(1) سوره آل عمران مدنی است؛ ابتدای آن تا هشتاد و چند آیه در رابطه دشمنی و مخاصمه با نصاری، ابطال مذهب آنها و دعوت آنها به دین حق، یعنی دین اسلام نازل شده است؛ همچنانکه صدر بقره در رابطه با مباحثه با یهود نازل شده است و قبلا در مورد آن صحبت کردیم.
(2) (﴿الٓمٓ﴾) از حروفی است که معنی آن را جز خداوند، کسی نمیداند. خداوند متعال خبر میدهد که او (﴿ٱلۡحَيُّ﴾) دارای حیات کامل است، (﴿ٱلۡقَيُّومُ﴾) و قایم به ذات خویش است و در پایندگی و ماندگاری نیازی به دیگران ندارد، و احوال دینی و دنیوی و تقدیری آفریدگانش را سامان میبخشد. او بر پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم، کتابی را که مشتمل بر حق است و شکی در آن نیست، فرو فرستاده است.
(3) (﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ﴾) که کتابهای پیش از خود را تصدیق میکند؛ یعنی مؤید مطالبی است که در کتابهای پیشین آمده و با آنها مطابق است. نیز مؤید پیامبرانی است که آن کتابها را آوردهاند. وهمچنین خداوند (﴿وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ﴾) تورات و انجیل را نازل کرده است.
(4) (﴿مِن قَبۡلُ﴾) پیش از این کتاب، (﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾) و خداوند رسالت خویش را با بعثت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و کتاب بزرگش که مردم بهوسیلۀ آن از گمراهیها هدایت میشوند، کامل گردانده و آن را به پایان رسانید. و خداوند بهوسیلۀ کتابش مردم را از نادانیها نجات داد، و حق را از باطل جدا ساخت، و سعادت را از بدبختی، و راه راست را از راه جهنم، جدا نمود. پس کسانی که به قرآن ایمان آوردند و هدایت شدند، به خیر فراوانی دست یافتند، و در دنیا و آخرت سزاوار پاداش خداوند میباشند. (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ﴾) و کسانی که به آیات خداوند که آن را در کتابش و بر زبان پیامبرش بیان نموده است، کفر ورزیدند، (﴿لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ﴾) به عذاب سختی دچار خواهند شد، و خداوند تواناست، و از کسی که از او فرمان نبرد، انتقام میگیرد.
(5) و چیزی که پایندگی و ماندگاری خداوند متعالرا کاملتر میگرداند، این است که علم و دانش او، تمامی هستی را احاطه کرده است.(﴿ لَا يَخۡفَىٰ عَلَيۡهِ شَيۡءٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ﴾) هیچ چیزی درآسمان و زمین، و حتی آنچه در شکم زنان باردار است، بر او پوشیده نمیماند. پس اوست (﴿ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾)
(6) (﴿ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾)که شما را در شکمهای مادرانتان آنگونه که بخواهد، در قالب مرد یا زن، کامل یا ناقص، شکل میبخشد و شمارا در مراحل مختلف آفرینش، و طبق حکمت شگفت انگیز خود از مرحلهای به مرحلهای دیگر، منتقل میکند. پس هرکس با بندگانش چنین کند، و اینگونه به احوال آنها نظر نماید، و یک لحظه از آنها غافل نماند؛ از همان زمانی که آنان را به وجود میآورد، تا زمانی که آنان را میمیراند، شریکی ندارد و یکتا و تنهاست. پس مشخص است که جز او، کسی سزاوار عبادت نیست. (﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ﴾) جز او، معبود بر حقی نیست، توانا و با حکمت است، و با قدرت خویش بر خلایق چیره است، و بالاتر از آن است که به نقصی متصف باشد و مذمت شود. (﴿ٱلۡحَكِيمُ﴾) و در آفریدن آفریدگانش، و در تشریع و قانونگذاریاش، با حکمت است.
(7) خداوند متعال از عظمت و شکوه و کمال تصرف خویش خبر میدهد، و اینکه او یگانه است، و این کتاب بزرگ را که در هدایت و بلاغت و اعجاز و اصلاح مردم نظیری نداشته و نخواهد داشت، نازل کرده است، کتابی که شامل آیات محکم است، و معانی آن واضح و روشن بوده، و با چیزی مشتبه نمیشود. و بخشی از آن متشابه بوده، و معانی مختلفی را دربر دارد، و با نگاه صرف به این متشابهات، نمیتوان یکی از این دو معنی محتمل را تعیین نمود، مگر اینکه این آیات متشابه را بر آیات محکم عرضه نماییم [و از آنها مدد بجوییم]. پس کسانی که در دلهایشان بیماری و انحراف و کژی است، به خاطر اهداف پلیدی که دارند از متشابهات پیروی میکنند، و برای اثبات گفتارها و عقاید باطل و آرای نادرست خود، و به منظور فتنه انگیزی و تحریف کتاب خدا، و تاویل آن طبق مذاهب خود، به آن استدلال میکنند، در نتیجه هم گمراه میشوند، و هم دیگران را گمراه میکنند. و اما کسانی که دارای علم راسخ هستند، و علم و یقین به دلهایشان رسیده، و درخت عمل و معارف آنان بهبار نشسته است، میدانند که تمام قرآن از جانب خداست، و همۀ آن، اعم از محکم و متشابه، حق است، و تناقض و اختلافی در آن وجود ندارد. پس چون میدانند معانی محکمات، بینهایت صریح و روشن است، متشابه را، که جاهلان و کسانی که علم و معرفت ناقصی دارند و در آن دچار حیرت میشوند، بر آیۀ محکم بر میگردانند، پس معانی همه، محکم و روشن گشته و میگویند: (﴿ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) ما بدان ایمان آوردیم، چون [محکم و متشابه هردو] از جانب پروردگار ماست. و جز کسانی که دارای عقل درستی هستند، متذکر نمیشوند، و به امور مفید و علوم نافع، دست نمییابند.
(8) این بیانگر آن است که این کار از نشانههای خردمندان است، و دنبال کردن آیات متشابه، از صفات کسانی است که افکارشان غلط و عقلهایشان پوچ، و اهدافشان نادرست است. (﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ﴾) اگر منظور از «تاویل»، شناختن سرانجام کارها است، باید بر (﴿إِلَّا ٱللَّهُ﴾) وقف کرد؛ زیرا با این مفهوم، تنها خداست که تاویل را میداند. و اگر منظور از «تاویل»، تفسیر و دانستن معنی سخن باشد، عطف کردن بهتر است، و این ستایشی برای راسخان در علم است، که آنها میدانند چگونه نصوص کتاب و سنت، و محکم و متشابه را، در جایش قرار دهند. و چون در اینجا مردم به منحرف و مهتدی تقسیم میشوند، از خداوند خواستند که آنها را بر ایمان، ثابت قدم بگرداند. پس گفتند: (﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا﴾) پروردگارا! دلهای ما را از حق بهسوی باطل منحرف مگردان، (﴿بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةً﴾) بعد از اینکه ما را هدایت نمودی، و از رحمت خود به ما ببخش، رحمتی که با آن احوال ما را سر وسامان دهی، (﴿إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ﴾) و تو دارای بخشش زیادی هستی. این آیه، ما را رهنمود میکند که در مورد متشابهات، چه راهی را در پیش بگیریم. و خداوند بیان کرده است که راسخان در علم، از خداوند میخواهند که دلهایشان را منحرف نگرداند. و در آیاتی دیگر، از اسبابی که بهوسیلۀ آن دلهای اهل انحراف منحرف میشود، خبر داده و بیان فرموده است که انحراف آنها به سبب کارهایی است که خود انجام میدهند: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ وقتی منحرف شدند، خداوند دلهای آنان را منحرف کرد. ﴿ثُمَّ ٱنصَرَفُواْۚ صَرَفَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُم﴾ سپس بازگشتند و روی برتافتند، پس خداوند دلهایشان را برگرداند.﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ و دلها و چشمهایشان را بر میگردانیم، آنگونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند. پس هر گاه بنده از پروردگارش روی برگرداند، و دشمنش را به دوستی بگیرد، و حق را مشاهده کند و از آن روی برتابد، و باطل را ببیند و آن را انتخاب کند، خداوند او را به آنچه برای خود برگزیده است واگذار میکند و دلش را به سزای انحرافش، منحرف مینماید. و خداوند بر او ستم نکرده، بلکه او بر خودش ستم کرده است، پس او کسی را جز نفس امر کننده به بدی ملامت نکند.
(9) این است پایان بخشِ سخن راسخانِ در علم، و آن اعتراف به رستاخیز و سزا و جزا است، و اینکه وعدۀ خداوند حتماً تحقق خواهد یافت. ایمان به آخرت، باعث میشود تا انسان عمل شایسته انجام دهد، و خود را برای آن آماده کند؛ زیرا ایمان به زنده شدنِ پس از مرگ و اعتقاد به سزا و جزا، اساس اصلاح دلها، و زیر بنای «رغبت» علاقهمندی به کار خیر، و «رهبت» ترس و پرهیز از کار بد میباشد؛ رغبت و رهبتی که زیر بنای همۀ کارهای نیک میباشند.
(10) خداوند از روز قیامت یاد کرد، وبیان نمود تمام کسانی که به خدا کفر ورزیده، و پیامبران خدا را دروغگو نامیدهاند، حتماً باید وارد جهنم شوند، و مالها و فرزندانشان نمیتواند آنها را از عذاب خدا نجات دهد، و آنها در دنیا به سزا و عقوبتهایی گرفتار میشوند که فرعون و سایر امتهایی که آیات خدا را تکذیب کردند، بدان گرفتار شدند: (﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ﴾) و خداوند آنها را به عقوبتهای دنیوی گرفتار کرد، و در آخرت نیز عقوبتهای سختی، در انتظار آنان است. (﴿وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) پس زنهار که سزای خدا را ساده انگارید؛ چرا که کفر و تکذیب در نظرتان آسان جلوهگر خواهد شد.
(11) خداوند از روز قیامت یاد کرد، وبیان نمود تمام کسانی که به خدا کفر ورزیده، و پیامبران خدا را دروغگو نامیدهاند، حتماً باید وارد جهنم شوند، و مالها و فرزندانشان نمیتواند آنها را از عذاب خدا نجات دهد، و آنها در دنیا به سزا و عقوبتهایی گرفتار میشوند که فرعون و سایر امتهایی که آیات خدا را تکذیب کردند، بدان گرفتار شدند: (﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ﴾) و خداوند آنها را به عقوبتهای دنیوی گرفتار کرد، و در آخرت نیز عقوبتهای سختی، در انتظار آنان است. (﴿وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) پس زنهار که سزای خدا را ساده انگارید؛ چرا که کفر و تکذیب در نظرتان آسان جلوهگر خواهد شد.
(12) این مژدهای است برای مؤمنان و تهدیدی است برای کافران؛ چرا که آنها باید در این دنیا شکست بخورند، و همان طور که خداوند خبر داد، این امر به تحقق پیوست و کافران چنان شکستی خوردند که نظیری ندارد.و آنچه در بدر اتفاق افتاد، نشانهای از صداقت پیامبر و حقانیت او، و بطلان و انحراف راه دشمنانش بود. دو گروه با یکدیگر روبرو شدند، گروه مؤمنان سیصد و اندی نفر بودند، و گروه کافران نزدیک به هزار نفر، و از آمادگی خوبی برخوردار بودند و ساز و کار جنگی را نیز در حد وفور در اختیار داشتند. خداوند مؤمنان را با یاری خویش، تایید و کمک نمود و آنها به یاری خدا، کافران را شکست دادند، پس در این عبرتی برای صاحبان بینش است. و این [جنگ بدر]، همان حقی بود که به رویارویی باطل رفت و آن را از بین برد، و اگر [جنگ بدر یکی از مصادیق] حق نبود ـ طبق اسباب و علل مادی ـ قضیه برعکس میشد.
(13) این مژدهای است برای مؤمنان و تهدیدی است برای کافران؛ چرا که آنها باید در این دنیا شکست بخورند، و همان طور که خداوند خبر داد، این امر به تحقق پیوست و کافران چنان شکستی خوردند که نظیری ندارد.و آنچه در بدر اتفاق افتاد، نشانهای از صداقت پیامبر و حقانیت او، و بطلان و انحراف راه دشمنانش بود. دو گروه با یکدیگر روبرو شدند، گروه مؤمنان سیصد و اندی نفر بودند، و گروه کافران نزدیک به هزار نفر، و از آمادگی خوبی برخوردار بودند و ساز و کار جنگی را نیز در حد وفور در اختیار داشتند. خداوند مؤمنان را با یاری خویش، تایید و کمک نمود و آنها به یاری خدا، کافران را شکست دادند، پس در این عبرتی برای صاحبان بینش است. و این [جنگ بدر]، همان حقی بود که به رویارویی باطل رفت و آن را از بین برد، و اگر [جنگ بدر یکی از مصادیق] حق نبود ـ طبق اسباب و علل مادی ـ قضیه برعکس میشد.
(14) خداوند در این دو آیه، از حالتِ مردمی خبر میدهد که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند، و تفاوت بین دنیا و آخرت را بیان کرده است، پس خبر داده که این چیزها برای مردم زیبا جلوه کرده و به آن چشم دوخته و بدان دل بستهاند و دل را در گرو لذایذ آن گذاشتهاند. هر گروه از مردم به یکی از این چیزها علاقمند است وآن را بزرگترین هدف و اندیشۀ خود قرار داده است، هرچند که تمام این خواستنیها، کالایی اندک، بوده ودر مدت کوتاهی از بین میرود. خلاصۀ مطلب اینکه: (﴿مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ﴾) [همۀ اینها] کالای اندک دنیا هستند، و سرانجام نیک نزد خداوند است. سپس خداوند خبر داد، کسانی که از وی میترسند، و بندگی او را انجام میدهند، چیزهای بهتری به آنان میرسد، و انواع خوبیها، و نعماتِ جاودانی که هیچ چشمی نظیر آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است، به آنان خواهد رسید، و خشنودی خداوند را که بزرگترین نعمت است، در مییابند. و آنها همسران پاکیزهای دارند که از هر آسیب و نقصی پاک هستند، اخلاقشان زیبا و اندامهایشان کامل است؛ زیرا نفی چیزی، مستلزم ضد آن است. پس پاک قرار دادن آنها از آفات، مستلزمِ موصوف بودنشان به کمالات است. (﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾) پس هرکس را یاری میدهد تا به آنچه که برای آن آفریده شده است، برسد. بنابراین اهل سعادت را توفیق میدهد تا از این دنیای فانی، برای دنیای جاودان توشه بر گیرند، و انجام اعمال صالح را برای آنان، میسر میگرداند، تا از این دنیا به اندازۀ آنچه که آنان را بر عبادت و طاعت خدا یاری میکند، استفاده کنند. اما اهل شقاوت و بدبختی را توفیق میدهد تا کارهایی را انجام دهند، که شقاوت و بدبختی اخروی آنان را مسجلتر گرداند، و کاری خواهد کرد که به زندگی دنیا راضی شوند، و به آن اطمینان پیدا نمایند، و آن را جایگاه همیشگی خویش قرار دهند.
(15) خداوند در این دو آیه، از حالتِ مردمی خبر میدهد که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند، و تفاوت بین دنیا و آخرت را بیان کرده است، پس خبر داده که این چیزها برای مردم زیبا جلوه کرده و به آن چشم دوخته و بدان دل بستهاند و دل را در گرو لذایذ آن گذاشتهاند. هر گروه از مردم به یکی از این چیزها علاقمند است وآن را بزرگترین هدف و اندیشۀ خود قرار داده است، هرچند که تمام این خواستنیها، کالایی اندک، بوده ودر مدت کوتاهی از بین میرود. خلاصۀ مطلب اینکه: (﴿مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ﴾) [همۀ اینها] کالای اندک دنیا هستند، و سرانجام نیک نزد خداوند است. سپس خداوند خبر داد، کسانی که از وی میترسند، و بندگی او را انجام میدهند، چیزهای بهتری به آنان میرسد، و انواع خوبیها، و نعماتِ جاودانی که هیچ چشمی نظیر آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است، به آنان خواهد رسید، و خشنودی خداوند را که بزرگترین نعمت است، در مییابند. و آنها همسران پاکیزهای دارند که از هر آسیب و نقصی پاک هستند، اخلاقشان زیبا و اندامهایشان کامل است؛ زیرا نفی چیزی، مستلزم ضد آن است. پس پاک قرار دادن آنها از آفات، مستلزمِ موصوف بودنشان به کمالات است. (﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾) پس هرکس را یاری میدهد تا به آنچه که برای آن آفریده شده است، برسد. بنابراین اهل سعادت را توفیق میدهد تا از این دنیای فانی، برای دنیای جاودان توشه بر گیرند، و انجام اعمال صالح را برای آنان، میسر میگرداند، تا از این دنیا به اندازۀ آنچه که آنان را بر عبادت و طاعت خدا یاری میکند، استفاده کنند. اما اهل شقاوت و بدبختی را توفیق میدهد تا کارهایی را انجام دهند، که شقاوت و بدبختی اخروی آنان را مسجلتر گرداند، و کاری خواهد کرد که به زندگی دنیا راضی شوند، و به آن اطمینان پیدا نمایند، و آن را جایگاه همیشگی خویش قرار دهند.
(16) راسخان در علم و کسانی که اهل علم و ایمان هستند، با ایمان خودشان، به پروردگارشان متوسل میشوند، تا گناهانشان را بیامرزد، و آنها را از عذاب جهنم نجات دهد. ایمان و عمل صالح، وسیلهای است که خداوند دوست دارد بنده با استفاده از آن، به پروردگارش متوسل شود، تا نعمتهایش را از طریق دادن پاداش، و دور کردن عذاب، بر وی کامل بگرداند.
(17) سپس خداوند آنان را به زیباترین صفات توصیف نمود؛ آنانرا به «صبر» متصف گرداند؛ صبری که عبارت است از باز داشتن نفس بر آنچه که خداوند آن را دوست دارد، و در این کار، رضایت و خشنودی او را طلب کند. پس آنان بر طاعت خداوند، صبر مینمایند و بر عدم ارتکاب معاصی او، صبر میکنند، و نیز بر تحمل تقدیرات دردناک خداوند، صبر پیشه مینمایند. و آنان را به صفت «راستگویی» متصف نمود، که به معنی درست بودن ظاهر و باطن، و داشتن تصمیم راستین برای درپیش گرفتن راه راست است. و آنها را به «قنوت» متصف کرد، که به معنی مداومت بر طاعت خدا، همراه با فروتنی و خشوع است. نیز آنان را به «صرف اموال در راههای خیر» توصیف نمود؛ چرا که مالهایشان را در راه خیر و به فقرا و نیازمندان انفاق میکنند. و آنان را به طلب مغفرت به ویژه در سحرگاهان توصیف نمود؛ چرا که آنان نماز را تا وقت سحر طولانی نموده، سپس از خدا آمرزش میطلبند.
(18) این بزرگترین گواهی است که خداوند بزرگ و ملائکه و اهل علم، بر بزرگترین موضوع میدهند، و آن، یگانگی خداوند و دادگری اوست، و این گواهی دادن، تمام شریعت و احکام جزایی را در بر میگیرد؛ زیرا اصل و اساس شریعت و دین، توحید خداوند در پرستش و عبودیت، و اعتراف به یگانگی او در صفات، و عظمت و بزرگی، و عزت و قدرت و شکوه، و نیکی و مهربانی، و احسان و زیبایی اوست. اقرار به اینکه او، کمال مطلق است؛ و هیچ یک از آفریدگان خدا، نمیتواند چیزی را از آن در یابد، یا آن را احاطه کند، یا به آن برسد، و یا بتواند ستایش واقعی او را انجام دهد. و عبادتها و معاملات و توابع آن، و امر و نهی الهی همه عدل و داد هستند، هیچ ستم و ظلمی در آن وجود ندارد، بلکه سرشار از حکمت و دقت است، و پاداشی که بر اعمال صالح و اعمال بد میدهد، همه انصاف و عدل است. ﴿قُلۡ أَيُّ شَيۡءٍ أَكۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُ﴾ بگو: «کدام چیز گواه بزرگتری است؟» بگو: «خدا». پس هیچ شکی در توحید خدا، و دین و جزای او نیست و این موضوع از بزرگترین حقایق و روشنترین آن است، و خداوند دلایلی بر آن آورده است که انکار ناپذیر است، و امکان سرشماری آن وجود ندارد. در این آیه، به فضیلت علم و علما اشاره شده است؛ زیرا خداوند به طور ویژه از آنان سخن به میان آورده، و از دیگر مردم نام نبرده است، و گواهی دادن علما را، همراه با گواهی دادن خود و ملائکه، ذکر کرده است، و گواهی دادن آنها را از بزرگترین دلایل توحید خداوند، دین و اثبات آخرت و سزا و جزای او قرار داده، و اینکه پذیرفتن این شهادت منصفانه و صادقانه، بر مکلفین واجب است. در ضمن از علما به عنوان افراد عادل نام برده، و اینکه مردم، پیرو، و آنها، پیشوا و مقتدا هستند، و این فضیلت و شرافتی است که نمیتوان آن را با چیز دیگری سنجید.
(19) . خداوند متعال خبر میدهد (﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾) دینی که جز آن، دینی دیگر اعتبار ندارد، و دینی جز آن، پذیرفته نمیشود، دین اسلام است.(﴿ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾) اسلام؛ یعنی تسلیم شدن در برابر خدای یگانه، و اینکه انسان در ظاهر و باطن، در برابر آنچه خداوند بر زبان پیامبرانش مشروع نموده است، تسلیم شود: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾ و هرکس دینی غیر از اسلام طلب کند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت، از زیانکاران است. پس هرکس دینی غیر از اسلام برگزیند، در حقیقت از خداوند فرمان نبرده است؛ چون راهی را که خداوند توسط پیامبرانش مشروع نموده، در پیش نگرفته است. سپس خداوند متعال خبر داده است که اهل کتاب، این را میدانند. و آنها با یکدیگر اختلاف کردند، سپس از روی سرکشی و تمرّد، منحرف شدند، و گرنه آنها آگاهی و دانشی را که مقتضی عدم اختلاف و گرویدن به دین حقیقی بود، دارا بودند، سپس وقتی که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم پیش آنها آمد، او را به خوبی شناختند، اما حسادت، و سرکشی، و کفر ورزیدن به آیات خدا، آنان را از پیروی کردن از حق، بازداشت. (﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾) و هرکس به آیات خدا کفر ورزد، بداند که خداوند زودشمار است؛ یعنی منتظر باشند که قیامت خواهد آمد، و خداوند آنان را به سبب آنچه میکردند، مجازات خواهد کرد.
(20) پس از آنکه خداوند بیان فرمود که دین حقیقی نزد او، اسلام است، و تصریح نمود که اهل کتاب با پیامبر صلی الله علیه وسلم مجادله کردند، و حجت بر آنها اقامه شد، اما آنها با آن مخالفت کردند، به پیامبر دستور داد که آشکارا بگوید، ظاهر و باطن خویش را تسلیم خدا نموده است، و کسانی نیز که از او پیروی کردهاند، چنین هستند. و به او دستور داد تا به همۀ مردم، اعم از اهل کتاب، و بی سوادان عرب، و غیره که کتابی نداشتند، بگوید: اگر شما تسلیم شدید و اسلام آوردید، پس آنگاه بر راه راست و هدایت و حق خواهید بود، و اگر روی برتافتید، پس حساب شما با خداست، و چیزی جز ابلاغ و رساندن پیام بر من نیست، و من پیام خدا را به شما رسانده، و حجت را بر شما اقامه نمودهام.
(21) کسانی که به آیات خدا کفر ورزیده و پیامبران را که بزرگترین حق را بر گردن مردم دارند، و پیشوایان هدایت هستند، و مردم را به دادگری فرمان میدهند، و همۀ ادیان و عقلها بر این اتفاق نظر دارند، تکذیب نموده و بزرگترین جنایت را در حق آنان مرتکب میشوند، ایشان(﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾) اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده، و سزاوار عذابی دردناک هستند و یار و مددکاری نخواهند داشت که آنها را از عذاب خدا نجات دهد.
(22) کسانی که به آیات خدا کفر ورزیده و پیامبران را که بزرگترین حق را بر گردن مردم دارند، و پیشوایان هدایت هستند، و مردم را به دادگری فرمان میدهند، و همۀ ادیان و عقلها بر این اتفاق نظر دارند، تکذیب نموده و بزرگترین جنایت را در حق آنان مرتکب میشوند، ایشان(﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾) اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده، و سزاوار عذابی دردناک هستند و یار و مددکاری نخواهند داشت که آنها را از عذاب خدا نجات دهد.
(23) آیا از آنهایی که (﴿أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) بهرهای از کتاب داده شدهاند، به شگفت نمیافتی؟! (﴿يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾)که [چون] به سوی کتاب خدا فرا خوانده شوند تا میانشان حکم کند، کتابی که آنچه را خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، تصدیق مینماید، (﴿ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ﴾) سپس گروهی از آنان، از پیروی کردن از حق، سرپیچی میکنند، و روی برمیگردانند. انگار سؤال شده که چه چیزی باعث رویگردانی آنان شده است؟ در حالی که آنها به پیروی کردن از حق سزاوارتر بودند، و حقیقت آنچه را محمد صلی الله علیه وسلم آورده بود، بهتر میدانستند؟ سپس خداوند برای این کار آنها، دو علت بیان نمود:
(24) احساس امنیت کردن، و گواهی دروغین آنها برای خود مبنی بر نجات یافتن، و اینکه آتش جز چند روزی به آنها نمیرسد. آنها آن چند روز را، بر حسب هوی و هوس فاسد خود، معین کرده بودند، گویا تدبیر جهان و فرمانروایی هستی، در دست آنهاست؛ زیرا میگفتند: ﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ﴾ هرگز به بهشت نمیرود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. و معلوم است که اینها؛ آرزوهایی است که از نظر شرع و عقل باطلاند. و علت دوم اینکه آنها وقتی آیات خدا را تکذیب کردند، و بر خدا افترا بستند، شیطان، زشتی کارشان را برای آنها، زیبا جلوه داد، و فریب خوردند، و شیطان چنان به آنها نمایاند که کارشان حق است، و این سزای رویگردانی آنان از حق است.
(25) پس در روز قیامت، حالت آنها چگونه خواهد بود، آنگاه که خداوند آنها را جمع میکند، و مطابق با اعمالی که انجام دادهاند، آنان را سزا و جزای کامل میدهد، و عدالت الهی در مورد بندگان به اجرا در میآید؟! زیرا به سبب اعمال زشتی که انجام دادهاند، به عذابی سخت گرفتار میشوند، و از خیر و پاداشی عظیم، محروم میمانند.﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾ و پروردگارت، بر بندگان، ستم نمیکند.
(26) خداوند در اساس به پیامبرش دستور میدهد ـ و به تبع ایشان به دیگران نیز فرمان میدهد ـ که اعلام کند، پروردگارش در تدبیر جهان بالا و پایین، یگانه است، و او سزاوار فرمانروایی مطلق و تصرف تام است، و او هرکس را که بخواهد، به پادشاهی میرساند. و از هرکس که بخواهد، آن را باز پس میگیرد، و هر کس را که بخواهد، عزت میدهد و هر کس را که بخواهد، خوار میگرداند. پس این طور نیست که جریان امور، طبق آرزوها و خواستهای اهل کتاب و دیگران پیش برود، بلکه دستور و فرمان و تدبیر امور، از آن خداست، و کسی نیست که بتواند در تدبیر هستی، با او مخالفت کند، و یا در تقدیر الهی، خدا را یاری دهد. و همانطور که او روزها را بین مردم میگرداند، یک روز به سود گروهی است، و روزی دیگر به زیان گروهی، زمان و دوران را نیز میچرخاند، و در آن تصرف میکند. (﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ﴾) خیر و خوبی، همه از جانب تو است، و نیکیها و خوبیها را، جز خداوند کسی نمیآورد و اما شر و بدی، نه در صفت و نه در اسم و نه در فعل، به خدا نسبت داده نمیشود، بلکه این امر، در دایرۀ قضا و قدر الهی جای میگیرد. پس خوبی و بدی، همه در قضا و قدر داخل است، و در پادشاهی او، جز آنچه که خود خواسته است، چیزی رخ نمیدهد. اما بدی و شر به او نسبت داده نمیشود. بنابراین گفته نمیشود: «بیدک الخیر والشر» خیر وشر به دست تو است، بلکه گفته میشود: (﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ﴾) همانطور که خدا و پیامبرش گفتهاند. اما اینکه بعضی از مفسرین گفتهاند: همچنین شر نیز به دست خداست، این خیال و وهم محض است؛ چرا که آنها گمان بردهاند چنانچه گفته شود فقط خیر در دست اوست، با قضا و تقدیر فراگیر الهی مخالف است، از این روی چنین گفتهاند.
(27) اما جوابش همان چیزی است که به طور مشروح بیان داشتیم. (﴿تُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ﴾) شب را به روز و روز را به شب در میآوری، این را به جای آن و آن را به جای این قرار میدهی، بر شب میافزایی و از روز کم میکنی، تا با این کارها، منافع بندگان تامین شود. و زنده را از مرده پدید میآورد، همانطور که کشتزارها و درختان گوناگون را از بذر آن میرویاند، و مؤمن را از کافر پدید میآورد و مرده را از زنده بیرون میکند، همانطور که دانهها و هستهها و کشتزارها را از درختان بیرون میآورد، و تخم مرغ بیجان را از مرغ زنده بیرون میآورد. پس او ذاتی است که چیزهای متضاد را از یکدیگر بیرون میآورد. در حالی که همۀ عناصر تسلیم او هستند. (﴿وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾) خداوند در آیهای دیگر، اسبابی را که بهوسیلۀ آن روزی وی به انسان میرسد، بیان کرده و فرموده است: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ﴾ و هرکس از خدا بترسد، خداوند برای او راهی میگشاید و از جایی او را روزی میدهد که گمانش را نمیبرد. ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ﴾ و هر کس که بر خدا توکل کند، خداوند او را کافی است. پس بر بندگان لازم است که روزی را مگر از خدا طلب نکنند، و برای بهدست آوردن روزی، در پی اسبابی باشند که خداوند آن را آسان وجایز قرار داده است.
(28) در اینجا خداوند، مؤمنان را بر حذر داشته است که مومنان را رها نکنند و به جای آنها، کافران را به دوستی نگیرند؛ زیرا مؤمنان، دوستان یکدیگرند و خداوند هم سرپرست و ولیّ آنان است. (﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ﴾) و هر کس کافران را به دوستی بگیرد، (﴿فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ﴾) او از خداوند مبرَّا است، و خداوند نیز از او مبرَّا میباشد. همانطور که فرموده است: ﴿وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡ﴾ و هرکس از شما که کافران را به دوستی بگیرد، او از آنهاست. (﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ﴾) مگر اینکه در اظهار دشمنی با کافران، از جان خود بترسید، پس در این حالت، برای شما جایز است که با آنها به طور مسالمت آمیز رفتار کنید، و با آنها بسازید، و نباید از ته دل آنان را دوست داشته باشید، و کمکشان کنید. (﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾) و از او بترسید، و ترس از خداوند را، بر ترس از بندگان، مقدم بدارید؛ زیرا کارهای بندگان، در دست اوست، و او پیشانی آنها را گرفته، و همه به سوی او باز میگردند. پس به کسی که ترس حقوق الهی را، مقدم داشته و به او امیدوار بوده باشد، پاداش فراوان میدهد، و کافران و کسانی را که آنها را به دوستی گرفتهاند، با عذاب هلاکتبار، مجازات مینماید.
(29) خداوند متعال خبر میدهد که علم او، آنچه را که در سینههاست، احاطه نموده است، خواه بندگان آن را پنهان کنند، و خواه آن را آشکار نمایند. و همانطور که علم او، هر آن چیزی را که در آسمانها و زمین میباشد، در برگرفته است، پس هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند. علم او، همه چیز را احاطه کرده است و او، بزرگ، و بر هر چیزی تواناست، و هیچ موجودی نمیتواند از خواست او، سر باز زند. به دنبال آنکه خداوند، عظمت خویش و گستردگی اوصافش را برای مردم بیان فرمود تا برای آنان انگیزهای باشد که در هر حال او را مراقب خویش بدانند، انگیزهای دیگر برای مراقب دانستن خداوند، و ترس از او را، بیان کرد، و آن این است که، همۀ آنها به سوی او باز میگردند، و در آن وقت کارهای خوب و بد خود را حاضر میبینند، پس در این هنگام، به خوبیهایی که برای خود پیش فرستادهاند، رشک میبرند. بدکاران وقتی آنچه که اعمال خود را حاضر میبینند، حسرت میخورند، و دوست دارند که بین آنـها و کارهـای بدشـان، فاصـلۀ دوری بود. بنابراین وقتی بنده دانست که به سوی پروردگارش بر میگردد، و پس از این زندگی پر رنج و مشقت، باید پروردگارش را ملاقات نماید، و دسترنج و تلاش خود را ببیند، این امر باعث میشود تا مواظب باشد، و از کارهایی که باعث رسوایی و عذابش میگردد، بپرهیزد، و با انجام کارهای شایسته که خوشبختی و پاداش را به دنبال دارند، آمادگی پیدا کند. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾) و خداوند با نشان دادن اوصاف و عظمت خویش، و کمال دادگری و شدت عذابش، شما را از کیفر خود بر حذر میدارد. و با وجود اینکه عذاب سختی دارد، او مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او، این است که بندگان را از سرکشی و فساد بر حذر داشته است، آنجا که خداوند متعال وقتی عقوبتها را بیان میکند، میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ﴾ خداوند با آن بندگانش را میترساند، ای بندگانم! از من بهراسید. پس مهربانی و رحمت خدا برای بندگانش، سبب شده است راههایی را که بهوسیلۀ آن، خوبیها را در مییابند، برای آنان آسان و هموار گردد. و مهربانی و رحمت او نسبت به آنها. باعث میشود راههایی را که به کارهای زشت منتهی میشوند، درپیش نگیرند. از خداوند خواستاریم که احسان و نیکی خود را بر ما تمام کند، و ما را بر پیمودن راه مستقیم یاری دهد، و از پیمودن راههایی که آدمی را به دوزخ میکشاند، مصون دارد.
(30) خداوند متعال خبر میدهد که علم او، آنچه را که در سینههاست، احاطه نموده است، خواه بندگان آن را پنهان کنند، و خواه آن را آشکار نمایند. و همانطور که علم او، هر آن چیزی را که در آسمانها و زمین میباشد، در برگرفته است، پس هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند. علم او، همه چیز را احاطه کرده است و او، بزرگ، و بر هر چیزی تواناست، و هیچ موجودی نمیتواند از خواست او، سر باز زند. به دنبال آنکه خداوند، عظمت خویش و گستردگی اوصافش را برای مردم بیان فرمود تا برای آنان انگیزهای باشد که در هر حال او را مراقب خویش بدانند، انگیزهای دیگر برای مراقب دانستن خداوند، و ترس از او را، بیان کرد، و آن این است که، همۀ آنها به سوی او باز میگردند، و در آن وقت کارهای خوب و بد خود را حاضر میبینند، پس در این هنگام، به خوبیهایی که برای خود پیش فرستادهاند، رشک میبرند. بدکاران وقتی آنچه که اعمال خود را حاضر میبینند، حسرت میخورند، و دوست دارند که بین آنـها و کارهـای بدشـان، فاصـلۀ دوری بود. بنابراین وقتی بنده دانست که به سوی پروردگارش بر میگردد، و پس از این زندگی پر رنج و مشقت، باید پروردگارش را ملاقات نماید، و دسترنج و تلاش خود را ببیند، این امر باعث میشود تا مواظب باشد، و از کارهایی که باعث رسوایی و عذابش میگردد، بپرهیزد، و با انجام کارهای شایسته که خوشبختی و پاداش را به دنبال دارند، آمادگی پیدا کند. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾) و خداوند با نشان دادن اوصاف و عظمت خویش، و کمال دادگری و شدت عذابش، شما را از کیفر خود بر حذر میدارد. و با وجود اینکه عذاب سختی دارد، او مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او، این است که بندگان را از سرکشی و فساد بر حذر داشته است، آنجا که خداوند متعال وقتی عقوبتها را بیان میکند، میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ﴾ خداوند با آن بندگانش را میترساند، ای بندگانم! از من بهراسید. پس مهربانی و رحمت خدا برای بندگانش، سبب شده است راههایی را که بهوسیلۀ آن، خوبیها را در مییابند، برای آنان آسان و هموار گردد. و مهربانی و رحمت او نسبت به آنها. باعث میشود راههایی را که به کارهای زشت منتهی میشوند، درپیش نگیرند. از خداوند خواستاریم که احسان و نیکی خود را بر ما تمام کند، و ما را بر پیمودن راه مستقیم یاری دهد، و از پیمودن راههایی که آدمی را به دوزخ میکشاند، مصون دارد.
(31) این آیه، معیاری است برای باز شناسی کسی که واقعاً خدا را دوست دارد، از کسی که فقط ادعای دوست داشتن خدا را دارد. پس علامت محبت خدا، پیروی کردن از محمد صلی الله علیه وسلم است؛ چرا که خداوند پیروی از او و از آنچه که مردم را به سویش فرا میخواند، راهی به سوی محبت و خشنودی خویش قرار داده است. پس محبت و خشنودی و پاداش خدا، جز در پرتو تصدیق کتاب و سنت، و فرمان بردن از دستورات کتاب و سنت، و پرهیز از آنچه این دو مصدر تشریع از آن نهی کردهاند، به دست نمیآید. پس هرکس که چنین کند، خداوند او را دوست دارد، و به او پاداش میدهد، و گناهانش را میآمرزد، و عیبهایش را میپوشاند. در اینجا شاید این سؤال به ذهن برسد که حقیقت اتّباع و پیروی از پیامبر چگونه است؟ پس خداوند این سؤال را چنین جواب میدهد:
(32) (﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ﴾) بگو: با فرمان بردن از دستور خدا و پرهیز از منهیات، و تصدیق اخبار [اخباری که از ناحیهی خدا و رسولش رسیده است] از خدا و پیامبرش پیروی کنید. (﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾) پس اگر روی برتافتند، این عمل، کفر است. و خداوند (﴿لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾)کافران را دوست ندارد.
(33) خداوند بندگان برگزیدهای دارد که آنها را انتخاب نموده، و فضیلتهای فراوان و ویژگیهای والا و علوم مفید و اعمال شایسته و خصوصیات گوناگونی را به آنان ارزانی داشته است. به همین جهت خداوند از این خاندانها و مردان بزرگواری که صفات کمال را به دست آوردهاند، نام برد و بیان کرد که فضیلت و خوبی در فرزندان آنها نیز جریان داشته، و مردان و زنانِ آنها را نیز شامل میشود، و این بزرگترین احسان و برترین سخاوت و بخشش اوست.
(34) (﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست؛ میداند چه کسی سزاوار برتری است، پس هرجا که حکمت خداوند اقتضا کند، بخشش و فضل خویش را میگذارد.
(35) پس از آنکه از بزرگی و عظمت این خاندانها سخن به میان آمد، خداوند داستان مریم و پسرش عیسی را بیان کرد و اینکه آنها حلقهای از این زنجیره هستند، و اوضاع و احوال آنها را از ابتدا تا آخر تشریح نمود و بیان کرد که همسر عمران در حالیکه میخواست با تضرع و زاری و با انجام دادن عباداتی که آن را دوست داشت، و باعث بزرگداشت خانۀ خدا میشد، به بارگاه پروردگارش تقرب جوید، گفت: (﴿إِنِّي نَذَرۡتُ لَكَ مَا فِي بَطۡنِي مُحَرَّرٗا﴾) همانا نذر کردهام تا آنچه را که در شکم دارم، خادم عبادتگاه [تو] که مالامال از عبادتکنندگان است قرار دهم. (﴿فَتَقَبَّلۡ مِنِّيٓ﴾) پس این عمل را از من بپذیر؛ یعنی این عمل را بر اساس ایمان و اخلاص قرار بده، تا از آن خیر و پاداش بهبار آید. (﴿إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) همانا تو شنوندۀ دانایی.
(36) (﴿فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَيۡسَ ٱلذَّكَرُ كَٱلۡأُنثَىٰ﴾) در این سخن، نوعی زاری و فروتنی و شکستگی به چشم میخورد، چون نذر او بر این اساس بود که فرزندش پسر باشد؛ فرزندی که قدرت دارد و میتواند به خانۀ خدا خدمت نماید، اما دختر نمیتواند این اعمال را انجام دهد، لکن خداوند قلب او را تسکین داد، و نذرش را پذیرفت، و این دختر، از بسیاری از پسران کاملتر شد، بلکه او از بیشتر مردان کاملتر گردید، و اهداف و مقاصدی از او بهدست آمد که از بسیاری از مردها بر نمیآید.
(37) (﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا﴾) و او بر تربیت دینی و اخلاق والایی، پرورش یافت و حالات او کامل گردید، و گفتار و کردارش درست شد، و به اوج رشد و ترقی رسید. و خداوند زکریا را سرپرست وی قرار داد، و این از احسان خدا بر بندۀ اوست که فردی از انسانهای کامل و شایسته را، برای تربیت وی بگمارد. سپس خداوند متعال مریم و زکریا را اکرام نمود، چرا که برای مریم غذایی بدون رنج و خستگی فراهم کرد، و این کرامتی بود که خداوند بهوسیلۀ آن او را اکرام نمود. (﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ﴾) هر گاه زکریا در عبادتگاه، پیش او میآمد. این اشاره به نماز خواندن زیاد و همیشگی مریم در عبادتگاه است.(﴿وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗا﴾) نزد او غذایی گوارا و آماده مییافت، (﴿قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ﴾) گفت: ای مریم! این غذا از کجا برایت میآید؟ گفت: آن از جانب خدا میآید، همانا خداوند هر کس را که بخواهد، بدون حساب روزی میدهد.
(38) وقتی زکریا این حالت را دید، و مهربانی و لطف خدا را نسبت به مریم مشاهده کرد، از خداوند خواست تا او را فرزندی بدهد. این در حالی بود که او از داشتن فرزند ناامید شده بود. پس گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندی نیکو به من ببخش، همانا تو شنوندۀ دانایی».
(39) و در حالی که او در عبادتگاه به نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به یحیی مژده میدهد، که تصدیق کنندۀ کلمۀ خدا [عیسی] است.پس بشارت به آمدنِ این پیامبر بزرگوار [یحیی]، متضمن بشارت به آمدن عیسی پسر مریم است؛ وی را تصدیق میکند، و بر پیامبری او گواهی میدهد. پس این کلمۀ مبارک، از جانب خدا است، و خداوند آن را به عیسی اختصاص داده است، چرا که این کلمه، از جمله کلماتی است که خداوند بهوسیلۀ آن، مخلوقات را پدید آورده است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾ همانا مثال عیسی نزد خدا مانند آدم است، که او را از خاک آفرید، سپس به وی گفت: به وجود بیا، و او به وجود آمد. (﴿وَسَيِّدٗا وَحَصُورٗا﴾) پیامبری که مژدۀ آمدنش داده شده، (﴿يَحۡيَىٰ﴾) است که پیشوا، و از پیامبران بزرگوار است. «حَصُور» یعنی کسی که فرزندی به دنیا نمیآورد و میل جنسی ندارد. وگفته شده است که حصور به معنی کسی است که از گناهان و شهوتهای زیان آور، محفوظ است، و این معنی شایستهتر است.(﴿وَنَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و پیامبری از تبار صالحان است؛ کسانی که در صلاح و درستکاری، به آخرین مقام رسیدهاند.
(40) ((قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِيَ ٱلۡكِبَرُ وَٱمۡرَأَتِي عَاقِرٞ﴾) گفت: پروردگارا! با وجود این دو مانع؛ یعنی پیری ونازایی همسرم، ازچه راهی من صاحب بچه میشوم؟! (﴿قَالَ كَذَٰلِكَ ٱللَّهُ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ﴾) فرمود: این چنین خداوند هر چه بخواهد، انجام میدهد. پس هرچند که حکمت الهی اقتضا نموده است که کارها با فراهم شدن اسبابشان انجام شوند، اما گاهی این قانون را میشکند؛ زیرا او آنچه میخواهد، انجام میدهد، و اسباب در برابر قدرت او تسلیم هستند، و خواست و ارادۀ او، اسباب را خُنثَی میگرداند. پس هیچ سببی، از قدرت او نافرمانی نمیکند، هر چند آن سبب، بسیار هم مؤثر باشد.
(41) (﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّيٓ ءَايَةٗ﴾) گفت: «پروردگارا! مرا نشانهای بده»، تا باعث شادی و خوشحالی من گردد، هرچند که به آنچه مرا از آن خبر دادهای، یقین دارم، اما این امر، باعث میشود که روح و روان شادمان گردد، و قلب به مقدمات رحمت و لطف خدا اطمینان حاصل گرداند. (﴿قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗا﴾) و در این مدت (﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ كَثِيرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ﴾) در اول روز و آخر آن، پروردگارت را به پاکی یاد کن. او از سخن گفتن در این مدت، منع شد، و این با متولد شدن فرزند از پیرمردی سالخورده و زنی عقیم، مناسبت داشت. و اینکه او نمیتوانست با انسانها سخن بگوید، و زبانش همواره با ذکر خدا و تسبیح او مشغول بود، نیز دلیلی دیگر است بر قدرت و حکمت لایتناهیِ خداوند. پس شاد و خوشحال گشت و شکر خدا را به جای آورد و صبحگاهان و شامگاهان، فراوان خداوند را یاد میکرد. این فرزند، به برکت مریم دختر عمران به دنیا آمد؛ زیرا رزق و غذای گوارایی که خداوند بدون حساب، به مریم ارزانی داشته بود، زکریا را به یاد فرزند انداخت و اورا به تضرع و در خواست از خدا، واداشت. خداوند بخشندۀ سبب ومسبب است، اما چیزهای پسندیده و دوستداشتنی را، توسط دوستان خود، به مرحلۀ اجرا در میآورد تا مقام آنهارا بالا ببرد و پاداش فراوانیرا به آنها عطا نماید.
(42) سپس خداوند مجدداً از مریم سخن به میان آورد، و بیان نمود که او در عبادت و کمال، به مقام رفیعی رسیده بود. پس خداوند فرمود: (﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ﴾) و آنگاه که فرشتگان به مریم گفتند: همانا خداوند تو را برگزیده، و اوصاف شایسته و اخلاق زیبایی به تو بخشیده است. (﴿وَطَهَّرَكِ﴾) و تو را از اخلاق فرومایه و زشت، پاک گردانیده است، (﴿وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) و تو را بر زنان جهان، برتری داده است. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (كَمُلَ مِنَ الرِّجالِ كَثيرٌ وَ لَمْ يَكْمُلْ مِنَ النِّساءِ إِلّا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ وَ آسِيَةُ بِنْتِ مُزاحِمٍ وَ خَديجَةُ بِنْتِ خُوَيْلِد، وَ فَضْلُ عائِشَهَ عَلي النِّساءِكَفَضْلِ الثَّريد عَلي سائِرِ الطَّعامِ) از میان مردان، افراد زیادی به حد کمال رسیدند، و از میان زنان جز مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم، و خدیجه دختر خویلد کسی به کمال نرسید. و فضیلت و برتری عایشه بر زنان، مانند برتری آبگوشت بر سایر غذاهاست. پس فرشتگان او را صدا زدند و گفتند: «خداوند چنین فرمان داده است»، تا به نعمتهای الهی شاد شود، و شکر خدا را به جا آوَرَد، و تکالیف الهی را انجام دهد، و به خدمت او مشغول شود.
(43) بنابراین گفتند: (﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ﴾) ای مریم! عبادت فراوان انجام بده، و در برابر او فروتن و متواضع باش، و بر این کار، همواره پا برجا باش. (﴿وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ﴾) و با نماز گزاران، نماز بخوان. پس همۀ آنچه را به آن دستور داده شده بود، انجام داد، و در این زمینه، فردی برجسته گردید، و به اوج کمال و رشد رسید.
(44) و این داستان و دیگر داستانهایی که در قرآن ذکر شدهاند، بزرگترین دلیل بر صحّت رسالت محمد صلی الله علیه وسلم هستند، چرا که آنها را به طور مفصل و واقعی و بدون هیچ کم و کاستی بیان کرده است و این بیانگر آن است که این قرآن، از جانب خداوند عزیز و حکیم است، و محمد این داستانها را از مردم نیاموخته است. خداوند متعال میفرماید: (﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۚ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَيُّهُمۡ يَكۡفُلُ مَرۡيَمَ﴾) پس آنها، آنگاه که مادرش او را به دنیا آورد، با همدیگر اختلاف کردند که کدام یک از آنها سرپرستی مریم را به عهده بگیرد، چون مریم، دختر پیشوا و سرور آنها بود، و همه نسبت به وی، نیت خیر داشتند، و در پی آن بودند که با ارائه خدماتی برای وی، پاداش الهی را کسب کنند. تا سرانجام اختلاف و کشمکش آنها به جایی رسید که برای سرپرستی مریم، قرعهکشی کردند، و بدین منظور قلمهایشان را انداختند، و از آنجا که رحمت الهی شامل حال زکریا و مریم گشت، قرعه بهنام زکریا افتاد. پس تو ای پیامبر! در آن حالت، حضور نداشتی تا آن حالت را بدانی، و برای مردم تعریف کنی، بلکه خداوند تو را به آن آگاه ساخته است، و این بزرگترین هدف از آوردن داستانهاست که از آن درس و عبرت آموخته شود، و دلیلی بر توحید خدا، و صحّت رسالت، و زنده شدنِ پس از مرگ، و دیگر اصول ایمان و اعتقاد میباشند.
(45) عیسی در دنیا و آخرت، دارای مقام و مرتبهای بلند است، ونزد خدا نیز از مقربان است؛ کسانی که از همۀ خلایق به خدا نزدیکترند و مقامشان بالاتر است، و این مژدهای است که مانند آن وجود ندارد.
(46) مکمّل این مژده، این است که عیسی -علیه السلام- (﴿وَيُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ﴾) در گهواره با مردم، سخن میگوید، پس سخن گفتن او، نشانهای از نشانههای خدا، و رحمتی است از جانب او بر مادرش و بر عموم مردم. و همچنین در سن کهولت با آنها سخن میگوید: (﴿وَكَهۡلٗا﴾) و «کهل» یعنی مردی که عمرش در بین(30) و(50) سالگی قرار دارد. و این سخن گفتن، سخن دعوت و ارشاد، و مبیّن نبوت وی است. پس سخن گفتن در گهواره، نشانه و برهانی است بر راستگویی و نبوت او، و برائتی است برای مادرش از گمانهایی که به ذهن مردم خطور میکرد. سخن گفتنش در کهولت، نفع و استفادۀ بزرگی را برای مردم در بر داشت، و اینکه او، واسطه است بین آنها و پروردگارشان در ابلاغ وحی پروردگار، و تبلیغ شریعت ودین خدا. و او (﴿وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) از صالحان است، کسانی که خداوند دلهایشان را بامعرفت و محبت خویش، و زبانهایشان را با ستایش و ذکر خود، و اعضایشان را با طاعت و خدمت، اصلاح نموده است.
(47) (﴿قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي وَلَدٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞ﴾) گفت: پروردگارا؛ چگونه فرزندی خواهم داشت درحالیکه هیچ بشری مرا لمس نکرده است؟! این بسیار بعید بهنظر میآید. (﴿قَالَ كَذَٰلِكِ ٱللَّهُ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ﴾) گفت: اینگونه خداوند هرچه بخواهد، میآفریند تا بندگانش بدانند که او بر هرکاری تواناست، و بدانند که چیزی نمیتواند مانع خواست و ارادۀ او گردد، (﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾) هرگاه چیزی را اراده بکند، به آن میگوید: به وجود بیا، پس به وجود میآید.
(48) (﴿وَيُعَلِّمُهُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) و کتابهای گذشته و داوریِ بین مردم را، به او میآموزد، و پیامبری را به او میبخشد.
(49) (﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) و [او را به عنوان] پیامبر به سوی بنیاسرائیل [روانه] میگرداند، و او را با نشانههای روشن و دلایل قطعی تایید مینماید و گفت: (﴿أَنِّي قَدۡ جِئۡتُكُم بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) همانا نشانههایی آوردهام که دلالت مینمایند من پیامبر بر حق خدا هستم. (﴿أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيَۡٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ﴾) و من از گل برایتان پرندهای میسازم، سپس در آن میدمم و به فرمان خدا، پرندهای میشود، و کور مادر زاد را که بینایی ندارد شفا میدهم (﴿وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأۡكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و بیماری پیسی را شفا میدهم و مردگان را به اذن خدا، زنده میگردانم، و شما را از آنچه که میخورید و از آنچه که ذخیره میکنید، خبر میدهم. همانا در این [معجزات] نشانه ایست برای شما، اگر مؤمن هستید.
(50) (﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ﴾) پس خداوند او را به وسیلۀ دلایل و نشانههای غیر معمول که آوردن آن جز برای پیامبران ممکن نیست، و نیز با رسالت و دعوتی که آورد، تورات و پیامبران گذشته را تأیید نمود، و این بزرگترین دلیل بر صداقت وی میباشد. زیرا اگر او از دروغگویان بود، با آنچه پیامبران آورده بودند، مخالفت میکرد، و در اصول و فروع با آنها مخالفت میورزید. پس معلوم شد که او پیامبر خداست، و آنچه آورده است، حق است و شکی در آن نیست. (﴿وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُم﴾) و آمدهام تا دشواریها و رنجهایی را که بر شماست، از شما برگیرم.(﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ))
(51) ((إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُ﴾) این چیزی است که همۀ پیامبران، مردم را به سوی آن فرا میخوانند، و آن، پرستش خدای یگانه و اطاعت از پیامبران است. این است راه راست، راهی که هرکس آن را در پیش بگیرد، به بهشت نایل میشود. پس در این هنگام گروههای بنیاسرائیل در مورد عیسی اختلاف کردند؛ بعضی به او ایمان آورده و از او پیروی کردند، و بعضی به او کفر ورزیده و او را تکذیب کردند، و مادرش را مانند یهودیان به روسپیگری و عمل منافی عفت متهم نمودند.
(52) (﴿فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ﴾) پس وقتی که عیسی از آنها احساس کفر کرد، و دید که همه بر رد کردن دعوتش اتفاق کردهاند، بنیاسرائیل را به همکاری خویش فرا خواند و گفت: (﴿مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ﴾) کیست که یاور من به سوی خدا گردد؟ یاران گفتند: (﴿نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ﴾) ما یاوران خدا هستیم، به او ایمان آوردهایم، و گواه باش که ما تسلیم [او] میباشیم. این، احسان خدا بر آنها، و بر عیسی بود که به حواریون الهام کرد تا به وی ایمان آورند، و تسلیم فرمانش شوند، و پیامبرش را یاری کنند.
(53) (﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ﴾) و این به معنی پایبندی کامل به ایمان و به همۀ آنچه خدا نازل کرده است، و به اطاعت از پیامبرش میباشد.(﴿فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾) پس ما را با کسانی قرار بده که به یگانگی و رسالت پیامبر، وحقّانیت و راستی دینت، گواهی میدهند.
(54) اما عیسی از آنها احساس کفر نمود، و آنان اکثریت بنی اسرائیل بودند، پس آنها (﴿وَمَكَرُواْ﴾) برای عیسی مکر و چاره کردند، (﴿وَمَكَرَ ٱللَّهُ﴾) و خداوند [هم] در برابر مکر و توطئههایشان برای آنها مکر و چاره کرد،(﴿وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ﴾) و خداوند بهترین مکرکنندگان است؛ زیرا بنیاسرائیل بر کشتن و به دار آویختن عیسی، اتفاق کردند، اما عیسی برآنان مشتبه گردید. و آنها کسی را که با عیسی مشتبه یافته بودند، دستگیر کردند.
(55) و خداوند به عیسی گفت: (﴿إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) پس خداوند او را به سوی خود بالا برد، و [او را] از [شرّ] کسانی که کفر ورزیده بودند، نجات داد، و آنها کسی را کشتند و به دار آویختند که گمان میکردند عیسی است، و مرتکب گناه بزرگی شدند. و عیسی پسر مریم در آخر زمان، به زمین فرود خواهد آمد و حکم و دادگری را با خود خواهد آورد، خوک را میکشد، و صلیب را میشکند، و از آنچه محمد صلی الله علیه وسلم آورده است، پیروی مینماید، آنگاه دروغگویان میدانند که آنها فریب خوردهاند. (﴿وَجَاعِلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوكَ فَوۡقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) منظور از کسانی که از او پیروی کردهاند، گروهی است که به وی ایمان آوردند، و خداوند آنها را بر کسانی که از دینش منحرف شده بودند، پیروز گرداند. و امت محمد صلی الله علیه وسلم ، پیروان حقیقی عیسی خواهند بود و خداوند آنها را یاری خواهد کرد، و بر همۀ کافران پیروز خواهد گردانید، و آنها را با دینی که محمد صلی الله علیه وسلم آورده است، چیره و پیروز میگرداند: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده داده است که آنها را در زمین جانشین قرار خواهد داد. اما خداوند دادگر است، و حکمت او چنین اقتضا مینماید که هر کس به دین وی چنگ زند، و آن را یاری کند، به او پیروزی آشکاری میبخشد، و هر کس که امر و نهی خدا را ترک کند، و شریعت او را کنار نهد، و بر ارتکاب گناه و سرپیچی از اوامر جرات پیدا کند، او را مجازات نموده و دشمنان را بر او مسلط میگرداند. ﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ و خداوند چیره و با حکمت است. (﴿ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ فِيمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ﴾) سپس بازگشت شما، به سوی من است، پس در میان شما، در آنچه اختلاف میکردید، داوری میکنم. سپس خداوند کاری را که در رابطه با آنها انجام میدهد، بیان کرده و میفرماید: (﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ...﴾) و این سزای کلی برای تمام پیروان ادیان گذشته است که دارای این صفات باشند. و خداوند، سرور و خاتم پیامبران را مبعوث نمود و رسالت او همۀ رسالتها را منسوخ کرد، و دین او، تمامی ادیان را باطل نمود. پس هرکس به غیر از این دین، چنگ زند از هلاک شوندگان خواهد بود. (﴿ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) این قرآن بزرگ که اخبار مردمان نخستین وآخرین، و پیامبران و انبیا در آن است، یکی از نشانههای روشن خداست، و هر آنچه را بندگان به آن نیاز دارند، بیان میکند، و حکیم و محکم است، و اخبارش صادق و راست است و بهترین احکام را در بردارد.
(56) سپس خداوند کاری را که در رابطه با آنها انجام میدهد، بیان کرده و میفرماید: (﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ...﴾) و این سزای کلی برای تمام پیروان ادیان گذشته است که دارای این صفات باشند. و خداوند، سرور و خاتم پیامبران را مبعوث نمود و رسالت او همۀ رسالتها را منسوخ کرد، و دین او، تمامی ادیان را باطل نمود. پس هرکس به غیر از این دین، چنگ زند از هلاک شوندگان خواهد بود. (﴿ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) این قرآن بزرگ که اخبار مردمان نخستین وآخرین، و پیامبران و انبیا در آن است، یکی از نشانههای روشن خداست، و هر آنچه را بندگان به آن نیاز دارند، بیان میکند، و حکیم و محکم است، و اخبارش صادق و راست است و بهترین احکام را در بردارد.
(57) (سپس خداوند کاری را که در رابطه با آنها انجام میدهد، بیان کرده و میفرماید: (﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ...﴾) و این سزای کلی برای تمام پیروان ادیان گذشته است که دارای این صفات باشند. و خداوند، سرور و خاتم پیامبران را مبعوث نمود و رسالت او همۀ رسالتها را منسوخ کرد، و دین او، تمامی ادیان را باطل نمود. پس هرکس به غیر از این دین، چنگ زند از هلاک شوندگان خواهد بود.
(58) (﴿ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) این قرآن بزرگ که اخبار مردمان نخستین وآخرین، و پیامبران و انبیا در آن است، یکی از نشانههای روشن خداست، و هر آنچه را بندگان به آن نیاز دارند، بیان میکند، و حکیم و محکم است، و اخبارش صادق و راست است و بهترین احکام را در بردارد.
(59) سپس داستان و خبر راستین عیسی و مریم را بیان کرد، و تصریح نمود، او بندهایست که خدا بر وی تفضل نموده، و هرکس گمان برد چیزی از خدایی در او وجود دارد، به راستی که بر خدا دروغ بسته، و همۀ پیامبران و عیسی را تکذیب کرده است. پس کسانی که عیسی را معبود قرار دادهاند، دچار شبهۀ باطلی شدهاند، و اگر این شبهه، صحیح بود، آدم از عیسی سزاوارتر بود؛ زیرا آدم بدون پدر و مادر آفریده شد، و با این وجود، همۀ انسانها اتفاق دارند که او بندهای از بندگان خدا است. پس ادعای خدا بودن عیسی- چون که بدون پدر آفریده شده است- باطلترین و پوچترین ادعاست. و این حق است و شکی در آن نیست؛ زیرا عیسی در مورد خودش گفته است: (﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾) جز آنچه مرا به آن فرمان داده بودی، چیزی به آنها نگفتم؛ خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست.گروهی از نصارای نجران، نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم دلایل قاطعی مبنی بر اینکه عیسی بندۀ خدا و پیامبرش است، ارائه کرد آنها همچنان بر گمان و عقیدۀ باطل خود، سرسختانه پافشاری میکردند؛ چرا که گمان میبردند او معبود است. کار آنها و پیامبر، به جایی کشید که خداوند پیامبر را دستور داد تا با آنان مباهله کند؛ زیرا حق برای آنان روشن گردید، اما عناد و تعصب، آنها را از پذیرفتن حق بازداشت. پس پیامبر آنان را به مباهله دعوت کرد وگفت: من و خانواده و فرزندانم حاضر میشویم، و شما هم همراه با خانواده و فرزندانتان حاضر شوید، سپس دعا میکنیم که خداوند نفرین و لعنت وعذابش را بر دروغگویان فرو فرستد. نصارا با یکدیگر مشورت کردند که آیا دعوت او را بپذیریم یا نه، بالاخره اتفاق کردند که خواستۀ او را اجابت نکنند، چون آنها میدانستند که او پیامبر بر حق خداست، و اگر با وی مباهله کنند خودشان و فرزندان و خانوادههایشان هلاک میشوند، بنابراین با پیامبر صلح کردند و به او جزیه پرداختند، و از او خواستند تا آنها را به حالت خودشان رها کند، و کاری با آنها نداشته باشد. پیامبر خواستۀ آنها را پذیرفت و آنان را در تنگنا قرار نداد؛ زیرا هدف که روشن شدن حق بود، حاصل شد و عناد و مخالفت آنها روشن گردید؛ چرا که از مباهله امتناع کردند. و این دلیلی است بر اینکه آنها ستمکار بودند.
(60) سپس داستان و خبر راستین عیسی و مریم را بیان کرد، و تصریح نمود، او بندهایست که خدا بر وی تفضل نموده، و هرکس گمان برد چیزی از خدایی در او وجود دارد، به راستی که بر خدا دروغ بسته، و همۀ پیامبران و عیسی را تکذیب کرده است. پس کسانی که عیسی را معبود قرار دادهاند، دچار شبهۀ باطلی شدهاند، و اگر این شبهه، صحیح بود، آدم از عیسی سزاوارتر بود؛ زیرا آدم بدون پدر و مادر آفریده شد، و با این وجود، همۀ انسانها اتفاق دارند که او بندهای از بندگان خدا است. پس ادعای خدا بودن عیسی- چون که بدون پدر آفریده شده است- باطلترین و پوچترین ادعاست. و این حق است و شکی در آن نیست؛ زیرا عیسی در مورد خودش گفته است: (﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾) جز آنچه مرا به آن فرمان داده بودی، چیزی به آنها نگفتم؛ خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست.گروهی از نصارای نجران، نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم دلایل قاطعی مبنی بر اینکه عیسی بندۀ خدا و پیامبرش است، ارائه کرد آنها همچنان بر گمان و عقیدۀ باطل خود، سرسختانه پافشاری میکردند؛ چرا که گمان میبردند او معبود است. کار آنها و پیامبر، به جایی کشید که خداوند پیامبر را دستور داد تا با آنان مباهله کند؛ زیرا حق برای آنان روشن گردید، اما عناد و تعصب، آنها را از پذیرفتن حق بازداشت. پس پیامبر آنان را به مباهله دعوت کرد وگفت: من و خانواده و فرزندانم حاضر میشویم، و شما هم همراه با خانواده و فرزندانتان حاضر شوید، سپس دعا میکنیم که خداوند نفرین و لعنت وعذابش را بر دروغگویان فرو فرستد. نصارا با یکدیگر مشورت کردند که آیا دعوت او را بپذیریم یا نه، بالاخره اتفاق کردند که خواستۀ او را اجابت نکنند، چون آنها میدانستند که او پیامبر بر حق خداست، و اگر با وی مباهله کنند خودشان و فرزندان و خانوادههایشان هلاک میشوند، بنابراین با پیامبر صلح کردند و به او جزیه پرداختند، و از او خواستند تا آنها را به حالت خودشان رها کند، و کاری با آنها نداشته باشد. پیامبر خواستۀ آنها را پذیرفت و آنان را در تنگنا قرار نداد؛ زیرا هدف که روشن شدن حق بود، حاصل شد و عناد و مخالفت آنها روشن گردید؛ چرا که از مباهله امتناع کردند. و این دلیلی است بر اینکه آنها ستمکار بودند.
(61) سپس داستان و خبر راستین عیسی و مریم را بیان کرد، و تصریح نمود، او بندهایست که خدا بر وی تفضل نموده، و هرکس گمان برد چیزی از خدایی در او وجود دارد، به راستی که بر خدا دروغ بسته، و همۀ پیامبران و عیسی را تکذیب کرده است. پس کسانی که عیسی را معبود قرار دادهاند، دچار شبهۀ باطلی شدهاند، و اگر این شبهه، صحیح بود، آدم از عیسی سزاوارتر بود؛ زیرا آدم بدون پدر و مادر آفریده شد، و با این وجود، همۀ انسانها اتفاق دارند که او بندهای از بندگان خدا است. پس ادعای خدا بودن عیسی- چون که بدون پدر آفریده شده است- باطلترین و پوچترین ادعاست. و این حق است و شکی در آن نیست؛ زیرا عیسی در مورد خودش گفته است: (﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾) جز آنچه مرا به آن فرمان داده بودی، چیزی به آنها نگفتم؛ خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست.گروهی از نصارای نجران، نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم دلایل قاطعی مبنی بر اینکه عیسی بندۀ خدا و پیامبرش است، ارائه کرد آنها همچنان بر گمان و عقیدۀ باطل خود، سرسختانه پافشاری میکردند؛ چرا که گمان میبردند او معبود است. کار آنها و پیامبر، به جایی کشید که خداوند پیامبر را دستور داد تا با آنان مباهله کند؛ زیرا حق برای آنان روشن گردید، اما عناد و تعصب، آنها را از پذیرفتن حق بازداشت. پس پیامبر آنان را به مباهله دعوت کرد وگفت: من و خانواده و فرزندانم حاضر میشویم، و شما هم همراه با خانواده و فرزندانتان حاضر شوید، سپس دعا میکنیم که خداوند نفرین و لعنت وعذابش را بر دروغگویان فرو فرستد. نصارا با یکدیگر مشورت کردند که آیا دعوت او را بپذیریم یا نه، بالاخره اتفاق کردند که خواستۀ او را اجابت نکنند، چون آنها میدانستند که او پیامبر بر حق خداست، و اگر با وی مباهله کنند خودشان و فرزندان و خانوادههایشان هلاک میشوند، بنابراین با پیامبر صلح کردند و به او جزیه پرداختند، و از او خواستند تا آنها را به حالت خودشان رها کند، و کاری با آنها نداشته باشد. پیامبر خواستۀ آنها را پذیرفت و آنان را در تنگنا قرار نداد؛ زیرا هدف که روشن شدن حق بود، حاصل شد و عناد و مخالفت آنها روشن گردید؛ چرا که از مباهله امتناع کردند. و این دلیلی است بر اینکه آنها ستمکار بودند.
(62) بنابراین چنانچه حق برایشان روشن گردید اما از آن رویگردانی نمودند، و از گمراهیشان برنگشتند، [بدان که] آنان فساد کار هستند، و خداوند از حالشان باخبر است. بههمین جهت خداوند فرمود: (﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّ﴾) به راستی که این داستان، واقعی است و هیچ شکی در آن نیست، (﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و همانا خداوند تواناست، و بر هر چیزی غالب است، و تمام هستی در برابر قدرت و عظمت وی سر تسلیم فرود آورده است، و با حکمت است و هر چیزی را در جای خودش قرار میدهد.
(63) سپس داستان و خبر راستین عیسی و مریم را بیان کرد، و تصریح نمود، او بندهایست که خدا بر وی تفضل نموده، و هرکس گمان برد چیزی از خدایی در او وجود دارد، به راستی که بر خدا دروغ بسته، و همۀ پیامبران و عیسی را تکذیب کرده است. پس کسانی که عیسی را معبود قرار دادهاند، دچار شبهۀ باطلی شدهاند، و اگر این شبهه، صحیح بود، آدم از عیسی سزاوارتر بود؛ زیرا آدم بدون پدر و مادر آفریده شد، و با این وجود، همۀ انسانها اتفاق دارند که او بندهای از بندگان خدا است. پس ادعای خدا بودن عیسی- چون که بدون پدر آفریده شده است- باطلترین و پوچترین ادعاست. و این حق است و شکی در آن نیست؛ زیرا عیسی در مورد خودش گفته است: (﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ﴾) جز آنچه مرا به آن فرمان داده بودی، چیزی به آنها نگفتم؛ خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست.گروهی از نصارای نجران، نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم دلایل قاطعی مبنی بر اینکه عیسی بندۀ خدا و پیامبرش است، ارائه کرد آنها همچنان بر گمان و عقیدۀ باطل خود، سرسختانه پافشاری میکردند؛ چرا که گمان میبردند او معبود است. کار آنها و پیامبر، به جایی کشید که خداوند پیامبر را دستور داد تا با آنان مباهله کند؛ زیرا حق برای آنان روشن گردید، اما عناد و تعصب، آنها را از پذیرفتن حق بازداشت. پس پیامبر آنان را به مباهله دعوت کرد وگفت: من و خانواده و فرزندانم حاضر میشویم، و شما هم همراه با خانواده و فرزندانتان حاضر شوید، سپس دعا میکنیم که خداوند نفرین و لعنت وعذابش را بر دروغگویان فرو فرستد. نصارا با یکدیگر مشورت کردند که آیا دعوت او را بپذیریم یا نه، بالاخره اتفاق کردند که خواستۀ او را اجابت نکنند، چون آنها میدانستند که او پیامبر بر حق خداست، و اگر با وی مباهله کنند خودشان و فرزندان و خانوادههایشان هلاک میشوند، بنابراین با پیامبر صلح کردند و به او جزیه پرداختند، و از او خواستند تا آنها را به حالت خودشان رها کند، و کاری با آنها نداشته باشد. پیامبر خواستۀ آنها را پذیرفت و آنان را در تنگنا قرار نداد؛ زیرا هدف که روشن شدن حق بود، حاصل شد و عناد و مخالفت آنها روشن گردید؛ چرا که از مباهله امتناع کردند. و این دلیلی است بر اینکه آنها ستمکار بودند. بنابراین چنانچه حق برایشان روشن گردید اما از آن رویگردانی نمودند، و از گمراهیشان برنگشتند، [بدان که] آنان فساد کار هستند، و خداوند از حالشان باخبر است. بههمین جهت خداوند فرمود: (﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّ﴾) به راستی که این داستان، واقعی است و هیچ شکی در آن نیست، (﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و همانا خداوند تواناست، و بر هر چیزی غالب است، و تمام هستی در برابر قدرت و عظمت وی سر تسلیم فرود آورده است، و با حکمت است و هر چیزی را در جای خودش قرار میدهد.
(64) پیامبر صلی الله علیه وسلم در نامههایش به پادشاهانِ اهل کتاب این آیه را مینوشت، و گاهی آن را در رکعت اول نماز سنت صبح میخواند: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ﴾ و در رکعت دوم سنت نماز صبح نیز آن را میخواند، چون این آیه، مشتمل بر دعوت به سوی دینی است که پیامبران بر آن اتفاق دارند، و توحید الوهیت و پرستش خدای یگانه را دربر دارد، خدایی که شریکی ندارد، و انسانها و دیگر آفریدگان از ویژگیهای ربوبیت و صفات الوهیت برخوردار نمیباشند. پس اگر اهل کتاب و دیگران این را پذیرفتند، به راستی که هدایت یافتهاند. (﴿ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ﴾) و اگر روی برتابند، بگو: «گواه باشید که ما منقاد [خدا] هستیم.» مانند ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ...﴾
(65) همۀ ادیان اعم از یهود و نصارا و مشرکین و همچنین مسلمانها ادعا میکردند که بر آیین ابراهیم هستند. خداوند خبر داد که سزاوارترین و نزدیکترین مردم به ابراهیم، محمد صلی الله علیه وسلم و پیروانش، و پیروان ابراهیم خلیل هستند که پیش از محمد و یارانش زیستهاند. اما ابراهیم از یهود و نصارا و مشرکین و دوستی آنان بیزار ومبرا است، چون دین ابراهیم، دین یکتا پرستی است، و سرشار از عفو و گذشت و سهولت، که بر اساس آن باید به همۀ پیامبران و همۀ کتابها ایمان داشت، و این از ویژگی مسلمین است. یهود و نصارا ادعا میکردند که آنها بر آیین ابراهیم هستند، در حالیکه یهودیت و نصرانیتی که برآن هستند، بعد از ابراهیم خلیل بهوجود آمد، پس چگونه در این مسئله مجادله میکنند، مسئلهای که دروغ و افترای آنها به وضوح در آن مشاهده میشود؟ فرض کن آنها در چیزی که بدان علم داشتند، مجادله کردند، پس چگونه در این حالت مجادله مینمایند؛ زیرا در اینجا قبل از اینکه به باطل بودن و پوچ بودن سخنشان توجه شود، فاسد بودن ادعایشان اثبات میگردد. و این آیه دلیلی است بر اینکه برای انسان جایز نیست دربارۀ چیزی که نمیداند، سخن بگوید یا در مورد آن مجادله کند. (﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) پس هر اندازه ایمان آدمی قوی باشد، خداوند با لطف خویش او را سرپرستی مینماید، و او را بر انجام کار خوب، توفیق میدهد، و از سختی دور مینماید.
(66) همۀ ادیان اعم از یهود و نصارا و مشرکین و همچنین مسلمانها ادعا میکردند که بر آیین ابراهیم هستند. خداوند خبر داد که سزاوارترین و نزدیکترین مردم به ابراهیم، محمد صلی الله علیه وسلم و پیروانش، و پیروان ابراهیم خلیل هستند که پیش از محمد و یارانش زیستهاند. اما ابراهیم از یهود و نصارا و مشرکین و دوستی آنان بیزار ومبرا است، چون دین ابراهیم، دین یکتا پرستی است، و سرشار از عفو و گذشت و سهولت، که بر اساس آن باید به همۀ پیامبران و همۀ کتابها ایمان داشت، و این از ویژگی مسلمین است. یهود و نصارا ادعا میکردند که آنها بر آیین ابراهیم هستند، در حالیکه یهودیت و نصرانیتی که برآن هستند، بعد از ابراهیم خلیل بهوجود آمد، پس چگونه در این مسئله مجادله میکنند، مسئلهای که دروغ و افترای آنها به وضوح در آن مشاهده میشود؟ فرض کن آنها در چیزی که بدان علم داشتند، مجادله کردند، پس چگونه در این حالت مجادله مینمایند؛ زیرا در اینجا قبل از اینکه به باطل بودن و پوچ بودن سخنشان توجه شود، فاسد بودن ادعایشان اثبات میگردد. و این آیه دلیلی است بر اینکه برای انسان جایز نیست دربارۀ چیزی که نمیداند، سخن بگوید یا در مورد آن مجادله کند. (﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) پس هر اندازه ایمان آدمی قوی باشد، خداوند با لطف خویش او را سرپرستی مینماید، و او را بر انجام کار خوب، توفیق میدهد، و از سختی دور مینماید.
(67) همۀ ادیان اعم از یهود و نصارا و مشرکین و همچنین مسلمانها ادعا میکردند که بر آیین ابراهیم هستند. خداوند خبر داد که سزاوارترین و نزدیکترین مردم به ابراهیم، محمد صلی الله علیه وسلم و پیروانش، و پیروان ابراهیم خلیل هستند که پیش از محمد و یارانش زیستهاند. اما ابراهیم از یهود و نصارا و مشرکین و دوستی آنان بیزار ومبرا است، چون دین ابراهیم، دین یکتا پرستی است، و سرشار از عفو و گذشت و سهولت، که بر اساس آن باید به همۀ پیامبران و همۀ کتابها ایمان داشت، و این از ویژگی مسلمین است. یهود و نصارا ادعا میکردند که آنها بر آیین ابراهیم هستند، در حالیکه یهودیت و نصرانیتی که برآن هستند، بعد از ابراهیم خلیل بهوجود آمد، پس چگونه در این مسئله مجادله میکنند، مسئلهای که دروغ و افترای آنها به وضوح در آن مشاهده میشود؟ فرض کن آنها در چیزی که بدان علم داشتند، مجادله کردند، پس چگونه در این حالت مجادله مینمایند؛ زیرا در اینجا قبل از اینکه به باطل بودن و پوچ بودن سخنشان توجه شود، فاسد بودن ادعایشان اثبات میگردد. و این آیه دلیلی است بر اینکه برای انسان جایز نیست دربارۀ چیزی که نمیداند، سخن بگوید یا در مورد آن مجادله کند. (﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) پس هر اندازه ایمان آدمی قوی باشد، خداوند با لطف خویش او را سرپرستی مینماید، و او را بر انجام کار خوب، توفیق میدهد، و از سختی دور مینماید.
(68) همۀ ادیان اعم از یهود و نصارا و مشرکین و همچنین مسلمانها ادعا میکردند که بر آیین ابراهیم هستند. خداوند خبر داد که سزاوارترین و نزدیکترین مردم به ابراهیم، محمد صلی الله علیه وسلم و پیروانش، و پیروان ابراهیم خلیل هستند که پیش از محمد و یارانش زیستهاند. اما ابراهیم از یهود و نصارا و مشرکین و دوستی آنان بیزار ومبرا است، چون دین ابراهیم، دین یکتا پرستی است، و سرشار از عفو و گذشت و سهولت، که بر اساس آن باید به همۀ پیامبران و همۀ کتابها ایمان داشت، و این از ویژگی مسلمین است. یهود و نصارا ادعا میکردند که آنها بر آیین ابراهیم هستند، در حالیکه یهودیت و نصرانیتی که برآن هستند، بعد از ابراهیم خلیل بهوجود آمد، پس چگونه در این مسئله مجادله میکنند، مسئلهای که دروغ و افترای آنها به وضوح در آن مشاهده میشود؟ فرض کن آنها در چیزی که بدان علم داشتند، مجادله کردند، پس چگونه در این حالت مجادله مینمایند؛ زیرا در اینجا قبل از اینکه به باطل بودن و پوچ بودن سخنشان توجه شود، فاسد بودن ادعایشان اثبات میگردد. و این آیه دلیلی است بر اینکه برای انسان جایز نیست دربارۀ چیزی که نمیداند، سخن بگوید یا در مورد آن مجادله کند. (﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) پس هر اندازه ایمان آدمی قوی باشد، خداوند با لطف خویش او را سرپرستی مینماید، و او را بر انجام کار خوب، توفیق میدهد، و از سختی دور مینماید.
(69) این از جمله احسان و نیکیهای خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده، و به آنها خبر داده است که اهل کتاب ـ بنا بر علاقۀ شدید آنها به گمراه کردن مؤمنان ـ کارهای زشتِ گوناگونی انجام میدهند. پس گروهی از اهل کتاب گفتند: (﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ﴾) به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دینشان برگردید؛ زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دینشان برگشتهاید، در حالیکه آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک میکنند، و با خود میگویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتابهای گذشته نمیدیدند، از آن برنمیگشتند. این مکر و نقشۀ آنهاست، و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است. و این حیلهگران ندانستند که دین خدا حق است، و هر گاه حقیقت آن در دلها جای بگیرد، جز ایمان و یقین چیزی را نمیافزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب میشود که فرد متدین به دینش بیشترتمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. (﴿أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡ﴾) چیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: (﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾) بسیاری از اهل کتاب ـ پس از آنکه حق برایشان آشکار شد ـ از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
(70) این از جمله احسان و نیکیهای خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده، و به آنها خبر داده است که اهل کتاب ـ بنا بر علاقۀ شدید آنها به گمراه کردن مؤمنان ـ کارهای زشتِ گوناگونی انجام میدهند. پس گروهی از اهل کتاب گفتند: (﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ﴾) به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دینشان برگردید؛ زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دینشان برگشتهاید، در حالیکه آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک میکنند، و با خود میگویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتابهای گذشته نمیدیدند، از آن برنمیگشتند. این مکر و نقشۀ آنهاست، و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است. و این حیلهگران ندانستند که دین خدا حق است، و هر گاه حقیقت آن در دلها جای بگیرد، جز ایمان و یقین چیزی را نمیافزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب میشود که فرد متدین به دینش بیشترتمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. (﴿أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡ﴾) چیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: (﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾) بسیاری از اهل کتاب ـ پس از آنکه حق برایشان آشکار شد ـ از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
(71) این از جمله احسان و نیکیهای خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده، و به آنها خبر داده است که اهل کتاب ـ بنا بر علاقۀ شدید آنها به گمراه کردن مؤمنان ـ کارهای زشتِ گوناگونی انجام میدهند. پس گروهی از اهل کتاب گفتند: (﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ﴾) به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دینشان برگردید؛ زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دینشان برگشتهاید، در حالیکه آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک میکنند، و با خود میگویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتابهای گذشته نمیدیدند، از آن برنمیگشتند. این مکر و نقشۀ آنهاست، و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است. و این حیلهگران ندانستند که دین خدا حق است، و هر گاه حقیقت آن در دلها جای بگیرد، جز ایمان و یقین چیزی را نمیافزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب میشود که فرد متدین به دینش بیشترتمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. (﴿أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡ﴾) چیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: (﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾) بسیاری از اهل کتاب ـ پس از آنکه حق برایشان آشکار شد ـ از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
(72) این از جمله احسان و نیکیهای خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده، و به آنها خبر داده است که اهل کتاب ـ بنا بر علاقۀ شدید آنها به گمراه کردن مؤمنان ـ کارهای زشتِ گوناگونی انجام میدهند. پس گروهی از اهل کتاب گفتند: (﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ﴾) به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دینشان برگردید؛ زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دینشان برگشتهاید، در حالیکه آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک میکنند، و با خود میگویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتابهای گذشته نمیدیدند، از آن برنمیگشتند. این مکر و نقشۀ آنهاست، و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است. و این حیلهگران ندانستند که دین خدا حق است، و هر گاه حقیقت آن در دلها جای بگیرد، جز ایمان و یقین چیزی را نمیافزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب میشود که فرد متدین به دینش بیشترتمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. (﴿أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡ﴾) چیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: (﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾) بسیاری از اهل کتاب ـ پس از آنکه حق برایشان آشکار شد ـ از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
(73) این از جمله احسان و نیکیهای خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده، و به آنها خبر داده است که اهل کتاب ـ بنا بر علاقۀ شدید آنها به گمراه کردن مؤمنان ـ کارهای زشتِ گوناگونی انجام میدهند. پس گروهی از اهل کتاب گفتند: (﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ﴾) به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دینشان برگردید؛ زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دینشان برگشتهاید، در حالیکه آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک میکنند، و با خود میگویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتابهای گذشته نمیدیدند، از آن برنمیگشتند. این مکر و نقشۀ آنهاست، و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است. و این حیلهگران ندانستند که دین خدا حق است، و هر گاه حقیقت آن در دلها جای بگیرد، جز ایمان و یقین چیزی را نمیافزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب میشود که فرد متدین به دینش بیشترتمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. (﴿أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡ﴾) چیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: (﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾) بسیاری از اهل کتاب ـ پس از آنکه حق برایشان آشکار شد ـ از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
(74) این از جمله احسان و نیکیهای خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده، و به آنها خبر داده است که اهل کتاب ـ بنا بر علاقۀ شدید آنها به گمراه کردن مؤمنان ـ کارهای زشتِ گوناگونی انجام میدهند. پس گروهی از اهل کتاب گفتند: (﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ﴾) به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دینشان برگردید؛ زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دینشان برگشتهاید، در حالیکه آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک میکنند، و با خود میگویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتابهای گذشته نمیدیدند، از آن برنمیگشتند. این مکر و نقشۀ آنهاست، و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است. و این حیلهگران ندانستند که دین خدا حق است، و هر گاه حقیقت آن در دلها جای بگیرد، جز ایمان و یقین چیزی را نمیافزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب میشود که فرد متدین به دینش بیشترتمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. (﴿أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡ﴾) چیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: (﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾) بسیاری از اهل کتاب ـ پس از آنکه حق برایشان آشکار شد ـ از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
(75) خداوند از اهل کتاب خبر میدهد که گروهی از آنان امانتدار هستند، و اگر مبلغ هنگفتی را به طور امانت به آنها بسپاری، آن را به تو برمیگردانند، و گروهی از آنها خائن هستند، و در کمترین چیزی که به طور امانت به آنها بدهی، خیانت میکنند، و آنها با وجود این خیانت زشت، عذر و بهانههای پوچ میآورند، و میگویند: (﴿لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ سَبِيلٞ﴾) اگر به «امیین» [بیسوادان] خیانت کنیم و مالهایشان را مباح بدانیم، بر ما گناهی نیست؛ چون آنها حرمتی ندارند. خداوند متعال میگوید: (﴿وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾) و آنها به شدت گناهکار خواهند بود. پس دو کار زشت را مرتکب شدهاند؛ یکی خیانت و تحقیر اعراب، و دیگری دروغ بستن به خدا، در حالی که آنها [زشتی و قبح کار خود را] میدانند، پس اینان مانند کسانی نیستند که از روی نادانی و گمراهی چنین میکنند.
(76) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿بَلَىٰ﴾) آنطور نیست که آنها میگویند، بلکه (﴿مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰ﴾) هرکس به حقوق الهی و آفریدگانش وفا کند، این فرد پرهیزگار است، و خداوند او را دوست میدارد؛ یعنی هر کس بر خلاف این عمل کند، و به پیمانی که بین او و مردم است، وفا ننماید، و پرهیزگار نباشد، خداوند او را کیفر میدهد، و او را بر این کار به شدت مجازات میکند.
(77) کسانی که دنیا را به بهای دین میخرند، و کالای اندک دنیا را انتخاب میکنند، و با قسمهای دروغین و عهد شکنی، دنیا را به دست میآورند، (﴿وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) خداوند با ایشان سخن نمیگوید، و روز قیامت به آنها نمینگرد، و آنها را پاک نمیسازد، و برای آنان عذابی دردناک است؛ یعنی خشم خدا، و کیفر الهی بر آنان واجب و مقرر گشته، و آنها از پاداش الهی محروم شده، و از تزکیۀ الهی بینصیب میمانند، و در روز قیامت در حالی که مرتکب جنایت و گناهان بزرگ شدهاند، در پیشگاه خدا حاضر میشوند.
(78) گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را تحریف میکنند، (﴿يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و این، تحریف لفظی و تحریف معنوی را شامل میشود. سپس آنها گمان میبرند که این تحریف زشت، بخشی از کتاب است، و آنها دروغ میگویند، و به صراحت به خدا دروغ نسبت میدهند، و آنها به سرنوشت و به سرانجام بد خود، واقفاند.
(79) قطعاً امکان ندارد، و محال است انسانی که خداوند وحی و کتاب و نبوت را به وی داده، و حکم شرعی را به او بخشیده است، مردم را به پرستش خود فراخواند، و به پرستش پیامبران و فرشتگان و قرار دادن آنها به جای خدا، دستور دهد، چون این، کفر است؛ زیرا او با اسلام مبعوث شده است که از هر جهت با کفر منافی است، پس چگونه او به ضد آن دستور میدهد؟ این غیر ممکن است؛ زیرا حالتی که او بر آن قرار دارد، و فضیلتها و ویژگیهایی که خداوند به او ارزانی داشته است، مقتضی عبودیت و بندگی و فروتنی کامل برای خدای یگانه و قهار میباشد. و این پاسخی است به گروه نصرانیهای اعزامی از نجران، چرا که فریب خوردگی و تکبر آنان به جایی رسید که گفتند: ای محمد! آیا ما را دستور میدهی تا تو را عبادت کنیم؟ این در حالی بود که خداوند آنها را دستور داده بود که خدا را بپرستند، و از او پیروی کنند. پس خداوند باری تعالی آنچه را که بر زبان آوردند منتفی کرد و فرمود: پوچ بودن سخن آنها و امثال آنان در این مورد، آشکار است.
(80) قطعاً امکان ندارد، و محال است انسانی که خداوند وحی و کتاب و نبوت را به وی داده، و حکم شرعی را به او بخشیده است، مردم را به پرستش خود فراخواند، و به پرستش پیامبران و فرشتگان و قرار دادن آنها به جای خدا، دستور دهد، چون این، کفر است؛ زیرا او با اسلام مبعوث شده است که از هر جهت با کفر منافی است، پس چگونه او به ضد آن دستور میدهد؟ این غیر ممکن است؛ زیرا حالتی که او بر آن قرار دارد، و فضیلتها و ویژگیهایی که خداوند به او ارزانی داشته است، مقتضی عبودیت و بندگی و فروتنی کامل برای خدای یگانه و قهار میباشد. و این پاسخی است به گروه نصرانیهای اعزامی از نجران، چرا که فریب خوردگی و تکبر آنان به جایی رسید که گفتند: ای محمد! آیا ما را دستور میدهی تا تو را عبادت کنیم؟ این در حالی بود که خداوند آنها را دستور داده بود که خدا را بپرستند، و از او پیروی کنند. پس خداوند باری تعالی آنچه را که بر زبان آوردند منتفی کرد و فرمود: پوچ بودن سخن آنها و امثال آنان در این مورد، آشکار است.
(81) در اینجا خداوند خبر میدهد که به سبب کتاب و حکمتی که به پیامبران ارزانی نموده است ـ کتاب و حکمتی که مقتضی آن بود که به نحو احسن و بهطور کامل و تمام حق خدا را به جای آورند ـ از آنان پیمان گرفته است اگر پیامبری نزد آنها آمد و تصدیق کنندۀ چیزی بود که آنها با خود دارند، از قبیل: توحید، حق، دادگری، و اصولی که ادیان بر آن اتفاق دارند، باید به او ایمان بیاورند و وی را یاری دهند. پس آنان بر این امر اقرار و اعتراف نمودند، و خداوند آنها را گواه قرار داد، و بر آنها گواه شد. و کسانی را که با این پیمان مخالفت ورزند، شدیداً مورد تهدید قرار داد. و این یک امر فراگیر بین پیامبران است؛ چرا که راه همه یکی است، و همه بر آن اتفاق دارند، و بر آن پیمان بستهاند. و به طور کلی از هر یک از آنان پیمان گرفته شده تا به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند، و او را یاری کنند. و هرکس ادعا کند که از پیروان آنهاست، بداند که دین محمد صلی الله علیه وسلم دین آنهاست، و خداوند از آنان پیمان گرفته است که به دین وی ایمان بیاورند، و آنان نیز به صحت آن اقرار و اعتراف کردهاند. پس کسیکه گمان برد پیرو یکی از آن پیامبران است، سپس از پیروی کردن از محمد روی برگرداند، او فاسق و از طاعت الهی بیرون رفته است، و پیامبری را که او گمان میبرد پیروش میباشد، تکذیب کرده، و با راه او مخالفت ورزیده است. و این اقامۀ حجت بر آن دسته از اهل کتاب و صاحبان ادیان سماوی است که به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان نیاوردهاند؛ زیرا آنها نمیتوانند به پیامبرانی که گمان میبرند پیروشان هستند، ایمان داشته باشند، مگر اینکه به پیشوا و خاتم پیامبران صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند.
(82) در اینجا خداوند خبر میدهد که به سبب کتاب و حکمتی که به پیامبران ارزانی نموده است ـ کتاب و حکمتی که مقتضی آن بود که به نحو احسن و بهطور کامل و تمام حق خدا را به جای آورند ـ از آنان پیمان گرفته است اگر پیامبری نزد آنها آمد و تصدیق کنندۀ چیزی بود که آنها با خود دارند، از قبیل: توحید، حق، دادگری، و اصولی که ادیان بر آن اتفاق دارند، باید به او ایمان بیاورند و وی را یاری دهند. پس آنان بر این امر اقرار و اعتراف نمودند، و خداوند آنها را گواه قرار داد، و بر آنها گواه شد. و کسانی را که با این پیمان مخالفت ورزند، شدیداً مورد تهدید قرار داد. و این یک امر فراگیر بین پیامبران است؛ چرا که راه همه یکی است، و همه بر آن اتفاق دارند، و بر آن پیمان بستهاند. و به طور کلی از هر یک از آنان پیمان گرفته شده تا به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند، و او را یاری کنند. و هرکس ادعا کند که از پیروان آنهاست، بداند که دین محمد صلی الله علیه وسلم دین آنهاست، و خداوند از آنان پیمان گرفته است که به دین وی ایمان بیاورند، و آنان نیز به صحت آن اقرار و اعتراف کردهاند. پس کسیکه گمان برد پیرو یکی از آن پیامبران است، سپس از پیروی کردن از محمد روی برگرداند، او فاسق و از طاعت الهی بیرون رفته است، و پیامبری را که او گمان میبرد پیروش میباشد، تکذیب کرده، و با راه او مخالفت ورزیده است. و این اقامۀ حجت بر آن دسته از اهل کتاب و صاحبان ادیان سماوی است که به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان نیاوردهاند؛ زیرا آنها نمیتوانند به پیامبرانی که گمان میبرند پیروشان هستند، ایمان داشته باشند، مگر اینکه به پیشوا و خاتم پیامبران صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند.
(83) در سورۀ بقره گذشت که این اصول، اصول ایمانی هستند، و خداوند امت اسلام را به رعایت و عمل به آن دستور داده است، و همۀ کتابها و پیامبران بر آن اتفاق نمودهاند، و هدف اساسی بعثت تمام پیامبران بوده است، و اینکه فرایضی بودهاند که به هر احدی روی آورده است. و اسلام حقیقی، همین است، و هرکس غیر از آن را بجوید، عملش مردود است و دینی ندارد که بدان تکیه و اعتماد شود. پس کسی که نسبت به اسلام بی علاقه گردد، کجا میرود؟ به عبادت درختان و سنگها و آتش روی میآورد؟ یا دانشمندان و دیرنشینان و صلیب را میپرستد؟ یا وجود پروردگار جهانیان را انکار میکند؟ یا به ادیان باطلی که ساخته و پرداختۀ شیطان هستند، روی میآورد؟ و همه اینها در آخرت از زیانکاران هستند.
(84) در سورۀ بقره گذشت که این اصول، اصول ایمانی هستند، و خداوند امت اسلام را به رعایت و عمل به آن دستور داده است، و همۀ کتابها و پیامبران بر آن اتفاق نمودهاند، و هدف اساسی بعثت تمام پیامبران بوده است، و اینکه فرایضی بودهاند که به هر احدی روی آورده است. و اسلام حقیقی، همین است، و هرکس غیر از آن را بجوید، عملش مردود است و دینی ندارد که بدان تکیه و اعتماد شود. پس کسی که نسبت به اسلام بی علاقه گردد، کجا میرود؟ به عبادت درختان و سنگها و آتش روی میآورد؟ یا دانشمندان و دیرنشینان و صلیب را میپرستد؟ یا وجود پروردگار جهانیان را انکار میکند؟ یا به ادیان باطلی که ساخته و پرداختۀ شیطان هستند، روی میآورد؟ و همه اینها در آخرت از زیانکاران هستند.
(85) در سورۀ بقره گذشت که این اصول، اصول ایمانی هستند، و خداوند امت اسلام را به رعایت و عمل به آن دستور داده است، و همۀ کتابها و پیامبران بر آن اتفاق نمودهاند، و هدف اساسی بعثت تمام پیامبران بوده است، و اینکه فرایضی بودهاند که به هر احدی روی آورده است. و اسلام حقیقی، همین است، و هرکس غیر از آن را بجوید، عملش مردود است و دینی ندارد که بدان تکیه و اعتماد شود. پس کسی که نسبت به اسلام بی علاقه گردد، کجا میرود؟ به عبادت درختان و سنگها و آتش روی میآورد؟ یا دانشمندان و دیرنشینان و صلیب را میپرستد؟ یا وجود پروردگار جهانیان را انکار میکند؟ یا به ادیان باطلی که ساخته و پرداختۀ شیطان هستند، روی میآورد؟ و همه اینها در آخرت از زیانکاران هستند.
(86) کاملاً بعید است خداوند قومی را هدایت کند که ایمان آوردند و گواهی دادند پیامبر بر حق است، سپس مرتد شده و به عقب بازگشتند و پیمان خود را شکستند، چون آنها حق را شناختند، اما آن را دور انداختند. و هرکس که اینگونه باشد، خداوند به پاس عمل [زشت]ش قلبش را واژگون و دگرگون مینماید؛ زیرا او حق را شناخته و آن را ترک گفته، و باطل را شناخته و آن را انتخاب کرده است. پس خداوند او را رها میکند و خداوند کسی [یا چیزی] را ولیّ و سرپرست او قرار میدهد که او آن را ولیّ و سرپرست خود قرار داده بود. (﴿عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) نفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم، بر اینهاست و در نفرین و عذاب جاودانه هستند. (﴿لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ﴾) وقتی که فرمان خدا سر رسد، به آنان مهلت داده نمیشود، چون خداوند آنها را به اندازهای عمر داده است که هر کس بخواهد، میتواند از آن پند بگیرد، و بیم دهنده [نیز] پیش آنها آمده است. سپس خداوند متعال کسانی را که از کفر و گناهشان توبه کرده و عیبهای خود را اصلاح نمودهاند، از این وعید و تهدید استثنا کرد. پس خداوند گناهان گذشتۀ آنان را میبخشد و از کردار پیشین آنان، چشم پوشی میکند.
(87) کاملاً بعید است خداوند قومی را هدایت کند که ایمان آوردند و گواهی دادند پیامبر بر حق است، سپس مرتد شده و به عقب بازگشتند و پیمان خود را شکستند، چون آنها حق را شناختند، اما آن را دور انداختند. و هرکس که اینگونه باشد، خداوند به پاس عمل [زشت]ش قلبش را واژگون و دگرگون مینماید؛ زیرا او حق را شناخته و آن را ترک گفته، و باطل را شناخته و آن را انتخاب کرده است. پس خداوند او را رها میکند و خداوند کسی [یا چیزی] را ولیّ و سرپرست او قرار میدهد که او آن را ولیّ و سرپرست خود قرار داده بود. (﴿عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) نفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم، بر اینهاست و در نفرین و عذاب جاودانه هستند. (﴿لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ﴾) وقتی که فرمان خدا سر رسد، به آنان مهلت داده نمیشود، چون خداوند آنها را به اندازهای عمر داده است که هر کس بخواهد، میتواند از آن پند بگیرد، و بیم دهنده [نیز] پیش آنها آمده است. سپس خداوند متعال کسانی را که از کفر و گناهشان توبه کرده و عیبهای خود را اصلاح نمودهاند، از این وعید و تهدید استثنا کرد. پس خداوند گناهان گذشتۀ آنان را میبخشد و از کردار پیشین آنان، چشم پوشی میکند.
(88) کاملاً بعید است خداوند قومی را هدایت کند که ایمان آوردند و گواهی دادند پیامبر بر حق است، سپس مرتد شده و به عقب بازگشتند و پیمان خود را شکستند، چون آنها حق را شناختند، اما آن را دور انداختند. و هرکس که اینگونه باشد، خداوند به پاس عمل [زشت]ش قلبش را واژگون و دگرگون مینماید؛ زیرا او حق را شناخته و آن را ترک گفته، و باطل را شناخته و آن را انتخاب کرده است. پس خداوند او را رها میکند و خداوند کسی [یا چیزی] را ولیّ و سرپرست او قرار میدهد که او آن را ولیّ و سرپرست خود قرار داده بود. (﴿عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) نفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم، بر اینهاست و در نفرین و عذاب جاودانه هستند. (﴿لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ﴾) وقتی که فرمان خدا سر رسد، به آنان مهلت داده نمیشود، چون خداوند آنها را به اندازهای عمر داده است که هر کس بخواهد، میتواند از آن پند بگیرد، و بیم دهنده [نیز] پیش آنها آمده است. سپس خداوند متعال کسانی را که از کفر و گناهشان توبه کرده و عیبهای خود را اصلاح نمودهاند، از این وعید و تهدید استثنا کرد. پس خداوند گناهان گذشتۀ آنان را میبخشد و از کردار پیشین آنان، چشم پوشی میکند.
(89) کاملاً بعید است خداوند قومی را هدایت کند که ایمان آوردند و گواهی دادند پیامبر بر حق است، سپس مرتد شده و به عقب بازگشتند و پیمان خود را شکستند، چون آنها حق را شناختند، اما آن را دور انداختند. و هرکس که اینگونه باشد، خداوند به پاس عمل [زشت]ش قلبش را واژگون و دگرگون مینماید؛ زیرا او حق را شناخته و آن را ترک گفته، و باطل را شناخته و آن را انتخاب کرده است. پس خداوند او را رها میکند و خداوند کسی [یا چیزی] را ولیّ و سرپرست او قرار میدهد که او آن را ولیّ و سرپرست خود قرار داده بود. (﴿عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) نفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم، بر اینهاست و در نفرین و عذاب جاودانه هستند. (﴿لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ﴾) وقتی که فرمان خدا سر رسد، به آنان مهلت داده نمیشود، چون خداوند آنها را به اندازهای عمر داده است که هر کس بخواهد، میتواند از آن پند بگیرد، و بیم دهنده [نیز] پیش آنها آمده است. سپس خداوند متعال کسانی را که از کفر و گناهشان توبه کرده و عیبهای خود را اصلاح نمودهاند، از این وعید و تهدید استثنا کرد. پس خداوند گناهان گذشتۀ آنان را میبخشد و از کردار پیشین آنان، چشم پوشی میکند.
(90) اما کسی که کفر بورزد، و بر کفرش اصرار نماید، و به آن بیفزاید، و بر کفرش بمیرد، از راه هدایت منحرف شده، و راه شقاوت و بدبختی را در پیش گرفته، و به سبب این کار، سزاوار عذاب دردناک است، و کسی نیست که وی را یاری کند، و از عذاب خدا نجات دهد، و اگر زمین را پر از طلا کند و آن را فدیه بدهد، به وی سودی نمیبخشد. پناه میبریم به خدا از کفر و از فروع آن!
(91) اما کسی که کفر بورزد، و بر کفرش اصرار نماید، و به آن بیفزاید، و بر کفرش بمیرد، از راه هدایت منحرف شده، و راه شقاوت و بدبختی را در پیش گرفته، و به سبب این کار، سزاوار عذاب دردناک است، و کسی نیست که وی را یاری کند، و از عذاب خدا نجات دهد، و اگر زمین را پر از طلا کند و آن را فدیه بدهد، به وی سودی نمیبخشد. پناه میبریم به خدا از کفر و از فروع آن!
(92) هرگز به نیکی نمیرسید، «برّ» یا نیکی، نامی است که هر خیر و عمل خوبی را در بر میگیرد، و آن راهی است که آدمی را به بهشت میرساند. و راه رسیدن به بهشت را در پیش نمیگیرید مگر اینکه از آنچه دوست دارید و از بهترین و پاکیزهترین مالهایتان در راه خدا انفاق کنید؛ زیرا بخشیدن مالی که انسان آن را دوست دارد، یکی از بزرگترین دلایلِ سخاوتمندی و بخشایشگری و داشتن مکارم اخلاق و مهربانی و نرمی طبع است. و یکی از بهترین دلایلِ دوست داشتن خدا و ترجیح دادن دوستی وی بر دوستی مال و ثروت است که سرشت انسان به شدت به آن وابسته است. پس هرکس محبت خدا را ترجیح دهد، به قلۀ کمال رسیده است. و همچنین هرکس از پاکیزهها انفاق کند، و با بندگان خدا نیکوکاری نماید، خداوند با او نیکی مینماید و او را بر انجام دادن کارها و برخورداری از اخلاق و فضایلی موفّق میگرداند که بدون این حالت به دست نمیآید. همچنین کسی که نفقه را اینگونه بدهد، دیگر اعمال صالح و شایسته را به طریق اولی انجام میدهد و به طریق اولی از اخلاق حسنه برخوردار خواهد شد. و بخشیدن از چیزهای خوب، کاملترین حالت انفاق است. پس هر اندازه بنده در راه خدا ببخشد، کم یا زیاد، خوب یا نامرغوب، خداوند آن را میداند، و هر انفاق کنندهای را بر حسب عملش پاداش میدهد، و در دنیا جای آن مال را پر می کند و در آخرت او را در بهشت جای میدهد.
(93) از جمله ایراداتی که یهودیان نسبت به رسالت عیسی و محمد صلی الله علیه وسلم مطرح میکردند، این بود که گمان میبردند نسخ، چیز باطلی است، و ممکن نیست پیامبری دستوری بیاورد که با دستور پیامبر قبلی مخالف باشد. خداوند آنها را از طریق مطرح کردن موضوعی که خود به آن آگاهی داشتند، تکذیب کرد؛ زیرا آنها اعتراف میکردند که همۀ غذاها ـ قبل از نازل شدن تورات ـ برای بنیاسرائیل حلال بود، به جز چیزهای اندکی که یعقوب ـ علیه السلام ـ به خاطر بیماریاش بر خود حرام کرده بود. وانگهی در تورات امور حرام شدۀ بسیاری وجود دارد که نسخ شدهاند؛ امور حرام شدهای که در گذشته حلال بودهاند. پس اگر این مطلب را انکار میکنند، به آنها بگو: (﴿فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر گمان میبرید نسخی وجود ندارد و حرام کردن و حلال کردنی در میان نیست، پس تورات را بیاورید و بخوانید اگر راست میگویید. و این قویترین دلیل است، و آن عبارت است از اینکه چیزی به عنوان دلیل برای کسی آورده شود که خود بدان معترف است و آن را انکار نمیکند. پس چنانچه آن انسان، حق را گردن نهاد و تسلیم آن شد حرفی نیست، و اگر از تسلیم شدن در برابر آن امتناع ورزد، و پس از آنکه حق برایش روشن شد نقدی از آن به عمل نیاورد، دروغ و افترا و ستم و بطلان راهی که بر آن قرار دارد، روشن میشود. و یهودیان چنین بودند. (﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُ﴾) بگو: «خداوند در همۀ آنچه که گفته است، راست فرموده، و سخن چه کسی از سخن خـداوند راستتر است؟!».خداوند در این آیات، دلایلی بر صـحت و درسـتی رسـالت محمد صلی الله علیه وسلم و دعوت او، و باطل بودن ادعای منحرفان و کسانی از اهل کتاب که پیامبر خدا را تکذیب کردند، و دعوتش را رد نمودند، ارائه کرده است. پس خداوند در این مورد راست گفته است، و بندگانش را با ارائه دلایل و حجتهایی که کوهها در برابر آن از هم میپاشند، و متفکران در برابر آن سر خم میکنند، قانع کرده است. پس هیچ راهی نمانده است جز اینکه همۀ مردم از آیین ابراهیم که آیین توحید و یگانه دانستن خداست، تبعیت کنند و تمام فرستادگان الهی و همۀ کتابهایی را که خدا نازل کرده است، تصدیق نمایند، و از ادیان باطل و منحرف روی بگردانند؛ زیرا ابراهیم از هر آن چیزی که با توحید مخالف بود، رویگردان بود، و از شرک و مشرکین بیزاری میجست.
(94) از جمله ایراداتی که یهودیان نسبت به رسالت عیسی و محمد صلی الله علیه وسلم مطرح میکردند، این بود که گمان میبردند نسخ، چیز باطلی است، و ممکن نیست پیامبری دستوری بیاورد که با دستور پیامبر قبلی مخالف باشد. خداوند آنها را از طریق مطرح کردن موضوعی که خود به آن آگاهی داشتند، تکذیب کرد؛ زیرا آنها اعتراف میکردند که همۀ غذاها ـ قبل از نازل شدن تورات ـ برای بنیاسرائیل حلال بود، به جز چیزهای اندکی که یعقوب ـ علیه السلام ـ به خاطر بیماریاش بر خود حرام کرده بود. وانگهی در تورات امور حرام شدۀ بسیاری وجود دارد که نسخ شدهاند؛ امور حرام شدهای که در گذشته حلال بودهاند. پس اگر این مطلب را انکار میکنند، به آنها بگو: (﴿فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر گمان میبرید نسخی وجود ندارد و حرام کردن و حلال کردنی در میان نیست، پس تورات را بیاورید و بخوانید اگر راست میگویید. و این قویترین دلیل است، و آن عبارت است از اینکه چیزی به عنوان دلیل برای کسی آورده شود که خود بدان معترف است و آن را انکار نمیکند. پس چنانچه آن انسان، حق را گردن نهاد و تسلیم آن شد حرفی نیست، و اگر از تسلیم شدن در برابر آن امتناع ورزد، و پس از آنکه حق برایش روشن شد نقدی از آن به عمل نیاورد، دروغ و افترا و ستم و بطلان راهی که بر آن قرار دارد، روشن میشود. و یهودیان چنین بودند. (﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُ﴾) بگو: «خداوند در همۀ آنچه که گفته است، راست فرموده، و سخن چه کسی از سخن خـداوند راستتر است؟!».خداوند در این آیات، دلایلی بر صـحت و درسـتی رسـالت محمد صلی الله علیه وسلم و دعوت او، و باطل بودن ادعای منحرفان و کسانی از اهل کتاب که پیامبر خدا را تکذیب کردند، و دعوتش را رد نمودند، ارائه کرده است. پس خداوند در این مورد راست گفته است، و بندگانش را با ارائه دلایل و حجتهایی که کوهها در برابر آن از هم میپاشند، و متفکران در برابر آن سر خم میکنند، قانع کرده است. پس هیچ راهی نمانده است جز اینکه همۀ مردم از آیین ابراهیم که آیین توحید و یگانه دانستن خداست، تبعیت کنند و تمام فرستادگان الهی و همۀ کتابهایی را که خدا نازل کرده است، تصدیق نمایند، و از ادیان باطل و منحرف روی بگردانند؛ زیرا ابراهیم از هر آن چیزی که با توحید مخالف بود، رویگردان بود، و از شرک و مشرکین بیزاری میجست.
(95) از جمله ایراداتی که یهودیان نسبت به رسالت عیسی و محمد صلی الله علیه وسلم مطرح میکردند، این بود که گمان میبردند نسخ، چیز باطلی است، و ممکن نیست پیامبری دستوری بیاورد که با دستور پیامبر قبلی مخالف باشد. خداوند آنها را از طریق مطرح کردن موضوعی که خود به آن آگاهی داشتند، تکذیب کرد؛ زیرا آنها اعتراف میکردند که همۀ غذاها ـ قبل از نازل شدن تورات ـ برای بنیاسرائیل حلال بود، به جز چیزهای اندکی که یعقوب ـ علیه السلام ـ به خاطر بیماریاش بر خود حرام کرده بود. وانگهی در تورات امور حرام شدۀ بسیاری وجود دارد که نسخ شدهاند؛ امور حرام شدهای که در گذشته حلال بودهاند. پس اگر این مطلب را انکار میکنند، به آنها بگو: (﴿فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر گمان میبرید نسخی وجود ندارد و حرام کردن و حلال کردنی در میان نیست، پس تورات را بیاورید و بخوانید اگر راست میگویید. و این قویترین دلیل است، و آن عبارت است از اینکه چیزی به عنوان دلیل برای کسی آورده شود که خود بدان معترف است و آن را انکار نمیکند. پس چنانچه آن انسان، حق را گردن نهاد و تسلیم آن شد حرفی نیست، و اگر از تسلیم شدن در برابر آن امتناع ورزد، و پس از آنکه حق برایش روشن شد نقدی از آن به عمل نیاورد، دروغ و افترا و ستم و بطلان راهی که بر آن قرار دارد، روشن میشود. و یهودیان چنین بودند. (﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُ﴾) بگو: «خداوند در همۀ آنچه که گفته است، راست فرموده، و سخن چه کسی از سخن خـداوند راستتر است؟!».خداوند در این آیات، دلایلی بر صـحت و درسـتی رسـالت محمد صلی الله علیه وسلم و دعوت او، و باطل بودن ادعای منحرفان و کسانی از اهل کتاب که پیامبر خدا را تکذیب کردند، و دعوتش را رد نمودند، ارائه کرده است. پس خداوند در این مورد راست گفته است، و بندگانش را با ارائه دلایل و حجتهایی که کوهها در برابر آن از هم میپاشند، و متفکران در برابر آن سر خم میکنند، قانع کرده است. پس هیچ راهی نمانده است جز اینکه همۀ مردم از آیین ابراهیم که آیین توحید و یگانه دانستن خداست، تبعیت کنند و تمام فرستادگان الهی و همۀ کتابهایی را که خدا نازل کرده است، تصدیق نمایند، و از ادیان باطل و منحرف روی بگردانند؛ زیرا ابراهیم از هر آن چیزی که با توحید مخالف بود، رویگردان بود، و از شرک و مشرکین بیزاری میجست.
(96) پروردگار متعال از عظمت خانهاش خبر داده و میفرماید: کعبه، نخستین خانهایست که خداوند جهت عبادت و ذکر خود در زمین بنا نهاده، و در آن انواع برکتها و هدایتها قرار داده است، خانهای که منافع و مصالح گوناگونی برای جهانیان در بردارد، و در آن بخشش فراوان الهی و نشانههای روشنی است، و یادآور مقام ابراهیم خلیل و اعمالی است که او در حج انجام داده است. خانۀ کعبه همچنین یادآور خاطرات سرور و رهبر پیامبران محمد صلی الله علیه وسلم است. این خانه، حرمِ امن الهی است که هرکس وارد آن شود، خداوند برایش مقدر میگرداند که در امنیت و آسایش باشد، و از نظر شرع و دین نیز مؤمن به حساب آید. و چون خانۀ کعبه از فضایل و برکات فراوانی برخوردار است که بهطور خلاصه ذکر گردید، خداوند حج، و زیارت آن را بر کسانی که توانایی رفتن به آنجا را دارند، واجب گردانیده است. توانایی آن است که آدمی برای رسیدن به آن دیار وسیلۀ سواریِ مناسبی داشته باشد، و بتواند توشۀ راه را تهیه نماید. بنابراین [جملۀ (﴿مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا﴾)] همۀ وسایل سواری جدید و آنچه در آینده پدید خواهد آمد را، در بر میگیرد. و این از معجزات قرآن است که احکام آن برای هر زمان و مکانی تناسب دارد، و مسلّماً بدون احکام قرآن رسیدن به نیکی و درستیِ کامل ممکن نیست. پس هرکس به این فریضۀ ارجمند [حج] یقین پیدا کرد و آن را انجام داد، از مؤمنان هدایت یافته است، و هرکس به آن کفر بورزد، و حج خانۀ خدا را انجام ندهد، از دین خارج میباشد. و هرکس کفر بورزد، همانا خداوند از جهانیان بینیاز است.
(97) پروردگار متعال از عظمت خانهاش خبر داده و میفرماید: کعبه، نخستین خانهایست که خداوند جهت عبادت و ذکر خود در زمین بنا نهاده، و در آن انواع برکتها و هدایتها قرار داده است، خانهای که منافع و مصالح گوناگونی برای جهانیان در بردارد، و در آن بخشش فراوان الهی و نشانههای روشنی است، و یادآور مقام ابراهیم خلیل و اعمالی است که او در حج انجام داده است. خانۀ کعبه همچنین یادآور خاطرات سرور و رهبر پیامبران محمد صلی الله علیه وسلم است. این خانه، حرمِ امن الهی است که هرکس وارد آن شود، خداوند برایش مقدر میگرداند که در امنیت و آسایش باشد، و از نظر شرع و دین نیز مؤمن به حساب آید. و چون خانۀ کعبه از فضایل و برکات فراوانی برخوردار است که بهطور خلاصه ذکر گردید، خداوند حج، و زیارت آن را بر کسانی که توانایی رفتن به آنجا را دارند، واجب گردانیده است. توانایی آن است که آدمی برای رسیدن به آن دیار وسیلۀ سواریِ مناسبی داشته باشد، و بتواند توشۀ راه را تهیه نماید. بنابراین [جملۀ (﴿مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا﴾)] همۀ وسایل سواری جدید و آنچه در آینده پدید خواهد آمد را، در بر میگیرد. و این از معجزات قرآن است که احکام آن برای هر زمان و مکانی تناسب دارد، و مسلّماً بدون احکام قرآن رسیدن به نیکی و درستیِ کامل ممکن نیست. پس هرکس به این فریضۀ ارجمند [حج] یقین پیدا کرد و آن را انجام داد، از مؤمنان هدایت یافته است، و هرکس به آن کفر بورزد، و حج خانۀ خدا را انجام ندهد، از دین خارج میباشد. و هرکس کفر بورزد، همانا خداوند از جهانیان بینیاز است.
(98) در آیات گذشته، خداوند متعال بر اهل کتاب دلایل اقامه کرد، هرچند که آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را مانند فرزندانشان میشناختند. و در این آیات، مخالفان را به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا، و بازداشتن مردم از راه وی، سرزنش و توبیخ نموده است؛ چون تودۀ اهل کتاب پیرو علمایشان هستند، و خداوند حالات آنها را میداند، و آنان را بر این عمل مجازات خواهد نمود. پس از آنکه خداوند متعال دلایل را بر اهل کتاب اقامه کرد، و آنها را به سبب کفر و سرسختیشان توبیخ و سرزنش نمود، بندگان مؤمن را بر حذر داشت که فریب آنان را نخورند، و برای آنها بیان نمود که این دسته از اهل کتاب، به شدت در پی آنند که به شما زیان برسانند، و شما را پس از ایمان آوردنتان، به سوی کفر بگردانند. اما شما ای گروه مؤمنان! ـ الحمد لله ـ خدواند پس از آنکه نعمت دین را به شما ارزانی نمود، و نشانهها و محاسن و مناقب و فضائل آن را مشاهده کردید، پیامبری را در میانتان مبعوث کرد که شما را به تمام آنچه به نفعتان است، راهنمایی کرد، و در سایۀ رحمت خدا به ریسمان الهی -که همان دینش است- چنگ زدید. پس [اکنون بعد از برخورداری از این همه عنایت خدا] محال است کافران بتوانند شما را از دینتان برگردانند؛ زیرا دینی که بر این اصول و پایههای ثابت و استوار و انوار درخشان بنا نهاده شده است دلها به سوی آن پر میکشند، و از آن دل نمیکَنَند، و بندگان را به بهترین اهداف و آرمانها میرساند. (﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ﴾) و هرکس بر خداوند توکل کند و به او پناه ببرد، (﴿فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا به راه راست هدایت یافته است. در این آیه، انسانها تشویق شدهاند که به [دین] خدا جنگ بزنند، و اینکه دین خدا تنها راهی است که آدمی را به امنیت و آرامش و هدایت میرساند.
(99) در آیات گذشته، خداوند متعال بر اهل کتاب دلایل اقامه کرد، هرچند که آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را مانند فرزندانشان میشناختند. و در این آیات، مخالفان را به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا، و بازداشتن مردم از راه وی، سرزنش و توبیخ نموده است؛ چون تودۀ اهل کتاب پیرو علمایشان هستند، و خداوند حالات آنها را میداند، و آنان را بر این عمل مجازات خواهد نمود. پس از آنکه خداوند متعال دلایل را بر اهل کتاب اقامه کرد، و آنها را به سبب کفر و سرسختیشان توبیخ و سرزنش نمود، بندگان مؤمن را بر حذر داشت که فریب آنان را نخورند، و برای آنها بیان نمود که این دسته از اهل کتاب، به شدت در پی آنند که به شما زیان برسانند، و شما را پس از ایمان آوردنتان، به سوی کفر بگردانند. اما شما ای گروه مؤمنان! ـ الحمد لله ـ خدواند پس از آنکه نعمت دین را به شما ارزانی نمود، و نشانهها و محاسن و مناقب و فضائل آن را مشاهده کردید، پیامبری را در میانتان مبعوث کرد که شما را به تمام آنچه به نفعتان است، راهنمایی کرد، و در سایۀ رحمت خدا به ریسمان الهی -که همان دینش است- چنگ زدید. پس [اکنون بعد از برخورداری از این همه عنایت خدا] محال است کافران بتوانند شما را از دینتان برگردانند؛ زیرا دینی که بر این اصول و پایههای ثابت و استوار و انوار درخشان بنا نهاده شده است دلها به سوی آن پر میکشند، و از آن دل نمیکَنَند، و بندگان را به بهترین اهداف و آرمانها میرساند. (﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ﴾) و هرکس بر خداوند توکل کند و به او پناه ببرد، (﴿فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا به راه راست هدایت یافته است. در این آیه، انسانها تشویق شدهاند که به [دین] خدا جنگ بزنند، و اینکه دین خدا تنها راهی است که آدمی را به امنیت و آرامش و هدایت میرساند.
(100) در آیات گذشته، خداوند متعال بر اهل کتاب دلایل اقامه کرد، هرچند که آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را مانند فرزندانشان میشناختند. و در این آیات، مخالفان را به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا، و بازداشتن مردم از راه وی، سرزنش و توبیخ نموده است؛ چون تودۀ اهل کتاب پیرو علمایشان هستند، و خداوند حالات آنها را میداند، و آنان را بر این عمل مجازات خواهد نمود. پس از آنکه خداوند متعال دلایل را بر اهل کتاب اقامه کرد، و آنها را به سبب کفر و سرسختیشان توبیخ و سرزنش نمود، بندگان مؤمن را بر حذر داشت که فریب آنان را نخورند، و برای آنها بیان نمود که این دسته از اهل کتاب، به شدت در پی آنند که به شما زیان برسانند، و شما را پس از ایمان آوردنتان، به سوی کفر بگردانند. اما شما ای گروه مؤمنان! ـ الحمد لله ـ خدواند پس از آنکه نعمت دین را به شما ارزانی نمود، و نشانهها و محاسن و مناقب و فضائل آن را مشاهده کردید، پیامبری را در میانتان مبعوث کرد که شما را به تمام آنچه به نفعتان است، راهنمایی کرد، و در سایۀ رحمت خدا به ریسمان الهی -که همان دینش است- چنگ زدید. پس [اکنون بعد از برخورداری از این همه عنایت خدا] محال است کافران بتوانند شما را از دینتان برگردانند؛ زیرا دینی که بر این اصول و پایههای ثابت و استوار و انوار درخشان بنا نهاده شده است دلها به سوی آن پر میکشند، و از آن دل نمیکَنَند، و بندگان را به بهترین اهداف و آرمانها میرساند. (﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ﴾) و هرکس بر خداوند توکل کند و به او پناه ببرد، (﴿فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا به راه راست هدایت یافته است. در این آیه، انسانها تشویق شدهاند که به [دین] خدا جنگ بزنند، و اینکه دین خدا تنها راهی است که آدمی را به امنیت و آرامش و هدایت میرساند.
(101) در آیات گذشته، خداوند متعال بر اهل کتاب دلایل اقامه کرد، هرچند که آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را مانند فرزندانشان میشناختند. و در این آیات، مخالفان را به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا، و بازداشتن مردم از راه وی، سرزنش و توبیخ نموده است؛ چون تودۀ اهل کتاب پیرو علمایشان هستند، و خداوند حالات آنها را میداند، و آنان را بر این عمل مجازات خواهد نمود. پس از آنکه خداوند متعال دلایل را بر اهل کتاب اقامه کرد، و آنها را به سبب کفر و سرسختیشان توبیخ و سرزنش نمود، بندگان مؤمن را بر حذر داشت که فریب آنان را نخورند، و برای آنها بیان نمود که این دسته از اهل کتاب، به شدت در پی آنند که به شما زیان برسانند، و شما را پس از ایمان آوردنتان، به سوی کفر بگردانند. اما شما ای گروه مؤمنان! ـ الحمد لله ـ خدواند پس از آنکه نعمت دین را به شما ارزانی نمود، و نشانهها و محاسن و مناقب و فضائل آن را مشاهده کردید، پیامبری را در میانتان مبعوث کرد که شما را به تمام آنچه به نفعتان است، راهنمایی کرد، و در سایۀ رحمت خدا به ریسمان الهی -که همان دینش است- چنگ زدید. پس [اکنون بعد از برخورداری از این همه عنایت خدا] محال است کافران بتوانند شما را از دینتان برگردانند؛ زیرا دینی که بر این اصول و پایههای ثابت و استوار و انوار درخشان بنا نهاده شده است دلها به سوی آن پر میکشند، و از آن دل نمیکَنَند، و بندگان را به بهترین اهداف و آرمانها میرساند. (﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ﴾) و هرکس بر خداوند توکل کند و به او پناه ببرد، (﴿فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا به راه راست هدایت یافته است. در این آیه، انسانها تشویق شدهاند که به [دین] خدا جنگ بزنند، و اینکه دین خدا تنها راهی است که آدمی را به امنیت و آرامش و هدایت میرساند.
(102) خداوند در این آیات بندگان مؤمنش را برانگیخته است تا شکر نعمتهای او را به جای آورند، و به طور شایسته از او بترسند، و از وی اطاعت کنند، و نافرمانیاش را ترک کرده و مخلصانه عمل کنند، و دین خود را بر پای دارند، و به ریسمانی که خداوند به سوی آنها فروهشته است، چنگ بزنند، و خداوند این ریسمان را رابط بین خود و بندگانش قرار داده؛ و آن ریسمان، دین و کتاب خداست. همچنین پروردگار جل جلاله، در این آیات، مسلمانان را تشویق میکند که بر دین او اجتماع کنند و از تفرق و پراکندگی بپرهیزند و تا آخرین لحظات زندگی این روند را ادامه دهند. سپس آنان را یاد آور میشود که قبل از مسلمان شدن، دشمنان سرسخت یکدیگر بودند و در تشتّت و چند دستگی بهسر میبردند، اما خداوند به برکت اسلام، آنها را در کنار هم جمع نمود، و بین آنان انس و الفت ایجاد کرد، به گونهای که تبدیل به برادران صمیمی یکدیگر شدند. این در حالی بود که قبلاً بر لبۀ پرتگاه و دهانۀ آتشی بزرگ قرار داشتند، اما خداوند آنان را نجات داد و به راه سعادت و خوشبختی راهنمون شد. (﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) این چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین میکند تا شاید راه یابید، به گونهای که شکر نعمات وی را به جای آورید و به ریسمان وی چنگ زنید. سپس پروردگار مؤمنان را دستور میدهد که این حالات را به حد کمال برسانند، و به آنان دستور داده است که قویترین اسباب و بهترین ملزومات را فراهم کنند، که به وسیلۀ آن، بتوانند دین خدا را برپا دارند، به نحوی که گروهی از آنان، حتماً باید این کفایت و شایستگی را در خویش، بهوجود بیاورند. (﴿يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ﴾) خیر و نیکی، همانا دین و اصول و فروع آن، و احکام مربوط به آن است. (﴿وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) و امر به معروف کنند، و معروف؛ هر آن چیزی است که خوبی آن از نظر شرع و عقل شناخته شده است، (﴿وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و از منکر باز دارند، و آن همان است که زشتی آن، از نظر شرع و عقل دانسته شده است، (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و ایشاناند که به تمام خواستههای خود دست یافته و از هر امر ناگواری، نجات مییابند. و اهل علم و تعلیم و متصدیان وعظ و تبلیغ، و مسئولینی که مردم را به خواندن نماز و پرداختن زکات، و انجام قوانین دین واداشته و آنها را از منکرات باز میدارند، مشمول این حکم میگردند. پس هرکس مردم را به صورت عام و یا خاص، به کار خیر فرا بخواند، و کسی یا عدهای را نصیحت کند، مشمول حکم این آیۀ کریمه میباشد. سپس خداوند آنها را از در پیش گرفتن راه تفرقه و تشتت، بر حذر داشت، راه کسانی که دین و نشانههای روشن پیش آنها آمد، که میبایست آن را گردن نهند و متحد شوند، اما متفرق شدند، و اختلاف کردند، و به گروههای مختلفی تقسیم شدند، و این کار از روی نادانی نبود، بلکه عدهای از روی آگاهی و تعمّد، بر عدهای دیگر تجاوز کردند. بنابر این فرمود: (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و برای آنان عذاب بزرگی است.
(103) خداوند در این آیات بندگان مؤمنش را برانگیخته است تا شکر نعمتهای او را به جای آورند، و به طور شایسته از او بترسند، و از وی اطاعت کنند، و نافرمانیاش را ترک کرده و مخلصانه عمل کنند، و دین خود را بر پای دارند، و به ریسمانی که خداوند به سوی آنها فروهشته است، چنگ بزنند، و خداوند این ریسمان را رابط بین خود و بندگانش قرار داده؛ و آن ریسمان، دین و کتاب خداست. همچنین پروردگار جل جلاله، در این آیات، مسلمانان را تشویق میکند که بر دین او اجتماع کنند و از تفرق و پراکندگی بپرهیزند و تا آخرین لحظات زندگی این روند را ادامه دهند. سپس آنان را یاد آور میشود که قبل از مسلمان شدن، دشمنان سرسخت یکدیگر بودند و در تشتّت و چند دستگی بهسر میبردند، اما خداوند به برکت اسلام، آنها را در کنار هم جمع نمود، و بین آنان انس و الفت ایجاد کرد، به گونهای که تبدیل به برادران صمیمی یکدیگر شدند. این در حالی بود که قبلاً بر لبۀ پرتگاه و دهانۀ آتشی بزرگ قرار داشتند، اما خداوند آنان را نجات داد و به راه سعادت و خوشبختی راهنمون شد. (﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) این چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین میکند تا شاید راه یابید، به گونهای که شکر نعمات وی را به جای آورید و به ریسمان وی چنگ زنید. سپس پروردگار مؤمنان را دستور میدهد که این حالات را به حد کمال برسانند، و به آنان دستور داده است که قویترین اسباب و بهترین ملزومات را فراهم کنند، که به وسیلۀ آن، بتوانند دین خدا را برپا دارند، به نحوی که گروهی از آنان، حتماً باید این کفایت و شایستگی را در خویش، بهوجود بیاورند. (﴿يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ﴾) خیر و نیکی، همانا دین و اصول و فروع آن، و احکام مربوط به آن است. (﴿وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) و امر به معروف کنند، و معروف؛ هر آن چیزی است که خوبی آن از نظر شرع و عقل شناخته شده است، (﴿وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و از منکر باز دارند، و آن همان است که زشتی آن، از نظر شرع و عقل دانسته شده است، (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و ایشاناند که به تمام خواستههای خود دست یافته و از هر امر ناگواری، نجات مییابند. و اهل علم و تعلیم و متصدیان وعظ و تبلیغ، و مسئولینی که مردم را به خواندن نماز و پرداختن زکات، و انجام قوانین دین واداشته و آنها را از منکرات باز میدارند، مشمول این حکم میگردند. پس هرکس مردم را به صورت عام و یا خاص، به کار خیر فرا بخواند، و کسی یا عدهای را نصیحت کند، مشمول حکم این آیۀ کریمه میباشد. سپس خداوند آنها را از در پیش گرفتن راه تفرقه و تشتت، بر حذر داشت، راه کسانی که دین و نشانههای روشن پیش آنها آمد، که میبایست آن را گردن نهند و متحد شوند، اما متفرق شدند، و اختلاف کردند، و به گروههای مختلفی تقسیم شدند، و این کار از روی نادانی نبود، بلکه عدهای از روی آگاهی و تعمّد، بر عدهای دیگر تجاوز کردند. بنابر این فرمود: (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و برای آنان عذاب بزرگی است.
(104) خداوند در این آیات بندگان مؤمنش را برانگیخته است تا شکر نعمتهای او را به جای آورند، و به طور شایسته از او بترسند، و از وی اطاعت کنند، و نافرمانیاش را ترک کرده و مخلصانه عمل کنند، و دین خود را بر پای دارند، و به ریسمانی که خداوند به سوی آنها فروهشته است، چنگ بزنند، و خداوند این ریسمان را رابط بین خود و بندگانش قرار داده؛ و آن ریسمان، دین و کتاب خداست. همچنین پروردگار جل جلاله، در این آیات، مسلمانان را تشویق میکند که بر دین او اجتماع کنند و از تفرق و پراکندگی بپرهیزند و تا آخرین لحظات زندگی این روند را ادامه دهند. سپس آنان را یاد آور میشود که قبل از مسلمان شدن، دشمنان سرسخت یکدیگر بودند و در تشتّت و چند دستگی بهسر میبردند، اما خداوند به برکت اسلام، آنها را در کنار هم جمع نمود، و بین آنان انس و الفت ایجاد کرد، به گونهای که تبدیل به برادران صمیمی یکدیگر شدند. این در حالی بود که قبلاً بر لبۀ پرتگاه و دهانۀ آتشی بزرگ قرار داشتند، اما خداوند آنان را نجات داد و به راه سعادت و خوشبختی راهنمون شد. (﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) این چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین میکند تا شاید راه یابید، به گونهای که شکر نعمات وی را به جای آورید و به ریسمان وی چنگ زنید. سپس پروردگار مؤمنان را دستور میدهد که این حالات را به حد کمال برسانند، و به آنان دستور داده است که قویترین اسباب و بهترین ملزومات را فراهم کنند، که به وسیلۀ آن، بتوانند دین خدا را برپا دارند، به نحوی که گروهی از آنان، حتماً باید این کفایت و شایستگی را در خویش، بهوجود بیاورند. (﴿يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ﴾) خیر و نیکی، همانا دین و اصول و فروع آن، و احکام مربوط به آن است. (﴿وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) و امر به معروف کنند، و معروف؛ هر آن چیزی است که خوبی آن از نظر شرع و عقل شناخته شده است، (﴿وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و از منکر باز دارند، و آن همان است که زشتی آن، از نظر شرع و عقل دانسته شده است، (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و ایشاناند که به تمام خواستههای خود دست یافته و از هر امر ناگواری، نجات مییابند. و اهل علم و تعلیم و متصدیان وعظ و تبلیغ، و مسئولینی که مردم را به خواندن نماز و پرداختن زکات، و انجام قوانین دین واداشته و آنها را از منکرات باز میدارند، مشمول این حکم میگردند. پس هرکس مردم را به صورت عام و یا خاص، به کار خیر فرا بخواند، و کسی یا عدهای را نصیحت کند، مشمول حکم این آیۀ کریمه میباشد. سپس خداوند آنها را از در پیش گرفتن راه تفرقه و تشتت، بر حذر داشت، راه کسانی که دین و نشانههای روشن پیش آنها آمد، که میبایست آن را گردن نهند و متحد شوند، اما متفرق شدند، و اختلاف کردند، و به گروههای مختلفی تقسیم شدند، و این کار از روی نادانی نبود، بلکه عدهای از روی آگاهی و تعمّد، بر عدهای دیگر تجاوز کردند. بنابر این فرمود: (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و برای آنان عذاب بزرگی است.
(105) خداوند در این آیات بندگان مؤمنش را برانگیخته است تا شکر نعمتهای او را به جای آورند، و به طور شایسته از او بترسند، و از وی اطاعت کنند، و نافرمانیاش را ترک کرده و مخلصانه عمل کنند، و دین خود را بر پای دارند، و به ریسمانی که خداوند به سوی آنها فروهشته است، چنگ بزنند، و خداوند این ریسمان را رابط بین خود و بندگانش قرار داده؛ و آن ریسمان، دین و کتاب خداست. همچنین پروردگار جل جلاله، در این آیات، مسلمانان را تشویق میکند که بر دین او اجتماع کنند و از تفرق و پراکندگی بپرهیزند و تا آخرین لحظات زندگی این روند را ادامه دهند. سپس آنان را یاد آور میشود که قبل از مسلمان شدن، دشمنان سرسخت یکدیگر بودند و در تشتّت و چند دستگی بهسر میبردند، اما خداوند به برکت اسلام، آنها را در کنار هم جمع نمود، و بین آنان انس و الفت ایجاد کرد، به گونهای که تبدیل به برادران صمیمی یکدیگر شدند. این در حالی بود که قبلاً بر لبۀ پرتگاه و دهانۀ آتشی بزرگ قرار داشتند، اما خداوند آنان را نجات داد و به راه سعادت و خوشبختی راهنمون شد. (﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) این چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین میکند تا شاید راه یابید، به گونهای که شکر نعمات وی را به جای آورید و به ریسمان وی چنگ زنید. سپس پروردگار مؤمنان را دستور میدهد که این حالات را به حد کمال برسانند، و به آنان دستور داده است که قویترین اسباب و بهترین ملزومات را فراهم کنند، که به وسیلۀ آن، بتوانند دین خدا را برپا دارند، به نحوی که گروهی از آنان، حتماً باید این کفایت و شایستگی را در خویش، بهوجود بیاورند. (﴿يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ﴾) خیر و نیکی، همانا دین و اصول و فروع آن، و احکام مربوط به آن است. (﴿وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) و امر به معروف کنند، و معروف؛ هر آن چیزی است که خوبی آن از نظر شرع و عقل شناخته شده است، (﴿وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و از منکر باز دارند، و آن همان است که زشتی آن، از نظر شرع و عقل دانسته شده است، (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و ایشاناند که به تمام خواستههای خود دست یافته و از هر امر ناگواری، نجات مییابند. و اهل علم و تعلیم و متصدیان وعظ و تبلیغ، و مسئولینی که مردم را به خواندن نماز و پرداختن زکات، و انجام قوانین دین واداشته و آنها را از منکرات باز میدارند، مشمول این حکم میگردند. پس هرکس مردم را به صورت عام و یا خاص، به کار خیر فرا بخواند، و کسی یا عدهای را نصیحت کند، مشمول حکم این آیۀ کریمه میباشد. سپس خداوند آنها را از در پیش گرفتن راه تفرقه و تشتت، بر حذر داشت، راه کسانی که دین و نشانههای روشن پیش آنها آمد، که میبایست آن را گردن نهند و متحد شوند، اما متفرق شدند، و اختلاف کردند، و به گروههای مختلفی تقسیم شدند، و این کار از روی نادانی نبود، بلکه عدهای از روی آگاهی و تعمّد، بر عدهای دیگر تجاوز کردند. بنابر این فرمود: (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾) و برای آنان عذاب بزرگی است.
(106) سپس به زمان فرا رسیدن این عذاب بزرگ، اشاره کرده و میفرماید: (﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ...﴾) خداوند از تفاوت درجۀ سعادت و شقاوت مردم، در روز قیامت خبر داده و میفرماید چهرۀ سعادتمندان سفید میگردد، آنانی که به خدا ایمان آورده و پیامبرانش را تصدیق کردند و از فرمان خدا اطاعت نموده و از آنچه پروردگار نهی کرده بود، پرهیز میکنند. و خداوند متعال آنها را به بهشت وارد میکند و انواع نعمتها را بر آنان سرازیر میگرداند و برای همیشه در آن خواهند بود. و چهرۀ اهل شقاوت سیاه میگردد، همان کسانی که پیامبرش را تکذیب کردند و از فرمان او سرپیچی نمودند، و در دین خود به چندین گروه تقسیم شدند. آنان مورد سرزنش قرار گرفته و به آنها گفته میشود: (﴿أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ﴾) آیا کفر را بر ایمان ترجیح دادید؟! (﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ﴾) پس بچشید عذاب را، به سبب کفر ورزیدنتان.
(107) سپس به زمان فرا رسیدن این عذاب بزرگ، اشاره کرده و میفرماید: (﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ...﴾) خداوند از تفاوت درجۀ سعادت و شقاوت مردم، در روز قیامت خبر داده و میفرماید چهرۀ سعادتمندان سفید میگردد، آنانی که به خدا ایمان آورده و پیامبرانش را تصدیق کردند و از فرمان خدا اطاعت نموده و از آنچه پروردگار نهی کرده بود، پرهیز میکنند. و خداوند متعال آنها را به بهشت وارد میکند و انواع نعمتها را بر آنان سرازیر میگرداند و برای همیشه در آن خواهند بود. و چهرۀ اهل شقاوت سیاه میگردد، همان کسانی که پیامبرش را تکذیب کردند و از فرمان او سرپیچی نمودند، و در دین خود به چندین گروه تقسیم شدند. آنان مورد سرزنش قرار گرفته و به آنها گفته میشود: (﴿أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ﴾) آیا کفر را بر ایمان ترجیح دادید؟! (﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ﴾) پس بچشید عذاب را، به سبب کفر ورزیدنتان.
(108) خداوند سبحان خویشتن را بر آن میستاید که آیاتش را برای پیامبر تبیین کرده، و بهوسیلۀ آن حق را از باطل جدا مینماید، و دوستان خدا را از دشمنان او مشخص میگرداند، و برای دوستان خود، پاداش نیک آماده نموده و برای دشمنانش، عذابی شدید تدارک دیده است، که این، مقتضای فضل و دادگری و حکمت خداست. او به بندگانش ستم نکرده، و از ثواب اعمالشان نکاسته است، و کسی را بدون گناه و یا به خاطر گناه کسی دیگر، عذاب نمیدهد.
(109) وقتی خداوند بیان کرد که فرمان و قانونگذاری، از آن اوست، نیز بیان فرمود که فرمانروایی کامل و تصرف و پادشاهی، از آن اوست، بنابراین فرمود: (﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ﴾) پس نیکوکاران را، در مقابل نیکیشان پاداش میدهد و بدکاران را، به سبب نافرمانیشان مجازات میکند. خداوند احکام سهگانهاش را در بسیاری جاها با هم مطرح میکند تا برای بندگانش بیان کند که او فرمانروای مطلق است، پس احکام تقدیری و شرعی و احکام جزائی، از آن اوست، و دیگر آفریدگان، مغلوب و محکوماند و قدرت و توانایی و اختیاری ندارند. پس او در دنیا و آخرت، میان بندگانش حکم و داوری مینماید.
(110) این، بیان اسباب برتری امت اسلام است؛ چرا که امت اسلام با این اسباب از دیگر امتها متمایز بوده و از سایر امتها بالاترند، و آنها از نظر خیرخواهی و دعوت مردم به سوی خیر و نیکی، و تعلیم و راهنمایی، و امر به معروف و نهی از منکر، بهترین مردماناند و برای رسیدن دیگران به حد کمال، و تحقق منافع آنان، بسیار تلاش میکنند، و به خدا ایمان دارند و مسئولیتی را که این عقیده و باور بر آنان واجب میگرداند به نحو احسن انجام میدهند. و اگر اهل کتاب مانند شما ایمان میآوردند، هدایت میشدند و برای آنها بهتر خواهد بود، اما جز تعداد اندکی از اهل کتاب، ایمان نیاورده و بیشتر آنان فاسقاند؛ چرا که از طاعت خدا و پیامبرش بیرون رفته، و با مؤمنان مبارزه میکنند، و تمام توان خود را برای زیان رساندن به مؤمنان بهکار میگیرند، اما آنها نمیتوانند به مومنان زیانی برسانند، جز اینکه مقداری آنها را با زبان اذیت کنند. و اگر با مؤمنان بجنگند، به آنها پشت کرده و فرار میکنند، سپس یاری نمیشوند و پیروز نمیگردند. و آنچه که خدا از آن خبر داده بود، پیش آمد و آنها وقتی با مسلمین جنگیدند، به آنها پشت کرده وگریختند و خداوند مسلمین را بر آنها پیروز گردانید.
(111) این، بیان اسباب برتری امت اسلام است؛ چرا که امت اسلام با این اسباب از دیگر امتها متمایز بوده و از سایر امتها بالاترند، و آنها از نظر خیرخواهی و دعوت مردم به سوی خیر و نیکی، و تعلیم و راهنمایی، و امر به معروف و نهی از منکر، بهترین مردماناند و برای رسیدن دیگران به حد کمال، و تحقق منافع آنان، بسیار تلاش میکنند، و به خدا ایمان دارند و مسئولیتی را که این عقیده و باور بر آنان واجب میگرداند به نحو احسن انجام میدهند. و اگر اهل کتاب مانند شما ایمان میآوردند، هدایت میشدند و برای آنها بهتر خواهد بود، اما جز تعداد اندکی از اهل کتاب، ایمان نیاورده و بیشتر آنان فاسقاند؛ چرا که از طاعت خدا و پیامبرش بیرون رفته، و با مؤمنان مبارزه میکنند، و تمام توان خود را برای زیان رساندن به مؤمنان بهکار میگیرند، اما آنها نمیتوانند به مومنان زیانی برسانند، جز اینکه مقداری آنها را با زبان اذیت کنند. و اگر با مؤمنان بجنگند، به آنها پشت کرده و فرار میکنند، سپس یاری نمیشوند و پیروز نمیگردند. و آنچه که خدا از آن خبر داده بود، پیش آمد و آنها وقتی با مسلمین جنگیدند، به آنها پشت کرده وگریختند و خداوند مسلمین را بر آنها پیروز گردانید.
(112) در اینجا خداوند از حالت یهودیان خبر میدهد که مُهر ذلت بر آنان زده شده است، و هر کجا که باشند، هراس دارند و میترسند و هیچ چیزی امنیت آنها را تأمین نمیکند، مگر اینکه به پیمانها و معاهداتی که با دیگران منعقد میکنند، پایبند باشند و در برابر احکام اسلام، سر خم کنند، و جزیه بپردازند. (﴿وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ﴾) یعنی امنیت آنها تأمین نمیشود مگر وقتی که تحت سرپرستی و نظارت دیگران باشند، همانطور که در گذشتههای دور و نزدیک حالشان اینگونه بوده است. و آنان در این سالهای اخیر، که توانستهاند به طور موقت حکومتی را در فلسطین ایجاد کنند، در سایۀ کمک قدرتهای بزرگ و تمهیداتی بوده که آنها برایشان فراهم کردهاند؛ چرا که آنها بودند راه را برای یهودیان هموار کردند. (﴿وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ﴾) و خداوند بر آنها خشم گرفته و آنان را با ذلت و بینوایی و بدبختی مجازات نموده است، و سبب آن، این است که آنها به آیات خدا کفر ورزیدند، و پیامبران را به ناحق کشتند؛ یعنی آنها پیامبران را، از روی جهل و نادانی نمیکشتند، بلکه از روی سرکشی و عناد، به قتل آنان مبادرت میورزیدند. (﴿بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ﴾) این سزای شدید و گوناگونی که دامان آنان را میگیرد، به خاطر سرکشی و تجاوزشان میباشد، پس خداوند به آنها ستم نکرده، و آنها را بدون گناه مجازات ننموده است، بلکه آنچه خداوند بر سر آنها آورده، به خاطر سرکشی و دشمنی و کفر و تکذیب پیامبران و جنایتهای فجیعشان بوده است.
(113) پس از آنکه خداوند متعال از منحرفین اهل کتاب سخن به میان آورد، حالت آن دسته از آنان را که بر راه راست استوار ماندهاند، بیان کرد و فرمود: گروهی از آنان بر اصول و فروع دین پا بر جا هستند: (﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) به خدا و روز قیامت ایمان دارند، و امر به معروف میکنند؛ و معروف همۀ خوبیها را در برمیگیرد. و از منکر باز میدارند؛ و منکر همۀ بدیها را شامل میشود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ ﴾ و گروهی از قوم موسی، به حق راهنمایی میکنند و به حق داوری مینمایند. (﴿وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) شتاب کردن برای انجام کارهای خوب، یک رتبه بالاتر از انجام دادن آن است؛ یعنی به اضافۀ اینکه کار خوب انجام میدهند، برای انجام آن میشتابند. پس آنها به انجام کار خوب، و شتاب در انجام آن، و کامل کردن آن با ادا نمودن واجبات و مستحباتش، توصیف شدهاند. سپس خداوند متعال بیان کرد که هر آنچه از کار خوب انجام دادهاند، هرجا باشد، کم باشد یا زیاد، خداوند آن را میپذیرد، به شرطی که ناشی از ایمان و اخلاص باشد، (﴿فَلَن يُكۡفَرُوهُ﴾) و کارهای شایستهای که مخلصانه انجام دادهاند، رد نشده و به هدر نمیرود.(﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و خداوند به پرهیزگاران، داناست. پرهیزگاران کسانیاند که کارهای خوب انجام داده، و آنچه را که خداوند حرام کرده است، به منظور نیل به رضا و پاداش الهی، ترک میکنند.
(114) پس از آنکه خداوند متعال از منحرفین اهل کتاب سخن به میان آورد، حالت آن دسته از آنان را که بر راه راست استوار ماندهاند، بیان کرد و فرمود: گروهی از آنان بر اصول و فروع دین پا بر جا هستند: (﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) به خدا و روز قیامت ایمان دارند، و امر به معروف میکنند؛ و معروف همۀ خوبیها را در برمیگیرد. و از منکر باز میدارند؛ و منکر همۀ بدیها را شامل میشود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ ﴾ و گروهی از قوم موسی، به حق راهنمایی میکنند و به حق داوری مینمایند. (﴿وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) شتاب کردن برای انجام کارهای خوب، یک رتبه بالاتر از انجام دادن آن است؛ یعنی به اضافۀ اینکه کار خوب انجام میدهند، برای انجام آن میشتابند. پس آنها به انجام کار خوب، و شتاب در انجام آن، و کامل کردن آن با ادا نمودن واجبات و مستحباتش، توصیف شدهاند. سپس خداوند متعال بیان کرد که هر آنچه از کار خوب انجام دادهاند، هرجا باشد، کم باشد یا زیاد، خداوند آن را میپذیرد، به شرطی که ناشی از ایمان و اخلاص باشد، (﴿فَلَن يُكۡفَرُوهُ﴾) و کارهای شایستهای که مخلصانه انجام دادهاند، رد نشده و به هدر نمیرود.(﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و خداوند به پرهیزگاران، داناست. پرهیزگاران کسانیاند که کارهای خوب انجام داده، و آنچه را که خداوند حرام کرده است، به منظور نیل به رضا و پاداش الهی، ترک میکنند.
(115) پس از آنکه خداوند متعال از منحرفین اهل کتاب سخن به میان آورد، حالت آن دسته از آنان را که بر راه راست استوار ماندهاند، بیان کرد و فرمود: گروهی از آنان بر اصول و فروع دین پا بر جا هستند: (﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) به خدا و روز قیامت ایمان دارند، و امر به معروف میکنند؛ و معروف همۀ خوبیها را در برمیگیرد. و از منکر باز میدارند؛ و منکر همۀ بدیها را شامل میشود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ ﴾ و گروهی از قوم موسی، به حق راهنمایی میکنند و به حق داوری مینمایند. (﴿وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾) شتاب کردن برای انجام کارهای خوب، یک رتبه بالاتر از انجام دادن آن است؛ یعنی به اضافۀ اینکه کار خوب انجام میدهند، برای انجام آن میشتابند. پس آنها به انجام کار خوب، و شتاب در انجام آن، و کامل کردن آن با ادا نمودن واجبات و مستحباتش، توصیف شدهاند. سپس خداوند متعال بیان کرد که هر آنچه از کار خوب انجام دادهاند، هرجا باشد، کم باشد یا زیاد، خداوند آن را میپذیرد، به شرطی که ناشی از ایمان و اخلاص باشد، (﴿فَلَن يُكۡفَرُوهُ﴾) و کارهای شایستهای که مخلصانه انجام دادهاند، رد نشده و به هدر نمیرود.(﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ﴾) و خداوند به پرهیزگاران، داناست. پرهیزگاران کسانیاند که کارهای خوب انجام داده، و آنچه را که خداوند حرام کرده است، به منظور نیل به رضا و پاداش الهی، ترک میکنند.
(116) خداوند متعال بیان کرد که کافران و کسانی که به آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را تکذیب کردند، هیچ نجات دهندهای آنها را از عذاب خدا نجات نمیدهد، و هیچ چیزی به آنان سودی نمیبخشد، و هیچ شفاعتکنندهای در نزد خدا برای آنها شفاعت نمیکند، و فرزندان و مالهایشان که برای مقابله با سختیها تهیه و آماده کرده بودند، به آنان سودی نمیرساند، و بخششهایی که در دنیا برای یاری کردن باطل صرف میکردند، نابود خواهد شد. و مثال بخششهای آنها (﴿كَمَثَلِ رِيحٖ﴾) مانند کشتزاری است که باد سختی به آن اصابت کرده باشد، (﴿فِيهَا صِرٌّ﴾) بادی که در آن سرمای شدید یا آتشسوزان است، و آن کشتزار را نابود میسازد، و این به سبب ستم آنهاست. پس خداوند بر آنها ستم نکرده، و آنها را بدون گناه، مجازات ننموده است، بلکه خود بر خویشتن ستم کردند. و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ يُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ﴾ بیگمان کسانی که کفر ورزیدند، مالهایشان را خرج میکنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند، آنها مالهایشان را خرج میکنند، سپس مایۀ حسرتشان میگردد، و سپس شکست میخورند.
(117) خداوند متعال بیان کرد که کافران و کسانی که به آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را تکذیب کردند، هیچ نجات دهندهای آنها را از عذاب خدا نجات نمیدهد، و هیچ چیزی به آنان سودی نمیبخشد، و هیچ شفاعتکنندهای در نزد خدا برای آنها شفاعت نمیکند، و فرزندان و مالهایشان که برای مقابله با سختیها تهیه و آماده کرده بودند، به آنان سودی نمیرساند، و بخششهایی که در دنیا برای یاری کردن باطل صرف میکردند، نابود خواهد شد. و مثال بخششهای آنها (﴿كَمَثَلِ رِيحٖ﴾) مانند کشتزاری است که باد سختی به آن اصابت کرده باشد، (﴿فِيهَا صِرٌّ﴾) بادی که در آن سرمای شدید یا آتشسوزان است، و آن کشتزار را نابود میسازد، و این به سبب ستم آنهاست. پس خداوند بر آنها ستم نکرده، و آنها را بدون گناه، مجازات ننموده است، بلکه خود بر خویشتن ستم کردند. و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ يُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ﴾ بیگمان کسانی که کفر ورزیدند، مالهایشان را خرج میکنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند، آنها مالهایشان را خرج میکنند، سپس مایۀ حسرتشان میگردد، و سپس شکست میخورند.
(118) خداوند در اینجا بندگانش را از اینکه کافران را به دوستی بگیرند و آنها را محرم راز یا دوست ویژۀ خود قرار دهند، به گونهای که اسرار خود را با آنان در میان بگذارند و مسایل خصوصی مؤمنان را به آنها بگویند، بر حذر داشته، و برای آنان تبیین کرده است که باید از محرم قرار دادن کافران، دوری بجویند؛ چرا که آنها از هیچ شر و فساد و زیانی در حق شما، کوتاهی نمیکنند و دشمنی، از لحن کلامشان آشکار است، و دشمنی و کینهای که در دل دارند، از سخن وکارهایشان بزرگتر است، پس اگر شما فهم و عقل دارید، خداوند حقیقت امر را برایتان توضیح داده است. چرا شما آنان را دوست دارید و آنها را محرم خود قرار میدهید؟ در حالی که انحراف بزرگ آنها را در دین و در مقابل نیکوکاریتان، میدانید. شما بر ادیان پیامبران قرار دارید، و به هر پیامبری که خدا فرستاده، و به هر کتابی که خداوند نازل فرموده است، ایمان دارید، و آنها به بزرگترین کتاب و شریفترین پیامبر کفر میورزند، و در مقابل محبت و مهربانیای که شما به آنها دارید، کوچکترین محبتی به شما نمیکنند، پس چگونه آنها را دوست دارید در حالی که آنها شما را دوست ندارند و فقط به ظاهر، و به صورت منافقانه با شما سازش میکنند؟ و هرگاه با شما روبرو شوند، میگویند: ایمان آوردهایم، و هر گاه با [هم] خلوت کنند، از شدت خشم و دشمنیِِ شما و دینتان، انگشتان خود را گاز میگیرند. خداوند متـعال فرمود: (﴿قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡ﴾) به زودی عـزت و قدرت اسلام و ذلت کفر را که شما را ناراحت کرده است، خواهید دید و از خشم میمـیرید و شـما هرگز شـفای این بیماری و ناراحـتی را، با آنچه که در پی آن هستید، نخواهـید یافت. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) بنابراین آنچه را که در دل کفار و منافقین بود، برای بنـدگان مؤمـن خود بیان کرد.
(119) خداوند در اینجا بندگانش را از اینکه کافران را به دوستی بگیرند و آنها را محرم راز یا دوست ویژۀ خود قرار دهند، به گونهای که اسرار خود را با آنان در میان بگذارند و مسایل خصوصی مؤمنان را به آنها بگویند، بر حذر داشته، و برای آنان تبیین کرده است که باید از محرم قرار دادن کافران، دوری بجویند؛ چرا که آنها از هیچ شر و فساد و زیانی در حق شما، کوتاهی نمیکنند و دشمنی، از لحن کلامشان آشکار است، و دشمنی و کینهای که در دل دارند، از سخن وکارهایشان بزرگتر است، پس اگر شما فهم و عقل دارید، خداوند حقیقت امر را برایتان توضیح داده است. چرا شما آنان را دوست دارید و آنها را محرم خود قرار میدهید؟ در حالی که انحراف بزرگ آنها را در دین و در مقابل نیکوکاریتان، میدانید. شما بر ادیان پیامبران قرار دارید، و به هر پیامبری که خدا فرستاده، و به هر کتابی که خداوند نازل فرموده است، ایمان دارید، و آنها به بزرگترین کتاب و شریفترین پیامبر کفر میورزند، و در مقابل محبت و مهربانیای که شما به آنها دارید، کوچکترین محبتی به شما نمیکنند، پس چگونه آنها را دوست دارید در حالی که آنها شما را دوست ندارند و فقط به ظاهر، و به صورت منافقانه با شما سازش میکنند؟ و هرگاه با شما روبرو شوند، میگویند: ایمان آوردهایم، و هر گاه با [هم] خلوت کنند، از شدت خشم و دشمنیِِ شما و دینتان، انگشتان خود را گاز میگیرند. خداوند متـعال فرمود: (﴿قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡ﴾) به زودی عـزت و قدرت اسلام و ذلت کفر را که شما را ناراحت کرده است، خواهید دید و از خشم میمـیرید و شـما هرگز شـفای این بیماری و ناراحـتی را، با آنچه که در پی آن هستید، نخواهـید یافت. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) بنابراین آنچه را که در دل کفار و منافقین بود، برای بنـدگان مؤمـن خود بیان کرد.
(120) (﴿إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ﴾) هرگاه قدرت و پیروزی و تندرستی به شما برسد، ناراحت میشوند، (﴿وَإِن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ﴾) و اگر دشمن بر شما پیروز گردد، و یا برخی مشکلات دنیوی برایتان پیش بیاید، (﴿يَفۡرَحُواْ بِهَا﴾) خوشحال میشوند، و این صفت دشمنی است، که دشمنی او شدید است. وقتی خداوند، شدت دشمنی آنها و صفتهای زشت آنان را بیان کرد، بندگان مؤمنش را به بردباری و پایبندی به تقوا و پرهیزگاری دستور داد، و بیان کرد که هرگاه آنها این کارها را انجام دهند، مکر دشمنانشان به آنها، هیچ زیانی نمیرساند؛ زیرا خداوند، دشمنان دین و کارها و توطئههایشان را احاطه نموده است. و خداوند به شما وعده داده که اگر پرهیزگار باشید، آنها هیچ ضرری به شما نمیرسانند، و در این شک نداشته باشید.
(121) (﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِ﴾) این جریان در روز جنگ احد، اتفاق افتاد، آنگاه که مشرکین به نزدیک احد رسیدند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با مؤمنان بیرون رفت، و برای هر یک از آنان جایگاهی تعیین کرد، و آنها را در سنگرهایشان مستقر نمود، و به طور عجیبی آنها را آرایش داد، و این بر مهارت کامل او در فنون سیاسی و جنگی دلالت مینماید. همانطور که او در همۀ موارد و در هرچیزی، به بهترین صورت عمل میکرد. (﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست، و هیچ چیزی از کارهایتان بر او پنهان نمیماند. (﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا﴾) آنگاه که دو طائفه از میان شما، خواستند سستی ورزند، و آن دو طائفه، بنو سلمه و بنو حارثه بودند، اما خداوند متعال، لطف و توجه و توفیق خویش را شامل حالِ آنان گرداند، و آنها را از این رخوت و سستی در آورد. (﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا وقتی بر او توکل نمایند، خداوند آنها را کفایت نموده، و آنها را یاری میکند، و آنان را از در افتادن در آنچه که به دین و دنیایشان زیان میرساند، محافظت مینماید. این آیه و آیههایی از این قبیل، مبین آن هستند که توکل واجب است و اینکه توکل بنده، بر حسب مقدار و اندازۀ ایمانش میباشد. توکل؛ یعنی اینکه بنده در به دست آوردن منافع خود و دفع کردن چیزهایی که به او زیان میرساند، به پرودگارش تکیه نماید. پس وقتی که حالت آنها را در جنگ اُحُد و مشکلی که برای آنان پیش آمد، بیان کرد، آنان را به یاری و کمک و نعمت خویش در جنگ بدر، یادآوری نمود، تا سپاسگزار پرودگارشان باشند، و خاطرات روز بدر این مصیبت را بر آنها آسان نماید. بنابراین فرمود: (﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞ﴾) و خداوند شما را در بدر پیروز گرداند، در حالی که ناچیز و در تعداد و ساز و برگ نظامی، اندک بودید. تعداد مسلمانان در جنگ بدر حدود سیصد و سیزده نفر بود، و به اندازۀ کافی، وسیلۀ سواری نداشتند، و اسلحههایشان کهنه و فرسوده بود، و دشمنانشان نزدیک به هزار نفر بوده و با اسلحۀ زیاد به جنگ آنها آمده بودند. (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) پس، از خدا بترسید، باشد که سپاس وی را به جا آورید که یاری خویش را به شما ارزانی داشت.
(122) (﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِ﴾) این جریان در روز جنگ احد، اتفاق افتاد، آنگاه که مشرکین به نزدیک احد رسیدند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با مؤمنان بیرون رفت، و برای هر یک از آنان جایگاهی تعیین کرد، و آنها را در سنگرهایشان مستقر نمود، و به طور عجیبی آنها را آرایش داد، و این بر مهارت کامل او در فنون سیاسی و جنگی دلالت مینماید. همانطور که او در همۀ موارد و در هرچیزی، به بهترین صورت عمل میکرد. (﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست، و هیچ چیزی از کارهایتان بر او پنهان نمیماند. (﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا﴾) آنگاه که دو طائفه از میان شما، خواستند سستی ورزند، و آن دو طائفه، بنو سلمه و بنو حارثه بودند، اما خداوند متعال، لطف و توجه و توفیق خویش را شامل حالِ آنان گرداند، و آنها را از این رخوت و سستی در آورد. (﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا وقتی بر او توکل نمایند، خداوند آنها را کفایت نموده، و آنها را یاری میکند، و آنان را از در افتادن در آنچه که به دین و دنیایشان زیان میرساند، محافظت مینماید. این آیه و آیههایی از این قبیل، مبین آن هستند که توکل واجب است و اینکه توکل بنده، بر حسب مقدار و اندازۀ ایمانش میباشد. توکل؛ یعنی اینکه بنده در به دست آوردن منافع خود و دفع کردن چیزهایی که به او زیان میرساند، به پرودگارش تکیه نماید. پس وقتی که حالت آنها را در جنگ اُحُد و مشکلی که برای آنان پیش آمد، بیان کرد، آنان را به یاری و کمک و نعمت خویش در جنگ بدر، یادآوری نمود، تا سپاسگزار پرودگارشان باشند، و خاطرات روز بدر این مصیبت را بر آنها آسان نماید. بنابراین فرمود: (﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞ﴾) و خداوند شما را در بدر پیروز گرداند، در حالی که ناچیز و در تعداد و ساز و برگ نظامی، اندک بودید. تعداد مسلمانان در جنگ بدر حدود سیصد و سیزده نفر بود، و به اندازۀ کافی، وسیلۀ سواری نداشتند، و اسلحههایشان کهنه و فرسوده بود، و دشمنانشان نزدیک به هزار نفر بوده و با اسلحۀ زیاد به جنگ آنها آمده بودند. (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) پس، از خدا بترسید، باشد که سپاس وی را به جا آورید که یاری خویش را به شما ارزانی داشت.
(123) (﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِ﴾) این جریان در روز جنگ احد، اتفاق افتاد، آنگاه که مشرکین به نزدیک احد رسیدند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با مؤمنان بیرون رفت، و برای هر یک از آنان جایگاهی تعیین کرد، و آنها را در سنگرهایشان مستقر نمود، و به طور عجیبی آنها را آرایش داد، و این بر مهارت کامل او در فنون سیاسی و جنگی دلالت مینماید. همانطور که او در همۀ موارد و در هرچیزی، به بهترین صورت عمل میکرد. (﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾) و خداوند شنوا و داناست، و هیچ چیزی از کارهایتان بر او پنهان نمیماند. (﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا﴾) آنگاه که دو طائفه از میان شما، خواستند سستی ورزند، و آن دو طائفه، بنو سلمه و بنو حارثه بودند، اما خداوند متعال، لطف و توجه و توفیق خویش را شامل حالِ آنان گرداند، و آنها را از این رخوت و سستی در آورد. (﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا وقتی بر او توکل نمایند، خداوند آنها را کفایت نموده، و آنها را یاری میکند، و آنان را از در افتادن در آنچه که به دین و دنیایشان زیان میرساند، محافظت مینماید. این آیه و آیههایی از این قبیل، مبین آن هستند که توکل واجب است و اینکه توکل بنده، بر حسب مقدار و اندازۀ ایمانش میباشد. توکل؛ یعنی اینکه بنده در به دست آوردن منافع خود و دفع کردن چیزهایی که به او زیان میرساند، به پرودگارش تکیه نماید. پس وقتی که حالت آنها را در جنگ اُحُد و مشکلی که برای آنان پیش آمد، بیان کرد، آنان را به یاری و کمک و نعمت خویش در جنگ بدر، یادآوری نمود، تا سپاسگزار پرودگارشان باشند، و خاطرات روز بدر این مصیبت را بر آنها آسان نماید. بنابراین فرمود: (﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞ﴾) و خداوند شما را در بدر پیروز گرداند، در حالی که ناچیز و در تعداد و ساز و برگ نظامی، اندک بودید. تعداد مسلمانان در جنگ بدر حدود سیصد و سیزده نفر بود، و به اندازۀ کافی، وسیلۀ سواری نداشتند، و اسلحههایشان کهنه و فرسوده بود، و دشمنانشان نزدیک به هزار نفر بوده و با اسلحۀ زیاد به جنگ آنها آمده بودند. (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾) پس، از خدا بترسید، باشد که سپاس وی را به جا آورید که یاری خویش را به شما ارزانی داشت.
(124) (﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) آنگاه که به مومنان مژده میدادی، تا باعث اطمینان و آرامش آنها گردد، و میگفتی: (﴿أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾) آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشتۀ فرود آمده، یاری کند؟ آری! اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین شیوه بر شما بتازند و بر شما حملهور شوند، خداوند با پنج هزار فرشته که نشان شجاعت را دارند، شما را یاری خواهد کرد. در اینجا اختلاف وجود دارد که آیا در این کمک رساندن به مؤمنان، فرشتگان به طور مستقیم جنگیدهاند، یا اینکه خداوند این مژده را، فقط برای پابرجایی بندگان مؤمن، و انداختن ترس در دلهای مشرکین داده است؟ آن طور که بسیاری از مفسرین چنین گفتهاند. این گفتۀ خداوند، دلالت مینماید که شقّ دوم قضیه به حقیقت نزدیکتر است: (﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) در این آیه به این مطلب اشاره شده است که نباید بنده بر اسباب اعتماد کند، بلکه تکیه و اعتماد او، باید به خدا باشد. و اسباب و فراهم شدن آن، باعث اطمینان قلب و پا بر جا بودن بر کار خیر میشود.
(125) (﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) آنگاه که به مومنان مژده میدادی، تا باعث اطمینان و آرامش آنها گردد، و میگفتی: (﴿أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾) آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشتۀ فرود آمده، یاری کند؟ آری! اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین شیوه بر شما بتازند و بر شما حملهور شوند، خداوند با پنج هزار فرشته که نشان شجاعت را دارند، شما را یاری خواهد کرد. در اینجا اختلاف وجود دارد که آیا در این کمک رساندن به مؤمنان، فرشتگان به طور مستقیم جنگیدهاند، یا اینکه خداوند این مژده را، فقط برای پابرجایی بندگان مؤمن، و انداختن ترس در دلهای مشرکین داده است؟ آن طور که بسیاری از مفسرین چنین گفتهاند. این گفتۀ خداوند، دلالت مینماید که شقّ دوم قضیه به حقیقت نزدیکتر است: (﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) در این آیه به این مطلب اشاره شده است که نباید بنده بر اسباب اعتماد کند، بلکه تکیه و اعتماد او، باید به خدا باشد. و اسباب و فراهم شدن آن، باعث اطمینان قلب و پا بر جا بودن بر کار خیر میشود.
(126) (﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) آنگاه که به مومنان مژده میدادی، تا باعث اطمینان و آرامش آنها گردد، و میگفتی: (﴿أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾) آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشتۀ فرود آمده، یاری کند؟ آری! اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین شیوه بر شما بتازند و بر شما حملهور شوند، خداوند با پنج هزار فرشته که نشان شجاعت را دارند، شما را یاری خواهد کرد. در اینجا اختلاف وجود دارد که آیا در این کمک رساندن به مؤمنان، فرشتگان به طور مستقیم جنگیدهاند، یا اینکه خداوند این مژده را، فقط برای پابرجایی بندگان مؤمن، و انداختن ترس در دلهای مشرکین داده است؟ آن طور که بسیاری از مفسرین چنین گفتهاند. این گفتۀ خداوند، دلالت مینماید که شقّ دوم قضیه به حقیقت نزدیکتر است: (﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ﴾) در این آیه به این مطلب اشاره شده است که نباید بنده بر اسباب اعتماد کند، بلکه تکیه و اعتماد او، باید به خدا باشد. و اسباب و فراهم شدن آن، باعث اطمینان قلب و پا بر جا بودن بر کار خیر میشود.
(127) خداوند بندگان مؤمنش را یاری میکند تا گروهی از کافران را نابود نماید، و یا آنها با خشم و کینهای که در دل دارند، ناامیدانه و در حالی که هیچ خوبی به دست نیاوردهاند، برگردند، همانطور که خداوند متعال آنها را در روز خندق که با قدرت و عصبانیت آمده بودند، خشمگین ساخت و ناکام باز گرداند.
(128) وقتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در جنگ احد زخمی شد و رباعیۀ[رباعیه دندانی است که بین ثنایا و دندان نیش است] مبارکش شکست و سرش زخمی شد، فرمود: «چگونه قومی رستگار میشوند که صورت پیامبرشان را زخمی کردند و رباعیۀ او را شکستند؟» پس خداوند این آیه را نازل کرد و بیان فرمود که همۀ امور در دست خداست و پیامبر صلی الله علیه وسلم اختیاری ندارد، و چیزی در دست او نیست؛ چون پیامبر، بندهای از بندگان خدا است و همه تحت بندگی پروردگارشان میباشند، و تدبیر خداوند آنها را به چرخش در میآورد. و ای پیامبر! کسانی که علیه آنها دعا کردی، و یا رستگاری و هدایتشان را بعید میدانستی، اگر خداوند بخواهد، توبهشان را میپذیرد، و به آنها توفیق میدهد تا در اسلام داخل شوند. و خداوند چنین کرد؛ زیرا بیشتر آنها را هدایت نمود، پس مسلمان شدند. و اگر بخواهد آنها را عذاب میدهد؛ زیرا آنان ستمگرند و سزاوار عقوبت و عذاب الهی هستند. خداوند متعال خبر میدهد که او در جهان هستی تصرف مینماید، و توبۀ هرکس را که بخواهد میپذیرد و او را میآمرزد، و هرکس را که بخواهد خوار و رسوا مینماید و او را عذاب میدهد. (﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) یکی از صفات لازمۀ او، کمال آمرزگاری و مهربانی است که در آفرینش و فرمانرواییاش تجلی مییابد، پس توبه کنندگان را میبخشد و هرکس که موجبات رحمت وی را فراهم کند، مشمول رحمت خویش قرار میدهد. خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾ و از خدا و از رسول او اطاعت کنید، تا مورد رحمت قرار گیرید.
(129) وقتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در جنگ احد زخمی شد و رباعیۀ[رباعیه دندانی است که بین ثنایا و دندان نیش است] مبارکش شکست و سرش زخمی شد، فرمود: «چگونه قومی رستگار میشوند که صورت پیامبرشان را زخمی کردند و رباعیۀ او را شکستند؟» پس خداوند این آیه را نازل کرد و بیان فرمود که همۀ امور در دست خداست و پیامبر صلی الله علیه وسلم اختیاری ندارد، و چیزی در دست او نیست؛ چون پیامبر، بندهای از بندگان خدا است و همه تحت بندگی پروردگارشان میباشند، و تدبیر خداوند آنها را به چرخش در میآورد. و ای پیامبر! کسانی که علیه آنها دعا کردی، و یا رستگاری و هدایتشان را بعید میدانستی، اگر خداوند بخواهد، توبهشان را میپذیرد، و به آنها توفیق میدهد تا در اسلام داخل شوند. و خداوند چنین کرد؛ زیرا بیشتر آنها را هدایت نمود، پس مسلمان شدند. و اگر بخواهد آنها را عذاب میدهد؛ زیرا آنان ستمگرند و سزاوار عقوبت و عذاب الهی هستند. خداوند متعال خبر میدهد که او در جهان هستی تصرف مینماید، و توبۀ هرکس را که بخواهد میپذیرد و او را میآمرزد، و هرکس را که بخواهد خوار و رسوا مینماید و او را عذاب میدهد. (﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) یکی از صفات لازمۀ او، کمال آمرزگاری و مهربانی است که در آفرینش و فرمانرواییاش تجلی مییابد، پس توبه کنندگان را میبخشد و هرکس که موجبات رحمت وی را فراهم کند، مشمول رحمت خویش قرار میدهد. خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾ و از خدا و از رسول او اطاعت کنید، تا مورد رحمت قرار گیرید.
(130) در مقدمۀ این تفسیر گذشت که شایسته است بنده، اوامر و نواهی خدا را در رابطه با خود و دیگران رعایت کند، و هرگاه خداوند او را به فرمانی دستور داد، نخست بر او واجب است حدود و اندازۀ آن را بداند، و آنچه را که خداوند به آن دستور داده است، بشناسد تا بتواند آن فرمان را انجام دهد و از آن اطاعت کند. پس هرگاه آن را دانست و شناخت، تلاش میکند که آن را انجام دهد و برای عملی کردن آن در خود و دیگران، به میزان آنچه که توانایی دارد، از خداوند استعانت میطلبد. و نیز هرگاه خداوند از کاری نهی کرد، بنده باید حدود و میزان آن را بداند، و آنچه را که مشمول آن نهی میگردد، بداند، سپس برای ترک آن تلاش نماید و از خداوند یاری بجوید. و شایسته است این رویه، در همۀ اوامر و نواهی خداوند رعایت شود. این آیات دستورات و آداب زیبایی را در بردارند که خداوند به آن دستور داده، و مسلمانان را بر انجام آن تشویق نموده، و پاداش انجامدهندگان آن را بیان کرده است. در این آیات خداوند از چیزهایی نهی کرده، و مسلمانان را تشویق نموده تا آنها را ترک کنند. شاید حکمتِ آوردن این آیات، در اثنای ذکر داستان جنگ احد، این باشد که خداوند بندگان مؤمن خویش را وعده داده است که اگر بردباری نمایند و پرهیزگاری کنند، آنان را بر دشمنانشان پیروز میگرداند و آنان را خوار و رسوا میکند، همانطور که فرموده است: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔا﴾ و اگر بردبار باشید و پرهیزگاری کنید، مکر آنان به شما هیچ زیانی نمیرساند. سپس گفت: ﴿بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم﴾ آری! اگر بردباری کنید و پرهیزگاری نمایید، و هم اکنون بر شما حملهور شوند، پروردگارتان شما را یاری میکند. انگار مردم به شناختن آداب و رسوم پرهیزگاری که باعث پیروزی و رستگاری و سعادت میگردد، علاقهمند شدهاند، پس خداوند در این آیات، مهمترین ویژگیهای پرهیزگاری را بیان کرد. خداوند سه بار کلمۀ «تقوی» را ذکر نمود؛ یک بار به طور مطلق: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ و دو بار بهصورت مقید: (﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾)، و(﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّار﴾) و این بیانگر آن است که، هرگاه عبد مؤمن از این ویژگیها برخوردار گردد، قطعاً از دیگر خصایل و شمایل پرهیزگاری نیز بهرهمند خواهد شد. پس خداوند متعال هرجا از قرآن که میفرماید: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) ای مؤمنان [چنان کنید، یا چنین نکنید]، بر این دلالت مینماید که ایمان، سبب اطاعت از فرمان و دستور، و انگیزۀ پرهیز از نهی است؛ زیرا ایمان به معنی تصدیق کامل چیزی میباشد که تصدیق آن واجب است، و مستلزم اعمال جوارح و اعضا است. پس خداوند آنها را از خوردن چندین برابر ربا، نهی کرده است، که اهل جاهلیت به آن عادت کرده بودند، و کسانی که به دستورات شرع توجه نمیکردند، هرگاه زمان سر رسید وام فرا میرسید و فرد بدهکار تنگدست بود، و چیزی از او بهدست نمیآمد، به او میگفتند: یا بدهی و وام را پرداخت کن، و یا اینکه به تو وقت بیشتری میدهیم و باید بدهی بیشتری پرداخت کنی. پس فرد فقیر مجبور میشد که زیر بار بدهی بیشتر برود، و او را با اضافه کردن مبلغی بر بدهی قبلیاش، از پیش خود میراندند. و اینگونه بدهکار، چندین برابر وام پرداخت میکرد بدون اینکه فایدهای از آن ببرد. (﴿أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗ﴾) بیانگر اوج زشتی و قباحت رباخواری، و بیان حکمت حرام بودن آن میباشد. نیز خداوند میخواهد، مردم را از حکمت حرام بودن ربا، آگاه سازد، و اینکه در ربا، ظلم و اجحاف است، به همین دلیل آن را منع کرده است؛ زیرا خداوند واجب گردانیده تا به بدهکاران تنگدست، مهلت داده شود، و بر وامی که بر گردن آنهاست، افزوده نشود. پس ملزم کردن مدیون و بدهکار به پرداخت بیشتر، ستمی دو چندان است، بنابراین مؤمن پرهیزگار باید ربا را ترک کند و نباید به آن نزدیک شود؛ زیرا ترک کردن ربا، از مقتضیات پرهیزگاری است و باید درک کرد که رستگاری، درسایۀ پرهیزگاری حاصل میشود.
(131) بنابراین فرمود: (﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَوَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِيٓ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ﴾) و از خدا بترسید تا رستگار شوید. و از آتشی بترسید که برای کافران آماده شده است؛ یعنی با ترک کردن چیزهایی که سبب داخل شدن به آتش جهنم میگردد، از قبیل: کفر وگناهان گوناگون، از آن آتش بپرهیزید؛ زیرا همۀ گناهان به ویژه گناهان بزرگ، آدمی را به وادی کفر میکشاند، چرا که گناهان از خصلت و عادتهای کافران بوده، و خداوند، آتش جهنم را برای کافران آماده نموده است. پس ترک گناه، آدمی را از آتش جهنم نجات میدهد و از خشم خداوند جبار، مصون میدارد. و انجام کارهای خیر، واطاعت از فرامین الهی، باعث خشنودی خداوند بخشنده و داخل شدن به بهشت و به دست آوردن رحمت پروردگار متعال میگردد.
(132) بنابراین فرمود: (﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ﴾) و با انجام دستورات و فرامین و پرهیز از نواهی، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، (﴿لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾) پس اطاعت از خدا و پیامبر، یکی از اسباب حاصل شدن رحمت الهی است، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ و رحمت من، همه چیز را فراگرفته است و آن را برای کسانی که پرهیزگاری پیشه میکنند و زکات میپردازند، مقرر میدارم.
(133) سپس خداوند به آنها دستور میدهد تا به سوی آمرزش وی، و بر خورداری از بهشت او، که فقط پهنای آن به اندازۀ وسعت آسمانها و زمین است ـ چه رسد به طول آن ـ ، بشتابند که خداوند آن را برای پرهیزگاران آماده نموده است. پس پرهیزگاران، اهل بهشتاند و پرهیزگاری و تقوا، انسان را به بهشت میرساند.
(134) سپس خداوند پرهیزگاران و کارهایشان را توصیف نمود و فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ ﴾) آنهایی که درحال تنگدستی و توانگری بخشش میکنند؛ اگر توانگر و ثروتمند باشند زیاد بخشش مینمایند، و اگر تنگدست باشند هیچ چیزی از کار خوب را دست کم نمیگیرند، گرچه کم باشد. (﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ﴾) و هرگاه دیگران، آنان را اذیت کنند، و به خشم آیند، به مقتضای طبیعت انسانی، عمل نمیکنند، بلکه آنچه از خشم و ناراحتی که در دل دارند، فرو میبرند، و در برابر کسی که نسبت به آنها بدی کرده است، بردباری مینمایند. (﴿وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِ﴾) و عفو کنندگانِ مردم، که شامل گذشت از هر کسی است که با سخن یا عمل نسبت به آنان بدی کرده است. و بخشیدن و گذشت کردن، از فرو خوردن خشم بالاتر است؛ زیرا بخشیدن به معنی مواخذه نکردن و چشم پوشی از فردی است که بدی میکند، و این کار را کسی انجام میدهد که به اخلاق زیبا آراسته باشد، وخویشتن را از اخلاق زشت پاکسازی کرده باشد. چنین کسی با خدا معامله کرده است چون او نسبت به بندگان خدا مهربان و نیکوکار است، و نمیخواهد برای آنان بدی پیش بیاید، و خدا هم از او گذشت مینماید، و پاداش او بر پروردگارِ بزرگوار است، نه بر بندۀ فقیر. همانطور که خداوند فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾ یعنی هرکس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او بر خداست. سپس به بیان حالتی پرداخت که از دیگر حالات بهتر و بالاتر و بزرگتر است، و آن، احسان و نیکوکاری است، پس فرمود: (﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. احسان و نیکوکاری بر دو نوع است: احسان در پرستش آفریننده، و احسان به مخلوق. پیامبر صلی الله علیه وسلم احسان در عبادت را، این گونه تفسیر نموده است: (أن تَعبُدَ اللهَ كَأنَّكَ تَرَاهُ فَإن لَم تَكُن تَرَاهُ فِإنَّهُ يَرَاك) احسان؛ یعنی اینکه خداوند را طوری عبادت کنی که گویا او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی همانا او ترا میبیند. و اما احسان به مخلوق؛ یعنی رساندن فایدۀ دینی و دنیوی به آنها، و دور کردن زیان و بدی دینی و دنیوی ازآنان. پس این، شامل امر به معروف و نهی از منکر، و تعلیم جاهل و نادان، و وعظ و نصیحت افراد غافل، و خیرخواهی برای عموم و خصوص، وتلاش برای اتحاد و وحدت کلمۀ مردم، و دادن صدقات و بخششهای واجب و مستحب به آنها میشود. همچنانکه شامل بخشش به مردم، و اذیت نکردن آنها، و تحمل اذیت و آزار آنان نیز میشود. همانطور که خداوند، پرهیزگاران را در این آیات به این ویژگیها توصیف نموده است. پس هرکس این کارها را انجام دهد، به راستی که او حقوق خدا و حق بندگانش را ادا کرده است.
(135) سپس خداوند متعال، عذرخواهی بندگان پرهیزگارش را، از پروردگارشان به خاطر جنایت و گناهانی که مرتکب شدهاند، بیان کرده و میفرماید: (﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) و اگر اعمال و گناه کبیره از آنها سر بزند، و یا مرتکب گناهان کوچک شوند، توبه کرده و از خدا آمرزش میطلبند، و پروردگارشان، و آنچه گناهکاران به آن تهدید شدهاند، و آنچه پرهیزگاران بدان نوید داده شدهاند را، یاد میکنند. پس، از او میخواهند که گناهانشان را بیامرزد، و عیبهایشان را بپوشاند؛ چراکه از گناه دست کشیده و از آن پشیمان شدهاند. بنابراین فرمود: (﴿وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾) و با علم و آگاهی [بر زشتی و قباحت گناه]، بر آن اصرار و پا فشاری نمیکنند.
(136) کسانی که دارای این صفات هستند، (﴿جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ﴾) پاداششان آمرزش پروردگارشان است، و هر چیزی را که انسان از آن دوری میجوید، از آنان دور میکند. (﴿وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) و باغهایی که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن، نعمتِ پایدار و شکوفایی و خرّمی و نشاط، و خیر و شادمانی و قصر و منزلهای زیبا و عالی و درختان پرمیوه است، و جویهای آب زلال در اطراف این مسکنهای زیبا و پاک، روان است. (﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) و در آن جاودان هستند، از آن بیرون کرده نمیشوند، و نمیخواهند آن را عوض کنند، و نعمتهایی که در آن است، تغییر نمییابد. (﴿وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ﴾) و چه خوب است پاداش اهل عمل که برای خدا عملِ کمی انجام دادند و مزد و پاداش زیادی گرفتند. همچنانکه در مَثَل آمده است «قوم جوانمرد، هنگام صبح مرد شریف را میستایند، و عامل به هنگام پاداش، مزدش را کامل و فراوان مییابد». و این آیات، از جمله دلایل اهل سنت و جماعت هستند مبنی براینکه اعمال، بخشی از ایمان میباشند، بر خلاف مرجئه که میگویند: اعمال، در ایمان داخل نیستند. دلالت این آیات بر این مطلب، با آیهای که در سورۀ حدید است، کامل میگردد: ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ﴾ بشتابید به سوی آمرزش پروردگارتان، و بهشتی که، پهنای آن مانند پهنای آسمان و زمین است، و برای کسانی که به خدا و پیامبر ایمان آوردهاند، آماده شده است. پس در آنجا جز ایمان آوردن به خدا و به پیامبرانش، چیزی دیگر را بیان نکرده است. و در اینجا فرمود: (﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) برای پرهیزگاران آماده شده است. سپس پرهیزگاران را با این اعمال و اوصاف بدنی و مالی، توصیف نمود. و این بیانگر آن است پرهیزگارانی که دارای این صفتها هستند، ایشان مؤمناناند.
(137) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُمۡ سُنَنٞ﴾) در این آیۀ کریمه و آیات پس از آن، که در رابطه با جنگ احد نازل شدهاند، خداوند بندگان مؤمنش را دلجویی داده، و به آنها خبر میدهد که پیش از آنها نسلها و امتهایی بوده که مورد آزمایش قرار گرفتهاند، و افراد مؤمن آن امتها، از طریق جنگ با کافران آزمایش شدهاند، و در کشمکش و پیکار با کافران، گاهی پیروز شده و گاهی شکست میخوردند، و در پایان، کار به ضرر و شکست تکذیبکنندگان انجامید، و خداوند، آنها را با پیروز گرداندن پیامبر و پیروانش، خوار و رسوا گرداند. (﴿فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) پس با جسم و دلهایتان در زمین به گردش بپردازید، (﴿فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ﴾) و شما آنها را نخواهی یافت، مگر اینکه با انواع عقوبتهای دنیوی عذاب داده شده، سرزمینهایشان نابود گردیده، و دچار زیان و خسارت فاحشی شده، و قدرت و حکومت آنها از دست رفته، و افتخار و تکبر و سرکشی ایشان نابود شده است. آیا این بزرگترین دلیل و گواه بر صداقت و راست بودن آنچه پیامبران آوردهاند، نیست؟ و حکمت الهی چنین است که بندگان خود را آزمایش نماید، تا دروغگو و راستگو را مشخص کند.
(138) بنابراین فرمود: (﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾) این [مطالبی که در رابطه با عاقبت و آخرت ستمکاران گذشت] نشانۀ آشکاری است که حق را از باطل، و اهل سعادت را از اهل شقاوت، جدا میسازد. و اشارهایست به آنچه خداوند تکذیبکنندگان را، به آن گرفتار نمود. (﴿وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ﴾) زیرا این پرهیزگاران هستند که از آیات بهره میبرند، و آیات خدا، آنها را به راه رشد و هدایت راهنمایی میکند و از آن پند و اندرز میگیرند، و آنها را از راه فساد و تباهی، باز میدارد. اما برای دیگر مردم، بیان روشنگری است از جانب خدا که بهوسیلۀ آن، حجّت را بر آنان تمام میکند تا هرکس که هلاک میشود، از روی دلیل هلاک گردد. و احتمال دارد که (﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾) اشاره به قرآن بزرگ باشد که حاوی پند و حکمت است، و اینکه قرآن به طور عموم، برای مردم روشنگر است، و بهطور ویژه، مایۀ هدایت و پند و موعظۀ پرهیزگاران است، و هر دو معنی درست است.
(139) خداوند مؤمنان را تشویق نموده و ارادههای آنان را تقویت کرده و همتهایشان را بر انگیخته و میفرماید: (﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ﴾) و به خاطر مصیبتی که برایتان پیش آمد و بلا و آزمایشی که به آن دچار شدید، سست و زبون نشوید، و جسمهایتان ضعیف نگردد، و دلهایتان اندوهگین نشود؛ زیرا غم و اندوهِ قلبی، و سستی و ضعف جسمی، مصیبتی دیگر بر شماست، و باعث تقویت روحیۀ دشمنانتان میشود. بلکه دلهایتان را تقویت کنید، و بردبار باشید، و غم به دلهایتان راه ندهید و برای پیکار با دشمن، محکم و آماده باشید. و خداوند بیان کرد که شایسته نیست غم بخورند و ضعیف شوند؛ زیرا آنها در ایمان به خدا وامید داشتن به یاری و پاداش وی از دشمن، برترند، پس مؤمنِ پرهیزگاری که چشم به پاداش دنیوی و اخروی خدا دوخته است، شایسته نیست غمگین گردد و ضعیف شود. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾)
(140) سپس آنها را به خاطر شکستی که خورده بودند، دلجویی داد و حکمتهای بزرگی که بر این شکست مترتب گردید، بیان داشت و فرمود: (﴿إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥ﴾) پس شما و آنان در زخمی شدن برابر هستید، ولی شما امید به رحم و لطف خداوند دارید، که آنها آن را ندارند. همانطور که خداوند متعال فرمود: ﴿إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَ﴾ اگر شما زخمی میشوید، آنها هم همانطور که شما دردمند میگردید، دردمند میشوند، و شما به خدا امیدی دارید که آنها ندارند. یکی از حکمتهای شکست این است که خداوند پیروزی و سربلندی و سرای دنیا را هم به کافر میبخشد، و هم به مؤمن، و هم به نیکوکار میدهد، و هم به فاسق. پس خداوند این روزها را میان مردم دست به دست میگرداند؛ یک روز به نفع گروهی میچرخد، و روز دیگر به نفع گروهی دیگر؛ زیرا زندگی این دنیا به پایان میرسد، به خلاف جهان آخرت که فقط برای کسانی است که ایمان آوردهاند. (﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) و نیز یکی از حکمتهای شکست مؤمن، و مورد آزمایش قرار گرفتن آنها، این است که مؤمن و منافق مشخص گردند؛ زیرا اگر همواره مؤمنان در همۀ واقعهها و جنگها پیروز شوند، افرادی وارد اسلام میگردند که قلباً آن را نمیخواهند. پس اگر در بعضی جنگها آزمایش و شکستی پیش بیاید، مؤمن حقیقی که در خوشی و ناخوشی و در تنگدستی و توانگری به اسلام علاقهمند است، مشخص میشود، و نیز کسی که چنین نیست، مشخص میگردد. (﴿وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَ﴾) این نیز یکی از حکمتهای شکست در جنگ است؛ زیرا شهادت در پیشگاه خداوند، بالاترین مقام و مرتبه است، و راهی برای رسیدن به شهادت نیست، مگر اینکه اسباب آن فراهم شود. پس این رحمت خداست نسبت به بندگان مؤمنش، که اسبابی را برای آنان مقدّر ساخت که نفس آدمی آن را خوش نمیدارد، تا آنان را به منازل عالی و نعمتهای ماندگار و جاویدان که به آن علاقهمندند، برساند. (﴿وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و خداوند ستمکاران را دوست ندارد. کسانی که بر خود ستم کردند، و در راه خدا نجنگیدند، و در خانههایشان نشستند. گویا این اشارهای است به ذم و نکوهش منافقین، و اینکه آنان در نزد خدای متعال مبغوضاند؛ و به همین سبب، آنها را ازجنگیدن در راه خویش بازداشت. ﴿وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ وَلَٰكِن كَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ فَثَبَّطَهُمۡ وَقِيلَ ٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ﴾ و اگر میخواستند برای جنگ بیرون بروند، ساز و برگ جنگ را آماده میکردند. لیکن خداوند بیرون آمدن آنان را به منظور رفتن به جنگ، دوست نداشت، و آنان را [از این کار] بازداشت، و به آنان گفته شد: «همراه با بازنشستگان بنشینید».
(141) (﴿وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) و این نیز از حکمتهای شکست خوردن مؤمنان است، که خداوند بدین وسیله آنان را از عیبها و گناهانشان پاک مینماید. این بیانگر آن است که شهادت و پیکار در راه خدا، کفارۀ گناهان است، و گناهان و عیبها را دور مینماید. و نیز خداوند مؤمنان را از منافقان جدا نموده، و صفِ مؤمنان را، از صف آنها متمایز میگرداند. و یکی از حکمتهای شکست خوردن مؤمنان، این است که خداوند کافران را تباه میسازد؛ یعنی سبب تباهی و ریشهکن شدن آنها میشود، و آنها را در همین دنیا، به عقاب خویش گرفتار میکند؛ زیرا کافران وقتی پیروز شوند، فساد و تباهی میکنند، و بر سرکشی خود میافزایند و سزاوار میگردند که عذاب و سزایشان زود فرا برسد. و این به خاطر رحمت خداوند نسبت به بندگان مؤمنش است.
(142) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾) این، استفهام انکاری است؛ یعنی گمان نبرید، و به خاطرتان نیاید که شما بدون مشقت و تحمل سختی در راه خدا و طلب خشنودی او، وارد بهشت شوید. بهشت بالاترین خواستۀ مؤمن بوده، و برترین چیزی است که علاقهمندان برای بهدست آوردن، با یکدیگر به رقابت میپردازند. و هراندازه خواسته بزرگتر باشد، وسیله و کاری که انسان را به آن میرساند، بزرگتر خواهد بود. پس به آسایش نمیتوان رسید، مگر با ترک راحتی، و نعمت را نمیتوان دریافت مگر با ترک نعمت. اما ناراحتیهای دنیا که در راه خدا به بنده میرسد، هنگامی که نفس به آنها عادت کرد و سرانجام آن را دانست، این ناراحتیها در نزد صاحبان بصیرت به بخششی تبدیل میشوند که از رویارویی با آنها خوشحال میشوند و هیچ اهمیتی به آنها نمیدهند، و این فضل خداست که به هرکس بخواهد، میدهد.
(143) سپس خداوند آنها را به سبب آرزویی که در دل داشتند، و در پی رسیدن به آن بودند، و در این رهگذر بیصبری نمودند، سرزنش کرد و فرمود: (﴿وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ﴾) زیرا بسیاری از اصحاب؛ همان کسانی که نتوانسته بودند در جنگ بدر شرکت کنند، آرزو داشتند خداوند آنها را در صحنۀ جنگی حاضر کند، تا تلاش خود را مبذول دارند. خداوند متعال به آنها فرمود: (﴿فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوه﴾) و آنچه را که آرزو کرده بودید با چشمهایتان دیدید، (﴿وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ﴾) پس چرا بردباری نکردید؟ زیرا این حالت خوب نیست، به ویژه برای کسی که آن را تمنا کرده، و آنچه را آرزو کرده، حاصل شده است، بلکه بر او لازم است تا آنچه را که در توان دارد، در این مورد صرف نماید. و این آیه، دلیلی است بر اینکه آرزوی شهادت مکروه نیست؛ زیرا خداوند آنها را به خاطر آرزویی که کرده بودند، ملامت ننمود و بر آنان اعتراض نکرد، بلکه به خاطر جامۀ عمل نپوشاندن به آرزویشان بر آنها اعتراض کرد. و الله اعلم.
(144) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ﴾) نیست محمد صلی الله علیه وسلم، مگر پیغمبری که پیغمبرانی [دیگر] پیش از او بوده و رفتهاند؛ یعنی پیامبر تازهای نیست، بلکه از نوع همان پیامبرانی است که پیش از او بوده، و موظف به رساندن پیام پروردگار و اجرای دستورات او بودهاند. و آنان برای همیشه زنده نیستند، و برای امتثال فرمان خدا و عمل به دستورات وی، زنده بودن آنها شرط نیست، بلکه بر امتها واجب است که در هر وقت وهرحال، پروردگارشان را بپرستند. (﴿أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ﴾) پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، آنچه را که او پیش شما آورده است، از قبیل: ایمان یا جهاد و یا دیگر دستورات را ترک کرده و به عقب برمیگردید؟! خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗا﴾) و هرکس به عقب برگردد، هیچ ضرری به خدا نمیرساند؛ بلکه به خودش زیان میرساند، چرا که خداوند از آنها بینیاز است، و دینش را پایدار مینماید، و بندگان مؤمن خویش را، قدرت و عزت میبخشد. پس از آنکه خداوند آنهایی را که به عقب برگشتند، سرزنش نمود، کسانی را مورد ستایش قرار داد که در کنار پیامبر پا برجا ماندند، و پایداری نمودند، و فرمان پروردگار را اطاعت کردند، و فرمود: (﴿وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) و سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و شکر و سپاسگزاری انجام نمیپذیرد، مگر اینکه انسان در هر حال خداوند را بندگی نماید. در این آیۀ کریمه، خداوند بندگانش را راهنمایی مینماید که نباید از دست دادن رئیس و رهبر، ایمانشان یا بعضی از لوازمات آن را متزلزل کند، هرچند آن رئیس و رهبر، بزرگ باشد؛ چرا که در هرامری از امور دین، گروهی کفایت و شایستگی آن را دارند که ریاست و راهنمایی دیگران را به عهده بگیرند، و هرگاه یکی از آنان ازمیان رفت، کسی دیگر در جای او قرار بگیرد. و باید تودۀ مؤمنان بر حسب توانایی که دارند هدفشان، اقامۀ دین خدا و دفاع از آن وجهاد در راه آن باشد، و نباید به خاطر فرماندۀ خود بجنگند، به گونهای که اگر فرمانده از بین رفت، آنها هم از عمل به وظایف خویش باز بمانند؛ زیرا در این صورت کارهایشان سامان نمییابد. و نیز این آیه بزرگترین دلیل بر فضیلت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و یارانش است که پس از پیامبر صلی الله علیه وسلم، با مرتدین جنگیدند، و آنان سرور شکرگزاراناند.
(145) سپس خداوند متعال خبر میدهد که همۀ مردم زندگیشان به اَجلهایشان وابسته است، و در زمان فرا رسیدن مرگ، به فرمان خدا و تقدیر و قضای الهی میمیرند، پس هرکس که مقدر شده باشد بمیرد، میمیرد، گرچه سببی در کار نباشد، و هر کس که خداوند بخواهد زنده بماند، اگر همۀ اسباب مرگ، او را فرا گیرند، قبل از رسیدن اجلش، زیانی به او نمیرسد؛ زیرا خداوند زنده ماندن او را، برای مدت معینی مقدر نموده است: ﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ﴾ چون اجل آنها فرا رسد، یک لحظه پس و پیش نمیافتند. سپس خداوند متعال خبر داد که او پاداش دنیا و آخرت را به هر کس که بخواهد میبخشد، و فرمود: (﴿وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا﴾) و هرکس که پاداش این دنیا را بخواهد، به او از آن میدهیم، و هرکس پاداش آن دنیا را بخواهد، از آن به او میدهیم. خداوند متعال میفرماید: ﴿كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا ٱنظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا﴾ از عطاء و فضل پروردگارت به هر دو دسته از مؤمنان و کافران میدهیم، و عطاء و فضل پروردگارت هیچ گاه بر هیچ کس ممنوع نبوده است. نگاه کن و بیندیش چگونه برخی را بر برخی دیگر تفضیل میدهیم، همانا درجه و فضل آخرت از هر چیز بزرگتر و بالاتر است. (﴿وَسَنَجۡزِي ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) و پاداش آنها را بیان نکرد، تا بر زیادی و بزرگی آن دلالت نماید، و دانسته شود که پاداش به اندازۀ شکر و سپاس است؛ اگر شکر کم باشد پاداش هم کم بوده، و اگر زیاد و خوب باشد، پاداش هم زیاد خواهد بود.
(146) خداوند در این آیات، مؤمنان را دلجویی میدهد، و مردم را بر میانگیزد تا به آنها اقتدا نموده و مانند آنان عمل نمایند. و بیان مینماید که این روند در گذشتههای دور نیز بوده، و همواره سنت الهی بر آن جاری بوده است: (﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيّٖ﴾) و چه بسیار پیامبرانی بودهاند که (﴿قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّيُّونَ كَثِيرٞ﴾) گروههای زیادی از پیروانشان که انبیا آنان را بر ایمان و عمل صالح تربیت کرده بودند، همراه آنان پیکار کردند و زخمی گشتند و کشته شدند. (﴿فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَكَانُواْ﴾) و دلهایشان ضعیف نشد و بدنهایشان سست نگردید و در برابر دشمن ذلیل نشدند و کرنش نکردند، بلکه پایداری نموده، و با شجاعت و روحیۀ بالایی جنگیدند. (﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾) و خداوند بردباران و شکیبایان را دوست دارد.
(147) سپس سخن و یاری خواستن آنها را، از پروردگارشان بیان کرد و فرمود: (﴿وَمَا كَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ﴾) پس سخن آنها در این مواقع سخت و دشوار، جز این نبود که گفتند: (﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا﴾) پروردگارا! گناهان و اسراف ما را بیامرز. اسراف، یعنی گذشتن از حد، زیادهروی کردن و پا گذاشتن در حریم حرام. و آنان میدانستند که گناه و اسراف، بزرگترین عامل شکست و بدبختی است، و دوری کردن از این دو، از عوامل پیروزی است. پس، از پروردگارشان خواستند تا گناه و زیادهروی آنها را بیامرزد. سپس آنها به بردباری و تلاشی که مبذول داشته بودند، اعتماد نکردند، بلکه بر خدا توکل نمودند، و از او خواستند که گامهایشان را در هنگام برخورد با دشمن، ثابت و استوار نماید، و آنان را بر دشمنان پیروز گرداند. پس آنها صبر نموده و توبه و استغفار کردند و از پروردگارشان یاری خواستند. به همین جهت، خداوند آنها را یاری کرد، و فرجام نیک را در دنیا و آخرت نصیب آنان گردانید.
(148) بنابراین فرمود: (﴿فََٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا ﴾) و خداوند پاداش دنیا، از قبیل: پیروزی و به دست آوردن غنیمت را به آنها داد، (﴿وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و بهترین پاداشِ آخرت را به آنان داد. و آن به دست آوردن خشنودی پروردگار و نعمت پایدار بهشت است که از همۀ رنجها و ناراحتیها به دور است. و این بدان سبب است که آنها اعمال نیک انجام دادند، و خداوند بهترین پاداشرا به آنها داد، بنابراین فرمود: (﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) وخداوند نیکوکاران را که در عبادت خدا احسان میکنند، و با بندگان خدا به نیکی رفتار مینمایند، دوست میدارد. و از جملۀ احسان و نیکوکاری، این است که در هنگام جهاد با دشمنان، مؤمنان در این عصر و زمانه نیز همانند این مؤمنان رفتار کنند.
(149) در اینجا خداوند مؤمنان را از اینکه از کافران و منافقان و مشرکان اطاعت نمایند، نهی کرده است؛ زیرا اگر مؤمنان از آنها اطاعت نمایند، کافران آنان را به کفر که سرانجام آن ناکامی و زیان است، باز میگردانند.
(150) سپس خداوند خبر داد که یاور و مددکار مؤمنان است، و به آنها مژده داد که با مهربانی و لطف خویش، کارهای آنها را سامان میبخشد و آنها را از انواع آفتها و بدیها محافظت میکند.
(151) ضمناً در این آیه، مؤمنان تشویق شدهاند، تا فقط خدا را یاور و مددکار خویش بدانند، و هیچ کس دیگر را یاور و پشتیبان خود نگیرند. از جمله یاوری و مددکاری خداوند برای مؤمنان، این است که او در دل دشـمنانشان رعب و وحشـت میاندازد، و آنها را از رسیدن به بسیاری از اهدافشان باز میدارد. و خداوند چنین کرد، آنگاه که مشرکین از جنگ احد بازگشتند و با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: چگونه برگردیم، درحالی که افرادی از آنها را کشته و آنان را شکست دادهایم اما هنوز آنها را به طور کلی ریشه کن نکرده و از پای در نیاوردهایم؟ پس از مشورت، خواستند به این کار اقدام کنند، ولی خداوند در دلهایشان ترس بزرگی انداخت و آنان ناکام برگشتند. و شکی نیست که این از بزرگترین پیروزیها است؛ زیرا پیشتر گذشت که خداوند مومنانرا به دو گونه یاری مینماید؛ یا گروهی از کافران را از بین میبرد، یا آنها را سرکوب مینماید و ناکام بر میگردند. و این از بخش دوم بهحساب میآید. سپس سببی را که موجب ترس و وحشت کافران میگردد، بیان نمود، و فرمود: (﴿بِمَآ أَشۡرَكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا﴾) آن به سبب همتایان و بتهایی است که با خدا شریک گرفتهاند، کاری که بر حسب خواست و آرزوهای باطلشان انجام دادهاند، بدون اینکه دلیل و حجتی داشته باشند، و از یاوری خداوند محروم میمانند. به همین جهت، مشرک از مؤمن میترسد و تکیهگاه محکمی ندارد، و هنگام رویارویی با سختی و مشکلات، پناهگاهی نخواهد داشت، و حالت او در دنیا چنین است. اما در آخرت حالتشان سختتر و بدتر است، بنابراین فرمود: (﴿وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ﴾) و مکان و محلی که آنها در آن جای میگیرند، آتش است که راهی برای بیرون رفتن از آن ندارند، و به سبب ستم و عداوتی که در آن فرو رفته بودند، به آتشی در میآیند که برای همیشه در آن میمانند. (﴿وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و جایگاه ستمکاران، چه بد جایگاهی است!
(152) (﴿وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ﴾) و خداوند وعدۀ پیروزی را که به شما داده بود، به آن وفا نمود، و شما را بر کافران پیروز و مسلط گرداند، و به کشتن آنها مبادرت نمودید، اما در پایان، خود سبب شکست خویش گردیدید و کمکی برای دشمنان خود شدید. پس وقتی سست و ناتوان گشتید، (﴿وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾) و در امر [جنگ] کشمکش کردید و دستور و فرمان خدا را که به ائتلاف و هماهنگی دستور میدهد ترک کرده، و اختلاف نمودید؛ یکی میگفت: در جای خودمان که پیامبر ما را در آن قرار داده است، میمانیم، و یکی میگفت: جای ما دیگر اینجا نیست، دشمن شکست خورده و خطری باقی نمانده است. پس شما از پیامبر اطاعت نکردید، و دستورش را ترک گفتید، (﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰكُم مَّا تُحِبُّونَ﴾) پس از اینکه خداوند آنچه را دوست داشتید، که عبارت از شکست دشمنانتان بود، به شما نشان داد؛ زیرا وظیفۀ کسی که خداوند او را به اهداف و آرزوهایش نایل گردانده، از وظیفۀ دیگران بزرگتر و بیشتر است، پس وظیفۀ شما، به ویژه در این حالت و در همۀ احوال، فرمان بردن از دستور خدا و پیامبرش است. (﴿مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنۡيَا﴾) دستهای از شما دنیا را میخواستند، که سبب به وجود آمدن آن فاجعۀ دردناک گردید. (﴿وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾) و دستهای از شما خواستار آخرت بودند، و آنها کسانی بودند که دستور پیامبر را اجرا کرده، و در جایی که پیامبر دستور داده بود، ماندند. (﴿ثُمَّ صَرَفَكُمۡ عَنۡهُمۡ﴾) و پس از اینکه این کارها از شما سرزد، خداوند چهرههایتان را از آنها بازگرداند و نوبت به دشمنان رسید تا خداوند شمارا بیازماید، و امتحانتان کند، و مؤمن از کافر، و فرمانبردار از سرپیچی کننده مشخص گردد. و تا بهوسیلۀ این مصیبت، خداوند از اشتباهی که از شما سرزده بود، در گذرد. بنابراین فرمود: (﴿وَلَقَدۡ عَفَا عَنكُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و خداوند از شما صرف نظر کرد، و دارای بخشش بزرگی بر مؤمنان است؛ چرا که اسلام را به آنها ارزانی داشت و آنها را به آیین و احکام خویش هدایت کرد، و بدیهای آنان را عفو نمود و به خاطر مصیبتهایی که به آنها رسید، به آنان پاداش داد. و از جمله منتهای خداوند بر مؤمنان، این است که هیچ خیر و مصیبتی بر آنان وارد نمیشود، مگر اینکه به خیر و نفع آنها خواهد بود. اگر خوشی به آنان دست دهد، خدا را بر آن شکر نموده، پس پاداش شگرگزاران را به آنان میدهد، و اگر ناخوشی به آنها دست دهد، صبر میکنند، و خداوند پاداش صبرکنندگان را به آنها میدهد.
(153) خداوند حالت آنها را، به هنگام شکست خوردنشان درجنگ، بیان میدارد و آنان را به خاطر آن، مورد عتاب قرار میدهد. پس فرمود: (﴿إِذۡ تُصۡعِدُونَ﴾) هنگامی که در حال گریختن بودید، (﴿وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ﴾) و هیچ یک از شما به دیگری توجهی نمیکرد، و هر یک از شما، جز به فرار و نجات خود نمیاندیشید. درحالی که خطر بزرگی بر شما نبود؛ زیرا شما نزدیکترین مردم به دشمنان و در خط مقدم جنگ نبودید، (﴿وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ﴾) و پیامبر از پشت سر، شما را صدا میزد که «ای بندگان خدا! به سوی من بیایید»، و شما به او توجه نکردید، و به سوی او برنگشتید. پس فرار، خود موجب سرزنش است، و صدا زدن پیامبر و اینکه میبایست او را بر خود مقدم دارید، اما به او پاسخ ندادید و به طرف وی نرفتید، سبب سرزنش بزرگتری است. (﴿فَأَثَٰبَكُمۡ﴾) پس شما را در مقابل کارتان مجازات کرد، (﴿غَمَّۢا بِغَمّٖ﴾)یعنی غمی بر غمتان افزود، غمی به سبب از دست دادن پیروزی و غنیمت، و غمی به سبب شکست خوردنتان، و غمی دیگر که همۀ غمها را از یاد شما برد، و آن این بود که خبر کشته شدن محمد صلی الله علیه وسلم را، شنیدید. اما خداوند به سبب لطف و مهربانی و عنایتی که نسبت به بندگان خویش دارد، همۀ این چیزها را مایۀ خیر بندگان مؤمن خود گردانید، پس فرمود: (﴿لِّكَيۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ﴾) تا بر آنچه که از دست داده اید، از قبیل: پیروزی، غمگین نگردید. (﴿وَلَا مَآ أَصَٰبَكُمۡ﴾)و به خاطر کشته و زخمی شدن، و شکستی که به آن دچار شدید، محزون نگردید، و آن زمانی بود که برایتان محقق شد، پیامبر صلی الله علیه وسلم کشته نشده است. پس همۀ این مصیبتها برایتان آسان گردید، و از زنده بودن پیامیر صلی الله علیه وسلم که تسلی بخش هر مصیبت و مشکلی بود، شادمان شدید. خداوند در مشکلات و مصیبتها اسرار و حکمتهای عجیبی قرار داده است. و همۀ این امور از روی دانش و کمال آگاهی خداوند نسبت به کارها و ظاهر و باطن شما، انجام میشود، بنابراین فرمود: (﴿وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) و خداوند به آنچه میکنید آگاه است.
(154) و احتمال دارد که معنی (﴿لِّكَيۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا مَآ أَصَٰبَكُمۡ﴾) این باشد که خداوند این غم و مصیبت را، برای شما پیش آورد تا پا برجا و استوار بمانید و به هنگام مشکلات، بردباری و صبر را تمرین کنید، و تحمل دشواریها برایتان آسان شود. (﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ﴾) و پس از غمی که به شما رسیده بود، (﴿أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا يَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنكُمۡ﴾) آرامشی را بر شما نازل کرد، بهگونهای که خواب سبکی، گروهی از شما را فرا گرفت. و شکی نیست که این، رحمت خدا و احسان او نسبت به آنها بود، و باعث تثبیت دلهایشان، و اطمینان بیشتر آنان گردید؛ زیرا کسی که میترسد، خواب و چرت، او را فرا نمیگیرد، چون او در دل ترس دارد، پس وقتی ترس از دل او دور شد، میتواند بخوابد و چرت بزند. و گروهی که خداوند بهوسیلۀ خواب سبک بر آنها انعام نمود، مؤمنان بودند؛ کسانی که جز اقامۀ دین خدا و بهدست آوردن خشنودی پروردگار و پیامبرش و مصلحت برادران مسلمانشان، هدف دیگری نداشتند. و اما گروه دیگر کسانی بودند که (﴿قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ﴾) فقط به فکر خودشان بودند، و به خاطر اینکه منافق بودند یا به سبب اینکه ایمانشان ضعیف بود، به فکر کسی دیگر نبودند، بنابراین چرت و خواب سبک که دیگران را فرا گرفته بود، به آنها نرسید (﴿يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖ﴾) این استفهام انکاری است. پس معنی آن چنین است: ما از پیروزی بهرهای نداریم. پس نسبت به پروردگار و آیین و پیامبرش، گمان بد بردند، و تصور کردند که خداوند پیامبر را یاری نمیدهد، و این شکست، کار وی را فیصله میدهد، و دین خدا را به کلی نابود میسازد. خداوند متعال در جواب آنان فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِ﴾) «امر» شامل امر تقدیری و امر شرعی میشود. پس هر چیزی، حسب قضا و تقدیر الهی انجام میشود. و سرانجام خداوند، پیروزی را نصیب دوستان خود، و کسانی که از او اطاعت میکنند، میگرداند، گر چه برای آنها مشکلاتی پیش بیاید. (﴿يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبۡدُونَ لَكَ﴾) منافقان در دل خود چیزهایی را پنهان میدارند که آن را برای تو آشکار نمیکنند؛ سپس خداوند چیزی را که آنها پنهان میداشتند، بیان کرد و فرمود: (﴿يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ﴾) میگویند: اگر با ما در این امر رایزنی و مشورتی میشد، (﴿مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَا﴾) در اینجا کشته نمیشدیم. و این انکار و اعتراضی است از جانب آنها، که به مثابۀ تکذیب تقدیر الهی و تخطئه کردن رأی پیامبر صلی الله علیه وسلم و رأی یارانش میباشد؛ چراکه آنان پیامبر و یارانش را ساده لوح میانگاشتند و خود را بهتر و شایستهتر میدانستند. خداوند آنها را چنین جواب داد: (﴿قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ﴾) بگو: اگر در خانههایتان [هم] بودید ـ که کشته شدن در خانه بعید به نظر میرسدـ(﴿لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ﴾)آنهایی که کشته شدن بر آنها مقدر شده بود، به محل کشته شدن خود، بیرون میآمدند، پس اسباب ـ هرچند بزرگ باشند ـ زمانی میتوانند به انسان سودی برسانند که قضا و تقدیر الهی با آن مخالف نباشد. پس هرگاه تقدیر با اسباب مخالفت ورزد، اسباب هیچ سودی نمیرسانند؛ زیرا آنچه را خداوند در رابطه با مرگ و زندگی در لوح محفوظ نوشته است، باید اجرا شود. (﴿وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡ﴾) و تا خداوند آنچه را از نفاق یا ضعف ایمان در سینههایتان دارید، بیازماید. (﴿وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡ﴾) و تا دلهایتان را، از وسوسههای شیطان و صفتهای ناپسندی که در آن اثر گذاشته است، خالص و پاک گرداند. (﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) و خداوند به آنچه در سینههاست، آگاه است؛ یعنی آنچه را که سینهها پنهان کرده اند، میداند. پس علم و حکمت او اقتضا مینماید اسبابی را مقدر کند که امور پنهان سینهها، و رازها را بهوسیلۀ آن آشکار نماید.
(155) خداوند متعال از حالت کسانی که در جنگ أحد شکست خوردند، و از آنچه که باعث فرارشان شد، خبر داده و میفرماید: شیطان آنان را فریب داد، و به سبب ارتکاب برخی از گناهان، بر آنان مسلط گردید. پس آنها بودند که وسوسههای شیطانی را در دلهای خود جای دادند، و با ارتکاب گناه، به شیطان قدرت فعالیت دادند؛ زیرا گناهان محل ورود شیطان هستند، پس اگر آنان به اطاعت پروردگارشان چنگ میزدند، شیطان بر آنها تسلط و قدرتی نمیداشت. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ﴾ همانا تو بر بندگانم، قدرت و حاکمیتی نداری. سپس خداوند خبر داد که پس از اینکه مرتکب کارهای زشت شدند، آنها را عفو نمود، و اگر آنها را مؤاخذه میکرد، میبایست آنان را از پای در آورده و ریشه کن سازد. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ ﴾) بدون شک خداوند گناهکاران را میآمرزد و به آنها توفیق میدهد که توبه کنند و آمرزش بطلبند، و مشکلاتی را که برایشان پیش میآورد، کفارۀ گناهانشان میگرداند.(﴿حَلِيمٞ﴾) و خداوند بردباراست، و در عذاب دادن کسی که از فرمانش سرپیچی میکند، شتاب نمیورزد، بلکه به او فرصت میدهد، و وی را به بازگشت به سوی خود و روی آوردن به او، فرا میخواند، سپس اگر توبه کند و برگردد، توبهاش را میپذیرد، و خداوند او را به مقامی میرساند که گویا اصلاً گناهی انجام نداده، و عیبی از او سر نزده است. پس خداوند را، بر نیکی و احسانش، سپاسگزاریم.
(156) خداوند بندگان مؤمن خود را بر حذر میدارد از اینکه همانند کافران و منافقان باشند؛ آنانی که به پروردگار و تقدیر و قضای الهی ایمان ندارند. همچنین بندگان مؤمن خویش را از تشابه با کافران در هر چیزی نهی میکند، و در این مورد خاص نیز مؤمنان را برحذر میدارد که همچون کافران نباشند و برادران دینی یا نسبی خود را (﴿إِذَا ضَرَبُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) هنگامی که برای تجارت سفر کنند، (﴿أَوۡ كَانُواْ غُزّٗى﴾) یا اینکه به جنگ وجهاد بروند، سپس کشته شوند، یا بمیرند، سرزنش نکنند و همچون منافقان به مخالفت با قضا و تقدیر الهی بر نخواسته و نگویند: (﴿لَّوۡكَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ﴾) اگر آنها پیش ما بودند، کشته نشده و نمیمردند. و این دروغی است که بر زبان میآوردند؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ﴾ بگو: اگر در خانههایتان [هم] بودید، آنانی که تقدیر شده بود کشته شوند، به محل کشته شدن خود بیرون میآمدند. اما این تکذیب، جز اینکه خداوند سخن و عقیدۀ آنان را حسرتی در دلهایشان قرار دهد، و مصیبت و رنج آنها را بیشتر گرداند، سود دیگری برای آنان نداشت. و اما مؤمنان میدانند که این کارها با تقدیر الهی انجام میشود، پس ایمان میآورند و تسلیم میشوند و خداوند دلهایشان را هدایت و استوار میگرداند، و به سبب داشتن چنین عقیدهای، مصیبت پیش آمده را برای آنها آسان میگرداند. خداوند در رد سخن آنها فرمود: (﴿وَٱللَّهُ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) تنها خداوند است که زنده میکند و میمیراند، پس دوری و پرهیز و احتیاط، انسان را از چیزی که خداوند مقدر نموده است، نجات نمیدهد. (﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾) و خداوند به آنچه انجام میدهید، بینا است، و شما را به سبب کارهایتان و به سبب تکذیب تقدیر الهی، مجازات خواهد کرد.
(157) سپس خداوند متعال خبر داد که کشته شدن یا مردن در راه خدا، نقص و کاستی نبوده، و نباید از آن دوری شود، بلکه مشتاقان رضوان الهی باید برای کشته شدن و مردن در راه خدا با یکدیگر به رقابت بپردازند و از یکدیگر پیشی بگیرند، چون آن سببی است که انسان را به آمرزش و عفو و رحمت الهی میرساند و آمرزش و رحمت الهی، از تمامی دنیایی که اهل دنیا در پی آنند، بهتر است و مردم به هر صورتی که بمیرند، یا کشته شوند، بازگشت و سرانجام آنان به سوی خداست، و او هر یک را طبق عملش مجازات میکند. پس هیچ راه گریزی جز به سوی خدا، وجود ندارد، و هیچ چیزی مردم را جز چنگ زدن به ریسمان الهی، نجات نمیدهد.
(158) سپس خداوند متعال خبر داد که کشته شدن یا مردن در راه خدا، نقص و کاستی نبوده، و نباید از آن دوری شود، بلکه مشتاقان رضوان الهی باید برای کشته شدن و مردن در راه خدا با یکدیگر به رقابت بپردازند و از یکدیگر پیشی بگیرند، چون آن سببی است که انسان را به آمرزش و عفو و رحمت الهی میرساند و آمرزش و رحمت الهی، از تمامی دنیایی که اهل دنیا در پی آنند، بهتر است و مردم به هر صورتی که بمیرند، یا کشته شوند، بازگشت و سرانجام آنان به سوی خداست، و او هر یک را طبق عملش مجازات میکند. پس هیچ راه گریزی جز به سوی خدا، وجود ندارد، و هیچ چیزی مردم را جز چنگ زدن به ریسمان الهی، نجات نمیدهد.
(159) یعنی به سبب رحمتی که خداوند نسبت به تو و یارانت دارد، برتو احسان کرد که با آنها نرم و مهربان باشی، و با اخلاق نیکو و خوب با آنان برخورد نمایی، تا پیرامون تو جمع شوند، و تو را دوست داشته، و از دستوراتت پیروی کنند. (﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا﴾) و اگر درشتخو و بداخلاق، (﴿غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ﴾) و سنگدل بودی(﴿لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾) از اطراف تو متفرق میشدند؛ زیرا هرکس درشتخو و سنگدل باشد، کسی پیرامون وی نمیماند. پس اخلاق خوبِ رهبر، مردم را به سوی دین خدا جذب مینماید، و آنها را به دین خدا علاقهمند میسازد. در ضمن دارندۀ اخلاق خوب، مورد ستایش قرار میگیرد و پاداش خالص به او میرسد. و اخلاق بد رهبر دینی، مردم را از دین گریزان میکند و دین را نزد آنها منفور و زشت مینمایاند. در ضمن دارندۀ اخلاق بد، مورد نکوهش قرار گرفته و کیفر خاصی به او میرسد؛ زیرا وقتی خداوند به پیامبر معصوم چنین میفرماید، پس حالت دیگران چگونه خواهد بود؟! آیا از واجبترین واجبات، و مهمترین امور، این نیست که به اخلاق خوب پیامبر اقتدا کنیم؟ و با مردم آنگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم با نرمی و خوش اخلاقی رفتار میکرد، رفتار نماییم، تا با این کار از دستور خدا فرمان برده باشیم، و نیز بندگان خدا را به سوی دین خدا جذب کنیم؟! سپس خداوند متعال به او دستور داد که از تقصیرات آنان در حق وی در گذرد، و برای تقصیراتی که آنان در حق خدا دارند، برایشان استغفار کند و با اینکار، عفو و احسان را با هم جمع نماید. (﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ﴾) پس، از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش کن. (﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡر﴾) و در کارهایی که نیاز به رایزنی و مشورت و تلقیح فکر و نظر دارد، با آنها مشورت کن؛ زیرا رایزنی و مشورت، فواید و مصلحتهای دینی و دنیوی بیشماری در بر دارد که در زیر به چند نمونه از آن اشاره میشود: 1- مشورت از عبادتهایی است که بهوسیلۀ آن بنده به خدا نزدیک میگردد. 2- مشورت باعث تسکین خاطر شده، و اندوهی را که هنگام پیش آمدن مصیبت در دلها قرار میگیرد، دور مینماید؛ زیرا کسی که سرپرستی و کار مردم را در دست دارد، هرگاه اهل رأی و نظر را جمع کند، و در مورد حادثه و واقعهای با آنها به مشورت و رایزنی بپردازد، مردم او را دوست داشته و به وی اطمینان خواهند کرد، و میدانند که او حاکم و سرپرست خودکامه و مستبدی نیست، بلکه به منافع کلّی و فراگیر میاندیشد. پس آن وقت مردم آخرین توان و تلاش خود را برای پیروی کردن از او بهکار میگیرند، چون میدانند این حاکم برای مصلحت و منافع عموم مردم تلاش میکند. به خلاف کسی که چنین نیست، مردم او را دوست نداشته و از وی اطاعت نخواهند کرد، و اگر از وی فرمان برند به طور کامل از او فرمان نخواهند برد. 3- مشورت و رایزنی باعث رشد و بالندگی افکار میگردد؛ زیرا وقتی که افکار و اندیشهها در امری بهکار روند، رشد کرده و به شکوفایی میرسند. 4- از طریق مشورت و رایزنی، رأی و نظر درست و صحیح حاصل میشود، و کسی که مشورت میکند، کمتر در کارش دچار اشتباه میگردد، و اگر چنانچه اشتباه کند یا به هدفش دست نیابد، قابل ملامت و سرزنش نخواهد بود. پس وقتی خدا به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡر﴾) با آنان رایزنی و مشورت کن، در حالی که عقل و دانش پیامبر از همۀ مردم کاملتر و بیشتر است، و رأی او، بهترین آراء است، پس دیگران چگونه باید باشند؟! سپس خداوند متعال فرمود: (﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ﴾) و هرگاه بعد از مشورت و رایزنی در کاری که نیاز به مشورت دارد، تصمیم به انجام آن گرفتی،(﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ﴾) بر قدرت الهی اعتماد و توکل کن، نه بر توانایی و حرکت و قدرت خود. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ﴾) همانا خداوند کسانی را که بر او توکل مینمایند و به وی پناه میبرند، دوست دارد.
(160) یعنی چنانچه خداوند با یاری و کمک خویش، شما را کمک نماید، (﴿فَلَا غَالِبَ لَكُمۡ﴾) اگر تمام مردمِ روی زمین با تمام لشکر و اسلحههای خود جمع شوند، بر شما چیره نخواهند شد؛ زیرا هیچ چیزی بر خداوند چیره نمیشود، و او بر بندگان چیره است و پیشانی آنها را گرفته است. پس هیچ جنبنده ای حرکت نمیکند، مگر به فرمان خدا؛ و هیچ جنبنده ای ساکن نمیشود، مگر به اذن و فرمان خدا. (﴿وَإِن يَخۡذُلۡكُمۡ﴾) و اگر شما را خوار گرداند، و شما را به حال خودتان رها کند، (﴿فَمَن ذَا ٱلَّذِي يَنصُرُكُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦ﴾) پس کیست که پس از او، شما را یاری دهد؟ و به ناچار آنگاه خوار میشوید، و شکست میخورید، گرچه تمام مردم شما را یاری دهند و کمک نمایند. درضمن خداوند متعال دستور میدهد که از وی کمک بطلبند، و بر او توکل کنند، نه بر قدرت خویش. بنابراین فرمود: (﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾) معمول بر عامل مقدم شده که مفید حصر است؛ یعنی فقط برخدا توکل کنید نه بر کسی دیگر؛ زیرا تنها او یاور و مددکار است، پس توکل و تکیه کردن بر خدا عین توحید و یکتا پرستی است، و مقصود با آن حاصل خواهد شد. و توکل بر غیر خدا شرک است و سودی نمیبخشد، بلکه زیان آور میباشد. در این آیه دستور داده شده که تنها به خدا توکل نمود. و توکل بنده برحسب ایمان اوست و هر اندازه ایمانش قوی باشد به همان اندازه بیشتر بر خدا توکل میکند.
(161) «غلول» یعنی خیانت در غنیمت و پنهان کردن چیزی از آن [وخیانت در هر چیزی که در اختیار انسان است]، و اجماع بر این است که، خیانت در غنیمت و در آنچه که در اختیار انسان قرار دارد، حرام و از گناهان کبیره میباشد. همانطور که این آیه و دیگر نصوص، بر آن دلالت مینماید. پس خداوند متعال خبر داد که برای هیچ پیامبری شایسته و سزاوار نیست در مالِ غنیمت، خیانت کند؛ زیرا خیانت در غنیمت، همان طور که دانستید از بزرگترین گناهان و بدترین عیوب است. و خداوند پیامبرانش را، از آن و هر آنچه که آنان را آلوده و معیوب و متهم کند، مصون و محفوظ نموده و آنان را از نظر اخلاق، برترین افراد جهان و پاکترین و خوبترین آنها قرار داده و آنان را از هرگونه عیب، پاک گردانیده است. و آنان را، فرودگاه رسالت خویش، و معدن فرزانگی و حکمت الهی، قرار داده است: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾ خداوند بهتر میداند که رسالت خویش را در کجا قرار بدهد. پس اگر بنده فقط یکی از آنها را بشناسد، یقین حاصل میکند که آنان از هر عیب و کار زشتی، پاک و مبرّا هستند. و نیازی نیست که بر پوچ بودن سخنانی که دشمنان پیامبران در مورد آنان گفتهاند، دلیل اقامه کنیم؛ زیرا هرکس که پیامبر بودنِ آنها را بپذیرد، همۀ آنچه که اهل باطل دربارۀ آنان میگویند، دفع میشود. بنابراین کلمهای را به کار برد که مفهومش چنین است: سرزدن چنین کاری از پیامبران، غیر ممکن و محال است. پس فرمود: (﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ﴾) یعنی کسانی که خداوند آنها را برای پیامبری و رسالت برگزیده است، امکان ندارد خیانت کنند. سپس کسی را که در مال غنیمت خیانت میکند، مورد تهدید قرار داده و میفرماید: (﴿وَمَن يَغۡلُلۡ يَأۡتِ بِمَا غَلَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و کسی که در مالِ غنیمت، خیانت کند، روز قیامت آنچه را که در آن خیانت کرده است، میآورد در حالی که آن را بر دوش خود حمل میکند، خواه چیزی که در آن خیانت کرده است، حیوان باشد، یا کالا یا چیزی دیگر. و به سبب آن، در روز قیامت، عذاب داده میشود. (﴿ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ﴾) سپس هر خیانتکار و دیگران، پاداش و سزایشان را، به اندازۀ عملشان و به طور کامل دریافت میکنند. (﴿وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ﴾) یعنی چیزی بر گناهانشان افزوده نمیگردد، و چیزی از حسناتشان کاسته نمیشود، پس بنگر به نیکویی «احتراز» در این آیۀ کریمه! پس از آنکه سزای خیانت کننده در مال غنیمت را، بیان کرد و فرمود: در روز قیامت آنچه را که به خیانت برده است، با خود میآورد، بیان کرد که سزای او بهطور کامل داده میشود، و اگر فقط میفرمود: «فقط سزای خیانت کننده در مالِ غنیمت، به طور کامل به او داده میشود»، این شک و گمان به ذهن خطور میکرد که کسان دیگری که متصدی دیگر اموال و داراییها هستند، شاید سزا یا پاداششان به طور کامل داده نشود. بنابراین برای دفع این وهم و گمان، کلمهای آورد که شامل خیانت در مالِ غنیمت، و دیگر گناهان باشد و همه را به طور عام و فراگیر، در بر گیرد.
(162) پروردگار متعال خبر میدهد کسی که هدفش خشنودی خداست و کارهایی را انجام میدهد که خشنودی وی را درپی دارد، هرگز مانند کسی نیست که مرتکب گناه میشود و پروردگارش را خشمگین میکند، و نزد خدا و بندگان او، برابر نخواهند بود: ﴿أَفَمَن كَانَ مُؤۡمِنٗا كَمَن كَانَ فَاسِقٗاۚ لَّا يَسۡتَوُۥنَ﴾ آیا کسی که مؤمن است، مانند کسی است که فاسق میباشد؟ نه، برابر نیستند. بنابراین فرمود: (﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِ﴾) یعنی هر یک از آنها در نزد پروردگار، دارای مقام و جایگاه متفاوتی هستند، و بر حسب تفاوت اعمالشان مقام و مرتبۀ آنها نیز متفاوت است. پس کسانی که به دنبال خشنودی خدا هستند، برای رسیدن به مقامهای بلند و جایگاههای والا و کاخهای عالی بهشت، تلاش مینمایند، و خداوند به اندازه اعمالشان، از بخشش و کرم خویش به آنان میبخشد، و کسانی که نارضایتی و خشم خدا را بر میانگیزند، به نازلترین و پایین ترین جایگاههای جهنم، سقوط میکنند، و خداوند کارهایشان را میبیند و هیچ چیزی از کارهایشان بر او پنهان نمیماند، بلکه خداوند آن را دانسته، و در لوح محفوظ ثبت نموده، و فرشتگان بزرگوار و امانتدار خویش را موظف کرده است تا آن را بنویسند، و ثبت و ضبط نمایند.
(163) بنابراین فرمود: (﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِ﴾) یعنی هر یک از آنها در نزد پروردگار، دارای مقام و جایگاه متفاوتی هستند، و بر حسب تفاوت اعمالشان مقام و مرتبۀ آنها نیز متفاوت است. پس کسانی که به دنبال خشنودی خدا هستند، برای رسیدن به مقامهای بلند و جایگاههای والا و کاخهای عالی بهشت، تلاش مینمایند، و خداوند به اندازه اعمالشان، از بخشش و کرم خویش به آنان میبخشد، و کسانی که نارضایتی و خشم خدا را بر میانگیزند، به نازلترین و پایین ترین جایگاههای جهنم، سقوط میکنند، و خداوند کارهایشان را میبیند و هیچ چیزی از کارهایشان بر او پنهان نمیماند، بلکه خداوند آن را دانسته، و در لوح محفوظ ثبت نموده، و فرشتگان بزرگوار و امانتدار خویش را موظف کرده است تا آن را بنویسند، و ثبت و ضبط نمایند.
(164) منّتی که خداوند در این آیه بر بندگانش مینهد، بزرگترین نعمتها و اساس همۀ برکات است؛ زیرا پروردگار با فرستادن پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم، آنها را از گمراهی نجات داد، و از هلاکت مصون داشت. پس فرمود: (﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾) همانا خداوند بر مؤمنان منت نهاد، چون پیامبری را از خودشان در میان آنان مبعوث کرد، که نسب و حال و زبان او را میدانستند، و از قوم و قبیلۀ آنها بود، و نسبت به آنها مهربان و خیرخواه بود. (﴿يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾) آیات خدا را بر آنها میخواند، و کلمات و معانی آن را به آنها میآموخت. (﴿وَيُزَكِّيهِمۡ﴾) و آنان را، از شرک وگناه و فرومایگی و سایر زشتیهای اخلاقی، پاک میگرداند. (﴿وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) منظور از کتاب یا جنس کتاب میباشد که قرآن است، پس در این صورت (﴿يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾) منظور از آیات، نشانههای هستی است. و یا منظور از کتاب، نوشتن است ، پس خداوند با آموختن کتاب و نوشتن که علوم بهوسیلۀ نوشتن آموخته میشود، بر آنها منت نهاد. (﴿وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾) یعنی سنت، که مانند قرآن است. یا به معنی گذاشتن هر چیزی در جایگاهش و شناختن اسرار شریعت میباشد. پس پیامیر هم احکام را، و هم آنچه را که بهوسیلۀ آن احکام اجرا میشود، و نیز آنچه را که بهوسیلۀ آن فواید و نتایج احکام بهدست میآید، به آنها میآموخت. پس آنها به سبب برخورداری از این ویژگیهای بزرگ، از تمام مردم برترند و در مقام علمای ربانی قرار میگیرند. (﴿وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ﴾) هرچند که قبل از بعثت این پیامبر،(﴿لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ﴾) در گمراهی آشکاری به سر میبردند، و راهی که آنها را به پروردگارشان میرساند، و آنچه را که آنان را پاکیزه و پاک میگرداند، نمیشناختند، بلکه هر آنچه را که جهالت و نادانی برای آنان زیبا جلوه میداد، انجام میدادند، گرچه این کار، با عقل تمام جهانیان درست در نمیآمد و با آن مخالف بود.
(165) در اینجا خداوند بندگان مؤمن خود را، که در جنگ أحد به آن مصیبت گرفتار شدند و حدود هفتاد نفر از آنان کشته شد، دلجویی داده و میفرماید: (﴿قَدۡ أَصَبۡتُم﴾) شما به مشرکان ضربه زدید، (﴿مِّثۡلَيۡهَا﴾) و دو برابر آنها را شکست دادید، شما هفتاد نفر از بزرگانشان را در جنگ بدر کشتید و هفتاد نفر را به اسارت گرفتید، پس باید مسئله برایتان آسان باشد، و مصیبت بر شما سبک گردد، با اینکه شما و مشرکین یکسان نیستید؛ زیرا کشته شدگان شما در بهشت هستند، و کشته شدگان آنها در جهنم. (﴿قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَا﴾) یعنی گفتید: از کجا این مصیبت به ما رسید، و ما [چگونه] شکست خوردیم؟ (﴿قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡ﴾) بگو: آن از جانب خودتان است، و ناشی از کشمکش و اختلاف و نافرمانی شماست. و این اختلاف و کشمکش، زمانی در میانتان بروز کرد که خداوند آنچه را دوست داشتید به شما نشان داد. پس خودتان را سرزنش و ملامت کنید، و از اسباب هلاکت دوری جویید. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس، از گمان بد نسبت به خدا بپرهیزید؛ زیرا او بر یاریکردنتان، توانا است. اما در آزمودن و گرفتار کردنتان به مصیبت، حکمت بزرگی دارد: ﴿ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖ﴾ و اگر خدا میخواست از آنها انتقام میگرفت، ولی [میخواهد] برخی از شما را بهوسیلۀ برخی دیگر بیازماید.
(166) سپس خبر داد، آنچه از شکست و کشته شدن در روز رویارویی دو گروه [مسلمین و مشرکین] در احد به آنها رسید، به فرمان و قضا و تقدیر الهی بوده است، و تقدیر و فرمان الهی را، چیزی نمیتواند برگرداند و حتماً باید به وقوع بپیوندد. و امر تقدیری وقتی پیش آمد، جز تسلیم شدن در برابر آن چارهای نیست. و خداوند این کار را به خاطر حکمت و منافع بزرگی مقدر کرد، تا مؤمن از منافق متمایز گردد.
(167) تا مؤمن از منافق متمایز گردد. منافقانی که وقتی به جنگ دستور داده شدند (﴿وَقِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ قَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) و به آنها گفته شد: در راه خدا، و برای دفاع و حمایت از دین خدا، و طلب خشنودی او بجنگید، (﴿أَوِ ٱدۡفَعُواْ﴾) و اگر به خاطر خدا به دفاع برنمیخیزید، حداقل برای دفاع از حرمت خویش و شهرتان دفاع کنید، امتناع ورزیدند و عذر آوردند و (﴿قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰكُمۡ﴾) گفتند: اگر ما میدانستیم که بین شما و آنها جنگی پیش میآید، از شما پیروی میکردیم، در حالی که دروغ میگفتند؛ چرا که همه به یقین میدانستند این مشرکان به خاطر شکستی که از مؤمنان متحمل شده بودند، به شدت نسبت به آنها خشمگین بوده، و قلبی سرشار از خشم ونفرت نسبت به آنان داشتند. و آنها اموال خود را صرف کردند، و آنچه از مردان جنگی و اسلحه که در توان داشتند جمع نموده، و با لشکری بزرگ بر مؤمنان هجوم آوردند. پس کسانی که اینگونه باشند، چگونه میتوان تصور کرد بین آنها و مؤمنان، جنگی روی نخواهد داد؟ به ویژه آنکه مسلمین از مدینه بیرون آمده و در مقابل آنان ظاهر شده بودند. این غیر ممکن است. اما منافقان گمان بردند که با این عذر، میتوانند مؤمنان را فریب دهند، و بهانۀ آنها پذیرفته میشود. خداوند متعال فرمود: (﴿هُمۡ لِلۡكُفۡرِ يَوۡمَئِذٍ﴾) آنان در آن حالت که همراه با مؤمنان برای جنگ بیرون نرفتند، (﴿أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِيمَٰنِۚ يَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡ﴾) به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ زیرا با زبان چیزهایی میگویند که در دلهایشان نیست. و این ویژگی منافقین است که با سخن وعمل خود چیزی را نشان میدهند، اما ضد آن را در دلهای خود پنهان میدارند. آنان میگفتند: (﴿لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰكُمۡ﴾) اگر ما میدانستیم که جنگی پیش میآید، از شما پیروی میکردیم. یک قاعدۀ کلی که از این آیه استنباط میشود این است که «به هنگام مواجه شدن با دو فساد، آنچه سبکتر و شرّش کمتر است، انجام داده میشود، تا فساد بزرگتر دفع گردد؛ و چنانچه نتوان مصلحت بزرگی را انجام داد، باید مصلحت کوچکتر و کمتر را انجام داد.» چرا که منافقان دستور داده شدند تا در راه دین بجنگند ، پس اگر برای دین نیز نجنگند، باید برای دفاع از فرزندان و خانوادهها و وطن خود بجنگند. (﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يَكۡتُمُونَ﴾) و خداوند به آنچه پنهان میکنند، داناتر است. پس خداوند آن را برای بندگان مؤمن خویش آشکار نموده، و منافقان را برآن مجازات مینماید.
(168) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْ﴾) منافقان هم به جهاد نرفتند، و هم اعتراض نموده و تقدیر و قضای الهی را تکذیب کردند، و به برادرانشان گفتند: اگر آنها از ما اطاعت میکردند، کشته نمیشدند. خداوند در رد آنها فرمود: (﴿قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ﴾) بگو: پس دور نمایید و دفع کنید، (﴿عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) مرگ را از خود، اگر راست میگویید که اگر آنها از شما اطاعت میکردند، کشته نمیشدند، چرا که نمیتوانند مرگ را از خود دور کنند. و این آیات، دلیلی است بر اینکه گاهی در مؤمن، عادت کفر آمیز وجود دارد و گاهی عادت ایمانی، و گاهی نیز یکی از این دو خصلتها در وی، قویتر است.
(169) در این آیات، فضلیت و کرامت شهیدان، و بخشش و احسانی که خداوند به آنها ارزانی نموده، بیان شده، و در ضمن از مؤمنان بهخاطر کشتهشدگانشان دلجویی و تسلیت بهعمل آمده است، و بر جنگ در راه خدا و دفاع از خود و فدا کردن جانشان، تشویق شدهاند: (﴿ وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّه﴾) و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند؛ یعنی در جهاد با دشمنان، به قصد اعتلای دین خدا کشته شدهاند، (﴿أَمۡوَٰتَۢا﴾) مرده نپندارید؛ یعنی نباید تصور کنید که اینها مُردند و رفتند و ناپدید شدند و لذت دنیا و بهرهمند شدن از زرق و برق آن را از دست دادند؛ زیرا کسانی که از جنگ میترسند، و میلی به شهادت شدن ندارند، دائماً در پی آنند که دنیا را از دست ندهند (﴿بَلۡ﴾) بلکه آنان به بزرگترین پاداش دست یافتهاند، پاداشی که انسانهای آزاده برای نیل به آن، با یکدیگر به رقابت میپردازند. پس آنها (﴿أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) در بهشت پیش پروردگارشان زنده هستند. و کلمۀ (﴿عِندَ رَبِّهِمۡ﴾) بیانگر آن است که مقام آنها بالاست، و به پروردگارشان نزدیک اند. (﴿يُرۡزَقُونَ﴾) و از انواع نعمتها برخوردارند، نعماتی که صفت و حالت آنها را کسی نمیداند، مگر خداوندی که نعمتها را ارزانی داشته است.
(170) با وجود این(﴿فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾) به آنچه خداوند از فضل و بخشش خود به آنها داده است، شادمان هستند، و با آن نعمتها چشمانشان روشن شده است، و شادمان و خوشحال هستند؛ چون آن نعمتها زیبا و فراوان و بسیار لذیذ و گوارا هستند، و چیزی که این لذایذ را مکدّر سازد، دامان آنان را نمیگیرد. پس خداوند نعمت بدنی و مادی را با روزی دادن به آنان ارزانی نمود، و نعمت قلبی و روحی را با شاد شدنشان به فضل و بخشش خدا به آنان بخشید. پس نعمت و شادی مادی و معنوی، به طور کامل به آنها داده شده است. (﴿وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ﴾) و یکدیگر را به رسیدنِ برادرانی که در پی آناناند و هنوز به آنها نپیوستهاند، مژده داده و بشارت میدهند که آنها همان چیزی را خواهند یافت که ایشان یافتهاند. مژده میدهند که (﴿أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾) خطر از آنها و از برادرانشان دور شده است، و این یک امرِ شادی آفرین و مسرّت بخش است.
(171) (﴿يَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ﴾) و به مناسبت اینکه از بزرگترین نعمت و فضل و احسان پروردگار برخوردار شدهاند، به یکدیگر تبریک میگویند. (﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و بیگمان خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمیکند، بلکه آن را پرورش میدهد، و از فضل خویش چنان بر آن میافزاید که با کوشش خود به آن اندازه دست نمییابند. از مفاد این آیات وجود نعمتهای برزخ ثابت میشود، و اینکه شهیدان در بالاترین مکان در نزد پروردگارشان به سر میبرند، و ارواح اهل خیر، با یکدیگر روبهرو میشوند و به دیدار یکدیگر میشتابند، و به یکدیگر مژده میدهند.
(172) هنگامیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم از احد بهسوی مدینه بازگشت، و شنید که ابوسفیان و مشرکین تصمیم دارند به سوی مدینه هجوم بیاورند، اصحاب خود را، برای حرکت و بیرون آمدن از شهر فراخواند؛ اصحاب با زخمهایی که بر بدن داشتند، بیرون آمده و حرکت کردند، تا ندای خدا و پیامبرش را اجابت کنند و به «حمراء الاسد» رسیدند.
(173) و کسی آنجا پیش آنها آمد و گفت: (﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ﴾) مردم علیه شما جمع شدهاند، و میخواهند شما را از پای در آورند، و این بدان خاطر بود تا مسلمین را بترسانند. اما این خبر ایمانشان را به خدا و توکلشان را بیشتر کرد. (﴿وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ﴾) و گفتند: خداوند برای ما، به جای تمام آنچه که برایمان اهمیت دارد، کافی است. (﴿وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ﴾) و بهترین یاور است؛ تدبیر بندگانش در دست اوست، و منافع بندگانش را تأمین مینماید.
(174) (﴿فَٱنقَلَبُواْ﴾) پس بازگشتند، (﴿بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ﴾) و به مشرکین خبر رسید که پیامبر و یارانش برای جنگ با شما بیرون آمدهاند، و کسانی که آن وقت در جنگ شرکت نکردهاند، پشیمان شدهاند. پس خداوند ترس را در دل آنها انداخت، و به سوی مکه بازگشتند، و مؤمنان نیز با نعمت و بخششی از جانب خدا، به سوی مدینه بازگشتند؛ چرا که خداوند در این حالت به آنها توفیق داد تا از شهر بیرون بروند و به خدا تکیه و توکل نمایند، سپس خداوند به آنها پاداش یک جنگ کامل را عنایت نمود؛ زیرا آنها با فرمان بردن از پروردگار و پرهیزگاریشان، سزاوار پاداشی بزرگ شدند. (﴿وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِيمٍ﴾) و آنان با نعمت و بخششی از جانب خدا برگشتند، و هیچ آسیبی به آنان نرسید، و خشنودی خداوند را به دست آورند، و خداوند دارای فضلی بزرگ است.
(175) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾) کسی که شما را از شر مشرکان ترساند و گفت: آنها علیه شما جمع شدهاند، دعوتگری از دعوتگران شیطان بود که دوستان بیایمان یا ضعیف الایمان خود را میترساند. (﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) بنابراین از مشرکین و دوستان شیطان نترسید؛ زیرا آنها در دست خدا قرار دارند، و جز با تقدیر الهی تصرفی نمیکنند. بلکه از خدا بترسید، خداوندی که دوستانش را که از او میترسند و دعوتش را اجابت میکنند، یاری میدهد. در این آیه بیان شده است که انسان فقط باید از خدای یگانه بترسد، و ترس از خدا، از لوازم ایمان است. پس هر اندازه که بنده ایمان داشته باشد، به همان اندازه از خدا میترسد. ترسِ پسندیده، همان است که بنده را از ارتکاب آنچه خدا حرام نموده است، باز دارد.
(176) پیامبر صلی الله علیه وسلم به مردم علاقهمند بود، و برای هدایت آنها تلاش مینمود، و هرگاه هدایت نمیشدند، غمگین میگردید. خداوند متعال فرمود: (﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ﴾) و کسانی که در کفر از یکدیگر پیشی میگیرند، تو را غمگین نکنند؛ چرا که آنها شدیداً به کفر تمایل دارند، و در آن از یکدیگر پیشی میگیرند.(﴿إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗا﴾) آنها هرگز هیچ زیانی به خدا نمیرسانند، پس خداوند دینش را یاری میکند و پیامبرش را تایید و کمک مینماید، و بدون آنان نیز، امر و فرمان خویش را محقق میسازد. پس به آنان توجه مکن. جز این نیست که آنان با از دست دادنِ ایمان در دنیا، و به دست آوردن عذاب در روز آخر،ت در مسیر ضرر رساندن به خویشتن گام برمیدارند. آنان چون نزد خداوند ارزش و ارجی ندارند و از چشم او افتادهاند و نمیخواهد بهرهای از ثواب او را در آخرت داشته باشند، آنان را رسوا نموده است. به همین جهت از سر عدالت و حکمت خویش، آنان را توفیق نمیدهد که به آنچه اولیا و دوستانش به آن رسیدهاند، به آن برسند؛ زیرا خداوند میداند که آنان راه هدایت را در پیش نمیگیرند، چراکه اخلاق آنان دچار فساد گشته و نیّتشان به پلیدی گراییده است.
(177) سپس خبر داد کسانی که کفر را بر ایمان برگزیده، و به آن علاقهمند شدهاند، و مانند کسی گشتهاند که مال خود را برای خرید کالای مورد علاقهاش، صرف میکند، ایشان که اینگونه به کفر علاقهمند شدهاند، (﴿لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗا﴾) هرگز به خداوند زیانی نمیرسانند، بلکه زیانِ کارشان به خودشان برمیگردد. (﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾) و برای آنها عذابی دردناک است. چگونه به خدا زیان میرسانند درحالی که آنها به شدت به ایمان بیعلاقه هستند و شدیداًً به کفر گرایش دارند؟! پس خداوند از آنها بینیاز است. و خداوند کسانی دیگر از بندگان نیکوکارش را، برای دینش برانگیخته، و فرزانگانی از میان اهل عقل و خرد را، برای آن آماده نموده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ﴾ بگو: به خدا ایمان بیاورید یا نیاورید، [به خدا زیانی نمیرسد]. همانا کسانی که پیش از [نزول] آن دانش به آنها داده شده است، وقتی قرآن بر آنها خوانده شود، به سجده میافتند.
(178) کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیده، و دین او را دور انداخته، و با پیامبرش مبارزه کردهاند، گمان نبرند مهلتی که به آنها داده، و آنها را در این دنیا ریشه کن نکردهایم، بدان سبب است که آنها را دوست داریم، هرگز آن طور نیست که آنان گمان میبرند، بلکه این مهلت، به خاطر زیانی است که خداوند برای آنها میخواهد، و این برای آن است تا بر عذاب و سزایشان افزوده گردد. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ﴾) پس خداوند متعال به ستمگر مهلت میدهد، تا سرکشی او بیشتر گردد، و ناسپاسیهایش انباشته شود، سپس خداوند او را قدرتمندانه و به شدت میگیرد. پس ستمکاران از مهلت خداوند بترسند، و گمان نبرند که از دست او در میروند.
(179) یعنی حکمت الهی چنین نبوده است که مؤمنان را به این اختلاط و عدم تمییزی که شما بر آن هستید، رها کند، بلکه خداوند، پاک را از ناپاک و مؤمن را از منافق و راستگو را از دروغگو جدا مینماید. و نیز حکمت الهی چنین نبوده است که بندگانش را از غیبی که میداند، آگاه سازد. پس حکمت او اقتضا نموده است که بندگانش را با انواع امتحان و آزمایش بیازماید، تا پاک و ناپاک از هم جدا شوند. پس خداوند پیامبرانش را فرستاد و دستور داد مردم از آنها اطاعت کنند، و فرمانشان را اجر نموده و به آنها ایمان آورند، و خداوند مردم را ـ اگر ایمان بیاورند و پرهیزگار باشند ـ به پاداش بزرگ نوید میدهد. بنابراین مردم ـ بر حسب پیروی کردنشان از پیامبران ـ بر دو نوعند؛ گروهی مطیع و فرمانبردار و مؤمن و مسلماناند، و گروهی نافرمان و منافق و کافرند. پس به آنان پاداش و سزا میدهد و بر اساس عدل و دادگری و فضل و حکمت خود، به حساب و کتاب آفریدگانش میرسد.
(180) کسانی که بخل میورزند و در بخشش آنچه خداوند از فضل خویش به آنها بخشیده است، از قبیل: مال، و مقام، و دانش، و سایر نعمتها بخل ورزیده و آن را نمیبخشند و بر بندگان انفاق نمیکنند، گمان نبرند که این امر به صلاح آنهاست، بلکه موجب زیان و بدی آنها در دین و دنیا و آخرتشان میگردد. (﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) خداوند آن چیز را که بدان بخل ورزیدهاند، طوق گردنشان میگرداند، و با آن عذاب داده میشوند. همانطور که در حدیث صحیح آمده است: (إنَّ البَخِيلَ يُمَثَّلُ لَهُ مَالُهُ يَومَ القِيَامَةِ شُجَاعاً أقرَعَ لَهُ زَبِيبَتَانِ يَأخُذُ بِلِهزِمَتِهِ يَقُولُ أنَا مَالُك أنَا كَنزُك) همانا انسان بخیل، دارایی و ثروتش را در روز قیامت، به صورت ماری بزرگ که بر اثر کثرت سنّ و سمّ فراوانی که دارد موی سرش ریخته است، میبیند و دارای دو شاخ است، و دو طرف دهان بخیل را گاز میگیرد و میگوید: «من مال تو هستم، من گنج تو هستم.» و پیامبر این آیه را یکی از مصادیق این حدیث قرار داد. پس اینها گمان نبرند که بخل به آنها فایده میدهد، و افتخاری برای آنهاست. بلکه بخل بزرگترین زیان را به آنها میرساند و بزرگترین سبب برای عذابشان است. (﴿وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و خداوند متعال صاحب فرمانروایی و پادشاهی بزرگی است، و همۀ ملک و داراییها، به سوی او بر میگردد، و بندگان در حالی از دنیا میروند که نه درهمی همراه دارند و نه دیناری و نه غیر این. خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَيۡهَا وَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ﴾ ما وارث و مالک تمام زمین و آنچه برآن است، میباشیم و همه به سوی ما باز میگردند. بیندیش که چگونه خداوند سبب ابتدایی و سبب نهایی را بیان کرد، تا بنده درآنچه خداوند به او بخشیده است، بخل نورزد. ابتدا خداوند خبر داد که آنچه نزد بنده و در دست اوست، بخششی است از جانب پروردگار، و نعمتی است از نعمتهای او، و ملک بنده نیست، بلکه اگر فضل و احسان خدا نبود، چیزی از آن به وی نمیرسید. پس بخل ورزیدن بنده، بخل ورزیدن و جلوگیری از رسیدنِ بخشش و احسان خدا به بندگان است؛ چون احسان خداوند ایجاب مینماید با بندگانش احسان شود، همانطور که فرموده است: ﴿وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَ﴾ و نیکوکاری کن، همانگونه که خداوند با تو احسان کرده است. پس هرکس به یقین بداند آنچه در دست اوست، فضل و بخشش خداوند است، بخشش را منع نمیکند؛ چرا که به او زیانی نمیرساند، بلکه به قلب و مالش فایده میدهد، و ایمانش را میافزاید، و او را از آسیب و آفتها حفاظت میکند. سپس بیان کرد همۀ آنچه در دست بندههاست، به سوی خدا بر میگردد، و خداوند آن را به ارث میبرد، و او بهترین وارثان است. پس بخل ورزیدن به چیزی که همیشه با تو همراه نیست، و بالاخره آن را از دست خواهی داد، و به دست کسی دیگر میافتد، معنی ندارد. سپس سبب جزائی را بیان کرد و فرمود: (﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ﴾) و خداوند از کارهایتان آگاه است. آگاهی خداوند، مستلزم آن است که بر کارهای خوب، پاداش خوب بدهد، و بر کارهای بد، سزا دهد. و کسی که ذرّهای ایمان داشته باشد، از انفاق و بخشیدن که موجب پاداش الهی است، دریغ نمیورزد، و به بخل که سبب عذاب اوست، راضی نخواهد بود.
(181) خداوند از سخنان این سرکشان خبر میدهد، کسانی که زشتترین و بدترین سخن را گفتند. پس خبر داد، آنچه را گفتند، خدا شنید، و آن را خواهد نوشت، و کار زشت آنها را که کشتن پیامبران خیرخواه است، ثبت و ضبط کرده و به سبب این کارها، سخت کیفرشان خواهد داد. و در جواب سخنشان، که میگفتند: خداوند فقیر و ما بینیاز و توانگریم، به آنها گفته میشود: (﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ﴾) بچشید عذاب آتش سوزان را، که بدن را میسوزاند و به دلها سرایت میکند. و عذابشان ناشی از ستم خدا بر آنها نیست؛ زیرا خداوند (﴿لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾) بر بندگان ستم نمیکند و او از این کار مبرا است.
(182) و عذابشان ناشی از ستم خدا بر آنها نیست؛ زیرا خداوند (﴿لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾) بر بندگان ستم نمیکند و او از این کار مبرا است، بلکه (﴿ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ﴾) این کیفر، به سبب زشتیهایی است که از پیش فرستادهاید، و این کارها، شما را سزاوار عذاب گرداند، و از پاداش محروم کرد. مفسرین گفتهاند این آیه در مورد گروهی از یهودیان نازل شد که این چنین گفتند، و از جملۀ آنان «فنحاص بن عازوراء» از سران علمای یهود در مدینه بود. او وقتی این سخن الهی را شنید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾ کیست که به خداوند قرض نیکو دهد؟ ﴿وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾ و به خداوند قرض الحسنه بدهید. با تکبر و گستاخی گفت: خداوند فقیر است و ما توانگریم. پس خداوند از یهودیان سخن گفت و فرمود؛ کار زشتی که انجام میدهند، چیز تازهای نیست، بلکه در گذشته، زشتیهای دیگری مانند این را مرتکب شدهاند، و آن (﴿وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ﴾) کشتن پیامبران است که کار بسیار بدی است، اما با وجود این بر انجام آن جرات کردند، و آنها پیامبران را از روی نادانی و گمراهی نکشتند، بلکه به سبب سرکشی و عناد، آنها را به قتل رساندند.
(183) خداوند از حالت کسانی که به وی دروغ نسبت میدهند، خبر میدهد؛ آنهایی که میگویند: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَيۡنَآ﴾) بدون شک خداوند ما را سفارش نموده (﴿أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأۡتِيَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡكُلُهُ ٱلنَّارُ﴾) که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم مگر اینکه او قربانیی بیاورد که آتش آن را بخورد. پس، هم به خدا دروغ نسبت دادند، و هم نشانه و معجزۀ پیامبران را در همین چیز منحصر کردند. و این دروغ آشکاری است که میگویند: ما به هیچ پیامبری ایمان نمیآوریم، مگر اینکه قربانیی بیاورد که آتش آن را بخورد. آنها میگفتند: هرگاه پیامبری این نشانه را نیاورَد به وی ایمان نمیآوریم، و با این کار از پروردگارمان اطاعت میکنیم و به پیمان او وفادار میمانیم. اما مسلّم است که آنها دروغگو بودند؛ چراکه خداوند چنین تعهدی را از آنان نگرفته بود. هر پیامبری که از سوی خداوند فرستاده شده باشد، با نشانهها و دلایلی تایید شده، و انسانهای زیادی به وی ایمان آوردهاند، و خداوند نشانۀ پیامبران را فقط در آنچه آنها میگفتند، منحصر نکرده است. با این وجود آنها دروغی بر زبان آوردند، که خود به آن پایبند نبودند، و سخن باطلی را بر زبان آوردند، که خود به آن عمل نکردند. بنابراین، خداوند پیامبرش را دستور داد که به آنها بگوید: (﴿قُلۡ قَدۡ جَآءَكُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِي بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) بگو: پیامبرانی پیش از من با نشانههای روشنی که بر صداقت آنها دلالت میکرد، پیش شما آمدند، (﴿وَبِٱلَّذِي قُلۡتُم﴾) و نیز آنچه را شما گفتید، با خود آوردند، و قربانیی آوردند که آتش آن را خورد، (﴿فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) پس چرا آنها را کشتید، اگر در این ادعایتان راستگو هستید؟ پس دروغ و عناد و تناقض آنها، آشکار است.
(184) سپس پیامبرش صلی الله علیه وسلم را دلجویی داد و فرمود: (﴿فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدۡ كُذِّبَ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ﴾) کفر ورزیدن، و تکذیب پیامبران خدا، عادت و شیوۀ کفار است، و آنها بدین خاطر پیامبران را تکذیب نمیکنند که آنچه آوردهاند، برای آنها قانع کننده نبوده، و دلیلشان روشن نیست، بلکه (﴿جَآءُو بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) پیامبران با دلایل عقلی و نقلیِ روشن پیش آنها آمدند، (﴿وَٱلزُّبُر﴾) و با کتابهای نازل شده از آسمان، که جز پیامبران کسی نمیتواند آن را بیاورد. (﴿وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُنِيرِ﴾) و با کتابی که احکام شرعی را روشن مینماید، و محاسن و زیباییهای عقلی احکام را بیان مینماید، و نیز اخبار راست و صحیح را برای آنها بازگو میکند. و چون کافران عادتشان اینگونه بوده است که به پیامبران ایمان نیاورند، کار آنها تو را غمگین نسازد، و به آنها توجه نکن.
(185) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ﴾) در این آیۀ کریمه به این مطلب اشاره شده است که نباید به دنیا علاقۀ زیادی داشته باشیم؛ زیرا دنیا از بین میرود و باقی نمیماند، و دنیا فریب و سرابی بیش نیست، و با آراستگیها و فریبندگیهایش انسان را فریب داده و مبتلا میکند. پس این دنیا از دست میرود، و آدمی به جهان آخرت منتقل میشود، و در جهان آخرت، هر کس کار خوب و بدی انجام داده باشد، پاداش آن را به طور کامل مییابد. (﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ﴾) پس هر کس از جهنم دور کرده شود، (﴿وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَ﴾) و وارد بهشت گردانده شود، موفقیت بزرگی را به دست آورده است؛ زیر از عذاب دردناک رهایی یافته و به بهشتی درآمده که در آن نعمتهایی است که نه چشمی مانند آن را دیده، و نه گوشی مانند آن را شنیده، و نه به دل انسانی خطور کرده است. مفهوم آیه این است که هرکس از آتش جهنم دور نگردد و به بهشت داخل گردانده نشود، کامیاب و موفق نشده، بلکه به بدبختی همیشگی گرفتار، و به عذاب همیشگی مبتلا گردیده است. در این آیه اشارۀ لطیفی است به وجود نعمت و عذاب در دنیای برزخ، و اینکه مردم جزای بعضی از کارهایشان را در جهان برزخ خواهند دید، و نمونههایی از کارهای گذشتهشان به آنان نشان داده میشود. آنچه گفته شد از این بخش از آیه فهمیده میشود: (﴿وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) یعنی پاداش کامل اعمال را در روز قیامت دریافت خواهند نمود، اما علیالحساب پاداشی را در برزخ دریافت مینمایند، بلکه گاهی در دنیا بخشی از سزا و پاداش اعمال را دریافت میکنند. خداوند متعال در این راستا میفرماید: ﴿وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَكۡبَرِ﴾ و قطعاً غیر از آن عذاب بزرگتر، از عذاب این دنیا [نیز] به آنان میچشانیم.
(186) خداوند متعال مؤمنان را خطاب میکند، که آنها با دادن نفقههای واجب و مستحب از مالهایشان آزمایش خواهند شد، و باید مال خود را در راه خدا به مصرف برسانند، و نیز در جانهایشان آزمایش میشوند؛ چرا که تکلیفهای دشوار بر دوش آنها گذاشته میشود، مانند: جهاد در راه خدا، خسته و کشته شدن، به اسارت در آمدن، زخمی شدن، مبتلا گشتن به بیماری، و یا بیمار شدن کسی که او را دوست دارند. (﴿مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗا﴾) و از کسانی که پیش از شما، کتاب را داده شدهاند، و از کافران اذیت و آزار فراوانی خواهید دید، به گونهای که از شما و دینتان و کتاب و پیامبرتان عیبجویی میکنند. اینکه خداوند بندگانش را از این امر آگاه میسازد چندین فایده وجود دارد: 1- حکمت الهی مقتضی آن است که مؤمن صادق و راستین از منافق دروغگو متمایز گردد. 2- خداوند متعال این کارها را برای آنان مقدر مینماید، چون صلاح بندگان را میخواهد، تا با این مشکلات، مقامشان بالا رود، و یقینشان کامل گردد، و گناهانشان پوشیده شود، و ایمانشان افزوده گردد. وقتیکه خداوند آنها را از این امر آگاه ساخت، آنگونه که خداوند خبر داده بود پیش آمد، ﴿قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا﴾ مؤمنان گفتند: «این همان چیزی است که خداوند و پیامبرش به ما وعده داده بودند، و خدا و پیامبرش راست گفتند.» و جز ایمان و تسلیم شدن، چیزی دیگر به آنها نیفزود. 3- خداوند آنها را از این چیزها خبر داد، تا محکم و استوار گردند، و هنگام پیش آمدن مصایب، ثابت قدم و بردبار بوده، و انتظار آمدن این چیزها را داشته باشند، تا تحمل آن برایشان آسان گردد و بر آنان سنگینی نکند، و به صبر و پرهیزگاری پناه ببرند. بنابراین فرمود: (﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ﴾) و اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید؛ یعنی اگر بر آزمایش و امتحانی که در مالها و جانهایتان برای شما پیش آمده است، و بر اذیت و آزار ستمگران صبر کنید، و پرهیزگار باشید و هدفتان جلب رضای خدا و نزدیکی جستن به او باشد، و از حد شرع تجاوز نکنید، و در جایی که نباید صبر نمود و باید ازدشمنان خدا انتقام بگیرید، (﴿فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾) چنین کارهایی، نشانۀ داشتن عزم و ارادۀ آهنین است و باید در آن رقابت صورت گیرد. وجز دارندگان اراده و همتهای بلند، به این مقام نمیرسند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ و به این مقام نمیرسند مگر کسانی که شکیبایی کردهاند، و آن را دریافت نمیکند مگر کسی که دارای سهم و نصیبی بزرگ باشد.
(187) میثاق؛ یعنی پیمان سنگین و محکم و موکّد که خداوند آن را از کسی که به او کتاب بخشیده و به وی علم آموخته، گرفته است تا آنچه را که مردم به آن نیاز دارند و خدا به او آموخته است، بیان دارد، و آن را از مردم پنهان نسازد، و بدان بخل نورزد، به ویژه وقتی که از او پرسیدند، و یا اینکه چیزی پیش آمد که ایجاب میکرد آن را تبیین کند. پس هرکس که علمی دارد، بر او واجب است علم خود را بیان دارد و حق را از باطل روشن گرداند. پس توفیق یافتگان، این وظیفه را به طور کامل انجام داده، و آنچه را خداوند به آنها آموخته بود در راستای طلب خشنودی خدا، و ابراز مهربانی نسبت به مردم آموختند تا مبادا دچار گناه کتمان علم گشته باشند. اما کسانی که به آنها کتاب داده شده بود، از قبیل؛ یهودیان و نصاری، و کسانی که مانند آنها هستند، پیمانها را پشت سر انداخته، و به آن توجه نکرده و حق را پنهان کرده و باطل را آشکار نمودند، و آنچه را که خدا حرام کرده بود، مرتکب شده، و در ادای حقوق الهی و حقوق مردم، سستی کردند، و در برابر کتمان علم، بهای اندکی بهدست آوردند و آن ریاست و اموال ناچیزی بود که از زیردستان خود میگرفتند، زیردستانی که از خواستهای آنها پیروی کرده، و شهوات را بر حق مقدم میداشتند. (﴿فَبِئۡسَ مَا يَشۡتَرُونَ﴾) پس بسیار بد است آنچه که میخرند؛ چون ناچیزترین عوض و بدل است، و آنچه از آن روی برتافتند، بزرگترین خواسته و مطلوب است و آن، بیان حق است که سعادت همیشگی و مصالح دینی و دنیوی در آن نهفته است.پس آنان کالای فرومایه و بیارزش را برگزیدند، و کالای گرانقدر و باارزش را رها کردند؛ زیرا خواستهایشان زشت و بد بود، و خود نیز ذلیل و فرومایه بودند، و صلاحیتی بیش از این نداشتند.
(188) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ﴾) کسانی را که به کارهای زشت و سخنان و کردار باطلی که انجام میدهند، خوشحال میشوند. (﴿وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ﴾) و دوست دارند به سبب کارهای خوبی که انجام نداده، و سخن حقی که نگفتهاند، ستایش شوند. پس آنان، هم کار بد انجام میدهند، وهم سخن بد را بر زبان میآورند، و هم به آن خوشحال میشوند و هم دوست دارند به واسطۀ کار خوبی که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار گیرند.(﴿فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِ﴾) گمان مبر که آنها از عذاب نجات یابند، بلکه آنان سزاوار شدیدترین عذاباند و به سوی آن بر میگردند. بنابراین فرمود: (﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و برای آنان عذابی دردناک است. و اهل کتاب در این آیۀ کریمه داخل هستند که به علم و دانش خود شاد بودند، و از پیامبر فرمان نبردند، و براین گمان بودند که در کردار و گفتار خود بر حق هستند. و همچنین هر کس که بدعت قولی یا عملی ایجاد کند، و به آن شادمان باشد، و مردم را به سوی آن دعوت نماید، وگمان بَرَد که برحق است و دیگران بر باطلاند، در این آیه داخل است. و مفهوم آیه دلالت مینماید که هرکس دوست داشته باشد در مقابل کار خوبی که انجام داده، و به خاطر اینکه از حق پیروی کرده است مورد ستایش قرار گیرد، و هدفش ریا و شهرت طلبی نباشد، این عمل مذموم و ناپسند نیست، بلکه از کارهای مطلوبی است که خداوند نیکوکارانِ در کردار و گفتار را بر آن پاداش میدهد. و خداوند، بندگان خاص خود را بر این کار، پاداش میدهد؛ چرا که خود، آن را از خدا خواستهاند. همانطور که ابراهیم -علیه السلام- فرمود: ﴿وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ﴾ و برای من در میان آیندگان، آوازۀ نیکو بگذار. و فرمود: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ سلام بر نوح باد در میان جهانیان، همانا ما، این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. و بندگان خداوند رحمان گفتهاند: ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ بار خدایا! ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان. و این از نعمتهای باری متعال بر بندگانش، و از منّتهای او بر آنهاست که جای تشکر و قدردانی دارد.
(189) او مالک آسمانها و زمین، و آنچه درآسمانها و زمین است، میباشد، و خداوند با کمال قدرت و صنعتگری شگفتانگیز خود، در آنها تصرف مینماید.پس هیچ کس چیزی را از او منع نمیکند و هیچ چیزی او را ناتوان نمیسازد.
(190) خداوند متعال میفرماید: (﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) و در ضمن بندگان را به اندیشیدن و فکر کردن در آفرینش آسمانها و زمین و تدبر در نشانههای آن برانگیخته است. و «آیات» را به «نکره» ذکر کرد، و این بیانگر کثرت و عمومیت نشانههاست؛ زیرا در آسمانها و زمین، نشانههای عجیب و شگفتانگیزی وجود دارد، که نگاهکنندگان را حیران، و متفکران را قانع نموده و دلهای صادقان و راستگویان را جذب مینماید، و عقلهای روشن را بر کلیۀ مطالب الهی آگاه میسازد. اما برای هیچ مخلوقی ممکن نیست که تمام نشانههایی را که در آسمانها و زمین وجود دارند، محصور و مشخص گرداند و یا بر برخی از آنها احاطه پیدا کند. و این بیانگر عظمت وگستردگی نظام هستی، و سیطرۀ نظم بر حرکت منظومهها بوده، و بر عظمت آفریننده و بزرگی فرمانروا، و فراگیری قدرت او، و آفرینش متقن و شگفتانگیز و ظرافت و حکمت خداوند دلالت میکند. منافعی که آسمانها و زمین، و رفت و آمد شب و روز برای مردم در بردارند، بیانگر گستردگی رحمت خدا و عموم بخشش و فراگیر بودن احسان اوست، که حتماً باید شکرانۀ آن را بهجا آورد، و شاکر آفرینندۀ این همه نعمات بود و در راستای خشنودی وی، تلاش کرد، و کسی دیگر را شریک او قرار نداد؛ چرا که نه برای خود، و نه برای کسی دیگر، نمیتواند به اندازۀ ذرهای کاری بکند. و خداوند این آیات و نشانهها را به خردمندان و اهل اندیشه اختصاص داد؛ چرا که آنان از آن بهره میبرند، و با چشم عقل به آن مینگرند نه با چشم سر.
(191) سپس خردمندان را این چنین توصیف نمود: (﴿ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ﴾) آنهایی که در همه حال خدا را یاد میکنند، (﴿قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾) ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده. این شامل تمام انواع ذکر اعم از ذکر قولی و قلبی میگردد، و نماز به صورت ایستاده نیز در آن داخل است، پس اگر نتوانست نماز را به صورت ایستاده بخواند، آن را به صورت نشسته بخواند و اگر نتوانست، آن را به پهلو بخواند. (﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند، تا از این طریق بر آنچه که به خاطرش آفریده شدهاند، استدلال نمایند. و این بیانگر آن است که تفکر، عبادت است و یکی از ویژگیهای اولیای خدا و عارفان میباشد. پس هرگاه در آن بیندیشند، در مییابند که خداوند آن را بیهوده نیافریده است. پس میگویند: (﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ﴾) پروردگارا! این را بیهوده نیافریدهای، پاک هستی از هر آنچه که شایستۀ شکوه و بزرگیات نیست، آنها را به حق و برای حق آفریدهای، (﴿فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾) و ما را از کارهای بد، مصون بدار و بر انجام کارهای شایسته، توفیق ده، تا بدین وسیله از جهنم نجات یابیم. و این، طلب کردن بهشت را در بر دارد؛ زیرا وقتی خداوند آنها را از جهنم نجات دهد، به بهشت میروند. اما از آنجا که ترس الهی دلهایشان را فرا گرفته، آنچه را که نزد آنها مهمتر است، از خدا خواستند. (﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥ﴾) پروردگارا! هرکس را که وارد جهنم کنی، او را خوار نمودهای؛ چون او به خشم و ناخشنودی تو، و به ناخشنودی فرشتگان و دوستان خدا، و رسوایی که نجاتی از آن نیست، و نجات دهندهای از آن وجود ندارد، گرفتار میآید. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾) و ستمکاران را یاوری نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. و این دلالت مینماید که آنها به سبب ستم خودشان، وارد جهنم شدهاند.
(192) سپس خردمندان را این چنین توصیف نمود: (﴿ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ﴾) آنهایی که در همه حال خدا را یاد میکنند، (﴿قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾) ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده. این شامل تمام انواع ذکر اعم از ذکر قولی و قلبی میگردد، و نماز به صورت ایستاده نیز در آن داخل است، پس اگر نتوانست نماز را به صورت ایستاده بخواند، آن را به صورت نشسته بخواند و اگر نتوانست، آن را به پهلو بخواند. (﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند، تا از این طریق بر آنچه که به خاطرش آفریده شدهاند، استدلال نمایند. و این بیانگر آن است که تفکر، عبادت است و یکی از ویژگیهای اولیای خدا و عارفان میباشد. پس هرگاه در آن بیندیشند، در مییابند که خداوند آن را بیهوده نیافریده است. پس میگویند: (﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ﴾) پروردگارا! این را بیهوده نیافریدهای، پاک هستی از هر آنچه که شایستۀ شکوه و بزرگیات نیست، آنها را به حق و برای حق آفریدهای، (﴿فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾) و ما را از کارهای بد، مصون بدار و بر انجام کارهای شایسته، توفیق ده، تا بدین وسیله از جهنم نجات یابیم. و این، طلب کردن بهشت را در بر دارد؛ زیرا وقتی خداوند آنها را از جهنم نجات دهد، به بهشت میروند. اما از آنجا که ترس الهی دلهایشان را فرا گرفته، آنچه را که نزد آنها مهمتر است، از خدا خواستند. (﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥ﴾) پروردگارا! هرکس را که وارد جهنم کنی، او را خوار نمودهای؛ چون او به خشم و ناخشنودی تو، و به ناخشنودی فرشتگان و دوستان خدا، و رسوایی که نجاتی از آن نیست، و نجات دهندهای از آن وجود ندارد، گرفتار میآید. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾) و ستمکاران را یاوری نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. و این دلالت مینماید که آنها به سبب ستم خودشان، وارد جهنم شدهاند.
(193) (﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ﴾) پروردگارا! ما شنیدیم که دعوتگری به سوی ایمان فرا میخواند. و ندا کننده، محمد صلی الله علیه وسلم است که مردم را به ایمان آوردن فرا خوانده، و آنها را بر ایمان و پایبندی به اصول و فروع آن، تشویق میکرد. (﴿فََٔامَنَّا﴾) و ما بلافاصله او را اجابت کردیم، و به سویش شتافتیم. و این خبر دادن، از نعمت خدا بر آنها، و شادمان گشتن به آن، و متوسل شدن به ایمانشان است، تا گناهانشان را بیامرزد، و بدیهایشان را بپوشاند؛ زیرا نیکیها، بدیها را از بین میبرند، و خداوندی که به آنها ایمان را ارزانی نموده است، امنیت کامل را نیز به آنها خواهد بخشید. (﴿وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ﴾) و ما را با نیکان بمیران. این دعا، خواستنِ توفیق الهی در انجام کار خیر، و ترک کار بد است که بنده با آن، از زمرۀ نیکوکاران محسوب میگردد، و باید تا هنگام مرگ بر آن ثابت و پابرجا باشد.
(194) وقتی که خداوند خردمندان را بر ایمان آوردن توفیق داد، از همین راه به او متوسل شدند تا نعمت خویش را بر آنها کامل گرداند، و از او خواستند تا به آنها پاداش ایمان را بدهد، و به وعدهای که بر زبان پیامبرانش به آنها داده است، از قبیل: پیروزی و چیرگی در دنیا و دستیابی به خشنودی خدا و بهشت او، وفا کند؛ زیرا خداوند متعال خلاف وعده نمیکند. پس خداوند دعایشان را اجابت میکند.
(195) پس خداوند متعال فرمود: (﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ﴾) خداوند دعای آنها را پذیرفت؛ دعای عبادت و دعای به فریاد طلبیدن و فرمود: (﴿أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ﴾) پس همگی پاداش اعمال خود را به طور کامل دریافت خواهند کرد، (﴿بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾) یعنی همۀ شما در پاداش وکیفر برابر هستید. (﴿فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ﴾) پس آنهایی که ایمان و هجرت و جدایی از دوست داشتنیها، از قبیل: وطن و مال و منال را برگزیدند و برای خشنودی خداوند، جهاد کردند، (﴿لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾) گناهانشان را میآمرزم، و آنها را وارد بهشت میکنم، بهشتی که رودها از زیر درختان آن روان است، این پاداشی است از جانب خداوند؛ خداوندی که در مقابل عملِ ناچیزِ بندهاش، پاداش فراوان به او میدهد. (﴿وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ﴾) و نزد خداوند پاداش خوب و نیکو هست، پاداشی که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. پس، هرکس این پاداش را میخواهد، به اندازۀ توان خویش، آن را بهوسیلۀ طاعت و فرمانبرداری از خداوند، و نزدیکی جستن به او، طلب کند.
(196) منظور از این آیه این است کالای دنیا که کافران به دست میآورند، و خوشگذرانی و رفت و آمد آنها در شهرها در قالب تجارت و کسب، و لذت جویی و انواع افتخارات و پیروزیهایی که بعضی اوقات به دست میآورند، نباید مؤمنان را اندوهیگن کند.
(197) و این آیه مسکّن خاطر مؤمنان است؛ چرا که خداوند میفرماید: همۀ این چیزها که به کافران میرسد، (﴿مَتَٰعٞ قَلِيلٞ﴾) کالای ناچیزی است، و باقی نخواهد ماند، بلکه آنها کمی از آن بهرهمند میشوند، و به سبب آن، مدتی طولانی عذاب میبینند. این بالاترین حالتی است که کافر در آن قرار میگیرد، و سرانجامِ بسیار بدی در انتظار اوست.
(198) و اما کسانی که از پروردگارشان میترسند و به او ایمان دارند، همراه با افتخار و نعمتهای دنیا که به دست میآورند (﴿لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾) برای آنان در آخرت، باغهایی است که رودها از زیر درختانش روان است و آنها در آن جاودانه میمانند. و سختی و دشواری و بدبختی که در دنیا برای آنها پیش میآید، نسبت به نعمت پایدار بهشت و زندگی سالم و شاد و با طراوتی که در آخرت دارند، ناچیز است. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ﴾) و آنها کسانی هستند که دل و گفتار و کردارشان نیک است، پس خداوند مهربان از درِ احسان ونیکی خویش به آنها پاداش و بخششی بزرگ و رستگاریِ جاودان بخشید.
(199) گروهی ازاهل کتاب بر انجام کار خیر توفیق یافته و به خدا و به آنچه بر شما، وآنچه بر آنها نازل گشته است، ایمان دارند واین ایمان سودبخش و مفید است. اما عدهای از مردم، به برخی از پیامبران و کتابها ایمان آورده، و به برخی دیگر کفر میورزند. بنابراین چون گروه اول، عموماً ایمانشان، ایمان حقیقی است، به حال آنان مفید واقع میشود، پس پروردگار متعال ترس و تقوی و فروتنی در برابر عظمت خدا را، که باعث فرمان بردن از دستورات و پرهیز کردن از منهیات، و زیر پا نگذاشتن حدود الهی است، در آنها پدید آورد. و اینان درحقیقت، اهل کتاب و برخوردارانِ از دانش و علم هستند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ ازمیان بندگان، فقط علما از خدا میترسند. یکی از مصادیق ترس و خشیت آنها از خداوند، این است که (﴿لَا يَشۡتَرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًا﴾) آیات خدا را به بهای اندک نمیفروشند، پس آنها دنیا را بر دین مقدم نمیدارند، همانطور که منحرفان، همانهایی که آنچه را خداوند نازل کرده است، پنهان میکنند، و آن را به بهای اندک میفروشند، چنین کردند. اینها حقیقت امر را دانستند، و دریافتند که بزرگترین زیان آن است که انسان دنیای پست را بر دین ترجیح دهد، و در پی خواستهای کم ارزش باشد و حقرا ترک گوید، که حق، بزرگترین بهره و رستگاری در دنیا و آخرت است، پس ایشان حق را ترجیح داده، و آن را بیان کردند و مردم را به سوی آن دعوت نموده، و از باطل پرهیز نمودند. پس خداوند در مقابل آن، به آنها پاداش داد، به این صورت که آنها را به برخورداری از پاداش فراوان و زیبا، نوید داد، و آنها را به برخورداری از نعمت «قُرب»، مژده داد و فرمود: همانا خدا سریع الحساب است. پس در آنچه به آنها وعده داده است، دیر نمیکند؛ زیرا آنچه که آمدنی است، محقق و ثابت است، پس، آن نزدیک میباشد.
(200) سپس مومنان را بر انجام آنچه که آنها را به رستگاری و سعادت و موفقیت میرساند، تشویق نمود. راهی که انسان را به سعادت و کامیابی میرساند، صبر؛ و بردباری است. صبر یعنی نگاه داشتن نفس بر چیزی که آن را نمیپسندد، از قبیل: ترک کردن گناهان، و بردباری در برابر مصیبتها، و کارهایی که بر انسان سنگین و دشوار میآید. پس خداوند به آنها دستور داد تا در همۀ این چیزها، صبر نمایند. «مصابره» یعنی همواره صابر بودن، و در برابر دشمنان مقاومت کردن. و «مرابطه» یعنی در جایی قرار گرفتن که بیم آن میرود دشمن از آنجا هجوم کند، و اینکه آنها مراقب دشمنانشان باشند و دشمنان را از رسیدن به اهدافشان باز دارند، که از این طریق رستگار شده، و ثواب دین و دنیا را به دست میآورند، و از هر شرّ و امر ناپسندی نجات مییابند. پس به جز صبر و استقامت، و یکدیگر را به بردباری و شکیبایی توصیه نمودن، و ایستادگی ورزیدن در برابر دشمن، راهی برای رسیدن به رستگاری وجود ندارد. بنابراین هرکس رستگار شده، با برخورداری از این صفات به رستگاری رسیده است، و هیچ کس آنرا از دست نداده است، مگر به خاطر از دست دادن این امور، یا کوتاهی کردن در انجام برخی از آنها. والله الموفق ولا حول ولا قوة إلا به. پایان تفسیر سوره آل عمران. خداوند را بابت نعمتهایش شکر کرده و از او میخواهیم نعمتهای خود را بر ما سرازیر نماید.