (394).

[379]- أبوداود في الصلاة (869) وابن ماجه في اقامة الصلاة (887) وصحيح ابن خزيمة (600) والحاكم2/477 ووافقه الذهبي، قلت: ومعناه عند مسلم في صلاة المسافرين (772).

[380]- الحديث بهذا اللفظ أخرجه الترمذي في الصلاة (267) وأخرجه البخاري (796) ومسلم (409) بدون الواو قبل لك، ربنا لك الحمد، وهي ثابتة في غير هذاالحديث عندهما.

[381]- المسند (18997) والترمذي في الصلاة (302) وحسنه. وأبوداود في الصلاة (858) ومابعده. والنسائي (1053) وصححه ابن حبان (1787) والحاكم (1/241-242) وابن خزيمة (545).

[382]- أبوداود (861).

[383]- المسند (18995).

[384]- المسند (17073) والترمذي في الصلاة (265) وقال: حسن صحيح. وأبوداود في الصلاة (855) وابن ماجه في اقامة الصلاة (870) والنسائي في الافتتاح (1027) وصححه ابن حبان (1892) وابن خزيمة (591).

[385]- مسند أحمد (16297) وابن ماجه في اقامة الصلاة (871) وفي زوائده: اسناده صحيح ورجاله ثقات. وابن أبي شيبة (2957) وصححه ابن حبان (1893) وابن خزيمة (591) (593).

[386]- مسند أحمد (16284).

[387]- مسندأحمد (10799) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد2/120: رواه أحمد من رواية عبدالله بن زيد الحنفي عن أبي‌هريرة ولم أجد من ترجمه.

[388]- السنن البيهقي (2725) وقال: تفرد به يحيي بن أبي بكر.

[389]- مسندأحمد (15532) (15667) (23758) والنسائي في السنن الكبرى (700) وأبوداود في الصلاة (862) وابن ماجه في إقامة الصلاة (1429).

[390]- مسنداحمد (8106) وصححه احمدشاکر (8091). و نهی از رفع یدین همچون دم اسب در صحیح مسلم (431) وارد شده است و معنای آن اشاره کردن با دستها در هنگام سلان دادن می‌باشد، همانگونه که در نص حدیث وارد شده است. و معنای اقعاء، چسباندن دو کپل بر زمین و نصب دو ساق و ران و گذاشتن دو دست بر زمین می‌باشد، همانطور که سگ این عمل را انجام می‌دهد.

[391]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (622).

[392]- ابن خزيمة (665) وعزاه الهيثمي في مجمع الزوائد2/122للطبراني وأبي يعلى وحسن إسناده. السنن الكبرى للبيهقي (2573) والمعجم الكبير للطبراني (3840) ومسند أبي يعلى (7184) (7350) ومسند الشاميين (1624).

[393]- البخاري في الأذان (791).

[394]- سنن النسائي (1312).

[395]- مسند أحمد (22642) وصححه الحاكم1/229 ووافقه الذهبي وابن خزيمة (663) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد2/120: رواه أحمد والطبراني ورجاله رجال الصحيح. السنن الكبرى للبيهقي (3996) والمعجم الكبير (3283) والمعجم الأوسط (8179) والمستدرك على الصحيحين (835).

[396]- لم أجد من حديث سلمان رضي الله عنه من المسند وأخرجه عبدالرزاق (3750) والبيهقي في السنن الكبرى (3586) وابن أبي شيبة (2979) كلهم أوردوه من طريق سالم بن أبي الجعد عن سلمان موقوفًا.

[397]- العقيلي في الضعفاء الكبير (145)1/121وقال: فلا يتابع أحوص علىه ولا يعرف إلا به، وأورده الهيثمي في مجمع الزوائد2/122وقال: رواه الطبراني في الكبير والبزار بنحوه وفيه الأحوص بن حكيم وثقه ابن المديني والعجلي وضعفه جماعة وبقية رجاله موثقون. شعب الإيمان (2871) ومسند أبي داود الطيالسي (586) ومسندالشاميين (427).

[398]- في كتاب الصلاة من روايه مهنا بن يحيي الشامي عند ترجمته في كتاب طبقات الحنابله لابن أبي يعلى1/364 وأوله: [إن العبد إذا صلى فأحسن الصلاة].

[399]- البخاري في مواقيت الصلاة (530).

[400]- البخاري في مواقيت الصلاة (529).

[401]- البخاري في الأذان (706) ومسلم في الصلاة (469).

[402]- البخاري في الأذان (708) ومسلم في الصلاة (469).

[403]- أبوداود في الصلاة (888) والنسائي في التطبيق (2/225).

[404]- البخاري في الأذان (821) ومسلم في الصلاة (472).

[405]- أبوداود في الصلاة (852).

[406]- البخاري في الأذان (729) (801) (820) ومسلم في الصلاة (471).

[407]- البخاري في الأذان (729).

[408]- مسلم (476). خداوندا، ای پروردگار ما، سپاس و ستایش شایسته توست، سپاسی که به اندازه‌ی پری آسمانها و زمین و پری هر چیز دیگری که تو بخواهی می‌باشد. تو سزاوار و شایسته مدح و بزرگواری هستی و تو از آنچه بنده می‌گوید، شایسته تری، درحالیکه همه‌ی ما بنده تو هستیم، پروردگارا آنچه که عطا کنی مانعی برای آن نیست و از آنچه منع کنی، کسی را یارای دادن نیست و مال و دارایی سودی ندارد، هرنفعی از هستی (از فضل و لطف) توست.

[409]- مسلم (477). بارالها! مرا با برف و تگرگ و آب سرد پاک گردان، بارالها! مرا از خطاهایم پاک سازهمانند لباس سفیدی که از آلودگی پاک می‌شود.

[410]- البخاري (1056) ومسلم (901) كلاهما في الكسوف.

[411]- البخاري في الأذان (771) ومسلم في المساجد (647).

[412]- مسلم في الصلاة (455).

[413]- مسلم في الصلاة (457).

[414]- مسلم في الصلاة (458).

[415]- مسلم في الصلاة (459).

[416]- مسلم في الصلاة (458).

[417]- البخاري في الحج (1619) وليست فيها أن الصلاة كانت الصبح ولكن تبين ذلك رواية أخرى هذا ما قاله الحافظ في فتح الباري، وانظرها في الحج (1626).

[418]- البخاري في الأذان (763) ومسلم في الصلاة (462).

[419]- البخاري (4588).

[420]- البخاري في الأذان (764) وسوال ابن أبي مليكه ليس فيه.

[421]- أبوداود في الصلاة (812).

[422]- النسائي (991).

[423]- النسائي (988).

[424]- البخاري في الأذان (765) ومسلم في الصلاة (463).

[425]- متفق علىه، البخاري في الأذان (769) ومسلم في الصلاة (464).

[426]- البخاري في الأذان (766) ومسلم في المساجد (578).

[427]- مسندأحمد (10882) (22994) والترمذي في الصلاة (309) وقال: حسن. وأخرجه النسائي (999).

[428]- متفق علىه. البخاري في الأذان (705) ومسلم في الصلاة (465).

[429]- مسلم في الصلاة (454).

[430]- البخاري في الأذان (776،779) ومسلم في الصلاة (451) وأبوداود في الصلاة (800).

[431]- مسند أحمد (19146).

[432]- البخاري في الأذان (755) مطولا ومختصرا كما في لفظ المصنف (770) ومسلم في الصلاة (453).

[433]- مسلم في الصلاة (452).

[434]- مسلم (459).

[435]- مسلم (460).

[436]- مسند أحمد (20982) (21018) وأبوداود في الصلاة (805) والنسائي (979) والترمذي في الصلاة (307) وقال: حسن صحيح.

[437]- النسائي (971).

[438]- أبوداود (807) والبيهقي في السنن الصغير (870) وفي السنن الكبرى (3759) وفيه مقال.

[439]- النسائي (972).

[440]- قراءة الصديق رضي الله عنه للبقرة، أخرجها مالك1/82.

[441]- في الموطأ قرأ في الصبح (يوسف) و (الحج)1/82.

[442]- البخاري في الأذان (704) ومسلم في الصلاة (466) واللفظ لمسلم.

[443]- البخاري في الأذان (703) ومسلم في الصلاة (467) واللفظ لمسلم.

[444]- مسلم في الصلاة (468).

[445]- المسند (16270) وأبوداود في الصلاة (531) والنسائي في الأذان (672).

[446]- أبوداودفي الصلاة (885) والمسند (22326) (20059).

[447]- أبوداود في الادب (4904) وأبويعلى (3682).

[448]- أبوداود في الأدب (4904) وأبويعلى (3682).

[449]- النسائي (981) وأبويعلى (3657).

[450]- جمله‌ای که در ابتدای اثر آمده، آن را بخاری دراذان (826) ومسلم در باب نماز (393) تخریج کرده‌اند. و زیاده‌ای که پس از آن آمده نه در نزد بخاری ومسلم و نه در نزد نسائی و أبوداود، نمی‌باشد. 

[451]- البخاري في الأذان (705) ومسلم في الصلاة (465).

[452]- أبوداود في الصلاة (816).

[453]- مسلم في الصلاة (456).

[454]- مسندأحمد (17350) وأبوداود في الصلاة (1462).

[455]- المسند (18325) والنسائي في السهو (1305) (1306) وصححه الحاكم1/524-525 وابن حبان5/305.

[456]- البخاري في المناقب (3610) ومسلم في ذكرالخوارج (1064).

[457]- البخاري في الإيمان (39).

[458]- المسند (13052) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد1/62: رواه أحمد ورجاله موثقون الا ان خلف بن مهران لم يدرك انسا والله أعلم. واورده من بعده من حديث جابر وفيه كذاب وقال الألباني في سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعه:ضعيف، (2480) والسنن الكبرى للبيهقي (4743).

[459]- رواه مسلم في الصحيح (454).

[460]- المسند وصححه أحمد شاكر (4796) والنسائي في الامامه (826).

[461]- البخاري (7246) (628) ومسلم (674).

[462]- طبقات الحنابلة1/354.

[463]- صحيح ابن حبان (361) والإبانة الكبرى لابن بطة (426).

[464]- امام احمد (16982) و طبرانی در معجم الکبیر (187) از واثله بن اسقع روایت می‌کنند که رسول اللهﷺ‬ فرمودند: [أُعْطِيتُ مَكَانَ التَّوْرَاةِ السَّبْعَ، وَأُعْطِيتُ مَكَانَ الزَّبُورِ الْمَئِينَ، وَأُعْطِيتُ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ الْمَثَانِيَ، وَفُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ] به جای تورات، هفت سوره‌ی طولانی به من عطا شد و به جای زبور، سوره‌های مئین بر من عطا شد و به جای انجیل سوره‌های المثانی داده شدم و با سوره‌های مفصل برتری یافتم.

     سوره‌های طولانی: از اول سوره بقره تا آخر سوره‌ی اعراف می‌باشد که شش سوره است و علما در هفتمین سوره اختلاف کرده‌اند که آیا انفال و برائت هردو باهم می‌باشند، چرا که بینشان با بسمله جدا نشده است، به گونه ای که انفال و برائت هردو یک سوره محسوب می‌شوند یا اینکه هفتمین سوره یونس است. سوره‌های مئین: عبارتند از سوره‌هایی که بیش از صد آیه دارند یا اینکه بدان مقدار نزدیک می‌باشند. سوره‌های المثانی: عبارتند از سوره‌هایی که تعداد آیات آن به صد عدد می‌رسد یا اینکه به سوره‌هایی که تعداد آیات آن به کمتر از صد عدد می‌رسد می‌گویند. و سوره‌های مفصل: عبارتند از سوره‌هایی که کمتر از المثانی باشند که در ابتدای آن‌ها اختلاف است، عده ای گفته‌اند از اول سوره صافات آغاز می‌گردند. عده ای گفته‌اند: از اول سوره‌ی فتح می‌باشد. عده ای دیگر گفته‌اند: از اول سوره‌ی حجرات می‌باشند. و عده ای معتقدند که از اول سوره ق آغاز می‌گردند. که حافظ بن کثیر  و حافظ بن حجر این قول را ترجیح داده‌اند. البته غیر این اقوال هم گفته شده، اما همگی متفقند که انتهای سوره‌های مفصل، آخر قرآن کریم می‌باشد. به نقل از کتاب «التعریف بالقرآن الکریم» صفحات اول کتاب.

[465]- که آن واجب نبوده و قول اکثر فقها نیز همین می‌باشد.المغنی1/502. - روايت دوم ار امام احمد بیانگر آنست.

[466]- مسلم في الصلاة (479).

[467]- البخاري في الأذان (734) ومسلم في الصلاة (392).

[468]- مسلم في الصلاة (482).

[469]- أخرجه البخاري في الأذان (813) ومسلم في الصيام (1168).

[470]- البخاري في الأذان (812).

[471]- أخرجه مسلم في الإيمان (81).

[472]- مسلم من حديث طويل في الزكاة (1015).

[473]- أبوداود في الطب (3892) والنسائي في عمل الىوم والليلة (1037) وأحمد (23957) والحاكم (1272) وأعله الذهبي.

[474]- الترمذي في الدعوات (3499) وحسنه.

[475]- البخاري في الأذان (843) ومسلم في المساجد (595).

[476]- مسلم في الخطبه (869).

[477]- ابن حبان (6423) (6424) والنسائي في الجمعه (1414).

[478]- كما في صحيح مسلم في الجمعه (877).

[479]- البخاري (891) ومسلم (880) كلاهما في الجمعه.

[480]- قراءة الصديق رضي الله عنه للبقرة أخرجها مالك1/82.

[481]- الموطأ1/82.

[482]- البخاري في التهجد (1165) ومسلم في صلاة المسافرين (724).

[483]- البخاري (705) ومسلم (465).

[484]- المسند (12247) والبزار (481) من كشف الاستاروقال الهيثمي في مجمع الزوائد2/71: ورجال أحمد رجال الصحيح وعراه الحافظ بن حجر في الإصابة عمد ترجمه حرام - حيث ضبطت الاسم منه ومن مصادره السابقة- إلى النسائي وأبويعلى وابن السكن وصححه.

[485]- المسند (20699) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد2/71-72: رواه أحمد، ومعاذ بن رفاعة لم يدرك الرجل الذي من بني‌سلمة لأنه استشهد بأحد ومعاذ تابعي. والله أعلم. وأبوداود (792) (793) وابن ماجه (910) (3847).

[486]- المسند (23008) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد2/119: رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح.

[487]- مصنف ابن أبي شيبة (34498).

[488]- هذا لفظ مسلم في الصلاة (391).

[489]- در مساله طریقه‌ی دست بستن در نماز پیشنهاد این حقیر آنست که به تحقیق سید زکریا حسینی در این باب با عنوان «بررسی شیوه دست گرفتن پیامبر در قیام نماز» رجوع شود که به طور مفصل دلایل روایی مذاهب و اقوال ائمه حدیث در مورد احادیثی که در این باب آمده، به طور جامع بررسی شده است. این منبع در اینترنت قابل دسترسی می‌باشد. (مترجم).

[490]- البخاري في الأذان (744) ومسلم في المساجد (598).

[491]- مسلم في صلاة المسافرين (771).

[492]- أبوداود (364) وابن ماجه (807) وشعب الإيمان (2865).

[493]- مسلم (770) وأبوداود (767) وابن ماجه (1357) والترمذي (3420) والنسائي (1625).

[494]- البته دعاهای دیگری در این باب از رسول اللهﷺ‬ روایت شده که برای اطلاع بیشتر به «صفة صلاة النبي» ص 91تا 95 رجوع شود.

[495]- اسناد اين روايات: المسند (11473) (16740) (16784) (22179) (25227) وأبوداود في الصلاة (764) وابن ماجه في إقامة الصلاة (807) وصححه الحاكم1/235 وابن خزيمة (468) وابن حبان (749) والترمذي (242) وشعب الإيمان (1904).

[496]- أبوداود في الصلاة (932) والترمذي في الصلاة (248)وحسنه، وابن ماجه في إقامة الصلاة (855).

[497]- أبوداود في الصلاة (777) وابن ماجه في الإقامة (845).

[498]- أبوداود في الصلاة (779) وابن ماجه في الإقامة (844).

[499]- أبوداود (780) والترمذي (251) وحسنه، كلاهما في الصلاة.

[500]- مي‌گويم (ابن قيم): با اين وجود، مذهب أحمد وشافعي واوزاعي واسحاق رحمهم الله، سكوت بعد از فاتحه به منظور قرائت آن توسط مامومين مي‌باشد.

[501]- بگوئيد: ايمان داريم به خدا وآنچه (به نام قرآن) بر ما نازل گشته، وآنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، واسباط (يعني نوادگان يعقوب) نازل شده است، وبه آنچه براي موسى وعيسي آمده است، وبه آنچه براي (همه) پيغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. ميان هيچيك از آنان جدائي نمي‌اندازيم (نه اين كه مثل يهوديان يا عيسويان، بعضيها را بپذيريم وبعضيها را نپذيريم. بلكه همه پيغمبران را راهنماي بشريّت در عصر خود مي‌دانيم وكتابهايشان را به طور اجمال مي‌پذيريم) وما تسليم (فرمان ) خدا هستيم.

[502]- بگو: اي اهل كتاب، بيائيد به سوي سخن دادگرانه اي كه ميان ما وشما مشترك است (و همه آن را بر زبان مي‌رانيم، بيائيد بدان عمل كنيم، وآن اين) كه جز خداوند يگانه را نپرستيم، وچيزي را شريك او نكنيم، وبرخي از ما برخي ديگر را، به جاي خداوند يگانه، به خدائي نپذيرد. پس هرگاه (از اين دعوت) سر بر تابند، بگوئيد: گواه باشيد كه ما منقاد (اوامر ونواهي خدا) هستيم.

[503]- أبوداود في الصلاة (816).

[504]- البخاری في الأذان (775) ومسلم في صلاة المسافرین (772). و سوره‌های مفصل بر اساس قول صحیح عبارت است از: سوره‌ی حجرات تا آخر قرآن. بر اساس روایت أبوداود (1396) و سنن کبری بیهقی (4691)، سوره‌هایی را که رسول الله در یک رکعت با هم می‌خواندند عبارتند از: الرحمن و النجم در یک رکعت، اقتربت و الحاقه در یک رکعت، الطور و الذاریات در یک رکعت، اذاوقعت و ن در یک رکعت، معارج و النازعات در یک رکعت، ویل للمطففین و عبس در یک رکعت، المدثر و المزمل در یک رکعت، هل أتی و لا أقسم بیوم القیامه در یک رکعت، عم یتساءلون و المرسلات در یک رکعت، و الدخان و اذا الشمس کورت در یک رکعت بوده است.

[505]- ابن ماجه (833).

[506]- شیخ آلبانی می‌گوید: حدیث شاذ می‌باشد و محفوظ آنست که رسول اللهﷺ‬ آن دو سوره را در نماز سنت مغرب می‌خواندند. مشكاة (850).

[507]- البخاري في الأذان (738) ومسلم في الصلاة (390).

[508]- أبوداود في الصلاة (780) وللزيادة شواهد كما في تلخيص الحبير1/258.

[509]- البخاري (794).

[510]- مسلم (487).

[511]- النسائي (1051).

[512]- أبوداود (873).

[513]- مسلم في الصلاة (477) (478).

[514]- مسلم في الصلاة (476).

[515]- النسائي (1069) (1145) وأبوداود في الصلاة (874).

[516]- أبوداود في الصلاة (838) والنسائي (1089) (1154) وابن ماجه في الإقامة (882) والترمذي في الصلاة (268) وقال: حسن غريب، وابن حبان (1912) ودارمي (1320).

[517]- الدارقطني1/345، والحاكم1/226 وصححه.

[518]- ابن خزيمة (627) والحاكم2/226 وصححه.

[519]- أبوداود في الصلاة (840) والمسند (8955) والنسائي (1091) والترمذي في الصلاة (269) وقال:غريب.

[520]- مصنف ابن أبي شيبة (2702) والبيهقي في الكبرى (2635) وضعفه.

[521]- ابن خزيمة (628).

[522]- أبوداود في الصلاة (992).

[523]- البخاري في الأذان (812) ومسلم في الصلاة (490).

[524]- البخاري في الأذان (828) وأبوداود (733) والترمذي (304) كلاهما في الصلاة.

[525]- مسلم في صلاة المسافرين (771) من حديث طويل والنسائي2/222.

[526]- البخاري في الأذان (817) ومسلم في الصلاة (484).

[527]- مسلم (485).

[528]- مسلم (487).

[529]- مسلم (483).

[530]- مسلم (486).

[531]- حديث ابن عباس ب، أخرجه أبوداود (850) والترمذي (284) وقال: غريب. وابن ماجه (898) كلهم في الصلاة وحديث حذيفة رضي الله عنه، عند ابن ماجه (897) والحاكم (1003).

[532]- البخاري في الأذان (823).

[533]- حديث وائل تقدم، وحديث أبي هريرة أخرجه الترمذي في الصلاة (288) وذكر أن علىه أهل العلم وفيه راو ضعيف.

[534]- السنن الكبرى للبيهقي (2763).

[535]- هذه مجموعة ألفاظ من عدة أحاديث، انظر مسلم في المساجد (580) وأحمد (5043) (5331) (5421) (6000) (6153) (6348) (4575) وأبوداود (987) والترمذي (294) وابن ماجه (913) والنسائي (1160) (1266) (1267) (1269).

[536]- مرفوعا أخرجه البيهقي (2796) والحاكم (7903) وقال عنه الذهبي في التلخيص: ذا منكره بمرة.

[537]- البخاري في الأذان (831) ومسلم في الصلاة (402).

[538]- مسلم (403).

[539]- أبوداود (971).

[540]- البخاري في الوتر (1001) وما بعده ومسلم في المساجد (677).

[541]- روايه حميد عن انس أخرجها ابن ماجه في اقامة الصلاة (1183).

[542]- قنوت در لغت به چند معنی می‌باشد، از جمله: سکوت، دوام عبادت، دعا، تسبیح، خشوع و فیام.

[543]- البخاري في التفسير (4560) ومسلم في المساجد (675).

[544]- البخاري في التفسير (4559).

[545]- البخاري في الوتر (1004).

[546]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (678).

[547]- البخاري في الأذان (797) ومسلم في المساجد (676).

[548]- كذا في المنتقي (1126).

[549]- مسندأحمد (2746) وصح اسناده أحمدشاكر وأبوداود في الصلاة (1443).

[550]- مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (677).

[551]- المسند (12990).

[552]- الترمذي في الصلاة (402) والنسائي (1080).

[553]- بابک خرمی یکی از خوارج در فارس بود که ادعای الوهیت کرده و بر عباس خروج کرد و بر آذربایجان و ایران تسلط یافت و خون بسیاری را ریخت، تا اینکه معتصم بر وی چیره شد و او را کشته و به دار آویخت.

[554]- البخاري في الاحاديث الانبياء (3370) ومسلم في الصلاة (406). واين لفظ بخاري بوده ولفظ مسلم بدون (وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ) مي‌باشد.

[555]- مسلم فی المساجد (588). که در آن آمده که رسول اللهﷺ‬ فرمودند که پس از تشهد این دعا خوانده شود: (اللهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ، وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ).

[556]- البخاري في الأذان (834) ومسلم في الذكر والدعاء (2705).

[557]- مسلم في صلاة المسافرين وقصرها (771).

[558]- أبوداود في الصلاة (996) والنسائي في السهو (1142) (1319) والترمذي في الصلاة (295) وقال: حسن صحيح. وقال في الباب عن سعد بن أبي وقاص وابن عمر وجابر بن سمرة والبراء وأبي سعيد وعمار ووائل بن حجر وعدي بن عميرة وجابر بن عبدالله.

[559]- مسلم في المساجد (591).

[560]- البخاري في الأذان (844) ومسلم في المساجد (593).

[561]- مسلم في المساجد (594) (596).

[562]- أبوداود في الصلاة (1523) والنسائي في السهو (1336) والترمذي في ثواب القرآن (2905) وقال: حسن غريب.

[563]- السنن الكبرى للنسائي (9848)، المعجم الأوسط (8068) وعمل إلىوم والليلة (123).

[564]- اینکه گفت، دائما، تنها به دو رکعت بعد از ظهر حمل می‌گردد. اما در مورد 4 رکعت قبل از ظهر، در زاد المعاد1/308می گوید: گاهی 4 رکعت می‌گزاردند که اینچنین نیز بوده است، همانگونه که در فتح الباری آمده است و 2رکعت و 4 رکعت - قبل از ظهر- نیز در صحیح بخاری، کتاب تهجد (1180) (1182) مذکور می‌باشد.

[565]- الترمذي في الصلاة (184) وحسنه.

[566]- الترمذي في الصلاة (428) وقال: حسن صحيح غريب. وأبوداود في الصلاة (1269) والنسائي (1814) وابن ماجه في اقامة الصلاة (1160).

[567]- أبوداود في الصلاة (1271) وقال الألباني في صحيح وضعيف سنن أبي داود:حسن. والمسند (5980) وصحح إسناده أحمدشاكر والترمذي في الصلاة (430) وقال: غريب حسن.

[568]- البخاري في التهجد (1180) ومسلم في صلاة المسافرين (729).

[569]- البخاري في التهجد (1138) (1139) ومسلم في صلاة المسافرين (736) (737).

[570]- به نقل از صحيح فقه السنة1/387-389.

[571]- أخرجه البخاري (990) ومسلم (749).

[572]- أخرجه مسلم (752) وغيره.

[573]- أخرجه مسلم (736) وأبوداود (1335) والترمذي (440) والنسائي (1696) وأحمد (24070).

[574]- أخرجه البخاري (991).

[575]- صحيح بطرقه: أخرجه أحمد (5461) والطحاوي (1/278) وابن حبان (2433) (2435) وقواه الحافظ في الفتح2/482.

[576]- ضعيف بهذا التمام: أخرجه الطحاوي1/285 والحاكم1/305 والدارقطني2/35 وابن حبان (3432) وقد صح بدون ذكر المعوذتين من حديث ابن عباس وابي بن كعب كما سيأتي انظر (التلخيص (533)).

[577]- صحيح: أخرجه البخاري (1147) ومسلم (738) وغيرها.

[578]- أخرجه مالك (466) والنسائي (3/234) والطحاوي (1/280) والحاكم (1/304) والبيهقي في الكبري (4803).

[579]- صحيح: أخرجه مسلم (737) وأبوداود (1324) والترمذي (457).

[580]- صحيح: أخرجه مسلم (746) وأبوداود (1328) والنسائي (9601) (1718) (1721).