(1) در رابطه با حروف مقطعهای که در ابتدای برخی از سورههای قرآن آمده است، بهتر است که بدون دلیل شرعی آنها را معنی نکنیم و در عین حال یقین داشته باشیم که خداوند آنها را بیهوده نازل نکرده است، بلکه حکمتی دارد که ما از آن آگاه نیستیم.
(2) خداوند متعال با اشاره به تعظیم و بزرگداشت آیات قرآن، و اینکه به صورت روشن و واضح بر همۀ مطالب الهی و مقاصد شرعی دلالت مینمایند، بیان میدارد که هر کس در آن بنگرد، در اخبار و احکام آن، شک و تردید نخواهد کرد، چون به طور واضح بر بهترین مفاهیم دلالت مینمایند، و احکام صادرهاش در خصوص مسایل و حوادث موجود، کاملاً مرتبط و متناسب است. پیامبر صلی الله علیه وسلم با همین آیات، مردم را بیم میداد، و به راه راست هدایت میکرد. پس به وسیلۀ این آیات، بندگان پرهیزگار خداوند راهیاب میشدند. و کسی که شقاوت و بدبختی برای او مقدر شده بود، از آن روی برمیتافت. و پیامبر صلی الله علیه وسلم به خاطر رویگردانی آنها و ایمان نیاوردنشان، به شدت ناراحت و اندوهگین میشد؛ چون ایشان صلی الله علیه وسلم خیرخواه آنان بود.
(3) بنابراین خداوند متعال به پیامبرش فرمود: (﴿لَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ﴾) از اینکه آنها ایمان نمیآورند، مبادا خویشتن را نابود کنی؛ یعنی این کار را نکن، و نباید بابت اینکه ایمان نمیآورند، آنقدر تأسف بخوری که خودت را نابود کنی؛ زیرا هدایت به دست خداوند است، و تو وظیفهات را که تبلیغ و رساندن پیام خدا است، انجام دادهای؛ و بالاتر از این قرآن که روشنگر احکام الهی است، آیه و معجزهای نیست که آن را نازل کنیم تا به آن ایمان بیاورند. پس این قرآن، کافی است برای کسی که در پی هدایت است.
(4) بنابراین فرمود: (﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗ﴾) اگر ما بخواهیم، معجزه و نشانهای از آنچه که پیشنهاد کردهاند بر آنان فرو میفرستیم، (﴿فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِينَ﴾) که گردنهای تکذیب کنندگان در برابر آن خم میگردد، و تسلیم آن میشوند؛ اما نیازی به این کار نیست، و مصلحتی در میان نمیباشد؛ چون در آن وقت، ایمان آوردن فایدهای ندارد؛ زیرا ایمان به غیب و دنیای ناپیدا، مهم و سودمند است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ﴾ آیا جز این انتظار میکشند که فرشتگان [مرگ] بهسراغشان آیند، یا پروردگارت بیاید، و یا برخی از نشانههای پروردگارت بیاید؟ روزی که برخی از نشانههای پروردگارت فرا رسد، ایمان افرادی که قبلاً ایمان نداشتهاند، سودی به حالشان نخواهد داشت.
(5) (﴿وَمَا يَأۡتِيهِم مِّن ذِكۡرٖ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ مُحۡدَثٍ﴾) و هیچگونه موعظه و اندرز تازهای به نزد آنان نمیآید که آنها را امر و نهی کند، و سود و زیانشان را به آنها یادآور شود، (﴿إِلَّا كَانُواْ عَنۡهُ مُعۡرِضِينَ﴾) مگر اینکه دلها و جسمهایشان از آن رویگردان است. آنها از پند و اندرز تازه -که معمولاً بیشتر مؤثر واقع میشود- روی میگردانند، و از غیرِ آن نیز بیشتر رویگرداناند، چون خیری در آنها نیست، و اندرزها در مورد آنان نتیجه بخش نخواهد بود.
(6) (﴿فَقَدۡ كَذَّبُواْ﴾) و آنها حق را تکذیب کردند؛ و تکذیبِ حق، عادت و پیشۀ آنها گردید، (﴿فَسَيَأۡتِيهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و به زودی به عذاب خدا گرفتار خواهند شد؛ و آنچه را که تکذیب کردهاند، بر آنها فرود خواهد آمد؛ زیرا گرفتار شدن آنها به عذاب قطعی است.
(7) خداوند متعال آدمی را به اندیشیدن و تفکر سفارش نموده، و بیان میدارد که آن به نفع تفکر کننده است: (﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَمۡ أَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوۡجٖ كَرِيمٍ﴾) آیا به زمین نمینگرند تا ببینند که انواع و اقسام گیاهان زیبا و سودمند را در آن رویاندهایم؟
(8) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) بدون شک آفرینش گیاهان و درختان از نیستی، و یا پس از پژمرده شدن، نشانه و آیتی است بر اینکه خداوند مردگان را پس از مرگشان زنده مینماید؛ همانطور که زمین را پس از خشک شدن و پژمرده شدن، زنده و سبز میکند. (﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و بیشتر مردمان ایمان نمیآورند. ﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾ و بیشتر مردمان هر چند اصرار بورزی، ایمان نمیآورند.
(9) (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و قطعاً پروردگار تو قدرتمند و چیره است؛ بر هر مخلوقی چیره است، و جهان بالا و پایین در برابر او سر تعظیم فرود آورده است. (﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) مهربان است، و رحمتش همه چیز را فرا گرفته، و بخشش او به هر موجود زندهای رسیده است، و خداوند مقتدر که اهل شقاوت را با انواع عذابها هلاک و نابود میکند، نسبت به سعادتمندان بسیار مهربان است، و آنان را از هر شر و بلایی نجات میدهد.
(10) خداوند باریتعالی داستان موسی را تکرار کرده، و آن را چندین بار در قرآن ذکر نموده است، بهگونهای که دیگر داستانها را اینگونه تکرار نکرده است، چون داستان موسی حکمتها و عبرتهای فراوانی در بر دارد، و در این داستان، ماجرای او با ستمگران و مؤمنان بیان شده است. موسی، صاحب شریعتی بزرگ و تورات است، که بعد از قرآن، برترین کتاب آسمانی است. پس فرمود: حالت نیک موسی را به یاد آور، آنگاه که خداوند او را ندا داد و با او سخن گفت، و او را پیامبر گرداند و به سوی بنیاسرائیل فرستاد. پس فرمود: (﴿أَنِ ٱئۡتِ ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ قَوۡمَ فِرۡعَوۡنَ﴾) به نزد قوم ستمکار برو:
(11) قوم فرعون؛ آنهایی که در زمین تکبر ورزیده، و خود را بر اهالی آن بالاتر قرار داده، و سرکردهشان ادعای خدایی کرده است. (﴿أَلَا يَتَّقُونَ﴾) یعنی با گفتار نرم و با مهربانی به آنها بگو: (﴿أَلَا يَتَّقُونَ﴾) آیا از خداوندی که شما را آفریده، و روزیتان داده است، نمیپرهیزید، و از کفر خود دست نمیکشید؟!
(12) موسی -علیه السلام- با اعتذار از بارگاه پروردگارش، عذر خویش را بیان کرد و از او خواست که وی را در حمل این بار سنگین کمک نماید: (﴿قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ
(13) وَيَضِيقُ صَدۡرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي﴾) و فرمود: ﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي هَٰرُونَ أَخِي﴾ پروردگارا! سینهام را گشاده دار، وکارم را برایم آسان کن، و گره زبانم را بگشای، تا سخنم را بفهمند، و از [میان] خانوادهام همکار و وزیری برایم مقرر بدار، هارون برادرم. (﴿فَأَرۡسِلۡ إِلَىٰ هَٰرُونَ﴾) پس به هارون هم رسالت بده. آنگاه خداوند خواستۀ موسی را پذیرفت، و به هارون «نبوّت» داد، همانگونه که موسی را بهعنوان نبی و پیامبر مقرر کرد. ﴿فَأَرۡسِلۡهُ مَعِيَ رِدۡءٗا﴾ و او را به عنوان یاور و مددکارم بفرست.
(14) (﴿وَلَهُمۡ عَلَيَّ ذَنۢبٞ﴾) و آنها در مورد کشتن آن قبطی، ادعای حقی برمن دارند، (﴿فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ﴾) و میترسم به قصاص آن، مرا بکشند.
(15) (﴿قَالَ كَلَّا﴾) گفت: چنین نیست، آنها هرگز نمیتوانند تو را به قتل برسانند. ما به شما نیرو و قدرت میدهیم، و دست آنها به شما نمیرسد. شما و پیروانتان پیروزید. بنابراین فرعون نتوانست موسی را بکشد، با اینکه موسی تا آخرین حد به مخالفتِ او برخاست، و او را متکبر و بیخرد، و موسی قومش را گمراه دانست. (﴿فَٱذۡهَبَا بَِٔايَٰتِنَآ﴾) پس شما هر دو، با نشانههای ما که بر صداقت و راستگویی و صحت آنچه که آوردهاید دلالت مینمایند، بروید، (﴿إِنَّا مَعَكُم مُّسۡتَمِعُونَ﴾) به راستی که من با شما هستم، شما را حفاظت و حمایت میکنم، و میشنوم.
(16) (﴿فَأۡتِيَا فِرۡعَوۡنَ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) به نزد فرعون بروید، و بگویید: ما فرستادگان پروردگار جهانیانیم؛ به سوی تو فرستاده شدهایم تا به خدا و رسالت ما ایمان بیاوری، و تسلیم شوی، و پروردگارت را بپرستی، و به یگانگی او یقین نمایی.
(17) (﴿أَنۡ أَرۡسِلۡ مَعَنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) اینکه بنیاسرائیل را با ما بفرست. پس، از شکنجۀ بنیاسرائیل دست بردار، و آنها را آزاد بگذار، تا پروردگارشان را پرستش نمایند، و تعالیم دینشان را برپای دارند.
(18) وقتی موسی و هارون به نزد فرعون آمدند، و آنچه را خدا به آنها گفته بود، به فرعون گفتند. فرعون ایمان نیاورد و باور نکرد، و نرم نشد، و شروع به مخالفت با موسی کرد، (﴿قَالَ أَلَمۡ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدٗا﴾) و گفت: آیا در کودکی، تو را درمیان خود پرورش ندادیم؟ یعنی آیا بر تو انعام نکردیم، و تو را تربیت و پرورش ندادیم؛ آنگاه که کودکی در گهواره بودی؟! و از ناز و نعمت ما برخوردار شدی؟! (﴿وَلَبِثۡتَ فِينَا مِنۡ عُمُرِكَ سِنِينَ
(19) وَفَعَلۡتَ فَعۡلَتَكَ ٱلَّتِي فَعَلۡتَ﴾) و سالهای متمادی از عمر خویش را، در بین ما به سر بردی؛ و آن کار بدی که انجام دادی، از تو سر زد. آن کار این بود که موسی دید، مرد قبطی با فردی از قوم موسی دعوا میکند. پس مردی که از قوم موسی بود، از او کمک خواست، ﴿فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِ﴾ و موسی به آن قبطی مُشتی زد و مُرد. (﴿وَأَنتَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) و تو از کافرانی؛ یعنی تو هم، نیز راهت، همان راه ماست، و همان راهی که ما در پیش گرفتهایم، تو هم همان راه را در پیش گرفتهای. پس فرعون بدون اینکه بداند، به کفر اقرار کرد.
(20) (﴿قَالَ فَعَلۡتُهَآ إِذٗا وَأَنَا۠ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ﴾) موسی گفت: من این کار را زمانی انجام دادم که از سرگشتگان بودم؛ یعنی این کار را از روی کفر انجام ندادم، بلکه از روی سرگشتگی و اشتباه این کار را کردم. سپس از پروردگارم طلب آمرزش نمودم، و او مرا آمرزید.
(21) (﴿فَفَرَرۡتُ مِنكُمۡ لَمَّا خِفۡتُكُمۡ﴾) سپس من از دست شما گریختم؛ آنگاه که میخواستید مرا بکشید. پس من به «مدین» گریختم، و سالها در آنجا ماندگار شدم، سپس به نزد شما آمدم. (﴿فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكۡمٗا وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) آنگاه پروردگارم به من دانش بخشید، و مرا از رسالت یافتگان گرداند. حاصل مطلب اینکه اعتراضِ فرعون به موسی، از روی نادانی بود، یا اینکه خودش را به نادانی میزد. و فرعون، قتل موسی را، مانع پذیرفتن رسالت او قرار داد. پس موسی برایش بیان کرد قتلی که من مرتکب شدم، از روی اشتباه و نادانی بود، و نمیخواستم قتلی صورت بگیرد. و هیچ کس از فضل الهی محروم نیست، پس چرا حکم و رسالتی را که خداوند به من بخشیده است، نمیپذیرید. پس فقط این مانده است که بگویی: (﴿أَلَمۡ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدٗا﴾) آیا در کودکی، تو را در میان خود پرورش ندادیم؟ اگر با دقت بنگریم، روشن میشود که تو بر من هیچ منتی نداری. بنابراین موسی گفت:
(22) (﴿وَتِلۡكَ نِعۡمَةٞ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنۡ عَبَّدتَّ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) آیا میخواهی این منت را بر من بگذاری که تو بنیاسرائیل را به کار گرفته، و آنها را بردۀ خود ساختهای، و من از بردگی کردن برای تو در امان ماندهام، و این را بر من منت میگذاری؟! اگر کمی تأمل شود، به وضوح درخواهیم یافت که تو بر این ملت فاضل و خوب، ستم کرده و آنان را شکنجه نموده و مطیع خود ساختهای تا کارهایت را انجام دهند، و خداوند مرا از اذیت و آزار تو، سالم نگاه داشته است، با اینکه اذیت و آزار تو، به قوم من رسیده است. پس این چه منتی است که بر من میگذاری، و آن را به رخ من میکشی؟
(23) فرعون، با اینکه به صحتِ آنچه موسی او را بدان فرا میخواند یقین داشت، با انکارِ پروردگارش، و از روی ستم و سرکشی و خود بزرگ بینی گفت: (﴿وَمَا رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) پروردگار جهانیان کیست؟
(24) (﴿قَالَ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآ﴾) موسی گفت: خداوندی است که جهان بالا و پایین را آفریده، و به شیوههای گوناگون، به تدبیرِ آن پرداخته، و آن را پرورش میدهد. و از جملۀ آفریدههایش، شما هستید که مورد خطاب من میباشید. پس چگونه آفرینندۀ مخلوقات، و پدید آورندۀ آسمانها و زمین را انکار میکنید. (﴿إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ﴾) اگر شما راه یقین میپوئید!
(25) فرعون با پرخاش، و شگفتزده گفت: (﴿أَلَا تَسۡتَمِعُونَ﴾) آیا نمیشنوید این مرد چه میگوید؟!
(26) موسی گفت: (﴿رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) پروردگارِ شما و پروردگارِ نیاکان و پیشینیان شماست، تعجب کنید یا تعجب نکنید، بپذیرید یا نپذیرید.
(27) فرعون با حق مخالفت کرد، و از کسی که آن را آورده بود، ایراد گرفت و گفت: (﴿إِنَّ رَسُولَكُمُ ٱلَّذِيٓ أُرۡسِلَ إِلَيۡكُمۡ لَمَجۡنُونٞ﴾) همانا پیامبرتان که به سوی شما فرستاده شده است، دیوانه میباشد؛ چون چیزی برخلاف باورهای ما آورده، و با ما مخالفت مینماید. پس عقل نزد ماست، و خردمندان کسانی هستند که گمان میبرند آفریده نشدهاند، و آسمانها و زمین همواره وجود داشتهاند، بدون اینکه به وجود آورندهای داشته باشند. آنها خودشان و بدون آفریننده آفریده شدهاند! آری، عقل و خرد نزد او، عبارت است از اینکه مخلوقِ ناقصی که از تمام جهات ناقص است، پرستش شود! و دیوانگی نزد فرعون، آن است پروردگاری را تصور کرد که آفرینندۀ جهانِ بالا و پایین بوده، و نعمتهای ظاهری و باطنی را ارزانی کرده باشد و مردم را به عبادتش فرا خوانَد! فرعون این سخن را برای قومش آراست، و آنها کم عقل بودند، ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾ پس قومش را به نادانی وا میداشت، بنابراین از او اطاعت کردند. بیگمان آنها قومی فاسق بودند.
(28) موسی در پاسخِ انکارِ فرعون، و اینکه پروردگار جهانیان را نمیپذیرفت، گفت: (﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَمَا بَيۡنَهُمَآ﴾) خدای من، پروردگارِ مشرق و مغرب، و همۀ مخلوقاتی است که میان آن دو قرار دارد. (﴿إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾) اگر درک کنید، من توضیح و بیانی برای شما ارائه دادهام که هر کس کوچکترین بهرهای از عقل داشته باشد، آن را درمییابد. پس چرا در آنچه به شما میگویم، خود را به نادانی میزنید؟ در این آیه به این مطلب اشاره شده است که شما موسی را -که عاقلترین و عالمترین مردم است- به دیوانگی متهم کردید، و این درحقیقت، بیماریی است که در خود شما وجود دارد. شما دیوانه هستید، و عقلهای ناقصتان حکم میکند، روشنترین موجودات را که آفرینندۀ آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، انکار کنید. پس شما که خدا را انکار میکنید، چه چیزی را میپذیرید؟ شما که خدا را نمیشناسید، چه چیزی را میشناسید؟ و چنانچه به خدا و آیاتش ایمان نیاورید، به چه چیزی ـ بعد از خدا و آیاتش ـ ایمان میآورید؟! سوگند به خدا، دیوانههایی که به منزلۀ چهارپایان هستند، از شما عاقلتر و هدایت یافتهترند.
(29) وقتی موسی، با دلیل قاطعش، فرعون را ساکت کرد، و توانایی مقابله را از او سلب کرد، پس موسی را به قدرت و سلطنت خود تهدید کرد، و گفت: (﴿لَئِنِ ٱتَّخَذۡتَ إِلَٰهًا غَيۡرِي لَأَجۡعَلَنَّكَ مِنَ ٱلۡمَسۡجُونِينَ﴾) اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زمرۀ زندانیان خواهم گرداند. فرعون ـخداوند چهرهاش را زشت بگرداندـ ادعا کرد که امیدوار است موسی را منحرف گرداند، و موسی،غیر از فرعون، هیچ معبود دیگری را معبود خویش قرار ندهد. فرعون تنها به خاطر فریب دادن قومش، این سخن را گفت، وگرنه او خیلی خوب میدانست که موسی و پیروانش، از روی علم و بصیرت این راه را انتخاب کردهاند، و هرگز امکان ندارد که از اعتقادات خود دست بردارند.
(30) موسی به او گفت: (﴿أَوَلَوۡ جِئۡتُكَ بِشَيۡءٖ مُّبِينٖ﴾) آیا اگر من معجزۀ آشکاری به تو نشان دهم که بر صحت آنچه آوردهام دلالت کند، [باز هم مرا زندانی میکنی؟!]
(31) (فرعون) گفت: اگر از زمره راستگويانی، آن را بنمای.
(32) موسی عصایش را انداخت، و بهناگاه تبدیل به اژدهایی آشکار شد که هر کس آن را میدید، خیال و گمانی در آن نمییافت.
(33) (﴿وَنَزَعَ يَدَهُۥ﴾) و دستش را از گریبانش بیرون آورد، (﴿فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ ﴾) و ناگهان بینندگان، آن را سفید و روشن دیدند که دارای نوری بزرگ بود؛ و هرکس به آن نگاه میکرد، هیچ نقص و عیبی را در آن مشاهده نمیکرد.
(34) فرعون در قالبِ مخالفت با حق، و پیام آورِ حقیقت، به اشراف و بزرگان پیرامونش گفت: (﴿إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٞ يُرِيدُ
(35) أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِۦ﴾) این جادوگری بس آگاه و ماهر است که میخواهد با جادوی خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند. فرعون میدانست که آنها کمعقل و بیخرد هستند، بنابراین آنان را فریب داد، و گفت: چیزی که موسی نشان میدهد، از نوع کارهایی است که جادوگران انجام میدهند؛ چون آنها این را به طور مسلّم میدانستند که جادوگران چیزهای عجیبی نشان میدهند که دیگر مردم توانایی آن را ندارند. و فرعون آنها را ترساند که هدف او از این جادو، این است که شما را از وطن خودتان بیرون کند، تا شما را آواره نماید، و از خانه و کاشانه و فرزندانتان دور کند، و بدین ترتیب در دشمنی و عداوت خود نسبت به شما، جدیّت نشان دهد. پس گفت: (﴿فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ﴾) چه فرمان میدهید، و چکار کنم؟
(36) گفتند: موسی و برادرش را مهلت بده، و به تمام شهرهای مصر افرادی را بفرست تا جادوگران را جمع آوری کنند؛ یعنی افرادی را به همۀ شهرهایی که محل دانش و مرکز جادو هستند،
(37) بفرست تا هر جادوگر زبر دست و ماهری را جمع آوری نموده، و به نزد تو بیاورند؛ زیرا با جادوگر، باید از طریق جادو مبارزه کرد.
(38) و این لطف الهی بود که خداوند خواست، بندگانش، باطل بودن آنچه فرعون نادان و گمراه، مردم را بدان فریب داده بود، مشاهده کنند. بنابراین آنها را واداشت تا جادوگران و ساحران ماهر را جمع آوری کنند، و درحضورِ او مجلس بزرگی منعقد شود، و در آنجا حق بر باطل چیره شده، و اهل دانش و فن، به صحت و درستی آنچه موسی آورده است، اقرار نمایند. پس فرعون به رأی و نظر آنها عمل کرد، و افرادی را برای گردآوری جادوگران به شهرها فرستاد، و او در این کار با جدیت عمل کرد. (﴿فَجُمِعَ ٱلسَّحَرَةُ لِمِيقَٰتِ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾) آنگاه جادوگران در میعاد روزی معین، گردآوری شدند. در روزی که موسی به آنها وعده داده بود، وآن روز جشن بود، و آنها از کارهایشان دست کشیده، و بیکار بودند. جادوگران گرد آورده شدند.
(39) (﴿وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلۡ أَنتُم مُّجۡتَمِعُونَ﴾) یعنی از عموم مردم خواسته شد تا در روز موعود گرد آیند.
(40) (﴿لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ ٱلسَّحَرَةَ إِن كَانُواْ هُمُ ٱلۡغَٰلِبِينَ﴾) تا اگر جادوگران پیروز شدند، ما از آنان پیروی کنیم؛ یعنی به مردم گفتند: جمع شوید تا پیروزی جادوگران را بر موسی مشاهده کنید، و آنها در کار خود ماهرند. پس، از آنها پیروی میکنیم، و آنان را گرامی و بزرگ میداریم، و ارزش دانش سحر را درخواهیم یافت. پس اگر آنان بر حق بودند، میگفتند: تا ما، از آنهایی که در میان آنان اهل حق هستند، پیروی نماییم، و راه راست را بشناسیم. بنابراین رویارویی موسی و جادوگران و شکست ساحران برای آنها فایدهای نداشت جز اینکه حجت بر آنان اقامه گردید.
(41) (﴿فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُ﴾) وقتی جادوگران آمدند، و به نزد فرعون رسیدند، به او گفتند: (﴿أَئِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن كُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِينَ﴾) اگر ما موسی را شکست دهیم و بر او چیره شویم، آیا پاداشی خواهیم داشت؟
(42) (﴿قَالَ نَعَمۡ﴾) فرعون گفت: آری! شما مزد و پاداش خواهید داشت، (﴿وَإِنَّكُمۡ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ﴾) به علاوه، درصورت پیروزی براو، از مقربان دربارم خواهید بود. فرعون به آنان، وعدۀ پاداش و مقرب بودن را داد تا نشاط آنها بیشتر شود، و تمام توانایی خود را برای مخالفت و مبارزه با موسی به کار گیرند.
(43) وقتی در موعد مقرر، آنها و موسی و مردم مصر جمع شدند، موسی آنان را اندرز داد، و به آنان فرمود: ﴿وَيۡلَكُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا فَيُسۡحِتَكُم بِعَذَابٖۖ وَقَدۡ خَابَ مَنِ ٱفۡتَرَىٰ﴾ وای بر شما! بر خداوند دروغ نبندید، که با عذابی [سخت] شما را نابود خواهد کرد. و هر کس به خدا دروغ نسبت دهد، ناکام است. پس آنها با یکدیگر به کشمکش و جرّوبحث پرداختند، سپس فرعون آنها را تشویق کرد، و خودشان نیز یکدیگر را تشویق کردند.
(44) موسی به جادوگران گفت: هر هنری که دارید عرضه کنید، و موسی آنها را مقید به افکندن چیز مخصوصی نکرد، چون یقین داشت چیزی که آنها برای مبارزه و مخالفت با حق آوردهاند، باطل و پوچ است.(﴿فَأَلۡقَوۡاْ حِبَالَهُمۡ وَعِصِيَّهُمۡ﴾) جادوگران ریسمانها و عصاهایشان را به زمین انداختند، ناگهان به مارهایی تبدیل شدند که راه میرفتند، و آنها با این کار، چشمان مردم را جادو کردند. (﴿وَقَالُواْ بِعِزَّةِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّا لَنَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾) و گفتند: به یاری و کمک فرعون، ما چیره و پیروزیم. پس آنها از قدرتِ بندهای ضعیف و ناتوان که فقط طغیان کرده و لشکریانی در اختیار داشت، یاری جستند، و ابّهت و شکوه ظاهری فرعون، جادوگران را فریب داد، و آنها حقیقت امر را ندیدند، و یا اینکه سوگند خوردند و گفتند: «به عزّت فرعون سوگند! ما پیروزیم.»
(45) موسی عصای خود را انداخت که ناگهان تبدیل به اژدهای بزرگی گردید، و شروع به بلعیدن چیزهایی کرد که با دروغ سر هم میکردند. پس همۀ ریسمانها و چوب دستیهایی را که انداخته بودند، بلعید، چون همه دروغ و افترا و باطل بود، و باطل نمیتواند در برابر حق مقاومت کند. وقتی جادوگران این معجزۀ بزرگ را دیدند، یقین کردند که این جادو نیست، بلکه نشانهای از نشانههای الهی، و معجزهای است که از صداقت و راستگویی موسی و صحت آنچه آورده است، خبر میدهد.
(46) بنابراین جادوگران سجدهکنان بر زمین افتادند.
(47) و گفتند: (﴿ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾) به پروردگار جهانیان ایمان آوردهایم؛ پروردگار موسی و هارون. پس باطل، در این صحنه نابود شد و شکست خورد؛ و سران باطل، نیز به باطل بودنش اعتراف کردند، و حق روشن و آشکار گردید تا جایی که بینندگان آن را با چشمان خود مشاهده کردند.
(48) و گفتند: (﴿ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾) به پروردگار جهانیان ایمان آوردهایم؛ پروردگار موسی و هارون. پس باطل، در این صحنه نابود شد و شکست خورد؛ و سران باطل، نیز به باطل بودنش اعتراف کردند، و حق روشن و آشکار گردید تا جایی که بینندگان آن را با چشمان خود مشاهده کردند.
(49) اما فرعون جز سرکشی و گمراهی را نپذیرفت، و همچنان به عناد خود ادامه داد. بنابراین به جادوگران گفت: (﴿ءَامَنتُمۡ لَهُۥ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡ﴾) آیا پیشاز آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ فرعون تعجب کرد، و قومش نیز از جرأتِ جادوگران در برابر فرعون، و اینکه بدون اجازۀ فرعون به موسی ایمان آوردند، تعجب کردند. پس گفت: (﴿إِنَّهُۥ لَكَبِيرُكُمُ ٱلَّذِي عَلَّمَكُمُ ٱلسِّحۡرَ﴾) بدون شک، او بزرگ و استادِ شماست که به شما جادو آموخته است. این را گفت، درحالی که جادوگران را گرد آورده بود، و اشراف و درباریانش به او پیشنهاد کرده بودند که جادوگران را از تمام شهرها گرد بیاورد. و میدانستند که جادوگران قبلاً موسی را ندیدهاند، و آنها جادوهایی ارائه دادند که بینندگان را شگفت زده کرد، اما با این وجود، این سخن را به دروغ در مورد آنها شایعه کرد، با اینکه خودشان میدانستند که این سخن، پوچ و بیمعناست. پس افرادی که دارای چنین عقلی هستند، بعید نیست به حقیقت آشکار و معجزاتِ روشن ایمان نیاورند، چون فرعون، هر چیزی را، به عنوانِ حقیقت و واقعیت به آنان معرفی کرد، و آنان هم آن را تصدیق میکردند. سپس فرعون جادوگران را تهدید کرد و گفت: (﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ﴾) حتماً دستها و پاهای شما را بر خلافِ جهتِ همدیگر [=دست راست و پای چپ و برعکس] قطع میگردانم، همانطور که با «مفسدِ در زمین» چنین میشود. (﴿وَلَأُصَلِّبَنَّكُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) و همۀ شما را به دار خواهم آویخت تا زجر و شکنجه بچشید، و خوار و ذلیل شوید.
(50) جادوگران وقتی شیرینی ایمان را دریافتند، و لذت آن را چشیدند، گفتند: (﴿لَا ضَيۡرَ﴾) از آنچه ما را به آن تهدید میکنی، باکی نداریم.
(51) (﴿إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ إِنَّا نَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَٰيَٰنَآ﴾) ما به سوی پروردگارمان بازمیگردیم، و ما امیدواریم پروردگارمان گناهانی از قبیل: کفر و جادوگری و غیره را که مرتکب شدهایم، بیامرزد. (﴿أَن كُنَّآ أَوَّلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) از آن رو که میان این لشکریان، نخستین ایمان آورندگان به موسی بودهایم. پس خداوند آنها را ثابت قدم گرداند، و به آنان صبر و بردباری ارزانی نمود. احتمال دارد فرعون تهدیدش را عملی کرده باشد، چون در آن وقت، فرعون قدرت وپادشاهی داشت. بنابراین احتمال میرود که آنچه را که آنها را به آن تهدید کرده بود، عملی کرده باشد. و احتمال دارد که خداوند فرعون را از انجام آن کار بازداشته باشد. سپس فرعون و قومش همچنان به کفر خود ادامه میدادند، و موسی معجزات آشکار را برای آنها میآورد، و هرگاه نشانهای به نزد آنها میآمد، و به شدت آنها را در تنگنا قرار میداد، با موسی وعده میکردند و پیمان میبستند که اگر خداوند این بلا را از آنها دور نماید، قطعاً به او ایمان خواهند آورد؛ و بنیاسرائیل را به همراه او خواهند فرستاد. پس خداوند عذاب را دور مینمود، سپس آنها باز عهد شکنی میکردند.
(52) وقتی موسی از ایمان آوردنِ آنها ناامید گردید، و آمدنِ عذاب بر آنها قطعی شد، و زمان آن فرا رسید که خداوند بنیاسرائیل را از اسارت و بندگی نجات دهد، و به آنها در زمین قدرت وثروت ببخشد، خداوند به موسی وحی کرد که (﴿أَنۡ أَسۡرِ بِعِبَادِيٓ﴾) در اولِ شب، بنی اسرائیل را کوچ بده تا آهسته به راهشان ادامه دهند، (﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾) و حتماً فرعون و لشکریانش شما را تعقیب خواهند کرد. و همانطور که خداوند خبر داد، اتفاق افتاد. آنها وقتی صبح کردند، دیدند که همۀ بنیاسرائیل شبانگاه به همراه موسی رفتهاند،
(53) (﴿فَأَرۡسَلَ فِرۡعَوۡنُ فِي ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ﴾) پس فرعون مأمورانی را به شهرها فرستاد تا مردم را جمع کنند، و بر بنیاسرائیل هجوم برند، و بلایی بر سرشان بیاورند.
(54) فرعون قومش را تشویق میکرد، و میگفت: (﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِيلُونَ﴾) این بنیاسرائیلیها، گروه اندک و ناچیزی هستند.
(55) (﴿وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ﴾) و آنها ما را به خشم آوردهاند، و ما باید خشم خود را، در مورد این بردگان، که از نزد ما فرار کردهاند، به اجرا درآوریم.
(56) (﴿وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَٰذِرُونَ﴾) یعنی همۀ ما باید از آنها برحذر باشیم؛ چرا که دشمن ما هستند، و نابودی آنها به نفع همۀ ما است. پس فرعون و لشکریانش بیرون آمدند، و از همه خواسته شد که شرکت کنند. و هیچ کس باز نماند، مگر افراد معذوری که توانایی نداشتند.
(57) خداوند متعال میفرماید: (﴿فَأَخۡرَجۡنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ﴾) و آنها را از باغهای خوب مصر، و چشمهساران و کشتزارهای آن که زمینهایشان را پوشانده، و شهرها و بیابانها را آباد کرده بود، بیرون کردیم.
(58) (﴿وَكُنُوزٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ﴾) و آنها را از میان گنجها و کاخهای مجلل بیرون راندیم که بینندگان را شگفت زده میکرد، و هر کس را که به آن میاندیشید، فریب میداد؛ گنجها و جایگاههایی که مدت زمانی طولانی از آن بهرهمند شده، و با غرقِ در لذتها و شهوتها، عمری طولانی در کفر و فساد و تباهی و تکبر بر بندگان و سرگردانی سپری کرده بودند.
(59) (﴿كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) این چنین باغها و چشمهسارها و کشتزارها و جایگاه نیک را به بنی اسرائیل میراث دادیم. بنی اسرائیلی که فرعونیان آنها را بردگان خود قرار داده بودند، و آنها را در کارهای سخت و طاقت فرسا، به کار میگرفتند.پس پاک است خداوندی که فرمانروایی را به هرکس که بخواهد، میدهد؛ و از هرکس که بخواهد، میگیرد؛ و هر کس را که بخواهد، به سبب فرمانبرداریاش عزت میبخشد؛ و هرکس را که بخواهد، به سبب نافرمانیاش خوار میگرداند.
(60) قوم فرعون، به هنگام طلوع خورشید، به تعقیب قوم موسی پرداختند، درحالیکه خشمگین بودند، و با قدرت و توانایی به دنبال آنها راه افتادند.
(61) (﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ﴾) وقتی که هر دو گروه یکدیگر را دیدند، (﴿قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ﴾) یاران موسی به او شکایت بردند، و با اندوه به وی گفتند: (﴿إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ﴾) بیگمان آنها به ما رسیده، و ما گرفتار میگردیم.
(62) موسی آنها را دلداری داد، و گفت: ثابت قدم باشید، و آنها را، از وعدۀ راستینِ پروردگارش آگاه کرد. پس گفت: (﴿كَلَّآ﴾) آنطور نیست که شما گفتید، و ما گرفتار نمیشویم، (﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ﴾) چرا که پروردگارم با من است، و به راهی که مایۀ نجات من و شماست، رهنمودم خواهد کرد.
(63) پس به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریا بزن، و او عصایش را به دریا زد، آنگاه دریا از هم شکافت، و دوازده راه در آن باز شد، و هر بخشی مانند کوه بزرگی بود. پس موسی و قومش از همین راهها وارد دریا شدند.
(64) و فرعون و قومش را به این مکان نزدیک کردیم؛ و آنها را در این راه که موسی و قومش از آن رفته بودند، وارد نمودیم.
(65) آنها همه از دریا عبور کردند و نجات یافتند، و هیچ کسی باز نماند.
(66) و از لشکریان فرعون هیچ کس نجات نیافت، بلکه همه غرق شدند.
(67) بیگمان ماجرای نجات مؤمنان، و غرق شدن کافران، نشانهای است بزرگ که بر راست بودن آنچه موسی آورده است، و بر بطلانِ باور و عقیدۀ فرعون و قومش دلالت میکند. (﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) اما با وجود این نشانههای بزرگ که سبب ایمان میگردد، آنها ایمان نیاوردند؛ چرا که دلهایشان فاسد بود.
(68) (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ﴾) و بیگمان پروردگارت توانا و قادر است، و با قدرت و تواناییاش، کافرانِ تکذیبکننده را هلاک و نابود ساخت؛ و با رحمتِ خویش، موسی و کسانی را که همراه او بودند، نجات داد.
(69) ای محمد! صلی الله علیه وسلم سرگذشت و حکایت ابراهیم خلیل را برای مردم بخوان، و ماجرای او را در این وضعیتِ خاص بیان کن. او ماجراهای زیادی دارد، اما شگفتترین اخبار، و بهترین سرگذشت او، خبری است که رسالت او را در بر دارد که از دعوت کردنِ قومش، و مجادله کردنِ با آنها، و باطل نمودنِ باورهایشان، سخن میگوید.
(70) بنابراین آن را مقید به ظرفِ زمان کرد، و فرمود: و به یاد آور زمانی را که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: چه چیزی را میپرستید؟
(71) آنها با افتخار پاسخ دادند: (﴿نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا﴾) بتهایی را پرستش میکنیم که آنها را با دستهای خود میتراشیم. (﴿فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ﴾) و در بیشتر اوقات، به عبادت و پرستش آنها میپردازیم.
(72) ابراهیم با بیان اینکه بتها، سزاوار پرستش و عبادت نیستند، گفت: (﴿هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ﴾) آیا هنگامی که بتها را به کمک میخوانید، صدای شما را میشنوند تا دعایتان را پاسخ دهند؛ و مشکلات شما را حل نمایند؛ و هر امر ناگواری را از شما دور کنند؟
(73) (﴿أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ أَوۡ يَضُرُّونَ﴾) یا به شما سود میبخشند، یا زیان میرسانند؟! پس آنها اقرار کردند که بتها، هیچ یک از این کارها را نمیتوانند انجام دهند؛ صدایی نمیشنوند، و سود و زیانی نمیرسانند. بنابراین وقتی ابراهیم بتها را شکست، گفت: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا فَسَۡٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ﴾ بلکه بزرگترشان چنین کرده است. پس، از آنها بپرسید، اگر حرف میزنند. کافران گفتند: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ﴾ تو نیک میدانی که اینها حرف نمیزنند؛ یعنی ثابت و بدیهی است [که بتها، چنین کارهایی را انجام نمیدهند].
(74) پس به تقلید از پدران و نیاکانِ گمراهشان پناه بردند، و گفتند: (﴿بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ﴾) آنها چیزی از این کارها را نمیتوانند بکنند، فقط ما پدران و نیاکان خود را دیدهایم که چنین میکردهاند، و ما از آنها پیروی نموده، و راهشان را در پیش گرفته، و به عادت و سنتهای آنان عمل نموده، و آن را زنده نگاه داشتهایم. ابراهیم به آنها گفت: شما و پدرانتان همه در اشتباه هستید، و شما و پدرانتان در گمراهی برابرید.
(75) (﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ﴾) آیا در آنچه میپرستید، اندیشیدهاید؟! شما و پدران پیشین شما؟!
(76) (﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ﴾) آیا در آنچه میپرستید، اندیشیدهاید؟! شما و پدران پیشین شما؟!
(77) بدون شک همۀ چیزهایی که معبود خود میدانید، دشمن من هستند. پس اگر میتوانند کوچکترین زیانی به من برسانند، و علیه من چاره اندیشی و توطئه کنند، و دریغ نورزند! اما توانایی این را ندارند.
(78) (﴿إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ﴾) به جز پروردگار جهانیان؛ ذاتی که مرا آفریده است، و همو مرا راهنمایی میکند، و فقط او نعمت آفرینش، و رهنمود کردن به سوی منافع دینی و دنیوی را ارزانی مینماید.
(79) سپس برخی از نیازهارا به طور ویژه بیان کرد، و گفت:
(80) (﴿وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ وَٱلَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحۡيِينِ وَٱلَّذِيٓ أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي خَطِيَٓٔتِي يَوۡمَ ٱلدِّينِ﴾) پس فقط خداوند این کارها را میکند، بنابراین فقط باید او پرستش شود، و از او اطاعت گردد، و پرستش این بتها را ترک کرد، بتهایی که چیزی را نمیآفرینند، و هدایت نمیکنند، و نمیتوانند کسی را بیمار نموده و یا بهبود ببخشند. و به کسی غذا نمیدهند، و آشامیدنی نمینوشانند،
(81) و زنده نمیکنند، و نمیمیرانند،
(82) و به عبادت کنندگانِ خود سودی نمیبخشند؛ رنجهایشان را از آنان دور نکرده، و گناهانشان را نمیآمرزند. پس بسیار روشن است که شما و پدرانتان، توانایی مخالفت با این دلایل روشن را ندارید. و معلوم است که شما و آنان در گمراهی و ترک گفتن راه هدایت یکسان هستید. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّي فِي ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِ﴾ و قومش با او به جرّ و بحث و مجادله پرداختند، گفت: آیا دربارۀ خدا با من مجادله میکنید، حال آنکه او مرا هدایت کرده است؟!
(83) سپس ابراهیم ـ علیه السلام ـ پروردگارش را فراخواند و گفت: (﴿رَبِّ هَبۡ لِي حُكۡمٗا﴾) پروردگارا! به من دانش زیادی عطا کن که به وسیلۀ آن، حلال و حرام را بدانم، و در میان مردم داوری کنم، (﴿وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و مرا به شایستگان از قبیل: پیامبران ملحق بگردان.
(84) و نام نیک و آوازۀ نیکو را، برای همیشه در میان آیندگان برای من برجای دار. پس خداوند دعایش را پذیرفت، و به او دانش و حکمت بخشید که به سبب آن، از برترین پیامبران گردید، و به برادران پیامبرش پیوست. و خداوند ابراهیم را، دوست داشتنی و مقبول گردانید، به گونهای که میان همۀ ملتها، و در همۀ اوقات، مورد بزرگداشت و ستایش قرار میگیرد. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و برای او در [میان] آیندگان، [آوازۀ نیک] برجای گذاشتیم. سلام بر ابراهیم. این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. همانا او از بندگان با ایمان ما بود.
(85) (﴿وَٱجۡعَلۡنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ ٱلنَّعِيمِ﴾) و مرا از زمرۀ کسانی بگردان که خداوند آنها را وارث بهشت میگرداند. پس خداوند دعایش را پذیرفت، و مقامش را در باغهای پر ناز و نعمت بهشت بالا برد.
(86) (﴿وَٱغۡفِرۡ لِأَبِيٓ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ﴾) و پدرم را بیامرز، بیگمان او از گمراهان بود. و این دعا، به سبب وعدهای بود که او به پدرش داده بود، آنگاه که گفت: ﴿سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا﴾ به زودی از پروردگارم برای تو طلب آمرزش مینمایم، بیگمان او نسبت به من مهربان است. و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ﴾ و طلبِ آمرزشِ ابراهیم برای پدرش، فقط به خاطر وعدهای بود که به او داده بود. پس وقتی برای ابراهیم آشکار شد که پدرش دشمن خداست، از او بیزاری جست. همانا ابراهیم بردبار و بازگشت کننده [به سوی خدا] است.
(87) (﴿وَلَا تُخۡزِنِي يَوۡمَ يُبۡعَثُونَ﴾) و در روز قیامت -که مردم برانگیخته میشوند- با توبیخ نمودنم بهخاطر ارتکاب برخی از گناهان، و کیفر دادن و خوار نمودنم، مرا رسوا مکن. بلکه مرا در آن روز، خوشبخت گردان،
(88) که (﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ﴾) اموال و اولاد سودی نمیرسانند، و تنها کسی نجات مییابد و سود میبرد که با دلی پاک، به نزد خدا آمده باشد. و تنها به وسیلۀ قلب پاک، آدمی از کیفر و سزا نجات مییابد، و سزاوار پاداش فراوان میگردد.
(89) که (﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ﴾) اموال و اولاد سودی نمیرسانند، و تنها کسی نجات مییابد و سود میبرد که با دلی پاک، به نزد خدا آمده باشد. و تنها به وسیلۀ قلب پاک، آدمی از کیفر و سزا نجات مییابد، و سزاوار پاداش فراوان میگردد. دل سالم؛ یعنی دلی که از شرک و شک و محبت غیر خدا، و اصرار ورزیدن بر بدعت و گناهان به دور باشد. و باید ضمن سالم بودن از امور مذکور، به اخلاص و علم و یقین و محبت خدا متصف باشد. و باید گرایش و محبت او، تابعِ آنچه باشد که خدا میخواهد؛ و چیزی را پیروی نماید که از سوی خدا آمده است.
(90) به همین جهت از حالات آن روز بزرگ، و پاداش و سزای آن، سخن به میان آورد و فرمود: (﴿وَأُزۡلِفَتِ ٱلۡجَنَّةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) بهشت برای کسانی که از پروردگارشان پروا داشتهاند، نزدیک است؛ کسانی که دستورات خداوند را به جای آورده؛ و از آنچه او نهی کرده، دوری نموده؛ و از ناخشنودی و عذاب وی پرهیز کردهاند.
(91) (﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِيمُ﴾) و جهنم، برای گمراهان آشکار میشود، و با همۀ عذابی که در آن وجود دارد، برایشان آماده میگردد. (﴿لِلۡغَاوِينَ﴾) کسانی که از فرمانِ الهی سرپیچی کرده، و مرتکب کارهای حرام شده، و پیامبرانش را تکذیب کرده، و حقی را که پیامبران آوردهاند، رد میکنند.
(92) و به آنان گفته میشود: (﴿أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ هَلۡ يَنصُرُونَكُمۡ أَوۡ يَنتَصِرُونَ﴾) کجایند معبودانی که به جای خدا پرستش میکردید؟
(93) آیا شما را کمک میکنند، یا خود را یاری میدهند؟! یعنی نمیتوانند هیچ یک از این کارها را بکنند، و دروغ و رسوایی آنها آشکار میشود، و زیانمندی و ضرر و خواری و رسوایی و پشیمانیشان آشکار میگردد، و تلاش آنها بیهوده و بینتیجه میماند.
(94) پس معبودانی که عبادت میشدند، و گمراهانی که آنها را عبادت میکردند، همه در جهنم انداخته میشوند.
(95) و لشکریانِ شیطان از قبیل: انسانها و جنهایی که شیطان، آنها را به سوی گناهان و شرک ورزیدن و ایمان نیاوردن میکشاند، و بر آنها مسلط میگردد، و در نتیجه از دعوتگران راه شیطان میشوند، و در راستای خشنودی شیطان تلاش مینمایند، و مردم را به اطاعت از شیطان فرا میخوانند، و دیگران از آنان تقلید میکنند،
(96) (﴿قَالُواْ﴾) لشکریانِ گمراهِ شیطان، به بتهایی که عبادت میکردند، میگویند: (﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم؛ چراکه شما را، در عبادت و محبت و ترس و امید، با خدا برابر میداشتیم، و همانطور که خدا را میخواندیم، شما را هم به فریاد میطلبیدیم. پس در این هنگام، گمراهیشان برای آنها آشکار میگردد، و به گناه خود اعتراف میکنند. و خداوند در کیفر آنان، عادلانه رفتار میکند، و کیفر و سزای آنها بجاست. و آنها معبودان و بتها را، فقط در عبادت و پرستش با خداوند برابر میدانستند نه در آفرینش، چون میگویند: (﴿بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) با پروردگار جهانیان. پس آنها اقرار مینمایند که خداوند، پروردگار همۀ جهانیان است، که بتهایشان نیز از زمرۀ جهانیاناند.
(97) (﴿قَالُواْ﴾) لشکریانِ گمراهِ شیطان، به بتهایی که عبادت میکردند، میگویند: (﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم؛ چراکه شما را، در عبادت و محبت و ترس و امید، با خدا برابر میداشتیم، و همانطور که خدا را میخواندیم، شما را هم به فریاد میطلبیدیم. پس در این هنگام، گمراهیشان برای آنها آشکار میگردد، و به گناه خود اعتراف میکنند. و خداوند در کیفر آنان، عادلانه رفتار میکند، و کیفر و سزای آنها بجاست. و آنها معبودان و بتها را، فقط در عبادت و پرستش با خداوند برابر میدانستند نه در آفرینش، چون میگویند: (﴿بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) با پروردگار جهانیان. پس آنها اقرار مینمایند که خداوند، پروردگار همۀ جهانیان است، که بتهایشان نیز از زمرۀ جهانیاناند.
(98) (﴿قَالُواْ﴾) لشکریانِ گمراهِ شیطان، به بتهایی که عبادت میکردند، میگویند: (﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم؛ چراکه شما را، در عبادت و محبت و ترس و امید، با خدا برابر میداشتیم، و همانطور که خدا را میخواندیم، شما را هم به فریاد میطلبیدیم. پس در این هنگام، گمراهیشان برای آنها آشکار میگردد، و به گناه خود اعتراف میکنند. و خداوند در کیفر آنان، عادلانه رفتار میکند، و کیفر و سزای آنها بجاست. و آنها معبودان و بتها را، فقط در عبادت و پرستش با خداوند برابر میدانستند نه در آفرینش، چون میگویند: (﴿بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) با پروردگار جهانیان. پس آنها اقرار مینمایند که خداوند، پروردگار همۀ جهانیان است، که بتهایشان نیز از زمرۀ جهانیاناند.
(99) (﴿وَمَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾) یعنی گناهکاران و پیشوایانِ گمراهی، ما را گمراه کردند و به فساد و تباهی کشاندند، و مردم را به سوی آتش جهنم فرا خواندند.
(100) (﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ﴾) اینک ما هیچ شفاعت کنندهای نداریم که برای ما شفاعت کند، و ما را از عذاب خدا نجات بدهد.
(101) (﴿وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ﴾) و هیچ دوستِ نزدیک و مهربان و صمیمی نداریم که کوچکترین فایدهای به ما برساند، آنطور که در دنیا، دوستانِ صمیمی، آدمی را یاری میکنند. پس آنها از هر خیری ناامید شده؛ و به سزای کارهایی که انجام دادهاند، گرفتار میشوند؛ و آرزو میکنند که به دنیا بازگردند تا کارهای شایسته انجام دهند.
(102) (﴿فَلَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ﴾) ای کاش یکبار به دنیا برگردانده میشدیم! (﴿فَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) تا از زمرۀ مؤمنان گشته، و از عذاب نجات یافته، و سزاوار پاداش شویم. اما بعید است، و آنها راهی به آنچه میخواهند ندارند، و هر دری به روی آنان بسته شده است.
(103) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ﴾) بیگمان در آنچه برای شما بیان و توصیف نمودیم، (﴿لَأٓيَةٗ﴾) نشانه و پندی است برای شما، (﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) اما با وجود آمدنِ نشانههای فراوان، بیشترشان ایمان نیاوردند.
(104) قطعاً پروردگارت (بر انتقام از بي دينان) توانا و (نسبت به مؤمنان) مهربان است
(105) خداوند متعال با اشاره به تکذیب شدنِ نوح از سوی قومش، و جوابی که نوح به آنان داد، و نیز با بیان سرنوشت همگی آنان، فرمود: (﴿كَذَّبَتۡ قَوۡمُ نُوحٍ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) قوم نوح همۀ پیامران را تکذیب کردند؛ چون تکذیب نوح، به مثابۀ تکذیبِ همۀ پیامبران است؛ زیرا همۀ پیامبران بر یک دعوت هستند، و خبر واحدی را میرسانند. پس تکذیبِ یکی از پیامبران، به معنی تکذیبِ حقیقتی است که آنها آوردهاند.
(106) (﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ نُوحٌ﴾) و برادر نَسَبیِ خود، نوح را تکذیب کردند، وقتی که به آنها گفت: (﴿أَلَا تَتَّقُونَ﴾) آیا از خدا نمیترسید تا بر اثر ترس و پروای الهی، بت پرستی را رها کرده، و خالصانه خدا را بپرستید؟! خداوند، پیامبری را به میان هر قومی مبعوث کرده باشد، آن را از میان همان قوم انتخاب کرده است؛ یعنی آن پیامبر، فردی از همان قوم بوده است، تا برای آنان سخت و ناخوشایند نباشد که از وی تبعیت نمایند. نیز تا اصل و نَسَب ایشان را بشناسند، و نیازی به این نداشته باشند که در مورد اصل و نسب وی تحقیق نمایند. پس نوح بسیار با مهربانی ـ همانطور که شیوۀ همۀ پیامبران است ـ خطاب به آنها گفت: آیا از خدا پروا نمیدارید؟
(107) (﴿إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ﴾) همانا من، برایتان رسولی امین هستم. و چون او بهطور مخصوص به سوی آنها فرستاده شده بود، میبایست آنچه را که آورده بود، بپذیرند، و به آن ایمان بیاورند، و سپاس خداوند را به جای آورند که این پیامبر بزرگوار را، به آنان اختصاص داده است. امین بودن او، اقتضا مینماید که چیز ناحقی را به خدا نسبت ندهد، و وحی الهی را اضافه یا کم نکند. نیز امین بودنش، ایجاب میکند که آنها خبرش را تصدیق نمایند، و از دستورش اطاعت کنند.
(108) (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) پس از خدا بترسید، و در آنچه شما را بدان فرمان میدهد، و یا از آن نهی میکند، از او اطاعت کنید؛ چرا که او، پیامبری امین است، در نتیجه باید از وی اطاعت نمایید. بنابراین با فای سببیه آن را ذکر کرد، و سببی را که موجب اطاعت است، بیان نمود.
(109) سپس نبودنِ مانع را، بیان کرد و فرمود: (﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ﴾) و درمقابل این دعوت، هیچ مزدی از شما نمیخواهم، مبادا که همچون تاوانی بر شما سنگینی کند. (﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) مزد من، جز بر پروردگار جهانیان نیست. من با این دعوت، امیدوارم که به او نزدیک شوم، و پاداش فراوان به دست آورم. من خیرخواه شما هستم، و چیزی که از شما میخواهم، این است که راه راست را درپیش بگیرید.
(110) (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) نوح ـ علیه السلام ـ این را تکرار نمود، و بارها قومش را دعوت کرد، و تا مدتی طولانی درمیان آنها ماند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَبِثَ فِيهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِينَ عَامٗا﴾ او نهصد و پنجاه سال میان قومش باقی ماند. و ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا فَلَمۡ يَزِدۡهُمۡ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارٗا﴾ گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت کردم، اما دعوت کردنِ آنها از سوی من، جز گریز چیزی به آنها نیفزود.
(111) قوم نوح، برای رد کردنِ دعوت او، و مخالفت نمودن با وی، بهانهای را عَلَم کردند که صلاحیت ندارد بدان تمسک جست. پس گفتند: چگونه ما از تو پیروی کنیم، در حالی که جز افراد فرومایه و بیارزش را در کنارت نمیبینیم! با این تکبر و عدم پذیرش حق، خودبزرگبینی و جهالتشان نسبت به حقایق شناخته میشود؛ زیرا اگر هدف آنها پیروی از حق بود، ولی اشکال و شکی در دعوت او موجود بود، میگفتند: درستی و صحت آنچه را که آوردهای، به طرقی که آدمی را به صحت آن میرساند، برای ما بیان کن. و اگر آنها واقعاً میاندیشیدند، میدانستند که پیروانِ نوح، برگزیدگان و خردمندان و افرادی دارای اخلاق و رفتار خوب هستند، و فرومایه کسی است که عقلش سلب شده، و پرستش سنگها را نیک دانسته، و راضی شده است تا برای آن سجده ببرد، و آن را صدا بزند، و از پذیرفتنِ دعوت پیامبران خودداری کند. و به محض اینکه یکی از دو متخاصمین، سخن باطل را بر زبان آورد ـ قطع نظر از درست بودن دعوای طرفش ـ فاسد و پوچ بودن سخنش شناخه میشود. پس قوم نوح که در پاسخ به دعوت وی گفتند: (﴿أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ﴾) آیا به تو ایمان بیاوریم، حال آنکه فرومایگان از تو پیروی کردهاند، این سخن را اصل و پایهای برای رد کردن دعوت او قرار دادند، و همه کس باطل بودنِ این سخن را میداند. پس میدانیم که آنها گمراه و در اشتباه بودهاند، گرچه ما معجزات نوح و دعوت بزرگش را ندیدهایم که موجبِ یقین و باور قطعی به راستگویی و صحت آنچه آورده است، میباشد.
(112) نوح علیه السلام گفت: (﴿وَمَا عِلۡمِي بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّيۖ لَوۡ تَشۡعُرُونَ﴾) من نمیدانم آنان چه میکردهاند؛
(113) یعنی اعمال و حسابشان با خداست، و وظیفۀ من فقط تبلیغ و رساندنِ پیام الهی است. و شما آنها را بگذارید، و کاری به آنها نداشته باشید. اگر آنچه من برایتان آوردهام حق است، از آن پیروی کنید؛ و عمل هر کس برای خودش میباشد.
(114) آنها از روی تکبر و سرکشی، از نوح خواستند که مؤمنان را از خود براند و دور کند، تا آنها ایمان بیاورند. پس نوح گفت: (﴿وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم کرد، چون آنها سزاوار طرد و توهین نیستند، بلکه آنها سزاوار آنند که با سخن و عمل، به خوبی با آنها رفتار شود، و مورد بزرگداشت قرار گیرند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا جَآءَكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بَِٔايَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۖ كَتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ﴾ و چون کسانی به نزد تو آمدند که به آیات ما ایمان میآورند، پس بگو: «درودتان باد! پروردگارتان رحمت و مهربانی را بر خود مقرر نموده است.»
(115) (﴿إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ﴾) من فقط بیم دهندهای هستم که پیام الهی را میرسانم؛ و برای خیر و صلاح بندگان میکوشم؛ و اختیاری از خود ندارم؛ و همۀ کارها در دست خداست.
(116) نوح ـ علیه السلام ـ شب و روز، و به طور سرّی و علنی، به دعوت آنها ادامه داد. اما دعوت آنها، چیزی جز تنفر و بیزاری بر آنان نیفزود. (﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰنُوحُ﴾) گفتند: «ای نوح! اگر از دعوت ما به سوی خدای یگانه دست برنداری، (﴿لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمَرۡجُومِينَ﴾) قطعاً سنگسار خواهی شد.» یعنی به بدترین صورت، تو را با سنگ خواهیم کشت، همانطور که سگ کشته میشود. هلاکشان باد! چه عکس العمل بدی از خود نشان دادند! آنها به اندرزگوی امین -که از خودشان نسبت به آنها مهربانتر و دلسوزتر بود- بدترین پاداش را دادند. و چون ستم آنها به اوج رسید، و کفرشان شدت گرفت، پیامبرشان آنان را نفرین کرد، نفرینی که همه را فراگرفت. پس گفت: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا﴾ پروردگارا! از کافران هیچ کسی را بر روی زمین باقی مگذار...
(117) و در اینجا نوح گفت: (﴿قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوۡمِي كَذَّبُونِ فَٱفۡتَحۡ بَيۡنِي وَبَيۡنَهُمۡ فَتۡحٗا﴾) «پروردگارا! همانا قومم مرا تکذیب کردند،
(118) پس میان من و آنان چنانکه باید، کار را یکسره کن.» یعنی هر کدام از ما را که متجاوز است، هلاک و نابود گردان. و او میدانست که قومش متجاوز و ستمگرند، بنابراین فرمود: (﴿وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و من و مؤمنانی را که با من هستند، نجات بده.
(119) (﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ فِي ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ﴾) او و همراهانش را، در کشتی پر از انسانها و حیوانها، نجات دادیم.
(120) (﴿ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا بَعۡدُ ٱلۡبَاقِينَ﴾) و به جز نوح و مؤمنانی که همراه او بودند، بقیۀ قوم را هلاک و غرق کردیم.
(121) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) بیگمان در نجات یافتن نوح و پیروانش، و هلاک ساختن کسانی که او را تکذیب کردند، نشانهای است که بر راستگویی پیامبران و صحت آنچه آوردهاند، و باطل بودن آنچه دشمنان تکذیب کننده بر آن هستند، دلالت مینماید.
(122) (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) پروردگارت تواناست، و دشمنان را با قدرت خود مغلوب ساخت، و با طوفان و سیل هلاکشان کرد. (﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) و پروردگارت نسبت به دوستانش مهربان است، و نوح و همراهان مؤمنِ او را نجات داد.
(123) قبیلهای که عاد نامیده میشد، پیامبرشان هود -علیه السلام- را تکذیب کردند؛ و تکذیب او، به مثابۀ تکذیب دیگر پیامبران است؛ چون دعوتِ همۀ پیامبران یکی است.
(124) برادرشان هود -که از خاندان آنها بود- با مهربانی به آنان گفت: (﴿أَلَا تَتَّقُونَ﴾) آیا از خدا نمیترسید، و شرک ورزی و عبادت غیر خدا را ترک نمیکنید؟!
(125) (﴿إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ﴾) خداوند -از آنجا که نسبت به شما مهربان است و به شما عنایت دارد- مرا به سوی شما فرستاده است، و من امین هستم و شما هم این واقعیت را میدانید. به دنبال این فرمود:
(126) (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) یعنی حق الهی را ادا نمایید. و حق الهی، تقوی و پرهیزگاری است. و حق مرا ادا کنید، و حق من، این است که در آنچه به شما امر میکنم، و از آنچه شما را باز میدارم، از من اطاعت کنید. و حقیقت چنین ایجاب مینماید که از من اطاعت کنید؛ زیرا مانعی وجود ندارد که شما را از ایمان آوردن منع نماید.
(127) (﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ﴾) پس من، در امر تبلیغ و اندرز گفتنم، پاداشی از شما نمیخواهم، که این تاوان را، گران احساس کنید. (﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) پاداش من، جز بر پروردگار جهانیان نیست؛ خداوندی که جهانیان را با نعمتهایش پرورش داده، و فضل و کرم خویش را به آنها ارزانی نموده است، به ویژه آنچه که دوستان و پیامبرانش را با آن پرورش داده است.
(128) (﴿أَتَبۡنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ ءَايَةٗ تَعۡبَثُونَ﴾) آیا میان کوهها و بر بلندای هر مکان مرتفعی، کاخی بنا مینهید؟ و این کار را، بدون اینکه فایدهای برای دنیا یا آخرت شما داشته باشد، انجام میدهید؟!
(129) (﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمۡ تَخۡلُدُونَ﴾) یعنی برکهها و گودالهایی برای آب میسازید، به امید اینکه جاودانه بمانید، درحالی که هیچ کس راهی برای جاودانه ماندن ندارد.
(130) (﴿وَإِذَا بَطَشۡتُم بَطَشۡتُمۡ جَبَّارِينَ﴾) و چون به کیفر و مجازات مردم دست بگشایید، همچون ستمگران کیفر میدهید، و مردم را میکشید و میزنید، و مالهایشان را از دستشان میگیرید. خداوند به آنها قدرت بزرگی داده بود، و بر آنها لازم بود که قدرت و توانایی خود را، در راه اطاعت و فرمانبرداری خدا بهکار گیرند، اما آنها تکبر ورزیدند، و خود را بزرگ پنداشتند و گفتند: ﴿مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾ چه کسی از ما قدرت و زور بیشتری دارد؟! و آنها قدرت خود را در راه نافرمانی خدا و بیهودگی و بیخردی بهکار بردند. بنابراین پیامبرشان آنها را از این نهی کرد. و فرمود:
(131) (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾) از خدا بترسید و شرک ورزی و فساد را ترک کنید. و از من اطاعت نمایید؛ زیرا میدانید که من، فرستاده و پیامبر خدا به سوی شما هستم، و امین و خیرخواهتان میباشم.
(132) (﴿وَٱتَّقُواْ ٱلَّذِيٓ أَمَدَّكُم بِمَا تَعۡلَمُونَ﴾) و از خداوند بپرهیزید که به شما نعمتهای فراوانی بخشیده است؛ نعمتهایی به شما داده است که قابل انکار نیست.
(133) (﴿أَمَدَّكُم بِأَنۡعَٰمٖ وَبَنِينَ﴾) شما را با چهارپایانی از قبیل: گاو و شتر و گوسفند و فرزندانِ فراوان یاری داده است. مالها و فرزندانتان را زیاد نموده، به ویژه به شما فرزندانِ پسرانِ زیادی داده که از دختر بهتر است.
(134) در اینجا نعمتهایی را یادآور شده که خداوند به آنان عطا کرده است.
(135) سپس آنها را به فرا رسیدن عذاب خدا هشدار داد و گفت: (﴿إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) یعنی ـ از آنجا که نسبت به شما دلسوز و مهربانم ـ میترسم عذابِ روزِ بزرگ بر شما فرود بیاید؛ و هرگاه بیاید، برگردانده نمیشود، و آن زمانی است که شما به کفر و تجاوز خود ادامه دهید.
(136) آنها درحالی که با حق مخالفت نموده، و پیامبرشان را تکذیب میکردند، گفتند: (﴿سَوَآءٌ عَلَيۡنَآ أَوَعَظۡتَ أَمۡ لَمۡ تَكُن مِّنَ ٱلۡوَٰعِظِينَ﴾) اندرز گفتن و اندرز نگفتن تو برای ما یکسان است. و این نهایت سرکشی است؛ زیرا قومی که وجود و عدم موعظۀ الهی -که کوههای سرسخت در برابر آن ذوب میشود، و دلهای خردمندان از آن پاره پاره میگردد- برایشان یکسان است، قومی هستند که ستمگری و شقاوت و بدبختیشان به آخرین حد رسیده، و امیدی برای هدایت آنها نیست. بنابراین گفتند:
(137) (﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا خُلُقُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) این حالت، و برخورداری از این نعمتها، عادت و شیوۀ گذشتگان است، که گاه ثروتمند میشوند و گاه نادار میگردند. و این شیوۀ روزگار است. و به درستی که این بلاها و نعمتها، بخششهایی از سوی خداوند متعال است و آزمایشی است که بندگان را با آن میآزماید.
(138) (﴿وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ﴾) آنها با این سخن، زنده شدن پس از مرگ، و معاد را انکار کردند. و یا با این گفته، پیامبرشان را تحقیر نموده و مورد توهین قرار دادند، و انگار میگفتند: به فرض اینکه رستاخیزی در کار باشد، و پس از مرگ زنده شویم، همانطور که در این دنیا از نعمتهای فراوانی برخورداریم، در آن دنیا نیز ازاین نعمتها برخوردار خواهیم بود.
(139) (﴿فَكَذَّبُوهُ﴾) قوم عاد، هود را تکذیب کردند؛ یعنی تکذیب، عادت و اخلاق آنها گردید، و هیچ چیزی آنها را از این منع نمیکرد. (﴿فَأَهۡلَكۡنَٰهُمۡ﴾) پس آنان را هلاک نمودیم، ﴿بِرِيحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِيَةٖ سَخَّرَهَا عَلَيۡهِمۡ سَبۡعَ لَيَالٖ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِيهَا صَرۡعَىٰ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِيَةٖ﴾ و آنان را، به وسیلۀ تند بادِ سرکش و پر سروصدا و ویرانگر، نابود کردیم. خداوند چنین تندبادی را، هفت شب و هشت روزِ پیاپی، بر آنان مسلط کرد. پس مردمان را میدیدی که روی زمین افتادهاند، و انگار تنههای پوک و توخالی درختان خرمایند. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) همانا این نشانهای است بر راستگویی پیامبر ما هود علیه السلام و صحتِ آنچه آورده است، و باطل بودن شرک و سرکشی قومش. (﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و با وجود این همه آیات که مقتضی ایمان آوردنِ آنان بود، بیشترشان ایمان نیاوردند.
(140) (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و بهراستی پروردگارت تواناست، همان خدایی که با قدرتِ خویش، قوم هود را، با وجود قدرت و زورمندیشان، هلاک و نابود ساخت. (﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) و پروردگارت نسبت به پیامبرش هود مهربان است؛ چراکه او و مؤمنانی را که همراهش بودند، نجات داد.
(141) ثمود آن قبیلۀ معروف که در سرزمین «حجر» زندگی میکردند، پیامبران را تکذیب نمودند. آنها صالح -علیه السلام- را که پیام آور توحید بود؛ توحیدی که همۀ پیامبران به آن دعوت دادهاند، تکذیب کردند. و با تکذیبِ صالح، همۀ پیامبران را تکذیب کردند.
(142) (﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ صَٰلِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ﴾) هنگامی که برادرشان صالح -که از خودشان بود- با مهربانی و نرمی به آنها گفت: «آیا از خدا نمیترسید، و شرک و گناهان را رها نمیکنید؟»
(143) (﴿إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ﴾) من از جانب پروردگارتان به سوی شما فرستاده شدهام، و از آنجا که خداوند نسبت به شما لطف داشته، مرا به عنوان پیامبر به سویتان فرستاده است. پس رحمت الهی را بپذیرید، و به آن یقین و باور بدارید. و بدانید که من فرد امینی هستم، و شما امانتداری مرا میدانید، و این بر شما لازم میدارد که به من و آنچه آوردهام، ایمان بیاورید.
(144) -
(145) (﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ﴾) و در قبالِ تبلیغِ دعوت، مزد و پاداشی از شما درخواست نمیکنم، تا مبادا بگویید آنچه ما را از پیروی و اطاعت تو باز میدارد، این است که میخواهی اموال ما را بهدست آوری. (﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) اجر و پاداش را، جز از پروردگار جهانیان نمیخواهم.
(146) (﴿أَتُتۡرَكُونَ فِي مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ وَزُرُوعٖ وَنَخۡلٖ طَلۡعُهَا هَضِيمٞ﴾) آیا گمان میبرید که میان ناز و نعمت و خیرات فراوان، و در نهایت امنیت و آسایش رها میشوید تا از نعمتها لذت ببرید؟
(147) (﴿أَتُتۡرَكُونَ فِي مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ وَزُرُوعٖ وَنَخۡلٖ طَلۡعُهَا هَضِيمٞ﴾) آیا گمان میبرید که میان ناز و نعمت و خیرات فراوان، و در نهایت امنیت و آسایش رها میشوید تا از نعمتها لذت ببرید؟
(148) (﴿أَتُتۡرَكُونَ فِي مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ وَزُرُوعٖ وَنَخۡلٖ طَلۡعُهَا هَضِيمٞ﴾) آیا گمان میبرید که میان ناز و نعمت و خیرات فراوان، و در نهایت امنیت و آسایش رها میشوید تا از نعمتها لذت ببرید؟ و همانگونه که حیوانات، از نعمتها استفاده کرده و رها شده، و به چیزی امر ونهی نمیشوند، همینطور شما هم رها میشوید تا از نعمتهای خدا در راستای نافرمانی او کمک گیرید؟!
(149) (﴿وَتَنۡحِتُونَ مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا فَٰرِهِينَ﴾) یعنی مهارت و سرمستی شما به حدی رسیده است که در دل کوههای سخت و محکم، برای خود خانهها درست میکنید.
(150) (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلَا تُطِيعُوٓاْ أَمۡرَ ٱلۡمُسۡرِفِينَٱلَّذِينَ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُ ونَ﴾) پس از خداوند بترسید، و از من اطاعت کنید،
(151) و از اسرافکارانی اطاعت ننمایید که از حد تجاوز کردهاند.
(152) کسانی که تباهی و فساد، تبدیل به ویژگی آنها شده است، و با انجام گناهان و دعوت کردن مردم بهسوی آن، در زمین فساد و تباهی انجام میدهند، و در اصلاح امور نمیکوشند، به زیانبارترین مرض و آفت مبتلا شدهاند. و در میان قوم ثمود، افرادی بودند که با پیامبرشان مخالفت میکردند، و وظیفهشان دعوت به گمراهی بود. پس صالح مردم را برحذر داشت که فریب آنها را نخورند. و شاید آنها کسانی بودند که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿وَكَانَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ تِسۡعَةُ رَهۡطٖ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُونَ﴾ و در شهر، نه نفر بودند که در زمین فساد میکردند، و به اصلاح نمیپرداختند. این نهی و موعظه، فایدهای نداشت،
(153) پس آنها به صالح گفتند: (﴿إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِينَ﴾) یعنی تو جادو شدهای، و هذیان و یاوه میگویی.
(154) (﴿مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾) تو انسانی همچون ما بیش نیستی، پس چه برتری و فضیلتی داری که از ما بالاتر باشی، و ما را دعوت کنی، و از ما بخواهی تا از تو پیروی کنیم؟! (﴿فَأۡتِ بَِٔايَةٍ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) پس اگر از راستگویانی، معجزهای برای ما بیاور. آنها اینطور میگفتند، درحالی که اندیشیدن در وضعیت صالح و آنچه مردم را به سوی آن دعوت میکرد، بزرگترین نشانه و معجزه بود که بر صحت و درستی آنچه آورده بود، دلالت میکرد. اما آنها از آنجا که سنگدل بودند، خود معجزاتی را پیشنهاد کردند که هر کس آن را درخواست نماید، کامیاب نمیشود؛ چون خواستن آن، از روی سرکشی و مخالفت است؛ و هدف از آن، هدایت و راهیابی نیست.
(155) (﴿هَٰذِهِۦ نَاقَةٞ﴾) صالح گفت: این ماده شتری است که از صخرۀ سنگِ سرسختی بیرون آورده شده است ـ در این مورد از بسیاری از مفسرین پیروی نمودهایم و مانعی ندارد ـ که همۀ شما آن را مشاهده میکنید. (﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَكُمۡ شِرۡبُ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾) یک روز سهمِ آب، متعلق به آن است؛ و روز جداگانۀ دیگری سهمِ آب، متعلق به شماست؛ یعنی یک روز، این شتر آب چاه را مینوشد، و شما شیر آن را مینوشید؛ و روزِ دیگر، شما آب چاه را بنوشید.
(156) (﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ﴾) و با پی زدن و کشتناش به آن گزندی نرسانید، (﴿فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابُ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) که اگر چنین بکنید، عذابِ روزی بزرگ، شما را فرا خواهد گرفت. شتر از سنگ بیرون آمد، و روزی آب را شتر میخورد، و روزی آنها مینوشیدند. اما آنها ایمان نیاوردند، و به سرکشی خود ادامه دادند.
(157) (﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصۡبَحُواْ نَٰدِمِينَ فَأَخَذَهُمُ ٱلۡعَذَابُ﴾) آنها شتر را پی زدند و کشتند،
(158) پس عذاب آنان را فرا گرفت، و آن صدای تندی بود که بر آنها فرو آمد، و همۀ آنان را نابود کرد. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) بدون شک این، نشانهای بر راستگویی و صحتِ پیامِ پیامبران، و دلیلی بر بطلانِ گفتۀ مخالفان آنهاست.
(159) و بدون شك پروردگار تو چيره مهربان است
(160) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(161) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(162) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(163) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(164) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(165) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(166) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(167) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(168) لوط، به قوم خود همان سخنانی را گفت که دیگرِ پیامبران، به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نیز همان پاسخی را دادند که اقوامِ پیشین دادند؛ زیرا دلهایشان در کفرورزی شبیه هم بود. بنابراین گفتههایشان نیز مانند یکدیگر بود. و قوم لوط، علی رغم شرک ورزیدنشان، به عملِ زشتی دست میزدند که پیش از آنها هیچ کسی از جهانیان به آن اقدام نکرده بود. آنها مردان را برای شهوترانی انتخاب نموده، و همسرانشان را که خداوند برای آنها آفریده بود، رها میکردند. و این کار را، از روی اسراف و تجاوز و سرکشی انجام میدادند. و لوط، همواره آنها را از کارشان نهی میکرد، تا اینکه به وی گفتند: (﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِينَ﴾) اگر از این سخنان خود دست نکشی، تو را از شهر و آبادی بیرون خواهیم کرد. وقتی لوط دید که آنها به کار خود ادامه میدهند، گفت: (﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ ٱلۡقَالِينَ﴾) همانا من، از کارِ شما متنفر و بیزارم.
(169) (﴿رَبِّ نَجِّنِي وَأَهۡلِي مِمَّا يَعۡمَلُونَ﴾) لوط گفت: خدایا، مرا و خانوادهام را، از عاقبتِ آنچه آنها میکنند، و از کیفرِ کارشان نجات بده. خداوند دعای لوط را پذیرفت.
(170) (﴿فَنَجَّيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ﴾) ما لوط و خانوادهاش را نجات دادیم،
(171) (﴿إِلَّا عَجُوزٗا فِي ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) به جز پیرزنی که در عذاب باقی ماند، و بدان گرفتار شد، و آن پیرزن، همسر لوط بود.
(172) (﴿ثُمَّ دَمَّرۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗا﴾) سپس دیگران را نابود کردیم،
(173) و بر آنها بارانِ سنگ باراندیم، و چه باران بدی بود که بر سرِ این هشدار یافتگان بارید! و خداوند همۀ آنها را هلاک و نابود ساخت.
(174) ماجرای قوم لوط، درس عبرت و نشانۀ بزرگی برای هوشیاران است، ولی بیشتر آن قوم ایمان نیاوردند، و سزای عمل زشت خود را دیدند.
(175) و بدون شك پروردگار تو چيره مهربان است
(176) اصحاب «ایکه» یعنی صاحبان باغهای پر درخت. و آنها اهالی «مدین» بودند. آنان پیامبرشان شعیب را که پیام دیگر پیامبران را آورده بود، تکذیب کردند.
(177) آنگاه که شعیب به آنها گفت: آیا پروا نمیدارید؟ هان! از خدا بترسید، و آنچه را که موجب ناخشنودی خداوند است، از قبیل: کفر و گناهان، رها کنید.
(178) من برایتان پیامبر امینی هستم، و باید از خدا بترسید، و ازمن اطاعت کنید.
(179) و باید از خدا بترسید، و ازمن اطاعت کنید.
(180) -
(181) آنها ضمن اینکه شرک میورزیدند، وزن و پیمانه را نیز کم میدادند. بنابراین شعیب به آنها گفت: (﴿أَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ﴾) پیمانه را به تمام و کمال بدهید، (﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُخۡسِرِينَ﴾) و از زمرۀ کسانی مباشید که به مردم جنس کم میدهند، و از اموالشان میکاهند؛ و با کم دادن پیمانه و ترازو، اموالشان را از دست آنها میگیرند.
(182) (﴿وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِيمِ﴾) یعنی با ترازوی درست و برابر، وزن کنید؛ و به مردم کالاهایشان را کم ندهید
(183) -
(184) .(﴿وَٱتَّقُواْ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلۡجِبِلَّةَ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) و بترسید از خدایی که شما و آفریدگان نخستین را آفرید. پس همانطور که شما را آفریده است، نیز به تنهایی گذشتگان را آفریده، بدون اینکه در آفرینش آنان، کسی با او مشارکتی داشته باشد. پس فقط او را بپرستید. و چون با آفریدن و پدید آوردنتان، بر شما منّت گذارده، و نعمت داده است؛ سپاس و شکر او را به جای آورید.
(185) آنها با تکذیب و رد نمودن گفتهاش به او گفتند: (﴿إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِينَ﴾) تو از زمرۀ جادو شدگان و دیوانگانی. پس تو هذیان و یاوه میگویی، و سخنِ فرد جادو شده و دیوانه را بر زبان میآوری، و معلوم است که چنین فردی، بر سخنش مؤاخذه نمیشود.
(186) (﴿وَمَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾) و تو جز انسانی مانند ما نیستی. پس هیچ فضیلت و برتری بر ما نداری که ویژۀ تو باشد؛ و به سببِ آن، از ما برتر باشی تا ما را به پیروی از خودت فرا بخوانی. و این، مانند گفتههای اقوام قبل و بعد از آنها بود؛ اقوامی که به وسیلۀ این شبهه، با پیامبران به مخالفت پرداختند؛ شبههای که تاکنون نیز آن را دست به دست کرده، و بر آن متفق هستند؛ چون بر کفرورزی متفق میباشند، و دلهایشان شبیه هم است. پیامبران در پاسخِ این شبهه گفتند: ﴿إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾ ما جز انسانهایی همانند شما نیستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد، منّت میگذارد. (﴿وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾) و به راستی، تو را از دروغگویان میپنداریم؛ و این، جسارت و ستمگری و سخنی دروغ بود که بر زبان آوردند، و آنها میدانستند که دروغ است. تمام پیامبران، اقوام خود را دعوت کردهاند، ولی با آنها مجادله نمودهاند، و خداوند بر دست هر یک از پیامبران، معجزاتی را آشکار کرده که آنها به سببِ آن، به صداقت و امانتداری پیامبران یقین حاصل کردهاند. به خصوص شعیب -علیه السلام- که سخنران پیامبران شمرده میشود، چون او بسیار نیک با قومش به گفتگو میپرداخت؛ و با بهترین شیوه با آنها مجادله میکرد. قومش به راستگویی او یقین داشتند، و میدانستند که آنچه او آورده است، حق و راست است، اما به دروغ گفتند: ما تو را دروغگو میپنداریم.
(187) (﴿فَأَسۡقِطۡ عَلَيۡنَا كِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) پس اگر تو راست میگویی، تکههایی از عذاب را بر ما بیفکن، که ما را ریشه کن و نابود کند، همانطور که اقوامِ سرکشِ دیگر چنین میگفتند: ﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾ و آنگاه که گفتند: «بار خدایا! اگر این، حق و از جانب تو است، از آسمان بر ما سنگ ببار، یا عذاب دردناکی را بر ما فرود بیاور. و یا آنها معجزاتی را پیشنهاد کردند که اگر چنین معجزاتی به وقوع میپیوست، به معنی تمام شدنِ خواستۀ درخواست کنندگانِ آن نبود.
(188) شعیب ـ علیه السلام ـ گفت: (﴿رَبِّيٓ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) پروردگارم به آنچه میکنید، داناتراست؛ یعنی نازل شدنِ عذاب، و به وقوع پیوستنِ معجزاتِ پیشنهادی از سوی شما را، بهتر میداند؛ و در اختیار من نیست که آن را بیاورم، و بر شما فرود بیاورم. وظیفۀ من، جز رساندن و اندرزگوییِ شما نیست، و این کار را کردهام؛ کسی که عذاب و معجزات را میآورد، پروردگار من است که اعمال و حالات شما را میداند، و شما را مجازات خواهد کرد.
(189) (﴿فَكَذَّبُوهُ﴾) آنها شعیب را تکذیب کردند؛ یعنی تکذیب و کفرورزی، تبدیل به خوی و عادتشان گردید، طوری که معجزات برایشان سودمند نبود؛ و چارهای نماند جز اینکه عذاب بر آنها فرود بیاید. (﴿فَأَخَذَهُمۡ عَذَابُ يَوۡمِ ٱلظُّلَّةِ﴾) پس، عذاب روزِ ابر، آنها را فرو گرفت. ابری بر آنها سایه گستراند، و آنان زیر سایۀ ابر جمع شدند، و از سایۀ ناگوارش، لذت میبردند. پس ناگهان خداوند، آنان را به وسیلۀ عذاب سوزاند، و نابود کرد، و زیرِ آن سایه خشکیدند، و از خانههایشان جدا شده، و وارد سرای بدبختی و عذاب شدند. (﴿إِنَّهُۥ كَانَ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٍ﴾) همانا آن، عذابِ روزی بزرگ بود. و آنها بار دیگر به دنیا نخواهند آمد که از نو عمل کنند. و یک لحظه از عذابشان کاسته نشده، و فرصتی دیگر به آنان داده نمیشود.
(190) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾) این ماجرا، نشانهایست بر راستگویی شعیب، و صحتِ آنچه که به سوی آن دعوت میکرد. ودلیلی است بر باطل بودنِ پاسخ قومش. (﴿وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و با وجودِ دیدنِ معجزات و نشانهها، بیشترشان ایمان نیاوردند، چون خرد و هوشیاری نداشتند، و خیری در آنها نبود. ﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾ و هر چند حریص باشی، بیشتر مردم ایمان نمیآورند.
(191) (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) و قطعاً پروردگارت تواناست، و هیچ کس نمیتواند او را دریابد، و او بر هر مخلوقی چیره است. (﴿ٱلرَّحِيمُ﴾) مهربان است، و مهربانی و رحمت، صفت اوست، و همۀ خوبیهای دنیا و آخرت، از زمانی که جهان را آفریده است، از آثار رحمت او است. و از مظاهرِ قدرت او، این است که دشمنانش را بدانگاه که پیامبرانش را تکذیب کردند، هلاک و نابود ساخت؛ و دوستانش، و مؤمنانی را که همراه آنها بودند، نجات داد.
(192) پس از آنکه داستان پیامبران و امّتهایشان، و شیوۀ دعوت آنها را بیان نمود؛ و اینکه امّتهایشان، دعوت پیامبران را رد کردند؛ و اینکه خداوند، دشمنان پیامبران را هلاک کرد؛ و سرانجام، از آنِ پیامبران گردید؛ از پیامبر بزرگوار و برگزیدۀ اسلام، و کتابی که از سوی پروردگارش آورده، و مایۀ هدایت خردمندان است، ذکر به میان آورد و فرمود: (﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) خداوندی که این قرآن را نازل کرده است، آفرینندۀ آسمانها و زمین، و پروردگار و مربیِ جهان بالا و پایین است. و همانطور که خداوند، با هدایت کردنِ آنان به سوی منافع دنیایی، جسمهایشان را پرورش داده است، نیز آنان را، با رهنمون کردن به سوی منافع دین و آخرتشان، مورد عنایت قرار داده است. و یکی از بزرگترین چیزهایی که خداوند آنان را به وسیلۀ آن پرورش داد، نازل کردن این کتاب مبارک است. و رهنمودهایی در این کتاب است که آدمی را به منافعِ هر دو جهان، و اخلاق فاضله هدایت مینماید، بهگونهای که چنین چیزهایی، در غیر این کتاب، به این اندازه وجود ندارد. (﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) چرا که این کتاب، از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. یکی از عوامل بزرگداشت قرآن، و توجه به آن، این است که از سوی خدا نازل شده است، و هدف از نزول آن، بهرهمند شدن شما و هدایت یافتنتان میباشد.
(193) (﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ﴾) روح الامین، جبرئیل ـعلیه السلامـ که برترین و قویترین فرشتگان میباشد، آن را فرود آورده است، و امین است؛ زیرا قرآن را اضافه یا کم نکرده است.
(194) (﴿عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ﴾) جبرئیل، آن را بر قلب تو ای محمد صلی الله علیه وسلم فرو آورد تا از بیم دهندگان باشی؛ و به وسیلۀ آن، مردم را به راه هدایت رهنمون گردانی، و از انحراف و گمراهی برحذر داری.
(195) (﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ﴾) قرآن به زبان عربی -که بهترین زبانهاست- نازل شده است؛ و به زبان کسانی نازل شده که پیامبر به سوی آنها فرستاده شده، و به طور مستقیم به دعوت آنها پرداخته است؛ زبان عربی که زبانی روشن و واضح است. بیندیشید و ببینید که چگونه این فضایل ارزشمند، در این کتابِ بزرگ جمع شدهاند. به راستی که آن، بهترین کتاب است؛ و برترین فرشته، آن را بر برترین انسان، و بر ارزشمندترین بخش از وی که قلبش است، و بر بهترین مردم، و با شیواترین و گستردهترین زبان -که عربی روشن است- نازل کرده است.
(196) (﴿وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) یعنی کتابهای پیشین، به آمدنِ قرآن مژده داده و آن را تصدیق کردهاند. قرآن بر طبق آنچه که کتابهای گذشته دربارهاش خبر داده بودند، این کتابها را تصدیق نمود؛ بلکه حق را آورد، و فرستاده شدگان را تصدیق نمود.
(197) (﴿أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) آیا اینکه علمای بنیاسرائیل به خوبی آن را میدانند، نشانهای بر صحت آن، و دلیلی بر اینکه از سوی خدا نازل شده، نیست؟! علمایی که سرآمدِ دانش هستند، و از همۀ مردم آگاهترند، و اهل علم میباشند؛ زیرا هر چیزی که در آن تردیدی وجود داشته باشد، به اهل دانش برگردانده میشود، و گفتۀ آنها برای دیگران حجت است. همانطور که جادوگران -که در دانشِ جادو ماهر بودند- راستیِ معجزۀ موسی را شناختند، و دانستند که جادو نیست. پس سخنِ جاهلان، قابل توجه و دارای ارزش نیست.
(198) (﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ بَعۡضِ ٱلۡأَعۡجَمِينَ﴾) و اگر قرآن را، بر یکی از غیر عربها نازل میکردیم که زبان آنها را نمیفهمید، و به گونۀ شایسته نمیتوانست از آن تعبیر نماید،
(199) (﴿فَقَرَأَهُۥ عَلَيۡهِم﴾) و او قرآن را برایشان میخواند، (﴿مَّا كَانُواْ بِهِۦ مُؤۡمِنِينَ﴾) به آن ایمان نیاورده، و میگفتند: ما نمیفهمیم که چه میگوید؟ ونمیدانیم که به چه چیزی دعوت میدهد؟ پس آنان باید پروردگارشان را ستایش کنند که قرآن را، بر زبان شیواترین انسانها، و تواناترینشان، و با مفاهیم و عبارتهای روشن، برای آنها فرستاده است. پس باید به تصدیق و تایید قرآن بشتابند، و آن را بپذیرند. اما تکذیب کردنِ قرآن از سوی آنها، بدون اینکه شبههای جز کفر و عناد محض داشته باشند، دنبالۀ همان روندی است که امتهای تکذیب کننده در پیش گرفتهاند. بنابراین فرمود:
(200) (﴿كَذَٰلِكَ سَلَكۡنَٰهُ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) پس همانگونه که تکذیب و دروغ انگاشتن را، در دلهای مشرکین پیشین وارد کردیم؛ تکذیب و دروغ انگاشتن قرآن را، در دلهای مشرکین قریش [نیز] قرار دادیم. همانطور که نخ وارد سوراخ سوزن میشود، پس دلهایشان با تکذیب آمیخته شد، و تبدیل به صفت و خوی آنها گردید. و این به خاطر ستمگری و گناهکاریِ آنان بود، به همین خاطر
(201) (﴿لَا يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ﴾) به آن ایمان نمیآورند، تا ـ به کیفر دروغ انگاشتن آن ـ عذابِ دردناک را ببینند.
(202) عذاب، زمانی آنها را فرا میگیرد که غافل هستند، و نمیفهمند که عذاب بر آنان فرود میآید. و این به خاطر آن است تا کیفر و شکنجه شدنشان بیشتر باشد.
(203) در آن وقت میگویند: (﴿هَلۡ نَحۡنُ مُنظَرُونَ﴾) آیا به ما فرصت و مهلتی داده میشود؟ یعنی درخواست میکنند تا به آنها فرصت و مهلت داده شود، حال آنکه وقت گذشته، و عذاب آنها را فرا میگیرد، عذابی که از آنها دور نشده، و یک لحظه از شدت آن کاسته نمیشود.
(204) خداوند میفرماید: آیا عذاب ما را که بزرگ و دردناک است ـو اصولاً نباید ناچیز شمرده شودـ به شتاب میجویند؟! چه چیزی آنها را فریب داده است؟ آیا قدرت و توانایی آن را دارند که در برابرِ آن عذاب، شکیبا باشند؟ یا قدرت و توانایی آن را دارند که به هنگام نزول عذاب، آن را از خود دور نمایند؟ یا اینکه میخواهند ما را ناتوان گردانند؟! یا گمان میبرند که ما بر نازل کردن عذاب، توانایی نداریم؟!
(205) (﴿أَفَرَءَيۡتَ إِن مَّتَّعۡنَٰهُمۡ سِنِينَ﴾) یعنی اگر ما زود بر اینها عذاب فرود نیاوریم، و چندین سال بدیشان مهلت بدهیم، و در دنیا بهرهمندشان گردانیم،
(206) سپس عذابی که به ایشان وعده داده شده است، آنها را فرا بگیرد،
(207) لذت و شهوتهایی که از آن بهرهمند شدهاند، چه چیزی را از آنها دور مینماید؟ و چه فایدهای به هنگامِ آمدنِ عذاب برای آنها خواهد داشت؟ حال آنکه لذتها از بین رفتهاند؛ و در نتیجۀ آن، لذتها به کفر مبتلا شده، و به خاطر طولانی بودن مدت بهرهمندیشان، عذابشان دو چندان شده است. منظور این است که آنها باید از وقوع عذاب بپرهیزند؛ و از اینکه مستحق عذاب شوند، برحذر باشند. اما زود یا دیر آمدن عذاب، اهمیت و فایدهای ندارد.
(208) خداوند متعال از کمال عدل و دادگریاش، در مورد نابود کردنِ تکذیب کنندگان، خبر داده و میفرماید؛ اهالی هیچ شهر و آبادی را هلاک نکردهایم مگر اینکه برای آنها عذری باقی نگذاشته، و در میان آنها بیمدهندگانی با آیات روشن فرستاده است تا مردم را به سوی هدایت فرا خوانند، و از کارِ بد باز دارند، و آیات الهی را به آنها یادآوری نمایند، و آنان را، به هنگام برخورداری از نعمتها، و مبتلا شدن به رنجها، از عذاب خدا برحذر دارند.
(209) (﴿ذِكۡرَىٰ﴾) تا پندی باشد برای آنها، و حجت بر آنان اقامه گردد. (﴿وَمَا كُنَّا ظَٰلِمِينَ﴾) و ما ستمکار نبودیم؛ زیرا اهالی آبادیها و شهرها را، قبل از آنکه آنها را بیم دهیم، هلاک و نابود نکردیم؛ و آنها را درحالی عذاب ندادیم که از هشدار دهندگان غافل و بیخبرند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا﴾ و ما عذاب دهنده نبودهایم مگر اینکه پیامبری را فرستادهایم. ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ﴾ پیامبرانی که مژده دهنده و بیم دهنده بودند، تا مردم بعد از [آمدن] پیامبران، حجت و دلیلی بر خدا نداشته باشند.
(210) وقتی خداوند کمال و شکوه قرآن را بیان کرد نیز آن را از هر نقص و کمبودی منزه و پاک قرار داد، و آن را ـ به هنگام نازل شدن و بعد از آن ـ از شر شیطانهای انسی و جنی محافظت کرد. پس فرمود: (﴿وَمَا تَنَزَّلَتۡ بِهِ ٱلشَّيَٰطِينُ﴾) شیطانها این قرآن را فرود نیاوردهاند،
(211) و سزاوار هم نیستند که آن را نازل کنند. (﴿وَمَا يَسۡتَطِيعُونَ﴾) و نمیتوانند این کار را بکنند.
(212) آنها از شنیدن و گوش فرا دادن به فرشتگان محروم شده، و شهابهای آسمانی برای راندن آنها آمادهاند. قرآن را جبرئیل نازل کرده است که از همۀ فرشتگان نیرومندتر است، و هیچ شیطانی نمیتواند به او نزدیک شود. این آیه، مانند آن فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ همانا ما قرآن را نازل کردهایم، و بیگمان ما آن را حفاظت میکنیم.
(213) خداوند پیامبرش را، از به فریاد خواندنِ معبودی به جز خدا، نهی میکند؛و به تبع وی، امتش نیز نهی شده است. و خداوند میفرماید: کمک خواستن و عبادتِ غیرِ الله، باعث عذاب و کیفر همیشگی میشود؛ زیرا چنین کاری شرک است: ﴿ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾ هر کس برای خدا شریک قایل شود، خداوند بهشت را بر او حرام کرده، و جایگاهش آتش دوزخ است. و نهی کردن از چیزی، دستور دادن به ضد آن است. پس نهی از شرک، فرمان به انجامِ عبادتِ خالصانه برای خداوندی است که شریکی ندارد. پس فقط باید محبت او را داشت، و از او ترسید، و به او امید داشت، و برای او کرنش برد، و بازگشت همه بهسوی اوست.
(214) خداوند پیامبر را به چیزی دستور داد که باعث کمال او بود؛ پس او را فرمان داد تا به کامل کردنِ دیگران نیز بپردازد، و فرمود: (﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾) و خویشاوندان نزدیک خود را بترسان! کسانی که از دیگر مردم به تو نزدیکترند، و بیش از دیگران مستحقِ احسان دینی و دنیوی تو هستند. و این، با آنچه که خداوند او را فرمان داد تا همۀ مردم را بیم دهد، تضادی ندارد. مانند اینکه انسان به صورت کلی به نیکوکاری فرمان داده شود، سپس به او گفته شود: «به خویشاوندان خود نیکی کن.» پس این سفارش مخصوص، بر تاکید و تشویق بیشتر دلالت مینماید. و پیامبر صلی الله علیه وسلم این دستور را اطاعت نمود، و همۀ تیرههای قریش را فراخواند. پس او به طور عموم و خصوص، همه را بانگ داد، و آنها را اندرز گفت، و موعظه کرد، و تا آنجا که توانایی داشت، به نصیحت و هدایت آنها پرداخت. پس بعضی هدایت یافتند، و برخی رویگردانی کردند.
(215) (﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و با نرمخویی و با محبت و اخلاق خوب و نیکو رفتار کن، و بالِ مهربانی و فروتنی را برایشان بگستران. و پیامبر صلی الله علیه وسلم چنین کرد، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ پس به سبب رحمتی از جانب خدا، برایشان مهربان شدهای؛ و اگر تند خو و سنگدل بودی، آنان از اطراف تو پراکنده و متفرق میشدند. پس آنان را ببخش، و برایشان طلب آمرزش کن، و در کارها با آنان مشورت نما. و این اخلاق پیامبر صلی الله علیه وسلم بود که کاملترین اخلاق میباشد. و با برخورداری از این اخلاق، منافع بزرگی به دست میآید، و زیانهای زیادی از آدمی دور میشود. پس آیا کسی که به خدا و پیامبرش ایمان دارد، و ادعای پیروی از پیامبر را مینماید، شایسته است که سربار مسلمانان باشد، و اخلاقش تند و درشت، و سنگدل باشد، و سخنان زشت و نفرت انگیز بر زبان براند؟! و اگر معصیت و گناهی از مسلمانی سر بزند، یا نوعی بیادبی بکند، با وی قطع رابطه نماید، و از او متنفر شود، و هیچ نرمش و ادبی نداشته باشد؟! و از این طرز رفتار، مفاسد زیادی به وجود آمده، و منافع کثیری از بین رفته است که خدا میداند! با وجود این کسانی یافت میشوند که هرکس را که متصف به صفتهای پیامبر باشد، تحقیر میکنند؛ و بسا او را به نفاق و سازش متهم نموده، و خودشان را والا مقام جلوه داده، و از کارِ خود، راضی و دچار خودپسندی میشوند. آیا این، چیزی جز جهالت و نادانی آنان بهحساب میآید؟! چراکه شیطان، گناه را برای آنان آراسته، و فریبشان داده است. بنابراین خداوند به پیامبرش فرمود:
(216) (﴿فَإِنۡ عَصَوۡكَ﴾) پس اگر مؤمنان در یکی از کارها از فرمان تو سرپیچی کردند، از آنها بیزار مشو، و مهربانی و رفتار محبت آمیز را با آنها ترک مکن، بلکه از کارشان متنفر و بیزار باش، و آنها را موعظه کن و اندرزشان بده، و توانایی خودرا، در برگرداندن آنها از گناه، و توبه کردنشان مبذول دار. در اینجا با توجه به معنی آیۀ (﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ﴾) شاید کسی گمان برد تا زمانی که آنها مؤمن هستند، از همۀ کارهایی که از آنان سر میزند، باید راضی بود، پس این توهم دفع گردید. والله أعلم.
(217) بزرگترین کمک و یاور بنده، در انجام دادن چیزی که به آن فرمان داده شده است، تکیه بر پروردگار، و یاری خواستن از خداوند است تا به او توفیق دهد آنچه را به آن فرمان داده شده است، انجام بدهد. بنابراین خداوند دستور داده است تا بندگانش بر او توکل کنند. پس فرمود: (﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ﴾) توکل؛ یعنی اعتماد و تکیه کردن قلب بر خدا، برای به دست آوردن منافع، و دور کردن زیانها با اطمینان به اینکه آنچه را میجوید، به دست خواهد آورد؛ زیرا خداوند، توانا و مهربان است، و با توانایی و قدرتش میتواند خیر کثیری را به بندهاش برساند، و شر را از او دور نماید. و از آنجا که خداوند نسبت به بندهاش مهربان است، با او چنین رفتار مینماید.
(218) سپس پیامبر را یادآور شد که همواره نزدیک بودنِ خداوند را به خاطر داشته، و در جایگاهِ احسان قرار بگیرد. بنابراین فرمود:
(219) (﴿ٱلَّذِي يَرَىٰكَ حِينَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَكَ فِي ٱلسَّٰجِدِينَ﴾) خداوند تو را در انجام این عبادت بزرگ -که نماز است- به هنگامی که ایستادهای، و وقتی که به رکوع و سجده میروی، میبیند. این عبادت را به طور ویژه بیان کرد، چون دارای فضیلت و شرافت زیاد است، و هر کس در نماز، نزدیک بودنِ پروردگارش را بهخاطر داشته باشد، آن را با فروتنی به جای آورده، و کامل ادا میکند؛ و هرگاه نماز به صورت کامل انجام گردد، همۀ اعمال به صورت کامل انجام میشوند؛ و فرد میتواند با انجام دادن نماز به طور صحیح، برای همۀ کارهایش، از خدا کمک بگیرد.
(220) (﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ﴾) بیگمان، خداوند شنواست، و تمام صداهای پراکنده و گوناگون را میشنود. (﴿ٱلۡعَلِيمُ﴾) و آگاه و داناست؛ خداوندی که ظاهر و باطن، و پیدا و پنهان را احاطه کرده است. پس اگر بنده، در همۀ حالاتش به خاطر داشته باشد که خداوند او را میبیند، و گفتارش را میشنود، و هر اراده و تصمیم و نیّتی را که در دلش پنهان کند، میداند؛ چنین احساسی او را کمک میکند تا به منزل و مقامِ احسان برسد.
(221) این، پاسخِ آن دسته از تکذیبکنندگانِ پیامبر است که میگفتند: شیطانی بر محمد نازل میشود. و پاسخِ کسانی است که میگفتند: او صلی الله علیه وسلم شاعر است. پس فرمود: (﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ﴾) آیا خبر حقیقی و واقعی -که هیچ شک و شبههای در آن نیست- به شما بدهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ یعنی آیا ویژگیِ کسانی را که شیطانها بر آنان نازل میشوند، به اطلاع شما برسانم؟
(222) (﴿تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ﴾) بر هر دروغگویی که زیاد دروغ میگوید، و سخنِ ناحق به هم میبافد. (﴿أَثِيمٖ﴾) و گناهکار است، و زیاد مرتکب گناه میشود. شیطانها بر چنین کسی نازل میشوند، وحالتِ او، مناسب با حالتِ شیاطین است.
(223) (﴿يُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ﴾) شنیدههای خود را که از آسمان استراق کردهاند، به فردِ دروغگوی گناهپیشه القا میکنند. (﴿وَأَكۡثَرُهُمۡ كَٰذِبُونَ﴾) و بیشتر آنچه القا میکنند، دروغ است. پس یک سخنِ راست، و صد تا دروغ را، با هم درمیآمیزند. پس حق با باطل آمیخته میشود، و از آنجا که حق و راست اندک است، و او هم نمیداند که کدام حق است، حق و راستی از بین میرود. پس این صفتِ اشخاصی است که شیطانها بر آنان نازل میشوند، و اینگونه به آنها وحی میکنند. اما حالت محمد صلی الله علیه وسلم بسیار متفاوت است، چون او راستگوی امین است، و نیکو هدایت یافته است؛ دلی نیکو و زبانی راستگو دارد، و کارهای پاک و حلال انجام میدهد. وحیی که بر او نازل میشود، از جانبِ خدا است، و فرشتگان آن را از هر گزندی حفاظت میکنند، و راستیِ بزرگ را در بر دارد، و هیچ شک و تردیدی در آن نیست. پس ای خردمندان! آیا رهنمود محمد و دروغ پردازی آنها برابر است؟! و آیا این دو چیز، جز بر دیوانهای که هیچ چیزی را تشخیص نمیدهد، مشتبه میشود؟
(224) وقتی پاکی پیامبر را -از اینکه شیطانها بر او نازل شوند- بیان کرد، او را از شعر سرایی نیز مبرا نمود، و فرمود: (﴿وَٱلشُّعَرَآءُ﴾) یعنی آیا شما را از حالتِ شاعران، و ویژگی همیشگی آنها، خبر دهم؟ پس بدانید (﴿يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ﴾) کسانی از شاعران پیروی میکنند که از راه هدایت منحرف گشته، و به گمراهی و ذلت روی آوردهاند. پس شاعران، خودشان گمراه و سرگشته هستند، بنابراین آدمهای گمراه و فاسد، از شاعران پیروی میکنند، و آنها را دوست میدارند.
(225) (﴿أَلَمۡ تَرَ﴾) آیا گمراهی و شدتِ ضلالت آنها را نمیبینی که (﴿أَنَّهُمۡ فِي كُلِّ وَادٖ يَهِيمُونَ﴾)در هر درّهای از درّههای شعر سرگرداناند؛ گاهی به ستایش و تمجید میپردازند، و گاهی به انتقاد و عیبجویی مشغول میشوند، و گاه غزلسرایی و گاه مسخره میکنند، و گاه شادمان و خوشحالاند، و گاهی اندوهگین و ناراحت هستند. پس آنها قرار و ثبات ندارند، و بر یک حالت نخواهند بود.
(226) (﴿وَأَنَّهُمۡ يَقُولُونَ مَا لَا يَفۡعَلُونَ﴾) این، صفتِ شاعران است که گفتههایشان، مخالفِ کارهایشان است. پس شاعر که اشعار غمانگیز میسراید، و به غزل خوانی میپردازد، گویی از همۀ مردم عاشقتر و دلباختهتراست؛ حال آنکه دل او خالی از این است. و چون کسی را ستایش یا مذمت میکند، گویی سخنِ وی راست است، و غیرِ آن دروغ؛ و گاه خودش را با کارهایی ستایش و تمجید میکند که آنها را انجام نداده است؛ و خود را با ترک نمودن چیزهایی تمجید میکند که از آنها دوری نگزیده است. و خود را به سخاوت و بخششی میستاید حال آنکه سخاوت اصلاً در زندگی او جایی ندارد. و گاه چنان شجاعت و دلیریاش را به تصویر میکشد که خود را از همۀ قهرمانان و شهسواران بالاتر قرار میدهد؛ در حالی که او بزدلترین افراد است. این است صفتِ شاعران. پس بنگر آیا حالتِ پاک و درستِ پیامبر صلی الله علیه وسلم مطابق با حالت این شاعران است؟ پیامبری که هر انسان راه یافتهای -که بر هدایت استوار باشد، و از زشتیها دوری گزیند، و تضادی در کارش نباشد- از او پیروی مینماید. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم جز به خیر و خوبی فرمان نمیدهد؛ و جز از شر و بدی نهی نمیکند؛ و از هیچ چیزی خبر نداده مگر اینکه راست گفته است؛ و به هر چیزی که دستور داده، خود قبل از همه آن را انجام داده است؛ و از چیزی نهی نکرده مگر اینکه او اوّلین ترک کنندگانِِ آن بوده است. پس آیا حالت پیامبر صلی الله علیه وسلم مشابه حالتِ شاعران است، و وضع او با وضعیت آنها تطابق دارد؟ یا اینکه از هر جهت، با حالت آنها مخالف و متضاد است. پس درود و سلام جاویدان خدا بر این پیامبر که از همه کاملتر است، و از همه برتر میباشد؛ پیامبری که شاعر، جادوگر و دیوانه نبوده، و سزاوارِ برخورداری از هر کمال و برتری است.
(227) وقتی حالت و اوصاف شاعران را بیان کرد، آن دسته از آنان را که ایمان آورده، و عمل صالح انجام داده، و خدا را بسیار یاد کرده، و از دشمنان خداوند که بر آنها ستم کرده انتقام گرفتهاند، استثنا کرد. پس شعرِ این دسته از شعرا، از اعمالِ شایستۀ آنها، و از ایمانشان سرچشمه گرفته است؛ چون آنها در شعر خود، به دفاع از اسلام برخاسته، و مؤمنان را ستایش کرده، و از مشرکین و کفار انتقام گرفته، و از دین خدا دفاع نمودهاند، و شعرهای آنان دانشهایی در بر دارد، و به اخلاق نیک تشویق مینماید. پس فرمود: (﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَذَكَرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْۗ وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ﴾) مگر شاعران مؤمنی که کارهای شایسته انجام داده، و بسیار خدا را یاد میکنند، و اشعارشان مردم را به یاد خدا میاندازد، و هنگامی که مورد ستم قرار میگیرند به وسیلۀ شعر خود از مؤمنان دفاع میکنند، و از ستمگران انتقام میگیرند. و ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجا، و سرنوشت آنها چگونه خواهد بود؟ بازگشتِ آنها، به محل حساب و کتاب است که هر گناه کوچک و بزرگی در آنجا شمرده شده، و هر حقی از آنها گرفته میشود.