(1) این ابراز تعجب و شگفتی از حالتِ مردم است، و اینکه پند دادنِ آنها فایدهای ندارد، و به هشدار دهنده توجه نمیکنند در حالی که زمان محاسبه و مجازاتشان نزدیک شده است، اما آنان در غفلت رویگرداناند؛ یعنی از هدفی که برای آن آفریده شدهاند، غافلاند؛ و از آنچه که با آن بیم داده شدهاند، رویگرداناند، انگار برای دنیا آفریده شدهاند و برای استفاده و بهرهمندی از آن به دنیا آمدهاند.
(2) خداوند همواره آنها را تذکر و پند میدهد، اما آنان همچنان در غفلت و رویگردانی به سر میبرند. بنابراین فرمود: (﴿مَا يَأۡتِيهِم مِّن ذِكۡرٖ مِّن رَّبِّهِم مُّحۡدَثٍ﴾) هیچ پند و اندرز تازهای که آنها را به منافعشان راهنمایی کند و از مضار و مکروهاتی برحذر دارد، به آنان نمیرسید، (﴿إِلَّا ٱسۡتَمَعُوهُ﴾) مگر اینکه به آن گوش میدادند، و با شنیدنِ آن، حجت را بر خود اقامه میکردند. (﴿وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ
(3) لَاهِيَةٗ قُلُوبُهُمۡ﴾) و در حالی به آن گوش میدادند که دلهایشان از آن غافل و رویگردان، و متوجه خواستههای دنیویشان بود و جسمهایشان مشغول بازی و سرگرمی. آنها به شهوت و باطل و گفتههای زشت و ناپسند مشغول بودند، در حالیکه نمیبایست چنین میبودند، بلکه میبایست دلهایشان به امر و نهی الهی روی میآورد، و طوری به قرآن و پندهای خدا گوش میدادند که دلهایشان منظور آن را درک میکرد، و اعضایشان برای عبادت پروردگار که برای آن آفریده شدهاند، تلاش مینمود، و قیامت و حساب و سزا و جزا را به خاطر میآوردند، آنگاه حال و احوالشان درست میشد و کارهایشان سامان مییافت. در مورد (﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ﴾) دو قول وجود دارد: یکی اینکه منظور از «ناس» آخرین امت است، و پیامبرش آخرین پیامبرهاست، و قیامت بر این امت برپا میشود. پس زمان محاسبۀ آنها از امتهای پیشین نزدیکتر است، چون پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «من و قیامت چون این دو [به انگشت سبابه و انگشت کنار آن اشاره کرد] نزدیک هستیم». دوم اینکه مراد از نزدیک شدنِ زمانِ محاسبه، مرگ است؛ و هر کس که بمیرد، قیامت او بر پا شده است و به جهانی وارد گشته که سزای اعمالش را میبیند. پس واعجبا از فرد غافل و رویگردان که نمیداند چه وقت مرگ به سراغش میآید، صبح میآید یا شام؟! پس این، حالت همۀ مردم است؛ مگر کسی که مورد عنایت خداوند باشد و خود را برای مرگ و محاسبۀ پس از آن آماده کند. سپس به بیان عناد و سرکشی کافران ستمگر با حق پرداخت، و اینکه آنها با یکدیگر درگوشی و پنهانی گفتگو کردند و توافق نمودند تا در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم بگویند: او نیز مانند شما یک انسان است، پس چه چیزی سبب شده تا خدا وی را بر شما برتری دهد و برگزیند؟! چراکه یک نفر از شما هم میتواند همان ادعای او را بکند! چه فرق میکند! زیرا هدف وی این است که خود را از شما برتر بداند و بر شما ریاست کند، بنابراین از او اطاعت نکنید و وی را تصدیق ننمایید؛ زیرا او یک جادوگر است، و قرآنی که آورده است، جادو میباشد.پس، از آن [قرآن] دور شوید و مردم را از آن بگریزانید و بگویید: (﴿أَفَتَأۡتُونَ ٱلسِّحۡرَ وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ﴾) آیا آگاهانه به جادو روی میآورید؟! این گفتهها را، درحالی بر زبان میآوردند که به سبب معجزات و نشانههای آشکاری که مشاهده میکردند و دیگران مشاهده نکرده بودند، میدانستند او پیامبر به حق خداوند است، اما شقاوت و ستمگری و عناد، آنها را به گفتن این چیزها واداشت، و خداوند، به آنچه به صورت پنهانی و درگوشی میگفتند، کاملاً آگاه است، و به زودی آنها را برآن مجازات خواهد کرد. بنابراین فرمود:
(4) (﴿قَالَ رَبِّي يَعۡلَمُ ٱلۡقَوۡلَ فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) گفت: پروردگارم هر سخن پنهان و آشکاری را که در هر جای زمین و آسمان گفته شود، میداند، (﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) و او همۀ صداها را به هر زبانی که باشد و با هر هدف و نیازی که گفته شود، میشنود. و او به آنچه در دلها است، آگاه میباشد.
(5) خداوند متعال تهمت زدنِ تکذیبکنندگان را به محمد صلی الله علیه وسلم و قرآنی که آورده است، بیان داشته و میفرماید: آنها درمورد او سخنان دروغینی گفتند، بلکه گفتههای پوچ گوناگونی درمورد وی و قرآن بافتند. پس گاهی میگفتند: (﴿أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمِۢ﴾) قرآن خوابهای آشفته و پراکندهای بیش نیست، و مانند سخن کسی است که در خواب است و نمیداند چه میگوید. و گاهی میگویند: (﴿ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) [محمد] قرآن را خود ساخته و پرداخته کرده است. و گاهی میگویند: او شاعر است و آنچه را آورده شعر میباشد. و هرکس کوچکترین شناختی از وضعیت پیامبر داشته باشد، و به پیامش بیندیشد، به طور قطع خواهد دانست که قرآن بزرگترین و بالاترین کلام است، و از جانب خداست، و هیچ انسانی نمیتواند همانند بخشی از آن را بیاورد. چنانکه خداوند دشمنانش را به مبارزه طلبید تا همانند آن را بیاورند. و با اینکه انگیزههای مخالفت و دشمنی با قرآن در وجود آنها زیاد و فراوان بود، اما نتوانستند چیزی مانند آن را بیاورند و با آن مبارزه کنند، و آنها خود این را میدانستند و همین امر، آرام و قرار را از آنها گرفت و خواب را از چشمانشان ربود و زبانهایشان را به یاوهگویی گشود. اما هیچ چیز نمیتواند در برابر حق بایستد. آنها این سخنان را در مورد قرآن میگفتند، چون به آن ایمان نداشتند، و میخواستند کسی را که با آن آشنایی ندارد، از آن دور و گریزان کنند. قرآن بزرگترین معجزهای است که بر صحت آنچه پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده و بر صداقت او دلالت مینماید، و همین امر برای تصدیق حقانیت پیامبر کافی است. پس هرکس دلیلی غیر از قرآن بخواهد، و معجزهای دیگر را پیشنهاد نماید، نادان و ستمگر است؛ و مانند این مخالفانِ کینه توز است که آن را تکذیب کردند، و معجزاتی را طلب نمودند که خود پیشنهاد میکردند، معجزاتی که برایشان مضر بود و هیچ مصلحتی برای آنها در بر نداشت؛ چون اگر هدفِ آنها این بود که حق را همراه با دلیلش بشناسند، دلیلِ حق بدون معجزاتی که آنها پیشنهاد میکردند، روشن شده بود؛ و اگر هدفشان این بود که پیامبر را ناتوان کنند، و چنانچه پیامبر معجزات و نشانههایی را که آنان پیشنهاد کردهاند ارائه ندهد خود را معذور بدانند، در این صورت نیز ـ به فرض اینکه نشانههای مورد نظر آنان آورده شود ـ به طور قطع ایمان نخواهند آورد. و اگر نشانههای فراوانی نیز برایشان بیاید، تا وقتی که عذاب دردناک را نبینند، ایمان نخواهند آورد. بنابراین خداوند متعال درمورد آنها فرموده است: (﴿فَلۡيَأۡتِنَا بَِٔايَةٖ كَمَآ أُرۡسِلَ ٱلۡأَوَّلُونَ﴾) پس چنانکه پیشینیان با نشانههایی فرستاده شدند، باید نشانهای برای ما بیاورد؛ یعنی چرا معجزهای مانند شتر صالح و عصای موسی و امثال آن را نمیآورد؟! خداوند متعال فرمود:
(6) (﴿مَآ ءَامَنَتۡ قَبۡلَهُم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَآ﴾) پیشینیان به این نشانهها و معجزاتی که پیشنهاد کردند، ایمان نیاوردند؛ و سنت خداوند اینگونه است که هرکس معجزاتی را طلب کند سپس بدان ایمان نیاورد، در این دنیا از گرفتار شدن به عذاب الهی ایمن نخواهد بود. پس امتهای گذشته به این معجزات ایمان نیاوردند، آیا اینها به آن ایمان میآورند؟ اینها چه برتری برآنان دارند؟ و چه خیری در اینهاست که آنان را به هنگام وجود معجزات، به ایمان وادارد؟! این استفهام به معنی نفی است؛ یعنی هرگز ایمان نخواهند آورد.
(7) این پاسخِ شبهۀ تکذیبکنندگانِ پیامبر است، آنهایی که میگفتند: چرا پیامبران، فرشتگانی نبودهاند که به خوراک و نوشیدنی و خرید و فروش در بازارها نیازی نداشته باشند؟! و چرا پیامبر جاودانه نیست؟ پس وقتی که چنین نیست، او پیامبر نمیباشد. و این شبهه، همواره در دلِ تکذیبکنندگانِ پیامبران وجود داشته است و آنها در کفر ورزیدن همانند یکدیگرند. بنابراین گفتههایشان مشابه و همگون است. پس خداوند این شبهۀ تکذیب کنندگان را جواب میدهد ـ تکذیبکنندگانی که به پیامبرانِ پیش از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم اقرار داشتند، و اگر دیگر پیامبران را نپذیرند به نبوت ابراهیم ـ علیه السلام ـ اقرار میکنند که همۀ طوائف به نبوت وی اقرار دارند. و مشرکان نیز گمان میبرند که آنها بر دین و آیین ابراهیم هستند که همه پیامبرانِ پیش از محمد صلی الله علیه وسلم، انسان بوده و غذا میخورده و در بازارها راه میرفتهاند، و آنها نیز دچار بیماری، مرگ و... شدهاند. و خداوند آنها را به سوی اقوام و امتهایشان فرستاد؛ پس افرادی آنها را تصدیق کردند، و گروهی آنها را تکذیب نمودند، و خداوند به عهد و پیمان خود که به آنها داده بود -مبنی براینکه آنان و پیروانشان را نجات داده و خوشبخت خواهد کرد- وفا نمود، و اسرافکارانِ تکذیب کننده را نابود ساخت. پس چرا برای انکار رسالتِ محمد، شبهات باطلی ایجاد میشود، درحالیکه همین شبهات [باطلی که آنان اقامه میکنند] در رابطه با دیگر برادران پیامبرش که تکذیب کنندگانِ محمد به نبوت آنها اعتراف مینمایند، وجود دارد؟! پس این امر به صورت بسیار واضح برای آنان الزام آور است، و اگر آنان به یکی از پیامبران که بشر بوده است ایمان بیاورند ـ درحالیکه به پیامبری که از غیر بشر باشد هرگز ایمان نمیآورند ـ به درستی که شبهۀ آنان باطل است و خودشان با اقرار کردن به فساد آن، و با تناقضگوییشان در این رابطه، آن را باطل کردهاند. و اگر فرض کنیم که آنان از این موضوع به انکار قطعی نبوّت بشر برسند و بگویند: رسول اگر فرشتهای نباشد که همیشه زنده بماند و نیاز به خوردن غذا نداشته باشد، نمیتواند پیامبر باشد، خداوند در جواب این شبه میفرماید: ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ مَلَكٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَكٗا لَّقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ﴾ و میگویند: «چرا فرشتهای بر او نازل نشده است؟ اگر ما فرشتهای را فرو میفرستادیم، کار تمام میشد، و سپس به آنها مهلت داده نمیشود. و اگر پیامبر را فرشتهای قرار میدادیم، او را مردی قرار میدادیم، و آنچه را که برایشان مشتبه است، بر آنان مشتبه میکردیم.» و جواب دیگر اینکه، انسانها نمیتوانند مفاهیم وحی را از فرشتگان فرا بگیرند، ﴿قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا﴾ بگو: «اگر در زمین فرشتگانی بود که در آن راه میرفتند و سکونت میگزیدند، ما از آسمان فرشتهای را به عنوان پیامبر برایشان فرو میفرستادیم.» و اگر شما حالت پیامبران گذشته را نمیدانید و در آن شک دارید، (﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ﴾) از اهل کتاب بپرسید که به شما خبر میدهند، و شما را خواهند گفت که همۀ پیامبران گذشته، انسان بودهاند. گرچه سبب نزول این آیه، مخصوص سؤال کردن از اهل کتابهای آسمانی [اهل علم و دانش] در رابطه با حالت پیامبران گذشته است، اما هر مسئلهای از مسائل دین را فرا میگیرد، و شامل اصول و فروع آن میشود، که اگر انسان آن را نداند، باید از کسی بپرسد که اهل علم و دانش است. پس در این آیه به فراگرفتن و پرسیدن از اهل علم دستور داده شده، و بدان جهت امر شده است که از آنان سؤال شود که یاد دادن، و جواب دادنِ آنها طبق علمی که دارند، واجب است. و پرسیدن را به اهل علم و دانش اختصاص داد، و این بیانگر آن است که نباید از فردی سؤال کرد که به جهالت و نادانی معروف است، و نباید چنین فردی درصدد پاسخ دادن بر آید. و این آیه دلیلی بر این است که هیچ زنی پیامبر نبوده است، نه مریم و نه غیر از او، به دلیل اینکه فرمود: (﴿إِلَّا رِجَالٗا﴾) مگر مردانی.
(8) این پاسخِ شبهۀ تکذیبکنندگانِ پیامبر است، آنهایی که میگفتند: چرا پیامبران، فرشتگانی نبودهاند که به خوراک و نوشیدنی و خرید و فروش در بازارها نیازی نداشته باشند؟! و چرا پیامبر جاودانه نیست؟ پس وقتی که چنین نیست، او پیامبر نمیباشد. و این شبهه، همواره در دلِ تکذیبکنندگانِ پیامبران وجود داشته است و آنها در کفر ورزیدن همانند یکدیگرند. بنابراین گفتههایشان مشابه و همگون است. پس خداوند این شبهۀ تکذیب کنندگان را جواب میدهد ـ تکذیبکنندگانی که به پیامبرانِ پیش از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم اقرار داشتند، و اگر دیگر پیامبران را نپذیرند به نبوت ابراهیم ـ علیه السلام ـ اقرار میکنند که همۀ طوائف به نبوت وی اقرار دارند. و مشرکان نیز گمان میبرند که آنها بر دین و آیین ابراهیم هستند که همه پیامبرانِ پیش از محمد صلی الله علیه وسلم، انسان بوده و غذا میخورده و در بازارها راه میرفتهاند، و آنها نیز دچار بیماری، مرگ و... شدهاند. و خداوند آنها را به سوی اقوام و امتهایشان فرستاد؛ پس افرادی آنها را تصدیق کردند، و گروهی آنها را تکذیب نمودند، و خداوند به عهد و پیمان خود که به آنها داده بود -مبنی براینکه آنان و پیروانشان را نجات داده و خوشبخت خواهد کرد- وفا نمود، و اسرافکارانِ تکذیب کننده را نابود ساخت. پس چرا برای انکار رسالتِ محمد، شبهات باطلی ایجاد میشود، درحالیکه همین شبهات [باطلی که آنان اقامه میکنند] در رابطه با دیگر برادران پیامبرش که تکذیب کنندگانِ محمد به نبوت آنها اعتراف مینمایند، وجود دارد؟! پس این امر به صورت بسیار واضح برای آنان الزام آور است، و اگر آنان به یکی از پیامبران که بشر بوده است ایمان بیاورند ـ درحالیکه به پیامبری که از غیر بشر باشد هرگز ایمان نمیآورند ـ به درستی که شبهۀ آنان باطل است و خودشان با اقرار کردن به فساد آن، و با تناقضگوییشان در این رابطه، آن را باطل کردهاند. و اگر فرض کنیم که آنان از این موضوع به انکار قطعی نبوّت بشر برسند و بگویند: رسول اگر فرشتهای نباشد که همیشه زنده بماند و نیاز به خوردن غذا نداشته باشد، نمیتواند پیامبر باشد، خداوند در جواب این شبه میفرماید: ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ مَلَكٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَكٗا لَّقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ﴾ و میگویند: «چرا فرشتهای بر او نازل نشده است؟ اگر ما فرشتهای را فرو میفرستادیم، کار تمام میشد، و سپس به آنها مهلت داده نمیشود. و اگر پیامبر را فرشتهای قرار میدادیم، او را مردی قرار میدادیم، و آنچه را که برایشان مشتبه است، بر آنان مشتبه میکردیم.» و جواب دیگر اینکه، انسانها نمیتوانند مفاهیم وحی را از فرشتگان فرا بگیرند، ﴿قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا﴾ بگو: «اگر در زمین فرشتگانی بود که در آن راه میرفتند و سکونت میگزیدند، ما از آسمان فرشتهای را به عنوان پیامبر برایشان فرو میفرستادیم.» و اگر شما حالت پیامبران گذشته را نمیدانید و در آن شک دارید، (﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ﴾) از اهل کتاب بپرسید که به شما خبر میدهند، و شما را خواهند گفت که همۀ پیامبران گذشته، انسان بودهاند. گرچه سبب نزول این آیه، مخصوص سؤال کردن از اهل کتابهای آسمانی [اهل علم و دانش] در رابطه با حالت پیامبران گذشته است، اما هر مسئلهای از مسائل دین را فرا میگیرد، و شامل اصول و فروع آن میشود، که اگر انسان آن را نداند، باید از کسی بپرسد که اهل علم و دانش است. پس در این آیه به فراگرفتن و پرسیدن از اهل علم دستور داده شده، و بدان جهت امر شده است که از آنان سؤال شود که یاد دادن، و جواب دادنِ آنها طبق علمی که دارند، واجب است. و پرسیدن را به اهل علم و دانش اختصاص داد، و این بیانگر آن است که نباید از فردی سؤال کرد که به جهالت و نادانی معروف است، و نباید چنین فردی درصدد پاسخ دادن بر آید. و این آیه دلیلی بر این است که هیچ زنی پیامبر نبوده است، نه مریم و نه غیر از او، به دلیل اینکه فرمود: (﴿إِلَّا رِجَالٗا﴾) مگر مردانی.
(9) این پاسخِ شبهۀ تکذیبکنندگانِ پیامبر است، آنهایی که میگفتند: چرا پیامبران، فرشتگانی نبودهاند که به خوراک و نوشیدنی و خرید و فروش در بازارها نیازی نداشته باشند؟! و چرا پیامبر جاودانه نیست؟ پس وقتی که چنین نیست، او پیامبر نمیباشد. و این شبهه، همواره در دلِ تکذیبکنندگانِ پیامبران وجود داشته است و آنها در کفر ورزیدن همانند یکدیگرند. بنابراین گفتههایشان مشابه و همگون است. پس خداوند این شبهۀ تکذیب کنندگان را جواب میدهد ـ تکذیبکنندگانی که به پیامبرانِ پیش از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم اقرار داشتند، و اگر دیگر پیامبران را نپذیرند به نبوت ابراهیم ـ علیه السلام ـ اقرار میکنند که همۀ طوائف به نبوت وی اقرار دارند. و مشرکان نیز گمان میبرند که آنها بر دین و آیین ابراهیم هستند که همه پیامبرانِ پیش از محمد صلی الله علیه وسلم، انسان بوده و غذا میخورده و در بازارها راه میرفتهاند، و آنها نیز دچار بیماری، مرگ و... شدهاند. و خداوند آنها را به سوی اقوام و امتهایشان فرستاد؛ پس افرادی آنها را تصدیق کردند، و گروهی آنها را تکذیب نمودند، و خداوند به عهد و پیمان خود که به آنها داده بود -مبنی براینکه آنان و پیروانشان را نجات داده و خوشبخت خواهد کرد- وفا نمود، و اسرافکارانِ تکذیب کننده را نابود ساخت. پس چرا برای انکار رسالتِ محمد، شبهات باطلی ایجاد میشود، درحالیکه همین شبهات [باطلی که آنان اقامه میکنند] در رابطه با دیگر برادران پیامبرش که تکذیب کنندگانِ محمد به نبوت آنها اعتراف مینمایند، وجود دارد؟! پس این امر به صورت بسیار واضح برای آنان الزام آور است، و اگر آنان به یکی از پیامبران که بشر بوده است ایمان بیاورند ـ درحالیکه به پیامبری که از غیر بشر باشد هرگز ایمان نمیآورند ـ به درستی که شبهۀ آنان باطل است و خودشان با اقرار کردن به فساد آن، و با تناقضگوییشان در این رابطه، آن را باطل کردهاند. و اگر فرض کنیم که آنان از این موضوع به انکار قطعی نبوّت بشر برسند و بگویند: رسول اگر فرشتهای نباشد که همیشه زنده بماند و نیاز به خوردن غذا نداشته باشد، نمیتواند پیامبر باشد، خداوند در جواب این شبه میفرماید: ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ مَلَكٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَكٗا لَّقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ﴾ و میگویند: «چرا فرشتهای بر او نازل نشده است؟ اگر ما فرشتهای را فرو میفرستادیم، کار تمام میشد، و سپس به آنها مهلت داده نمیشود. و اگر پیامبر را فرشتهای قرار میدادیم، او را مردی قرار میدادیم، و آنچه را که برایشان مشتبه است، بر آنان مشتبه میکردیم.» و جواب دیگر اینکه، انسانها نمیتوانند مفاهیم وحی را از فرشتگان فرا بگیرند، ﴿قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا﴾ بگو: «اگر در زمین فرشتگانی بود که در آن راه میرفتند و سکونت میگزیدند، ما از آسمان فرشتهای را به عنوان پیامبر برایشان فرو میفرستادیم.» و اگر شما حالت پیامبران گذشته را نمیدانید و در آن شک دارید، (﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ﴾) از اهل کتاب بپرسید که به شما خبر میدهند، و شما را خواهند گفت که همۀ پیامبران گذشته، انسان بودهاند. گرچه سبب نزول این آیه، مخصوص سؤال کردن از اهل کتابهای آسمانی [اهل علم و دانش] در رابطه با حالت پیامبران گذشته است، اما هر مسئلهای از مسائل دین را فرا میگیرد، و شامل اصول و فروع آن میشود، که اگر انسان آن را نداند، باید از کسی بپرسد که اهل علم و دانش است. پس در این آیه به فراگرفتن و پرسیدن از اهل علم دستور داده شده، و بدان جهت امر شده است که از آنان سؤال شود که یاد دادن، و جواب دادنِ آنها طبق علمی که دارند، واجب است. و پرسیدن را به اهل علم و دانش اختصاص داد، و این بیانگر آن است که نباید از فردی سؤال کرد که به جهالت و نادانی معروف است، و نباید چنین فردی درصدد پاسخ دادن بر آید. و این آیه دلیلی بر این است که هیچ زنی پیامبر نبوده است، نه مریم و نه غیر از او، به دلیل اینکه فرمود: (﴿إِلَّا رِجَالٗا﴾) مگر مردانی.
(10) ای کسانی که محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب به سوی آنها فرستاده شده است! ما برایتان کتابی بزرگ و قرآنی روشن فرو فرستادهایم که، (﴿فِيهِ ذِكۡرُكُمۡ﴾) مایۀ شرافت و افتخار و وسیلۀ بزرگواری شماست، و اگر از اخبار راستینی که در آن هست پند پذیرید و به آن باور داشته باشید و به دستورات آن عمل کنید و از آنچه نهی کرده پرهیز نمایید، مقاماتتان بالا میرود و از جایگاهی مهم برخوردار خواهید شد. (﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) آیا آنچه را که به سود شماست و آنچه را که به زیانتان است، نمیفهمید؟ و چگونه به آنچه که وسیلۀ بیداری و شرافت شما در دنیا و آخرت است، عمل نمیکنید؟! پس اگر شما عقل دارید، باید این راه را در پیش گیرید. و اگر آن را در پیش نگرفتید و راهی دیگر را انتخاب نمایید، در دنیا و آخرت زیانمند و بدبخت خواهید شد، و این بیانگر آن است که عقل درست و نظری شایسته ندارید. و مصداق این آیه مشخص است؛ زیرا اصحاب و کسانی که بعد از آنها آمدند، به پیامبر ایمان آوردند و از قرآن پند پذیرفتند و به برتری و مقام و شهرت بزرگی دست یافتند و شرافت آنها از پادشاهان بیشتر شد، و این چیزی است که برای همه معلوم و مشخص است. همچنانکه زیان و بدبختی و فلاکت کسانی که به قرآن توجه نکردند و هدایت نشدند و خود را با قرآن پاک نگرداندند، معلوم و مشخص است. پس جز پند گرفتن با این کتاب، راهی برای سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت وجود ندارد.
(11) خداوند متعال این تکذیبکنندگانِ ستمگر را، از آنچه که با دیگر امتهای تکذیبکننده انجام شده است، برحذر میدارد: (﴿وَكَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡيَةٖ﴾) و بسیار بودهاند آبادیهایی که به سبب کفرِ ساکنانش، آن را با عذابی ریشهکنکننده نابود کردهایم، به گونهای که به طور کامل تلف شده و از بین رفتهاند.(﴿وَأَنشَأۡنَا بَعۡدَهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ﴾) و پس از آنان گروهی دیگر پدید آوردیم.
(12) و این هلاکشدگان وقتی عذاب و مجازات الهی را حس کردند و آنها را به طور مستقیم فرا گرفت، بازگشت برایشان ممکن نشد و راهی برای فرار نداشتند و بهخاطر پشیمانی و اضطراب و حسرت بر کارهایی که کرده بودند، پا به فرار گذاشتند.
(13) به صورت تمسخر و استهزا بدیشان گفته میشود: (﴿لَا تَرۡكُضُواْ وَٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰ مَآ أُتۡرِفۡتُمۡ فِيهِ وَمَسَٰكِنِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُسَۡٔلُونَ﴾) نگریزید! به جایی که در آن آسایش یافتهاید و به خانههایتان بازگردید، باشد که بازخواست شوید؛ یعنی گریختن و ندامت، فایدهای به شما نمیرساند. اما اگر توانایی دارید، به سوی زندگانی پرناز و نعمت خود و لذتها و شهوتهایی که در آن به سر میبردید و به قصرهای پر زرق و برق خود و به سوی دنیا و معبودهایتان که شما را فریب داد، برگردید، و در آن قرار بگیرید و از لذتهای آن استفاده کنید و در خانههایتان با آرامش و شکوه بنشینید، شاید برای انجام کارهایتان به شما نیاز باشد، آن طور که قبلاً چنین بودید. و شاید از خواستههای دنیا، چیزی از شما خواسته شود.
(14) اما بسیار بعید است که آنها به آن برسند! زیرا وقت تمام شده، و عذاب و خشم خدا آنها را فرا گرفته، و عزت و شرافت و دنیاییشان را از دست دادهاند، و ندامت و حسرت جانکاهی به آنها دست داده است. بنابراین (﴿قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ فَمَا زَالَت تِّلۡكَ دَعۡوَىٰهُمۡ حَتَّىٰ جَعَلۡنَٰهُمۡ حَصِيدًا خَٰمِدِينَ﴾) میگویند: وای بر ما! ما ستمگر بودهایم.
(15) و پیوسته این فریاد ایشان خواهد بود، و همواره برای نابودی و از بین رفتن یکدیگر، دعا خواهند کرد، و حسرت و پشیمانی آنان را فرا میگیرد، و به ستم خود اقرار نموده و اعتراف میکنند عذابی را که خداوند آنها را به آن گرفتار نموده است، عادلانه میباشد. سپس آنان را همانند گیاهانی درو شده میگردانیم؛ بیحرکتاند و صدایی از آنها شنیده نمیشود. پس ای مخاطبان! از ادامه دادن تکذیب پیامبران بپرهیزید؛ زیرا به عذابی گرفتار میشوید که آنها بدان گرفتار شدند.
(16) خداوند متعال خبر میدهد که او آسمانها و زمین را بیهوده و بیفایده و برای بازی نیافریده، بلکه آن را به حق و برای حق آفریده است تا بندگان از این طریق پی ببرند که او آفرینندۀ بزرگ و مدبر حکیم، بخشنده و مهربان است؛ کمال مطلق از آن اوست؛ و ستایش او را سزاست؛ و عزت همه از آنِ اوست؛ گفتارش راست است؛ و پیامبرانش در آنچه از او خبر میدهند، راست میگویند. و خداوندی که آسمان و زمین را با آن همه عظمت و بزرگی آفریده است، قطعاً میتواند انسانها را بعد از مرگشان زنده کند تا به نیکوکار پاداش نیک بدهد و بدکار را به سزای بدیاش برساند.
(17) (﴿لَوۡ أَرَدۡنَآ أَن نَّتَّخِذَ لَهۡوٗا﴾) و به فرض محال اگر میخواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، (﴿لَّٱتَّخَذۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّآ إِن كُنَّا فَٰعِلِينَ﴾) چیزی مناسب خود انتخاب میکردیم؛ و شما را از بازیچه بودن آن آگاه نمینمودیم؛ چون این، نقص وکاستی است و دوست نداریم آن را به شما نشان دهیم. پس امکان ندارد که هدف از آفرینش آسمانها و زمینی که همواره آن را میبینید، بازی و سرگرمی باشد. در مباحثی که گذشت، خداوند عقلهای ضعیف را اقناع کرد و در حد و اندازههای آن سخن گفت. پس پاک است خداوند بردبار و مهربان و فرزانه که هر چیزی را در جایش قرار داده است.
(18) خداوند متعال خبر میدهد که تثبیت نمودن حق، و از بین بردن باطل را، به عهده گرفته است؛ و اگر باطلی در میان باشد و در آن مجادله شود، خداوند حق و علم و بیانی را میآورد که باطل را درهم شکند.پس باطل نابود شده و از بین میرود، و بطلان آن برای هرکسی روشن میشود. (﴿فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞ﴾) و ناگهان باطل محو و نابود میشود و از بین میرود، و این عام است و همۀ مسائل دینی را شامل میشود. بنابراین چنانچه باطلگرایان شبههای عقلی یا نقلی برای احقاق باطل یا رد کردن حق وارد کنند، دلایل قطعیِ عقلی و نقلیِ خداوند این سخن باطل را از بین برده و ریشهکن مینماید، و به زودی باطل بودنِ آن برای همه روشن و آشکار میشود. و با بررسی یکایک مسائل، میبینی که چنین است. سپس فرمود: (﴿وَلَكُمُ﴾) ای کسانی که خداوند را، آنگونه که شایستۀ او نیست توصیف میکنید، و میگویید او همسر و فرزند دارد، و شریکان و همتایانی برای او قرار میدهید! بهرهای که از این کار به شما میرسد، (﴿ٱلۡوَيۡلُ﴾) هلاکت و زیان و ندامت است؛ و در آنچه که گفتهاید، برایتان فایدهای نیست؛ و سودی که به آن امید دارید و برای رسیدن به آن میکوشید، به شما نمیرسد؛ آنچه که عاید شما میشود، ناکامی و زیانمندی است.
(19) سپس خبر داد که پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، از آنِ اوست، و همه بندگان و ملک اویند، و هیچ کسی از آنان بهرهای از فرمانروایی ندارد، و خداوند را کمک و یاری نمیدهد، و هیچ کس بدون اجازۀ او نمیتواند برای کسی شفاعت کند. پس چگونه اینها به خدایی گرفته شده، و چگونه یکی از اینها، فرزند خداوند قرار داده میشود؟! پس پاک و منزه و برتر است پادشاه و فرمانروای بزرگ که همه در برابرش گردن خم کرده، و تمامی دشواریها در برابر عظمت او هموار شده، و فرشتگانِ مقرب در برابر او فروتن بوده، و همواره به پرستشِ وی مشغولاند.بنابراین فرمود: (﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ﴾) و آنان که در نزد او هستند؛ یعنی فرشتگان، (﴿لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَلَا يَسۡتَحۡسِرُونَ﴾) از پرستش او سر باز نزده و خسته نمیشوند، چون به شدت به عبادت خداوند علاقه دارند، و بهخاطر کمال محبتشان، و به دلیل قدرت بدنشان، هرگز خسته نمیگردند.
(20) (﴿يُسَبِّحُونَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا يَفۡتُرُونَ﴾) شب و روز تسبیح میگویند و سستی نمیورزند؛ یعنی همواره و در همۀ اوقاتشان به عبادت و تسبیح مشغولاند، و هیچ بخشی از وقتشان خالی از عبادت و تسبیح نیست، و تمامی آنان این گونهاند. و این بیانِ عظمت خداوند و بزرگیِ سلطنت او و کمالِ علم و حکمتِ اوست، که ایجاب میکند جز او کسی عبادت نشود و پرستش برای غیر او انجام نگیرد.
(21) وقتی خداوند کمال توانایی و عظمت خویش، و فروتنی تمام پدیدهها را در مقابلِ عظمت خویش بیان کرد، بر مشرکانی که موجودات ناتوان زمین را عبادت کردند، اعتراض نمود و فرمود: (﴿هُمۡ يُنشِرُونَ﴾) آیا میتوانند به آنان زندگی دوباره ببخشند؟! استفهام به معنی نفی است. یعنی آنها تواناییِ برانگیختن و زنده کردنشان را ندارند. و این فرمودۀ الهی، این آیه را تفسیر مینماید که فرموده است: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا﴾ و به جز خداوند معبودانی را عبادت کردند که هیچ چیزی نمیآفرینند، و خودشان آفریده میشوند. و مالک هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی و برانگیختنی نیستند. ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ﴾٤٧﴿لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ﴾ و به غیر از خداوند، معبودانی را عبادت کردند که شاید یاری کرده شوند. آنها نمیتوانند آنان را یاری نمایند، و اینان برایشان لشکر آمادهای هستند. پس مشرک،مخلوقی را عبادت میکند که نمیتواند فایده بدهد، و نمیتواند ضرری برساند، و اخلاص عبادت خداوندی که همۀ کمالات از آنِ اوست و فایده و زیان و همه چیز در دستِ اوست، رها مینماید. و این ناشی از عدمِ توفیق و بیبهرهگی و جهالتِ فراوان و شدتِ ستمگری آنان است؛ زیرا شایسته نیست که جز معبودی یگانه در آنها باشد، همچنانکه جهان هستی توسط پروردگاری یگانه به وجود آمده است.
(22) بنابراین فرمود: (﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ﴾) اگر در آسمانها و زمین، (﴿ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾)غیر از خداوند، معبودها و خدایانی بودند، آسمانها و زمین تباه میشدند و از بین میرفتند، و مخلوقاتی که در آنهاست، تباه و نابود میگشتند. جهان بالا و پایین، آن گونه که دیده میشود، در کامل ترین انتظام و ساختار قرار دارد، و خلل و عیب و تضاد و تعارضی در آن وجود ندارد، پس این دلالت مینماید که مدبر و آفریننده و پروردگار و معبودش یکی است؛ و اگر دو آفریننده و خداوند داشت، نظام آن مختل میشد و ارکان آن از هم میپاشید؛ زیرا اگر دو خدا بودند، با یکدیگر مخالفت میکردند، یکی آفریدن چیزی را اراده میکرد و دیگری نبودن آن را میخواست. و این غیر ممکن است که خواستۀ هر دو محقق شود. و اگر خواستۀ یکی تحقق یابد و خواستۀ دیگری محقق نشود، این بر ناتوانی دیگر خدای دلالت میکند؛ و اتفاق کردن هر دو در همۀ کارها امکان پذیر نیست. پس مشخص شد خداوندِ توانایی که تنها آنچه او میخواهد انجام میپذیرد و مخالفی ندارد و کسی نمیتواند از کارش جلوگیری نماید، پروردگارِ یگانه و تواناست. بنابراین خداوند متعال در این آیه، دلیل تمانع را بیان کرده و میفرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾ خداوند فرزندی برنگرفته است، و همراه با او معبودی نیست؛ زیرا اگر معبود دیگری بود، هر خدایی آنچه را که آفریده است با خود میبرد، و برخی از خدایان بر برخی دیگر برتری میجستند. خداوند، پاک و بسی برتر است از آنچه بیان میکنند. و طبق یکی از تفسیرها، این آیه نیز دلیل تمانع است: ﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّٗا كَبِيرٗا﴾ بگو: «اگر همراه او، خدایانی بودند آن گونه که میگویند، آنگاه برای غلبه بر خداوندِ صاحبِ عرشِ عظیم، راهی میجستند.» پاک و منزه و بسی بالاتر است از آنچه میگویند. بنابراین در اینجا فرمود: (﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ﴾) او کمالِ مطلق است، و از هر عیب و نقصی پاک و منزه، و بسی برتر و بالاتر است، (﴿رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ﴾) پروردگار عرش، عرشی که سقف همۀ مخلوقات بوده و بزرگترین و گستردهترین مخلوق میباشد. پس وقتی او پروردگار عرش است، به طریق اولی پروردگارِ دیگر مخلوقات میباشد. (﴿عَمَّا يَصِفُونَ﴾) پاک است پروردگارِ عرش از آنچه که منکران وکافران بیان کرده، و میگویند فرزند و همسر دارد. و پاک است از اینکه شریکی داشته باشد.
(23) (﴿لَا يُسَۡٔلُ عَمَّا يَفۡعَلُ﴾) خداوند به خاطر عظمت و عزت و کمال قدرتش، در مقابل آنچه انجام میدهد بازخواست نمیشود، و هیچ کس توانایی آن را ندارد که با او مخالفت نماید. و به خاطر کمالِ حکمتش و محکم ساختنِ هرچیزی به بهترین صورت، کار او سؤال برانگیز نخواهد بود؛ چون در آفرینش وی، خلل یا کمبودی وجود ندارد. (﴿وَهُمۡ يُسَۡٔلُونَ﴾) و همۀ آفریدهها، بهخاطر ناتوانی و نیازمند بودنشان در رابطه با کارها و گفتههایشان، مورد بازخواست قرار میگیرند؛ چون همه بنده هستند، و در رابطه با حرکت و کارهایشان بازخواست میشوند؛ آنها نه میتوانند در وجود خودشان تصرف کنند، و نه میتوانند به اندازۀ ذرهای در دیگران تصرف نمایند.
(24) سپس مجدداً به تقبیح مشرکین پرداخت و فرمود: آنها به غیر از خداوند، معبودانی را به خدایی گرفتهاند، پس آنها را نکوهش و ملامت کن و به آنان بگو: (﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ﴾) آیا غیر از خداوند، معبودانی را به خدایی گرفتهاند؟ بگو: دلیل خود را بیاورید؛ یعنی حجت و دلیل خود را، بر صحت آنچه بدان باور دارید، بیاورید. و مسلماً حجت و دلیلی ندارند، بلکه بر باطل بودن عملشان حجت و براهین وجود دارد. بنابراین فرمود: (﴿هَٰذَا ذِكۡرُ مَن مَّعِيَ وَذِكۡرُ مَن قَبۡلِي﴾) این، کتابِ امت من و [اینها هم] کتابهای امتهای قبل از من است؛ یعنی کتابها و شریعتها بر صحت آنچه به شما گفتهام -مبنی بر این که شرک باطل و بیاساس است- اتفاق دارند. پس این کتاب خداست که درآن هرچیزی همراه با دلایل عقلی و نقلیاش بیان شده است، و همۀ کتابهای گذشته نیز دلایل و حجتهایی بر آنچه که گفتیم، میباشند. پس معلوم شد که حجت بر آنها اقامه شده، و بهطور یقین هیچ دلیلی توانِ مخالفت با آن دلایل را ندارد و هر دلیلی در مقابل آن شکست خواهد خورد. و اگر مخالفتهایی یافت شود، شبهاتی است که نمیتواند جای حق و حقیقت را بگیرد. (﴿بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡحَقَّۖ فَهُم مُّعۡرِضُونَ﴾) بلکه بیشتر آنان حق را نمیشناسند، و به علت تقلید از نیاکان خود، بر باورهای پوچشان پافشاری میکنند، و بدون علم و دانش به مجادله میپردازند. آنها حق را نمیشناسند، اما این بدان خاطر نیست که حق پوشیده و پیچیده است، بلکه آنها خود از آن رویگردانند، و گرنه چنانچه اندکی به آن توجه کنند و بدان روی آورند، به طور واضح و آشکار حق را از باطل تشخیص میدهند. بنابراین فرمود: (﴿فَهُم مُّعۡرِضُونَ﴾) این است که آنها رویگردان هستند.
(25) پس از آنکه خداوند متعال جهت روشن شدن این موضوع دستور داد که در سرگذشت امتهای پیشین اندیشه کنیم، خود به طور کامل قضیه را باز کرد و فرمود: (﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ﴾) و هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: «معبود به حقی جز من نیست، پس مرا بپرستید.» بنابراین همۀ پیامبرانِ پیشِ از تو، چکیده پیامشان این بوده است که تنها خداوند پرستش شود، خدایی که شریکی ندارد، واو معبود راستین است، و پرستشِ دیگر چیزها باطل میباشد.
(26) خداوند متعال از بیخردی مشرکان سخن به میان میآورد که پیامبر را تکذیب کرده و ادّعا کردند ـ خداوند خوارشان کند ـ پروردگار فرزندی برای خود برگرفته است؛ پس گفتند: فرشتگان، دخترانِ خداوند هستند. بسی پاک و برتر است خداوند از گفتۀ آنان. و خداوند خبر داد که فرشتگان، فرزندان خدا نبوده، بلکه بندگانی هستند که آفریده شدهاند و اختیاری ندارند، و آنها نزد پروردگار، محترم و گرامی هستند؛ چون آنها را با خوبیها و پاکیها آراسته، و از زشتیها پاکیزه داشته است؛ و آنان نهایت ادب را در مقابل با خداوند رعایت کرده و از فرمان او پیروی میکنند.
(27) (﴿لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ﴾) از پیش خود، سخنی در رابطه با ادارۀ امور نمیگویند مگر اینکه خداوند بگوید، چون در کمال ادب قرار دارند و به کمال حکمت و علم الهی آگاه هستند. (﴿وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ﴾) و آنها را به هرچیزی دستور بدهد، از فرمانش اطاعت میکنند؛ و بر هر کاری آنها را بگمارد، آن را انجام میدهند. پس آنها به اندازۀ یک چشم به هم زدن، از فرمان وی سرپیچی نمیکنند؛ و بدون فرمان الهی، به دلخواه خود کاری را انجام نمیدهند؛
(28) با وجود این، علم الهی آنها را احاطه کرده است. (﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾) و خداوند کارهای گذشته و آیندۀ آنان را میداند، پس آنها نمیتوانند از دایرۀ علم الهی بیرون روند، چنانکه نمیتوانند از فرمان و تدبیر او بیرون روند. یکی دیگر از صفاتشان، این است که آنها در سخن گفتن از او پیشی نمیگیرند، و برای هیچ کسی بدون اجازۀ خداوند شفاعت نمیکنند، و چون به آنها اجازه دهد، و کسی را که در مورد او شفاعت مینمایند بپسندد، برایش شفاعت میکنند؛ اما خداوند هیچ گفتار و کرداری را نمیپسندد مگر آنچه که خالصانه برای وی انجام شده، و در آن کار از پیامبر اطاعت شده باشد. و این آیه بیش از هر چیزی بر اثبات شفاعت دلالت مینماید و بیانگر آن است که فرشتگان شفاعت میکنند. (﴿وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ﴾) و آنان از بیم خداوند، ترسان و هراساناند و همه در برابر شکوه و عظمت وی فروتن بوده، و در برابر عزت و جمال الهی تسلیم میباشند.
(29) وقتی تصریح کرد که آنان حقی در الوهیت ندارند و سزاوار هیچ بندگی و پرستشی نیستند -چون صفاتی که دارند چنین اقتضا مینماید- بیان نمود که آنها حتی حق چنین ادعایی هم ندارند، و چنانچه ـ فرض کنیم و کوتاه بیاییم ـ یکی از آنها بگوید، (﴿إِنِّيٓ إِلَٰهٞ مِّن دُونِهِۦ﴾) من به جای او معبود هستم، (﴿فَذَٰلِكَ نَجۡزِيهِ جَهَنَّمَۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) چنین کسی جهنم را سزایش میگردانیم. بدینسان به ستمکاران سزا میدهیم. و چه ستمی بزرگتر از این است انسانی که از هرجهت محتاج خداوند است ادعا کند در الوهیت و ربوبیت با خداوند مشارکت دارد؟!
(30) آیا این کافران -که به پروردگارشان کفر ورزیده و بندگی و عبادت را تنها برای او انجام نمیدهند- به وضوح نمیبینند که خداوند، پروردگار ستوده و بزرگوار و معبود راستین است؟! پس اگر بنگرند آسمان و زمین را مشاهده مینمایند، آسمان و زمین را به هم پیوسته میبینند؛ این یکی ابر و بارانی در آن نیست، و آن یکی خشک و پژمرده است و هیچ گیاهی در آن وجود ندارد، پس ما آسمان را میگشاییم [و از آن باران فرو میریزیم]، و زمین را میشکافیم و از آن گیاهان زیادی بیرون میآوریم. آیا کسی که از آسمان صاف ابر پدید میآورد، و باران فراوانی از آن سرازیر میکند، سپس آن را به سرزمینی خشکیده و قحطی زده میرساند و در آنجا میباراند، سپس به دنبال باران، انواع گیاهان گوناگون سبز شده و رشد میکنند، آیا اینها دلیلی نیست بر اینکه او حق است و غیر از او باطل، و او زنده کنندۀ مردهها و بخشنده و مهربان است؟! بنابراین فرمود: (﴿أَفَلَا يُؤۡمِنُونَ﴾) آیا ایمان نمیآورند، ایمانی درست که شرک و شکی در آن نباشد؟! سپس خداوند آیات و نشانههای موجود در جهان آفرینش و آفاق را برشمرد و فرمود:
(31) یکی از دلایلی که بر قدرت و کمال و یگانگی و رحمت خدا دلالت مینماید، این است که خداوند زمین را به وسیلۀ کوهها محکم و استوار گرداند و کوهها را به عنوان میخ بر آن کوبید تا انسانها را مضطرب نسازد و نجنباند، که درصورت اضطراب و جنبش، بندگان نمیتوانند در آن سکونت کنند، و نمیتوانند در آن کشاورزی نمایند و درآن استقرار یابند. پس خداوند زمین را با کوهها استوار و پا برجا نمود، و به وسیلۀ این عمل، منافع زیادی برای انسانها فراهم آورد. و از آنجا که کوهها بسیار به هم پیوسته بودند، اگر به حالت قلهها و کوههای سر به فلک کشیدهای باقی میماندند، برقراری ارتباط میان بسیاری از شهرها غیرممکن میشد. پس خداوند بنا بر حکمت و رحمت خویش، در لابلای این کوهها راههای هموار و فراخی را به وجود آورد تا انسانها برای رسیدن به شهرها مشکلی نداشته باشند، و بتوانند به اهدافی که در دیگر مناطق دارند، برسند. و تا از این طریق یگانگی خداوند را دریابند و هدایت گردند.
(32) و این شامل همۀ نشانههای آسمان از قبیل: بلند بودن و گسترده بودن و بزرگی و رنگ زیبای آن و ساختار محکم و شگفتانگیزش میباشد. و از دیگر نشانههای آن از قبیل: ستارگان و سیارهها و خورشید و ماه تابان و شب و روز که از پی یکدیگر میآیند، و نیز شناور بودن ماه و خورشید و ستارگان در این فضای بیکران، غافل و رویگرداناند. و بدین سبب منافعی از قبیل گرما و سرما و پیدایش فصلها برای بندگان پدید میآید و حساب عبادت و معاملاتشان را میدانند. در شب استراحت میکنند و آرام میگیرند، و در روز پراکنده میشوند و برای کسب معاش خود تلاش مینمایند. اگر فرد هوشیار و خردمند در این کارها بیندیشد و خوب به آن بنگرد، به طور قطع باور مینماید که خداوند نظام هستی را تا وقت معینی قرار داده است، و بندگان فواید و خواستههایشان را از آن بهدست میآورند و از آن بهرهمند میشوند، سپس این انتظام از بین رفته و متلاشی میشود؛ و خداوندی که آن را به وجود آورده است، همو آن را از بین میبرد و نابود میکند. و کسی که آن را به حرکت در آورده است، از حرکت باز میدارد. و انسانها را به سرایی غیر از این جهان منتقل میکند که در آنجا پاداش و سزای اعمالشان را به طور کامل مییابند. و [فرد هوشیار] متوجه میشود که مقصود از این جهان، آن است که مزرعهای برای آخرت باشد؛ نیز متوجه میشود که این دنیا، سرای سفر است نه محل اقامت.
(33) (﴿وَجَعَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ سَقۡفٗا مَّحۡفُوظٗا﴾) و آسمان را سقفِ زمینی قرار دادیم که شما بر آن هستید، و آن را از سقوط محفوظ داشتهایم: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ ﴾ همانا خداوند آسمانها و زمین را نگاه میدارد تا نیفتند. و نیز آسمان از استراق سمع شیطانها محفوظ قرار داده شده است. (﴿وَهُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِهَا مُعۡرِضُونَ﴾) و آنان از نشانههایش رویگرداناند؛ یعنی غافل و بی خبر هستند. و این شامل همۀ نشانههای آسمان از قبیل: بلند بودن و گسترده بودن و بزرگی و رنگ زیبای آن و ساختار محکم و شگفتانگیزش میباشد. و از دیگر نشانههای آن از قبیل: ستارگان و سیارهها و خورشید و ماه تابان و شب و روز که از پی یکدیگر میآیند، و نیز شناور بودن ماه و خورشید و ستارگان در این فضای بیکران، غافل و رویگرداناند. و بدین سبب منافعی از قبیل گرما و سرما و پیدایش فصلها برای بندگان پدید میآید و حساب عبادت و معاملاتشان را میدانند. در شب استراحت میکنند و آرام میگیرند، و در روز پراکنده میشوند و برای کسب معاش خود تلاش مینمایند. اگر فرد هوشیار و خردمند در این کارها بیندیشد و خوب به آن بنگرد، به طور قطع باور مینماید که خداوند نظام هستی را تا وقت معینی قرار داده است، و بندگان فواید و خواستههایشان را از آن بهدست میآورند و از آن بهرهمند میشوند، سپس این انتظام از بین رفته و متلاشی میشود؛ و خداوندی که آن را به وجود آورده است، همو آن را از بین میبرد و نابود میکند. و کسی که آن را به حرکت در آورده است، از حرکت باز میدارد. و انسانها را به سرایی غیر از این جهان منتقل میکند که در آنجا پاداش و سزای اعمالشان را به طور کامل مییابند. و [فرد هوشیار] متوجه میشود که مقصود از این جهان، آن است که مزرعهای برای آخرت باشد؛ نیز متوجه میشود که این دنیا، سرای سفر است نه محل اقامت.
(34) از آنجا که دشمنان پیامبر میگفتند: ﴿نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَيۡبَ ٱلۡمَنُونِ﴾ منتظر پیامبر هستیم تا گرفتار حوادث تلخ روزگار شود و بمیرد، خداوند متعال فرمود: راه مرگ، راهی است که هر انسانی باید آن را در پیش گیرد، (﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَ﴾) و ای محمد! ما پیش از تو، برای هیچ انسانی در دنیا جاودانگی مقرر نداشتهایم؛ پس اگر بمیری، مرگ راهی است که پیامبران و اولیا و غیره آن را طی کردهاند. (﴿أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ﴾) آیا اگر بمیری، ایشان بعد از تو جاودان میمانند؟ پس اگر چنین است، جاودانگی، آنها را مبارک باد!
(35) اما چنین نیست، بلکه هر کس روزی فنا میشود و از بین میرود. بنابراین فرمود: (﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ﴾) هر نفسی، مرگ را میچشد. و این قانون، همۀ خلائق را شامل میشود؛ و مرگ، جامی است که هر کس باید آن را بنوشد، گرچه بنده مهلت زیاد و عمر طولانی داشته باشد. اما خداوند بندگانش را به وجود آورده و آنها را امر و نهی نموده، و با خیر و شر، و ثروتمندی و فقر، و عزت و ذلت، و زندگی و مرگ آزموده است. ﴿لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا﴾ تا آنها را بیازماییم، که کدام یک عمل بهتری انجام میدهد، و چه کسی در مواقع آزمایش دچار فتنه میشود و چه کسی نجات مییابد؟! (﴿وَإِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ﴾) و به سوی ما بازگردانده میشوید. پس شما را به سبب اعمالتان مجازات میکنیم؛ اگر اعمالتان نیک و خوب باشد، به شما پاداش نیک میدهیم؛ و اگر بد باشد، سزای بد میدهیم.﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾ و پروردگارت بر بندگان ستم نمیکند. و این آیه، بر باطل بودن سخن کسی دلالت مینماید که میگوید: خضر زنده است و در دنیا جاویدان است؛ و این سخن که خضر برای همیشه زنده است، سخن بی دلیلی است و با دلایل شرعی مخالف است.
(36) و این ناشی از شدت کفرشان است؛ زیرا مشرکان وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم را میدیدند، او را به استهزا و تمسخر گرفته و میگفتند: (﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي يَذۡكُرُ ءَالِهَتَكُمۡ﴾) آیا این همان کسی است که از خدایان شما عیب جویی و بدگویی میکند؟ به گمان خود، وی را ناچیز و حقیر میانگاشتند که خدایان آنان را مذمت میکند. پس توصیه میکردند که به او توجه نکنند. این گونه پیامبر را مسخره کرده و او را تحقیر میکردند، با اینکه پیامبر در اوج کمال و انسانیت قرار داشت، و او کاملترین و برترین انسان بود. یکی از خوبیها و فضیلتهایش این بود که یکتاپرست بود، و عبادت را فقط برای خداوند انجام میداد، و هر آنچه را که با خدا پرستش میشد، مذمت و نکوهش کرده و جایگاه و مقام پست آن را بیان نموده است. در حقیقت این کافران باید مورد تمسخر قرار بگیرند و تحقیر شوند که تمام رفتارها و عادتهای زشت و ناپسند را دارا هستند؛ و برای زشتی و فسادکاری آنان، همین بس که به پروردگار جهانیان کفر ورزیدند و رسالت پیامبران را نپذیرفتند. آنان در بهترین حالتشان که عبارت از ذکر و یاد خداوند مهربان است، کفر میورزند؛ زیرا خداوند را یاد نمیکنند و به او ایمان نمیآورند مگر اینکه چیزهایی را انباز و شریک او سازند. پس اگر ذکر و یادشان کفر و شرک باشد، دیگر احوالشان چگونه خواهد بود؟! بنابراین فرمود: (﴿وَهُم بِذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ هُمۡ كَٰفِرُونَ﴾) آنان از پیامبر صلی الله علیه وسلم ایراد میگیرند و او را مورد استهزا قرار میدهند، در حالی که آنان خداوند رحمان را یاد نمیکنند، و به او و وحدانیتش کفر میورزند، و اصلاً وی را باور ندارند. و بیان اسم (﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾) در اینجا، مبین زشتی حالت کافران است؛ زیرا به خداوند مهربان ـ که همۀ نعمتها را سرازیر نموده، و بلاها را دور کرده است، و تمامی نعمات بندگان از جانب اوست، و بدی را جز او کسی دور نمینماید ـ کفر و شرک میورزند.
(37) (﴿خُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ مِنۡ عَجَلٖ﴾) انسان آن چنان شتابگر است که انگار از شتاب آفریده شده است. آدمی موجودی عجول است، و با شتاب به سوی هر کاری میرود، و در انجام آن شتاب میورزد؛ پس مؤمنان در رسیدنِ عذاب خداوند به کافران عجله دارند، و احساس میکنند که خیلی دیر کافران گرفتار عذاب میشوند، و کافران نیز از روی عناد و تکذیب، عذاب را به شتاب میطلبند و میگویند: (﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر راست میگویید، فرا رسیدن این وعده کی خواهد بود؟ اما خداوند مهلت میدهد و بردباری مینماید، ولی فراموش نمیکند و برای آنها وقت مقرری تعیین کرده است. ﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ﴾ و هرگاه مدت معین آنها فرا برسد، یک لحظه پس و پیش نمیشوند. بنابراین فرمود: (﴿سَأُوْرِيكُمۡ ءَايَٰتِي﴾) نشانههای خود را، در انتقام گرفتن از کسانی که به من کفر ورزیده و نافرمانیام را روا داشتهاند، به شما نشان خواهم داد، (﴿فَلَا تَسۡتَعۡجِلُونِ﴾) پس در آمدنِ این کار شتاب نکنید.
(38) همچنین کافران میگویند: (﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) این وعده کی خواهد بود، اگر راست میگویید؟ آنها از روی غرور و از آنجا که فریب خورده بودند، این سخن را گفتند،
(39) اما (﴿لَوۡ يَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) اگر کافران حالت وحشتناک و ناگوار خود را میدانستند، (﴿حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ ٱلنَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمۡ﴾) هنگامی که آنان نمیتوانند آتش را از چهرههایشان و از پشتهایشان بازدارند، و آتش از هرسو آنان را احاطه نموده و از هر جهت فرا گرفته است، (﴿وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ﴾) و نه کسی آنها را یاری میکند، پس نه یاری میکنند و نه یاری میشوند.
(40) (﴿بَلۡ تَأۡتِيهِم بَغۡتَةٗ فَتَبۡهَتُهُمۡ﴾) بلکه آتش جهنم، آنها را ناگهان فرامیگیرد و از شدت ترس و وحشت مات و مبهوت میشوند، (﴿فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ رَدَّهَا﴾) و نمیتوانند آن را دفع کنند و برگردانند؛ چون آنها کوچکتر و ناتوانتر از آن هستند که بتوانند آن را از خود دور کنند. (﴿وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ﴾) و مهلت داده نمیشوند. وعذاب از آنها دور نخواهد شد. پس اگر کافران از این حالت واقعاً آگاهی داشتند، در رابطه با آمدنِ عذاب شتاب نمیورزیدند، و به شدت از عذاب میترسیدند. اما چون این شناخت را ندارند، چنان سخنهای یاوهای میگویند.
(41) و وقتی بیان نمود که آنها پیامبر را به تمسخر میگیرند و میگویند: (﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي يَذۡكُرُ ءَالِهَتَكُمۡ﴾) آیا همین شخص است که از خدایان شما بدگویی میکند؟ پیامبر را دلجویی داد و فرمود: شیوۀ رفتار امتهای گذشته با پیامبرانشان همین گونه بوده است. پس فرمود: (﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَحَاقَ بِٱلَّذِينَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و همانا پیامبرانی پیش از تو مورد تمسخر قرار گرفتند و سرانجام، عذابی که مسخرهکنندگان آن را بازیچه و شوخی میدانستند، ایشان را فراگرفت؛ یعنی عذاب بر آنها فرود آمد، و راه گریزی از آن نداشتند، پس اینها نیز باید از عذابی که به تکذیب کنندگان رسید، برحذر باشند.
(42) خداوند با بیان ناتوانی کسانی که به جای او معبودانی را به خدایی گرفتهاند، و اینکه آنان به پروردگار مهربانشان نیازمندند، خداوندی که رحمت او هر فاسق و مؤمنی را در شب و روز فرا گرفته است، میفرماید: (﴿قُلۡ مَن يَكۡلَؤُكُم بِٱلَّيۡلِ﴾) بگو: چه کسی در شب، آنگاه که بر رختخوابهایتان خوابیده و حواس و فکرتان در عالم رؤیا است، (﴿وَٱلنَّهَار﴾) و در روز، آنگاه که بیرون میروید و غافل هستید، شما را (﴿مِنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾) از [عذاب] خداوند مهربان محفوظ و مصون میدارد؟ آیا کسی دیگر غیر از او، شما را محافظت مینماید؟ هرگز؛ زیرا هیچ محافظ و نگهبانی جز او نیست. (﴿بَلۡ هُمۡ عَن ذِكۡرِ رَبِّهِم مُّعۡرِضُونَ﴾) بلکه آنها از یاد پروردگارشان رویگرداناند، بنابراین به او شرک ورزیدهاند؛ وگرنه آنها به پروردگارشان روی میآوردند و اندرزهای او را میپذیرفتند و به راه راست هدایت میشدند و سرعقل میآمدند، و کارشان سامان مییافت.
(43) (﴿أَمۡ لَهُمۡ ءَالِهَةٞ تَمۡنَعُهُم مِّن دُونِنَا﴾) اگر ما بخواهیم آنان را به عذابی گرفتار سازیم، آیا از معبودانشان کسی هست که آنها را ازآن عذاب نجات بدهد. (﴿لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَ أَنفُسِهِمۡ وَلَا هُم مِّنَّا يُصۡحَبُونَ﴾) این خدایان ساختگی نه میتوانند خود را یاری کنند، و نه بر کارهایشان ازسوی ما کمک کرده میشوند. و وقتی از جانب خدا کمک کرده نشوند، پس آنها در کارهایشان خوار و شکست خورده خواهند شد و نمیتوانند سودی را جلب کنند یا زیانی را دور نمایند.
(44) و خداوند سببی را که موجب استمرار آنها بر کفر و شرکشان شد، ذکر میکند و میفرماید: (﴿بَلۡ مَتَّعۡنَا هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ طَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡعُمُرُ﴾) بلکه ما ایشان و پدرانشان را از انواع نعمتها بهرهمند ساختیم، و عمر طولانی به آنان ارزانی دادیم، و با اموال و فرزندان آنها را یاری نمودیم؛ یعنی عمرشان را طولانی کردیم، و آنها از اموال دنیا بهرهمند شدند، و بدان مشغول و سرگرم گشته، و به سبب آن، از غایتِ خلقت خویش غافل گردیدند. روزگار زیادی زیستند، پس سنگدل شده، و سرکشی آنها فزونی گرفت، و کفران و ناسپاسی آنان فراوانتر گردید. پس اگر آنها، به آنان که در چپ و راستشان در روی زمین قرار دارند، بنگرند، جز نابود شدگان را نمییابند، و جز صدای ناله و درد چیزی را نمیشنوند، و جز نسلهایی که پی درپی هلاک شدند، نمییابند، و خواهند دید که مرگ در هر راهی دامهایش را برای شکار جانداران و اشخاص پهن کرده است. بنابراین فرمود: (﴿أَفَلَا يَرَوۡنَ أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَآ﴾) آیا نمیبینند که ما با نابود کردن اهالی زمین، کم کم ازآن میکاهیم تا آنکه خداوند وارث زمین و ساکنان آن شود، و او بهترین وارثان است؟! پس اگر این حالت را ببینند، فریب نمیخورند و به کفر خود ادامه نمیدهند. (﴿أَفَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾) آیا ایشان غالب و پیروزند؟ و میتوانند از دایرۀ تقدیر الهی بیرون روند؟ و توانایی امتناع ورزیدن و نپذیرفتن مرگ را دارند؟ آیا چنین توانایی را دارند که فریب ماندگاری را بخورند؟ یا اینکه وقتی فرستادۀ پروردگارشان برای گرفتن جانشان به نزد آنها بیاید، به یقین رسیده و خوار میشوند، و نمیتوانند کوچکترین مخالفتی اظهار نمایند؟
(45) (﴿قُلۡ﴾) ای پیامبر صلی الله علیه وسلم ! به همۀ مردم بگو: (﴿إِنَّمَآ أُنذِرُكُم بِٱلۡوَحۡيِ﴾) تنها شما را با وحی بیم میدهم؛ یعنی من فرستاده هستم و از طرفِ خود چیزی را برای شما نمیآورم، و نمیگویم که من فرشته هستم، و نمیگویم که گنجینهها و خزانههای زمین نزد من است، و غیب نمیدانم، بلکه فقط شما را با چیزی بیم میدهم که خداوند بر من وحی کرده است. پس اگر بپذیرید، بهراستی فرمان الهی را پذیرفتهاید، و خداوند به شما پاداش خواهد داد. و اگر روی بگردانید و مخالفت کنید، من اختیاری ندارم و فرمان و اختیار و تقدیر همه از آن خداست. (﴿وَلَا يَسۡمَعُ ٱلصُّمُّ ٱلدُّعَآءَ﴾) و شخصی که کر و ناشنوا است، صدایی را نمیشنود؛ چون حسّ شنوایی او مختل شده و از کار افتاده است؛ و گوشی میشنود که قابلیت شنیدن را داشته باشد. همچنین وحی سبب زندگی دلها و ارواح و بیدار شدن است، اما اگر دل قابلیت پذیرش هدایت را نداشته باشد، نسبت به هدایت و ایمان، مانند شخص کری است که صداها را نمیشنود. پس این مشرکان از شنیدنِ هدایت کر هستند، به همین جهت هدایت نشدنِ اینها جای تعجب نیست، بهخصوص در این حالت که عذاب به سراغشان نیامده و درد عذاب آنها را فرا نگرفته است.
(46) (﴿وَلَئِن مَّسَّتۡهُمۡ نَفۡحَةٞ مِّنۡ عَذَابِ رَبِّكَ﴾) و اگر اندکی از عذاب پروردگارت بدیشان برسد، (﴿لَيَقُولُنَّ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ﴾) میگویند: وای بر ما! به راستی که ستمگر بودیم؛ یعنی آنها جز اعتراف به ندامت و ستمکاری و کفر و سزاوار بودنشان به عذاب و دعا کردن برای هلاک شدن و نابود گشتن، چیزی دیگر نخواهند گفت.
(47) خداوند متعال از داوری عادلانه و قضاوت منصفانهاش در میان بندگان، وقتی که آنها را در روز قیامت گرد میآورد، خبر داده و میفرماید: ترازوهای عادلانه مینهد که با آن هر ذرّهای از عمل نیک و بد مشخص میشود، و با آن نیکیها و بدیها وزن میگردد. (﴿فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗا﴾) و بر هیچ کسی -خواه مسلمان باشد یا کافر- کوچکترین ستمی نمیشود؛ به این صورت که از نیکیهایش کاسته، یا به بدیهایش اضافه شود. (﴿وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ﴾) و اگر به اندازۀ دانۀ خردل که کوچکترین چیز است، نیکی یا بدی انجام شده باشد، (﴿أَتَيۡنَا بِهَا﴾) آن را در میان میآوریم، و حاضر و آماده میسازیم تا انجام دهندهاش را بر آن اساس سزا و جزا دهیم. همچنانکه میفرماید: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ﴾ پس هر کس به اندازۀ ذرهای نیکی کرده باشد، آن را خواهد دید؛ و هر کس به اندازۀ ذرهای بدی کرده باشد، آن را خواهد دید. ﴿وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗا﴾ و میگویند: «ای وای بر ما! چه شده این کتاب را، که نه گناه کوچکی را گذاشته و نه گناه بزرگی را، مگر اینکه آن را برشمرده است. و آنچه را کردهاند، حاضر و آماده میبینند. (﴿وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ﴾) خداوند میفرماید: ما حسابرسی را کفایت میکنیم، و بسنده خواهد بود که ما حسابگر و حسابرس باشیم؛ یعنی او تمامی اعمال بندگان را میداند، و آنها را در کتابی ثبت و ضبط نموده است، و اندازۀ آن و مقدار پاداش و سزای آن را میداند، و جزای آن را به انجام دهندگان میدهد.
(48) در بسیاری جاها، خداوند این دو کتاب بزرگ «تورات و قرآن» را در کنار هم ذکر میکند که در دنیا کتابی بهتر و با برکتتر و هدایت کنندهتر از آنها وجود ندارد. پس خداوند خبر داد که او فرقان را در اصل به موسی و به تبع وی به هارون داده است. و فرقان، تورات بود که حق را از باطل و هدایت را از گمراهی جدا مینمود. و تورات (﴿وَضِيَآءٗ﴾) روشنایی و نوری بود که راهیافتگان با آن راهیاب میشدند، و سالکان راه به آن اقتدا مینمودند. و به وسیلۀ آن احکام شناخته میشد، و حلال و حرام از یکدیگر مشخص میگشت. و (﴿وَذِكۡرٗا لِّلۡمُتَّقِينَ﴾) و پندی برای پرهیزگاران بود که آنچه را به سود و زیانشان بود، ازآن فرا میگرفتند؛ و در پرتو آن، خیر و شر را از هم تشخیص میدادند. (﴿لِّلۡمُتَّقِينَ﴾) پرهیزگاران را به طور ویژه بیان کرد، چون فقط آنها از این کتاب بهرهمند میشوند، و آن را میآموزند، و به آن عمل مینمایند.
(49) سپس متقین را چنین تفسیر نمود: «کسانی که در نهان از پروردگارشان میترسند»، پس در صورت مشاهدۀ مردم، به طریق اولی از وی میترسند؛ و از آنچه حرام نموده است، پرهیز مینمایند؛ و آنچه را که واجب و لازم قرار داده است، انجام میدهند. (﴿وَهُم مِّنَ ٱلسَّاعَةِ مُشۡفِقُونَ﴾) و آنها از قیامت در ترس و هراس به سر میبرند، چون کاملاً پروردگارشانرا میشناسند. پس هم نیکوکاری میکنند، و هم از خداوند میترسند. عطف دراینجا از باب عطف صفتهای گوناگون میباشد که بر یک چیز و بر یک موصوف وارد میشوند.
(50) (﴿وَهَٰذَا﴾) و این قرآن، (﴿ذِكۡرٞ مُّبَارَكٌ أَنزَلۡنَٰهُ﴾) قرآن را به دو صفت بزرگ متصف نمود؛ یکی اینکه پندی است که یادآور همۀ خوبیها و چیزهایی است که برایتان مفید است، از قبیل: شناخت خداوند از طریق نامها و صفات و کارهایش، و شناخت پیامبران و اولیا و حالاتشان، همچنانکه احکام شرع از قبیل: عبادات و معاملات و غیره، و احکام پاداش و بهشت و جهنم به وسیلۀ این قرآن یاد آور میشود. پس به وسیلۀ این قرآن، مسایل و دلایل عقلی و نقلی یاد آوری میشود. و پروردگار، قرآن را ذکر نامید چون یادآور چیزهایی است که خداوند در عقلها و سرشتها به ودیعه نهاده است، از قبیل: تصدیق اخبار راست و امر به آنچه که از نظر عقل خوب و نیکوست، و نهی از آنچه که از نظر عقل زشت و ناپسند است. و با برکت بودن قرآن، مقتضی افزون شدن خیر، و رشد یافتن آن میباشد، و هیچ چیزی با برکتتر از این قرآن نیست؛ زیرا هر خیر و نعمت دینی و دنیوی و اخروی در سایۀ تمسک به آن به دست میآید. پس وقتی قرآن پندی با برکت است باید آن را پذیرفت و تسلیم آن شد؛ وخداوند را به خاطر این بخشش بزرگ، ستایش نمود، و دستورات آن را انجام داد؛ و با آموختن کلمات و معانیاش، از برکت آن استفاده کرد. و رویگردانی از قرآن و انکارِ آن و ایمان نیاوردن به آن، بزرگترین کفر و شدیدترین جهالت و ستم است. بنابراین خداوند بر کسانی که آن را انکار کردهاند، اعتراض نموده و میفرماید: (﴿أَفَأَنتُمۡ لَهُۥ مُنكِرُونَ﴾) آیا شما منکرِ آن هستید؟!
(51) وقتی که خداوند متعال از موسی و محمد صلی الله علیه وسلم و کتابهایشان سخن به میان آورد، فرمود: (﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ إِبۡرَٰهِيمَ رُشۡدَهُۥ﴾) پیش از فرستادن موسی و محمد و نازل شدن کتابهایشان، وسیلۀ هدایت و راهیابی را به ابراهیم دادیم. خداوند، ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داد، و به مقامی از هدایت و رشد رساند که با آن به کمال رسید و مردم را به سوی آن فراخواند؛ هدایت و رشدی که خداوند جز محمد به هیچ کس نداده است. خداوند متعال رشد و راهیابی را، به ابراهیم نسبت داد، چون برحسب جایگاه بلندی که از آن برخوردار بود، از رشد و هدایت بهرهمند بود، و هر مؤمنی برحسب ایمانی که دارد، از هدایت و رشد برخوردار است. (﴿وَكُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِينَ﴾) و ما به احوال او آگاه بودیم؛ یعنی وسیلۀ رشد و راهیابی را به او دادیم، و به ایشان رسالت بخشیدیم و وی را دوست خویش قرار دادیم، و او را در دنیا و آخرت برگزیدیم، چون میدانستیم که او شایستۀ آن است؛ زیرا هوشیار و فهمیده و پاکیزه بود. بنابراین به مجادلۀ ابراهیم با قومش، و نهی کردن آنها از شرک، و شکستن بتها و محکوم کردنشان با دلیل و برهان پرداخت و فرمود:
(52) (﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ﴾) آنگاه که به پدر و قومش گفت: این مجسمهها -که خودتان آنها را ساخته و با دستهایتان تراشیده و به شکل برخی از مخلوقات درآوردهاید- چه هستند که همواره به عبادت آن مشغول هستید؟! و چه برتری دارند؟! عقلهایتان را از دست دادهاید، چرا که اوقات خود را، با پرستش این بتها ضایع نمودهاید، حال آنکه خودتان با دستان خود آنها را ساخته و تراشیدهاید، این بسیار چیز عجیبی است که آنچه را خود میسازید و میتراشید، عبادت میکنید.
(53) آنها مانند فرد درماندهای که کوچکترین شبهه و دلیلی ندارد، پاسخی بیدلیل آوردند و گفتند: (﴿وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا﴾) ما پدران خویش را دیدهایم که چنین میکردند، پس ما هم راه آنها را در پیش گرفته، و در عبادت بتها از آنها پیروی میکنیم. مشخص است که کار کسی دیگر -غیر از پیامبران- حجت نبوده، و جایز نیست الگو و اسوه قرار داده شود، به خصوص در اصلِ دین و توحید و یگانه دانستن پروردگار جهانیان.
(54) بنابراین ابراهیم بیان داشت که همه گمراه بوده و هستید: (﴿قَالَ لَقَدۡ كُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده و هستید، گمراهی آشکار و روشن! و چه گمراهی بالاتر از گمراه شدن آنها در شرک و ترک توحید است؟! یعنی آنچه شما گفتید -مبنی بر اینکه پدران ما چنین میکردند- نمیتواند مجوزی برای توجیه اعمالتان باشد، و شما و آنها در گمراهی روشن و آشکاری هستید.
(55) (﴿قَالُوٓاْ﴾) با تعجب از گفتۀ ابراهیم و بزرگ جلوه دادن آن، و اینکه چگونه آنها و پدرانشان را بیخرد و نادان قرار میدهد، گفتند: (﴿أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّٰعِبِينَ﴾) آیا سخنی که برای ما آوردهای، حقیقت دارد؟ یا اینکه شوخی و مسخره میکنی و نمیدانی چه میگویی؟ هدفشان از این گفته این بود که تو نمیدانی چه میگویی. و آنان دو محمل برای عمل ابراهیم قرار دادند، هرچند که آنها براساس گمان خود مطمئن بودند سخن ابراهیم، سخن فرد نادانی است که نمیداند چه میگوید.
(56) اما ابراهیم جوابی به آنها داد که بیخردی و کمعقلی آنها را مشخص کرد. ابراهیم گفت: (﴿بَل رَّبُّكُمۡ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلَّذِي فَطَرَهُنَّ﴾) من اهل شوخی و مزاح نیستم و آنچه میگویم، حقیقت دارد، و این بتها خدایتان نیستند، بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است، همان پروردگاری که آنها را آفریده است. پس ابراهیم برای آنها هم دلیل عقلی ارائه داد و هم دلیل نقلی بیان کرد . دلیل عقلی این بود که هرکس، حتی شما که با من مجادله میکنید، میدانید که تنها خداوند آفرینندۀ همۀ مخلوقات از قبیل: انسانها و فرشتگان و جن و حیوانات و آسمانها و زمین میباشد، و او به تدبیر امورشان میپردازد. پس هر مخلوقی، تحت تدبیر و تصرف او قرار دارد، و او آن را آفریده است، و همۀ چیزهایی که به غیر از خداوند پرستش میشوند، در این دایره داخلاند. پس کسانی که کمترین بهرهای از عقل و تشخیص دارند، جایز نمیبینند که پرستشِ آفریننده، روزی دهنده و مدبر حقیقی را رها کنند و به عبادتِ مخلوقی بپردازند که نمیتواند سود و زیانی به کسی برساند، و مرگ و زندگی و زنده شدن پس از مرگ در اختیار او نیست. اما دلیل نقلی، مطالبی است که از پیامبران ـ علیهم السلام ـ نقل شده است؛ زیرا آنچه آنها آوردهاند، از اشتباه به دور میباشد، و آنها حرف ناحق نمیگویند، و ازجملۀ آن، شهادت و گواهی دادن یکی از پیامبران بر این قضیه است. بنابراین ابراهیم گفت: (﴿وَأَنَا۠ عَلَىٰ ذَٰلِكُم﴾) و من، براینکه خداوند تنها معبود حقیقی است و پرستش غیر او باطل است، (﴿مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾) از گواهانم. و بعد از گواهی خداوند، چه شهادت و گواهی از شهادت و گواهی پیامبران بالاتر است؟! به خصوص گواهیِ پیامبرانِ اولوالعزم، و به خصوصِ گواهی خلیل الرحمان.
(57) پس از آنکه ابراهیم بیان کرد بتهای آنان هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند، خواست به صورت عملی ناتوانی بتها را به آنان نشان بدهد، و چارهای بیندیشد تا به ناتوانی و عدم کمک رسانی بتها اقرار نمایند. بنابراین گفت: (﴿وَتَٱللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصۡنَٰمَكُم﴾) و سوگند به خدا برای نابودی بتهایتان چارهای خواهم اندیشید؛ یعنی آنها را میشکنم، (﴿بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِينَ﴾) آنگاه که پشت کردید و برای مراسم عید از شهر بیرون رفتید و از آنها دور شدید.
(58) وقتی آنها رفتند، ابراهیم به صورت پنهانی به سوی بتها رفت. (﴿فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا﴾) و آنها را قطعه قطعه کرد. مجموعۀ بتها در یک خانه بودند، و ابراهیم همۀ آنها را شکست. (﴿إِلَّا كَبِيرٗا لَّهُمۡ﴾) بهجز بت بزرگشان، که آن را به منظوری که به زودی بیان میشود، سالم گذاشت. در این احتراز و استثنای عجیب بیندیشید! زیرا هر چیزی که مورد خشم خداوند باشد، کلمات «کبیر» و بزرگ بر آن اطلاق نمیشود مگر به صورتی که به اصحاب و اهل آن نسبت داده شود، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی به پادشاهان مشرک دنیا نامه نوشت، فرمود: «به بزرگ فارس» ، «به بزرگ روم» و امثال این، و نفرمود: «به بزرگوار». و در اینجا خداوند متعال فرمود: (﴿إِلَّا كَبِيرٗا لَّهُمۡ﴾) مگر بت بزرگشان، و نفرمود: «بزرگی از بتهایشان»، این چیزی است که باید به آن آگاه بود، و از تعظیم و بزرگداشت چیزی که خداوند آن را حقیر و ناچیز قرار داده است، پرهیز کرد، مگر اینکه به کسانی نسبت داده شود که آن را تعظیم میکنند. (﴿لَعَلَّهُمۡ إِلَيۡهِ يَرۡجِعُونَ﴾) باشد که به سوی آن بازگردند؛ یعنی ابراهیم شکستن بت بزرگشان را به این خاطر ترک کرد تا به سوی آن بازگردند، و به دلیل او توجه نمایند و از آن اعراض نکنند. بنابراین در آخر فرمود: (﴿فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) به خودشان باز آمدند.
(59) وقتی توهین و ذلتی را که بر بتهایشان رفته بود مشاهده کردند، (﴿قَالُواْ مَن فَعَلَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَآ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) گفتند: «چه کسی با خدایان ما چنین کاری کرده است! بی گمان او از ستمکاران است.» ابراهیم را به ستمگری متهم کردند، حال آنکه خود به این اتهام سزاوارتر بودند. آنها ابراهیم را به خاطر اینکه بتها را شکسته بود، به ستمگری متهم کردند؛ و ندانستند که شکستن بتها، از بهترین فضایل و دادگری و یگانهپرستی اوست؛ و ستمگر کسی است که بتها را به خدایی گرفته، و میبیند که چه بلایی برسر بتها آمده است، اما باز آنها را به خدایی میگیرد.
(60) (﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى يَذۡكُرُهُمۡ يُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِيمُ﴾) گفتند: شنیدیم جوانی -که ابراهیم نامیده میشود- از بتها عیبجویی میکرد، و آنها را مذمت مینمود. و کسی که چنین گفته است، باید همو بتها را شکسته باشد. یا اینکه برخی شنیده بودند که ابراهیم گفته بود: برای نابودی بتها چارهای خواهد اندیشید.
(61) وقتی ثابت کردند که ابراهیم بتها را شکسته است، (﴿قَالُواْ فَأۡتُواْ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡيُنِ ٱلنَّاسِ﴾) گفتند: ابراهیم را به حضور مردم بیاورید، و درجایی که مردم ببینند و بشنوند، حاضر کنید. (﴿لَعَلَّهُمۡ يَشۡهَدُونَ﴾) تا آنها حضور داشته باشند و خود ببینند با فردی که خدایان آنها را شکسته است، چگونه برخورد میشود. و این چیزی بود که ابراهیم میخواست؛ زیرا هدفش این بود که درحضور مردم، حق بیان شود، و مردم حق را مشاهده نمایند، و حجت بر آنها اقامه گردد. چنانکه موسی وقتی با فرعون وعده کرد، گفت: ﴿قَالَ مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى﴾ موعد شما روز جشن است، و اینکه مردم به هنگام چاشت گرد آورده شوند.
(62) پس هنگامی که مردم حضور یافتند و ابراهیم احضار گردید، به او گفتند: (﴿ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ﴾) آیا تو ای ابراهیم! بتها و خدایان ما را شکستهای؟ و این استفهام برای تقریر و اثبات است؛ یعنی چه چیزی به تو جرأت داد تا چنین کاریرا بکنی، و چه چیز باعث شد تا به این کار اقدام نمایی؟
(63) درحالی که مردم نظارهگر بودند، ابراهیم گفت: (﴿ بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا﴾) نه، بلکه بت بزرگشان این کار را کرده است؛ یعنی بر بتهای کوچک خشم گرفته که چرا همراه او عبادت میشوند؟! و آنها را شکسته است تا شما فقط بت بزرگتان را پرستش کنید. هدف از این سخن ابراهیم، محکوم کردن مخاطبان و اقامۀ حجت بر آنان بود. بنابراین گفت: (﴿فَسَۡٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ﴾) پس اگر سخن میگویند، از آنان بپرسید. منظورش این بود که از بتهای شکسته شده بپرسید که چرا شکسته شدهاند، و از بتی که شکسته نشده است، بپرسید که چرا دیگر بتها را شکسته است؟ پس اگر حرف بزنند، جواب شما را خواهند داد. اما همۀ ما میدانیم که بتها سخن نمیگویند، و فایده و ضرری نمیدهند، حتی اگر کسی بخواهد به آنها آسیبی برساند نمیتوانند از خود دفاع نمایند و خود را یاری کنند.
(64) (﴿فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) و آنان به خود آمدند، و به عقلهایشان باز آمدند و دریافتند که در عبادت کردن بتها به بیراهه رفتهاند، و اعتراف کردند که مشرک و ستمگرند. (﴿فَقَالُوٓاْ إِنَّكُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) پس [به همدیگر] گفتند: حقیقتاً شما ستمگرید.پس مقصود حاصل شد، و حجت بر آنها تمام گردید؛ زیرا خودشان اقرار و اعتراف کردند که آنچه بر آن هستند، باطل بوده، و کارشان کفر و ستمگری است. آنان در حالت اعتراف به گمراهی خود، باقی نماندند،
(65) بلکه (﴿ثُمَّ نُكِسُواْ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ﴾) چرخشی زدند و به عقب برگشتند؛ یعنی حالتشان دگرگون شد، و عقلهایشان به جای اولیهاش برگشت و گمراه شدند، و به ابراهیم گفتند: (﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ﴾) تو میدانی که اینها سخن نمیگویند. پس چگونه ما را مسخره کرده و دستور میدهی تا از آنها بپرسیم! حال آنکه میدانی بتها حرف نمیزنند؟
(66) ابراهیم با نکوهش و سرزنش آنها، و با بیان اینکه دچار شرک شدهاند، و اینکه خدایانشان سزاوار پرستش نیستند، گفت: (﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يَضُرُّكُمۡ﴾) آیا به جای خداوند، چیزهایی را میپرستید که کمترین سود و زیانی را به شما نمیرسانند؟ پس نمیتوانند سودی برسانند، و نمیتوانند زیان و بلایی را از شما دور کنند.
(67) (﴿أُفّٖ لَّكُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّه﴾) یعنی چقدر در زیان هستید، و چه معاملۀ زیانمندی کردهاید! و چیزهایی که به جای خدا میپرستید، چقدر حقیر هستند (﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) آیا خرد نمیورزید تا به این حالت واقف شوید! پس چون عقل را از دست داده و از روی آگاهی مرتکب جهالت وگمراهی شدهاید، حیوانات از شما بهترند.
(68) وقتی ابراهیم آنها را جواب کوبنده داد، و ساکت کرد، و هیچ دلیلی برایشان باقی نماند، در سزا دادن او، از قدرت خود استفاده کردند و (﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ﴾) گفتند: ابراهیم را بسوزانید، و خدایانتان را یاری کنید؛ یعنی او را به بدترین شیوه به قتل برسانید، و اینگونه خدایانتان را یاری کنید. هلاک باشند! باز هم هلاک باشند؛ زیرا چیزی را عبادت کردند و به خدایی گرفتند که خودشان اعتراف نمودند به کمک آنها نیاز دارند.
(69) پس خداوند از خلیل خود -وقتی او را در آتش انداختند- حمایت نمود و به آتش گفت: (﴿يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ﴾) ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت شو. پس آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شد، و هیچ آسیبی به او نرسید، و کمترین رنجی را احساس نکرد.
(70) (﴿وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا﴾) و برای نابودی او نیرنگ ورزیدند، و تصمیم گرفتند وی را بسوزانند، (﴿فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ﴾) پس ما آنان را در دنیا و آخرت زیانبارترین مردم نمودیم، چنانکه خلیل و پیروانش را رستگار و سودمند گردانید.
(71) (﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ وَلُوطًا﴾) و ایشان و لوط را رهایی بخشیدیم، چون از قومش کسی جز لوط ـ علیه السلام ـ ایمان نیاورده بود. گفته شده که لوط برادرزادهاش بوده است. پس خداوند ابراهیم را نجات داد، (﴿إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا لِلۡعَٰلَمِينَ﴾) و او به سرزمینی هجرت نمود که در آن، برای جهانیان خیر و برکت نهادهایم. یعنی به شام رفت، و قومش را در بابل عراق رها کرد. ﴿وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ﴾ و گفت: همانا من دیار قومم را ترک خواهم کرد، و به جایی میروم که پروردگارم را عبادت کنم. یکی از برکتهای شام، این است که بسیاری از پیامبران در شام سر بر آوردند، و خداوند آن را، به عنوان محل هجرت خلیل خود انتخاب کرد، و یکی از سه خانۀ مقدس خداوند که بیتالمقدس است در این سرزمین قرار دارد.
(72) (﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ نَافِلَةٗ﴾) وقتی ابراهیم از قومش کنارهگیری کرد، اسحاق را به او بخشیدیم؛ و یعقوب، فرزندِ اسحاق را، افزون برخواستههایش در دوران پیری و نازایی همسرش به او دادیم، و فرشتگان او را به اسحاق مژده دادند: ﴿وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ يَعۡقُوبَ﴾ و به دنبال اسحاق، یعقوب را دادیم. یعقوب، اسرائیل است که امت بزرگی از نسل او پدید آمد؛ و یکی از فرزندان ابراهیم، اسماعیل بود که امت بزرگوار عرب از نسل اویند، و سردار گذشتگان و آیندگان -محمد- از فرزندان اوست. (﴿وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ﴾) و هر یک از ابراهیم و اسحاق و یعقوب را شایسته قرار دادیم؛ چرا که حقوق خدا و حقوق بندگانش را بهجای میآوردند.
(73) و از جملۀ صلاحیت و شایستگی آنها، این بود که خداوند آنان را پیشوایانی قرار داد که با فرمان او، مردم را هدایت میکردند، و این از بزرگترین نعمتهای خدا بر بنده است که پیشوا باشد و راهیافتگان به وسیلۀ او راهیاب شوند و سالکان به دنبال او حرکت کنند. و این بدان سبب بود که آنها صبر کردند و به آیات الهی یقین داشتند. (﴿يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾) مردم را، برابر دستوراتمان به دین ما راهنمایی میکردند. آنها طبق امیال و هوای نفس خودشان دستور نمیدادند؛ بلکه به فرمان خدا و به سوی دین خدا و پیروی از خشنودی الهی راهنمایی میکردند. و بنده، پیشوا نمیشود تا وقتی که به فرمان خدا دعوت نکند. (﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) و انجام دادن خوبیها را به آنان وحی نمودیم؛ آن را انجام میدادند، و مردم را به سوی آن فرا میخواندند. واین شامل همۀ خوبیهاست از قبیل: انجام دادن حقوق خدا و حقوق بندگان خدا. (﴿وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِ﴾) و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات را به آنها وحی کردیم. این از باب عطف خاص بر عام است، چون این دو عبادت، شرافت و فضیلت بیشتری دارند، و چون هرکس نماز و زکات را به طور کامل انجام دهد ـآنگونه که خداوند دستور داده ـ دینش را بر پا داشته است. و هر کس نماز و زکات را ضایع کند، دیگر امور دینی را نیز ضایع خواهد کرد. نماز برترین اعمال است؛ چرا که حق خداوند در آن است، و زکات [نیز] برترین اعمال است که در آن با مردم نیکی کرده میشود. (﴿وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ﴾) و آنها فقط ما را میپرستیدند؛ یعنی همواره عبادتهای قلبی و قولی و بدنی را در بیشتر اوقاتشان انجام میدادند. پس عبادت و بندگی، تبدیل به صفت و شخصیت آنها شده بود، و به آنچه خداوند مردم را بدان دستور داده و به خاطر آن آفریده است، متصف بودند.
(74) در اینجا خداوند پیامبرش لوط را ستایش مینماید که دارای علم شرعی و حکم و داوری درست در میان مردم بود. خداوند او را به سوی قومش فرستاد، و آنها را به عبادت پروردگار فرا خواند، و از کارهای زشتی که انجام میدادند، نهی نمود. و در میان آنها ماند و آنان را دعوت کرد، اما دعوتش را نپذیرفتند. بنابراین خداوند سرزمین آنها را زیر و رو کرد، و همۀ آنان را عذاب داد؛ زیرا (﴿كَانُواْ قَوۡمَ سَوۡءٖ فَٰسِقِينَ﴾) قومی بد و گناهکار بودند؛ دعوتگر را تکذیب کردند، و او را به اخراج از شهر تهدید نمودند. و خداوند لوط و خانوادهاش را نجات داد، و او را فرمان داد تا به همراه خانوادهاش شب هنگام حرکت نماید تا از آبادی دور شوند. پس لوط و خانوادهاش، شب هنگام بیرون رفتند و نجات پیدا کردند. و این از فضل خدا و منت الهی برآنها بود.
(75) (﴿وَأَدۡخَلۡنَٰهُ فِي رَحۡمَتِنَآ﴾) و او را به رحمت خود درآوردیم؛ رحمتی که هرکس وارد آن شود، از نجات یافتگان خواهد بود، و از همۀ خطرها ایمن گشته، و از کسانی میشود که هر خوبی و نیکی و شادی و سعادتی را به دست میآورند، و اعمالشان صالح گشته و احوالشان سامان یافته، و خداوند احوالشان را اصلاح مینماید. و صلاح و شایستگی، سبب داخل شدنِ بنده و درآمدنِ او به رحمت الهی میگردد، همانطور که فساد و گناه، سبب محروم شدن بنده از رحمت و خیر میشود. و پیامبران ـ علیهم السلام ـ از همه بیشتر دارای صلاحیت هستند، بنابراین خداوند آنها را به صلاح و شایستگی توصیف نموده است. و سلیمان گفت: ﴿وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایستهات داخل کن.
(76) بنده و پیامبر ما نوح ـ علیه السلام ـ را با ستایش و تمجید یاد کن. خداوند او را به سوی قومش فرستاد، و نهصد و پنجاه سال در میانشان ماند و آنها را به عبادت خداوند دعوت کرد و از شرک ورزیدن به وی نهی نمود، و دعوت خود را بارها تکرار کرد، و آنان را پنهانی و آشکار، و شب و روز دعوت کرد. پس وقتی متوجه شد که موعظه برای آنها مفید نیست، و هشدار دادن فایدهای برای آنان دربر ندارد، پروردگارش را فراخواند و گفت: ﴿لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا﴾ پروردگارا! کسی از کافران را روی زمین زنده مگذار؛ زیرا اگر آنها را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندانِ فاسق و کافر به دنیا نمیآورند. پس خداوند دعای او را پذیرفت، و آنها را غرق نمود، و هیچ کس از آنها را زنده نگذاشت. و خداوند، نوح و خانوادهاش، و مؤمنانی را که همراه او بودند در کشتی نجات داد، و فرزندان او را باقی گذاشت، و او را بر قومش که وی را مسخره میکردند، یاری کرد.
(77) بنده و پیامبر ما نوح ـ علیه السلام ـ را با ستایش و تمجید یاد کن. خداوند او را به سوی قومش فرستاد، و نهصد و پنجاه سال در میانشان ماند و آنها را به عبادت خداوند دعوت کرد و از شرک ورزیدن به وی نهی نمود، و دعوت خود را بارها تکرار کرد، و آنان را پنهانی و آشکار، و شب و روز دعوت کرد. پس وقتی متوجه شد که موعظه برای آنها مفید نیست، و هشدار دادن فایدهای برای آنان دربر ندارد، پروردگارش را فراخواند و گفت: ﴿لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا﴾ پروردگارا! کسی از کافران را روی زمین زنده مگذار؛ زیرا اگر آنها را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندانِ فاسق و کافر به دنیا نمیآورند. پس خداوند دعای او را پذیرفت، و آنها را غرق نمود، و هیچ کس از آنها را زنده نگذاشت. و خداوند، نوح و خانوادهاش، و مؤمنانی را که همراه او بودند در کشتی نجات داد، و فرزندان او را باقی گذاشت، و او را بر قومش که وی را مسخره میکردند، یاری کرد.
(78) سلیمان و داوود -این دو پیامبر بزرگوار- را با ستایش و بزرگداشت یاد کن؛ چرا که خداوند به آنها دانش وسیع، و داوری میان بندگان را عطا کرده بود. به دلیل اینکه فرمود: (﴿إِذۡ يَحۡكُمَانِ فِي ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِيهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِينَ﴾) آنگاه که صاحب کشتزاری -که گوسفندانِ گروهی، شب هنگام، در کشتزارش چریده و آن را تباه کرده بودند و به درختان و کشتزارش آسیب رسانده بودند- برای داوری به نزد وی آمدند. پس داود ـ علیه السلام ـ چنین قضاوت کرد که گوسفندان باید در مقابلِ از بین رفتن درختان و مزرعه، به صاحب کشتزار داده شوند؛ چون صاحب گوسفندان سهل انگاری کرده است و این سزای اوست. و سلیمان در این قضیه داوریِ درستی نمود، به این صورت که صاحبان گوسفندان، گوسفندانشان را به صاحب کشتزار بدهند تا از شیر و پشم آن استفاده نماید؛ و در باغِ صاحب کشتزار مشغول کار شوند تا آن را به حالت اولیه برگردانند؛ و وقتی باغ به حالت اولیهاش برگشت صاحب کشتزار گوسفندان آنها را باز پس دهد؛ و آنها نیز باغ را تحویل داده و هریک مال خودش را ببرد. و این از کمالِ فهم و زیرکی سلیمان ـ علیه السلام ـ بود. بنابراین فرمود:
(79) (﴿فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَ﴾) شیوۀ درست قضاوت را دراین قضیه، به سلیمان فهماندیم. و این بدان معنی نیست که در دیگر موارد به داود فهم و بینش نداده است، بلکه این را به طور ویژه بیان کرد، به دلیل اینکه فرمود: (﴿وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾) و به هریک از داود و سلیمان، دانش و حکمت آموختیم. این بیانگر آن است که حاکم و قاضی، گاهی درست قضاوت مینماید و به حق میرسد، و گاهی اشتباه میکند؛ واگر اشتباه کند، مورد ملامت و سرزنش نیست، به شرطی که کوشش خود را کرده باشد. سپس آنچه را که به هریک از آنها اختصاص داد، بیان نمود و فرمود: (﴿وَسَخَّرۡنَا مَعَ دَاوُۥدَ ٱلۡجِبَالَ يُسَبِّحۡنَ وَٱلطَّيۡرَ﴾) و کوهها را، در ذکر و تسبیح، با او همراه کردیم. و بیان نمود که داود بیش از همۀ مردم عبادت میکرد و ذکر و تسبیح و تمجید خدا را میگفت؛ و خداوند آنچنان صدای زیبا و دلکشی را به او داده بود که به هیچ یک از مردم نداده بود؛ پس وقتی تسبیح میگفت و ستایش خدا را میکرد، کوههای جامد و پرندگان زبان بسته با او همصدا میشدند، و این فضل و احسان خدا بر او بود. بنابراین فرمود: (﴿وَكُنَّا فَٰعِلِينَ﴾) و ما این کار را میکردیم.
(80) (﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ صَنۡعَةَ لَبُوسٖ لَّكُمۡ﴾) و خداوند ساختن زره را به داود آموخت، و او اولین کسی بود که آن را ساخت؛ و دانش و شیوۀ ساخت آن، به کسانی که بعد از او آمدند، رسید. پس خداوند آهن را برای او نرم نمود، و به او آموخت که چگونه آن را درست نماید. و فایدۀ آن فراوان است، (﴿لِتُحۡصِنَكُم مِّنۢ بَأۡسِكُمۡ﴾) تا این لباس جنگی، شما را در جنگها حفظ کند؛ و به هنگام شدت گرفتن کارزار، محافظ شما باشد. (﴿فَهَلۡ أَنتُمۡ شَٰكِرُونَ﴾) آیا نعمتهای خداوند را که از طریق داود برایتان فراهم نمود، سپاسگزار هستید، آنگونه که خداوند متعال فرمود: ﴿وَجَعَلَ لَكُمۡ سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلۡحَرَّ وَسَرَٰبِيلَ تَقِيكُم بَأۡسَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُسۡلِمُونَ﴾ و برایتان لباسهایی قرار داد که شما را از گرما محافظت مینماید؛ و لباسهایی قرار داد که شما را در جنگ محافظت میکند. بدینسان نعمت خویش را بر شما کامل میگرداند، باشد که بپذیرید. احتمال دارد که نحوۀ ساختن زره و نرم شدن آهن برای داود امری خارق العاده بوده باشد، و آن طور که مفسرین گفتهاند، خداوند آهن را برای او نرم نموده، طوری که مانند خمیر و خاک و بدون اینکه آن را در آتش ذوب نماید، آن را بهبار میآورد. و احتمال دارد که خداوند به صورت مرسوم به او آموخته، و آهن را از طریقی که خداوند به او نشان داده بود، ذوب میکرد. و این چیزی است که از ظاهر آیه بر میآید. چون خداوند بر بندگان منت گذارده، و آنها را به شکرگزاری دستور داده است؛ و اگر ساختن زره در توان بندگان نبود، خداوند بر آنها منت نمیگذاشت. و فایده زره را بیان مینماید؛ چون خداوند به خاطر عین زرههایی که داود ساخته است، بر مردم منت نگذاشته، بلکه به خاطر جنس زره، بر بندگان منت گذارده است. و جز این فرمودۀ خداوند، هیچ توجیهی برای احتمالی که مفسرین بیان کردهاند، وجود ندارد که میفرماید: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِيدَ﴾ و آهن را برای او نرم نمودیم. و در این آیه چیزی نیست که بیانگر آن باشد، او بدون سبب و وسیله، آهن را نرم کرده باشد.
(81) (﴿وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ عَاصِفَةٗ﴾) و باد تند و سریع را برای سلیمان رام کردیم، به گونهای که (﴿تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦٓ﴾) به فرمان او روان میشد؛ و به هر سو که برگردانده میشد، از فرمان او اطاعت میکرد؛ و در یک صبحگاه، مسافت یک ماه را طی مینمود؛ و مسافتی که در یک شامگاه طی میکرد، نیز به اندازۀ یک ماه بود. (﴿إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا﴾) [وبه فرمان او] به سوی سرزمینی که در آن برکت نهادهایم؛ یعنی سرزمین شام که مقر سلیمان بود، حرکت میکرد. پس سلیمان، سوار بر تند باد، رو به شرق و غرب میرفت؛ و محل بازگشت او، به سوی سرزمین پرخیر و برکت بود. (﴿وَكُنَّا بِكُلِّ شَيۡءٍ عَٰلِمِينَ﴾) و همه چیز را میدانستیم؛ چرا که علم و آگاهی ما، همه چیز را احاطه کرده است. و به داود و سلیمان چیزهایی آموختیم که آنها را به آنچه گفتیم، رساند.
(82) (﴿وَمِنَ ٱلشَّيَٰطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُۥ وَيَعۡمَلُونَ عَمَلٗا دُونَ ذَٰلِكَ﴾) و از شیطانها، کسانی را فرمانبردار سلیمان کرده بودیم که برایش غواصی میکردند و کارهایی غیر از این نیز انجام میدادند. این هم از خصوصیتهای سلیمان -علیه السلام- بود که خداوند شیطانها و جنهای بزرگ را فرمانبردار او کرده، و به او قدرت داده بود تا از شیطانها، در بسیاری از کارهایی که غیر از آنان کسی نمیتوانست آن را انجام دهد، استفاده نماید. بنابراین برخی از شیاطین، در امر بیرون آوردن مروارید و گوهر و لؤلؤ و غیره از دریا، برای سلیمان غواصی میکردند؛ و کارهایی دیگر نیز انجام میدادند. ﴿يَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا يَشَآءُ مِن مَّحَٰرِيبَ وَتَمَٰثِيلَ وَجِفَانٖ كَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِيَٰتٍ﴾ آنان هرچه سلیمان میخواست، برایش درست میکردند، از قبیل: قلعهها و مجسمهها و کاسههای بزرگی چون حوضها و دیگهای ثابت. و گروهی را برای ساختن بیت المقدس گمارد، و سلیمان فوت کرد در حالیکه آنها کار میکردند، و بعد از مرگ او، تا یک سال کار کردند، تا اینکه دانستند او فوت کرده است. چنانکه خواهد آمد إن شاء الله. (﴿وَكُنَّا لَهُمۡ حَٰفِظِينَ﴾) و ما حافظ آنها بودیم؛ یعنی توانایی نافرمانی و سر باز زدن از دستور او را نداشتند، بلکه خداوند آنها را با قدرت و عزت و فرمانرواییاش برای او نگاه داشته بود.
(83) بنده و پیامبر ما -ایوب- را با ستایش و بزرگداشت و جایگاهی والا یاد کن، هنگامی که خداوند او را به بلا و بیماری سختی مبتلا نمود، و مورد آزمایش قرار داد. و خداوند او را بردبار و خشنود یافت. شیطان بر جسم او مسلط شده بود، و این آزمایشی از جانب خداوند بود. پس شیطان در جسم او دمید، و بر اثر آن دملهای بزرگی بیرون میآمد، و تا مدتها ماند. بلا و مصیبتِ او شدت گرفت، و خانوادهاش مُردند، و مالش از دست رفت. پس پروردگارش را به فریاد خواند و گفت: پروردگارا! بیگمان، بیماری به من رسیده است، و تو مهربانترین مهربانان هستی. (﴿أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾) ایوب به رحمتِ گستردۀ خداوند متوسل شد، و حالت خویش را برای وی بیان کرد، و اینکه بیماری و رنج همۀ وجود او را فرا گرفته است.
(84) و خداوند دعای او را پذیرفت، و فرمود: ﴿ٱرۡكُضۡ بِرِجۡلِكَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ﴾ با پایت [بر] زمین بزن، این محلِ شستن و نوشیدنی خنکی است.پس او با پایش زمین را کوبید، و از کوبیدن او چشمهای سرد جوشید، پس او خود را درآن شست و از آن نوشید، درنتیجه خداوند بیماریاش را دور نمود . (﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ﴾) و خانواده و مالش را به او بازگردانیدیم، (﴿وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ﴾) و به جای اموال و اولادی که از دست داده بود، دو چندان به او دادیم؛ به این صورت که خداوند سلامتی و تندرستی به او بخشید، و فرزند و مال فراوانی به او داد. (﴿رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا﴾) و این مرحمت و مهربانی محضِ ما در حقِ ایوب بود که صبر کرد و خشنود بود. پس خداوند قبل از پاداش جهان آخرت، در همین دنیا به او پاداش داد. (﴿وَذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِينَ﴾) و او را مایۀ عبرت و پند عبادتگزاران نمودیم، کسانی که از صبر توشه بر میگیرند. بنابراین وقتی آنها ایوب -علیه السلام- را ببینند که به بلایی عظیم گرفتار آمد، و پس از مدتی، آن بیماری و رنج از وی دور شد، و خداوند به او پاداشی نیک داد؛ وقتی علت را نگاه کنند، میبینند که به وضوح، علتِ آن صبر و بردباری است. بنابراین خداوند، ایوب را به خاطر صبر و بردباریاش، ستایش نمود و فرمود: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ﴾ بدون شک ما او را بردبار یافتیم؛ بسیار بندۀ خوبی بود، او توبهکننده و رجوعکننده به سوی خدا بود. پس ـعبادتگزارانـ به هنگام دچار شدن به مصایب، او را اسوه و الگوی خود قرار دادند.
(85) بندگان برگزیده و پیامبران ما، اسماعیل بن ابراهیم و ادریس و ذوالکفل را، به بهترین صورت یاد کن، و آنها را به کاملترین وجه ستایش کن. ادریس و ذوالکفل از انبیای بنیاسرائیل بودند.(﴿كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾) هریک از این افراد بردبار بودند. و صبر؛ یعنی کنترلِ نفس، و بازداشتنِ آن از چیزی که به آن گرایش دارد، و این شاملِ انواع سهگانۀ صبر میشود: صبر بر طاعت خداوند، صبر بر بازداشتن نفس از ارتکاب نافرمانی خدا، و صبر در برابر تقدیرات دردناک الهی و مشکلات. پس بنده، تا وقتی که از تمامی انواع صبر و بردباری به طور کامل برخوردار نباشد، صابر به حساب نمیآید. خداوند این پیامبران را به صبر و بردباری توصیف نموده است، و این دلالت مینماید که آنها به گونهای شایسته بردبار بودهاند.
(86) و نیز آنها را به شایسته بودن توصیف نمود که شامل صلاح و شایستگی قلب، زبان و سایر اعضا میشود؛ چرا که قلبی داشتند سرشار از شناختِ خداوند و محبت او و بازگشتن به سوی او؛ و زبانی داشتند که همواره با آن، ذکر و یاد خداوند را انجام میدادند؛ و سایر اعضا و جوارح را به اطاعت الهی، و دوری از گناهان درآورده بودند. پس خداوند آنها را به سبب بردباری و شایستگیشان، به رحمت خویش درآورد؛ و آنها را همراه با دیگر برادران پیامبرشان، در دنیا و آخرت پاداش نیک داد. و اگر خداوند هیچ پاداشی نیز به آنها نمیداد، همین نام نیکی که از آنها بر جای مانده و در میان جهانیان زنده است، برای آنان کافی بود، و این شرافت و افتخاری بس بزرگ است.
(87) و بنده و پیامبرمان ذوالنون را به خوبی یاد کن، و او یونس است. ذوالنون؛ یعنی صاحب ماهی. خداوند او را به سوی قومش فرستاد، اما آنان ایمان نیاوردند.پس آنها را تهدید کرد که در فلان زمان، عذاب به سراغشان خواهد آمد. پس عذاب بر آنان فرود آمد، و با چشمان خود آشکارا آن را مشاهده کردند؛ و با آه و ناله و زاری به سوی خدا برگشتند و توبه کردند؛ و خداوند عذاب را از آنها دور نمود. چنانکه فرموده است: ﴿فَلَوۡلَا كَانَتۡ قَرۡيَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِيمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾ اهل هیچ آبادی نبوده که [مردمش] ایمان بیاورند و ایمانشان برایشان سودمند باشد به جز قوم یونس، که وقتی ایمان آوردند، عذاب رسوایی را در زندگانی دنیا از آنان دور نمودیم، و تا مدت مقرری بهرهمندشان ساختیم. و فرموده است: ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ مِاْئَةِ أَلۡفٍ أَوۡ يَزِيدُونَ فََٔامَنُواْ فَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾ و او را به سوی صدهزار نفر یا بیشتر فرستادیم، پس ایمان آوردند، و آنان را تا مدت معینی بهره مند ساختیم. ایمان آوردن این ملت بزرگ به یونس، از بزرگترین فضیلتهای اوست؛ اما وی خشمگین بیرون رفت، و به خاطر گناهی که خداوند آن را در کتابش برای ما بیان نکرده است، بدون دستور پروردگارش از آنجا فرار کرد. و نیازی نیست که ما حتماً بدانیم چه گناهی را مرتکب شده بود؛ زیرا خداوند در رابطه با گناه ایشان فقط میفرماید: ﴿إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ... وَهُوَ مُلِيمٞ﴾ آنگاه که به سوی کشتی گریخت ... و او از ملامتشدگان بود؛ یعنی کاری کرده بود که به خاطر آن، مورد سرزنش قرار میگرفت. و از ظاهر امر چنان بر میآید که شتاب ورزیدن وی، و خشم گرفتنش بر قومش، و خارج گشتن وی از میان آنان، قبل از آن صورت گرفته است که خداوند او را بدان امر نماید. (﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ﴾) و گمان برد که خداوند بر او سخت و تنگ نمیگیرد، و او را در شکم ماهی و در جایی تنگ قرار نمیدهد، و یا ـ گمان برد ـ از دست خداوند در میرود. البته چنین گمانی برای بندگان کاملی چون یونس اشکالی ندارد، به شرطی که این گمان به صورت ناپایدار برایشان پیش آید و پایدار نباشد. پس از آنکه یونس خشمگین شد و تصمیم گرفت فرار نماید، با گروهی از مردم سوار کشتی شد، آنها قرعهکشی کردند که چه کسی را در دریا بیندازند؟ چون میترسیدند اگر همه در کشتی باشند، کشتی غرق شود. وقتی قرعهکشی کردند، و قرعه به نام یونس افتاد. او را به دریا انداختند، و ماهی او را فرو بلعید، و وی را به اعماق تاریکیهای دریا برد. و او در تاریکیها ندا داد که (﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) هیچ معبود به حقی جز تو نیست، پاک و منزهی، به راستی من از ستمکاران بودهام. پس او به کمال الوهیتِ خداوند، و پاک بودن او از هر کمبود و عیبی، اقرار نمود؛ و به ستمکاری و گناه خود اعتراف کرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ﴾ اگر از تسبیحگویان نبود، تا روزی که برانگیخته میشوند [یعنی تا روز قیامت] در شکم ماهی باقی میماند. بنابراین فرمود:
(88) (﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّ﴾) پس دعایش را پذیرفتیم؛ و او را از سختی و رنجی که در آن افتاده بود، نجات دادیم. (﴿وَكَذَٰلِكَ نُۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و اینگونه مؤمنان را نجات میدهیم. و این نوید و مژدهایست برای هرمؤمنی که بهخاطر ایمانش، به سختی و اندوه گرفتار شده باشد، پس خداوند او را ازآن نجات خواهد داد، و بلا را از وی دور مینماید، و یا آن را بر وی سبک میکند، چنانکه با یونس ـ علیه السلام ـ کرد.
(89) بنده و پیامبر ما، زکریا را یاد کن، و یادش را گرامی بدار، و فضیلتهای او را بیان کن، ازجمله اینکه خیرخواه مردم بود و بدین سبب خداوند او را مورد مرحمت قرار داد. پس او (﴿نَادَىٰ رَبَّهُۥ رَبِّ لَا تَذَرۡنِي﴾) پروردگارش را ندا داد و گفت: «پروردگارا! مرا تنها مگذار.» یعنی گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا﴾ «پروردگارا! استخوانهای من سست شده، و شعلههای پیری [تمام موهای] سرم را فراگرفته است. پروردگارا! من هرگز در دعاهایی که کردهام، ناامید و محروم بازنگشتهام. و من از بستگانم بیمناکم، و همسرم نیز از اول نازا بوده است. پس، از فضل خود، جانشینی به من ببخش که از من میراث بَرَد و نیز از آل یعقوب میراث ببرد، و پروردگارا او را پسندیده قرار ده. از این آیهها درمییابیم که گفتۀ او (﴿رَبِّ لَا تَذَرۡنِي فَرۡدٗا﴾) مبیّن آن است که وقتی اجل و زمان مرگش نزدیک شد، ترسید که کسی بعد از او در خیرخواهی و اندرزگویی و فراخوانی بندگان بهسوی خدا جانشین او نباشد؛ و از این بیمناک بود که تنهاست، و کسی را ندارد که او را در آنچه به آن بپا خاسته است، یاری نماید. (﴿وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡوَٰرِثِينَ﴾) و تو بهترین وارثانی؛ یعنی تو بهترین کسی هستی که بعد از من باقی میمانی، و از من به بندگانت مهربان تر هستی، اما میخواهم که دلم اطمینان یابد و آرام گیرد، و پاداشِ کار جانشین من، در ترازوی اعمالم قرار بگیرد.
(90) (﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَوَهَبۡنَا لَهُۥ يَحۡيَىٰ﴾) پذیرفتیم، و یحیی را -که پیامبری بزرگوار بود و پیشتر نام او را بر کسی ننهاده بودیم- به او بخشیدیم. (﴿وَأَصۡلَحۡنَا لَهُۥ زَوۡجَهُۥٓ﴾) و همسرش را، بعد از آنکه نازا و عقیم بود و بچهدار نمیشد، شایستۀ زاد و ولد گرداندیم. و خداوند به خاطر زکریا، صلاحیت باردارشدن را به همسرش داد. و این از فواید همنشین و همراه صالح است که همنشینی و همراهی او، با برکت است. پس خداوند به زکریا و همسرش، یحیی را بخشید. پس از اینکه همۀ این پیامبران را تک تک یاد کرد، به طور کلی همه را ستایش نمود و فرمود: (﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) آنها به نیکوکاری اقدام نموده، و در انجام دادن کارهای نیک میشتافتند، و آن را در وقتهای با فضیلت انجام میدادند. و به صورت شایسته و مناسب آن را کامل میگرداندند؛ و فضیلتی را که بر آن توانایی داشتند، ترک نمیکردند، بلکه فرصت را غنیمت شمرده، و آن را انجام میدادند. (﴿وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗا﴾) و چیزهای مورد علاقهشان را از قبیل: منافع دنیوی و اخروی از ما میخواستند و از امور ناگوار و چیزهایی که در هر دو جهان به انسان زیان میرساند، به ما پناه میبردند. و آنها علاقهمند و امیدوار بودند، و خدا را فراموش نمیکردند. (﴿وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ﴾) و همواره برای ما فروتن بودند. و این به خاطر کمال شناختشان از پروردگار بود.
(91) مریم را یاد کن، و پاکی و شرافت او را بیان نما، (﴿وَٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا﴾) زنی که دامان خویش را از آلوده شدن و نزدیک شدن به حرام، بلکه حتی از نزدیک شدن به حلال نیز، پاک نگاه داشت. و به خاطر مشغول شدن به عبادت و خدمت به بندگان خدا، ازدواج نکرد. و هنگامی که جبرئیل در شکل یک انسان کامل و خوش قیافه به نزد وی آمد، گفت: ﴿إِنِّيٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّٗا﴾ من از تو به خداوند مهربان پناه میبرم، اگر پرهیزگار هستی. پس خداوند به پاداش پاکی و پاکدامنیاش، فرزندی بدون پدر به او بخشید؛ چراکه جبرئیل -علیه السلام- در او دمید، و به فرمان الهی حامله شد. (﴿وَجَعَلۡنَٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَايَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ﴾) و او و فرزندش را نشانۀ بزرگی برای جهانیان قرار دادیم؛ زیرا بدون اینکه کسی به او دست زده باشد، باردار شد، و بچهاش را به دنیا آورد؛ و در گهواره سخن گفت، و او را از تهمت اتهام زنندگان تبرئه نمود؛ و فرزندش درحالی که در گهواره بود، از خودش خبر داد و مردم را آگاه کرد؛ و خداوند معجزات و امور خارق العادهای را توسط او اجرا نمود. پس مریم و فرزندش، نشانهای برای جهانیان شدند ونسل به نسل از آن سخن میگویند، و عبرت آموزان ازآن عبرت میگیرند.
(92) پس از اینکه از پیامبران سخن به میان آورد، خطاب به مردم فرمود: (﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾) پیامبرانی که ذکر شدند، امت و پیشوایان شما هستند، پس به آنها اقتدا کنید، و از رهنمودهای آنان پیروی نمایید؛ زیرا همگی بر یک دین و بر یک راه بودهاند، و نیز پروردگار همۀ آنان یکی است. بنابراین فرمود: (﴿وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ﴾) و من پروردگار شما هستم؛ شما را آفریده، و با نعمتهای دینی و دنیوی خویش پرورش دادهام. پس چون پروردگار یکی است و پیامبر یکی است و دین یکی است، و آن عبارت است از اینکه همۀ عبادتها تنها برای خدایی انجام شود که هیچ شریکی ندارد. بنابراین وظیفۀ شما است که عبادت خدا را انجام دهید، بنابراین فرمود: (﴿فَٱعۡبُدُونِ﴾) پس تنها مرا بپرستید. و به وسیلۀ «فا» عبادت را برآنچه که گذشت، مترتب کرد، همچنانکه مسبّب بر سبب متقدم است.
(93) و شایسته بود که آنها بر این امر [=دین خدا] جمع شوند، و در آن اختلاف نورزند، اما تجاوز و سرکشی، آنها را به از هم گسیختن و جدایی کشاند. بنابراین فرمود: (﴿وَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم﴾) احزاب و گروههایی که ادعای پیروی کردن از پیامبران را داشتند گروه گروه و پراکنده شدند؛ و هر یک ادعا میکرد که حق با اوست، و گروه دیگر باطل است. ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾ و هر گروه، به آنچه دارند شادمان هستند. و از این گروهها، گروهی بر حق است که دین درست و راه راست را در پیش بگیرد، و از پیامبران تبعیت کند. و این زمانی است که پردهها کنار رود، و پنهانیها آشکار، و مردم برای داوری قاطع الهی در روز قیامت گرد آورده شوند. پس در آن هنگام، راستگو و دروغگو مشخص میشوند. بنابراین فرمود: (﴿كُلٌّ إِلَيۡنَا رَٰجِعُونَ ﴾) گروههای متفرق شده و غیره همگی به سوی ما باز میگردند، و به آنان سزا و جزای کامل میدهیم.
(94) سپس با تصریح به آنچه که به صورت ضمنی فهمیده میشود، رفتار و جزای الهی را درمورد آنان به صورت مفصل بیان کرد و فرمود: (﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و هر کس که از کارهای شایسته انجام دهد؛ یعنی کارهایی را انجام دهد که پیامبران مشروع کرده و کتابهای آسمانی مردم را به انجام آن واداشتهاند، (﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞ﴾) درحالی که او به خدا و پیامبرانش، و آنچه که آنان آوردهاند، ایمان داشته باشد، (﴿فَلَا كُفۡرَانَ لِسَعۡيِهِۦ﴾) کوشش او مورد ناسپاسی واقع نخواهد شد؛ یعنی تلاش او را ضایع نمیکنیم، و آن را نادیده نمیگیریم، بلکه آن را برایش چند برابر مینماییم. (﴿وَإِنَّا لَهُۥ كَٰتِبُونَ﴾) و ما در لوح محفوظ؛ و در نامههایی که فرشتگان اعمال را در آن ثبت و ضبط مینمایند، نیکیهایش را مینویسیم؛ یعنی هرکس کارهای شایسته انجام ندهد، و یا آنها را انجام دهد ولی ایمان نداشته باشد، او محروم است و در دین و دنیایش زیانبار میباشد.
(95) یعنی غیر ممکن است مردمان آبادیهایی که نابود شده، و به عذاب [الهی] گرفتار شدهاند، به دنیا بازگردند تا تقصیرات خود را جبران نمایند. پس کسی که هلاک گشته و عذاب داده شده است، راهی برای بازگشت به دنیا ندارد. بنابراین مخاطبان باید از چیزی که باعث نابود شدن آنها میگردد، بپرهیزند، تا به عذاب گرفتار نشوند؛ زیرا هرگاه عذاب بر آنها فرود بیاید، دور کردنش از آنان محال است. پس اکنون که میتوان گذشته را جبران کرد، باید از گناهان دست بکشند.
(96) خداوند مردم را برحذر میدارد که به کفر و گناهان ادامه ندهند، و میفرماید زمان رها شدن یأجوج و مأجوج ـ که دو قبیله از انسانها هستند و روزگاری از فسادکاری آنها شکایت شد و ذوالقرنین دربرابر آنها سدی را بستـ نزدیک شده است، و در آخر زمان سد شکسته میشود، و آنها آنچنان که خداوند بیان کرده است شتابان از هر بلندی و ارتفاعی میگذرند و به سوی مردم میآیند. این آیه دلالت مینماید که آنها بسیار زیادند، و در زمین باشتاب راه میروند. پس یا با سرعت راه میروند، یا اینکه به وسیلۀ اسباب و وسایلی که خداوند برای آنها آفریده است، مسافتهای دور را در مینوردند، و ناهمواریها و دشواریها را پشت سر میگذارند و با سرعت زیاد راهها را طی میکنند، و آنها بر مردم چیره میشوند و هیچ کس توان جنگیدن با آنها را ندارد.
(97) (﴿وَٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ﴾) و در این هنگام، وعدۀ راستین نزدیک میگردد؛ و روز قیامت که خداوند آمدن آن را وعده داده بود، فرا میرسد؛ و وعدۀ الهی حق و راست است. پس در این روز، چشمهای کافران از شدت وحشت و پریشانی، از حرکت باز ایستاده و خیره میشود، و فریادشان بلند گشته و میگویند: وای برما! کاش به دنیا نیامده بودیم! و برگذشته حسرت میخورند و پشیمان میشوند، و میگویند: (﴿قَدۡ كُنَّا فِي غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا﴾) ما از این روز بزرگ غافل بوده، و همواره در غفلت و بیخبری به سر میبردیم، و در سرگرمیهای دنیا غرق شده بودیم، تا اینکه مرگ به سراغ ما آمد و وارد قیامت شدیم. و اگر کسی از پشیمانی و حسرت میمرد، آنها میمردند. (﴿بَلۡ كُنَّا ظَٰلِمِينَ﴾) بلکه ما ستمکار بودیم. آنها به ستم خویش و عدل الهی در مورد خویش اعتراف میکنند. پس در این هنگام دستور داده میشود تا آنها و آنچه را که میپرستیدند، به جهنم برده شوند. بنابراین فرمود:
(98) و شما که چیزهایی دیگر به جای خداوند پرستش میکردید! (﴿حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾) هیزم دوزخ خواهید بود، (﴿أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ﴾) شما و بتهایتان حتماً وارد آن میگردید.
(99) حکمت از وارد شدن بتهای جامد و بیجان به جهنم -که چیزی نمیدانند و گناهی ندارند- این است تا دروغگویی کسانی که بتها را به خدایی گرفتهاند، روشن شود، و عذابشان بیشتر گردد. به همین جهت فرموده: (﴿لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَا﴾) اگر آنها معبودان راستین بودند، هرگز وارد دوزخ نمیگشتند. این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي يَخۡتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰذِبِينَ﴾ تا برای آنان، آنچه را که در آن اختلاف میورزیدند، بیان کند؛ و کافران بدانند که آنها دروغگو بودهاند. و هریک از عبادت کنندگان و عبادت شوندگان در جهنم جاودانهاند، و از آن بیرون آورده نشده، و از آن به جایی دیگر برده نمیشوند.
(100) (﴿لَهُمۡ فِيهَا زَفِيرٞ﴾) از شدت و سختی عذاب، آنان در جهنم نالۀ غم انگیزی دارند، (﴿وَهُمۡ فِيهَا لَا يَسۡمَعُونَ﴾) و آنها در آنجا چیزی را نمیشنوند، و کر و لال و کور هستند. و یا اینکه صدایی جز صدای جهنم را نمیشنوند؛ چون جهنم به شدت به جوش میآید، و صدای آن بلند است. و معبودهای مشرکین که به جهنم وارد میشوند، بتها هستند، و یا کسانی میباشند که عبادت شده، و به معبود شدن خود راضی بودهاند.
(101) و اما مسیح و عزیر و فرشتگان و اولیایی که پرستش شدهاند، آنان در جهنم عذاب داده نمیشوند، بلکه در این فرموده الهی داخلاند: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ﴾) همانا کسانی که پیشتر [در علم الهی ودر لوح محفوظ] سعادت برایشان مقرر گشته است...، و خداوند مقرر داشته که آنها را بر انجام کارهای شایسته بگمارد و در این راه موفق نماید. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ﴾) چنین کسانی از جهنم دور نگاه داشته میشوند و وارد آن نمیگردند، و به آن نزدیک نمیشوند، بلکه تا آخرین حد از آن دور نگاه داشته میشوند، تا جایی که حتی صدای جهنم را نمیشنوند و خود آن را نمیبینند. (﴿وَهُمۡ فِي مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ﴾) و آنان در میان خوردنیها و نوشیدنیها و همسران و منظرههای دلخواه -که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی مانند آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است- جاودانهاند؛ و این ناز و نعمت همواره برایشان ادامه دارد، و در طی روزگاران به زیبایی آن افزوده میشود.
(102) و اما مسیح و عزیر و فرشتگان و اولیایی که پرستش شدهاند، آنان در جهنم عذاب داده نمیشوند، بلکه در این فرموده الهی داخلاند: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ﴾) همانا کسانی که پیشتر [در علم الهی ودر لوح محفوظ] سعادت برایشان مقرر گشته است...، و خداوند مقرر داشته که آنها را بر انجام کارهای شایسته بگمارد و در این راه موفق نماید. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ﴾) چنین کسانی از جهنم دور نگاه داشته میشوند و وارد آن نمیگردند، و به آن نزدیک نمیشوند، بلکه تا آخرین حد از آن دور نگاه داشته میشوند، تا جایی که حتی صدای جهنم را نمیشنوند و خود آن را نمیبینند. (﴿وَهُمۡ فِي مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ﴾) و آنان در میان خوردنیها و نوشیدنیها و همسران و منظرههای دلخواه -که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی مانند آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است- جاودانهاند؛ و این ناز و نعمت همواره برایشان ادامه دارد، و در طی روزگاران به زیبایی آن افزوده میشود.
(103) (﴿لَا يَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَكۡبَرُ﴾) در روز قیامت -بدانگاه که جهنم نزدیک میگردد، و بر کافران و گناهکاران خشم میگیرد، و مردم را هراسِ بزرگ پریشان و اندوهگین میسازد -اینها اندوهگین نمیشوند؛ چون میدانند به کجا برده میشوند وخداوند آنها را از هر ترسی ایمن میدارد. (﴿وَتَتَلَقَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾) و وقتی از قبرهایشان برانگیخته شده، و به صورت سواره، گروه گروه آورده میشوند، فرشتگان به استقبالشان آمده و با تبریک گفتن به آنها میگویند: (﴿هَٰذَا يَوۡمُكُمُ ٱلَّذِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ﴾) این همان روزی است که به شما وعده داده میشد. پس آنچه را که خداوند به شما وعده داده است، مبارکتان باد؛ و به خوبیهایی که در پیش دارید، شاد شوید؛ و به خاطر اینکه خداوند شما را از ناگواریها در امان قرار داده است، شادی و سرورتان بیشتر باشد.
(104) خداوند متعال خبر میدهد که در روز قیامت آسمانها را با این همه بزرگی و گستردگی، مانند طومار و نامه در هم میپیچد. پس ستارگان پراکنده میشوند، و خورشید و ماه در هم پیچیده میشود و از مدارشان خارج میشوند. (﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآ﴾) همانگونه که نخستین بار، سهل و ساده آفرینش را آغاز کردیم، آن را از نو بازمیگردانیم. این وعده ایست بر ما؛ چرا که قدرت الهی بینهایت است، و هیچ کاری برایش ناممکن نیست. یعنی آفرینشِ دوبارۀ مردم از سوی ما، همچون نخستین بار است که آنها را آفریدیم. پس همانطور که نخستین بار آنها را آفریدیم، درحالی که وجود نداشتند، پس از مرگشان نیز دوباره آنها را میآفرینیم.
(105) (﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ﴾) منظور از زبور، کتابهای نازل شده چون تورات و امثال آن است. (﴿مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ﴾) یعنی بعد از آنکه آن را در لوح محفوظ نوشتیم که همۀ تقدیرات الهی در آن نوشته شده است، در کتابهای نازل شده بر پیامبران نوشتیم که (﴿أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ﴾) بندگان شایستۀ من، وارث سرزمین بهشت میشوند؛ کسانی که به آنچه خداوند دستور داده است، عمل کرده؛ و ازآنچه نهی کردهاست، پرهیز نمودهاند. پس خداوند آنها را وارث بهشت میگرداند. مانند گفتۀ اهل بهشت که میگویند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُ﴾ سپاس خداوندی را که وعدهای که به ما داده بود، راست گرداند، و ما را وارث زمین نمود، و در هر مکان از بهشت که بخواهیم جای میگیریم. و احتمال دارد که منظور، جانشین شدن و به دست گرفتن قدرت در زمین باشد، واینکه خداوند صالحان را در زمین قدرت میدهد و آنان را حاکم میگرداند. مانند فرمودۀ خداوند: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، وعده داده است که آنها را در زمین جانشین خواهد کرد، همچنانکه کسانی را که پیش از ایشان بودهاند، در زمین جانشین کرد.
(106) خداوند کتاب بزرگش قرآن را ستایش مینماید، و بیان میدارد که [برای سعادت هردو سرا] کافی است، و [آدمی را] از هرچیزی بینیاز میکند و هرگز نمیتوان از آن بینیاز بود. پس فرمود: (﴿إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَٰغٗا لِّقَوۡمٍ عَٰبِدِينَ﴾) آنها را کفایت میکند، و با آن به پروردگارشان و بهشت میرسند. پس قرآن عبادت پیشهگان را به بزرگترین خواستهها و برترین آرزوها میرساند، بهگونهای که عبادتگزاران -که شریف ترین مردم میباشند- بالاتر از این هدفی ندارند، چون قرآن خداوند را، به وسیلۀ اسما و صفات و افعالش، به آنها میشناساند. قرآن اخبار راستین غیب را برایشان بازگو میکند؛ و حقایق ایمان، و شواهد رسیدن به یقین را، بیان میدارد؛ و همۀ چیزهایی که به آن امر شده، و همۀ آنچه که از آن نهی شده است، بیان مینماید؛ و عیبهای نفس و نواقص عمل را معرفی میکند؛ و راههایی را به آدمی نشان میدهد که در تمامی امورات دین باید آنها را در پیش گرفت؛ و انسان را از راههای شیطان برحذر میدارد، و راه ورود شیطان را بیان میکند. پس هرکس به قرآن کفایت نکند، خداوند او را به خودکفایی نرساند.
(107) سپس خداوند پیامبرش را -که مبلغ قرآن است- ستایش نمود و فرمود: (﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ﴾) و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادهایم. پس پیامبر، رحمت الهی است که بندگان به وسیلۀ او هدایت میشوند. بنابراین کسانی که به او ایمان آورده، این رحمت را پذیرفته، و سپاس آن را به جای آوردهاند. اما دیگران نعمت خداوند را ناسپاسی کرده و رحمت او را نپذیرفتهاند.
(108) (﴿قُلۡ﴾) ای محمد! بگو: (﴿إِنَّمَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾) جز این نیست که به من وحی میشود که معبودتان، معبود یگانه است، و هیچ چیزی جز او سزاوار پرستش نیست. بنابراین فرمود: (﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾) آیا شما تسلیم خداوند یگانه میگردید، و برای بندگی کردن او گردن مینهید؟ پس اگر چنین کردند، پروردگارشان را به خاطر ارزانی کردن این نعمت- که بزرگترین نعمتها است- ستایش بگویند.
(109) (﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾) و اگر از تسلیم شدن و گردن نهادن برای بندگی خداوند رویگردان شدند، آنها را به گرفتار شدن به عذاب الهی هشدار بده و، (﴿فَقُلۡ ءَاذَنتُكُمۡ عَلَىٰ سَوَآءٖ﴾) بگو: همۀ شما را به طور یکسان از عذاب خدا باخبر کردم، و آگاهی من و شما از آمدن عذاب یکسان است. پس اگر عذاب بر شما نازل شد، نگویید: ﴿مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖ﴾ هیچ مژده دهنده و بیم دهندهای به نزد ما نیامده است. و اکنون آگاهی من و شما برابر است، چون شما را بیم داده و برحذر داشتهام، و شما را از سرانجام و عاقبت کفر ورزیدنتان آگاه کردهام، و هیچ چیزی را از شما پنهان نساختهام. (﴿وَإِنۡ أَدۡرِيٓ أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٞ مَّا تُوعَدُونَ﴾) و نمیدانم عذابی که به شما وعده داده میشود، نزدیک است یا دور؛ چون علم آن، نزد خداوند است؛ و آمدن عذاب به دست اوست، و من هیچ اختیاری ندارم.
(110) -
(111) (﴿وَإِنۡ أَدۡرِي لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّكُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ﴾) و شاید به تأخیر افتادن عذابی که شما برای آمدن آن شتاب دارید، برایتان بد باشد؛ و احتمالاً بدان علت باشد که تا مدت معینی در دنیا بهرهمند شوید، و باعث شود عذابتان شدیدتر گردد.
(112) (﴿قَٰلَ رَبِّ ٱحۡكُم بِٱلۡحَقِّ﴾) گفت: پروردگارا! میان ما و گروه کافران به حق داوری کن. خداوند این دعا را پذیرفت، و در دنیا میانشان داوری کرد که در واقعۀ بدر و دیگر جاها کافران را مجازات نمود. (﴿وَرَبُّنَا ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ﴾) و اینکه میگویید ما بر شما پیروز میشویم و دینتان را نابود میکنیم، از پروردگار بخشایندۀ خود یاری میجوییم، و مغرور نشده و به قدرت و توانایی خود تکیه نمیکنیم؛ بلکه از خداوند مهربان یاری میجوییم که هر مخلوقی در اختیار اوست. و امیدواریم آنچه را که از او خواستهایم، انجام دهد، و خداوند چنین کرد. و سپاس خدای را.