شرح أركان اسلام ()

اسحاق بن عبدالله دبيرى العوضى

بیان اعتقادات و آداب اسلامی است. نویسنده در این اثر می‌کوشد تا مهم‌ترین آموزه‌های ایمانی، تربیتی و اخلاقی اسلام را در قالب این کتاب عرضه نماید تا مرجع مختصر و مفیدی برای عموم مسلمانان باشد. اثر حاضر، دربردارنده مباحث توحیدی، فقهی، حدیثی و آداب اسلامی است و ارکان ایمان و اسلام را با بهره‌گیری از آیات قرآن و روایات پیامبر پاک اسلام شرح می‌دهد.

|

 شرح أركان الإسلام

 مقدمه  مترجم

الحمد لله رب العالمين، والعاقبه المتقين، وصلى الله على عبده ورسوله نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين. أما بعد.

همانگونه كه در حديث آمده است: دانشمندان و عالمان مسلمان وارثان راستين پيامبران و رسولان هستند. «عن كثير بن قيس قال كنت جالساً عند أبي الدرداء في مسجد دمشق فأتاه رجل، فقال: يا أبا الدرداء أتيتك من المدينة، مدينة رسول الله e لحديث بلغني أنَّك تحدث به عن النبي e، قال: فما جاء بك، تجارة؟ قال: لا، قال: ولا جاء بك غيره؟ قال: لا، قال: فإنَّي سمعت رسول الله e يقول : من سلك طريقاً ياتمس فيه علماً سهّل الله له طريقاً إلى الجنة، وإنَّ الملائكة لتضع أجنحتها رضاً لطالب العلم، وإنَّ طالب العلم يستغفر له من في السماء والأرض، حتى الحيتان في الماء، وإنَّ فضل العالم على العابد كفضل القمر على سائر الكواكب، إنَّ العلماء ورثة الأنبياء، إنَّ الأنبياء لم يورثوا ديناً ولا درهماً إنَّما ورّثوا العلم، فمن أخده أخذ بحظ وافر». (مسلم، الترمذي، ابن ماجه و ديگران ولفظ از ابن ماجه).

«از كثير بن قيس روايت شده است كه گفت: نزد ابوالدرداء در مسجد دمشق نشسته بودم كه مردى آمد و گفت: اى ابوالدرداء من از مدينه، شهر رسول الله e نزد تو آمده‌ام، براى شنيدن حديثى كه به من رسانده‌اند كه تو آن را از پيامبر اكرم e روايت می‌كنى. ابوالدرداء به او گفت: آيا تجارت تو را به اينجا نكشانده است؟ گفت: خير. ابوالدرداء (مجدداً) از او پرسيد: آيا چيز ديگرى تو را به اينجا نياورده است؟ (آن مرد) جواب داد: خير، أبوالدرداء (در اينموقع) گفت: شنيدم رسول الله e می‌فرمايد: هر كس راهى بپيمايد كه در آن در جستجو و طلب علمی‌ باشد، خداوند راهى را به سوى بهشت براى او آسان و ميسر می‌گرداند. (و از طرف ديگر) فرشتگان بالهايشان را بر خشنودى طالب علم می‌گشايند (يا با كمال ميل و خشنودى در برابر طالب علم تواضع و فروتنى می‌كنند)، و (اين را بدان كه) تمام كسانى كه در آسمان و زمين هستند حتى ماهىهايى كه در آب هستند، براى علماء (طالب علم) طلب بخشش می‌نمايند. و برترى عالم و دانشمند، بر شخص عابد و زاهد، همانند برترى ماه بر ساير ستارگان است (از جهت پرتو افشانى نسبت به ساكنان زمين). همانا تنها دانشمندان، وارثان حقيقى پيامبران هستند، براستى كه پيامبران دينار و درهمی‌ به ارث نگذاشته‌اند، بلكه تنها علم و دانش را به ارث گذاشته‌اند. بنابراىن هركس اين ميراث را بگيريد، بهره فراوان و سرشارى برده است».

عالمان و دانشمندان هر آنچه را كه از دين و مفاهيم آن پنهان و ناپيداست، براى مردم آشكار و روشن كرده و بيان می‌دارند، و آنان را به راه راست و مستقيم ارشاد و راهنمايى كرده و به سوى دينى صحيح به دور از هرگونه ناخالصى رهنمون ساخته و سوق می‌دهند. بنابراىن تكليف و وظيفه عالمان و دانشمندان اسلامی‌ همين امر است، زيرا كه خداوند متعال اين امانت را بر عهده‌ى شان گذاشته تا آنان حق را براى مردم روشن و واضح بگردانند.

يكى از راههاى نشر علم در ميان مردم (از خواص گرفته تا عوام) تأليف كتابها و رساله‌هاى مفيدى است كه نقش مشعل و فانوس راهنما را براى آنان بازى می‌كند. من نيز اين كتاب را شرح و توضيح داده‌ام تا طالبان حق و هدايت هر چه بيشتر بتوانند از دين خويش آگاهى يابند.

لازم به يادآورى است كه اين كتاب در بردارنده مباحثى از توحيد، فقه، حديث، آداب اسلامی‌ و ساير موارد اسلامی‌ می‌باشد، و سعى شده است توحيد و يگانه پرستى و اركان ايمان و اسلام بطور مختصر شرح داده شود.

در شرح اين كتاب، مصداق فرموده رسول الله e را در نظر گرفته‌ام. «‌من دل على خير، فله مثل أجر فاعله»‌. (مسلم، الترمذي، أبو داود و ديگران).

«هر كس (ديگران) را به سوى خير رهنمون سازد، همانند پاداش انجام دهنده آن نصيبش خواهد شد».

توجه شود كه: اين كتاب (الدروس المهمة لعامة الأمة) نام دارد كه من آنرا بطور مختصر شرح داده و نام آنرا (شرح أركان اسلام) ناميده‌ام.

از خداوند متعال عاجزانه می‌خواهم كه اين كار را تنها براى رضا و خشنودىاش قرار دهد.

«وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين، وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه أجمعين».

 مقدمه مؤلف:

«الحمد لله رب العالمين، والعاقبه المتقين، وصلى الله على عبده ورسوله نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين».

اين جملات و عباراتهاى مختصر را كه شامل بيان واجبات دين اسلام براى عامه مردم است تحت عنوان (الدروس المهمة لعامة الأمة). )درسهاى مهم براى عموم امت اسلامی‌) را تقديم می‌دارم.

از خداوند متعال می‌خواهم كه آن را براى مسلمانان سودمند قرار داده و به لطف و كرم خويش بپذيرد. زيرا كه وى بسيار بخشنده و بزرگوار است.

عبدالعزيز بن عبدالله

 درس اول:

آموزش سوره «فاتحه»‌ و سوره‌هاى كوچك و كوتاه از «زلزله»‌ تا آخر سوره «ناس» با روش تلقين و تلاوت صحيح آنها، و از بر كردن آنها به همراه شرح و تفسير آنچه كه درك و فهم آن واجب است([1]) .

 درس دوم:

 اسلام داراى پنج ركن می‌باشد([2])، اولين و باعظمت‌ترين آن گواهى دادن به اين است كه هيچ معبود به حقى جز خداوند يكتا وجود ندارد، و اينكه محمد e فرستاده و پيامبر خداست، با شرح معانى آن([3]) و بيان شروط «لا اله الا الله»‌، معناى (لا اله) آن است كه: هيچ معبودى بحق نيست، كه اين جمله تمامى آنچه را كه به جاى خداوند و به غير از او پرستش شده و مورد عبادت قرار می‌گيرد بطور كلى و قطعى نفى و طرد می‌كند. (إلاَّ الله): براى اثبات اين حقيقت است كه عبادت با تمام معانى و مفاهيمش تنها و تنها ويژه خداوند يكتا است، بدون آنكه شريكى داشته باشد.

شروط «لا اله الا الله»‌ عبارتند از:

1 ـ داشتن علم و دانش در فهم اين جمله كه خودش كاملاً مقابل جهل است([4]) .

2 ـ داشتن يقينى كه با شك مخالف می‌باشد([5]).

3 ـ داشتن اخلاصى كه مخالف با شرك است([6]).

4 ـ داشتن صداقت و راستى كه با دروغ مخالفت دارد([7]).

5 ـ دوستى و محبتى كه با هر گونه دشمنى مخالفت دارد([8]).

6 ـ تسليم شدن محض در برابر آن بدون هر گونه مخالفت و اعتراض([9]).

7 ـ پذيرفتن و قبولى كه مخالف هرگونه انكار و رد كردن است([10]).

8 ـ كفر ورزيدن و انكار و بيزارى از هر آنچه كه به غير از الله مورد عبادت و پرستش قرار می‌گيرد([11]).

تمامى اين موارد هشتگانه در دو بيت شعر زير چنين آمده است:

علم يقين وإخلاص وصدقك مع وزيد ثامنها الكفران منك بما

محبة وانقياد والقبول لها سوى الإله من الأشياء قد ألها

 با توجه به مفاهيم اين شهادت كه محمد e فرستاده خداوند است مواردى همانند آنچه در پاراگرافهاى بعدى می‌آيد لازم الاجرا می‌باشد.

1 ـ تصديق و باور كردن هر آنچه كه از آن خبر داده است.

2 ـ اطاعت و فرمانبردارى از اوامر او.

3 ـ اجتناب و پرهيز از هر آنچه كه نهى كرده و بر حذر داشته است.

4 ـ اينكه پرستش و عبادت خداوند تنها به روش و شيوه‌ای باشد كه خودش و پيامبرش e بيان داشته و مقرر داشته‌اند([12]).

بدنبال آن ساير اركان پنجگانه اسلام را شرح می‌دهد كه عبارت است از، نماز، زكات، روزه گرفتن در ماه مبارك رمضان و زيارت، و حج خانه خدا براى كسيكه توانايى مالى و جسمى آن را داشته باشد.

 درس سوم: اركان ايمان([13]) است كه شامل شش (6) ركن می‌شود:

 1 ـ ايمان آوردن به خداوند يكتا([14]).

2 ـ ايمان آوردن به فرشتگان خداوند([15]).

3 ـ ايمان آوردن به كتابهاى آسمانى كه خداوند براى بشريت فرستاده است([16]).

4 ـ ايمان آوردن به تمامى پيامبران خدا(كه براى هدايت و راهنمائى بشريت از جانب خداوند مهربان فرستاده شده‌اند)([17]).

5 ـ ايمان آوردن به روز قيامت (روز رستاخيز)([18]).

6 ـ ايمان آوردن به قضا و قدر(تقدير و سرنوشت) و خير و شر آن، بدان معنا كه هر آنچه پيش می‌آيد از جانب خداوند متعال است.

 درس چهارم:

 توحيد به سه نوع، تقسيم می‌شود كه عبارت است از:

اول: توحيد ربوبيت: ايمان آوردن به الله كه خالق و آفريننده همه موجودات است و تنها او مدبر و متصرف در همه چيز و هر كارى است، حال آنكه هيچ شريكى براى او وجود ندارد.

دوم: توحيد الوهيت: ايمان آوردن به الله بدين معنا كه وى تنها معبود بر حق است و هيچ شريكى ندارد، و اين همان مفهوم و معناى (لا إله إلاَّ الله) است، يعنى هيچ معبودى بر حق غير از خداوند يكتا نيست و وجود ندارد، و ديگر اينكه اخلاص داشتن در تمام عبادتها مانند: نماز، روزه، ووو براى خداوند يكتا واجب است و نبايد هيچ نوع از انواع عبادت را براى غير خدا انجام داد، زيرا اين عمل نادرست و ناجايز است.

سوم: توحيد در اسماء و صفات خداوند يكتا: اين بدان معناست كه بايد به هر آنچه كه در ارتباط با اسماء و صفات الله در قرآن كريم و احاديث صحيح آمده است ايمان آورد، و آنها را براى او چنان اثبات كنيم كه توصيفش لايق به ذات وى ـ عز وجل ـ باشد، بدون آنكه در اين توصيف و اثبات، تحريفى([19])، يا تعطيلى([20])، يا بيان چگونگى([21])، و يا تشبيهى([22]) راه يابد. همانگونه كه خداوند سبحان در سوره اخلاص می‌فرمايد: )قل هو الله احد الله(.

«(اى پيامبر ما به مردم) بگو: او همان الله است كه يكتا و بى همتا و همانند است، الله از همه موجودات بى‌نياز می‌باشد بگونه‌ای كه تمامى موجودات هستى به او نيازمند هستند، او فرزندى نزاده، و خودش هم زاييده نشده است (منحصر فرد و يكتا می‌باشد) و هيچ كس و هيچ چيز همتا و هماورد و همانند او نيست».

و در آيه 11، سوره شورى خداوند خويش را اين چنين معرفى می‌كند: )ليس كمثله شيء وهو السميع البصير(.

«هيچ چيزى همانند خداوند يكتا نيست، حال آنكه ـ به كردار، رفتار و نيات، بندگان ـ بسيار شنوا و بنيا است».

گروهى از دانشمندان و علماء توحيد را به دو دسته تقسيم كرده‌اند بدينصورت كه توحيد در اسماء و صفات را در توحيد ربوبيت ادغام كرده و هر دو را يكى دانسته‌اند. و اين امر مشكلى را پديد نمی‌آورد زيرا هر قسم كاملاً واضح و روشن می‌باشد.

انواع شرك:

1 ـ شرك اكبر.

2 ـ شرك اصغر.

3 ـ شرك مخفى و پنهانى.

شرك اكبر: شرك اكبر تمام اعمال و كردار نيك انسان را نابود كرده و وى را بصورت جاودان در دوزخ ماندگار می‌سازد. خداوند حكيم در آيه 88 سوره انعام چنين می‌فرمايد: )و لو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون(.

«‌اگر (آنان) به خداوند يكتا شرك بورزند قطعاً‌ هر آنچه انجام می‌دادند از حساب اعمالشان از بين می‌رود و نابود می‌شود»‌.

همچنين در جايى ديگر خداوند حكيم حالت مشركين را چنين توصيف می‌كند: )ما كان للمشركين أن يعمروا مساجد الله شاهدين على أنفسهم بالكفر أولئك حبطت أعمالهم وفي النار هم خالدون( (التوبه، آيه 17).

«در شأن و منزلت مشركان نيست كه بخواهند مساجد الله تعمير و آباد سازند، حال آنكه به كفر خويش (با رفتار و گفتارشان) گواهى می‌دهند، آنان يقيناً‌ اعمالشان از بين رفته، و نابود شده و در آتش دوزخ می‌باشند، در حاليكه در آن جاويدان خواهند بود»‌.

هر كس كه در حالت شرك بميرد هرگز گناهانش بخشيده نخواهد شد و براى هميشه بهشت بر وى حرام می‌گردد، زيرا خداوند در آيه 48 سوره نساء چنين می‌فرمايد: )ان الله لا يغفر أن يشرك به ويغفر ما دون ذلك لمن يشاء(.

«خداوند (هرگز) نمی‌بخشد از اينكه به او شرك ورزيده شود، و غير از آن (شرك) گناهان ديگر براى هر كس كه بخواهد می‌بخشايد»‌.

و در بيان ديگر عاقبت مشركان را چنين بيان می‌دارد: )إنه من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنه ومأواه النار وما للظالمين من أنصار(. (المائده، آيه 72).

«به تحقيق هر كس كه با خداوند يكتا (كسى را) شريك بگيرد (شرك آورد) قطعاً و يقيناً خداوند بر او بهشت را حرام می‌گرداند و تنها پناهگاه و جايگاهش آتش سوزان دوزخ است و (اين را بدانيد) كه هيچ يارى دهنده‌ای (در آن حالت) براى ستمكاران (مشركان) وجود نخواهد داشت»‌.

از انواع شرك اكبر می‌توان موارد زير را نام برد:

در دعاها، مردگان و بتها را خواندن، و از آنان كمك و مدد خواستن، و همچنين براى آنان نذر كردن و قربانى كردن، و امثال اين حالاتِ عبادت كه ويژه خداوند يكتا است.

شرك اصغر: شامل مواردى می‌شود كه در قرآن كريم و سنت صحيح پيامبر اكرم e با نص صريح از آنها به شرك ياد شده است، ولى از جنس و نوع شرك اكبر نمی‌باشد مانند: رياء([23]) در بعضى از اعمال، كردار و گفتار، سوگند خوردن به غير نام خدا، يا آنكه گفته شود: ما شاء الله وشاء فلان (آنچه خدا بخواهد و فلانى بخواهد)([24]).

و امثال اين موارد. زيرا رسول الله e می‌فرمايد:

«أخوف ما أخاف عليكم الشرك الأصغر». يعنى: « بيشترين چيزى كه بر شما به خاطر آن می‌ترسم، شرك اصغر است». از ايشان e درباره آن پرسيده شد، پاسخ دادند: «الرياء»([25]). «عملى يا سخنى يا حالتى را به مردم نشان دادن».‌

همچنين رسول الله e در ارتباط با سوگند خوردن به غير نام خدا فرموده است: «من حلف بشيء دون الله فقد أشرك»([26]). يعنى: «هر كس به چيزى غير از نام خدا سوگند بخورد يقيناً شرك آورده است» و ايشان e در جايى ديگر می‌فرمايند: «من حلف بغير الله فقد كفر أو أشرك»([27]).

يعنى: «هر كس به غير از نام خدا به چيزى ديگر سوگند بخورد قطعاً‌ كافر شده است يا آنكه شرك آورده است».‌

رسول الله e در ارتباط با خواست و اراده خدا و انسانها چنين فرموده است: «لا تقولوا ما شاء الله و شاء فلان، ولكن قولوا: ما شاء الله ثم شاء فلان»([28]).

«نگوييد: آنچه خدا خواست و آنچه فلانى خواست، بلكه بگوييد: آنچه خدا خواست سپس فلانى خواست»([29]).

اين نوع از شرك، كفر نبوده و سبب جاودانگى انسان در دوزخ نمی‌گردد، بلكه هر آنچه مانع كمال براى رسيدن به توحيد حقيقى و كامل([30]) گردد ترك آن واجب می‌باشد.

شرك مخفى و پنهانى([31]): دليل ما در اينجا سخن رسول الله e است: «ألا أخبركم بما هو أخوف عليكم عندي من المسيح الدجال؟! قال، قلنا: بلى، فقال: الشرك الخفي: يقوم الرجل يصلي فيزين صلاته، لما يرى من نظر رجل»([32]).

«آيا دوست داريد شما را از آنچه كه نزد من خطرش براى شما از مسيح دجال([33]) بيشتر است آگاه سازم ؟ اصحاب گفتند: بله، (اى رسول خدا)، ايشان e فرمود: شرك پنهانى و مخفى، مانند مردى كه قيام می‌كند و نماز می‌خواند و نمازش را آنچنان زيبا خوانده و آرايش می‌دهد(با خشوع و طمأنينه و ) كه مردمان به او نگاه كرده و جلب توجه شان را سبب شود.

شايد بتوان شرك را به دو دسته تقسيم كرد، شرك اكبر و شرك اصغر. زيرا شرك مخفى و پنهانى می‌تواند در هر دو نوع شرك اكبر و شرك اصغر داخل شود. همانگونه كه مثلاً بيمارى نفاق در زمره شرك اكبر داخل می‌شود، چون شخص منافق عقيده باطلش را رياكارانه پنهان كرده و سعى می‌نمايد به سبب ترس از جانش يا توطئه‌ای، اسلام را ظاهر و آشكار سازد.

و به همين صورت ديديد كه در حديث محمود بن لييد انصاري و حديث ابوسعيد الخدري، رياء به عنوان شرك اصغر آمده بود.

و الله ولي توفيق .

 درس پنجم :

 (ركن) احسان و نيكوكارى:

احسان عبارت از آن است كه : چنان عبادت و بندگى را انجام دهى كه گويا خداوند متعال را می‌بينى، و حداقل اگر نتوانستى اين حالت را در خويش پديد آورى، يقين داشته باشى كه او تو را می‌بيند، و زير نظر دارد([34]). (بنابراىن مواظب حركات و سكنات خويش باش).

 درس ششم :

 شرايط نه گانه نماز:

1 ـ مسلمان بودن([35]).

2 ـ داشتن عقل([36]).

3 ـ تشخيص و تمييز بين خوب و بد([37]).

4 ـ داشتن وضو.

5 ـ پاك كردن و برطرف كردن نجاست و پليدى([38]).

6 ـ پوشانيدن عورت با لباس پاك([39]).

7 ـ داخل شدن وقتِ (زمانِ) نماز([40]).

8 ـ ايستادن رو به قبله (روى آوردن به قبله)([41]).

9 ـ داشتن نيت و قصد براى نماز([42]).

 درس هفتم : اركان چهارده گانه نماز:

1 ـ ايستادن براى نماز خواندن (قيام) به شرط قدرت و توانايى بر آن([43]).

2 ـ گفتن تكبير (تكبيرة الإحرام) هنگام شروع نماز([44]).

3 ـ خواندن سوره فاتحه([45]).

4 ـ ركوع (خم شدن در نماز بگونه‌ای كه زانوها گرفته شود)([46]).

5 ـ اعتدال و طمأنينه بعد از ركوع ( هنگامى كه سر از ركوع برداشته می‌شود لازم است كاملاً‌ آرامش حاصل كرد و سپس به سجده رفت).

6 ـ سجده بر اعضاى هفتگانه([47]).

7 ـ اعتدال و طمأنينه. (آرامش در سجده بدون عجله).

8 ـ نشستن در ميان دو سجده([48]).

9 ـ طمأنينه و آرام بودن در تمامى اين اركان نماز.

10 ـ رعايت ترتيب اركان نماز.

11 ـ خواندن «‌التحيات»‌ در آخر نماز.

12 ـ نشستن براى خواندن «تحيات آخر».

13 ـ درود (صلوات) فرستادن به رسول الله e.

14 ـ سلام دادن به سمت راست و چپ([49]).

درس هشتم: واجبات نماز:

1 ـ گفتن تمامى تكبيرات نماز غير از «‌تكبيرة الإحرام»‌([50]).

2 ـ گفتن، سمع الله لمن حمده. (براى امام و منفرد).

3 ـ گفتن، ربنا لك الحمد. (براى امام و منفرد).

4 ـ گفتن، سبحان ربي العظيم. (در ركوع).

5 ـ گفتن، سبحان ربي الأعلى، (در سجده).

6 ـ گفتن، رب اغفر لي. (در ميان دو سجده).

7 ـ خواندن تحيات اول.

8 ـ نشستن براى تحيات اول.

درس نهم: آموزش التحيات :

«التحيات لله والصوات والطيبات، السلام عليك ايها النبي ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين، أشهد أن لا اله الا الله وأشهد أن محمداً عبده ورسوله»‌.

«تمامى ستايشها، درودها، نمازها و تمامى پاكىها از آن خداوند يكتاست، سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد اى پيامبر، سلام بر ما و بر تمامى بندگان صالح و نيكوكار خدا، شهادت و گواهى می‌دهم كه هيچ معبود بر حقى جز الله وجود ندارد، و شهادت و گواهى می‌دهم كه محمد بنده و فرستاده خداست».

اگر نماز دو ركعتى بود (مانند: نماز صبح، جمعه، عيدين) نمازگزار بعد از خواندن «التحيات» به نشستن ادامه می‌دهد و نمازش را با خواندن اين درود و دعاء، كامل كرده و تمام می‌كند.

«اللهم صل على محمد وعلى آل محمد، كما صليت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم، إنَّك حميد مجيد، وبارك على محمد وعلى آل محمد، كما باركت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم، إنَّك حميد مجيد».

«خداوندا بر محمد وآل محمد درود ورحمت بفرست، همانگونه بر إبراهيم وآل إبراهيم، درود و رحمت فرستاده‌اى، همانا تو بسيار مورد ستايش هستى و بزرگوارى، و بر محمد وآل محمد بركت وخير نازل فرما، همانگونه كه بر إبراهيم وآل إبراهيم بركت وخير نازل فرموده‌اى، همانا تو بسيار مورد ستايش هستى و بزرگوارى».‌

نمازگزار بهتر است از چهار چيز به خداوند پناه ببرد.

«اللهم اني أعوذ بك من عذاب جهنم، ومن عذاب القبر، ومن فتنة المحيا والممات، ومن فتنه المسيح الدجال».

«خداوند! از عذاب سوزان و گدازنده دوزخ، و از عذاب قبر، و از فتنه‌ها، و آزمايشهاى زندگان و مردگان (زندگى و برزخ) و از فتنه و آزمايش مسيح دروغين (دجال) به تو پناه می‌برم».

نمازگزار بعد از خواندن درود و دعاى فوق، هر چه از خير دنيا و آخرت بخواهد می‌تواند دعا كرده و از خداوند طلب كند، و اين تفاوت ندارد كه در نمازهاى فرض يا سنت يا نافله باشد.

آنگاه صورتش را به سمت راست گردانيده و سلام می‌دهد:

«السلام عليكم و رحمة الله» و سپس صورتش را به سمت چپ گردانيده و همين سلام را تكرار می‌كند.

 درس دهم : سنتهاى نماز:

1 ـ دعاى شروع نماز (استفتاح)([51]).

2 ـ قرار دادنِ كف دست راست بر پشت دست چپ بر روى سينه هنگام ايستادن (قيام) در نماز حتى هنگامی‌كه نمازگزار از ركوع سر بلند كرده و می‌ايستد([52]).

3 ـ بلند كردن دستها در حاليكه انگشتان به هم چسبيده و دستها باز است تا مقابل كتفها (دوشها) يا مقابل گوشها، در هنگام گفتن تكبيرة الإحرام، و هنگام رفتن به ركوع، و از ركوع برخاستن، و هنگام بلند شدن از تشهد اول (التحيات) براى ركعت سوم([53]).

4 ـ بيش از يك بار گفتن «سبحان ربي العظيم» در ركوع و «سبحان ربي الأعلى» در سجده.

5 ـ دعاى بلند شدن از ركوع بيش از اين خوانده شود: «ربنا لك الحمد »، و همچنين دعاى بين دو سجده را بيش از اين بخواند: «رب اغفر لي وارحمني واجبرني » تا آخر.

6 ـ در هنگام ركوع، سر را با پشت در يك راستا قرار دادن.

7 ـ در هنگام سجده، بين دستها و پهلوها، شكم و رانها، و رانها و ساقها فاصله ايجاد كردن.

8 ـ بلند كردن دستها تا آرنج از زمين به هنگام سجده. (بلند داشتن ذراع از زمين = فاصله نوك انگشتان تا آرنج را ذراع گويند).

9 ـ در هنگام تشهد اول، و بين دو سجده بر پاى چپ نشستن، در حاليكه پاى راست بر روى زمين بصورت عمودى نصب شده است.

10 ـ در هنگام تشهد آخر بصورت متورك نشستن بدينصورت كه پاى چپ از زير پاى راست بيرون می‌آيد و شخص بر روى نشيمنگاه خويش قرار می‌گيرد (مقعدش روى زمين قرار مىگيرد) و پاى راست را همانند تشهد اول بر روى زمين عمودى نصب می‌كند.

11 ـ از ابتداى تشهد (اول و اخير) تا آخر آن با انگشت شهادت اشاره كرده و در هنگام دعا كردن آن را به حركت در آورد([54]).

12 ـ درود و صلوات ابراهيمى در تشهد([55]).

13 ـ دعا كردن در تشهد آخر.

14 ـ در نمازهاى صبح، دو ركعت اول مغرب و عشاء، نماز جمعه و عيدين قرائت سوره‌ها را با صداى بلند خواندن.

15 ـ در نمازهاى ظهر، عصر و ركعت‌هاى سوم و چهارم مغرب، قرائت سوره‌ها را سرّى خواندن. (با صداى يواش و كوتاه خواندن).

16 ـ هر آنچه از آيات قرآن بعد از سوره حمد خوانده می‌شود ضمن مراعات سنت‌هاى ديگر نماز مانند: گفتن «ربنا لك الحمد» بعد از ركوع براى امام، و مقتدى و منفرد، و همچنين قرار دادن دستها بر زانو در حالت ركوع در حالىكه بين انگشتان باز است.

 درس يازدهم : مبطلات([56]) هشتگانه نماز:

1 ـ در حالت هوشيارى و آگاهى از روى عمد در نماز سخن گفتن. اما چنانچه از روى فراموشى يا نادانى يا آنكه نمى‌دانست سخن گفتن در نماز جايز نيست، نمازش باطل نمی‌شود([57]).

2 ـ خنديدن هنگام نماز([58]).

3 ـ خوردن چيزى هنگام نماز([59]).

4 ـ نوشيدن. (هر چه باشد).

5 ـ كشف عورت نمازگزار. (به شرط آنكه از روى عمد باشد).

6 ـ بيش از اندازه از سمت و جهت قبله منحرف شدن([60]).

7 ـ بازى و حركت بيهوده و پى در پى در نماز([61]).

8 ـ شكستن و باطل شدن وضو([62]).

درس دوازدهم :

شرايط دهگانه وضو:

1 ـ مسلمان بودن شخص وضو گيرنده.

2 ـ عاقل بودن. ( بر ديوانگان لازم نخواهد بود وضو بگيرند).

3 ـ بالغ بودن شخص وضو گيرنده.

4 ـ نيت كردن براى وضو (مستحب است كه نيت كند تا زمانى كه طهارت پايان نيافته و كامل نشده، آن را ادامه دهد).

5 ـ پايان يافتن و تمام شدن آنچه خود موجب وضو می‌شود([63]) . (وضو گرفتن را واجب مى‌كند).

6 ـ استنجاء و استجمار قبل از وضو. (پاك كردن محل خروج مدفوع و ادرار را با آب يا شيء تميز كننده‌ای ديگر).

7 ـ طاهر و پاك بودن آب وضو.

8 ـ مباح بودن آب وضو.

9 ـ برطرف كردن آنچه بر روى پوست كه مانع رسيدن آب به آن می‌شود([64]).

10 ـ داخل شدن وقت نماز براى كسيكه دائماً بى وضو است. (به خاطر بيمارى كه به سبب آن نمی‌تواند وضوى خويش را حفظ كند)([65]).

 درس سيزدهم :

 فرايض ششگانه وضو:

1 ـ شستن تمامى صورت([66]) كه شامل مضمضه (آب در دهان كردن)([67]) و استنشاق (آب در بينى كردن)([68]) هم می‌شود.

2 ـ شستن دستها تا آرنج([69]).

3 ـ مسح كردن تمامى سر([70]).

و بدنبال آن مسح گوشها([71]).

4 ـ شستن پاها تا شتالنگها (قوزكها)([72]).

5 ـ رعايت ترتيب در وضو([73]).

6 ـ پشت سر هم و پى در پى([74]) وضو گرفتن (موالات).

 مستحب است كه:

1 ـ دستها، پاها و صورت هر كدام سه بار شسته شود.

2 ـ سه بار آب در دهان و بينى كردن و شستن آنها، اما يك بار شستن دهان و بينى واجب است.

3 ـ مسح سر بيش از يك بار سنت نيست بلكه در احاديث صحيح عدم تكرار مسح سر وارد شده است([75]).

 درس چهاردهم :

 موارد ششگانه باطل كننده وضو:

1 ـ هر چيزى كه از مجارى ادرارى يا دفعى خارج شود([76]).

2 ـ هر چيز نجسى كه بمقدار زياد از بدن خارج شود([77]).

3 ـ زوال عقل با خوابيدن يا به غير از آن (مانند: ديوانگى، از هوش رفتن و غيره).

4 ـ تماس مسقيم دست با شرمگاه (آلت تناسلى) بدون آنكه چيزى بين آن دو حائل([78]) شده باشد([79]).

5 ـ خوردن و تناول گوشت شتر([80]).

6 ـ خارج شدن از دين اسلام. (خداوند ما و تمامى مسلمانان را از اين مصيبت در پناه خويش حفاظت بفرمايد) مرتد شدن، يعنى از دين برگشتن.

يادآوري بسيار مهم:

بر اساس صحيح‌ترين رأى و سخن، شخصى كه مرده‌ای را می‌شويد وضويش باطل نمی‌شود و اكثريت علماء و دانشمندان علوم اسلامی‌ اين نظريه را تأييد می‌كنند زيرا دليلى بر ردّ اين نظريه وجود ندارد.

ولى اگر دستش به آلت تناسلى مرده در حال شستن خورد واجب است كه وضو بگيرد.

واجب است كه شرمگاه (آلت تناسلى) مرده‌ای كه غسل داده می‌شود مستقيماً با دست لمس نشود بلكه بايد با دستكش يا پارچه‌ای و يا چيزى ديگر لمس شود.

اين را بايد دانست كه دست زدن به زن يا لمس كردنش وضو را نشكسته و باطل نمی‌كند، حال تفاوتى ندارد كه از روى شهوت باشد يا نه. مطابق با صحيح‌ترين نظريه دانشمندان اسلامی‌ تا زمانى كه از آلت مرد چيزى (مانند مني يا مذي) خارج نگردد وضو نشكسته و باطل نمی‌گردد، زيرا روايت صحيح است كه رسول الله e همسران خويش (امهات المؤمنين) را می‌بوسيد و بدون آنكه مجدداً وضو بگيرد با همان وضو، نماز می‌خواند.

تفسير آيه «أو لامستم النساء»‌.

مطابق با صحيح‌ترين نظريه علماء و دانشمندان اسلامی‌، منظور از «لمس» در اينجا جماع و همبسترى زناشويى است و اين نظريه را ابن عباس ك و تعدادى از علماء سلف و پيشين و برخى از علماى متآخر تأييد می‌كنند([81]). و الله ولي التوفيق.

 درس پانزدهم:

 گوشه‌ای از ويژگيهاي مسلمان و اخلاق وي در شرع مطهر اسلام:

1 ـ صداقت در گفتار و كردار. (راستگو بودن)([82]).

2 ـ امانت دار و امينِ مردم بودن([83]).

3 ـ داشتن عفت و پاكدامنى.

4 ـ داشتن شرم و آزرم. (حياء)([84]).

5 ـ شجاع و بى باك بودن([85]).

6 ـ وفا نمودن به عهد و پيمان([86]).

7 ـ بخشنده بودن و گذشت داشتن([87]).

8 ـ پاك بودن و پرهيز داشتن از حرامهاى الهى([88]).

9 ـ محبت و نيكى كردن به همسايگان([89]).

10 ـ كمك كردن و يارى به مستمندان و تهىدستان در حد توان([90]).

همچنين ساير صفات اخلاقى و اجتماعى كه در قرآن و سنت آمده است.

 درس شانزدهم :

 آداب اسلامی‌:

1 ـ سلام كردن به ديگران([91]).

2 ـ خوش رويى و چهره باز با مردم (مسلمانان)([92]).

3 ـ با دست راست غذا خوردن و نوشيدن.

4 ـ گفتن «‌بسم الله» در ابتداى خوردن و آشاميدن (نوشيدن)، و حمد و سپاس پروردگار را گفتن بعد از پايان (اتمام) آن([93]).

5 ـ عطسه زننده بگويد: الحمد لله، و در جواب به وى گفته شود: يرحمك الله، و سرانجام عطسه زننده در جواب او بگويد: يهديكم الله ويصلح بالكم([94]).

6 ـ آداب داخل و خارج شدن از مسجد([95]) .

7 ـ آداب ورود و خروج از منزل([96]).

8 ـ آداب رفتن به مسافرت. (سفر كردن)([97]) .

9 ـ آداب رفتار با پدر و مادر و نيكى به آنان([98]).

10 ـ نيكى به خويشاوندان و همسايگان([99]).

11 ـ آداب برخورد و رفتار با سالمندان([100]).

12 ـ شفقت و مهربانى با كودكان([101]).

13 ـ تبريك گقتن به كسىكه خداوند به وى فرزندى جديد می‌دهد([102]).

14 ـ تبريك گفتن به عروس و داماد هنگام ازدواج([103]).

15 ـ به كسى كه از نزديكان يا دوستانش می‌ميرد، تسليت گفته می‌شود([104]).

16 ـ آداب لباس پوشيدن و پوشاك([105]).

17 ـ آداب كفش پاكردن و در آوردن آن([106]).

 درس هفدهم :

 پرهيز از شرك و گناهان:

موارد هفت گانه گناهان كبيره كه رسول الله e آنها را سبب نابودى و هلاكت انسان ناميده است:

1 ـ شرك آوردن به خدا. (كسى را با خدا شريك گرفتن)([107]).

2 ـ جادوگرى و ساحرى([108]).

3 ـ كشتن انسان (زيرا خداوند آن را حرام كرده است) مگر به حق([109]) .

4 ـ ربا دادن و گرفتن (نزول خوارى)([110]).

5 ـ خوردن و پايمال كردن اموال يتيمان([111]).

6 ـ فرار از ميدان جنگ. (پشت به دشمن كردن)([112]).

7 ـ تهمت زدن (نسبت دروغ) به زنان مؤمن و پاكدامن([113]).

مواردى ديگر از گناهان كبيره:

1 ـ نافرمانى از پدر و مادر و آزار آنان([114]).

2 ـ قطع صله رحم(بر هم زدن صميميت و بى‌ارتباطى در ميان خويشاوندان)([115]).

3 ـ شهادت و گواهى دروغ (جعلى)([116]).

4 ـ سوگند به دروغ خوردن([117]).

5 ـ آزار رساندن به همسايگان([118]).

6 ـ ستم كردن([119]).

در خون، جان، مال([120]).

و ناموس مردم([121]).

7 ـ ميگسارى و شرابخوارى. (نوشيدن مشروبات الكلى ومست كنند)([122]).

8 ـ قمار بازى (به آن مِيسَر هم گفته می‌شود)([123]).

9 ـ غيبت كردن از يكديگر([124]).

10 ـ سخن چينى و نمّامى([125]).

و ساير مواردى كه خداوند متعال و پيامبرش e از آنها نهى كرده‌اند([126]).

 درس هيجدهم:

 احكام جنازه و چگونگى نماز بر آن:

1 ـ اين امر جايز است كه به شخص در حال سكرات (لحظات احتضار، دم مرگ) جمله «لا اله الا الله» را تلقين كرد كه آن را بگويد زيرا رسول خدا e فرموده است: «لقنوا موتاكم لا إله إلاَّ الله». (متفق عليه).

به مردگانتان (لحظات آخر زندگى، دم مرگ) جمله «لا اله الا الله» را تلقين كنيد. (تا آن را تكرار كنند).

2 ـ زمانى كه يقين كرديد كه شخص مرده است، چشمهايش را بر روى هم بگذاريد (چشمهايش را ببنديد) زيرا اين عمل در سنت هدايت بخش پيامبر e آمده است([127]).

3 ـ واجب است جنازه مسلمان غسل داده شود مگر آنكه در ميدان جنگ به شهادت رسيده باشد، زيرا شهيد ميدان نبرد، نه غسل داده می‌شود، و نه نمازى بر او خوانده می‌شود، و نه اينكه در كفن قرار داده می‌شود، و فقط با همان لباسش دفن می‌شود زيرا رسول الله e شهدا و كشته شدگان غزوه (جنگهاى رسول الله e با دشمنان دين) احدى را نشسته، و بر آنان نماز هم نخواندند([128]).

4 ـ نحوه غسل دادن جنازه (ميّت)([129]).

عورت (شرمگاهش) را پوشانده([130])، و او را از زمين كمى بلند كرده و اندكى به شكمش فشار داده شود([131]) . بعد از آن كسى كه غسل می‌دهد دستمال يا پارچه‌ای را دور دستش می‌پيچد و نجاست‌ها را پاك می‌كند. سپس همانند وضو براى نماز، او را وضو می‌دهند، بعد سر و ريشش را با آب و سدر([132]) يا با ماده شوينده ديگرى (صابون، شامپو، ) می‌شويند، ابتدا سمت راست بدنش، و سپس سمت (طرف) چپ بدنش را می‌شويند([133]). حالا در بار دوم و سوم او را غسل می‌دهند([134]). در هر بار (غسل دهنده) دستش را به آرامى بر روى شكم ميت می‌كشد تا اگر نجاستى بيرون بيايد، آن را پاك كند و بعد محل خروج نجاست را با پنبه يا چيزى شبيه آن ببندد و اگر با اين چيزها نشد، با گِل، يا چسب و امثال آن محل را ببندد، حالا بار ديگر وضوى ميت را تجديد كند. چنانچه ميّت با سه بار شستن پاك نشد، پنج يا هفت بار می‌تواند او را بشويد، و در پايان او را خشك كرده و در زير بغل و محلهاى پنهان و مواضع سجده مرده عطر را قرار دهد. چنانچه تمام بدن ميّت معطر گردد بهتراست([135]).

كفن ميت با بخور و ماده‌ای خوشبو معطر گردد([136]). و چنانچه سبيل يا ناخنهايش بلند بود، كوتاه گردد، اما چنانچه اين كار انجام نشد گناهى صورت نگرفته است. موهايش شانه نشود، و موهاى شرمگاه كوتاه نمی‌گردد، و اگر ختنه نشده بود، ختنه نمی‌گردد، زيرا بر اين اعمال دليلى وجود ندارد.

موى سرميّت اگر زن باشد به سه دسته تقسيم شده و پشت سر انداخته می‌شود([137]).

5 ـ احكام كفن ميّت.

بهتر است مرد را در سه پارچه سفيد كفن كنند، در اين سه تكه عمامه و پيراهن وجود ندارد، اين همان روشى است كه رسول e كفن گرديد([138]). ميّت در كفن پيچيده می‌شود چنانچه ميت در ازار([139]) و ملفقه (چادر شب) پيچيده شود مانعى نخواهد داشت.

زنان را در پنج پارچه كفن می‌شوند([140]).

پسر بچه در يك تا سه پارچه كفن می‌شود.

دختر بچه در يك پارچه و دو ملافه كفن می‌شود.

اما در واقع براى تمامى مردگان (از مرد، زن، بچه) واجب آن است كه در يك پارچه پيچيده و كفن شوند بگونه‌ای كه تمام بدن پوشيده شود. چنانچه ميت در حالت احرام (در حج يا عمره) باشد او را با آب و سدر شسته، يا در همان لباس احرام، يا پارچه ديگر كفن می‌كنند، اما سر و صورتش را نمی‌پوشانند، و عطر هم به وى نمی‌زنند، زيرا وى در روز قيامت تلبيه گويان (لبيك اللهم لبيك ) مبعوث و محشور خواهد شد. اين عمل از احاديث رسول الله e ثابت شده است.

اما چنانچه محرم (شخص در حالت احرام) زن باشد مانند زنان ديگر وى را كفن می‌كنند، و به او عطر نمی‌زنند، و صورتش را با روبند، و دستهايش را با دستكش نمی‌پوشانند، اما صورتش را با پارچه كفن می‌پوشانند. (قبلا نحوه كفن كردن زنان بيان شد).

6 ـ سزاوارترين و شايسته‌ترين شخص به غسل دادن ميت و نماز خواندن بر او كسى است كه ميت درباره وى وصيت كرده باشد([141])، بعد از او، پدر، پدربزرگ، و بعد اقوام و خويشاوندانِ مرد نزديك به او، سزاوارتر هستند.

در مورد زنان هم، شايسته‌ترين فرد به غسل دادن كسى است كه زن به او وصيت كرده است، بعد از او، مادر، مادر بزرگ، و بعد اقوام و خويشاوندانِ زن نزديك به او، سزاوارتر هستند.

جايز است كه زن و شوهر هر يك اگر مُرد ديگر وى را بشويد([142])، زيرا هنگامى كه ابوبكر صديق t وفات يافت همسرش او را شست.

همچنين نقل شده است علي بن أبى‌طالب t همسرش فاطمه الزهراء ك را شُست.

7 ـ چگونگى نماز جنازه:

با تكبير اول، سوره فاتحه خوانده می‌شود، اگر به همراه آن سوره كوتاهى با يك يا دو آيه از قرآن خوانده شود بهتر است. اين نحوه قرائت در حديثى از ابن عباس م آمده است([143]) .

با تكبير دوم، بر رسول الله e درود و صلوات فرستاده می‌شود مشابه همان درودى كه نماز خوانده می‌شود.

با تكبير سوم، اين دعا خوانده می‌شود.

«اللهم اغفر لحينا وميتنا وشاهدنا وغائبنا، وصغيرنا وكبيرنا، وذكرنا وأنثانا، اللهم من أحييته منا، فأحيه على الإسلام، ومن توفيته منا فتوفه على الإيمان، اللهم اغفر له، وارحمه وعافه، واعف عنه، وأكرم نزله، ووسع مدخله، واغسله بالماء والثلج والبرد، ونقه من الخطايا كما ينقي الثوب الأبيض من الدنس، وأبدله داراً خيراً من داره، وأهلاً خيراً من أهله، وأدخله الجنه وأعذه من عذاب القبر، وعذاب النار، وافسح له في قبره، ونور له فيه، اللهم لا تحرمنا أجره ولا تضلنا بعده ». (مسلم، الترمذي والنسايي وابن ماجه).

«خداوندا!، زندگان ما را، و مردگانمان را، و حاضران، و غايبانمان را، و كودكانمان(كوچك هاىمان و بزرگانمان)، و مردان و زنان ما را، مغفرت كن و ببخشاى، خداوندا! هر كس از ما را كه زنده می‌گردانى براىين اسلام زنده گردان، و هر كس را كه از ما می‌ميرانى بر ايمان بميران، خداوندا! بر (اين ميت) رحم كن، و او را ببخشاى، و عافيت را نصيبش كن، و از وى در گذر و معافش كن، جايگاهش را گرامي دار، و قبرش را گسترده بگردان، او را با آب، برف و تگرگ (يخ) غسل بده و از اشتباهات پاكش گردان، همانگونه كه پارچه‌ای سفيد از چرك و آلودگي پاك می‌شود، به او منزلى بهتر از خانه دنيااش بده، و خانواده‌ای بهتر از خانواده‌اش عطا كن، او را وارد بهشت كن، و او را از عذاب قبر و عذاب جهنم در پناه خويش نگه دار.

خداوندا! ما را از پاداش او محروم مگردان، و (همچنين) ما را بعد از او گمراه و منحرف مكن».

مستحب است هنگام هر تكبير دستها بلند گردد([144]) .

چنانچه مرده (ميت) زن بود دعا را در عربى به صيغه مونث می‌خوانيم، اگر تعداد مرده‌ها (ميتها) چند نفر بودند، دعاى عربى را به صيغه جمع می‌خوانيم.

چنانچه مرده (ميت) كودك يا نوزاد بود([145])، دعاى مغفرت خوانده نمی‌شود و به جاى آن، دعاى زير خوانده می‌شود.

«اللهم اجعله فرطاً لوالديه، وذخراً شفيعاً مجاباً، اللهم ثقّل به موازينهما، وأعظم به أجورهما، اللهم اجعله في كفاله إبراهيم u، وألحقه بصالح سلف المؤمنين وقه برحمتك من عذاب الجحيم». (المغني لابن قدامه 3/416).

«خداوندا! او را پاداش، گنجينه اى، شفاعت كننده‌اى، و پاسخ دهنده‌ای براى پدر و مادرش قرار بده، خداوندا! توسط اين كودك ترازوى اعمالشان را سنگين بگردان،‌ و بدين خاطر پاداش شان را زياد كن، خداوندا! اين كودك در كفالت و حضانت ابراهيم u قرار بده، و وى را به مؤمنان صالح پيشين (سلف صالح) ملحق بگردان. و با رحمت خودت او را از عذاب دوزخ حفظ بگردان».

سنت آن است كه امام در مقابل سر جنازه اگر مرد باشد بايستد، و اگر زن بود در مقابل وسط پيكر جنازه بايستد([146]).

و اگر چند جنازه از مرد و زن باشد. جنازه مرد را مقابل امام قرار می‌دهند، و جنازه زن را در جهت قبله و پشت جنازه مرد قرار می‌دهند، يعنى بعد از جنازه مرد گذاشته می‌شود، و اگر جنازه كودك بود، پشت جنازه پسربچه بعد از جنازه مرد، سپس جنازه زن قرار داده می‌شود، و بعد از آن جنازه دختربچه در جهت قبله بعد جنازه زن، پشت سر هم گذاشته می‌شود.

بدينصورت جنازه‌ها قرار داده می‌شود كه سر هر جنازه مقابل جنازه قبلى قرار می‌گيرد. سر پسربچه مقابل سر مرد، و ميانه سر زن مقابل سر مرد، و سر دختربچه مقابل سر زن قرار می‌گيرد.

نمازگزاران همگى پشت سر امام می‌ايستند و چنانچه يك نفر از نمازگزاران جايى در پشت سر امام نيافت، می‌تواند در دست راست امام بايستد.

هشتم: چگونگى دفن ميت ( در گور قرار دادن مرده):

بهتر آن است كه قبر (گور) عميق باشد([147]). بدينگونه كه عمق آن حدود نصف قامت يك مرد متوسط القامه باشد. و ديگر اينكه در درون گور (قبر) لَحد ايجاد كنند([148]). و جهت آن هم در سمت قبله باشد.

مرده را بر روى دست راست (پهلوى راست) داخل لَحد می‌گذارند([149])، و سپس گره كفن را باز كرده، و بدون آنكه سر جنازه برهنه و آشكار گردد، و اين تفاوتى ندارد كه مرده، مرد يا زن باشد. بعد از آن بر آنجا خشت، يا گِل می‌گذارند تا مطمئن شوند خاك داخل آن نمی‌شود. اگر توانستند خشت بگذارند يا هر چيز ديگر مانند لوح([150]) يا سنگ يا تخته كه مانع داخل شدن خاك به داخل آن شود. حالا خاك را می‌ريزند و گور را پر می‌كنند. مستحب است در اين زمان گفته شود: «بسم الله و على ملة رسول الله»([151]). يعنى: «به نام خدا و بر امت رسول خدا اين مرده را می‌گذاريم»‌.

ارتفاع سطح قبر از زمين به اندازه يك وجب([152]) می‌باشد، و چنانچه امكان داشت روى آن مقدارى سنگريزه ريخته و آب می‌پاشند([153]) .

بر كسانى كه جنازه را تشييع كرده‌اند سنت است كه بر سر قبر ايستاده و براى ميت دعاى خير بنمايند. از رسول الله e روايت شده كه بعد از دفن ميت بر سر قبر او ايستاده و چنين می‌فرمودند: «استغفروا لأخيكم و سلوا له التثبيت فإنَّه الآن يسأل».

(أبوداود، الحاكم، البيهقي و ديگران).

«براى برادرتان طلب آمرزش نماييد، و براى او پايدارى و ثبات در سخن حق بطلبيد، زيرا از او الآن سؤال می‌شود. (يعنى در حال حاضر دو فرشته الهى (منكر و نكير) از وى امتحان می‌گيرند)».

نهم: نماز جنازه بعد از دفن ميت:

چنانچه كسى قبل از دفن ميّت نتوانست بر وى نماز جنازه بخواند، براى او جايز است كه بعد از دفن هم بر ميّت نماز جنازه بخواند، و اين مدت حدودا تا يك ماه می‌تواند باشد، زيرا رسول خدا e اين عمل را انجام داده‌اند([154])، و بيشتر از يك ماه ديگر جايز نمی‌باشد بدين علت كه در حديث يا اثرى نيامده است كه رسول الله e بعد از يك ماه از دفن ميّت بر وى نماز جنازه خوانده باشد.

دهم: نوحه خوانى و غذا دادن براى ميّت:

جايز نيست صاحب عزا (عزاداران و سوگواران) براى مردم و كسانى كه براى تسليت به نزد آنان می‌آيند غذا و خوراك تهيه و آماده كنند. زيرا صحابى بزرگوار جرير بن عبدالله البجلي گفته است: «ما در زمان حياتِ رسول الله e جمع شدن براى عزادارى و تهيه و آماده كردن غذا را بعد از دفن ميّت از انواع نياحت([155]) و سوگوارى ناجايز دانسته و بر می‌شمرديم([156]) .

اما براى صاحبان عزا منعى وجود ندارد كه براى خودشان و ميهمانهاىشان غذا تهيه كنند، البته بهتر آن است كه خويشاوندان و همسايگان براى صاحبان عزا غذا پخته يا تهيه كنند. زيرا زمانى كه خبر شهادت جعفر بن أبى‌طالب t در سرزمين شام([157]) به رسول الله e رسيد، ايشان به خانواده خويش دستور دادند تا براى خانواده جعفر بن أبى‌طالب e غذا تهيه كنند و سپس فرمودند: (امروز) بر آنان امرى (مصيبتى) گذشته است كه آنان را به خودشان مشغول ساخته و نگرانشان كرده است.

«اصنعوا لآل جعفر طعاماً فإنه قد أتاهم أمر يشغلهم»‌. (أحمد، أبوداود، الترمذي، ابن ماجه و ديگران).

همچنين مانعى وجود ندارد كه صاحبان عزا از غذايى كه براىشان تهيه شده همسايگان و يا ديگران را دعوت كنند.

در ارتباط با گفتن تسليت وقت معينى در شرع وارد نشده است.

يازدهم: زمان سوگوارى براى زنان:

براى زنان جايز نيست كه بيش از سه روز عزادارى كنند([158]).

مگر براى شوهرانشان([159]) . زيرا در اين حالت بر زن واجب است چهار ماه و ده روز سوگوارى كند. اما چنانچه باردار (حامله) بود مطابق با احاديث صحيح كه گذشت بايد سوگواريش را تا هنگام زايمان ادامه دهد.

ولى بر مردان جايز نيست براى خويشاوندان و نزديكانش و يا ديگران سوگوارى كرده يا عزا بگيرد.

دوازدهم:

براى مردان جايز است كه هر چندگاه به زيارت گورستانها رفته و براى مردگان دعا كرده و طلب رحمت براىشان بنمايند، زيرا اين ديدار براى آنان يادآورى از آخرت و سرانجامشان می‌باشد. زيرا رسول الله e فرمود: «زوروا القبور فإنَّها تذكركم الآخرة». (به روايت مسلم).

« به ديدار قبرها برويد، زيرا اين قبور، آخرت را به ياد شما می‌آورد».

رسول الله e به اصحاب و يارانشان می‌گفتند: هرگاه به گورستان (قبرستان) رفتيد اين دعا را بخوانيد:

«السلام عليكم أهل الديار من المؤمنين والمسلمين، وإنَّا إن شاء الله بكم لاحقون، نسال الله لنا ولكم العافية، يرحم الله المستقدمين منا والمستاخرين». (مسلم، أحمد والنسائي).

«سلام بر شما اى ساكنان اين سرزمين از تمامى مؤمنان و مسلمانان، و ما هم اگر خداوند بخواهد به شما خواهيم پيوست، از خداوند براى خودمان و شما عافيت و سلامتى را می‌خواهيم و خداوند به هر آن كسانى كه قبل از ما از دنيا رفته‌اند، و به هر آن كسى بعد از ما از دنيا خواهند رفت رحمت كند».

اما براى زنان جايز نيست كه به زيارت قبرستانها بروند، زيرا رسول الله e فرموده است: «لعن الله زائرات القبور»([160]).

(احمد، ابن ماجه، حاكم، البيهقي و ديگران).

«خداوند، زنانى را كه به زيارت قبرها می‌روند نفرين (لعنت) كند.

زيرا با رفتن زنان به قبرستانها بيم برخاستن فتنه، بى‌صبرى، و كم‌حوصلگى، و فرياد و شيون می‌رود. همچنين صحيح نيست كه زنان در تشييع جنازه شركت نمايند زيرا رسول خدا e آنان را از اين عمل نهى كرده و بر حذر داشته است([161]) .

اما خواندن نماز جنازه در مسجد يا مصلى براى مردان و زنان جايز است.

اين مطلب آخرين چيزى بود كه توانستم جمع آورى كنم.

وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه أجمعين.

  



([1]) سوره فاتحه: بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد لله رب العالمين تا آخر.

برخي از نامهاي سوره فاتحه:

1 ـ فاتحه يعني آنچه كه كتاب با آن آغاز شده و باز گشوده می‌شود، و همچنين نماز نيز با آن شروع و آغاز می‌گردد.

2 ـ أمّ الكتاب.

3 ـ أمّ القرآن.

4 ـ سبع المثاني.

5 ـ القرآن العظيم، همانگونه كه رسول الله e می‌فرمايد: « …… و إنَّها سبع من المثاني والقرآن العظيم الذي أعطيته». (الترمذي).

سوره فاتحه همان سبع المثاني و قرآن عظيمي است كه به من داده شده است.

6 ـ الحمد، زيرا اين سوره با الحمد (سپاس و شكرگزاري براي خدا) آغاز می‌گردد.

7 ـ الصلاه.

8 ـ الشفاء.

9 ـ الرقيه. زيرا يكي از اصحاب بزرگوار سوره فاتحه را بر يكي از سران عرب خواند (و دميد) و وي نيز به سبب آن از بيماري شفا يافت.

10 ـ الكافيه.

11 ـ الواقيه.

12 ـ أساس القرآن.

فضيلت سوره فاتحه:

1 ـ از ابوسعيد بن معلي روايت شده كه گفت: «كنت أصلي في المسجد، فدعاني رسول الله e فلم أُجبه، فقلت: يا رسول الله، إنّي كنت أصلي، فقال: ألم يقل الله:)استجيبوا لله وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم(؟، ثم قال لي: لأعلمنك سورة هي أعظم السور في القرآن، قبل أن تخرج من المسجد، ثم أخذ بيدي، فلمّا أراد أن يخرج، قلت له: ألم تقل: لأعلمنك سورة هي أعظم سورة في القرآن؟ قال: )الحمد لله رب العالمين( هي السبع المثاني والقرآن العظيم الذي أوتيته». (البخاري وأحمد).

«در مسجد نماز می‌خواندم كه پيامبر خدا e مرا فرا خواندند، ولي به ايشان جوابي ندادم. (بعد از تمام شدن نماز نزد ايشان رفته) وگفتم: اى رسول خدا (هنگامی‌كه مرا فرا خوانديد) در حال نماز بودم. ايشان e فرمودند: آيا خداوند نگفته است كه «آنگاه كه خدا و رسول شما را فرا می‌خوانند تا (دلهايتان) زنده گرديده و جان يابد دعوتشان را پاسخ داده و بپذيريد؟ بعد از آن (ادامه داده) و فرمودند: پيش از آنكه از مسجد خارج شوي به تو سوره‌ای را كه از باعظمت‌ترين و باشكوه‌ترين سوره‌های قرآن است آموزش خواهم داد. سپس دستم را گرفتند و همينكه خواستند (از مسجد) خارج شوند به ايشان گفتم: آيا نفرموديد: به تو سوره‌ای را كه از باعظمت ترين و باشكوه‌ترين سوره‌های قرآن است آموزش خواهم داد؟ فرمودند: سوره «الحمد الله رب العالمين» است همان سوره‌ای است كه هفت آيه دارد (و در هر ركعت از نماز تكرار می‌شود) و اين همان قرآن با عظمت و بزرگي است كه به من داده شده است».

2 - از ابوسعيد خدري t روايت شده است كه گفت: «انطلق نفر من أصحاب النبي e في سفرة سافروها، حتى نزلوا على حيّ من أحياء العرب، فاستضافوهم فأبوا أن يضيفوهم، فلُدغ سيد ذلك الحيّ فسعوا له بكل شيء، لا ينفعه شيء، فقال بعضهم: لو أتيتم هؤلاء الرهط الذين نزلوا، لعله أن يكون عند بعضهم شيء، فأتوهم فقالوا: يا أيها الرهط، إنَّ سيدنا لُدغ، وسعينا له بكل شيء، لا ينفعه، فهل عند أحد منكم من شيء؟ فقال بعضهم: نعم، والله إنّي لأرقي، ولكن والله لقد استضفناكم فلم تضيفونا، فما أنا براق لكم حتى تجعلوا لنا جُعلاً، فصالحوهم على قطيع من الغنم، فانطلق يتفل عليه ويقرأ )الحمد لله رب العالمين(، فكأنَّما نُشط من عقال، فانطلق يمشي وما به قَلَبَةٌ، قال: فأوفوهم جُعلهم الذي صالحوهم عليه، فقال بعضهم: اقسموا، فقال الذي رقى: لا تفعلوا حتى نأتي النبي e فنذكر له الذي كان، فننظر ما يأمرنا، فقدموا على رسول الله e فذكروا له، فقال: وما يدريك أنَّها رقيةٌ، ثم قال: قد أصبتم، اقسموا، واضربوا لي معكم سهما، فضحك رسول الله e». (البخاري حديث 2276، 4/453 فتح الباري).

«تعدادي از ياران پيامبر e در سفري از سفرهايشان رهسپار شدند تا آنكه به يكي از قريه‌های عرب رسيدند، از ساكنان آن قريه خواستند تا آنان را ميهمان كرده و مساعدتشان نمايند، ولي آنان از ميهمان كردن شان سرباز زدند. (در همان زمان بود كه) سرور و بزرگ آن قبيله گزيده شد، هر كاري برايش كردند سودي به او نبخشيد، يكي از آنان گفت: اگر نزد اين كارواني كه به اينجا آمده است برويد شايد چيزي نزد كسي از آنان باشد، در نتيجه به نزدشان رفته و گفتند: اي كاروانيان، سرور و بزرگ ما گزيده شده است، و هر چه براي او تلاش كرديم (و هر درماني را كه به كار بستيم) سودي نبخشيد، آيا نزد كسي از شما چيزي است؟ (كه براي درمان وي مفيد واقع شود)؟ يكي از اصحاب گفت: بله، سوگند بخدا، بر او از دَم خود خواهم دميد، اما از شما خواستيم كه ما را ميهمان كنيد، چنين نكرديد! بنابراين تا چيزي به ما ندهيد براي وي دعايي نخواهيم كرد! در نتيجه در مقابل يك گله گوسفند به توافق رسيدند، در اين هنگام آن شخص (صحابي) رفت و بر او سوره «الحمد لله رب العالمين»‌ را می‌خواند و می‌دميد، بدنبال آن گويا آن شخص از ريسمانها و بندها آزاد شد، و شروع به راه رفتن كرد، مثل آنكه هيچ عارضه و دردي احساس نمی‌كرد. راوي سخنش را ادامه می‌دهد: آنان نيز بر آنچه به توافق رسيده بودند عمل كردند. گروهي از اصحاب گفتند: آنها را تقسيم كنيد، اما آن كسي كه دَم زده بود، گفت: هيچ كاري نكنيد تا نزد پيامبر اكرم e رفته و آنچه را كه اتفاق افتاده است برايشان تعريف كنيم تا ببينيم به ما چه دستوري می‌دهند. زماني كه نزد رسول الله e آمده و ماجرا را براي ايشان تعريف كردند، ايشان e فرمودند: از كجا آگاه شديد و فهميديد كه با «سوره فاتحه»‌ می‌توان دَميد، سپس فرمودند: كار درست و به جايي انجام داده ايد، (برويد و گوسفندان) را تقسيم كنيد، و يك سهم هم براي من كنار بگذاريد، سپس رسول الله e خنديدند».

3 ـ رسول الله e می‌فرمايد: «من صلّى صلاة لم يقرأ فيها بأم القرآن فهي خداج، ثلاثاً، غير تام». (مسلم 395، 1/296).

«هركس نماز بخواند و در آن سوره فاتحه را نخواند (اين را بداند) كه آن نماز ناقص و ناتمام می‌باشد، و اين مطلب را سه بار تكرار فرمودند.

4 ـ در حديثي قدسي ابوهريره t روايت می‌كند كه رسول الله e فرمود: خداوند ـ عزوجل ـ بيان می‌دارد: «قسمت الصلاة بيني وبين عبدي نصفين، فإذا قال: )الحمد لله رب العالمين( قال الله: حمدني عبدي، وإذا قال: )الرحمن الرحيم(، قال الله: أثنى عليّ عبدي، فإذا قال: )مالك يوم الدين(، قال الله: مجدني عبدي، وقال مرة: فوض إليّ عبدي، فإذا قال: )إياك نعبد وإياك نستعين(، قال: هذا بيني وبين عبدي، ولعبدي ما سأل، فإذا قال: )اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم ولا الضالين(، قال الله: هذا لعبدي، ولعبدي ما سأل». (مسلم 395، 1/296).

«نماز را بين خود و بنده‌ام به دو بخش تقسيم كرده ام، پس هرگاه او بگويد: «الحمد لله رب العالمين»، خداوند می‌فرمايد: بنده‌ام مرا حمد و ستايش كرده است، و اگر بگويد: «الرحمن الرحيم»، خداوند می‌فرمايد: بنده‌ام مرا ثنا كرده و بزرگ داشته است، و يك بار فرمود: بنده‌ام امورش را به من واگذار كرده است، و آنگاه كه بگويد: «إياك نعبد وإياك نسعتين» خداوند می‌فرمايد: اين (رمز و پيماني است) بين من و بنده‌ام، و هر آنچه كه بنده‌ام بخواهد برايش مهيا شده و فراهم می‌باشد، و آنگاه كه بگويد: «اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين أنعمت عليهم غير المعضوب عليهم والضالين»، خداوند می‌فرمايد: اين از آنِ بنده‌ام است، و هر آنچه را كه بنده‌ام بخواهد فراهم می‌گردد.

بر اساس آنچه گفته شد در صحيح ترين نظريات وگفته‌های دانشمندان و فقها آمده است كه: خواندن سوره فاتحه در نماز واجب است، حال تفاوتي ندارد كه در نمازهاي جهريه باشد يا سريه. البته مذهب امام شافعي : و سايرين نيز بر همين حكم می‌باشد.

مستحب است براي كسيكه سوره فاتحه را می‌خواند در پايان آن بگويد: (آمين)، كه معناي آن چنين است: خداوندا! اين دعا و درخواستي را كه در سوره فاتحه خواندم بپذير و اجابت كن. رسول الله e در اين باره می‌فرمايد: «إذا أمّن الإمام فأمنّوا فإنَّه من وافق تأمينه تأمين الملائكة غفر له ما تقدم من ذنبه».

(متفق عليه، البخاري780، 2/262 فتح الباري، ومسلم 410، 1/307).

«آنگاه كه امام بگويد: آمين، شما نيز آمين بگوئيد، زيرا چنانچه كسي آمين گفتنش با آمين فرشتگان هماهنگ و همراه گردد، هر چه گناه در گذشته انجام داده است بخشيده خواهد شد.

([2]) رسول الله e مي فرمايد: «بني الإسلام على خمس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله وإقام الصلاة وإيتاء الزكاة والحج وصوم رمضان». (متفق عليه، البخاري 8، 1/49 فتح الباري، ومسلم 16، 1/45).

«اساس و پايه‌های اسلام بر پنج چيز استوار گرديده است:

1 ـ گواهي دادن به اينكه هيچ معبود و اله به حقي غير از خداوند يكتا و بي همتا نيست. و ديگر اينكه محمد e فرستاده خداوند متعال است.

2 ـ و همچنين بر پا داشتن نماز.

3 ـ پرداخت و اداي زكات.

4 ـ روزه ماه رمضان.

5 ـ حج گزاردن خانه خدا (براي كسي كه توانايي مادي و معنوي آن را داشته باشد).

همان گونه كه ملاحظه می‌كنيد ؛ ركن سوم از اركان اسلام، نماز است. خداوند ـ عز و جل ـ نماز را بر بندگانش واجب كرده است، و آن را معياري براي جدا كردن اسلام از كفر داشته است، زيرا در قرآن مجيد می‌فرمايد: )فإن تابوا وأقاموا الصلاة وآتوا الزكاة فخلوا سبيلهم(. [التوبه 5].

«چنانكه (كافران) از شرك روی‌گردان شده و توبه كردند (و روي به سوي خدا آوردند) و نماز را بر پا داشتند و زكات (اموالشان) را پرداخت كردند، (شما نيز پس از اين حالت) دست از آنان بر كشيد و راهشان را آزاد بگذاريد» زيرا آنان ديگر مسلمان شده‌اند.

همچنين رسول الله e در اين باره می‌فرمايد: «العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة فمن تركها فقد كفر».

(أحمد حديث 22937، الترمذي حديث2621، 5/15 وابن ماجه حديث 1079، والنسائي حديث 462 وديگران).

«(تنها) تفاوت اساسي بين مسلمانان و كافران و مشركين همين نماز است (نماز صحيح و درستي كه رسول الله e و اصحابش می‌خواندند) بنابراين هر كس آنرا (نماز را ) ترك كند كافر شده است».

در جايي ديگر ايشان e می‌فرمايد: «بين الرجل وبين الشرك والكفر ترك الصلاة»‌. (مسلم حديث 134، 1/88، و ديگران).

(فاصله) بين شخص و بين شرك آوردن و كفر ورزيدن، ترك نماز است».

نماز جماعت:

خداوند متعال گزاردن نماز جماعت در مساجد را بر مردان واجب گردانيده است. اين حكم از اين آيه قرآن گرفته می‌شود: )وأقيموا الصلاة وآتوا الزكاة واركعوا مع الراكعين(. (البقره آيه 43).

«نماز را بر پا بداريد، و زكات (اموال و دارائيتان) را بپردازيد، و نمازتان را با نماز گزاران (جماعت) برگزار كنيد. (با ركوع كنندگان ركوع كنيد)».

نماز جماعت آنقدر مهم است كه خداوند متعال آن را به هنگام جنگ با دشمنان نيز فرض گردانيده است، حال حكم آن، چگونه خواهد بود زماني كه جنگي در ميان نباشد! )وإذا كنت فيهم فأقمت لهم الصلاة فلتقم طائفة منهم معك …(. (النساء: آيه 102).

«زماني كه (تو، اي پيغمبر) در ميانشان بودي و نماز (خوف) را بر ايشان بپا داشتي، دسته‌ای از آنان (مسلح) با تو به نماز ايستند».

رسول الله e می‌فرمايد: «لقد هممت أن آمر بالصلاة فتقام ثم آمر رجلاً يصلي بالناس ثم أنطلق معي برجال معهم حزم من حطب إلى قوم لا يشهدون الصلاة فأحرق عليهم بيوتهم بالنار». (متفق عليه، البخاري حديث 644، 2/125 فتح الباري و مسلم حديث 651، 1/452. ولفظ از مسلم).

«بی‌گمان تصميم گرفته ام كه دستور بدهم تا نماز جماعت بر پا گردد، و آنگاه كه نماز بر پا گردد به كسي (مردي) فرمان دهم تا (به جاي من) براي مردم نماز را بگزارد، سپس با چند نفر (مرد) كه همراهشان هيزم است به نزد كساني بروم كه در نماز جماعت با نمازگزاران شركت نكرده‌اند و آنگاه خانه‌هايشان را آتش بزنم».

از مفهوم اين حديث بر می‌آيد كه اگر نماز جماعت واجب نبود، رسول الله e كساني را كه در نماز جماعت شركت نمی‌كنند تهديد به سوزاندن خانه‌هايشان نمی‌كرد، بنابراين تخلف و ترك نماز جماعت از صفات منافقين است.

نماز جمعه:

رسول الله e می‌فرمايد: «لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله على قلوبهم ثم ليكونن من الغافلين». (مسلم حديث 865، 2/591).

«سوگند به خدا، مردماني هستند كه يا از ترك نمازهاي جمعه دست بر می‌دارند، يا اينكه خداوند بر قلبها يشان مُهر زده و آنگاه آنان از غافلان و بي خبران خواهند بود».

رسول الله e در جايي ديگر می‌فرمايد: «من ترك ثلاث جُمع تهاوناً بها طبع الله على قلبه». (أحمد حديث 15498، أبوداود حديث 1052، الترمذي حديث 500، 2/373، النسائي 3/88 و ديگران).

«هر كس سه نماز جمعه را از روي سستي و تنبلي ترك كند، خداوند بر قلبش مُهر خواهد زد».

نماز جمعه، بر هر كس كه نماز جماعت واجب است، واجب می‌باشد.

موارد زير از شرايط نماز جمعه است:

الف ـ اداي آن در هنگام و وقت جمعه.

ب ـ اينكه در قريه باشد.

ج ـ در آن (نماز جمعه) دو خطبه خوانده شود.

د ـ خواندن نماز جمعه با سه نفر هم جايز است، زيرا حديثي كه يكي از شرايط نماز جمعه را وجود چهل نفر نمازگزار دانسته ضعيف است.

كساني كه نماز جمعه بر آنان واجب نيست:

 الف ـ زنان،  ب ـ افراد بيمار،  ج ـ صحرا نشينان.

ـ كساني كه به سبب عذري نمی‌توانند در نماز جمعه شركت كنند بايد به جاي آن چهار ركعت نماز فرض بخواند.

سنّت است كه خطبه جمعه كوتاه خوانده شود. زيرا رسول الله e فرموده است: «إنَّ طول صلاة الرجل وقصر خطبته مئنة من فقهه»‌. (مسلم حديث 869، 2/594).

«طولاني بودن نماز شخص، و كوتاه بودن خطبه اش، علامت و نشانه عالم بودنش به احكام شرع است».

نماز جمعه دو ركعت است، و هر كس به يك ركعت آن برسد، جمعه را درك كرده است، و اگر به هيچ يك از ركعات آن نرسد، بايد نماز را چهار ركعت بخواند. (ركعت با رسيدن به ركوع درك می‌شود).

نماز عيد:

بر هر كسي كه نماز جمعه واجب است، نماز عيد نيز واجب می‌گردد، البته حضور زنان در نماز عيد سنت و مستحب می‌باشد. چنانچه نماز عيد در صحرا خوانده شود بهتر است.

در حديث صحيح آمده است: «كان النبي e يخرج بين الفطر والأضحى إلى المصلى». (متفق عليه، البخاري حديث 956، 2/449 فتح الباري، مسلم حديث 889، 2/605).

رسول الله e براي برگزاري نماز عيد فطر و عيد قربان به مصلي (كه بيرون از شهر بود) می‌رفتند. .

نماز عيد دو ركعت است، بعد از تكبيره الإحرام در ركعت اول هفت بار تكبير (الله اكبر) گفته می‌شود، و در ركعت دوم هم قبل از خواندن سوره فاتحه پنج بار لازم است تكبير گفته شود.

سنت است كه در ركعت اول (سوره الأعلي)، و در ركعت دوم (سوره الغاشيه) تلاوت شود، و بعد از اتمام نماز خطبه‌ای خوانده شود.

در نماز عيد تنها يك خطبه خوانده می‌شود.

هنگام حضور و شركت در نماز عيد، سنت است، لباس نو و پاك و تميز پوشيده شود، و نماز گزاران خويش را به بوي خوش و عطرهاي خوب معطر و خوشبو سازند.

ياران رسول الله e به يكديگر چنين می‌گفتند: «تَقَبَّلَ الله منَّا وَمِنْكَ»‌ يعني: خداوند متعال (اين عبادت را) از ما و شما بپذيرد و قبول فرمايد.

نماز كسوف:

نماز كسوف و خسوف (هنگام خورشيد گرفتگي و ماه گرفتگي) سنت مؤكده است. زيرا رسول الله e می‌فرمايد: « … فإذا رأيتم شيئاً من ذلك فصلوا حتى تنجلي»‌. (مسلم حديث 904/10، 2/623).

يعني ؛ «هرگاه شاهد كسوف يا خسوفي بوديد نماز بگزاريد تا آنكه خورشيد يا ماه آشكار گردد».

نماز كسوف يا خسوف دو ركعت می‌باشد، و هر ركعت نيز داراي دو ركوع است (يعني در هر ركعت دو بار بايد به ركوع رفت)، و همچنين در هر ركعت دو بار بايد سوره فاتحه را به همراه سوره‌ای ديگر خواند.

سنت است در هر دو قيام، قرائت و همچنين تسبيحات ركوع طولاني باشد.

نماز استسقاء (طلب باران):

نماز استسقاء نيز از سنتهاي مؤكده است، و با جماعت خوانده می‌شود. بدينصورت كه هرگاه بارندگي كم بوده و زمينها خشك باشد، بگونه‌ای كه خطر خشكسالي مردم را تهديد كرده و نياز به بارندگي احساس شود، حاكم يا فرمانرواي كشور و يا منطقه فرمان می‌دهد تا (تمامي) مردم براي خواندن نماز استسقاء گرد هم آمده و از خداوند طلب ريزش باران بنمايند.

نماز استسقاء نيز دو ركعت می‌باشد. زيرا در حديث آمده است كه: «صلى النبي e ركعتين كما يصلي في العيدين». (أحمد حديث 2423، الترمذي حديث 558، 2/445، وابن ماجه حديث 1266 و ديگران).

«رسول الله e همانگونه كه در نمازهاي عيد نماز می‌خواندند، (نماز استسقاء) را دو ركعت خواندند».

بعد از نماز استسقاء خطبه‌ای خوانده می‌شود و در آن خطبه، مردم به طلب بخشش و استغفار از پروردگار مهربان، و به دادن صدقه، و دوري از هرگونه كينه، بغص، دشمني، حسادت و …… توصيه می‌شوند.

در نماز استسقاء، لازم است خود را تميز و پاكيزه گردانيد، اما استفاده از عطر و مواد خوشبو كننده و يا آراستن وضع ظاهري سنت نمی‌باشد. زيرا روايت شده است كه در چنين روزي براي اداي نماز استسقاء رسول الله e با حالتي خاشعانه و خاضعانه، با فروتني كامل، بدون هرگونه آراستگي ظاهري از شهر خارج شدند.

نمازهاي نافله (سنت، مستحب):

نمازهاي راتبه روزانه دوازده ركعت بدينصورت است: چهار ركعت قبل از نماز ظهر، دو ركعت بعد از نماز ظهر، دو ركعت بعد از نماز مغرب، دو ركعت بعد از نماز عشاء، و دو ركعت هم قبل از نماز صبح. زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «ما من عبد مسلم يصلي لله تعالى كل يوم ثنتي عشرة ركعة تطوعاً غير فريضة إلاَّ بنى الله له بيتاً في الجنة، أو بني له بيت في الجنة». (مسلم حديث 728/101، 1/503).

يعني: «هيچ مسلماني نيست كه در هر روز دوازده ركعت نماز نافله، غير از نمازهاي فرض بخواند، مگر آنكه خداوند براي او خانه‌ای در بهشت بسازد، يا اينكه خانه‌اى در بهشت براي او ساخته می‌شود.

نوافل مطلقه:

«رسول الله e در اين باره می‌فرمايد: «بين كل أذانين صلاة، بين كل أذانين صلاة، ثم قال في الثالثة: لمن شاء». (متفق عليه البخاري حديث 627، 2/110 فتح الباري، مسلم حديث 838/304، 1/573).

«بين هر دو اذان، نمازي (سنت) است، بين هر دو اذان، نمازي (سنت) است، سپس در مرحله سوم فرمودند: براي هر كسي كه بخواهد. (نماز بخواند).

دو اذان يعني: اذان و اقامه، زيرا اقامه را نيز اذان گويند.

نماز شب (قيام الليل):

نماز شب دو ركعت، دو ركعت خوانده می‌شود. مجموعه تعداد ركعت‌هاي آن يازده ركعت می‌باشد. زيرا در حديثي از ام المؤمنين عايشه ك روايت شده كه گفته است: «ما كان رسول الله e يزيد في رمضان ولا في غيره على إحدى عشرة ركعة …». (متفق عليه البخاري حديث 1147، 3/33 فتح الباري، مسلم حديث 738/125، 1/509).

«رسول الله e چه در ماه رمضان، و چه در غير از ماه رمضان، بيشتر از يازده ركعت نماز شب (قيام الليل) نمی‌خواندند».

نماز وتر:

نماز وتر نيز از سنت هاي مؤكده است كه بين نماز عشاء و تا هنگام طلوع فجر صادق گزارده (خوانده) می‌شود.

تعداد ركعت‌هاي نماز وتر، يك ركعت، يا سه ركعت، يا يازده ركعت می‌باشد.

نماز وتر دو ركعت، دو ركعت، خوانده شده، و آخرين ركعت آن تنها خوانده می‌شود.

درباره نماز وتر احاديث بسياري نقل شده است.

رسول الله e می‌فرمايد: «اجعلوا آخر صلاتكم بالليل وتراً». (متفق عليه، البخاري حديث 998، 2/488 فتح الباري، مسلم حديث 751/149، 1/518).

يعني: «آخرين نمازتان را در شب وتر قرار دهيد».

زكات:

خداوند والا و بلند مرتبه پرداختن زكات را بر مسلمانان واجب گردانيده است.

شرايط پرداخت زكات پنج چيز است:

1 ـ مسلمان بودن.

2 ـ آزاد بودن.

3 ـ به حد نصاب رسيدن اموال.

4 ـ مالكيت كامل زكات دهنده يعنى (خود وي صاحب باشد).

5 ـ يكسال تمام از مالكيت آن مال گذشته باشد.

خداوند متعال در اين باره مى‌فرمايد: )خذ من أموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها(. (التوبه، آيه 103).

اى رسول الله تو از مؤمنان صدقات را دريافت كن تا بدان صدقات نفوس آنها را پاك و پاكيزه گردانى.

در جايي ديگر پروردگار جهان می‌فرمايد: )وآتوا حقه يوم حصاده(. (الأنعام آيه 141).

حق آن كشت (زكاتش) را در روز درو كردنش بدهيد.

رسول الله e در اين باره می‌فرمايد: «من آتاه الله مالاً، فلم يؤد زكاته، مثّل له يوم القيامة شجاعاً أقرع له زبيبتان يطوّقه يوم القيامة ثم يأخذ بلهزمتيه، يعني شدقيه، ثم يقول: أنا مالك، أنا كنزك، ثم تلا: )ولا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خير لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة ولله ميراث السموات والأرض والله بما تعملون خبير(». (آل عمران، آيه 180).

(متفق عليه، البخاري حديث 1403، 3/268 فتح الباري).

«هر كس كه خداوند به او مالي داده است، زكات آن مال را نپردازد، (آن مال) در روز قيامت به شكل (مانند) اژدهاي بزرگي می‌شود كه دو نقطه سياه بالاي چشمش است (داراي سر كچل و چهره‌ای زننده و زشت دارد، اين نشان دهنده نهايت و اوج وحشت و خطري است كه انسان را تهديد می‌كند) كه در روز قيامت برگردنش آويزان گرديده، سپس با دهانش او را گاز گرفته (و نيش‌هايش را در او فرو می‌كند) و می‌گويد: من مال تو هستم، من آن گنجي هستم كه تو جمع آوري كردي، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: (نبايد گمان كنند آنان كه بخل ورزيده و حقوق فقيران و نيازمندان را از مالي كه خدا به فضل خويش به آنان داده پرداخت نمی‌كنند، اين بخل به سودشان خواهد بود، بلكه به زيانشان می‌باشد، چرا كه در روز قيامت آن مالي كه در آن بُخل ورزيده‌اند همانند قلاده‌ای به گردنشان آويزان خواهد شد (زيرا كه در آن روز هيچ كس مالك چيزي نيست) و تنها خداوند وارث آسمانها و زمين خواهد بود و (اين را بدانيد) كه خداوند به كردار همه شما بسيار آگاه مي باشد.

همچنين رسول الله e می‌فرمايد: «فيما سقت السماء والعيون أو كان عثرياً العشر، وفيما سقي بالنضح نصف العشر». (البخاري).

«زكات كشت و گياهي كه توسط باران آبياري شده باشد، يك دهم (10/1)، يعني در هر ده كيلوگرم، يك كيلوگرم، و آنچه كه از چاه آبياري شده باشد، يك بيستم (20/1) است». يعني در هر بيست كيلوگرم يك كيلوكرم زكات دارد.

اگر محصولات بدست آمده بدون هزينه اوليه بدست آمده باشد، بدينصورت كه تنها با آب باران به ثمر رسيده باشد، زكات آن يك دهم (10/1) می‌شود، و چنانچه در مسير كاشت و برداشت و آبياري آن هزينه‌ای مصرف شده باشد، مانند آبياري با تلمبه، يا گاو، و يا خريدن آب قنات، و ساير مصارف ديگر، در اينصورت زكات آن محصولات يك بيستم (20/1) می‌شود.

نصاب گندم، جو، ذرت، برنج و غيره براي پرداخت زكات «پنج وسق» كه معادل «شصت صاع» و هر صاع تقريباً سه كيلوگرم می‌باشد، است كه تقريباً مقدار آنها لازم است به (900) نهصد كيلوگرم برسد. زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «ليس في حب ولا ثمر صدقة حتى يبلغ خمسة أوسق». (مسلم حديث 979/5، 2/674 و ديگران).

«زكات شامل دانه: (گندم، جو و برنج و يا مانند آن)، و محصولات كشاورزي نمی‌گردد مگر آنكه مقدار آنها به پنج وسق (حدود 900 كيلوگرم) برسد».

زكات چهار پاياني مانند شتر، گاو و گوسفند:

رسول الله e فرموده است: «تأتي الإبل على صاحبها على خير ما كانت إذا هو لم يعط فيها حقها، تطؤه بأخفافها، وتأتي الغنم على صاحبها على خير ما كانت، إذا لم يعط فيها حقها، تطؤه بأظلافها وتنطحه بقرونها، قال: ومن حقها أن تحلب على الماء، قال: ولا يأتي أحدكم يوم القيامة بشاة يحملها على رقبته لها يُعارٌ، فيقول: يا محمد، فأقول: لا أملك لك من الله شيئاً، قد بلّتُ، ولا يأتي ببعير يحمله على رقبته له رغاءٌ، فيقول: يا محمد، فأقول: لا أملك لك من الله شيئاً، قد بلّغت»‌. (متفق عليه، والفظ للبخاري حديث 1402، 3/267 فتح الباري، ومسلم حديث 987/24، 2/680).

«اگر كسي حقي را كه خداوند بر صاحب شتران فرض گردانيده، ادا نكند، شترش در روز قيامت به بهترين حالتي كه در دنيا بوده نزد صاحبش آمده و او را زير پايش لگد مال می‌كند، و اگر كسي حقي را كه خداوند بر صاحب گوسفندان فرض گردانيده، ادا نكند، آن گوسفند به بهترين حالتي كه در دنيا بوده نزد صاحبش می‌آيد و او را زير پاهايش لگد مال كرده و با شاخهايش به بدنش می‌كوبد. (در ادامه) فرمودند: از حق تعلق گرفته بر شتر و گوسفند آن است كه اگر شخص فقير و نيازمندي را در جايي ديد كه آن حيوان را آب می‌دهد، بايد آن حيوان را دوشيده و شير آن را به او بدهد، (همچنين) فرمودند: آنگونه نشود كه يكي از شما در روز قيامت در حالي كه گوسفندي را بر گردنش (دوشش) سوار كرده و حمل می‌كند و آن گوسفند به فرياد آمده (بَع بَع می‌كند) به نزدم بيايد و بگويد: اي محمد (به دادم برس و مرا نجات بده)، ولي من در جواب بگويم: هيچ كاري از دستم براي تو ساخته نيست، و من از جانب خدا نمی‌توانم براى تو كاري انجام دهم، زيرا در دنيا فرمان خدا را به شما رسانده‌ام، و (همچنين) باز آنگونه نشود كه يكي از شما شتري را بياورد كه بر گردنش آن را می‌كشد و حمل می‌كند و بگويد: اي محمد (به دادم برس و مرا نجات بده)، ولي من در جواب بگويم: هيچ كاري از جانب خدا براي تو در دست من نيست، و نمی‌توانم برايت كاري انجام دهم، زيرا در دنيا فرمان خدا را به شما رسانده‌ام».

مقدار زكات شتر، گاو، گوسفند:

 شتر و تعداد آن

از

تا

زكات آن

5

9

يك گوسفند

10

14

دو گوسفند

15

19

سه گوسفند

20

24

چهار گوسفند

25

35

يك شتر ماده يك ساله

36

45

يك شتر ماده دو ساله

46

60

يك شتر ماده سه ساله

61

75

يك شتر ماده چهار ساله

76

90

دو شتر ماده دو ساله

91

120

دو شتر ماده سه ساله

121

129

يك شتر ماده دو ساله

سپس در هر چهل (40) شتر يك ماده شتر دو ساله، و در هر (50) پنجاه شتر، يك ماده شتر سه ساله، به عنوان زكات حساب می‌گردد.

بنت مخاض = شتر ماده يك ساله‌ای را گويند، زيرا مادرش آبستن می‌باشد.

بنت لبون = شتر ماده دو ساله‌ای را گويند، زيرا مادرش در آن زمان شير دارد.

حقه = شتر ماده سه ساله‌ای را گويند زيرا كه در آن سن شايستگي سواري دادن را پيدا می‌كند.

جذعه = شتر ماده چهار ساله را گويند.

 گاو و تعداد آن

از

تا

زكات آن

30

39

 يك گوساله نر يا ماده يك ساله

40

59

يك گوساله ماده دو ساله

60

به بالا

دو گوساله ماده يك ساله

 سپس در هر سي گاو، يك گوساله نر يا ماده يك ساله، و در هر چهل گاو، يك گوساله ماده دو ساله.

تبيع يا تبيعه = گوساله نر يا ماده يكساله را گويند.

مسنه = گوساله ماده دو ساله را گويند.

 گوسفند و تعداد آن

از

تا

زكات آن

40

120

يك گوسفند

121

200

دو گوسفند

201

به بالا

سه گوسفند

سپس افزون بر اين در هر صد (100) رأس گوسفند، يك گوسفند به عنوان زكات داده می‌شود.

مقدار زكات طلا:

خداوند متعال در اين باره مى‌فرمايد: )والذين يكنزون الذهب والفضة ولا ينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب أليم(. (التوبه آيه 34).

«و كساني كه طلا و نقره را گنجينه و ذخيره كرده و در راه خدا انفاق نمی‌كنند، آنان را به عذابي دردناك بشارت بده».

هر بيست (20) مثقال طلا، نيم مثقال زكات شاملش می‌شود، بيست (20) مثقال معادل هشتاد و پنج (85) گرم می‌باشد.

مقدار زكات نقره:

هر دويست (200) درهم نقره، پنج (5) درهم نقره زكاتش می‌شود، به عباراتي ديگر يكصد و چهل (140) مثقال از نقره كه معادل پانصد و نود و پنج (595) گرم می‌شود، 40/1 يك چهل ام آن زكاتش می‌شود. (يعني (2.5) در صد آن).

زكات پول از هر هزار تومان(2.5) در صد آن می‌شود، يعني زكات هر هزار(1000) تومان، بيست و پنج (25) تومان می‌شود.

كالاهاي تجارتي:

هر مالي كه از آن به عنوان كالاهاي تجاري استفاده شود از قبيل، ساختمان، زمين، حيوانات، مواد غذايي و غيره، مطابق با قيمتش در هر سال زكاتش لازم است پرداخت شود.

برخي مسائل اساسي و مهم در زكات:

1 ـ هر چيزي را كه انسان براي استفاده شخصي و خانواده‌اش اختصاص داده باشد از قبيل: ماشين، مواد غذايي، ساختمان و لوازم منـزل زكات شاملشان نمی‌شود. زيرا رسول الله e فرموده است: «ليس على المسلم صدقة في عبده ولا في فرسه». (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1464، 3/327 فتح الباري، ومسلم حديث 982/8، 2/675).

«به خاطر داشتن برده و اسب بر مسلمان زكات تعلق نمی‌گيرد».

2 ـ هر آنچه كه به كرايه داده شود از قبيل ساختمان و نظاير آن، زكات شاملش نمی‌شود، بلكه بر مبلغ كرايه، يا اجاره آن اگر يكسال تمام از وصولش گذشته باشد زكات تعلق می‌گيرد.

3 ـ اگر طلبى نزد تاجري بود، می‌تواند آن را از او بگيرد، و زكات ساليانه‌اش را حساب كرده و بپردازد، لازم است كه زكات تمامي سالياني را كه نزدش (تاجر) بوده بپردازد.

اما چنانچه طَلَب، نزد شخص فقير و ناتواني بود كه نمی‌توانست بدهى‌اش را بموقع بپردازد، فقط زكات يك سال آن را بپردازد، آن هم زماني كه پول را از وي گرفت، زيرا زكات سالهاي قبل (گذشته) به آن پول تعلق نمی‌گيرد.

4 ـ زكات شامل اموال يتيمان نمی‌گردد، هر چند كه شرايط آن را داشته باشد.

5 ـ كليه اموالي كه براي ساختن مساجد، و اعمال خيريه به كار می‌رود، زكات شامل حالشان نمی‌شود.

كساني كه مستحق دريافت زكات هستند:

خداوند متعال درباره مستحقان زكات چنين می‌فرمايد: )إنَّما الصدقات للفقراء والمساكين والعاملين عليها والمؤلفة قلوبهم وفي الرقاب والغارمين وفي سبيل الله وابن السبيل فريضة من الله والله عليم حكيم(. (التوبه، آيه 60).

«مصرفِ زكات تنها براي (اين هشت گروه) است فقيران، بينوايان، كارگزاران گمارده شده بر آن، و براي دلجويي و جذب قلبها (يعني براي متمايل ساختن بيگانگان به دين اسلام)، آزادي بردگان، در راه خدا، و رهگذراني كه در سفر باشند، اين مصارف (هشتگانه) فرض و حكم خداست و خداوند، بسيار دانا و با حكمت و فرزانه است».

1 ـ فقراء: كساني هستند كه نه مواد غذايي (خوراكي) در خانه داشته، و نه هم توانايي كسب و كار دارند.

2 ـ مساكين: افرادي هستند كه دارائي‌شان، براي مصرفشان كافي نبوده، به عباراتي توانايي بر آوردن نياز‌هایشان را ندارند.

3 ـ عاملين زكات (كارگزاران گمارده شده بر زكات): افرادي هستند كه از طرفِ امامِ حاكم براي جمع آوري زكات، مأمور گشته‌اند.

4 ـ مؤلفه القلوب (جذب قلبها به سوي اسلام): گروهي هستند كه تازه مسلمان شده‌اند، و اميد به بهتر شدن و نيكو شدنِ اسلامِ آنان می‌رود، بدين علت است كه به آنان زكات داده می‌شود تا شايد اسلام را بهتر بپذيرند، و دلهايشان آرام گشته و شادمان گردد، تا مبادا مجدداً ‌روي به سوي كفر آورند، و يا اگر كافر باشند، با دادنِ زكات، اميد به مسلمان شدنشان برود.

5 ـ في الرقاب (آزادي بردگان): شامل بردگاني می‌شود كه با اربابان خود كتباً‌ عهد بسته‌اند (مكاتبه‌اي).

مكاتبه يعني اينكه: سروري (اربابي) به برده‌اش بگويد صد هزار تومان به من بده تا تو را آزاد كنم، از اين روي برده كار می‌كند تا بتواند آن مبلغ پول را جمع كرده، و به اربابش بدهد، و خويش را از قيد بردگي آزاد سازد.

6 ـ الغارمون (بدهكاران): بدهكاراني هستند كه براي اصلاح ذات البين مقروض شده‌اند، و همچنين كه در جهت تأمين زندگی‌شان زير بار بدهكاري رفته‌اند.

7 ـ في سبيل الله (در راه خدا): يعني خرج كردن و هزينه كردن براي جهاد در راه خدا و اعتلاي كلمه الله و پيشبرد اهداف اسلام.

8 ـ ابن سبيل (راه ماندگان): مسافران و رهگذراني هستند كه در راه مانده‌اند، و پولي هم ندارند، در حاليكه ممكن است در سرزمين يا شهر خود تاجر باشند، به همين خاطر به آنان زكات داده می‌شود تا اينكه بتوانند به كشور يا وطن خويش باز گردند.

زكات الفطر:

زكات فطر در سال دوم هجري واجب شد. اين زكات بر تمامي مسلمانان واجب می‌باشد. عبدالله بن عمر م روايت می‌كند كه: «فرض رسول الله e زكاة الفطر صاعاً من تمر أو صاعاً من شعير على العبد والحر والذكر والأنثى والصغير والكبير من المسلمين وأمر بها أن تؤدى قبل خروج الناس إلى الصلاة». (متفق عليه، البخاري حديث 1503، 3/367 فتح الباري، مسلم حديث 984/12، 2/677).

«رسول الله e زكات فطر را يك صاع ـ پيمانه ـ (تقريباً معادل سه كيلوگرم) از خرما، يا يك صاع از گندم، بر هر مرد، زن، كودك (كوچك)، بزرگ، آزاد و برده مسلمان فرض گردانيد، و فرمان داد قبل از آنكه مردم براي نماز عيد خارج شوند آن را بپردازند».

در زكات فطر نصاب معيني وجود ندارد، بلكه هر مسلمان بايد آنچه از خوراك خود و خانواده‌شان و كساني كه سرپرستي آنان را بر عهده دارد، و در روز عيد مازاد بر مايحتاجش بود، به عنوان زكات فطر بدهد.

خدمتگزاران و كارگراني كه نزد شخصي ديگر كار می‌كنند، بايد خودشان زكات فطرشان را بدهند، مگر آنكه اربابشان براي آنان خودش زكاتش را پرداخت نمايد.

جنس زكاتِ فطر غالباً از همان غذا و خواركي است كه در آن محل يافت شده و مصرف می‌شود، مانند: گندم، جو، كشك، كشمش، خرما، برنج، ذرت و …… .

پرداخت نقدي فطريه جايز نيست، زيرا رسول الله e با وجود پول، مواد غذايي(خوراكي) را پرداخت كردند و تنها در مذهب امام ابوحنيفه : پرداخت نقدي زكات فطر جايز شمرده شده است، ولي قول صحيح و راجح آن را جايز نشمارده است.

با اينحال در بعضى از مناطق كه شافعى مذهب هم هستند غالباً نقدى پرداخت می‌ شود كه بايد مورد توجه باشد.

وقت وجوبي پرداخت زكاتِ فطر، غروب خورشيد آخرين روز رمضان است. زيرا از ابن عمر ـ رضي الله عنهما ـ روايت شده است كه: «أنَّ النبي e أمر بزكاة الفطر قبل خروج الناس إلى الصلاة». (متفق عليه، البخاري حديث 1509، 3/375 فتح الباري، مسلم حديث 986/22، 2/679).

«رسول الله e فرمان دادند كه زكات فطر (فطريه) پيش از بيرون رفتن مردم براي گزاردن نماز عيد، داده شود».

اخراج فطريه يك يا دو روز پيش از روز عيد نيز جايز است، زيرا در حديثي به روايت نافع آمده است كه: «كان ابن عمر م يؤديها قبل ذلك باليوم واليومين». (البخاري حديث 1511، 3/375 فتح الباري، وأبوداود حديث 1610، باب متى تؤدى واللفظ له).

«عبدالله بن عمر م زكات فطر (فطريه) را يك يا دو روز قبل از عيد ادا كرده و می‌داد».

در حديثي ديگر نافع روايت می‌كند كه: «وكان ابن عمر م يعطيها الذين يقبلونها، وكانوا يعطون قبل الفطر بيوم أو يومين». (البخاري حديث 1511، 3/375 فتح الباري).

«عبدالله بن عمر م زكات فطر را به هر كس كه آن را می‌پذيرفت می‌داد، و (معمولاً) زكاتِ فطر را يك يا دو روز قبل از عيد فطر می‌دادند.

در حديثي به روايت أبوداود و ابن ماجه آمده است كه: «فرض رسول الله e زكاة الفطر طهرة للصائم من اللغو والرفث، وطعمة للمساكين، مَن أداها قبل الصلاة فهي زكاة مقبولة، ومن أداها بعد الصلاة فهي صدقة من الصدقات». (أبوداود حديث 1609، ابن ماجه حديث 1827، والدارقطني 2/138 كتاب زكاة الفطر حديث 1 و ديگران).

«رسول الله e زكات فطر را براي كفاره گناهان روزه دار (براي پاك ساختن روزه دار از گناه و پليدي)، و خوراكي براي فقيران و نيازمندان فرض گردانيده است، بنابراين هر كس آن را قبل از نماز عيد ادا نمايد، آن زكات پذيرفته شده خواهد بود، و اگر آن را بعد از نماز ادا نمايند، نوعي صدقه محسوب خواهد شد».

مستحب است كه زكات فطر (فطريه) جنيني كه در رحم مادر است را نيز پرداخت نمود، زيرا خليفه سوم عثمان بن عفان t چنين می‌كرد.

زكات فطر (فطريه) بر هر مسلماني كه تا غروب آفتاب شب عيد زنده باشد، واجب می‌باشد، و همچنين اگر طفلي قبل از غروب خورشيد شب عيد به دنيا بيايد، زكات فطر بر وي واجب می‌شود، ولي چنانچه بعد از غروب خورشيد شب عيد زاده شود، زكات فطر بر او واجب نمی‌شود، ولي پرداختن آن مستحب است.

بعضي از مسائل مهم زكات:

1 ـ در صورت نياز، انتقال زكات از محلي به محل ديگر بنابر صحيح ترين اقوال عالمان ديني جايز است.

2 ـ دادنِ تمامي زكات به يكي از هشت گروهي كه زكات به آنها تعلق می‌گيرد جايز است.

3 ـ دادنِ زكات به آل (خاندان) رسول الله e (سيدها) جايز نيست، زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «إنَّ الصدقة لا تنبغي لآل محمد وإنَّما هي أوساخ الناس»‌. (مسلم حديث 1072/167، 2/753 و ديگران).

«همانا دادن صدقه (زكات) شايسته خاندان محمد نيست، زيرا آنها چركهاي مردم است».

4 ـ دادنِ زكات به كساني كه سرپرستي آنان بر عهده پرداخت كننده زكات است، درست نيست، مانند: پدر، مادر، فرزندان، نوادگان آنان و همسر.

اما در حديثي از «ابو سعيد الخدري س» آمده است كه: «خرج رسول الله e في أضحى أو فطر إلى المصلّى، ثم انصرف فوعظ الناس وأمرهم بالصدقة فقال: أيها الناس تصدقوا، فمرّ على النساء فقال: يا معشر النساء تصدقن، فإنّي رأيتكن أكثر أهل النار، فقلن: وبم ذلك يا رسول الله؟ قال: تكثرن اللعن، وتكفرن العشير، ما رأيت من ناقصات عقل ودين أذهب للبِّ الرجل الحازم من إحداكنَّ يا معشر النساء، ثم انصرف، فلما صار إلى منـزله جاءت زينب امرأة ابن مسعود تستأذن عليه، فقيل: يا رسول الله هذه زينب، فقال: أي الزيانب؟ فقيل: امرأة ابن مسعود، قال: نعم، ائذنوا لها، فأُذن لها، قالت: يا نبي الله إنَّك أمرت اليوم بالصدقة، وكان عندي حليّ لي فأردت أن أتصدق بها، فزعم ابن مسعود أنَّه وولده أحق من تصدقت به عليهم، فقال النبي e: صدق ابن مسعود، زوجكِ وولدكِ أحق من تصدقتِ به عليهم». (متفق عليه البخاري حديث 1462، 3/325 فتح الباري، ومسلم حديث 1000/45، 2/694).

«رسول الله e روز عيد قربان، يا عيد فطر بود كه به طرف مصلي (جايگاه نماز كه خارج از شهر است) رفتند، سپس از آنجا برگشتند و مردم را پند و اندرز داده و به آنان فرمان دادند كه صدقه بدهند (به صدقه دادن تشويق شان كردند)، فرمودند: اي مردم صدقه بدهيد، سپس از كنار زنان گذشت و فرمود: اي گروه زنان (شما) نيز صدقه بدهيد، زيرا شما را بيشترين ساكنان جهنم ديده‌ام. آنان (زنان) گفتند: اي رسول خدا! چرا ما بيشترين افراد جهنم هستيم؟ آن حضرت e فرمود: زيرا كه لعنت و دشنام بسيار می‌دهيد، و نسبت به شوهرانتان ناسپاس و قدرنشناس هستيد، (يعني اگر خطايي از شوهرتان سرزد تمام نيكی‌هايش را به كناري گذاشته و به فراموشي می‌سپاريد، و تنها همان خطا و اشتباه را می‌بينيد) و اي گروه زنان همانند شما كه در عقل و دين كاستي دارند نديده‌ام كه چگونه بر مردهايي كه از پختگي عقل و تجربه برخوردار هستند چيره شده و غلبه می‌كنيد، بگونه‌ای كه رأي قاطع آنان را سست كرده و از بين می‌بريد. (نقصان دين هنگامي است كه به علت حيض نمی‌توانند روزه گرفته و نماز بخوانند). سپس به سوي خانه شان بازگشتند، و هنگامي كه به منزل آمدند، زينب همسر عبدالله بن مسعود م آمده و اجازه ورود خواست، گفته شد: اي رسول الله، اين زينب است، آن حضرت e فرمود: كدام زينب؟ گفته شد: همسر ابن مسعود، فرمودند: بله، به او اجازه بدهيد، به وي اجازه داده شد. سپس گفت: اي پيامبر خدا، تو امروز فرمان دادي به صدقه دادن، در حالي كه زيوري داشتم و می‌خواستم آن را صدقه بدهم، اما ابن مسعود گمان كرده است كه او و فرزندش از هر كسي ديگر كه صدقه بدهم سزاوارتر هستند. (در اين هنگام) پيامبر e فرمودند: ابن مسعود راست گفته است، شوهر و پسرت از هر كس ديگري كه بخواهي صدقه بدهي سزاوارتر هستند»‌.

پس زكات زن به همسر و فرزندانش جايز است، امّا زكات مرد به زن و فرزندانش جايز نيست.

5 ـ دادنِ زكات به شخص كافر و بي دين كه مدعي بي توجهي به خدا و آخرت است جايز نيست، همچنين به شخص ثروتمند و فرد توانايي كه قدرت كاركردن داشته باشد زكات داده نمی‌شود، زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «لا حظ فيها لغني، ولا لقوي مكتسب»‌. (أحمد حديث 17972، أبوداود حديث 1633، والنسائي 5/99ـ100، وديگران).

«فرد ثروتمند و فرد توانايي كه می‌تواند كار كند، در زكات سهمي ندارند».

6 ـ زكات نوعي از عبادت است، و هر عبادتي بايد با نيت انجام شود، با اين قصد كه اين كار را براي رضا و خشنودي خدا انجام می‌دهد، و پاداش و ثواب آن را فقط از خدا می‌خواهد.

نيت بايد در قلب (دل) باشد، نه در زبان و ظاهر.

بنابراين كسيكه می‌خواهد زكات بدهد، بر وي واجب است نيت كند، زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «إنَّما الأعمال بالنيات»‌. (متفق عليه، البخاري حديث 1، 1/9 فتح الباري، ومسلم حديث 1907/154، 3/1515).

«همانا ملاك و معيار قبولي و پذيرش هر عملي، به نيت بستگي دارد»‌.

روزه:

خداوند ـ عزوجل ـ می‌فرمايد: )شهر رمضان الذي أنزل فيه القرآن هدى للناس وبيّنات من الهدى والفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه(. (البقره، آيه 185).

«ماه رمضان ماهي است كه در آن (ماه) قرآن جهت هدايت و راهنمايي مردم با دلايل روشني از راهنمايي و هدايت و فرقان (آنچه كه توسط آن می‌توان حق را از باطل شناخت و جدا كرد) نازل شده است، بنابراين هر كس كه آن ماه را دريابد بايد آن را روزه بگيرد».

رسول الله e می‌فرمايد: «بني الإسلام على خمس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله وإقام الصلاة وإيتاء الزكاة وحج البيت وصوم رمضان».

(متفق عليه، البخاري حديث 8، 1/49 فتح الباري، ومسلم حديث 16/19، 1/45).

«دين اسلام بر پنج پايه و ستون بر پا گشته است»:

1 ـ گواهي دادن به اينكه هيچ معبودي غير از الله وجود ندارد و اينكه پيامبر e (بنده) و فرستاده خداست.

2 ـ بر پاداشتن نماز.

3 ـ پرداختن زكات.

4 ـ گزاردن حج خانه خدا (براي كسيكه توانايي آن را داشته باشد).

5 ـ گرفتن روزه ماه رمضان.

روزه ماه مبارك رمضان با ديدن (رؤيت) ماه نو، يا در غير اينصورت با تكميل شدن سي روز شعبان واجب می‌گردد. زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «صوموا لرؤيته وأفطروا لرؤيته فإن غُبّي عليكم فأكملوا عدة شعبان ثلاثين».

(متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1909، 4/119، ومسلم حديث 1081/18، 2/762).

«آنگاه كه ماه را ديديد روزه بگيريد، و هنگامي كه (بعد از 29 روز) مجدداً ماه را ديديد روزه را بگشاييد (عيد كنيد)، اما چنانچه ماه بر شما پوشيده ماند و ديده نشد (نتوانستيد آن را ببينيد) روزهاي ماه شعبان را سي روز تكميل كنيد».

آغاز ماه با خبر دادن يك مسلمان مكلّف، بالغ، و عادل، خواه مرد يا زن، يا حتى برده، قبول گرديده و اعلام می‌شود.

شرايط وجوب روزه عبارت است از:

1 ـ مسلمان بودن.

2 ـ رسيدن به سن بلوغ. (بالغ بودن).

3 ـ عاقل بودن.

4 ـ داشتن توانايي جسمي براي گرفتن روزه.

چنانچه كسي به سبب پيري يا بيماري غير قابل درمان، نتوانست روزه بگيرد، بايد در ازاي هر روز روزه، نصف صاع خوراكي (مواد غذايي كه معمول است) به عنوان فديه بدهد. زيرا پروردگار مهربان می‌فرمايد: )وعلى الذين يطيقونه فدية(. (البقره، آيه 184).

«بر كساني كه روزه گرفتن برايشان سخت و دشوار است (مانند ؛ پيرمردان، پيرزنان و بيماراني كه اميدي به بهبود آنان نمی‌رود) در برابر هر روز روزه خوردن، فديه واجب است».

شرايط صحت و درست بودن روزه:

1 ـ مسلمان بودن.

2 ـ حالت طُهر و پاكي در زنان (نبودن در زمان حيض و نفاس).

3 ـ قدرتِ تميز. (بگونه‌ای كه احكام را بتواند تشخيص داده و رعايت كند).

4 ـ عاقل بودن.

5 ـ نيت كردن، زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «من لم يبت الصيام من الليل فلا صيام له». (أحمد حديث 26457، أبوداود حديث 2454، فتح الباري 4/142، واللفظ للنسائي4/196).

«هر كس در شب براي روزه گرفتن نيت نكند، روزه‌اش صحيح نيست». (روزه‌ای براي او وجود ندارد).

و در حديث ديگر رسول الله e می‌فرمايد: «لا صيام لمن لم يفرضه من الليل». (ابن ماجه حديث 1700، و ديگران، نگا: إرواء الغليل 914).

«هر كس در شب براي روزه گرفتن نيت نكند، روزه‌اش صحيح نيست».

نيت را با زبان گفتن صحيح نيست، و نبايد آن را بر زبان با الفاظ جهري ادا كرد، زيرا اين عمل بدعت است، و تنها كافي است كه شخص در دلش قصد آن را كرده و نيت نمايد (زيرا نيت كردن امري دروني و باطني است، نه ظاهري و نمايشي، و جايگاه آن در قلب است) و همينكه شخص براي خوردن سحري برمی‌خيزد جهت صحت نيت كافي است.

سنتهاي روزه:

1 ـ خوردن سحري در آخر وقت آن (تأخير در خوردن سحري)، و خوردن افطاري در اول وقت آن (شتاب كردن در افطاري و گشودن روزه به هنگام اولين لحظات غروب آفتاب). زيرا رسول رحمت e می‌فرمايد: «لا تزال أمتي بخير ما أخروا السحور وعجلوا الفطر»‌. (أحمد حديث 21507، شرح المعاني الآثار للطحاوي 1/140، و ديگران).

«‌همواره امت من (امت محمدي) بر روال خير و نيكي خواهند بود مادامي كه خوردن سحري را به تأخير انداخته و در گشودن روزه (افطاري) شتاب نمايند»‌.

همچنين در حديث ديگري می‌فرمايند: «لا يزال الناس بخير ما عجلوا الفطر»‌.

(متفق عليه، البخاري حديث 1957، 4/198، مسلم حديث 1098/48، 2/771).

«همواره مردم بر روال خير و نيكي خواهند بود مادامي كه در خوردن افطاري (گشودن روزه) شتاب نمايند».

2 ـ اعمال و كردار نيك.

3 ـ اگر كسي به شخص روزه دار دشنام داده و اهانت كند، در پاسخ به او بگويد: من روزه هستم.

4 ـ دعا كردن به هنگام گشودن روزه (افطاري). زيرا در حديث آمده است: «ذهب الظمأ وابتلّت العروق وثبت الأجر إن شاء الله». (أبوداود حديث 2357، 2/765،  الدارقطني حديث 25، 2/185، النسائي في عمل اليوم والليلة ص269 حديث 299، و ديگران).

«تشنگي پايان يافت، و رگهاي بدن تر و تازه گشتند (آرام و قرار يافتند)، و اگر خداوند بخواهد پاداش و مزد واجب گرديده و محقق شد»‌.

براي روزه دار به هنگام خوردن افطاري، وقتي است كه اگر در آن وقت دعا كند، خواسته اش ردّ نشده و پذيرفته می‌شود. (خداوند آن را استجابت می‌كند).

5 ـ افطار كردن با رطب (خرماي تازه و آب دار)، و چنانچه يافت نشد با خرماي معمولي (خشك يا غير تازه)، و اگر هيچ كدام از آن دو يافت نشد، با آب روزه را بگشايد. زيرا انس بن مالك t روايت می‌كند كه: «كان رسول الله e يفطر على رطبات قبل أن يصلي، فإن لم يكن فعلى تمرات، فإن لم يكن تمرات حسا حسوات من الماء». (أحمد حديث 12676، أبوداود حديث 2356 و ترمذي حديث 696، و ديگران).

«رسول الله e قبل از آنكه نماز (مغرب) را بخواند با چند خرماي تازه افطاري می‌كرد، و اگر خرماي تازه (رطب) نبود، با چند خرماي (معمولي افطاري می‌كرد)، و چنانچه خرما هم نبود، چند جرعه آب می‌نوشيد».

مكروهات و باطل كننده‌های روزه:

1 ـ نزديكي كردن (جماع، آميزش): اگر كسي در روزهاي ماه رمضان (هنگام روزه) با همسرش نزديكي (آميزش) كند، روزه اش باطل شده و بر او كفاره واجب می‌گردد.

رعايت ترتيب زير در دادن كفاره واجب است:

آزاد ساختن يك برده مسلمان، و اگر استطاعت آنرا نيافت، لازم است دو ماه پي در پي روزه بگيرد، و اگر باز هم نتوانست دو ماه را روزه بگيرد، لازم است شصت (60) فقير را غذا بدهد. زيرا در روايتي از ابوهريره t آمده است كه گفت: «بينما نحن جلوس عند رسول الله e إذ جاءه رجل فقال: يا رسول الله هلكت، قال: ما لك؟ قال: وقعت على امرأتي وأنا صائم، فقال رسول الله e: هل تجد رقبة تعتقها؟ قال: لا، قال: فهل تستطيع أن تصوم شهرين متتابعين؟ قال: لا، قال: فهل تجد إطعام ستين مسكيناً؟ قال: لا، قال: فمكث عند النبي e فبينا نحن على ذلك أُتي النبي e بعرق فيها تمر، ـ والعرق المكتل ـ، قال: أين السائل؟ فقال: أنا، قال: خذ هذا فتصدق به، فقال له الرجل: على أفقر مني يا رسول الله؟ فوالله ما بين لابتيها ـ يريد الحرتين ـ أهل بيت أفقر من أهل بيتي، فضحك النبي e حتى بدت أنيابه، ثم قال: أطعمه أهلك». (لفظ مسلم: في رمضان).

(متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1936، 4/163 فتح الباري، مسلم حديث 1111/81، 2/781ـ782).

(العرق: تقريباً 41.265 كيلوگرم می‌باشد).

«زماني نزد رسول الله e نشسته بوديم كه مردي نزد ايشان آمد وگفت: اي رسول خدا!‌ هلاك شدم، پيامبر e پرسيد: براي تو چه اتفاقي افتاده است؟ جواب داد: (در روايت مسلم ـ در ماه رمضان) به هنگامي كه روزه بودم با همسرم جماع كردم. رسول الله e فرمود: آيا می‌تواني برده‌ای را آزاد كني؟ گفت: نه، فرمود: آيا می‌تواني دو ماه پياپي روزه بگيري؟ گفت: نه، ايشان مجدداً‌ پرسيد: آيا می‌تواني به شصت مسكين خوراك بدهي؟ گفت: نه، ابوهريره t ادامه می‌دهد: آن مرد نزد پيامبر e مدتي درنگ كرد، و در همين حالي كه نشسته بوديم، زنبيل بزرگي از خرما براي پيامبر e آورده شد. ايشان پرسيدند: آن شخصي كه سؤال می‌كرد، كجاست؟ آن مرد گفت: من اينجا هستم. رسول رحمت e فرمود: اين را بگير و صدقه بده، آن مرد به ايشان گفت: آيا آن را به شخص فقيرتر از خودم بدهم، اي رسول خدا؟ سوگند به خدا در دو طرف مدينه ـ در تمامي شهر ـ خانواده‌ای فقيرتر از خانواده من نيست. (با شنيدن سخنان آن مرد) پيامبر e آنچنان خنديد كه دندانهاي انياب‌شان نمايان گشت، سپس به او گفتند: آنها را به خانواده‌ات بده».

2 ـ انزال اختياري مني، در اين حالت قضاي آن روزه بر شخص واجب گرديده و مرتكب گناه شده است.

3 ـ خوردن و آشاميدن عمدي نيز روزه را باطل می‌گرداند، اما بو كردن غذا يا چيزي ديگر روزه را باطل نمی‌كند. خداوند متعال در اين مورد می‌فرمايد: )وكلوا واشربوا حتى يتبيّن لكم الخيط الأسود من الخيط الأبيض من الفجر ثم أتموا الصيام إلى الليل(. (البقره، آيه 187).

«بخوريد و بياشاميد تا آنگاه كه خط (رشته) سفيدي در فجر (صادق) است از خط (رشته) سياه شب متمايز و مشخص گردد، بعد از اين زمان روزه را تا ابتداي آغازين شب تكميل نموده و به پايان برسانيد».

4 ـ تزريق آمپولهاي تقويتي و سرمهاي غذايي نيز سبب باطل شدن روزه می‌شوند، ولي تزريق آمپولهاي غير تقويتي و غير غذايي كه جهت درمان بيماري بكار می‌روند در رگ يا عضله (ماهيچه) روزه را باطل نمی‌كنند.

5 ـ حجامت كردن هم روزه را باطل می‌كند. ولي خونريزي‌هايي كه در اثر بيماري رعاف از بيني، يا كشيده شدن دندان، يا ايجاد زخم پيش می‌آيد، روزه را باطل نمی‌كند.

5 ـ از روي عمد قي كردن (استفراغ كردن و بالا آ‌وردن غدا از گلو و دهان)، اما چنانچه استفراغ غير عمدي و غير ارادي باشد، روزه را باطل نمی‌كند. زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «من ذرعه القيء فليس عليه قضاء، ومن استقاء عمداً فليقض». (أحمد حديث 10463، أبوداود حديث 2380، واللفظ للترمذي حديث 720، وابن ماجه حديث 1676، و ديگران).

«هر كس كه غير ارادي و ناخواسته استفراغ بر او غلبه كند، قضاي روزه بر وي واجب نمی‌گردد (روزه‌اش باطل نمی‌شود)، اما هر كس از روي عمد و اراده استفراغ كند، بايد قضاي روزه‌اش را به جاي آورد».

6 ـ چنانچه كسي از روي فراموشي و سهوي غذايي خورده و يا نوشيدني بنوشد، روزه‌اش باطل نمی‌شود. زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «من نسي وهو صائم فأكل أو شرب فليتم صومه، فإنَّما أطعمه الله وسقاه»‌. (متفق عليه، البخاري حديث 1933، 4/155، مسلم حديث 1155/171، 2/809).

«هر كس فراموش كرد و در حالت روز خورد يا نوشيد، بايد روزه‌اش را ادامه داده و تكميل نمايد، زيرا در واقع اين خداوند يكتا بوده است كه به او خورانده و نوشانده است»‌.

توجه: استفاده از سرمه در چشم (سرمه كشيدن)، يا چكاندن قطره در گوش و چشم، روزه را باطل نمی‌كند، هر چند كه شخص طعم آنها را در گلويش (حلقش) احساس نمايد، همچنين قرار دادن دارو بر روي زخم، يا ماليدن پماد بر روي آن، و چشيدن طعم مواد غذايي به شرط آنكه بلعيده نشود، روزه را باطل نمی‌كند.

مسواك زدن، و تميز كردن دندانها در هنگام روزه رمضان، نه تنها كراهيت نداشته بلكه سنت می‌باشد.

براي روزه دار جايز است كه در صورت تشنگي و بالا بودن حرارت، بدن خود را با آب شسته، يا در استخر شنا نمايد، بشرط اينكه آب به گلويش وارد نشود (اگر آب به گوشش وارد شود مانعي ندارد)، تا بدينوسيله بتواند به تشنگی‌اش غلبه نمايد، زيرا در حديث آمده است: «لقد رأيت رسول الله e بالعرج، يصب على رأسه الماء وهو صائم من العطش، أو من الحر». (أحمد حديث 15903، واللفظ لأبي داود حديث 2365، الحاكم 1/432، البيهقي في السنن 4/242، و ديگران).

«رسول الله e را ديدم در حاليكه روزه بودند بر سر خويش براي (رهايي از) تشنگي و گرما آب می‌ريختند».

بعضي از احكام روزه:

1 ـ بر مردان و زنان پير كه نمی‌توانند بين خوب و بد تفاوتي بگذارند، گرفتن روزه و اطعام مساكين واجب نمی‌باشد.

2 ـ كسي كه هميشه ناتوان بوده و نمی‌تواند روزه بگيرد، و همچنين بيماري كه اميدي به بهبود وي نمی‌رود، لازم است در برابر هر روز روزه، يك مسكين را غذا بدهد.

3 ـ مسافري كه سفرش به پايان رسيده و به ديار و محل و خانه‌اش باز گشته است، بايد به تعداد روزهايي كه در سفر روزه نگرفته و آنها را خورده، قضايش را ادا كرده و روزه بگيرد.

4 ـ بيماري كه از بيماری‌اش بهبود يافته، بايد به تعداد روزهايي كه نتوانسته روزه بگيرد، روزه گرفته و قضاي آنها را به جاي آورد.

5 ـ زن حائض و يا نفساء زماني كه عادتش ياپان يافت (خونريزي او تمام شده و پاك گرديد)، لازم است به تعداد روزهايي كه روزه نگرفته، روزه گرفته و قضاي آنها را به جاي آورد.

سنت است شخصي كه به عللي نتوانسته در رمضان روزه بگيرد، در قضاي روزهايي كه خورده شتاب كرده و آنها را تا رمضان بعدي به تأخير نياندازد، زيرا در اينصورت گناهكار خواهد شد.

بعضي از فضايل روزه و ماه مبارك رمضان:

1 ـ رسول الله e می‌فرمايد: «الصيام جنة، فلا يرفث ولا يجهل. وإن امرؤ قاتله أو شاتمه فليقل: إنّي صائم ـ مرتين ـ والذي نفسي بيده لخلوف فم الصائم أطيب عند الله من ريح المسك، يترك طعامه وشرابه وشهوته من أجلي، الصيام لي وأنا أجزي به، والحسنة بعشر أمثالها».

(متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1894، 4/103، مسلم حديث 1151/163، 2/807).

«روزه محافظ و سپري در برابر آتش دوزخ است (بدين سبب، شخص روزه دار) نبايد سخنان زشت و ناشايسته بر زبان آورده و خودش را به ناداني زده و اعمال بد انجام دهد، و چنانچه كسي با وي منازعه كرده و به اختلاف بپردازد يا آنكه دشنامش دهد بايد ـ دو بار ـ بگويد: من روزه دار هستم. سوگند به كسي كه جانم در دست اوست، بوي دهان روزه دار نزد خداوند متعال، از بوي مشك خوشتر و بهتر است. خداوند متعال می‌فرمايد: او غذا، نوشيدني و شهوتش را به خاطر رضا و خشنودي من ترك كرده است، روزه از آنِ من است، و من خودم پاداشش را می‌دهم، و پاداش هر نيكي ده برابرآن است».‌

2 ـ رسول الله e می‌فرمايد: «إنَّ في الجنة باباً يقال له الريان، يدخل منه الصائمون يوم القيامة لا يدخل منه أحد غيرهم، يقال: أين الصائمون؟ فيقومون، لا يدخل منه أحد غيرهم، فإذا دخلوا أُغلق، فلم يدخل منه أحد». (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1896، 4/111 فتح الباري، مسلم حديث 1152/166، 2/808).

«در بهشت دروازه‌ای است كه به آن «ريان» گفته می‌شود، كه تنها روزه داران وارد آن خواهند شد، و احدي غير از آنان وارد آن نمی‌شود، آنگاه گفته شده و ندا داده می‌شود كه: روز داران كجايند؟ آنان برخاسته و وارد بهشت می‌شوند، و زماني كه وارد بهشت شدند، آن دروازه بسته شده و احدي از آن وارد نمی‌شود»‌.

3 ـ رسول الله e می‌فرمايد: «إذا دخل شهر رمضان فُتّحت أبواب السماء، وغُلّقت أبواب جهنم، وسلسلت الشياطين»‌. (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1899، 4/112، مسلم حديث 1079/2، 2/758).

«آنگاه كه ماه رمضان آغاز شود دروازه‌های آسمان گشوده، و دروازه‌های جهنم بسته خواهد شد، و شياطين به زنجير كشيده می‌شوند».

4 ـ همچنين رسول الله e می‌فرمايد: «للصائم فرحتان يفرحهما: إذا أفطر فرح، وإذا لقي ربه فرح بصومه». (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1904، 4/118، مسلم حديث 1151/163، 2/807).

«براي شخص روزه دار دو شادي است كه به آن خوشحال می‌شود: اوّل آنگاه كه به هنگام افطار، افطار می‌كند شادمان و خوشحال می‌گردد، و دوم آنگاه كه پروردگارش را ملاقات می‌كند به سبب روزه داريش شادمان و خوشحال می‌گردد».

5 ـ رسول الله e در ارتباط با خوردن سحري می‌فرمايد: «‌تسحروا فإنَّ في السحور بركة». (متفق عليه، البخاري حديث 1923، 4/139، مسلم حديث 1095/45، 2/770).

«(براي خوردن) سحري برخيزيد، زيرا در برخاستن براي سحري بركت و افزوني است»‌.

5 ـ و در جايي ديگر رسول الله e می‌فرمايد: «من صام رمضان إيماناً واحتساباً غفر له ما تقدم من ذنبه، ومن قام ليلة القدر إيماناً واحتساباً عفر له ما تقدم من ذنبه». (متفق عليه، البخاري حديث 1901، 4/115 فتح الباري، مسلم حديث 760/175، 1/524).

«هر كس ماه رمضان را روزه بگيرد، بگونه‌ای كه ايمان داشته و اميد پاداش داشته باشد، آنچه از گناهان (صغيره) انجام داده بخشيده خواهد شد، و همچنين هر كس شب قدر را به عبادت قيام كرده و نماز بخواند، بگونه‌ای كه ايمان داشته و اميد پاداش داشته باشد، آنچه از گناهان (صغيره) انجام داده بخشيده خواهد شد».

7 ـ همچنين در فضيلت قيام روزه دار در ماه رمضان، رسول الله e می‌فرمايد: «من قام رمضان إيماناً واحتساباً غفر له ما تقدم من ذنبه».

(متفق عليه، البخاري حديث 37، 1/92 فتح الباري، مسلم حديث 759/173، 1/523).

«هر كس در شبهاي ماه رمضان قيام كرده و نماز بخواند، بگونه‌ای كه ايمان داشته و اميد به پاداش خدا داشته باشد، آنچه از گناهان (صغيره) انجام داده است، بخشيده خواهد شد»‌.

8 ـ رسول الله e در فضيلت حج عمره در ماه رمضان می‌فرمايد: «عمرة في رمضان تقضي حجة معي»‌. (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1863، 4/72ـ73 فتح الباري، مسلم حديث 1256/222، 2/918).

«گزاردن حج عمره در ماه رمضان، با گزاردن حجي به همراه من (در ثواب برابر می‌باشد».‌

9 ـ از ام المؤمنين عايشه ك روايت شده است كه: «أنَّ النبي e كان يعتكف العشر الأواخر من رمضان حتى توفاه الله تعالى، ثم اعتكف أزواجه من بعده»‌. (متفق عليه، البخاري حديث 2026، 4/271 فتح الباري، مسلم حديث 117285، 831).

«پيامبر اكرم e در دهه آخر ماه رمضان (در مسجد) همچنان به اعتكاف می‌نشست تا آنكه خداوند ايشان را از دنيا برد، بعد از ايشان، همسرانشان به اعتكاف (در مسجد) می‌نشستند».

10 ـ در حديثي ديگر آمده است كه: «كان النبي e إذا دخل العشر شدَّ مئزره، وأحيا ليله، وأيقظ أهله»‌. (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 2024، 4/269 فتح الباري، مسلم 1175/8، 2/832).

«پيامبر اكرم e آنگاه كه دهه آخر رمضان فرا می‌رسيد ازارش را محكم می‌بست (از نزديكي با همسرانش پرهيز می‌كرد) و شبهاي آن را زنده نگه داشته و عبادت می‌كرد، و همسران (و اهل خانواده‌اش) را نيز بيدار می‌كرد»‌.

11 ـ همچنين در حديثي ديگر در ارتباط با اعتكاف در ماه رمضان آمده است: «كان النبي e يعتكف في كل رمضان عشرة أيام، فلما كان العام الذي قُبض فيه اعتكف عشرين يوماً»‌. (البخاري حديث 2044، 4/284ـ285 فتح الباري).

«پيامبر اكرم e در هر ماه رمضان ده (10) روز را به اعتكاف می‌نشست، اما در آن سالي كه وفات يافت، بيست روز را به اعتكاف نشست»‌.

روزه نفل (تطوع، سنت):

1 ـ روزه گرفتن در روزهاي دوشنبه، و پنج شنبه، سنت پيامبر e می‌باشد. زيرا در حديثي آمده است كه: «كان رسول الله e يتحرى صوم الاثنين والخميس»‌. (أحمد حديث 24508، واللفظ للترمذي حديث 745، وابن ماجه 1739، النسائي في الكبرى حديث 2507، و ديگران).

«رسول الله e در انتظار روزهاى دوشنبه و پنج شنبه بوده تا آنرا روزه بگيرد».

همچنين رسول الله e فرموده است كه: «تعرض الأعمال يوم الاثنين والخميس فأحب أن يعرض عملي وأنا صائم». (لفظ الترمذي حديث 747، أبوداود حديث 2436، النسائي حديث 2679 في الكبرى، وفي المجتبى 4/201، ابن خزيمة حديث 2116، و ديگران).

«تمامي اعمال (انسانها) در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه بر(خداوند) عرضه می‌شود، بدين خاطر دوست دارم اعمالم در حالي عرضه شود كه من روزه هستم»‌.

2 ـ سه روز را در هر ماه روزه گرفتن سنت می‌باشد، زيرا رسول الله e فرموده است كه: «صوم ثلاثة أيام من كل شهر صوم الدهر كلّه»‌. (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 1979، 4/224 فتح الباري، مسلم حديث 1162/196ـ197، 2/818ـ819).

«روزه گرفتن سه روز از هر ماه (مانند) آن است كه تمامي زمان روز گرفته شود».‌

در حديثي ديگر آمده است كه: «عن معاذة العدوية أنَّها سألت عائشة زوج النبي e: أكان رسول الله e يصوم من كل شهر ثلاثة أيام؟ قالت: نعم، فقلت لها: من أي أيام الشهر كان يصوم؟ قالت: لم يكن يبالي من أي أيام الشهر يصوم».

(واللفظ لمسلم حديث 1160/194، 2/818، أحمد حديث 25127، أبوداود حديث 2453، الترمذي حديث 763، ابن ماجه حديث 1709، و ديگران).

«از معاذة عدويه روايت شده است كه از ام المؤمنين عايشه ك همسر پيامبر اكرم e پرسيد: آيا رسول الله e از هر ماه سه روز را روزه می‌گرفت؟ ام المؤمنين عايشه پاسخ داد: آري. (روزه می‌گرفت) گفتم: چه روزهايي را از هر ماه روز می‌گرفت؟ ايشان جواب داد: به اينكه چه روزهايي از ماه را روزه بگيرد اهميتي نمی‌داد. (يعني براي ايشان تفاوتي نداشت كه چه روزي از ماه را روزه می‌گيرند).

3 ـ روزه گرفتن در دهه نخست (ده روز اول) ماه ذي الحجه نيز سنت بوده و پسنديده می‌باشد. رسول الله e در اين باره فرموده است كه: «ما من أيام العمل الصالح فيها أحب إلى الله من هذه الأيام، يعني العشر، قالوا: يا رسول الله ولا الجهاد في سبيل الله؟ قال: ولا الجهاد في سبيل الله إلاَّ رجل خرج بنفسه وماله فلم يرجع من ذلك بشيء». (البخاري حديث 969، 2/457 فتح الباري، أحمد حديث 6505، و ديگران).

«در نزد خدا، هيچ روزي از روزها، عمل صالح از اين روزها، يعني دهه اول (ذي الحجه) محبوبتر و دوست داشتني تر نيست. گفتند: اي رسول الله e حتى جهاد در راه خدا؟ فرمود: حتى جهاد در راه خدا، مگر آنكه شخصي با جان و مال خويش به جهاد رفته و از آن هيچ چيز بر نگرداند. (يعني مال خويش را در راه خدا انفاق كرده، و جان خويش را نيز فدا كرده و شهيد شود).

4 ـ روزه گرفتن در روز عرفه و روز عاشورا هم مستحب می‌باشد، در حديثي در اين ارتباط آمده است كه: «سئل رسول الله e عن صوم يوم عرفه فقال: يكفر السنة الماضية والباقية، وسئل عن صيام يوم عاشوراء، فقال: يكفر السنة الماضية».‌

(مسلم حديث 1162/197، 2/819، و ديگران).

«از رسول الله e از روزه گرفتن در روز عرفه سؤال شد، ايشان فرمود: گناهان سال گذشته و آينده را می‌پوشاند، از ايشان از روزه روز عاشورا سؤال شد، در جواب فرمود: گناهان يك سال گذشته را می‌پوشاند».‌ (به عبارتي روزه اين روزها كفاره سال می‌گردد).

كسي كه روز عاشوراء را روزه می‌گيرد بهتر است (مستحب می‌باشد) كه يك روز قبل (تاسوعا)، يا يك روز بعد، (روز يازدهم) از آن را نيز روزه بگيرد. حكمت اين حكم جهت مخالفت با يهوديان می‌باشد. زيرا آنان رسم داشتند كه روز عاشوراء از ماه محرم را روزه می‌گرفتند، بدين سبب رسول الله e فرمود: «لئن بقيت إلى قابل لأصومن التاسع»‌.

(مسلم حديث 1134/134، 2/798، أحمد حديث 2106، و ديگران).

«اگر تا سال آينده باقي مانده و (زنده بودم) حتماً‌ روز نهم (تاسوعا) را روزه خواهم گرفت».‌

5 ـ روزه گرفتن در ماه محرم داراي فضيلت می‌باشد، زيرا در روايتي آمده است. «أفضل الصيام بعد رمضان شهر الله المحرم»‌.

(مسلم حديث 1163/202، 2/821، أحمد حديث 8534، و ديگران).

«بهترين روزه بعد از ماه رمضان ، روزه در ماه محرم كه ماه خدا است می‌باشد».

6 ـ روزه گرفتن در ماه شعبان نيز داراي فضايل و ويژگى‌هاي خاص خود است، از ام المؤمنين عايشه ك روايت است كه گفت: «لم يكن النبي e يصوم من شهر أكثر من شعبان، وكان يصوم شعبان كله»‌. (البخاري حديث 1970، 4/213 فتح الباري).

و در روايتي ديگر آمده است: «كان يصوم شعبان إلاَّ قليلاً».

(مسلم حديث 1156/176، 2/811).

«پيامبر اكرم e هيچ ماهي را بيشتر از ماه شعبان روزه نمی‌گرفت، همانا ايشان تمامي ماه شعبان را روزه می‌گرفت»‌.

و در روايت ديگر آمده است: «ايشان تمامي شعبان را بجز اندكي از آن را روزه می‌گرفت»‌.

7 ـ شش روز، روزه از ماه شوال بعد از ماه رمضان نيز سنت می‌باشد، زيرا رسول الله e در اين باره می‌فرمايد: «من صام رمضان ثم أتبعه ستاً من شوال كان كصيام الدهر». (واللفظ لمسلم حديث 1164/204، 2/822، أحمد حديث 23533، النسائي في الكبرى حديث 2875، و ديگران).

«هر كس تمامي ماه رمضان را روزه بگيرد و سپس شش روزه از ماه شوال را نيز روزه بگيرد، گويا همه روزگار (سال) را روزه گرفته است»‌.

8 ـ عمره در ماه رمضان نيز داراي فضايلي است، همانگونه كه قبلاً‌ ذكر كرديم زيرا رسول الله e فرموده است: «‌عمرة في رمضان تعدل حجة معي»‌. (متفق عليه).

«گزاردن حج عمره در ماه رمضان برابر با حجي به همراهي من است».

([3]) معناي پيام توحيد «لا إله إلاَّ الله» بطور موجز و مختصر اين است كه: «هيچ معبودي بر حق و راستين بجز خداوند يكتا وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت».

([4]) خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )فاعلم أنَّه لا إله إلاَّ الله (. (محمد، آيه:15).

«بنابراين بدان و آگاه باش كه هيچ معبود راستين و برحقي جز خداوند يكتا وجود ندارد»‌.

همچنين در آيه 86 از سوره زخرف می‌فرمايد: )إلاَّ من شهد بالحق وهم يعلمون(.

يعني: «مگر كسي كه به راستي و حق گواهي داد (و گفت: لا إله إلاَّ الله) و حال آنكه آنان از صداقت گفتارش آگاه هستند». مفهومش آن است با بيان «‌لا إله إلاَّ الله»‌ گواهي به حق داد.

رسول الله e می‌فرمايد: «من مات وهو يعلم أنَه لا إله إلاَّ الله دخل الجنة»‌.

(مسلم حديث 26/43، 1/55، أحمد حديث 464، النسائي في الكبرى حديث 10888، و ديگران).

«هر كس در حالي بميرد كه می‌داند و آگاهي دارد كه هيچ معبودي بحق جز الله وجود ندارد وارد بهشت می‌گردد».

([5]) اين است كه گوينده پيام توحيد لازم است به مدلول و مفاهيم آن يقين كامل داشته باشد، بنابراين اگر كسي در دلش نسبت به مدلول و مفاهيم اين پيام شك و ترديدي داشته باشد سودي از بيان آن نخواهد برد، زيرا پروردگار متعال می‌فرمايد: )إنَّما المؤمنون الذين آمنوا بالله ورسوله ثم لم يرتابوا(.‌ (الحجرات: آيه 15).

«جز اين نيست كه مؤمنان راستين و واقعي كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند و هيچگاه شك و ترديدي به خود راه نمی‌دهند».

همچنين پروردگار در سوره بقره آيه 4 می‌فرمايد: )والذين يؤمنون بما أنزل إليك وما أنزل من قبلك وبالآخرة هم يوقنون(.

«و آنان كه به آنچه كه به سوي تو نازل شده، و آنچه كه قبل از تو نازل شده است ايمان می‌آورند، و به جهان آخرت هم يقين دارند».

يعني هيچ شك و ترديدي به دل خود راه نمی‌دهند، و به آن يقين كامل دارند. اما هركس كه به دل خويش شك و ترديد را راه داد دچار دو دلي و ترديد می‌شود، منافق می‌باشد، زيرا خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )إنَّما يستأذنك الذين لا يؤمنون بالله واليوم الآخر وارتابت قلوبهم فهم في ريبهم يترددون(. (التوبه: آيه 45).

«تنها (فقط) آناني از تو اجازه می‌خواهند كه به خداوند يكتا و روز قيامت ايمان نمی‌آورند، و دلهايشان در شك و ترديد افتاده است، بنابراين (بدان) كه آنان در شك و ترديدشان سرگردان و دو دل می‌باشند».

رسول الله e در اين ارتباط می‌فرمايد: «أشهد أن لا إله إلاَّ الله وأنَّي رسول الله لا يلقى الله بهما عبد غير شاك فيهما إلاَّ دخل الجنة». (مسلم حديث 27/44، 1/55ـ56، أحمد حديث 15449، و ديگران).

«شهادت و گواهي می‌دهم كه هيچ معبود راستين و بر حقي جز خداي يكتا وجود ندارد، و اينكه من فرستاده و رسول خدا هستم، (بدانيد) هر بنده‌ای كه خداوند متعال را با اين دو شهادت ملاقات كند، بدون آنكه نسبت به اين دو گواهي شك و ترديدي داشته باشد، وارد بهشت خواهد شد».

همچنين رسول الله e در ارتباط با يقين به اصول توحيد می‌فرمايد: «فمن لقيت وراء هذا الحائط يشهد أن لا إله إلاَّ الله مستيقناً بها قلبه فبشره بالجنة»‌. (مسلم حديث 31/52، 1/60، و ديگران).

«هر كسي را كه در پشت اين ديوار ديدي كه شهادت به «لا إله إلاَّ الله»‌ می‌دهد در حالي كه قلبش به آن يقين دارد، او را بشارت و مژده به بهشت بده».

([6]) خداوند متعال در ارتباط با اخلاص در عبوديت و دين در آيه 5، سوره بينه می‌فرمايد: )وما أمروا إلاَّ ليعبدوا الله مخلصين له الدين(.

يعني: به (آنان) فرمان داده نشد مگر آنكه تنها خداوند يكتا را پرستش و عبادت كنند آنگونه‌ای كه (برنامه زندگي و فرامين الهي) دين را براي او خالص و بى‌آلايش گردانده‌اند»‌.

رسول الله e نيز می‌فرمايد: «إنَّ الله حرّم على النار من قال لا إله إلاَّ الله يبتغي بذلك وجه الله». (متفق عليه، البخاري حديث 425، 1/519 فتح الباري، مسلم 33/263، 1/456).

«همانا خداوند يكتا، هر كسي را كه بگويد: «لا إله إلاَّ الله» در حالي كه توسط آن رضا و خشنودي خداوند بلند مرتبه و والامقام بطلبد بر آتش جهنم حرام گردانيده است»‌.

همچنين ايشان می‌فرمايد: «أسعد الناس بشفاعتي من قال لا إله إلاَّ الله خالصاً من قلبه أو نفسه»‌. (متفق عليه، البخاري حديث 7510، 13/473، فتح الباري، و ديگران).

سعادتمندترين و خوشبخترين مردم به شفاعت من در روز قيامت كسانى هستند كه بگويند: معبودى بحق غير از خداى يكتا نيست و اين گواهى خالص از قلب و جانش باشد.

([7]) صداقتي كه با هر نوع دروغ و حيله و نيرنگ مخالف باشد، آنگونه كه مخلصانه از دل سرچشمه بگيرد. خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )ألم أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنا وهم لا يفتنون . ولقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمن الكاذبين(. (العنكبوت، آيه 1 ـ 3).

«آيا مردم گمان كرده‌اند كه بمحض آنكه بگويند، ايمان آورديم رها شده و مورد آزمايش و امتحان قرار نمی‌گيرند. همانا كساني را كه قبل از آنان بودند مورد آزمايش و امتحان قرار داديم. (اين را بدانيد و يقين كنيد) كه خداوند يكتا حتماً‌ می‌داند و می‌شناسد كساني را كه راست گفتند، حتماً می‌داند و می‌شناسد كساني را دروغ گفتند. (صف راستگويان از دروغگويان، مشخص و متمايز خواهد شد).

همچنين در جايي ديگر خداوند مى‌فرمايد: )يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله وكونوا مع الصادقين(. (التوبه، آيه 119).

«اي كساني كه ايمان آورديد (برنامه الهي را پذيرفتيد) تقواي الهي را پيشه خويش ساخته (و از دروغگويان منافق پرهيز كرده) و همراه راستگويان و صادقان باشيد».

رسول الله e می‌فرمايد: «ما من أحد يشهد أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله صادقاً من قلبه إلاَّ حرّمه الله على النار». (متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 128، 1/226، مسلم حديث 32/53، 1/61).

«هر كس صادقانه و از صميم قلب به «لا إله إلاَّ الله » شهادت بدهد، و اينكه محمد رسول خداست، خداوند آتش جهنم را بر وي حرام می‌گرداند»‌.

([8]) محبت و دوستي كه با هر نوع دشمني و كينه ورزي مخالف بوده و سبب ارتباط بيشتر با پيام توحيد می‌شود، همانگونه كه خداوند متعال می‌فرمايد: )والذين آمنوا أشد حباً لله(. (البقره، آيه 165).

« و كساني كه به (لا إله إلاَّ الله) ايمان آورده و آن را باور داشته‌اند، دوستي و محبت بسيار شديد و زيادي با خداوند يكتا و بى‌همتا دارند»‌.

همچنين پروردگار متعال در سوره مائده، آيه 54 می‌فرمايد: )يا أيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم ويحبونه(.

يعني: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، (اين را بدانيد كه) هر كس از گروه شما از (دين و ايمانش) برگشته و مرتد گردد (در برابر اين رفتارش) خداوند قوم و گروهي را خواهد آورد كه ايشان را دوست می‌دارد و آنان هم او را بسيار دوست می‌دارند».

([9]) خداوند متعال در ارتباط با تسليم شدن در برابر احكام و فرامينش می‌فرمايد: )وأنيبوا إلى ربكم وأسلموا له(. (الزمر آيه 54).

«به سوي پروردگارتان با توبه و پشيماني بازگشته و روي آوريد، و در برابرش (در مقابل قوانين و فرامينش) تسليم محض بشويد»‌.

همچنين در فضيلت كساني كه خود را تسيلم او می‌كنند در سوره نساء، آيه 125 می‌فرمايد: )ومن أحسن ديناً ممن أسلم وجهه لله وهو محسن(.

يعني: «دين چه كسي بهتر و نيكوتر است از كسي كه تمام وجودش را تسليم خدا كرده است در حالتي كه در اين تسيلم صادق و راضي و خشنود است. (و نيكوكار هم می‌باشد).

خداوند متعال در آيه 22، سوره لقمان چنين می‌فرمايد: )ومن يسلم وجهه إلى الله وهو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى(.

يعني: «و هر كس وجودش را تسيلم پروردگار يكتا نمايد و روي به سوي او كند در حالتي كه نيكوكار بوده (و از اين تسيلم راضي و خشنود باشد) به تحقيق كه به رسيماني مستحكم و استوار چنگ زده است. (محكم‌ترين رشته الهي)».

در آيه 65، سوره نساء هم به كيفيت و چگونگي اين تسليم شدن اشاره‌ای دقيق شده است: )فلا وربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدون في أنفسكم حرجاً مما قضيت ويسلموا تسليماً(.

يعني: «چنين نيست، سوگند به پروردگارت، آنان ايمان نمی‌آورند (در زمره مؤمنين قرار نمی‌گيرند) مگر آنكه تو را در آنچه ميانشان اختلاف و مشاجره افتاده است حاكم و داور كنند (در مسائل و برنامه هاىشان از دستورات و سنت تو پيروي كنند، نه از هوا و هوس بزرگان يا ديگران) و سپس بدنبال اين داوري در وجودشان و ضميرشان هيچ دلتنگي و اعتراضي به آنچه كه تو حكم كردي نيابند و كاملاً و با كمال ميل تسليم آن حكم و فرمان بشوند».

([10]) اينكه تمام مفاهيم و معاني را كه اين كلمه (توحيد) در بردارد با جان و دل بپذيرد، و از صميم قلب آن را قبول كرده و بر زبانش جاري سازد، همانگونه كه خداوند متعال در آيه 136، سوره بقره می‌فرمايد: )قولوا آمنّا بالله وما أنزل إلينا(.

يعني: «بگوييد: به خداوند يكتا و آنچه كه بر ما (توسط پيامبرش كه همان قرآن و سنت است) نازل گرديده است ايمان آورده و باور داشته‌ايم».

([11]) كفر ورزيدن و انكار و بيزاري از هر آنچه كه به جاي خداوند يكتا، و يا به همراه وي پرستش و عبادت می‌گردد، مانند: طاغوتها، بتها، ساير مخلوقات، هوي و هوس، و آرزوهاي غير شرعي فردي يا فاميلي يا گروهي و غيره.

خداوند متعال در آيه 256، سوره بقره چنين می‌فرمايد: )فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى(.

يعني: «بنابراين هر كس كه به طاغوت (هر آنچه كه از برنامه الهي سرپيچي كرده و سر باز زند) كفر ورزيده و آن را انكار نمايد، و به خداوند يكتا (از صميم قلب) ايمان بياورد، به تحقيق كه به ريسماني محكم و استوار چنگ زده است. (نجات خواهد يافت)».

رسول الله e در اين باره می‌فرمايد: «من قال لا إله إلاَّ الله وكفر بما يعبد من دون الله حَرُمَ ماله ودمه وحسابه على الله عز وجل»‌. (مسلم حديث 23/37، 1/53، و ديگران).

«هر كس بگويد: «لا إله إلاَّ الله»(هيچ معبودي راستين و بر حق جز الله وجود ندارد) و به هر آنچه كه به غير از الله پرستش می‌شود كفر بورزد، مال و خونش (بر مسلمانان) حرام می‌گردد و حسابش تنها با خداوند بلند مرتبه و والا مقام خواهد بود»‌.

([12]) علما و دانشمندان اسلامي، آن چيزهايي را كه به نفي و بطلان شهادتين (لا إله إلاَّ الله، محمد رسول الله) می‌انجامد در ده مورد به شرح زير بر شمرده‌اند كه از آنها به «نواقض اسلام» تعبير می‌كنند.

اول: شرك آوردن در عبادت خداوند يكتا و براي او شريك قائل شدن.

خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )إنَّ الله لا يغفر أن يشرك به ويغفر ما دون ذلك لمن يشاء(. (النساء، آيه 116).

«قطعاً خداوند يكتا، شرك ورزيدن به خود را نمی‌بخشد و (اين را بدانيد) براي هر كسيكه بخواهد گناهاني پايين تر از شرك را می‌بخشد»‌.

همچنين در آيه 72، سوره مائده چنين آمده است: )ومن يشرك بالله فقد حـرّم الله عليه الجنة ومأواه النار وما للظالمين من أنصار(.

«و هر كس به خداوند يكتا شرك بورزد قطعاً خداوند يكتا بهشت را بر او حرام می‌گرداند (و اين را بدانيد) كه جايگاهش در آتش جهنم است و ستمگران و مشركان هيچ ياري دهنده‌ای ندارند».‌

از جمله مصاديق شرك در عبادت و پرستش خداوند متعال می‌توان از موارد زير نام برد.

در دعاها، مردگان را خواندن، و به كمك طلبيدن و ياري خواستن از آنان، همچنين نذر كردن، و ذبح و قرباني براي مردگان، مانند كساني كه در كنار گورستانها و مقابر قرباني می‌كنند.

دوم: چنانچه شخصي بين خود و خداوند يكتا واسطه‌ای (ميانجي) قرار دهد و به آن واسطه متوسل شده و چيزي بخواهد (يعني در دعا به او توجه كرده و بخواهد كه نزد خدا سفارشش را كرده يا آنكه برايش كاري را انجام دهد) و از وي طلب شفاعت نموده و بر او توكل كند، بنابر اجماع علماء و دانشمندان اسلامي، كافر است.

سوم: چنانچه كسي مشركان را كافر ندانسته، و يا اينكه در كفر آنان شك و ترديد داشته باشد، يا اينكه مذهب و روششان را صحيح بداند، كافر است.

چهارم: چنانچه كسي معتقد باشد كه رهنمود و دستور فردي يا گروهي يا مذهبي، از رهنمود و دستور رسول الله e كامل‌تر، يا بهتر است، يا اينكه بگويد حكم و قضاوت آنان، از حكم و قضاوت پيامبر e بهتر و عادلانه تر است، كافر می‌باشد، مانند كساني كه حكم و قضاوت طاغوتيان (قوانين رسمي كشور) را كه غير شرعي است، بر قوانين شرعي و ديني برتري داده و ترجيح می‌دهند.

پنجم: چنانچه كسي نسبت به آموزشهاي رسول خدا e به امت اسلامي از قبيل، هدايت بشري، قضاوت، احكام قرآن و سنت، دشمني ورزيده و از آنها نفرت داشته باشد، هر چند كه به آنها عمل كند، از زُمره و گروه كافران می‌باشد.

خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )ذلك بأنَّهم كرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم(. (محمد، آيه 9).

«اين به آن سبب است كه آنان به آنچه كه خداوند يكتا نازل كرده است (احكام قرآن و سنت) كراهت داشته‌اند، بنابراين (خداوند يكتا) اعمالشان را محو و نابود كرد»‌.

ششم: هر كسي حكمي يا مسئله‌ای از دين مبين اسلام را به باد تمسخر و ريشخند بگيرد، همان ديني كه رسول الله e از جانب خداوند متعال براي بشريت آورد، و يا آنكه حسن پاداش و ثواب آن، و سوء كيفر و عقاب آن را به ريشخند و تمسخر بگيرد، كافر می‌گردد. زيرا پروردگار متعال در اين باره می‌فرمايد: )قل أبالله وآياته ورسوله كنتم تستهزؤون لا تعتذروا قد كفرتم بعد إيمانكم(. (التوبه آيات 65، 66).

«بگو، آيا خداوند يكتا، آياتش (قرآن) و پيامبرش را به باد ريشخند و تمسخر می‌گرفتيد ـ از رفتار ناپسند و اعمال زشتتان پوزش نطلبيد ـ بهانه نياوريد زيرا بعد از آنكه ايمانتان را آشكار كرده‌ايد، كافر گرديده‌ايد».

هفتم: سحر و جادوگري و كارهايي كه با آنها مرتبط بوده و در زير مجموعه آن می‌باشد، از قبيل تردستي در ميان مردم براي جلب آنان به سوي خود، به آن معني كه من داراي نيروي فوق بشري و ماورايي می‌باشم (نه براي سرگرمي و شاد كردن آنان) از اعمال خلاف شرع بوده و انجام دهنده‌ی آن كافر می‌گردد. بدين سبب است كه خداوند در آيه 102، سوره بقره، سحر و جادو را مرادف با كفر دانسته است تا جايي كه اين اعمال با روند طبيعي خودش به كفر منجر می‌گردد.

)وما يعلمان من أحد حتى يقولا إنَّما نحن فتنة فلا تكفر(.

يعني: «آن دو شخص صالح به كسي آموزش (سحر و جادو) نمی‌دادند، مگر آنكه ابتدا به او می‌گفتند: جز اين نيست كه ما (ابزاري) براي آزمايش و امتحان (شما) هستيم (تا مشخص گردد كه از ميان شما، چه كسي كفر را بر ايمان ترجيح داده و خواهان يادگيري سحر می‌باشد) بنابراين (مبادا فريب خورده و كافر شوي) كافر مشو. (حقيقت را كتمان نكن).

اين آيه بدان معنا است كه به دنبال يادگيري و آموزش سحر و جادوگري نباش، زيرا با انجام سحر و جادوگري كفر تو آشكار خواهد شد.

هشتم: پشتيباني و حمايت از مشركان و كافران و ياري كردن آنان عليه مسلمانان از مصاديق خروج از اسلام است كه منجر به كفر می‌گردد. خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )ومن يتولهم منكم فإنَّه منهم إنَّ الله لا يهدى القوم الظالمين(. (المائده، آيه 51).

«(بنابراين) هر كس از شما، آنان (يهوديان و مسيحيان) را به دوستي و موالات برگزيند، يقيناً از زمره آنان به شمار می‌رود (و اين را بدانيد كه) خداوند يكتا گروه ستمكاران را هدايت نمی‌گرداند.

يعني كساني كه به خود ظلم و ستم می‌كنند و با كافران دوستي برقرار می‌كنند.

نهم: چنانچه كسي اعتقاد داشته باشد كه برخي از مردم (انسانها) می‌توانند از شريعت و دين محمد e بيرون رفته و به ظاهر آن عمل نكنند كافر می‌گردد.

خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )ومن يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه وهو في الآخرة من الخاسرين(. (آل عمران، آيه 85).

«هر كس غير از اسلام ديني ديگر را برگزيند و تابع قوانين و برنامه‌های آن شود، هرگز از وي پذيرفته نخواهد شد، و قطعاً در آخرت از زيانكاران خواهد بود».

دهم: روي گرداني و پشت نمودن به دين خدا و نياموختن قوانين اسلام و عمل نكردن به آنها نيز از مصاديق كفر می‌باشد. زيرا خداوند متعال در اين ارتباط می‌فرمايد: )ومن أظلم ممن ذُكِّر بآيات ربه ثم أعرض عنها إنَّا من المجرمين منتقمون(. (السجده، آيه 22).

«چه كسي ستمگرتر است از كسي كه آيات و نشانه‌های پروردگارش براي او يادآوري شود، باز او از آنها روي بگرداند ـ هيچ كس از وي ستمكارتر و ظالم تر نيست ـ (اين را بدانيد و آگاه باشيد) كه ما از مجرمان و جنايتكاران انتقام گرفته و آنان را به سزاي اعمالشان می‌رسانيم».‌

در تمامي اين موارد كه ذكر شد تفاوتي نمی‌كند كه شخص در اين نواقض و مخالفتها جدي بوده يا شوخي كند، و يا آنكه از روي ترس و هراس به قوانين كلي عمل نكند، زيرا در تمامي اين حالتها مصاديق كفر شاملش می‌شود، مگر كسي كه تحت اجبار و فشار و از روي اكراه مجبور به انجام چنين اعمالي شود كه مخالف شريعت اسلامي است، به شرط آنكه قلباً‌ از اين اعتقادات و رفتارها ناراضي باشد، و ضميرش به ايمان پيوسته بوده و مطمئن باشد.

لازم به يادآوري است كه تمامي اين موارد از امور خطرناكي هستند كه احتمال مبتلا شدن مردم به آنها بسيار زياد است.

بنابراين بر هر مسلمان واجب است از اين موارد دهگانه پرهيز كرده و بهراسد، مبادا به اين گناهان آلوده گردد، لذا مجدداً يادآور می‌شويم كه بايد شديداً از آنها اجتناب و دوري كرد.

دقت نماييد:

در ارتباط با خطرات و نواقض مورد چهارم، مسائل و مواردي پيش می‌آيد كه لازم است آنها را برايتان توضيح دهم.

چنانچه كسي اعتقاد داشته باشد كه قوانين رسمي و اساسي كشوري كه باني آن جمهور مردم بوده و ساخته و پرداخته دست بشريت می‌باشد، از قوانين دين مبين اسلام بهتر است.

يا آنكه بگويد: قوانين و دستورهاي اسلامي در قرن بيستم (يا هزاره سوم) كارايي نداشته و قابل قبول نيست.

و يا آنكه بگويد: شريعت و قانون خدا (دين اسلام) عامل زيان و عقب ماندگي مسلمان در اين عصر (قرن بيستم يا هزاره سوم) شده است.

و سرانجام بگويد: دين اسلام تنها برنامه فردي بين انسان و خداست، و هيچ برنامه‌ای براي شئونات اجتماعي و سياسي بشريت ندارد، و كاري هم به اين امور ندارد، در تمامي اين حالات اگر كسي چنين اعتقادهايي داشته باشد كافر می‌گردد.

همچنين كسي اعتقاد داشته باشد بريدن و قطع كردن دست دزد، و يا سنگسار كردن زن و مرد متأهلي كه مرتكب زنا شده است، در اين زمان و عصر قابل اجرا نبوده و صحيح نيست، كافر می‌گردد.

و يا چنانچه كسي اعتقاد داشته باشد كه می‌توان از قانون ديگري غير از قانون الهي در معاملات، خريد و فروش، حدود و تعزيرات شرعي پيروي كرده و آن را جايز دانست، و يا آنكه بگويد اين حكمها و قوانين بهتر از حكم خداوند است، كافر می‌گردد.

زيرا او با اين اعمال و اعتقادات، هر آنچه را كه اجماع مسلمانان حرام داشته‌اند، حلال قرار داده است. به عنوان مثال هر كس آنچه را كه خداوند بصورت آشكار و روشن از قبيل زنا، شرابخواري، ربا، قضاوت و حكمي غير از شريعت الهي را حلال بگرداند، بنابر اجماع مسلمانان كافر می‌گردد.

([13]) اهل سنت و جماعت، ايمان را چنين تعريف می‌كنند:

ايمان عبارت از گفتار زباني (اقرار به زبان) و اعتقاد قلبي (تصديق به قلب) و عمل به آن با اعضاء و جوراح بدن می‌باشد، مانند نقش دست و پا در برخي عبادات. ايمان با طاعات و انجام اعمال نيك زياد گشته، و با ارتكاب گناهان و معاصي كاسته می‌گردد.

([14]) ايمان به خداوند يكتا شامل موارد زير می‌شود:

1 ـ ايمان داشتن به وجود خداوند عز وجل.

2 ـ ايمان به صفت ربوبيت و يگاني خداوند، و اينكه تنها او خالق و روزي دهنده می‌باشد، و تنها هم اوست كه زنده كرده و می‌ميراند، و امور تمام هستي در دست اوست.

3 ـ ايمان داشتن به الوهيت خداوند، بدين معنا كه عبادت ويژه و در انحصار خداوند است، و هيچ چيز و هيچ كس جز وي سزاوار و مستحق عبادت و پرستش نمی‌باشد.

4 ـ ايمان داشتن به اسماء حسني، و صفات خداوند متعال، به همان صورت كه خداوند يكتا و فرستاده‌اش محمد e بيان داشته‌اند، بدون آنكه در آنها تحريف يا تبديلي شده باشد، يا صفتي را تعطيل كرده و يا به آن كيفيتي و يا چيزي را شبيه بگردانيم.

([15]) ايمان داشتن به فرشتگان موارد زير را شامل می‌شود.

1 ـ ابتدا بايد به وجود آنها ايمان داشته باشيم.

2 ـ به تمامي ملائك ايمان داشته باشيم، خواه نام آنها را بدانيم، مانند جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل، و خواه نام آنها را ندانيم.

3 ـ ايمان داشتن به صفات فرشتگان، همانگونه كه خداوند متعال می‌فرمايد: )جاعل الملائكة رسلاً أولي أجنحة مثنى وثلاث ورباع(. (فاطر، آيه 1).

«فرشتگان را رسولاني ـ براي پيامبرانش ـ قرار داد، و آنها داراي دو، سه و چهار بال می‌باشند»‌.

4 ـ ايمان آوردن به رفتار، اعمال و كردار فرشتگان. زيرا خداوند متعال می‌فرمايد: )ومن عنده لا يستكبرون عن عبادته ولا يستحسرون يسبحون الليل والنهار لا يفترون(. (الأنبياء، آيات 19ـ 20).

«و كساني كه ـ فرشتگان ـ در پيشگاه و نزد خداوند متعال می‌باشند، هيچگاه از عبوديت و بندگى‌اش سرپيچي نكرده و سرباز نمی‌زنند، و از عبادت هرگز خسته و ملول نمی‌شوند، حال آنكه بدون هر گونه سستي و رخوت تمامي شبها و روزها به تسبيح و ستايش ـ او ـ مشغول می‌باشند».‌

گوشه‌ای از فوايد و نتايج ايمان به فرشتگان:

1 ـ پي بردن به عظمت و بزرگي خداوند عز وجل.

2 ـ شكر و سپاس گزاري از خداوند متعال. زيرا پروردگار مهربان در جهت منافع انسانها و حفاظت آنان از بديها و شرارتها و ثبت نامه‌ى اعمالشان و فرشتگان را خلق كرده است.

3 ـ دوست داشتن و محبت نسبت به عبادت فرشتگان، و اينكه آنها از بندگان مؤمن خداوند متعال هستند.

4 ـ هنگامي كه مؤمن شاهد پشتكار و سخت كوشي فرشتگان در مسير عبادت خداوند می‌باشد، بر صبر و شكيبايى‌اش افزوده می‌گردد.

5 ـ پديد آمدن احساس اُنس، و از بين رفتن حالت وحشت و تنهايي در انسان مؤمن. زيرا وي می‌داند كه پروردگار مهربان فرشتگان نگهباني را براي حفاظت و نگهداري از او قرار داده است.

([16]) خداوند عزوجل می‌فرمايد: )قولوا آمنّا بالله وما أنزل إلينا وما أنزل إلى إبراهيم وإسماعيل وإسحاق ويعقوب والأسباط وما أتي موسى وعيسى وما أوتي النبيون من ربهم لا نفرق بين أحد منهم ونحن له مسلمون(. (البقره، آيه 136).

«بگوييد: ـ كه ما مسلمانان ـ به خداوند يكتا و بي شريك ايمان آورده‌ایم، و همچنين به آنچه كه به سوي ما فرستاده شده است ـ قرآن ـ و هر آنچه كه به سوي ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و فرزندان او فرستاده شده است، و به هر آنچه كه به موسي و عيسي داده شده است، و نيز به هر آنچه كه به پيامبران از جانب پروردگارشان داده شده است، و ميان هيچ يك از آنان تفاوتي نمی‌گذاريم، و آنان را از هم جدا نمی‌كنيم، در حالي كه خود بطور كمال و تمام تسليم خداوند متعال هستيم».

همچنين پروردگار حكيم در آيه 15 سوره شوري می‌فرمايد: )وقل آمنت بما أنزل الله من كتاب وأمرت لأعدل بينكم(.

«اي پيامبر خدا به امتت بگو: من به كتابي كه خداوند يكتا فرو فرستاد ايمان آورده ام (قرآن) و فرمان داده شده‌ام كه ميان شما به عدالت رفتار كنم»‌.

اين امر شامل موارد زير می‌شود:

1 ـ ايمان آوردن به اين مورد كه نزول و فرستادن كتابهاي آسماني از جانب خداوند ـ عزوجل ـ می‌باشد.

2 ـ ايمان آوردن به تمامي كتابهاي آسماني خواه نام آنها را بدانيم، مانند: قرآن، تورات، انجيل و زبور، و خواه نام آنها را ندانيم.

3 ـ تصديق كردن تمامي خبرهايي كه در آن كتابها آمده است، مانند خبرهايي كه در قرآن كريم آمده است، و همچنين ساير كتابهاي آسماني كه در آنها تحريف و تبديلي صورت نگرفته است.

4 ـ عمل كردن و اطاعت محض از تمامي احكام و دستورات موجود در آنها، به شرط آنكه توسط كتابي ديگر، يا آيه‌ای ديگر نسخ نشده باشد. البته اين را بايد يادآور شد كه قرآن كريم تمامي كتابهاي آسماني را نسخ كرده، و به عنوان آخرين دستور و برنامه الهي می‌باشد، زيرا پروردگار مهربان در قرآن می‌فرمايد: )وأنزلنا إليك الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الكتاب ومهيمناً عليه(. (المائده، آيه 47).

«ـ اي محمد ـ بر تو اين كتاب (كامل و شامل قرآن) را فرو فرستاديم كه (در همه احكام و اخبارش) حقانيت موج می‌زند، و موافق و تصديق كننده كتابهايي هست كه در برابر اوست (كتابهاي آسماني پيشين)، و شاهد (برصحت و سقم) و حافظ(اصول مسائل) آنهاست.

([17]) تمامي پيامبران خدا ـ عليهم السلام ـ از نوع بشر بوده و از ميان قومشان برانگيخته شده‌اند. اولين اين پيامبران، نوح u می‌باشد، و آخرين آنها محمد بن عبدالله e می‌باشد كه خداوند متعال، ايشان را به عنوان خاتم پيامبران تا روز قيامت برانگيخت.

رسول الله e فرموده‌اند كه: « … ائتوا نوحاً. أول رسول بعثه الله …».

(متفق عليه، واللفظ للبخاري حديث 4476، 7/160 فتح الباري، مسلم حديث 193/322، 1/180).

« (مردمان در روز محشر نزد آدم u می‌آيند تا برايشان شفاعت كند ولي او از آنها عذر خواسته و می‌گويد) به نزد نوح كه اولين رسولي است كه خداوند برانگيخته و مبعوث كرده است برويد …».

خداوند متعال در ارتباط با خاتم پيامبران می‌فرمايد: )ما كان محمد أبا أحد من رجالكم ولكن رسول الله وخاتم النبيين(. (الأحزاب، آيه 40).

«محمد e پدر هيچ يك از شما نيست اما (بدانيد) كه او رسول خدا و خاتم پيامبران است».

پيامبران ـ عليهم السلام ـ بهترين و پاكترين مخلوقات، و بندگان خداوند هستند، زيرا پروردگار حكيم در سوره انعام آيه 86 می‌فرمايد: )وكلاَّ فضلنا على العالمين(.

يعني: «‌و ما همه (آن پيامبران) را بر جهانيان برتري و فضيلت بخشيديم»‌.

از آن جهت كه بشريت بيشتر از خوردن، آشاميدن، و بيشتر از بيماري كه نياز به پزشك دارد، به پيامبران براي راهنمايي و نجات خويش نيازمند است، ارسال پيامبران براي وي نعمتي بسيار بزرگ می‌باشد. خداوند مهربان چنين می‌فرمايد: )كان الناس أمة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين …(. (البقره، آيه 213).

«مردم همگي امتي واحد و يكدست بودند، در نتيجه خداوند مهربان پيامبرانش را برانگيخت و مبعوث ساخت در حاليكه (به نيكوكاران و يكتا پرستان) مژده و بشارت دهنده هستند، و (به بدكاران و مشركان را) بيم دهنده و انذار دهنده می‌باشند ».

برجسته‌ترين پيامبران، پيامبران اولو العزم هستند كه تعداد آنان به پنج تن می‌رسد، نوح، ابراهيم، موسى، عيسي و محمد ـ عليهم السلام ـ و از ميان اينان، ابراهيم و محمد ـ عليهما السلام ـ شاخص تر می‌باشد كه از ميان اين دو، محمد e بهترين می‌باشد.

([18]) خداوند می‌فرمايد: )والذين يؤمنون بما أنزل إليك وما أنزل من قبلك وبالآخرة هم يوقنون(. (البقره، آيه 4).

«آناني كه (متقيان) به آنچه به سوي تو فرستاده شده، و به آنچه كه به سوي (پيامبران) قبل از تو فرستاده شده است ايمان می‌آورند، و (همچنين) به عالمَ آخرت يقين (كاملي) دارند»‌.

ايمان به روز آخرت شامل موارد زير می‌شود:

1 ـ ايمان آوردن به زنده شدن انسانها بعد از مرگ. زيرا خداوند متعال می‌فرمايد: )زعم الذين كفروا أن لن يبعثوا قل بلى وربي لتبعثن(. (التغابين، آيه 7).

«كساني كه كفر ورزيده و كافر شده‌اند، گمان كرده‌اند كه هرگز (بعد از مرگ) برانگيخته و زنده نخواهند شد! (اى پيامبر ما به آنان) بگو: به پروردگارم سوگند، كه قطعاً برانگيخته و زنده خواهيد شد ».

همچنين خداوند حكيم در سوره مؤمنون، آيات 15، 16 می‌فرمايد: )ثم إنَّكم بعد ذلك لميتون . ثم إنَّكم يوم القيامة تبعثون(.

سپس شما اى انسانها بعد از آن، قطعاً خواهيد مُرد، سپس بعد از آن در روز قيامت همگي شما، قطعاً برانگيخته و زنده خواهيد شد.

2 ـ ايمان آوردن به محاسبه اعمال و رفتار و پاداش و كيفر انسان در برابر آنچه انجام داده است. خداوند متعال در سوره غاشيه، آيات 25 و 26 می‌فرمايد: )إنَّ إلينا إيابهم ثم إنَّ علينا حسابهم(.

«حتماً بازگشت آنان به سوي ماست،آنگاه حساب اعمال و رفتار ايشان با ما خواهد بود»‌.

3 ـ ايمان آوردن به حوادث روز قيامت، مانند: شفاعت كردن پيامبر اكرم e، حوض، صراط، ميزان (ترازوي محاسبه اعمال و كردار) و گرفتن پرونده و نامه‌ها با دست راست، يا دست چپ.

شفاعت كردن به شش دسته تقسيم می‌شود:

1 ـ شفاعت كردن در ارتباط با اهل موقف (آناني كه منتظر بررسي پرونده‌هاى‌شان هستند) تا خداوند درباره آنها قضاوت نمايد.

2 ـ شفاعت كردن در ارتباط با اهل بهشت، تا آنكه داخل بهشت بشوند.

3 ـ شفاعت پيامبر اكرم e درباره عمويش ابوطالب تا آنكه خداوند مهربان عذابش را تخفيف دهد.

هر سه مورد شفاعت بالا ويژه پيامبر اكرم e می‌باشد.

4 ـ شفاعت براي كساني كه مستحق آتش‌اند تا داخل آن نشوند.

5 ـ شفاعت براي كساني كه داخل دوزخ شده‌اند تا از آن رهايي يافته و خارج شوند.

6 ـ شفاعت براي افزايش مقام بهشتيان.

شرط شفاعت براي شفاعت كننده، اجازه خداوند و رضا و خشنودي او از كساني است كه درباره آنان شفاعت می‌شود.

([19]) تحريف: يعني: تغير دادن و تبديل كردن كلام از وضعيت و حالت اصليش، و يا بعضي از حروف كلمه را عوض كردن و تغيير دادن معناي آن.

([20]) تعطيل در لغت يعني ترك ساختن و فلج كردن، اما در اينجا يعني، انكار حقيقي اسماء و صفات خداوند، خواه آن انكار جزئي و اندك باشد، مانند عقايد فرقه اشعريه (اشاعره)، و خواه آن انكار كلي باشد مانند فرقه جهميه

([21]) بيان چگونگي صفات خداوند، مانند آنكه شخص بگويد: استواي خداوند بر عرش چنين و چنان است.

([22]) تشبيه بدان معنا است كه صفتي يا صفاتي از خداوند يكتا را به صفات مخلوقش تشبيه كنيم. مانند اينكه شخص بگويد: دست خداوند مانند دست انسان است.

([23]) رياء = تظاهر به نيكوكاري و پاكدامني را رياء می‌‌گويند (بگونه‌ای كه در معرض ديد مردم قرارگيرد).

([24]) لازم است شخص بگويد: «آنچه خدا بخواهد و سپس فلاني بخواهد»‌.

([25]) اين حديث را امام أحمد، الطبراني والبيهقي با إسناد حسن از محمود بن لبيد انصاري t روايت كرده‌اند. همچنين آن را امام طبراني با إسناد حسن از محمود بن لبيد و از رافع بن خديج و سپس از رسول الله e روايت كرده است.

([26]) اين حديث را امام احمد با إسناد صحيح از عمر بن الخطاب t روايت كرده است، و امام أبوداود و ترمذي آن را با إسناد صحيح از عبدالله بن عمر م و سپس از رسول الله e روايت كرده‌اند.

([27]) اين حديث را امام أبوداود و ترمذي با إسناد صحيح از عبدالله بن عمر م و سپس از رسول الله e روايت كرده‌اند.

([28]) اين حديث را امام أبوداود با إسناد صحيح از حذيفه بن اليمان t روايت كرده است.

([29]) زيرا «ثم» در لغت عربي به معناي تعقيب می‌باشد يعني دنبال كردن چيزي.

([30]) هر چيز بي عيب را كمال و حد كمال گويند.

([31]) پنهاني: پوشيده و غير آشكار و ناپديد.

([32]) أحمد حديث 11252، واللفظ لابن ماجه حديث 4204، الحاكم في مستدرك 4/329، و ديگران.

([33]) دروغگوي بزرگي كه خود را مسيح می‌نامد و در اواخر عمر زمين براي آزمايش مسلمانان می‌آيد و هر كس كه به او ايمان نياورد با ابتلاءات سختي مواجه می‌شود.

([34]) رسول الله e می‌فرمايد: «ما الإحسان؟ قال: أن تعبد الله كأنَّك تراه فإن لم تكن تراه فإنَّه يراك». (متفق عليه، البخاري حديث 50، 1/114 فتح الباري، مسلم حديث 8/1، 1/37).

«احسان چيست؟ گفت: نيكي آن است كه خداوند متعال را چنان عبادت كني كه گويا او را می‌بيني، پس اگر نمی‌تواني او را ببيني، اين را بدان كه او تو را قطعاً می‌بيند و شاهد رفتار و حالات و نيات تو می‌باشد.

(اگر هر شخص حتي در حداقل اين حالت احسان قرار بگيرد، يقيناً چنان عمل می‌كند كه بتواند خشنودي پروردگارش را جلب نمايد).

([35]) بنابراين نماز كافر پذيرفته نمی‌شود. زيرا تمامي اعمال و كردارش باطل بوده و مردود می‌باشد. خداوند متعال در سوره توبه آيه 17 چنين می‌فرمايد: )ما كان للمشركين أن يعمروا مساجد الله شاهدين على أنفسهم بالكفر أولئك حبطت أعمالهم وفي النار هم فيها خالدون(.

(شرح آن در درس چهارم، قسمت شرك اكبر آمده است).

([36]) نقطه مقابل عقل، ديوانگي است و شخص ديوانه مورد بازخواست قرار نمی‌گيرد و قلم محاسبه و ثبت اعمال و رفتارش چيزي ننوشته، و از او برداشته شده است. مگر آنكه حالت ديوانگی‌اش خوب شود و سلامت عقلی‌اش را بدست آورد. رسول الله e در اين ارتباط می‌فرمايد: «رفع القلم عن ثلاثة: عن النائم حتى يستيقظ، وعن المجنون حتى يفيق، وعن الصغير حتى يبلغ»‌.

(أحمد حديث 24694، البخاري تعلقياً 9/388 فتح الباري، أبوداود حديث 4403، الترمذي حديث 1423، النسائي في الكبرى حديث 5596، و ديگران).

«قلم محاسبه و ثبت اعمال از سه نفر برداشته شده:

1 ـ شخص در حالت خواب تا زمانيكه از خواب برخيزد.

2 ـ ديوانه تا زماني كه سلامت عقلی‌اش را بدست آورد.

3 ـ بچه تا زماني كه بالغ گردد».

([37]) گروهي از دانشمندان اسلامي امكان تشخيص ميان خوب و بد را (7) هفت سالگي دانسته‌اند به شرط آنكه اين فهم و ادراك در وي پديد آمده باشد. زيرا رسول الله e فرموده است: «مروا أبنائكم بالصلاة لسبع واضربوهم عليها لعشر وفرقوا بينهم في المضاجع»‌. (أحمد حديث 6756، أبوداود حديث 495، الترمذي حديث 407، و ديگران).

«فرزندانتان را در هفت سالگي به نماز خواندن فرمان بدهيد، و اگر در سن ده سالگي نماز نخواندند، تنبيه‌شان كنيد، و در اين سن بسترهايشان را جدا سازيد»‌.

([38]) رسول الله e می‌فرمايد: «لا يقبل الله صلاة بغير طهور». (مسلم حديث 224/1، 1/204، أحمد حديث 5202، الترمذي حديث 1، واللفظ لابن ماجه حديث 272،273،274 و ديگران).

«خداوند متعال هيچ نمازي را بدون طهارت و پاكي قبول نكرده و نمی‌پذيرد»‌.

طهارت و پاكيزگي بر دو نوع است:

1 ـ وضو نداشتن.

2 ـ جُنُبْ بودن، كه در اين حالت شخص لازم است غسل كرده، و آب را به تمام بدنش برساند.

غسل بر شخص در چند حالت واجب می‌شود:

1 ـ خارج شدن مني با شهوت. رسول الله e می‌فرمايد: «إنما الماء من الماء». (مسلم حديث 343/80ـ81، 1/269، أحمد حديث 11243، 11434 أبوداود حديث 217، وديگران).

«خارج شدن مني، سبب ريختن آب بر بدن براي غسل می‌شود».

در حديثي ديگر آمده است: «إذا رأيت فضخ الماء فاغتسل»‌.

(أحمد حديث 1028، النسائي في الكبرى حديث 198، وفي المجتبى 1/111).

«‌هرگاه مني را ديدي كه با سرعت خارج می‌گردد، غسل كن».‌

2 ـ جماع كردن (فرو رفتن شرمگاه مرد در زن، حد اقل به اندازه محل ختنه). رسول الله e می‌فرمايد: «إذا جلس بين شعبها الأربع ومس الختان الختان وجب الغسل»‌. (متفق عليه، البخاري حديث 291، 1/395 فتح الباري، واللفظ لمسلم حديث 349، 1/271).

هرگاه مرد در ميان پاها و رانهاي زن بنشيند و با وي همبستر گردد (بگونه‌اى كه هر دو محل ختنه با هم تماس حاصل كنند) غسل واجب می‌گردد.

3 ـ مُردن(مرگ)، در اين حالت شخص مرده را بايد غسل داد. زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «اغسلوه بماء وسدر». (متفق عليه، البخاري حديث 1267، 3/137 فتح الباري، مسلم حديث 1206/93،94، 2/865).

«(مرده را) با آب و برگ سدر (كُنار) غسل دهيد و بشوييد»‌.

4 ـ خارج شدن خون حيض و نفاس در زن.

([39]) خداوند در آيه 31 سوره اعراف چنين بيان می‌دارد: )يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد(.

«اي فرزندان آدم، زينتهايتان را هنگام عبادت در هر مسجدي بر تن كنيد».‌ در اينجا كل مسجد يعني: هنگام نماز خواندن.

عورت مرد شامل ناف تا زانو می‌شود، و عورت زن (نزد امام شافعي)، شامل تمام بدنش، بجز صورت و كفهاي دست می‌باشد، اما نزد امام احمد فقط صورت زن در حالت نبودن نامحرم می‌باشد. اما عورت كنيز همانند عورت مرد است. رسول الله e فرموده است: «لا يقبل الله صلاة حائض إلاَّ بخمار». (أحمد الحديث رقم 25167، 25834، صحيح أبي داود 641، الترمذي الحديث 337).

«‌خداوند نماز زني را كه به سن حيض رسيده است قبول نمی‌كند ؛ مگر آنكه بدنش با خمار پوشيده شده باشد».

([40]) زيرا خداوند می‌فرمايد: )إنَّ الصلاة كانت على المؤمنين كتاباً موقوتاً(. (النساء، آيه 103).

«نماز بی‌گمان و قطعاً بر مؤمنان فرض بوده و داراي اوقات معين و معمولي می‌باشد»‌.

([41]) همانگونه كه خداوند می‌فرمايد: )قد نرى تقلب وجهك في السماء فلنولينك قبلة ترضاها فول وجهك شطر المسجد الحرام وحيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره(. (البقره، آيه 144).

«ما روي گرداندن تو را گاه گاهي به سوي آسمان می‌بينيم (آرزوي قلبی‌ات را در مورد تغيير قبله دريافتيم) بنابراين تو را به سوي قبله‌ای می‌گردانيم كه خشنودت می‌سازد، حال چهره ات (رويت) را به سوي مسجد الحرام بگردان و (از اين لحظه به بعد) هر جا كه باشيد روي به سوي آنجا بنمايد. (به هنگام نماز)».

رسول الله e فرموده است: «إذا قمت إلى الصلاة فأسبغ الوضوء ثم استقبل القبلة فكبر»‌. (البخاري)

«‌هرگاه براي نماز قيام كردي، وضوي كاملي بگير، سپس روي به سوي قبله بياور و تكبير بگوي»‌.

([42]) نيت امري قلبي است كه براي انجام هر عبادتي فرد در قلبش نيت می‌كند، در ارتباط با نقش نيت در اعمال انسان رسول الله e می‌فرمايد: «إنَّما الأعمال بالنيات وإنَّما لكل امرئ ما نوى»‌. (البخاري ومسلم).

«جز اين نيست كه تمامي عملهاي انسان بستگي به نيتهاي او دارد، و براي هر شخص (نزد خدا) همان خواهد بود كه نيت كرده است».‌

نيت را به هنگام عبادت مانند نماز، روزه و بر زبان جاري ساختن نوعي بدعت است، مثل آنكه شخص بگويد: نيت كردم چهار ركعت نماز فرض ظهر را با امام ادا كنم، زيرا چنين عملي هرگز از رسول الله e و اصحابش نقل نشده، و دليلي هم براي آن وجود ندارد.

([43]) خداوند متعال می‌فرمايد: )وقوموا لله قانتين(. (البقره، آيه 238).

«براي نماز با حالتي فروتنانه و تسليم وار قيام كنيد»‌.

رسول الله e چنين توصيف می‌نمايد: «صل قائماً فإن لم تستطع فقاعداً فإن لم تستطع فعلى جنب». (البخاري).

«‌نماز را در حالت ايستاده بخوان، و اگر (به عللي) نتوانستي، به حال نشستن آن را بخوان، و اگر باز هم نشسته نتوانستي بر پهلو نماز بخوان».

ايستادن و قيام، از اركان نماز در نمازهاي فرض می‌باشد، ولي در نمازهاي نافله قيام ركن نمی‌باشد.

([44]) رسول الله e چنين می‌فرمايد: «مفتاح الصلاة الطهور وتحريمها التكبير وتحليلها التسليم». (أحمد، أبوداود، الترمذي وابن ماجه).

«‌كليد نماز، پاكي و طهارت است، و تحريم آن، تكبير، و تحليل آن، سلام دادن است، (بدين معنا كه با گفتن ـ الله اكبر ـ بسياري از اعمال بيرون نماز بر نمازگزار حرام گرديده، و با گفتن ـ السلام عليكم و رحمه الله ـ آنها مجدداً بر او حلال می‌شود)».

([45]) رسول الله e درباره خواندن سوره فاتحه و اهميت آن در نماز چنين می‌فرمايد: «لا صلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب»‌. (البخاري ومسلم).

«‌كسيكه در نمازش سوره فاتحه را نخواند، نمازش صحيح نيست».

خواندن سوره فاتحه در هر ركعت نماز، هم بر امام، و هم بر منفرد (كسيكه تنها نماز می‌خواند) واجب است. بدين سبب هر كس سوره فاتحه را حفظ ندارد، بايد آن را بياموزد و حفظ نمايد، اما اگر توانايي حفظ آن را نداشت به جاي فاتحه بگويد: «الحمد لله، ولا إله إلاَّ الله، والله أكبر».

همانگونه كه در حديث أبوداود و نسائي از رسول الله e آن را روايت كرده‌اند ؛ «إن كان معك قرآن فاقرأ، وإلاَّ فاحمده، وكبره، وهلله، ثم اركع»‌.

«اگر چيزي از قرآن همراهت است (حفظ داري) آن را بخوان، در غير اينصورت حمد خداي را بگو، و او را به بزرگي ياد كن، و لا إله إلاَّ الله بگو، و سپس به ركوع برو».

([46]) پروردگار مهربان در آيه 77 سوره حج می‌فرمايد: )يا أيها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا(.

«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد (در نماز) به هنگام ركوع، ركوع كنيد، و به هنگام سجده، سجده كنيد».‌

رسول الله e در كيفيت ركوع می‌فرمايد: «ثم اركع حتى تطمئن راكعاً»‌. (البخاري ومسلم).

«سپس به ركوع برو، تا آنكه مطمئن شدي در ركوع هستي، (در ركوع خودت آرامش يافتي)».

([47]) رسول الله e درباره اعضاي هفتگانه سجده می‌فرمايد: «أمرت أن أسجد على سبعة أعظم: على الجبهة واليدين والركبتين وأطراف القدمين ولا نكفت الثياب والشعر». (البخاري ومسلم).

«امر شده‌ام كه بر هفت استخوان (اعضا) سجده كنم: بر پيشاني (با بيني)، (كف) دستها، زانوها و اطراف انگشتان پا در حاليكه بر زمين چسبانيده شده (وصل شده) است، و نهي شده‌ام كه در هنگام نماز لباس و موها را جمع كنم»‌.

([48]) در حديثي متفق عليه (به نقل از بخاري و مسلم با هم) آمده است: «إذا رفع رأسه من السجدة لم يسجد حتى يستوي قاعداً»‌.

«هرگاه (پيامبر خداe) سرش را از سجده بر می‌داشت مجدداً‌ سجده نمی‌كرد مگر آنكه در حالت نشسته آرام گرفته و اعتدال می‌يافت»‌.

([49]) در حاشيه شماره 42 اشاره به حديثي شد كه در آن رسول الله e فرموده بود: «تحليل نماز (خارج شدن از آن) سلام دادن است»‌.

([50]) زيرا «تكبيرة الإحرام» از اركان نماز بوده، و نماز بدون آن آغاز نخواهد شد.

([51]) دعاي شروع نماز (باز كردن نماز، استفتاح، استفتاء) دعايى است كه بعد از تكبيرة الإحرام، و قبل از شروع به خواندن فاتحه، خوانده می‌شود، كه حكم آن سنت است. در اينجا نمونه‌هايي از دعاهاي استفتاح را می‌نويسيم:

الف ـ «اللهم باعد بيني وبين خطاياي، كما باعدت بين المشرق والمغرب، اللهم نقني من خطاياي، كما ينقى الثوب الأبيض من الدنس، اللهم اغسلني من خطاياي بالماء والثلج والبرد». (البخاري ومسلم).

ب ـ «سبحانك اللهم بحمدك، وتبارك اسمك، وتعالى جدك، ولا إله غيرك»‌. (أبوداود، الترمذي، النسائي وابن ماجه).

ج ـ وجّهت وجهي للذي فطر السموات والأرض حنيفاً مسلماً وما أنا من المشركين، إنَّ صلاتي، ونسكي، ومحياي، ومماتي لله رب العالمين، لا شريك له، وبذلك أمرتُ وأنا من المسلمين. اللهم أنت الملك، لا إله إلاَّ أنت، سبحانك وبحمدك، أنت ربي و أنا عبدك، ظلمت نفسي واعترفت بذنبي، فاغفر لي ذنوبي جميعاً، إنَّه لا يغفر الذنوب إلاَّ أنت، واهدني لأحسن الأخلاق، لا يهدي لأحسنها، إلاَّ أنت، واصرف عني سيئها، لا يصرف عني سيئها، إلاَّ أنت، لبيك وسعديك، والخير كله في يديك، والشر ليس إليك، أنا بك وإليك، تباركت وتعاليت، أستغفرك وأتوب إليك»‌. (مسلم).

البته غير از دعاهاي ذكر شده، دعاهايي ديگر براي شروع نماز در سنت صحيح رسول الله e آمده است.

([52]) زيرا در حديث آمده است كه: «كان رسول الله e يضع يده اليمنى على اليسرى، ثم يشد بينهما على صدره وهو في الصلاة».‌ (مسلم، أبوداود و ديگران).

«رسول الله e در هنگامي كه در نماز بودند دست راست خويش را بر روي دست چپش قرار می‌داد، سپس آنها را محكم كرده و بر سينه‌اش می‌گذاشت»‌.

در حديثي ديگر، e می‌فرمايد: «إنَّا معشر الأنبياء أمرنا بتعجيل فطرنا وتأخير سحورنا وأن نضع أيماننا على شمائلنا في الصلاة»‌. (ابن حبان با سند صحيح).

«به ما، گروه پيامبران، فرمان داده شده است كه در خوردن افطارمان شتاب كنيم، و در خوردن سحري‌مان درنگ و تأخير كنيم، و اينكه (دستهاي) راستمان را بر روي (دستهاي) چپمان قرار دهيم»‌.

([53]) زيرا در حديث آمده است كه: «وكان يرفع يديه تارة مع التكبير»‌. (أبوداود، ابن خزيمة، الحاكم و ديگران)، «وتارة بعد التكبير». (البخاري ومسلم)، «وتارة قبله». (البخاري وأبوداود)، «‌كان يرفعهما ممدودة الأصابع لا يفرج بينها ولا يضمها»‌. (أبوداود، ابن خزيمة، حاكم و ديگران). «وكان يجعلهما حذو منكبيه». (بخاري ومسلم). «وربما كان يرفعهما حتى يحاذي بهما فروع أذنيه»‌. (البخاري وأبوداود).

«رسول الله e گاهي دستهايش را با گفتن «الله اكبر» بلند می‌كرد، و گاهي بعد از گفتن «الله اكبر» بلند می‌كرد، و گاهي قبل از «الله اكبر»‌ بلند می‌كرد، در حاليكه انگشتان كشيده و بدون فاصله، (باز از هم) و به هم نمی‌چسباند.

دستهاي خويش را تا موازات دو كتف (دو دوش) بالا می‌برد، و بعضي از اوقات دستهاى‌شان را تا موازات دو نرمه گوش بالا می‌برد.

([54]) در حديثي آمده است كه: «كان رسول الله e يبسط كفه اليسرى على ركبته اليسرى، ويقبض أصابع كفه اليمنى كلها ويشير بأصبعه التي تلي الإبهام إلى القبلة ويرمي ببصره إليها». (مسلم، أبو عوانة، ابن خزيمة و ديگران).

«رسول الله e (در هنگام تشهد) كف دست چپش را بر زانوي چپش پهن می‌كرد، و تمامي انگشتان دست راستش را جمع كرده و حلقه می‌كرد، و با انگشت اشاره (انگشت شهادت) به طرف قبله اشاره می‌كرد، در حاليكه چشمهايش را به آن می‌دوخت و نگاه می‌كرد».

در حديثي ديگر آمده است كه: «كان ـ إذا رفع إصبعه ـ يحركها يدعو بها». (أبوداود، ابن خزيمه، ابن حبان و ديگران).

«رسول الله e آنگاه كه انگشت خويش را بلند می‌كرد، آن را حركت می‌داد، و به همراه اين عمل دعا می‌كرد».

([55]) درود ابراهيمي عبارت است از: «اللهم صلِ على محمدٍ وعلى آل محمد كما صليتَ على إبراهيم وعلى آل إبراهيم إنَّك حميدٌ مجيد، وبارك على محمدٍ وعلى آل محمد كما باركتَ على إبراهيم وعلى آل إبراهيم إنَّك حميدٌ مجيد».

(ترجمه اين درود در درس دهم آمده است).

([56]) آنچه كه نماز را باطل می‌كند.

([57]) زيرا رسول الله e فرموده است: «إنَّ هذه الصلاة لا يصلح فيها شيء من كلام الناس إنَّما هي التسبيح والتكبير وقراءة القرآن». (مسلم).

«همانا در اين نماز، هيچ كلامي از سخن مردمان جايز نيست كه گفته شود، بلكه جز اين نيست كه اين نماز فقط تسبيح و تكبير گفتن و قرائت قرآن است». ولي ايشان به كسي كه در نماز سخن گفته بود دستور نداد كه نمازش را مجدداً بخواند و اعاده كند.

([58]) بصورت قهقه و با صداي بلند. لبخند نماز را باطل نمی‌كند.

([59]) خوردن چيزي، چه طعام، چه آب، يا هر چيز ديگر.

([60]) زيرا استقبال قبله از شرايط نماز است، بنابراين اگر نمازگزار از روي عمد از جهت قبله منحرف شد، نمازش باطل می‌شود.

([61]) اما چنانچه حركات در نماز كم باشد، نماز را باطل نخواهد كرد، همانگونه كه رسول الله e حسن وحسين، فرزندان فاطمه y، را در حالت ايستاده در نماز حمل می‌كرد، و هنگام سجده آنها را بر روي زمين می‌گذاشت.

([62]) زيرا طهارت و پاكي از شرايط نماز است. رسول الله e می‌فرمايد: «لا يقبل الله صلاة أحدكم إذا أحدث حتى يتوضأ». (البخاري ومسلم).

«خداوند نماز هيچ يك از شما را نمى‌پذيرد آنگاه كه وضويش بشكند، مگر آنكه مجدداً وضو بگيرد».

([63]) به عنوان مثال زمانيكه هنوز از قضاي حاجت فارغ نشده، شروع به گرفتن وضو كند.

([64]) هر چيزي كه مانع از رسيدن آب به پوست بدن گردد (مانند: گريس و ) واجب است كه برطرف گشته و پاك گردد. شبيه برخي از كِرِمْها و مواد آرايشي كه برخي از مردان و زنان براي زينت و آرايش بر روي دستها يا صورتشان می‌مالند، و يا ماسكهاي آرايشي كه بر روي صورت نصب می‌شود.

([65]) مانند كسيكه مبتلا به بيماري (سلس البول) بوده و دائماً ادرار از وي خارج می‌شود، يا زني كه در حالت استحاضه می‌باشد. همانگونه كه رسول الله e به فاطمه بنت ابي حجش فرمود: «وتوضئي لكل صلاة». (أبوداود والترمذي).

«براي هر نماز (در وقت آن) وضو بگير».

همانگونه كه رسول الله e درباره زن مستحاضه فرموده است: «وتتوضأ عند كل صلاة». (أبوداود والترمذي)، «براي هر نماز (در وقت آن) وضو بگيرد»‌.

([66]) خداوند متعال در آيه 6، سوره مائده می‌فرمايد: )فاغسلوا وجوهكم(.

«پس بشويد صورتهايتان را».

([67]) زيرا در حديث آمده است كه: «‌إذا توضأت فمضمض».

«و هرگاه كه وضو گرفتي، آب را در دهانت بچرخان».

([68]) زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «إذا توضأ أحدكم فليجعل في أنفه ماءً ثم ليستنثر»‌. (البخاري ومسلم).

«هرگاه يكى از شما وضو بگيرد، بايد در بينى‌اش آب كرده و آنرا بشويد (و تميز كند)».

([69]) در آيه 6، سوره مائده چنين آمده است: )وأيديكم إلى المرافق(. يعني: «و دستهايتان را تا آرنج (بشوييد)».

در حديثي در صفت وضوى رسول الله e چنين آمده است: «ثم غسل يده اليمنى إلى المرفق ثلاث مرات ثم اليسرى مثل ذلك»‌. (البخاري ومسلم).

«سپس ايشان دست راستش تا آرنج سه بار شست، و بعد از آن دست چپ را هم به همان صورت شست».

([70]) در دنباله آيه وضو (آيه 6، مائده) آمده است: )وامسحوا برؤوسكم(، يعني: «و سرهايتان را مسح كنيد».

كيفيت مسح سر در حديث چنين آمده است:

«إنَّ النبي e مسح رأسه بيديه فأقبل بهما وأدبر وبدأ بمقدم رأسه ثم ذهب بهما إلى قفاه ثم ردها إلى المكان الذي بدأ منه»‌. (البخاري ومسلم).

«رسول الله e سرش را با دستانش (بدينگونه) مسح كرد، از جلوي سرش شروع كرد، و به آخر (پشت) سر رسيد، و سپس آنها را به همان صورت به اولش برگرداند، همانجايي كه مسح را از آن شروع كرده بود».

مسح سر يك بار كفايت می‌كند.

([71]) از رسول الله e روايت است كه: «‌الأذنان من الرأس». (أبوداود والترمذي). يعني: «‌گوشها نيز از سر می‌باشند». مفهوم حديث آن است كه هنگام وضو، با مسح سر آنها را هم بايد مسح كرد. در اينجا لازم نيست آب جديدي براي مسح گوشها برداشت، بلكه همان مقدار رطوبتي (تري) كه در دستها از مسح سر باقي می‌ماند، كفايت می‌كند، اين مطلب در حديث ابن عمر م چنين آمده است: «ثم مسح برأسه وأدخل أصبعه السبابتين في أذنيه ومسح بإبهاميه ظاهر أذنيه»‌. (أبوداود والنسايي).

«سپس سرش را مسح كرد، و انگشت سبابه‌اش را در گوشهايش كرد، و با انگشتهاي ابهام (شست) پشت گوشش را مسح كرد»‌.

([72]) خداوند متعال می‌فرمايد: )وأرجلكم إلى الكعبين(. (المائده آيه 6). «و پاهاى‌تان را تا كعبها (شتالنگها) بشوييد»‌.

در حديث حمران آمده است كه: «ثم غسل رجله اليمنى إلى الكعبين ثلاث مرات ثم اليسرى مثل ذلك»‌. (البخاري ومسلم).

«سپس پاي راستش را با شتالنگ آن، سه بار شست، بعد از آن پاي چپ را هم مثل پاي راست شست»‌.

در حديثي ديگر از عبدالله بن عمر م روايت شده است كه: «رجعنا مع رسول الله e من مكه إلى المدينة، حتى إذا كنا بماء بالطريق، تعجل قوم عند العصر فتوضأوا، وهم عجال، فانتهينا إليهم وأعقابهم بيض تلوح، لم يمسها الماءُ. فقال رسول الله e: ويل للأعقاب من النار، أسبغوا الوضوء»‌. (مسلم، أحمد، أبوداود، ابن ماجه، ابن خزيمه وديگران).

«با رسول الله e از مكه به مدينه باز می‌گشتيم، تا آنكه به آبي در راه رسيديم، تعدادي از همراهان هنگام عصر شتاب كرده و وضو گرفتند، در حاليكه عجله داشتند، تا آنكه به آنان رسيديم، و همچنان پشت (كعب) پاهايشان نمايان بود، بدون آنكه آب به آنجا رسيده باشد. رسول الله e فرمود: واي بر آن پشته‌ها(كعب پا) از آتش دوزخ! وضو را كامل كنيد. (آب را به همه اعضايتان برسانيد)».

در تعريف كعب (شتالنگ، قوزك) گروهي می‌گويند منظور استخوان برجسته روي پا است، كه نمی‌تواند قول صحيحي باشد، بلكه كعب در لغت عرب چنين آمده است: در هر پا دو كعب (قوزك) وجود دارد كه از جنس استخوان می‌باشد، و در دو طرف هر پا (چپ و راست آن) برجسته و بر آمده می‌باشد.

بدين سبب اين گروه استدلال می‌كندكه: بايد هر دو پا مسح شود. و شسته نشود، كه در مردود دانستن اين نظريه می‌گوييم كه: حديث رسول الله e بهتر از هر چيز ديگر قرآن را بيان و تفسير می‌كند. همانگونه در قرآن در ارتباط با كيفيت و كميت نماز (تعداد ركعات و چگونگي خواندن نماز) آيه‌ای نيامده، و اين حديث رسول خدا e است كه تمام اين موارد را توضيح داده و روشن می‌نمايد. و در سنت صحيح دقيقاً و صراحتاً‌ به شستن پا دلالت می‌كند، تا بر مسح كردن آن.

از طارق المحاربي t روايت است كه: «رأيت رسول الله e مر في سوق ذي المجاز وعليه حلًّة حمراءُ وهو يقول: يا أيها الناس قولوا: لا إله إلاَّ الله، تفلحوا، و رجل يتبعه يرميه بالحجارة، قد أدمي كعبيه وعرقوبيه، وهو يقول: يا أيها الناس لا تطيعوه فإنَّه كذاب. فقلت: من هذا؟ قالوا: غلام بني عبدالمطلب، فقلت: من هذا الذي يتعبه يرميه بالحجاره؟ قالوا: هذا عبدالعزى أبولهب». (ابن حزيمة، ابن حبان، البيهقي در الكبرى، والحاكم، وابن أبي شبية و ديگران).

(قال أبوبكر: وفي هذا الخبر دلالة أيضاً على أنَّ الكعب هو العظم الناتئ في جانبي القدم، إذ الرمية إذا جاءت من وراء الماشي لا تكاد تصيب القدم، إذ الساقُ مانعٌ أن تصيب الرمية ظهر القدم).

«رسول الله e را ديدم كه از بازار (ذي المجاز) عبور می‌كرد، و ايشان جامه‌ای سرخ رنگ بر تن داشتند، در حالي كه می‌گفتند: اي مردم بگوييد: لا إله إلاَّ الله، تا رستگار و كامياب گرديد. (ولي) مردي با پرتاب سنگ ايشان را تعقيب می‌كرد، تا آنجا كه قوزكها و پاهايش را خونين و زخمی‌كرده بود، و می‌گفت: اي مردم از او اطاعت نكنيد، قطعاً كه او مردي بسيار دروغگو و كذاب است.

گفتم: اين (مرد) كيست؟ پاسخ دادند: او از فرزندان عبدالمطلب است. سپس گفتم: آن كسي كه با پرتاب سنگ وي را تعقيب می‌كند چه كسي است؟ پاسخ دادند: او عبدالعزي (ابولهب) است.

ابوبكر ابن خزيمه می‌گويد: اين حديث صريحاً دلالت دارد بر اينكه: كعب همان استخوان برجسته در دو طرف پا است، زيرا آنچه كه از پشت سر كسيكه راه می‌رود پرتاب شود، به جلوي پا نمی‌خورد، و ساق مانع از آن می‌شود، كه شيء پرتاب شده به جلوي پا (پشت قدم) برخورد نمايد.

در نتيجه اين واضح است كه كعب همان شتالنگهاي (قوزكهاي) پا است كه از دو طرف آن برجسته و بر آمده می‌باشد.

([73]) زيرا پروردگار حكيم چگونگي وضو گرفتن در آيه قرآن را به ترتيب بيان داشته است، و رسول الله e نيز به همين ترتيب وضو گرفته است.

منظور از ترتيب در وضو همانگونه كه از احاديث رسول الله e وارد شده است اين است كه: ابتدا صورت را، پس دستها را شسته و سر را مسح كرده، سپس پاها را بشوييم، و اينكه هيچ از يك اعضاي وضو را بر ديگر اعضا مقدم نداريم. چنانچه اگر برخي از اعضا بر اعضاي ديگر مقدم شد، وضو باطل می‌گردد، مثل آنكه شخص دستش را قبل از صورتش بشويد.

([74]) منظور از موالاة (پي در پي وضو گرفتن) آن است كه: وضو گيرنده نبايد در شستن اعضاي وضو تأخير كند، بگونه‌ای كه عضو اولي خشك شود، و سپس عضو ديگر را بشويد. زيرا در حديث از رسول الله e روايت شده است كه مردي را ديد كه به اندازه يك درهم از پايش خشك بوده و آب به آن نرسيده است، پس به او امر كرد تا مجدداً وضو بگيرد. (أبوداود وأحمد).

اين حديث بر وجوب موالات در وضو دلالت دارد، زيرا اگر چنين نبود رسول الله e به آن مرد دستور نمی‌داد كه مجدداً وضو بگيرد.

([75]) در حديث عبدالله بن زيـد بن عاصم در صفت و چگونگي وضوي رسـول الله e چنين آمده است كه به او گفتند: «كيف كان رسول الله e يتوضأ؟ فدعا بوضوء فأفرغ على يده اليمنى فغسل يديه مرتين، ثم مضمض واستنثر ثلاثاً، ثم غسل وجهه ثلاثاً، ثم غسل يديه مرتين إلى المرفقين، ثم مسح رأسه بيديه فأقبل بهما وأدبر، بدأ بمقدم رأسه ثم ذهب بهما إلى قفاه ثم ردهما حتى رجع إلى المكان الذي بدأ منه، ثم غسل رجليه». وفي رواية: «تمضمض واستنشق ثلاثاً بثلاث غرفات من ماء»، وفي رواية «مضمض واستنشق من كفٍ واحدة فعل ذلك ثلاثاً»، وقال: «مسح رأسه فأقبل بهما وأدبر مرة واحدة، ثم غسل رجليه إلى الكعبين»، وفي رواية: «فمضمض واستنثر ثلاث مرات من غرفة واحدة». (البخاري ومسلم).

«رسول الله e چگونه وضو می‌گرفت؟ آبي براي وضو گرفتن خواست، ابتدا آب را بر دست راستش دو بار ريخت، و آن را شست. سپس سه بار آب در دهان كرده و آن را شست، و سه بار هم آب را در بيني كرده و آن را شست، بدنبال آن صورتش را سه بار شست، و بعد دستانش را تا آرنجها سه بار شست، و سرش را هم با (كف) دستهايش مسح كرد، از جلوي سر به عقب، و از عقب به جلو آنها را كشيد. از جلوي سرش شروع كرد، تا پشت سرش آنها را ادامه داد، سپس آنها را كشاند، تا به همان مكان اولي كه آغاز كرده بود رسيد، در پايان هم پاهايش را شست»‌.

در روايتي آمده است: «با سه كفه آب، دهانش و بينى‌اش را شست، و آب را در آنها گرداند».

همچنين در روايتي ديگر آمده است: «با يك كف آب، دهان و بينى‌اش را شست، و اين عمل را سه بار تكرار كرد»‌.

و در روايت ديگر آمده است: «سرش را مسح كرد، و يك بار از جلو به عقب، و از عقب به جلو آورد، و سپس دو پايش را تا قوزكها (كعب‌ها، شتالنگ‌ها) شست»‌.

و سرانجام در روايتي آمده است: «با يك كف دست آب، سه بار آب در دهانش و بينى‌اش كرده و آنها را شست»‌.

([76]) مانند ادرار (بول)، مدفوع، باد (گازهاي روده‌اي)، مذي، ودي و غيره.

([77]) مانند خون ريزي زياد، استفراغ زياد، ولي چنانچه مقدار آن كم باشد اشكالي ندارد، اين رأي مذهب است كه خونريزى و استفراغ زياد وضو را باطل مى‌كند، ولي در قول صحيح باطل نمی‌كند، زيرا دليلي بر اين امر وجود ندارد، در صورتيكه صحابه y در جنگ‌ها و جهادها در حاليكه خون از بدنشان جاري بود نماز می‌خواندند.

([78]) حايل يعني هر چيزي كه از تماس مستقيم دو چيز مانع شود.

([79]) تفاوتي ندارد كه آلت تناسلي خود شخص باشد يا فردي ديگر.

([80]) در حديثي آمده است كه مردي از رسول الله e پرسيد: «أنتوضأ من لحوم الغنم؟ قال: إن شئت توضأ وإن شئت لا تتوضأ، قال: أنتوضأ من لحوم الإبل؟ قال: نعم توضأ من لحوم الإبل». (مسلم).

«آيا با خوردن گوشت گوسفند، بايد وضو بگيرم؟ ايشان e فرمود: اگر خواستي وضو بگير، و اگر خواستي وضو نگير، گفت: آيا با خوردن گوشت شتر وضو بگيرم؟ ايشان e فرمود: با خوردن گوشت شتر وضو بگير.

اما با خوردن آب گوشت شتر، يا شير آن لازم نيست كه وضو گرفته شود.

([81]) تيمم:

خداوند متعال در آيه 43 سوره نساء می‌فرمايد: )وإن كنتم مرضى أو على سفر أو جاء أحد منكم من الغائط أولامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتيمموا صعيداً طيباً فامسحوا بوجوهكم وأيديكم إنَّ الله كان عفواً غفوراً(.

«اگر چنانچه بيمار، يا در مسافرت بوديد، يا آنكه يكي از شما از قضاي حاجت آمده باشد، يا با زنانتان همبستر شده و جماع كرده باشيد، و براي غسل كردن آبي نيافتيد، با خاك پاكي (صعيد) تيمم كنيد، بدينصورت كه دستهاي خود را بر خاك پاك زده و صورت و دستهايتان را مسح كنيد، و اين را بدانيد كه خداوند يكتا بسيار با گذشت و با تسامح و بسيار بخشنده و آمرزنده است»‌.

روش و چگونگي تيمم:

شخص ابتدا «بسم الله» می‌گويد، سپس با كف دستانش به زمين (صعيد، خاك پاك) می‌زند، و بعد دستانش را فوت می‌كند، و بدنبال آن كف دستهايش را به صورتش می‌مالد، و با كف دست چپ، به پشت دست راست، و با كف دست راست، به پشت دست چپش می‌مالد.

روزي عمار بن ياسر ك به عمر فاروق t گفت: «أما تذكر أنّا كنّا في سفر أنا وأنت، فأما أنت فلم تُصلِّ، وأما أنا فتمعكتُ فصليتُ، فذكرت ذلك للنبي e، فقال النبي e: إنَّما كان يكفيك هكذا: فضرب النبي e بكفيه الأرض ونفخ فيهما ثم مسح بهما وجهه وكفيه»‌. (البخاري ومسلم).

«آيا يادت می‌آيد كه من با تو در سفر بوديم، و تو نماز نخواندي (به سب نبودن آب)، اما من در خاك غلتيدم و نماز خواندم، و زمانيكه پيامبر e را از اين ماجرا با خبر ساختم، پيامبر خدا e فرمود: اگر اين عمل را انجام می‌دادي براي نماز خواندنت كفايت می‌كرد. سپس ايشان e كفهاي دستشان را بر زمين زده و در آنها دميدند (فوت كردند)، بعد با كف دستها، صورت، و دستهايشان را تا مچ مسح كردند.

شرايطي كه در آن تيمم كردن جايز است:

1 ـ در دسترس نبودن آب. در حديث آمده است كه: «أنَّ رسول الله e رأى رجلاً معتزلاً لم يُصلّ، فقال: يا فلان ما منعك أن تصلّي في القوم، فقال: يا رسول الله أصابتني جنابة، ولا ما، فقال النبي e: عليك بالصعيد فإنَّه يكفيك». (البخاري ومسلم).

«رسول الله e مردي را ديد كه از جماعت كناره گرفته و نماز نمی‌خواند، در نتيجه به او فرمودند: فلاني! چه چيزي باعث شده كه تو با مردم نماز نمی‌خواني؟ (در جماعت شركت نمی‌كني)؟ پاسخ داد: اي رسول خدا جُنُب شده‌ام (براي نماز خواندم پاك نمی‌باشم) و آبي هم موجود نمی‌باشد. پيامبر e فرمود: از خاك (براي تيمم) استفاده كن، همان براي تو كافي است.

2 ـ اگر آب به شدت سرد بود، و وسيله‌ای هم براي گرم كردن آن وجود نداشت. عمرو بن العاص روايت می‌كند كه: «أنَّه بُعث في غزوة ذات السلاسل قال: احتلمت في ليلة باردة شديدة البرد فأشفقت إن اغتسلت أن أهلك، فتيممت ثم صليت بأصحابي صلاة الصبح، فلمّا قدمنا على الرسول e ذكروا له ذلك، فقال: صلَّيتَ بأصحابك وأنت جنب؟! فقلت: ذكرت قول الله تعالى: )ولا تقتلوا أنفسكم إنَّ الله كان بكم رحيماً( . [النساء 29]، ثم صليت، فضحك رسول الله e ولم يقل شيئاً». [البخاري وأحمد وأبوداود]»‌.

«(عمرو بن العاص) براي غزوه ذات السلاسل فرستاده شده بود، می‌گويد: در شبي بسيار سرد احتلام شدم، و بخاطر مراعات احوالم و ترس از اينكه مبادا هلاك شوم تيمم كردم، سپس با يارانم نماز صبح را خواندم، زمانيكه به نزد رسول خدا e آمديم، ماجرا را براي ايشان تعريف كردم، ايشان e فرمودند: با يارانت نماز خواندي در حالي كه جُنُب بودي؟! گفتم: به ياد سخن پروردگار مهربان افتادم كه می‌فرمايد: «خودتان را به كشتن ندهيد، و نابود نكنيد، زيرا خداوند يكتا بر شما بسيار مهربان و دلسوز است»، بدين خاطر (تيمم كردم) و نماز خواندم. (بعد از اين سخنانم) رسول خدا e خنديد و چيزي نفرمودند.

اين رفتار و سكوت پيامبر e دليلي بر تأييد عمل عمرو بن العاص t می‌باشد.

3 ـ اگر آب چنان كم باشد كه براي نوشيدن خود و مصرف حيواناتمان به آن احتياج داشته باشيم.

آنچه كه تيمم را باطل مي كند:

1 ـ اگر استطاعت و توان استفاده از آب را پيدا كرد. در حديث آمده است «الصعيد الطيب وضوء المسلم، ولو إلى عشر سنين، فإذا وجدت الماء، فأمسّه جلدك، فإنَّ ذلك خير». (أحمد، الترمذي، أبوداود والنسائي).

«خاك پاك وسيله‌ای براي وضوي هر مسلمان است كه می‌تواند با آن وضو بگيرد، هر چند اين عمل تا ده سال ادامه يابد (و آبي نيابد)، اما اگر آب يافتى با آن حمام كن زيرا آن برايت بهتر است».

2 ـ هر آنچه كه سبب شكستن وضو و باطل كردن آن می‌شود، تيمم را نيز باطل می‌كند، زيرا در واقع تيمم به جاي آب می‌باشد.

«صعيد» چيست؟

هر چيزي كه بر روي زمين بوده و پاك باشد، صعيد گفته می‌شود. خداوند حكيم بهتر از هر كس ديگر می‌داند كه انسانها در سفرهايشان، سرزمينهاي شني، سنگي و يا خاكي را می‌پيمايند، بنابراين چيزي ديگر را براي تيمم صحيح ندانسته مگر آنچه وابسته به زمين و روي آن باشد.

گاهي می‌شود كه گروهي از مردم می‌گويند كه حتماً بايد تيمم بر روي خاك صورت گيرد، و آن خاك هم بايد غبار داشته باشد، و چنانچه زميني شني بود، تيمم بر آن جايز نيست، و مواردي شبيه اين كه هيچ دليل و برهاني بر اين سخنها وجود ندارد.

غسل:

آنچه كه غسل كردن را واجب می‌گرداند:

1 ـ خروج مني با شهوت، خواه در حالت خواب باشد يا در بيداري، اين مورد در ارتباط با مردان و زنان تفاوتي ندارد. خداوند متعال در آيه 6، سوره مائده می‌فرمايد: )وإن كنتم جنباً فاطهروا(. «و اگر جنب بوديد غسل كرده و خود را پاك كنيد»‌.

در حديث أم سلمه ك آمده است كه: «أنَّ أم سليم قالت: يا رسول الله! إنَّ الله لا يستحيي من الحق، فهل على المرأة الغسل إذا احتلمت؟ قال: نعم إذا رأت الماء، فقالت أم سلمة: أوَ تحتلم المرأة؟! فقال: تربت يداك، فبم يشبهها ولدها»‌. (البخاري ومسلم).

«أم سليم گفت: اي رسول خدا! خداوند از بيان حق شرم و حيا نمی‌كند، آيا بر زنان آنگاه كه احتلام می‌شوند غسل واجب می‌گردد؟ ايشان e فرمود: بله، به شرط آنكه (خروج) آب را از شرمگاه ببينند. ام سلمه گفت: آيا زنان هم احتلام می‌شوند؟! ايشان e فرمود: دستهايت آلوده گردد. (خداوند به تو خير دهد ـ اين ضرب المثلي عربي است كه هم می‌تواند نفرين باشد و هم دعاي خير) پس چگونه فرزندش، شبيه خودش می‌شود.

(اين روايت نشان دهنده آن است كه فرزند از تركيب اسپرم مرد، با تخمك زن پديد می‌آيد، و به صراحت از وراثتهاي ژنتيكي خبر می‌دهد).

2 ـ رسيدن محل ختنه زن و مرد به هم. رسول الله e فرموده است: «‌إذا جلس بين شعبها الأربع ثم جهدها فقد وجب الغسل». (البخاري ومسلم).

«هرگاه مرد در ميان رانهاي (زن) قرار گيرد، و با او آميزش نمايد، غسل واجب می‌گردد».

3 ـ هنگامي كه كافري مسلمان می‌شود. در حديث قيس بن عاصم t آمده است كه: «أنَّه أسلم فأمره النبي e أن يغتسل بماء وسدر». (أحمد، أبوداود الترمذي، النسائي و ديگران).

«هنگامي كه اسلام را پذيرفت و مسلمان شد، پيامبر خدا e به او دستور داد تا با آب و برگ درخت سدر غسل كند».

4 ـ قطع شدن خون حيض (عادت ماهانه) و خون نفاس (بعد از زايمان): خداوند متعال در اين ارتباط می‌فرمايد: )ويسئلونك عن المحيض قل هو أذى فاعتزلوا النساء في المحيض ولا تقربوهن حتى يطهرن فإذا تطهرن فاتوهن من حيث أمركم الله إنَّ الله يحب التوابين ويحب المتطهرين(. (البقره، آيه 222).

«(اي پيامبر) از تو در ارتباط با حيض (عادت زنانه) و احكام آن می‌پرسند (و از آميزش با زنان در اين حالت)، بگو: اين امر زيان بار و رنج آور است (به علاوه بر نافرماني از خدا)، بنابراين در زمان حيض و قاعدگي از آميزش با آنان كناره گيري نماييد، و به ايشان نزديك نشويد (آميزش نكنيد)، تا آنكه پاك شوند، بنابراين هنگامي كه پاك شده و طهارت يافتند، از همان مسيري كه خداوند به شما فرمان داده است با آنان آميزش نماييد (راه طبيعي زناشويي براي حفظ نسل)، به يقين خداوند متعال آناني كه توبه می‌كنند و خود را پاك می‌دارند، دوست می‌دارد».

شاهد ما در اينجا اين سخن خداوند حكيم است كه فرموده: )فإذا تطهرن(، يعني: «‌هرگاه خون حيض يا نفاس قطع شد و غسل كردند».

بخاري ومسلم در حديثي آورده‌اند كه: «أنَّ فاطمة بنت أبي حبيش كانت تستحاض، فسألت النبي e قال: ذلك عرق وليس بالحيضة، فإذا أقبلت الحيضة فدعي عنكِ الصلاة، وإذا أدبرت، فاغسلي عنكِ الدم وصلّي».

«فاطمه دختر ابوحبش مبتلا به استحاضه (خون روشي غير از حيض و نفاس) بود (آن را خون فاسد نيز می‌نامند) در نتيجه درباره احكام آن از پيامبر e پرسيد. ايشان e فرمودند: آن (پاره‌گي) رگي است، و خون حيض نمی‌باشد، پس هرگاه حالت حيض پديد آمد، نماز خواندن را رها كن، و زمانيكه اين حالت پايان می‌يابد، خون را از خودت بشوي و غسل كن، و نماز بخوان».

بعد از آنكه خون نفاس پايان يافت واجب است كه زن غسل نمايد.

5 ـ آنگاه كه مسلمان می‌ميرد، به شرط آنكه در ميدان جنگ (جهاد) با كفار كشته نشده باشد، واجب است غسل داده شود. در حديثي از ام عطيه t نقل شـده است كه: «دخل علينا رسول الله e حين توفيت ابنته فقال: اغسلنها ثلاثاً أو خمساً أو أكثر من ذلك إن رأيتن ذلك بماء وسدر واجعلن في الآخرة كافوراً أو شيئاً من كافور، فإذا فرغتن فآذنني، فلمّا فرغنا آذناه فأعطانا حقوه فقال: أشعرنها إياه، تعني إزاره»‌. (البخاري ومسلم).

«رسول الله e هنگامي كه دخترشان (زينب) وفات يافت نزدمان آمده و فرمودند: او را سه بار، يا پنج بار، يا بيشتر از آن، اگر ضرورت يافت، با آب و سدر بشوييد، و در آخر هم كافور يا اندكي از آن را قرار بدهيد، زماني كه كارتان تمام شد مرا خبر دهيد، بعد از اتمام كار، ايشان راخبر داديم، پس جامه خويش را به ما دادند وگفتند: او را در اين جامه بپيچيد (بپوشانيد)»‌.

6 ـ غسل كردن در روز جمعه، زيرا رسول الله e می‌فرمايد: «إذا جاء أحدكم الجمعة فليغتسل». (البخاري ومسلم).

«هرگاه، يكي از شما براي نماز جمعه می‌آيد (قبل از آن) غسل نمايد».

بخاري ومسلم در حديثي ديگر از ابوسعيد الخدري t روايت كردند كه: «أشهد على رسول الله e قال: الغسل يوم الجمعة واجب على كل محتلم وأن يستن وأن يمس طيباً إن وجد»‌.

«گواهي می‌دهم كه رسول الله e فرمود: غسل كردن در روز جمعه بر هر مسلماني كه به سن بلوغ (احتلام) برسد واجب است».

بيشتر دانشمندان بر اين رأي هستند كه غسل كردن در روز جمعه سنت موكده است، اما مطابق با احاديث صحيح، غسل كردن در روز جمعه از واجبات می‌باشد، همان‌گونه كه در حديث قبلي ذكر شد.

اما شيخ الاسلام ابن تيميه : می‌گويد: اين حديث داراي ظروف و مناسب خاصي می‌باشد، زماني كه اهالي العوالي (يكي از محلهاي مدينه) كه از مسجد دور بودند براي خواندن نماز جمعه می‌آمدند، بوي بدي از آنان به مشام می‌رسيد، بدين سبب رسول الله e اين حديث را بيان داشتند.

رأي وسط و ميانه آن است كه: هر كس بدنش كثيف بوده و بوي بدي از آن متصاعد می‌شود، واجب است كه غسل نمايد، اما اگر بدنش كثيف نبوده و بوي بد از آن به مشام نمی‌رسيد، براي وي سنت تأكيدي است كه غسل نمايد.

حديث ديگري در ارتباط با واجب بودن غسل جمعه، امام بخاري و امام مسلم از عمروبن سليم انصاري روايت كرده اند كه وي می‌گويد: گواهي و شهادت می‌دهم كه ابوسعيد الخدري گفت: أشهد على رسول الله e قال: الغسل يوم الجمعة واجب على كل محتلم وأن يستن وأن يمس طيباً إن وجد، قال عمرو: أما الغسل فأشهد أنَّه واجب، أما الاستنان والطيب، فالله أعلم، أواجب هو أم لا»‌.

«گواهي و شهادت می‌دهم كه رسول خدا e فرمود: غسل روز جمعه بر هر مسلمان بالغ كه به سن احتلام رسيده است واجب است، و اينكه مسواك بزند و اگر عطر يافت، خودش را معطر بسازد.

عمرو می‌گويد: اما درباره غسل شهادت می‌دهم كه واجب است، ولي در ارتباط با مسواك زدن و معطر ساختن شخص نمی‌دانم، آيا واجب است يا نه؟».

در حديثي از ابن عمر م آمده است كه: أنَّ عمر بن الخطاب t بينما هو قائم في الخطبة يوم الجمعة إذ دخل رجل من المهاجرين الأولين من أصحاب النبي e فناداه عمر: أية ساعة هذه؟ قال: إني شغلت فلم أنقلب إلى أهلي حتى سمعت التأذين، فلم أزد أن توضأت، فقال: والوضوء أيضاً‌؟ و قد علمت أنَّ رسول الله e كان يأمر بالغسل». (البخاري ومسلم).

«عمر بن خطاب t هنگام خواندن خطبه روز جمعه ايستاده بود كه ناگاه يكي از مهاجرين و اصحاب اوليه پيامبر e وارد مسجد شد، عمر t او را صدا زد و گفت: الآن چه ساعتي است؟ (چرا تأخير كرده‌ای و دير آمده‌اي؟) آن صحابي جواب داد: گرفتار و مشغول بودم و هنوز به خانه‌ام نرفته بودم كه يكدفعه صداي اذان را شنيدم، و تنها توانستم وضو بگيرم، عمر t گفت: فقط وضو گرفتي؟ حال آنكه می‌داني كه رسول الله e به غسل كردن در روز جمعه فرمان داده است»‌.

ابن منذر از اسحاق بن راهويه روايت می‌كند كه: داستان عمر و عثمان (همان صحابي مهاجري كه عمر t وي را در خطبه جمعه خطاب كرده و صدا زد) بر واجب بودن غسل جمعه دلالت صريح دارد، زيرا می‌بينيم كه عمر t خطبه خواندن را قطع كرده و به صحبت و سخن گفتن با آن صحابي (عثمان t) می‌پردازد و وي را مورد عتاب و سرزنش قرار می‌دهد، بنابراين اگر غسل كردن مباح بود، خليفه‌ى المسلمين چنين نمی‌كرد كه خطبه خواندن را ترك كرده، به مناقشه با وي پرداخت.

مواردي كه غسل كردن سنت است:

1 ـ كسي كه مرده‌ای را می‌شويـد، بـراي وي غسل كردن سنـت است ، رسول الله e در اين ارتباط می‌فرمايد: «ليس عليكم في غسل ميتكم غسل إذا غسّلتموه فإنَّ ميتكم ليس بنجس، فحسبكم أن تغسلوا أيديكم»‌. (الحاكم والبيهقي).

«آنگاه كه مرده تان را غسل می‌دهيد، بر شما غسل كردن واجب نمی‌شود، براستي كه مرده شما (مسلمانان) نجس نيست، و همين مقداركه دستهايتان را بشوييد كافي است»‌.

2 ـ غسل كردن در روز عيد: در حديثي از عمرو بن السائب بن يزيد روايت است كه «أنَّهما كانا يغتسلان للعيدين»‌. (أحكام العيدين تأليف الفريابي).

«آنها در عيدها (عيد قربان و عيد فطر) غسل می‌كردند».‌

اين مطلب ثابت است كه در روز عيد غسل می‌كردند.

3 ـ غسل كردن هنگام پوشيدن احرام در حج تمتع و عمره و هنگامي كه وارد مكه می‌شود. در حديث آمده است كه: «إنَّ من السنة أن يغتسل إذا أراد أن يحرم وإذا أراد أن يدخل مكة»‌. (الحاكم والدارقطني).

«از موارد سنت آن است كه هر كس بخواهد احرام ببندد، يا آنگاه كه بخواهد وارد مكه شود، غسل نمايد»‌.

4 ـ غسل كردن هنگام داخل شدن به مكه، در حديثي از ابن عمر م نقل شده است كه: «أنَّه كان لا يدخل مكة إلاَّ بات بذي طوى حتى يصبح ويغتسل ثم يدخل مكة نهاراً، ويذكر عن النبي e أنَّه فعله»‌. (البخاري ومسلم).

«عبد الله بن عمر ك به شهر مكه وارد نمی‌شد مگر آنكه شب در (ذي طوى) می‌گذراند، و هنگام صبح غسل می‌كرد، و سپس در روز وارد مكه می‌شد، و يادآوري می‌كرد كه پيامبر e چنين می‌كرد»‌.

غير از مواردي كه ذكر شد، غسل كردن در روز عرفه، غسل كردن كسي كه از هوش رفته و به هوش آمده، و همچنين براي زني كه مبتلا به استحاضه می‌باشد، براي هر وعده نمازش غسل كردن سنت است.

چگونگي غسل پيامبر e:

امام بخاري و امام مسلم در حديثي كه از ام المؤمنين از عايشه ك روايت می‌كنند، چگونگي غسل پيامبر e را چنين نقل می‌كنند: «أنَّ النبي e كان إذا اغتسل من الجنابة بدأ فغسل يديه ثم يتوضأ كما يتوضأ للصلاة ثم يدخل أصابعه في الماء فيخلل بها أصول الشعر ثم يصب على رأسه ثلاث غرف بيديه ثم يفيض الماء على جلده كله»‌.

«پيامبر e آنگاه كه غسل جنابت می‌كرد، ابتدا دستهايش را می‌شست سپس همانگونه كه براي نماز خواندن وضو می‌گرفت، وضو گرفته، و بعد از آن انگشتانش را در آب فرو برده و با آنها موهايش را خلال می‌كرد، و به اندازه‌ى سه كفِ دست، آب بر روي سرش می‌ريخت، و سرانجام آب را به تمامي پوست بدنش می‌رساند»‌.

همچنين بخاري ومسلم در حديثي ديگر از ام المؤمنين ميمونه ك چگونگي و كيفيت غسل كردن رسول الله e را چنين نقل می‌كند.

«توضأ رسول الله e وضوءه للصلاة، غير رجليه، وغسل فرجه وما أصابه من الأذى، ثم أفاض عليه الماء، ثم نحى رجليه فغسلهما، هذه غسلة من الجنابة»‌.

«رسول الله e همانگونه كه وضو می‌گرفت، وضو گرفت، جز آنكه پاهايش را نشست، و شرمگاهش را شست و از آنچه كه بر آن رسيده بود پاك نمود، سپس آب را به تمام بدن رساند، و سرانجام پاها را كنار كشيد و شست. اين همان روش غسل از جنابت می‌باشد».

([82]) خداوند متعال در آيه 119، سوره توبه می‌فرمايد: )يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله وكونوا مع الصادقين(.

«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خداوند يكتا بترسيد، و تقواي الهي را پيشه خويش سازيد، (و از دروغگويان و فريبكاران پرهيز كرده) و همراه و همگام با راستگويان و راست كرداران باشيد»‌.

رسول الله e فرموده است: «عليكم بالصدق فإنَّ الصدق يهدي إلى البر وإنَّ البر يهدي إلى الجنّة وما يزال الرجل يصدق ويتحرى الصدق حتى يكتب عند الله صديقاً. وإياكم والكذب فإنَّ الكذب يهدي إلى الفجور وإنَّ الفجور يهدي إلى النار وما يزال الرجل يكذب ويتحرى الكذب حتى يكتب عند الله كذباً»‌. (البخاري ومسلم).

«به راستگويي و راست كرداري و صداقت چنگ بزنيد، به تحقيق كه صداقت و راستي به بِرّ و نيكي رهنمود می‌سازد، و نيكي و بِرّ به سوي بهشت رهنمون می‌سازد. و هر فرد كه همچنان راست می‌گويد و بدنبال راستي می‌باشد، و در مسير آن تلاش و كوشش می‌نمايد، تا آنكه نزد خدا از گروه راستگويان و صادقان محسوب می‌گردد. از دروغگويي و فريبكاري بپرهيزيد و دوري نماييد، زيرا دروغ به سوي كارهاي بد و زشت رهنمون می‌سازد، و فجور و زشتي به سوي آتش جهنم رهنمون می‌سازد، و هر فرد كه همچنان دروغ می‌گويد و در مسير آن حركت كرده و تلاش می‌نمايد، تا آنكه نزد خداوند متعال از گروه دروغگويان و فريبكاران محسوب می‌گردد»‌.

همچنين رسول الله e می‌فرمايد: «الصدق طمأنينة والكذب ريبة»‌. (الترمذي).

«صداقت و راستي، سبب آرامش و اطمينان می‌باشد، و دروغ و فريبكاري، عامل شك و دو دلي می‌باشد»‌.

([83]) زيرا خيانت كردن در امانت از علائم و نشانه‌های نفاق می‌باشد. رسول خدا e فرموده است: «آية المنافق ثلاث … وإذا اؤتمن خان». (البخاري ومسلم).

«منافق داراي سه نشانه می‌باشد … و آنگاه كه امين قرار گيرد خيانت می‌كند».

([84]) رسول الله e فرموده است: «إذا لم تستح فاصنع ما شئت»‌. (البخاري).

«اگر شرم و حيا نكردي، هر چه می‌خواهي انجام بده»‌.

([85]) براستي كه شجاعت سزاوار مسلمان است، زيرا مسلمان آنگاه كه سخن حق را بر زبان جاري می‌سازد ديگر از هيچ كس و هيچ چيز غير از الله نمی‌هراسد.

([86]) وفا نكردن به عهد و پنهان نيز از نشانه‌های منافق است كه رسول الله e در علائم سه گانه منافق آنها را بر شمرده است.

« اذا و عد اخلف»‌. (البخاري ومسلم).

« منافق هر گاه وعده دهد به آن عمل نكرده و خلاف می‌كند»‌.

([87]) رسول الله e چنين می‌فرمايد: «من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فليكرم ضيفه»‌. (البخاري ومسلم).

«هر كس كه به خدا و روز آخرت (قيامت) ايمان آورد بايد مهمانش را اكرام نمايد و از وي به خوبي پذيرايي كند.

([88]) بر مسلمان واجب است كه از حرام پرهيز و دوري كند، حال ديگر تفاوتي ندارد كه آن حرام چه چيزي می‌خواهد باشد، حتي از آن مواردي هم كه نسبت به آنها شك و ترديد دارد بايد پرهيز نمايد، و بر وي لازم است از هر آن چيزي كه خداوند حلال ساخته بهره ببرد و بخورد. رسول الله e در اينمورد چنين فرموده است: «إنَّ الله تعالى طيب لا يقبل إلاَّ طيباً، وإنَّ الله تعالى أمر المؤمنين، بما أمر به المرسلين، فقال تعالى: )يا أيها الرسل كلوا من الطيبات واعملوا صالحاً(. [المؤمنون 51]. وقال تعالى: )يا أيها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم واشكروا لله إن كنتم إياه تعبدون(. [البقرة 172] ثم ذكر الرجل، يطيل السفر، أشعث أغبر، يمد يديه إلى السماء: يا رب يا رب، ومطعمه حرام، ومشربه حرام، وملبسه حرام، وغذي بالحرام، فأنّى يستجاب لذلك». (مسلم).

«اي مردم! براستي كه خداوند پاك است، و جز پاك را نمی‌پذيرد، همانا پروردگار مؤمنان را به آنچه كه فرستادگانش را فرمان داده، فرمان می‌دهد، خداوند متعال می‌فرمايد: (اي پيامبران، از غذاهاي پاكيزه و حلال بخوريد، و عمل صالح انجام دهيد، همانا به آنچه كه انجام می‌دهيد آگاهي كامل دارم) همچنين می‌فرمايد: (اي كساني كه ايمان آورده‌ايد از طعامهاي پاكي كه روزيتان كرده‌ايم بخوريد، و اگر تنها خداوند را عبادت می‌كنيد، پس شكر و سپاسش را به جا آوريد). سپس مردي را كه سفرش به درازا كشيده شده، در حاليكه موهايش ژوليده و پريشان، و خاك آلوده مشده بود نام برد كه: دو دستش را به سوي آسمان بلند می‌كند و می‌گويد: اي پروردگار من! اي پروردگارمن! در صورتيكه غذا و نوشيدنى‌اش حرام بوده! و تغذيه‌اش از حرام است! پس چگونه امكان دارد كه دعايش اجابت شود؟!!!».

بنابراين به مسلمان فرمان داده شده است كه از هر چيز حرامي دوري و پرهيز نمايد، حتي از هر آنچه در آن شبهه داشته و شك دارد بايـد پرهيز كند، زيرا رسول الله e فرموده است: «دع ما يريبك إلى ما لا يريبك». (النسائي والترمذي).

«هر آن چيزي كه تو را به شك و ترديد می‌اندازد، به سوي هر آنچه كه تو را به شك و ترديد نمی‌اندازد، رها كرده و ترك كن».

([89]) احسان كردن و نيكي به همسايگان، بر مسلمانان واجب است حال تفاوتي ندارد كه آنان مسلمان يا كافر باشند. رسول رحمت e در اين باره فرموده است: «ما زال جبريل يوصيني بالجار حتى ظننت أنَّه سيورثه»‌. (البخاري ومسلم).

«جبريل آنقدر به من در ارتباط با همسايگان سفارش می‌كرد كه گمان كردم همسايه از همسايه ارث خواهد برد».‌ رسول خدا e در سخني ديگر در ارتباط با همسايه به ابوذر t چنين فرموده است: «إذا طبخت مرقاً فأكثر ماءه ثم انظر أهل بيت من جيرانك فأصبهم منها بمعروف». (مسلم).

«هرگاه خورشتي (آبگوشتي) پختي آب آن را زياد كن و بعد به خانواده‌ای از همسايگانت نگاه كن، و به روشي شايسته و با احترام به آنان نيز از آن غذا بده»‌.

در حديثي ديگر چنين آمده است: «أربع من السعادة: المرأة الصالحة والمسكن الواسع والجار الصالح والمركب الهنيء»‌. (ابن حبان).

«چهار چيز از نشانه‌های سعادت و خوشختي است: زن صالح، نيك، با تقوا و خوشرفتار، خانه بزرگ، همسايه نيك و صالح، و سواريِ راهوار و سريع و راحت»‌.

مجاهد نقل می‌كند كه عبدالله بن عمر م گوسفندي كشت و وقتي به خانه رفت و گفت: «‌أهـديتم لجارنا اليهودي؟، أهـديتم لجارنـا اليهودي؟ سمعت رسول الله e يقول: ما زال جبريل يوصيني بالجار حتي ظننت أنَّه سيورثه»‌. (البخاري در أدب المفرد، الترمذي، أبوداود و ديگران نگا: فتح الباري 10/441).

«آيا به همسايه يهوديمان هم از آن گوشت اهداء كرده‌ايد؟ و دو بار آنرا تكرار كرد، سپس گفت: از رسول الله e شنيدم كه می‌فرمود: جبريل آنقدر به من در ارتباط با همسايگان سفارش می‌كرد كه گمان كردم، همسايه از همسايه ارث خواهد برد»‌.

در شرح صحيح بخاري كتاب فتح الباري آمده است كه تمامي انسانها از هر كيش، آيين، رنگ و مليتي كه باشند شامل معناي همسايه در اين حديث می‌شوند.

ابن حجر چنين می‌گويد: «واسم الجار يشمل المسلم والكافر، والعابد والفاسق، والصديق والعدو، والغريب والبلدي، والنافع والضار، والقريب والأجنبي، والأقرب داراً والأبعد». فتح الباري (10/441).

«اسم همسايه شامل و در بردارنده‌ى مسلمان و كافر، عابد و فاسق، دوست و دشمن، غريب و خودي، هم وطن و بيگانه، سود رسان و بى‌خير، فاميل و غير فاميل، خانه نزديك و خانه دور و می‌شود»‌.

([90])رسول الله e در ارتباط با همياري مستمندان و نيازمندان چنين فرموده است: «والله في عون العبد ما كان العبد في عون أخيه»‌. (مسلم).

«خداوند متعال همچنان در حال كمك و ياري بندگان می‌باشد، تا زمانيكه بندگان در حال كمك و ياري برادرانشان باشند»‌.

در حديثي ديگر كه بخاري و مسلم از رسول الله e روايت كرده‌اند، چنين آمده است: «من كان في حاجة أخيه كان الله في حاجته».

يعني: «هر كس كه در صدد برآوردن نياز برادرش باشد، خداوند براي برآوردن نيازش اقدام می‌كند».

همچنين بخاري و مسلم در ارتباط با كمك كردن به بيوه‌ها و مسكينان از رسول رحمت e چنين روايت كرده‌اند: «الساعي على الأرملة والمسكين كالمجاهد في سبيل الله وأحسبه قال: وكالقائم لا يفتر، وكالصائم لا يفطر»‌.

«‌كسي در راه بر آوردن نيازهاي زنان بيوه و بيچارگان و مساكين تلاش و كوشش می‌كند، همانند مجاهدي در راه خدا می‌باشد كه در حال پيكار و جهاد است، و گمان می‌كنم كه فرمودند: همانند كسي است كه شبها در حالت قيام و نماز خواندن می‌باشد، بدون آنكه ذره‌ای سستي و تنبلي كند، و همانند روزه داري است كه افطار نمی‌كند، و آن را نمی‌شكند»‌.

([91]) سلام كردن به ديگران يكي از آداب ويژه اسلامي است كه خداوند به مسلمانان ارزاني داشته است تا بين آنان الفت، هماهنگي، و پيوند قلبي ايجاد شود. خداوند متعال در آيه 86، سوره نساء می‌فرمايد: )وإذا حييتم بتحية فأحيوا بأحسن منها أو ردوها(.

«هرگاه كه به شما سلام داده شد (هديه‌ای داده شد) بر شما لازم است كه بهتر از آن سلام و تحيت را يا آنكه (حداقل) مشابه آن را پاسخ بگوييد. (هديه در همان سطح بدهيد)».

روزي از رسول رحمت e سؤال شد: چه چيزي در اسلام بهتر می‌باشد؟ ايشان e پاسخ دادند: «تطعم الطعام وتقرأ السلام على من عرفت ومن لم تعرف». (البخاري ومسلم).

«اينكه به ديگران غذا و طعام بخوراني، و بر هر كسي كه می‌شناسي و نمی‌شناسي سلام كني».

سلام كردن به انسانها، محبت و دوستي را در بين آنان ايجاد كرده و افزايش می‌دهد، و انسان را به بهشت رهنمود می‌سازد. رسول الله e فرموده است: «لا تدخلوا الجنة حتى تؤمنوا ولا تؤمنوا حتى تحابوا أولا أدلكم على شيء إذا فعلتموه تحاببتم أفشوا السلام بينكم»‌. (مسلم).

«وارد و داخل بهشت نخواهيد شد، مگر آنكه ايمان بياوريد، و ايمان نخواهيد آورد، مگر آنكه يكديگر را دوست داشته باشيد و به هم ديگر محبت كنيد، آيا می‌خواهيد شما را به چيزي رهنمون سازم كه هرگاه آن را انجام دهيد يكديگر را دوست خواهيد داشت! و به هم محبت می‌كنيد؟ سلام كردن را در بين خودتان رواج داده و همديگر را سلام كنيد. (به هم سلام كنيد)».

گوشه‌ای از آداب سلام كردن:

1 ـ نبايد با اشاره به يكديگر سلام كرد، مگر آنكه هنگام اشاره كردن با زبان هم سلام كنيد.

2 ـ اگر فردِ مقابل خواب است، نبايد با صداي بلند چنان سلام كرد كه از خواب بيدار شود، در اين حالت لازم است با صداي كوتاه و يواش سلام كرد، بگونه‌ای كه شخص نشسته آن را بشنود، ولي آن كسي كه خواب است از خواب نپرد و بيدار نشود. امام مسلم حديثي را روايت كرده است كه: «قد كان النبي e يسلم تسليماً لا يوقظ نائماً ويسمع اليقظان»‌.

«پيامبر اكرم e چنان سلام می‌كردند كه شخص خوابيده را بيدار نمی‌كردند، و فقط شخص بيدار آن را می‌شنيد».

3 ـ در حديث صحيح آمده است كه: «يسلم الراكب على الماشي والماشي على القاعد والقليل على الكثير»‌. در روايت بخاري: «‌الصغير على الكبير». (البخاري ومسلم).

«سواره بر پياده، پياده بر نشسته، جمعيت كم بر جمعيت زياد، و كوچك بر بزرگ سلام كند»‌.

4 ـ هنگام ورود به خانه سلام كردن سنت (مستحب) است. خداوند در سوره نور، آيه 61 می‌فرمايد: )فإذا دخلتم بيوتاً فسلموا على أنفسكم تحية من عند الله مباركة طيبة(.

«هرگاه كه وارد خانه هايتان شديد بر خودتان سلام كنيد، اين سلام هديه پربركت و پاك از جانب خداوند بخشنده است».‌

5 ـ مسلمان نبايد اول (ابتداء) به كافران سلام كند، زيرا رسول خدا e فرموده است: «لا تبدؤوا اليهود ولا النصارى بالسلام»‌. (مسلم).

«به يهوديان و نصارا اول (قبل از آنها) سلام نكنيد».

اما چنانچه آنها سلام كردند بايد در جواب گفت: «وعليكم»‌، زيرا رسول الله e فرموده است.«إذا سلم عليكم أهل الكتاب فقولوا وعليكم». (البخاري ومسلم).

«‌هرگاه پيروان اديان آسماني (اهل كتاب) به شما سلام كردند، شما فقط بگوييد: «وعليكم»(و بر شما باد اين سلام)».‌

6 ـ سنت است هنگام برخاستن از جلسه سلام كنيم، رسول خدا e در اين ارتباط فرموده است: «‌إذا انتهى أحدكم إلى المجلس فليسلم فإذا أراد أن يقوم فليسلم، فليست الأولى بأحق من الآخرة»‌. (أبوداود والترمذي).

«هرگاه يكي از شما وارد جلسه‌ای (مجلس) شد (بر اهل آن مجلس) بايد سلام كند، و آنگاه كه خواست از جلسه برخيزد و (آنجا را ترك كند) مجدداً بايد سلام كند، زيرا سلام كردن در ابتداي ورود به جلسه سزاوارتر و بر حق تر از سلام پاياني نيست. (يعني هر دو سلام يك منزلت و ارزش دارند)»‌.

([92]) رسول الله e فرموده است: «تبسمك في وجه أخيك صدقة»‌. (البخاري در أدب المفرد، الترمذي، أحمد، ابن حبان وديگران).

«لبخند و تبسم تو بر چهره‌ى برادر مسلمانت صدقه‌ای براي تو محسوب می‌گردد»‌.

أبوذر t روايت كرده كه رسول الله e به من فرموده است: «لا تحقرن من المعروف شيئاً‌، لو أن تلقي أخاك بوجهٍ طليق»‌. (مسلم 2/2026).

«هيچ چيزي را از عمل نيك و خير (و معروف: آنچه كه پسنديده است) كوچك مشمار، هر چند كه با برادر مسلمانت با چهره باز و روي خوش برخورد كني»‌.

در حديثي ديگر بخاري و مسلم از جرير بن عبدالله t نقل می‌كنند: «ما حجبني النبي e مذ أسلمت، ولا رآني إلاَّ تبسم في وجهي»‌. (متفق عليه).

«از زمانيكه مسلمان شدم هيچ چيز مانع از برخورد و ديدار من با رسول خدا e نشد و هيچ گاه ايشان e مرا نديدند، مگر آنكه در چهره من لبخند و تبسمی‌كردند. (با ديدار من لبخند می‌زدند)»‌.

خوش رويي و چهره باز و خندان از عوامل الفت و دوستي و محبت در بين مسلمان می‌باشد، و كينه و حقد و توطئه را از ميان مسلمانان بر می‌چيند. و دليلي روشن بر عدم اين صفات بد و زشت در بين مسلمانان می‌باشد.

([93]) رسول الله e در آداب خوردن وآشاميدن چنين فرموده است: «إذا أكل أحدكم فليأكل بيمينه وإذا شرب فليشرب بيمينه فإنَّ الشيطان يأكل بشماله ويشرب بشماله»‌. (مسلم).

«هرگاه يكي از شما غذا خورد با دست راستش بخورد، و آنگاه كه چيزي نوشيد با دست راستش بنوشد، زيرا شيطان با دست چپش هم می‌خورد و هم می‌نوشد».

گوشه‌ای از آداب خوردن و آشاميدن:

1 ـ اول نام خدا را بردن، و از آنچه كه جلوي شخص است خوردن، رسول خدا e فرموده است: «يا غلام سمّ الله وكل بيمينك وكل مما يليك». (البخاري ومسلم).

«‌اي پسر (هنگام خوردن غذا) نام خدا را ببر، و با دست راستت بخور، و از هر آنچه كه جلويت می‌باشد بخور».

2 ـ تكيه ندادن هنگام خوردن غذا، رسول الله e می‌فرمايد: «‌إنّي لا آكل متكئاً». (البخاري).

«من در حالي كه (به چيزي) تكيه داده‌ام (غذا) نمی‌خورم»‌.

3 ـ چنانچه لقمه غذايي از دست بيفتد آن را پاك كند (اگر آلوده شده بود)، سپس آن را بخورد. زيرا رسول الله e در اين ارتباط فرموده است: «إذا وقعت لقمة أحدكم فيأخذها فليمط ما كان بها من أذى وليأكلها ولا يدعها للشيطان»‌. (مسلم).

«‌هرگاه لقمه‌ای از (دست) هر يك از شما بر (زمين) افتاد آن را بردارد و قسمت آلوده را پاك كند (محلي كه كثيف شده) و آنرا بخورد، و مبادا آن لقمه را براي شيطان رها كند»‌.

4 ـ از خوراك و غذايي كه برايش آماده شده نبايد عيب و ايرادي بگيرد. ابوهريره t از حالت رسول الله e روايت می‌كند كه: «‌ما عاب رسول الله e طعاماً قط، إن اشتهاه أكله، وإن كرهه تركه»‌. (البخاري ومسلم).

«رسول رحمت e هرگز به غذايي عيب و ايراد نگرفت، اگر نسبت به آن اشتها و علاقه داشت می‌خورد، و اگر خوشش نمی‌آمد، آن را رها می‌كرد».

5 ـ سنت است كه ظرف غذا و انگشتان ليسيده شود (بگونه‌ای مواد غذايي كه بر انگشتان و ظرف مانده هدر نرود و خورده شود)، رسول الله e در اين ارتباط فرموده است: «إذا أكل أحدكم طعاماً فلا يمسح أصابعه حتى يَلعَقُها أو يُلعِقَها». (البخاري ومسلم).

«‌هرگاه يكي از شما غذا خورد (با انگشتان دست)، انگشتانش را تا زماني كه نليسيده است پاك نكند».‌

در حديثي ديگر كه امام مسلم روايت كرده آمده است: «إنَّكم لا تدرون في أيه البركة»‌.

«‌شما نمی‌دانيد كه چه قسمتي و در كجاي غذاي شما بركت و خير است»‌.

بنابراين ليسيدن ظرف خوراك و انگشتان سنت است.

6 ـ دعا كردن بعد از خوردن غذا. رسول الله e فرموده است: «الحمد لله الذي أطعم وسقى، وسَوَّغَه، وجعل له مخرجاً»‌. (أبوداود).

«شكر و سپاس ويژه همان خدايي است كه (به ما) غذا داد، و آشاميدني نوشاند، و مسير هضم آن را آسان كرده و راه خروجي بر آن قرار داد»‌.

در حديثي ديگر كه أبوداود روايت كرده، رسول الله e فرموده است: «من أكل طعاماً فقال الحمد لله الذي أطعمني هذا ورزقنيه من غير حول مني ولا قوة غفر له ما تقدم من ذنبه»‌.

«هر كس غذايي بخورد بگويد: سپاس براى آن خدايي است كه اين غذا را به من خورانيد، و روزي‌ام كرد، بدون آنكه تلاش و نيرويي از جانب من در بدست آوردن آن صورت گرفته باشد، هر آنچه كه قبلاً گناه (گناه صغيره) انجام داده است بخشيده می‌شود».

ترمذي در حديثي ديگر دعاي پاياني غذا را اين چنين روايت كرده است: «الحمد لله الذي أطعمنا، وسقانا، وجعلنا مسلمين».

«سپاس همان خدايي را كه به ما خوراك داده و سيرمان كرد، و ما را از گروه مسلمانان قرار داد».

([94]) رسول الله e در ارتباط با عطسه زدن فرموده است: «إذا عطس أحدكم فليقل: الحمد لله رب العالمين، ويقال له: يرحمك الله، وليقل: يغفر الله لكم». (البخاري).

«هرگاه يكي از شما عطسه‌ای زد، بگويد: الحمدلله رب العالمين، آنگاه كه وي می‌گويد: الحمدلله رب العالمين، بايد برادر يا دوستش به او بگويد: يرحمك الله (خداوند به تو رحم كند) و او هم (عطسه زننده) در جواب بگويد: يهديكم الله ويصلح بالكم. (خداوند، شما را هدايت كند و احوالات و كارهايتان را اصلاح نمايد و سامان دهد).

بخاري و مسلم حديثي را از رسول الله e با اين مضمون روايت كرده‌اند: «إنَّ الله يحب العطاس ويكره التثاؤب، فإذا عطس أحدكم وحمد الله كان حقاً على كل مسلم سمعه أن يقول له: يرحمك الله، وأما التثاؤب فإنَّما هو من الشيطان فإذا تثاءب أحدكم فليرده ما استطاع فإنَّ أحدكم إذا تثاءب ضحك منه الشيطان».

«‌خداوند حكيم، عطسه را دوست داشته و خميازه را ناپسند می‌داند. بنابراين هرگاه يكي از شما عطسه زده و الحمد لله بگويد، بر هر مسلماني كه «الحمد لله»‌، را می‌شنود واجب است (سزاوار است) كه به او بگويد: يرحمك الله، اما اين را بدانيد، كه خميازه از جانب شيطان است، بدين خاطر هر يك از شما كه خميازه بر او غلبه كند، تا آنجا كه می‌تواند آن را دفع و رد كند، زيرا هر يك از شما كه خميازه می‌كشد، شيطان به خاطر اين عملش به او می‌خندد و مسخره‌اش می‌كند»‌.

در حديثي ديگري آمده است: «العطاس من الله والتثاؤب من الشيطان، فإذا تثاءب أحدكم، فليضع يده على فيه، وإذا قال: آه، آه، فان الشيطان يضحك من جوفه، وإنَّ الله يحب العطاس ويكره التثاؤب، فإذا قال الرجل: آه، آه، إذا تثاءب، فان الشيطان يضحك في جوفه».‌ (الترمذي، النسائي در كتاب عمل اليوم والليلة، أبوداود و ديگران).

«‌عطسه از جانب خداوند حكيم است، و خميازه از جانب شيطان است، بنابراين هرگاه يكي از شما خميازه كشيد دستش را روي دهانش قرار دهد، زيرا آنگاه كه می‌گويد: آه، آه (دهانش را براي خميازه باز می‌كند)، شيطان از درونش می‌خندد، همانا خداوند عطسه را دوست داشته و خميازه را ناپسند می‌داند، زيرا هرگاه كه شخص می‌گويد: آه، آه تا خميازه بكشد، شيطان در درونش می‌خندد»‌.

بخاري و مسلم در حديثي از سليمان التيمي آورده كه گفته است از مالك t شنيدم: «عطس رجلان عند النبي e فشمّت أحدهما ولم يشمّت الآخر، فقال: شمّتَ هذا ولم تشمّتني؟ قال: إنَّ هذا، حمد الله، ولم تحمده».

«دو مرد نزد پيامبر خدا e عطسه زدند، ايشان جواب يكي از آن دو را داد، و جواب عطسه ديگري را نداد، آن شخص گفت: چرا جواب او را دادي، و جواب مرا ندادي؟ ايشان e فرمودند: اين مرد گفت: الحمد لله، و تو نگفتي الحمد لله».

از آداب عطسه زدن آن است كه هنگام عطسه، صدا را كم كرده و صورت با دستمالي يا چيزي ديگر بپوشاند، در حديث آمده است كه رسول الله e هنگام عطسه چنين می‌كردند: «كإن إذا عطس، غطي وجهه بيده او بثوبه وغض بها صوته»‌. (الترمذي وأبوداود).

«ايشان e آنگاه كه عطسه می‌زد صورتشان با دستهايشان يا لباسشان می‌پوشاندند و صدايشان را كم می‌كردند».

([95]) از آداب مسجد: داخل شدن با پاي راست، و خارج شدن از آن با پاي چپ می‌باشد. دعاي هنگام داخل شدن به مسجد اين است: «بسم الله والصلاة والسلام على رسول الله اللهم افتح لي أبواب رحمتك»‌. (مسلم وأبوداود).

«با نام خدا داخل می‌شوم، و سلام و درود بر رسول خدا، خداوندا! درهاي رحمتت را بر من بگشاي»‌.

هنگام خروج از مسجد پاي چپ را جلو آورده (از در بيرون می‌بريم) و اين دعا را می‌خوانيم: «بسم الله والصلاة والسلام على رسول الله اللهم إنّي أسألك من فضلك». (مسلم وأبوداود).

«با نام خدا خارج می‌شوم، و درود و سلام بر رسول خدا، خداوندا‍! ‌(با زاري و التماس) فضل و عنايتت را می‌خواهم».

([96]) هنگام وارد شدن به خانه، اين دعا از رسول الله e روايت شده است: «بسم الله ولجنا وبسم الله خرجنا وعلى ربنا توكلنا». (أبوداود).

«به نام خداوند يكتا داخل (وارد) خانه شديم، و به نام و ياد خدا از آن خارج می‌شويم، و فقط بر پروردگارمان توكل و تكيه می‌كنيم»‌.

و بعد از خواندن اين دعا، به افراد و اهل خانواده سلام گفته می‌شود.

در حديث آمده است كه: «إذا دخل الرجل بيته فذكر الله عند دخوله وعند طعامه قال الشيطان لا مبيت لكم ولا عشاء»‌. (مسلم).

«‌هرگاه شخصي وارد خانه‌اش شود و خداوند را هنگام ورودش و زمان غذا خوردنش ياد كند، شيطان به ياران و همراهانش می‌گويد: امشب نه براي شما محل خوابي است، و نه خوراكي جهت شام».

هنگام خارج شدن از منزل اين دعا خوانده می‌شود: «بسم الله، توكلت على الله ولا حول ولا قوة إلاَّ بالله». (أبوداود والترمذي).

«به نام و ياد خدا از خانه خارج می‌شوم، و تنها بر خدا توكل می‌كنم، هيچ نيرو و قدرتي بجز با كمك خدا نيست»‌.

همچنين اين دعا هنگام خارج شدن از منزل خوانده می‌شود: «اللهم إنّي أعوذ بك أن أَضِلَّ أو أُضَلَّ أو أَزِلَّ أو أُزَلَّ أو أَظْلِمَ أو أُظْلَمَ أو أَجْهَلَ أو يُجْهَلَ عليَّ». (الترمذي وابن ماجه).

«خداوندا! به تو پناه می‌برم از اينكه گمراه بگردانم، يا به گمراهي بيفتم، از اينكه ديگران را بلغزانم، يا لغزانده شوم، از اينكه به ديگران ستم نمايم، يا آنكه مورد ستم قرار گيرم، و يا آنكه ديگران را به جهل و ناداني بيندازم، يا آنكه به جهل و ناداني كشانده شوم».

([97]) رسول الله e زمانيكه بر شترشان سوار شده و به مسافرت می‌رفتند، می‌گفتند: «الله أكبر، الله أكبر، الله أكبر. سبحان الذي سخر لنا هذا وما كنّا له مقرنين و إنّا إلى ربنا لمنقلبون، اللهم إنّا نسألك في سفرنا هذا البر والتقوى ومن العمل ما ترضى، اللهم هون علينا سفرنا هذا واطو عنّا بُعده، اللهم أنت الصاحب في السفر والخليفة في الأهل، اللهم إنّي أعوذ بك من وعثاء السفر وكآبة المنظر وسوء المنقلب في المال والأهل». (مسلم).

«‌خداوند يكتا از هر چيز و هر كس بزرگتر است (3 بار)، پاك و منزه است آن كسي اين (وسيله، سواري) را به تسخير ما در آورد، حال آنكه ما توانايي به كنترل در آوردن آن را نداشتيم، همانا ما به سوي پروردگارمان باز می‌گرديم، خداوندا! از تو در اين سفرمان، نيكي، تقوي و هر آن عملي را كه موجب خشنودى‌ات است می‌خواهيم و می‌طلبيم، خداوندا! اين سفر را بر ما آسان و راحت بگردان، و راه طولاني آن را براي ما طي كن و كوتاه گردان،خداوندا! تو تنها كسي هستي كه در اين سفر همراه و دوست ما می‌باشي، و تنها تو سرپرست و جانشين در خانواده می‌باشي، خداوندا! از سختي سفر و مشكلات آن، و مناظر زشت و ناراحت كننده، و بازگشت بد و ناگوار بسوي دارايى و خانواده، فقط به تو پناه می‌برم».

هنگام بازگشت از سفر ضمن خواندن دعاي ذكر شده، اين كلمات هم به آن اضافه می‌شود: «آيبون تائبون عابدون لربنا حامدون». (مسلم).

«در حالي باز می‌گرديم كه رجوع كننده، توبه كننده و عبادت كننده‌ايم، و تنها پروردگارمان را ستايش می‌كنيم».

مقيم به مسافر چنين بگويد: «استودعكم الله الذي لا تضيع ودائعه». (أحمد والترمذي).

«دينت، امانتت و سرانجام كارت را به خداوند بزرگ و يكتا می‌سپارم».

مسافر به مقيم چنين بگويد: «استودع الله دينك وأمانتك وعاقبة أمرك»‌. (أحمد وابن ماجه).

«شما را به خدايي می‌سپارم كه امانتها را ضايع نكرده و حفاظت می‌كند».

([98]) احسان كردن و نيكي به پدر و مادر از بزرگترين عبادات و طاعات است كه انسان را به خداوند متعال نزديك می‌گرداند، و احسان كردن و محبت را نسبت به آنان واجب قرار داده شده است، خداوند متعال در آيه 23، سوره إسراء، چنين می‌فرمايد: )وقضى ربك ألاَّ تعبدوا إلاَّ إياه وبالوالدين إحساناً(.

«‌پروردگارت چنين حكم كرده و دستور داده است كه هيچ كس و هيچ چيزي را غير از وي پرستش و عبادت نكنيد، و ديگر اينكه به پدر و مادرتان نيكي و احسان بنماييد».

و در آيه 14، سوره لقمان، پروردگار به انسانها، اينگونه سفارش كرده است: )ووصينا الإنسان بوالديه حملته أمه وهناً على وهن وفصاله في عامين أن اشكر لي ولوالديك إليَّ المصير(.

«به تمامي انسانها درباره‌ى حق پدر و مادرشان سفارش كرديم (كه به آنها نيكي و احسان كنيد)، بويژه مادر كه او را از حالتي به حالتي ديگر حمل كرده است و بعد از دو سال وي را از شير دادن بازگرفته تا آنكه هر روز بر ناتواني و ضعفش افزوده شده است، و ديگر اينكه شكر و سپاس من و پدر و مادرت را به جاي بياور، (اين را بدانيد) بازگشت تمامي مخلوقات به سوي من است. (يعني چنانچه حق من و حق پدر و مادرتان را به جاي نياوريد شما را به كيفر خواهم رساند).

عبدالله بن مسعود t می‌گويد: از رسول الله e پرسيدم: «أي العمل أحب إلى الله؟ قال الصلاة على وقتها، قلت ثم أي؟ قال: بر الوالدين، قلت ثم أي: قال الجهاد في سبيل الله»‌. (البخاري ومسلم).

«چه عملي نزد خداوند از ساير اعمال محبوب تر است؟ ايشان e فرمودند: خواندن نماز در وقتش. سپس گفتم: ديگر چه عملي؟ ايشان e فرمودند: نيكي و محبت به پدر و مادر. سرانجام گفتم: ديگر چه عملي؟ ايشان e فرمود: جهاد كردن در راه خدا».

([99]) نيكي به خويشاوندان و همسايگان، انسان را به بهشت نزديك می‌گرداند، و از جهنم دور می‌سازد. از رسول الله e پرسيده شد كه از چيزي خبر بدهد كه انسان را به بهشت نزديك بگرداند، و از دوزخ دور نمايد، ايشان e فرمود: «تعبد الله ولا تشرك به شيئاً، وتقيم الصلاة، وتؤتي الزكاة، وتصل الرحم». (البخاري ومسلم).

«فقط الله را پرستش كني، و هيچ چيزي را با او شريك نگرداني، و نماز را با شرايط و حالاتش به پاي داري، و زكات اموالت را بدهي، و صله رحم را به جاي آوري، (ارتباط فاميلى‌ات را برقرار كرده، و به آنان نيكي و محبت كني)».

([100]) احترام گذاشتن و گرامي داشتن افراد سالمند (پيرمردان و پيرزنان) از آداب مهم اسلامي است. رسول الله e در اين باره فرموده است: «ليس منّا من لم يرحم صغيرنا، ويعرف شرف كبيرنا». (أبوداود والترمذي).

«‌هر كس كه به كودكان ما رحم و شفقت نداشته باشد، و منزلت و جايگاه و حق بزرگان مان را نشناسد، از ما نيست، (از روش و سنّت ما خارج است)».

([101]) توضيح 98 شامل اين بخش هم می‌شود. رسول الله e با كودكان بسيار مهربان بوده و به نرمي و محبت با آنها برخورد می‌كردند. با حسن و حسين پسران علي بن ابي طالب y بازي كرده و امامه پسر زينب (دخترشان) را در نماز بر روي شانه‌هايشان حمل می‌كردند، و امثال اين موارد از ايشان ذكر شده است.

ام المؤمنين عايشه ك روايت كرده است كه: «جاء أعرابي إلى النبي e فقال: أتُقَبِّلون الصبيان؟ فما نقبلهم، فقال النبي e: أوَ أملك لك أن نزع الله من قبلك الرحمة». (البخاري).

«‌عربي باديه نشين نزد پيامبر e آمد و گفت: آيا شما كودكان و بچه‌ها را می‌بوسيد؟! ولي ما كه فرزندان و كودكان مان را نمی‌بوسيم! پيامبر رحمت e فرموده: حال كه خداوند شفقت و مهرباني را از قلبت خارج كرده است، چكار می‌توانم با تو بكنم؟».

عمر بن الخطاب t روايت كرده است كه: «‌قدم على النبي e سبيّ فإذا امرأة من السبى تحلب ثديها تسقي، إذا وجدت صبياً في السبى أخذته فألصقته ببطنها وأرضعته، فقال النبي e: أترون هذه طارحة ولدها في النار؟ قلنا: لا وهي تقدر على أن لا تطرحه، فقال: لله أرحم بعباده من هذه بولدها». (البخاري).

«‌تعدادي اسير جنگي نزد پيامبر e آمدند، در ميان اين اسيران زني بود كه سينه‌هايش را می‌دوشيد و (به كودكان) می‌نوشاند، و هر گاه كودكي (نوزادي) را در ميان اسيران می‌ديد، بلا فاصله او را به گرمی‌ در آغوش می‌گرفت و به وي شير می‌داد. (با ديدن اين منظره) پيامبر اكرم e فرمود: آيا می‌توانيد باور كرده و قبول كنيد اين زن، فرزندش را در ميان آتش بياندازد؟ گفتيم: نه (هرگز) او اصلاً نمی‌تواند فرزندش را در ميان آتش بياندازد. سپس رسول خدا e فرمود: يقيناً خداوند نسبت به بندگانش مهربانتر از اين زن به فرزندش است».

ابوهريره t روايت می‌كند كه: «سمعت رسول الله e يقول: جعل الله الرحمة مائة جزء فأمسك عنده تسعة وتسعين جزءاً وأنزل في الأرض جزءاً واحداً، فمن ذلك الجزء يتراحم الخلق حتى ترفع الفرس حافرها عن ولدها خشية أن تصيبه»‌. (البخاري).

«از رسول الله e شنيدم كه می‌گفت: خداوند حكيم، رحمت را صد قسمت قرار داده است، و نود و نه قسمت آن را نزد خودش نگه داشته، و تنها يك قسمت آن را روي زمين فرستاده است، آن يك قسمت، آن است كه مخلوقات نسبت به يكديگر رحم و شفقت دارند، تا آن حد كه اسب سُمّش را از روي كُره‌اش بر می‌دارد تا مبادا به او آسيبي برسد»‌.

از اسامه بن زيد س روايت است كه: «كان رسول الله e يأخذني فيقعدني على فخذه ويقعد الحسن على فخذه الآخر ثم يضمهما ثم يقول: اللهم ارحمهما فإنّي أرحمهما». (البخاري).

«گاهي رسول الله e مرا می‌گرفت و بر روي رانش می‌گذاشت و (حسن بن علي بن ابى‌طالب) را روي ران ديگرش می‌گذاشت، سپس هر دوي آنها را به هم می‌چسباند و می‌گفت: خداوندا! به اين دو رحم كن، و با آنها مهربان باش، من نيز آنان را دوست دارم»‌.

([102]) تبريك گفتن به خانواده‌ای كه خداوند به آنان فرزند جديدي می‌دهد از آداب اسلامي است، زيرا تولد فرزند مسرّت و شادماني را براي مسلمانان به ارمغان می‌آورد. رسول الله e اين چنين تبريك گفتن را به مسلمانان و يارانشان آموزش می‌دادند: «قل: بورك لك في الموهوب، وشكرت الواهب، وبلغ رشده، ورزقت بره». (مسلم).

«بگو: خداوند در اين موهبت (كودك) به تو خير و بركت بدهد، به سبب اين نوزاد، شكرگزار خداوند باش كه آن را به تو عطا كرده است، خداوند آن را چنان رشد دهد و بزرگ كند كه از آن خير و نيكي ببيني»‌.

در روايت ديگر آمده است: «‌قل جعله الله مباركاً عليك وعلى أمة محمد e». (الطبراني با سندي حسن).

«بگو: خداوند اين نوزاد را براي تو و امت محمدي مبارك بگرداند».

مستحب است كه صاحب نوزاد در جواب بگويد: «بارك الله لك وبارك عليك وجزاك الله خيراً، أو رزقك مثله وأجزل الله ثوابك، ونحو هذا»‌. (الأذكار، ص 238).

«خداوند بر تو و براي تو خير و بركت بدهد، و پاداش خير نصيب كند، يا آنكه بگويد: خداوند مانند اين به تو روزي بدهد، و پاداشت راكامل و بسيار نمايد و امثال اين دعاها».

([103]) سنت است به كسي كه ازدواج می‌كند چنين گفته شود: «بارك الله لك وبارك عليك وجعل بينكما في خير». (أبوداود، الترمذي وابن ماجه).

خداوند براي تو و بر تو بركت و خير عطا نمايد، و شما را به نيكي و محبت و خير با هم جمع بگرداند».

داماد به همسر خود چنين بگويد: «اللهم إنّي أسألك خيرها وخير ما جبلْتها عليه وأعوذ بك من شرها وشر ما جبلْتها عليه»‌. (أبوداود وابن ماجه).

«خداوندا! از تو خير او، و خير آنچه كه در سرنوشتش قرار دادي می‌خواهم، و به تو از شر او، و شر هر آنچه كه در سرنوشتش قرار دادي پناه می‌برم».

مرد هنگام آميزش با همسرش، سنت است اين دعا را بخواند: «بسم الله، اللهم جنبنا الشيطان، وجنب الشيطان ما رزقتنا»‌. (البخاري ومسلم).

«با نام و ياد خدا، خداوندا! شيطان را از ما دور بدار، و همچنين شيطان را از آنچه كه روزيمان كرده‌ای دور دار».

([104]) رسول الله e هنگام وفات پسرش به دخترش چنين گفت: «إنَّ لله ما أخذ ولله ما أعطى وكل شيء عنده إلى أجل مسمى‌، فلتصبر ولتحتسب». (البخاري ومسلم).

«همانا از آن خداست آنچه را گرفته است، و از آن اوست آنچه را داده است، و هر چيز در نزد او تا زمان معيني است، پس بايد صبر كني و به خاطر اين شكيبايى‌ات از خداوند انتظار واميد پاداش داشته باشي».

در شريعت اسلام زمان و حد معيني بر تغريه وجود ندارد، نه سه روز، و نه بيشتر و نه كمتر، زيرا رسول الله e بعد از سه روز به خانواده جعفر بن ابي‌طالب e تسليت گفتند.

([105]) هنگام پوشيدن لباس اين دعا خوانده شود: «الحمد لله الذي كساني هذا الثوب، ورزقنيه من غير حول مني ولا قوة». (أبوداود، الترمذي وابن ماجه).

«سپاس همان خدايي را سزاوار است كه اين لباس را بر من پوشاند، و به من روزي داد، بدون هيچ توانايي و قدرتي از جانب خودم».

هنگام پوشيدن لباس نو و جديد اين دعا خوانده می‌شود: «اللهم لك الحمد أنت كسوتنيه أسألك من خيره وخير ما صنع له وأعوذ بك من شره وشر ما صنع له». (أبوداود والترمذي).

«خداوندا! سپاس ويژه تو است، و اين تو هستي كه اين لباس را بر من پوشانيده‌اي، و از خيرش، و خير هر آنچه كه به خاطر آن دوخته شده می‌خواهم، و به تو از شر آن، و شر هر آنچه كه به خاطر آن دوخته شده است پناه می‌برم».

هنگام بيرون آوردن لباس «بسم الله» گفته شود. (الترمذي).

دين اسلام داراي آداب فراواني است كه مسلمانان بايد به آنها عمل نمايند، و سعي كنند آن را در زندگي روزمرّه شان جامه‌ى عمل بپوشانند، مانند: آداب بيت الخلاء (قضاي حاجت)، آداب مسجد، آداب ملاقات از بيماران، آداب تعليم و تربيت، آداب عبور از خيابانها و كوچه‌ها، آداب ديدار از دوستان و خويشاوندان، و آدابي ديگري كه در كتابهاي بزرگ فقه و حديث آمده است.

([106]) رسول الله e در اين ارتباط فرموده است: «إذا انتعل أحدكم فليبدأ باليمين، وإذا نزع فليبدأ بالشمال، لتكن اليمنى ألولهما تنعل وآخرهما تنـزع». (البخاري).

«‌هرگاه يكي از شما كفش به پا كند، اول از راست شروع كند، و آنگاه كه از پا بيرون می‌آورد، از چپ شروع كند، اول بايد كفش پاي راست را پوشيد، و آخر هم آن را، از پا در آورد».

رسول الله e فرموده است: «لا يمشي أحدكم في نعل واحدة، ليُحفهما جميعاً أو ليُنعلهما». (البخاري).

«هيچ يك از شما با يك كفش راه نرود، يا هر دو پا را برهنه كرده، و يا هر دو را كفش بپوشد».

([107]) خداوند متعال از زبان لقمان حكيم چنين بيان می‌دارد: )يا بني لا تشرك بالله إنَّ الشرك لظلم عظيم(. (لقمان، آيه 13).

«اي پسر عزيزم، هرگز به خداوند متعال شرك نياور، زيرا شرك ستمي بسيار بزرگ است».

همچنين خداوند در آيه 22 سوره بقره چنين می‌فرمايد: )فلا تجعلوا لله أنداداً وأنتم تعلمون(.

«بنابراين هيچ كس و يا هيچ چيز را هماورد و همتاي خداوند يكتا قرار ندهيد، حال آنكه می‌دانيد خداوند متعال بي همتا و بي شريك می‌باشد».

رسول الله e در ارتباط با بزرگترين گناه چنين می‌فرمايد: «ألا أنبئكم بأكبر الكبائر؟ قالوا بلى يا رسول الله، قال: الإشراك بالله …». (البخاري ومسلم).

«آيا شما را از بزرگترين گناه آگاهي بدهم؟ گفتند: بلي، أي رسول خدا، ايشان e فرمود: با خداوند متعال كسي يا چيزي را شريك گرفتن، از بزرگترين گناهان است».

روزي از رسول خدا e سؤال شد: چه گناهي، خيلي بزرگ و خطرناك می‌باشد: ايشان e فرمود: «أن تجعل لله نداً وهو خلقك». (البخاري ومسلم).

«براي خداوند يكتا، همتا و هماورد و شريكي قرار دهي، در حالى كه تنها اوست كه تو را آفريده است».

شرك تنها گناهي است كه خداوند هرگز آن را نمی‌بخشد. )إنَّ الله لا يغفر أن يشرك به ويغفر ما دون ذلك لمن يشاء(. (النساء، آيه 48).

«خداوند متعال، از اينكه به ذات و صفاتش شرك آورده شود آن را نخواهد بخشيد، و گناهان ديگر غير از شرك را براي هر كس كه بخواهد می‌بخشد».

شرك انسان را از دخول به بهشت محروم می‌گرداند. خداوند متعال می‌فرمايد: )ومن يشرك بالله فقد حرّم الله عليه الجنة ومأواه النار وما للظالمين من أنصار(. (المائده، آيه 72).

«هر كس كه با خداوند يكتا، كسي يا چيزي را شريك سازد، خداوند حكيم بر وي بهشت را حرام می‌گرداند، و جايگاهش را در آتش سوزان جهنم قرار می‌دهد، (و اين را بدانيد) كه در آنجا ستمكاران و مشركان هيچ ياري دهنده‌ای ندارند».

([108]) جادوگري و سحر از مصاديق كفر به خداوند محسوب می‌گردد، در آيه 102، سوره بقره چنين آمده است: )وما كفر سليمان ولكنّ الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر …(.

«سليمان به خداوند متعال كافر نگشت، اما اين شيطانها بودند كه كافر گشتند، حال آنكه به مردم سحر را آموزش می‌دادند».

بر مسلمانان (انسانها) حرام است كه به نزد جادوگران و ساحران بروند و سخنانشان را تأييد و تصديق بنمايند

رسول خدا e فرموده است: «ثلاثة لا يدخلون الجنة: مدمن خمر وقاطع رحم ومصدق بالسحر». (أحمد والحاكم).

«سه گروه هستند كه وارد بهشت نمی‌شوند. 1- شراب خوار معتاد 2- آنكه صله رحم را قطع می‌كند (ارتباط فاميلي را از هم می‌گسلد) 3- كسي كه سحر و جادوگري و جادوگران را تأييد و تصديق می‌كند».

رسول الله e در ارتباط با فالگيران چنين فرموده است: «من أتى عرافاً فسأله عن شيء فصدقه بما يقول لم تقبل له صلاة أربعين يوماً». (مسلم وأحمد).

«هر كس به نزد فالگير و جادوگري برود و از وي چيزى بپرسد و پاسخ آن فالگير و جادوگر را تأييد و تصديق كند، چهل روزش نماز پذيرفته نخواهد شد».

همچنين رسول الله e فرموده است: «من أتى كاهناً فصدقه بما يقول فقد كفر بما أنزل على محمد e». (أبوداود، أحمد وديگران).

«‌هر كس به نزد كاهني (جادوگري، پيشگويي) برود و آنچه را كه او می‌گويد، تصديق و تأييد كند، يقيناً به آنچه كه بر محمد e نازل شده كافر گرديده است».

اين حديث بدان معنا است كه وي قرآن را تكذيب كرده، و اين عمل از بزرگترين مصاديق كفر است.

([109]) خداوند متعال در ارتباط با كشتن انسانها در آيه 93، سوره النساء می‌فرمايد: )ومن يقتل مؤمناً متعمداً فجزاءه جهنم خالداً فيها وغضب الله عليه ولعنه وأعد له عذاباً عظيماً(.

«هر كسي كه مؤمني را عمداً و به قصد به قتل برساند، تنها پاداشش جهنم است، در حالي كه بصورت جاودان در آن می‌ماند، و خداوند متعال بر وي خشم می‌گيرد، و مورد نفرين قرارش می‌دهد، و عذابي بسيار بزرگ براي وي مهيا می‌سازد».

رسول الله e در اين ارتباط فرموده است: «إذا التقى المسلمان بسيفيهما فالقاتل والمقتول في النار، قيل يا رسول الله هذا القاتل، فما بال المقتول؟ قال: إنَّه كان حريصاً على قتل صاحبه». (البخاري ومسلم).

«چنانچه دو مسلمان با شمشيرهايشان (سلاحشان) با هم برخورد كنند، قاتل و مقتول هر دوي آنها در آتش جهنم خواهند بود. گفته شد: اي رسول خدا، اين شخص كه قاتل است (به سبب كشتن برادر مسلمانش در جهنم است) اما ديگر چرا مقتول به جهنم برود؟! ايشان فرمود: زيرا مقتول نيز بر كشتن دوست مسلمانش حريص بود. (قبل از آنكه كشته شود).

([110]) خداوند متعال ربا را چنين خطرناك توصيف كرده است: )يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله وذروا ما بقي من الربا إن كنتم مؤمنين فإن لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله ورسوله(. (البقره، آيات 278، 279).

«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، تقواي الهي را پيشه كنيد، و هر آنچه كه از ربا اضافه می‌گيريد رها كرده و ترك كنيد، اگر اهل ايمان هستيد، اما چنانچه اين عمل را ترك نكرديد با خدا و رسولش اعلان جنگ دهيد».

و در آيه 275 سوره بقره چنين آمده است: )الذين يأكلون الربا لا يقومون إلاَّ كما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المس(.

«كساني كه ربا می‌خورند (ربا می‌گيرند) فرداي قيامت از قبرهايشان بر نخواهند خواست، مگر همانند كسي كه تحت تأثير فريب و حيله‌های شيطان قرار گرفته و سرگردان است».

رسول الله e فرموده است: «لعن الله آكل الربا وموكله وشاهده وكاتبه». (مسلم والترمذي).

«خداوند متعال، خورنده ربا، ضامن ربا (وكيل)، شاهد ربا، و نويسنده ربا، را لعنت و نفرين كرده است».

([111]) خداوند متعال در ارتباط با رعايت حقوق و اموال يتيمان چنين می‌فرمايد: )إنَّ الذين يأكلون أموال اليتامى‌ ظلماً إنَّما يأكلون في بطونهم ناراً وسيصلون سعيراً(. (النساء آيه 10).

«كساني كه اموال يتيمان را از روي ستم و به ناحق می‌خورند (و پايمال می‌كنند) جز اين نيست كه آتش سوزان را در شكمهايشان فرو می‌برند، و بزودي هم در آتش دوزخ وارد خواهند شد».

خوردن مال يتيمان از روي ستم حرام است، اما اگر سرپرست و قيّمِ يتيم، فقير بود جايز است در حد رفع نياز واقعي از اموال يتيم استفاده كند. تقريباً مزد سرپرستى‌اش را می‌تواند از آن استفاده نمايد. خداوند متعال می‌فرمايد: )ومن كان فقيراً فليأكل بالمعروف(. (النساء آيه 6).

«‌و هر كس از سرپرستان و قيمانِ يتيم فقير باشد، می‌تواند در مقابل سرپرستىاش در حد متعارف از اموال او ارتزاق نمايد».

([112]) خداوند درباره گريز از ميدان جنگ در آيه 16، انفال چنين می‌فرمايد: )ومن يولهم يومئذ دبره إلاَّ متحرفاً لقتال أو متحيزاً إلى فئة فقد باء بغضب من الله ومأواه جهنم وبئس المصير(.

«و هر كس در آن روز (ميدان جنگ) از آنها روي گرداند و پشتش را به دشمن كرد، به تحقيق كه روي به خشم خدا آورده است، و تنها جايگاهش جهنم است، و چه بد سرانجامي است، مگر كسي كه بدنبال فرصت مناسبي براي پيكار می‌گردد، يا آنكه می‌خواهد به دسته‌ى ديگري ملحق شود».

بنابراين گريز و فراز از ميدان جنگ از گناهان كبيره می‌باشد، آن هم درست زماني كه مسلمانان براي پيكار صف بسته و مشغول جهادي می‌باشند، زيرا اين عمل وي ممكن است منجر به شكست مسلمانان گردد. بدين خاطر هر كس در صحنه جنگ حضور يابد، جهاد بر وي واجب می‌گردد.

([113]) نسبت دروغ و افترا بستن به زنان مؤمن شوهردار و پاك دامن كه از هر رسوايي و زشتي مبرّا هستند، يكي از مصاديق اصلي گناه كبيره است. خداوند متعال می‌فرمايد: )إنَّ الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا في الدنيا والآخرة ولهم عذاب عظيم(. (النور، آيه 23).

«به تحقيق كساني كه زنان شوهردار ناآگاه و مؤمن را هدف تهمت‌هاي خويش قرار مي‌دهند، در دنيا و آخرت مورد نفرين و لعنت قرار می‌گيرند، و در آخرت هم عذابي بزرگ براي آنان فراهم می‌باشد».

همچنين در آيه 4 سوره نور آمده است: )والذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة(.

«وكساني كه زنان پاك دامن و محصنه را هدف و آماج تهمت‌هاي خويش قرار مي‌دهند، اگر چهار گواه بر اين تهمت خويش نياورند، آنان را هشتاد ضربه تازيانه بزنيد».

و در آيه 58، سوره احزاب هم چنين آمده است: )والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتاناً وإثماً مبيناً(.

«و كساني كه مردان و زنان مؤمن را به سبب آنچه كه انجام نداده‌اند می‌آزارند، و با تهمت‌هاي خويش ناراحتشان می‌كنند (اين را بدانند) كه تهمتي خطرناك و گناهي آشكار را مرتكب شده‌اند».

تا آنجا كه حتي پروردگار مهربان اجازه تمسخر و استهزاء را به مؤمنان نمی‌دهد: )يا أيها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسى أن يكونوا خيراً منهم ولا نساء من نساء عسى أن يكن خيراً منهن ولا تلمزوا أنفسكم ولا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الإيمان ومن لم يتب فأولئك هم الظالمون . يا أيها الذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن إنَّ بعض الظن إثم ولا تجسسوا ولا يغتب بعضكم بعضاً أيحب أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً فكرهتموه واتقوا الله إنَّ الله تواب رحيم(. (الحجرات 11 و 12).

«اي كسانيكه ايمان آورده ايد، مبادا گروهي از شما، گروهي ديگر را مسخره نمايد، شايد كه آنها از گروه مسخره كننده بهتر باشند، و مبادا از زنان، گروه ديگر را از زنان به باد تمسخر بگيرند، شايد آن گروه، از گروه مسخره كننده بهتر باشند، و از يكديگر عيبجويي نكرده و ايراد نگيريد، و مبادا به هم لقب‌هاي زشت و ناروا بدهيد. (به هم مارك نزنيد) اين عمل بسيار بدي است كه به شخصي بعد از ايمان، لقبهاي زشت داده شود. و اگر كسي از اين رفتار توبه نكند (اين را بداند) كه از زمره ى ظالمان و ستمكاران است. اي كساني كه ايمان آورده‌ايد از گمانهاي بسياري بپرهيزيد، زيرا بسياري از اين گمانها و حدسها، گناه می‌باشد، و هرگز بدنبال تجسس و غيبت از يكديگر نباشيد، آيا هر يك از شما دوست دارد گوشت برادرش را در حالي كه مرده است بخورد، قطعاً اين كار را بسيار زشت و ناپسند می‌داند، بنابراين تقواي الهي را پيشه كنيد، همانا او بسيار توبه پذير و بخشنده است».

رسول الله e در اين ارتباط فرموده است: «من قذف مملوكة بالزنا أقيم عليه الحد يوم القيامة إلاَّ أن يكون كما قال». (البخاري ومسلم).

«هر كس برده يا كنيزش را متهم به زنا كند، در روز قيامت بر او حد اجرا خواهد شد، مگر اينكه راست گفته باشد. (و همانگونه باشد كه گفته است).

زيرا در روز قيامت بردگان با آزادگان همگي يكسان هستند، و هيچ اختلافي با هم نخواهند داشت، مگر به تقوي.

در هر صورت مسلمان بايد زبانش را از تهمت و قذف ديگران حفاظت نمايد. رسول الله e فرموده است: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده». (البخاري ومسلم).

«مسلمان كسي است كه ساير مسلمانان از زبان و دستش در امان و سلامت بمانند».

رسول الله e در بياني ديگر، بسيار زيبا ارتباط مسلمانان را بيان می‌دارد: «المؤمن للمؤمن كالبنيان يشد بعضه بعضاً ـ وشبك بين أصابعه ـ». (البخاري ومسلم).

«مؤمن براي مؤمن همانند ساختماني (استوار) است كه قسمتي از آن، قسمتي ديگر را محكم می‌كند (و براي بيان حالت آن) ايشان e انگشتان خويش را در هم پنجه زدند».

و در بياني ديگر ايشان e چنين فرموده است: «لا يؤمن أحدكم حتى يحب لأخيه ما يحب لنفسه». (البخاري ومسلم).

«هيچ يك از شما ايمان نمی‌آورد (ايمانش كامل نمی‌شود) مگر آنچه را براي خودش دوست می‌دارد، براي برادرش هم دوست بدارد و بپسندد».

و در جايي ديگر رسول الله e وظيفه مسلمانان را نسبت به يكديگر اينچنين بيان می‌دارد: «المسلم أخو المسلم لا يحقره ولا يخذله ولا يسلمه، بحسب امرئ من الشر أن يحقر أخاه المسلم، كل المسلم على المسلم حرام دمه وماله وعرضه». (البخاري ومسلم).

«مسلمان برادر مسلماني ديگر است، او را كوچك و تحقير نمی‌كند، خوارش نمی‌سازد، و او را تسليم (دشمن) نمی‌كندش، براي هر شخص همين اندازه شر كافي است كه برادر مسلمانش را تحقير و كوچك كند. هر مسلمان بر مسلماني ديگر، خونش، دارايى‌اش، و آبرويش حرام است».

و در حديثي ديگر، رسول الله e به مسلمانان اينگونه سفارش می‌كند: «لا تباغضوا ولا تدابروا ولا تناجشوا ولا يبع بعضكم على بيع بعض وكونوا عباد الله إخواناً». (البخاري ومسلم).

«به يكديگر خشم نگيريد، و به هم پشت نكنيد (ارتباطتان را با هم قطع نكنيد)، و در معاملات يكديگر را فريب ندهيد، و هيچ يك از شما در معامله‌ى برادرش دخالت نكند كه براي خودش آن را قرار دهد، تلاش كنيد بندگان خدا و با يكديگر برادر باشيد».

([114]) در حديثي نقل شده است كه: «جاء رجل إلى النبي e فقال: يا رسول الله! من أحق الناس بحسن صحابتي؟ قال: أمك، قال: ثمن من؟ قال: أمك، قال: ثم من؟ قال: أمك، قال: ثم من؟ قال: أبوك». (البخاري ومسلم).

«مردي نزد پيامبر e رفته و گفت: اي رسول خدا! چه كسي از ميان مردم حق بيشتري بر من دارد؟ (چه كسي سزاوارتر است كه با او همنشيني و مصاحبت داشته باشم؟) ايشان e فرمود: مادرت، مجدداً گفت: ديگر چه كسي؟ ايشان e فرمود: مادرت، باز پرسيد: ديگر چه كسي؟ ايشان e فرمود: مادرت، سرانجام پرسيد: ديگر چه كسي؟ ايشان e فرمود: پدرت».

بخاري و مسلم در حديثي ديگر آورده‌اند: «إنَّ من أكبر الكبائر أن يلعن الرجل والديه، قيل: يا رسول الله! وكيف يلعن الرجل والديه؟ قال: يسبّ الرجل أبا الرجل، فيسب أباه، ويسبّ أمه، فيسب أمه».

«از بزرگترين گناهان كبيره آن است كه شخصي پدر و مادرش را لعنت و نفرين كند، گفته شد: اي رسول خدا، چگونه ممكن است كسي پدر و مادرش را لعنت و نفرين كند؟ ايشان e فرمود: اينكه كسي پدر كسي ديگر را دشنام دهد، او هم در نتيجه اين عمل، پدرش را دشنام می‌دهد، و مادرش را هم دشنام می‌دهد».

در حديثي از رسول الله e آمده است: «رضا الرب في رضا الوالد وسخط الرب في سخط الوالد». (البخاري در أدب المفرد، الترمذي، الحاكم و ديگران).

«خشنودي پروردگار، در خشنودي و رضايت پدر است، و نارضايتي و خشم پروردگار، در نارضايتي و خشم پدر است».

([115]) خداوند متعال در اين باره می‌فرمايد: )فهل عسيتم إن توليتم أن تفسدوا في الأرض وتقطعوا أرحامكم أولئك الذين لعنهم الله فأصمهم وأعمى‌ أبصارهم(. (محمد آيات 22-23).

«بنابراين اگر از برنامه الهي ـ قرآن و سنت ـ روي گردان شويد، سرنوشتي جز اين نخواهيد داشت كه در روي زمين فساد و تباهي كنيد و ارتباط خويشاوندي و صله رحم را قطع كنيد، آنان كساني هستند كه خداوند نفرين شان كرده، و كر و كورشان ساخته است. (آنان منافقاني بيش نيستند).

پيامبر خدا e در بياني فرموده است: «لا يدخل الجنة قاطع رحم». (البخاري ومسلم).

«آن كسي كه پيوند فاميلي و خويشاوندي را از هم می‌گسلد، وارد بهشت نمی‌شود».

از موارد صله رحم (قطع پيوند فاميلي)، آزار رساندن و رنجاندن خويشاوندان و ياري نكردن آنان و خشم و غضب كردن به ايشان است.

در بياني ديگر رسول الله e حال آناني كه به بلا مبتلا هستند چنين بيان می‌دارد: «إنَّ أعمال بني آدم تعرض كل يوم خميس ليلة الجمعة فلا يقبل عمل قاطع رحم». (أحمد).

«اعمال و كردار فرزندان آدم (انسانها) هر پنجشنبه، شب جمعه عرضه می‌شود، و آن كسي كه پيوند خويشاوندي را از هم می‌گسلد (قطع كننده صله رحم) اعمالش پذيرفته نمی‌شود».

امام بخاري در حديث ديگر آورده كه رسول الله e فرموده است: «إنَّ الرحم شجنة من الرحمن فقال الله: من وصلك وصلته ومن قطعك قطعته».

«صله رحم در واقع از كلمه «الرحمن» كه نام الله است گرفته شده است. بدين سبب خداوند متعال فرموده است: اي «صله رحم» هر كس تو را محترم بشمارد و ارتباط خويشاوندي برقرار كند، من نيز ارتباط او را با رحمتهاي خويش برقرار می‌كنم، و هر كس تو را قطع و پيوند خويشاوندي را از هم بگسلد، من نيز ارتباط او را با رحمتهاي خويش قطع می‌كنم، و از خيرات محرومش می‌گردانم».

عمرو بن العاص م روايت كرده است كه از رسول الله e آشكارا شنيدم كه فرمودند: «إنَّ آل فلان ليسوا بأوليائي إنَّما ولي الله وصالح المؤمنين ولكن لهم رحم أبلها ببلالها». (البخاري).

«خانواده ابوفلان، دوستان من نيستند، فقط خدا و مؤمنان صالح دوستان من هستند، اما رابطه رحمي دارند كه بايد حق صله رحم را براي آنان به جا آورم».

ابوفلان يكي از خويشاوندان رسول الله e است كه نامش آورده نشده تا مسلمانان از آن خانواده دلگير و ناراحت نشوند، منظور ايشان اين است كه فلاني هر چند از نزديكان من است، ولي به سبب آنكه مسلمان نيست از دوستان من نمی‌باشد.

در حديثي كه بخاري نقل كرده است، رسول الله e واصل را چنين توصيف می‌كنند: «ليس الواصل بالمكافئ ولكنَّ الواصل الذي إذا قطعت رحمه وصلها».

«واصل (پيوند دهنده صله رحم) كسي نيست كه در برابر ارتباط متقابل، ارتباط فاميلي را برقرار كند، اما واصل كسي است كه هرگاه كسي پيوند خويشاوندى‌اش را قطع می‌كند، او می‌رود و آن را برقرار كرده و وصل می‌كند».

([116]) خداوند متعال در صفت مومنان می‌فرمايد: )والذين لا يشهدون الزور …(. (الفرقان، آيه 72).

«مومنان كساني هستند كه شهادت نادرست و دروغ نمی‌دهند».

پروردگار متعال در آيه 30 سوره حج خطاب به انسانها چنين می‌فرمايد: )فاجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور(.

«از پليدي كه همان بتها و پيكره‌های مورد پرستش مشركين هستند، پرهيز و اجتناب كنيد، و از سخن ناصحيح و باطل هم پرهيز و اجتناب كنيد».

رسول الله e شهادت به دروغ و سخن ناصحيح را از گناهان بزرگ و كبيره برشمرده و فرموده است: «ألا أنبئكم بأكبر الكبائر: الإشراك بالله وعقوق الوالدين وقول الزور وشهادة الزور، فما زال يكررها حتى قلنا ليته سكت». (البخاري ومسلم).

«آيا شما را از بزرگترين گناه كبيره آگاه سازم: شرك آوردن به خدا، و عاق والدين(مورد خشم و نفرت پدر يا مادر قرار گرفتن و به آنها توجه نكردن تا آن حد كه قلبهايشان می‌رنجد)، و سخن دروغ و ناصحيح، و گواهي دروغ و ناصحيح. رسول خدا e آنقدر اين مطالب را تكرار می‌كردند كه سرانجام گفتيم: اي كاش ايشان e ساكت می‌شدند و ديگر آن مطالب را تكرار نكنند».

امام ذهبي می‌گويد: هر كس گواهي به دروغ و ناحق بدهد، گناهان كبيره زير را انجام داده است:

1 ـ ابتدا آن كه دروغ گفته و افترا زده است: )إنَّ الله لا يهدي من هو مسرف كذاب(. (غافر، آيه 28).

«خداوند متعال شخص اسراف كار و دروغگو را هدايت نمی‌كند».

2 ـ وي با اين دروغ بر كسيكه عليه او گواهي داده ظلم كرده است، و مال، آبرو، و جان وي به سبب اين دروغ پايمال و ضايع شده است.

3 ـ در حق كسي كه به نفع او گواهي دروغ داده، ظلم كرده است، زيرا مال حرامي را به طرف وي سوق داده است.

4 ـ آنچه را كه خداوند متعال بر مسلمانان حرام گردانيده، بر خويش حلال قرار داده است، زيرا رسول الله e فرموده است: «المسلم على المسلم حرام دمه وماله وعرضه». (البخاري ومسلم).

«هر مسلماني بر مسلمان ديگر، دارايى‌اش، خون و آبرويش حرام می‌باشد».

([117]) خداوند متعال می‌فرمايد: )ولا تتخذوا أيمانكم دخلاً بينكم فتزل قدم بعد ثبوتها وتذوقوا السوء بما صددتم عن سبيل الله ولكم عذاب عظيم(. (النحل، آيه 94).

«سوگندها و پيمانهايتان را در بين خودتان چنان (به فريب و حيله) قرار ندهيد تا بدانوسيله شخصي را كه ثابت قدم است بلغزد، و اگر چنين كرديد به سبب آنكه مانع راه خدا شده‌ايد، بدي و بدبختي را خواهيد چشيد، و عذابي بزرگ برايتان فراهم خواهد شد».

دخلاً بينكم يعني: از روي مكر و فريب و دروغ و حيله در ميان خودتان.

رسول الله e فرموده است: «الكبائر: الإشراك بالله وعقوق الوالدين وقتل النفس واليمين الغموس». (البخاري).

«گناهان كبيره عبارتند از: شريك آوردن به خداوند يكتا، عاق الوالدين (نافرماني پدر و مادر را كردن و خشم آنها را برانگيختن)، كشتن انساني به ناحق، و سوگند دروغين و باطل».

در بياني ديگر رسول الله e فرموده است: «ثلاثة لا يكلمهم الله يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذاب أليم: المسبل إزاره والمنان والمنفق سلعته بالحلف الكاذب». (مسلم).

«سه گروه هستند كه خداوند در روز قيامت با آنان سخن نمی‌گويد، و پاكشان نمي‌گرداند، و توجهي به آنان نمی‌كند، و در عوض عذابي دردناك برايشان می‌باشد: كسي كه از روي تكبر و مخالفت با سنّت) لباسش از شتالنگهاي (قوزكهاي) پايش پايين تر مي‌آورد، كسي كه به ديگران منّت می‌گذارد، و آن كسي كه كالايش را با سوگندِ دروغ مي‌فروشد».

در جايي ديگر رسول الله e فرموده است: «من حلف على يمين يقتطع بها مال امرئ مسلم لقي الله وهو عليه غضبان، قيل: وإن كان شيئاً يسيراً؟ قال: وإن كان قضيباً من أراك». (مسلم).

«هركس سوگندي (به دروغ) بخورد كه توسط آن قسم، مال مسلماني را بربايد، خداوند را ملاقات خواهد كرد، در حاليكه پروردگار خشمگين می‌باشد، گفته شد: اگر چه، چيزي اندك باشد؟ ايشان e فرمود: هر چند يك قطعه كوچك از چوب اراك باشد. (چوب اراك تقريبا ارزش و بهايي در آن روزها نداشت)».

([118]) رسول الله e فرموده است: «والله لا يؤمن، والله لا يؤمن، والله لا يؤمن، قيل من يا رسول الله؟ قال: الذي لا يأمن جاره بوائقه». (البخاري ومسلم).

«سوگند به خدا، ايمان ندارد (سه بار اين جمله را تكرار فرمودند) گفته شد: چه كسي (ايمان ندارد) اى رسول خدا؟ ايشان e فرمود: كسي كه همسايه‌اش از دست اش در امان نباشد».

در روايتي ديگر رسول خدا e می‌فرمايد: «لا يدخل الجنة من لا يأمن جاره بوائقه». (مسلم).

«هركسي كه همسايه‌اش از دست وي در امان نباشد، وارد بهشت نمی‌شود».

بخاري و مسلم نقل كرده‌اند كه از رسول الله e پرسيده شد: «يا رسول الله إنَّ فلانة تقوم الليل وتصوم النهار وتفعل وتتصدق وتؤذي جيرانها بلسانها، فقال رسول الله e: لا خير فيها وهي في النار، قالوا: وفلانة تصلى المكتوبة وتتصدق بأثوار ولا تؤذي أحداً، فقال رسول الله e: هي من أهل الجنة».

«اي رسول خدا، فلان زن شبها در حال قيام نماز است، و روزها را روزه می‌گيرد، و كارهاي نيكي انجام می‌دهد، و صدقه و خيرات هم می‌دهد، اما با زبانش به همسايگان خويش آزار مى‌رساند، (نظرشما درباره اين زن چيست؟).

رسول الله e فرمود: هيچ خيري در او نيست، و جايگاهش در جهنم می‌باشد. گفتند: فلان زن نمازهاي فرض را می‌خواند، و اندكي كشك هم صدقه می‌دهد، و هيچكس را آزار نمى‌رساند. (نظر شما درباره اين زن چيست؟) رسول الله e فرمود: او از اهل بهشت می‌باشد. (جايگاهش بهشت می‌باشد).

در حديثي رسول الله e فرموده است: «ما زال جبريل يوصيني بالجار حتى ظننت أنَّه سيورثه». (البخاري).

«جبريل آنقدر در ارتباط با همسايگان سفارش می‌كرد، كه گمان كردم از هم ارث خواهند برد».

رسول الله e در بياني شيوا وظيفه مسلمان را در برابر همسايه بيان می‌دارد: «من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فلا يؤذ جاره». (البخاري).

«هركس كه به خداوند يكتا و روز آخرت ايمان بياورد، نبايد به همسايه‌اش آزار و رنجي برساند».

([119]) ظلم كردن و ستم نمودن به مردم از گناهان كبيره است. خداوند متعال در آيه 8 سوره شوري چنين می‌فرمايد: )والظالمون ما لهم من ولي ولا نصير(.

«ستمكاران و ظالمان هيچ دوست و يار و ياوري ندارند».

رسول الله e در اين ارتباط فرموده است: «الظلم ظلمات يوم القيامة». (البخاري ومسلم).

«ظلم و ستم عامل و سبب تاريكي و وحشت در روز قيامت است» خداوند متعال هم مي‌فرمايد: )إنَّما السبيل على الذين يظلمون الناس ويبغون في الأرض بغير الحق أولئك لهم عذاب أليم(. (الشوري، آيه 42).

«تنها راه كه مؤاخذه می‌كند بر كساني است كه بر مردم ستم می‌كنند، و در روي زمين به ناحق بدنبال فساد و شرارت هستند، بر‌آنان عذابي دردناك است».

رسول الله e در عباراتي زيبا و نجات دهنده چنين فرموده است: «المسلم أخو المسلم لا يظلمه ولا يسلمه ومن كان في حاجة أخيه كان الله في حاجته ومن فرّج عن مسلم كربة فرّج الله عنه كربة من كرب يوم القيامة ومن ستر مسلماً ستره الله يوم القيامة». (البخاري).

«مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمی‌كند، او را تسليم دشمن نمي‌كند، و هر كس در صدد برآوردن نيازها و احتياجات برادرش باشد، خداوند در صدد برآوردن نيازها و احتياجات وي برمی‌آيد، و هر كس مشكل و غمي را از مسلماني برطرف كند، خداوند مشكلي از مشكلات و غمهاي روز قيامت را از وي برطرف خواهد كرد، و هركس (عيب يا نقطه ضعف يا ) از مسلماني بپوشاند، خداوند عيبها و گناهان وي را در قيامت خواهد پوشاند.

([120]) خداوند متعال می‌فرمايد: )ولا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل وتدلوا بها إلى الحكام(. (البقره، آيه 188).

«اموالتان در ميان خودتان به باطل و ناحق نخوريد، و آنها را با مخاصمه به سوي حكومتها نكشانيد (تا با رشوه، زور قسمتي از اموال مردم بخوريد) حال آنكه شما از باطل بودن رفتار خويش آگاهيد».

رسول الله e فرموده است: «من ظلم شبراً من الأرض طوقه الله إلى سبع أرضين يوم القيامة». (البخاري ومسلم).

«هركس يك وجب از زمين كسي را به ستم غصب نمايد، خداوند هفت زمين (به اندازه هفت برابر كره زمين، يا هفت طبقه زمين) را در روز قيامت برگردنش آويزان خواهد كرد. (به همان اندازه حساب پس خواهد داد).

از موارد ستم و ظلم در اموال مردم می‌توان از خوردن مال و ثروت آنها از راه رشوه، نيرنگ و فريبكاري، خيانت در خريد و فروش، دزدي ، راهزني، كم كردن پيمانه‌ها و ميزان، و زياد گرفتن پيمانه‌ها و ميزانها، را نام برد.

([121]) خداوند متعال فرموده است: )والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و إثماً مبيناً(. (الحجرات، آيه 12).

(وكساني كه مردان و زنان مؤمن را به سبب آنچه كه انجام نداده‌اند می‌آزارند، و با تهمتهاي خويش ناراحتشان می‌كنند (اين را بدانيد) كه تهمتي خطرناك، و گناهي آشكار را مرتكب شده‌اند).

همچنين باز پروردگار حكيم می‌فرمايد: )ولا تجسسوا ولا يغتب بعضكم بعضاً(. (الحجرات آيه 12).

«هرگز از احوالات پنهان و آشكار يكديگر تجسس و جاسوسي نكنيد، و مبادا از يكديگر غيبت كنيد».

رسول الله e فرموده است: «إنَّ شر الناس منـزلة عند الله من ودعه الناس اتقاء فحشه». (البخاري ومسلم).

«همانا بدترين و شرورترين مردم از نظر جايگاه در نزد خداوند يكتا كسي است كه مردم از ترس بدزباني و ناسزا گفتنش (و رذالت اخلاقى‌اش) او را ترك كرده اند».

رسول الله e در جايي ديگر می‌فرمايد: «إنَّ الله يبغض الفاحش البذيء». (أبوداود والترمذي).

«به تحقيق خداوند يكتا بر هر شخص ناسزاگو و بد زبان و فحاشي خشم می‌گيرد».

بخاري و مسلم از پيامبر اكرم e روايت كرده‌اند كه: «سباب المسلم فسوق وقتاله كفر».

«دشنام دادن مسلمان فسق و نافرماني و از اعمال زشت و نارواست، و پيكار با مسلمان كفر است».

از مصاديق ظلم و ستم خيانت به آبرو و ناموس مسلمان است، و همچنن از انواع آن غيبت، سخن چيني، افترا و تهمت زدن به مردم است.

([122]) خداوند متعال فرموده است:‌ )يا أيها الذين آمنوا إنَّما الخمر والميسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون إنَّما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة والبغضاء في الخمر والميسر ويصدكم عن ذكر الله وعن الصلاة فهل أنتم منتهون(. (المائده، آيات 91 90).

«اي كساني كه ايمان آورده ايد، ميگساري، قماربازي، بتها و تيرها (سنگها، ورقها و تيرهايي كه براي بخت آزمايي و پيشگويي بكار می‌رفت) پليد و آلوده هستند و از كارها و اعمال شيطان می‌باشند، بنابراين از اين چيزهاي پليد و آلوده، اجتناب و پرهيز كنيد، شايد كه رستگار و پيروز گرديد، جز اين نيست كه شيطان می‌خواهد بوسيله ميگساري و قمار در ميان شما دشمني و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد و ذكر خداوند يكتا، و از برپايي و خواندن نماز باز دارد، پس آيا نمی‌خواهيد از اين رفتار زشت و ناپسند دست برداريد و بس كنيد. (تا در دام شيطان نيفتيد).

در آيه 219 سوره بقره خداوند چنين می‌فرمايد: )يسألونك عن الخمر والميسر قل فيهما إثم كبير ومنافع للناس وإثمهما أكبر من نفعهما(.

«اي پيامبر، از تو درباره حكم شراب و قماربازي سؤال می‌كنند، بگو: گناه بسيار بزرگي است، و اندكي هم سود براي مردم دارد، ولي گناه و زيان آن از سود آن بزرگتر و بيشتر است.

رسول الله e فرموده است: «لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن ولا يسرق السارق حين يسرق وهو مؤمن ولا يشرب الخمر حين يشربها وهو مؤمن». (البخاري ومسلم).

«زناكار در حالت ايمان زنا نمی‌كند، سارق در حالت ايمان سرقت نمی‌كند، و شرابخوار و ميگسار در حالت ايمان ميگساري و شرابخواري نمی‌كند».

بنابراين هر كس اين كارها را انجام دهد در زمان انجام اين اعمال زشت ايمان از قلبش خارج می‌شود. علماء می‌گويند در اين حالت ايمان از قلبشان خارج گرديده و بر بالاي سرشان آويزان خواهد شد تا آن زمانيكه دست از اين اعمال بردارند.

رسول الله e فرموده است: «من شرب الخمر في الدنيا لم يشربها في الآخرة إلاَّ أن يتوب». (مسلم).

«هر كس در دنيا ميگساري كرده و شراب بنوشد، در آخرت از شراب بهشتي نخواهد نوشيد، مگر آنكه از اين رفتارش توبه كند».

([123]) رسول الله e فرموده است: «إنَّ الله تعالى حرّم على أمتي الخمر والميسر والكوبة والغبيراء وكل مسكر». (أحمد وأبوداود).

«خداوند حكيم بر امت من، شراب، قماربازي، طبل زني، آلات موسيقي و هر چيز مست كننده را حرام گردانيده است».

([124]) خداوند متعال در آيه 12، سوره حجرات می‌فرمايد:

)… ولا يغتب بعضكم بعضاً أيحب أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً فكرهتموه(.

«مبادا، شما از يكديگر غيبت كنيد، آيا هر يك از شما می‌پسندد و دوست خواهد داشت گوشت برادرش را كه مرده است بخورد؟ قطعاً اينكار را ناپسند و زشت خواهد داشت. (بدانيد غيبت كردن شبيه همين عمل است).

رسول الله e فرموده است: «أتدرون ما الغيبة؟ قالوا: الله ورسوله أعلم، قال: ذكرك أخاك بما يكره، قيل: أفرأيت إن كان في أخي ما أقول؟ قال: إن كان فيه ما تقول فقد اغتبته وإن لم يكن فيه ما تقول فقد بهته». (مسلم).

«آيا می‌دانيد غيبت چيست؟ گفتند: خدا و رسولش آگاه‌تر است، ايشان e فرمود: آنچه را از برادرت بگويي كه از آن خوشش نمی‌آيد. (از شنيدن آن ناراحت می‌شود) گفته شد: نظر شما درباره آنچه كه در برادرم است و می‌گويم، چيست؟ ايشان e فرمود: اگر آنچه را كه می‌گويي در وي باشد، غيبتش را كرده‌اي، و اگر آنچه را كه می‌گويي در وي نباشد، به او تهمت زده‌اي».

([125]) رسول الله e فرموده است: «لا يدخل الجنة قتات». (البخاري).

«سخن چين و خبركش به بهشت نخواهد رفت.

([126]) مواردي كه از آن نهي شده است زياد می‌باشد، در اينجا فقط به تعدادي از آنها اشاره می‌كنيم:

1 ـ نوآوري در دين (بدعت).

رسول الله e درباره بدعت در دين فرموده است: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد». (البخاري ومسلم).

«هر كس در دين ما و برنامه الهي كه آورده‌ايم چيز جديدي (نوآوري - بدعتي) بياورد كه در آن نيست، آن نوآوري وي مردود است».

باز ايشان فرمود: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد». (مسلم).

«هر كسي عملي را انجام دهد كه مطابق با راه و روش ما نباشد، عمل او مردود و باطل است».

بنابر آنچه گفته شد مسلمان وظيفه دارد دقيقاً و كاملاً پيرو دين مبين اسلام باشد، و از نوآوريها و بدعتهاي موجود بايد بپرهيزد. رسول الله e در اين ارتباط فرموده است: «… وإياكم ومحدثات الأمور فإنَّ كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة». (أبوداود والترمذي).

« از موارد جديدي (بدعتهايي) كه در دين اسلام وارد شده و می‌شود بپرهيزيد، زيرا هر چيز نويي و جديدي در دين، نوعي بدعت است، و هر بدعتي‌، گمراهي و سرگرداني است».

2 ـ عكس و تصاوير و مجسمه:

شريعت اسلام از آويزان كردن عكس در منازل، دفاتر كار براي گراميداشت، و احترام، يا يادبود، و يا هر چيزي ديگر نهي كرده است. در اين ارتباط احاديث زيادي آمده است.

خداوند متعال در حديثي قدسي می‌فرمايد: «ومن أظلم ممن ذهب يخلق كخلقي فليخلقوا ذرة أو ليخلقوا حبة أو ليخلقوا شعيرة». (البخاري ومسلم).

«چه كسي ظالم‌تر است از كسي كه می‌خواهد همانند آنچه خلق كرده‌ام خلق كند؟! اگر می‌توانند يك ذره را خلق كنند! يا آنكه يك دانه را خلق كنند! يا آنكه يك دانه جو را خلق كند!».

رسول الله e فرموده است: «أشد الناس عذاباً يوم القيامة الذين يضاهئون بخلق الله». (البخاري ومسلم).

«شديدترين عذاب در روز قيامت، شامل كساني می‌شود كه همانند آنچه خداوند خلق كرده، می‌سازند».

همچنين در جايي ديگر رسول الله e فرموده است: «إنَّ الذين يصنعون هذه الصور يعذبون يوم القيامة، يقال لهم: أحيوا ما خلقتم». (البخاري ومسلم).

«به تحقيق كساني كه اين صورتها را می‌سازند (تصويرها را می‌كشند) در روز قيامت عذاب خواهند شد، و به آنها گفته می‌شود: آنچه را كه خلق كرده‌ايد زنده كنيد».

بخاري و مسلم از رسول الله e روايت كرده‌اند كه: «لا تدخل الملائكة بيتاً فيه كلب ولا صورة».

«فرشتگان در خانه‌ای كه در آن سگ يا عكس وجود دارد، داخل نمی‌شوند».

اين احاديث شامل عكسها و تصاويري است كه مربوط به ذي روح می‌شود و می‌توانند حركت كنند، اما عكس از مناظر طبيعت مانند درختان، گلها و امثال اينها ايرادي ندارد، و شامل احاديث فوق نمی‌شود. از مواردي كه عكس آنها نهي شده است، عكس پرندگان، حيوانات و آنچه صاحب روح و حركت می‌باشد، همچنين از گلدوزي شكل پرندگان و جانوان بر روي بالشتها و متكاها نهي شده است.

موارد ديگري در شريعت از آنها نهي شده كه در اين رساله نمی‌گنجد.

([127]) ام المومنين ام سلمه ك روايت كرده است كه: «دخل رسول الله e على أبي سلمة وقد شق بصره فأغمضه ثم قال: إنَّ الروح إذا قبض تبعه البصر …». (مسلم).

«رسول الله e بر ابوسلمه وارد شدند در حاليكه چشمانش باز بود، ايشان e آنها را بست و فرمود: آنگاه كه روح گرفته می‌شود، چشم آن را دنبال می‌كند».

رسول الله e فرموده است: «إذا حضرتم موتاكم فأغمضوا البصر فإنَّ البصر يتبع الروح، وقولوا خيراً فإنَّه يُؤمن على ما قال أهل الميت». (أحمد وابن ماجه).

«هر گاه بر بستر مرده‌هايتان حاضر شديد، چشم مرده را ببنديد، زيرا آن روح را دنبال می‌كند، سخنان نيك و خوب بالاي سر مرده بگوييد، زيرا فرشتگان بر آنچه كه خانواده مرده می‌گويند، آمين می‌گويند».

([128]) رسول الله e در ارتباط با كشته شدگان (شهداي) غزوه أُحُد فرمودند: «لا تغسلوهم فإنَّ كل جرح أو كل دم يفوح مسكاً يوم القيامة، ولم يصل عليهم». (أحمد).

«آنها را غسل ندهيد، زيرا هر زخم و هر خوني در روز قيامت از آن بوي مشك برمي‌خيزد، و بر آنان نماز هم نخواند».

در حديثي ديگر آمده است: «كان النبي e يجمع بين الرجلين من قتلى أحد في ثوب واحد ثم يقول: أيهم أكثر أخذاً للقرآن؟ فإذا أشير له إلى أحدهما قدمه في اللحد وقال: أنا شهيد على هؤلاء يوم القيامة، وأمر بدفنهم في دمائهم ولم يغسلوا ولم يصل عليهم». (البخاري).

«پيامبر e بين هر دو مرد را از كشته شدگان أُحُد را در يك قبر جمع می‌كرد، سپس می‌گفت: كدام يك، از قرآن بيشتر حفظ داشت؟ به هر كدام كه اشاره می‌شد، زودتر وي را در قبر می‌نهاد، و می‌گفت: من بر اينان در روز قيامت گواه خواهم بود، و سرانجام با همان خونهايشان فرمان به دفنشان می‌داد، بدون آنكه آنان را بشويند، و يا بر آنان نماز بخواند».

چنانچه تعداد جنازه زياد بوده و كفن كم باشد، جايز است چند نفر را در يك قبر دفن كنند، و آن كسيكه قرآن بيشتر حفظ دارد، زودتر در قبر گذاشته شود، انس بن مالك e روايت می‌كند: «أتى رسول الله e على حمزة يوم أحد، فوقف عليه فرآه قد جُدع ومثّل به، فقال: لولا أن تجد صفية في نفسها لتركته حتى تأكله العافية، حتى يحشر يوم القيامة من بطونها، قال: ثم دعا بنمرة فكفنه فيها، فكانت إذا مدت على رأسه بدت رجلاه، وإذا مدت على رجليه بدا رأسه. قال: فكثر القتلى وقلت الثياب. قال: فكفَّن الرجل والرجلان والثلاثة في الثوب الواحد. ثم يدفنون في قبر واحدد من الشهداء غيره، وقال: أنا شاهد عليكم اليوم، قال: وكثرت القتلى وقلّت الثياب وقال: وكان يجمع الثلاثة والاثنين في قبر واحد، ويسأل: أيهم أكثر قرآناً فيقدم في اللحد وكُفّن الرجلين والثلاثة في الثوب الواحد».

«بعد از غزوه أُحُد، زمانيكه رسول الله e از كنار جنازه حمزه بن عبدالمطلب t عبور كرد، در حاليكه بينى‌اش را بريده و وي را مُثْله (تكه تكه كردن) كرده بودند، فرمود: اگر صفيه (خواهر حمزه، مادر زبير و عمه پيامبر e) در درونش چيزي حس نمی‌كرد (ناراحت نمی‌شد)، حمزه را به حال خودش رها می‌كردم، تا درندگان او را بخورند، و خداوند وي را از شكم پرندگان و درندگان وحشي حشر نمايد. سپس او را در پوست ببري (پارچه‌اي) كفن كرد،‌آنگاه كه سرش را می‌پوشاند، پاهايش لخت می‌شد، و آنگاه پاهايش را می‌پوشاند، سرش لخت می‌شد، سرانجام سرش را پوشاند و به غير از او بر هيچيك از شهداي أُحُد نماز نخواند، و فرمود: من امروز بر شما شاهد هستم. گفت: كشته شدگان زياد بودند، و لباسها كم، و گفت: سه نفر، و دو نفر را در يك قبر دفن می‌كردند، و رسول الله e می‌پرسيد: كداميك قرآن بيشتري حفظ داشته است، پس او را جلوتر در قبر می‌گذاشت، و دو مرد، و سه مرد را هم در يك لباس كفن كرد»‌.

شيخ الاسلام ابن تيميه می‌گويد: مفهوم دو يا سه نفر را در يك كفن قرار دادن اين است كه: يك كفن را بين چند نفر تقسيم می‌كردند، و هر جنازه با قسمتي از كفن پوشانده می‌شد، هر چند كه تمامي بدن را نپوشاند، و اين سوال كه كدام يك قرآن بيشتري از حفظ دارد، و زودتر گذاشتنش در قبر دلالت بر همين امر دارد. زيرا اگر در يك كفن بودند اين امر امكان پذير نبود، و بايد كفن را باز می‌كردند و مجددا آنان را كفن كردند.

شيخ ألباني می‌گويد: تفسير ابن تيميه صحيح است، اما نظركساني كه ظاهر حديث را بيان كرده، و تفسير می‌كنند، اشتباه می‌باشد، بدين معنا كه دو يا سه نفر را در يك كفن دفن می‌كردند.

([129]) رسول الله e فرموده است: «من غسل مسلماً فكتم عليه غفر له الله أربعين مرة، ومن حفر له فأجنّه أجري عليه كأجر مسكن أسكنه إياه إلى يوم القيامة، ومن كفنه كساه الله يوم القيامة من سندس واستبرق الجنة». (الحاكم، البيهقي وديگران).

«هر كس مسلماني را غسل دهد (و چنانچه عيبي در او ببيند) و آن را پنهان نمايد، خداوند متعال چهل بار او را مورد بخشش و مغفرت قرار می‌دهد، و هر كس براي او (ميت) گوري را آماده كرده، و بكند، و به خاك بسپاردش، همانند كسي كه وي را در خانه‌ای سكني داده، تا روز قيامت اجر خواهد برد، و هر كس كه او را كفن كند، خداوند متعال وي را با سندس (ديباي لطيف و گرانبها)، و استبرق (پارچه‌ای كه با ابريشم و زر بافته شده است)، بهشتي در روز قيامت می‌پوشاند».

([130]) مقدار عورت در مُرده (ميت) همانند مقدار آن در زنده‌گان است. زيرا رسول الله e فرموده است: «ولا تنظر إلى فخذ حي ولا ميت». (أبوداود).

«به رانهاي شخص زنده و مرده (ميت) نگاه نكن».

([131]) زيرا چنانچه در روده‌هايش نجاستي باقي مانده باشد، خارج شود. زيرا بايد با مُرده با شفقت و دلسوزي رفتار كرد، و اين را بايد دانست كه احترام گذاشتن ميت، همانند احترام گذاشتن به زنده است. رسول خدا e فرموده است: «إنَّ كسر عظم الميت ككسره حياً». (أحمد).

«به تحقيق شكستن استخوان ميت (مرده)، همانند شكستن آن در حالت زنده بودنش است».

([132]) ابن عباس م روايت كرده است كه: «إنَّ رجلاً كان مع النبي e فوقصته ناقته وهو محرم فمات، فقال: رسول الله e: اغسلوه بماء وسدر وكفنوه في ثوبين ولا تمسوه طيباً ولا تخمروا رأسه فإنَّ الله يبعثه يوم القيامة ملبياً». (البخاري ومسلم).

«مردي در حال احرام همراه پيامبر e بود كه شترش او را بر زمين انداخت، و گردنش را شكست و مُرد، رسول الله e فرمود: او را با آب و سدر غسل دهيد، و در دو پارچه كفن كنيد، و به وي عطر و مادّه خوشبو نزده، و سرش را هم نپوشانيد. زيرا خداوند متعال او را در روز قيامت تلبيه گويان محشور می‌نمايد.

«لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، إنَّ الحمد والنعمة لك والملك، لا شريك لك».

([133]) در حديث ام عطيه ك آمده كه پيامبر e فرمود: «ابدأن بميامنها ومواضع الوضوء منها، قالت: ومشطناها ثلاثة قرون». (البخاري).

«در ارتباط با غسل زينب دختر پيامبر e) از سمت راست بدنش، و اعضاي وضو آغاز كنيد. ام عطيه می‌گويد: موهايش را به سه قسمت تقسيم كرديم».

([134]) رسول الله e فرموده است: «اغسلنها ثلاثاً أو خمساً أو سبعاً أو أكثر من ذلك إن رأيتن ذلك». (البخاري ومسلم).

«او را سه بار، يا پنج بار، يا بيشتر بشوييد، اگر ديديد كه احتياجي به اين كار است».

([135]) زيرا بر اجساد انس و ابن عمر م عطر مشك زدند.

([136]) زيرا رسول الله e فرموده است: «إذا أجمرتم الميت فأجمروه ثلاثاً». (أحمد وابن أبي شيبة).

«اگر كفن ميت را خوشبو كرديد، اين عمل را سه بار انجام دهيد، البته اين عمل براي ميتي كه در حال احرام بوده است انجام نمی‌شود».

([137]) همانگونه كه در حديث ام عطيه ك آمده بود، و در روايت ديگر آمده است: «فضفّرنا شعرها ثلاثة أثلاث: قرنيها وناصيتها وألقيانها خلفها». (البخاري ومسلم).

«گيسوهايش را (زينب دخت پيامبر e) را به سه قسمت تقسيم كرديم دو گيسو در دو طرف (شاخها)، و يكي در وسط پيشاني، و همه را در پشت سر انداختيم».

([138]) بخاري در حديثي از ام المؤمنين عايشه ك آورده است: «إنَّ رسول الله e كُفِّن في ثلاثة أثواب يمانية بيض سحولية من كرسف ليس فيهن قميص ولا عمامة، أدرج فيها إدراجاً».

«رسول الله e در سه پارچه سفيد يمني سحولي (نام روستايي) كه از جنس پنبه بود، كفن گرديد، و در ميان آنها پيراهن و عمامه وجود نداشت، و در ‌آن پارچه پيچيده شدند»‌.

([139]) زيرجامه، شلوار و آنچه بدن را بپوشاند. لنگ دور پاها را ازار گويند.

([140]) ابن منذر : می‌گويد: «أكثر من نحفظ عنه من أهل العلم يرى أن تكفن المرأة في خمسة أثواب»‌. (البخاري ومسلم).

«بيشتر دانشمنداني كه از‌آنها علم آموخته و حفظ كرديم، معتقدند كه زنان در پنج پارچه كفن شوند»‌.

([141]) همانگونه كه ابوبكر صديق t وصيت كرد، زنش اسماء بنت عميس ك او را غسل دهد. (مالك).

أنس بن مالك t هم وصيت كرد ابن سيرين : او را غسل دهد.

([142]) درحديثي از عايشه ك روايت شده است كه: «رجع إليَّ رسول الله e من جنازة بالبقيع وأنا أجد صداعاً في رأسي وأقول: وا رأساه، فقال: بل أنا وا راساه، ما ضركِ لو متِ قبلي فغسلتكِ وكفنتكِ ثم صليتُ عليكِ ودفنتكِ؟!». (أحمد، الدارمي، ابن ماجه و ديگران).

«رسول الله e و بعد از دفن جنازه‌ای در گورستان بقيع نزدم آمد، حال آنكه سرم به شدت درد می‌كرد، در نتيجه می‌گفتم: واي سرم! ايشان e فرمود: بلكه من سردرد دارم، واي سرم!‌ (اين را بدان)، چه زياني به تو می‌رسد اگر قبل از من بميري آنگاه غسلت خواهم داد، كفنت می‌كنم، آنگاه بر تو نماز می‌خوانم، و دفنت می‌كنم؟!

([143]) طلحه بن عبدالله بن عوف روايت می‌كند كه: «صليت خلف ابن عباس م على جنازة فقرأ بفاتحة الكتاب وسورة وجهر حتى أسمعنا، فلمّا فرغ أخذت بيده فسألته فقال: إنَّما جهرت لتعلموا أنَّها سنة وحق». (البخاري، أبوداود والنسايي).

«پشت سر عبدالله بن عباس م بر جنازه‌ای نماز خواندم، او سوره فاتحه را با سوره‌ای ديگر با صداي بلند خواند، تا آنها را به ما بشنواند، بعد از اتمام نماز، دستش را گرفتم و پرسيدم، گفت: عمداً با صداي بلند خواندم كه بدانيد خواندن فاتحه و سوره سنت و حق می‌باشد».

([144]) ابن قدامه : می‌گويد: «أجمع أهل العلم على أنَّ المصلي على الجنائز يرفع يديه في أول تكبيرة يكبرها، وكان ابن عمر رضي الله عنهما يرفع يديه في كل تكبيرة»‌. (البيهقي، ابن أبي شيبه، المغني لابن قدامه 3/417 و ديگران).

«اجماع علما بر اين است كه نمازگزار بر جنازه به هنگام تكبير اول رفع يدين كند (دستهايش را بلند كند)، ابن عمر م با هر تكبير دستهايش را بلند می‌كرد. (رفع يدين می‌كرد).

در مذهب شافعي و احمد بن حنبل، با هر تكبير دستها بلند می‌شود، اما در مذهب حنفي و مالكي دستها را بلند نمی‌كنند، يعني تنها در همان تكبير اول دستها را بلند می‌كنند.

([145]) زيرا رسول الله e فرموده است: «والسقط ـ وفي رواية: والطفل ـ يصلّى عليه ويدعى لوالديه بالمغفرة والرحمة». (الترمذي).

«براي جنين سقط شده، و در روايتي ديگر: كودك، نماز خوانده می‌شود، و براي پدر و مادرش دعاي مغفرت و رحمت می‌شود».

([146]) عن أبي غالب الجناط قال: «شهدت أنس بن مالك صلى على جنازة رجل عند رأسه ـ وفي رواية: رأس السرير ـ فلما رفع أتي بجنازة امرأة من قريش ـ أو من الأنصار ـ فقيل له: يا أبا حمزة هذه جنازة ابنة فلان فصل عليها، فصلى عليها فقام وسطها ـ وفي رواية ـ: عند عجيزتها وعليها نعش أخضر وفينا العلاء بن زياد العدوي فلما رأى اختلاف قيامه على الرجل والمرأة قال: يا أبا حمزة هكذا كان رسول الله e يقوم حيث قمت؟ ومن المرأة حيث قمت؟ قال: نعم، قال: فالتفت إلينا العلاء فقال: احفظوا». (أحمد، أبوداود، الترمذي، ابن ماجه و ديگران).

«از ابي غالب الجناط روايت است كه گفت: شاهد بودم كه انس بن مالك t در برابر سر جنازه‌ای نماز خواند، ـ در روايت ديگري آمده است ـ در مقابل سر تابوت ايستاد، و زماني كه جنازه را بردند، جنازه زني قريشي يا انصاري آورده شد: در اين هنگام به انس گفته شد: اي ابوحمزه! اين جنازه دختر فلاني است، بر او نيز نماز بخوان، در نتيجه او در وسط جنازه ايستاد، و بر او نماز خواند. در روايت ديگري آمده است كه: در انتهاي تابوت ايستاد، در حالي كه بر آن جنازه كفني سبز رنگ بود، و در ميان ما علاء بن زياد عدوي (يكي از ثقات و معتمدين تابعين) نيز وجود داشت. و هنگامي كه او شاهد اين اختلاف در قيام ميان زن و مرد بود پرسيد: اي ابوحمزه ! آيا رسول الله e همينگونه كه تو ايستادي و نماز خواندي بر جنازه نماز می‌خواند؟ و شبيه آنچه كه بر زن نماز خواندي نماز می‌خواند؟! انس گفت: بله، در اين هنگام علاء بن زياد رو به ما كرد و گفت: اين روش را در خواندن نماز جنازه حفظ كنيد».

در حديثي ديگر از سمره بن جندب t آمده است كه: «صليت خلف النبي e وصلى على أم كعب ماتت وهي نفساء، فقام رسول الله e للصلاة عليها وسطها»‌. (البخاري ومسلم).

«در پشت سر پيامبر e بر ام كعب كه در حالت نفاس مرده بود نماز خوانديم، بدينصورت كه ايشان e در وسط جنازه براي نماز ايستادند».

([147]) از صحابه‌ای انصاري روايت است كه: «خرجنا مع رسول الله e في جنازة رجل من الأنصار وأنا غلام مع أبي، فجلس رسول الله e على حفيرة القبر فجعل يوصي ـ وفي رواية: يومئ إلى ـ الحافر ويقول: أوسع من قبل الرأس، وأوسع من قبل الرجلين لرُبَّ عِذق له في الجنة»‌. (أحمد، أبوداوود، البيهقي و ديگران).

«به همراه رسول الله e براي تشييع جنازه مردي انصاري خارج شديم، من در آن زمان پسربچه‌ای در كنار پدرم بودم. سپس رسول الله e در كنار گودال قبر نشست و به گوركَن سفارش می‌كرد، ـ و در روايت ديگري آمده است كه: به او اشاره می‌كرد و می‌گفت: از جانب سر، و از جانب پاها، قبر را گشاده‌تر كن، چه بسا از شاخه‌های خرماي بهشت نصيب او گردد».

([148]) شكاف انتهايي گور كه مرده را در آن قرار می‌دهند و در پهلوي آن می‌باشد را لحد گويند.

([149]) قبر بصورت لَحد، يا شكاف مستقيم هر دو جايز است، ولي لحد مجموعاً از شكاف بهتر است. انس بن مالك t روايت می‌كند كه: «لما توفي النبي e بالمدينة، رجلٌ يلحد وآخر يُضَرِّحُ، فقالوا: نستخير ربنا ونبعث إليهما، فأيهما سبق تركناه، فأرسل إليهما، فسبق صاحب اللحد، فلحدوا للنبي e». (أحمد، ابن ماجه، الطحاوي و ديگران).

«هنگامي كه پيامبر e وفات نمود، در شهر مدينه دو گوركَن وجود داشت، يكي لحد می‌زد، و ديگري قبر را معمولي می‌كَند. اصحاب گفتند: از پروردگارمان طلب خير كرده(استخاره می‌كنيم) و به نزد آنها می‌فرستيم، هر كس كه بر ديگري سبقت گرفت، قبر را به او واگذار می‌كنيم. در نتيجه آن لحد كَن سريعتر آمد و براي پيامبر e لحدي كَند».

عامر بن سعد بن ابي وقاص از پدرش روايت می‌كند كه: «ألحدوا لي لحداً وانصبوا عليَّ اللبن نصباً كما صنع برسول الله e». (مسلم، النسائي، ابن ماجه و ديگران).

«پدرم گفت: برايم لحدي بكَنيد، و آن را با خشت محكم كرده و ببنديد، همانگونه كه براي رسول الله e كردند».

([150]) هر چيز پهني كه بتواند لحَد را ببندد، حال تفاوتي ندارد كه از جنس سنگ، چوب، فلز، تخته كشتي يا استخوان باشد.

([151]) زيرا در حديث آمده است كه: «بسم الله وعلى ملة رسول الله ـ و در روايت ديگر: وعلى سنة رسول الله». (أحمد، أبوداود، الترمذي، ابن ماجه، ابن حيان، الحاكم والبيهقي).

«به نام خدا و بر امت رسول خدا، يا بر سنت و روش رسول خدا»‌.

در اين هنگام هر كس خودش دعا می‌كند، نه بصورت دسته جمعي، زيرا دعاي دسته جمعي نوعي بدعت به شمار می‌رود.

([152]) زيرا در حديث آمده است: «نهى رسول الله e أن يزاد على القبر على حفرته»‌. (البيهقي در سنن الكبرى).

«رسول الله e از اينكه بيشتر از خاك كَنده شده به قبر اضافه شود، نهي كرده است. (يعني همان اندازه كه خاك كَنده شده، به داخل قبر برگردانده شود».

در حديث ديگري آمده است كه: «قال رسول الله e لعليّ t: لا تدع تمثالاً إلاَّ طمسته ولا قبراً مشرفاً إلاَّ سويته». (مسلم و ديگران).

«رسول الله e به علي بن ابي‌طالب t دستور داد كه: هيچ مجسمه‌ای را تا زمانيكه نابود نكرده‌ای رها نكن، و هيچ قبر بلندي را تا زماني كه صاف نگردانيده‌ای رها نكن».

([153]) در حديثي از رسول الله e روايت شده است كه: «أنَّ رسول الله e رش على قبر ابنه إبراهيم الماء، ووضع عليه حصباء، والحصباء لا تثبت إلاَّ على قبر مسطح». (مجمع الزوائد، البيهقي در سنن الكبري، الطبراني در الأوسط والشافعي در المسند و در كتاب الأم، ابن الجوزي در كتاب التحقيق وأحاديث الخلاف، والزبير بن بكار الزبيري در كتاب المنتخب من كتاب أزواج النبي e).

«رسول خدا e بر روي قبر پسرش ابراهيم آب پاشيد، و مقداري سنگريزه بر روي آن ريخت. (اين مشخص است كه) سنگريزه‌ها بجز بر روي قبري مسطح (با شيب كم) پايدار نخواهد بود، و دوام نمی‌آورد».

([154]) امام بخاري و امام مسلم ـ رحمهما الله ـ آورده‌اند كه: مردي درگذشت (و او را دفن كردند) رسول الله e فرمود: «فدلوني على قبره، فأتى قبره فصلى عليه».

«قبر او را به من نشان دهيد، سپس به نزد قبر رفت و بر آن مرد نماز خواند»‌.

([155]) نياحت: نوحه خواني، گريه و زاري و شيون به روش جاهليت.

([156]) اين حديث را امام احمد ـ رحمه الله ـ با سند حسن روايت كرده است.

([157]) مجموعه كشورهاي سوريه، اردن، لبنان و فلسطين امروزي را شام می‌گفتند.

([158]) عزاداري براي غير همسر تنها سه روز است زيرا در حديث آمده است كه: «نهى رسول الله e أن تُحد على أحد كائناً من كان فوق ثلاثة أيام إلاَّ على الزوج أربعة أشهر وعشراً». (البخاري ومسلم).

«رسول الله e نهي فرمودند كه بيش از سه روز سوگواري شود، حال هر كس می‌خواهد باشد، مگر بر شوهر، كه زن بايد چهار ماه و ده روز سوگواري كند».

در روايتي ديگر رسول الله e فرموده است: «لا يحل لامرأة تؤمن بالله واليوم الآخر أن تُحد على ميت فوق ثلاث إلاَّ على زوج فإنَّها تحد عليه أربعة أشهر وعشراً». (البخاري ومسلم).

«بر هيچ زني كه به خدا و روز آخرت ايمان دارد، حلال نيست (حرام است) كه بيش از سه روز سوگواري كند، مگر براي شوهرش، كه در اين حالت چهار ماه و ده روز سوگواري می‌كند. (هر چند آن مرده پدر، يا مادر، يا برادر، يا فرزند، يا هر كس ديگر از نزديكان باشد)».

([159]) سوگواري براي شوهر در اسلام واجب قرار داده شده است، بدينصورت زني كه شوهرش می‌ميرد، برايش چهار ماه و ده روز سوگواري می‌كند، اين عمل ويژه و خاص زنان است، و شامل مردان نمی‌شود، زيرا خداوند متعال در‌آيه 234 سوره بقره می‌فرمايد: )والذين يتوفون منكم ويذرون أزواجاً يتربصن بأنفسهن أربعة أشهر وعشراً(.

«و كساني كه از شما مردان می‌ميرند، و همسراني را باقي می‌گذارند، بايد آنان (همسرانشان) چهار ماه و ده روز صبر كنند. (عده‌شان را بگذرانند)».

اما چنانچه زني حامله باشد، بايد تا هنگام تولد فرزندش سوگواري كند، حال تفاوت ندارد مدت آن چند روز باشد، از يك روز تا چندين ماه می‌تواند باشد، و به مجرد زايمان سوگواريش تمام می‌شود، زيرا خداوند متعال در آيه 4 سوره طلاق می‌فرمايد: )وأولات الأحمال أجلهن أن يضعن حملهنّ(.

«و زنان باردار (حامله) مدت و زمان عده‌شان تا وقتي است كه بارهايشان را زمين مي‌گذارند. (زايمان می‌كنند)».

در حديث سبعيه الاسلميه آمده است: «أنَّها نفست بعد موت زوجها بليال فجاءت النبي e فاستأذنته أن تنكح، فإذن لها فنحكت، وفي لفظ: أنَّها وضعت بعد وفاة زوجها بأربعين ليلة». (البخاري ومسلم).

«سبعيه چند شب بعد از مرگ شوهرش نفاس گرديد (فرزندش بدنيا آمد)، پس نزد پيامبر e آمد و از ايشان اجازه خواست تا ازدواج كند، ايشان e نيز به او اجازه داده و او هم ازدواج كرد. در لفظي ديگر آمده است چهل شب بعد از وفات شوهرش زايمان كرد».

سوگواري براي زنان از هنگام مرگ شوهر آغاز می‌گردد. و چنانچه از وفات شوهرش خبري نداشت، از لحظه آگاهي زمان سوگواريش شروع می‌شود. مدت سوگواري هم چهار ماه و ده روز از لحظه مرگ شوهر می‌باشد. به عنوان مثال اگر زني شوهرش بميرد، اما بعد از يكماه از وفات او آگاه می‌شود، سوگواريش از لحظه خبر شروع می‌شود، و بعد از سه ماه و ده روز پايان می‌يابد.

آنچه كه بر زن سوگوار واجب است:

1 ـ پرهيز كردن از عطرها و مواد خوشبو كننده، زيرا در بخاري و مسلم آمده است كه: «ولا تمس طيباً» يعني: «از هر آنچه خوشبو كننده است، استفاده نكند».

زيرا بوي خوش و عطرها محرك شهوت بوده و انسان را به هيجان می‌آورد، بنابراين وقتي می‌تواند از اين مواد و عطريات استفاده كند كه از حيض پاك گردد.

در حديث بخاري و مسلم آمده است كه: «ولا تمس طيباً إلاَّ إذا طهرت نبذة من قسط أو أظفار».

«از خوشبو كننده ها استفاده نكند، مگر زماني كه پاك گرديد از قطعه‌ای قسط و اظفار استفاده نمايد (براي برطرف ساختن بوي ناخوشايندي كه از حيض متساعد می‌شود».

قسط: چوبي هندي است كه به عنوان داروي گياهي محسوب می‌شود كه در بخور هم استفاده شده و سوزانده هم می‌شود.

اظفار: نوعي بخور و خوشبو كننده است.

2 ـ پرهيز كردن از آرايش و زيورآلات و زيبايى‌ها.

بر او هر نوع سرخاب، سرمه و لوازم آرايشي حرام می‌باشد، زيرا در حديث آمده است كه: «المتوفى عنها زوجها لا تلبس المعصفر من الثياب ولا الممشقة ولا الحلي ولا تختضب ولا تكتحل». (النسائي، أبوداود وأحمد).

«آن زني كه شوهرش وفات يافته است، لباس (گل كاجيره) به رنگ زرد، و قرمز، و حُلي (آراسته به زيورات طلا، نقره و سنگهاي قيمتي و جلوه دار) نپوشد، و خضاب و حنا نكرده، و به چشمش سرمه نمی‌زند».

همچنين بايد از لباسهاي جذاب با نقشه‌های فريبنده پرهيز كند، و از هر آنچيزي كه جلب توجه كننده بوده و سبب نگاه كردن مردان به او می‌شود، دوري كند.

3 ـ مطابق با حديث از استفاده زيور آلات، طلا و نقره، سنگهاي قيمتي، الماس و مرواريد منع و نهي شده است.

4 ـ بايد در همان خانه كه با شوهرش زندگي می‌كرده به سوگواري بنشيند، و از آن به جز به ضرورت خارج نگردد مانند: خريد از بازار، رفتن به بيمارستان و مدرسه و دانشگاه و البته به شرط آنكه حجاب كاملش را رعايت كند.

رسول الله e می‌فرمايد: «أمكثي في بيتكِ الذي أتاك فيه نعي زوجكِ حتى يبلغ الكتاب أجله». (مالك، أبوداود، الترمذي، النسايي، أحمد و ديگران).

«در همان خانه‌ای كه خبر مرگ شوهرت به تو رسيده است بمان، تا آنكه مدت سوگواريت پايان يابد».

([160]) زيارت قبور براي زنان نه تنها جايز نيست، بلكه حرام می‌باشد، زيرا رسول الله e از آن نهي فرموده‌اند.

همچنين از ايشان وارد شده است كه: «لعن رسول الله e زائرات القبور والمتخذين عليها المساجد والسرج». (أحمد، أبوداود، النسائي، الطيالسي، ابن حبان و ديگران).

«رسول الله e زناني را كه به زيارت قبرها می‌روند، و آناني كه بر روي قبرها، مسجدها ساخته (آنها را به عنوان مسجد برمی‌گزينند) و چراغاني‌شان مي‌كنند را لعنت (نفرين) كرده است.

باز در حديث ديگري آمده است: «لعن رسول الله e زُوارات القبور». (أحمد، الترمذي وابن ماجه).

«رسول خدا e زناني را كه به زيارت قبور می‌روند را لعنت و نفرين كرده است»‌.

در حديثي ديگر از عبدالله بن عمر م روايت شده است كه گفت: «قبرنا مع رسول الله e يوماً فلما فرغنا انصرف رسول الله e وانصرفنا معه فلما حاذينا به وتوسط الطريق إذا نحن بامرأة مقبلة، فلما دنت إذا هي فاطمة، فقال لها رسول الله e: ما أخرجك يا فاطمة من بيتك؟ قالت: يا رسول الله رَحَّمْتُ على أهل هذا الميت ميتهم، فقال لها رسول الله e فلعلكِ بلغتِ الكُدى ـ يعني المقابر ـ قالت: معاذ الله، وقد سمعتك تذكر فيها ما تذكر، قال: لو بلغتِ معهم الكُدى ما رأيت الجنة حتى يراها جد أبيكِ». فسالت ربيعه عن الكدي: فقال: القبور. (أحمد، أبوداود، النسايي، ابن حبان و ديگران).

«روزي با رسول الله e جنازه‌ای را به قبر سپرديم، هنگامي كارمان تمام شد، رسول خدا e بازگشت، ما نيز بدنبال ايشان برگشتيم، تا آنكه در موازات ايشان قرار گرفتيم، و در وسط راه بوديم كه با زني كه به سمت ما می‌آمد برخورد كرديم، زماني كه نزديك شد متوجه شديم فاطمه ك (دختر پيامبر e) است. پس رسول الله e به او گفت: چه چيزي تو را از خانه‌ات بيرون آورده است؟! گفت: اي رسول خدا! به خاطر اين مرده به تسلي خاطر و تعزيه خانواده‌اش رفته بودم. رسول الله e به او گفت: نكند كه به قبرستان رسيده باشي؟! فاطمه ك گفت: پناه بر خدا، من از شما شنيده‌ام آنچه را كه در ارتباط با آن و نهي از آن يادآوري كرده‌ايد. ايشان e فرمود: اگر با اين جماعت به قبرستان می‌رسيدي، بهشت را نمی‌ديدي، مگر آنكه پدربزرگ پدرت (عبدالمطلب) آن را ببيند (زيرا عبدالمطلب در جاهليت و كفر از دنيا رفته است).

([161]) از علي ابن ابى‌طالب t روايت شده است كه: «خرج رسول الله e فإذا نسوة جلوس، فقال: ما يجلسكن؟ قلن: ننتظر الجنازة، قال: هل تَغْسِلنَ؟ قلن: لا، قال: هل تُدلينَ فيمن يُدلي؟ قلن: لا، قال: فارجعن مأزورات غير مأجورات». (ابن ماجه والبيهقي).

«رسول الله e بيرون رفتند، و با زناني مواجه شدند كه نشسته بودند، ايشان e پرسيدند: چه چيزي سبب نشستن شما شده است؟! پاسخ دادند: منتظر جنازه هستيم، ايشان e باز پرسيدند: آيا شما جنازه را غسل می‌دهيد؟! پاسخ دادند: نه، مجدداً ايشان e پرسيد: آيا شما ياري می‌رسانيد كسي كه اينكار را انجام می‌دهد؟! پاسخ دادند، نه در نتيجه ايشان e فرمود: بازگرديد، زيرا شما بدون آنكه پاداشي ببريد گناهكار هم می‌شويد».

از مجموع احاديث ذكر شده روشن می‌گردد كه زيارت زنان از قبرستان جايز نبوده و صحيح نيست، بلكه سبب گناه آنان هم می‌شود. زيرا نه تنها در تشييع جنازه و زيارت قبور زنان مصلحتي نيست. بلكه عامل فساد و گناه هم می‌گردد.