شاگردان رسول در چشم آل او

 ابوبكر صديقt

1.   از ابو عبداللهu روايت شده است كه: «وقتي كه پيامبرﷺ‬ و حضرت ابوبكرt با هم در غار بودند، پيامبرﷺ‬ خطاب به حضرت ابوبكر فرمودند كه تو بسيار راستگو و درستكار هستي».[1]

2.   از حضرت عليu پرسيدند: چرا مسلمانان حضرت ابوبكر را به عنوان جانشين پيامبرﷺ‬ و به عنوان پيشوا انتخاب كردند؟ حضرت عليt پاسخ دادند: «چون حضرت ابوبكر سزاوارترين مردم براي اين امر و دوست و همراه پيامبر در غار و ثاني‌اثنين بود و نزد پيامبر داراي جايگاهي ويژه بود و پيامبرﷺ‬ در حالي كه خودش زنده بودند حضرت ابوبكر را به اقامه‌ي نماز (به عنوان امام جماعت) انتخاب كردند».[2]

3.   از عروه بن عبدالله روايت شده است كه: در مورد تزيين كردن شمشيرها از اباجعفر محمد بن علي باقرu سؤال كردم؟ گفت: «هيچ اشكالي ندارد، حضرت ابوبكر صديق شمشيرش را تزيين كردند، خطاب به او گفتم كه آيا تو مي‌گويي: حضرت ابوبكر كه صادق و درستكار است، اين كار را انجام داده است؟ از جايش برخاست و رو به كعبه كرد و دوبار گفت: بله ابوبكر صديق، و هر كسي به او صديق نگويد خداوند در دنيا و آخرت هيچ حرف درستي برايش به ثبت نرساند».[3]

4.   ابو عبدالله جعفر صادق مادرش «أم فروه» دختر قاسم پسر محمد پسر ابوبكر صديق است و مادربزرگش «أسماء» دختر عبدالرحمن پسر ابوبكر صديق است؛ به همين دليل جعفرu گفته است كه: من از دو لحاظ از فرزندان حضرت ابوبكر هستم.[4]

5.   در پاسخ‌هاي محمد علي بن موسي بن جعفر ملقب به «جواد» بر مسأله‌هاي يحيي بن اكثم كه در مجلس مأمون مطرح شد آمده است:

يحيي بن اكثم گفت: روايت شده است كه وقتي عمر صحبت مي‌كرد آرامش خاصي به همه دست مي‌داد. جواد: در پاسخ به او گفت كه فضل و بخشش حضرت عمر را انكار نمي‌كنم؛ اما حضرت ابوبكر از حضرت عمر برتر است.[5]


 عمر بن خطابt:

1.   حضرت عمرt در مورد جنگ با ايرانيان و غيرعربها با حضرت عليt مشورت كرد، حضرت علي گفت: كم‌بودن يا زياد‌بودن افراد ضرر يا فايده‌اي به اين كار نمي‌رساند. دين خدا از جانب خداست و خداوند به وعده‌اش عمل مي‌كند و سربازانش را پيروز مي‌گرداند و امروز عرب‌ها هر چند از لحاظ شمار اندك‌اند اما با وجود اسلام زيادند و سربلند به زندگي اجتماعي هستند، پس براي مردم عرب رهبري شايسته باش و آنان را راهنمايي كن و آن‌ها بدون تو سرگشته و پريشان مي‌شوند، اگر از اين سرزمين خارج شوي ملتهاي عرب از گوشه و كنار بر تو مي‌شورند به طوري كه آن چه پس از رفتن تو به جنگ جا مي‌ماند، برايت مهمتر خواهد بود. اگر عرب‌ها فردا به تو بنگرند مي‌گويند: اين ريشه و اساس ملت عرب است اگر آن را قطع كنيد راحت مي‌شويد و آن طمع و حرص آن‌ها را در تو بيشتر مي‌كند.[6]

2.   هنگامي كه عمر فاروقt در حالي كه با مسلمانان نماز صبح را مي‌خواند به شهادت رسيد، ياران پيامبرﷺ‬ و در پيشاپيش آن‌ها حضرت علي t جسد مبارك وي را تشييع كردند. جنازه را در كنار قبر گذاشتند، حضرت علي در حالي كه اشك از چشمانش سرازير مي‌شد، گفت: اميدوارم كه خداوند تو را به دوستانت (رسول خداﷺ‬ و صديق) برساند، چرا كه من بسيار شنيده‌ام كه پيامبرﷺ‬ مي‌فرمود: من و ابوبكر و عمر رفتيم، من و ابوبكر و عمر اين كار را كرديم، من و ابوبكر و عمر ...، و من دوست دارم مانند صاحب اين جنازه‌اي كه در اين كفن هست خداوند را ملاقات كنم.[7]

3.   هنگامي كه حضرت علي t وارد كوفه شد به او گفتند آيا در كاخ فرود مي‌آيي؟ گفت: هيچ نيازي به اين كار نيست و نمي‌خواهم به كاخ وارد شوم، چون عمربن خطاب اين كار را دوست نداشت.[8]

 شيخان؛ ابوبكر و عمرب

1.   جعفر بن محمد از پدرش نقل كرده است: مردي از قريش نزد اميرالمؤمنين (عليt) آمد و گفت: شنيدم كه در خطبه‌ي پيشين گفتيد: خداوندا با آنچه كه خلفاي راشدين را اصلاح كردي ما را نيز اصلاح كن، آنان (خلفاي راشدين) چه كساني هستند؟ گفت: دوستان صميمي من و عموهاي تو: حضرت ابوبكر و حضرت عمر، اين دو نفر پيشوايان هدايت و بزرگان اسلام و از بزرگ‌مردان قريش بودند، هركس كه بعد از پيامبر راه آنان را پيش بگيرد و از آنان  حمايت و پيروي بكند به راه راست هدايت شده است.[9]

2.   حسن مجتبی پسر علي مرتضی از ابوبكر صديق و عمر فاروقy با احترام و متانت ياد مي‌كرد و آنان را گرامي مي‌داشت و حتي در شرط‌هايي كه با امیر معاويه براي صلح گذاشته بود يكي اين بود كه معاويه بايد بر اساس كتاب خدا (قرآن)، سنت پيامبرﷺ‬ و همچنين بر اساس روش و شيوه‌ي خلفاي راشدين عمل كند. در نسخه‌ي ديگري به جاي «خلفاي راشدين» كلمه‌ي «خلفاي صالحين» به كار رفته است.[10]

3.   از زين‌العابدين : روايت شده است كه گروهي از مردم عراق نزد او آمدند و در مورد حضرت ابوبكر و عمر و عثمان ش صحبت كردند وقتي كه سخنانشان تمام شد به آن‌ها گفت: به من خبر ‌دهيد‌ كه آيا شما از نخستين مهاجراني هستيد كه از سرزمين و ديارشان بيرون رانده و از زندگي و دارايي خود محروم شدند و به دنبال فضل و خشنودي خدا بودند و آنان‌اند كه صادق و بزرگوارند؟ گفتند نه، پرسيد آيا شما همان كسي هستيد كه در سرای ايمان (مدينه‌ی منوره) پيش از مهاجران مسکن گزيديد و كساني كه مهاجرت مي‌كردند با آن‌ها مهربان و خوش‌برخورد بوديد و هيچ كينه و دشمني با آن‌ها نداشتيد و در آن چه به آن‌ها مي‌داديد. هيچ دريغ نمي‌داشتيد و آن‌ها را بر خويشتن ترجيح مي‌داديد هر چند خود نيازمند بوديد؟ گفتند نه از آن‌ها نيستيم. گفت پس شما جزء اين گروه (مهاجرين و انصار) نيستيد و من گواهي مي‌دهم كه شما از كساني نيز نيستيد كه خداوند در مورد آن‌ها در كتابش فرموده است: «آنان كه پس از مهاجرين و انصار آمدند دايم در دعا به درگاه خدا عرض مي‌كنند: پروردگارا ما را و برادران ديني ما كه در ايمان از ما پيشي گرفتند ببخش و در دل ما هيچ گونه كينه و حسدي  نسبت به مؤمنين قرار مده» [سوره‌ي حشر، آيه: 10] پس به من بگوييد كه  شما از كدام گروه هستيد؟[11]

4.   روايت شده است كه مردي از جعفر صادق پرسيد: اي فرزند رسول خدا! نظرت درباره‌ي حضرت ابوبكر و حضرت عمر چيست؟ صاد : در پاسخ فرمود كه: آن‌ها دو امام عادل و دادگر بوده به حق و عدالت پايبند بودند و بر آن فوت كردند پس رحمت خداوند بر آنان باد.[12]

5.   سيد مرتضي در كتابش «الشافي» از جعفربن محمد صادق روايت كرده است كه او (جعفربن محمد) حضرت ابوبكر و حضرت عمر را صميمانه دوست مي‌داشت و به ولايت آنان اعتقاد داشت و چون به زيارت قبر مي‌رفت وقتي به كه بر پيامبرسلام مي كرد به آن‌ها نيز درود و سلام مي‌فرستاد.[13]

6.   از جمله سندهايي كه روايت‌هاي ذكر شده را تأييد مي‌كند يكي اين است كه كليني در «الروضه» از ابوبصير روايت كرده است كه: در حضور ابو عبداللهu نشسته بوديم كه ام‌خالد نيز داخل شد و از او اجازه خواست، ابوعبدالله گفت: آيا دوست داريد كه به سخنانش گوش بدهيم؟ ما در پاسخ گفتيم بله، پس به او اجازه داد و مرا بر گليم خود نشاند، سپس ام خالد آمد و صحبت كرد، ديديم زن سخنوري است، من نيز درباره‌ي ابوبكر و عمر از او پرسيدم، گفت: هرگاه پروردگارم را ديدار كنم به او مي‌گويم تو مرا به دوستي و رهبري آن‌ها سفارش كردي، من نيز پذيرفتم.[14]


 عثمان ذي النورينt

1.   هنگامي كه عده‌ای از مردم نزد حضرت علي جمع شدند و از حضرت عثمانt شكايت كردند حضرت عليt پيش حضرت عثمانt آمد و به او گفت: مردم پشت سر من هستند و مرا بين تو و خود سفير كردند. به خدا قسم نمي‌دانم كه به شما چه بگويم؟ من هيچ چيزي نمي‌دانم كه شما از آن بي‌خبر باشيد و نمي‌توانم شما را به چيزي راهنمايي كنم، هرچه ما مي‌دانيم شما نيز مي‌دانيد در هيچ چيزي از تو پيشي نگرفتيم كه به تو گوشزد كنيم و چيزي در نظر نداريم كه آن را به تو بگوييم. شما مانند ما مي‌بينيد و مي‌شنويد و شما نيز مانند ما همدم و همنشين پيامبرﷺ‬ بوديد و شما كمتر از ابن أبي قحاقه و ابن خطاب به كار خير از شما راه يافته‌تر نبودند، شما از آن‌ها به پيامبرﷺ‬ نزديكتر بوده‌ايد و افتخار خويشاوندي بيشتری با ايشان را داريد كه آن‌ها ندارند.[15]

 ابوبكر و عمر و عثمان (رضي الله عنهم)

1.   از عبدالعظيم بن عبدالله الحسني روايت شده است كه گفت: علي بن محمد بن علي الرضا از پدرش از پدرانش از حسن بن علی روايت نموده که گفت: پيامبرﷺ‬ فرمودند: همانا ابوبكر براي من به منزله‌ي گوش و عمر به منزله‌ي چشم من و عثمان نيز به منزله‌ي قلب و دل من است. او در ادامه گفت كه فردايش حضرت ابوبكر و عمر و عثمان و حضرت علي نيز در نزد پيامبر بودند به پيامبر گفتم: اي پدر! شنيدم كه در مورد يارانت بياناتي فرموده‌اي مي‌توانم بپرسم چي گفته‌اي؟ پيامبرﷺ‬ فرمودند: بله، سپس با دست مباركش به آن‌ها اشاره كرده و فرمودند: آن‌ها گوش و چشم و قلب من هستند.[16]


 خباب بن أرت t

1.   حضرت علي در مدح و ستايش خباب بن أرت فرموده‌اند كه: درود و رحمت خداوند بر خباب بن أرت كه با ميل و اشتياق اسلام آورد، مطيع و فرمانبردار خداوند و به اندك مال دنيا قانع بود و با تلاش در راه خدا زندگي را مي‌گذراند و از بهر‌ه‌ي خودش خشنود بود.[17]


 طلحه بن عبيدالله t

1.   وقتي كه طلحه بن عبيدالله كشته شده بود و حضرت علي از كنار او عبور كرد و او را در چنين حالتي ديد گفت كه أبومحمد در اين مكان،  غريب و تنها افتاده است و من اصلاً دوست نداشتم كه در هيچ شرايطي قريش دست به چنين كاري بزند.[18]


 زبير بن عوام t

طبرسي در «الاحتجاج» گفته است كه: وقتي سر زبير و شمشير او را به نزد حضرت علي آوردند، شمشيرش را گرفت و گفت چه بسيار اين شمشير مصيبت و بلا را از سر پيامبرﷺ‬ دور كرده است.[19]

 ديگر ياران پيامبرﷺ‬

1.   از موسي پسر جعفر كاظم : روايت شده است كه پيامبرﷺ‬ در مورد يارانش فرموده‌اند: من براي يارانم و پيروانم مورد اطمينان هستم و هرگاه از اين جهان رخت بربندم، يارانم به آن چه وعده داده مي‌شوند نزديك مي‌شوند، يارانم براي امتم مورد اطمينان هستند، و چون آن‌ها بميرند آن چه به امتم وعده داده شده نزديك مي‌شود و پيوسته اين دين بر تمام دين‌ها پيروز است تا زماني كه يكي كه مرا ديده، در ميانتان باشد.[20]

2.   در روايات آمده است كه پيامبرﷺ‬ فرموده‌اند: خوشا به حال آن كه مرا ديده، و خوشا به حال كسي كه يكي از آنهايي را ببينيد كه مرا ديده و خوشا به حال كسي كه كسي را ديده كه آن كس نيز يكي از آنهايي را كه مرا ديده، ببيند.[21]

3.   هنگامي كه ابن ملجم كه لعنت خداوند بر او باد ضربه‌ي شمشير را بر پيكر مبارك حضرت عليt فرود آورد و عليt در حالي كه مرگ را احساس مي‌كرد به فرزندش حسنt وصيت كرد كه: خدا را! خدا را! در مورد امت پيامبرتان در خفا و پنهاني به آن‌ها ظلم نكنيد، و خدا را! خدا را! در مورد ياران و صحابه‌ي پيامبرتان، چرا كه پيامبرﷺ‬ درباره‌ي آن‌ها وصيت كرده است پس به خير و نيكي با آن‌ها رفتار كنيد.[22]

4.   علیt در مورد مدح و ستايش اصحاب پيامبرﷺ‬ فرموده‌اند: من ياران و اصحاب پيامبرﷺ‬ را ديده‌ام. هيچ كسي مانند آنان نبود، آشفته و غمگين بودند و در همه حال خدا را ذكر و عبادت مي‌كردند، پيوسته در ركوع و سجود بودند و در انديشه‌ي معاد انگار بر آتش نشسته‌اند. وقتي خدا را ياد می‌كردند چشمانشان پر اشك مي‌شد چنان كه يقه‌هايشان خيس مي‌شد و مي‌لرزيدند چنان كه درخت در مقابل باد شديد مي‌لرزد از ترس عقاب و اميد ثواب.[23]

5.   زين‌العابدين : در صحيفه‌ي سجاديه در مورد مدح و ستايش صحابه‌ي پيامبرﷺ‬ فرموده‌: پروردگارا! اصحاب پيامبر كساني بسيار با اخلاق و بهترين افراد بودند، كساني بودند كه آزمايشهاي زيادي را پشت سر گذاشتند و به پيروزي رسيدند، دعوت پيامبرﷺ‬ را پذيرفتند و راه و روش پيامبرﷺ‬ را در پيش گرفتند و به خاطر پاسخ به دعوت پيامبر از زن و فرزندانشان جدا شدند. همچنين در راه تثبيت نبوت، پدران و فرزندانشان شهيد شدند و پيامبر را به پيروزي رساندند.[24]

6.   حسن عسكري : در تفسيرش آورده است كه: حضرت موسي از پروردگارش پرسيد كه آيا در نزد تو در ميان ياران پيامبران كساني هستند كه گرامي‌تر و باتقواتر از ياران من باشند؟ خداوند بلند مرتبه پاسخ داد: اي موسي! آيا مي‌داني كه ياران پيامبر اسلام از تمام ياران ديگر پيامبران برتر و بزرگوارترند مانند برتري و بزرگواري محمدﷺ‬ بر تمام پيامبران و فرستادگان ديگر.[25]



[1]- تفسير قمي: (1/289)، برهان: (3/417).

[2]- شرح نهج‌البلاغه از ابن أبي حديد: (1/332)، به نقل از شيعه و أهل بيت (ص: 51).

[3]- كشف الغمه از اربلي: (2/360).

[4]- كشف الغمه: (2/374).

[5]- احتجاج، طبرسي: (2/497).

[6]- نهج‌البلاغه: (2/320، 321).

[7]- كتاب «الشافي» اثر علم الهدي سيد مرتضي، به نقل از كتاب «اذهبوا فأنتم الرافضة» از عبدالعزيز زبيري (ص:240).

[8]- الذريعة إلي تصانيف الشيعة، از آغا بزرگ تهراني، به نقل از كتاب «اذهبوا فأنتم الرافضة» از عبدالعزيز زبيري، (ص: 241).

[9]- تلخيص الشافي: (2/428)، به نقل از شيعه و اهل بيت (ص: 53).

[10]- منتهي الآمال: (2/212)، به نقل از شيعه و اهل بيت (ص: 56).

[11]- كشف الغمه: (2/291).

[12]- إحقاق الحق از شوشتري: (1/16) به نقل از شيعه و اهل بيت (ص: 58).

[13]- كتاب الشافي: (ص: 238)، به نقل از شيعه و اهل بيت (ص: 59).

[14]- روضة الكافي از كليني، (ص: 88).

[15]- نهج البلاغه: (2/357).

[16]- البرهان: (4/564، 565).

[17]- نهج البلاغه: (4/672).

[18]- نهج البلاغه: (4/487).

[19]- «الاحتجاج» از «طبرسي»: (1/380).

[20]- بحارالانوار: (22/309، 310)، به نقل از اصول مذهب شيعه اثني عشر، از دكتر ناصر قفاري (ص: 926).

[21]- امالي شيخ صدوق: (ص: 240، 241)، بحارالانوار: (22/305)، به نقل از اصول مذهب شيعه، اثني عشر از دكتر ناصر قفاري، (ص: 926).

[22]- مقاتل الطالبيين از ابي فرج  اصفهاني (ص: 39)، كشف الغمه: (2/59).

[23]- نهج‌ البلاغه: (1/244).

[24]- صحيفه‌ي سجاديه، چاپ دوم، دارالبلاغه.

[25]- تفسير حسن عسكري: (ص: 65)، چاپ هند به نقل از شيعه و اهل بيت، (ص: 41).