منزلت سنت در اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم

 پيشگفتار

الحمد لله والصلاة والسلام علي رسول الله وعلي آله وصحبه أجمعين.

خداوند متعال حضرت محمد مصطفي عليه السلام را به رسالت و پيامبري برگزيد و كتاب مقدسش، قرآن را برايشان نازل فرمود، آن قرآني كه درباره اش فرمود: ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ﴾. (فصلت: 41-42). كتابي است ارزشمند و غالب، كه باطل از هيچ جهتي به آن راه ندارد.

وخداوند خودش حفظ ونگهداريش را به عهده گرفته است فرموده: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ (الحجر: 9).. همانا ما قرآن را فرستاديم وما از آن نگهداري مي كنيم.

وهمچنين خداي بزرگ به پيامبرش امر نموده است كه اين قرآن را براي مردم بيان نمايد: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ (النحل: 44).

واين بيان مذكور دراين آيه شامل دو نوع بيان مي باشد:

اول: بيان لفظ قرآن، كه همانا تبليغ آيات و سوره هاي قرآن، وكتمان نكردن آن مي باشد، همچنان كه از جانب خدا برقلب حضرتش عليه السلام نازل شده است.

وهمين است مقصود اين آيه: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾. (المائدة: 67). اي پيامبر گرامي! برسان آنچه كه ازطرف پروردگارت برتو نازل شده است.

دوم: بيان كردن معناي الفاظ و آياتي كه احتياج به بيان و تفسير دارد، و اينها بيشتر در آيات مجمل و يا عام، ويا مطلق وجود دارد، كه سنت، مجمل را توضح مي دهد، وعام را تخصيص، ومطلق را مقيد مي گرداند.

بايد دانست كه سنت همراه و دوشادوش قرآن قرار دارد و از يكديگر جدا نمي شوند، وهيچ گاه يكي از ديگري بي نياز نمي گردد.

از آنجائي كه خداوند بيان و تفسير كتابش را بعهده پيامبرش واگذار نموده، براي او نيز گواهي داده است كه آنچه كه مي گويد وحي ازطرف خداوند است: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾. (النجم: 4).

هنگامي كه پيامبر عليه السلام داراي چنين شأن ومنزلتي از طرف خداوند است، خداوند تعالي پيروي وفرمانبرداري ايشان را واجب، وعصيان ونافرماني آن حضرت را حرام گردانده است، و مي فرمايد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾. (النساء: 59).. ((خدا را اطاعت كنيد ورسول الله را اطاعت نمائيد)).

وهمچنين خداي متعال از آن كساني كه پيامبر را ميانجي وحاكم در ميان خود قرار نمي دهند، ودر مقابل فرمان ايشان سر تسليم فرو نمي آورند ايمان را نفي مي كند ومي فرمايد:

﴿فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾. (النساء: 65). ((نه! سوگند به پروردگارت كه آنان مومن بشمار نمی آيند تا زمانيكه در اختلافاتشان تو را حكم و داور قرار ندهند، وسپس ملالي در دل خود از داوري تو نداشته وكاملا تسليم تو باشند)).

اين آيه شريفه بطور واضح و آشكار بيان مي كند كه آنهاي كه مدعي ايمان به رسول الله، ومدعي محبت او هستند، بدون اينكه به سنتش عمل نمايند وبه حكمش گردن نهند اصلا ايمان ندارند ومومن نيستند.

باز در آيه ديگر خداوند ادعا كنندگان، و آن كساني كه با فرمان حضرت عليه السلام مخالفت مي كنند، از افتادن در فتنه و عذاب دردناك برحذر مي دارد وچنين مي فرمايد:

﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾. (النور: 63).

قرآن كريم با اسلوبهاي گوناگون ومختلف مردم را بسوي ايمان به سنت وعمل كردن به آن دعوت مي دهد و ميگويد كه: قرآن و سنت اساس اين دين هستند.

هرگاه ايمان به پيامبر عليه السلام اصلي ازاصول ايمان باشد پس بنابراين ايمان به ((سنت)) او جز لاينفك وجدا نشدني از ايمان به وي مي باشد، زيرا كه او صاحب اين سنت مي باشد.

 معناي لغوي سنت

سنت در لغت عربي به راه وروش گفته مي شود، خواه پسنديده باشد يا ناپسند ومذموم باشد. وبه همين معني است حديثي كه جرير بن عبدالله از پيامبر اكرم عليه السلام روايت نموده است: «من سنَّ سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل بها إلى يوم القيامة». يعني: كسي كه طريقه وراه نيك وخوبي وضع نمايد، پس براي اوست ثوابش، همچنين ثواب كساني كه تا روز قيامت بر راه وروش او عمل مي كنند. «ومن سنَّ سنة سيئة فله وزرها ووزر من عمل بها إلى يوم القيامة». وكسي كه راه وروش بد ونادرستي وضع نمايد، پس براوست گناهش، وگناه كساني كه تا روز قيامت بر روش غلط ونادرست او عمل نمايند[1].

 سنت در اصطلاح ومفهوم علماء

سنت در اصطلاح علماي حديث: آنچه كه روايت شده از رسول الله عليه السلام از گفتار وكردار يا تقرير (اقرار وسكوت پيامبر) يا صفت اخلاقي او يا پيدايشي او، خواه قبل از بعثت بوده يا بعد از آن، سنت گفته مي شود.

اين تعريف به همان معني حديث مي باشد، وهم چنين شامل سيرت وزندگي پيامبر نيز مي باشد.

سنت در اصطلاح علماي اصول: آنچه كه نقل شده باشد از رسول الله عليه السلام از گفتار وكردار واقرار، سنت گفته مي شود.

سنت در اصطلاح فقهاء: آنچه كه از رسول الله عليه السلام ثابت شده باشد در صورتي كه فرض و واجب نباشد سنت گفته مي شود. يعني آنچه كه در مقابل واجب وغيره از احكام پنج گانه قرار دارد.

وگاهي نيز فقهاء لفظ سنت را اطلاق مي كنند به آنچه كه درمقابل بدعت قرار دارد مانند گفتارشان: طلاق سنت چنين است، وطلاق بدعي (بدعت) چنان.

وهم چنين بسا اوقات علماي حديث سنت را اطلاق مي كنند برآنچه كه در مقابل و ازاء بدعت باشد، مي گويند: فلان شخص برسنت است، هرگاه كردار واعمالش واعتقادش موافقت داشته باشد به آنچه كه رسول الله عليه السلام آورده است. و هم چنين مي گويند: فلان بر بدعت است هرگاه كردار واعتقادش مخالف روش وطريقه پيامبر عليه السلام باشد.

 كتاب وسنت اساس شريعت است

 شريعت اسلام بردواصل پايدار واستوار مي باشد:

اصل اول: اينكه انسان تنها خداي يكتا را پرستش نمايد وبه او شرك نورزد، واين همان ((لا إله إلا الله)) است. هيچ معبودي به حق، به جز خداي يگانه وجود ندارد.

اصل دوم: خدا را به نحوه وطريقه اي پرستش نمايد كه خداوند بر زبان محمد رسول الله عليه السلام بيان وتشريح نموده است، واين همان معني ((محمد رسول الله)) مي باشد.

پس وقتي كه ما به رسالت ونبوت محمد مصطفي عليه السلام گواهي داديم، پيروي نمودن ازايشان در آنچه كه امر فرموده، وتصديق كردنش در آنچه خبرداده، وپرهيز واجتناب از آنچه نهي نموده، واجب مي گردد.

شريعت محمدي داراي دو مصدر ومنبع مي باشد كه مسلمان چگونگي پرستش الله، وساير عبادات خود را از اين دومنبع زلال دريافت مي كند، اين دو منبع ومصدر قرآن كريم و (حديث) سنت مطهره مي باشد.

همچنانكه اطاعت وپيروي از رسول الله عليه السلام درحيات وزندگي ايشان بر امت فرض بود، بعداز وفات ايشان نيز فرض وواجب مي باشد. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ (النساء: 64). ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾. (النساء: 59).

كه با روي آوردن به قرآن وحديث (سنت) مي توان راه درست و صحيح را انتخاب كرد و راه هدايت را پيمود، زيرا كه تا زماني كه ما به اين دو گوهر گرانبها چنگ بزنيم هرگز گمراه نخواهيم شد.

 سنت وحي است

پيغام خداوند بسوي پيامبرانش، از راههاي پوشيده وحي مي گويند. و آنچه كه خداوند به پيامبرانش ابلاغ مي كند، به يكي از سه طريقه زير مي باشد كه دريك آيه آنها را چنين بيان فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾. (الشورى: 51).

اول: الهام، كه در آيه آمده است: ﴿إِلاَّ وَحْياً﴾ كه مقصود از آن آگاه ساختن والهام به قلب پيامبر است.

دوم: سخن از پشت حجاب وپرده، بدون اينكه باريتعالي را مشاهده كند، همچنان كه موسي عليه السلام با پروردگار سخن گفتند وخداوند نيز با ايشان سخن گفت. وهم چنين رسول اكرم عليه السلام در شب معراج از پشت حجاب وپرده با پروردگارش سخن گفت وخداوند نيز با ايشان سخن گفتند.

سوم: بوسيله فرشته، جبرئيل امين وحي. وبيشتر وحي ازاين نوع سوم مي باشد. وجبرئيل به شكل وقيافه هاي مختلف نزد حضرت عليه السلام حاضر مي شد، گاهي به قيافه صحابي بزگوار دحيه كلبي ظاهر مي شد، وگاهي نيز به صورت يك شخص اعرابي و باديه نشين مي آمد، ودوبار حضرت رسول الله عليه السلام حضرت جبرئيل عليه السلام را به صورت وقيافه اصلي اش كه آفريده شده، ديده اند. بار اول هنگامي كه در غار حراء به عبادت مشغول بودند، وبار دوم شب معراج نزد سدرة المنتهي.

وبسا اوقات نيز چنين مي شد كه پيامبر اكرم عليه السلام، فرشته وحي را مشاهده نمي كرد، بلكه صداهاي مي شنيد وحالت مخصوص وحي به ايشان دست مي داد در حديثي كه ام المؤمنين عايشه رضي الله عنها روايت مي كند چنين وارد شده است كه: حارث بن هشام از رسول الله عليه السلام پرسيد: چگونه وحي بسوي تو مي آيد؟ حضرت در جواب فرمود: ((گاهي اوقات مانند صداي زنگ وحي بسويم مي آيد، واين سخت ترين نوع آن است، پس آن حالت خاص وحي به من دست مي دهد و آنگاه آنچه وحي شده، در يافت نموده ام، وگاهي فرشته به صورت يك انسان ظاهر مي گردد، پس با من سخن مي گويد، سپس آنچه كه مي گويد دريافت مي كنم)). عايشه رضي الله عنها فرمود: به درستي كه او را در روزهاي بسيار سرد ديدم كه هنگام كه بر ايشان وحي نازل مي شد پيشاني مباركش عرق مي كرد[2].

پس از اينكه دانستيم كه: به آنچه كه نسبت داده مي شود به پيامبر اكرم عليه السلام از گفتار وكردار وتقرير (اقرار) سنت گفته مي شود، بايد دانست كه سنت نيز وحي است، زيرا كه خداوند مي فرمايد:

﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾. (النجم: 3- 5). پيامبر از روي هوي وخواهش نفساني سخن نميگويد، آنچه كه مي گويد وحي است كه به سوي او وحي شده، و آن قوي ونيرومند (جبريل) به او آموخته است.

همچنان درحديث آمده است كه فرموده: ((آگاه باشيد وبدانيد كه به من قرآن وهمراه قرآن چيزي مانند آن داده شده است))[3] (كه آن سنت مي باشد).

پس بنابراين سنت همراه قرآن مي باشد، ومانند قرآن وحي است از طرف خداوند، واين دو ازهم جدا شدني نيستند، وبسياري از آيات قرآن آن چنانكه بايستي فهميده شود، دانسته نمي شود مگر با رجوع كردن به سنت وحديث، و به خصوص آياتي كه احكام دربردارد.

 گفتار علماء وبزرگان پيرامون سنت وحجيت آن

امام بيهقي از امام شافعي نقل مي كند كه فرموده است: سنت پيامبر عليه السلام برسه قسم مي باشد:

اول: آنچه كه خداوند درباره آن نص قرآن نازل فرموده، سپس رسول الله عليه السلام نيز مانند نص قرآن، در سنت بيان كرده وسنت قرار داده است.

دوم: آنچه كه خداوند بطور مجمل در قرآن نازل فرموده، سپس رسول الله عليه السلام از طرف خداوند معناي آن را بطور تفصيل بيان فرموده وروشن گردانيده كه اين فريضه چگونه است خاص است يا عام، وبندگان خدا چگونه بايد انجام بدهند.

سوم: آن چيزي كه رسول الله عليه السلام سنت گزارده، ونصي درباره آن در قرآن وجود ندارد.

همه اينها را آن حضرت عليه السلام ازطرف خداوند بيان كرده، وخداوند طاعتش را برهمگان فرض گردانيده است[4].

ازكلام امام شافعي چنين مي فهميم كه سنت پيامبر اكرم عليه السلام به سه دسته وبخش تقسيم مي شود: يك بخش از سنت همانند آياتي است كه در قرآن آمده، مثلا درقرآن امر به تقوا وپرهيزگاري، ودوري از صفات رذيله آمده است، در سنت نيز چنين فرمايشاتي آمده است.

دسته دوم: اينكه خداوند بطور اجمالي حكمي نازل فرموده، وحضرت از آنجاي كه وظيفه بيان نمودن قرآن بعهده دارند اين احكام را بطور تفصيلي وگسترده بيان فرموده است، مثلا خداوند در قرآن بطور مطلق فرموده: نماز بخوانيد، اما نفرموده چگونه بخوانيم؟ چند ركعت بخوانيم؟ رسول اكرم عليه السلام اين را در سنت بيان فرموده اند.

بخش سوم: آن دسته از احاديثي شامل مي شود كه پيامبر عليه السلام به امري دستور داده يا از كاري نهي نموده، ودر قرآن نص صريحي درباره آن وجود ندارد.

اما شافعي درجاي ديگر نيز مي فرمايد: تمام آنچه را كه رسول الله عليه السلام بعنوان سنت بيان كرده است، خداوند پيروي از آن را بر ما لازم قرارداده است، وپيروي از پيامبر را پيروي واطاعت از خود قرارداده، وروي گرداني از اطاعت پيامبر را، معصيت ونافرماني خود قرارداده است و عذري براي هيچ كس باقي نگذاشته است، و راه گريزي از پيروي سنت قرار نداده است[5].

پس اطاعت از رسول الله، اطاعت از خدا، ونافرماني رسول الله، نافرماني خداوند مي باشد خداوند مي فرمايد: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾ (النساء: 80). كسي كه از رسول اطاعت نمايد در واقع از خداوند اطاعت نموده است.

در حديث آمده است كه رسول الله در روز خيبر چيزهاي را تحريم نمودند، واز جمله آنها گوشت الاغ بود؛ سپس فرمود: نزديك است كه شخص بر تختش بنشيند، ودرباره حديت من سخن بگويد كه: ميان من وشما فقط كتاب خدا (قرآن) مي باشد، پس آنچه كه از حلال در آن يافتيم حلال مي دانيم، وآنچه كه در آن حرام يافتيم حرام مي شماريم!. آگاه باشيد: آنچه كه رسول الله حرام كرده است همانند آن چيزي است كه خداوند آنرا حرام كرده است[6].

امام بيهقي روايت ميكند[7] كه: عمران بن حصين صحابي بزرگوار، روزي حديث بيان مي فرمود، شخصي از حاضرين گفت: اي ابونجيد (عمران)، شما براي ما احاديثي بيان مي كنيد كه اصلي از آنها را در قرآن نمي يابيم؟ آنگاه عمران خشمگين شد و رو به آن شخص كرد، وگفت: آيا همه قرآن را خوانده اي؟ گفت: بلي، عمران گفت: آيا در قرآن يافته اي كه نماز عشاء چهار ركعت است ونماز مغرب سه ركعت، ونماز صبح دو ركعت ونماز ظهر چهار ركعت وعصر چهارركعت؟

گفت: خير. عمران گفت: پس از كجا گرفته ايد؟ امر غير از اين است كه از ما گرفته ايد، وما نيز از رسول الله گرفته ايم. سپس گفت: آيا در قرآن يافته اي كه در هر (چهل) گوسفند يك گوسفند، ودر هر اين تعداد شتر اين قدر، ودر اين مقدار درهم، اين قدر زكات مي باشد؟ آن شخص در نهايت گفت: خدا به تو زندگي دهد وزنده نگه دارد كه مرا زنده كردي.

در اين داستان ديديم كه آن صحابي بزرگوار با اين طريقه حكيمانه توانست آن شخص را راهنمايي وارشاد نمايد، واز اين جريان ما نيز مي توانيم به اهميت وارزش سنت نزد سلف صالح پي ببريم كه چگونه به آن محبت مي ورزيدند وشبهات را از آن دور مي كردند.

ايوب سختياني -رحمت الله عليه- مي گويد: هرگاه براي شخص حديث بيان كردي، پس او گفت: اين را بگذار و از قرآن بيان كن، بدان كه بي شك او گمراه است.

امام شافعي -رحمه الله- روزي حديثي روايت نمودند وسپس فرمودند كه صحيح مي باشد، شخصي به ايشان گفت: اي ابو عبدالله (امام شافعي) آيا به آن قائل هستيد؟ امام بر آشفت وفرمود: اي شخص! آيا مرا نصراني يافته اي؟ مگر مرا ديده اي كه از كليسا بيرون مي آيم؟ مگر كمربند كشيشان بركمر من ديده اي؟ كه من از رسول الله عليه السلام حديث روايت بكنم وبه آن قائل نباشم.

اما ابو بكر بيهقي مي گويد: اگر سنت واحاديث حجت نمي بود، حضرت رسول الله عليه السلام در خطبه حجه الوداع بعد از اينكه به حضار امور دينشان تعليم داد نمي فرمود: «ألا فليبلغ الشاهد منكم الغائب فرب مبلغ أوعى من سامع».[8] يعني: آگاه باشيد، پس بايد كساني كه از شما حاضرند به كساني كه غائب هستند، برسانند، چه بسا كسي كه به او حديث برسد از شنونده (اولي) دريافت كننده تر باشد.

ودرحديث ديگر آمده است: «نضر الله امرأً سمع منا حديثاً فأداه كما سمعه، فرب مبلغ أوعى من سامع»[9]. يعني: خداوند خوش وخرم ونوراني گرداند شخصي كه از ما حديثي شنيد، سپس آن را رسانيد، همچنانكه شنيده است، پس چه بسا كسي كه به او حديث مي رسد از شنونده بهتر دريافت مي كند.

امام شافعي دراين باره چنين مي فرمايد: از آنجايي كه رسول الله عليه السلام براي شنيدن سخنش وحفظ كردن آن واداء نمودنش، تشويق وترغيب نموده اند، براين دلالت مي كند كه رسول الله عليه السلام امر به رساندن چيزي مي نمايد كه بوسيله آن اتمام حجت شود بر كساني كه به آنها رسيده است، زيرا آنچه كه ازطرف حضرت رسانده مي شود: كار حلالي است كه انجام داده مي شود، وحرامي است كه از آن دوري واجتناب مي شود، وحدي است كه برپا مي شود، ومالي است كه گرفته مي شود ويا داده مي شود، ويا نصيحتي در مورد دين ودنيا است.

 براي فهم احكام بايد به سنت رجوع نمود

كسي كه قرآن واحاديث نبوي را با درك وفهم مطالعه كند وبخواند، به خصوص آيات واحاديث احكام را، بدون شك در مي يابد كه سنت نبوي در بيان احكام مجمل قرآن كريم نقش مهمي دارد واين قابل انكار نيست، وسنت وحديث نبوي است كه مطلق آيات قرآن را مقيد، وعام آن را خاص مي گرداند، وناسخ ومنسوخ آن را بيان مي كند.

اگر ما خواسته باشيم آن احكامي كه در قرآن بطور مجمل آمده، وسنت رسول الله عليه السلام آنها را بيان وتفصيل نموده، وهمچنين احكامي كه در سنت ذكر شده ودر قرآن نيامده است، مثال بزنيم، بدون شك احكام بسياري را در ابواب عبادات ومعاملات وحدود وغيره خواهيم يافت.

 مثال احكامي كه سنت آنها را بيان كرده است

 طهارت

از احكامي كه در قرآن كريم بطور مجمل ذكر شده، وسنت رسول الله عليه السلام آنها را بيان نموده، وتوضيح داده وضو وتيمم مي باشد.

خداوند تبارك وتعالي وضو وتيمم را با مقداري تفصيل بيان نموده، ولي هنوز نياز به سنت براي واضح شدن آن همچنان باقي است. خداوند فرموده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾. (المائدة: 6).

اي كسانيكه ايمان آورده ايد، هرگاه به قصد نماز برخاستيد، پس صورت هايتان ودستهايتان را تا آرنج بشوئيد، وسرهايتان را مسح كنيد، وپاهايتان را تا دو كعب (قوزك) بشوئيد. واگر جنب بوديد پس خود را پاك كنيد (غسل كنيد) واگر بيمار يا در حال سفر بوديد، يا يكي ازشما از محل قضاي حاجت آمد، ويا با زنان آميزش كرديد و آب را نيافتيد، پس با خاك پاك تيمم نمائيد. پس صورت هايتان ودستهايتان را با آن مسح كنيد. خداوند نمي خواهد كه برشما سخت بگيرد، وليكن مي خواهد شما را پاكيزه سازد، ونعمتش را بر شما تمام كند، تا اينكه شما سپاسگزار باشيد.

آنچه سنت بيان كرده:

1 – هنگامي كه شخص شروع به وضو گرفتن نمود سه بار دستهايش را تا مچ مي شويد، سپس آب در بيني مي كند وبيني را پاك مي كند (استنشاق) وهم چنين سه بار آب در دهان مي كند (مضمضه).

2 – سنت هم چنين بيان نموده كه جايز است براي شخص كه وضو ميگيرد هر عضوي يك بار، يا دو بار ويا سه بار بشويد، وسه بار شستن كامل تر وبهتر است، وبيش از سه بار جايز نيست بلكه ناپسند مي باشد، هم چنين جايز است كه بعضي از اعضا را يكبار وبعضي را دو بار وبعضي ديگر را سه بار بشويد.

3 – از عمل وفعل حضرت عليه السلام (سنت عملي) ثابت شده است كه سر را بايد يكبار مسح نمود، وكيفيت آن درحديث چنين آمده است: كه با دوستانش از جلو سرش شروع نموده سپس به عقب سرش مي برد و آنگاه به جاي اولش، يعني همانجا كه شروع كرده است، بر مي گرداند. ومسح سر بيش از يكبار تكرار نمي شود. هم چنين دو گوش را فقط يكبار مسح مي كند، وگرفتن آب جديد براي مسح گوشها لازم نيست، بلكه همراه سر وبا آن آبي كه براي مسح سر گرفته گوشها را مسح مي كند.

اين كيفيت وچگونگي وضو در پرتو قرآن وسنت پيامبر اكرم عليه السلام است[10].

 تيمم

خداوند در قرآن كريم بيان فرموده كه تيمم فقط براي صورت ودست مي باشد، هم چنان كه در آيه گذشت، اما حد دست تا كجا است مشخص ننموده است، آيا مانند وضوء است وبايد تا آرنج مسح كرد؟ و آِيا براي تيمم، يك بار بايد دست برخاك زد يا دو بار؟ سنت نبي اكرم عليه السلام واحاديث صحيحي كه ازايشان روايت شده است به اين دو سوال پاسخ مي دهد.

سنت پاسخ مي دهد كه: كافي است كه جهت تيمم كردن دو كف دست را يك مرتبه برخاك بزنيم، وهم چنين اندازه وحد مسح كردن تا مچ دست مي باشد[11].

در دنباله آيه خداوند حكم ديگري از احكام طهارت را بيان نموده، كه همانا پاكيزگي از جنابت مي باشد.

وفرموده: ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ اگر شما جنب بوديد، پس خود را پاك كنيد. اين آيه بطور اجمالي اين پاكيزگي وطهارت را بيان كرده است، وسنت چگونگي اين پاكيزگي را درصورتي كه با آب باشد، چنين بيان كرده است:

اول استنجاء مي كند، بعداز آن، جاهايي ازبدنش را كه آثار نجاست و آميزش بر آن باقي است مي شويد، سپس مانند وضو گرفتن براي نماز، وضو ميگيرد سپس سرش را مي شويد، بعد از آن تمام بدنش را مي شويد واز سمت راست بدنش شروع مي كند، وهم چنين موهاي سرش را با دستهايش خلال مي كند (يعني اگر موهاي سرش زياد باشد بايد آب را به وسط وداخل موهايش برساند).

اين كيفيتي كه ذكر شد براي هنگامي است كه آب در دسترس باشد، در صورت نبودن آب، ويا عدم توانايي غسل كردن، خاك پاك كافي مي باشد، وكيفيت آن اين است كه كف دستش يكبار بر زمين بزند وآنگاه چهره وپشت دو كف دستش را يكبار مسح نمايد.

اين كيفيتي كه بيان كرديم، توضيح وشرح آيه: ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ بود كه سنت مطهر رسول اكرم عليه السلام آن را بيان كرده است.

 نماز

نماز ركن دوم از اركان پنجگانه اسلام مي باشد، وخداوند امر به برپا داشتن آن فرموده است: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ﴾ (المزمل: 20). ((نماز رابرپا داريد)). سوالي كه اين جا براي هركس پيش مي آيد اين است كه چگونه برپاداريم؟ پس سنت واحاديث رسول الله عليه السلام است كه اين سوال مهم را پاسخ مي دهد.

با مطالعه وبررسي احاديث رسول الله عليه السلام چنين واضح وروشن مي گردد كه خداوند تبارك وتعالي در شب اسراء ومعراج نماز را بر حضرت محمد عليه السلام وپيروانش فرض گردانيده است، وهنگام نماز صبح جبريل امين عليه السلام از طرف خداوند به زمين فرود آمد وبه حضرت عليه السلام افعال نماز وتعداد ركعات آن، جاهاي آهسته خواندن، وبلند خواندن قرائت را به حضرت عليه السلام آموزش داد، وبعد از آن، حضرت رسول عليه السلام كيفيت وچگونگي برپاداشتن نماز را به اصحاب ويارانش آموزش داد، وفرمود: «صلواكما رأيتموني أصلي» هم چنان كه مرا مي بينيد نماز مي خوانم، نماز بخوانيد.

هم چنين سنت رسول الله عليه السلام براي ما تعداد ركعات واوقات نمازها، واركان آن، واذكار ركوع وسجود وتشهد وغيره را بيان نموده است[12].

 زكات

قرآن كريم بطور اجمالي به پرداختن زكات امر نموده، هم چنان كه به برپاداشتن نماز امر نموده است، وفرموده: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ (المزمل: 20). ((نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد)).

وفرموده: ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ (الأنعام: 41). ((روز درو كردنش، حقش را بدهيد)).

سپس سنت رسول الله عليه السلام است كه اين اجمال را تفصيل نموده، واموالي كه زكات به آن تعلق مي گيرد، ونصاب آن، ومقداري كه بايد پرداخت كرد، همه اينها را بيان نموده است. وهمچنين سنت رسول الله عليه السلام نوعي ديگر از زكات را كه در قرآن ذكر نشده، بيان كرده كه همانا زكات فطر مي باشد، كه در پايان ماه مبارك رمضان به مستحقين داده مي شود.

 روزه

قرآن كريم ركن چهارم اسلام،‌ يعني روزه، با اندكي تفصيل بيان نموده است[13]. ولي هنوز احكام ومسائلي است كه به روزه تعلق دارد، اما در قرآن ذكر نشده است، بعنوان مثال:

اگر كسي درهنگام روزه بودن با همسرش هم بستر شد، حكم آن چيست؟

اگر كسي درحال فراموشي چيزي بخورد يا بنوشد حكم آن چيست؟

نيت روزه چگونه است، واگر شخصي نيت نكند حكم روزه وي چيست؟

جواب اين پرسشها وهمچنين مسائل ديگري كه متعلق به روزه مي باشد را سنت رسول الله عليه السلام بطور آشكار وروشن بيان كرده است. وبا رجوع به كتابهاي حديث، مي دانيم كه اگر كسي در روز رمضان با همسر خود هم بستر شود علاوه بر اينكه روزه اش باطل مي گردد، كفاره نيز بر وي واجب مي باشد. وهم چنين بيان كرده كه: اگركسي فراموش كرد چيزي خورد يا نوشيد هيچ اشكالي ندارد، وروزه خود را به غذا و آب داده است.

وهمچنين سنت بيان كرده: كسي كه از شب (قبل از طلوع فجر) نيت روزه نداشته باشد، روزه اش باطل ميباشد.

 حج

اگر به ركن پنجم اسلام كه همانا حج باشد بنگريم، مي بينيم كه خداوند در قرآن كريم واجب بودن آن را اعلام مي كند: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾ (آل عمران: 97).

وعلاوه از اين، بعضي از احكام آن مانند افاضه از عرفات، ‌وذكر خدا در مشعر الحرام، وهم چنين باقي ماندن در مني تا روز دوم ويا سوم از ايام تشريق را بيان كرده است. وهم چنين امر به طواف نموده است. اما بقيه احكام حج كه در قرآن كريم ذكر نشده، سنت مطهره آنها را بيان نموده است. واحاديث بسياري در كتب حديث وارد شده است كه ازهمه معروفتر وكاملتر آن حديثي است كه جابر بن عبدالله انصاري روايت مي كند، در اين حديث جابر، واحاديث ديگري كه روايت شده تمامي احكام حج بيان شده كه: چگونه احرام ببنديم؟ بعد از احرام چه چيزهايي بر انسان حرام مي گردد؟ چگونه طواف و سعي كنيم و آغاز وانتهاي طواف وسعي كجاست ودر عرفات كجا بايد وقوف نمود؟ وكي وچگونه بايد وقوف نمود؟ همه اين احكامي است كه پيامبر اكرم عليه السلام آنها را با سخنان گهربار واحاديثش بطور واضح وآشكار بيان فرموده است.

 معاملات

احكامي كه قرآن بطور مجمل بيان كرده وسنت آنها را به تفصيل بيان نموده، ويا در قرآن ذكر نشده ولي در سنت آمده و بيان شده است، در باب عبادات منحصر نمي شود، بلكه سنت مطهره رسول الله عليه السلام در تمام مباحث فقهي اعم از معاملات، جنايات وحدود، نقش بارز و آشكاري دارد. ما در مبحث معاملات مي بينيم كه قرآن كريم چنين مي فرمايد: ﴿وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا﴾. (البقرة: 275). ((يعني خداوند خريد وفروش را حلال، وربا را حرام گردانيده است )).

پس هنگامي كه به احاديث رجوع مي كنيم مي بينيم كه رسول الله عليه السلام انواع مختلفي از داد وستدها را نهي فرموده:

1 – فروش بر فروش برادر مسلمان.

2 – (نجش) يعني زياد نمودن قيمت كالا بايك نوع اتفاق با فروشنده، بخاطر گول زدن به مشتري.

3 – بيع ملامسه: لمس كردن پارچه يا چيزي ديگر، بدون نگاه كردن به آن، كه به مجرد لمس نمودن بيع لازم می گردد.

4 – بيع منابذه: اينكه فروشنده به مجرد اينكه پارچه يا كالاي بسوي خريدار انداخت بيع لازم گردد.

5 – بيع حصاه: اينكه مشتري از دور سنگريزه اي به طرف كالا مي اندازد، به هر كدام كه اصابت نمود، معامله لازم مي گردد.

6 – بيع مصراه: يعني فروختن حيواني كه پستانش را براي مدتي بسته باشند، تا هنگام فروختن مشتري خيال كند بسيار شيرده مي باشد.

8 – رفتن به استقبال قافله اي تجارتي وخريدن مال التجاره آنها با قيمتي نازلتر از قيمت بازار، قبل از اينكه وارد بازار شود.

وغير ازاين انواعي كه ذكر نموديم، انواع ديگري نيز از معاملات نيز وجود دارد كه در حديث از آنها نهي شده، ودر كتابهاي فقه بطور مفصل ذكر شده اند، واين نوع از معاملات بخاطر اينكه در آنها خدعه وفريب مي باشد ممنوع قرار داده شده است.

 حدود

درباب حدود وتعزيرات نيز احكامي در سنت وارد شده كه برخي از آنها در قرآن ذكر نشده، وبرخي ديگر بطور مجمل در قرآن ذكر شده، ولي سنت آنها را بطور تفصيل بيان نموده وشرح داده است. دراين باره به يك مثال بسنده مي كنيم:

خداوند در قرآن كريم در باره حد مردان وزنان دزد، چنين مي فرمايد: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ (المائدة: 38). دست مرد وزن دزد را قطع كنيد اين كيفر عمل آنها ومجازاتي از طرف خداوند است، همانا خداوند غالب و باحكمت است.

پس در اين آيه مي بينيم كه خداوند به بريدن دست دزد امر نموده است بدون اينكه مقدار واندازه مال سرقت شده را ويا محل بريدن دست را بيان كرده باشد. وكلمه ((يد)) يعني دست از انگشتان تا بازو را شامل مي شود، آيا مراد از دست، انگشتان است؟ يا مچ دست؟ ويا آرنج؟ ويا بازو؟ پاسخ اين پرسشها را درسنت مي توان يافت.

رسول الله عليه السلام فرموده است: ((دريك چهارم دينار ويا بيشتر از آن دست دزد بريده مي شود ))[14].

وهم چنين در سنت وروش عملي آن حضرت عليه السلام آمده است كه دست شخص دزد را از مچ مي بريدند.

 ذكر آياتي كه بدون سنت معنا ومقصود آن فهميده نمي‌شود

1 – درسوره انعام آيه 82 مي فرمايد: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾ (الأنعام: 82). يعني: آن كساني كه ايمان آوردند وايمان خود را به ستم نيالودند، براي آنها ست ايمني و امن وايشانند هدايت شدگان.

وقتي كه اين آيه نازل گرديد صحابه كرام پريشان شدند، ونزد حضرت رسول الله عليه السلام رفتند وعرض كردند: اي رسول خدا! كداميك از ماها ايمان خود را به ستم آلوده نكرده است؟ حضرت رسول درجواب آنها فرمود: منظور از ستم در اين آيه آن ستمي نيست كه شما فهميده ايد بلكه منظور از ستم در اين آيه شرك است آيا نشنيده ايد كه لقمان فرمود: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ (لقمان: 13). همانا شركت ستم بزرگي است[15].

صحابه كرام از مفهوم كلمه ظلم چنين فهميده بودند كه هر نوع ظلم وستمي اگر چه كوچك وكم باشد مثل ستم كردن انسان به نفس خود، نيز شامل اين آيه مي باشد ولي رسول الله عليه السلام برايشان بيان نمود كه هدف از ظلم در اين آيه، شرك است.

2 – درسوره نساء آيه 101 خداوند چنين مي فرمايد: ﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ (النساء: 101). يعني: هنگامي در زمين به سفر پرداختيد، برشما گناهي (باكي) نيست كه نماز را قصر بخوانيد اگر ترسيديد كه كافران شما را دچار فتنه كنند.

از ظاهر اين آيه چنين فهميده مي شود كه قصر خواندن نماز در سفر مشروط بر اين است كه از حمله وهجوم دشمنان وكفار ترس ووحشت داشته باشد. وبه همين خاطر برخي از اصحاب از رسول الله عليه السلام پرسيدند: اي رسول خدا! چرا ما نمازهايمان را قصر مي خوانيم در حالي كه در امن وامان هستيم؟ رسول الله عليه السلام فرمودند: اين صدقه اي است كه خداي بزرگ بر شما صدقه نموده است، پس صدقه خدا را بپذيريد[16].

پس دراين جا اگر حديث شريف وجود نمي داشت چنين برداشت مي كرديم كه فقط درحالت خوف از دشمن مي توان نماز را قصر خواند، اما در سفرهايي كه انسان در امن وامان است نمي تواند قصر بخواند، ولي اين حديث شريف ما را از اين فهم اشتباه ونادرست نجات داده است.

3 – درسوره مائده آيه 3 خداي بزرگ فرموده: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ...﴾ (المائدة: 3). يعني: مردار وخون برشما حرام شده است.

اگر ما به آيه مراجعه كنيم بدون درنظر گرفتن سنت واحاديث بايد ماهي وملخ كه جزء مردار، وكبد وطحال كه ازجمله خون به شمار مي آيد، بر خودمان حرام كنيم. ولي سنت رسول الله عليه السلام براي ما بيان كرده كه ملخ وماهي، وهم چنين كبد وطحال حلال مي باشد. رسول الله عليه السلام فرموده است: براي ما دو مردار ودو خون: ملخ وماهي، كبد وطحال حلال شده است[17].

4 – درسوره انعام آيه 145 فرموده است: ﴿قُلْ لا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ﴾. (الأنعام: 145).

((بگو در آنچه بمن وحي شده است چيزي را برخورنده اي حرام نمي يابم جز آنكه مردار باشد، ياخون ريخته شده يا گوشت خوك، پس همانا اين پليد وناپاك اند، ويا آنچه كه فسق (نافرماني ومعصيت) باشد كه نام غير از خدا بر آن برده شده است)).

اگر ما خواسته باشيم اين آيه را بدون درنظر گرفتن احاديث رسول خدا، تفسير كنيم بايد محرمات را فقط در مردار وگوشت خوك و آنچه براي غير از خدا ذبح شده، منحصر نمائيم درحالي كه چنين نيست، سنت رسول الله عليه السلام چيزهاي ديگري را نيز حرام نموده كه در اين آيه ذكر نشده اند رسول الله عليه السلام فرموده است: ((تمام حيوانات درنده (داراي نيش) وپرندگان گوشتخوار (داراي چنگال) حرام مي باشد))[18].

هم چنين در روز خيبر رسول الله عليه السلام گوشت الاغ را حرام كردند، وفرمودند: همانا خدا و رسولش شما را از گوشت الاغ نهي مي كنند زيرا پليد است[19].

5 – در سوره اعراف آيه 32 چنين آمده است: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ (الأعراف: 32). ((بگو چه كسي زينت هاي الهي را كه براي بندگانش آفريده است، وهم چنين روزي هاي پاكيزه را حرام كرده است؟)).

براساس اين آيه آنچه كه شامل زينت و آرايش مي باشد بايد براي بندگان حلال باشد، درحالي كه تفسير وشرح اين آيه چنين نيست بلكه زينتهايي وجود دارد، كه سنت حكم حرمت آنها را بيان نموده است.

درحديث صحيح آمده است كه روزي رسول الله عليه السلام نزد اصحاب تشريف آوردند در يك دست مبارك ابريشم ودر دست ديگرش طلا بود، آنگاه فرمود: اين دو چيز برمردان امتم حرام، وبراي زنان امتم حلال مي باشند[20].

ما اگر خواسته باشيم تمام احكامي كه در قرآن بطور اجمال آمده وسنت پيامبر عليه السلام آنها را شرح وتوضيح داده بيان نمائيم در اين كتاب مختصر نمي گنجد، پس آنچه كه ما ذكر نموديم كافي است براي شخص مسلمان وپيرو رسول الله عليه السلام كه مقام ومنزلت سنت را در تشريع (شريعت) اسلامي بشناسد ويقين پيدا كند كه براي فهميدن قرآن كريم نياز به سنت واحاديث داريم وبدون سنت نمي توانيم قرآن كريم را آن طور كه خواست خداوند است بفهميم.

در پايان شايسته است كه گفتار امام بزرگوار، امام مالك بن انس را ذكر كنم كه فرموده است: ((سنت كشتي نوح است، كسي كه بركشتي سوار شد نجات مي يابد، وكسي كه از سوار شدن خودداري نمود، غرق مي شود)).

وصلي الله علي سيدنا محمد وعلي آله وصحبه أجمعين.

التماس دعاي خير



[1] اين حديث را امام مسلم دركتاب صحيح به شماره 2059 وامام احمد درمسند 4/357 روايت كرده است.

[2] اين حديث امام بخاري دركتاب صحيح به شماره (2) روايت كرده است.

[3] اين حديث صحيح است، وامام احمد درمسند (4/131) وامام ابو داود دركتاب سنن (4604) روايت كرده اند.

[4] سيوطي در رساله مفتاح الجنه، صفحه 7 نقل كرده است.

[5] سيوطي درمفتاح الجنه نقل كرده است

[6] اين حديث صحيح مي باشد. مراجعه شود به: سنن ابو داود (3988) وسنن ترمذي (258) وسنن دارمي (1/144).

[7] همچنين امام ابو داود اين قصه را بطور مختصر دركتاب سنن به شماره (1334) روايت كرده است.

[8] اين حديث امام احمد بن حنبل دركتاب مسند(1/230، 5/37) روايت كرده است.

[9] اين حديث صحيح است، وامام احمد دركتاب مسند (1/437) وامام ترمذي دركتاب جامع به شماره (2794) وامام ابن ماجه دركتاب سنن به شماره (232) روايت كرده اند.

[10] مراجعه شود به صحيح بخاري كتاب وضو.

[11] رجوع شود به صحيح بخاري كتاب تيمم. باب: التيمم للوجه والكفين. البته در بعضي روايت در غير صحيحين آمده است كه مي توان دستها را تا آرنج مسح نمود، ولي آنچه در كتاب صحيح آمده ترجيح دارد.

[12] به صحيح بخاري، كتاب الصلاة وهم چنين كتاب صفة صلاة النبي تاليف علامه آلباني مراجعه شود.

[13] رجوع شود به آيه 183 تا 187 از سوره بقره.

[14] اين حديث را امام بخاري در كتاب صحيح به شماره (6789) و امام  مسلم در كتاب صحيح  به شماره (1684) روايت كرده اند.

[15] اين حديث را بخاري ومسلم روايت كرده اند.

[16] امام مسلم اين حديث را دركتاب صحيح به شماره (868) روايت كرده است.

[17] اين حديث صحيح است وامام احمد درمسند (2/97) وامام شافعي درمسند (ص340) وابن ماجه درسنن (3314) وبيهقي دركتاب سنن (9/257) روايت كرده اند.

[18] اين حديث را امام مسلم دركتاب صحيح به شماره (1934) روايت كرده است.

[19] امام بخاري (5528) روايت كرده است.

[20] اين حديث صحيح مي باشد، وامام احمد (1/96) وابو داود (4057) ونسائي (5144) وترمذي (1720) وابن ماجه (3595) روايت كرده اند.