عوامل استقامت در دين ()

محمد صالح

 

عوامل استقامت در دین (محمد صالح منجد) اثر کوتاهی است که عوامل و راهکارهای ثبات قدم و پایداری در دین خدا را معرفی می‌کند. نویسنده در این اثر با استفاده از آیات نورانی قرآن و کلام حکمت‌بار پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در آغاز، 51 وسیله و سبب را که موجب پایداری در اعتقادات اسلامی می‌شوند معرفی می‌کند. در فصل بعد، مواضع و موقعیت‌هایی را توصیف می‌کند که بر هر مسلمان لازم است آنها را شناسد و از فتنه‌های مرتبط با هریک آگاهی یابد. در پایان، برخی از اسباب و شیوه‌های آزمایش الهی را معرفی می‌کند.

|

 عوامل استقامت در دين

 آغاز سخن

بسم الله الرحمن الرحيم وبه أستعين وعليه أتوكل وإليه أنيب وأصلي وأسلم على صفوة خلقه محمد وعلى آله وصحبه أجمعين.

اطاعات از دستورات خداوند متعال وسنت حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم ضامن سعادت دنيوي و اخروي ويگانه راه رسيدن به اوج عزت وكمال است.

دين مبين اسلام از پيروان خويش خواسته است كه در تمامي مراحل زندگي حتي در بحراني‌ترين لحظات، بر تعاليم روح بخش آن عامل باشند و آنان را اينگونه توصيه نموده است:

﴿ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آل عمران: 102].

«واز دنيا نرويد مگر اينكه مسلمان باشيد». (بايد گوهر ايمان راتا پايان عمر حفظ كنيد).

﴿وَٱعۡبُدۡ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأۡتِيَكَ ٱلۡيَقِينُ ٩٩﴾ [الحجر: 99].

«پروردگارت را عبادت كن تا يقين (مرگ) فرا رسد».

خداوند متعال كساني را كه تا دم آخر بر دين استقامت مي‌ورزند به بهشت برين مژده داده است، آنجا كه مي‌فرمايد:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١٣ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٤﴾ [الأحقاف: 13 - 14].

«كساني كه گفتند پروردگار ما الله است، سپس استقامت به خرج دادند، نه ترسي براي آن‌هاست ونه غمي دارند، آن‌ها اهل بهشتند وجاودانه در آن مي‌مانند. اين پاداش اعمالي است كه انجام مي‌دادند».

اما شيطان، آن دشمن ديرينه وقسم خورده بشر براي منحرف نمودن انسان از هيچ تلاشي دريغ نمي‌ورزد وبراي رسيدن به اين هدف، از عوامل وابزار گوناگون وبرنامه‌ها و طرح‌هاي متفاوتي استفاده مي‌كند تا شايد بتواند انسان را به بيراهه بكشاند، به همان راه‌هايي كه حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم امت خويش را از آن برحذر داشته است، ‌وبسياري از علماي سلف ومعاصر، ‌ابزار و راه‌هاي نفوذ شيطان را در كتاب‌هاي خويش بيان نموده‌اند.

 اما براي پايدار ماندن واستقامت بردين چه عواملي مفيد هستند؟

نويسنده اين رساله استاد محمد صالح منجد برخي از عوامل وابزاري را كه انسان را كمك مي‌كند تا بر دين الهي استوار بماند، معرفي نموده است، و هم اينك برگردان فارسي آن به علاقه مندان و خوانندگان گرامي تقديم مي‌گردد، اميدوارم كه خداوند متعال اين عمل را از مؤلف ومترجم بپذيرد و آن را موجب اجر وپاداش اخروي قرار دهد.

وصلى الله نبينا محمد وعلي آله وصحبه وسلم اجمعين

عبدالقدوس دهقان

سراوان – ديماه 79


بسم الله الرحمن الرحيم

إن الحمد لله، نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسيئات أعمالنا، من يهده الله فلا مضل له، ومن يضلل فلاهادي له، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً عبده ورسوله.

براي مسلماني كه با اراده‌اي آهنين قصد پيمودن راه حق وصراط مستقيم را دارد، دينداري و استقامت و پايداري در دين مهم‌ترين واساسي‌ترين امر مي‌باشد، ‌اهميت اين موضوع در امور زير نهفته است.

الف: وضعيت نامطلوب كنوني جوامعي كه مسلمانان در آن زندگي مي‌كنند، فتنه‌هاي گوناگون وعوامل فريبنده‌اي كه گريبانگير آن‌هاست، وجود شهوات و شبهاتي كه براثر آن، دين غريب گشته ودينداران مصداق اين مثال قرار گرفته‌اند:

«القابض على دينه كالقابض على الجمر».

«دينداري همانند كسي است كه اخگري به دست گرفته باشد».

بر هيچ انسان فهميده و عاقلي پوشيده نيست كه نياز مسلمانان امروزي به اسباب ثبات و پايداري در دين، به مراتب شديدتر از نياز مسلمانان دوران سلف وصدر اسلام است، و به خاطر فساد زمان وكميابي برادران دلسوز و قلت ناصر ومعين، براي تحقق يافتن آن به تلاشي مضاعف نياز داريم.

ب: كثرت حوادث رده وبرگشت ازدين وبه قهقرا گراييدن، حتي درميان برخي از كارگزاران دين، كه اين امر هر مسلماني را بر آن مي‌دارد تا از وقوع چنين عاقبت‌هاي شومي بيمناك باشد وبراي يافتن وسايل وابزار ثبات و پايداري در دين ورسيدن به ساحل سلامتي بكوشد.

ج: مرتبط بودن اين امر با قلب، آن قلبي كه حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم درباره آن مي‌فرمايند:

«قلب ابن آدم أشد انقلاباً من القدر إذا اجتمعت غلياً»[1].

«قلب بني آدم حتي از ديگي كه در حال جوش وغليان باشد هم بيشتر در معرض دگرگوني قرارداد».

حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم براي قلب، مثال ديگري نيز بيان فرموده‌اند آنجا كه فرمودند: «إنما سمی القلب من تقلبه، إنما مثل القلب كمثل ريشة في أصل شجرة يقلبها الريح ظهراً لبطن»[2].

«همانا علت نامگذاري قلب به اين نام، تقلب (دگرگون شدن) اوست، مثال قلب همانند پري است كه كنار درختي افتاده وباد آن را زير و رو مي‌كند».

شاعري اين مطلب را اينگونه بيان نموده ست:

وما سمی الإنسان إلا لنسيه

ولا القلب إلا أنه يتقلب

«انسان را تنها به خاطر فراموشكاريش انسان ناميده‌اند وقلب را نيز به خاطر دگرگون شدنش».

پس ثابت و استوار نگاه داشتن اين (قلب) متقلب كه با بادهاي شهوات وشبهات دگرگون مي‌شود، امر خطيري است كه به وسايل قوي ونيرومند نياز دارد كه از پس عظمت وصعوبت اين امر مهم برآيند.


 اسباب ثبات و پايداري

خداوند متعال بنابه رحمت و شفقت خويش بسياري از اسباب استقامت و پايداري را در قرآن و بر زبان پيامبرش وسيرت وي براي ما بيان نموده‌اند كه برخي از آن‌ها را با همديگر بررسي مي‌نماييم.

 1- روي‌آوردن به قرآن:

قرآن عظيم حبل الله المتين ونور مبين است كه هركس به آن چنگ زند خداوند او را پناه مي‌دهد و هركس از آن پيروي كند خداوند او را نجات مي‌دهد و هركس به سوي قرآن فرا خواند به راه راست هدايت خواهد شد.

خداوند متعال صراحتا بيان نموده‌اند كه هدف از نازل نمودن تدريجي قرآن چيزي جز «تثبيت» نبوده است، خداوند متعال در مقام ترديد شبهات كفار مي‌فرمايد:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا ٣٢ وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا ٣٣﴾ [الفرقان: 32 - 33].

«كافران گفتند چرا قرآن يك جا بر پيامبر نازل نشد همين گونه (ما قرآن را به صورت آيات جداگانه وبخش بخش مي‌فرستيم) تا با آن دل تو را پابرجا و استوار سازيم و آن را آرام آرام مي‌خوانيم، و(كافران) هيچ مثالي را به ميان نمي‌كشند مگر اينكه ما پاسخ راست ودرست را و بهترين وجه و زيباترين تبيين وتفسير را به تو مي‌نمايانيم».

 چرا قرآن مصدر تثبيت است؟

* زيرا ايمان را در قلب غرس، و با ارتباط با خداوند نفس را تزكيه مي‌كند.

* زيرا اين آيات، سكون و آرامشي به قلب مؤمن مي‌بخشند كه طوفان‌هاي فتنه ديگر به آن زياني نمي‌رساند و قلبش به ياد خداوند آرام مي‌گردد.

* زيرا به مسلمان اصول وضوابطي صحيح مي‌آموزد كه به وسيله آن مي‌تواند اوضاع اطراف خويش را سامان دهد و نيز موازيني در اختيارش مي‌گذارد كه بر اساس آن حكم كند، بگونه‌اي كه حكمش سست نگردد و با تفاوت وقايع و اشخاص تناقضي در اقوالش پيش نيايد.

* زيرا قرآن شبهاتي كه دشمنان اسلام، كفار و منافقين ايجاد مي‌كنند رد مي‌كند همانند مثال‌هاي واضحي كه در صدر اسلام رخ داد، به طور مثال:

-   آيه ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ ٣﴾ [الضحی: 3].[3] بر حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم چه تاثيري داشت، آنگاه كه مشركان مي‌گفتند: «ودع محمد»[4] «محمد طرد شده است».

-      تاثير آيه ﴿لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ ١٠٣﴾ [النحل: 103].[5] چه بود، آنگاه كه كفار قريش ادعا كردند كه انساني محمد را تعليم مي‌دهد وقرآن را از درودگري رومي در مكه مي‌آموزد؟

-      تاثير آيه ﴿أَلَا فِي ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْۗ﴾ [التوبة: 49].[6] بر مؤمنان چه بود آنگاه كه منافق گفت: ﴿ٱئۡذَن لِّي وَلَا تَفۡتِنِّيٓۚ﴾ «مرا اجازه ده و درفتنه و فساد ميانداز».

آيا مگر تاثير آن، تثبيت وتقويت قلب‌هاي مؤمنان ورد شبهات وخاموش گردانيدن اهل باطل نيست؟ آري، به خدا سوگند.

شگفت آنجاست كه خداوند مؤمنان را هنگام رجوع از حديبيه به غنائم زيادي (غنايم خيبر) وعده مي‌دهد كه خداوند آن اموال را در اختيار شان خواهد گذاشت و آن‌ها به تنهايي براي گرفتن آن غنايم مي‌روند وهنگامي كه منافقان از آنان مي‌خواهند كه آن‌ها را نيز با خود ببرند، ‌مسلمانان جواب خواهند داد كه شما هرگز با ما نخواهيد آمد و منافقان براي رفتن با مسلمانان اصرار مي‌ورزند و مي‌خواهند گفته خداوند را تبديل كنند، به مسلمانان مي‌گويند شما به ما حسد مي‌ورزيد، و خداوند با اين آيه منافقان را جواب داد: ﴿بَلۡ كَانُواْ لَا يَفۡقَهُونَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٥﴾ [الفتح: 15]. «بلكه آنان جز اندكي نمي‌فهميدند».

سپس اين همه، مرحله به مرحله وگام به گام وكلمه به كلمه در جلوي روي مسلمانان اتفاق افتاد.

-  وازاين جا مي‌توانيم كه تفاوت موجود ميان آنان كه زندگيشان را به قرآن مرتبط كردند و با تلاوت وحفظ و تفسير وتدبر قرآن، به آن روي آوردند و در هرحال به آن عمل مي‌كنند و بين آنان كه به كلام بشر اهتمام ورزيدند و آن را مشغله خويش ساختند دريابيم.

-  كاش طلاب علم به آموختن علم قرآن وتفسيرش اهتمام بيشتري مي‌ورزيدند.

 2- پيروي از شرع الهي و عمل صالح:

خداوند متعال مي‌فرمايد: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَيُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِينَۚ وَيَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ ٢٧﴾ [إبراهیم: 27].

«خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار (وعقيده پايدارشان) هم در اين جهان و هم در آن جهان ماندگار مي‌دارد و كافران را (در دنيا و آخرت) گمراه و سرگشته مي‌سازد و خداوند هرچه بخواهد انجام مي‌دهد».

قتاده در تفسير اين آيه مي‌گويد: خداوند متعال در دنيا به وسيله خير وعمل صالح، مؤمنان را ثابت نگاه مي‌دارد ومراد از ﴿ٱلۡأٓخِرَةِۖ﴾ قبر مي‌باشد، اين مطلب از بسيار از سلف نيز نقل شده است[7]. و نيز خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا ٦٦﴾ [النساء: 66].

«واگر اندرزهايي را كه به آنان داده مي‌شد انجام مي‌دادند براي آنان بهتر بود و (ايمان) ايشان را پا برجاتر مي‌كرد».

آري، آيا مگر از افراد سست وكسلي كه از انجام اعمال صالح عقب افتاده‌اند، در هنگام ظهور فتنه‌ها و حوادث ناگوار مي‌توان انتظار استقامت و پايداري داشت؟ اما آنانكه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند، خداوند آنان را به صراط مستقيم هدايت مي‌كند، از اين جا بود كه حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم بر انجام اعمال صالح استقامت مي‌ورزيد، و پسنديده‌ترين عمل نزد ايشان، مداوم‌ترين آن بود گرچه به ظاهر اندك و حقير مي‌نمود، و اصحاب رضوان الله عليهم هرگاه عملي را شروع مي‌كردند بر آن مداومت مي‌نمودند وحضرت عايشه رضي الله عنها چون عملي را انجام مي‌داد آن را برخود لازم مي‌گرفت، و حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمودند: «من ثابر على اثنتي عشرة ركعة وجبت له الجنة»[8].

«هركس روزانه برخواندن 12 ركعت نماز (سنن رواتب) مواظبت كند ورود بهشت برايش حتمي است».

ودر حديث قدسي وارد شده كه خداوند مي‌فرمايد: «ولا يزال عبدي يتقرب إليَّ بالنوافل حتي أحبه»[9].

«بنده‌ام آنقدر با طاعات نفلي به من تقرب مي‌جويد كه سرانجام محبوب من مي‌گردد».

 3- مطالعه و تدبر داستان‌هاي پيامبران:

خداوند متعال مي‌فرمايد: ﴿وَكُلّٗا نَّقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَكَۚ وَجَآءَكَ فِي هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ وَمَوۡعِظَةٞ وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ ١٢٠﴾ [هود: 120].

«و يكايك از اخبار رسولان بر تو مي‌خوانيم، اخباري كه با آن دلت را استوار مي‌داريم و در اين (قرآن) حق و پندي و ياد كردي براي مؤمنان، برايت آمده است».

اين آيات براي سرگرمي بر حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم نازل نشده بلكه براي هدفي عظيم كه همان تثبيت قلب حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم ومؤمنان مي‌باشد، نازل شده است.

خداوند در داستان حضرت ابراهيم عليه السلام مي‌فرمايد: ﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ ٦٨ قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ ٧٠﴾ [الأنبیاء: 68 - 70].

«گفتند: او را بسوزانيد وخدايان خود را ياري كنيد، اگر كاري از شما ساخته است، گفتيم: اي آتش! بر ابراهيم سرد وسلامت باش، آن‌ها مي‌خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند، ولي ما آن‌ها را زيانكارترين مردم قرار داديم».

حضرت عبدالله بن عباس رضي الله عنهما مي‌فرمايد: آخرين سخن حضرت ابراهيم عليه السلام هنگامي كه در آتش انداخته شد، «حسبي الله ونعم الوكيل» بود[10].

آيا هنگامي كه با تدبر در اين آيات مي‌انديشي و با تأمل اين داستان را مطالعه مي‌كني، معاني ثبات و استقامت در برابر طغيان وشكنجه وعذاب را احساس نمي‌كني؟

در آيات زير كه صحنه‌اي از داستان حضرت موسي عليه السلام را بيان مي‌كند، تدبر كن. ﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾ [الشعراء: 61 - 62].

«هنگامي كه دو گروه يكديگر را ديدند ياران موسي گفتند: بي‌گمان (آنان) به ما رسيدند (موسي) گفت: چنين نيست، البته پروردگارم با من است، به زودي مرا راه خواهد نمود».

آيا با تدبر در اين داستان و در نظر داشتن موقعيت حساس حضرت موسي عليه السلام در لحظه رسيدن ظالمان و در ميان فريادهاي نااميد كننده قوم بني اسرائيل، برترين معاني و صورت‌هاي استقامت و ايستادگي، در ذهن تداعي نمي‌شود؟

آبا با بررسي داستان ساحران فرعون، نمونه‌اي شگفت از گروهي كه پس از شناخت حق برآن استوار ماندند، صورتي عظيم از استقامت و ايستادگي در برابر تهديدات فرعون ظالم در قلب بوجود نمي‌آيد، آنگاه كه او مي‌گويد: ﴿قَالَ ءَامَنتُمۡ لَهُۥ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡۖ إِنَّهُۥ لَكَبِيرُكُمُ ٱلَّذِي عَلَّمَكُمُ ٱلسِّحۡرَۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمۡ فِي جُذُوعِ ٱلنَّخۡلِ وَلَتَعۡلَمُنَّ أَيُّنَآ أَشَدُّ عَذَابٗا وَأَبۡقَىٰ ٧١﴾ [طه: 71].

«آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ مسلما او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته، به يقين دست و پاهاي شما را برخلاف همديگر قطع مي‌كنم و بر فراز شاخه‌هاي نخل به دار مي‌آويزم و خواهيد دانست كداميك از ما مجازاتش دردناك‌تر و پايدارتر است».

آري، به استقامت و ايستادگي گروهي از مؤمناني پي مي‌بريم كه اندك ترديدي به دل راه ندادند، آنگاه كه همه يك صدا بانگ برآوردند: ﴿قَالُواْ لَن نُّؤۡثِرَكَ عَلَىٰ مَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلَّذِي فَطَرَنَاۖ فَٱقۡضِ مَآ أَنتَ قَاضٍۖ إِنَّمَا تَقۡضِي هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَآ ٧٢﴾ [طه: 72].

«تو را بر دلايل روشني كه به ما رسيده است و (بر) كسي كه ما را آفريده است مقدم نخواهيم داشت، هر حكمي كه مي‌خواهي بكن تو تنها مي‌تواني در اين زندگي دنيا داوري كني».

همچنين شايد بزرگ‌ترين درسي كه از داستان مؤمن در سوره يس ومؤمن آل فرعون و اصحاب الاخدود و غيره مي‌گيريم، استقامت و ايستادگي است.

 4 – دعا:

يكي از صفات بندگان مؤمن خداوند متعال اين است كه به او متوجه مي‌شوند و دعا مي‌كنند كه خداوند متعال آنان را ثابت قدم و استوار نگاه دارد.

·       ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا﴾ [آل عمران: 8]..

«پروردگارا! دل‌هاي ما را، پس از آنكه ما را هدايت كردي، (از راه حق) منحرف مگردان».

·       ﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا﴾ [البقرة: 250].

«پروردگارا! (باران) شكيبايي را بر (دل‌هاي) ما فرو ريز و قدم‌هاي ما را استوار بگردان».

و چون تمامي قلوب بني آدم، در ميان دو انگشت از انگشتان خداوند متعال است و به هر جهتي كه بخواهد آن‌ها را مي‌گرداند،[11] حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم دايما اينگونه دعا مي‌فرمودند: «يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك»[12].

«اي دگرگون كننده دل‌ها! دلم را بر دين خويش استوار بگردان».

 5- ياد الله:

ذكر از بزرگ‌ترين اسباب استقامت و ايستادگي است، و ببين كه خداوند در آيه زير چگونه استقامت و ذكر را قرين همديگر قرار داده است، مي‌فرمايد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا﴾ [الأنفال: 45].

«اي مؤمنان! چون با گروهي (از كفار) روبرو شديد، ثابت قدم بمانيد و خداوند را بسيار يادكنيد».

خداوند متعال در اين آيه ذكر را از بزرگ‌ترين عوامل وادار كننده به استقامت در جهاد، قرار داده‌اند.

تامل كن كه لشكرهاي فارس وروم با اجسام تنومند شان چگونه در مقابل گروه اندك ذاكرين شكست خوردند.

حضرت يوسف عليه السلام براي استقامت در برابر فتنه زن صاحب جاه و جمالي كه او را به فحشاء دعوت داده بود، به چه چيزي پناه برد؟ آيا مگر در پناه (معاذ الله) داخل نشد كه در نتيجه، امواج و لشكر شهوات در مقابلش شكست خورد.

آري، اذكار در تثبيت مؤمنان چنين تأثير شگرفي دارند.

 6- انتخاب راه درست:

راه صحيحي كه بر هرمسلمان لازم است كه آن را بپيمايد راه اهل سنت وجماعت است، راه گروه رستگار و فرقه ناجيه، اهل عقيده صاف و روش صحيح و پيروان سنت پيامبر صلي الله عليه وسلم، بر هر مسلمان لازم است كه از دشمنان خداوند و اهل باطل دوري جويد.

اگر مي‌خواهي كه تاثير و جايگاه اين نكته را در تثبيت قلوب درك كني بيانديش و از خود سؤال كن كه چرا بسياري از گذشتگان و بعدي‌ها گمراه و حيران گشتند و تا آخر بر راه راست ثابت نماندند. و چرا برخي از آنان بعد از اوقات گرانبهايي، تازه به حق رسيدند؟

مي‌بيني كه آنان از بدعت و ضلالتي به بدعت و ضلالتي ديگر همچون اعتزال، تحريف، تأويل (بي‌اساس)، تفويض، ارجاء و پيروي از فرقه‌اي گمراه مدعيان تصوف.

اهل بدعت همواره در تحير واضطراب بسر مي‌برند و بسياري از آنان هنگام مرگ نيز دچار شك و ترديد مي‌شوند.

اما آيا تاكنون كسي از پيروان حق، پس از شناخت و فهم كامل، از روش خويش ناخشنود شده وبرگشته است؟ آري! امكان دارد كسي به پيروي از خواهشات وشهوات نفس وشبهاتي كه بر عقل ضعيفش طاري گشته برگردد اما نه بخاطر اينكه روشي بهتر از آن را يافته و يا بطلان آن برايش ثابت گشته است.

مصداق آنچه ذكر شد سؤالاتي است كه هرقل درباره پيروان حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم از ابوسفيان نمود، هرقل ازاو پرسيد: آيا كسي از پيروان او به ناراضگي ازدين خود برگشته است؟ ابوسفيان جواب داد، خير، سپس هرقل گفت: اينگونه است ايمان هنگامي كه در قلب‌ها جاي مي‌گيرد[13].

بسيار شنيده ايم كه بزرگان اهل بدعت از بدعتي به بدعتي ديگر روي آورده‌اند و يا برخي را خداوند هدايت داده، باطل را رها كرده‌اند و به مذهب اهل حق گرويده و از مذاهب قبلي خويش پشيمان شده‌اند، اما آيا عكس آن را سراغ داريد؟

پس اگر مي‌خواهي ثابت و استوار بماني راه و روش مؤمنان را برگزين.

 7- تربيت:

تربيتی ايماني، علمي، آگاهانه وتدريجي عامل اساسي از عوامل استقامت و پايداري به شمار مي‌آيد.

تربيتی ايماني كه قلب و وجدان را با خوف ورجاء و محبت الهي زنده مي‌گرداند تربيتي منافي با جمودي كه بر اثر دوري از قرآن وحديث ومحصور بودن بر نظريه‌ها و اقوال افراد بوجود آمده است.

تربيتی علمي و استوار بر دليل صحيح ومنافي با تقليد كور كورانه.

تربيتي آگاهانه ودور از راه ورسم مجرمان، تربيتي توام با بررسي طرح‌ها وبرنامه‌هاي دشمنان اسلام وهمراه با مطالعه دقيق اوضاع كنوني وفهم مناسب وقايع و رخدادهاي اجتماعي، تربيتي كامل ومنافي با انحصار و محدود بودن بر محيط‌هاي كوچك وسربسته.

تربيتي تدريجي كه مسلمان را اندك اندك و به تدريج، با برنامه‌ريزي دقيق به مراحل كمال ترقي دهد، تربيتي منافي با بي‌برنامگي و ستابزدگي و جهش‌هاي بي‌مورد و تباه كننده.

براي اينكه اهميت اين عنصر از عناصر ثبات و پايداري را بهتر درك كنيم به سيره حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم باز گرديم و از خويشتن بپرسيم.

·   چه چيزي باعث شده بود كه اصحاب پيامبر صلي الله عليه وسلم در مكه، در آن دوران رنج وعذاب، استقامت و ايستادگي كنند؟

·   حضرت بلال، خباب، مصعب، آل ياسر وديگر مستضعفان وبزرگان اصحاب (وبني هاشم) چگونه در تحريم اقتصادي در شعب ابي طالب ومواقع دشوار ديگر، صبر واستقامت نمودند؟

·   آيا امكان داشت كه آنان، بدون تربيتي عميق كه شخصيات آنان را صيقل داد، اينگونه صبر واستقامت كنند؟

·   به طور مثال بنگريم به حضرت خباب بن الارت رضي الله عنه، آن هنگام كه صاحبش سيخ‌هاي آهني را در آتش مي‌گداخت وچون سرخ مي‌گشتند خباب را برهنه و به پشت بر آن‌ها مي‌انداخت، و تنها چيزي كه سيخ‌ها را سرد مي‌كرد چربي بدن كباب شده خباب بود، آري! چه چيزي او را اينگونه صابر و با استقامت نگاه داشته بود؟

·   چه چيز باعث استقامت حضرت بلال رضي الله عنه در زير صخره‌هاي بزرگ در ريگستان داغ و سوزان مكه بود، و چه چيزي حضرت سميه رضي الله عنها را برآن داشت تا در طوق‌هاي آهنين وزنجيرهاي كفار صبر واستقامت را پيشه كند؟

·   و سؤالي ديگر از دوران زندگي مدني، آنانكه در جنگ حنين هنگام هزيمت، با حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم پا برجا ماندند، چه كساني بودند؟ آيا آنان افرادي نو مسلمان بودند كه هنوز تحت تربيت حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم قرار نگفته بودند و بسياري از آنان فقط با هدف جمع آوري غنيمت با حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم همراه شده بودند؟ هرگز... بلكه اغلب آنان مؤمنان برگزيده اي بودند كه مدتي طولاني توسط حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم تربيت يافته بودند.

اگر  آنان افرادي تربيت يافته نمي‌بودند، آيا اينگونه استقامت مي‌ورزيدند؟

 8- اطمينان به راه:

بديهي است كه هرچند اعتماد مسلمان به راهي كه مي‌پيمايد بيشتر باشد بر صبر واستقامتش در آن راه افزوده خواهدشد. و ايجاد اعتماد نيز اسبابي دارد منجمله:

·     احساس اينكه راهي كه تو آن را در پيش گرفتي، راهي جديد و زاييده اين قرن وزمان نيست، بلكه راهي است بسيار قديمي كه قبل از تو پيامبران، صديقان، علما، شهدا وصالحين نيز پيموده‌اند، واينگونه، احساس غربت از تو دور مي‌شود و وحشت تو به انس واندوهت به شادماني وسرور تبديل مي‌گردد، زيرا تو در اين صورت احساس مي‌كني كه همه آنان در پيمودن اين راه و منهج همراه و مونس تو هستند.

·     احساس برگزيدگي، خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ﴾ [النمل: 59].

«ستايش براي خداست، و سلام بر آن بندگانش كه (آنان را) برگزيده است».

باز مي‌فرمايد:

﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ﴾ [فاطر: 32].

«آنگاه كتاب (آسماني) را به آنان به ارث داديم كه از (ميان) بندگانمان برگزيديم».

و نيز مي‌فرمايد:

﴿وَكَذَٰلِكَ يَجۡتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِ﴾ [یوسف: 6].

«و اينگونه پروردگارت تو را برمي‌گزيند و از تعبير خواب‌ها به تو مي‌آموزد».

همانگونه كه خداوند پيامبران را برگزيده صالحان و نيكوكاران نيز بهره‌اي از اين گزينش دارند، زيرا بخشي از علوم انبيا را به ارث برده‌اند.

* اگر خداوند تو را به صورت جماد و يا حيوان و يا كافري ملحد و يا دعوتگري به سوي ضلالت و يا به صورت فاسق و يا مسلماني غير داعي به اسلام و يا دعوتگري به راهي پر از خطا و اشتباه، مي‌آفريد، آنگاه چه احساسي مي‌داشتي؟

* آيا احساس به برگزيدگي و اينكه خداوند تو را مسلماني دعوتگر به سوي اهل سنت و جماعت قرارداده است، از عوامل ثبات و استقامت تو بر راه و روشي كه برگزيده اي نيست؟

 9- دعوت دادن:

اگر نفس حركت و فعاليتي نداشته باشد متعفن مي‌گردد، دعوت به سوي الله يكي از بزرگ‌ترين مجالات حركت و انطلاق نفس است، دعوت، وظيفه پيامبران و رهاكننده نفس از عذاب است، در دعوت نيروها و استعدادها، شكوفا مي‌گردد و كارهاي بسيار عظيمي انجام مي‌شود.

﴿فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَۖ﴾ [الشوری: 15].

«پس به (سوي) اين دين دعوت كن و آنچنان كه مامور شده‌اي استقامت نما».

واين گفته كه «فلاني اصلا تغيير نکرده است» به هيچ عنوان صحيح نيست زيرا اگر نفس را به طاعت پروردگار مشغول نسازي بي‌گمان تو را به معصيت وادار خواهد نمود و ايمان كم و زياد مي‌گردد.

دعوت به وسيله زبان به سوي راه راست، توأم با تلاش فكري وجسماني، بگونه اي كه دعوت تنها هم و مشغله انسان باشد، تلاش‌هاي شيطان مبني بر گمراهي وي را، خنثي مي‌سازد.

علاوه بر اين هنگامي كه دعوتگر در ميدان دعوت كار مي‌كند، در نفس او احساس مبارزه با مشكلات و مخالفان واهل باطل ايجاد مي‌گردد وبدين سبب ايمانش ترقي مي‌يابد و در كار خويش استوارتر مي‌شود.

پس اينگونه، دعوت علاوه بر ثواب بسيار عظيمي كه در آن نهفته است يكي از اسباب ثبات واستقامت و عاملي است مهم كه انسان را از بازگشت وسير قهقرايي باز مي‌دارد، زيرا كسي كه هجوم مي‌برد نيازي به دفاع ندارد. و خداوند همراه دعوتگران است، آنان را ثابت و استوار نگاه مي‌دارد، داعي همانند طبيبي است كه با علم وآگاهي و تجربه خويش با بيماري مبارزه مي‌كند و باتوجه به علم تجربه اش، خود كمتر در معرض ابتلا به بيماري قرار دارد.

 10- تقرب به عوامل ثابت نگاه دارنده:

عناصري كه حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم درباره ويژگي آن‌ها فرموده‌اند:

«إن من الناس ناساً مفاتيح للخير مغاليق للشر»[14].

«بسياري از مردم دروازه‌هاي خير و سدهايي در برابر شر هستند».

جستجوي علما، صالحان ودعوتگران مؤمن وجمع شدن دور آن‌ها، عاملي ياري دهنده بر صبر واستقامت است، در تاريخ اسلامي فتنه‌هايي برپا شده كه خداوند متعال به وسيله مرداني مؤمن، مسلمانان را در آن فتنه‌ها ثابت و استوار نگاه داشته است، مانند موردي كه علي بن المديني رحمه الله درباره آن مي‌گويد: خداوند در بحران ارتداد دين را به وسيله حضرت صديق رضي الله عنه و در فتنه خلق قرآن به وسيله امام احمد بن حنبل رحمه الله، ياري نمود[15].

ببين علامه ابن قيم رحمه الله درمورد نقش استادش شيخ الاسلام در تثبيت افرادش چه مي‌گويد:

«هرگاه ترس بر ما غلبه مي‌كرد و از شكست بيم مي‌داشتيم چاره‌اي ديگر نمي‌يافتيم به شيخ روي مي‌آورديم وبه مجرد ملاقات با او وشنيدن سخنانش تمام آن بيم وواهمه از بين مي‌رفت و به توان ويقين واطمينان مبدل مي‌گشت، پاك است خدايي كه بهشت را در دنيا به بندگانش نشان داد و دروازه هايش را در سراي عمل برويشان گشود و آنان را از نسيم عطر آگينش بهره‌اي داد كه شيفته آن گشتند و با تمام توان ونيروي خويش در طلب آن بر آمدند وبراي رسيدن به آن، باهم به مسابقه پرداختند»[16].

بنابراين اخوت اسلامي يكي از عوامل اساسي تثبيت و پايداري به شمار مي‌آيد، پس برادران نيكوكار وافراد برگزيده ومربيان اسلامي، در اين راه ياور تو وپايگاه مستحكمي هستند كه مي‌تواني به آن‌ها پناه ببري و آنان، با علم ودانشي كه دارند تو را ثابت و استوار نگاه مي‌دارند، پس مصاحبت آنان را برخود لازم بگير و از تنهايي بپرهيز مبادا كه شيطان تو را شكار كند زيرا گرگ هميشه گوسفندي را شكار مي‌كند كه از گله دور افتاده باشد.

 11- مطمئن بودن به ياري خداوند و اينكه آينده از اسلام است

هنگامي كه پيروزي به تاخير مي‌افتد خيلي بيشتر به استقامت نياز داريم تا مبادا در لحظات واپسين متزلزل شويم، خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّيُّونَ كَثِيرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَكَانُواْۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٤٦ وَمَا كَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٤٧ فَ‍َٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٤٨﴾ [آل عمران: 146 - 148].

«وچه بسا پيامبراني كه مردان الهي فراوان به همراه آن‌ها جنگ كردند آن‌ها هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آن‌ها رسيد سست نشدند و ناتوان نگرديدند وزبوني نشان ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست مي‌دارد، گفتار آن‌ها فقط اين بود كه پروردگارا ما را ببخش و از تندرويهاي ما در كارها صرفنظر كن، قدم‌هاي ما را ثابت بدار وما را بر گروه كافران پيروز بگردان، لذا خداوند پاداش اين جهان وپاداش نيك آن جهان را به آن‌ها داد».

در دوران شكنجه وعذاب هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه وسلم مي‌خواست ياران جفا كشيده خويش را دلگرمي دهد و بر راه اسلام ثابت نگاه دارد، آنان را بشارت مي‌داد كه آينده از آنِ اسلام است. در حديث خباب در صحيح بخاري آمده: «وليتمنَّ اللهُ هذا الأمر حتی يسير الراكب من صنعاء إلی حضرموت ما يخاف إلا الله والذئب علی غنمه»[17].

«خداوند اين دين را استقرار خواهد بخشيد تا اينكه سواري، مسافت ميان صنعاء تا حضرموت را بدون هيچگونه ترس از دشمني، مي‌پيمايد، مگر خوف خداوند وبيم گرگ بر گوسفندان».

پس بيان احاديثي كه در آن‌ها بشارت داده شده كه آينده از آن اسلام است، براي تربيت نونهالان بر ثبات و استقامت، بسيار مهم است.

 12- شناخت ماهيت باطل:

خداوند متعال براي دلجويي وتثبيت مؤمنان مي‌فرمايد:

﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ ١٩٦﴾ [آل عمران: 196].

«آمد ورفت كافران در شهرها تو را نفريبد».

و آيه ﴿فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ﴾ [الرعد: 17].[18] درسي است براي عاقلان، كه نبايد از باطل بترسند وتسليم آن شوند.

* يكي از روش‌هاي قرآن رسوا نمودن اهل باطل و بر ملا ساختن اهداف ونقشه‌هاي آن است، تا مسلمانان بدانند كه دشمن از كجا وارد مي‌شود ومبادا كه مسلمانان غافلگير شوند. ﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِتَسۡتَبِينَ سَبِيلُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٥٥﴾ [الأنعام: 55].

«واين چنين آيات را به روشني بيان مي‌كنيم تا راه مجرمان آشكار گردد».

·   وچه بسيار شنيده وديده ايم كه حركاتي از هم پاشيده ودعوتگراني ازپاي در آمده واستقامت خويش را ازدست داده‌اند، زيرا بر اثر عدم شناخت دشمنان، دشمنان آنان را غافلگير نموده و از جايي وارد عمل شده‌اند كه آنان هرگز نمي‌پنداشته‌اند.

 13- اتصاف به صفات وادار كننده به استقامت:

در رأس اين صفات صبر قرار دارد، در حديثي كه صحيحين آن را روايت كرده‌اند آمده كه: «به هيچ احدي عطايي بهتر و كامل‌تر از صبر عنايت نشده است»[19]. و دشوارترين صبر هنگام صدمه اول و ابتداي مصيبت است و هرگاه انسان به مصيبتي غير منتظره گرفتار شود، اگر صبر نداشته باشد پريشان و مضطرب مي‌گردد و استقامت و ثبات خويش را از دست مي‌دهد.

* در اين واقعه كه علامه ابن جوزي رحمه الله ذكر نموده تأمل كن، مي‌گويد: مردي راديدم كه تقريبا 80 سال عمر داشت و بر نماز با جماعت پايبند بود، روزي نوه‌اش مرد او (كه نوه‌اش را از دست داده بود بي‌صبرانه و با آه وفغان چنين) مي‌گفت: هيچ كس نبايد به درگاه خداوند دعا كند زيرا خداوند دعاها را اجابت نمي‌كند وسپس افزود: خدا با ما ضد كرده است وفرزندان ما رازنده نگه نمي‌دارد[20]. (خداوند از اين گفتار، پاك ومنزه است).

·     هنگامي كه مسلمانان درجنگ احد شكست خوردند، آنان هرگز توقع چنين مصيبتي را نداشتند زيرا خداوند آنان را به پيروزي وعده داده بود، خداوند آنان را به وسيله خون‌هاي شهيدان درس مهمي داد: ﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡۗ﴾ [آل عمران: 165].

«آيا هنگامي كه (در ميدان جنگ احد) مصيبتي به شما رسيد در حاليكه دو برابر آن را (در ميدان جنگ بدر، بر دشمن) وارد ساخته بوديد گفتيد اين مصيبت از كجاست؟ بگو از ناحيه خود شماست».

مگر از جانب آنان چه اشتباهي صورت گرفته بود؟ آنان سست شده بودند واختلاف نموده و پس از آنكه اموال غنيمت را مشاهده كردند با رهنمودهاي اكيد پيامبر مخالفت ورزيدند، وبرخي از آنان اميد دنيا را داشتند.

 14- توصيه مردان صالح:

هنگامي كه خداوند، مسلماني را در مصيبتي گرفتار مي‌كند واو را مي‌آزمايد تا بدين وسيله او را از گناهان پاك سازد، همنشين صالحي كه او را به صبر واستقامت توصيه كند، يكي از عوامل مهم ثبات واستقامت به شمار مي‌آيد، مردي صالح كه با يادآوري الله ولقاء وي و بهشت و جهنم و گفتاري مفيد، موجبات صبر و استقامت وي را فراهم نمايد.

اكنون گوشه‌اي از سرگذشت امام احمد رحمه الله را مرور مي‌كنيم، مردي كه به محنت و بلا در آمد و سرانجام همچون طلايي ناب از آن بيرون آمد.

(امام را درحالي كه به زنجير بسته بودند بسوي مأمون بردند، و مأمون قبلا امام را سخت وعيد داده بود حتي يكي از خادمان به امام گفت: (اي ابوعبدالله، من بسيار نگرانم، زيرا مأمون شمشيرش را از نيام بركشيده وبه قرابتي كه با پيامبر صلي الله عليه وسلم دارد، سوگند خورده كه اگر به مخلوق بودن قرآن اقرار نكني تو را با شمشيرش خواهد كشت)[21].

در آن لحظات حساس مرداني زيرك فرصت را غنيمت شمرده و از امام دلجويي نمودند و او را به صبر و استقامت تشويق كردند، در كتاب «سير أعلام النبلاء» علامه ذهبي، ازابوجعفر انباري نقل شده كه مي‌گويد: هنگامي كه امام را نزد مأمون مي‌بردند به من خبر رسيد، در پي آنان از فرات گذشتم در كاروانسرايي به آن‌ها رسيدم، ديدم امام نشسته بود، نزدش رفتم و سلام گفتم، اما پس از جواب سلام گفت: اي ابوجعفر، درتنگنا افتاده ام.

گفتم: اي مرد، تو امروز در رأس قرار داري ومردم از تو پيروي ميكنند، به خدا سوگند اگر تو مخلوق بودن قرآن را بپذيري بسيار از مردم نيز به آن قايل خواهند شد و اگر تو آن را نپذيري مردم نيز از پذيرفتن آن امتناع مي‌ورزند، از اين گذشته اگر مأمون تو را نكشد، مرگ حتمي است و لابد روزي خواهي مرد پس از خدا بترس وعقيده خلق قرآن را نپذير.

امام احمد مي‌گريست و مي‌گفت: هرچه خداوند بخواهد، سپس گفت: اي ابوجعفر، آنچه گفتي دوباره برايم بازگوي، ومن نيز دوباره سخنم را تكرار كردم و او مي‌گفت: هرچه خداوند بخواهد.

امام احمد رحمه الله مي‌فرمايد:

«درتاريكي شب از (رحبه) حركت كرديم، در راه به مردي برخورديم كه از ما پرسيد: احمد بن حنبل كيست؟

مردم به من اشاره كردند، او به ساربان گفت كه اندكي صبر كن و خطاب به من گفت: اي مرد! اگر در آنجا بخاطر اين مسأله كشته شوي وارد بهشت خواهي شد.

سپس از ما خداحافظي نمود و رفت، پرسيدم آن شخص كي بود، گفتند: مردي است نيكوكار و باديه‌نشين از قبيله ربيعه كه پشم مي‌فروشد، اسمش جابر بن عامر است[22].

دركتاب «البداية والنهاية» آمده كه: مردي باديه‌نشين به امام گفت: «اي مرد! تو نماينده مردم هستي، پس براي آنان نماينده شومي مباش، تو امروز در رأس قرار داري مبادا به آنچه از تو مي‌خواهند تن دردهي، آنگاه مردم نيز پيرو آنان خواهند شد و در آن صورت در روز قيامت بارِ گناه آنان را نيز بدوش خواهي كشيد واگر خدا را دوست داري، در محنت وبلايي كه به آن گرفتار آمدي صبر را پيشه كن، در ميان تو وبهشت مانعي جز كشته شدنت، نيست».

امام احمد مي‌گويد: گفتار اين شخص عزم و اراده ام را براي امتناع از پذيرفتن خلق قرآن محكم‌تر و قوي‌تر ساخت[23].

در روايتي ديگر آمده كه امام احمد فرمود: از هنگامي كه در اين مصيبت افتادم، گفتاري قوي‌تر از گفتار باديه نشيني كه در (رحبه)[24] بامن سخن گفت، نشنيده‌ام، او به من گفت: «اي احمد! اگر در راه حق كشته شوي به مقام شهادت مي‌رسي واگر زنده بماني باعزت زندگي مي‌كني». اين گفتار، ‌قلبم را تقويت نمود.

امام احمد درباره محمد بن نوح، جواني نو عمر كه او نيز در اين فتنه به همراهي امام استقامت كرده بود، مي‌گويد: جواني (كم عمر و با علم اندكش) شكيباتر و استوارتر بر دين، ازمحمد بن نوح نديده‌ام، اميدوارم كه خاتمه‌اش به خير شده باشد، او روزي به من گفت: اي ابو عبدالله! ازخدا بترس، تو همانند من نيستي، تو مردي هستي كه مردم به تو اقتدا مي‌كنند، مردم به تو چشم دوخته‌اند كه چه مي‌كني، پس از خدا بترس و بر اين امر استقامت كن.

آن جوان درگذشت و بر او نماز خواندم ودفنش كردم[25].

حتي زندانياني كه امام احمد با دست وپاي به زنجير كشيده، آنان را نماز مي‌داد او را به صبر واستقامت توصيه مي‌كردند.

امام احمد روزي در زندان گفت: «من به زندان پروايي ندارم، خانه من وزندان باهم تفاوتي ندارند، و از كشته شدن با شمشير نيز هراسي ندارم، اما از ضربه‌هاي شلاق بيم دارم، يكي از زندانيان گفت: از آن نيز بيم نداشته باش، پس از دو ضربه شلاق (بدنت بي‌حس مي‌شود) و نمي‌داني كه ضربه‌هاي ديگر به كجا اصابت مي‌كند.

با اين گفتار غم واندوه امام برطرف شد[26].

پس برادر عزيز، در طلب نصيحت وتوصيه از صالحان، بكوش و به توصيه آنان با جان ودل گوش فرا ده قبل از سفري كه اتفاقاتي كه در آن، برايت مي‌افتد، بيم داري و در هنگام ابتلا به مصيبت وقبل از مصيبتي مترقبه، از صالحان طلب توصيه ونصيحت كن وهمچنين هنگامي كه به منصب ومقامي برگزيده شدي و يا با مال و ثروتي دست يافتي توصيه نيكان را فراموش مكن، وخود و ديگران را در اين راه ثابت و استوار نگاه دار و خداوند يار و مددكار مؤمنان است.

 15- انديشيدن به نعمت‌هاي بهشت وعذاب جهنم و يادآوري مرگ:

بهشت سرزمين خوشي‌ها و راحتي‌ها و رهايي از غم و اندوه، و منزلگاه مؤمنان است، طبيعت نفس، باراحت طلبي و عدم كار و تلاش سرشته شده است مگر درجايي كه به پاداشي بزرگ چشم دوخته باشد كه در اين صورت تحمل مشكلات و مشقت‌ها برايش آسان مي‌گردد.

كسي كه پاداشي درنظرش مجسم باشد مشقت كار برايش آسان مي‌گردد، او در حين تلاش وزحمت مي‌داند كه اگر در اين راه استقامت نورزد، بهشتي را از دست خواهد داد كه پهنايش همچون پهناي آسمان وزمين است. نفس نياز به چه چيزي دارد كه او را از زمين خاكي بلند نموده وبه عالم علوي برساند.

حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم براي تثبيت اصحابش بهشت را ياد آوري  مي‌نمود در حديث صحيح آمده كه: حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم بر ياسر وعمار وسميه گذشت و آنان را در عذاب و شكنجه ديد، رو به آنان نمود وفرمود:

«صبراً آل ياسر، صبرا آل ياسر، فإن موعدكم الجنة»[27].

«اي آل ياسر! (بر رنج و عذاب دنيا) شكيبا باشيد ميعادگاه شما بهشت است».

همچنين حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم به انصار فرمودند:

«إنكم ستلقون بعدي أثرة، فاصبروا حتى تلقوني على الحوض» (متفق عليه).

«پس از من شاهد تبعيضاتي خواهيد بود، در آن صورت صبر را پيشه كنيد تا اينكه برحوض كوثر با من ملاقات مي‌كنيد».

همچنين انديشيدن در احوال هردو گروه (نيكوكار و بدكار) در قبر، حشر، حساب، ميزان، صراط وديگر منازل قيامت نيز بر صبر واستقامت مي‌افزايد.

ياد مرگ نيز مسلمان را از سقوط حفظ مي‌كند و او را از تعدي بر حدود الهي باز مي‌دارد، زيرا اگر او بداند كه مرگ از تسمه كفش او به وي نزديك است وشايد قيامت او بعد از لحظاتي برپا شود[28]. چگونه نفس مي‌تواند او را فريب دهد؟ وچگونه او مي‌تواند بر انحراف خويش تمادي واصرار ورزد؟ بدين سبب است كه حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم پيروانش را اينگونه توصيه فرمودند:

«أكثروا من ذكر هادم اللذات»[29].

«نابود كننده لذات (مرگ) را بسيار به ياد آوريد».


 مواضع استقامت

مواضع استقامت بي‌شمارند و نياز به تفصيل دارند، ما در اين جا مختصرا به بعضي از آن موارد اشاره مي‌كنيم.

 اولا- استقامت در فتنه‌ها

اساس دگرگوني‌هايي كه در قلب بوجود مي‌آيد فتنه هاست، هنگامي كه قلب به فتنه‌هاي گوناگون دچار مي‌گردد، ‌فقط آن‌هايي مي‌توانند در برابر آن استقامت كنند كه قلب‌هايشان سرشار از ايمان است.

 فتنه‌هايي همچون:

·     فتنه مال: خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿۞وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦﴾ [التوبة: 75 - 76].

«وكساني از آن‌ها هستند كه با خداوند پيمان بسته‌اند كه اگر از فضل خويش به ما (چيزي) بدهد، حتما صدقه مي‌دهيم و از درستكاران خواهيم بود، آنگاه وقتي كه خداوند از فضل خويش به آنان بخشيد، در آن بخل ورزيدند و اعراض كنان روي برتافتند».

·     فتنه جاه: خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا ٢٨﴾ [الکهف: 28].

«با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي‌خوانند، و تنها ذات او را مي‌طلبند، هرگز چشم‌هاي خود را، بخاطر زينت‌هاي دنيا، از آن‌ها برمگير و از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همان‌های كه پيروي هواي نفس كردند وكارهايشان افراطي است».

حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم درباره زيان دو فتنه سابق مي‌فرمايند: «زيان حرص مال وشرف در دين، به مراتب بيشتر از زيان دو گرگ گرسنه‌اي است كه در گله‌اي رها شوند».

·     فتنه همسر: خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿إِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجِكُمۡ وَأَوۡلَٰدِكُمۡ عَدُوّٗا لَّكُمۡ فَٱحۡذَرُوهُمۡۚ﴾ [التغابن: 14].

«اي كسانيكه ايمان آورده‌ايد، بعضي از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آن‌ها برحذر باشيد».

·     فتنه فرزندان: حضرت پيامبرصلي الله عليه وسلم فرمودند: «الولد مجبنة مبخلة محزنة»[30]. «فرزند سبب كم دلي، بخل واندوه است».

·     فتنه شكنجه و طغيان و ستم: آيه زير اين مطلب را بخوبي بيان نموده است:

﴿قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ ٤ ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلۡوَقُودِ ٥ إِذۡ هُمۡ عَلَيۡهَا قُعُودٞ ٦ وَهُمۡ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ شُهُودٞ ٧ وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ ٨ ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٩﴾ [البروج: 4 - 9].

«مرگ وعذاب برشكنجه گران صاحب گودال (آتش) باد، گودال‌هاي پر از آتش، هنگامي كه در كنار آن نشسته بودند، و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام مي‌دادند (باخونسردي) تماشا مي‌كردند، هيچ ايرادي از آن‌ها (مؤمنان) نگرفتند جز اينكه آنان به خداوند عزيز وحميد ايمان آورده بودند، همان خدايي كه حكومت آسمان‌ها وزمين از آنِ اوست و بر همه چيز گواه است».

امام بخاري از حضرت خباب رضي الله عنه روايت نموده كه ايشان فرمودند: حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم درسايه كعبه به چادري تكيه داده بودند، ما (ازرنج وعذابي كه به ما مي‌رسيد) به ايشان شكايت نموديم، ايشان فرمودند: در ملت‌هاي قبلي افراد مؤمن را مي‌گرفتند و در چاله‌هايي قرار مي‌دادند سپس اره را بر كاسه سر شان مي‌گذاشتند و آنان را به دو نيم تقسيم مي‌كردند و با شانه‌هاي آهنين گوشت بدنشان را از استخوان جدا مي‌كردند، ‌اما اين امر نيز آنان را از دينشان باز نمي‌داشت[31].

·     فتنه دجال: واين بزرگ‌ترين فتنه حيات دنيوي است. حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمودند: اي مردم، هيچ فتنه اي در روي زمين از زمان پيدايش آدم تا كنون، از فتنه دجال بزرگ‌تر نبوده است، اي بندگان خدا! اي مردم! در آن فتنه استقامت كنيد، من دجال را بگونه‌‌اي (واضح وكامل) برايتان معرفي مي‌كنم كه هيچ پيامبري قبل از من او را اينگونه معرفي نکرده است...[32].

حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم درباره مراحل ثبات وعدم آن در رويارويي بافتنه‌ها مي‌فرمايند:

فتنه‌ها همانند تارهاي حصير يكي پس از ديگري بر قلب‌ها طاري مي‌گردند، هر قلبي كه آن را بپذيرد لكه‌اي سياه، وقلبي كه آن را نپذيرد لكه‌اي سفيد بر آن نقش مي‌بندد تا اينكه برخي قلب‌ها همانند كوه صفا سفيد مي‌گردند وتا آسمان وزمين برپاست، هيچ فتنه اي به آن زياني نمي‌رساند وبرخي ديگر سياه وتاريك مي‌گردند وهمانند كوزه‌اي سرنگون، نه معروف را معروف مي‌دانند ونه منكر را منكر، مگر آنچه با هواي او سازگار باشد[33].

 ثانيا- استقامت در جهاد:

خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ﴾ [الأنفال: 45].

«اي مؤمنان! هنگامي كه با گروهي (كافر در ميدان نبرد) روبرو شديد، ثابت قدم باشيد».

فرار از جبهه و ميدان جنگ در دين ما يكي از گناهان كبيره محسوب مي‌گردد، حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم هنگام حفر خندق خاك‌ها را بر پشت خويش حمل مي‌نمودند وهمراه با مؤمنان اينگونه دعا مي‌فرمودند:

«وثبت الأقدام إن لاقينا».

«هنگام رويارويي با دشمن ما را ثابت قدم نگه دار».

 ثالثا- استقامت بر راه راست:

خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣﴾ [الأحزاب: 23].

«درميان مؤمنان مرداني هستند كه بر عهدي كه با خدا بسته‌اند صادقانه ايستاده‌اند، بعضي پيمان خود را به آخر بردند (ودر راه او شربت شهادت نوشيدند) وبعضي ديگر در انتظارند وهرگز تغيير وتبديلي درعهد وپيمان خود نداده‌اند».

به اصول ومبادي خويش بيشتر از ارواحشان ارزش قايلند، وچنان بر آن استوارند كه هرگز از آن دست نخواهند كشيد.

 رابعا- استقامت هنگام مرگ:

اهل كفر وفاجران درحساسترين لحظات از استقامت محروم مي‌مانند وهنگام مرگ نمي‌توانند كه شهادتين را برزبان بياورند واين يكي از علامات سوء خاتمه است. به مردي كه درحال مرگ بود گفتند كه بگو: لا اله الا الله اما او سرش را تكان مي‌داد و از گفتن لا اله الا الله امتناع مي‌ورزيد.

وديگري هنگام مرگ مي‌گويد: اين كالا با ارزش و آن ديگري بي‌ارزش است. وشخصي ديگر مهره‌هاي شطرنج را نام مي‌برد وديگري هنگام مرگ آواز وترانه مي‌خواند و ديگري ازمعشوقش ياد مي‌كند.

واين همه بدان خاطر است كه در دنيا اين امور آنان را از ياد الله غافل كرده است.

وگاهي چهره‌هاي برخي از اين افراد هنگام مرگ سياه وبدنشان بدبو مي‌گردد وهنگام جان دادن رويشان از قبله بر مي‌گردد. لا حول ولا قوة إلا بالله.

اما نيكوكاران به فضل خداوند هنگام مرگ ثابت قدم مي‌مانند وشهادتين را به زبان مي‌آورند وچهره‌هاي برخي شاداب و روشن مي‌گردد و بوي خوشي از آنان استشمام مي‌شود كه اين خود نوعي مژده محسوب مي‌گردد.

و در آخر نمونه‌اي از افرادي كه درهنگام مرگ استوار ماندند، مي‌آوريم، او امام ابوزرعه رازي يكي از ائمه حديث است.

ابوجعفر بن علي كاتب ابوزرعه مي‌گويد: من و ابوحاتم  وابن واره منذر بن شادان وديگراني هنگام احتضار ابوزرعه در ماهشهر نزد وي بوديم، حاضران مي‌خواستند او را تلقين كنند اما به خاطر رفعت شأن ابوزرعه به اين كار جرأت نميكردند، سرانجام تصميم گرفتند تا با هم حديث تلقين را مذاكره كنند و به اينگونه ابوزرعه را تلقين كنند، ابن واره سخن را آغاز نمود وگفت: حدثنا ابوعاصم حدثنا عبدالحميد بن جعفر عن صالح، اما از هيبت ابوزرعه زبانش بند آمد ونتوانست كه حديث را بخواند پس از او ابو حاتم شروع نمود وگفت: حدثنا بندار حدثنا ابوعاصم، عن عبدالحميد بن جعفر عن صالح، او نيز نتوانست حديث را بخواند، ديگران ساكت ماندند، ابوزرعه كه درحالت احتضار بود چشم‌هايش را گشود وحديث را با سند اينگونه بيان نمود: حدثنا بندار حدثنا أبو عاصم حدثنا عبد الحميد عن صالح، ابن أبي عريب عن كثير بن مرة عن معاذ بن جبل قال: قال رسول الله صلی الله عليه وسلم «من كان آخر كلامه لا إله إلا الله دخل الجنة»[34].

«هركس كه آخرين سخنش (دردنيا) لااله الاالله باشد وارد بهشت مي‌گردد».

امام ابوزرعه رحمه الله چون اين حديث را خواند روحش به ملأ اعلي پيوست. درباره اين چنين افراد خداوند متعال مي‌فرمايد:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠﴾ [فصلت: 30].

«كساني كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آن‌ها نازل مي‌شوند كه نترسيد و غمگين نباشيد، و مژده باد شما را به آن بهشتي كه به شما وعده داده شده است».

پروردگارا! ما را نيز از اين افراد بگردان، پروردگارا! ما را بر دين اسلام و راه هدايت استقامت نصيب بفرما.

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين وصلى الله علی نبينا محمد وعلی آله وصحبه وسلم أجمعين.

محمد صالح المنجد



[1]- مسند احمد 6/4، حاكم 2/289

[2]- مسند احمد 4/408، صحيح الجامع 2361.

[3]- «پروردگارت تو را رها نكرده است و دشمن نداشته و مورد خشم قرار نداده است».

[4]- صحيح مسلم با شرح نووي 12/156.

[5]- «زبان كسي كه (آموزش قرآن را) به  او نسبت مي دهند غيرعربي است و اين (قرآن) به زبان عربي گويا وروشني است».

[6]- «هان آنان هم اينك در فتنه و فساد افتاده‌اند».

[7]- تفسير ابن كثير 4/421

[8]- ترمذي 1/13، نساء 1/388

[9]- بخاري، نگا: فتح الباري 11/340

[10]- فتح الباري 8/229

[11]- اين مطلب را امام احمد ومسلم مرفوعا از ابن عمر روايت كرده‌اند نگا: صحيح مسلم بشرح نووي 16/204.

[12]- امام ترمذي اين حديث را مرفوعا از حضرت انس روايت كرده نگا: تحفة الاحوذي 6/249 وصحيح الجامع (7864).

[13]- فتح الباري 1/32

[14]- ابن ماجه، 237 وكتاب السنة ابن أبي عاصم 1/ 127، السلسلة الصحيحة (1332).

[15]- سير أعلام النبلاء 11/196.

[16]- الوابل الصيب، 97

[17]- فتح الباري، 7/165.

[18]- «اما كف آب بيرون پرتاب مي شود واز ميان مي رود».

[19]- بخاري كتاب الزكاة، باب الاستعفاف عن المسألة ومسلم كتاب الزكاة، باب فضل التعفف والصبر.

[20]- الثبات عندالممات، ابن الجوزي، ص 34.

[21]- البداية والنهاية 1/332.

[22]- سير أعلام النبلاء 11/241.

[23]- البداية والنهاية 1/332.

[24]- شهري است ميان رقه و بغداد كناره فرات. سير أعلام النبلاء 11/241.

[25]- سير أعلام النبلاء 11/242.

[26]- سير أعلام النبلاء 11/240

[27]- حاكم 3/383، اين حديث حسن وصحيح است، نگا: فقه السيرة تخريج آلباني ص 103.

[28]- اشاره‌اي است به حديث من مات قامت قيامته «هركس بميرد قيامتش بلا فاصله برپا مي شود». (مترجم).

[29]- ترمذي، 2/50 وارواءالغليل 3/145.

[30]- ابويعلي، 2/305، اين حديث شواهدي ديگر نيز دارد، صحيح الجامع 7037.

[31]- بخاري نگا: فتح الباري 12/315.

[32]- ابن ماجه 2/1359، صحيح الجامع 7752.

[33]- مسند احمد، 5/386، مسلم، 1/128.

[34]- سير أعلام النبلاء 13/8576.