(1) در رابطه با حروف مقطعهای که در ابتدای برخی از سورههای قرآن کریم آمدهاند، بهتر این است که بدون مستند و دلیل شرعی برای آنها معنایی ذکر نکنیم و در عین حال یقین داشته باشیم که خداوند آنها را بیهوده نازل نکرده است.
(2) خداوند متعال در حالی که عظمت قرآن را برای پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم بیان میدارد، به او میفرماید: (﴿كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ﴾) این قرآن، کتاب بزرگی است که به سوی تو فرستاده شده است و تمام آنچه را که بندگان بدان نیاز دارند، و همۀ مطالب الهی و اهداف شرعی را به طور استوار و مشروح در بر دارد. (﴿فَلَا يَكُن فِي صَدۡرِكَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ﴾) پس نباید از ناحیۀ آن در دل تو، هیچ تنگی و تردیدی باشد. بلکه باید بدانی که این کتاب از جانب خداوند با حکمت و ستوده نازل شده است، ﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ﴾ باطل از هیچ سمت و سو در آن راه نمییابد، از سوی خداوند فرزانه و ستوده فرو فرستاده شده است. و این قرآن، راستترین سخن است. پس باید در مورد آن سینهای گشاده داشته باشی، و خاطرت جمع باشد، و باید اوامر و نواهی آن را آشکارا ابلاغ کنی، و از هیچ سرزنش کننده و مخالفی نترسی. (﴿لِتُنذِرَ بِهِۦ﴾) تا بهوسیلۀ آن مردم را بیم داده، و آنان را پند دهی و حجّت بر مخالفان اقامه شود. (﴿وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و تا برای مؤمنان پند باشد. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و پند بده؛ زیرا پند دادن، مؤمنان را فایده میدهد. و مؤمنان بهوسیلۀ قرآن راه راست را یافته، و خوب و بدِ کارهای ظاهری و باطنی را شناخته، و راه را از چاه تشخیص داده، و با موانع راه آشنا میشوند.
(3) سپس خداوند متعال بندگانش را مورد خطاب قرار داد و توجه آنها را به این کتاب جلیل القدر جلب کرد و فرمود: (﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) از کتابی که برای شما نازل شده است، پیروی کنید. (﴿مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) و این کتاب از جانب پروردگارتان است، و تربیت خویش را از طریق این کتاب در مورد شما کامل میگرداند. پس این کتاب را بر شما نازل نمود؛ و اگر از آن پیروی کنید، تربیت شما کامل میگردد، و نعمت بر شما کامل میشود، و شما به بهترین کارها و بهترین اخلاق و والاترین آن رهنمود میشوید. (﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ﴾) و از اولیا و معبودانی غیر از او پیروی نکنید؛ یعنی آنها را به دوستی نگیرید، و از هوی و هوسشان پیروی مکنید، و به خاطر آنان حق را ترک ننمایید. (﴿قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ﴾) بسیار کم پند میپذیرید؛ و اگر پند میگرفتید و صلاح کار را تشخیص میدادید، زیان و ضرر را بر نفع و سود، و دشمن را بر دوست ترجیح نمیدادید.
(4) سپس خداوند آنها را از عذابی برحذرداشت که دامن امتهایی را گرفت که پیامبران را تکذیب کردند. و آنان را برحذرداشت که نباید با آنها مشابهت داشته باشند. پس فرمود: (﴿وَكَم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَا فَجَآءَهَا بَأۡسُنَا﴾) چه بسیار [اهالی] آبادیهایی را هلاک نمودهایم، پس عذاب سخت ما آنها را، (﴿بَيَٰتًا أَوۡ هُمۡ قَآئِلُونَ﴾) شبانگاه یا به هنگام ظهر فرا گرفت؛ یعنی زمانی آنان را از میان برداشتیم، که آنها غافل و بیخبر بودند و هلاک شدن به دل آنها خطور نمیکرد. پس وقتی که عذاب خدا پیش آنها آمد، آن را از خودشان دور نکردند؛ و خدایانشان که به آنان دل بسته بودند، چیزی را از آنها دور نکرده؛ ونتوانستند ستم و گناهانی را که مرتکب شده بودند، انکار کنند.
(5) (﴿فَمَا كَانَ دَعۡوَىٰهُمۡ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَآ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ﴾) پس سخن آنها، وقتی که عذاب ما پیش آنها آمد، جز این نبود که گفتند: همانا ما ستمگر بودهایم. همچنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَكَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡيَةٖ كَانَتۡ ظَالِمَةٗ وَأَنشَأۡنَا بَعۡدَهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأۡسَنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا يَرۡكُضُونَ لَا تَرۡكُضُواْ وَٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰ مَآ أُتۡرِفۡتُمۡ فِيهِ وَمَسَٰكِنِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُسَۡٔلُونَ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ فَمَا زَالَت تِّلۡكَ دَعۡوَىٰهُمۡ حَتَّىٰ جَعَلۡنَٰهُمۡ حَصِيدًا خَٰمِدِينَ﴾ و چه بسیار شهرها و آبادیها و ساکنانشان را که بر اثر کفر ورزیدن به آنچه پیامبران آورده بودند، و به سبب ستمی که در حق خود روا داشته بودند، هلاک و نابود ساختیم، و بعد از آنان قوم دیگری را بهوجود آوردیم. هنگامیکه آن ستمگران عذاب ما را دیدند، به سرعت از آبادیهایشان فرار کردند، در آن حال فرا خواندهشدند که فرار نکنید، و به سوی عیش و تنعمی برگردید که در آن قرار داشتید و به سوی خانههای مرتفع و محکم خود باز گردید، باشد که مورد پرسش قرار گیرید. گفتند: «ای وای بر ما»، واقعاً ما ستمکار بودیم. پیوسته این سخنشان بود تا اینکه آنان را درو شدۀ بیجان گرداندیم.
(6) (﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ﴾) پس حتماً از امتهایی که پیامبران به سوی آنان فرستاده شدند، خواهیم پرسید که پیامبرانشان را چه پاسخ دادند؟ ﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾ و روزی که [خداوند] آنان را صدا میزند و میفرماید: پیامبران را چه جواب دادید؟ (﴿وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾) و حتماً از پیامبران در مورد رساندن پیام پروردگارشان خواهیم پرسید، و از پاسخی که امتهایشان به آنان دادند میپرسیم.
(7) (﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيۡهِم﴾) و همۀ کارهایی را که مردم کرده اند، آگاهانه برای آنان بیان میکنیم. (﴿بِعِلۡمٖ﴾) از روی آگاهی و علمی که خداوند متعال نسبت به اعمالشان دارد. (﴿وَمَا كُنَّا غَآئِبِينَ﴾) و ما در هیچ وقتی از اوقات غایب نبودهایم. همان طور که خداوند متعال فرموده است: (﴿أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُ﴾) خداوند آن را شمرده و خود آن را فراموش کردهاند. و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡخَلَقۡنَا فَوۡقَكُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِينَ﴾ و همانا بر بالای سر شما هفت آسمان را آفریدهایم و ما از خلق بیخبر نبودهایم.
(8) سپس پاداش و جزا را بر طبق اعمال بیان کرد و فرمود: ((وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآياتِنَا يَظْلِمُونَ)) موازنه و سنجش اعمال در روز قیامت به دادگری و انصاف انجام میشود و به هیچ وجه در آن ظلم و ستمی وجود ندارد. (﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ﴾) پس هرکس ترازوی اعمالش سنگین باشد، به این صورت که کفۀ نیکیهایش از بدیهایش سنگینتر شود.(﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) یعنی ایشان نجات یافتگانِ از ناگواریها و دست یافتگان به دوست داشتنیها هستند، و فایدۀ بزرگ و سعادت همیشگی را به دست میآورند.
(9) (﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ﴾) و هرکس ترازوی اعمالش سبک باشد، به این صورت که کفۀ بدیهایش سنگین تر باشد، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم﴾) ایشان کسانیاند که خویشتن را تباه کردهاند؛ زیرا نعمت جاودان را از دست دادهاند، و به عذاب دردناک گرفتار شدهاند، (﴿بِمَاكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَظۡلِمُونَ﴾) بدان سبب که نسبت به آیات ما ستم روا میداشتند. پس آن چنانکه بر آنان واجب بود، در برابرش منقاد و تسلیم نشدند.
(10) خداوند متعال با بیان اینکه بندگانش را در زمین سکنی داد و اسباب معیشت آنان را فراهم ساخت، بر آنان منت مینهد و میفرماید: (﴿وَلَقَدۡ مَكَّنَّٰكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و همانا زمین را برایتان آماده نمودیم، طوری که بتوانید در آن خانه بسازید، و آن را شخم بزنید و انواع استفادهها را از آن ببرید. (﴿وَجَعَلۡنَا لَكُمۡ فِيهَا مَعَٰيِشَ﴾) و در آن برایتان وسایل زندگی قرار دادیم، از قبیل: درختان و گیاهان و معادن زیر زمینی و انواع صنایع و تجارتها. اینها را خداوند برایتان فراهم نمود و اسباب آن را در اختیار شما قرار داد. (﴿قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ﴾) اما بسیار کم شکر خداوند را به جای میآورید که انواع نعمتها را به شما داده، و سختی و رنجها را از شما دور نموده است.
(11) خداوند متعال انسانها را مخاطب قرار داده و میفرماید: (﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰكُمۡ﴾) و همانا اصل و مادهای را که شما از آن پدید آمدید، آفریدیم. و آن آدم ـ علیه السلام ـ است، (﴿ثُمَّ صَوَّرۡنَٰكُمۡ﴾) سپس به صورتگری آدم پرداختیم و او را به بهترین وجه خلق کردیم. و خداوند آنچه را که مکمل صورت باطنی آدم بود، به وی آموخت، وآن عبارت از نام اشیا بود. سپس فرشتگان بزرگوار را دستور داد تا به منظور اکرام و احترام آدم، و برای اظهار فضیلت او، در مقابل وی سجده کنند. فرشتگان از دستور پروردگارشان فرمان برده و اطاعت نمودند، (﴿فَسَجَدُوٓاْ﴾) پس همه سجده کردند، (﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ﴾) جز ابلیس که به خاطر اینکه خود را از او بزرگتر میدید و به خاطر خود پسندی، از سجده بردن امتناع ورزید.
(12) پس خداوند او را بر این کار سرزنش نمود و فرمود: (﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسۡجُدَ﴾) چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنی برای کسی که من با دو دست خود آفریدهام؟! یعنی او را شرافت دادم، و با این فضیلت، او را برتری بخشیدم بهگونهای که کسی دیگر این فضیلت را ندارد. وتو از فرمانم سرپیچی نموده، و در مورد دستورم سهل انگاری کردی! (﴿قَالَ﴾) شیطان در حالی که با پروردگارش معارضه میکرد، گفت: (﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ﴾) من از او بهتر هستم. سپس برای اثبات این ادعای باطل، دلیل آورد و گفت: (﴿خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ﴾) مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک، و این اقتضا میکند که آنکه از آتش آفریده شده ازآنچه از خاک آفریده شده است، بهتر باشد؛ چون آتش بر بالای خاک قرار میگیرد. و این قیاس از چند جهت فاسد و باطل است: 1- این قیاس در مقابل دستور خدا -به سجده کردن- انجام شد؛ و قیاس وقتی که با نص معارض و مخالف باشد، قیاس باطلی است. چون منظور از قیاس این است حکمی که در مورد آن نصّی نیامده است، با اموری که در مورد آن نصّ وارد شده است، نزدیک شود و تابع آن قرار گیرد. اما قیاسی که با نصّ مخالفت کند، و معتبر دانسته شدن آن، منجر به لغو شدن نصی گردد، چنین قیاسی از زشتترین قیاسهاست. 2- شیطان گفت: (﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ﴾) من از او بهتر هستم. وهمین گفته، برای نقص و کمبودِ ابلیس پلید کافی است؛ چون او، نقص و کمبود خود را، با خود پسندی و تکبر و سخن گفتن در مورد خدا ـ آن هم بدون علم و آگاهی ـ اثبات نمود. و چه کمبودی بزرگتر از این وجود دارد؟! 3- شیطان، در برتر قرار دادن آتش بر خاک، دروغ گفت؛ زیرا در مادۀ خاک، فروتنی و سکون و متانت وجود دارد، و برکتهای زمین از قبیل: درختان و انواع گیاهان گوناگون از خاک میرویند، اما آتش صفت سبکی و شتابزدگی و سوزندگی دارد. بنابراین وقتی که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کرد، از مقام والای خود به پایین ترین جایگاه سقوط نمود
(13) و خداوند به او فرمود: (﴿فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا﴾) از بهشت فرو شو، (﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾) تو حق نداری در آن تکبر کنی، چون بهشت سرای پاکان است و شایستۀ پلیدترین و بدترین خلق خدا نیست. (﴿فَٱخۡرُجۡ إِنَّكَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِينَ﴾) پس بیرون برو، تو از ذلیلشدگان و خوارشدگان هستی. و این، کیفر تکبر و خودپسندی او بود.
(14) بنابراین هنگامی که ابلیس، دشمنی با خدا و با آدم و فرزندانشان را اعلام کرد، از خداوند خواست که او را تا روز رستاخیز مهلت بدهد تا بتواند فرزندان آدم را هرچه بیشتر گمراه سازد.
(15) از آنجا که حکمت الهی اقتضا میکند بندگان را مورد آزمایش قرار دهد، و راستگو از دروغگو، و کسی که از خدا اطاعت میکند از کسی که از دشمن خدا تبعیت مینماید، مشخص گردد، خواستۀ او را پذیرفت و فرمود: (﴿ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ﴾) تو از مهلت یافتگانی.
(16) شیطان وقتی از رحمت خدا ناامید شد، گفت: (﴿فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ﴾) به سبب اینکه مرا گمراه ساختی، بر سر راه راست تو به کمین مردم مینشینم؛ یعنی همواره بر سر راه راست تو خواهم بود، و نهایت تلاش خود را مبذول میدارم، تا مردم را از در پیش گرفتن راه تو باز دارم.
(17) (﴿ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡ﴾) سپس از همۀ جهات و اطراف بر آنها حملهور خواهم شد، و از هر راهی که بتوانم به پاره ای از اهدافم دست یابم، استفاده خواهم کرد. و از آنجا که شیطانِ خبیث میدانست که آنها ناتواناند، و غفلت بر بسیاری از آنها غالب است، و برای گمراه کردن آنها تصمیم قطعی داشت، گمان برد و گمانش راست درآمد، و گفت: (﴿وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ﴾) و بیشتر آنها را سپاسگزار نخواهی یافت؛ زیرا به جای آوردن شکر یکی از نشانههای پیمودن راه راست است. و او میخواست آنان را از راه راست باز دارد، و شکر خدا را به جای نیاورند. خداوند متعال فرموده است: ﴿ إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ همانا شیطان گروهش را فرا میخواند، تا از اهل دوزخ شوند. و خداوند ما را از آنچه که شیطان گفته، و بر انجام آن تصمیم قطعی گرفته است، آگاه کرد تا خود را برای مقابلۀ با دشمن آماده کنیم، و با شناخت راهی که شیطان از آن میآید و روزنههایی که از آن به انسان راه پیدا میکند، از وی پرهیز کنیم. پس خداوند با این کار بزرگترین منّت را بر ما نهاده، و بزرگترین نعمت را به ما داده است.
(18) وقتی که شیطان چنین گفت، خداوند فرمود: (﴿ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا﴾) با حقارت و ذلت ازاینجا بیرون برو، نه بااحترام واکرام، بلکه (﴿مَذۡءُومٗا﴾) ذلیل و خوار و نکوهیده، (﴿مَّدۡحُورٗا﴾) و طرد شده، و رانده شده از خدا. و از رحمت او و از هر خوبی بری شو.(﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) بیگمان جهنم را از تو و از هرکس از آنان که از تو پیروی کند، پر میسازم. و این سوگند خداست که جهنم، جایگاه و سرای گناهکاران میباشد و آن را از شیاطین و انسانها و جنهایی که از او پیروی میکنند، پر میسازد.
(19) سپس خداوند آدم را از شر شیطان برحذرداشت و فرمود: (﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ﴾) و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید؛ یعنی خداوند متعال آدم و همسرش -حوا- را که به وی ارزانی داده بود تا در کنار او آرامش یابد، دستور داد تا از هرکجای بهشت که میخواهند بخورند، و هرگونه که میخواهند، در بهشت بهرهمند شوند، اما خداوند برای آنها درختی را مشخص کرد و آنها را از خوردن آن نهی فرمود، و خداوند بهتر میداند که چه درختی بوده است، و در تعیین کردن آن برای ما فایدهای نیست. و خداوند خوردن آن درخت را بر آن دو حرام کرد، به دلیل اینکه فرمود: (﴿فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) پس، از ستمکاران میشوید.
(20) آدم و حوا همواره از دستور خدا اطاعت میکردند تا اینکه شیطان به وسیلۀ فریب و مکرش در آنها نفوذ کرد، و وسوسهای در دل آنها ایجاد نمود و آنان را فریب داد و گفت: (﴿مَا نَهَىٰكُمَا رَبُّكُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيۡنِ﴾) پروردگارتان شما را از این درخت بازنداشته است، مگر به خاطر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید؛ یعنی از جنس فرشتگان شوید. (﴿أَوۡ تَكُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِينَ﴾) یا اینکه [مبادا] از جاودانگان شوید. همان طور که در آیهای دیگر گفته است: ﴿هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ﴾ آیا تو را به درخت جاودانگی و سلطنت وملکی که تمام نمیشود، راهنمایی کنم؟
(21) و با گفتن این سخن، برای آدم و حوا سوگند خورد که، (﴿إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ﴾) من از زمرۀ خیرخواهان شما هستم که این سخنان را به شما گفتم. آدم و حوا با این چیزها فریب خوردند و در این حالت شهوت بر عقل غالب آمد.
(22) (﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖ﴾) و شیطان آنها را از مقام والایشان که دوری از گناهان بود، فرود آورد، و به وادی آلوده شدن به پلیدیهای گناه درانداخت. پس آن دو اقدام به خوردن میوۀ آن درخت کردند. (﴿فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا﴾) وقتی از [میوۀ] درخت چشیدند، عورتشان آشکار شد؛ یعنی عورت هر یک که پوشیده و پنهان بود، نمایان شد. پس لخت شدن درون از لباسِ پرهیزگاری، در لباسِ ظاهر اثر کرد و لباس بیرون و درون، بیرون آمد و عورتهایشان آشکار گردید و شرمنده شدند، و شروع به چسباندن برگهای درختان بهشت به شرمگاههایشان کردند، تا اینگونه خود را بپوشانند. (﴿وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ﴾) و در این حالت خداوند آنان را ندا داد و در قالب توبیخ و سرزنش فرمود: (﴿أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ﴾) آیا شما را از خوردن این درخت بازنداشته بودم، و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است؟ پس چرا آنچه را که از آن نهی شده بودید، مرتکب شدید و از دشمن خود اطاعت کردید؟!
(23) پس در این هنگام خداوند با توبه و پذیرفتن آن، بر آنان منّت نهاد، و آنان به گناهانشان اعتراف کردند و از خداوند عفو و بخشش را طلب نموده و گفتند: (﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) «پروردگارا! ما اسباب خسارت خویش را فراهم کردیم، پس اگر با محو کردن اثر گناه وعقوبت آن، و قبول توبه، و عفو سایر گناهان بر ما رحم نکنی قطعاً از زیانکاران خواهیم بود. پس خداوند گناهشان را بخشید، ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ﴾ و آدم از پروردگارش نافرمانی کرد و گمراه شد. سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و هدایت نمود. این در حالی است که ابلیس همچنان بر سرکشی خود ادامه داده و از گناهش دست نمیکشد. پس هر کس چون آدم به گناه اعتراف کند و از خداوند بخواهد که او را بیامرزد، و از گناهش پشیمان شود و از آن دست بکشد، پروردگارش او را برگزیده و هدایت مینماید. وهرکس مانند ابلیس باشد و هرگاه گناهی از او سر بزند آن را ادامه دهدـ همواره از خدا دورتر میشود.
(24) وقتی خداوند آدم و همسر و فرزندانشان را به زمین پایین آورد، آنها را از چگونگی اقامتشان در زمین خبر داد؛ و برایشان در زمین حیات و زندگی قرار داده است و به دنبال آن مرگ میآید، و این زندگی سرشار از امتحان و آزمایش است و آنان همواره در آن بهسر میبرند. و همواره پیامبران خود را برای آنان میفرستد و کتابهایش را بر آنان نازل میکند تا زمانیکه مرگشان فرا میرسد، پس در زمین دفن میشوند. سپس وقتی که مدت خود را در قبر کامل گرداندند، خداوند آنها را بر میانگیزد و از زمین به سوی سرایی که سرای حقیقی است، بیرون میکند.
(25) وقتی خداوند آدم و همسر و فرزندانشان را به زمین پایین آورد، آنها را از چگونگی اقامتشان در زمین خبر داد؛ و برایشان در زمین حیات و زندگی قرار داده است و به دنبال آن مرگ میآید، و این زندگی سرشار از امتحان و آزمایش است و آنان همواره در آن بهسر میبرند. و همواره پیامبران خود را برای آنان میفرستد و کتابهایش را بر آنان نازل میکند تا زمانیکه مرگشان فرا میرسد، پس در زمین دفن میشوند. سپس وقتی که مدت خود را در قبر کامل گرداندند، خداوند آنها را بر میانگیزد و از زمین به سوی سرایی که سرای حقیقی است، بیرون میکند.
(26) سپس با بیان اینکه دو نوع لباس را برای آنان فراهم نمود؛ لباس ضروری و لباس تجمل و آرایش. و نیز با بیان اینکه دیگر اشیا را از قبیل: غذا و آب و مرکب و نکاح و غیره را برایشان فراهم نمود، و اینکه نعمات لازم و ضروری را برای آنان فراهم کرد، و مکمل آنها را نیز فراهم نمود، بر آنان منت گذاشت؛ و برایشان بیان کرد که این نعمات ذاتاً هدف نیستند، بلکه خداوند آنها را آفریده است تا در راستای عبادت و طاعت او از آنها بهره گیرند. بنابراین فرمود: (﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ﴾) و لباس پرهیزگاری از لباس ظاهری برتر است؛ زیرا لباس پرهیزگاری همواره همراه بنده خواهد بود، و کهنه نمیشود، و از بین نمیرود، و آن لباس زیبایی قلب و روح است. ولی لباس ظاهری فقط مدتی عورت را میپوشاند، و یا برای زیبایی انسان است و غیر از این فایدهای دیگر ندارد. نیز به فرض نبودن این لباس، عورت ظاهری انسان آشکار میشود که ظاهر شدن آن در صورت ناچاری و ضرورت زیانی ندارد. ولی اگر لباس پرهیزگاری وجود نداشته باشد، عورت درونی انسان نمایان میگردد و خوار و رسوا میشود. (﴿ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ﴾) آنچه از لباس که ذکر شد بهوسیلۀ آن چیزهایی را میآموزید که به شما فایده میدهد. و نیز مسایلی را که به شما زیان میرساند، متذکر میشوید، و از لباس ظاهری برای لباس باطنی کمک میگیرید.
(27) خداوند متعال انسانها را برحذرمیدارد که مبادا شیطان با آنها کاری کند که با پدرشان کرد: (﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾) ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد به این صورت که نافرمانی را برایتان زیبا جلوه دهد، و شما را به سوی گناه و نافرمانی فرا بخواند و بر آن تشویق کند، و از او فرمان ببرید. (﴿كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ﴾) همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد و آنها را از مقام والا به مقام پایین کشاند. پس شیطان میخواهد همان کار را با شما نیز بکند. و برای اینکه شما را گمراه سازد، از هیچ کوششی دریغ نمیدارد. پس شما باید همیشه از او بپرهیزید و لباس جنگ علیه شیطان را بپوشید و دروازههایی را ببندید که شیطان از آن به سوی شما وارد میشود. (﴿إِنَّهُۥ﴾) شیطان همواره مراقب شماست، و او (﴿يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ﴾) و دیگر شیاطینِ جنّیِ همدستش شما را میبینند، (﴿مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) از جایی که شما آنها را نمیبینید. همانا شیطانها را، دوستان کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند. پس ایمان نداشتن، موجب منعقد شدن دوستی میان انسان و شیطان میشود. ﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ﴾ همانا او، بر کسانیکه ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل میکنند، هیچ قدرت و سلطهای ندارد، بلکه سلطۀ او بر کسانی است که او را به دوستی گرفتهاند، و [سلطۀ او بر] کسانی [است] که با خدا شریک میگیرند.
(28) خداوند متعال در حالی که زشتی حالت مشرکین را بیان میکند که گناه را انجام داده و آن را به خدا نسبت میدهند و میگویند: او ما را به گناهان دستور داده است، میفرماید: (﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ﴾) و هنگامی که کار زشتی را انجام میدهند. «فاحشه» هر کاری است که زشت دانسته شود، و از آن جمله این بود که آنها گرداگرد کعبه بدون لباس و به صورت لخت و عریان طواف میکردند. (﴿قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا﴾) گفتند: ما پدران خود را بر آن دیدهایم. و آنها در این مورد راست میگفتند و پدرانشان چنین بودند، (﴿وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾) و خداوند ما را به این کار دستور داده است، اما در این سخن دروغ میگفتند. بنابراین خداوند این نسبت را رد کرد و فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾) بگو: قطعاً خداوند به کار زشت و فحشا دستور نمیدهد؛ یعنی شایستۀ کمال و حکمت او نیست که بندگانش را دستور دهد تا کارهای زشترا انجام دهند. خداوند به کار زشتی که مشرکان انجام میدهند و به کار زشتی که دیگران میکنند، دستور نداده است. (﴿أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) آیا چیزی به خدا نسبت میدهید که نمیدانید؟ و چه تهمتی بزرگتر از این است؟!
(29) سپس آنچه را که بدان دستور میدهد، بیان کرد و فرمود: (﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِ﴾) بگو: پروردگارم به عدالت و دادگری در عبادات و معاملات فرمان داده است نه به ظلم و ستم. (﴿وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾) و در هر مسجدی روی به خدا کنید و در تکمیل کردن عبادتها کوشش نمایید، به خصوص (نماز) و آن را به طور ظاهری و باطنی برپا داشته و از هر نقص و کمبودی که آن را فاسد میکند، پاک دارید. (﴿وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾) و در حالی که مخلصانه او را میپرستید، وی را بخوانید؛ یعنی هدفتان از عبادت، فقط خدای یگانه باشد که شریکی ندارد. و دعا شامل دعای خواستن و دعای عبادت میشود؛ یعنی در دعایتان، هدفی جز بندگی کردن برای خدا و طلب رضای او نداشته باشید. (﴿كَمَا بَدَأَكُمۡ﴾) همان طور که نخستین بار شما را آفریده است. (﴿تَعُودُونَ﴾) برای رستاخیز بر میگردید، و بدانید کسی که توانایی آفریدن آغازین شما را داشته است، میتواند دوباره شما را بیافریند؛ و تکرار آفرینش، از آفرینش نخستین آسان تر است.
(30) (﴿فَرِيقًا﴾) دستهای از شما را، (﴿هَدَىٰ﴾) خداوند هدایت کرده است؛ یعنی آنها را برای هدایت توفیق داده، و اسباب هدایت را برایشان فراهم کرده و موانع آن را برایشان برداشته است، (﴿وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُ﴾) و عدهای به خاطر آنچه برای خود به وجود آورده و اسباب گمراهی را بهکار گرفتهاند، گمراه شدن بر آنان واجب شده است. (﴿إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) چون آنان شیاطین را به دوستی گرفتند نه خدا را. ﴿وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا﴾ و هرکس به جای خدا شیطان را به دوستی بگیرد، دچار زیان و خسارت آشکاری شده است. پس وقتی که از دایرۀ دوستی خداوند بخشنده بیرون آمدند، و دوستی شیطان را ترجیح دادند، رسوایی کامل نصیب آنان گردید، و به خودشان سپرده شدند، پس سختترین زیان متوجه آنان گردید. (﴿وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ﴾) و آنان چنین میپندارند که هدایت شدهاند. چون حقایق برای آنان دگرگون شده است، بنابراین باطل را حق، و حق را باطل میپندارند. و از این آیات استنباط میشود که اوامر و نواهی تابع حکمت خداوند و مصلحتِ بندگان است. و آن اینکه ممکن نیست خداوند به چیزی دستور دهد که عقلها آن را زشت و ناپسند بدانند، و خداوند جز به دادگری و اخلاص فرمان نمیدهد. و از این آیات استنباط میشود که هدایتِ بنده به سبب فضل و منت خدا حاصل میگردد، و گمراه شدن او بدان سبب است که خداوند او را به حال خود رها کرده است، و آن زمانی است که بنده به سبب جهالت و ستم، شیطان را به دوستی بگیرد، و عامل گمراهی خودش بگردد. و هرکس بپندارد که او راه یافته است، درحالیکه گمراه باشد، عذری ندارد؛ زیرا توانایی دست یابی به هدایت را دارد، و این پندار او، از ستمی سرچشمه گرفته است که آن را انجام داده است، و آن عبارت است از ترک راهی که انسان را به هدایت میرساند.
(31) خداوند متعال بعد از اینکه برای بنیآدم لباسی آفرید که عورتشان را میپوشاند و آن را برایشان بیاراست، فرمود: (﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾) ای بنیآدم! عورت خود را به هنگام نماز -فرض باشد یا نفل- بپوشانید؛ زیرا پوشاندن عورت، زینتی برای بدن است همانگونه که ظاهر شدن عورت، بدن انسان را زشت و بدریخت میکند. و احتمال دارد که منظور از «زینت» در اینجا فراتر از این بوده و به معنی لباس پاکیزه و خوب باشد. پس در اینجا دستور داده شده است که در نماز عورت پوشانده شود، و از لباس زیبا استفاده شده و عورت از آلودگیها و پلیدیها پاک گردد. سپس فرمود: (﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ﴾) و از روزیهای پاکیزهای که خدا به شما داده است، بخورید و بیاشامید، (﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْ﴾) و در آن اسراف نکنید. واسراف با استفادۀ بیش از اندازه از نعمت صورت میگیرد، یا با علاقۀ شدید به خوردنیهایی که به بدن زیان وارد میکند، یا با زیاده روی در خوشگذرانی و سفره آرایی و شیک پوشی، انجام میشود، و یا با تجاوز از حلال به سوی حرام صورت میگیرد، (﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ﴾) قطعاً خداوند اسرافکنندگان را دوست نمیدارد؛ زیرا خداوند از زیاده روی متنفر است و آن را نمیپسندد. و اسراف، به بدن انسان و زندگیاش زیان وارد میکند تا جایی که از پرداختن مخارجی که بر عهده اوست، ناتوان میماند. پس در این آیۀ کریمه به خوردن و نوشیدن دستور داده شده است، و از ترک خوردن و نوشیدن و اسراف در آن نهی شده است.
(32) خداوند متعال بر کسی که سختگیری کرده و چیزهای پاکی را که خدا حلال کرده است حرام میکند، اعتراض نموده و میفرماید: (﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ﴾) بگو: چه کسی زینت خدا را از قبیل: لباسهای گوناگون، و روزیهای پاک از قبیل: خوردنیها و نوشیدنیها که برای بندگانش آفریده، حرام کرده است؟! یعنی چه کسی بر حرام کردن نعمتهایی که خداوند به بندگانش ارزانی نموده است، اقدام میکند؟ و چه کسی آنچه را که خداوند برای آنان گسترده نموده است، تنگ میکند؟! و اینکه خداوند چیزهای پاکیزه را برای بندگانش به صورت گسترده و بدون محدودیت آفریده، بدان خاطر است که بندگان در مسیر عبادت خدا از آن کمک بگیرند. پس این چیزها را خداوند جز برای بندگان مؤمنش مباح و جایز قرار نداده است. بنابراین فرمود: (﴿قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) بگو: این، در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردهاند، و در قیامت تنها برای مؤمنان است؛ یعنی در روز قیامت، این نعمتها منحصراً برای مؤمنان است و آنان آزادند هرگونه که بخواهند، از آنها استفاده کنند و بر استفادۀ از آنها هیچ محاسبهای ندارند. و مفهوم آیه این است که هرکس به خدا ایمان نیاورد، و از نعمتهای خدا در راستای نافرمانی او استفاده کند، این نعمتها برای او نیستند، و برای او مباح نمیباشند، بلکه او بر این نعمتها و استفاده از آنها مجازات شده، و در روز قیامت در رابطه با آنها بازخواست میشود. (﴿كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) اینگونه آیات را توضیح میدهیم، (﴿لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾) برای قومی که میدانند؛ زیرا آنان از آنچه که خداوند از آیات خویش توضیح و تفصیل داده است، بهرهمند میشوند. و میدانند که از جانب خدا هستند، پس آیات خدا را فهم میکنند و آن را درک مینمایند.
(33) سپس خداوند چیزهای حرامی را که در تمام شریعتها حرام نموده است، بیان کرد و فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ﴾) بگو: همانا پروردگارم گناهان بزرگ را که زشت شمرده میشوند، حرام کرده است، مانند زنا و لواط و غیره. (﴿مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ﴾) آنچه آشکارا انجام شود و آنچه که به صورت پنهان صورت گیرد؛ یعنی زشتیهایی که به ظاهر و بدن، و کارهای زشتی که به باطن و قلب مربوط است، مانند تکبر و خودپسندی و ریا و نفاق و امثال آن. (﴿وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾) و گناه و ستم ناحق؛ یعنی گناهانی که منجر به پایمال کردن حقوق خدا شده و عقوبت وی را در پی دارد، و تجاوز بر خون و مال و آبروی مردم است. و این شامل گناهانی است که مربوط به حقوق خدایند، نیز گناهانی که به حقوق انسانها مربوط میشوند. (﴿وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا﴾) و اینکه چیزی را شریک خدا سازید که بر صحت آن دلیل و حجتی نازل نکرده است، بلکه خداوند دلیل و برهان را بر توحید فرستاده است. و شرک؛ یعنی اینکه یکی از مخلوقات و آفریدگان در عبادت با خداوند شریک قرار داده شود. و شرک اصغر مانند ریا و سوگند خوردن به غیر خدا و امثال آن در این داخل هستند. (﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) و اینکه در مورد اسما و صفات و کارها و شریعت خدا چیزی به وی نسبت دهید که نمیدانید. پس خداوند همۀ اینها را حرام کرده، و بندگان را از ارتکاب آنها بازداشته است. چون در این کارها مفاسد خاص و عامی وجود دارد، و انجام این کارها، ستم و جرأت کردن بر خدا و دست درازی بر بندگان خدا و تغییر دادن شریعت وی محسوب میشود.
(34) خداوند بنیآدم را به سوی زمین پایین آورد و آنها را در آن ساکن گردانید، و برایشان مدتی مشخص قرار داد که هیچ ملت و گروهی ـ نه جوامع و نه افراد ـ نمیتواند از مدت معیّن شده، پیشی جسته و یا از آن تأخیر بورزد.
(35) وقتی خداوند بنیآدم را از بهشت بیرون کرد، آنان را با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابها مورد آزمایش قرار داد، و پیامبران، آیات خدا را بر آنها خواندند و احکام خدا را برایشان بیان نمودند. سپس خداوند فضیلت کسانی را که پیامبران را اجابت میکنند و زیان کسانی را که دعوت پیامبران را اجابت نمیکنند، بیان داشت و فرمود: (﴿فَمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾) پس هرکس از آنچه خدا حرام نموده، از قبیل: شرک، گناهان کبیره و صغیره پرهیز کند، (﴿وَأَصۡلَحَ﴾) و اعمال ظاهری و باطنیاش را اصلاح نماید، (﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ﴾) پس آنان از شری که دیگران از آن میترسند، نمیهراسند، (﴿وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾) و آنان بر آنچه از دست دادهاند، غمگین نمیگردند. و وقتی که ترس و اندوه منتفی شد، امنیت کامل و سعادت و رستگاری همیشگی به دست میآید.
(36) (﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و تکبر ورزیدند؛ یعنی نه دلهایشان به آیات ما باور و ایمان آورد و نه اعضایشان تسلیم آن شد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) ایشان اهل دوزخاند و برای همیشه در آن میمانند. و همانگونه که به آیات خدا توهین کردند و همواره آن را تکذیب نمودند، با عذاب همیشگی مورد اهانت قرار میگیرند.
(37) یعنی هیچ کس ستمگرتر از کسی نیست که، (﴿مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا﴾) با قرار دادن شریک برای خدا و یا نسبت دادن نقص به او، بر وی دروغ ببندد، و یا چیزی را به او نسبت دهد که نگفته است. (﴿أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓ﴾) یا آیات واضح و روشن کنندۀ حق، و هدایت کنندۀ به راه راست را تکذیب کند. پس ایشان گرچه از دنیا بهرهمند شوند و بهرهای که برایشان در «لوح محفوظ» نوشته شده است بدانان برسد، اما سودی به آنها نمیرساند؛ چرا که مدت اندکی بهرهمند شده، سپس مدتی طولانی عذاب داده میشوند. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوۡنَهُمۡ﴾) تا اینکه فرشتگانی که موظف به گرفتن جان و قبض ارواحشان میباشند، پیش آنها میآیند، (﴿قَالُوٓاْ﴾) فرشتگان در این حالت از روی سرزنش به آنها میگویند: (﴿أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) کجا هستند بتهایی که به فریاد میخواندید؟ اکنون وقت نیاز است، اگر آنها میتوانند به شما فایدهای برسانند یا ضرری را دور کنند، دست به کار شوند. (﴿قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا﴾) میگویند: از ما ناپدید شدند، و از بین رفتند و مضمحل گشتند و نمیتوانند چیزی از عذاب خدا را از ما دور کنند، (﴿وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ﴾) و بر خود گواهی میدهند که آنها کافر بودهاند، و سزاوار عذاب خوارکننده و همیشگی هستند.
(38) فرشتگان به آنها میگویند: (﴿ٱدۡخُلُواْ فِيٓ أُمَمٖ﴾) در زمرۀ گروههایی وارد شوید، (﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾) گروههایی از جن و انس که پیش از شما بودهاند و بر کفر و استکباری که شما بر آن قرار دارید، قرار داشتند. پس همه سزاوار رسوایی و نابودی و هلاکت و ماندگاری در جهنم شدند. هر وقت که گروهی از آدمهای سرکش وارد جهنم میشود، (﴿لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَا﴾) همجنس و همکیش خود را نفرین میکند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُ بَعۡضُكُم بِبَعۡضٖ وَيَلۡعَنُ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا﴾ و روز قیامت برخی از شما به برخی دیگر کفر میورزد، و برخی از شما برخی دیگر را نفرین میکند. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعٗا﴾) تا اینکه تمام اهل آتش اعم از اولین وآخرین، رهبران و رؤسا و مقلدین و پیروان همه در آتش جهنم گردمیآیند، (﴿قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ﴾) پسینیان و پیروان (﴿لِأُولَىٰهُمۡ﴾) به روسای خود میگویند، و پیش خدا شکایت میکنند که این رؤسا ما را گمراه ساختهاند، (﴿رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فََٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِ﴾) پروردگارا! اینان ما را گمراه کردند، پس به ایشان عذابی دو چندان از آتش بده؛ یعنی عذاب آنان را چندین برابر کن، چون آنها ما را گمراه ساختند و کارهای پلید و زشت را برایمان آراستند. (﴿قَالَ لِكُلّٖ ضِعۡفٞ﴾) خداوند میفرماید: عذاب هر یک از شما چندین برابر است، و هر یک از شما بهرهای از عذاب دارید. (﴿وَلَٰكِن لَّا تَعۡلَمُونَ﴾) ولی نمیدانید.
(39) (﴿وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ﴾) و سران و رؤسا به پیروانشان گفتند: (﴿فَمَا كَانَ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلٖ﴾) شما هیچگونه برتری بر ما ندارید؛ یعنی همۀ ما در گمراهی و فراهم نمودن اسباب عذاب مشترک هستیم، پس شما چه فضیلتی برما دارید؟ (﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ﴾) پس بچشید عذاب را به سبب آنچه خود میکردید. اما مشخص است که عذابِ سران و پیشوایان گمراه کننده، سختتر و زشتتر از عذابِ پیروان است؛ همان طور که نعمتهای پیشوایان هدایت و رؤسای آن، از پاداش پیروان بزرگتر است. خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يُفۡسِدُونَ﴾ کسانیکه کفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند، به سبب آنچه که میکردند بر عذابشان افزودیم. پس این آیات و امثال آن دلالت مینمایند سایر کسانی که آیات خدا را تکذیب میکنند، برای همیشه در عذاب میمانند، ودر اصل عذاب آن مشترکاند گرچه بر حسب اعمالشان و بر حسب عناد و مخالفت و ستم و افترایشان در مقدار عذاب با یکدیگر تفاوت دارند. و دوستی و مودتی که در دنیا میان آنها بر قرار بود، در روز قیامت به دشمنی و نفرین مبدل میشود.
(40) خداوند متعال از عذاب کسی خبر میدهد که آیات او را تکذیب میکند و به آن ایمان نمیآورد؛ و با اینکه آیات او آیاتی روشناند، اما خود را از پذیرفتن آن بالاتر میداند وتسلیم احکام آن نشده، بلکه آنها را تکذیب کرده و روی میگرداند. وخبر میدهد که ایشان از هر خیر و برکتی ناامیدند، وچون بمیرند درهای آسمان بر ارواحشان گشوده نمیشود. هرچند ارواحشان بالا میروند و میخواهند به سوی خدا عروج کنند، و اجازه میخواهند، اما به ارواح آنان اجازۀ بالا آمدن داده نمیشود. همانطور که ارواحشان در دنیا به سوی ایمان آوردن به خدا و شناخت و محبت او بالا نرفته و عروج نکردند، پس به همان صورت بعد از مرگ نیز بالا نمیروند؛ زیرا جزا، از نوع و جنس عمل داده میشود. و مفهوم آیه این است که برای ارواح مؤمنان که از دستور خدا فرمان میبرند و آیات او را تصدیق میکنند؛ درهای آسمان گشوده میشود تا به سوی خدا عروج کنند و به جایی در عالم اعلی برسند که خدا خواسته است. و با نزدیک شدن به پروردگارشان؛ شاد و مسرور، و با به دست آوردن خشنودی وی، بهرهمند گردند. و در مورد اهل جهنم فرموده است: (﴿وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِ﴾) و وارد بهشت نمیشوند، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد؛ یعنی مگر اینکه شتر، که از نظر جسمی از بزرگترین حیوانات است، از سوراخ سوزن خیاطی که تنگترین سوراخ است، عبور کند، و این، معلّق کردن چیزی است به امر غیر ممکن؛ یعنی همان طور که داخل شدن و عبور کردن شتر از سوراخ سوزن خیاطی غیر ممکن و محال است، داخل شدن به بهشت برای کسانی که آیات خدا را تکذیب میکنند محال و غیر ممکن است. خداوند متعال فرموده است: ﴿مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾ همانا کسی که برای خدا شریک قایل شود، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش آتش جهنم است. و در اینجا فرمود: (﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) و اینگونه کسانی را که جنایتکار و مجرم هستند و سرکشی شان شدید است، سزا میدهیم.
(41) (﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ﴾) برای آنان فرش و زیراندازی از جهنم است، (﴿وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖ﴾) و بر بالای سرشان سایههایی از عذاب است که آنان را میپوشاند. (﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و اینگونه کسانی را که بر خود ستم کردهاند، سزا میدهیم، و این سزایی کامل و برابر است، و پروردگارت بر بندگان ستم نمیکند.
(42) وقتی خداوند عقاب و عذاب گناهکارانِ ستمگر را بیان کرد، پاداش فرمانبرداران را نیز ذکر نمود و فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) و کسانی که قلباً ایمان آوردند، (﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و با اعضا و جوارح خود کارهای شایسته انجام دادند، پس هم ایمان آوردند، و هم عمل کردند، هم اعمال ظاهری را انجام دادند و هم اعمال باطنی را، هم کارهای واجب را انجام دادند و هم کارهای حرام را ترک گفتند. و از آنجا که فرمودۀ الهی، (﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) عام و فراگیر است و همۀ کارهای شایسته اعم از واجب و مستحب را دربرمیگیرد، و ممکن است برخی از آن برای بنده مقدور نباشد، فرمود: (﴿لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ﴾) هیچکس را جز به اندازۀ توانش مکلف نمیسازیم؛ یعنی به مقدار و اندازهای که در توانش هست، و انجام آن برایش مشکل نیست. پس در این حالت بر او لازم است که به اندازۀ توانش از خداوند بترسد، و وقتی که از انجام برخی از واجبات ناتوان شد که دیگران میتوانستند آن را انجام دهند، آن واجب از او ساقط میشود. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ خداوند هیچکس را جز به اندازۀ توانش مکلف نمیسازد. ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَا﴾ خداوند هیچ کس را مکلف نمیسازد مگر به اندازۀ آنچه به او داده است. ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ﴾ و خداوند در دین مشکلی برایتان قرار نداده است، ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ پس به اندازهای که میتوانید از خدا بترسید. بنابراین در صورت ناتوانی، واجبی بر گردن آدمی نیست، و در صورت ضرورت و ناچاری حرامی درمیان نمیباشد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) ایشان که به ایمان و عمل صالح متصفاند، (﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) اهل بهشتاند و برای همیشه در آن باقی میمانند؛ یعنی از آن برگردانده نمیشوند، و به جای آن چیزی دیگر را طلب نمیکنند؛ چون آنها در بهشت انواع لذتها و خواستهها را میبینند که فراتر از آن چیزی نیست، و بالا تر از آن چیزی خواسته نمیشود.
(43) (﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّ﴾) و هرگونه کینه را از دلهایشان بیرون میکشیم. و این از کرم و احسان خدا برای اهل بهشت است؛ زیرا کینهای را که در دلهایشان بود و رقابتی را که در میان آنان بود، بر طرف کرده و از بین میبرد، تا برادران و دوستانی همدل و صمیمی باشند. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ﴾ و هر گونه کینهای را که در دلهایشان بود، بیرون آوردیم، و آنان تبدیل به برادرانی میشوند که بر تختها و روبهرو نشستهاند. و خداوند به هریک کرامت و بزرگواری میدهد، بهگونهای که شاد و خوشحال میشود و هیچ نعمتی را بالاتر از آنچه که او در آن بهسر میبرد، تصور نمیکند. پس، از حسادت و کینه ورزی در امان میمانند؛ زیرا در بهشت اسباب حسادت و کینه ورزی وجود ندارد. (﴿ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) رودها از زیرشان روان است و آن را به هر کجا که بخواهند جاری میکنند. اگر بخواهند آن را در داخل قصرها یا در اتاقهای بلند و بالا یا در باغهای بهشت و در زیر باغچههای شکوفا جاری میکنند، رودهایی که در کانالهای فراوانی ـ بر سطح زمین نه زیر آن ـ جریان دارند و نیکیهایی که نهایتی ندارد. (﴿وَقَالُواْ﴾) بنابراین وقتی نعمتهایی را مشاهده میکنند که خداوند به آنها ارزانی نموده، و آنان را بهوسیلۀ آنها اکرام نموده است، میگویند: (﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا﴾) سپاس خداوندی را که ما را به این رهنمود ساخت و بر ما منت نهاد و به دلهایمان القا و الهام کرد؛ پس دلهایمان به او ایمان آورد و بر انجام کارهایی که انسان را به این سرا میرساند، منقاد و مطیع شد، و خداوند ایمان و اعمال ما را حفاظت نمود تا اینکه بهوسیله آن ما را به این سرا رسانید. پس چه خوب است پروردگار بزرگ و بخشنده که از همان ابتدا به ما نعمت داد و نعمتهای ظاهری و باطنی را که غیر قابل شمارش است، به سوی ما سرازیر کرد. (﴿وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ﴾)و اگر خداوند با هدایت خویش و پیروی از پیامبرانش بر ما منت نمیگذاشت، در وجود ما قابلیت پذیرش هدایت نبود. (﴿لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ﴾) همانا پیامبر و فرستادگانِ پروردگار ما، حق را آوردند؛ یعنی وقتی که آنها از نعمتهایی بهرهمند شدند که پیامبران از آن خبر داده بودند، و این خبر برایشان تبدیل به حق یقین گشت، ـ بعد از آنکه علم یقین هم داشتند ـ میگویند: آنچه را که پیامبران به ما وعده داده بودند، دیدیم و آن را بهدست آوردیم؛ و همۀ آنچه آنها آوردند، حق بود و شک و اشکالی در آن وجود نداشت، (﴿وَنُودُوٓاْ﴾) و به عنوان تبریک و بزرگداشت و احترام ندا داده میشوند که، (﴿أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا﴾) شما وارث این بهشت شدید؛ یعنی شما آن را به ارث بردید و سهمیۀ شما قرار گرفت. اما سهمیۀ کافران آتش جهنم است، و شما این بهشت را به سبب آنچه میکردید، به ارث بردید. برخی از سلف گفتهاند: اهل بهشت با بخشش و عفو خدا، از آتش جهنم نجات یافته و به وسیلۀ رحمت خدا وارد بهشت شده و منازل را تقسیم میکنند و به سبب اعمال صالح وارث آن میشوند و این از رحمت خدا، بلکه از بالاترین انواع رحمت اوست.
(44) خداوند متعال پس از بیان استقرار هریک از دو گروه در سرایشان، و پس از آنکه پاداش و عذابی را دریافتند که پیامبران از آن خبر داده وکتابها آن را بیان کرده بودند، میفرماید: اهل بهشت اهل جهنم را صدا کرده و میگویند: (﴿أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا﴾) آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق یافتیم؛ آنگاه که به ما وعده داد در برابر ایمان و عمل صالح، بهشت را به ما بدهد، پس ما وارد آن شدیم و چیزی را که خدا برایمان توصیف کرده بود، مشاهده کردیم. (﴿فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمۡ حَقّٗا﴾) پس آیا آنچه را که پروردگارتان به شما در برابر کفر و نافرمانی وعده داده بود، حق یافتید؟ (﴿قَالُواْ نَعَمۡ﴾) میگویند: آری! ما آن را حقیقت و درست یافتیم. پس راست بودن وعدۀ خدا برای همۀ مردم روشن میگردد، و چه کسی از خدا راستگوتر است؟! و تردید و شبهات از آنها دور میشود و مسئله تبدیل به حقالیقین میگردد و مؤمنان به وعدۀ خدا خوشحال میشوند، وکافران از هر خیر و خوبی ناامید میگردند و اقرار و اعتراف میکنند که آنان سزاوار عذاب هستند. (﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَيۡنَهُمۡ﴾) پس ندا دهندهای بین اهل بهشت و اهلدوزخ ندا داده و میگوید: (﴿أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ﴾) نفرین خدا و دوری از هر خیر و خوبی، (﴿عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) بر ستمکاران باد؛ زیرا وقتی که خداوند دروازههای رحمت خویش را برای آنان بازکرد، از روی ستم، خودشان را از آن بازداشته و دور کردند، و دیگران را هم از آن بازداشتند. پس هم خود گمراه شدند، و هم دیگران را گمراه کردند.
(45) (﴿أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ﴾) نفرین خدا و دوری از هر خیر و خوبی، (﴿عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) بر ستمکاران باد؛ زیرا وقتی که خداوند دروازههای رحمت خویش را برای آنان بازکرد، از روی ستم، خودشان را از آن بازداشته و دور کردند، و دیگران را هم از آن بازداشتند. پس هم خود گمراه شدند، و هم دیگران را گمراه کردند. و خداوند آن راه را راه راست میخواهد و اینکه سالکان راه او، اهل اعتدال و میانهروی باشند. (﴿وَ﴾) اما اینها، (﴿يَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾) آن را منحرف و کج میخواهند، ودر صددند آن را کج نشان دهند، (﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ كَٰفِرُونَ﴾) و آنان به آخرت کافرند. و این چیزی است که انحراف از راه، و روی آوردن به شهواتِ حرام نفس، و ایمان نیاوردن به رستاخیز، و نترسیدن از عذاب، و امید نداشتن به پاداش برای آنان پدید آورده است. مفهوم این ندا این است که رحمت خدا بر مؤمنان است؛ و نیکی او، آنان را در بر میگیرد و احسانش همواره بر آنهاست.
(46) بین اهل بهشت و اهل دوزخ مانعی وجود دارد که به آن اعراف گفته میشود؛ نه از بهشت است و نه از جهنم، و بر بالای هر دو سرا قرار دارد، و هرکس که روی آن باشد، هر دو گروه را نگاه میکند. و بر بالای این مانع، مردانی هستند که هر یک از اهل بهشت و اهل جهنم را با سیمایشان؛ یعنی با نشانهها و علامتهایی که با آن شناخته میشوند، میشناسند. پس وقتی به اهل جنت نگاه میکنند، آنان را صدا میزنند که، (﴿أَن سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ﴾) درودتان باد. یعنی آنان را سلام میکنند، و آنان هنوز وارد بهشت نشدهاند اما امیدوارند وارد آن شوند و خداوند امید ورود به بهشت را در دلهایشان قرار داده است، چون میخواهد آنها را از بخشش خویش بهرهمند سازد.
(47) (﴿وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ﴾) و وقتی که چشمهایشان متوجه اهل دوزخ میشود ومنظرهای زشت و هولناک را میبینند، (﴿قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) میگویند: پروردگارا! ما را همراه قوم ستمکار قرار مده. وقتی اهلاعراف اهل بهشت را ببینند، امیدوارند همراه آنها به بهشت در آیند، و به آنان سلام میکنند. و هنگامی که بدون اختیار چشمشان به سوی اهلدوزخ برگردانده میشود، از حالت آنها بهصورت عام به خدا پناه میبرند.
(48) سپس «خاص» را پس از «عام» بیان کرد و فرمود: (﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا يَعۡرِفُونَهُم بِسِيمَىٰهُمۡ﴾) و اهل اعراف مردانی را صدا میزنند که آنان را از سیمایشان میشناسند و آنها اهل دوزخاند که در دنیا دارای ابّهت و شرافت و اموال و فرزندان بودند. اهل اعراف وقتی آنها را در عذاب، تنها و بدون یاور و فریادرس میبینند، به آنها میگویند: (﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنكُمۡ جَمۡعُكُمۡ﴾) جمعیت و گروهبندی شما در دنیا، که بهوسیلۀ آن ناگواریها را دور میکردید و به خواستههایتان میرسیدید، امروز از بین رفته است و چیزی را از شما دور نمیکند. همچنین تکبر ورزیدنتان بر حق و خود را بالاتر دانستن از پذیرش آن و از کسی که آن را آورد و از کسی که از آن پیروی کرد، چه سودی به شما داد؟
(49) سپس آنها به سوی مردمی از اهل بهشت اشاره میکنند که در دنیا فقیر و ناتوان بودند و دوزخیان در دنیا آنها را مسخره میکردند، پس به اهل جهنم میگویند: (﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ﴾) آیا اینان که خداوند آنها را وارد بهشت نموده است، (﴿ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍ﴾) کسانی نیستند که شما سوگند میخوردید خداوند چیزی از رحمت خویش را به ایشان نمیرساند؟! و شما آنها را تحقیر میکردید و به خود میبالیدید؟! همانا سوگندهایتان شکسته شد، و چیزی از جانب خدا برایتان آشکار گردید که فکرش را نمیکردید. (﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ﴾) پس به سبب آنچه میکردید، وارد بهشت شوید؛ یعنی به عنوان احترام و بزرگداشت، به این ناتوانان گفته میشود: به سبب اعمال صالح و کارهای شایستهتان وارد بهشت شوید، (﴿لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ﴾) شما نه از ناگواریهای آینده ترسی دارید، (﴿وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ﴾) و نه بر گذشته اندوهگین میشوید، بلکه در امنیت و آسایش و اطمینان خاطر قرار دارید و از خوبی و برکتی که به شما داده شده است، خوشحال میگردید. و این مانند گفتۀ خداوند متعال است که فرموده است: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ يَتَغَامَزُونَ﴾ همانا کسانی که جنایتپیشه بودند؛ به مؤمنان میخندیدند، و هرگاه مؤمنان از کنارشان میگذشتند، با چشم به آنان اشاره میکردند. تا اینکه میفرماید: ﴿فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ﴾ پس امروز کسانی که ایمان آوردند، به کافران میخندند و بر تختها تکیه زده و نگاه میکنند. و اهل علم در مورد اینکه اهل اعراف چه کسانی هستند و کارشان چیست، اختلاف کردهاند. و صحیح آن است که اهل اعراف گروهی هستند که نیکی و بدیهایشان برابر است. پس نه بدیهایشان بیشتر است که وارد جهنم شوند، و نه نیکیهایشان بیشتر است تا وارد بهشت گردند. پس در اعراف ماندهاند تا وقتیکه خدا بخواهد. سپس خداوند متعال آنها را به سبب رحمت خویش وارد بهشت مینماید؛ زیرا رحمت او بر خشم و غضبش پیشی گرفته و غالب آمده است، و رحمت او هر چیزی را دربر میگیرد.
(50) اهلدوزخ که عذابِ خدا آنها را به اوج بدبختی و هلاکت افکنده، و گرسنگیِ بیش از حد آنها را فرا گرفته، و تشنگی دردآور به آنان دست داده است، اهل بهشت را صدا میزنند و از آنان کمک خواسته و میگویند: (﴿أَنۡ أَفِيضُواْ عَلَيۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ﴾) مقداری آب یا آنچه خدا به شما روزی داده است، به ما ببخشید. پس اهلبهشت به آنان پاسخ داده و میگویند: (﴿إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا﴾) همانا خداوند آب و غذای بهشت را، (﴿عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) بر کافران حرام نموده است.
(51) و این سزای کفر ورزیدنشان به آیات خدا است، و اینکه دینشان را که دستور داده شده بودند بر آن مستقیم و استوار باشند، و در مقابل آن به پاداش فراوان وعده داده شدند، به بازیچه و سرگرمی گرفتند: (﴿لَهۡوٗا وَلَعِبٗا﴾) یعنی دلهایشان از آن غافل شد و از آن اعراض نمود، و آن را به بازی گرفته و مسخره کردند. و یا اینکه معنی آن چنین است: و آنها بازی و سرگرمی را آیین و دین خود قرار دادند، و با چنگ زدن به بازی و سرگرمی، از دین استوار روی گرداندند. (﴿فَٱلۡيَوۡمَ نَنسَىٰهُمۡ﴾) پس امروز آنها را از یاد میبریم؛ یعنی آنان را در عذاب رها میکنیم. (﴿كَمَا نَسُواْ لِقَآءَ يَوۡمِهِمۡ هَٰذَا﴾) همانگونه که آنها فرا رسیدن این روز را از یاد بردند؛ انگار که فقط برای زندگی کردن در دنیا آفریده شده بودند، و سزا و جزایی پیش روی ندارند. (﴿وَمَا كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ﴾) و آیات ما را انکار کردند؛ در حالی که این انکارشان به خاطر کمبود و نقص آیات و دلایل خدا نبود
(52) بلکه (﴿جِئۡنَٰهُم بِكِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ﴾) کتابی را پیش آنها آوردیم که آن را بیان کردیم؛ یعنی همۀ مطالبی را که مردم به آن نیاز دارند، در آن کتاب بیان نمودیم. (﴿عَلَىٰ عِلۡمٍ﴾) آنچه را که به طور مفصل در آن کتاب آوردیم، مبتنی بر آگاهیِ خدا از حالتهای بندگان در تمامی زمانها و مکانها، و علم به آنچه که به صلاح آنان است و آنچه که برای آنان شایسته نیست، بود. و توضیح خدا، توضیحی ناآگاهانه نیست که برخی از حالات را نداند و حکمی نامناسب را صادر نماید. بلکه بیان خدا از روی آگاهی و دانشی است که هر چیزی را احاطه نموده، و رحمت او هر چیزی را در برگرفته است. (﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾) در سایۀ این کتاب، هدایت مؤمنان حاصل شده، و حق و باطل و گمراهی و هدایت برای آنان بیان میشود. نیز بهوسیلۀ این کتاب، مؤمنان به رحمت الهی؛ یعنی خیر و سعادت دنیا و آخرت دست مییابند. پس در سایۀ قرآن، گمراهی و بدبختی از آنها دور میشود. و کسانی که عذاب بر آنان واجب شده است، به این کتاب بزرگ ایمان نیاورده و از اوامر و نواهی آن فرمان نبردهاند. پس برای آنان هیچ راه حلّی نمانده است، جز اینکه مستحق نزول عذابی باشند که قرآن از آن خبر داده است.
(53) بنابراین فرمود: (﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِيلَهُۥ﴾) آیا جز این انتظار میکشند که تأویل آن بیاید؟ یعنی چیزی بیاید که قرآن از آن خبر داده است؟ همان طور که یوسف -علیه السلام- وقتی تعبیر خوابش اتفاق افتاد، گفت: ﴿هَٰذَا تَأۡوِيلُ رُءۡيَٰيَ مِن قَبۡلُ﴾ این تأویل رویا و خواب گذشتۀ من است. (﴿يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ يَقُولُ ٱلَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ﴾) روزی که تأویلش میآید، کسانی که آن را قبلاً در دنیا فراموش کردهاند، پشیمان شده و به سبب آنچه که در گذشته از دست دادهاند، تأسف میخورند، و در حالی که جویای شفاعت کنندهای هستند تا سفارش کند گناهانشان آمرزیده شود، به آنچه پیامبران از آن خبر دادهاند، اقرار کرده و میگویند: (﴿قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَيَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ﴾) بیگمان پیامبرانِ پروردگارمان حق را آوردند، پس آیا برای ما میانجیگرانی وجود دارد که برایمان میانجیگری کنند، یا به دنیا برگردانده شویم؟ (﴿فَنَعۡمَلَ غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُ﴾) وعملی غیر از آنچه که انجام میدادیم، انجام دهیم؟ فرصت از دست رفته است، و وقت بازگشت به دنیا نیست. ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ﴾ پس شفاعتِ میانجیگران به آنان سودی نمیدهد. و درخواست آنها مبنی بر اینکه به دنیا بازگردند تا عملی غیر از عملی که انجام دادهاند، انجام دهند، دروغی بیش نیست؛ و هدفشان، دور کردن عذابی است که به آن گرفتار شدهاند.خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾ و اگر برگردانده شوند، باز آنچه را که از آن نهی شدهاند، تکرار میکنند. همانا ایشان دروغگویاناند. (﴿قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) بدون شک خویشتن را ضایع کردند، آنگاه که سودهای فراوان را از دست دادند و راه هلاکت را در پیش گرفتند. واین زیان، همانند زیانِ از دست دادن اموال و کالاها یا فرزندان نمیباشد، بلکه این زیانی است که قابل جبران نمیباشد. (﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و آنچه را که در دنیا به دروغ برای خود ساختند، از دست دادند؛ یعنی چیزهایی که مبتنی بر امیال و آرزوهای خودشان بود و شیطان به آنها وعده میداد، از آنان ناپدید میشود؛ و به جایی آمدهاند، که گمان آن را نداشتند. و باطل و گمراهیشان برایشان روشن گردیده؛ و راستیِ آنچه که پیامبران آورده بودند، برایشان واضح و روشن گشته است.
(54) خداوند با بیان اینکه او پروردگار و معبود یگانه است و شریکی ندارد، میفرماید: (﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾) همانا پروردگارتان خداوندی است که آسمانها و زمین و آنچه در بین آنهاست را با بزرگی و گستردگی و محکمی وشگفتی شان آفریده است. (﴿فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ﴾) آنها را در مدت شش روز آفریده است، که اول آن یکشنبه و آخر آن روز جمعه است. و وقتی که آفرینش آسمانها و زمین را به پایان رساند و حکم و فرمانش را در آنها به ودیعه نهاد، (﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾) خداوند تبارک و تعالی بر عرشِ عظیم، بلند و مرتفع گردید که آسمانها و زمین و آنچه را در آنهاست و آنچه را میان آنهاست دربر میگیرد. منظور از استوا [=بلندی و ارتفاع] بلندی و ارتفاعی است که شایسته و مناسبِ شکوه و عظمت و پادشاهیِ اوست. پس بر «عرش» بلند و مرتفع گردید و بر هستی فرمانروایی کرد و احکام کَونی و احکام دینیاش را بر آن اجرا نمود. بنابراین فرمود: (﴿يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ﴾) روز روشن را با شب تاریک میپوشاند. پس تاریکی، گسترۀ زمین را فرا گرفته و انسانها آرام میگیرند و مخلوقات به منازل و خانههایشان پناه میبرند، و از خستگیِ رفت و آمدِ روزانه میآسایند. (﴿يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا﴾) شب، شتابان به دنبال روز است. هر وقت شب بیاید، روز میرود؛ و هر وقت روز بیاید؛ شب میرود، و تا ابد این روند ادامه دارد، تا روزی که خداوند بساط این جهان را در هم میپیچد و بندگان از این سرا و جهان، به سرا و جهانی دیگر منتقل میشوند. (﴿وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓ﴾) و خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او مسخر هستند، پدید آورد؛ یعنی ماه و خورشید و ستارگان به سبب اینکه خداوند آنها را تسخیر نموده است، رام و مسخر شدهاند؛ امری که بر صفتهای کمال خداوند دلالت مینماید. پس خداوند این مخلوقات با عظمت را آفریده است که بیانگر کمال و قدرت او هستند. و استحکام و نظم سیستماتیک آنها بر کمال حکمت خداوند دلالت میکند. ومنافع و مصالحی که در آنهاست، بر گستردگی رحمت و دانش خداوند دلالت مینماید، و اینکه او معبود حقیقی است و عبادت، جز برای او شایسته نیست. (﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ﴾) آگاه باشید که آفرینش و فرمان دادن، تنها از آنِ اوست؛ یعنی آفریدن از آن اوست؛ زیرا همۀ مخلوقات بالا و پایین، و صفتها و کارهایشان را او آفریده است. و فرمان دادن نیز ازآنِ اوست که شامل شریعتها و ارسال پیامبران است. پس «خلق» متضمن احکام کَونی و تقدیری خداست، و «امر» متضمن احکام دینی، شرعی و جزایی خدا در روز قیامت است. (﴿تَبَارَكَ ٱللَّهُ﴾) بزرگ است خداوند تعالی، و خیر و احسان او فراوان است. پس در ذات خودش با برکت است، چون اوصاف و کمالاتش بزرگ است. و برای دیگران نیز با برکت است؛ چرا که خیر فراوان و نیکی زیاد به آنان داده است. پس هر خیر و برکتی که در جهان است، از آثار رحمت اوست. بنابراین فرمود: (﴿تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) با برکت و دارای خیر فراوان است خداوندی که پروردگار جهانیان است. وقتی عظمت و شکوهش را بیان نمود که خردمندان را راهنمایی میکند تا تنها او را بپرستند و همۀ نیازها وحاجاتشان را از آستانۀ او بطلبند، به آنچه که بر این امر مترتب میشود، دستور داد و فرمود:
(55) دعا، شامل دعای خواستن و دعای عبادت است. پس خداوند دستور داد تا او را فروتنانه بخوانند، (﴿تَضَرُّعٗا﴾) یعنی در دعا و نیایش جدی و در عبادت نیز مستمر باشید. (﴿وَخُفۡيَةً﴾) دعای پنهانی و آهسته نه آشکارا و علنی که بیم ریا در آن باشد. بلکه دعا باید آهسته و به صورت پنهانی صورت پذیرد، و مخلصانه برای خدا باشد. (﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ﴾) بدون شک خداوند آنان را که در هرکاری از حد میگذرند، دوست ندارد. و از جملۀ تجاوز این است که بنده چیزهایی را از خدا بخواهد که شایستۀ او نیست، و یا دعای قطع صلۀ رحم را بکند، و یا اینکه در دعا صدایش را بیش از حد بلند کند. پس همۀ اینها در تجاوزی که از آن نهی شده است، داخلاند.
(56) (﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و با انجام گناه، در زمین فساد و تباهی مکنید، (﴿بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾) بعد از آبادانی و اصلاح آن به وسیلۀ طاعت و عبادت؛ زیرا گناه، باعث تباهی اخلاق و کارها و روزیها میگردد. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ﴾ به سبب آنچه که مردم کردهاند، فساد در خشکی و دریا آشکار شده است. همان طور که اخلاق و اعمال و حالات دنیا و آخرت با طاعات و عبادات سامان مییابد. (﴿وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًا﴾) و خداوند را با بیم و امید بخوانید؛ یعنی در حالی که از عذاب او میترسید، و به پاداش او و پذیرفته شدن عبادتتان امیدوارید، و از رد شدن دعایتان میترسید. و خدا را مانند بندهای دعا نکنید که به پروردگارش دستور میدهد و او را راهنمایی میکند که چنین کن و چنان کن؛ بندهای که خود پسند بوده، و خویشتن را بالاتر از جایگاهش قرار میدهد. نیز خدا را بسان کسی مخوانید که بی خبر و غافل است و دعا میکند. و خلاصۀ آدابی که خداوند برای دعا بیان کرده، چنین است: دعا باید مخلصانه و تنها برای خدا انجام شود، چون دعای پنهانی، متضمن اخلاص است. واینکه قلب باید بیم و امید داشته باشد نه اینکه بی خبر بوده و به اجابت و پذیرفته شدن دعا توجهی نداشته باشد، و این بهترین نوعِ دعا کردن، و احسانِ در دعا است؛ زیرا احسان در هر عبادتی آن است که تلاش شود به صورت کامل و بدون اینکه هیچ نقص و کمبودی در آن وجود داشته باشد، ادا شود. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) بیگمان رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است؛ کسانی که عبادت خدا را با نیکویی و احسان انجام داده، و با بندگان خدا به نیکی رفتار مینمایند. پس هر چه بنده احسان و نیکوکاریاش بیشتر باشد، به رحمت پروردگارش نزدیکتر میشود. در این آیه انسان مسلمان، بر احسان و نیکوکاری تشویق شده است.
(57) خداوند اثری از آثار قدرت و نسیمی از نسیمهای عطر آگین رحمت خویش را بیان کرده و میفرماید: (﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦ﴾) و خداوند است که بادها را میفرستد؛ بادهایی که مژده دهندۀ نزول باران هستند، بارانی که آن را به فرمان خدا از زمین برمیخیزانند، آنگاه مردم به رحمت خدا شادمان میگردند و قلبهایشان قبل از نزول باران آرام میگیرد. (﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا﴾) تا هنگامی که بادها ابرهای سنگینی را بردارند. برخی از بادها، ابرها را تحریک کرده، و بادی دیگر آن را جمع مینماید و بادی دیگر آن را از جایی به جایی میبرد.(﴿سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّيِّتٖ﴾) [آنگاه] آن را به سوی سرزمینی مرده میرانیم که نزدیک است حیوانات آن هلاک شده و مردمانِ آن از رحمت خدا ناامید شوند. (﴿فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ﴾) پس در آن سرزمین مرده، آب فراوان از آن ابر فرو میفرستیم، و خداوند برای آن، بادی را مسخر میکند که آن را سرازیر کند، و باد دیگری را مسخر میسازد که آن را به فرمان خدا پراکنده نماید. (﴿فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ﴾) پس بهوسیلۀ آن، از انواع میوهها پدید میآوریم. بنابراین مردم به رحمت خدا خوشحال میگردند و از خیرات و برکات وی بهرهمند میشوند. (﴿كَذَٰلِكَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ﴾) اینگونه مردگان را بیرون میآوریم، باشد که شما متذکّر شوید؛ یعنی همان طور که زمین را پس از اینکه مرده بود با رویاندن سبزیها در آن، زنده کردیم؛ همان گونه نیز مردگان را پس از اینکه فرسوده شده و از بین رفته و پاره پاره شدند، از قبرهایشان بیرون میآوریم. و این استدلال روشنی است؛ زیرا این دو مسئله با هم فرقی ندارند. پس کسی که رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را انکار میکند با وجود اینکه او نظیر و مانند آن را میبیند، از روی عناد وانکارِ امور محسوس، چنین میکند. و در این آیه، آدمی به تأمّل در نعمتهای خدا، و نظر افکندن در آن با چشم عبرت و استدلال نه با چشم غفلت، تشویق شده است.
(58) سپس تفاوت زمینهایی را که بر آن باران میبارد، بیان کرد و فرمود: (﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ﴾) و زمینی که خاکش خوب و آماده است، وقتی که باران بر آن ببارد، (﴿يَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ﴾) گیاه و سبزۀ آن میروید؛ چرا که آن زمین برای رویش آمادگی دارد، (﴿بِإِذۡنِ رَبِّهِۦ﴾) یعنی گیاه و سبزۀ آن به اراده و خواست پروردگارش بیرون میآید. پس اسباب، مستقلاً نمیتوانند هیچ چیزی را بهوجود بیاورند، مگر اینکه خداوند به آن فرمان دهد. (﴿وَٱلَّذِي خَبُثَ﴾) و زمینی که خوب نیست، (﴿لَا يَخۡرُجُ إِلَّا نَكِدٗا﴾) جز گیاه ناچیزی که فایده و برکتی ندارد، نمیرویاند. (﴿كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَشۡكُرُونَ﴾) این چنین آیات را به صورتهای گوناگون بیان میداریم، و در آن مثالها ذکر میکنیم، و آن را برای قومی بیان مینماییم که با اعتراف و اقرار به نعمتهای خدا و به کار بردن آن در راه خشنودی او، شکر وی را به جای میآورند. پس آنان کسانیاند که از احکام و مطالبی که خداوند در کتابش به شیوههای مختلف بیان کرده است، بهرهمند شده و فایده میبرند. چون آنان آنچه را که خداوند در کتابش بیان کرده است، جزو بزرگترین نعمتهایی میدانند که از سوی پروردگارشان به آنان رسیده است. پس خود را نیازمند آن میدانند و با خوشحالی آن را فرا میگیرند و در آن میاندیشند، و به تأمل فرو میروند. پس بر حسب استعدادشان معانی آن را در مییابند. و این مثالی است برای دلهایی که وحی بر آنها نازل میشود؛ وحیی که اساس حیات و زندگی است، همان طور که باران اساس زندگی است. پس دلِ خوب و پاک وقتی که وحی به سوی آن میآید، آن را میپذیرد و برحسب پاک و خوب بودن عنصرش خوبی و نیکی میرویاند. و اما دلهای ناپاک و بد که خیری در آن نیست، وقتی که وحی به سوی آنها میآید، آن را نپذیرفته بلکه خود را به خواب غفلت زده و از آن روی گردانده و با آن مخالفت میکنند. پس نزول وحی بر این دلها، مانند بارانی است که بر شوره زار و ریگها و صخرهها میبارد و هیچ اثری بر جای نمیگذارد. و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا فَٱحۡتَمَلَ ٱلسَّيۡلُ زَبَدٗا رَّابِيٗا﴾ از آسمان آبی فرو فرستاد، پس رودهایی به اندازۀ درهها سرازیر شد، و سیل، کف انباشته شدهای را برداشت.
(59) پس از آنکه خداوند مجموعهای شایسته از دلایل توحید و یگانگی خویش را بیان کرد، با ذکر سرگذشت پیامبران که مردم را به سوی یگانگی و توحید خدا فرا خواندند، و با ذکر سرگذشت امتهایشان که به انکار و مخالفت با آنان پرداختند، و اینکه خداوند چگونه اهل توحید را یاری نمود، و کسانی را که با آنان مخالفت کردند و از آنها فرمان نبردند، هلاک ساخت، دلایلِ دالّ بر توحیدِ خویش را مؤیّد و مستحکم ساخت. و بیان نمود که دعوت همۀ پیامبران بر یک آیین و یک عقیده و باور متفق است. پس در مورد نوح اولین پیامبر فرمود: (﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ﴾) بیگمان نوح را به سوی قومش فرستادیم تا آنها را به عبادت و پرستش خدای یگانه فرا بخواند، در حالی که آنان بتان را میپرستیدند. (﴿فَقَالَ﴾) پس به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾) ای قوم من! تنها خدا را بپرستید، (﴿مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ﴾) شما غیر از او معبودی ندارید. چون او آفریننده و روزی دهنده و مدبّر همۀ امور است، وغیر از او، جملگی آفریده و مخلوقاند و تحت تدبیر خدا قرار داشته و از خود اختیاری ندارند. سپس نوح آنها را ترساند و بیم داد که اگر از او اطاعت نکنند، به عذاب خدا گرفتار میشوند. پس گفت: (﴿إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾) من بر شما میترسم که به عذاب روزی بزرگ گرفتار شوید. و این از اندرزگویی و خیرخواهی و مهربانی نوح صلی الله علیه وسلم برای آنها بود که آنان را از عذاب همیشگی و شقاوت جاودانگی بیم داد. همچنانکه برادران پیامبرش که بیشتر از پدران و مادران نسبت به مردم مهربان و دلسوز بودند، مردم را از گرفتار شدن به عذاب خدا بر حذر میداشتند.
(60) وقتی نوح این سخن را گفت، به زشت ترین صورت او را پاسخ دادند، (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ﴾) رؤسا و ثروتمندان قومش که مردم از آنها پیروی میکردند ـ که غالباً همین گروه در برابر حق تکبر میورزند و به پیامبران گوش فرا نمیدهند ـ گفتند: (﴿إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾) همانا ما تو را در گمراهی آشکاری میبینیم. آنان به این اکتفا نکردند که از فرمان نوح سرپیچی کنند، بلکه خود را بالاتر از آن دانستند که از وی اطاعت کنند، و بزرگترین توهین را به او روا داشتند واو را به گمراهی متهم کردند وگمراهی او را، گمراهی آشکاری نامیدند. و این زشت ترین نوعِ تکبر است که در عقلِ ضعیف ترین مردم نمیگنجد. و این صفت در میان قوم نوح وجود داشت، چرا که آنها به نزد بتهایی میآمدند که خود آن را صورتگری کرده و با دستهای خودشان آن را تراشیده بودند؛ جماداتی که نمیدیدند ونمیشنیدند و کاری از آنها ساخته نبود. و آنها این جمادات را به جای آفرینندۀ آسمانها و زمین قرار داده بودند، و انواع عبادتها را برای این بتها انجام میدادند. و اگر آنها عقلی داشتند که بهوسیلۀ آن، حجت خدا بر آنان اقامه شود، بر آنان حکم میشد که دیوانگان از آنان راه یافتهترند.
(61) پس نوح با نرمی و مهربانی و دلسوزی پاسخ آنها را داد تا شاید فرمان برند. بنابراین گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي ضَلَٰلَةٞ﴾) ای قوم من! در من هیچگونه گمراهی نیست؛ یعنی من در هیچ مسئلهای به گمراهی نرفتهام، بلکه من هدایت کننده و راه یافته هستم. بلکه هدایت او ـ علیه الصلاۀ و السلام ـ از نوع و جنس هدایت پیامبران اولوالعزم است که بالاترین انواع هدایت و کاملترین آن محسوب میشود؛ و این هدایت، همان رسالت تام و کامل است. بنابراین گفت: (﴿وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) بلکه من فرستادهای از جانب پروردگار جهانیان هستم. پروردگاری که پروردگار من و شما و همۀ خلایق است، و من و شما و همه را پرورش داده است. بزرگترین پرورش او این است که به سوی بندگانش پیامبرانی را فرستاده است تا آنها را به انجام کارهای شایسته و اخلاق برتر و عقاید نیکو دستور دهند، و آنان را از مخالفت با این چیزها بر حذر دارند.
(62) بنابراین فرمود: (﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمۡ﴾) و پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و شما را اندرز میگویم؛ یعنی وظیفۀ من تبلیغ و بیان توحید و اوامر و نواهی خداست، و آن را از سرِ اندرز و خیرخواهی و مهربانی نسبت به شما بیان میکنم. (﴿وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾) و از جانب خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. پس اگر میدانید، باید از من پیروی کنید و از دستورم فرمان ببرید.
(63) (﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ﴾) آیا تعجب می کنید از اینکه یادآوری و پند و موعظه از جانب پروردگارتان توسط مردی از شما برایتان آمده است؟ چگونه از حالتی تعجب میکنید که شایسته نیست از آن تعجب شود، و آن این است که پند و موعظه و نصیحت توسط مردی از خودتان آمده است که شما صداقت و حالت او را میدانید. پس این از زمرۀ عنایت و توجه خدا و نیکی و احسان او نسبت به شماست که باید با پذیرش و شکرگزاری، به استقبال آن رفت. (﴿لِيُنذِرَكُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾) تا شما را از عذاب دردناک بیم دهد، و اسبابی را که مایۀ نجات شماست، فراهم کنید، که آن هم پرهیزگاری و ترس از خدا در ظاهر و باطن است. و بدین وسیله رحمت گستردۀ خدا را شامل حال خود سازید.
(64) ولی این سخنان در مورد آنها کار ساز نشد و فایدهای برای آنان در بر نداشت. (﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيۡنَٰهُ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ فِي ٱلۡفُلۡكِ﴾) اما او را تکذیب کردند، پس او و کسانی را که همراه با وی در کشتی بودند، نجات دادیم. همان کشتیای که خداوند، نوح -علیه السلام- را به ساختن آن دستور داد، و به او وحی کرد که از هر نوع حیواناتی دو جفت را در آن سوار کند، و خانوادهاش، وهرکس را که ایمان آورده است در آن سوار کند. پس آنها را سوار کرد و خداوند آنان را بهوسیله کشتی نجات داد. (﴿وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمًا عَمِينَ﴾) و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، غرق نمودیم. همانا آنها در برابر هدایت، قومی نابینا بودند، درحالیکه حق را دیدند، و خداوند دلایل روشنی توسط نوح به آنان نشان داد که هر انسان خردمندی با مشاهدۀ آن ایمان میآورد. اما آنها نوحرا مسخره کردند و به او توهین نمودند و کفر ورزیدند.
(65) (﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗا﴾) و به سوی عاد نخستین که در سرزمین یمن بودند، برادر نَسبی آنان هود ـعلیه السلامـ را فرستادیم که آنها را به سوی توحید فرا خواند، و از شرک و سرکشی در زمین بازداشت. (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، شما معبود بر حقی جز او ندارید. آیا اگر بر آنچه که بر آن قرار دارید پایدار بمانید، از عذاب و ناخشنودی او نمیترسید؟ اما آنها نپذیرفتند و فرمان نبردند.
(66) (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ﴾) اشراف و رؤسای کافر قومش در حالی که دعوت او را رد کرده و رأی و نظر او را خوار شمردند، گفتند: (﴿إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾) همانا ما تو را جز فردی ابله و بیخرد نمیبینیم، و گمان غالب ما این است که تو از زمرۀ دروغگویانی. و حقیقت برای آنها دگرگون و منقلب شده بود، و کوریشان شدیدتر شد، آنگاه که پیامبرشان ـعلیه السلامـ را به سبب آنچه که خود بدان متصف بودند، مورد نکوهش و مذمت قرار دادند، حال آنکه او از هر عیبی دور بود؛ زیرا در حقیقت، آنان خود ابله و کم خرد و دروغگو بودند. و چه سفاهت و بیخردی بزرگتر از آن است که کسی حق را انکار و با آن مقابله نماید، و از فرمان بردن از رهبران و خیر خواهان سر باز زند، و قلب و جسمش از هر شیطان سرکشی اطاعت کند، و عبادت را برای غیر خدا انجام دهد و درختان و سنگهایی را بپرستد که برای او کاری نمیکنند؟! و چه دروغی بزرگتر از آن است که کسی چیزی از این امور را به خدا نسبت دهد؟!
(67) (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي سَفَاهَةٞ﴾) گفت: ای قوم من! به هیچ وجه من سفیه و بیخرد نیستم. بلکه او پیامبر و راهنما و عاقل بود. (﴿وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. (﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنَا۠ لَكُمۡ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾) اوامر و احکام خدا را به شما میرسانم و من برای شما اندرزگویی امین هستم. پس بر شما واجب است که آن را بپذیرید و از پروردگار جهانیان فرمان برید.
(68) (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي سَفَاهَةٞ﴾) گفت: ای قوم من! به هیچ وجه من سفیه و بیخرد نیستم. بلکه او پیامبر و راهنما و عاقل بود. (﴿وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. (﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنَا۠ لَكُمۡ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾) اوامر و احکام خدا را به شما میرسانم و من برای شما اندرزگویی امین هستم. پس بر شما واجب است که آن را بپذیرید و از پروردگار جهانیان فرمان برید.
(69) (﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡ﴾) یعنی چگونه از چیزی تعجب میکنید که جای هیچ تعجبی در آن نیست؟ و آن اینکه خداوند مردی از شما را به سویتان فرستاده است که او را میشناسید، و شما را به آنچه که مصلحت و منفعت شماست، پند میدهد، و شما را بر آنچه که به سود شماست، برمیانگیزد. پس شما از روی انکار از وی تعجب میکنید! (﴿ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ﴾) پروردگارتان را ستایش کنید و سپاس بگوئید؛ زیرا قدرت و نعمت به شما داده، و شما را جانشینان امتهای هلاک شده کرده است؛ کسانی که پیامبران را تکذیب کردند، خداوند آنها را هلاک ساخت و شما را باقی گذاشت تا ببیند که چگونه عمل میکنید. و بپرهیزید از اینکه به تکذیب کردن بپردازید، همان طور که آنها تکذیب کردند. پس، عذابی که به آنان رسید به شما نیز میرسد. و نعمت خدا را به یاد آورید که آن را اختصاصاً به شما داده وآن این است که: (﴿وَزَادَكُمۡ فِي ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗ﴾) قدرت و بزرگی جسم شما را از دیگر مردمان بیشتر کرده است. (﴿فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ﴾) پس نعمتهای گسترده و پی در پی او را به یاد آورید. (﴿لَعَلَّكُمۡ﴾) باشد که با به جای آوردن شکر نعمت و ادا کردن حق آن، (﴿تُفۡلِحُونَ﴾) به خواستههایتان دست یازید و از امر ناگوار و نامطلوب نجات پیدا کنید. پس هود برای آنها موعظه کرد و آنان را پند داد، و به توحید و یکتا پرستی امر نمود، و برای آنها بیان کرد که خیرخواه و اندرزگویی امین برای آنان است. و آنان را برحذر داشت که خداوند آنها را به عذاب گرفتار کند، همانطور کسانی را که پیش از آنها بودند به عذاب خویش گرفتار کرد. و نعمتهایی را که خداوند به آنها ارزانی نموده و روزی فراوانی را که به سوی آنان سرازیر کرده بود، به آنان یاد آور شد؛ اما فرمان نبردند و دعوت او را نپذیرفتند.
(70) (﴿قَالُوٓاْ﴾) با تعجب از دعوت هود، و درحالی که او را مطلع ساختند که محال است از او اطاعت کنند، گفتند: (﴿أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾) آیا پیش ما آمدهای تا تنها خدا را بپرستیم و آنچه را که پدران ما میپرستیدند، رها کنیم؟ خداوند خوار و شرمسارشان کند! آنان چیزی را که واجبترینِ واجبات و کاملترینِ آن است، در ردیف چیزی قرار دادند که در آن به مخالفت راه و برنامهای نمیپردازند که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتند. پس شرک و پرستش بتها را که پدرانِ گمراه خود را بر آن یافته بودند، بر توحید و یگانگی خدا ترجیح دادند، و پیامبران را تکذیب کردند و گفتند: (﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) پس آنچه را که به ما وعده میدهی برایمان بیاور، اگر تو از راستگویانی! و آنان با این در خواست، نابودی خویش را طلب کردند.
(71) (﴿قَالَ﴾) هود علیه السلام به آنان گفت: (﴿قَدۡ وَقَعَ عَلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌ﴾) عذاب و خشم بزرگی از جانب پروردگارتان بر شما واقع شد؛ یعنی حتماً واقع میشود؛ زیرا اسباب آن فراهم شده، و وقت و زمان هلاکت فرا رسیده است. (﴿أَتُجَٰدِلُونَنِي فِيٓ أَسۡمَآءٖ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم﴾) چگونه با من در مورد چیزهایی مجادله میکنید که حقیقت ندارند؟ و چگونه در مورد بتهایی با من مجادله میکنید که آن را خدا نامیدهاید، و هیچ چیزی ـ حتی به اندازهی ذرهای ـ از صفات الوهیت و خدایی در آن بتها وجود ندارد؟ (﴿مَّا نَزَّلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٖ﴾) خداوند در تأیید این قضیه، دلیلی نفرستاده است؛ زیرا اگر آن درست بود، خداوند بر صحت آن دلیلی فرو میفرستاد. پس، این دلیلی است بر باطل بودن این ادعا؛ زیرا هیچ مسألهای نیست ـ به ویژه در امور بزرگ و کلان ـ مگر اینکه خداوند در مورد آن دلایلی بیان کرده که در سایۀ آن، مسأله بر کسی پوشیده نمیماند. (﴿فَٱنتَظِرُوٓاْ﴾) پس منتظر عذابی باشید که من شما را بدان وعده دادهام، (﴿إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ﴾) همانا من همراه شما از منتظران هستم. و میان این دو انتظار فرق است؛ انتظار کشیدن کسی که از واقع شدن عذاب میترسد، و انتظار کشیدن کسی که از خدا چشم پاداش و یاری دارد.
(72) [بنابراین خداوند میان دو گروه قضاوت کرد، و این موضوع را فیصله داد.] پس فرمود: (﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ﴾) یعنی هود را نجات دادیم، (﴿وَٱلَّذِينَ﴾) و آنان که ایمان آوردند (﴿مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا﴾) همراه با او به رحمتی از جانب ما. آنان همان کسانی بودند که خداوند به سوی ایمان هدایتشان کرد و ایمان آنان را سببی برای نیل آنها به رحمت خویش قرار داد. پس آنان را به سبب رحمت خویش نجات داد. (﴿وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا﴾) و بهوسیلۀ عذاب سختی که هیچ کس از آنان را باقی نگذاشت، آنها را ریشه کن نمودیم و نابودشان کردیم. و خداوند طوفان و تند باد شدیدی را بر آنها مسلط نمود که با هر چیزی برخورد میکرد، آن را چون استخوان پودر شده میگرداند. پس هلاک شدند و چنان بلایی بر سر آنان آمد که چیزی جز مسکنهایشان به چشم نمیخورد. پس بنگر سرانجام بیم دادهشدگان چه شد! کسانی که حجت بر آنها اقامه شد اما تسلیم آن نشدند، و به ایمان فرا خوانده شدند ولی ایمان نیاوردند، و سرانجام آنها هلاکت و خواری و رسوایی شد. ﴿وَأُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ عَادٗا كَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ﴾ ودر این دنیا و در روز قیامت نفرین به دنبالشان است. آگاه باشید! همانا قوم عاد پروردگارشان را ناسپاسی کردند، نابود باد قبیلۀ عاد، قوم هود.و در اینجا فرمود: (﴿وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَاۖ وَمَا كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ﴾) و کسانیرا که آیات ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند، نابود و ریشهکن ساختیم. و آنان آیات را تکذیب کردند و به هیچ وجهی ایمان نیاوردند، بلکه تکذیب و مخالفت و تکبر و فساد در قلب آنان رسوخ کرد.
(73) (﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ﴾) و خداوند به سوی قبیلۀ معروف ثمود که در «حجر» و اطراف آن در سرزمین حجاز و جزیرۀ العرب سکونت داشتند، (﴿أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗا﴾) برادرشان صالح را فرستاد، که پیامبر بود و آنان را به ایمان و توحید فرا خواند، و از شرک و انباز گرفتن برای خدا نهی کرد. (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید، شما جز او معبودی به حق ندارید. دعوت صالح -علیه السلام- از جنس و نوع دعوت سایر برادران پیامبرش بود که مردم را به عبادت خدا فرا میخواند و برای آنان بیان میکرد که معبودی جز «الله» ندارند. (﴿قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾) بیگمان معجزهای از جانب پروردگارتان نزد شما آمده است؛ یعنی امری خارق العاده که جز نشانهای آسمانی، چیزی دیگر نمیتواند باشد، و مردم نمیتوانند مانند آن را بیاورند. سپس این معجزه را توضیح داد و گفت: (﴿هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗ﴾) این، شتر خداست، نشانه و معجزهای است برای شما؛ یعنی این، شتری شریف و برتر است، چون به خدا نسبت داده شده است، و این نسبت، نسبت اکرام و بزرگداشت و نشانۀ بزرگی است. ودر آیهای دیگر فرموده است: ﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَكُمۡ شِرۡبُ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾ برای او روزی مشخص، برای آب نوشیدن است؛ و برای شما روزی مشخص. و آنان چاهی داشتند و آن معروف به چاه شتر بود که آنها و شتر به نوبت از آن آب میخوردند؛ روزی شتر از آن آب مینوشید و آنان از پستانهایش شیر مینوشیدند، و یک روز نوبت آنها بود که بر چاه میآمدند و شتر از آنها دور میشد. و پیامبرشان صالح ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: (﴿فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِ﴾) آن را بگذارید تا در زمین خدا بچرد و مخارج آن بر شما نیست. (﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ﴾) و آن را آزار ندهید، با سر بریدن یا غیر آن. (﴿فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) که عذابی دردناک شما را فرا میگیرد.
(74) (﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ﴾) و به یاد آورید وقتی که شما را در زمین جانشین قرار داد، و بهرهمندتان ساخت. (﴿مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ﴾) بعد از قوم عاد که خداوند آنها را هلاک نمود، و شما را پس از آنها جانشین قرار داد. (﴿وَبَوَّأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) و در زمین جایتان داد؛ یعنی به شما در زمین قدرت و نعمت داد و برایتان اسبابی را فراهم آورد که شما را به آنچه میخواستید، میرساند. (﴿تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا﴾) در زمینهای هموار و صاف برای خود کاخهای بلند و ساختمانهای مستحکم میسازید. (﴿وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُيُوتٗا﴾) و کوهها را تراشیده و از آن برای خود خانه بنا میکنید که تا کنون آثار آنان ازقبیل خانهها و تونلهایشان در کوهها مشاهده میشود. و این آثار، تا وقتی که کوهها باقی هستند، باقی است. (﴿فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ﴾) پس نعمتهای خدا و بخشش و روزی و قدرتی را که به شما ارزانی نموده است، به یاد آورید. (﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ﴾) و زمین را به وسیلۀ فساد و گناه تباه و خراب نکنید؛ زیرا گناهان، سرزمینهای آباد را خراب و ویران میکند. و گناهان، سرزمینشان را از آنان خالی گرداند و خانههای آنان را پس از آنها، متروکه نمود.
(75) (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) رؤسا و اشراف مستکبر قومش که از پذیرفتن حق، تکبر ورزیده بودند، (﴿لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ﴾) به مستضعفان گفتند. و از آنجا که مستضعفان همه مؤمن نبودند، (﴿لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) به کسانی از آنان که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما میدانید که صالح از جانب پروردگارش فرستاده شده است؟ یعنی آیا او راست میگوید یا دروغ؟ مستضعفان گفتند: (﴿إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ﴾) همانا ما به آنچه او بدان رسالت یافته است از قبیل: توحید و خبر دادن از آن و امر و نهی او ایمان داریم.
(76) (﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِيٓ ءَامَنتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ﴾) مستکبران گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید، کافر هستیم. پس تکبر، آنها را وادار ساخت تا تسلیم حقی نشوند که ناتوانان و مستضعفان تسلیم آن شده بودند.
(77) (﴿فَعَقَرُواْ ٱلنَّاقَةَ﴾) پس شتری را کشتند که صالح آنها را هشدار داده بود چنانچه به آن آزاری برسانند عذاب دردناکی به آنها میرسد. (﴿وَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ﴾) و از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند؛ یعنی سنگدلی کردند و از روی تکبر از دستور خدا سر بر تافتند، که هرکس از دستور او سرپیچی نماید خداوند عذاب سختی را به او میچشاند. و خداوند عذابی را بر آنها فرود آورد که آن را بر هیچ کس دیگری فرود نیاورده بود. (﴿وَقَالُواْ﴾) و با وجود اینکه با انجام دادن این افعال، در مقابل خدا جسارت و گستاخی نموده، و عجز و ناتوانی را به خدا نسبت میدادند، و نسبت به آنچه که انجام داده بودند، بیمبالاتی کرده، بلکه حتی به آن افتخار میورزیدند. گفتند: (﴿يَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ﴾) ای صالح! عذابی را که به ما وعده میدهی، بیاور، اگر شما در مسئلۀ «گرفتار شدن ما به عذاب» از راستگویانی. پس صالح فرمود: ﴿تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمۡ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٖۖ ذَٰلِكَ وَعۡدٌ غَيۡرُ مَكۡذُوبٖ﴾ در خانههایتان سه روز بهرهمند شوید، آن وعدۀ دروغینی نیست.
(78) (﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) پس زلزله آنها را فرا گرفت و در خانههایشان بر زانوهایشان افتادند و خداوند آنها را هلاک و ریشه کن کرد.
(79) (﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ﴾) وقتی خداوند آنان را دچار عذاب ساخت، صالح علیه السلامـ از آنان روی برتافت، و پس از اینکه خداوند آنها را هلاک کرد، از روی سرزنش و توبیخ خطاب به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ﴾) ای قوم من! همانا همۀ آنچه را که خداوند مرا با آن به سویتان فرستاده بود، به شما رساندم، و برای هدایت شما تلاش کردم، و کوشش نمودم تا راه راست و دین استوار را در پیش بگیرید. (﴿وَلَٰكِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِينَ﴾) ولی شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید. و گفتۀ اندرزگویان و نصیحتکنندگان را ردّ کرده، واز هر شیطان رانده شدهای اطاعت میکنید. بدان که بسیاری از مفسرین در رابطه با این قصه میگویند: شتر از صخرهای سخت و صاف بیرون آمد که آنها به صالح پیشنهاد کردهبودند شتر را از آن بیرون آورد. و این صخره، چون زنِ باردار به درد زایمان مبتلا شد تا اینکه شتر بیرون آمد و آن را مشاهده کردند. و گفتهاند: وقتی شتر را پی زدند و کشتند، بچه شتری داشت که سه تا فریاد برآورد و کوه برایش شکافته گردید و در آن داخل شد، و صالح ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: نشانۀ آمدن عذاب بر شما این است که در روز اول چهرههایتان زرد، ودر روز دوم چهرههایتان قرمز، و در روز سوم چهرههایتان سیاه میگردد. و همانطور شد که صالح گفت. این داستان از روایتهای اسرائیلی است که نقل کردن آن در تفسیر کتاب خداوند متعال شایسته نیست ، و در قرآن به هیچ صورت چیزی وجود ندارد که بر صحت آن دلالت نماید. واگر این داستان درست بود، خداوند آن را بیان میکرد. چون در این داستان، چیزهایی شگفت انگیز و عبرتها و نشانههایی وجود دارد که خداوند آنها را مهمل و سر پوشیده نگذاشته است تا از طریق کسی به مردم برسد که به نقل کردن او اعتمادی نیست. بلکه قرآن، پارهای از امور مذکور در این داستان را تکذیب مینماید. صالح به آنها گفت: ﴿تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمۡ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٖ﴾ سه روز در خانههایتان بهرهمند شوید و عیش و نوش نمایید. و در این وقتِ بسیار کم، لذت ببرید، چون بهرهمندی و لذتی جز این چند روز برایتان وجود ندارد. و برای کسانی که پیامبرشان عذاب را به آنها وعده داده، و مقدمات آن را برایشان بیان کرده است، چه لذتی وجود دارد؟! و انگهی مقدمات آن عذاب روز به روز بیشتر تحقق پیدا کند؛ به صورتی که همۀ آنها چهرههایشان سرخ، سپس زرد، و سپس سیاه شود. آیا این مسایل با قرآن مخالف و متضاد نیست؟! در قرآن هدایت و رهنمودهایی وجود دارد که ما را از غیر قرآن بینیاز میکند. البته اگر حدیثی صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم در این زمینه ثابت شده باشد که با کتاب خدا مخالفت نورزد آن را بر سر و چشم میگذاریم، زیرا قرآن به پیروی کردن از آن دستور داده است: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ آنچه را پیامبر به شما داده است، بگیرید و از آنچه که شما را از آن بازداشته است، باز آیید. و قبلاً گذشت که تفسیر کردن کتاب خدا با اخبار اسرائیلی، جایز نیست؛ هرچند که روایت اسرائیلیات را در اموری که به دروغ بودن آن یقین نیست، جایز قرار بدهیم؛ زیرا معانی کتاب خدا یقینی هستند، و اخبار و روایتهای اسرائیلی را نمیتوان تصدیق یا تکذیب کرد. پس برابر قرار دادن امور یقینی با اموری که در آن تردید هست، امکان پذیر نمیباشد.
(80) (﴿وَلُوطًا﴾) و بندۀ ما لوط علیه السلام را به یاد بیاور، وقتی که او را به سوی قومش فرستادیم تا آنان را به پرستش خداوند یگانه دستور دهد، و از کار زشتی که پیش از آنان هیچکس آن را انجام نداده بود، نهی کند. (﴿إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ﴾) آنگاه که به قومش گفت: آیا کار زشتی را انجام میدهید که هیچ زشتی بالاتر از آن وجود ندارد؟ (﴿مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) این عمل، کار بسیار زشتی بود که قوم لوط ابداع کردند، و این راه منحرف را برای پسینیان خود به یادگار گذاشتند.
(81) سپس آن را بیان نمود و فرمود: (﴿إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِ﴾) چگونه زنان را که خدا برایتان آفریده است، رها میکنید که در زنان محل بهره برداری و شهوت رانی و ارضای غریزۀ جنسی وجود دارد و با فطرت موافق است، و به مردان روی میآورید و با آنان آمیزش میکنید که این کار، بی نهایت زشت و پلید است؟! و این محلی است که آلودگی و کثافت از آن بیرون میآید و انسان از نام بردن آن شرم میکند تا چه رسد به اینکه در این محل با کسی آمیزش نماید. (﴿بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ﴾) بلکه شما قومی هستید که از مرز خدا تجاوز نموده، و بر ارتکاب حرام جرأت کردهاید.
(82) ((وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ﴾) و پاسخ قوم لوط جز این نبود که گفتند: آنها را از شهر و دیارتان بیرون کنید؛ آنان قومی هستند که از انجام دادن زشتی دوری میجویند. ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾ و از آنان انتقام نگرفتند، جز به خاطر اینکه به خدای توانا و ستوده ایمان آوردند.
(83) (﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) پس او و خانوادهاش را نجات دادیم، جز همسرش که از باقی ماندگانِ هلاک شده و معذّب بود. خداوند به لوط دستور داد تا شب هنگام خانوادهاش را بیرون ببرد، زیرا عذاب به هنگام صبح بر قومش فرود میآمد. پس لوط به هنگام شب خانوادهاش را بیرون برد، جز همسرش که باقی ماند، و عذابی که به قومش رسید، به او هم رسید.
(84) (﴿ وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗا﴾) و آنان را با سنگهای گرم و سخت که از سنگ و گل تشکیل یافته بود سنگباران کردیم، و خداوند آن دهکده و مردمانش را زیرو رو کرد. (﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) پس بنگر که سرانجام گناهکاران چگونه بوده است؟ سرانجامشان هلاکت و رسوایی همیشگی بوده است.
(85) (﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ﴾) و به سوی قبیلۀ معروف مدین، (﴿أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا﴾) برادرشان -شعیب- را فرستادیم تا آنان را به عبادت خداوند یگانه و بیشریک فرا بخواند، و به آنها دستور دهد که پیمانه و ترازو را به صورت کامل بپردازند، و حقوق مردم را کم نکنند و با انجام دادن گناه در زمین، فساد و تباهی ننمایند. بنابراین فرمود: (﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) و در زمین بعد از اصلاح آن، فساد مکنید. این برایتان بهتر است، اگر شما مؤمن هستید؛ زیرا ترک گناهان به خاطر فرمان بردن از دستور خدا و نزدیکی جستن به او، برای بنده بهتر و سودمندتر از آن است که مرتکب گناهان شود، وموجب ناخشنودی خداوند جبار و عذاب جهنم گردد.
(86) (﴿وَلَا تَقۡعُدُواْ بِكُلِّ صِرَٰطٖ﴾) و بر سر هر راهی به کمین مردم ننشینید؛ یعنی راهی که رفت و آمد در آن زیاد است، مردم را از آن بر حذر ندارید، (﴿تُوعِدُونَ﴾) و مردم را از در پیش گرفتن آن مترسانید، (﴿وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ﴾) و کسانی را که به خدا ایمان آوردهاند از راه او باز ندارید. یعنی کسانی را که میخواهند به وسیلۀ این راه هدایت شوند، باز ندارید، (﴿وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾) و راه خدا را کج میخواهید، به گونهای که آن را با هواهای نفسانی خود همسو سازید. حال آنکه بر شما و دیگران واجب بود راهی را که خداوند برای بندگانش قرار داده است، و آدمی را به خشنودی او و سرای کرامت راهنمایی میکند، در پیش گیرید. راهی که بزرگترین رحمت و مهربانی خدا نسبت به بندگان است. پس به یاری آن مسلک بشتابید و به سوی آن فرا بخوانید و از آن حمایت کنید. نه اینکه راهزنان این راه باشید، و مردم را از آن باز دارید؛ زیرا این کار، ناسپاسی نعمت خدا و مخالفت و مبارزه با او، و کج کردن راستترین و میانهترین راه است. اما شما به کسی که این راه را در پیش گیرد، توهین میکنید. (﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡ﴾) و به یاد آورید نعمت خدا را، آنگاه که کم بودید، پس شما را زیاد نمود؛ یعنی شما را با دادنِ همسران و فرزندان و سلامتی رشد داد، و شما را با بیماریهایی از قبیل «وبا» و دیگر بیماریهایی که [از نسل و تعداد] شما میکاست، نیازمود، و دشمنی را بر شما مسلط نگرداند که نابودتان کند. و شما را در زمین پراکنده نکرد، بلکه با گرد آوردن در یکجا، و سرازیر کردن روزی به سویتان، و فراوانی نسل بر شما انعام کرد. (﴿وَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) و بنگرید که سرانجام فسادکنندگان چگونه است؟ پس شما آنها را در گروههایشان جز پراکنده نمیبینید، و جز و حشت و گیاهانی در اماکن سکونتشان، نمییابید. و نام نیکی از خود برجای نگذاشتهاند، بلکه در دنیا نفرین، و در روز قیامت خواری و رسوایی بهرۀ آنان است.
(87) ﴿وَإِن كَانَ طَآئِفَةٞ مِّنكُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ﴾) و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شدهام، ایمان آوَرَد وگروهی دیگر ایمان نیاوَرَد ـ که بخش اعظم آنان را گروه بیایمان تشکیل میدهد ـ، (﴿فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ بَيۡنَنَاۚ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ﴾) پس صبر کنید تا خدا میان ما داوری کند؛ و او بهترین داوران است؛ اهل حق را یاری داده، و باطلگرایان را به عذاب و عقوبت دچار خواهد کرد.
(88) (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) و اشراف و سران متکبر قومش که از خواستها و امیال خود پیروی کرده، و با لذتها و خوشگذرانیها سرگرم و غافل شده بودند، وقتی که حق پیش آنان آمد و دیدند که با خواستهای پلیدشان موافق نیست، آن را رد کردند و از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند، و به پیامبرشان شعیب و مؤمنان مستضعفی که همراه او بودند، گفتند: (﴿لَنُخۡرِجَنَّكَ يَٰشُعَيۡبُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرۡيَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا﴾) ای شعیب! حتماً تو و کسانیرا که همراه تو ایمان آوردهاند از شهر و آبادی خود بیرون میکنیم، یا اینکه باید به دین ما برگردید. آنها نیروی ددمنشانه و درندهخویی خود را در مقابله با حق بهکار گرفتند، و هیچ دین و عهد و حقی را رعایت نکردند؛ بلکه هوی وهوس وخواستهایشان را درنظر گرفتند، و از سفاهت و ابلهی خود که آنان را بر این سخن فاسد راهنمایی کرده بود، پیروی نموده وگفتند: یا تو و کسانی که به شما ایمان آوردهاند، به دین ما برمیگردید و یا اینکه از شهر و آبادی خود بیرونتان میکنیم. پس شعیب علیه الصلاة والسلام ـ آنانرا فرا خواند و امیدوار بود ایمان بیاورند. اما اورا تهدید کردند که اگر از ما پیروی نکنید، شمارا از وطن اخراج میکنیم. در حالی که او و کسانی که همراهش بودند، به اقامت در آن سزاوارتر بودند. (﴿قَالَ﴾) شعیب ـ علیه الصلاة والسلام ـ با تعجب از سخنشان گفت: (﴿أَوَلَوۡ كُنَّا كَٰرِهِينَ﴾) آیا علی رغم اینکه از دین و آئین باطلتان متنفر هستیم و آن را باطل میدانیم، باز از شما پیروی نماییم؟! زیرا کسی به دین شما فرا خوانده میشود که به آن علاقه داشته باشد، اما کسی که آشکارا مردم را از آن باز میدارد و پیروان آن را تقبیح میکند، چگونه به سوی آن فرا خوانده میشود؟!
(89) (﴿قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَا﴾) بر ما گواه باشید که اگر به دین شما برگردیم بعد از آنکه خدا ما را از شر آن نجات داده است، ما دروغگو هستیم، و به خدا دروغ نسبت میدهیم؛ زیرا میدانیم که هیچ دروغ و افترایی بزرگتر از آن نیست که کسی برای خدا شریک قرار بدهد، حال آنکه او یگانه و یکتا و بینیاز است؛ خداوندی که نه همسری دارد و نه فرزندی و نه در پادشاهی شریکی دارد. (﴿وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ﴾) و ما را نسزد که به آن در آییم و به آن برگردیم؛ یعنی غیر ممکن است که به آن برگردیم، و این یک امر محال است. پس شعیب ـ علیه الصلاة والسلام ـ آنهارا از اینکه با آنان موافقت کند، از چند جهت ناامید کرد؛ یکی اینکه دین آنها را نمیپسندند، و از شرکی که بر آن قرار دارند، متنفر هستند؛ دیگر اینکه شعیب آیین آنها را توهم و دروغ به حساب آورد، وآنها را گواه گرفت که اگر او و کسانی که همراهش هستند از آنها پیروی کنند، دروغگو میباشند؛ و دیگر اینکه شعیب و یارانش به نعمتی که خدا به آنان ارزانی داشته بود، اعتراف کردند و آن اینکه خداوند آنان را از آن دین منحرف نجات داده است؛ و دیگر اینکه برگشتن آنها به آن دین خرافی پس از اینکه خداوند آنها را هدایت کرد، غیر ممکن و محال است. و با توجه به تعظیم خدا در دلهایشان، و اعتراف به بندگی او، و اینکه او معبود یکتا است و عبادت جز برای او شایسته نیست، و اقرار به اینکه معبودانِ مشرکان باطل هستند، امکان ندارد که به دین آنان برگردند؛ زیرا خداوند به آنان عقل و خردی را ارزانی نموده است که بهوسیلۀ آن، حق و باطل و هدایت و گمراهی را تشخیص میدهند. اما از آنجا که مشیت خدا و ارادۀ او در آفریدگانش نافذ است، و هیچکس نمیتواند از دایرۀ مشیّت و خواست او بیرون رود ـگرچه تمامی اسباب دست به دست هم دهند و تمامی نیروها همسو باشندـ آنها بر خود حکم نمیکنند که چیزی را خواهند کرد یا آن را ترک کنند. بنابراین استثنایی قایل شدند و گفتند: (﴿وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ ﴾) و ما را نسزد که به آن برگردیم مگر اینکه پروردگار ما بخواهد؛ یعنی برای ما و دیگران ممکن نیست که از دایرۀ خواست و مشیّت خدا که تابع علم و حکمت او است، بیرون رویم. (﴿وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًا﴾) و علم و آگاهی پروردگارمان هر چیزی را احاطه نموده است. پس خداوند آنچه را که شایستۀ بندگان است، میداند، و تدبیر امور آنان بر عهدۀ اوست. (﴿عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَا﴾) بر او اعتماد نمودهایم و او ما را به راه راست هدایت خواهد کرد. بر او توکل نمودهایم و او ما را از همۀ راههای جهنم نجات میدهد؛ زیرا هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است و امر دین و دنیایش را برای او آسان میگرداند. (﴿رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقّ﴾) پروردگارا! بین ما و قوم ما به حق داوری کن؛ یعنی مظلوم و صاحبِ حق را، بر ظالم و مخالفِ حق پیروز گردان. (﴿وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ﴾) و تو بهترین گشایندگان هستی. و خداوند برای بندگانش به دو صورت گشایش میآورد؛ گشودن علم و دانش به وسیلۀ روشن شدن حق از باطل و هدایت از گمراهی، و روشن کردن اینکه چه کسی بر راه راست است و چه کسی از آن منحرف گشته است.
(90) و نوع دوم داوری و گشایش خدا، به وسیلۀ عقوبت ستمگران و نجات و بزرگداشت صالحان صورت میپذیرد. پس آنان از خدا خواستند که میان آنها و قومشان به حق و عدالت داوری کند، و از نشانهها و عبرتهایش چیزهایی به آنان نشان دهد که هر دو گروه راهشان را از یکدیگر جدا کنند. (﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) و اشراف و رؤسای کافر قومش، مردم را از پیروی کردن از شعیب برحذرداشته و گفتند: (﴿لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَيۡبًا إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ﴾) اگر شما از شعیب پیروی کنید آنگاه از زیانکاران هستید. این چیزی بود که نفسشان برای آنها آراسته، و آنان را فریب داده بود که زیان و بدبختی، در پیروی کردن از هدایت و رشد است. اما ندانستند که زیان کامل و همه جانبه، در پایبندی به گمراهی و گمراه کردن دیگران است، که آنان بر آن بودند. و زمانی متوجه این قضیه شدند که عذاب آنها را فراگرفت.
(91) (﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ﴾) پس زلزلۀ شدیدی آنان را فراگرفت، (﴿ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) و در خانههایشان بیهوش و خشکیده و مرده افتادند.
(92) خداوند متعال حالتِ بدِ آنها را بیان کرده و میفرماید: (﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَا﴾) کسانی که شعیب را تکذیب کردند، گویی که در خانههایشان سکونت نداشته و از آن لذت نبرده و از سایههای دلپذیر آن استفاده نکردهاند. انگار در تفریحگاهها و نهرهای آن تفرّج نکرده و از میوههای درختان آن نخوردهاند. پس عذاب، آنان را در بر گرفت و مکان سرگرمی و بازی و لذتجویی آنها را تبدیل به مکان اندوه و بدبختی و عذاب کرد. بنابراین فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) کسانی که شعیب را تکذیب کردند، آنان زیا کاران بودند؛ یعنی فقط آنان زیانکارند، چون آنها خویشتن و دین و خانوادههایشان را در روز قیامت ضایع میکنند، و این زیانی آشکار است. نه کسانی که به آنها گفتند: (﴿لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَيۡبًا إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ﴾) اگر شما از شعیب پیروی کنید، همانا آنگاه از زیانکاران هستید.
(93) پس وقتی که هلاک شدند، پیامبرشان ـ علیه الصلاة والسلام ـ از آنان روی برتافت، (﴿وَقَالَ﴾) و پس از مرگشان با سرزنش وتوبیخ خطاب به آنان گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي﴾) ای قوم من! همانا پیامهای پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان بیان کردم، به نحوی که به اعماق وجود و دلهایتان رسید، و در آن جای گرفت، و دریافتید که پیامی بالاتر از آن وجود ندارد. (﴿وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ﴾) و شما را نصیحت کردم، اما شما نصیحت مرا نپذیرفتید و از راهنماییها اطاعت نکردید، بلکه سرپیچی و سرکشی نمودید. (﴿فَكَيۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ﴾) پس چگونه برای کسانی اندوهگین شوم که خیری در آنها نیست؟ و خیر پیش آنها آمد، اما آن را رد کرده ونپذیرفتند. بنابراین جز شر و بدی چیزی شایستۀ آنها نیست. پس اینان شایسته نیستند که برایشان اندوه خورد، بلکه به هلاکت و نابود شدنشان باید شاد شد. بار خدایا! از رسوایی و خواری به تو پناه میبرم! و چه شقاوت و عقوبتی بزرگتر از آن است که آدمی به حالتی برسد که خیرخواهترین مردم از وی بیزاری جوید؟!
(94) خداوند متعال میفرماید: (﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّبِيٍّ﴾) و در هیچ شهر و آبادی، پیامبری را نفرستادهایم که آنان را به عبادت خدا فراخوانَد و از شر و بدی باز دارد، و آنان از وی پیروی نکنند، (﴿إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا﴾) مگر اینکه اهل آنجا را، (﴿بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ﴾) با فقر و بیماری و انواع مصیبتها مورد آزمایش قرار دادهایم. (﴿لَعَلَّهُمۡ﴾) تا شاید وقتی که به این مصیبتها دچار گردند، فروتن شوند. و (﴿يَضَّرَّعُونَ﴾) به درگاه خدا زاری و تضرع نمایند و تسلیم حق شوند.
(95) (﴿ثُمَّ﴾) سپس وقتیکه دچار شدن به مصایب، در آنان کارساز نشد و استکبار آنها ادامه یافت و طغیان و سرکشیشان بیشتر شد، (﴿بَدَّلۡنَا مَكَانَ ٱلسَّيِّئَةِ ٱلۡحَسَنَةَ﴾) به جای سختی و بدی، نیکی را قرار دادیم. پس خداوند روزیها را به سوی آنها سرازیر نمود و جسمهایشان را تندرست و سلامت کرد، و بلا و مصیبتها را از آنان دور ساخت، (﴿حَتَّىٰ عَفَواْ﴾) تا اینکه زیاد شدند و روزیهایشان فراوان شد، و در نعمت و فضل خدا فرو رفتند، و مصیبتهایی که بر آنان آمده بود، فراموش نمودند، (﴿وَّقَالُواْ قَدۡ مَسَّ ءَابَآءَنَا ٱلضَّرَّآءُ وَٱلسَّرَّآءُ﴾) و گفتند: پدرانمان را نا خوشی و خوشی رسیده است؛ یعنی این عادت و شیوه، همواره در میان گذشتگان و آیندگان موجود بوده است؛ و بر حسب دگرگونیهای زمان و چرخش روزگار، گاهی در خوشی و ثروتمندی به سر برده، و گاهی در ناراحتی و تنگدستی قرار داشتند. و پنداشتند که این مصیبتها، به خاطر پند گرفتن و موعظه و استدراج و باز آمدن نیست. تا اینکه شاد شدند و به آنچه داده شده بودند، خوشحال گردیدند و دنیا، آنها را شیفته و مجذوب خود کرد. (﴿فَأَخَذۡنَٰهُم﴾) پس بناگاه [گریبان] آنهارا گرفتیم. (﴿بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾) ناگهان [آنان را گرفتیم] در حالی که آنان نمیفهمیدند؛ یعنی هلاکشدن و نابود گشتن، به ذهن آنان خطور نمیکرد، وگمان میبردند که آنها شایستگی برخورداری از این نعمات را دارند و میتوانند آنها را در قبضۀ خود نگاه دارند. و در این پندار بودند که این نعمتها همیشه در دسترس آنان بوده، و به جایی دیگر منتقل نخواهند شد.
(96) خداوند متعال ذکر نمود کسانی که پیامبران را تکذیب میکنند، به منظور پندپذیری و برحذر داشته شدن، به ناخوشی و ناگواریها گرفتار میشوند، و از باب استدراج و مکر، به خوشیها دست مییازند. سپس بیان نمود که اگر اهالی آبادیها قلباً ایمان بیاورند؛ ایمانی صادق و راست که اعمال آن را تصدیق نمایند، و در ظاهر و باطن با ترک کردن همۀ آنچه که خدا حرام نموده است، تقوای الهی را رعایت کنند، برکتهای آسمان و زمین بر روی آنان گشوده میشود، و خداوند پی در پی از آسمان برای آنان باران میفرستد، و از زمین چیزهایی برای آنان میرویاند که خود و چهارپایانشان به وسیلۀ آن زندگی شاد و خرم و روزی فراوان خواهند داشت، بدون اینکه برای به دست آوردن آن، دچار رنج و خستگی و زحمت شوند. اما آنها ایمان نیاوردند و پرهیزگاری نکردند، (﴿فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾) پس ناگهان آنان را به سبب آنچه که میکردند، به عقوبتها و بلاها و قطع برکات و نزول آفتهای زیاد گرفتار کردیم؛ و این سزای پارهای از اعمالشان است، و اگر خداوند آنها را به سبب همۀ آنچه که کرده اند مجازات نماید، هیچ جنبندهای را بر روی زمین باقی نخواهد گذاشت. ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾ فساد و تباهی در خشکی و دریا به سبب آنچه مردمان کردند، آشکار گردید، تا سزای پارهای از آنچه که کردهاند را، به آنان بچشاند؛ شاید باز آیند.
(97) (﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ﴾) آیا مردمان و اهالی آبادیهایی که پیامبران را تکذیب کردند، ایمن شدند، (﴿أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا﴾) از اینکه عذاب سخت ما، به سراغ آنها بیاید؟ (﴿بَيَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ﴾) شبانگاهان در حالی که خوابیدهاند؟ یعنی در حالت غفلت و بیخبری و در حالی که در استراحت هستند، آنها را فراگیرد؟
(98) (﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ﴾) و آیا مردمان شهرها ایمن شدند از اینکه عذاب ما چاشتگاه به سراغ آنها بیاید، در حالی که مشغول بازی هستند؟! پس چه چیزی آنها را ایمن داشته است، در حالی که آنها اسبابش را فراهم کرده و انجام داده و جنایتهای بزرگی را مرتکب شدهاند که برای هلاکت و نابودیشان، فقط پارهای از آن جنایتها کافی است؟!
(99) (﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِ﴾) آیا از مکر خدا ایمن شدند، ومطمئن هستند که آنان را مهلت داده، و ناگهان آنان را نابود نمینماید؟ همانا مکر خدا بسیار محکم است. (﴿فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) و از مکر خدا ایمن نمیشود، مگر قومی که زیانکارند؛ زیرا هرکس که از عذاب خدا ایمن باشد، بدان معنی است که به سزا و جزای اعمال، و به پیامبران ایمان واقعی نیاورده است. در این آیۀ شریفه به شدت بر حذر داشته شدهایم که بنده نباید به خاطر ایمانی که دارد، ایمن باشد، بلکه همیشه باید بترسد از اینکه به بلایی گرفتار شود که ایمان او را سلب کند. و همواره باید خداوند را چنین بخواند: «ای گردانندۀ دلها! دلم را بر دینت استوار بگردان.» و باید سعی و تلاش کند هر سبب و وسیلهای را که به هنگام واقع شدن فتنهها، او را نجات میدهد، به دست آورد؛ زیرا بنده ـ در هر مقامی که باشد ـ ضمانتی نیست که از آفتها سالم بماند.
(100) خداوند متعال با تذکر به امتهایی که پس از امتهای هلاک شدۀ گذشته آمدهاند، میفرماید: (﴿أَوَ لَمۡ يَهۡدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ أَهۡلِهَآ أَن لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ﴾) آیا برای امتها و ملتهایی که پس از گذشتگانِ گناهکار و هلاک شدۀ خود، وارث زمین گشتند، سپس اعمالی شبیه اعمال آن قوم هلاک شده انجام دادند، روشن نشده است که اگر خدا بخواهد، آنان را به سبب گناهانشان دچار مصیبت مینماید؟ زیرا این، سنت و روش جاریِ خدا در میان پیشینیان و پسینیان است. (﴿وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ﴾) یعنی وقتی که خداوند آنها را آگاه ساخت اما آگاه نشدند، و آنان را تذکر داد ولی پند نگرفته و یاد آور نشدند، و آنان را با دلایل و عبرتها راهنمایی کرد اما هدایت نیافته و راه نیافتند؛ پس خداوند آنها را مجازات مینماید و بر دلهایشان مهر میزند، و زنگ و چرک بر دلهایشان انباشته میشود، تا اینکه دلهایشان سفت و محکم گشته و حق وارد آن نمیشود، و هیچ خیر و خوبی به آن نمیرسد، و چیزهایی را که به سودشان است، نمیشنوند، و چیزیرا میشنوند که حجّت را بر آنان اقامه میکند. \
(101) (﴿تِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰ﴾) این آبادیهایی که پیشتر ذکر آن گذشت، (﴿نَقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَا﴾) بخشی از اخبار آن را برای تو بیان میکنم، اخباری که عبرت گیرندگان از آن عبرت میگیرند، و باعث میشود که ستمکاران از ستم خویش باز آیند. و این اخبار، پندی است برای پرهیزگاران. (﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾) و به درستی که پیامبرانشان به نزد این تکذیبکنندگان آمدند تا آنان را به سوی چیزی فراخوانند که سعادتشان در آن بود؛ و خداوند این پیامبران را با معجزات آشکار و دلایلی که حق را به طور کامل بیان میکرد، تأیید نمود؛ اما سودی به آنها نرساند و فایدهای برایشان نداشت، و آنان را از هیچ چیزی بینیاز نکرد، (﴿فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبۡلُ﴾) اما آنان چیزی را که قبلاً تکذیب کردند، بدان ایمان نیاوردند؛ یعنی به سبب اینکه در همان ابتدای کار حق را تکذیب کردند و آن را رد نمودند، خداوند آنها را به سوی ایمان هدایت نکرد. و این، پاداش آنان بر تکذیب و رد کردن حق بود. همانطور که پروردگار متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ﴾ و دلها و چشمهایشان را دگرگون میکنیم، همانطور که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند، و آنان را در گمراهیشان سرگشته رها میکنیم. (﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) این گونه خداوند بر دلهای کافران مهر مینهد، و این سزا و کیفری است از جانب خدا. و خداوند بر آنها ستم نکرده است، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردند.
(102) (﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَكۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖ﴾) و بیشتر امتهایی را که پیامبرانی به سوی آنها فرستاده شد، وفادارِ به عهد نیافتیم؛ یعنی پایدار و پایبند نبودند، و به وصیت الهی که همۀ جهانیان را بدان سفارش نمود؛ و از دستوراتی که خداوند بر زبان پیامبران به سوی آنان فرستاده بود، اطاعت نکردند. (﴿وَإِن وَجَدۡنَآ أَكۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِينَ﴾) بلکه بیشترشان را نافرمان و فاسق یافتیم؛ یعنی از اطاعت خدا بیرون رفته و سرپیچی کردند، و از هوی و هوس خود پیروی نمودند.پس خداوند بندگان را با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابهایش مورد آزمایش قرار داده، و آنانرا دستور داده است تا از پیمان و رهنمود او پیروی کنند. پس جز تعداد اندکی از مردم که خداوند قبل از همه سعادت را به آنان داده است، از فرمان او اطاعت نکردند، بلکه بیشتر مردم از هدایت او روی گردانند، و در مقابل آنچه پیامبران آوردهاند، تکبر ورزیده و سر بر میتابند. پس خداوند عذابهای گوناگونی را بر آنان فرود میآورد.
(103) بعد از این پیامبران، موسی کلیم و پیشوای پیامبران بزرگوار را به سوی قومی سرکش و متجاوز؛ فرعون و اطرافیان و اشراف سرکشش فرستادیم، و موسی دلایل و نشانهها و معجزات بزرگی را به آنان نشان داد که نظیر آن مشاهده نشده است. (﴿فَظَلَمُواْ بِهَا﴾) اما بدان ستم ورزیدند، به این صورت که تسلیم حق نشدند و از آن فرمان نبردند، و هرکس از آن فرمان نبرد، ستمکار است. آنان تکبر ورزیده وخود را از پذیرفتن آن بالاتر دانستند. (﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) پس بنگر که سرانجام فساد کنندگان چگونه بوده است؟! بنگر که چگونه خداوند آنها را هلاک و نابود نمود و نفرین و مذمت و نکوهشِ دنیا و آخرت را بهرۀ آنان قرار داد؟ چه بد است عذاب خدا و لعنت دنیا و آخرت که برای آنان فراهم آمده است!
(104) این خلاصهای است که آن را اینگونه توضیح داده و میفرماید: (﴿وَقَالَ مُوسَىٰ﴾) و موسی وقتی که به نزد فرعون آمد، او را به سوی ایمان فراخواند و گفت: (﴿يَٰفِرۡعَوۡنُ إِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) یعنی من فرستادهای از جانب فرستندهای بزرگوار هستم، و او پروردگار جهانیان است، و ربوبیت او عالم بالا و پایین را دربرگرفته است. مربی همۀ آفریدههایش است، و با تدابیر خود به پرورش آنان میپردازد. از جملۀ تدابیرش این است که آنها را بیهوده و بیهدف رها نمیکند، بلکه پیامبران را بهعنوان مژدهدهنده و بیمدهنده به سوی آنان میفرستد. و او ذاتی است که هیچ فردی نمیتواند بر وی جرات نموده، و ادعا کند که خدا او را فرستاده است در حالی که خدا او را نفرستاده باشد.
(105) پس وقتی که خداوند اینگونه است، و مرا برای رسالت خویش برگزیده است، بر او دروغ نبسته، و به جز حق، چیزی را به او نسبت نمیدهم؛ زیرا اگر غیر از آن را بگویم، مرا سزا خواهد داد، و به شدت گریبانم را خواهد گرفت. بنابراین میبایست آنها فرمان برند و از موسی پیروی کنند، به ویژه اینکه دلیل روشنی از جانب خدا پیش آنها آمده است که بر صحت ادعاهای او دلالت مینمود. پس بر آنها واجب بود تا به مقصود و منظور رسالت او عمل کنند، و رسالت وی دو هدف و منظور بزرگ را دنبال میکرد؛ ایمان آوردن به خدا و پیروی کردنشان از او، و فرستادن بنیاسرائیل به همراه وی؛ ملتی که خداوند آنان را بر جهانیان برتری داده بود، چرا که فرزندان پیامبران، و از دودمان یعقوب علیه السلام بودند که موسی علیه السلام یکی از آنها بود.
(106) فرعون به موسی گفت: (﴿قَالَ إِن كُنتَ جِئۡتَ بَِٔايَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) اگر معجزهای آوردهای، آن را نشان بده، اگر از راستگویان هستی.
(107) (﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ﴾) پس موسی عصایش را به زمین انداخت (﴿فَإِذَا هِيَ ثُعۡبَانٞ مُّبِينٞ﴾) و ناگهان به صورت ماری آشکار درآمد که راه میرفت و آن را مشاهده میکردند.
(108) (﴿وَنَزَعَ يَدَهُۥ﴾) و دستش را از گریبانش بیرون آورد، (﴿فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ﴾) پس بینندگان آن را سفید و درخشنده دیدند ـ بدون اینکه این سفیدی و درخشندگی ناشی از مرض و دردی باشد ـ . پس این، دو نشانه و معجزۀ بزرگی بود که بر صحت و راستی آنچه موسی آورده بود، و اینکه موسی فرستاده و پیامبر خدا است، دلالت میکرد. اما کسانی که ایمان نمیآورند، هرچند معجزه هم پیش آنان بیاید، ایمان نمیآورند، مگر اینکه عذاب دردناک را ببینید.
(109) بنابراین (﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ﴾) اشراف و رؤسای قوم فرعون وقتی که آنچه از آیات دیدند، آنان را خیره کرد، و به آن ایمان نیاوردند، آن را تأویل نموده و گفتند: (﴿إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٞ﴾) همانا این جادوگر ماهری است.
(110) سپس کسانی را که از نظر خرد و عقل ناتوان بودند، ترساندند وگفتند: (﴿يُرِيدُ﴾) موسی با این کارش میخواهد، (﴿أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُمۡ﴾) که شما را از وطن و سرزمینتان آواره نماید. (﴿فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ﴾) پس چه نظری میدهید؟ آنها با یکدیگر مشورت کردند که با موسی چه کار بکنند، و چگونه میتوان ضررش را - به گمان آنها- از خود دور نمایند، و گفتند: اگر آنچه موسی آورده است، در هم شکسته نشود، در عقلِ بسیاری از مردم جای خواهد گرفت.
(111) پس در این هنگام، نظر همه بر این متفق شد که به فرعون بگویند: (﴿أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ﴾) او و برادرش را نگاه دار و به آنان مهلت بده، و مردمانی را بفرست که اهالی منطقه را گرد آورده و هر جادوگر ماهری را بیاورند. یعنی ساحران ماهر را بیاورند؛ تا با چیزی که موسی آورده است، مقابله کنند. پس گفتند: ای موسی! میان ما و شما وعدهای بگذار که نه تو خلاف آن عمل کنی و نه ما.﴿قَالَ مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى فَتَوَلَّىٰ فِرۡعَوۡنُ فَجَمَعَ كَيۡدَهُۥ ثُمَّ أَتَىٰ﴾ گفت: میعاد شما، روز زینت است، و اینکه مردم به هنگام چاشت جمع شوند. پس فرعون روی گرداند و توطئه چینی کرد، سپس آمد.
(112) پس در این هنگام، نظر همه بر این متفق شد که به فرعون بگویند: (﴿أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ﴾) او و برادرش را نگاه دار و به آنان مهلت بده، و مردمانی را بفرست که اهالی منطقه را گرد آورده و هر جادوگر ماهری را بیاورند. یعنی ساحران ماهر را بیاورند؛ تا با چیزی که موسی آورده است، مقابله کنند. پس گفتند: ای موسی! میان ما و شما وعدهای بگذار که نه تو خلاف آن عمل کنی و نه ما.﴿قَالَ مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى فَتَوَلَّىٰ فِرۡعَوۡنُ فَجَمَعَ كَيۡدَهُۥ ثُمَّ أَتَىٰ﴾ گفت: میعاد شما، روز زینت است، و اینکه مردم به هنگام چاشت جمع شوند. پس فرعون روی گرداند و توطئه چینی کرد، سپس آمد.
(113) و اینجا فرمود: (﴿وَجَآءَ ٱلسَّحَرَةُ فِرۡعَوۡنَ﴾) و جادوگران نزد فرعون آمدند و در صورت غلبه یافتن از او پاداش خواستند و گفتند: (﴿إِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن كُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِينَ﴾) آیا اگر پیروز شویم، پاداشی خواهیم داشت؟
(114) (﴿قَالَ﴾) پس فرعون گفت: (﴿نَعَمۡ﴾) آری! شما پاداشی خواهید داشت، (﴿وَإِنَّكُمۡ لَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ﴾) و حتماً شما از مقربان خواهید بود. پس هم وعدۀ پاداش به آنان داد، و هم وعدۀ نزدیک شدن به او، و بالا رفتن مقامشان در نزد وی، تا تلاش کنند و تمام نیرو و توان خود را برای شکست دادن موسی بهکار بگیرند.
(115) و وقتی که ساحران، در حضور جمع بزرگی از مردم، در مقابل موسی حاضر شدند، (﴿قَالُواْ﴾) به منظور بی اعتنایی به آنچه موسی آورده است، گفتند: (﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ﴾) یا تو آنچه را همراه خود داری، بینداز، (﴿وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ نَحۡنُ ٱلۡمُلۡقِينَ﴾) یا ما میاندازیم.
(116) (﴿قَالَ﴾) موسی گفت: (﴿أَلۡقُواْ﴾) بیندازید، تا مردم آنچه را که با خود دارند و آنچه را که موسی آورده است، مشاهده کنند. (﴿فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ﴾) وقتی که ریسمانها و عصاهایشان را انداختند، ناگهان بر اثر جادوی آنها، ریسمانها تبدیل به مارهایی شدند که راه میرفتند، (﴿سَحَرُوٓاْ أَعۡيُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِيمٖ﴾) و با آن، چشم مردم را بستند و آنان را ترساندند و جادوی بزرگی از خود نشان دادند که تا آن زمان نظیرش یافت نشده بود.
(117) (﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَ﴾) و به موسی وحی کردیم که عصایت را بینداز، پس آن را انداخت، (﴿فَإِذَا هِيَ﴾)پس ناگهان چون ماری شد که راه میرفت، (﴿تَلۡقَفُ مَا يَأۡفِكُونَ﴾) و همۀ آنچه را که آنها به دروغ ساخته بودند و با آن مردم را گول میزدند، بلعید.
(118) (﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ﴾) پس حق، ثابت و آشکار شد و در آن جمع برای همه مشخص گردید. (﴿وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و آنچه که جادوگران در آنجا از خود نشان دادند، باطل شد
(119) ((فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ﴾) و مغلوب شدند، (﴿وَٱنقَلَبُواْ صَٰغِرِينَ﴾) و آنان خوار و رسوا گشتند، و باطلشان مضمحل شد و جادویشان از هم پاشید و از بین رفت. و هدفی که گمان میبردند به دست خواهند آورد، به دست نیاورده و ناامید برگشتند. و بزرگترین کسانی که حق برایشان روشن گشت، اهل فن و جادو بودند؛ آنهایی که انواع جادو و جزئیات آن را میدانستند که دیگران آن را نمیدانستند. پس آنان دانستند که این، نشانه ومعجزهای بزرگ از نشانههای خدا است که آن را [جز به پیامبران] به هیچکس نمیدهد.
(120) (﴿وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾) گفتند معجزات روشنی را که موسی آورده است، تصدیق کردیم.
(121) (﴿وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾) گفتند معجزات روشنی را که موسی آورده است، تصدیق کردیم.
(122) (﴿وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾) گفتند معجزات روشنی را که موسی آورده است، تصدیق کردیم.
(123) (﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ﴾) فرعون در حالی که آنان را به خاطر ایمان آوردنشان تهدید میکرد، به آنان گفت: (﴿ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡ﴾) آیا قبل از اینکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ آن خبیث، حاکمی مستبد و خودکامه بود که ادیان و گفتههای مخالف را به شدت سرکوب میکرد؛ و دیگران چنان میپنداشتند که سخن فرعون را باید اطاعت کرد، و دستور او را اجرا نمود، و هیچ کس نباید از گفته و فرمانش بیرون رود. و در این حالت، ملتها دچار انحطاط میشوند و ارزش و مکانت آنان از بین میرود، و عقلها به ضعف و خاموشی میگراید، و ملتها نمیتوانند از حقوق خود دفاع کنند. بنابراین خداوند در مورد فرعون فرمود: ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُ﴾ پس قومش را خوار و سبک انگاشت، و از او اطاعت کردند. و در اینجا فرمود: (﴿ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡ﴾) آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ پس این، بیادبی و جسارت است، و شما با این کار نسبت به من اسائه ادب روا داشته و بر من جرات کردهاید. سپس قومش را فریب داد و گفت: (﴿إِنَّ هَٰذَا لَمَكۡرٞ مَّكَرۡتُمُوهُ فِي ٱلۡمَدِينَةِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَا﴾) همانا این توطئه ایست که آن را در این شهر چیدهاید، تا صاحبانش را از آن بیرون کنید؛ یعنی موسی، بزرگ و رهبر شما است و جادو را به شما آموخته است. و شما همراه با او دسیسه نمودهاید، تا درمقابل او شکست بخورید و او پیروز شود؛ آنگاه شما از او پیروی کنید، سپس مردم یا بیشتر تودۀ مردم، از شما پیروی کنند، و صاحبان این شهر را از آن بیرون کنید. و این دروغ است؛ زیرا فرعون میدانست، و نیز هرکس که موضوع را بررسی کند میداند، موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ با هیچیک از جادوگران گرد نیامده بود، بلکه جادوگران زیر نظر فرعون و فرستادههایشان جمع شده بودند، و آنچه را که موسی آورده بود، نشانۀ خدا بود و جادوگران آنچه در توان داشتند، برای شکست دادن موسی مبذول داشتند، تا اینکه درماندند و ناتوان شدند و حق برایشان روشن گردید. پس، از او پیروی نمودند. سپس فرعون آنها را تهدید کرد و گفت: (﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾) و خواهید دانست که چه بلایی بر سرتان خواهد آمد.
(124) سپس فرعون آنها را تهدید کرد و گفت: (﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾) و خواهید دانست که چه بلایی بر سرتان خواهد آمد. (﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ﴾) بدون شک دستها و پاهایتان را در جهت خلاف یکدیگر [دست راست و پای چپ یا برعکس] قطع خواهم کرد. فرعون خبیث ادعا میکرد که اینها، تباهی کنندگان در زمین هستند و باید با آنها کاری کرد که با مفسدان میشود، از قبیل: قطع کردن دستها و پاها در جهت خلاف یکدیگر. (﴿ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمۡ﴾) سپس شما را بر تنۀ درختان خرما به دار خواهیم آویخت تا ـ به زعم او ـ رسوا شوید. (﴿أَجۡمَعِينَ﴾) همه تان را؛ یعنی این کار فقط با یکی انجام نمیشود، بلکه همه تان این عذاب را خواهید چشید.
(125) جادوگرانی که ایمان آورده بودند، وقتی که تهدید فرعون را شنیدند، به او گفتند: (﴿إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ﴾) همانا ما به سوی پروردگارمان بر میگردیم. بنابراین از عقوبت و سزایی که ما را از آن میترسانی، پروایی نداریم، و خدا بهتر و پایدارتر است. پس هر آنچه که میخواهی، بکن.
(126) (﴿وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ﴾) و اعتراض و تهدید تو به خاطر آن نیست که ما گناهی داریم، (﴿إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بَِٔايَٰتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتۡنَا﴾) بلکه بدان جهت است که ما به نشانههای پروردگارمان ـ وقتی به ما رسید ـ ایمان آوردیم. اگر این، گناه و عیب است و صاحب آن سزاوار عقوبت و سزا میباشد، پس این، گناه ماست. سپس از خداوند خواستند که آنها را پایدار و ثابتقدم نماید، و به آنان صبر وشکیبایی عطا فرماید. پس گفتند: (﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا﴾) پروردگارا! بر ما شکیبایی فرو ریز؛ یعنی صبری بزرگ به ما عطا کن. همانطورکه نکره آمدن کلمۀ (﴿صَبۡرٗا﴾) بر این موضوع دلالت مینماید. چون این آزمایش و گرفتاری بزرگی است که به از بین رفتن جانها منجر میشود. پس در اینجا به صبر و شکیبایی زیادی نیاز است، تا دل محکم و استوار گردد و مؤمن بر ایمانش ثابت باشد و پریشانی و اضطراب زیاد از او دور شود. (﴿وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِينَ﴾) و ما را مسلمان؛ یعنی تسلیم امر خودت، و پیرو پیامبرت بمیران. و ظاهرا فرعون تهدیدش را عملی کرد، وآن سزا را به آنان رسانید، و خداوند آنها را بر ایمان، ثابت قدم و استوار گرداند.
(127) این در حالی بود که فرعون و اشراف و رؤسا و عموم مردم که از اشراف پیروی میکردند، در مقابل آیات خدا تکبر ورزیده و آن را نپذیرفتند، و از روی ستم و خود بزرگ بینی، آن را انکار کردند، و فرعون را بر ضربه زدن به موسی تحریک کردند، و ادّعا کردند که آنچه موسی آورده، باطل و فاسد است. پس به فرعون گفتند: (﴿أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِيُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا موسی و قومش را آزاد میگذاری تا با دعوت به سوی خدا و فراخوانی به سوی خوبیها وکارهای نیک ـ که آبادانی و صلاح زمین در این کارهاست ـ در زمین فساد کنند؟! حال آنکه فساد همان است که آنان بر آن قرار داشتند. اما ستمگران به آنچه که میگویند، توجهّی نمیکنند. (﴿وَيَذَرَكَ وَءَالِهَتَكَ﴾) و تو و معبودانت را رها کند و مردم را از پیروی کردن از تو باز دارد؟ (﴿قَالَ﴾) فرعون در پاسخ آنها گفت: همانا او بنیاسرائیل را همراه با موسی در حالتی رها میکند، که در آن رشد و نمو نمیکنند، و فرعون و قومش ـ به زعم او ـ از آسیب آنان در امان خواهند بود. (﴿سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡ﴾) پسرانشان را خواهیم کشت، و زنانشان را زنده نگه میداریم و آنان را به قتل نمیرسانیم. پس وقتی که این کار را بکنیم، از فزونی و زیاد شدن آنها در امان خواهیم بود؛ و کسانی که از آنها باقی میمانند، خدمتکار ما خواهند بود، و برای ما کار میکنند، و آنان را به هر کاری که بخواهیم میگماریم. (﴿وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ﴾) و ما کاملا بر آنان چیره و مسلط هستیم. آنها نمیتوانند از فرمان ما سر بتابند، و بیرون روند. و این، نهایت ستم و خود کامگی و سرکشی و سنگدلی فرعون بود.
(128) (﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ﴾) موسی ـ علیه السلام ـ در این حالت به نصیحت آنان پرداخت؛ حالتی که در آن نمیتوانستند کاری انجام دهند، و مقاومتی از خود نشان دهند. پس آنان را سفارش نمود که در راه خدا پایداری نمایند و از او یاری بطلبند، و گفت: (﴿ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ﴾) برای جلب آنچه که به سود شماست، و دور کردن آنچه که به زیانتان است، بر خدا توکل کنید، و به خدا اعتماد داشته باشید، که به زودی گرهِ کار شما را باز خواهد کرد،(﴿وَٱصۡبِرُوٓاْ﴾) و بر آنچه که برایتان پیش میآید، صبر کنید ومنتظر پیروزی باشید. (﴿إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ﴾) همانا زمین از آن خدا است، نه مال فرعون و قومش تا در آن زورگویی کنند، (﴿ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾) هرکس از بندگانش را که بخواهد، وارث آن قرار میدهد؛ یعنی بر حسب خواست و حکمت خود، آن را میان مردم میگرداند، اما سر انجام از آن پرهیزگاران است؛ زیرا پرهیزگاران گرچه مدتی از سوی خدا و بنا بر حکمتی مورد امتحان و آزمایش قرار میگیرند، اما سرانجام پیروزی از آن آنها است. (﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) و سرانجام نیکو و خوب از آن پرهیزگاران است. و این وظیفۀ بنده است که کاری را انجام دهد که اذیت و آزار دیگران را به اندازۀ توان، از خویشتن دور سازد، و در صورت ناتوان بودن وظیفه اوست که شکیبایی کند و از خدا یاری جوید و منتظر پیروزی باشد.
(129) (﴿قَالُوٓاْ﴾) قوم موسی، در حالی که مدتی طولانی در عذاب و اذیت فرعون بودند و از این وضعیت به ستوه آمده بودند، به او گفتند: (﴿أُوذِينَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِيَنَا﴾) پیش از آنکه نزد ما بیایی مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم، و فرعونیان بدترین عذاب را به ما رساندند؛ پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده گذاشتند، (﴿وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَا﴾) وهمچنین پس از آمدنت هم مورد اذیت وآزار قرار گرفتیم.(﴿قَالَ﴾) موسی در حالیکه آنان را به پیروزی و رهایی یافتن از شر فرعونیان امیدوار میکرد، گفت: (﴿عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُهۡلِكَ عَدُوَّكُمۡ وَيَسۡتَخۡلِفَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) امید است پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند، وشما را در زمین جایگزین بگرداند؛ یعنی شما را درآن قدرت بدهد، وفرمانروایی وتدبیر اُمور را به دست شما بسپارد. (﴿فَيَنظُرَ كَيۡفَ تَعۡمَلُونَ﴾) و بنگرد که چگونه عمل میکنید؛ آیا سپاسگزاری میکنید یا ناسپاسی؟ و این وعدهای بود که خداوند در زمان مقرر به آن وفا کرد.
(130) خداوند متعال در رابطه با برخوردی که در این اواخر با آل فرعون نمود، میفرماید: این شیوه وسنت خدا در میان امتها است، که آنها را با سختی و ناخوشی گرفتار میکند، تا شاید تضرع و زاری کنند. (﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِينَ﴾) و ما فرعونیان را با قحط سالی گرفتار کردیم. (﴿وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ﴾) و با کمبود میوهها گرفتارشان کردیم، تا پند پذیرند که آنچه بر آنان آمده است و مصیبتی که بدان گرفتار شدهاند، سرزنشی است از جانب خدا، تا شاید از کفرشان بر گردند. پس این چیزها در مورد آنان موثر واقع نشد و فایدهای به آنها نرساند، بلکه به ستم و فساد خود ادامه دادند.
(131) (﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ﴾) وقتی که خیر و برکت و فراوانیِ روزی به ایشان دست میداد، (﴿قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦ﴾) میگفتند: این برای ماست؛ یعنی ما سزاوار و شایستۀ این هستیم. و شکر خدا را به خاطر آن بهجای نمیآوردند، (﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ﴾) و اگر قحطی وخشکسالی بدیشان میرسید، (﴿يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ﴾) به موسی و همراهانش فال بد میزدند؛ یعنی میگفتند: آنچه برای ما پیش آمده است، به سبب نحس و شومی موسی و تبعیت بنی اسرائیل از او میباشد. خداوند متعال میفرماید: (﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾) آگاه باشید که خوب و بدِ آنان، از جانب خدا، و به قضا و قدرت اوست، و آنگونه نیست که آنها میگویند، بلکه گناهان و کفرشان عامل اصلی مصیبتی است که بدان گرفتار آمدهاند. (﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) اما بیشترشان نمیدانند. به همین خاطر هر آنچه که خواستند، گفتند.
(132) (﴿وَقَالُواْ﴾) و آنها برای موسی بیان کردند که همواره بر باطل خود خواهند ماند و از آن دور نمیشوند، و گفتند: (﴿مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَايَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾) یعنی برای ما ثابت شده و بر این باوریم که تو جادوگر هستی. پس هر اندازه معجزه بیاوری، یقین میکنیم که جادو است و به تو ایمان نمیآوریم و تو را تصدیق نمیکنیم. و این نهایت عناد و کینهتوزی است که کافران در آن قرار داشتند، تا جایی که همه چیز برای آنان مساوی است، خواه آیات و معجزات بر آنان بیاید، یا نیاید.
(133) (﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ﴾) پس بر آنان سیل فرستادیم. آب زیادی که درختان و کشتزارهایشان را غرق کرد، و به آنان زیان و خسارت فراوانی وارد ساخت. (﴿وَٱلۡجَرَادَ﴾) و ملخ را فرستادیم. پس میوه و کشتزارها و گیاهانشان را خورد.(﴿وَٱلۡقُمَّلَ﴾) گفته شده است که آن، عبارت از ملخ کوچک میباشد. اما ظاهراً همان شپشِ معروف است.(﴿وَٱلضَّفَادِعَ﴾) و قورباغه، بهگونهای که ظرفهایشان پراز قورباغه شد، و آنان را پریشان، و به شدت اذیت کرد. (﴿وَٱلدَّمَ﴾) و خون. منظور از آن خونی است که از بینی میریزد، یا آن طور که بیشتر مفسران گفتهاند: آبی که آنها مینوشیدند و تبدیل به خون میشد، پس آنان خون مینوشیدند و در پخت و پز از آن استفاده میکردند. (﴿ءَايَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ﴾) این موارد، دلایل روشنگری است دال بر اینکه آنان دروغگو و ستمکار بودند. و بیانگر آن است که آنچه موسی آورده، حق و راست است. (﴿فَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾) پس وقتی که این نشانهها را دیدند، تکبر ورزیدند، (﴿وَكَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ﴾) و آنان قومی گناه پیشه بودند. بنابراین خداوند آنها را مجازات کرد، به این صورت که آنان را بر گمراهی باقی گذاشت.
(134) (﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ﴾) و هنگامی که خداوند عذاب را بر آنان وارد کرد. احتمال دارد که منظور طاعون باشد، همان طور که بسیاری از مفسران گفتهاند. و احتمال دارد که منظور از آن نشانههای مذکور اعم از سیل و ملخ و شپش و قورباغه و خون باشد؛ زیرا اینها عذاب بودند. و هرگاه به یکی از آن عذابها گرفتار میشدند، (﴿قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ﴾) میگفتند: ای موسی! با توسل به وحیی که خداوند برایت فرستاده است، پروردگارت را بخوان تا این عذاب را از ما بردارد؛ یعنی موسی را به سبب وحی و شریعتی که خدا به او داده بود، شفیع و میانجی قرار میدادند.(﴿لَئِن كَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَكَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾) [که] اگر عذاب را از ما دور کنی، به تو ایمان خواهیم آورد، و بنیاسرائیل را همراه با تو خواهیم فرستاد. و آنها در این باره دروغ گفتند، و هدفی جز دور شدن عذابی که بر آنان وارد آمده بود، نداشتند؛ و میپنداشتند که اگر این عذاب از آنان برداشته شود، دیگر عذابی به آنان نخواهد رسید.
(135) (﴿فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ﴾) پس وقتی عذاب را، تا مدتی که به آن میرسیدند، از آنان دور کردیم؛ یعنی تا مدتی که خداوند باقی ماندن آنها را مقرر کرده بود. و عذاب از آنان برای همیشه دور نشد، بلکه این دور کردن، موقتی بود. (﴿إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ﴾) ناگهان آنان پیمانی را شکستند که با موسی بسته، و به او وعده داده بودند که ایمان خواهند آورد، و بنی اسرائیل را خواهند فرستاد. پس نه به او ایمان آوردند، و نه بنیاسرائیل را با او فرستادند، بلکه همچنان سرگشته به کفر خود و شکنجه دادن بنیاسرائیل ادامه دادند.
(136) (﴿فَٱنتَقَمۡنَا﴾) پس، وقتی که زمان مشخص شده برای هلاکت آنان فرا رسید، خداوند به موسی دستور داد تا شب هنگام بنیاسرائیل را با خود ببرد، و به او خبر داد که فرعون و لشکریانش آنها را دنبال خواهند کرد. ﴿فَأَرۡسَلَ فِرۡعَوۡنُ فِي ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ﴾ و فرعون در شهرها کسانی را مأمور ساخت که مردم را جمع کرده، و بنیاسرائیل را دنبال کنند. فرعون به آنها گفت: ﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِيلُونَ وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَٰذِرُونَ فَأَخۡرَجۡنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ وَكُنُوزٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فَأَتۡبَعُوهُم مُّشۡرِقِينَ فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ فَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرۡقٖ كَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِيمِ وَأَزۡلَفۡنَا ثَمَّ ٱلۡأٓخَرِينَ وَأَنجَيۡنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ﴾ «همانا اینها [بنیاسرائیل] گروه و طایفه ای ناچیز و کم هستند. و آنان ما را به خشم میآورند، و همانا ما گروهی با احتیاط هستیم. [سرانجام بنیاسرائیل بر فرعونیان پیروز شدند] و آنان را از باغها و چشمه سارها بیرون راندیم. و ایشان را از میان گنجها و کاخهای مجلل بیرون بردیم، این چنین آنها را میراث بنیاسرائیل قرار دادیم.» و فرعونیها، بنیاسرائیل را تعقیب کردند و به دنبالشان راه افتادند و به هنگام طلوع آفتاب به آنان رسیدند. هنگامی که هر دو گروه به هم رسیدند، یاران موسی گفتند: «ما [در چنگال آنان] گرفتار میشویم.» موسی فرمود: «چنین نیست، پروردگارم با من است، رهنمودم خواهد کرد.» پس به موسی فرمان دادیم که با عصایت به دریا بزن، پس دریا از هم شکافت و هر بخشی از آن، مانند کوه بزرگی شد. و در آنجا دیگران را به آنها نزدیک کردیم، و موسی و همراهانش را همگی نجات دادیم، و فرعونیها را در دریا غرق کردیم. و در اینجا فرمود: (﴿فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ﴾) پس آنان را به سبب تکذیبکردن آیات خدا، و به سبب رویگردانیشان از حقی که نشانهها و معجزات الهی بر آن دلالت مینمود، غرق کردیم.
(137) (﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ﴾) بنی اسرائیل را که درخدمت آل فرعون بودند و آنان را عذاب میدادند، وارث (﴿مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا﴾) همۀ جهات زمین قرار دادیم. منظور از زمین در اینجا سرزمین مصر است که بنیاسرائیل در آن مستضعف و خوار بودند. خداوند آنها را مالک تمام سرزمین مصر قرارداد، و آنان را در آنجا قدرت بخشید، (﴿ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْ﴾) سرزمینی که در آن برکت دادیم. و وعده و سخن پروردگارت در مورد بنیاسرائیل به خاطر اینکه صبر کردند، تحقق یافت، آنگاه که موسی به آنها گفت: ﴿ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ از خدا یاری بجویید و شکیبایی ورزید، همانا زمین از آنِ خدا است؛ و هرکس از بندگانش را که بخواهد، وارث آن قرار میدهد، و سرانجام از آنِ پرهیزگاران است. (﴿وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ﴾) وساختمانهای بزرگ و منازل زیبایی را که فرعون و قومش ساخته بودند، ویران نمودیم. (﴿وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ﴾) و آنچه را که بر میافراشتند، ویران ساختیم. ﴿فَتِلۡكَ بُيُوتُهُمۡ خَاوِيَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾ پس به سبب ظلم و ستمی که کرده بودند، سقفِ خانههایشان واژگون شد. همانا در این نشانه ایست برای قومی که میدانند.
(138) (﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ﴾) و بنیاسرائیل را از دریا گذراندیم. بعد از اینکه خداوند آنها را از فرعون و قومش نجات داد، و آنان را هلاک کرد، و بنیاسرائیل خود نظارهگر این جریان بودند. (﴿ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ يَعۡكُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡ﴾) پس بر قومی گذشتند که نزد بتهایی اقامت میکردند و از آنان تبرک میجستند و آنان را عبادت میکردند. و آنان به خاطر نادانی و بی خردیشان، پس از اینکه خداوند نشانههایی بدانان نشان داد، به پیامبرشان موسی، (﴿قَالُواْ﴾) گفتند: (﴿يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞ﴾) برای ما این را مشروع بگردان تا بتهایی را به خدایی بگیریم، همان طور که ایشان بت را به خدایی گرفتهاند. (﴿قَالَ﴾) موسی به آنان گفت: (﴿إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ﴾) شما قومی نادان هستید. و چه نادانی و جهالتی بزرگتر از این است که انسان پروردگار و آفرینندهاش را نشناسد، و چیزی را که هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی ندارد، با او برابر قرار دهد.
(139) بنابراین موسی به آنان گفت: (﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ مُتَبَّرٞ مَّا هُمۡ فِيهِ وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) شرکی که در آن قرار دارند، و عبادتی که برای آن بتها انجام میدادند، نابود و هلاک شده است.
(140) (﴿قَالَ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِيكُمۡ إِلَٰهٗا﴾) گفت: «آیا برای شما غیر از الله که معبود حقیقی است و در ذات و صفات وکارهایش کامل است، معبودی بجویم؟». (﴿وَهُوَ فَضَّلَكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) حال آنکه او شما را بر جهانیان برتری داده است؟! پس این اقتضا مینماید تا در مقابل بخشش و فضلش و اینکه شما را برتری داده است، سپاسگزاری کنید، و سپاسگزاری حقیقی؛ با یگانه دانستن خدا در عبادت، و کفر ورزیدن به همۀ آنچه به جای او خوانده میشود، انجام میگیرد.
(141) سپس خداوند نعمتهایی را که به آنان ارزانی نموده بود، به آنان یاد آور شد و فرمود: (﴿وَإِذۡ أَنجَيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ﴾) و به یاد آورید هنگامی که شما را از فرعون و خاندان او نجات دادیم، (﴿يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾) بدترین عذاب را به شما میرساندند؛ (﴿يُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡ﴾) پسرانتان را میکشتند و زنانتان را زنده نگاه میداشتند، و نجات دادن شما از عذاب آنها، (﴿وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ﴾) نعمتی بزرگ و بخششی عظیم از جانب پروردگارتان برای شماست. یا اینکه، عذابی که آنان به شما میدادند، برایتان آزمایش و بلای بزرگی از جانب پروردگارتان بود.
(142) و هنگامی که موسی آنان را تذکرداد و موعظه کرد، از تمایل به بتپرستی باز آمدند. وقتی که خداوند با نجات دادن و قدرت بخشیدن به آنها در زمین، نعمت خویش را بر آنان تکمیل نمود، خواست تا با فرو فرستادن کتابی که احکام شرعی و عقاید پسندیده در آن است، نعمت خود را بر آنها کامل بگرداند. پس با موسی سی شب وعده گذاشت، و ده شب دیگر را نیز بر آن افزود، پس چهل شب شد، تا موسی را برای ملاقات خدا و نازل شدن آن کتاب بزرگ آماده نماید و ـ قومش ـ برای تلقیِ آن علاقهمند شوند. و هنگامی که موسی به سوی میعاد پروردگارش رفت، برادرش هارون را در مورد بنیاسرائیل سفارش کرد، چون موسی نسبت به بنیاسرائیل بسیار مهربان و دلسوز بود، پس به برادرش گفت: (﴿ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي﴾) در میان قومم، جانشین من باش؛ و در میان آنان، همان کاری را بکن که من میکردم، (﴿وَأَصۡلِحۡ﴾) و راه اصلاح را دنبال کن، (﴿وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) و از راه فسادکنندگان پیروی مکن. فسادکنندگان کسانیاند که گناه انجام میدهند.
(143) (﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا﴾) و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد؛ همان زمانی که ما برای فرستادن کتاب بر او تعیین کرده بودیم، (﴿وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ﴾) و پروردگارش با او سخن گفت، و نواهی و دستوراتی را بر او عرضه داشت، موسی به دیدن خدا علاقهمند شد و بر این امر بیقراری نمود، چون پروردگارش را دوست داشت و به دیدن او علاقهمند بود. (﴿قَالَ رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَ﴾) گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا تو را ببینم، خداوند فرمود: (﴿لَن تَرَىٰنِي﴾) نمیتوانی مرا ببینی، و توان دیدن من را در این دنیا نداری؛ زیرا خداوند مردم را در این دنیا به گونهای آفریده است که نمیتوانند او را ببینند، و یارای دیدن خدا را ندارند. و این بیانگر آن نیست که مردم پروردگارشان را در بهشت نمیبینند. چون نصوص قرآنی و احادیث نبوی دلالت مینماید که اهل بهشت، پروردگارشان را میبینند؛ و با نگاه کردن به چهرۀ خداوند، لذت میبرند؛ و خداوند آنها را در آن دنیا به صورت کامل میآفریند، به گونهای که میتوانند خداوند را ببینند. بنابراین خداوند امکان رؤیت را در این آیه، به برقرار ماندن کوه مشروط کرده است. پس موسیرا در اینکه خداوند خواستهاش را نپذیرفته است، چنین قانع کرد و فرمود: (﴿وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِي﴾) اما به کوه بنگر، پس وقتی که پروردگارت به آن جلوهگر شد، و آن نیز برقرار ماند، تو مرا خواهی دید. (﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ﴾) و هنگامیکه پروردگارش برای کوهِ سر سخت و محکم جلوهگر شد، (﴿جَعَلَهُۥ دَكّٗا﴾) بر اثر تجلی خدا، دچار نارامی و نا آرامی شد، و تبدیل به تپهای از شن روان گردید. (﴿وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗا﴾) و موسی وقتی که آن را مشاهده کرد، بیهوش افتاد. (﴿فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ﴾) وقتی که بههوش آمد، در این هنگام برای او روشن شد که چنانچه کوه نتواند در مقابل تجلّی خدا پا بر جا باشد، موسی به طریق اولی پا بر جا نخواهد ماند. و از پروردگارش به خاطر درخواستش که چندان بجا نبود، آمرزش خواست. بنابراین گفت: (﴿سُبۡحَٰنَكَ﴾) بار خدایا! تو از همۀ آنچه که شایستۀ شکوه و عظمتت نیست، پاک هستی، (﴿تُبۡتُ إِلَيۡكَ﴾) از همۀ گناهان و جسارتی که نسبت به تو روا داشتم، توبه کردم، (﴿ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و من اولین مؤمنان هستم؛ یعنی موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ به سبب آنچه که خداوند برایش کامل گرداند و آنچهرا که قبلاً نمیدانست به او یاد داد، ایمانش را تجدید نمود.
(144) (﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾) هنگامی که خداوند موسی را ـ بعد از اینکه بسیار مشتاق رؤیت خداوند بود ـ از دیدن خود بازداشت، خیر و نیکی فراوانی به او بخشید. پس فرمود: ای موسی! تو را انتخاب کردم و برگزیدم و تو را برتری دادم و فضیلتهای بزرگ و مناقب فراوان را ویژۀ تو گردانیدم، (﴿بِرِسَٰلَٰتِي﴾) به واسطۀ رسالتهایم، که آن را جز به بهترین مردم اختصاص نمیدهم. (﴿ وَبِكَلَٰمِي﴾) و تو را با سخن گفتنِ بدون واسطهام با تو برتری دادم و برگزیدم. و این فضیلتی است که به موسی کلیم اختصاص یافته، و در میان برادران پیامبرش به آن معروف است. (﴿فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ﴾) پس نعمتها و نهی وامری که به تو دادم، با شرح صدر برگیر؛ و آن را با پذیرفتن و فرمان بردن، فراگیر. (﴿وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) و از شاکرین باش؛ یعنی خدا را به خاطر آنچه که تو را بدان اختصاص داده، و تو را با آن فضیلت و برتری بخشیده است، سپاسگزار باش.
(145) (﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ﴾) و برای او در الواح از هر چیزی که بندگان به آن نیاز دارند، نوشتیم. (﴿مَّوۡعِظَةٗ﴾) تا پند و اندرزی باشد که مردم را به انجام کارهای خوب تشویق نماید، و از انجام کارهای بد بر حذر دارد. (﴿وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾) وبیانگر هر چیزی از احکام شرعی و عقاید و اخلاق و ادب باشد. (﴿فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ﴾) پس آن را با جدیت بگیر؛ و برای عمل کردن به آن و تحکیم نمودنش، نهایت سعی خود را بکن، (﴿وَأۡمُرۡ قَوۡمَكَ يَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَا﴾) و قومت را دستور بده تا نیکوترین آن را بگیرند، و آن اوامر واجب و مستحب است؛ زیرا آن، بهترین و نیکوترین است. و این دلیلی است بر اینکه دستورات خدا در هر شریعتی، کامل و دادگرانه و خوب ونیکو است. (﴿سَأُوْرِيكُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) و به شما سرزمین فاسقان و گناهکاران را نشان خواهم داد که خداوند آنها را هلاک ساخت، و سرزمینهایشان را پس از آنان برای عبرت دیگران باقی گذاشت، تا مؤمنانِ توفیق یافته و فروتن، از آن عبرت گیرند.
(146) و اما در مورد کسانی دیگر -غیر از مؤمنان- فرمود: (﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ﴾) از نشانههایم باز میدارم؛ یعنی از درس گرفتن و عبرت آموختن از نشانههای الهی در آفاق و انفس، و فهم آیات کتاب، کسانی را باز میدارم، (﴿ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾) که در زمین به ناحق تکبر میورزند؛ یعنی بر بندگان خدا و بر حق و بر کسانی که حق را آورده اند، تکبر میورزند. پس هرکس چنین باشد، خداوند او را از خیر زیادی محروم مینماید، و او را رسوا میکند، و از نشانههای خدا چیزی نمیفهمد که از آن استفاده ببرد، بلکه حقایق در مقابل دیدگان او دگرگون میشود، و او زشت را خوب میانگارد. (﴿وَإِن يَرَوۡاْ كُلَّ ءَايَةٖ لَّا يُؤۡمِنُواْ بِهَا﴾) و اگر هر دلیل و نشانه ای را ببینند، به خاطر اعتراض و رویگردانیشان و مبارزه با خدا و پیامبرش، به آن ایمان نمیآورند، (﴿وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلرُّشۡدِ لَا يَتَّخِذُوهُ﴾) و اگر راه هدایت و استقامت را ببینند، آن را در پیش نمیگیرند، و رغبتی بدان نشان نمیدهند، و آن راهی است که انسان را به خدا و سرای بهشت میرساند. (﴿وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلۡغَيِّ﴾) و اگر راه گمراهی را ببینند که صاحبش را به سرای بدبختی و شقاوت میرساند، (﴿يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗا﴾) آن را در پیش میگیرند. (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ﴾) و سبب انحرافشان، این است که آنان آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل شدند. پس رد کردن آیات خدا و غفلتشان از مقاصد آن و تحقیر آیات، باعث شد تا آنها راه گمراهی را در پیش بگیرند و راه هدایت را رها کنند.
(147) (﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و کسانی که آیات بزرگ ما را -که بر صحت آنچه پیامبرانمان آوردهاند دلالت میکنند- و ملاقات روز آخرت را تکذیب نمایند، (﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ﴾) اعمالشان نابود میشود؛ چون اعمال آنها اساسی ندارد و فاقد شرط پذیرفته شدن است؛ که شرط پذیرفته شدن اعمال، ایمان داشتن به آیات خدا و معتقد بودن به پاداش و جزای اوست. (﴿هَلۡ يُجۡزَوۡنَ﴾) آیا سزایی که به آنان داده میشود و بر اثر آن اعمالشان باطل میگردد و به هدفشان نمیرسند، (﴿إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) جز پاداش کارهایی که میکردند، چیزی دیگر است؟ زیرا اعمال کسی که به روز قیامت ایمان ندارد، پاداش و سرانجام خوبی ندارد، بنابراین مضمحل و باطل میگردد.
(148) (﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِيِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا﴾) و قوم موسی بعد از او، از زیورهایشان پیکر گوسالهای را ساختند و به خدایی گرفتند؛ و پیکر گوساله را، سامری ساخته بود و بر آن مشتی از رد پای فرستاده انداخت. پس چنان شد که (﴿لَّهُۥ خُوَارٌ﴾) برای آن، صدایی مانند صدای گاو بود. و بنیاسرائیل آن را عبادت کردند و به خدایی گرفتند و گفتند: ﴿هَٰذَآ إِلَٰهُكُمۡ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ﴾ این، خدای شما و موسی است، ولی موسی آن را فراموش کرده و در پس آن رفته است. و این، ناشی از بیخردی آنان بود؛ زیرا چگونه جایز است پروردگار زمین و آسمانها را، با گاوِ ناقص اشتباه بگیرد؟! بنابراین خداوند با بیان اینکه این مجسمه، فاقد ویژگیهای فعلی و ذاتی آن چنانی است که او را معبود بگرداند، فرمود (﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّهُۥ لَا يُكَلِّمُهُمۡ﴾) آیا ندیدند که آن گاو، با آنان سخن نمیگوید؟ و سخن نگفتن، نقص و کمبودی بس بزرگ است. و آنان حالتشان از این حیوان یا جمادی که سخن نمیگوید، بهتر و کاملتر است. (﴿وَلَا يَهۡدِيهِمۡ سَبِيلًا﴾) و آنان را به راه دین راهنمایی ننموده، و مصلحتی دنیوی را برایشان حاصل نمیکند؛ چون برای عقلها و سرشتها ثابت است خدایی که سخن نمیگوید، فایده نمیرساند و ضرر نمیدهد؛ به خدایی گرفتن چنین خدایی، از باطل ترین باطلهاست، و نهایت بی خردی است. بنابراین فرمود: (﴿ٱتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَٰلِمِينَ﴾) آن را به خدایی گرفتند و ستمکار بودند؛ چرا که عبادت را در غیر از جای آن گذاردند، و با خداوند چیزی را شریک گرفتند که دلیلی بر صحت آن وجود ندارد. و این بیانگر آن است که هرکس سخن گفتن خدا را انکار کند، بدون شک یکی از ویژگیهای الوهیت «الله» را انکار کرده است؛ چون خداوند بیان داشته، کسی که سخن نمیگوید صلاحیت و شایستگی الوهیت و عبادت را ندارد.
(149) (﴿وَلَمَّا﴾) و هنگامی که موسی به سوی قومش برگشت و آنان را بر این حالت دید و آنان را به گمراهیشان آگاه ساخت، پشیمان شدند، (﴿سُقِطَ فِيٓ أَيۡدِيهِمۡ﴾) و از ناراحتی و پشیمانی بر کار خود، زانوی غم را در بغل گرفتند، و گیج و مات شدند. (﴿وَرَأَوۡاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ ضَلُّواْ﴾) و دانستند که آنها گمراه شدهاند، پس روی به خدا کردند و زاری نمودند، (﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ يَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا﴾) و گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را به سوی خود راهنمایی ننماید، و فضیلت عبادت خویش را به ما ارزانی نکند، و ما را بر انجام کارهای شایسته توفیق ندهد، (﴿وَيَغۡفِرۡ لَنَا﴾) و پرستش گوساله را که از ما سر زده است، نیامرزد، (﴿لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) حتماً از زمرۀ زیانکاران خواهیم شد؛ کسانی که دنیا و آخرت را از دست دادهاند.
(150) (﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا﴾) و هنگامی که موسی به همراه قومش خشمگین برگشت؛ یعنی خشم و ناراحتی تمام وجود او را در برگرفته بود، چون غیرتش به جوش آمده، و کاملاً خیرخواه و دلسوز آنها بود. (﴿قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِي مِنۢ بَعۡدِيٓ﴾) گفت: بعد از من چه بد جانشینی برای من بودید! یعنی چه بد حالتی است آن حالتی که بعد از رفتن من از نزد شما، به جانشینی من پرداختید؛ چرا که آن حالت، مقتضی هلاکت و شقاوت ابدی است! (﴿أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّكُمۡ﴾) آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب ورزیدید که شما را به فرو فرستادن کتاب وعده داده است؟! ولی شما با نظر فاسدتان، به این خصلت و عادت زشت روی آوردید. (﴿وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ﴾) از شدت خشم، الواح را پرت کرد، (﴿وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيۡهِ﴾) و سر و ریش برادرش هارون را گرفت و آن را به سوی خود کشید و به او گفت: ﴿ مَا مَنَعَكَ إِذۡ رَأَيۡتَهُمۡ ضَلُّوٓاْ أَلَّا تَتَّبِعَنِۖ أَفَعَصَيۡتَ أَمۡرِي﴾ چه چیز تو را بازداشت، وقتی که آنها را دیدی گمراه شدند، از من پیروی نکنی؟ آیا از دستور من سرپیچیکردی که به تو فرمان دادم: ﴿ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ در میان قومم جانشین من باش، و [آنانرا] اصلاح کن، و از راه فسادکنندگان پیروی مکن؟ ﴿قَالَ يَبۡنَؤُمَّ لَا تَأۡخُذۡ بِلِحۡيَتِي وَلَا بِرَأۡسِيٓۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقۡتَ بَيۡنَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَلَمۡ تَرۡقُبۡ قَوۡلِي﴾ گفت: ای پسر مادرم! سر و ریش من را نگیر، من ترسیدم که تو بگویی: «میان بنیاسرائیل تفرقه انداخته و گفتۀ مرا رعایت نکردی.» و در اینجا (﴿قَالَ﴾) گفت: (﴿ٱبۡنَ أُمَّ﴾) پسر مادرم. و این برانگیختن مهربانی و شفقت برادرش است که تنها از مادر نام میبرد، وگرنه موسی برادر تنی او است و از یک پدر و مادر هستند، (﴿إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي﴾) همانا این قوم مرا تحقیر و درمانده کردند، وقتی که به آنها گفتم: ﴿يَٰقَوۡمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِۦۖ وَإِنَّ رَبَّكُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَٱتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوٓاْ أَمۡرِي﴾ ای قوم من ! همانا شما با پرستش گوساله مورد آزمایش قرارگرفتهاید، و پروردگار شما، خداوند رحمان است.پس، از من پیروی نمایید و از دستورم اطاعت کنید. (﴿وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي﴾) و نزدیک بود مرا به قتل برسانند. پس گمان مبرکه من تقصیر و کوتاهی ورزیدهام، (﴿فَلَا تُشۡمِتۡ بِيَ ٱلۡأَعۡدَآءَ﴾) و با پرخاش کردن و دستدرازی به سوی من، دشمنان را شاد مکن؛ زیرا دشمنان حریص و علاقهمندند که از اشتباه و لغزش من اطلاع پیدا کنند، (﴿وَلَا تَجۡعَلۡنِي مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و مرا در زمرۀ قوم ستمکار قرار مده، و همانند تعاملِ با آنان، با من معامله مکن.
(151) موسی علیه السلام خیال میکرد که برادرش مقصّر است، و شتابزده و قبل از اینکه بیگناهی اورا بداند، نسبت به او اقداماتی را انجام داد. اما از عمل خود پشیمان شد و گفت: (﴿ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِأَخِي﴾) پروردگارا! من و هارون -برادم- را بیامرز، (﴿وَأَدۡخِلۡنَا فِي رَحۡمَتِكَ﴾) و ما را در میان رحمت خود جای بده، و ما را غریق رحمت خویش بگردان؛ زیرا رحمت تو، دژ محکمی است که انسان را از همۀ بدیها حفاظت میکند، و آنجا هر خیر و سروری یافت میشود. (﴿وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾) و تو نسبت به ما، از هر رحمکننده و از هر مهربانی، مهربانتر هستی، تو نسبت به ما از پدران و مادران و فرزندان و خود ما مهربانتر هستی.
(152) خداوند متعال با بیان حال کسانی که گوساله را پرستیدند، میفرماید: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ﴾) کسانیکه گوساله را به خدایی گرفتند، (﴿سَيَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) به زودی خشمی از جانب پروردگار به آنان میرسد، و زندگی دنیایشان را خواری فرا میگیرد. همانطور که آنان پروردگارشان را خشمگین کردند، و برای فرمان و امر وی ارزشی قایل نشدند، و به آن توهین کردند، (﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُفۡتَرِينَ﴾) و اینگونه کسانی را که دروغ میبندند، سزا میدهیم. پس هرکس که به دروغ به خدا چیزی نسبت دهد و بر شریعت او دروغ بندد و چیزی را به خدا نسبت دهد که او نگفته است، بهره ای از خشم خدا و ذلت در زندگی دنیا به او خواهد رسید. و خشم خداوند به آنها رسید؛ چرا که آنها را دستور داد تا خودشان را بکشند، و اینکه خداوند جز با این کار، از آنان راضی نمیشود. پس برخی، برخی دیگر را کشتند؛ و این معرکه، تلفات زیادی را بر جای گذاشت، سپس خداوند توبۀ آنها را پذیرفت.
(153) به همینعلت خداوند حکم آنها را بیان فرمود که هم آنها و هم دیگران را شامل میشود. و فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّئَِّاتِ﴾) و کسانی که کارهای بد را انجام میدهند، از قبیل: شرک و گناهان کبیره و صغیره، (﴿ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا﴾) سپس بعد از آن توبه میکنند، به این صورت که بر گذشته، پشیمان شده و از آن دست میکشند، و تصمیم میگیرند که آن گناه را تکرار نکنند، (﴿وَءَامَنُوٓاْ﴾) و به خدا و به آنچه که واجب گردانده است به آن ایمان بیاورند، ایمان میآورند. و ایمان کامل نمیشود، مگر با انجام اعمال قلب و جوارح که بر ایمان مترتب است، (﴿إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا﴾) همانا پروردگارت بعد از آن؛ یعنی بعد از توبه از گناهان و بازگشتن به سوی انجام عبادات، (﴿لَغَفُورٞ﴾) آمرزنده است وگناهان را میآمرزد، و آنها را محو میکند، گرچه به اندازۀ زمین باشد. (﴿رَّحِيمٞ﴾) و مهربان است و با پذیرفتن توبه و توفیق دادن بر انجام کارهای خیر، بر انسان رحم مینماید.
(154) (﴿وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ﴾) و هنگامی که خشم موسی فرونشست و به حالت اولیه خود بازگشت، و دانست که او در چه حالتی قرار دارد، و به کارهای مهمّ خود مشغول شد، (﴿أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَ﴾) و الواحی را که انداخته بود، برگرفت. و آن، الواح گرانقدر و ارزشمندی بود، (﴿وَفِي نُسۡخَتِهَا﴾) و نوشتههای آن مشتمل و متضمن بر، (﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٞ﴾) هدایت و رحمتی [فراوان] بود. در آن، هدایت از گمراهی روشن شده، و حق و باطل و کارهای خیر و شر بیان شده بود. و در آن، آدمی به نیکوترین و بهترین کارها و اخلاق و ادب راهنمایی شده بود. نیز در آن، رحمت و سعادتی بود برای کسانی که به آن عمل کنند، و رهنمودها و احکام و محتوای آن را بدانند. اما تمامی مردم، هدایت خدا و رحمت وی را نمیپذیرند، بلکه کسانی آن را میپذیرند و تسلیم آن میشوند که (﴿هُمۡ لِرَبِّهِمۡ يَرۡهَبُونَ﴾) از پروردگارشان میترسند. و اما کسی که از خدا نمیترسد و از ایستادن و قرار گرفتن در برابر او هراسی ندارد، رهنمودهای کتاب، جز سرکشی و گریز و نفرت چیزی به او نمیافزاید، در نتیجه حجت خدا بر او اقامه میشود.
(155) (﴿وَ﴾) هنگامی که بنیاسرائیل توبه کردند و به عقل آمدند، (﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِينَ رَجُلٗا لِّمِيقَٰتِنَا﴾) موسی از میان بهترینِ آنان، هفتاد مرد را برگزید، تا برای قوم خود پیش پروردگارشان معذرت خواهی کنند، و خداوند به آنها وعدۀ دیدار داد که در آن حاضر شوند. پس هنگامی که حاضر شدند، گفتند: ﴿أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾ ای موسی! خدا را آشکارا به ما نشان بده. پس جرأت بزرگی بر خدا کردند و نسبت به وی بیادبی نمودند. بنابراین (﴿أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ﴾) زمین لرزه، آنها را فروگرفت وبیهوش افتادند و هلاک شدند. و موسی به زاری و دعا پرداخت و فرمود: (﴿رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَكۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِيَّٰيَ﴾) پروردگارا! اگر تو میخواستی، میتوانستی من و آنان را هلاک و نابود کنی، پیش از اینکه حاضر شوند و برای قوم خود عذر بخواهند. پس آنان ستمکار شدند. (﴿أَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآ﴾) آیا ما را به خاطر کاری که بیخردانمان انجام دادهاند، هلاک میکنی؟ پس موسی به درگاه خدا زاری کرد و عذر خواست و فرمود: کسانی که نسبت به خدا جسارت کردهاند، دارای عقل کاملی نبودند تا آنان را ازآنچه گفتند و انجام دادند، باز دارد؛ و همانا آنان دچار فتنهای شدهاند که آدمی را در خطر میاندازد و ترس آن را دارد که دینش را از بین ببرد. پس گفت: (﴿إِنۡ هِيَ إِلَّا فِتۡنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِي مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِيُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡغَٰفِرِينَ﴾) این، جز آزمایش تو نیست؛ با آن هر کس را که بخواهی، گمراه؛ و هرکس را که بخواهی، هدایت میکنی؛ تو سرپرست ما هستی؛ پس ما را بیامرز و بر ما رحم فرما و تو بهترین آمرزندگان هستی؛ یعنی تو بهترین آمرزنده و مهربانترین مهربانان و بخشندهترین بخشندگان هستی. انگار موسی ـ علیه الصلاة و السلام ـ میفرماید: نخستین هدف ما، پایبندی به طاعت تو و ایمانِ به تو است؛ و هرکس که عقل و فهم داشته و از توفیق شما بهرهمند شده باشد، همواره بر راه راست خواهد بود. و اما کسی که عقلش ضعیف است و فتنه او را در بر گرفته باشد، هر چه بخواهد، انجام میدهد؛ با وجود این، تو مهربانترین مهربانان هستی، و بهترین آمرزندگان. پس ما را بیامرز و بر ما رحم فرما. پس از آنکه موسی علیه السلام به درگاه خداوند بزرگ راز و نیاز نمود، و از وی حاجت خواست؛ خداوند خواستۀ او را پذیرفت، و آنان را پس از مرگشان زنده گردانید، و گناهانشان را بخشید.
(156) موسی در خاتمۀ دعای خودش گفت: (﴿وَٱكۡتُبۡ لَنَا فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ﴾) و برای ما در این دنیا، نیکی و خوبی از قبیل: علم مفید، روزی فراوان و عمل صالح مقرر دار، (﴿وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) و در آخرت نیز نیکی را برای ما مقرردار، و آن پاداشی است که خداوند برای دوستان صالح خود آماده کرده است، (﴿إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَ﴾) همانا ما، با اعتراف به تقصیرمان در همۀ کارهایمان، به سوی تو بازگشتهایم. (﴿قَالَ﴾) خداوند متعال فرمود: (﴿أُصِيبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُ﴾) عذاب خود را به هر کس که بخواهم، میرسانم؛ به انسانهای بدبختی که خود را در معرض عذاب قرار دهند. (﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖ﴾) و رحمت من در جهان بالا و پایین، و نیک و فاسق، و مؤمن و کافر را دربرگرفته است. پس هیچ مخلوقی نیست، مگر اینکه رحمت خدا به او رسیده، و فضل و احسانش او را پوشانده است. اما رحمت ویژۀ خدا که موجب سعادتِ دنیا و آخرت است، به هرکس نمیرسد. بنابراین فرمود: (﴿فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾) آن را برای کسانی مقرر خواهم داشت که از گناهان کبیره و صغیره میپرهیزند. (﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکات واجب را به مستحقان آن میپردازند، (﴿وَٱلَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِنَا يُؤۡمِنُونَ﴾) و کسانی که به آیات ما ایمان میآورند. و از جمله اموری که ایمان به آیات خدا را کامل میگرداند، دانستن معانی آن، و عمل کردن به مقتضای آن، و پیروی کردن از پیامبر صلی الله علیه وسلم در ظاهر و باطن و در اصول و فروع است.
(157) (﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ﴾) کسانی که از پیامبر امّی و درس نخوانده پیروی میکنند. این، احتراز از سایر پیامبران است؛ زیرا منظور از این پیامبر، محمد بن عبدلله بن عبدالمطلب صلی الله علیه وسلم است. و سیاق آیه در مورد احوال بنیاسرائیل است، و اینکه ایمان آوردن به پیامبر محمد صلی الله علیه وسلم برای داخل شدن آنها به دایرۀ ایمان، شرط است، و اینکه کسانی که به او ایمان میآورند و از او پیروی میکنند، اهل رحمت مطلق هستند و خداوند آن را برایشان مقرر داشته است. و خداوند پیامبر را، امّی خوانده است چون او از اعراب بود که ملتی بیسواد بودند و خواندن و نوشتن را بلد نبودند، و پیش از نزول قرآن، این ملت کتابی نداشتند. (﴿ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ﴾) پیامبری که او را با نام و صفاتش در تورات و انجیل نگاشته مییابند، و از بزرگترین صفات او، آن است که به چیزهایی دستور میدهد، و از اموری باز میدارد: (﴿يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾) آنها را به معروف امر میکند. و معروف چیزی است که خوبی و صلاح و فایدهاش شناخته شده است. (﴿وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾) و آنان را از منکر باز میدارد. و منکر هر آن چیزی است که زشتی آن در عقلها و سرشتها شناخته شده است. پس آنان را به نماز و زکات و روزه و حج و صلۀ رحم و نیکی کردن با پدر و مادر و نیکی کردن با همسایه و خادم و برده، و فایده رساندن به سایر مردم، و راستگویی و پاکدامنی و نیکی و خیر خواهی و امثال آن فرمان میدهد. و از شرک ورزیدن به خدا، و کشتن مردم به ناحق، و زنا، و نوشیدن آنچه مست میکند، و از ستم ورزیدن بر سایر مردم، و دروغگویی، و فساد و امثال آن باز میدارد. پس بزرگترین دلیل مبنی بر اینکه او پیامبر خدا است، چیزی است که به آن امر و یا از آن نهی، و یا حلال یا حرام نموده است. زیرا او، (﴿وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾) خوراکیها و نوشیدنیها و ازدواجهای پاک را برایشان حلال میگرداند، (﴿وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾) و خوردنیها و نوشیدنیها و ازدواجها و گفتارها و کردارهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند، (﴿وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡ﴾) و بار و زنجیرهایی را که بر آنان بود، از آنان بر میدارد؛ یعنی یکی از صفتهای او، این است که دینش آسان و ساده است و مشقت و احکام دست و پاگیر و تکلیفهای دشوار در آن نیست. (﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ﴾) پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را احترام نهادند وبزرگ داشتند، (﴿وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ﴾) و او را یاری کردند و از نوری که با او فرو فرستاده شده است، پیروی نمودند؛ و آن نور، قرآن است که در تاریکیهای شک و جهالت به وسیلۀ آن، راه روشن میشود، و به هنگام تضارب و تعارض باورها و گفتارها، به آن اقتدا میشود. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) همانا ایشان رستگاراناند. آنان کسانی هستند که به خیر دنیا و آخرت دست یافته، و از شر دنیا و آخرت رهیدهاند؛ چون آنان، بزرگترین اسباب رستگاری را فراهم کرده اند. و اما کسی که به این پیامبر ایمان نیاورد، و او را تعظیم و یاری نکند، و از نوری که همراه با او فرستاده شده است، پیروی ننماید؛ او زیانکار میباشد.
(158) پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم ، بنیاسرائیل را به تبعیت از خویش فرا خواند ـ به دلیل اینکه عدهای بر این باور بودند که این حکم فقط منحصر به بنیاسرائیل است ـ چیزی را آورد که بر عموم و کلیّت دلالت مینماید و فرمود: (﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾) بگو: ای مردم! من فرستادۀ خدا به سوی همۀ شما هستم. به سوی همۀ شما اعم از عرب و عجم، اهلکتاب و غیره فرستاده شدهام، (﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) خداوندی که پادشاهی آسمانها و زمین از آن اوست، و با فرمانها و احکام و تدابیر کونی و شرعی خویش در آن تصرف مینماید. و ازجمله احکام شرعی و دینی او، این است که پیامبری بزرگ را به سویتان فرستاده که شما را به سوی خدا و سرای کرامت و عزت فرا میخواند، و از هر آنچه که شما را از خدا و از سرای بهشت دور میکند، برحذر میدارد. (﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) هیچ معبود به حقی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد. و روش عبادت او، مگر از طریق پیامبرانش دانسته نمیشود. (﴿يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾) و از جمله تدابیر او، زنده کردن و میراندن است و هیچکس در این کار با او شریک نیست، و خداوند مردن را پل و گذرگاهی قرار داده است که انسان از آن به سرای جاویدان میرسد؛ سرایی که هرکس به آن ایمان داشته باشد، بهطور قطع محمد صلی الله علیه وسلم را تصدیق مینماید. (﴿ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيّ ٱلۡأُمِّيِِّ﴾) پس به خدا و پیامبر درس نخواندهاش ایمان بیاورید، ایمانی قلبی که متضمن اعمال قلوب و جوارح است. (﴿ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ﴾) پیامبر درس نخواندهای که به خدا و سخنانش ایمان میآورد؛ یعنی به این پیامبر ایمان بیاورید که در عقاید و اعمالش، بر راه درست و راست قرار دارد، (﴿وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾) و از او پیروی کنید تا در منافع دینی و دنیوی خود راه یابید؛ زیرا اگر از او پیروی نکنید، بسی گمراه خواهید گشت.
(159) (﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ﴾) و از میان قوم موسی، گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و با آن دادگری مینمایند؛ یعنی در یاد دادن مردم و فتوا صادر کردن برایشان، آنان را به حق راهنمایی میکنند. و در حکم و داوری کردن، نیز در میان مردم به حق داوری میکنند. همان گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ﴾و از آنان پیشوایانی گردانیدیم که به فرمان ما راهنمایی میکردند، به سبب آنکه شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند. و این فضیلت، برای امت موسی ـ علیه الصلاة والسلام ـ است و خداوند از میان آنان، راهنمایانی قرار داد که به فرمان او راهنمایی میکردند. و آوردن این آیۀ کریمه، نوعی احتراز از مسایلی است که قبلاً گذشت؛ زیرا خداوند متعال در گذشته، پارهای از معایب بنیاسرائیل را بیان کرد که با رشد و کمال و هدایت متضاد بود. پس ممکن است کسی گمان بَرَد که همۀ آنان چنین بودهاند، بنابراین خداوند متعال بیان کرد که گروهی از آنان بر راه راست و هدایت شده و هدایت کننده بودند.
(160) (﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَيۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗا﴾) و آنان را به دوازده قبیله که همدیگر را میشناختند و با همدیگر صحبت میکردند، تقسیم کردیم؛ به گونهای که نسل هر مردی از فرزندان یعقوب، قبیلهای بود. (﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ إِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰهُ قَوۡمُهُۥٓ﴾) و به سوی موسی -هنگامی که قومش از او آب خواست- وحی نمودیم؛ یعنی وقتی که از او خواستند به بارگاه خداوند تعالی دعا کند، تا به آنان آبی بدهد و خودشان و چهارپایانشان از آن بنوشند. و این بدان خاطر بود که ـ والله اعلم ـ در محلِ کم آبی قرار داشتند. پس خداوند خواستۀ آنها را پذیرفت و به موسی وحی نمود که، (﴿أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡحَجَرَ﴾) با عصایت سنگ را بزن. احتمال دارد که آن، سنگ مشخصی باشد، و احتمال دارد که اسم جنس باشد و هر سنگی را شامل شود. پس موسی آن را زد، (﴿فَٱنۢبَجَسَتۡ مِنۡهُ﴾) و از آن سنگ بر جوشید، (﴿ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَيۡنٗا﴾) دوازده چشمه، (﴿قَدۡ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡ﴾) هر دستهای از مردمان، آبشخور خود را بشناخت؛ یعنی برای هر قبیلهای از این قبایل دوازدهگانه، چشمهای مقرر گردید، و هرکدام آبشخور خود را شناخت و آرامش یافتند و از خستگی و مشقت و کشمکش رهیدند. و این، از کمال و تمام نعمت خدا بر آنها بود. (﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ﴾) و ابرها را بر آنان سایه کردیم تا آنان را از گرمای خورشید محافظت کند. (﴿وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَنَّ﴾) و حلوا را برآنان فرو فرستادیم، (﴿وَٱلسَّلۡوَىٰ﴾) و سلوا را فرستادیم. سلوا؛ گوشت پرندهای از بهترین انواع پرندگان، و از لذیذترین آنان است. پس خداوند هم آنان را در سایه قرار داد، و هم به آنان غذای پاکیزه از حلوا وگوشت داد، و هم آنان را از تشنگی نجات داد. و به آنها گفته شد: (﴿كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَمَا ظَلَمُونَا﴾) بخورید از روزی پاکیزهای که به شما دادهایم، و بر ما ستم نکردند؛ یعنی وقتی که شکر خدا را به جای نیاوردند، وآنچه را که خدا بر آنها واجب کرده بود، انجام ندادند، بر ما ستم نکردند، (﴿وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾) بلکه بر خودشان ستم کردند؛ زیرا تمامی خوبیها را از دست داده، و خود را در معرض شرّ و عذاب قرار دادند. واین در دوران ماندنشان در بیابان بود.
(161) (﴿وَإِذۡ قِيلَ لَهُمُ ٱسۡكُنُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ﴾) و آنگاه که به آنان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید. یعنی داخل آن شوید، تا وطن و مسکن شما باشد. و آن شهر «ایلیا» بود. (﴿وَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ﴾) و از آن ـ هرجا که خواستیدـ بخورید. روستای پردرخت و پرمیوهای بود و در ناز و نعمت قرار داشتند. بنابراین خداوند آنها را دستور داد تا هر جا که خواستند، از آن بخورند. (﴿وَقُولُواْ﴾) هنگامی که از دروازه وارد آن شدید، بگویید: (﴿حِطَّةٞ﴾) [خدایا!] گناهان مرا عفو کن و از ما درگذر، (﴿وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا﴾) و با خشوع و فروتنی در مقابل پروردگارتان از دروازه وارد شوید، و شکر نعمتهایشرا به جای آورید. پس خداوند آنهارا، به فروتنی و آمرزش خواستن از او، دستور داد و به آنها وعده داد که گناهانشان را میآمرزد و پاداش دنیا و آخرت را به آنان خواهد داد. پس فرمود: (﴿نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطِيٓـَٰٔتِكُمۡۚ سَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) گناهانتان را میآمرزیم، و به نیکوکاران از خیر دنیا و آخرت بیشتر میدهیم.
(162) پس آنان از دستور الهی فرمان نبردند، بلکه، (﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ﴾) کسانی که از فرمان خدا سرپیچی کردند و برای دستور او ارزش قایل نشدند، سخنی را که به آنان گفته شده بود، دگرگون کردند و به جای خواستن آمرزش و گفتنِ کلمۀ (﴿حِطَّةٞ﴾) گفتند: «حنطۀ»، یعنی دانۀ گندم. و هنگامی که سخن را ـبا وجود آسانی و سادگی آنـ تغییر دهند، فعل و کار را به طریق اولی تغییر میدهند. بنابراین به جای اینکه با حالت کرنش و تعظیم وارد خانۀ خدا شوند، بر عکس با حالت خزیدن و نشسته وارد آن شدند. (﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾) پس وقتی که با دستور خدا مخالفت کردند و از آن سرپیچی نمودند، عذاب سختی که یا طاعون و یا دیگر عذابهای آسمانی بود، بر آنان فرستادیم. و خداوند با عذاب دادن آنها، بر آنان ستم نکرد، بلکه این عذاب (﴿بِمَا كَانُواْ يَظۡلِمُونَ﴾) بدان جهت بود که از دایرهی اطاعت خدا خارج شده و به معصیت او روی آوردند؛ و هیچ عامل و انگیزهای آنان را به این کار وادار نکرد و بدان سو فرا نخواند، جز خباثت و شرّی که در وجودشان نهفته بود.
(163) (﴿وَسَۡٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ﴾) و از بنیاسرائیل دربارۀ شهری که بر ساحل دریا بود، بپرس. آنگاه که آنان تجاوز کردند و خداوند آنان را عذاب داد، (﴿إِذۡ يَعۡدُونَ فِي ٱلسَّبۡتِ﴾) هنگامی که در روز شنبه تجاوز میکردند، در حالیکه خداوند آنها را دستور داده بود تا شنبه را احترام و تعظیم کنند، و در روز شنبه به شکار نپردازند. پس خداوند آنها را آزمایش کرد، (﴿تَأۡتِيهِمۡ حِيتَانُهُمۡ يَوۡمَ سَبۡتِهِمۡ شُرَّعٗا﴾) ماهیهایشان در روز شنبه به صورت وفور روی آب و نزد آنان میآمدند، (﴿وَيَوۡمَ لَا يَسۡبِتُونَ﴾) و در غیر شنبه، (﴿لَا تَأۡتِيهِمۡ﴾) ماهیها نزد آنان نمیآمدند؛ یعنی به اعماق دریا میرفتند و آنان را نمیدیدند، (﴿كَذَٰلِكَ نَبۡلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ﴾) اینگونه آنان را به سبب فسقی که میکردند، آزمایش مینمودیم. پس فسقشان باعث شد تا خداوند آنها را بیازماید، و به این سختی و آزمایش گرفتار شوند. و اگر آنان مرتکب فسق و گناه نمیشدند، خداوند از آنها چشم پوشی میکرد و آنان را درمعرض مصیبت و شرّ قرار نمیداد. پس آنان برای شکار کردن، حیلهای بهکار بردند؛ آنها چالههایی را میکندند و در آن دام میگذاشتند. وقتی روز شنبه فرا میرسید و ماهیها در این چالهها و دام میافتادند، آنها را در آن روز بر نمیداشتند، بلکه روز یکشنبه آنها را برمیداشتند، و این کار در میان آنها زیاد شد. بنیاسرائیل در مجموع به سه گروه تقسیم شدند:
(164) بیشترشان در روز شنبه تجاوز کردند و بر ارتکاب نافرمانی جرات نمودند و آن را آشکار انجام دادند؛ و گروهی آشکارا آنها را نهی کردند و بر آنان اعتراض نمودند؛ و گروهی نیز اکتفا کردند به اینکه گروه دوم آنان را نهی میکردند، و به گروه دوم گفتند: (﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا﴾) چرا شما قومی را پند میدهید که خداوند آنان را هلاک میکند، یا به آنان عذاب سختی میدهد؟ انگار آنان میگفتند: موعظه کردن و پند دادن کسی که مرتکب حرام میشود و نصیحت را گوش نمیکند و به تجاوزگری و سرکشی خود ادامه میدهد، فایدهای دربر ندارد، وحتماً خداوند چنین کسی را سزا خواهد داد یا او را هلاک میکند یا عذاب سختی بر وی وارد میآورد. پس پنددهندگان گفتند: ما آنها را موعظه میکنیم و آنها را باز میداریم، (﴿مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمۡ﴾) تا نزد پروردگارتان در مورد ایشان معذور بوده باشیم، (﴿وَلَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ﴾) و تا شاید آنها بپرهیزند؛ یعنی شاید گناهی را که در آن به سر میبرند، ترک کنند. پس ما از هدایت شدن آنان ناامید نیستیم، شاید که موعظه در آنان کارساز باشد و سرزنش در آنان اثر کند. و این بزرگترین هدف از اعتراض به آنان است، تا عذری باشد و بر کسی که مورد امر و نهی قرار میگیرد، حجت اقامه شود، و به امید اینکه خداوند او را هدایت نماید و به مقتضای آن امر و نهی عمل کند.
(165) (﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦٓ﴾) و هنگامی که آنچه را که بدان تذکر داده شده بودند، ترک کردند و به گمراهی و تجاوزشان ادامه دادند، (﴿أَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ﴾) کسانی را که از بدی بازمیداشتند، نجات دادیم. و سنت خدا در مورد بندگانش این چنین است که وقتی عقوبت و عذاب بیاید، امرکنندگان به معروف و نهیکنندگان از منکر را نجات میدهد. (﴿وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) و ستمگران را گرفتیم. و آنان کسانی بودند که در روز شنبه تجاوز کرده بودند. (﴿بِعَذَابِۢ بَِٔيسِۢ﴾) با عذاب سختی آنان را گرفتار نمودیم. (﴿بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ﴾) به سبب سرپیچی و گناهی که کردند. و اما گروه دیگری که به نهیکنندگان گفتند: (﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ﴾) چرا قومی را پند میدهید که خداوند آنها را هلاک میسازد؟ مفسرین در مورد نجات یافتن یا هلاک شدن این گروه اختلاف دارند. و ظاهر قضیه این است که آنها از جمله نجات یافتگان بودهاند، چون خداوند هلاکت را مخصوص ظالمان و ستمگران قرار داده است. و خداوند بیان نکرده است که آنها ستمگر بودهاند. پس دلالت مینماید عقوبت و سزا، ویژۀ کسانی بوده است که در روز شنبه تجاوز کردند. و چون امر به معروف و نهی از منکر فرض کفایه است؛ هرگاه برخی به انجام این فریضه برخیزند، این واجب از گردن دیگران ساقط میشود. پس آنان به انکار و اعتراض امرکنندگان به معروف و نهیکنندگان از منکر اکتفا کردند. و چون آنها بر امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر اعتراض کردند که (﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا﴾) چرا قومی را پند میدهید که خداوند آنها را هلاک میکند یا عذاب سختی به آنها میدهد؟ پس آنان خشم و نفرت خود را از متجاوزان آشکار کردند، و این اقتضا میکند که آنان به شدت از متجاوزان متنفر بوده و میدانستند که خداوند متجاوزان را به شدت سزا خواهد داد.
(166) (﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ﴾) پس وقتیکه سنگدل شدند و نرم نشدند و [حقرا] نپذیرفتند، (﴿كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ﴾) به زبان تقدیر به آنان گفتیم: به بوزینگان مطرودی تبدیل شوید. پس به فرمان خدا به بوزینگان تبدیل شدند، و خداوند آنان را از رحمت خود دور کرد. سپس ذلت و خواری را بر بازماندگان آنان قرار داد و فرمود:
(167) (﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكَ﴾) و به یاد آر آنگاه که پروردگارت به صراحت اعلام کرد، (﴿لَيَبۡعَثَنَّ عَلَيۡهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَن يَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾) تا روز قیامت کسانی را بر آنان مسلط خواهد کرد که بدترین عذاب را به آنان بچشانند. یعنی آنان را خوار و ذلیل میگردانند. (﴿إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ﴾) همانا پروردگارت کسی را که از فرمانش سرپیچی کند، زود عذاب میدهد، تا جایی که او را در دنیا دچار عذاب مینماید. (﴿وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) و او برای کسی که باز گردد و توبه نماید، آمرزنده و مهربان است؛ گناهانش را میآمرزد و عیبهایش را میپوشاند و بر او رحم میکند؛ به این صورت که عبادتهایش پذیرفته شده و انواع پاداشها را به دست میآورد. و خداوند آنچه را که به آنان وعده داده بود، انجام داد. پس همواره آنان در ذلت و خواری و تحت حکم و فرمان دیگران به سر میبرند، و پرچم آنان بر افراشته نمیشود.
(168) (﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗا﴾) و پس از اینکه آنها متحد و یکپارچه بودند، آنان را در زمین پراکنده ساختیم. (﴿مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ﴾) برخی از ایشان صالح هستند، و حقوق خدا و بندگان خدا را ادا میکنند، (﴿وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِكَ﴾) و برخی غیر از این هستند؛ یعنی در مقامی پایینتر از صالحان قرار دارند؛ یا «مقتصد» هستند، ـ مقتصد به کسی گفته میشود که واجبات را ادا میکند و محرمات را ترک میکند، و گاهی اوقات برخی از مستحبات را ترک میکند و برخی مکروهات را انجام میدهد ـ و یا بر خود ستم میکنند، (﴿وَ﴾) وطبق شیوه و سنت خود، (﴿وَبَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّئَِّاتِ﴾) آنها را به آسانی و سختی آزمودیم. (﴿لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾) تا شاید از شرارتی که بر آن هستند، برگردند، و به طرف هدایتی که به سوی آنان فرستاده شده است، باز آیند.
(169) پس بنی اسرائیل در این سه دسته قرار میگیرند: صالح، ناصالح و مقتصد. (﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) پس جانشینان ناصالحی که بدی و شرارت آنها بیشتر بود، بعد از آنان وارث کتاب شدند و مرجع کتاب قرار گرفتند، و آنها طبق خواست خود در آن تصرف میکردند، و اموال زیادی به آنان پرداخت میشد تا بهناحق فتوا دهند، و بدین ترتیب رشوه در میان آنان شایع گردید. (﴿يَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَيَقُولُونَ﴾) کالای بیارزش این دنیا را گرفته و اقرار میکردند که اینکار گناه است، و اینکه همانا آنان ستمکارند، و میگفتند: (﴿سَيُغۡفَرُ لَنَا﴾) ما آمرزیده خواهیم شد. و این گفتهای است خالی از حقیقت، واستغفار به حساب نمیآید. واگر این استغفار حقیقی بود، آنها بر آنچه کرده بودند، پشیمان میشدند، و تصمیم میگرفتند که باز آن را تکرار نکنند؛ اما وقتی که رشوهای دیگر به دستشان میافتاد، آن را میگرفتند. پس آیات خدا را به قیمتی اندک فروختند و به جای اینکه آنچه را که بهتر است، بگیرند؛ آنچه را که کمتر و بیارزش تر بود، برگزیدند. خداوند در اعتراض به آنها و بیان جسارتشان فرمود: (﴿أَلَمۡ يُؤۡخَذۡ عَلَيۡهِم مِّيثَٰقُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن لَّا يَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ﴾) آیا از آنان در کتاب پیمان گرفته نشده بود که چیزی جز حق به خدا نسبت ندهند؟ پس آنها را چه شد که ناحق را به خدا نسبت داده، و از هوی و هوس خود پیروی کردند، و طبق خواستهای خود منحرفشدند؟! (﴿وَدَرَسُواْ مَا فِيهِ﴾) حال آنکه آنان آنچه را که در کتاب است، خواندهاند، و در فهم آن اشکالی ندارند. آنها از روی عمد این کار را کردند و میدانستند، و این امر، گناه را بزرگتر مینماید، و انسان را بیشتر سزاوار سرزنش و عقوبت و سزای سخت میگرداند. و این ناشی از کمبود آنها بود که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند. بنابراین فرمود: (﴿وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾) و سرای آخرت برای کسانی بهتر است که از خوردنیهایی که به عنوان رشوه در مقابل تغییر حکم خدا داده میشود و خداوند آن را حرام کرده است، پرهیز کرده، و همچنین از دیگر محرّمات دوری میکنند. (﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) آیا شما عقل ندارید تا راجح و مرجوح را با هم مقایسه کنید و دریابید که برای کدامیک باید کوشش وتلاش نمود؟! و کدامیک بر دیگری باید مقدّم داشته شود؟ پس خاصیت عقل، نگرش و نگاه کردن به عواقب و سرانجام کارها است. اما کسی که به دنیای ناچیز و فناپذیر چشم بدوزد، نعمات بزرگ و ماندگاری را از دست داده است. پس چنین کسی آیا عقل و اندیشهای دارد؟!
(170) خردمندان عقلا در حقیقت کسانیاند که خداوند آنها را توصیف نموده و میفرماید: (﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و کسانی که در علم و عمل به کتاب تمسک میجویند، و احکام و اخباری را که در آن هست، میآموزند؛ چرا که آموختن آن، از شریفترین علوم است، و به اوامری که روشنیبخش چشمها و شادابی دلها و روحها است، و صلاح دنیا و آخرت در آن است، عمل میکنند. و یکی از بزرگترین فرمانهایی که تمسک به آن واجب میباشد، برپا داشتن نماز به صورت ظاهری و باطنی است. بنابراین آن را به صورت ویژه بیان کرد؛ چون فضیلت و شرافت دارد؛ و چونکه نماز، میزان ایمان است، و برپاداشتن نماز، انگیزهای برای برپاداشتن دیگر عبادتها است. و ازآنجا که عمل آنها سراسر اصلاح بود، خداوند متعال فرمود: (﴿إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ﴾) و ما پاداش اصلاحگران را ضایع نمیکنیم؛ آنان که در گفتار و کردار و نیاتشان اصلاحگر هستند، و به اصلاح خویشتن و دیگران میپردازند. این آیه و امثال آن بر این دلالت مینماید که خداوند پیامبرانش ـ علیهم الصلاة والسلام ـ را برای اصلاح فرستاده است، نه برای فساد. و برای رساندن منافع فرستاده است، نه به منظور ایجاد ضرر و زیان. و آنان برای آبادانی و اصلاح هر دو جهان فرستاده شده اند. پس هر کس به اصلاح بپردازد، به پیروی کردن از آنان نزدیکتر است.
(171) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ﴾) و به یادآور هنگامی که کوه را از جای بر کندیم و بر بالای سرشان نگاه داشتیم، و آن زمانی بود که از پذیرفتن آنچه که در تورات آمده بود، امتناع ورزیدند. پس خداوند آنان را به عمل کردن به آنچه در تورات است، ملزم نمود؛ و کوه را از جایش بر کند، و بر بالای سرشان نگاه داشت. پس کوه بالای سر آنها قرار گرفت، (﴿كَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ﴾) انگار که سایبانی بر آنان بود، و گمان بردند که کوه بر آنان فرو خواهد افتاد. و به آنان گفته شد: (﴿خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ﴾) آنچه را که به شما دادهایم، با جدیت و تلاش برگیرید. (﴿وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ﴾) و از طریقِ بررسی و خواندن و مباحثه و عمل به آنچه که در آن هست، آن را به یاد آورید. (﴿لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾) باشد که اگر آن را انجام دهید، متقی شوید.
(172) خداوند متعال میفرماید: (﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ﴾) و به یادآور آنگاه که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، فرزندانشان را بیرون آورد؛ یعنی از پشت آنان، فرزندانشان را پدید آورد و آنان را طوری آفرید که تولید مثل کنند و هر نسل، نسلی دیگر را برجای بگذارد. (﴿وَ﴾) و هنگامی که آنان را از پشت پدران و شکم مادرانشان بیرون آورد، (﴿وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡ﴾) ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ یعنی آنان را وادار کرد که به ربوبیت او اقرار کنند؛ چرا که در سرشت آنها این را نهاده بود که اقرار کنند، او پروردگار و آفریننده و پادشاه آنان است. گفتند: آری! ما به آن إقرار نمودیم. چون خداوند بندگان را بر دین و آئینحق سرشته است. پس سرشت هرکسی چنین است. اما فطرت و سرشت، بعضی اوقات تغییر یافته و بر اثر عقاید فاسدی که بر عقلها عرضه میشود، دگرگون میگردد. بنابراین: (﴿قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ﴾) گفتند: آری! بر خود گواهی دادیم تا روز قیامت نگویند: ما از این غافل بودیم؛ یعنی ما شما را آزمایش کردیم؛ تا اینکه به ربوبیت پروردگارتان اعتراف نمایید، تا مبادا روز قیامت انکار و ادّعا کنید که حجت خدا بر شما اقامه نشده است و شما از آن آگاهی نداشته، و از آن غافل و بی خبر بودهاید. پس امروز دلیلی ندارید؛ چرا که حجت رسای خداوند بر شما تمام گردانده است
(173) و نباید دلیل دیگری بیاورید و بگویید: (﴿إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾) همانا پدران ما، پیش از ما شرک ورزیدند، و ما فرزندان و نسلی پس از آنها بودیم. بنابراین از آنها پیروی کردیم و در خط و راه آنها که باطل بود، حرکت نمودیم. (﴿أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾) آیا ما را به سبب آنچه که باطلگرایان انجام دادند، هلاک مینمایی؟! خداوند در سرشت و فطرت شما به ودیعه گذاشته که آنچه پدرانتان بر آن بودهاند، باطل بودهاست؛ و حق همان چیزی است که پیامبران آوردهاند؛ و این، مخالف آیینی است که پدرانتان را برآن یافتهاید. آری! گاه بنده، گفتههای پدران گمراهش و مذاهب فاسدشان را حق میپندارد، و این فقط بدان خاطر است که از حجت و دلایل و نشانههایی که در هستی و در وجود انسان است، روی گردانده است. پس اعراض و رویگردانی او و روی آوردنش به آنچه که باطلگرایان درپیش گرفتهاند، چه بسا وی را به حالتی برساند که باطل را بر حق ترجیح دهد. در تفسیر این آیات همین معنی درست است. و گفته شده است: این همان روزی است که خداوند از فرزندان آدم ـ آنگاه که آنان را از پشت او بیرون آورد ـ پیمان گرفت و آنانرا بر خودشان گواه ساخت؛ پس به آن گواهی دادند. بنابراین خداوند به آنچه که آنان در آن زمان به آن اعتراف کردهاند، بر ستم و ظلمشان ـ در ارتکاب کفر و عناد ـ در دنیا و آخرت احتجاج مینماید. اما این آیه در حقیقت بر این مطلب دلالت نمیکند، و مناسبتی با آن ندارد، و حکمت خداوند متعال نیز آن را اقتضا نمینماید. واقعیت نیز بر همین نکته گواهی میدهد؛ زیرا عهد و پیمانی که آنها از آن سخن میگویند، زمانی بوده که خداوند ذریه و نسل آدم را از پشت او بیرون آورد، در حالی که انسانها در جهانی چون جهان اتم به سر میبردند و هیچ کس آن را به یاد نمیآورد، و به ذهن هیچ انسانی نمیآید. پس چگونه خداوند چیزی را بر آنان حجت و دلیل قرار میدهد که از آن خبر ندارند، و هیچ اثری از آن برجای نمانده است؟!
(174) پس از آنجا که این یک موضوع کاملاً واضح و روشن است، خداوند متعال میفرماید: (﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) و اینگونه آیات خودرا توضیح میدهیم، (﴿وَلَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾) و تا شاید به سوی آنچه که خداوند در فطرت و سرشتشان نهاده، و به سوی آنچه که با خدا پیمان بستهاند، باز گردند و از زشتیها باز آیند.
(175) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِيٓ ءَاتَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا﴾) و بخوان بر آنان خبرکسی را که آیات خود را به او دادیم؛ یعنی کتاب خود را به او آموختیم، پس او عالمی بزرگ، و دانشمندی ماهر شد، (﴿فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾) و از ویژگیِ «عالم بودن به آیات خدا» بیرون رفت؛ زیرا علم، صاحبش را به اخلاق خوب و کارهای نیک میآراید، و به بالاترین درجات و بلندترین مقام میرساند. اما او کتاب خدا را پشت سر انداخت، و اخلاقی را که کتاب بدان دستور میداد نادیده گرفت، و آن را همچون لباس از تنِ خود بیرون آورد. پس وقتی که خود را از آن عاری نمود، شیطان بر او مسلط شد و به پایینترین جایگاه سقوط کرد، و شیطان او را به سوی ارتکاب گناهان کشانید. (﴿فَكَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ﴾) پس، از زمرۀ گمراهان گردید. این پس از آن اتفاق افتاد که وی از هدایت یافتگان و هدایت دهندگان بود. و این بدان جهت بود که خداوند متعال وی را ترک نمود و تنهایش گذاشت و او را به خویشتن واگذار کرد.
(176) بنابراین فرمود: (﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا﴾) و اگر میخواستیم، او را با آن آیات بالا میبردیم؛ به این صورت که او را توفیق میدادیم تا به آن عمل نماید، و آنگاه در دنیا و آخرت مقامش بالا میرفت، و از شر دشمنانش محفوظ میماند. (﴿وَلَٰكِنَّهُۥٓ﴾) ولی او کاری کرد که رسوایی بهبار آورد. پس او، (﴿أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ﴾) به شهوتهای فرومایه و اهداف دنیوی گرایید، (﴿وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ﴾) و از هوی و هوس خود پیروی، و اطاعتِ مولایش را ترک کرد، (﴿فَمَثَلُهُۥ﴾) پس مثال او در حریص بودن بر دنیا و وابسته بودن به آن، (﴿كَمَثَلِ ٱلۡكَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَيۡهِ يَلۡهَثۡ﴾) مانند سگ است که اگر بر آن بتازی، زبان از دهان بیرون میآورد؛ و اگر آن را رها کنی، [باز] زبان از دهان بیرون میآورد؛ یعنی همواره و در هر حال زبانش از دهانش بیرون آمده، و همیشه حریص است؛ حرص و آزی که دل او را بریده است، به گونهای که هیچ چیزی از دنیا گرسنگیاش را سیر نمیکند، و تنگدستی او را برطرف نمینماید. (﴿ذَّٰلِكَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا﴾) این مثال قومی است که آیات ما را تکذیب کردند، و از آن اطاعت ننمودند؛ بلکه بعد از اینکه خداوند آن را به سویشان روانه کرد، آن را تکذیب و رد کردند؛ چون نزد خدا عزّت و ارزشی نداشتند، و از هوی و هوس خود پیروی نمودند، بدون اینکه خداوند آنان را به این امر راهنمایی کرده باشد. (﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾) پس داستانها را [برایشان] بخوان، تا شاید در این مثالها و عبرت ونشانهها بیندیشند. پس وقتی که اندیشیدند، شناخت حاصل میکنند؛ وهرگاه شناخت حاصل کردند، عمل مینمایند.
(177) (﴿سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ كَانُواْ يَظۡلِمُونَ﴾) بسیار زشت است مثال کسی که آیات خدا را تکذیب کرده، و با انجام دادن انواع گناهان بر خود ستم نموده است. همانا مثال او، مثال آدم بد و زشت است. و احتمال دارد منظور از کسی که خداوند آیات را به او داد و به وی آموخت، شخص معیّنی باشد، و خداوند داستان او را برای آگاه ساختن بندگان بیان کرد. و احتمال دارد که اسم جنس باشد، در این حالت هر کس را شامل میشود که خداوند آیاتش را به او بدهد، و از دایرۀ عمل کردن به آن بیرون رود. و در این آیات، آدمی به عمل کردن به علم و دانشی که دارد، تشویق شده است؛ و عمل کردن به علم، مقام بلندی است از جانب خدا که به آدمی میبخشد و باعث مصون ماندن از شرّ شیطان میشود. و در این آیات، آدمی از عمل نکردن به علم بر حذر داشته، و بیان شده است که عمل نکردن به علم، مایه سقوط به پائینترین جایگاه است، و موجب میشود شیطان بر انسان مسلط شود. در این آیات همچنین اشاره شده است که پیروی کردن از هوی و هوس و گراییدن به شهوتها، سبب رسوایی میگردد.
(178) سپس خداوند با بیان اینکه تنها او هدایت مینماید و گمراه میسازد، فرمود: (﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ﴾) خدا هرکس را هدایت کند؛ به این صورت که او را بر انجام کارهای خوب توفیق دهد، و از زشتیها باز دارد، و چیزهایی به وی یاد دهد که آنهارا نمیدانست، (﴿فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِي﴾) پس او به حقیقت راه یافته است، چون او هدایت پروردگارش را برگزیده است. (﴿وَمَن يُضۡلِلۡ﴾) و [خدا] هرکس را گمراه سازد و او را رسواکند، و بر انجام امور خیر توفیق ندهد، (﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾) پس بیگمان ایشان زیانکاراناند، و خود و خانوادههایشان را در روز قیامت دچار زیان میکنند. آگاه باشید این، زیانِ آشکار است.
(179) خداوند متعال با بیان اینکه گمراهان و پیروان شیطان زیاد هستند، میفرماید: (﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾) و برای جهنم تعداد زیادی از جنها و انسانها را پدید آورده، و منتشر کرده ایم که حیوانات از آنها بهتر هستند. (﴿لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا﴾) آنان دلهایی دارند که با آن نمیفهمند؛ یعنی آگاهی و دانش به دلهایشان راه نمییابد، و هدف از آگاه نمودنشان، فقط اقامهی حجت است و بس. (﴿وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا﴾) و چشمهایی دارند که با آن چیزی را که بهسودشان باشد نمیبینند، و فایده و منفعت خود را تشخیص نمیدهند. (﴿وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآ﴾) و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند؛ شنیدنی که معنی و مفهوم آن بهدلهایشان راه یابد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که دارای این صفات زشت هستند، (﴿كَٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾) مانند چهارپایانی هستند که عقل ندارند؛ زیرا آنچه را که فانی است، بر آنچه که باقی میماند و ماندگار است، ترجیح میدهند.پس عقل را از دست دادهاند. (﴿بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ﴾) بلکه از چهارپایان و حیوانات سرگشتهتر میباشند؛ زیرا چهارپایان در راستای هدفی که برای آن آفریده شدهاند، حرکت میکنند، و نفع و ضرر خود را درک مینمایند. بنابراین حیوانات از اینها بهترند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ﴾) و ایشان بیخبراناند، و از مفیدترین چیزها غافل ماندهاند؛ از ایمان به خدا و اطاعت و ذکر او غافل شدهاند. به آنان دل و گوش و چشم داده شده است تا آنان را بر انجام دستورات خدا کمک کند، اما از این ابزار بر ضد این هدف کمک گرفتند. پس سزاوارند که خداوند آنها را برای آتش بیافریند. آنها را برای آتش آفرید، و اعمالی را انجام میدهند که یاران آتش آن را انجام میدهند. و اما کسی که از این اعضا در راستای عبادت خدا بهره بگیرد، و دلش را از ایمان به خدا و محبت او سرشار نماید، و از خدا غافل نباشد، پس او اهل بهشت است، و کارهای اهل بهشت را انجام میدهد.
(180) این بیان بزرگی، شکوه، و گستردگی صفات خدا است، که او را نامهای بسیار زیبایی است. او دارای هر نام نیکی است و ضابطۀ آن این است که هر اسمی بر صفت بزرگی از صفات کمال دلالت نماید، و خوب و زیبا باشد، خداوند از آن برخوردار است. اما اگر این نام بر صفت دلالت نکند و فقط عَلَم محض باشد، دراین صورت نیکو نیست. وهمچنین اگر نام بر صفتی دلالت نماید که صفت کمال نباشد، بلکه یا صفت نقص باشد، یا صفتی که هم مدح و هم عیب از آن استنباط شود، آن نام نیز زیبا نخواهد بود. پس هر کدام از نامهای خدا، بر تمام صفاتی که از آن مشتق میشود دلالت مینماید، و تمام معنی آن را در بر میگیرد. مانند «علیم» که بیانگر آن است او علمی دارد که همه چیز را فرا گرفته، و احاطه کرده است. پس، هیچ چیزی حتی به اندازۀ ذرهای در زمین و آسمان از دایرۀ علم او بیرون نیست. و مانند «رحیم» که بیانگر آن است خداوند دارای رحمتی عظیم است که هر چیزی را دربرمیگیرد. و یا مانند «قدیر» که دلالت مینماید او قدرتی فراگیر دارد که هیچ چیزی نمیتواند او را ناتوان کند. و یکی از محاسن و زیبایی نامهایش، این است که او جز به واسطۀ نامهایش خوانده نمیشود. بنابراین فرمود: (﴿فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾) او را با آننامها بخوانید. و این، شامل دعای عبادت و دعای خواستن است. پس هرخواستهای باید با نامی از نامهای خداوند که مناسب آن خواسته است، طلب شود. مثلاً دعا کننده میگوید: بار خدایا! مرا بیامرز، و بر من رحم فرما، همانا تو آمرزنده و مهربان هستی، و توبۀ مرا بپذیر، ای توبه پذیرنده، و مرا روزی بده، ای روزی دهنده، و بر من مهربانیکن ای مهربان و امثال آن. (﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾) و ترککنید کسانی را که در نامهای او دست به تحریف میزنند. به زودی سزای آنچه را که میکنند، خواهند دید. یعنی بهخاطر تحریف نامهای خدا، عقوبت و عذاب داده میشوند. و در حقیقت، «الحاد در نامهای خدا» به معنی تحریف کردن معنای آنها و خارج کردنشان از معانی و مفاهیمی است که برای آن وضع شدهاند، به این صورت که کسی را با آن نامها نامگذاری کنند که شایسته و سزاوار آن نام نیست. همچنانکه مشرکین معبودان خود را با آن نامها نامگذاری میکردند. و یا اینکه معانی آنها را نفی و تحریف نمایند، و برای آنها معنایی قرار دهند که خداوند و پیامبرش آن معنی را نخواستهاند. و یا اینکه چیزی دیگر را با آن نامها شبیه گردانند. پس واجب است که از الحاد و تحریف و محرّفین نامهای نیکوی خدا پرهیز شود. و در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است: «همانا خداوند نود و نُه نام دارد، که هرکس آنها را بشناسد و حفظشان کند و به مقتضای آنها عمل نماید، وارد بهشت میشود.»
(181) از میان کسانی که آفریدهایم گروهی خوب و فاضل هستند که هم خود به تکامل رسیدهاند، و هم دیگران را به سوی کمال راهنمایی کرده، و خود و دیگران را به سوی حق هدایت مینمایند. پس حق را میدانند و به آن عمل میکنند، وآن را میشناسند و به سوی آن و عمل کردن به آن فرا میخوانند. (﴿وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ﴾) و با آن میان مردم در قضاوتهایی که در مورد اموال و خون و حقوق و گفتهها و غیره دارند، به عدل و داد قضاوت میکنند. ایشان، پیشوایان هدایت و چراغهای تاریکی هستند. آنان کسانیاند که خداوند نعمت ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و شکیبایی را به آنان ارزانی داشته است، و در زمرۀ صدیقین قرار دارند، که مقامشان بعد از مقام رسالت است. و آنها در میان خودشان مراتب و مقامهای متفاوتی دارند؛ و هر یک بر حسب حالت و وضعیتی که دارد، مقامش با دیگری متفاوت است. پس پاک است خدایی که رحمت خویش را به هرکس که بخواهد، اختصاص میدهد؛ و خداوند دارای بخشش و فضل بزرگ است.
(182) کسانی که آیات خدا را که بر صحت آنچه محمد صلی الله علیه وسلم از هدایت آورده است دلالت مینماید، تکذیب میکنند؛ به گونهای که آن را رد نموده و قبول نمینمایند، (﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ ﴾) آنان را کم کم و از جایی که نمیدانند، به سوی عذاب میکشانیم، به این صورت که خداوند روزیهای فراوان به سوی آنان سرازیر میکند
(183) (﴿وَأُمۡلِي لَهُمۡ﴾) و به آنان مهلت میدهیم تا جایی که گمان میبرند آنها دچار عذاب و سزا نخواهند شد؛ پس بر کفر و سرکشی و شر و بدی خود میافزایند. و به همین سبب عقوبت آنان فزونی میگیرد، و عذابشان چند برابر میشود. پس آنان از راهی که نمیدانند، به خود زیان میرسانند. بنابراین فرمود: (﴿إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ﴾) همانا حیلۀ من قوی و مستحکم است.
(184) (﴿أَوَلَمۡ يَتَفَكَّرُواْۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ﴾) یعنی چرا فکرشان را به کار نمیبرند و نمینگرند که همنشین آنان صلی الله علیه وسلم که او را میشناسند، و هیچ چیزی از حالت وی بر آنان پوشیده نیست، دیوانه نمیباشد؟ پس باید به اخلاق و رهنمود و علایم و صفات او بنگرند، و به آنچه که مردم را به سوی آن دعوت میکند، بنگرند، و اینکه از کاملترین صفات برخوردار است، و جز کاملترین اخلاق در او نیست، و عقل و نظرش از عقل ورأی همۀ جهانیان بالاتر است، و او جز به خوبی فرا نمیخواند، و جز از بدی باز نمیدارد. پس ای خردمندان! آیا چنین فردی دیوانه است؟! یا اینکه او پیشوای بزرگ، و نصیحت کنندۀ آشکار، و بخشندۀ بزرگوار و دلسوز و مهربان است؟! بنابراین، (﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٌ﴾) او تنها بیم دهنده ای آشکار است؛ مردم را به سوی آنچه که آنان را از عذاب نجات میدهد، و پاداش را برای آنان محقق میدارد، دعوت میکند.
(185) (﴿أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا در ملکوت آسمانها و زمین نمینگرند؟ پس آنان وقتی که به آن بنگرند، دلایلی بر یگانگی پروردگارشان خواهند یافت که بر صفات کمال او دلالت مینمایند. (﴿وَ﴾) نیز باید به همۀ، (﴿مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ﴾) آنچه خدا آفریده است، بنگرند؛ زیرا تمامی اجزای جهان، بزرگترین دلیل بر علم خدا و قدرت و حکمت و گستردگی رحمت و احسان و نفوذِ مشیت و خواست او و دیگر صفات عظیمی که بیانگر آن است. خداوند در «خلق» و «تدبیر» منفرد است، و این ایجاب مینماید که تنها او معبود شایسته و پسندیده باشد، و پاک و منزه و یگانه دانسته شود، و تنها دوستی و محبت او در دلها جای گیرد. (﴿وَأَنۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ قَدِ ٱقۡتَرَبَ أَجَلُهُمۡ﴾) و باید به حال خود بنگرند و قبل از اینکه اجلشان نزدیک شود و مرگِ ناگهانی در حالی که آنها در غفلت به سر میبرند و رویگردان هستند -آنها را فرا بگیرد، به خویشتن نظری بیفکنند. پس اگر مرگ فرا رسد، نمیتوانند آنچه را که در گذشته از دست دادهاند، جبران نمایند. (﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ﴾) پس اگر به این کتاب بزرگ ایمان نیاورند، به چه سخنی ایمان میآورند؟! آیا به کتابهای دروغین وگمراه کننده ایمان میآورند؟ یا به سخن هر دروغ پرداز و افترا کنندهای؟!
(186) و برای گمراه، هیچ راه هدایتی نیست. بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿مَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُۥۚ وَيَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ﴾) و خدا هر کس را گمراه سازد، هدایتکنندهای ندارد، و آنان را در گمراهیشان سرگشته رها میکند؛ یعنی در حالت حیران وتردد، آنها را به حال خود رها میکند. پس، از سرکشیشان بیرون نمیآیند، و به حق راه نمییابند.
(187) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (﴿يَسَۡٔلُونَكَ﴾) تکذیبکنندگان کلّه شق و سرسخت، تو را (﴿عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا﴾) از قیامت میپرسند، که چه وقت قیامت میآید ومردم را فرا میگیرد؟ (﴿قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي﴾) بگو: تنها پروردگارم به آن آگاه است؛ یعنی اطلاع از آن، مختص خداوند تعالی است. (﴿لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَ﴾) کسی جز خدا، آن را در وقت معینی که برای برپایی آن در نظر گرفته شده است، پدیدار نمیسازد. (﴿ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) اطلاع از آن بر اهل آسمانها و زمین پوشیده است، و احوالات قیامت بر آنان دشوار است و از آن میترسند. (﴿لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗ﴾) ناگهان از راهی که نمیدانید و برای آن آمادگی ندارید، بهسراغتان میآید. (﴿يَسَۡٔلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنۡهَا﴾) آنها حریصاند تا دربارۀ قیامت از تو بپرسند، گویا تو به شدت در پی آنی که از زمان وقوع آن خبر حاصل کنی، و نمیدانند که تو به خاطر کمالِ شناختی که نسبت به پروردگارت داری، و به خاطر اینکه میدانی سؤال از چه چیزهایی سود و منفعت دارد، به سؤال کردن در مورد آن توجه نمیکنی، و بر این امر حریص نیستی. پس چرا به شما اقتدا نمیکنند، و از این اصرار و الحاح در مورد پرسش از آن، دست برنمیدارند؟! زیرا زمان وقوع قیامت را هیچ پیامبر و فرشتۀ مقربی نمیداند، و این از اموری است که خداوند آن را به خاطر کمال حکمت و گستردگی علم و آگاهیاش، بر مردم پوشیده نگاه داشته است. (﴿قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) بگو: فقط خداوند از آن آگاه است، اما بیشتر مردم نمیدانند. بنابراین بر دانستن چیزی حریص هستند که شایسته نیست بر آن حرص بورزند. بهویژه اینها پرسش از چیزهای مهمتر را ترک مینمایند، وآنچه را که دانستنش واجب است رها میکنند، سپس به چیزی روی میآورند که هیچ کس نمیتواند آن را بداند و دریابد، و از آنان نیز خواسته نشده است که آن را بدانند.
(188) (﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا﴾) بگو: من مالک سود و زیانی برای خود نیستم، بلکه فقیر و نیازمند و تحت تدبیر خدا هستم، هیچ خوبی و خیری به من نمیرسد مگر از جانب خدا، و شر ّرا جز او از من دور نمیکند، و من هیچ علم و آگاهی ندارم جز آنچه خدا به من آموخته است. (﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُ﴾) و اگر غیب میدانستم، اسبابی را فراهم میآوردم که برای من منافع و مصالحی فراوان بهبار آورد؛ و از هر آنچه که به بدی و ناگواری منجر میشود، پرهیز میکردم، چون در آن حالت به عواقب و سرانجام امور آگاه میگشتم. ولی چون اطلاعی از غیب ندارم، بدی و بلا به من میرسد، و بسیاری از منافع دنیا را از دست میدهم. پس این، بیانگر آن است که من غیب نمیدانم. (﴿إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ﴾) من فقط بیم دهنده ای هستم که مردم را از عقوبتهای دینی و دنیوی و اخروی میترسانم؛ و کارهایی را که منجر به عقوبتهای دنیوی و اخروی میشود، بیان میکنم ومردم را از آن بر حذر میدارم. (﴿وَبَشِيرٞ﴾) و فقط مژده دهنده به پاداش دنیا و قیامت هستم، و آن با بیان کارهایی است که انسان را به پاداش دنیا و آخرت میرساند، نیز با ترغیب و تشویق مردمان به انجام آن کارها. اما همۀ مردم این هشدار و مژده رسانی را نمیپذیرند، بلکه تنها مؤمنان از آن استفاده میبرند، و آن را میپذیرند. و این آیات، جهالت کسانی را بیان میکند که به منظور به دست آوردن نفع و سود یا دفع ضرر و زیان، پیامبر صلی الله علیه وسلم را به فریاد میخوانند. البته که کاری از دست پیامبر ساخته نیست، و او نمیتواند به کسی فایده برساند که خداوند به او فایده ای نرسانده است. و نمیتواند ضرر و زیان را از کسی دور کند که خداوند ضرر و زیان را از او دور نکرده است. او علم و دانشی، جز آنچه که خدا به وی آموخته است، ندارد. و کسی منتفع میشود که هشدارها و بشارتهای او را بپذیرد و به آن عمل کند. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم به چنین کسی فایدهای را رسانده است که حتی پدران و مادران و دوستان و برادرانش نمیتوانند چنین سودی را به وی برسانند. چرا که بندگان را بر انجام هر خوبی و خیری تحریک کرده، وآنان را از هر بدی و شری بر حذر داشته، و آنچه او آورده است، در غایت روشنی و وضوح قرار دارد.
(189) (﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم﴾) خداوند ذاتی است که شما مردان و زنان را که در زمین منتشر هستید و زیاد و پراکندهاید، آفریده است. (﴿مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾) از یک شخص و آن پدرتان آدم ابوالبشر ـ علیه السلام ـ است. (﴿وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾) و از آدم، همسرش حوا را آفریده است، (﴿لِيَسۡكُنَ إِلَيۡهَا﴾) تا در کنار وی آرام بگیرد؛ چون وقتی که همسرش از جنس خودش باشد، با یکدیگر به توافق و تفاهم میرسند و این اقتضا میکند تا هر یک در کنار دیگری آرامش یابد، و شهوت و غریزۀ یکدیگر را ارضا کنند. (﴿فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا﴾) پس وقتی که شوهر با همسرش آمیزش کند، خداوند متعال مقدر نموده است تا از این اشباع غریزه، و از این آمیزش، نسل و دودمان پدید بیاید، و در این هنگام، (﴿حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِيفٗا﴾) همسر بار سبکی بر میدارد، و این در آغاز حاملگی است که زن آن را احساس نکرده و احساس سنگینی نمینماید. (﴿فَلَمَّآ أَثۡقَلَت﴾) و هنگامی که این وضعیت ادامه یابد و بارش سنگین شود و جنین در شکمش بزرگ میگردد، پس در این هنگام زوجین دلشان به حال فرزند سوخته و عاطفۀ آنان نسبت به وی تحریک میشود، و از خداوند میخواهند که فرزند زنده و سالمی به آنان عطا فرماید. بنابراین، (﴿دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا﴾) پروردگارشان را به فریاد میخوانند که اگر فرزندی صالح و سالم به ما بدهی؛ یعنی فرزندی که اندامش کامل بوده و دارای نقص عضو نباشد. (﴿لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾) قطعاً از سپاسگزاران خواهیم بود.
(190) (﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا﴾) و هنگامی که طبق آنچه خواسته بودند، خداوند به آنان فرزند سالمی داد و نعمت را بر آنان کامل گردانید، (﴿جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَا﴾) به پاس اینکه خدا آن کودک را به تنهایی به وجود آورده، و به عنوان نعمتی ارزانی داشته است، و بدین وسیله چشم پدر و مادر را روشن گردانده است خداوند را عبادت کنند، شریکانی را برای وی قرار داده، و کودک را بندۀ غیر خدا میسازند. به این صورت که یا در نامگذاری او، واژۀ عبد غیرخدارا به کار میبرند ـ مثل میگویند: «عبدالعزّی»، «عبد الکعبه» و غیره ـ و یا پس از آنکه خداوند نعمتهای بیشماری را به آنان ارزانی نمود، در عبادت برای خدا شریک قرار میدهند. و این از باب انتقال از نوع به جنس است؛ زیرا ابتدا سخن در مورد آدم و حوا است، سپس موضوع را به جنس منتقل میکند. و شکی نیست که این قضیه در میان فرزندان آدم زیاد است، بنابراین خداوند آنها را واداشت تا به باطل بودن شرک اقرار کنند و اینکه آنان به سبب شرک ورزیدنشان در گفتار و افعال به شدت به خویشتن ستم کردهاند؛ زیرا خداوند آنها را از یک شخص آفرید و همسرش را نیز از وی آفرید، و از خود آنان همسرانی را برایشان آفرید، سپس میان آنها محبت و دوستی و مودت قرار داد تا برخی در کنار برخی دیگر احساس آرامش کنند، و یکدیگر را دوست بدارند، و از همدیگر لذت ببرند. سپس خداوند آنان را به آنچه که موجب شهوت و لذت و پدید آمدن فرزند و نسل است، رهنمود کرد. سپس فرزند را تا مدت معینی در شکم مادر قرار داد و آنان را چشم به راه و مشتاق دیدار وی کرد، به گونهای که از خداوند میخواهند فرزند سالم به آنان عطا کند، و خدا نیز نعمت خویش را برآنان کامل گردانید وآنان را به خواستهشان رسانید. آیا خداوند سزاوار آن نیست که او را عبادت کنند و هیچ کسی را در عبادتش با وی شریک نسازند، و دین و عبادت را خالصانه برای او انجام دهند؟!
(191) اما آنها بر عکس به خدا شرک ورزیده و چیزهایی را شریک وی ساختند که، (﴿لَا يَخۡلُقُ شَيۡٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ﴾) چیزی را نمیآفرینند، بلکه خودشان آفریده هستند، و نمیتوانند عبادتکنندگان خود را یاری کنند، و نمیتوانند خودشان را نیز یاری دهند. پس وقتی که نمیتوانند حتی به اندازۀ ذرهای چیزی را بیافرینند، بلکه خود مخلوق و آفریده هستند، و نمیتوانند هیچ امر ناگوار و ناخوشایندی را از آنها دور نمایند، و نمیتوانند چیزی را از خودشان دور کنند، پس چگونه چنین چیزهایی را همراه با خدا معبود قرار داده، و به خدایی میگیرند؟! همانا این بزرگترین ستم و بیخردی است.
(192) (﴿وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ﴾) و نمیتوانند عبادتکنندگان خود را یاری کنند، و نمیتوانند خودشان را نیز یاری دهند. پس وقتی که نمیتوانند حتی به اندازۀ ذرهای چیزی را بیافرینند، بلکه خود مخلوق و آفریده هستند، و نمیتوانند هیچ امر ناگوار و ناخوشایندی را از آنها دور نمایند، و نمیتوانند چیزی را از خودشان دور کنند، پس چگونه چنین چیزهایی را همراه با خدا معبود قرار داده، و به خدایی میگیرند؟! همانا این بزرگترین ستم و بیخردی است.
(193) (﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ﴾) و [ای بت پرستان!] اگر بتهایی را که به جای خدا عبادت میکنید، فرا بخوانید، (﴿إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا يَتَّبِعُوكُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ﴾) تا شما را هدایت کنند، به شما پاسخ نمیدهند. برای شما برابر است [و فرقی به حال شما نمیکند] خواه آنان را به فریاد بخوانید، یا خاموش باشید. پس انسان حالتی بهتر از آنان خواهد داشت، چرا که آنان نمیشنوند و نمیبینند، نه هدایت میکنند و نه خود هدایت میشوند. پس اگر عاقلانه تأمل کنید، به باطل بودن خداییِ این بتها و بیخردی کسانی که آنها را عبادت میکنند، یقین حاصل مینمایید.
(194) این به مبارزه طلبیدن مشرکانی است که بتها را عبادت میکنند. خداوند متعال میفرماید: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡ﴾) همانا کسانی را که غیر از خدا میخوانید، بندگانی مانند شما هستند؛ یعنی شما و آنها فرقی ندارید، همهتان بندگان خدای و مملوک او هستید، پس اگر آنطور که گمان میبرید آنها شایستۀ عبادت هستند، (﴿فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ﴾) آنان را بخوانید، و باید شما را اجابت کنند، پس اگر شما را اجابت کردند و خواسته و هدفتان را برآورده ساختند، راست گفتهاید، و گرنه در این ادعا دروغگو هستید، و بزرگترین دروغ را به خدا نسبت میدهید.
(195) و این نیازی به روشنگری و تحقیق ندارد؛ زیرا وقتی که بنگرید، صورت و چهرۀ بتها را میبینید که پا ندارند تا با آن راه بروند، و دست ندارند که با آن کاری را انجام دهند، و چشم ندارند که با آن ببینند، و گوش ندارند که با آن بشنوند. پس این بتان فاقد همۀ قدرتهایی هستندکه انسان دارد؛ پس وقتی نمیتوانند شما را پاسخ دهند ـ هنگامی که آنها را میخوانید ـ و بندگانی مانند شما هستند، و بلکه شما از آنها کاملتر هستید، و در بسیاری از موارد توانایی بیشتری از آنان دارید، پس برای چه آنها را عبادت میکنید؟! (﴿قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ﴾) بگو: شما و آنچه که با خدا شریک میسازید، به منظور وارد کردن بدی و ضرر به من جمع شوید، و مرا مهلت ندهید، اما خواهید دانست که نمیتوانید چیز ناخوشایندی به من برسانید
(196) زیرا سرپرست و یاور من خدا است که مرا سرپرستی مینماید، و منافع مرا برآورده میسازد، و زیانها را از من دور میکند. (﴿ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾) آن خداوندی که کتاب را نازل کرده است؛ کتابی که در آن هدایت و شفا و نور است. فرستادن این کتاب، از جمله سرپرستی و تربیت خاص دینی او برای بندگانش است. (﴿وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و او صالحان را یاوری مینماید؛ کسانی که نیت و اعمال و گفتههایشان شایسته و صالح است. همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ﴾ خداوند یاور مومنان است؛ آنان را از تاریکیها به سوی نور بیرون میآورد. پس خداوند، مؤمنان صالح را ـ که به پروردگارشان ایمان آورده، و پرهیزگاری را پیشۀ خود کرده، و کسی دیگر غیر از او را که نفع و ضرری را نمیرساند یاور و دوست خود قرار ندادهاند ـ به دوستی میگیرد، و به آنان مهربانی میورزد، و آنان را بر انجام کارهایی که خیر و مصلحت دین و دنیایشان در آن است یاری مینماید، و به سبب ایمانشان، هرچیز ناخوشایندی را از آنان دور مینماید. همانطور که فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ بیگمان خداوند از مؤمنان دفاع میکند.
(197) این آیه بیانگر آن است بتهایی که آنان میپرستند، شایستۀ عبادت و پرستش نیستند؛ چون توانایی آن را ندارند که خود را یاری کنند، یا به یاری کسانی بشتابند که آنها را عبادت میکنند، و قوۀ عقل و پاسخ دادن را ندارند.
(198) پس اگر این بتان را به سوی هدایت فرا بخوانی، هدایت نمیشوند، و اینها اجسامی مرده و بیروح هستند. پس آنها را میبینی که به سوی تو نگاه میکنند ولی در حقیقت نمیبینند، چون آنها این بتان را به صورت انسان و دیگر چیزها در آورده و برای آنها چشم و اعضا درست کردهاند. پس وقتی این بتان را ببینی، فکر میکنی که زنده هستند، اما اگر دقت کنی، خواهی دانست که اینها جماد و بیجان هستند، و حرکت نمیکنند، و زندگی و حیات ندارند. پس مشرکین بر چه اساسی این بتان را معبودانی در کنار خدا قرار دادهاند؟! و روی چه مصلحت و سودی به عبادت این بتان پرداخته، و با انجام انواع عبادت به آنان نزدیکی میجویند؟ پس بدانید اگر مشرکین و خدایانشان جمع بشوند، و بخواهند علیه کسی که، آفرینندۀ آسمانها و زمین او را به دوستی گرفته است، و بندگان صالح خویش را یاور و سرپرست است، نقشه بکشند، و به او زیانی برسانند، نخواهند توانست به اندازۀ ذرهای به او بدی و زیان برسانند؛ چون آنها و بتانشان کاملاً ناتوان و درماندهاند، و خداوند کاملاً قادر و توانمند است. و کسی نیز که به خداوند پناه ببرد، و بر او توکل نماید، قدرتمند است. و گفته شده که در فرمودۀ خداوند: (﴿وَتَرَىٰهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ وَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ﴾) ضمیر به مشرکانی بر میگردد که پیامبر صلی الله علیه وسلم را تکذیب میکردند. بنابراین معنی آیه چنین خواهد بود: تو ای رسول خدا! آنها را میپنداری که به سویت نگاه میکنند، نگاهی عبرت آموز که صادق و کاذب به وسیلۀ آن مشخص میشود، اما آنها حقیقتِ تو را نمیبینند، و آنچه را از زیبایی و کمال و صداقت که در وجود تو میباشد، مشاهده نمیکنند.
(199) این آیه، اخلاق و رفتار خوب و آنچه که شایسته است طبق آن با مردم رفتار شود را، در برگرفته است. پس شایسته است که مسلمان با مردم آسانگیری کند؛ یعنی اخلاق و اعمالی را از آنان بپذیرد، که انجام دادن آن نزدشان سهل و آسان است. و در تعامل با آنان، روشی ساده و آسان در پیش بگیرد. پس مردم را به آنچه که طبیعتشان با آن سازگار نیست، مکلف نکند، بلکه در مقابل هر رفتار و گفتار خوبی، آنان را سپاس گوید. و هنگامی که کوتاهی و تقصیری از آنان سر زد، از کوتاهی و تقصیر آنها چشم پوشی نماید، و بر کودکان به خاطر سن و سال کمشان تکبر نورزد، و در مقابل کسی که فقیر و یا عقلش ناقص است، به خاطر فقر یا نقص عقلش خود را بزرگ نپندارد، بلکه با همه به مهربانی رفتار نماید، و با همه به مقتضای حالشان بر خورد کند، آنگاه آغوش مردم برای او باز میشود. (﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ﴾) و به سخنِ خوب و کارِ زیبا و اخلاق و رفتارِ نیک، به دور و نزدیک فرمان بده. پس آنچه از تو به مردم میرسد یا باید تعلیم علم باشد، یا تحریک و تشویق کردن بر انجامِ کار خوب از قبیل: بر قرار ساختنِ پیوند خویشاوندی، نیکی به پدر و مادر، اصلاح بین مردم، و نصیحت مفید و نظر درست، همکاری بر کار نیک و پرهیزگاری، بازداشتن از کار زشت، و راهنمایی کردن به تحصیل منافع دینی و دنیوی. و از آنجا که حتماً جاهلان به اذیت و آزار شما اقدام میکنند، خداوند دستور داده است که با چشم پوشی و رویگردانی با آنان برخورد شود. و با کسی که از شما روی گردانده است، به سبب جهالتش با وی بر خورد جاهلانه نکنید.پس هر کس با سخن و کارش تو را مورد اذیت قرار داد، تو به او اذیت و آزار مرسان؛ و هر کس تو را محروم کرد، او را محروم مگردان، و پیوند و رابطۀ خویشاوندی را با وی برقرار بدار؛ و هر کس بر تو ستم کرد، تو در مورد او عدالت را رعایت کن.
(200) و روشی که شایسته است انسان مسلمان با شیاطین انس و جن در پیش گیرد، این است که خداوند متعال میفرماید: هر وقت و در هر حالی که شیطان تو را وسوسه کرد، (﴿يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ﴾) و احساس کردی که شیطان در دل تو وسوسه کرده، و تو را از کار خیر باز میدارد، یا بر انجامِ کار بد تحریک میکند، و تو را بر آن کمک مینماید، (﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾) پس به خدا پناه ببر، و به ریسمان خدا چنگ بزن، و خود را در حمایت او قرار بده، (﴿إِنَّهُۥ سَمِيعٌ﴾) چرا که او آنچه را میگویی، میشنود، (﴿عَلِيمٌ﴾) و به نیت و ناتوانی و پـناه بـردن تـو به او، آگاه و داناسـت، و تـو را از فـتنۀ شـیطان حمایت خواهد کرد، و تو را از وسـوسۀ او محافظت مینماید. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾ تا آخر سوره.
(201) و از آنجا که به ناچار انسان دچار غفلت میشود، وشیطان همواره مراقب اوست، و منتظر غفلت وی میباشد تا به او ضربه بزند، خداوند پرهیزگاران را از گمراهان جدا کرده و میفرماید: پرهیزگار هرگاه احساس گناه کند، و وسوسهای از شیطان به او برسد، و مرتکب کار حرامی شود، و یا کار واجبی را ترک نماید، به یاد میآورد که از چه راهی به اینجا کشانده شده و شیطان از چه راهی بر او وارد شده است. و آنچه را که خداوند بر او واجب نموده، و آنچه را که از لوازم ایمان است به یاد میآورد. پس بصیرت خویش را به دست آورده و از خداوند متعال طلب آمرزش مینماید، و آنچه را که از دست داده است با توبۀ قطعی و نیکیهای زیاد جبران میکند. پس چنین کسی، شیطان را ناکام و حسرت زده بر میگرداند، در حالی که تمامی آنچه را که شیطان در دل او به وجود آورده و به آن دست یافته بود، به هم زده و خراب میکند.
(202) اما برادران شیطان و دوستانش وقتی که مرتکب گناه شوند، همواره شیطان آنها را در گناه پیش میبرد؛ به گونهای که پس از ارتکاب یک گناه، مرتکب گناه دیگری میشوند، و از انجام گناه، باز نمیآیند. پس شیطان فقط به گمراه کردن آنان اکتفا نمیکند، چون وقتی که آنها را مطیع خود میبیند، به آنها امید وطمع بیشتری میبندد، و آنها از انجام کار بد باز نمیآیند.
(203) کسانی که تو را تکذیب میکنند، همواره در سر سختی و کینهتوزی به سر میبرند، گرچه آیات و نشانههایی پیش آنان بیاید که بر هدایت دلالت نماید. پس، هر چند که نشانهها ومعجزاتی را پیش آنها بیاوری که بر راستگویی تو دلالت نماید، از تو اطاعت نمیکنند. (﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بَِٔايَةٖ﴾) و اگر معجزات و دلایلیرا که پیشنهاد میکنند، برایشان نیاوری، (﴿قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَيۡتَهَا﴾) میگویند: چرا آن را خود بر نگزیدی و از طرف خود نساختی؟ چرا فلان آیه وفلان معجزه را نمیآوری؟ انگار تو آیهها ومعجزات را فرو میفرستی و به تدبیر امور مخلوقات میپردازی، و آنها نمیدانند که هیچ کاری در دست تو نیست. یا معنی آن چنین است: کاش آن را از نزد خودت اختراع میکردی! (﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ مِن رَّبِّي﴾) بگو: من فقط از آنچه که از جانب پروردگارم به من وحی میشود، پیروی میکنم. پس من بندهای پیرو هستم، و تحت تدبیر خدا میباشم، و خداوند نشانهها و آیات را بر اساس بزرگواری و حکمت خود نازل میکند. و اگر نشانه ومعجزهای میخواهید که درگذر زمان از بین نرود، و دلیلی میخواهید که در هیچ زمانی باطل نگردد، (﴿هَٰذَا﴾) این قرآن بزرگ و این پند حکیم، (﴿بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡ﴾) بصیرت و بینشی از جانب پروردگارتان است که به وسیلۀ آن، به همۀ مطالب الهی و مقاصد انسانی راهیاب میشوید. پس هر کس در قرآن بیندیشد، میداند که از جانب خداوند حکیم نازل شده است، و باطل به آن راهی ندارد، نه از جلو و نه از پشت سر. و به وسیلۀ این قرآن، حجت بر هرکسی ـ که قرآن به وی برسد ـ اقامه میشود، اما بیشتر مردم ایمان نمیآورند، وگرنه، هرکس که به قرآن ایمان آورد، (﴿وَهُدٗى﴾) قرآن برای او هدایتی است که وی را از گمراهی نجات میدهد، (﴿وَرَحۡمَةٞ﴾) و رحمتی است که او را از شقاوت و بدبختی نجات میدهد. پس مؤمن با قرآن راه مییابد، و از آن پیروی مینماید، و به وسیلۀ قرآن در دنیا و آخرت خوشبخت میگردد. و اما کسی که به آن ایمان نیاورد، او گمراه و در دنیا و آخرت بدبخت است.
(204) این دستور، عام است؛ و هرکس را -که کتاب خدا را بشنود- در بر میگیرد، و به او دستور داده شده تا به قرآن گوش فرا دهد، و سکوت اختیار کند. فرق «انصات» و «استماع» این است که «انصات» به معنی سکوت ظاهری است؛ و آن، با سخن نگفتن یا مشغول نشدن به چیزی حاصل میشود که آدمیرا از گوش دادن به آن مشغول میسازد. اما «استماع» یعنی اینکه آدمی گوش فرا بدهد و حضور قلب داشته باشد، و در آنچه میشنود، بیندیشد؛ زیرا اگر انسان به هنگامی که کتاب خدا خوانده میشود به این دو چیز پایبند باشد [هم گوش فرا دهد و هم در آن بیندیشد،] به خیر زیاد و دانش فراوان و ایمان مستمر و تازه و هدایت افزون و بینش فراوان دست مییازد. بنابراین خداوند حاصل شدن رحمت را، به دنبالِ گوش فرا دادن و سکوت کردن قرار داده است. پس این دلالت مینماید که هرکس به هنگام قرائت قرآن به آن گوش ندهد و ساکت نشود، از رحمت خدا محروم میگردد، و خیر فراوانی را از دست میدهد. مهمترین چیزی که شنوندۀ قرآن به آن دستور داده شده، این است که در نماز جهری، وقتی که امام قرآن میخواند، باید گوش فرا بدهد، و سکوت کند؛ زیرا او به سکوت کردن دستور داده شده است. حتی بیشتر علما میگویند: سکوت در این حالت، از خواندن سورۀ فاتحه و غیره بهتر است.
(205) یاد خدا، با دل یا زبان انجام میشود و گاهی با هر دو. ذکر و یادی که با قلب و زبان انجام میشود، کاملترین حالات ذکر است. پس خداوند ابتدا بنده و پیامبرش محمد و سپس دیگران را به ذکر و یاد مخلصانه پروردگار در دل و در تنهایی دستور میدهد. (﴿تَضَرُّعٗا﴾) فروتنانه، انواع ذکرها را با زبانت تکرار کن، (﴿وَخِيفَةٗ﴾) و بیمناکانه؛ به این صورت که در قلب خود از خدا بترسی، و با دلی هراسناک و با ترس از اینکه عملت مورد قبول او واقع نشود، به ذکر خدا بپرداز. و علامت ترس این است که برای تکمیل عمل و اصلاحِ آن در راستای نصیحت دیگران و توصیۀ آنان به عمل صالح، سعی و تلاش نمایی. (﴿وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾) یعنی متوسط و میانه رو باش، نه صدایت را در نماز زیاد بلند کن، و نه آن را زیاد آهسته بخوان، بلکه میان این دو راهی برگزین. (﴿بِٱلۡغُدُوِّ﴾) صبحگاهان و اول روز، (﴿وَٱلۡأٓصَالِ﴾) و در آخر روز، و ذکر و یاد خدا در این دو وقت دارای آن چنان مزیت و فضیلتی است که دیگر اوقات فاقد آنند. (﴿وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ﴾) و از زمرۀ غافلان مباش؛ کسانی که خداوند را فراموش کرده، و خداوند خودشان را از یاد خودشان برده است، و از خیر دنیا و آخرت محروم شدهاند؛ چرا که آنان، از خدایی که سعادت و رستگاری در بندگی و ذکر اوست، اعراض کرده، و به کسی روی آوردهاند که شقاوت و ناکامی در مشغول شدن به اوست. و این از آدابی است که شایسته است بنده آن را آنگونه که شایسته است رعایت کند؛ و آن، زیاد کردن ذکر خدا در شب و روز است، به خصوص در دو سوی روز؛ اول و آخر آن. و باید مخلصانه و فروتنانه و خاشعانه وآرام، و با قلب و زبان و ادب و متانت، به ذکر خدا بپردازد، و با حضور قلب، به ذکر و دعا روی آورد. و نباید به هنگام ذکر و دعا غافل باشد؛ زیرا خداوند دعا را از قلبِ غافل و بیخبر نمیپذیرد.
(206) سپس خداوند متعال بیان کرد، او بندگانی دارد که همواره وی را عبادت کرده و به خدمتش پایبند هستند، و آنان فرشتگان میباشند، تا بدانید که عبادتِ شما بر [خدایی] وی نمیافزاید، و عبادتِ شما افتخار وعزتی برای او به وجود نمیآورد؛ چرا که اگر او را عبادت نکنید، از مقام و منزلتش کاسته نمیشود؛ زیرا خداوند که شما را به عبادت خود دستور میدهد، میخواهد خودتان فایده ببرید، و چندین برابر عمل خود سود ببرید. پس خداوند فرمود: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ﴾) آنانی که نزد پروردگارت هستند؛ یعنی فرشتگانِ مقرب وحاملان عرش و فرشتگان کروبی که نزد پروردگارت هستند، (﴿لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ﴾) ازعبادت خدا تکبر نمیورزند، و خود را از این عمل بالاتر و بزرگتر نمیدانند، بلکه به عبادت او تن میدهند، و از دستورهای پروردگارشان اطاعت میکنند، (﴿وَيُسَبِّحُونَهُۥ﴾) و شب و روز او را بهپاکی میستایند، و خسته نمیشوند. (﴿وَلَهُۥ﴾) و برای خدای یگانه که شریکی ندارد، (﴿يَسۡجُدُونَۤ﴾) سجده میکنند. پس بندگان باید به این فرشتگان بزرگوار اقتدا کنند، و بر عبادت و پرستش پادشاه دانا مداومت و مواظبت نمایند. پایان تفسیر سوره اعراف. وللّه الحمد والشكر والثناء. وصلى اللّه على محمد وآله وصحبه وسلم.