(111) {لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ} به راستی كه در داستان پيامبران و قومشان عبرتی است برای خردمندان، تا اهل خير و اهل شر عبرت گيرند. و از داستان آنها چنين میآموزند كه هر كس كاری مانند آنها انجام دهد همان كرامت و بزرگرداشت يا توهين و عذابی كه به آنان رسيد به ايشان نيز خواهد رسيد. همچنین صفتهای كمال و حكمت بزرگ خدا را از اين داستانها آموخته و به اين نتيجه میرسند كه او خداوندی است كه عبادت جز برای او، شايسته كسی نيست؛ و هيچ شريكی ندارد. {مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى} اين قرآن كه خداوند به وسيله آن سرگذشت-هايی از غيب برای شما تعريف نمود سخنی دروغين نيست، {وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ} بلكه تصديق كننده كتابهايی است كه پيش از آن نازل شدهاند. قرآن با آنها مطابقت دارد و بر صحت و درستی آن كتابها گواهی میدهد. {وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ} و بيانگر هر چيزی است از قبيل اصول و فروع دين و دلايل و حجتی كه بنگان به آن نياز دارند. {وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ} و هدايت و رحمتی است برای گروهی كه ايمان میآورند، آنان به سبب آگاهی و شناختی كه از حق پيدا میكنند و با برگزيدن آن به هدايت دست میيازند، و با پاداشی كه در دنيا و آخرت به دست میآورند، مشمول رحمت خداوند میگردند. در اينجا به بيان فوايد و نكاتی میپردازيم كه اين قصه بزرگ در بر دارد، قصهای كه خداوند در آغاز آن فرمود: {نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ} «ما بهترين داستانها را برای تو حكايت میكنيم». و فرمود: { لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِينَ} «به راستی كه در داستان يوسف و برادرانش برای پرسش كنندگان نشانههاست». و در آخر آن فرمود: {لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ} در داستان آنان عبرت فراوانی برای خردمندان وجود دارد. فوايدی كه در لابلای اين داستان به چشم میخورد بدين شرح است: 1- اين داستان از بهترين و واضحترين و روشن-ترين داستانهاست، چون قهرمانان داستان همواره از رنج و محنت به آسايش و رحمت؛ و از ذلت به عزت؛ و از بردگی به پادشاهی؛ و از غم به شادی؛ و از آبادی به قحطی؛ و از قحطی به فراخی؛ و از تنگدستی به گستردگی؛ و از انكار به اقرار منتقل میشوند. پس با بركت است خداوندی كه آن را تعريف و به طور زيبا و روشن بيان كرد. 2- در اين داستان دليل مشروعيت تعبير خواب بيان شده است. و اينكه علم تعبير خواب از جمله علوم مهمی است كه خداوند به هر كس از بندگانش بخواهد، میدهد. و غالباً مبناي تعبير خواب مشابهت و مناسبت در اسم و صفت است، زيرا يوسف در خواب ديده بود که خورشيد و ماه و يازده ستاره برای او سجده میكنند و وجه مناسبت اين خواب عبارت است از اينكه ماه و خورشيد و ستارهها موجب روشنايی و زينت بخش آسمان و مايه منافع آن هستند. پس پيامبران و دانشمندان زينت بخش زمين میباشند و انسانها به وسيله آنان در تاريكیها راهياب میشوند، همانطور كه در پرتو روشنايی ماه و خورشيد و ستارگان آدمی رهياب میشود و از آنجا كه پدر و مادرش اصل هستند و برادرانش فرع، مناسب است نور اصل از نور فرع بيشتر و حجم اصل از حجم فرع بزرگتر باشد. بنابراين خورشيد را به مادر، ماه را به پدر و ستارگان را به برادرانش تعبير نمود. و جزو مناسبت و مشابهت اين است كه كلمة: {شمس} كه به معني خورشيد میباشد مونث است، بنابراين به مادرش تعبير شد و كلمه: {قمر} و {کواکب} كه به معني ماه و ستارگان میباشند كلماتی مذكر هستند، بنابراين آنها را به پدر و برادرانش تعبير نمود. همچنين جزو مناسبت و مشابهت اين است كه سجده كننده به نزد كسی كه برايش سجده صورت گرفته است، دارای عظمت و احترام میباشد، همچنانكه وی نيز از احترام و مقام والا برخوردار است. پس اين دلالت مینمايد كه يوسف نزد پدر و برادرانش محترم خواهد بود. و لازمه اينكار آن است كه يوسف در علم و فضيلت برتر باشد، علم و فضيلتی كه موجب احترام و تكريم وی است. بنابراين پدرش گفت: {وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ} «و اين چنين پروردگارت تو را بر می-گزيند و تعبير خوابها را به شمامیآموزد». يكی از آن دو يار زندانی يوسف در خواب ديده بود كه به منظور تهية شراب، انگور میفشارد؛ جزو مناسبت و مشابهت اين است كه فردی كه شراب درست میكند معمولاً خدمت گذار فردی ديگر است و عمل شراب گيری به قصد برخورداری ديگران صورت میگيرد، بنابراين خواب را به كار و پيشهای كه داشت تعبير كرد و اينكه مجدداً به سرورش شراب می-نوشاند؛ و اين متضمن آزاد شدن او از زندان است. جوان اولی در خواب ديده بود نانی بر سر حمل میكند و پرندگان از آن میخورند، يوسف خوابش را چنين تعبير كرد كه پوست سر و گوشت و مغز او به زودی در جايی قرار میگيرد كه پرندگان میتوانند آن را بخورند، بنابراين از حالت او چنين استنباط كرد كه به زودی كشته میشود و در معرض هجوم پرندگان قرار میگيرد و سر او را خواهند خورد؛ و لازمه اين كارآن است كه بعد از مرگ به دار آويخته شود. و گاوها و خوشههایی را كه پادشاه در خواب ديده بود به سالهای قطحی و سالهای خرم و آباد تعبير كرد، زيرا وجه مناسبت در اين جا این است كه سرنوشت مردم و منافع و مصالح آنان به پادشاه ارتباط دارد و با صالح بودن پادشاه حالات مردم سامان میيابد و با فاسد شدن او حالات مردم به فساد و تباهی دچار خواهد شد. همچنانكه خوب شدن حالات مردم و بهبود يافتن امورات زندگی آنان به بارندگی و خشكسالی بستگی دارد. نيز به وسيله گاو زمين را شخم میزنند و كشتزارها را آبياری میكنند و اگر سال، سالی آباد و خرم باشد گاو چاق میشود. و به هنگام قحط سالی لاغر میگردد. و همچنين خوشه-ها در سال آباد و بارانی و سبز فراوان بوده و در خشک سالی كم و خشک می-گردند و خوشهها بهترين حبوبات و محصولات روی زمين هستند. 3- در اين داستان دلايلی بر صحت نبوت محمد - صلى الله عليه وآله وسلم - وجود دارد، زيرا اين داستان طولانی را برای قومش حكايت نمود حال آنكه كتابهای گذشتگان را مطالعه نكرده و پيش هيچ كسی درس نخوانده بود. قومش يقين داشتند كه او بی سواد است و خواندن و نوشتن را نمیداند، در حالی كه اين داستان با آنچه كه در كتابهای گذشته آمده است مطابق میباشد و پيامبر نزد برادران يوسف حضور نداشت و آنگاه با بد انديشی تصميم گرفتند يوسف را در چاه بياندازند. 4- شايسته است بنده خود را از اسباب و عوامل شر دور بدارد و آنچه را كه از زبانش بيم دارد پنهان نمايد. به اين دليل يعقوب به يوسف گفت: {لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْداً} «خوابت را برای برادرانت بازگو مكن، چرا كه برای تو بدانديشی میكنند». 5- جايز است در قالب نصيحت و اندرز برای ديگران، از معايب و مفاسد فرد ياافراد سخن به ميان آورد، زيرا فرمود: {فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْداً} «كه برای تو بدانديشی میكنند». 6 - نعمتی كه خداوند به بنده ارزاني میدارد، بستگان او نيز از قبيل خانواده و خويشاوندان و دوستانش از آن برخوردار میگردند. همانطور كه يعقوب در تعبير خواب يوسف گفت: {وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ} «بدينسان پروردگارت تو را بر میگزيند و تعبير خوابها را به تو میآموزد و نعمت خود را بر تو و خاندان يعقوب كامل مینمايد». و هنگامی كه نعمت و بركت خدا به طور كامل به يوسف رسيد خاندان يعقوب نيز به عزت و قدرت و نمعت و شادی دست يافتند كه يوسف سبب دست يافتن آنها به اين نعمتها بود. 7- در همه كارها بايد به دادگری و عدالت رفتار نمود. و همچنان كه پادشاه در تعامل با رعيت و ملت خود با عدل و دادگر باشد، پدر نيز در برخورد با فرزندانش بايد دادگر باشد. پدر بايد در محبت و ترجيح دادن يكی از فرزندان بر ساير آنان عدالت داشته باشد و اگر در اين زمينه انصاف و عدالت نداشته باشد مصيبت درست شده و كارش مختل میگردد. بنابراين وقتی كه يعقوب يوسف را بيشتر دوست داشت و او را بر برادرانش ترجيح داد، فرزندانش اينگونه با پدر و برادرشان رفتار كردند. 8 – باید از نحوست و شومی گناه ترسيد و اينكه يک گناه چندين گناه را به دنبال خواهد داشت، و انجام دهنده يک گناه لابد چندين گناه را انجام میدهد. برادران يوسف به منظور فاصله انداختن بين يوسف و پدرشان انواع حيلهها و مكرها را به كار بستند و چندين بار دروغ گفتند و پدرشان را با پيراهن آغشته به خون فريفتند و نيز برای فريب دادن او شب هنگام و گريه كنان پيش او آمدند. و بعيد نيست كه در این مدت بحث و مرافعه هم جمع شدند ادامه داشته باشد. و هرگاه در اين مورد بحث وگفتگو مي شد دروغ مي گفتند، و تهمت میزدند و اين بر اثر نحوست و زشتی گناه و پيامدهای آن میباشد. 9- آنچه كه مهم و قابل اعتنا میباشد عاقبت به خيری بنده است، و نقص و كوتاهیهايی كه در ابتدای راه از او سر میزند اعتبار ندارد، زيرا فرزندان يعقوب - عليه السلام - ابتدا كارهایی بسيار شنيع انجام دادند و يكی از بزرگترين اسباب مذمت و سرزنش را فراهم نمودند. سپس توبهای واقعی كردند و يوسف كاملاً آنها را بخشيد؛ و پدرشان نيز آنها را عفو كرد و برای آنان دعای آمرزش و رحمت نمود. و هرگاه بنده از حقش صرف نظر كند خداوند هم صرف نظر میكند، چرا كه او بهترين و مهربان است. بنابراين طبق صحيحترين گفتهها، برادران يوسف پيامبر بودهاند. به دليل اينکه خداوند متعال فرموده است: {وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ} [النساء: 163]. «و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگان وحی نموديم». و اسباط (نوادگان) فرزندان دوازده گانه يعقوب و فرزندان آنها هستند. و از جمله چيزهايی كه بر صحت اين مطلب دلالت مینمايد اين است كه يوسف آنها را در خواب به صورت ستارگانی درخشان ديد. و ستارگان مايه روشنايی و هدايت و راهبری هستند و روشنايی و راهنمايی كردن از صفات پيامبران میباشد. پس اگر هم پيامبر نبوده باشند دانشمندان و علمایی بوده كه مردم را راهنمایی میكرده-اند. 10 - خداوند به يوسف دانش و فرزانگی و اخلاق نيک و دعوت به سوی خدا و به سوی دينش، و گذشت از برادران خطاكارش را ارزانی نمود؛ و او بی-درنگ آنها را بخشيد و با سرزنش نكردنشان و عيب نگرفتن از آنان به طور كامل از آنها صرف نظر كرد و اين از منتهای الهی بر يوسف بود. سپس يكی از نعمتهای خدا ومنتهای الهی بر يوسف اين بود كه با پدر و مادرش نيكی كرد و با برادرانش نيز نيكی نمود و با همه مردم نيكوكار بود. 11- برخی از بدیها از برخی ديگر سبکتر هستند، و مرتكب شدن زيانی سبک از ارتكاب زیان بزرگتر بهتر است، زيرا برادران يوسف وقتی كه بر كشتن و قتل يوسف و با تبعيد او به سرزمين دور اتفاق كردند، يكی از آنها گفت: {لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ} يوسف را نكشيد بلكه او را در ژرفای چاه بياندازيد و سخن اين يكی از سخن ديگر برادران بهتر، و زيانش كمتر بود. و به سبب پيشنهاد او برادرانش از گناه بزرگ قتل نجات يافتند. 12 - چيزی كه دست به دست و داد و ستد شود و كالا محسوب گردد و دانسته نشود كه به طريقهای غير شرعی مورد خريد و فروش واقع گشته است، جايز است كه مورد خريد و فروش واقع شود يا از آن استفاده گردد. زيرا برادران يوسف كه او را فروختند، فروختن يوسف جايز نبود، سپس كاروانيان وی را به مصر برده و در آنجا فروختند و يوسف نزد سرورش به عنوان غلام و بنده ماند و خداوند فعل آنان را ـ هر چند كه حرام بود ـ «شراء» يعنی فروختن ناميد؛ و يوسف نزد آنها به منزله غلام و بردهای محترم و گرامی بود. 13 - از خلوت كردن با زنانی كه خطر بروز فتنه از جانب آنها وجود دارد بايد پرهيز نمود؛ و نيز از محبتی كه بيم آن میرود مضر باشد بايد پرهيز كرد، زيرا آنچه كه برای زن عزيز مصر پيش آمد بدان خاطر بود كه با يوسف تنها بوده و به شدت يوسف را دوست میداشت، تا جایی كه محبت يوسف آرام و قرار او را بر هم زد و سرانجام مكارانه از او خواست تا عمل منافی عفت را انجام دهد. سپس بر يوسف دروغ بست و به سبب آن يوسف مدت زيادي در زندان ماند. 14 - آهنگ و قصدی كه يوسف برای آن زن كرد و سپس آن را برای خدا ترک نمود، از جمله چيزهایی است كه او را به خدا نزديک كرد، زيرا نفس سركش و طبيعت و سرشت بيشتر مردم دارای چنين قصد و آهنگي میباشد. پس هنگامی كه يوسف خواستة نفس و محبت و ترس خدا را در كنار هم قرار داد، محبت خدا و ترس او را بر هوای نفس ترجيح داد؛ و از جمله كسانی گرديد كه {وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى} [النازعات: 40]. «از مقام پروردگارشان میترسند و نفس را از پيروی از هوا و هوس باز میدارند». و از زمره هفت گروهی گرديد كه خداوند آنها را در زير سايه عرش خود در روزی كه سايهای جز سايه او نیست جای میدهد. يكی از آن هفت گروه كسی است كه زنی دارای مقام و زيبايی فراوانی او را به عمل زشت زنا فرا بخواند اما او بگويد: من از خدا میترسم.و آهنگی كه بنده به سبب آن ملامت میشود، تصميم و آهنگی است كه بر آن پای بفشارد و تبديل به تصميم قطعی او شود و درصدد عملی كردن آن بر آيد. 15 - هر كس كه اهل ايمان باشد و كارهايش را فقط برای خدا انجام دهد، خداوند به پاس ايمان و اخلاص صادقانهاش انواع بدی و زشتی و عوامل گناه را از او دور مینمايد، زيرا فرمود: {وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ} «و يوسف قصد او را كرد اما برهان پروردگارش را ديد و از اين كار منصرف شد. ما چنين كرديم تا بدی و ناشايستي را از دور سازيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود». بنا به قرائت كسی كه «المخلصين» را به كسر لام بخواند. اما كسی كه آن را با فتح لام «المخصلين» بخواند، بدين معنی است كه خداوند او را خالص گرداند و از ناپاكیها دور كرد، و اين متضمن اخلاص يوسف نيز مي باشد.و هنگامي كه يوسف عمل خود را خالصانه برای خدا انجام داد خداوند او را خالص گرداند و از بدی و زشتی نجات داد. 16- شايسته است كه بنده مسلمان هرگاه محلي را ديد كه در آن فتنه و اسباب گناه است از آنجا دور شود، تا بتواند از گناه رهايی يابد. زيرا وقتي آن زن كه يوسف در خانهاش بود مكارانه از او خواست تا با وی عمل منافی عفت انجام دهد يوسف فرار كرد و به سوی در رفت تا از شر آن نجات يابد. 17 - چنانچه مسئلهای بر ما مشتبه گردد به قرينه عمل میكنيم، پس اگر زن و مردی در رابطه با اسباب و اثاثيه خانه با همدگير اختلاف كردند و هر يک آن را از آن خود دانست، آنچه كه مردانه میباشد از آن مرد است و آنچه كه زنانه میباشد، از آن زن است. و اين در صورتي است كه گواه و شاهدی وجود نداشته باشد. و همچنين اگر نجار و آهنگری در رابطه با وسيلهای از وسايل حرفه خود اختلاف كردند و گواهی وجود نداشت، آن وسيله به كسی تعلق مي گيرد كه در شغل او كاربرد دارد.و استناد به قيافه شناس در اشباه و آثار از اين باب است. و آن گواه كه از فاميلهای همسر عزيز بود و قرينه را مشاهده كرد، طبق قرينه «پاره شدن پيراهن يوسف» بر راستگو بودن وی و دروغگو بودن زن عزيز استدلال نمود.و طبق اصل «صدور حكم بر اساس وجود قرينه» با پيدا شدن پيمانه پادشاه در بار برادر يوسف به دزد بودن او حكم شد، بدون اينكه گواهی وجود داشته باشد و بدون اينكه او اقرار به دزدی نموده باشد [بنابراين هرگاه كالای دزديده شده در دست سارق يافت شد به ويژه اگر چنين كسی معروف باشد كه دزدی میكند، بر او حكم میشود كه دزدی كرده است؛ و اين از وجود گواه در اثبات مسئله موثرتر است. و همچنين اگر كسي شراب را استفراغ کند است؛ و نيز اگر زنی بدون اينكه شوهر داشته باشد حامله شد بر آنان حد جاری میگردد، مگر اينكه مانعي وجود داشته باشد. بنابراين خداوند اين داور را گواه ناميده و فرمود: {وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا} «و گواهی از خاندان او گواهی داد». 18- يوسف، هم دارای زيبايی ظاهری بود و هم دارای زيبايي باطنی؛ و زيبايی ظاهری او باعث شد تا زنی كه یوسف در خانهاش بود چنان كند؛ همچنین زنانی كه همسر عزيز را ملامت كرده بودند، دستهايشان را ببرند و بگويند: {مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ} «اين انسان نيست، اين جز فرشتهی بزرگواری نيست». و اما زيبايی باطني يوسف، عفت و پاكدامنی و دوری وی از گناه بود، هر چند كه انگيزههای زيادی برای انجام دادن گناه وجود داشت. اما زن عزيز و ديگر زنان به پاكدامنی او گواهی دادند، بنابراين زن عزيز گفت: {وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ} «من او را به خود خواندم اما وی خودداری كرد». و بعد از آن گفت: {الْآَنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ} «اكنون حق آشكار گرديد، من او را به خود خواندم، همانا او از راستگويان است». و زنان گفتند: {حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ} «هرگز ما از او چيز بدي نديده ايم». 19 - يوسف - عليه السلام - زندان را بر ارتكاب گناه ترجيح داد. پس شايسته است كه بنده هرگاه به دو چيز مبتلا شد كه يا گناهی را انجام دهد يا به سزای دنيوی گرفتار شود، سزای دنيوی را انتخاب نمايد و آن را بر انجام گناهی كه باعث سزا و كيفر سخت در دنيا و آخرت مي گردد ترجيح دهد. بنابراين يكی از علامتهای وجود ايمان اين است كه بنده بازگشت به كفر را پس از اينكه خداوند او را از آن نجات داده است بسيار ناپسند بداند، همانگونه كه افتادن درآتش را نمیپسندد. 20- بنده بايد به هنگام فراهم شدن اسباب گناه به خدا پناه ببرد و به قدرت و توانايی خود اعتماد نكند، زيرا يوسف - عليه السلام - گفت: {وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ} «واگر مكر و حيله آنان را از من باز نداری به آنان گرايش پيدا کرده و از زمره نادانان می-گردم». 21 - علم و عقل عامل به دست آوردن خير و نيكی بوده و آدمی را از شر و بدی باز میدارند، همانگونه كه جهالت و نادانی آدمي را به همراهی با هوای نفس فرا میخوانند، هر چند كه همراهی با هوای نفس معصيتی ضرر دهنده برای صاحبش باشد. 22 - بر بنده لازم است كه در آسايش و تنگنا خدا را بندگی كند. يوسف - عليه السلام - همواره به سوی خدا دعوت میكرد و هنگامی كه وارد زندان شد دعوت خويش را ادامه داد و آن دو جوان را به توحيد و يگانه پرستی فرا خواند و آنها را از شرک نهی كرد. و از زيركی و هوشياری او اين بود هنگامي كه دريافت آن دو شايستگی پذيرفتن دعوت او را دارند چرا كه نسبت به او گمان نيک بردند و به او گفتند: {إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ} و پيش يوسف آمدند تا خوابهایشان را برای آنان تعبير نمايد، يوسف احساس كرد كه آنان بسيار علاقهمندند كه خوابشان تعبير شود. يوسف اين فرصت را غنيمت شمرد و قبل از اينكه خوابشان را تعبير نمايد آنهارا به سوی خدا دعوت كرد تا بهتر به هدفش برسد و خواستهاش حاصل شد. پس نخست برای آنها بيان كرد عاملی كه او را به اين عمل و كمالات رسانده است ايمان و توحيد و ترک آیین كسی است كه به خدا و روز قيامت ايمان نمیآورد. و اين دعوت و فراخوانی باز بان بیزباني بود. سپس آنها را به صراحت دعوت نمود و به تبيين فساد و شرک پرداخت و برای فاسد بودن آن دليل آوردو حقيقت توحيد را نيز با دليل بيان نمود. 23- بايد از «اهم و مهمتر» آغاز كرد و هرگاه از مفتی سوال شد ولی پرسش كننده به اموری ديگر نيازمندتر بود، مناسب است كه مفتی قبل از اينكه پرسش را پاسخ بدهد آنچه را كه بدان نياز دارد بيان كند و به او بياموزد، و اين نشانه خير خواهی و زيركی معلم است. زيرا وقتی كه آن دو جوان از یوسف در مورد خوابشان پرسيدند، او پيش از آنكه خوابهایشان را تعبير نمايد آنها را به سوی خدای يگانه و بی شريک دعوت نمود. 24 - هر كس كه به امری ناگوار گرفتار شود اشكالی ندارد كه از كسی كه میتواند او را نجات دهد كمک بخواهد و يا ديگران را از حال خويش مطلع كند و اين شكايت بردن به نزد مخلوق نيست، زيرا اين يک امر عادی است و معمولاً مردم از يكديگر كمک مي طلبند. بنابراين يوسف - عليه السلام - به آن جوان كه میدانست نجات میيابد، گفت: {اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ} «مرا نزد سرورت ياد كن». 25 - شايسته است كه معلم در امر تعليم اخلاص داشته و تعليم خود را وسيلهای برای نيل به مال يا مقام قرار ندهد. و نبايد در هيچ شرايطی از تعليم امتناع ورزد. و يا چنانچه طالب علم تكاليف معلم را انجام نداد او را نصيحت نكند، زيرا يوسف - عليه السلام - يكی از دو جوان را سفارش نمود كه او را پيش سرورش ياد كند، اما او يوسف را ياد نكرد و فراموش نمود، و هنگامی كه به يوسف نياز پيدا كرد آن جوان را به سوی يوسف فرستادند و از يوسف درباره تعبير آن خواب سوال كرد و يوسف او را به خاطر نسيانی كه دچار شده بود سرزنش نكرد، بلكه به طور كامل سوالش را پاسخ داد. 26- فردی كه مورد سوال واقع میشود بايد پرسشگر را به كاری راهنمايي نمايد كه به او فايده میرساند و بايد او را به راهی هدايت كند كه از دين و دنيای خويش بهرهمند شود، پس اين نشأت گرفته از كمال خير خواهی و زيركی و حسن راهنمايی اوست، زيرا يوسف - عليه السلام - به تعبير كردن خواب اكتفا نكرد. بلكه آنها را به كشت زمين و ذخيره كردن فراوان در سالهای خرم و آباد راهنمایی نمود. 27 - انسان مسلمان بايد بكوشد تا تهمت را از خود دور كند و بیگناهیاش را ثابت نمايد، و اين يک امر ستوده و محبوب است. همانطور كه يوسف از بيرون آمدن از زندان امتناع ورزيد تا اينكه بیگناهی او در جريان تحقيق از زنانی كه دستهایشان را بريده بودند روشن گرديد. 28 - علم و دانش و دانستن احكام و شريعت و يادگيري تعبير خواب و علم تدبير و تربيت و مديريت و برنامه ريزی از فضيلت فراوانی برخوردار است و از داشتن صورت زيبا و چهرهای نيكو بهتر است، هر چند كه انسان در جمال و زيبایی ظاهری به پای يوسف نيز برسد، زيرا يوسف به خاطر زيباییاش به آن مصيبت و زندان گرفتار آمد، اما در سايه علم و دانش خود به عزت و مقام بلند و قدرت و مكنت دست يافت و با علم و دانش میتوان خير و خوبی دنيا و آخرت را به دست آورد. 29 - علم تعبير خواب يكي از علوم شرعي است و انسان به خاطر آموختن و ياد دادن آن به ديگران مأجور میشود و تعبير خواب يكی از شعب فتواست، زيرا يوسف به آن دو جوان گفت: {قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ} كاری كه در مورد آن جويا شديد قطعی و حتمی است و پادشاه گفت: {أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ} «مرا درباره خوابم پاسخ دهيد». و جوان به يوسف گفت: {أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ} «ما را در مورد هفت گاو پاسخ بده». پس بدون علم جايز نيست كه به تعبير خواب اقدام نمود. 30- اشكالی ندارد كه انسان از صفات خوب و پسنديده خويش از قبيل علم يا تجربهای كه دارد خبر دهد، البته به شرطی كه مصلحتی در كار بوده و منظور ريا و شهرت نباشد، زيرا يوسف گفت: {اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ} «مرا سرپرست خزاين زمين بگردان، بیگمان من نگهبان دانا هستم». همچنين حكومت و فرمانروایی قابل نكوهش نيست به شرطی كه فرد مسئول بتواند حقوق خدا و بندگان را به جای آورد. پس اگر فردی در پی فرمانروایی بوده و از دیگران كفايت بيشتری داشته باشد هيچ اشكال و ايرادی به كارش وارد نيست. آنچه كه قابل نكوهش است اين است كه انسان كفايت و شايستگی كاری را نداشته باشد (و آن را طلب نمايد)، و يا اين كه فردی ديگر همانند او و يا برتر از او (برای آن كار) وجود داشته باشد. و يا اينكه هدف انسان از طلب مسئوليت اقامه دستور خدا نباشد، پس در اين حالات با طلب مسئوليت خود را در معرض فتنه قرار داده و از اين عمل نهی میشود. 31 - خداوند دارای بخشش و بزرگواری گسترده می-باشد و خير دنيا و آخرت را به بنده عطا میكند. خير و ثواب آخرت مبتنی بر ايمان و پرهيزگاری است و ايمان و پرهيزگاری از پاداش دنيا و فرمانروایی آن بهتر است و شايسته است كه بنده اين دو عامل خوشبختی را از خدا درخواست كند و برای تحصيل آنها بكوشد؛ و نبايد برای زينت و زخارف دنيا و لذتهای آن اندوهگين گردد. بلكه بايد به پاداش آخرت و فضل بزرگ خداوند دل ببندد. به دليل اينكه خداوند متعال فرموده است: {وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ} «و پاداش آخرت برای كسانی كه ايمان آوردند و پرهيزگاری كرند بهتر است». 32- انبار كردن و ذخيره نمودن روزیها به شرطی كه مراد از آن ايجاد گشايش برای مردم باشد و ضرری به آنان نرسد اشكالی ندارد. به دليل اينكه يوسف آنها را دستور داده تا خوراكیها را در سالهای آباد ذخيره و انبار كنند تا در سالهای خشک و قحطی از آن استفاده نمايند و اين با توكل تضادی ندارد، زيرا بنده بر خدا توكل مینمايد اما از اسبابی كه به دين و دنيايش فايده میرساند بهره میگيرد. 33 - يوسف كه مسئوليت خزانه داری محصولات زمين را به دست گرفت مديريت بسيار موفق و كارا داشت و چنان عمل كرد كه غلات آنها فراوان شد تا جايی كه اهل شهرها برای تهيه آذوقه زندگی خود به مصر میرفتند، چون میدانستند كه در آنجا آذوقه زياد است. يكی از مصاديق حسن مديريت وی اين بود كه به هر كس به مقدار نياز يا كمتر از آن میداد و هر كس را كه میآمد بيش از بار يک شتر نمیداد. 34 - يكی از نكات مهمی كه از اين داستان استنباط میشود، مشروعيت ترتيب دادن ضيافت و مهماني است و اينكه مهمان را بايداكرام كرد و اين امر يكی از سنتهای پيامبران است، زيرا يوسف به برادرانش گفت: {أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ} «آيا نمیبينيد كه من پيمانه را به تمام و كمال میدهم و من بهترين ميزبانم؟». 35 - گمان بد ـ در صورت موجود بودن قرينههايی كه بر آن دلالت نمايد ـ ممنوع و حرام نيست، زيرا بعد از اينكه حضرت يعقوب از فرستادن يوسف با برادرانش امتناع ورزيد، آنها به شدت با او گفتگو كردند و حيله نمودند و يوسف را با آنان فرستاد و توطئه شوم خود را در رابطه با وی عملي كردند، نزد يعقوب آمدند و به دروغ گفتند: گرگ يوسف را خورده است، يعقوب به آنها گفت: {بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا} «بلكه نفس شما كار زشتي را برايتان آراسته است».و در مورد برادر ديگرشان به آنها گفت: {هَلْ آَمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ} «آيا من دربارة او به شما اطمينان كنم همانگونه كه دربارة برادرش (يوسف) قبلاً به شما اطمينان كردم؟». سپس وقتي يوسف برادرش را نزد خود نگاه داشت، و برادرانش به سوی يعقوب برگشتند، يعقوب به آنها گفت: {بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا} بلكه نفس شما كار زشتي را برايتان آراسته است. پس آنها در مورد برادر اخير گرچه مقصر نبودند اما پيش تر كاری از آنان سر زده بود كه پدرشان به آنها چنين گفت. البته در اين زمينه گناه و حرجی بر يعقوب نبود. 36 - استفاده از اسباب و راهكارهايی كه چشم بد و ديگر ناگواریها را دور نمايد جايز است، گرچه هيچ چيز جز با تقدير الهی صورت نمیگيرد، زيرا اسباب نيز از جمله قضا و تقدير الهي هستند. به دليل اينكه يعقوب به فرزندانش گفت: {لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ} «فرزندان من! ازيك در داخل نشويد، بلكه از درهاي گوناگون وارد شويد».37 - برای كسب حقوق و رسيدن به اهداف، جايز است به لطايف الحيل متوسل شد. و شناختن راههای ظريف و پوشيدهای كه آدمی را به مقصد میرساند، امری است كه انسان بر آن ستايش می-شود و كاری پسنديده است. آنچه ممنوع است حيله كردن برای ساقط نمودن امری واجب يا انجام دادن كاری حرام است. 38- چنانچه كسی دوست نداشت ديگران را از انجام دادن كاری مطلع كند، و خواست گمان انجام دادن غير آن كار را برايشان ايجاد نمايد، بايد از كنايههای فعلی و قولی استفاده كند، تا دچار دروغ گفتن نشود. همانگونه كه يوسف چنين كرد و پيمانه را در بار برادرش انداخت سپس آن را از بار او بيرون آورد تا آنها چنين بپندارند كه وی دزد است. و در اين كار يوسف هيچ بدی وجود ندارد، جز اينكه برادرش را دچار اشتباه و توهم نمود. سپس گفت: {قَالَ مَعَاذَ اللّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذاً لَّظَالِمُونَ} «پناه به خدا از اينكه غير از كسی را كه كالای خود را نزد او يافتهايم بازداشت كنيم». نگفت: «غير از كسی كه كالای ما را دزدیده است»، و نگفت: «ما كالای خود را نزد وی يافتهايم»، بلكه سخنی فراگير آورد كه او و ديگران را شامل میشد و اين ايرادی ندارد، زيرا می-خواست آنها را در شک بياندازد كه او دزد است تا هدف حاصل شود و برادرش پيش او باقی بماند. و اين شک و گمان پس از اينكه حوادث روشن گرديد از وی دور شد. 39 - برای انسان جايز نيست گواهی دهد مگر به آنچه كه بدان واقف است و با چشمان خود آن را ديده و يا كسی كه به وی اعتماد دارد آن را برايش بازگو كرده است، به دليل اينكه آنها گفتند: {وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا} «ما گواهی ندادهايم جز به آنچه دانستهايم». 40 - خداوند پيامبر برگزيدهاش يعقوب - عليه السلام - را با اين رنج بزرگ آزموده و به جدايی بين او و فرزندش يوسف كه طاقت يک لحظه دوری از او را نداشت حكم نمود و مدتی طولاني قريب به سی سال ميان او و يوسف جدايی انداخت و در اين مدت غم و اندوه از دل يعقوب بيرون نيامد، {وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ} «و چشمهای يعقوب از غم و اندوه نابينا شد و قلبش سرشار از اندوه گشت». سپس وقتی فرزند دومش كه از مادر يوسف بود از او جدا شد اندوه وی سختتر و بيشتر شد و يعقوب همچنان در برابر دستور خدا صبر نمود و از خداوند چشمداشت پاداش داشت و با خود عهد بسته بود كه صبر نيک پيشه نمايد و بدون شک او به عهد خود وفا نمود.و اين با گفته او تضادي ندارد كه گفت: {إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ} «من شكايت پريشانی و اندوه خود را به نزد خدا میبرم». زيرا شكايت بردن به نزد خداوند با صبر و شيكبايی منافی و متضاد نيست، بلكه آنچه با صبر در تضاد است شكايت بردن به نزد مخلوق و مردم است. 41 - بعد از رنج و سختی، شادمانی و آسانی خواهد آمد، زيرا وقتی اندوه يعقوب طولانی شد و بسيار غمگين گرديد و خانوادهاش درمانده و فقير شدند دراين هنگام خداوند راحتی و گشايش را به وی ارزانی داشت و در سختترين شرايط يوسف را به آنان بازگرداند و پاداش به طور كامل به آنها رسيد و شاد گشتند؛ و اين بيانگر آن است كه خداوند دوستانش را با شيوههای مختلف میآزمايد تا بردباری و صبر و شكر آنها را امتحان كند و بر ايمان و يقين و شناخت آنها بيافزايد. 42 - جايز است كه انسان از بيماری یا فقری كه بدان مبتلا است خبر دهد به شرطی كه در قالب ابراز ناراحتي و ناخشنودي از تقدير خداوند نباشد. به دليل اينكه برادران يوسف گفتند: {يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ} «ای عزيز! به ما و خانواده ما سختی رسيده است و يوسف به خاطر اين سخنشان بر آنها اعتراض نكرد». - از اين داستان بر میآيد كه فضيلت پرهيزگاری و صبر بسيار زياد است و اينكه در نتيجه صبر و پرهيزگاری آدمی در دنيا و آخرت از هر خيري برخوردار میگردد؛ و پرهيزگاران و بردباران بهترين سرانجام و سرنوشت را دارند. به دليل {قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ} «خداوند بر ما منت گذارده است، و هركس تقوا پيشه نمايد و بردباری كند بیگمان خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمیكند». 44 - شايسته است كسي كه بعد از سختی و فقر و بدحالی به نعمتی دست میيابد به نعمت خدا اعتراف نمايد و همواره حالت فقر و تنگدستی خود را به ياد آورد تا يادآوری آن حالت بيشتر او را به تشكر و تقدير وادارد. به دليل اينكه يوسف - عليه السلام - گفت: {وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ} «و به راستی خداوند در حق من نيكی نمود آنگاه كه از زندان رهايم ساخت و شما را از صحرا آورد». 45 - اين لطف بزرگ خدا در حق يوسف كه او را در به اين حالتها گرفتار نمود و سختی و مصيبتها را به او رساند تا بدين وسيله او را به بالاترين مقامها برساند. 46 - بنده بايد از خداوند بطلبند كه همواره ايمانش را مستحكم بگرداند و اسباب اين كار را نيز فراهم نمايد و نعمتهاي خدا را خواستار گردد و عاقبت به خيری را ازاو طلب كند. به دليل اينكه يوسف - عليه السلام - گفت: {رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ} «پروردگارا! تو را سپاس میگويم كه بهرهای از فرمانروايی به من داده و معني سخنان كتابهای آسمانی و تعبير خوابها را به من آموختهای. ای پديد آورنده آسمانها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست و كارساز من هستی، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق بگردان». پس اين فوايد و درس های اين داستان مبارک بود و كسی كه در اين تدبر نمايد بيشتر از اين نيز حاصلش میگردد. علم مفيد و عمل پذيرفته شده را از خداوند میخواهيم و او بخشنده و بزرگوار است.] پايان تفسير سوره يوسف و پدر و برادرانش - عليهم السلام – والحمد لله رب العالمین.
(1) خداوند متعال خبر میدهد که این قرآن، نشانهها و آیاتی را در بردارد که بندگان را به تمام اصول و فروع دین راهنمایی مینماید. قرآن، کتابی است که از سوی پروردگار نازل شده، و حق آشکار است؛ زیرا تمامی آنچه را که از آن خبر داده، راست است، و دستورات و نواهی آن مبتنی بر عدل میباشد، و با دلیل و حجتهای قاطع مورد تایید قرار گرفته است. پس هرکس به فراگرفتن قرآن و علوم آن روی بیاورد، از زمرۀ کسانی خواهد بود که به حق آگاهی دارند، حقی که آگاهی یافتن از آن، باعث میشود تا آدمی به آنچه خداوند دوست دارد عمل نماید. (﴿ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) ولی بیشتر مردم از روی نادانی و اعراض و بیمبالاتی و یا از روی عناد و ستمگری به این قرآن ایمان نمیآورند. پس بیشتر مردم از آن بهره مند نمیشوند؛ چون ایمان که باعث بهره بردن از آن است، در درون آنان وجود ندارد.
(2) خداوند متعال خبر میدهد که او در آفرینش و تدبیر امور جهان یگانه است، و در شکوه و فرمانروایی یکتاست. پس تنها او معبود است و عبادت جز برای او شایسته نیست. بنابراین فرمود: (﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾) خداوند ذاتی است که آسمانها را با وجود بزرگی و گستردگی آنها، با قدرت بیکران خویش برپا داشت. (﴿بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَا﴾) بدون اینکه زیر آسمانها ستونی وجود داشته باشد؛ زیرا اگر ستونی بود، شما آن را میدیدید. (﴿ثُمَّ﴾) پس از اینکه خداوند آسمانها و زمینرا آفرید، (﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾) بر عرش که بزرگترینِ آفریدهها است، بلند و مرتفع گردید، آن گونه که شایستۀ بزرگی اوست و آن طور که مناسبِ کمال او میباشد. (﴿وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ﴾) و خورشید و ماه را در راستای منافع بندگان و چهارپایان، و به منظور فراهم شدن میوههایشان رام کرد. (﴿كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) هریک از خورشید و ماه، برحسب تدبیر خداوند توانا و دانا تا مدت مشخص در گردش و حرکت منظم به سر میبرند، و آنها سست وخسته نمیشوند تا آن وقت که زمان مشخص فرا میرسد؛ و آن، زمانی است که خداوند بساط جهان هستی را بر میچیند، و مردم را به جهان آخرت میبرد که سرای همیشگی است. پس در آن وقت خداوند آسمانها را در هم میپیچد، و زمین را دگرگون میسازد. و خورشید و ماه بیفروغ گشته و هر دو را در آتش میاندازد تا کسانی که خورشید و ماه را میپرستیدند، بدانند که این دو سزاوار عبادت نیستند، و آن وقت به شدت حسرت میخورند، و کافران به دروغگویی خود پی میبرند. (﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ يُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ﴾) خداوند کار هستی را تدبیر مینماید، و آیات را بیان میدارد؛ هم جهان هستی را آفریده، و هم به تشریع احکام میپردازد. یعنی خداوند بزرگ، بر تخت پادشاهی بلند و مرتفع گردید و امور جهان بالا و پائین را تدبیر مینماید. پس میآفریند و روزی میدهد، و عدهای را ثروتمند مینماید و برخی را فقیر میکند، و مقام گروهی را بالا میبرد و کسانی را ذلیل میکند و منزلت آنان را پایین میآورد، و از لغزشها چشمپوشی مینماید، مشکلات و سختیها را دور میکند، و قضا و قدر خود را در اوقات مناسب جاری مینماید، قضا و قدری که از پیش به آن آگاهی دارد و قلمش بر انجام آن جاری شده است، و فرشتگان بزرگوار خود را برای تدبیر آنچه که آنان را مامور اجرای آن گردانده است، میفرستد. کتابهای خود را بر پیامبران فرو میفرستد؛ و قوانین و نواهی و اوامری را که بندگان به آن نیاز دارند، بیان مینماید؛ و آن را تا آخرین حد شرح و توضیح میدهد. (﴿لَعَلَّكُم﴾) تا به سبب نشانههای آفاقی و آیات قرآنی که برایتان فرستاده است، (﴿بِلِقَآءِ رَبِّكُمۡ تُوقِنُونَ﴾) به ملاقات پروردگارتان یقین حاصل کنید. زیاد بودن دلیل، و روشن و واضح بودن آن، سببِ حاصل شدنِ یقین در همۀ امور الهی میشود، به خصوص در امور عقیدتیِ مهم، مانند رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ و بیرون آمدن از قبرها. مسلماً خداوند با حکمت است، و مخلوقات را بیهوده نیافریده و آنها را رها نمیکند. پس همانطور که خداوند پیامبرانش را فرستاده، و کتابهایش را نازل کرده است تابندگان را امر و نهی کند، باید آنها را به جهانی ببرد که در آنجا نیکوکاران را پاداش و جزا دهد، و بدکاران را به سبب کارهای بدشان مجازات نماید.
(3) (﴿وَهُوَ ٱلَّذِي مَدَّ ٱلۡأَرۡضَ﴾) و او ذاتی است که زمین را برای بندگان آفریده و آن را گسترانیده و برکات فراوانی در آن قرار داده و آن را برای زندگی آماده ساخته و منافع زیادی را برای بندگان در آن به ودیعت نهاده است، (﴿وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ﴾) و در آن کوههای بزرگی قرار داده تا مردم تکان نخورند و بر اثر لرزش زمین به این سو و آن سو نروند؛ زیرا اگر کوهها نبودند، ساکنان زمین بر اثر تکان و لرزههای شدیدش به این سو و آن سو میافتادند؛ چون زمین بر امواج آب قرار دارد و ثبات و پا برجایی ندارد، مگر به وسیلۀ کوههای بزرگ که خداوند آنها را میخِ زمین قرار داده است. (﴿وَأَنۡهَٰرٗا﴾) و در زمین رودها و جویبارهایی قرار داد تا انسانها و چهارپایانشان و کشتزارها و میوهها را سیراب کند که در آن خیر و برکت فراوانی نهفته است. به همین منظور فرمود: (﴿وَمِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ جَعَلَ فِيهَا زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾) و از هرمیوهای که بندگان به آن نیاز دارند دو نوع آفریده است. (﴿يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ﴾) شب را بر روز میپوشاند و با آمدن شب، جهان تاریک میشود؛ و هر حیوانی در کاشانه و جایگاه خود آرام میگیرد، و خستگی و رنج روز را از تن بیرون میکند؛ و چون زمان خوابشان تمام شود، روز را بر شب میپوشاند و بار دیگر صبح میشود و همۀ موجودات در پی منافع و کارهایشان پخش میشوند. ﴿جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ و از رحمت الهی این است که شب و روز را برایتان قرارداده تا در شب آرام بگیرید، و در روز از فضل الهی بجویید، و تا سپاس گزارید. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾) قطعاً در این امر، نشانههایی است دال بر قدرت و عظمت الهی برای قومی که میاندیشند و در آن تفکر مینمایند؛ و به منظور کسب عبرت و پند گرفتن، در آن مینگرند. پس در مییابند کسی که این مجموعۀ عظیم را آفریده است و به تدبیر امور آن میپردازد و آن را میگرداند، خداوند است که جز او هیچ معبود به حقی وجود ندارد. و او، دانای پنهان و آشکار و بخشنده و مهربان است و بر هرکاری تواناست و فرزانه و با حکمت است و بر آنچه آفریده، و بر دستوراتش ستایش میشود، و او با برکت و بلند مرتبه است.
(4) (﴿وَ﴾) از جمله نشانههایی که برکمال قدرت و شگفتی صنعت او دلالت مینماید، این است که (﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ قِطَعٞ مُّتَجَٰوِرَٰتٞ وَجَنَّٰتٞ مِّنۡ أَعۡنَٰبٖ وَزَرۡعٞ وَنَخِيلٞ صِنۡوَانٞ وَغَيۡرُ صِنۡوَانٖ يُسۡقَىٰ بِمَآءٖ وَٰحِدٖ وَنُفَضِّلُ بَعۡضَهَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فِي ٱلۡأُكُلِ﴾) در زمین قطعه زمینهای به هم پیوسته، و باغهایی از درختان انگور و کشتزارها، و نیز درختان خرما و دیگر انواع درختان وجود دارد، و درختان خرمای هم ریشه؛ یعنی چند درخت که ریشههایشان یکی است، و درختان خرمای ناهم ریشه، به این صورت که پایه و ریشۀ هر درختی جدا است. [همۀ اینها در روی زمین قرار دارند] و با یک آب آبیاری میشوند و در یک زمین میرویند، اما از لحاظ رنگ و طعم و فایده و لذت، برخی را بر برخی دیگر برتری داده است. بنابراین زمینی مرغوب را داریم که در آن گیاه و علف زیادی میروید و درختان و کشتزارها در آن سبز میشوند، و در کنار آن زمینی وجود دارد که نه گیاهی را میرویاند و نه آبی را فرو میبرد و در خود نگاه میدارد. و زمینی هست که آب را فرو میبرد، اما علف در آن نمیروید. و زمینی هست که کشتزارها و درخت درآن سبز میشود، اما گیاه و علف در آن نمیروید. و میوهای هست که شیرین است و میوهای دیگر تلخ، میوهای دیگر هست که نه شیرین و نه تلخ میباشد. پس آیا این تنوع و گوناگونی در خود این چیزهاست؟ یا اینکه خداوندِ دانا و توانا آن را چنین تقدیر نموده است؟ (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ﴾) بیگمان در این چیزها، نشانههایی است برای کسانی که خرد میورزند؛ کسانی که دارای عقلهایی هستند که آنان را هدایت و راهنمایی میکند و به سوی رستگاری سوق میدهد، به گونهای که توصیهها و دستورات و نواهی خداوند را میفهمند. ولی آنهایی که روی میگردانند و اهل حماقت و نادانی هستند، در تاریکیهایشان سرگردان و در گمراهی خود سرگشته میمانند و به سوی پروردگارشان راه نمیبرند و هیچ سخنی از سخنانش را نمیفهمند.
(5) احتمال دارد که معنی (﴿وَإِن تَعۡجَبۡ﴾) این باشد که اگر تو از عظمت خداوند متعال و از کثرت دلایل توحید به شگفت آمدهای، شگفتانگیزتر این است که آنها رستاخیز و زنده شدنِ پس از مرگ را انکار و تکذیب کرده و میگویند: (﴿أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ﴾) آیا هنگامی که خاک شدیم، [دوباره] آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟! به گمان آنها غیرممکن و بسیار بعید است پس از اینکه خاک شدند، خداوند آنها را دوباره زنده گرداند . آنها ـ به خاطر نادانی و جهالت خود ـ قدرت خالق و آفریننده را با توانایی و قدرت مخلوق مقایسه میکردند. پس وقتی دیدند که مخلوق توانایی چنین کاری را ندارد، گمان بردند این کار در توان خدا هم نیست و فراموش کردند که خداوند آنها را نخستین بار آفریده است، در حالی که چیزی نبودند. نیز احتمال دارد که معنی آیه چنین باشد: اگر تو از سخن آنها و از اینکه زنده شدن پس از مرگ را دروغ میانگارند به تعجب آمدهای، حق به جانب تو میباشد؛ زیرا کسی که نشانهها و آیات برای او توضیح داده شود و دلایل قاطعی را که بر زنده شدن پس از مرگ دلالت مینماید مشاهده کند که شک و تردید در آن راهی ندارد، سپس زنده شدن پس از مرگ را انکار کند، به حقیقت که سخن او بسیار تعجب برانگیز است. اما چنین چیزی از کافران بعید نیست، (﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ﴾) [زیرا] اینان کسانیاند که به پروردگارشان کفر ورزیدند و یگانگی او را انکار کردند، که یگانگی او بسیار روشن و آشکار است. (﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَاقِهِمۡ﴾) و آنان بندها و زنجیرهایی در گردنشان دارند و از هدایت باز میمانند؛ چرا که به ایمان فراخوانده شدند اما ایمان نیاوردند، و هدایت بر آنها عرضه شد اما هدایت نشدند. پس دلهایشان به سزای اینکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند، دگرگون شد.(﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) و اینان اهل دوزخاند و در آن جاودانه میمانند و هرگز از آن بیرون نمیروند.
(6) خداوند متعال از جهالت کسانی خبر میدهد که پیامبرش را تکذیب میکردند و به خدا شرک میورزیدند؛ آنان که اندرز داده شدند اما پند نپذیرفتند، ودلایل زیادی برای آنان اقامه شد اما تسلیم نگردیدند، بلکه آشکارا انکار کردند و از گذشت و بردباری خداوند قهار و اینکه خداوند در دنیا آنان را به عذاب گرفتار ننمود، چنین استنباط کردند که آنها بر حق هستند، و با شتاب از پیامبر خواستند که هرچه زودتر عذاب را بیاورد و گفتند: ﴿ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾ بار خدایا! اگر این حق از جانب توست، ما را از آسمان سنگباران کن و یا عذابی دردناک بر ما بیاور. (﴿وَ﴾) حال آنکه، (﴿وَقَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِمُ ٱلۡمَثُلَٰتُ﴾) کیفرها پیش از ایشان بر مردمان خدا نشناس رفته است؛ یعنی عذاب خدا بر امتهای تکذیب کننده فرود آمده است. آیا در احوال آنها نمیاندیشند و جهالت خود را رها نمیکنند؟! (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ لِّلنَّاسِ عَلَىٰ ظُلۡمِهِمۡ﴾) و پروردگارت با وجود ستمهایی که مردم میکنند، نسبت به آنها آمرزنده است؛ یعنی مردم همواره از خیر و احسان و نیکی و بخشش خداوند بهرهمند هستند، ولی پاسخ او را با شرک ورزیدن و نافرمانی میدهند؛ آنها از فرمانش سرپیچی مینمایند، اما او آنان را به درگاهش فرا میخواند؛ مرتکب جنایت و گناه میشوند، ولی آنها را از خیر و احسان خویش محروم نمیکند، و اگر به سویش بازگردند پس او دوست آنها است چون توبهکنندگان را دوست میدارد؛ آنهایی که میخواهند خود را پاک دارند. و اگر بندگان توبه نکنند، خداوند طبیب آنهاست و آنان را به مصیبتهایی گرفتار مینماید تا آنها را ازعیبها پاکیزه گرداند.﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾ ای بندگانی که بر اثر ارتکاب گناه به خود ستم کردهاید! از رحمت خدا ناامید نشوید، همانا خدا تمامی گناهکاران را عفو میکند؛ زیرا او بس آمرزندۀ مهربان است. (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و پروردگارت سخت کیفر است؛ یعنی کسی را که همواره برگناه پافشاری نماید و از توبه کردن و طلب آمرزش و پناه بردن به خداوند توانا و آمرزنده سر باز زند، سخت کیفر میدهد. پس بندگان باید از کیفر او پرهیز کنند؛ زیرا عذاب خداوند، دردناک و سخت است.
(7) کافران معجزات و نشانههایی را که خود تعیین میکردند، به محمد پیشنهاد نموده و میگفتند: (﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦٓ﴾) چرا نشانهای از سوی پروردگارش بر او فرستاده نشده است؟ و این سخن را عذری برای نپذیرفتن پیام پیامبر قرار میدادند، حال آنکه پیامبر فقط بیم دهنده است و هیچ کاری در دست او نیست، بلکه خداوند است که معجزه و نشانهها را فرو میفرستد، و پیامبررا با نشانهها و دلایلی تأیید مینماید که بر خردمندان پوشیده نیست؛ و کسی که در پی حق باشد، با این دلایل راه مییابد و هدایت میشود. اما کافری که از روی ستمگری و نادانی نشانههایی را از خدا درخواست میکند، این عمل او دروغ و تهمت است؛ زیرا به هیچ نشانهای ایمان نمیآورد، و هیچگاه فرمان نمیبرد؛ چون دلیل ایمان نیاوردنش این نیست که چیزی وجود ندارد که او را بر درستی ایمان راهنمایی کند، بلکه امتناع ورزیدن او از ایمان آوردن به خاطر پیروی از هوای نفس و امیال و خواستههایش میباشد. (﴿وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ﴾) و هر قومی راهنمایی دارد. یعنی هر قومی دعوتکنندهای از پیامبران و پیروانش دارد که آنها را به سوی هدایت فرا میخواند، و این دعوتگران دلایلی همراه دارندکه بر صحت دین و هدایتی که با آنهاست، دلالت مینماید.
(8) خداوند متعال از دانش و آگاهی فراگیر خویش و گستردگی آگاهی و اطلاع خود و احاطهاش بر هرچیزی خبر داده و میفرماید: (﴿ٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَحۡمِلُ كُلُّ أُنثَىٰ﴾) خداوند میداند که هر مادینهای از انسان و غیره چه چیزی را حمل میکند، (﴿وَمَا تَغِيضُ ٱلۡأَرۡحَامُ﴾) و آنچه را که رحمها میکاهند؛ یعنی آنچه که در آن ناقص میشود به این صورت که یا حمل از بین میرود و یا دچار نقص میگردد، (﴿وَمَا تَزۡدَادُ﴾) و آنچه که رحمها میافزایند، و جنینی که در آن است بزرگ میشود. (﴿وَكُلُّ شَيۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ﴾) و هرچیزی در نزد او به اندازه است؛ و از آن اندازه، پس و پیش نمیشود؛ و از آن اندازه، اضافه و کم نمیگردد، مگر به همان اندازهای که حکمت و علم او اقتضا نماید.
(9) پس خداوند (﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡكَبِيرُ ٱلۡمُتَعَالِ﴾) به پنهان و پیدا دانا است و دارای ذات و اسما و صفات بزرگی است، ذات و قدرت و مهر او والاتر و بالاتر از همۀ آفریدههایش میباشد
(10) (﴿سَوَآءٞ مِّنكُم مَّنۡ أَسَرَّ ٱلۡقَوۡلَ وَمَن جَهَرَ بِهِۦ وَمَنۡ هُوَ مُسۡتَخۡفِۢ بِٱلَّيۡلِ وَسَارِبُۢ بِٱلنَّهَارِ﴾) برای علم و سمع و بصر وی یکسان است کسی از شما که سخن را پنهان دارد و کسی که آن را آشکار سازد، و آن که در شب نهان است و در مکانهای پنهان مستقر است و کسی که در روز وارد مخفیگاه خود از قبیل خانه یا غار یا امثال آن شود، و هیچ چیز از دید و علم و شنوایی خداوند پنهان نمیماند.
(11) (﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ﴾) انسان دارای فرشتگانی است که به نوبت در شب و روز عوض میشوند.(﴿ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾) و پیاپی از روبهرو و پشت سر به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند؛ یعنی جسم و روح او را از هر آسیبی محافظت مینمایند؛ و اعمال او را ثبت و ضبط میکنند، و آن فرشتگان همواره همراه انسان هستند. پس همانگونه که علم خداوند انسان را احاطه نموده است، خداوند این محافظان را بر بندگان قرار داده است به صورتیکه حالات و کارهای انسان پوشیده نمیماند و هیچ چیزی از آن فراموش نمیشود. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ﴾) همانا خداوند نعمت و احسان و زندگی و راحتی هیچ قومی را تغییر نمیدهد، (﴿حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾) مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر بدهند؛ به این صورت که از دایرۀ ایمان بیرون آمده و به کفر روی بیاورند، و از طاعت به معصیت و یا از شکرگزاری نعمتهای خدا به ناسپاسی و مغرور شدن بگرایند. پس آنگاه خداوند آن نعمتها را از دستشان میگیرد. و همچنین هرگاه بندگان حالت گناهورزی را که بدان مبتلا هستند تغییر دهند و به اطاعت خدا روی بیاورند، خداوند حالت ناگواری را که در آن به سر میبرند، دگرگون میسازد؛ و شقاوت آنها را، به نیکی و شادی و رحمت مبدل مینماید. (﴿وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا﴾) و هنگامی که خدا بخواهد عذاب و سختی را به قومی برساند، حتماً ارادۀ الهی در رابطه با آنها محقق میشود، (﴿فَلَا مَرَدَّ لَهُۥ﴾) زیرا هیچ چیز و هیچکس نمیتواند آن را برگرداند، (﴿وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ﴾) و جز او، هیچ کارسازی ندارند که امر پسندیده و دوست داشتنی را برایشان بیاورد و امور ناگوار را از آنها دور نماید. پس باید از قرارگرفتن در دایرۀ آنچه که خدا نمیپسندد، بپرهیزند تا مبادا عذابی برآنها بیاید که از قوم گناهکار برگردانده نمیشود.
(12) خداوند متعال میفرماید: (﴿هُوَ ٱلَّذِي يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا﴾) او ذاتی است که رعد و برق آسمان را به شما نشان میدهد که هم باعث بیم و هم مایۀ امید شما میگردد؛ یعنی با دیدن آذرخش آسمان، ترس از فرود صاعقه و انواع آفات بر میوهها و نباتات مردم را فرا میگیرد؛ و نیز از طرفی آذرخش آسمان، مایۀ امید و خیر و فایده هم میباشد. (﴿وَيُنشِئُ ٱلسَّحَابَ ٱلثِّقَالَ﴾) و ابرهای سنگینبار را که باران فراوان دربردارند و سبب بهرهمند شدن بندگان و شهرها میشود، پدید میآورد.
(13) (﴿وَيُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ﴾) و رعد ستایش او را به جای آورده، و او را به پاکی میستاید. وآن صدایی است که از ابرها شنیده میشود و بندگان را آشفته مینماید. پس رعد، در مقابل پروردگارش، فروتن و فرمانبردار است و زبان به ستایش و پاکیاش میگشاید. (﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مِنۡ خِيفَتِهِۦ﴾) و فرشتگان نیز از بیمش، پاکی او را بیان میکنند؛ یعنی فرشتگان در برابر خداوند، فروتن هستند و از قدرت الهی میترسند. (﴿وَيُرۡسِلُ ٱلصَّوَٰعِقَ﴾) و صاعقهها را میفرستد، و آن آتشی است که از ابرها بیرون میجهد، (﴿فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ﴾) و هرکس از بندگانش را، برحسب مشیت خویش، بدان گرفتار میکند. (﴿وَهُمۡ يُجَٰدِلُونَ فِي ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ ٱلۡمِحَالِ﴾) و آنان دربارۀ خدا به مجادله میپردازند و او بس قدرتمند است؛ هرچه بخواهد میکند، و هیچ چیزی نمیتواند از قدرت او سرپیچی نماید، و هیچ فرارکننده ای از دست او در نمیرود. و تنها اوست که برای بندگانش باران و ابر را میفرستد که روزیهایشان در آن نهفته است، و اوست که به تدبیر امور میپردازد. و آفریدههای بزرگ -که بندگان از آن به هراس میافتند- در برابر او فروتن بوده و سر تسلیم فرود میآورند، و او قدرتمند ودارای توانایی زیاد است. پس همو سزاوار است که پرستش شود و شریکی برایش قرار داده نشود. بنابراین فرمود:
(14) (﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّ﴾) دعوتِ حق تنـها از آن خـداسـت، و آن عبارت است از: انجام دادن عبادت برای او؛ خدایی که هیچ شریکی ندارد، و اینکه دعای عبادت و دعای مسألت، خالصانه برای او صورت پذیرد. [یعنی ستایش و تمجید، و طلب و مسألت، فقط از او به عمل آید]. و خداوند سزاوار هر دو نوع دعا میباشد، و شایستۀ ترس و امید و محبت و علاقه و بیم است. و شایسته است که انسان به سوی او باز گردد؛ زیرا تنها الوهیتِ او حق است، و الوهیتِ دیگران باطل میباشد. (﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾) و کسانی که به جای او، بتها و انبازهایی را -که شریک خدا کردهاند- به فریاد میخوانند، و آنها را پرستش میکنند، (﴿لَا يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم﴾) به هیچ وجه آنها را اجابت نمیکنند، و کمترین نیازی از نیازهایشان را از کارهای دنیا و امور آخرت برآورده نمینمایند. (﴿إِلَّا كَبَٰسِطِ كَفَّيۡهِ إِلَى ٱلۡمَآءِ﴾) مگر مانند کسی که هر دو دستش را به سوی آب دراز کرده است و به خاطر دوری آب، دستهایش به آن نمیرسد، (﴿لِيَبۡلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَٰلِغِهِۦ﴾) تا با گشودن دستهایش آب به دهانش برسد؛ زیرا او تشنه است و از شدت تشنگی میخواهد با دستش آب را برگیرد، آبی که امکان ندارد به آن برسد. همین طور کافران که همواره خدایان دیگری را به فریاد میخوانند، به هیچ وجه آنها را اجابت نخواهند کرد، و کمترین نیازی از نیازهایشان را برآورده نخواهند ساخت؛ و در اوقاتی که آنها به شدت به آن معبودان نیاز دارند، به آنها سودی نمیبخشند؛ چون آنها، خود نیازمند هستند. و آن معبودان به اندازه ذرهای در آسمانها و زمین اختیاری ندارند، و آنها هیچ مشارکتی در آن ندارند و هیچ یک از آنها پشتیبان و یاور خدا نیست. (﴿وَمَا دُعَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ﴾) و دعای کافران جز گمراهی نیست؛ چون آنچه که به جای خدا میخوانند، باطل است. پس عبادت ودعایشان نیز باطل میباشد؛ زیرا با باطل گشتن هدف و مقصود، وسیله نیز باطل میگردد. و از آنجا که خداوند پادشاه و فرمانروای به حق و آشکار است، پرستش و عبادت او نیز حق است؛ و کسی که او را پرستش مینماید، در دنیا و آخرت سود میبیند. و تشبیه کردن دعایی که کافران و مشرکان از غیر خدا بهعمل میآورند به کسی که دستهایش را به سوی آب دراز میکند تا آب به دهانش برسد از بهترین مثالها است؛ زیرا این، تشبیه دادن به کار غیر ممکن است. پس همانگونه که این کار ممکن نیست، آنچه که بدان تشبیه شده است نیز محال و غیر ممکن است. و منوط کردن چیزی به امری محال و غیر ممکن به بهترین و رساترین صورت، بیانگر محال بودن آن میباشد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِ﴾ بیگمان کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در مقابل آن تکبر ورزیدند، دروازههای آسمان برای آنها گشوده نمیشود و به بهشت وارد نمیگردند، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن عبور کند.
(15) همۀ آنچه که آسمانها و زمین در بردارند، در مقابل پروردگارشان فروتناند و از روی اختیار یا اجبار برای او سجده میبرند. پس سجده و فروتنیِ از روی اختیار از سوی مؤمنان است، و کرنش و سجدۀ از روی اکراه از سوی کسی است که از پرستش پروردگارش سرباز میزند، در حالی که سرشتش او را در این کار تکذیب مینماید. (﴿وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ﴾) و سایههای مخلوقات در اول روز و آخر روز برای خدا سجده میبرند، و سجدۀ هرچیزی برحسب حالت آن است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡ﴾ و هر چیزی حمد و تسبیح خداوند را بهجای میآورد، اما شما آن تسبیح را نمیفهمید. پس وقتی که تمامی مخلوقات -خواه ناخواه- برای پروردگارشان سجده مینمایند، او معبود راستین است و معبود شایسته و به حق است و الوهیت دیگر چیزها باطل میباشد. بنابراین باطل بودن آن را بیان کرد و بر بطلان آن دلیل آورد و فرمود:
(16) به کسانی که بتها و همتایانی را شریک خدا میسازند، و آنهارا مانند خدا دوست میدارند، و انواع تقرب و عبادتها را برای آنان انجام میدهند، بگو: آیا عقلهایتان را از دست دادهاید که دوستانی را به خدایی گرفتهاید، و با پرستش آنها به آنان ابراز عشق و علاقه میکنید، در صورتی که آنها شایستۀ عبادت نیستند؟ زیرا آنها (﴿لَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا﴾) برای خودشان سود و زیانی ندارند، اما شما آنها را به دوستی برگرفتهاید و ولایت و دوستی کسی را ترک میکنید که دارای نامها و صفات کامل است، و مالک مردگان و زندگان میباشد، و آفرینش و تدبیر و سود و زیان بهدست اوست، درحالیکه پرستش خداوند یگانه و عبادت کسانی که شریک او میسازید، برابر نیست. همچنانکه کور و بینا برابر نیستند، و تاریکیها و روشنی هم برابر نمیباشند؟ و اگر آنها دچار شک و اشتباه شدند و برای او شریکانی قرار دادند، و گمان بردند چیزهایی که آنها شریک خدا میسازند مانند او میآفرینند و کار انجام میدهند، پس این التباس و اشتباهرا با دلیل و برهانی که بر یگانگی خداوند دلالت مینماید برطرف کن و به آنها بگو: (﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ﴾) خداوند آفرینندۀ هرچیزی است. پس محال است که چیزی خود به خود آفریده شده باشد. و نیز غیرممکن است که بدون آفریننده به وجود آمده باشد. پس مشخص شد که هر چیزی آفریننده و خدایی دارد که در آفرینش شریکی ندارد و یگانه و تواناست. و یگانگی و توانمندی را جز خداوند نشاید، و بالاتر از هرمخلوقِ توانمندی، مخلوقی قویتر و توانمندتر وجود دارد و این سلسله همچنان تداوم مییابد تا به خداوند یگانه و توانمند میرسد. پس توانمندی و یگانگی همزاد یکدیگرند؛ و هر دو، ویژۀ خداوند یگانه هستند. پس با دلیل عقلی روشن شد که آنچه به جای خدا خوانده میشود، کوچکترین چیزی از آفریدن مخلوقات در دست او نیست، بنابراین پرستش آن باطل میباشد.
(17) خداوند هدایتی را که توسط پیامبر برای زنده کردن دلها و ارواح فرو فرستاده است، به آبی تشبیه میکند که مایۀ حیات اجسام است، و فایدۀ فراگیر و زیادی که در هدایت وجود دارد و بندگان به آن نیازمندند را، به سود و فایدۀ فراگیری که در باران است، تشبیه میکند. و تفاوت دلهایی که هدایت را میپذیرند، به درّههایی تشبیه کرده که رودها در آن رواناند. پس برخی از رودخانهها بزرگ بوده و آب زیادی در خود جای میدهند، همچنان که دلهایی بزرگ وجود دارند که دانش فراوانی را در خود جای میدهند. و رودخانهای داریم که آب کمی در آن جاری است، مانند دلی کوچک که دانش کمی در خود جای میدهد. و شهوات و شبهات دلها را به هنگام تعامل با حق، به کفی تشبیه میکند که بر بالای آب قرار میگیرد، و یا به کفی تشبیه میکند که به هنگام ذوب کردن زیورآلات و پالایش و گداختن و قالبگیری بر بالای آن قرار میگیرد. کف همواره بر بالای آب قرار دارد و آن را مکدّر مینماید، تا اینکه از بین میرود و آب صاف و زلال و زیورآلاتی که به مردم فایده میرساند، باقی میماند. قلب نیز همواره شبهات و شهوات را ناپسند میداند و با دلایل راستین و ارادهای قاطع با آن مبارزه مینماید، تا اینکه از بین رفته و نابود میشود؛ و قلب، پالایش یافته و صاف شده و آنچه که به مردم فایده میرساند از قبیل: دانستن حق و ترجیح دادن آن وعلاقمند بودن به آن باقی میماند. پس باطل از بین میرود وحق آن را نابود میگرداند.﴿إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا﴾ همانا باطل رفتنی و نابود شدنی است. (﴿كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ﴾) خداوند این چنین مثالها را بیان مینماید، تا حق از باطل روشن شود و هدایت از گمراهی مشخص گردد.
(18) وقتی خداوند حق را از باطل مشخص نمود، بیان کرد که مردم دو گروه هستند: گروهی دعوت پروردگارشان را اجابت مینمایند، پس به ذکر ثواب پروردگار برای آنان پرداخت؛ و گروهی نیز از پذیرش دعوت خدا امتناع میورزند، و به بیان کیفرش در رابطه با آنان پرداخت و فرمود: (﴿لِلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ﴾) کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند؛ یعنی دلهایشان برای علم و ایمان منقاد گردید و اعضا و جوارحشان تسلیم امر و نهی پروردگار شد، و مطابق آنچه که پروردگارشان از آنها خواسته است، عمل نمودند. پس برای آنها (﴿ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾) حالت نیکو و پاداش نیک است. و آنان دارای بزرگترین صفات و برترین فضایل هستند و پاداش دنیا و آخرت را در مییابند؛ پاداشی که هیچ چشمی تاکنون مانند آن را ندیده و هیچ گوشی [اخبار آنرا] نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. (﴿وَٱلَّذِينَ لَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُۥ﴾) و کسانی که دعوت خدا را بعد از مثالهایی که برایشان آورده شد و حقی که برایشان بیان گردید، نپذیرفتند دارای حالتی بد خواهند بود، (﴿لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾) و اگر همۀ آنچه را که در زمین است، از قبیل: طلا، نقره و غیره، داشته باشند، (﴿وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦٓ﴾) و [نیز] مانند آن را داشته باشند، برای رهایی از عذاب روز قیامت خواهند پرداخت، ولی از آنها پذیرفته نمیشود. آنها چگونه میتوانند این اندازه را داشته باشند و آن را از کجا خواهند آورد؟! (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡحِسَابِ﴾) آنان حساب بدی دارند؛ و آن حسابی است که در مقابل همۀ کارهای زشتی که در گذشته انجام دادهاند، و آنچه از حقوق خدا که بندگان ضایع کردهاند، نوشته شده و از آنها حساب گرفته میشود، و میگویند: ﴿يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا﴾ ای وای بر ما! این کتاب [=نامۀ اعمال] را چه شده است که هیچ گناه کوچک و بزرگی را نگذاشته، مگر اینکه آن را بر شمرده است! و آنچه را که کردهاند، حاضر مییابند و پروردگارت بر هیچ کس ستم نمیکند. (﴿وَ﴾) و بعد از اینکه عذاب سخت و بد چشیدند، (﴿مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ﴾) جایگاهشان دوزخ است که در آنجا هر عذابی، از قبیل: گرسنگیِ شدید و تشنگی دردناک و آتش داغ و سوزان و درخت زقّوم و ضریع [گیاه خارداری که شبرق نامیده میشود و خوراک جهنّمیان است] و همۀ انواع عذابی که خداوند بیان کرده است، وجود دارد. (﴿وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ﴾) و [دوزخ] بد جایگاهی است.
(19) خداوند میان کسانی که علم دارند و بدان عمل مینمایند، و کسانی که علم دارند اما بدان عمل نمیکنند، و یا اصلاً علم و دانشی ندارند، فرق گذاشته و میفرماید: (﴿أَفَمَن يَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ﴾) آیا کسی که میداند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، حق است و آن را فهمیده و به آن عمل مینماید، (﴿كَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓ﴾) مانند کسی است که او کور است، و حق را نمیشناسد و به آن عمل نمیکند؟ پس این دو فرد، زمین تا آسمان با هم فرق دارند. و شایسته است که بنده بیندیشد و دریابد که حالت کدام یک از دو گروه بهتر و سرانجام کدام یک خوبتر است، و آنگاه راه وی را برگزیند و به دنبال آن گروه حرکت نماید. ولی هرکسی به سود و زیان خودش نمیاندیشد. (﴿إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾) بلکه فقط خردمندان و کسانی که دارای عقلها و آرای کامل هستند، میاندیشند؛ آنان که مغز و هستۀ جهان، و برگزیدگان فرزندان آدم میباشند.
(20) اگر بپرسی که آنان دارای چه صفاتی میباشند و چگونه کسانی هستند، زیباتر از آنچه که خداوند در توصیف آنان بیان داشته است، نخواهی یافت، آنجا که فرموده است: (﴿ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ﴾) آنانکه به عهد خدا وفا مینمایند، و به عهد و پیمانی که خداوند از آنها گرفته و آنان را متعهد نموده است که حقوق الهی را به طور کامل انجام دهند، وفا میکنند. پس وفایِ به عهد مقتضی آن است که عهد را به طور کامل ادا کرد و در آن خیرخواهی نمود. (﴿وَ﴾) و کمال وفاداری آنان این است که، (﴿لَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ﴾) پیمان را نمیشکنند؛ یعنی پیمانی را که با خدا بستهاند، نمیشکنند. پس همۀ پیمانها و عهدها و سوگندها و نذرهایی که بندگان میبندند، در این داخل است. بنابراین بنده از خردمندان و کسانی که دارای پاداش بزرگ هستند نخواهد بود، مگر اینکه این پیمانها را به طور کامل ادا کند و آنها را نشکند، و نیز به طور ناقص آنها را انجام ندهد.
(21) (﴿وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾) و کسانی که آنچه خداوند به پیوسته داشتن آن فرمان داده است، پیوسته میدارند. این حکم، عام است و همۀ آنچه را که خداوند به پیوسته داشتن آن امر کرده است، از قبیل: ایمان به خدا و رسولش و محبت خدا و پیامبرش، و پرستش خدای یگانه، و اطاعت از پیامبر را در بر میگیرد. و با رفتار و کردار نیک با پدران و مادرانشان، پیوند نیک را برقرار میدارند و از فرمان آنها سرپیچی نمیکنند؛ و با رفتار و گفتار نیک، پیوند خویشاوندی را برقرار میدارند. و با ادای حقوق دینی و دنیوی همسران و همراهان و بردگان، به طورکامل پیوند نیک را با آنان برقرار میدارند. و چیزی که سبب میشود بنده چنین عمل کند و دستورات خداوند را انجام دهد، ترس از خدا و روز قیامت است. بنابراین فرمود: (﴿وَيَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ﴾) و از پروردگارشان میترسند. و ترس از خداوند و ترس از روز قیامت و اینکه برای حساب و کتاب پیش وی حاضر میشوند، آنها را از ارتکاب گناه و انجام ندادن چیزی که خداوند به آن دستور داده است، باز میدارد؛ چون آنها از عذاب الهی میترسند، و به پاداش او امیدوارند.
(22) (﴿وَٱلَّذِينَ صَبَرُواْ﴾) و کسانی که بر اطاعت و فرمانبرداری از دستورات خدا و دوری کردن از آنچه پروردگار متعال از آن نهی فرموده است، شکیبایی میورزند. و یا در هنگام مصیبت و بلا بردبارند، و این صبر و شکیبایی، (﴿ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ﴾) برای خشنودی و رضای پروردگارشان است، نه برای دیگر اهداف و اغراض فاسد. و چنانچه بنده، خودش را کنترل نماید؛ و برای خشنودی پروردگارش و به امید نزدیک شدن به او و بهرهمند شدن از پاداش وی، بردباری نماید، برایش سودمند است، و این صبر، از ویژگیهای اهل ایمان است. و چنانچه هدف از آن، کسب شهرت باشد، در حقیقت این کار ستودنی نیست؛ زیرا چنین صبری، از انسان عابد و انسان فاسق و مؤمن و کافر برمیآید. (﴿وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) و نماز را برپا داشتند؛ یعنی آن را همراه با تمام ارکان و شرایط و آنچه که نماز را در ظاهر و باطن تکمیل مینماید، انجام دادند. (﴿وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ﴾) و از آنچه که به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار بخشیدند. نفقات واجب از قبیل: زکات و کفارهها، و نفقات مستحب در این بخشش و انفاق داخل میباشند؛ و آنها هرجا نیاز به انفاق باشد، به صورت پنهان و آشکار انفاق مینمایند. (﴿وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ﴾) و بدی را با نیکی دفع میکنند؛ یعنی هرکس با گفتار و یا کردار نسبت به آنها بدی نماید، با او مقابله به مثل نکرده و همان کار را با او انجام نمیدهند، بلکه با او نیکی مینمایند. پس هرکس از دادن و بخشیدن به آنها دریغ بورزد، آنان به او میبخشند؛ و هرکس بدانها ستم روا بدارد، عفوش میکنند؛ و هرکس پیوند خویشاوندی را با آنها قطع نماید، پیوند خویشاوندی را با او برقرار میدارند؛ و هرکس که با آنان بدی کند، با وی نیکی میکنند. پس با کسی که با آنان بدی نمیکند، چگونه رفتار خواهند کرد! (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) کسانی که دارای این صفتهای بزرگ و فضیلتهای زیبا هستند، (﴿لَهُمۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾) پاداش نیک آن سرا را دارند. و پاداش نیک را چنین تفسیر نمود:
(23) (﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ﴾) باغهای بهشت که جای ماندگاری است، و از آن دور نمیشوند و نمیخواهند به جای دیگری برده شوند؛ زیرا به خاطر نعمتهای فراوانی که بهشت در بر دارد و شادیای که در آنجا هست، همۀ خواستهها و اهداف آدمی در آن برآورده میشود، به گونهای که آنها بالاتر از آن چیزی را نمیبینند. و از جمله چیزهایی که نعمت و شادی آنها را کامل میکند، این است که، (﴿يَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡ﴾) همراه با پدران و فرزندان و همسران صالح و شایستۀ خود بدانجا وارد میشوند. و دوستان و یاران نیز از زمرۀ همسران و فرزندان به شمار میروند. (﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ﴾) و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میشوند، و آنها را گرامی میدارند، و مراتب خشنودی خداوند را به آنها تبریک گفته و میگویند:
(24) (﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم﴾) درودتان باد و سلام خدا بر شما باد. و این کلام، بیانگر دور شدن آنان از هر امر ناپسندی است، و مستلزم حصول هر امر پسندیده و دوست داشتنی برای آنان است. (﴿بِمَا صَبَرۡتُمۡ﴾) به سبب شکیباییتان، و صبور بودنی که شما را به این منازل عالی و باغهای گرانبها رسانید. (﴿فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾) پس جزای آنان، سراچۀ نیک است. بنابراین شایسته است کسی که خیرخواه خودش میباشد و برای خویشتن ارزش قایل است، با نفس خود مبارزه و جهاد نماید تا از صفات خردمندان برخوردار شود و از نعمتهای آن جهان بهرهمند گردد؛ نعمتهایی که شادی بخش ارواح است، و همۀ لذات و شادیها را دربر میگیرد. پس آدمی باید برای رسیدن به چنین چیزی بکوشد، و در این زمینه با دیگران به رقابت بپردازد.
(25) وقتی خداوند حالت اهل بهشت را بیان نمود، بیان داشت که اهل جهنم بر عکس بهشتیان میباشند. پس در مورد اهل جهنم فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ﴾) و آنان که پیمان خدا را پس از بستنِ آن میشکنند؛ یعنی بعد از اینکه خداوند پیمانش را به وسیلۀ پیامبرانش بر آنان محکم نمود، آنها منقاد نشدند و تسلیم نگشتند، بلکه با رویگردانی و پیمان شکنی با آن برخورد کردند. (﴿وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾) و پیوندی را میگسلند که خداوند به حفظ و نگاه داشتن آن دستور داده است؛ پس رابطۀ خود و پروردگارشان را، با ایمان آوردن و انجام عمل صالح نگه نداشته؛ و پیوند خویشاوندی را گسستند، و حقوق آنان را به جای نیاوردند؛ بلکه با کفر ورزیدن و انجام گناهان و بازداشتن مردم از راه خدا و کج نشان دادن دین او، در زمین فساد و تباهی کردند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ﴾) اینان نفرین بهرۀ ایشان است؛ یعنی دوری از رحمت خدا و مذمت و نکوهش از جانب وی و فرشتگان و بندگان مؤمن، بهرۀ ایشان است.(﴿وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ﴾) و بدی و سختی آن سرای را نیز دارند، و آن جهنم و عذابهای دردناک آن است.
(26) یعنی فقط خداوند است که روزی را برای هرکس بخواهد، فراخ و فراوان میگرداند؛ و آن را برای هرکس که بخواهد، تنگ میدارد. (﴿وَفَرِحُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾) و کافران به زندگی دنیا شاد و خشنودند؛ خشنودیی که باعث شده تا به زندگی دنیا بچسبند و از آخرت غافل شوند، و این به سبب نقصان عقلشان است. (﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا مَتَٰعٞ﴾) و زندگی دنیا در برابر آخرت چیز اندکی است و مدت کمی از آن بهرهمند میشوند؛ چرا که عاقبت از خانواده و یارانشان جدا میشوند، و عذاب دراز مدتی را پیش روی خواهند داشت.
(27) خداوند متعال خبر میدهد کسانی که به آیات وی کفر ورزیدند و بر پیامبر سخت گرفتند و به او پیشنهاد کرده و گفتند: (﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) چرا نشانهای از سوی پروردگارش بر او نازل نشده است؟ و آنها ادعا میکردند که اگر معجزه و نشانهای بر پیامبر فرو فرستاده میشد، آنها به وی ایمان میآوردند. پس خداوند آنان را پاسخ داد و فرمود: (﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَنۡ أَنَابَ﴾) بگو: خداوند هرکس را که بخواهد، گمراه میکند؛ و هرکس را که توبه نماید و خشنودی پروردگار را بجوید، به سوی خویش هدایت میکند. پس هدایت و گمراهی در دست آنان نیست تا آن را منوط به معجزهها و نشانهها کنند. آنها دروغگویند؛ زیرا ﴿وَلَوۡ أَنَّنَا نَزَّلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَحَشَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ كُلَّ شَيۡءٖ قُبُلٗا مَّا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَجۡهَلُونَ﴾ حتی اگر ما فرشتگان را به سوی آنها فرو بفرستیم، و مردگان با آنها سخن بگویند، و همه چیز را پیش چشم آنها محشور کنیم، ایمان نخواهند آورد، مگر اینکه خدا بخواهد، ولی بیشتر آنان نمیدانند. و لازم نیست پیامبر نشانه و معجزهای بیاورد که آنان تعیین و پیشنهاد مینمایند، بلکه هرمعجزهای را که پیامبر پیش آنها بیاورد و حق را روشن نماید، کفایت میکند و مقصود حاصل میشود، و این برایشان بهتر است؛ زیرا اگر معجزات آنچنانکه آنها میخواهند و پیشنهاد میکنند نزدشان بیاید و به آن ایمان نیاورند، بلافاصله و در همین دنیا عذاب خدا آنها را فرا خواهد گرفت.
(28) سپس خداوند علامت مؤمنان را بیان نمود و فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾) کسانی که ایمان آورده، و دلهایشان با یاد خدا آرامش پیدا میکند و اضطراب و نگرانیهایش برطرف میشود و لذت و شادی بدان روی میآورد، (﴿أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾) یعنی شایسته است که دلها جز به یاد خدا سکون و آرامش پیدا نکند؛ زیرا هیچ چیزی برای دلها از محبت آفریننده لذت بخش تر و شیرینتر نیست، و هیچ چیزی از انس گرفتن به خدا و شناخت او شیرین تر نیست. و دلها به اندازۀ شناختی که از خداوند دارند و به اندازه محبتی که به خدا دارند، به یاد و ذکر او میپردازند. پس ذکر خدا؛ یعنی یاد کردن بنده پروردگارش را با تسبیح و تهلیل و تکبیر و... و گفته شده که منظور از ذکر خدا، کتابش است که آن را به منظور پند پذیریِ مؤمنان فرو فرستاده است؛ بنابراین معنی آرامش یافتن قلب با ذکر خدا، این است که دل معانی و احکام قرآن را بفهمد تا با آن آرام گیرد؛ زیرا معانی و احکام قرآن روشن است، و با دلایل و حجت فراوانی مورد تأیید قرارگرفته است. و از این طریق دلها آرام میگیرند؛ زیرا دلها جز با یقین و علم، آرامش نمییابند و یقین و علم به کاملترین صورت در لابلای آیات قرآن نهفته است. و قطعاً دلها به غیر از قرآن آرام نمیگیرند. اما دیگر کتابها که بر مبنای قرآن تدوین نشدهاند، دلها به آنها سکون و آرامش پیدا نمیکنند؛ زیرا به خاطر تعارض دلایل و تضاد احکامی که در آنها وجود دارد، دچار آشفتگی و اضطراب میشوند. ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ و اگر قرآن از جانب کسی دیگر غیر از خدا بود، در آن تضاد و اختلاف زیادی مییافتند. و اگر در اخبار کتاب خدا تأمل شود و با سایر علوم و تألیفات مقایسه گردد، میان آن دو فرق بزرگی مشاهده خواهد شد.
(29) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) آنانکه قلباً به خدا و فرشتگانش و کتابها و پیامبرانش و به روز قیامت ایمان آوردند، و این ایمان را با انجام کارهای شایسته؛ کارهای قلبی از قبیل: محبت خدا و ترس از او و امید به او، و کارهای جوارح از قبیل: نماز و دیگر کارهای پسندیده تصدیق کردند، (﴿طُوبَىٰ لَهُمۡ وَحُسۡنُ مََٔابٖ﴾) خوشا به حال ایشان، و آنان سرانجام نیکی دارند؛ یعنی آنان دارای حالتی خوش، و سرانجامی نیک هستند. و آنان در سایۀ خشنودی و گرامیداشت خداوند در دنیا و آخرت خوشحال خواهند بود، و کمال آسایش و آرامش را در خواهند یافت. و از جملۀ آن، درخت طوبی است که در بهشت است و سواره در سایۀ آن حرکت مینماید و صد سال طول میکشد تا آن را بپیماید، همانگونه که در احادیث صحیح آمده است.
(30) خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: (﴿كَذَٰلِكَ أَرۡسَلۡنَٰكَ فِيٓ أُمَّةٖ﴾) بدین گونه تو را به سوی قومت فرستادیم، تا آنان را به سوی راه هدایت فرا بخوانی، (﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهَآ أُمَمٞ﴾) که پیش از آنان امتهای فراوانی آمده و رفتهاند، و ما پیامبران خود را به میان آنها فرستادیم. پس شما نخستین رسول و پیامبر نیستی تا رسالتت برای آنها نا آشنا جلوه کند. و شما از جانب خود سخن نمیگویی، بلکه آیات خداوند را برای آنان میخوانی که برتو وحی میشود؛ آیاتی که دلها را پاک مینماید، و نفسها را پاکیزه میگرداند. اما قوم تو به خداوند مهربان کفر میورزند، پس آنان با پذیرش و شکر به استقبال رحمت و احسان خدا نرفتند؛ رحمت و احسانی که بزرگترین نوع آن عبارت بود از اینکه شما را به عنوان فرستاده به سویشان روانه کردیم و کتاب را بر تو نازل نمودیم. بلکه با انکار و عناد با مهربانی و احسان خداوند برخورد کردند. پس آنان از ملتهایی که پیش از ایشان بودند و پیامبران را تکذیب کردند، عبرت نگرفتند که چگونه خداوند آنان را به سبب گناهانشان به عذاب سخت خویش گرفتار ساخت. (﴿قُلۡ هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) بگو: او پروردگار من است، و هیچ معبود به حقی جز او وجود ندارد. و این کلام، هردو قسمِ توحید را در بردارد؛ هم توحید الوهیت، و هم توحید ربوبیت. پس او پروردگار من است، و از همان ابتدا مرا با نعمتهایش پرورش داده، و معبود و خدایم است. (﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ﴾) در همۀ کارهایم بر او توکل نموده، (﴿وَإِلَيۡهِ مَتَابِ﴾) و در تمام عبادتهایم و در همۀ احوالم به سوی او برمیگردم.
(31) خداوند متعال با بیان فضیلت و برتری قرآن کریم بر سایر کتابهایی که فرو فرستاده شدهاند، میفرماید: (﴿وَلَوۡ أَنَّ قُرۡءَانٗا﴾) و اگر قرآنی [در میان کتابهای الهی یافت میشد] که (﴿سُيِّرَتۡ بِهِ ٱلۡجِبَالُ﴾) کوهها بدان از جای خود روان میشد و به حرکت در میآمد. (﴿أَوۡ قُطِّعَتۡ بِهِ ٱلۡأَرۡضُ﴾) یا زمین به وسیلۀ آن پاره پاره میگردید، و نهرها بدان روان میگشت و باغها بدان شکفته میشد، (﴿أَوۡ كُلِّمَ بِهِ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾) و یا بدان مردگان به سخن در میآمدند این قرآن میبود. (﴿بَل لِّلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ جَمِيعًا﴾) بلکه همۀ کارها در دست خدا است، و خداوند نشانههایی را میآورد که حکمت او اقتضا میکند. پس تکذیب کنندگان چرا معجزات و نشانههایی را پیشنهاد مینمایند؟ آیا آنان اختیاری دارند و کاری در دست آنان است؟ (﴿أَفَلَمۡ يَاْيَۡٔسِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَهَدَى ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا﴾) آیا مؤمنان نمیدانند که اگر خداوند میخواست، همۀ مردمان را هدایت میکرد؟ پس مؤمنان باید بدانند که خداوند بر هدایت کردن همۀ مردم تواناست، اما پروردگار این را نمیکند، بلکه هرکس را که بخواهد، هدایت مینماید؛ و هرکس را که بخواهد، گمراه میسازد. (﴿وَلَا يَزَالُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) و کافران پیوسته بر کفرشان قرار دارند و عبرت نمیگیرند و پند نمیپذیرند، و خداوند مصیبتهای کوبندهای را یکی پس از دیگری در خانههایشان بر آنان و یا بر اطرافیانشان فرود میآورد، اما باز هم بر کفر خود اصرار میورزند. (﴿حَتَّىٰ يَأۡتِيَ وَعۡدُ ٱللَّهِ﴾) تا آنگاه که وعدۀ خداوند فرا رسد؛ وعدهای که به آنها داده شده است مبنی بر اینکه پیوسته عذاب خدا بر آنان وارد میشود، و هیچ راه گریزی از آن نیست. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ﴾) بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند. و این تهدید و ترساندن آنهاست و بیانگر عذابی است که خداوند به سبب کفر و مخالفت و ستمگریشان به آنان وعده داده است و بر آنها نازل خواهد شد.
(32) خداوند متعال در راستای دلجویی دادن پیامبر و استوار گرداندن وی، میفرماید: (﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ﴾) بهراستی پیامبرانی پیش از تو نیز به ریشخند و تمسخر گرفته شدهاند. پس تو اولین پیامبری نیستی که تکذیب شده و مورد اذیت قرار گرفتهای. (﴿فَأَمۡلَيۡتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾) پس کسانی را که به پیامبرانشان کفر ورزیدند، مدتی مهلت دادم تا گمان بردند عذاب داده نمیشوند. (﴿ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡ﴾)سپس ایشان را با انواع عذابها گرفتار ساختم، (﴿فَكَيۡفَ كَانَ عِقَابِ﴾) پس کیفرم چگونه بود؟! کیفری سخت و عذابی دردناک بود. بنابراین کسانی که تو را تکذیب کرده و مسخره میکنند، از اینکه آنان را مهلت دادهایم، فریب نخورند و مغرور نشوند، و امتهای گذشته الگو و نمونۀ آنها هستند، و بپرهیزند از اینکه بلایی بر سر آنها بیاید که بر سر امتهای گذشته آمده است.
(33) خداوند متعال میفرماید: (﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ كُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ﴾) آیا کسی که حافظ و مراقب همه است و اعمال ایشان را میپاید و با عدل و دادگری سزا و جزای کارهایشان را در دنیا و آخرت میدهد ـ و او خداوند تبارک و تعالی است ـ مانند کسانی است که این چنین نیستند؟ بنابراین فرمود: (﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ﴾) و برای خداوند یگانه و یکتا و بینیاز -که شریک و همتا و نظیری ندارد- شریکانی قرار دادند. (﴿قُلۡ﴾) به آنان بگو: اگر راست میگویید (﴿سَمُّوهُمۡ﴾) آنان را نام ببرید تا حالتشان را بدانیم. (﴿أَمۡ تُنَبُِّٔونَهُۥ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) آیا خداوند را، از آنچه که در زمین است و احوال آن را نمیداند، خبر میدهید؟ اما او دانای پیدا و پنهان است و شریکی ندارد و ادعایتان در خصوص شریک قرار دادن برای وی باطل است. و با قرار دادن شریک برای خداوند، انگار به وی خبر میدهید که او شریکی دارد اما ایشان از آن خبری ندارد، و این باطل ترین سخن است. بنابراین فرمود: (﴿أَم بِظَٰهِرٖ مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾) یا اینکه سخنی سطحی و ظاهر بینانه بر زبان میرانید؟ یعنی ادعای شما مبنی بر اینکه گویا خداوند شریکی دارد، تنها سخنی ظاهری است که بر زبانتان جاری میشود. چرا که در حقیقت، هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد و هیچ فردی جز او سزاوار عبادت و پرستش نیست. (﴿بَلۡ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكۡرُهُمۡ﴾) بلکه برای کافران مکرشان آراسته شده است و مکرشان، کفر و شرک ورزیدنشان و دروغ انگاشتن آیات خداست. (﴿وَصُدُّواْ عَنِ ٱلسَّبِيلِ﴾) و از راه راست که انسان را به خدا و بهشت میرساند، بازداشته شدهاند، (﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ﴾) و هرکس را که خداوند گمراه سازد، هیچ راهنمایی ندارد؛ چرا که هیچ احدی مالک چیزی نیست.
(34) (﴿لَّهُمۡ عَذَابٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَقُّ﴾) آنان در زندگانی دنیا عذابی دارند، و عذاب آخرت سختتر از عذاب دنیاست؛ زیرا عذاب آخرت شدیدتر و همیشگی است. (﴿وَمَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ﴾) و برای آنان بازدارندهای نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. پس هرگاه عذاب خود را به سوی آنها فرود آورد، هیچ کس نمیتواند آن را از آنها دور نماید.
(35) خداوند متعال میفرماید: (﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾) صفت و حقیقت بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است؛ کسانی که از ارتکاب منهیات دوری گزیده و به انجام دستورات و مأمورات خداوند مبادرت میورزند، چنین است که (﴿تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾) رودها و جویبارهای عسل و شراب و شیر و آب ـ بدون اینکه در شیار و جدولهایی جاری شوندـ در آن روان است؛ این جویبارها، باغها و درختان را آبیاری میکنند و درختان، انواع میوه را به بار میآورند، (﴿أُكُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَا﴾) میوه و سایۀ این درختان، همیشگی است. (﴿تِلۡكَ عُقۡبَى ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ﴾) این، سرانجام و عاقبت کسانی است که پرهیزگارند. (﴿وَّعُقۡبَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٱلنَّارُ﴾) و سرانجام کافران جهنم است. پس سرنوشت این دو گروه بسیار متفاوت است!
(36) خداوند متعال میفرماید: (﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ ﴾) و کسانی که با نازل کردن کتاب و شناخت آن بر آنها منت نهادهایم، (﴿يَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ﴾) از آنچه برتو فرو فرستاده شده است، شاد میشوند، و به آن ایمان میآورند، و آن را تصدیق مینمایند، و از اینکه کتابهای آسمانی با یکدیگر موافقت و مطابقت دارند، خوشحالاند. و این، حالت کسانی از اهل کتاب است که ایمان آوردهاند. (﴿وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ﴾) و از میان دستههای کافران -که از حق منحرف گشتهاند- کسانی هستند که بخشی از این قرآن را نمیپذیرند وآن را تصدیق نمیکنند! ﴿ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَا﴾ پس هرکس هدایت شود، به سود خودش میباشد؛ و هرکس که گمراه گردد، گمراهیاش به زیان اوست. و تو ای محمد صلی الله علیه وسلم ! فقط بیم دهنده هستی و به سوی خدا دعوت مینمایی. (﴿قُلۡ إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَلَآ أُشۡرِكَ بِهِۦٓ﴾) بگو: من تنها و تنها فرمان یافتهام که خداوند را بپرستم و شریکی برای او قرار ندهم؛ یعنی من فرمان یافتهام که عبادت را، تنها برای خدا انجام دهم. (﴿إِلَيۡهِ أَدۡعُواْ وَإِلَيۡهِ مََٔابِ﴾) به سوی او فرا میخوانم و بازگشت من به سوی اوست؛ و او در برابر دعوتی که به سوی دینش انجام میدهم، مرا پاداش میدهد.
(37) یعنی این قرآن را به اسلوبی محکم و سنجیده و به روشنترین و فصیحترین زبانها فرو فرستادهایم تا شک و تردیدی در آن نباشد و تنها از آن پیروی کنی، و فریبکاری در آن روی ندهد، و از آنچه که با قرآن مخالف و متضاد است، از قبیل: خواستۀ کسانی که چیزی نمیدانند، پیروی ننمایی. بنابراین خداوند پیامبرش را ـ با اینکه معصوم است ـ تهدید کرد تا بر او منت نهد که به او عصمت داده است و تا در احکام برای امت خود الگو باشد. بنابراین فرمود: (﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾) و اگر از آرزوها و خواستههایشان پیروی کنی بعد از اینکه علم ودانش به تو رسیده است؛ آگاهی و دانش روشنی که تو را از پیروی از خواستههای آنان باز میدارد، (﴿مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا وَاقٖ﴾) هیچ کارسازی نیست که تو را از [عذاب] خداوند حمایت نماید، و به امر مورد علاقۀ خودت دست بیابی. و هیچ بازدارندهای نیست که تو را از امر ناگوار و ناخوشایند مصون بدارد.
(38) تو اولین پیامبری نیستی که به سوی مردم فرستاده شدهای تا از این موضوع به شگفت آیند، بلکه (﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّيَّةٗ﴾) پیش از تو پیامبرانی را فرستاده و زنان و فرزندانی را بدیشان دادهایم، پس دشمنانت نمیتوانند این را برتو عیب بگیرند که همچون برادران پیامبرت دارای زن و فرزند هستی. پس آنان چرا دارا بودن زن و فرزند را بر شما عیب میگیرند، درحالی که پیامبران پیش از تو نیز چنین بودهاند. آنها جز به خاطر اهداف فاسد و خواستههای پلید خود، از تو عیب نمیگیرند. و از تو معجزه میخواهند و نوع آن را پیشنهاد میکنند، در حالی که اختیاری نداری و چیزی در دست تو نیست. (﴿وَمَاكَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأۡتِيَ بَِٔايَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾) و هیچ پیامبری را نسزد که جز به اجازۀ خداوند معجزهای بیاورد، و خداوند آوردن معجزه را اجازه نمیدهد مگر در آن وقت که مقدر فرموده است. (﴿لِكُلِّ أَجَلٖ كِتَابٞ﴾) و هر اجلی را سرآمدی معین است که از آن پس و پیش نمیشود. پس عجله کردن و شتاب ورزیدن آنها در رابطه با آمدن معجزات یا فرا رسیدن عذاب، سبب نمیشود که خداوند آنچه را مقدر نموده است بعداً رخ دهد پیشتر از موعد مقرر بنمایاند، با اینکه خداوند هرچه را بخواهد انجام میدهد.
(39) (﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُ﴾) خداوند هرچه از تقدیرات الهی را که بخواهد، از میان میبرد؛ و هرچه را که بخواهد، پا برجا میدارد. این از میان برداشتن و برجا گذاشتن، مربوط به چیزهایی نیست که علم و قلم الهی آن را نگاشته و ثبت کرده است؛ زیرا آنچه را که خداوند ثبت نموده است، قابل تغییر و تبدیل نیست؛ زیرا چنین چیزی برای خداوند محال است که در آگاهی و علم وی، نقص و خللی واقع شود. بنابراین فرمود: (﴿وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و لوح محفوظ که همه چیز به آن برمیگردد، و آن اصل، و سایر چیزها فرعاند، نزد اوست. پس تغییر و تبدیل در فرع واقع میگردد، مانند کارهای شبانه روزی که فرشتگان آن را ثبت مینمایند و خداوند برای ثبت و یا از میان بردن آن اسبابی قرار داده است؛ و این اسباب، از دایرۀ آنچه که در لوح المحفوظ نگاشته شده است، فراتر نمیرود، مانند اینکه نیکوکاری و صلۀ رحم و احسان را از اسباب طول عمر و فراوان شدن روزی قرار داده، و گناهان را سبب از میان رفتن برکت عمر و روزی گردانیده است؛ و مانند اینکه اسباب نجات از مهلکه را، سبب سلامتی قرار داده؛ و قرار دادن خویشتن در معرض هلاکترا، سبب هلاک شدن قرار داده است. پس اوست که برحسب قدرت و ارادهاش، به تدبیر امور میپردازد؛ و آنچه را او تدبیر نماید، با آنچه که آن را دانسته و در لوح محفوظ نوشته است، تضادی ندارد.
(40) خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: برای فرا رسیدن عذابی که به آنان وعده داده شده است، شتاب مکن؛ زیرا اگر آنان همچنان به سرکشی و کفر و ناسپاسی خود ادامه بدهند، حتماً عذابی که به آنان وعده داده شده است به آنان میرسد. پس یا آن را (﴿نُرِيَنَّكَ﴾) در دنیا به تو مینمایانیم، و آنگاه خشنود و چشم روشن میشوی، (﴿أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ﴾) و یا قبل از اینکه آنان دچار عذاب شوند، تو را میمیرانیم. پس مبتلاکردن آنان بهعذاب، وظیفۀ تو نیست. (﴿فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ﴾) زیرا تنها رساندن پیام خدا به مردم و روشنگری برای آنان، بر عهدۀ تو است، (﴿وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ﴾) و حساب بر عهدۀ ما است؛ و ما مردم را در مورد اینکه آیا آنچه که برگردنشان بوده انجام داده، و یا آن را ضایع کرده و انجام ندادهاند، مورد بازخواست قرار میدهیم؛ پس یا آنان را پاداش عطا میکنیم، و یا مورد عقوبت و انتقام قرار میدهیم.
(41) سپس خداوند متعال تکذیب کنندگان را تهدید نموده و میفرماید: (﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَا﴾) آیا کافران نمیبینند که ما همواره از اطراف زمین میکاهیم؟! گفته شده که منظور این است خداوند با هلاک کردن تکذیب کنندگان و ریشه کن کردن ستمگران، از سرزمین آنها میکاهد. و گفته شده این کاهش، اشاره به فتوحات اسلامی و از دست رفتن شهرهای مشرکین و زیانمند شدن آنها در اموال و جانهایشان است. و سخنان دیگری نیز گفته شده است، اما به ظاهرـ و الله اعلم ـ منظور این است که خداوند به تدریج سرزمینِ تکذیبکنندگان و کافران را از دستشان میگیرد و از آن میکاهد و مصیبتها را در گوشه و اطراف آن ایجاد میکند، تا آنان را بیدار سازد، قبل از اینکه نقص و کمبود دامانشان را بگیرد، و بلاهایی را برآنان فرو میفرستد که هیچکس نمیتواند آن را دفع کند. بنابراین فرمود: (﴿وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦ﴾) و خداوند فرمان میدهد و فرمانش هیچ ردکنندهای ندارد. هیچکس نمیتواند فرمان شرعی و تقدیری، و جزای الهی را ردّ نماید. پس دستورات و فرمانهایی که خداوند صادر میکند، در نهایت سنجیدگی و متانت و استحکام قرار داشته و هیچ خلل و نقصی درآن وجود ندارد، و بر پایۀ عدالت و انصاف و نیکی استوار میباشد، و هیچ کس نمیتواند فرمانهای او را مورد بازجویی قرار دهد، و اعتراضی بر آن وارد نیست. برخلاف فرمان غیرخدا، که گاهی درست و گاهی نادرست خواهد بود. (﴿وَهُوَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾) و او سریع الحساب است. پس کافران نباید در رابطه با آمدن عذاب، شتاب ورزند؛ زیرا هر آنچه که آمدنی است، نزدیک میباشد.
(42) خداوند متعال میفرماید: (﴿وَقَدۡ مَكَرَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾) بهراستی کسانی که پیش از اینان بودند، دربارۀ پیامبران و پیام حقی که آورده بودند مکر ورزیده و توطئه کردند؛ اما توطئه و مکرشان، چیزی را از آنان دور نکرد و فایده ای برای آنان نداشت و نتوانستند کاری از پیش ببرند. آنان با خداوند مبارزه میکنند، (﴿فَلِلَّهِ ٱلۡمَكۡرُ جَمِيعٗا﴾) ولی مکر و نقشهها همگی از آن خداست؛ یعنی هیچکس نمیتواند مکری بورزد و چارهای بیندیشد، مگر به اجازۀ خدا و حسب تقدیر او. پس وقتی آنان علیه دین خداوند توطئه میکنند، بدون شک مکر و توطئههایشان به خودشان برخواهد گشت و ناکام و پشیمان خواهند شد؛ زیرا خداوند (﴿يَعۡلَمُ مَا تَكۡسِبُ كُلُّ نَفۡسٖ﴾) میداند آنچه را که هرکس انجام میدهد، و خداوند خواست و اراده و اعمال ظاهری و باطنی هرکس را میداند؛ و توطئه و مکر ورزیدن، بخشی از کارهای آنان است، بنابراین بر خداوند پنهان نمیباشد. از این رو ممکن نیست که توطئه، به حق و اهل حق زیانی برساند و برای کفار مفید باشد. (﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلۡكُفَّٰرُ لِمَنۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾) و کافران خواهند دانست که سرانجامِ نیکوی این جهان، از آنِ کیست؛ یعنی خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان از آنِ آنهاست، یا از آنِ پیامبران خدا؟ و مشخص است که سرانجامِ نیک، از آنِ پرهیزگاران است نه از آنِ کفر و کافران.
(43) (﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗا﴾) و کافران میگویند: تو پیامبر نیستی؛ یعنی شما و آنچه را که همراه با شما فرستاده شده است، تکذیب میکنند. (﴿قُلۡ﴾) اگر آنان در این رابطه گواه خواستند، به آنها بگو: (﴿كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ﴾) کافی است خدا میان من و شما گواه باشد. و گواهی خداوند، به سه صورت است: قول، عمل و اقرار. اما قولِ خدا، وحی اوست که به راستگوترین بندهاش وحی نموده است، و رسالت و آیین خود را با آن استوار میدارد. و اما گواهیِ عملی خداوند، این است که پیامبرش را کمک و یاری نمود، چنان کمکی که از توان او و یاران و پیروانش خارج بود، و این یاری خداوند، گواهیِ عملی خداوند است در خصوص صدق رسالت پیامبرش. و اما اقرارِ خداوند نیز گواه بر صدق رسالت پیامبر است؛ زیرا پیامبر از جانب خداوند خبر داده است که او پیامبر خداست، و خداوند مردم را دستور داده تا از او پیروی نمایند؛ پس هرکس از او پیروی کند، خشنودی خداوند و بهشت از آنِ اوست؛ و هرکس از او پیروی نکند، سزاوار جهنم است و ناخشنودی خداوند از آنِ اوست، و خون و مالش برای پیامبر حلال است. و خداوند پیامبر را بر این کار تایید میکند، و اگر به دروغ به خداوند چیزی را نسبت میداد، بلافاصله و در دنیا او را به عذاب گرفتار مینمود. (﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) و کسی که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد. و این، علما و دانشمندانِ تورات و انجیل را در بر میگیرد؛ کسانی از آنان که ایمان آوردند و از حق پیروی کردند و به رسالت پیامبر گواهی دادند، و صداقت آن را به صراحت بیان کردند. و هرکس از اهل کتاب، این شهادت را کتمان کرده و خبر نداده باشد که چنین شهادتی را به نزد خود دارد، [بداند که] خبر دادن خدا از شهادتی که نزد وی میباشد، بسی بلیغتر است از خبر دادن وی. و چنانچه شهادتی نزد وی نبود، با حجّت و دلیل اثبات مینمود که نباید از او خواسته شود که شهادت بدهد.و علت اینکه خداوند دستور داده است اهل کتاب بر رسالت پیامبر گواه گرفته شوند، این است که آنها اهل این کار هستند و در هر کاری باید کسانی گواه گرفته شوند که اهلیت و شایستگی داشته باشند، و در این کار از دیگران آگاهتر باشند. اما کسی که نسبت به این مسئله بیگانه است، مانند بیسوادان و مشرکین عرب و دیگران، گواه گرفتن آنان فایدهای ندارد؛ زیرا آنها آگاهی و شناختی در مورد این قضیه ندارند. و الله اعلم.