(1) خداوند متعال میفرماید: این (﴿كِتَٰبٌ﴾) کتاب بزرگی است، (﴿أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ﴾) که آیات آن منظم و محکم و نیکو گردیده است؛ اخبارش راست است، و عادلانه امر و نهی مینماید، و کلمات آن، فصیح؛ و مبانی آن، زیباست. (﴿ثُمَّ فُصِّلَتۡ﴾) آنگاه آیاتش مشخص گردیده و به نحو احسن بیان شده است، (﴿مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ﴾) از جانب خداوند حکیم که هر چیزی را در جای آن قرار میدهد، و امر و نهی نمیکند. مگر به چیزی که حکمتش اقتضا نماید. (﴿خَبِيرٍ﴾) خداوندی که به ظاهر و باطن آگاه است.
(2) پس، از آنجا که استوار گرداندن و شرح و بیان آن از جانب خداوند حکیم و آگاه است، از عظمت و مرتبهای بلند و کمال و حکمت و رحمتی واسع برخوردار است. و پروردگار کتابش را نازل کرده است تا (﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ﴾) دین را خالصانه و به طور کامل برای خدا اقامه کنید، و هیچ کس را با او شریک نگردانید. (﴿إِنَّنِي لَكُم مِّنۡهُ﴾) ای مردم! همانا من برای شما از سوی پروردگارتان (﴿نَذِيرٞ﴾) بیمدهندۀ کسانی هستم که بر ارتکاب گناهان جرأت میکنند، و از عذاب دنیا و آخرت برحذر میدارم.(﴿وَبَشِيرٞ﴾) و مژده دهندۀ فرمانبرداران هستم به پاداش دنیا و آخرت.
(3) (﴿وَأَنِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) و به خاطر گناهانی که از شما سر زده است از پروردگارتان آمرزش بخواهید. پس در بقیۀ عمری که دارید به سوی او برگردید؛ و از آنچه خدا نمیپسندد، دست بردارید؛ و به سوی آنچه که دوست میدارد و میپسندد، روی آورید. سپس به پاداش تائبان اشاره کرد و فرمود: (﴿يُمَتِّعۡكُم مَّتَٰعًا حَسَنًا إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾) تا وقت مردنتان، به طرز نیکویی از روزیِ خود به شما میبخشد و از آن بهرهمند میشوید. (﴿وَيُؤۡتِ كُلَّ ذِي فَضۡلٖ فَضۡلَهُۥ﴾) و به هر صاحب فضلی از شما، پاداشی همسنگ فضل و احسانش را میدهد؛ پس آنچه را که دوست دارد، برایش حاصل میکند؛ و آنچه را که نمیپسندد، از وی دور میگرداند. (﴿وَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾) و اگر از آنچه شما را به سوی آن دعوت میکنم، روی بگردانید ـ که واقعاً این کار را کردید، و احتمالاً آن را تکذیب هم نمودیدـ (﴿فَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٖ كَبِيرٍ﴾) من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم؛ و آن، روز قیامت است که پیشینیان و پسینیان در آن گرد میآیند. پس بر اساس اعمال خیر و شرّی که انجام دادهاند، پاداش خوب و بد را دریافت میدارند.
(4) (﴿وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ﴾) این دلیلی است بر زنده گرداندن مردگان؛ زیرا او بر هر کاری تواناست. و از جملۀ این امور، زنده کردن مردههاست و خداوند از این خبر داده است، و او راستگوترین گویندگان است. و تحقق آن از نظر عقلی و نقلی، حتمی است.
(5) خداوند متعال از نادانی مشرکان و شدت گمراهیشان خبر میدهد که آنان (﴿يَثۡنُونَ صُدُورَهُمۡ﴾) سینههایشان را کج میکنند، (﴿لِيَسۡتَخۡفُواْ مِنۡهُ﴾) تا خود را از خدا پنهان دارند، و با چرخاندن سینههایشان، حجابی در مقابل علم خدا ایجاد کنند و خداوند احوال آنان را نداند و قیافههایشان را نبیند. خدا، با بیان اشتباه آنها و گمان پوچشان، میفرماید: (﴿أَلَا حِينَ يَسۡتَغۡشُونَ ثِيَابَهُمۡ﴾) هان! آنان هنگامی که با جامههایشان خود را میپوشانند. خداوند در این حالت که یکی از مخفیترین حالات است، از آنها آگاه است. بلکه خداوند، (﴿يَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ﴾) گفتهها و کارهایی را که پنهان میدارند، (﴿وَمَا يُعۡلِنُونَ﴾) و گفتهها و کارهایی را که آشکار میکنند، میداند، و حتی پوشیدهتر از این را نیز میداند، (﴿إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾) همانا خدا به ارادهها و وسوسهها و افکاری که در دلهاست و نه در پنهان و نه در آشکار آن را بر زبان نیاوردهاند، آگاه است. پس چگونه حالت شما بر او پوشیده میماند آنگاه که سینههایتان را کج میکنید تا خود را از او پنهان بدارید؟! احتمال دارد معنی آیه این باشد که خداوند از کسانی صحبت میکند که پیامبر را تکذیب کردند و از دعوتش غافل شدند، و از شدت رویگردانیشان وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم را میدیدند (﴿يَثۡنُونَ صُدُورَهُمۡ﴾) خود را خم میکردند، تا آنها را نبیند و دعوتش را به گوش آنان نرساند و آنان را به چیزی که به نفع آنان است، اندرز ندهد. پس آیا از این رویگردانی بالاتر چیزی هست؟!! سپس خداوند آنها را هشدار داد که او به همۀ حالاتشان آگاه است، و هیچ چیزی بر او پوشیده نمیماند، و به زودی آنها را به خاطر کارهایشان مجازات خواهد کرد.
(6) هر چیزی که در زمین حرکت میکند از قبیل: انسان و حیوان، برّی باشد یا بحری، خداوند روزی همه را به عهده گرفته و به همه روزی میدهد. (﴿وَيَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَا﴾) و قرارگاه این جنبندگان و محل زیست و جایی که در آن قرار میگیرند را میداند. و محل رفت و آمد آنها را که در حالتهای مختلف به آن روی میآورند، میداند. (﴿كُلّٞ﴾) تفاصیل احوال آنها، (﴿فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ﴾) در لوح محفوظ ـ که همۀ اتفاقاتی که پیش میآید و آنچه در آسمانها و زمین اتفاق میافتد را در بر دارد ـ ثبت و ضبط شده است. و علم خداوند به همه اینها احاطه دارد، و قلمش آن را نگاشته است، و مشیّت او بر آن جاری گردیده است و روزیاش به همه میرسد. پس دلها آرام گیرند به کفایت و شایستگی کسی که روزی آنها را به عهده گرفته است، و با علم و دانش خود ذات و صفات آنها را در بر گرفته است.
(7) خداوند متعال خبر میدهد که او، (﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ﴾) آسمانها و زمین را در شش روز آفریده است، نخستینِ این ایام روز یکشنبه و آخرین آن روز جمعه است. (﴿وَ﴾) هنگامی که آسمانها و زمین را آفرید، (﴿كَانَ عَرۡشُهُۥ عَلَى ٱلۡمَآءِ﴾) عرشش بر روی آب و بر بالای آسمان هفتم بود. و بعد از اینکه آسمانها و زمین را آفرید، بر عرش خود بلند و مرتفع گردید و کارها و احکام قدری و شرعی را طبق مشیّت خود تدبیر میکند. بنابراین فرمود: (﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا﴾) تا شما را بیازماید که چه کسی کارهای نیکوتری انجام میدهد؛ یعنی خداوند ـ به خاطر پیروی شما از اوامر و نواهی وی ـ آنچه را در آسمانها و زمین است آفرید تا امتحان کند و ببیند کدام یک از شما عمل نیکوتری را انجام میدهد. فضیل بن عیاض ـ رحمة الله ـ گفته است: «یعنی تا شما را بیازماید که چه کسی عمل خالصتر و درستتر انجام میدهد.» گفته شد: ای ابا علی! عمل خالص و درست تر کدام است؟ گفت: «اگر عمل خالصانه انجام شود و درست نباشد، پذیرفته نمیشود، و اگر درست باشد و خالصانه انجام نشود، [باز] پذیرفته نمیشود، مگر اینکه خالصانه و درست باشد. عمل خالص این است که برای خدا انجام شود. و عمل درست؛ یعنی عملی که در انجام آن، از قرآن و سنت پیروی شود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ﴾ من جنها و انسانها را نیافریدم، مگر برای اینکه مرا پرستش نمایند.» و خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا﴾ «الله» تعالی ذاتی است که هفت آسمان را آفرید و در زمین نیز مثل آنرا آفرید، امر خود را میان آنها نازل میگرداند، تا بدانید که خداوند بر همه چیز توانا است، و علم او همه چیز را احاطه نموده است. پس خداوند متعال خلقرا به خاطر عبادت خویش و شناختن ذات و اسما وصفتهایش آفریده است، و آنهارا به این دستور داده است. پس هرکس فرمان ببرد و آنچه را که به آن دستور داده شده است انجام دهد، از رستگاران است؛ و هر کس روی بگرداند، از زیانکاران میباشد، و حتماً خداوند آنها را در جهانی دیگر جمع خواهد کرد تا آنان را جزا و سزا بدهد. بنابراین خداوند به تکذیب سزا و جزا از سوی مشرکین پرداخت و فرمود: (﴿وَلَئِن قُلۡتَ إِنَّكُم مَّبۡعُوثُونَ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡمَوۡتِ لَيَقُولَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾) و اگر از سوی من به ایشان بگویی، و آنها را از زنده شدن پس از مرگ خبر دهی، کافران تو را تصدیق نمیکنند، بلکه به شدت تو را تکذیب مینمایند، و از آنچه آوردهای، عیب گرفته و میگویند: (﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾) این چیزی جز جادوی آشکار نیست. آگاه باشید و بدانید که آن حقِ آشکار است.
(8) (﴿وَلَئِنۡ أَخَّرۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِلَىٰٓ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ﴾) و اگر عذاب را تا مدت زمانی مشخص از آنان به تأخیر بیندازیم، میگویند: چرا نیامده است، و چرا دیر میآید؟ و از روی نادانی و ستمگریشان میگویند: (﴿مَا يَحۡبِسُهُۥٓ﴾) چه چیزی آن را باز میدارد؟ و مفهوم سخنشان این است که آن را دروغ میانگارند، و آنها از اینکه عذاب زود نمیآید، بر دروغگو بودن پیامبر استدلال میکنند که از آمدن عذاب خبر میدهد. چه استدلال بیجایی است!! (﴿أَلَا يَوۡمَ يَأۡتِيهِمۡ لَيۡسَ مَصۡرُوفًا عَنۡهُم﴾) آگاه باشید! روزی که عذاب به سراغ آنان بیاید، از آنان باز داشته نمیشود، و نمیتوانند در کار خویش بنگرند. (﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ﴾) و چیزی را که مسخره میکردند، آنان را احاطه کرده و در بر میگیرد؛ یعنی عذابی که آن را مسخره میکردند و آن را ناچیز میانگاشتند تا جایی که قاطعانه به دروغگو بودن پیامبر حکم کردند، آنان را از هر سو فرا میگیرد.
(9) خداوند متعال از طبیعت انسان خبر میدهد که وی نادان و ستمکار است، و هر وقت رحمتی را از سوی خود به او بچشاند از قبیل: سلامتی، روزی، فرزندان و امثال آن، سپس آن نعمتها را از او بگیرد، به ناامیدی و یأس تن میدهد، و امیدی به پاداش خدا نخواهد داشت و به ذهنش نمیآید که خداوند آن را باز خواهد گرداند یا بهتر از آن را باز به او خواهد داد.
(10) و هرگاه خداوند بعد از رنج و ناخوشی که به انسان میرسد، نعمت و رحمتی به وی عطا کند شادمان میشود و به خود میبالد و گمان میبرد که آن خیر برای همیشه برایش باقی میماند، و میگوید: (﴿ذَهَبَ ٱلسَّئَِّاتُ عَنِّيٓۚ إِنَّهُۥ لَفَرِحٞ فَخُورٌ﴾) بدیها و سختیها از من دور شدند، و او شادمان و خودستا است. یعنی به آنچه که طبق میل و دلخواهش به او داده شده است، شاد میگردد؛ و با نعمتهایی که خداوند به او عطا کرده است، بر بندگان خدا فخرفروشی میکند و این حالت، او را به خودپسندی و تکبر ورزیدن بر مردم و تحقیر آنان وادار میکند. و چه عیبی بزرگتر از این وجود دارد؟! و این طبیعت انسان است، مگر کسانی که خداوند آنان را توفیق دهد و از این اخلاق زشت بیرون آوَرَد، و به ضدّ آن راهنمایی کند، و آنان کسانی هستند که به هنگام ناخوشی و رنج، بردباری کرده و ناامید نمیشوند؛ و هنگام راحتی و خوشی، به خود نبالیده و کارهای شایسته و واجب و مستحب را انجام میدهند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٞ﴾) با بخشوده شدن گناهانشان، هر امر نامطلوبی از آنها دور میگردد و به پاداش بزرگی میرسند و آن دست یابی به باغهای پر ناز و نعمت بهشت است که هرچه انسان بخواهد و چشمها از دیدن آن لذت ببرند، در آن موجود است.
(11) و هرگاه خداوند بعد از رنج و ناخوشی که به انسان میرسد، نعمت و رحمتی به وی عطا کند شادمان میشود و به خود میبالد و گمان میبرد که آن خیر برای همیشه برایش باقی میماند، و میگوید: (﴿ذَهَبَ ٱلسَّئَِّاتُ عَنِّيٓۚ إِنَّهُۥ لَفَرِحٞ فَخُورٌ﴾) بدیها و سختیها از من دور شدند، و او شادمان و خودستا است. یعنی به آنچه که طبق میل و دلخواهش به او داده شده است، شاد میگردد؛ و با نعمتهایی که خداوند به او عطا کرده است، بر بندگان خدا فخرفروشی میکند و این حالت، او را به خودپسندی و تکبر ورزیدن بر مردم و تحقیر آنان وادار میکند. و چه عیبی بزرگتر از این وجود دارد؟! و این طبیعت انسان است، مگر کسانی که خداوند آنان را توفیق دهد و از این اخلاق زشت بیرون آوَرَد، و به ضدّ آن راهنمایی کند، و آنان کسانی هستند که به هنگام ناخوشی و رنج، بردباری کرده و ناامید نمیشوند؛ و هنگام راحتی و خوشی، به خود نبالیده و کارهای شایسته و واجب و مستحب را انجام میدهند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٞ﴾) با بخشوده شدن گناهانشان، هر امر نامطلوبی از آنها دور میگردد و به پاداش بزرگی میرسند و آن دست یابی به باغهای پر ناز و نعمت بهشت است که هرچه انسان بخواهد و چشمها از دیدن آن لذت ببرند، در آن موجود است.
(12) خداوند متعال با دلجویی دادن پیامبرش صلی الله علیه وسلم در مقابل تکذیبکنندگان میفرماید: (﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكُۢ بَعۡضَ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ وَضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُكَ أَن يَقُولُواْ﴾) یعنی شایسته نیست که گفتۀ آنان در تو اثر بگذارد؛ و از آنچه که بر آن هستی، باز بدارد؛ و آنگاه برخی از مطالبی را که به سوی تو وحی میشود، رها کنی؛ و به خاطر خیرهسری آنان، دلتنگ گردی، که میگویند: (﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ جَآءَ مَعَهُۥ مَلَكٌ﴾) چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده، یا چرا فرشتهای با او نیامده است؟ زیرا این سخن ناشی از خیرهسری و ستمگری و مخالفت و گمراهی و عدم شناخت آنان نسبت به حجتها و دلایل است. پس به کارت ادامه بده؛ و این گفتههای پوچ که جز فردی بیخرد آن را بر زبان نمیآورد، تو را باز ندارد؛ و دلت را تنگ و ناراحت نکند. آیا دلیلی ارائه دادهاند که از حل آن درمانده باشی؟ یا در آنچه آوردهای، عیبی گرفتهاند که عیبجویی آنها در آن اثر گذارد و ارزش آن را کم کند؟ پس دلتنگ نشو؛ زیرا حساب آنها بر گردن تو نیست، و با زور نمیتوانی آنها را هدایت کنی. بلکه تو (﴿إِنَّمَآ أَنتَ نَذِيرٞۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٌ﴾) تنها بیم دهنده هستی، و خداوند بر هر چیزی نگاهبان است و اعمالشان را ثبت و ضبط مینماید و آنها را طبق اعمالشان سزا و جزا میدهد.
(13) (﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) آیا مشرکان میگویند: محمد این قرآن را از پیش خود ساخته است؟ خداوند آنان را پاسخ داد و فرمود: (﴿قُلۡ﴾) به آنان بگو: (﴿فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر راستگو هستید ده سوره همانند آن را بیاورید وغیر از خدا هر کس را که میتوانید به یاری فرا خوانید؛ یعنی اگر او قرآن را از خود ساخته است شما هم مانند وی فصاحت و بلاغت دارید، و دشمنان حقیقی او هستید و برای باطل کردن دعوتش هرچه را که دارید صرف میکنید، پس اگر راست میگویید، ده سوره همانند آن بیاورید.
(14) (﴿فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ﴾) پس اگر سخن شما را در این مورد نپذیرفتند، (﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ﴾) بدانید که این قرآن از جانب خدا نازل شده است. چون برای اثبات اینکه از جانب خدا است، دلیل وجود دارد، و معارضی برای آن پیدا نشده است. (﴿وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) و بدانید که جز خدا، هیچ معبود برحقی که سزاوار الوهیت و پرستش باشد، وجود ندارد. (﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾) پس آیا شما تسلیم الوهیت خدا گشته و فرمانبردار بندگی او میشوید؟ و این آیات مبیّن آنند که برای دعوتگر راه خدا شایسته نیست اعتراضِ معترضین و انتقاد منتقدان و عیب جویان، او را از دعوت و فراخوانی به سوی دین باز دارد. به خصوص وقتی که اعتراض و انتقاد بیدلیل باشد، و معترض نتواند در آنچه که دعوتگر به سوی آن دعوت میکند، کاستی و نقصی بیاورد. و نباید دلتنگ شود، بلکه باید اطمینان خاطر داشته باشد و کارش را ادامه بدهد، و به آن روی آورد. و نیز لازم نیست پیشنهاداتی که پیشنهادکنندگان ـ بنا به دلایلی که برای خود دارند ـ مطرح میکنند، جواب داده شود. بلکه کافی است در پاسخ تمام این مسایل و خواستهها، دلیلی را اقامه کرد که معارض و مخالفی نداشته باشد. و این آیات بیانگر آنند که قرآن در ذات خود معجزه است، و هیچکس نمیتواند مانند آن را بیاورد، و نمیتواند ده سوره مانند آن را بیاورد، و حتی نمیتواند یک سوره مانند آن را بیاورد. چون خداوند دشمنان فصیح و بلیغ را به مبارزه طلبید اما با آن معارضه نکردند، چون میدانستند توانایی آن را ندارند. و در این آیات به این مطلب اشاره شده است که یکی از چیزهایی که باید نسبت به آن یقین داشت و نباید به گمانِ غالب بسنده کرد، قرآن و توحید است؛ زیرا فرموده است: (﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) پس بدانید که این قرآن همراه با علم خدا نازل شده است، و هیچ معبود راستینی جز او نیست.
(15) خداوند متعال میفرماید: (﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا﴾) هرکس که هدف نهاییاش زندگانی دنیا و زینت آن از قبیل: زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای نشاندار و چهارپایان و کشتزارها باشد و تمام هم و غمشرا در این چیزها منحصر نماید، و آخرت و دنیایِ باقی در تفکر او جایگاهی نداشته باشد، این فرد را جز کافر نمیتوان نامید؛ زیرا اگر او مؤمن بود، ایمانش او را از این کار و از این طرز تفکر باز میداشت، بلکه ایمان او و آنچه که از اعمال [خیر] انجام داده است، نشانهای است از نشانههای آخرت خواهی او. اما این بدبختان که گویا فقط برای این دنیا آفریده شدهاند، (﴿نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا﴾) یعنی آن پاداش دنیایی که برای آنان در «لوح المحفوظ» رقم زده شده است، به آنان میدهیم، (﴿وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ﴾) و آنان در آنجا کاستی نبینند؛ یعنی از آنچه برایشان مقدر شده است، کم نمیشود ولی این نهایت و پایان نعمتها است.
(16) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُ﴾) ایشان کسانیاند که در آخرت بهرهای جز آتش ندارند، و در آن جاودانه میمانند و یک لحظه عذاب از آنها دور نمیشود، و به راستی که از پاداش فراوان محروم گشتهاند، (﴿وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا﴾) و نقشههایی که علیه حق و اهل حق میکشیدند، مضمحل و نابود گشته و کارهای خیری که انجام میدادندـ و اساسی نداشت و براساس ایمان انجام نیافته بودـ پوچ گشته و به هدر میرود.
(17) خداوند متعال حالتِ پیامبرش محمد ـصلی الله علیه وآله وسلمـ را و حالتِ وارثان و جانشینان او را که به تبلیغ دینش و اقامۀ حجّتهای آن میپردازند و به آن یقین دارند، بیان کرده و اینکه کسی جز آنان دارای این صفت نیست، و اصولاً هیچ کس نمیتواند مانند آنان باشد، و میفرماید: (﴿أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ﴾) آیا کسی که ـبه واسطۀ وحیی که خداوند آن را فرو فرستاده و مسایل مهم و دلایل آشکار را در آن بیان کرده است و او هم در نتیجه به آن یقین کرده باشدـ دلیل و حجت روشنی از سوی پروردگارش داشته باشد، (﴿وَيَتۡلُوهُ شَاهِدٞ مِّنۡهُ﴾) و شاهدی از سوی خدا به دنبال آن بیاید ـ یعنی به دنبال این دلیل و برهان دلیل دیگری بیاید و آن دلیل فطرت و سرشت مستقیم و عقل درست است که بر صحت [آن] وحی گواهی میدهند ـ و با عقلِ خود، نیکویی و پاکی آن وحی را بداند، و از این رهگذر بر ایمانش بیفزاید، (﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ﴾) و پیش از قرآن گواه سومی وجود دارد،(﴿كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ﴾) و آن، تورات -کتاب موسی- است که خداوند آن را (﴿إِمَامٗا وَرَحۡمَةً﴾) پیشوا و رحمتی برای مردم قرار داده و بر راست بودنِ قرآن گواهی میدهد، و با حقی که قرآن آورده، موافق و مطابق است. یعنی آیا کسی که چنین است، و شواهد ودلایل یقینآور نزد وی به وفور یافت میشود، مانند کسی است که در تاریکیها و جهالتها به سر میبرد و نمیتواند از آن بیرون رود؟! به راستی نزد خداوند برابر نیستند، و نزد بندگان خدا نیز برابر نمیباشند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) اینان که دلایل یقینآور به وفور نزدشان یافت میشود، (﴿يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ﴾) به طور حقیقی به قرآن ایمان میآورند، و ایمانشان هر نوع خوبی و برکت را در دنیا وآخرت برای آنان به بار میآورد. (﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ﴾) و هر گروه از گروههای روی زمین که بر نپذیرفتنِ حق اتفاق نظر دارند، به قرآن کفر ورزد، (﴿فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُۥ﴾) میعادگاهشان آتش است، و حتماً به آن وارد میشوند، (﴿فَلَا تَكُ فِي مِرۡيَةٖ مِّنۡهُ﴾) پس دربارۀ آن کوچکترین شکی به خود راه مده، (﴿إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) بیگمان آن [= قرآن] حق میباشد، و از سوی پروردگارت آمده است، ولی بیشتر مردمان ایمان نمیآورند. یا به خاطر جهالت و گمراهیشان ایمان نمیآورند، یا از روی ستمگری و عناد و تجاوز؛ زیرا هرکس قصد و هدفش نیکو، و فهمش درست باشد، باید به آن ایمان بیاورد، چون دلایل و شواهد قاطعی وجود دارد که او را به ایمان آوردن فرا میخوانند.
(18) خداوند متعال خبر میدهد که هیچکس (﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا﴾) ستمگرتر از کسی نیست که بر خدا دروغ ببندد. و این شامل حال هرکسی است که به خدا دروغ نسبت دهد؛ شریکی را به او نسبت بدهد، یا او را به چیزی توصیف بکند، که شایستهاش نیست. و یا سخنی را به وی نسبت دهد که نگفته است، یا ادعای نبوت کند، و دیگر دروغهایی که به خدا نسبت داده میشود. پس اینها ستمگرترین مردم هستند، (﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُعۡرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمۡ﴾) آنان به پیشگاه پروردگارشان عرضه میگردند تا آنها را به سبب ستمگریشان مجازات نماید. و چون به پیشگاه او عرضه گردند، عذاب سختی را برایشان مقرر میدارد. (﴿وَيَقُولُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ﴾) و گواهان که بر دروغ بستن و دروغ گفتن آنها گواهی میدهند، میگویند: (﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) اینان کسانیاند که بر پروردگار خود دروغ بستهاند، هان! نفرین خدا بر ستمکاران باد؛ نفرین و لعنتی که قطع نمیشود؛ زیرا ستم کردن، صفت همیشگی آنان بوده است، به همین خاطر عذابشان تخفیف پذیر نیست.
(19) سپس خداوند از ظلم و ستم آنها سخن به میان آورد و فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) آنان کسانی هستند که [مردم را] از راه خدا بازمیدارند. پس خودشان را از راه خدا -که راه پیامبران است و مردم را به سوی آن فرا خواندهاند- بازداشته، و دیگران را نیز از رفتن به این راه باز میدارند، و آنان پیشوایانی شدهاند که به آتش جهنم فرا میخوانند. (﴿وَيَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾) و برای کج و زشت قرار دادن راه خدا و معیوب کردنش، تلاش مینمایند، تا راه خدا نزد مردم درست جلوه نکند؛ پس آنان باطل را خوب و زیبا نشان داده، و حق را تقبیح مینمایند. خداوند آنان را زشت بگرداند. (﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ﴾) و آنان منکر آخرت هستند.
(20) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَمۡ يَكُونُواْ مُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) ایشان چنین نیستند که بتوانند از دست خداوند در روند، چون آنها در قبضه و تحت فرمانروایی او هستند. (﴿وَمَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَۘ ﴾) و آنان به غیر از خدا، دوستان و یاورانی ندارند که امر ناگوار و ناخوشایند را از آنان دور کنند؛ یا آنچه را که به سودآنهاست، برایشان فراهم نمایند، بلکه دستشان از توسل به هر وسایلی کوتاه شده است. (﴿يُضَٰعَفُ لَهُمُ ٱلۡعَذَابُ﴾) عذاب برای آنان سختتر خواهد گردید و بر آن افزوده میشود؛ چون آنان خود گمراه شدند، و دیگران را نیز گمراه کردند. (﴿مَا كَانُواْ يَسۡتَطِيعُونَ ٱلسَّمۡعَ﴾) به خاطر نفرت آنها از حق و گریزان بودنشان از آن، نمیتوانستند آیات خدا را بشنوند و فایده ببرند. ﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ كَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ﴾ چرا آنها از یادآور شدن بهوسیلۀ قرآن رویگردان هستند؟! انگار گورخرهایی هستند که از دست شیر فرار میکنند. (﴿وَمَاكَانُواْ يُبۡصِرُونَ ﴾) و نمیتوانستند با عبرت و تفکر در آنچه که به آنها فایده میرساند، بنگرند، بلکه آنان مانند کر و لالهایی بودند که نمیفهمند.
(21) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) اینان کسانیاند که خودشان را متضرر کردند، چون بزرگترین پاداش را از دست دادند، و سزاوار سختترین عذاب گشتند، (﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾) و دینشان، که مردم را به سوی آن دعوت میکردند و آن را خوب معرفی مینمودند، نابود گردید و از بین رفت. و هنگامی که عذاب پروردگارت آمد؛ معبودانی که آنها به غیر از «الله» میپرستیدند، برای آنها هیچکاری نکردند و هیچ چیزی را از آنان دور ننمودند.
(22) (﴿لَا جَرَمَ﴾) مسلّماً، (﴿أَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ﴾) آنان در آخرت زیانکارترین [مردمان] هستند. خداوند متعال زیان را منحصراً برای آنان قرار داد. و حتی بیشترین زیان را برای آنان مقرر نمود و این به خاطر شدت حسرت و محرومیت آنان، نیز شدت مشقت و عذابی است که به آن گرفتار میشوند. از حالت آنان به خداوند پناه میبریم. هنگامی که وضعیت شقاوتمندان را بیان کرد، صفات نیک بختان و سعادتمندان و پاداشی را که نزد خداوند دارند، بیان نمود. پس فرمود:
(23) خداوند متعال میفرماید: (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾) بیگمان کسانی که اصول و قواعدی را که خداوند دستور داده است به آن ایمان بیاورند، تصدیق کردند و به آن اقرار نمودند. (﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾) و کارهای شایسته، مشتمل بر اعمال قلوب و جوارح و زبان انجام دادند. (﴿وَأَخۡبَتُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ﴾) و در برابر خدای خود فروتنی کردند، و در مقابل عظمت و شکوهِ او کرنش و سجده نمودند، و با محبت و دوست داشتن خدا، و ترس از او، وامید به او، و زاری به درگاهش به سویش بازگشتند. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾) اینان که دارای همۀ این صفات هستند، (﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾) یاران بهشتاند و آنان در آن جاودانه میمانند؛ چون آنها از هر خیر وخوبی برخوردار شده، و در انجام خیرات از دیگران پیشی گرفتهاند.
(24) (﴿مَثَلُ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ﴾) حالت این دو گروه؛ یعنی گروه شقاوتمندان و سعادتمندان، (﴿كَٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡأَصَمِّ ﴾) مانند حالت کور و کر است. این مثال بدبختان است. (﴿وَٱلۡبَصِيرِ وَٱلسَّمِيعِ﴾) [یا] مانند حالت بینا و شنوا است. و این حالت سعادتمندان است. (﴿هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا﴾) آیا این دو گروه، حالتشان یکی است؟ حالت این دو گروه یکی نیست، بلکه تفاوت و فرقشان چنان زیاد است که قابل توصیف نیست. (﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾) آیا پند نمیپذیرید؟! و کارهایی را به یاد نمیآورید که به شما فایده میدهد تا آن را انجام دهید؟! و نیز کارهایی را که به شما زیان میرساند، آنها را ترک کنید.
(25) (﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ﴾) و به راستی که نوح [شیخِ پیامبران] را به سوی قومش فرستادیم تا آنان را به سوی خدا دعوت کند و از شرک ورزیدن باز دارد. پس گفت: (﴿إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ﴾) همانا من برای شما بیم دهندهای آشکار هستم؛ یعنی آنچه را که شما را از آن بیم میدهم، طوری برایتان بیان مینمایم که هیچ اشکال و ابهامی در آن باقی نماند.
(26) (﴿أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ﴾) که عبادت را خالصانه و تنها برای خدا انجام دهید، و عبادت غیر خدا را رها کنید. (﴿إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ أَلِيمٖ﴾) همانا من بر شما از عذاب روزی دردناک میترسم، و اگر خدا را یکتا ندانید و از من اطاعت نکنید، دچار آن عذاب دردناک میگردید.
(27) r (﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ﴾) سران کافر و اشراف قومش دعوت او را نپذیرفتند. و آنها اولین کسانی بودند که دعوت پیامبر را رد کرده و گفتند: (﴿مَا نَرَىٰكَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا﴾) تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم. و انسان بودن نوح ـ به ادّعای آنها ـ مانعی برای پیروی کردن از وی بود، با اینکه در حقیقت همین درست است و غیر از آن جایز نیست؛ چون انسانها میتوانند از انسان یاد بگیرند و در هر کاری به او مراجعه نمایند، به خلاف فرشتگان. (﴿وَمَا نَرَىٰكَ ٱتَّبَعَكَ إِلَّا ٱلَّذِينَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا﴾) و میبینیم که جز افراد فرومایۀ ما، کسی از تو پیروی نکرده است. اما در حقیقت آنان اشراف و اهل عقل بودند که از حق فرمان بردند. و مانند فرومایگانی نشدند که به آنها سران قوم گفته میشد، اما از هر شیطان سرکشی پیروی کرده و خدایانی از سنگ و درخت برای خود برگرفته و برای آن سجده برده و به آن تقرب میجستند. آیا فرومایهتر و ذلیلتر از اینها کسی وجود دارد؟ (﴿بَادِيَ ٱلرَّأۡيِ﴾) یعنی بدون فکر و اندیشه از تو پیروی کردند. منظورشان این بود که آنها از روی بینش و تفکر این کار را نکردهاند؛ بلکه به محض اینکه آنان را دعوت نمودی، از تو پیروی کردند. غافل از اینکه عقلهای سلیم، حقِ آشکار را به طور بدیهی میپذیرند و خردمندان آن را تصدیق مینمایند، به خلاف کارها وامور پنهانی که به تأمل و تفکر طولانی احتیاج دارد. (﴿وَمَا نَرَىٰ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلِۢ﴾) و برای شما فضلی بر خویش نمیبینیم؛ یعنی از ما برتر نیستید، تا از شما اطاعت کنیم. (﴿بَلۡ نَظُنُّكُمۡ كَٰذِبِينَ﴾) بلکه شما را دروغگو میپنداریم. و آنها در این سخن، دروغ میگفتند؛ چون آنها نشانههایی را که خداوند برای تأیید نوح فرستاده بود، دیدند؛ نشانههایی که باعث میشد به طور کامل به صداقت نوح پی ببرند.
(28) بنابراین، (﴿قَالَ﴾) نوح در پاسخ آنان گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي﴾) ای قوم من! به من بگویید، اگر من دلیلی روشن و قاطع [دالّ بر حقّانیتم] از سوی پروردگارم داشته باشم، [باز هم از من پیروی نمیکنید؟!] نوح که پیامبری کامل و پیشوا است که خردمندان از او فرمان میبرند و عقلِ مردان خردمند در کنار عقل او چیزی به حساب نمیآید، و به حقیقت راستگوست، اگر بگوید: «من دلیلی روشن و قاطع [دالّ بر حقّانیتم] از سوی پروردگارم دارم.» همین گفته، برای تصدیقش کافی است. (﴿وَءَاتَىٰنِي رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ﴾) و به سوی من وحی نموده و مرا فرستاده، و هدایترا به من ارزانی نموده است. (﴿فَعُمِّيَتۡ عَلَيۡكُمۡ﴾) و این رحمت الهی بر شما پوشیده شده است، به همین خاطر تنبلی و سستی میکنید. (﴿أَنُلۡزِمُكُمُوهَا﴾) آیا میتوانیم شما را به پذیرفتن آنچه ما به آن یقین داریم و شما در آن شک نمودهاید، مجبور کنیم؟! (﴿وَأَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ﴾) در حالی که شما دوستش نمیدارید، و برای رد کردن آنچه آوردهام میکوشید؟ و این به ما زیانی نمیرساند، و به یقینِ ما، نقصی وارد نمیکند. و تهمت زدنِ شما، ما را از آنچه که بر آن هستیم، باز نمیدارد، بلکه خودتان را از آن بازداشتهاید و این امر باعث میشود تا شما را [از پذیرش حق] باز دارد، و موجب شود در برابر حق، تسلیم نشوید؛ حقی که ادعا میکنید باطل است. پس قومی را که این چنین هستند، نمیتوانیم به پذیرش آنچه خدا بدان دستور داده است، وادار کنیم. و نمیتوانیم شما را بهچیزی وادار نماییم که از آن گریزان هستید. بنابراین فرمود: (﴿أَنُلۡزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ﴾) آیا میتوانیم شما را به پذیرش آن واداریم، درحالی که شما دوستش نمیدارید؟!
(29) (﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًا﴾) و ای قوم من! در برابر رساندن دعوت خویش از شما مالی نمیخواهم، تا آن را تاوان پنداشته و بر شما دشوار بیاید. (﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ﴾) چرا که پاداش من جز بر عهدۀ خدا نیست. آنان از نوح خواستند تا مؤمنان ضعیف را از خود براند و طرد کند، بنابراین در جواب آنان فرمود: (﴿وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾) و برای من شایسته نیست که مؤمنان را طرد کنم و از خودم دور نمایم، بلکه آنان را به گرمی و محترمانه در آغوش میگیرم. (﴿إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ﴾) آنان با پروردگارشان ملاقات میکنند، و خداوند به خاطر ایمان و پرهیزگاریشان باغهای پرناز و نعمت بهشت را به ایشان پاداش میدهد. (﴿وَلَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ﴾) ولی من شما را گروهی نادان میبینم؛ چون مرا دستور میدهید تا دوستان خدا را طرد کنم و از خود برانم، و حق را به خاطر اینکه آنان پیروان آن هستند، نپذیرفتید و بر باطل بودن حق اینگونه استدلال کردید که من مانند شما انسان هستم، و اینکه بر شما برتری ندارم.
(30) (﴿وَيَٰقَوۡمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ ٱللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمۡ﴾) و ای قوم من! چه کسی مرا از عذاب خدا نجات میدهد، اگر آنان را طرد کنم؟ زیرا طردکردن آنان، باعث عذاب و بلایی میشود که کسی جز خداوند نمیتواند آن را باز بدارد.(﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾) آیا آنچه را که برایتان سودمندتر و شایستهتر است، به یاد نمیآورید؟ و در امور خود نمیاندیشید؟
(31) (﴿وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ﴾) و من به شما نمیگویم که خزاین خدا نزد من است، من فقط فرستادۀ خدا به سوی شما هستم، شما را مژده میدهم و از عذاب خدا برحذر میدارم، غیر از این کاری در دست من نیست. پس خزانههای خداوند در دست من نمیباشد تا به هرکس که بخواهم، بدهم؛ و هرکس را که بخواهم، محروم کنم. (﴿وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾) و غیب نمیدانم تا شما را از رازهای درونتان آگاه سازم، (﴿وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٞ﴾) و نمیگویم فرشته هستم؛ یعنی مقامی بالاتر از آنچه خداوند به من داده است، ادعا نمیکنم؛ و برحسب گمان خود، بر مردم حکم نمیرانم. (﴿وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزۡدَرِيٓ أَعۡيُنُكُمۡ﴾) و من نمیگویم مؤمنان ضعیفی که سران و اشراف کافر آنها را تحقیر میکنند، (﴿لَن يُؤۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ خَيۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِيٓ أَنفُسِهِمۡ﴾) خداوند چیزی به آنان نخواهد داد. خداوند به آنچه در دلهای آنان است، آگاهتر است. پس اگر در ایمانشان راستگو باشند، خیر فراوان بهرۀ آنان خواهد بود؛ و اگر چنین نباشند، حسابشان با خداست. (﴿إِنِّيٓ إِذٗا﴾) اگر چیزی از مطالب گذشته را بگویم، آنگاه (﴿لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) من از زمرۀ ستمکاران خواهم بود. و نوح -علیه السلام- با این سخنان، قومش را از اینکه مؤمنان فقیر را طرد کند، یا از آنان ابراز بیزاری نماید، ناامید کرد. و با استفاده از روشهایی که هر منصفی با آن قانع میشود، قومش را به قناعت رساند.
(32) هنگامی که دیدند نوح از دعوت کردن آنها دست بر نمیدارد، و به هدفشان دست نیافتند، (﴿قَالُواْ يَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَكۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾) گفتند: ای نوح! به راستی که با ما جر و بحث کردی، و جر و بحث را به درازا کشاندی. پس اگر راست میگویی، عذابی که ما را از آن میترسانی، به ما برسان. چقدر نادان و گمراه بودند که این سخن را به پیامبر خیرخواه خود گفتند! آنان اگر راستگو بودند، باید چنین میگفتند: نوح! تو ما را اندرز دادی، و برای ما خیرخواهی و دلسوزی کردی، و ما را به چیزی فرا خواندی که برایمان روشن و آشکار نبود. ما از تو میخواهیم که آن را بیشتر برای ما توضیح دهی، تا از تو فرمان ببریم. وگرنه به خاطر خیرخواهیات از تو تشکر میکنیم. این پاسخ منصفانۀ کسی است که به چیزی دعوت شده است و آن چیز بر وی پوشیده مانده است. اما آنها دروغگو بودند، و نسبت به پیامبرشان جسارت کردند، و آنچه را که او گفته بود، بدون کوچکترین شبههای رد نمودند، و هیچ دلیلی بر این کار نداشتند. بنابراین به خاطر جهالت و ستمگریشان، شتاب ورزیدند و عذاب خدا را درخواست کردند و گمان بردند که میتوانند خدا را ناتوان سازند.
(33) بنابراین نوح به آنها پاسخ داد و فرمود: (﴿إِنَّمَا يَأۡتِيكُم بِهِ ٱللَّهُ إِن شَآءَ ﴾) اگر حکمت و ارادۀ خداوند اقتضا نماید که آن را بر شما فرو آورد، این کار را خواهد کرد. (﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ﴾) و شما نمیتوانید خدا را درمانده کنید، و هیچ کاری در دست من نیست.
(34) (﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡ﴾) یعنی ارادۀ خداوند چیره و غالب است. پس اگر او بخواهد شما را به خاطر اینکه حق را نپذیرفتید گمراه سازد ـ هرچند من تمام تلاش خود را مبذول دارم و شما را نصیحت کنم، و ایشان ـ علیه السلام ـ این کار را کردند ـ این کار به شما سودی نخواهد رساند. (﴿هُوَ رَبُّكُمۡ﴾) او پروردگار شماست، هرچه را بخواهد با شما میکند، و هرآنچه بخواهد در مورد شما حکم مینماید. (﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾) و به سوی او باز گردانده میشوید، و شما را طبق کارهایتان سزا و جزا میدهد.
(35) (﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) آیا مشرکان میگویند که این را از پیش خود ساخته است؟ احتمال دارد که ضمیر به نوح برگردد، همانطور که سیاق کلام در رابطه با داستان او و قومش میباشد. در این صورت معنی این طور میشود: آیا قوم نوح میگویند: نوح به خدا دروغ نسبت میدهد و در رابطه با وحیی که ادعا مینماید از جانب خداست، دروغ میگوید؟! و خداوند به نوح دستور داد: (﴿قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ﴾) بگو: اگر من آن را از پیش خود ساختهام، گناهش بر گردن خودم است؛ و من از گناهی که میکنید، بیزارم؛ یعنی گناه هرکس بر گردن خودش است، ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ و هیچکس بار گناه دیگران را به دوش نمیکشد. و احتمال دارد که ضمیر به پیامبر، محمد صلی الله علیه وسلم برگردد و این آیه در اثنای داستان نوح و قومش آمده باشد، چون این داستان از جمله اموری است که جز پیامبران کسی آن را نمیداند، و هنگامی که خداوند آن را برای پیامبرش تعریف کرد، ـ و این داستان همانند سایر نشانهها بر راستگویی و رسالت او دلالت نمود ـ به ذکر این مطلب پرداخت که قومش آن را تکذیب کردند، هرچند که آن را به صورت تمام برایشان بیان کرده بود، و فرمود: (﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ﴾) آیا میگویند: محمد این قرآن را از پیش خود ساخته است؟ این از عجیبترین گفتهها و باطلترین سخنان است؛ زیرا آنها میدانند که محمد خواندن و نوشتن را نمیداند، و برای درس خواندن به سوی اهلکتاب نرفته است، ولی این کتاب را آورد که آنان را به مبارزه طلبید تا سورهای همانند آن را بیاورند. با وجود این اگر ادعا کنند که پیامبر آن را از پیش خود ساخته است، نشانۀ آن است که آنها معاندند و مجادله کردن با آنها فایدهای ندارد، بلکه در این صورت شایسته است از آنها اعراض نمود. بنابراین فرمود: (﴿قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي﴾) بگو: اگر آن را از پیش خود ساخته باشم، گناه دروغ و افترایم بر گردن خودم است.(﴿وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ﴾) و من از گناهی که میکنید، بیزارم. پس چرا در تکذیب و دروغ انگاشتن من، پافشاری میکنید؟!
(36) (﴿وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن يُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِكَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ﴾) و به نوح وحی شد که از قومت، جز آنان که ایمان آوردهاند، کسی دیگر ایمان نخواهد آورد؛ یعنی آنها سنگدل شدهاند، (﴿فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ﴾) بنابراین بر آنچه میکنند، غم مخور، و به آنان و کارهایشان توجه نکن. خداوند آنها را نفرین نموده و عذاب خودش را -که برگردانده نمیشود- بر آنان قرار داده است.
(37) (﴿وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَوَحۡيِنَا﴾) و زیر نظر ما و به فرمان ما کشتی را بساز، (﴿وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ﴾) و در مورد هلاک ساختن ستمگران به من مراجعه نکن. (﴿إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ﴾) بیگمان آنان غرق خواهند شد؛ یعنی فرمان و تقدیر من در مورد آنها نافذ شده است.
(38) پس نوح از دستور پروردگارش اطاعت نمود و شروع به ساختن کشتی کرد، (﴿وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيۡهِ مَلَأٞ مِّن قَوۡمِهِۦ﴾) و هرگاه گروهی از اشراف قومش بر او میگذشتند و میدیدند که او کشتی میسازد، (﴿سَخِرُواْ مِنۡهُۚ قَالَ إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنكُمۡ كَمَا تَسۡخَرُونَ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيۡهِ عَذَابٞ مُّقِيمٌ﴾) او را مسخره میکردند. [نوح] میگفت: اگر شما اکنون ما را مسخره میکنید، ما هم شما را مسخره خواهیم کرد.
(39) آنگاه خواهید دانست که عذاب رسواکننده و پاینده بر چه کسی فرود میآید. و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد، این حقیقت را دریافتند.
(40) (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) تا آنگاه که تقدیر و حکم ما در خصوص نازل شدن عذاب بر آنان در رسید. (﴿وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ﴾) و آب از تنور فوران کرد؛ یعنی خداوند از آسمان آب فراوانی فرستاد، و تمام زمین به صورت چشمههای جوشان درآمد، حتی تنورها، که معمولاً جای آتش میباشند و خیلی از آب دور هستند، آب از آنها فوران کرد و [ارتفاع] آب به جایی رسید که مقدر شده بود. (﴿قُلۡنَا﴾) [آنگاه] به نوح گفتیم: (﴿ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾) از هر مخلوقی، نر و مادهای را سوار کشتی کن تا جنس آنها باقی بماند؛ زیرا کشتی، بیشتر از یک نر و ماده را نمیتواند حمل کند. (﴿وَأَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ﴾) و خاندان خود را در آن سوار کن، مگر کسانی از کافران که فرمان هلاکشان از پیش صادر شده است، مانند پسرش که غرق شد. (﴿وَمَنۡ ءَامَنَ﴾) و کسانی را که ایمان آوردهاند [سوار کن] در حالی که، (﴿وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٞ﴾) جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند.
(41) (﴿وَقَالَ﴾) و نوح به کسانی که خداوند دستور داده بود تا آنها را بر کشتی سوار نماید، گفت: (﴿ٱرۡكَبُواْ فِيهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآ﴾) در آن سوار شوید، روان شدن و لنگر انداختنش به نام و فرمان خداست. (﴿إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) بیگمان پروردگارم آمرزنده و مهربان است؛ ما را عفو کرد و بر ما رحم نمود و از گروه ستمکاران رهایمان بخشید.
(42) سپس حرکت و روان شدن کشتی را آنگونه توصیف نمود که انگار آن را مشاهده میکنیم. پس فرمود: (﴿وَهِيَ تَجۡرِي بِهِمۡ﴾) کشتی، نوح و کسانی را که همراه او در آن بودند، (﴿فِي مَوۡجٖ كَٱلۡجِبَالِ﴾) در میان امواجی کوه آسا میبرد، و خداوند حافظ و نگاهبان کشتی و اهل آن بود، (﴿وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ﴾) و نوح هنگامی که سوار شد، پسرش را صدا کرد تا با او سوار شود، (﴿وَكَانَ فِي مَعۡزِلٖ﴾) و پسر در کناری بود. هنگامی که آنها سوار شدند؛ از وی خواست که نزدیک شود تا سوار شود. بنابراین به او گفت: (﴿يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾) پسر جان! با ما سوار شو، و با کافران مباش تا [مبادا] به تو برسد آنچه را که به آنان میرسد.
(43) (﴿قَالَ﴾) پسر نوح گفتۀ پدرش را تکذیب کرد که میگفت: «هیچ کس نجات نخواهد یافت، جز کسانی که سوار کشتی شوند» و گفت: (﴿سََٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِ﴾) به بالای کوهی میروم و خودم را از آب محفوظ میدارم. (﴿قَالَ﴾) نوح گفت: (﴿لَا عَاصِمَ ٱلۡيَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ﴾) امروز هیچ نگاهدارندهای نیست، مگر کسی که مشمول رحمت خدا بگردد. پس کوه یا چیزی دیگر، هیچ کسی را در امان نخواهد داشت گرچه بالاترین اسبابِ ممکن را برای نجات وحفاظت خود اختیار نماید. و اگر خداوند او را نجات ندهد، هرگز نجات پیدا نخواهد کرد.(﴿وَحَالَ بَيۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِينَ﴾) و موج میان آنان حایل آمد و پسر از غرق شدگان گردید.
(44) (﴿وَ﴾) و هنگامی که خداوند آنها را غرق نمود و نوح و همراهانش را نجات داد، (﴿قِيلَ يَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِي مَآءَكِ﴾) گفته شد: ای زمین! آبی که از تو بیرون آمده و آبی که از آسمان بر تو فرود آمده است ـ و اکنون بر روی تو میباشد ـ همه را فرو ببر. (﴿وَيَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِي﴾) و ای آسمان! از باریدن بایست. پس زمین و آسمان دستور خداوند را به جای آوردند؛ زمین آبش را فرو برد، و آسمان از باریدن باز ایستاد. (﴿وَغِيضَ ٱلۡمَآءُ﴾) و آب از زمین فرو نشانده شد، (﴿وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾) و فرمان هلاک شدن تکذیب کنندگان و نجات یافتن مؤمنان اجرا گردید. (﴿وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّ﴾) و کشتی بر آن کوه معروف در سرزمین موصل لنگر انداخت، (﴿وَقِيلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و گفته شد: نابود باد گروه ستمکاران؛ یعنی پس از هلاک شدنشان، لعنت و دوری از رحمت خدا و عذاب همواره به دنبال آنهاست.
(45) (﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ﴾) و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت: پروردگارا ! پسرم از خاندان من است، و وعدۀ تو راست است، و تو به من فرمودی: ﴿قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَأَهۡلَكَ﴾ «از هر جنسی دو تن [نر و ماده] در آن سوار کن، و خاندان خودت را»، و تو وعدهای را که به من دادهای، خلاف نخواهی کرد. شاید نوح -علیه السلام- به خاطر دلسوزی برای پسرش و اینکه خداوند به او وعده داده بود که خاندانش را نجات دهد گمان برده بود این وعده برای همۀ آنهاست؛ هم برای کسانی که ایمان آوردهاند و نیز برای کسانی که ایمان نیاوردهاند. پس این درخواست را از پروردگار کرد. و با این وجود، مسئله را به حکمت رسا و کامل خداوند سپرد و گفت: (﴿ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ﴾) و تو داورترین داورانی، و دادگرترین دادگرانی.
(46) خداوند به او فرمود: (﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَ﴾) او [پسرت] از خاندانت نیست که تو را به نجات دادنشان وعده دادم، (﴿إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖ﴾) دعای تو برای نجات یافتن انسان کافری که به خدا و پیامبرش ایمان ندارد، مصداقی از کار ناشایست است. (﴿فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾) بنابراین آنچه را که سرانجام و خوب و بد بودن آن را نمیدانی، از من مخواه. (﴿إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ﴾) من به تو پندی میدهم که با التزام به آن، از زمرۀ افراد کامل خواهی شد و به وسیلۀ آن پند، از صفتها و ویژگیهای نادانان رهایی خواهی یافت.
(47) در این هنگام نوح ـ علیه السلام ـ به شدّت از کاری که از او سر زده بود، پشیمان شد و گفت: (﴿رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾) پروردگارا! من به تو پناه میبرم از اینکه چیزی را از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، و اگر مرا نیامرزی و بر من رحم ننمایی، از زیانکاران خواهم بود. پس آمرزش و رحمت خدا، بنده را ازاینکه از زیانکاران بگردد، نجات میدهد. و این دلالت مینماید که نوح ـ علیه السلام ـ نمیدانست طلب او از پروردگارش، مبنی بر نجات دادنِ پسرش، حرام و غیر جایز است، و در ﴿وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ﴾ داخل است؛ یعنی در مورد ستمکاران با من گفتگو مکن، چرا که آنان غرق خواهند شد. بلکه این مطلب در نزد او مشتبه شد، و او گمان برد که پسرش در فرمودۀ الهی ﴿وَأَهۡلَكَ﴾ داخل است، اما بعداً برای نوح روشن شد که پسرش در زمرۀ کسانی است که نباید برای آنها دعا کرد، و در مورد هلاک ساختن آنان به خدا مراجعه نمود.
(48) (﴿قِيلَ يَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَكَٰتٍ عَلَيۡكَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَكَ﴾) گفته شد: ای نوح! به سلامتی از سوی ما و همراه با برکتی فرود آمده بر تو و بر امتهایی از آدمیان و غیر آنان که با تو هستند و با خود سوار کشتی کردهای، فرود آی. پس خداوند به همه برکت داد به گونهای که تمام دنیا را [دوباره] پر کردند. (﴿وَأُمَمٞ سَنُمَتِّعُهُمۡ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و ملتها و گروههای دیگری را در دنیا از نعمتها بهرهمند میسازیم، سپس عذابی دردناک از سوی ما بدانان میرسد؛ یعنی این نجات دادن مانع آن نمیشود که چنانچه کسی پس از آن کفر بورزد، او را عذاب ندهیم. گرچه ممکن است مدت اندکی در دنیا بهرهمند شوند، اما بعد از آن آنان را خواهیم گرفت.
(49) خداوند متعال بعد از اینکه این داستان مفصّل را برای پیامبرش تعریف نمود؛ داستانی که جز کسی که خداوند با اعطای رسالتش به او بر وی منّت نهاده باشد، آن را نمیداند، میفرماید: (﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَا﴾) این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی میکنیم، تو و قومت قبلاً آن را نمیدانستید، تا قومت به شما بگویند: قبلاً آن را میدانست. پس خداوند را ستایش بگو و سپاس او را به جای آور و بر دینش استوار باش و بر راه راستی که در پیش گرفتهای و بر دعوت به سوی او شکیبایی کن. (﴿إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ﴾) همانا سرانجامِ [نیک] از آنِ پرهیزگاران است؛ کسانی که از شرک و سایر گناهان دوری میکنند. پس همان طور که سرانجام و پایان نیک از آنِ نوح شد، تو هم سرانجام بر قومت پیروز میشوی.
(50) (﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗا﴾) و به سوی قوم عاد ـ قبیلۀ معروفی که در احقاف یمن زندگی میکردندـ برادرشان هود را فرستادیم تا بتوانند از او یاد بگیرند و در صداقت و راستی او علم حاصل کنند. (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۖ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُفۡتَرُونَ﴾) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبود برحقی ندارید. شما دروغگویانی بیش نیستید؛ یعنی آنها را به پرستش خدا دستور داد، و از پرستش غیر او که بر آن بودند، نهی کرد، و به آنان خبر داد که آنها در عبادت کردن غیر خدا به او دروغ میبندند، و در روا دانستن آن دروغگو هستند. و برای آنها توضیح داد که پرستش خدا، واجب؛ و عبادت غیر او، باطل است.
(51) سپس به بیان این مطلب پرداخت که هیچ مانعی برای اطاعت نکردن آنها وجود ندارد و گفت: (﴿ يَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾) ای قوم من! در برابر دعوت، چیزی از اموالتان را نمیگیرم تا مبادا بگویید میخواهد مالهای ما را بگیرد، بلکه شما را بدون هیچ توقع و انتظاری دعوت و تعلیم میدهم. (﴿إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِي فَطَرَنِيٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾) پاداش من تنها بر عهدۀ کسی است که مرا آفریده است. آیا آنچه را که شما را به سوی آن فرا میخوانم، درک نمیکنید و نمیدانید که این چیزها موجب قبول کردن دعوت من است و دلیلی برای عدم پذیرش آن وجود ندارد؟!
(52) (﴿وَيَٰقَوۡمِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ﴾) و ای قوم من! از پروردگارتان به خاطر گناهان گذشتۀ خود آمرزش بخواهید، (﴿ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) سپس در باقیماندۀ عمر خویش، با توبۀ واقعی از گناهان، به سوی خدا برگردید؛ زیرا وقتی این کار را بکنید، (﴿يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا﴾) آسمان را بر شما ریزنده و بارنده میکند؟ یعنی بارانهای زیاد بر شما فرود خواهد آمد که زمین را آباد کرده و خیر آن را فراوان مینماید. (﴿وَيَزِدۡكُمۡ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِكُمۡ﴾) و توانی بر توانتان میافزاید. و آنها قویترین مردم بودند، بنابراین گفتند: ﴿مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾ چه کسی از ما قویتر و نیرومندتر است؟! بنابراین خداوند به آنها وعده داد که اگر ایمان بیاورند، توانایی آنها دو چندان خواهد شد. (﴿وَلَا تَتَوَلَّوۡاْ مُجۡرِمِينَ﴾) و با سر باز زدن از پرستش خدا و جرأت بر ارتکاب امور حرام، گناهکارانه از پروردگارتان روی برنتابید.
(53) آنان سخن هود را رد کردند و گفتند: (﴿يَٰهُودُ مَا جِئۡتَنَا بِبَيِّنَةٖ﴾) ای هود! تو دلیلی برای ما نیاوردهای. اگر منظورشان دلیلی بود که آنها پیشنهاد میکردند، لزومی ندارد چنین دلیلی ارائه شود، بلکه پیامبر باید دلیلی بیاورد که بر صحت و درستی آنچه آورده است، دلالت نماید. و اگر منظورشان این بود که هود دلیلی برای آنها نیاورده است که بر صحت و درستی آنچه او گفته است دلالت نماید، دروغ گفتهاند؛ زیرا هیچ پیامبری برای قومش نیامده است مگر اینکه خداوند نشانهها و دلایلی در دست او قرار داده که با مشاهدۀ آنها، انسان ایمان میآورد. هود آنها را به داشتن اخلاص در دین و عبادت خداوند بیشریک دعوت کرد، و آنها را به هرکار شایسته و اخلاق زیبایی فرمان داد، و از هر اخلاق ناپسند از قبیل: شرک ورزیدن به خدا، و زشتیها و ستم، و انواع منکرات نهی کرد. این موضوع و ویژگیهایی که هود دارا بود ـ و کسی جز بندگان برگزیدۀ خدا و راستگوترین آنان از آن برخوردار نیست ـ بهترین دلیل و نشانه بر صداقت او میباشد. و از نظر عقلا و خردمندان، این نشانه، از ارائۀ معجزه و امور خارق العاده که بعضی مردم فقط آن را معجزه میدانند، بزرگتر است. و از نشانهها و دلایلی که بر صداقت او دلالت میکرد، این بود که او تنها بود و یاور و مددکاری نداشت، اما در میان قومش فریاد توحید را سر داد و آنها را فراخواند و ناتوان به حساب آورد و گفت: ﴿إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم﴾ من بر خدا توکل نمودهام که پروردگار من و پروردگار شماست. ﴿قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ﴾ من خدا را گواه میگیرم، و شما [هم] گواه باشید که از آنچه شما میپرستید و شریک خدا میسازید، بیزارم. پس همگی به نیرنگ و چارهجویی بپردازید، و مرا مهلت ندهید. و آنان دشمن بودند، و قدرت و نیرو داشتند، و میخواستند نور و روشنایی هود را به هر طریق ممکن خاموش کنند؛ اما به آنها اعتنا نکرد، و نتوانستند کوچکترین زیانی به او برسانند. همانا در این چیزها، برای کسانی که میفهمند، نشانههاست. (﴿وَمَا نَحۡنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِكَ﴾) و ما پرستش خدایان خود را به خاطر سخن تو ـ که به ادعای آنها دلیلی بر آن نیاورده بود ـ ترک نخواهیم کرد. (﴿وَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ﴾) و ما به تو ایمان نمیآوریم. و آنها با این سخن، هود را از ایمان آوردنشان ناامید کردند، و همچنان در کفر خود سرگردان ماندند.
(54) (﴿إِن نَّقُولُ﴾) دربارۀ تو چیزی جز این نمیگوییم که (﴿إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖ﴾) یکی از خدایان ما تو را دیوانه کرده است به گونهای که چیزی را که نمیفهمی، بر زبان آورده و هذیان میگویی. پاک است خداوند که بر دلهای ستمکاران مهر زده است! چگونه راستگوترین مردم را که همراه با بزرگترین حق نزد آنها آمده بود، در این جایگاه قرار دادند، که اگر خداوند سخن آنها را حکایت نکرده بود، فرد عاقل از حکایت آن شرم میکرد.
(55) بنابراین هود ـ علیه الصلاة والسلام ـ بیان کرد که او کاملاً مطمئن است که از جانب آنها و معبودانشان بلا و رنجی به او نخواهد رسید، پس گفت: (﴿ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا﴾) من خدا را گواه میگیرم و شما [هم] گواه باشید که از آنچه شما میپرستید و شریک خدا میسازید، بیزارم. پس همگی به هر طریق ممکن برای رساندن ضرر به من بکوشید، (﴿ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ﴾) و مرا مهلت ندهید.
(56) (﴿إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم﴾) من در همۀ کارهایم بر خدا توکل کردهام، و او آفرینندۀ همه چیز است، و به تدبیر امور ما و شما میپردازد، و اوست که ما را پرورش میدهد. (﴿مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآ﴾) هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه خداوند بر او تسلط دارد.پس حرکت نمیکند و از حرکت باز نمیایستد، مگر به فرمان خدا. بنابراین اگر همۀ شما جمع شوید تا به من بلا و زیانی برسانید، مادامی که خداوند شما را بر من مسلط نکرده باشد، نخواهید توانست زیانی به من برسانید؛ و اگر شما را بر من مسلط نماید، حتماً به خاطر حکمتی است که آن را خواسته است. (﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾) همانا پروردگارم بر راه راست قرار دارد؛ یعنی بر راه دادگری و انصاف و حکمت قرار دارد، و در تقدیر و قضا و فرمان خویش و در سزا و پاداش، قابل حمد و ستایش است. هیچکدام از کارهایش از راه راست خارج نیست؛ راه راستی که ـ یکی از نعمتهای والاست و ـ بندگان، خدا را بر آن میستایند.
(57) (﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦٓ﴾) پس اگر از آنچه من شما را به سوی آن دعوت میکنم روی بگردانید، [بدانید] پیامی را که با آن به سوی شما رسالت یافته بودم، به شما رساندم. پس مسئولیتی در مورد شما بر دوش من باقی نمیماند. (﴿وَيَسۡتَخۡلِفُ رَبِّي قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ﴾) و پروردگارم قومی دیگر را به جای شما مینشاند که عبادت او را انجام میدهند، و چیزی را با او شریک نمیسازند، (﴿وَلَا تَضُرُّونَهُۥ شَيًۡٔا﴾) و شما کمترین زیانی به او نمیرسانید، بلکه ضرر و زیانتان به خودتان برمیگردد؛ زیرا نافرمانی گناهکاران به زیان او نبوده، و طاعت فرمانبرداران نیز به او سودی نمیرساند. ﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَا﴾ هرکس کار شایستهای انجام دهد، به نفع خودش است؛ و هرکس بد کند، به زیان او میباشد. (﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ﴾) همانا پروردگارم بر همه چیز نگاهبان است.
(58) (﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) و هنگامی که عذاب ما سر رسید که باد و طوفانی سخت بود، طوفانی که ﴿مَا تَذَرُ مِن شَيۡءٍ أَتَتۡ عَلَيۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ كَٱلرَّمِيمِ﴾ بر هرچیزی میگذشت، آن را همچون استخوانهای پوسیده و پودر شده، میگرداند، (﴿نَجَّيۡنَا هُودٗا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَنَجَّيۡنَٰهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ﴾) هود و کسانی را که همراه با او ایمان آورده بودند، به [واسطۀ] رحمتی از جانب خویش نجات دادیم، و ایشان را از عذاب سخت و شدیدی که خداوند بر عاد فرود آورد به گونهای که چیزی جز خانههایشان دیده نمیشد، رهانیدیم.
(59) (﴿وَتِلۡكَ عَادٞ﴾) و این، قوم عاد بودند که به خاطر اینکه ستم کرده بودند، خداوند عذاب خود را بر آنان فرود آورد؛ چون آنها، (﴿جَحَدُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ﴾) آیات پروردگارشان را انکار کردند، بنابراین به هود گفتند: ﴿مَا جِئۡتَنَا بِبَيِّنَةٖ﴾ تو دلیلی برای ما نیاوردهای. پس روشن است که آنها به دعوت او یقین داشتند و آن را خوب میشناختند، ولی مخالفت ورزیده و انکار کردند، (﴿وَعَصَوۡاْ رُسُلَهُۥ﴾) و از فرستادگان خدا نافرمانی نمودند؛ زیرا هرکس از یک پیامبر نافرمانی کند، در واقع از همۀ پیامبران نافرمانی کرده است، چون دعوت همۀ پیامبران یکی است. (﴿وَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ كُلِّ جَبَّارٍ﴾) و از کسی تبعیت کردند که با زور و ستم، خود را بر مردم مسلط کرده بود. (﴿عَنِيدٖ﴾) کسی که با آیات خدا مخالفت میورزد، پس آنها از هر انسان خیرخواه و دلسوزی نافرمانی کردند؛ و از هرکسی که آنها را فریب میداد و میخواست آنها را هلاک سازد، پیروی کردند. و خداوند آنها را هلاک ساخت.
(60) (﴿وَأُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗ﴾) و در این دنیا نفرین و لعنت به دنبال آنهاست. پس هر نسلی که میآید، داستان زشت آنها را به یاد آورده و مورد نکوهش و نفرین قرار میدهد. (﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و روز قیامت هم برای آنان لعنت است. (﴿أَلَآ إِنَّ عَادٗا كَفَرُواْ رَبَّهُمۡ﴾) هان! عاد به خدای خود کافر شدند؛ یعنی کسی را انکار کردند، که آنها را آفریده است و به آنان روزی میدهد. (﴿أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ﴾) هان! خداوند آنها را از هر خیر و خوبی دور کند، و به هر شر و بدی مبتلا نماید.
(61) (﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ﴾) و به سوی قوم ثمود که به عاد دوم معروف بودند، و در سرزمین حجر و وادیالقُری سکونت داشتند، (﴿أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗا﴾) برادر نَسَبیشان صالح، بنده و پیامبر خدا را فرستادیم تا آنها را به پرستش خدای یگانه فرا خواند. (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾) گفت: ای قوم من! خدا را یگانه بدانید و دین و عبادت را خالصانه و فقط برای او انجام دهید. (﴿مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾) شما نه در آسمان و نه در زمین، جز او معبود به حقی ندارید. (﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾) اوست که شما را از زمین آفرید، (﴿وَٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا﴾) و شما را در آن جایگزین نمود، و نعمتهای ظاهری و باطنی را ارزانیتان کرد، و شما را در زمین قدرت داد به گونهای که خانه میسازید و درخت میکارید و کشاورزی میکنید و آنچه که میخواهید، میکارید، و از منافع آن استفاده میکنید. پس همانطور که او در عطا کردن این همه نعمت به شما شریکی ندارد، شما هم در عبادت او چیزی را شریک وی نسازید. (﴿فَٱسۡتَغۡفِرُوهُ﴾) و به خاطر کفر و شرک و گناهانی که از شما سرزده است، از او آمرزش بخواهید و از آن دست بکشید. (﴿ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) سپس با توبۀ قطعی و واقعی به سوی او برگردید. (﴿إِنَّ رَبِّي قَرِيبٞ مُّجِيبٞ﴾) بیگمان پروردگارم، از کسی که او را فرا بخواند و چیزی را از وی بخواهد یا او را پرستش نماید، نزدیک است؛ و طلبش را اجابت مینماید، و آنچه را که درخواست کرده است، به او میدهد، و عبادتش را میپذیرد، و بزرگترین پاداش را به وی عطا میکند. و بدان که نزدیکی خداوند به دو نوع است: یکی عام و دیگری خاص. نزدیکی عام، آن است که خداوند با علم و آگاهیاش به تمام خلق نزدیک است و این مطلب در این فرمودۀ الهی بیان شده است: ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾ و ما به او از رگ گردن نزدیکتر هستیم. و نزدیکی خاص، نزدیک بودن خداوند به کسانی است که او را پرستش میکنند، و [حاجات خود را] از وی میخواهند، و او را دوست دارند. و این مطلب در این فرمودۀ الهی بیان شده است: ﴿وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب﴾ و سجده کن و نزدیک شو. و این نوع «قربت» که در این آیه و در آیۀ ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ﴾ ذکر شده است، مقتضی مهربانی خداوند متعال، و پذیرش دعاهای بندگان از سوی او، و بر آورده ساختن خواستههایشان میباشد. بنابراین در کنار اسم «قریب»، «مجیب» را بیان کرده است.
(62) پس هنگامی که پیامبرشان صالح ـ علیه السلام ـ آنها را به اخلاص دستور داد، دعوتش را رد کردند و به زشتترین صورت با او رو به رو شدند. (﴿قَالُواْ يَٰصَٰلِحُ قَدۡ كُنتَ فِينَا مَرۡجُوّٗا قَبۡلَ هَٰذَآ﴾) گفتند: ای صالح! پیش از این، ما به تو امیدوار بودیم، و امید داشتیم که عقل داشته باشی و به ما سود و نفع برسانی. و با این سخنان، برای پیامبرشان صالح گواهی دادند که همواره به فضایل اخلاقی و عادتهای خوب معروف، و از بهترین و برگزیدهترین افراد بوده است. اما وقتی صالح این فرمان را به آنها داد که با خیالهای فاسدشان موافق نبود، اینگونه لب به سخن گشودند. و مفهوم آن این است که تو فرد کاملی بودی و اکنون بر خلاف گمان ما از آب درآمدی، به صورتی که امید خیری از تو نمیرود. گناه صالح این بود که آنها در موردش گفتند: (﴿أَتَنۡهَىٰنَآ أَن نَّعۡبُدَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾) آیا ما را از پرستش چیزی باز میداری که پدران ما آن را عبادت میکردند؟! به گمان آنها این بزرگترین عیب صالح بود؛ چراکه عقلهای آنها و پدرانشان را مورد انتقاد و عیبجویی قرار داده، و آنان را از پرستش سنگها و درختانی که فایده و زیانی نمیرسانند و هیچ کاری نمیکنند، بازداشت. و آنها را به انجام دادن عبادت خالصانه برای پروردگار، فرمان داد که همواره نعمتهایش به سوی آنان سرازیر است، و احسانش بر آنان فرو میآید؛ خداوندی که تمامی نعمتهای آنان از جانب اوست، و جز او کسی بدیها را از آنان دور نمیکند. (﴿وَإِنَّنَا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ﴾) و به راستی همواره در رابطه با آنچه که ما را بدان فرا میخوانی، در شک هستیم؛ شکی که تردید را در دلهای ما به وجود آورده است. و آنان ادعا میکردند که اگر صحت آنچه را که وی آنان را به سویش دعوت میکرد، میدانستند، حتماً از او تبعیت میکردند؛ حال آنکه آنان در این ادّعا دروغگو بودند، به همین جهت دروغگویی آنان را بیان کرد.
(63) (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي﴾) به من بگویید، اگر من از سوی پروردگارم دلیلی داشته و بر یقین باشم، (﴿وَءَاتَىٰنِي مِنۡهُ رَحۡمَةٗ﴾) و از جانب خود به من رحمتی ارزانی داشته باشد؛ یعنی خداوند متعال با رسالت و وحی خویش بر من منت گذارده است، پس آیا از آنچه شما بر آن هستید و مرا به سوی آن فرا میخوانید، پیروی کنم؟! (﴿فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ ٱللَّهِ إِنۡ عَصَيۡتُهُۥۖ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيۡرَ تَخۡسِيرٖ﴾) حال اگر از فرمان او سرپیچی کنم، چه کسی در برابر [کیفر] خدا مرا یاری خواهد کرد؟! شما که چیزی جز زیان و هلاکت به من نمیافزایید.
(64) (﴿وَيَٰقَوۡمِ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗ﴾) و ای قوم من! این شتر خداست، و برای شما معجزهای است؛ یک روز شتر آب میخورد، سپس همه از شیر آن مینوشید، و یک روز شما آب مینوشید. (﴿فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِ﴾) پس آن را بگذارید تا در زمین خدا بچرد؛ یعنی مخارج و علف آن بر شما نیست، (﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٞ قَرِيبٞ﴾) و هیچ گزندی به او نرسانید و آن را پی نزنید، چرا که فوراً به عذاب سختی گرفتار میآیید.
(65) (﴿فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمۡ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٖۖ ذَٰلِكَ وَعۡدٌ غَيۡرُ مَكۡذُوبٖ﴾) اما آنان شتر را پی زدند، و صالح به آنان گفت: سـه روز در خـانه و کاشانۀ خود بهره مند گردید. این وعدهای است که دروغی در آن نیست ، بلکه حتماً به وقوع میپیوندد.
(66) (﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) پس هنگامی که فرمان ما، مبنی بر آمدن عذاب در رسید، (﴿نَجَّيۡنَا صَٰلِحٗا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَمِنۡ خِزۡيِ يَوۡمِئِذٍ﴾) صالح و کسانی را که همراه او ایمان آورده بودند، در سایۀ رحمتی از سوی خویش، نجات دادیم و از خواری و رسوایی آن روز رهانیدیم. (﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡعَزِيزُ﴾) بیگمان پروردگارت نیرومند و چیره است. از جمله نیرومندی و چیرگیاش این است که ملتهای سرکش را هلاک نموده، و پیامبران و پیروانشانرا نجات داده است.
(67) (﴿وَأَخَذَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلصَّيۡحَةُ﴾) و صدای شدیدی افراد ستمکار را فرا گرفت، و دلهایشانرا تکه و پاره کرد، (﴿فَأَصۡبَحُواْ فِي دِيَٰرِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) و در خانه و کاشانۀ خود خشکیدند، و بیحرکت بر رخسارشان افتادند.
(68) (﴿كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآ﴾) گویی که هرگز در آنجا نبودهاند؛ یعنی هنگامی که عذاب بر آنها وارد آمد، طوری شدند که گویا [هرگز] در آن خانهها به سر نبردهاند، و ناز و نعمتها از آنها سلب شد. پیش آنها آمد و عذاب همیشگی آنهارا فرا گرفت، عذابی که گویا همواره به آن گرفتار بودهاند. (﴿أَلَآ إِنَّ ثَمُودَاْ كَفَرُواْ رَبَّهُمۡ﴾) آری! قوم ثمود بعد از اینکه نشانه و معجزهای پیش آنها آمد که راهرا برایشان روشن کرد، پروردگارشانرا انکار و به او کفر ورزیدند.(﴿أَلَا بُعۡدٗا لِّثَمُودَ﴾) هان! نفرین بر ثمود باد. چقدر بدبخت و ذلیل شدند! از عذاب دنیا و رسواییاش، به خدا پناه میبریم.
(69) (﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِيمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ﴾) و فرستادگان و فرشتگان ما، با مژدگانی نزد ابراهیم خلیل آمدند، و او را به تولد فرزندی مژده دادند. هنگامی که خداوند آنها را برای هلاک ساختن قوم لوط فرستاد، دستور داد تا از کنار ابراهیم بگذرند و او را به تولد اسحاق مژده بدهند. فرشتگان هنگامی که بر ابراهیم وارد شدند، (﴿ قَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ﴾) آنها ابراهیم را سلام کردند و او ـ علیه السلام ـ جواب سلامشان را داد. این دلیلی بر مشروعیت سلام است، و اینکه سلام کردن همواره از آیین ابراهیم -علیه السلام- بوده است. و اشاره به این مطلب است که قبل از سخن گفتن، باید سلام کرد؛ و مناسب است که پاسخ سلام، بهتر و رساتر از سلام گفته شود؛ زیرا سلام کردن آنها در قالب جملۀ فعلیه است که بر تجدد دلالت مینماید، و پاسخ آن با جملۀ اسمیه آمده است که بر ثبوت و استمرار دلالت میکند، و این دو، فرق بزرگی دارند، همانطور که در علم بلاغت معروف است. (﴿فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِيذٖ﴾) وقتی آنها بر ابراهیم وارد شدند، شتابان به سوی خانهاش رفت و برای مهمانانش گوسالهای چاق و بریان شده روی سنگ تفتیده حاضر کرد، و پیش آنها گذاشت، و گفت: چرا نمیخورید؟
(70) (﴿فَلَمَّا رَءَآ أَيۡدِيَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَيۡهِ﴾) و هنگامی که دید دستشان به سوی آن ضیافت دراز نمیشود، (﴿نَكِرَهُمۡ وَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗ﴾) این کار را از آنان ناپسند و ناشناخته دانست، و آن را بر خلاف آنچه که از یک مهمان انتظار میرود، دانست؛ و در دل خود نسبت به آنان ترسی یافت، و احساس کرد که آنان شرّی برای او آوردهاند. و این قبل از آن بود که جریان کار آنها را بداند. (﴿قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ﴾) گفتند: مترس! ما فرستادگان خدا هستیم و خداوند ما را برای هلاک ساختن قوم لوط فرستاده است.
(71) (﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ قَآئِمَةٞ﴾) و همسر ابراهیم ایستاده بود و از مهمانانش پذیرایی میکرد، (﴿فَضَحِكَتۡ﴾) و هنگامی که از حال آنها و هدفی که برای انجام آن فرستاده شده بودند با خبر شد، با تعجب خندید. (﴿فَبَشَّرۡنَٰهَا بِإِسۡحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ يَعۡقُوبَ﴾) آنگاه او را به [تولد] اسحاق، و به دنبال وی، به [تولد] یعقوب مژده دادیم.
(72) پس او با تعجب گفت: (﴿قَالَتۡ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٞ وَهَٰذَا بَعۡلِي شَيۡخًا﴾) وای بر من! آیا درحالی که من پیرزنم و شوهرم نیز پیر شده است، فرزند به دنیا خواهم آورد! چرا که پیری مانع باردار شدن است. (﴿إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عَجِيبٞ﴾) همانا این، چیزی شگفت آور است!
(73) (﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾) گفتند: آیا از کار خدا به شگفت میآیی؟ کار خداوند جای تعجب ندارد؛ زیرا مشیّت او در هر چیزی نافذ است. پس هیچ چیزی از قدرت او بعید نیست، به ویژه آنچه که برای اهل این خانۀ مبارک تدبیر نماید. (﴿رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ﴾) همواره رحمت خدا و برکاتش که خیر و احسان فراوان است، (﴿عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ﴾) بر شماست ای اهل خانه! بیگمان او هم در صفات و هم در افعال ستوده است؛ چون صفتهای او صفات کمالاند، و کارهایش جملگی احسان و بخشایش و نیکی و حکمت و داد و انصاف است، (﴿مَّجِيدٞ﴾) دارای بزرگواری است؛ و «المجد» یعنی عظمت صفات و گستردگی آن. پس او دارای صفتهای کمال است، و هر صفتی را در کاملترین و بالاترین حد دارا میباشد.
(74) (﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنۡ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلرَّوۡعُ﴾) و هنگامی که ترس از ابراهیم دور شد؛ ترسی که از ناحیۀ مهمانانش به او وارد شده بود، (﴿وَجَآءَتۡهُ ٱلۡبُشۡرَىٰ﴾) و مژدۀ تولّد فرزند به او رسید، در این هنگام دربارۀ هلاک شدن قوم لوط با فرستادگان به مجادله پرداخت و به آنها گفت: ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطٗاۚ قَالُواْ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَن فِيهَاۖ لَنُنَجِّيَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ﴾ به درستی که لوط در آنجا است، گفتند: ما بهتر میدانیم که آنجا کی هست. ما او و خانوادهاش ـ جز همسرش ـ را نجات خواهیم داد.
(75) (﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ﴾) همانا ابراهیم، دارای اخلاق نیک و تحمل و سعۀ صدر است، و هنگام نادانی نادانان خشم نمیگیرد. (﴿أَوَّٰهٞ﴾) و در همۀ اوقات به درگاه خداوند زاری و تضرع میکند. (﴿مُّنِيبٞ﴾) و توبهکار و بسیار رجوع کننده و بازگردنده به سوی خدا است؛ چون خدا را میشناسد و او را دوست دارد، و به او روی میآورد و از غیر خدا روی میگرداند. بنابراین در مورد کسانی که خداوند به هلاکت قطعی آنها حکم کرده بود مجادله میکرد.
(76) پس به او گفته شد: (﴿يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ﴾) ای ابراهیم! از این مجادله دست بکش؛ چرا که فرمان پروردگارت مبنی بر هلاک شدن آنان در رسیده است، و به راستی برایشان عذابی بیبازگشت خواهد آمد. پس جر و بحث و مجادلۀ تو فایدهای ندارد.
(77) (﴿وَلَمَّاجَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِيٓءَ بِهِمۡ﴾) و هنگامی که فرستادگان ما؛ یعنی فرشتگانی که پیش ابراهیم آمدند، به نزد لوط رسیدند، آمدنشان بر لوط دشوار آمد، (﴿وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗا وَقَالَ هَٰذَا يَوۡمٌ عَصِيبٞ﴾) و چون قدرت دفاع از ایشان را نداشت، سخت دلتنگ گشت، و گفت: امروز روزی سخت و مشکل است. چون او میدانست که قومش آنان را رها نخواهند کرد؛ زیرا فرشتگان به صورت جوانهای تازه به دوران رسیده که در نهایت زیبایی و کمال بودند، به نزد لوط آمدند. بنابراین آنچه لوط تصور میکرد، پیش میآمد.
(78) (﴿وَجَآءَهُۥ قَوۡمُهُۥ يُهۡرَعُونَ إِلَيۡهِ﴾) و قومش شتابان به سوی او آمدند، و خواستند با مهمانهای او عمل زشت را انجام دهند، به دلیل اینکه خداوند میفرماید: (﴿وَمِن قَبۡلُ كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾) و پیش از آن، کارهای زشتی انجام میدادند که قبل از آنان هیچ کسی انجام نداده بود. (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطۡهَرُ لَكُمۡ﴾) لوط گفت: ای قوم من! اینها دختران من هستند و برای شما از مهمانان من پاکیزهترند. همانطور که سلیمان -علیه السلام- به آن دو زن پیشنهاد کرد فرزندی را که هر یک ادعا میکرد مال اوست، دو نیم کنند، و هدفش این بود تا حق روشن شود. و لوط میدانست که دسترسی آنها به دخترانش غیرممکن است و هیچ حقی در آنها ندارند، و هدفش دفع این کار زشت و بزرگ بود. (﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ فِي ضَيۡفِيٓ﴾) یعنی یا تقوای خدا را رعایت کنید، و یا رعایت حال مهمانانم را بکنید و مرا به نزد آنان رسوا ننمایید. (﴿أَلَيۡسَ مِنكُمۡ رَجُلٞ رَّشِيدٞ﴾) آیا در میان شما مردی راهیاب و راهنما یافت نمیشود که شما را باز دارد؟ و این دلیلی بر بیبند وباری آنها، و دور بودنشان از خیر و جوانمردی بود.
(79) (﴿قَالُواْ﴾) آنها به لوط گفتند: (﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنۡ حَقّٖ وَإِنَّكَ لَتَعۡلَمُ مَا نُرِيدُ﴾) تو که میدانی ما دربارۀ دخترانت خواستهای نداریم، و میدانی که چه چیزی میخواهیم. ما جز شهوت رانی با مردان، چیزی را نمیخواهیم و علاقهای به زنان نداریم.
(80) بنابراین اضطراب و پریشانی لوط بیشتر و سخت تر شد و گفت: (﴿لَوۡ أَنَّ لِي بِكُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِيٓ إِلَىٰ رُكۡنٖ شَدِيدٖ﴾) کاش بر شما توانایی داشتم یا آنکه پناهگاه محکمی داشتم، مانند قبیلهای که مرا پناه میداد و شما را از این کار باز میداشتم. مراد از این سخن، داشتنِ پایگاه و تکیهگاه محسوس و مادّی است، وگرنه او به نیرومندترین پناهگاه که خداوند است و هیچ کس توان مقابله با قدرت او را ندارد، پناه میبرد.
(81) بنابراین وقتی که کار به آخرین حد رسید و شدیداً اندوهگین شد، (﴿قَالُواْ...فَأَسۡرِبِأَهۡلِكَ﴾) به او گفتند: (﴿يَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ﴾) ای لوط! ما فرستادگان پروردگارت هستیم. او را از حالت خود با خبر کردند تا دلش آرام گیرد، (﴿لَن يَصِلُوٓاْ إِلَيۡكَ﴾) آنان هرگز به تو گزندی نخواهند رساند. سپس جبرئیل بالهایش را گستراند و چشمهایشان کور گشت و آنها رفتند و لوط را تهدید کردند که فردا صبح برخواهند گشت. فرشتگان به لوط دستور دادند تا خانوادهاش را شب هنگام ببرد، (﴿بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّيۡلِ﴾) در پاسی از شب و خیلی قبل از فجر، تا بتوانند از آبادی خود دور شوند، (﴿وَلَا يَلۡتَفِتۡ مِنكُمۡ أَحَدٌ﴾) و به سرعت بیرون روید، و فقط به نجات خویش بیندیشید و به پشت سر خود ننگرید. (﴿إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَۖ إِنَّهُۥ مُصِيبُهَا مَآ أَصَابَهُمۡ﴾) مگر همسرت، که هر آنچه از عذاب به آنان برسد، به او هم خواهد رسید؛ چون با قومش در گناه شریک بود، و هرگاه برای لوط مهمانهایی میآمد، آنها را خبر میکرد. (﴿إِنَّ مَوۡعِدَهُمُ ٱلصُّبۡحُ﴾) بدون شک، موعدِ ایشان صبح است. گویا لوط عجله داشت، بنابراین به او گفته شد: (﴿أَلَيۡسَ ٱلصُّبۡحُ بِقَرِيبٖ﴾) آیا صبح نزدیک نیست؟
(82) (﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) و هنگامی که فرمان ما، مبنی بر فرود آمدن عذاب و واقع شدنش بر آنها در رسید، (﴿جَعَلۡنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا﴾) سرزمین آنها را زیر و رو نمودیم، (﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٖ﴾) و آنجا را با سنگ گل سنگباران نمودیم. (﴿مَّنضُودٖ﴾) به طور پیاپی، و هرکسی که میخواست از روستا فرار کند، وی را اصابت میکرد.
(83) (﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ﴾) سنگهایی که نزد پروردگارت با علامت عذاب و خشم نشان دار شده بودند، (﴿وَمَا هِيَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ بِبَعِيدٖ﴾) و این چنین سنگهایی از ستمکارانی که عمل قوم لوط را انجام دهند، دور نیست. پس بندگان باید بپرهیزند از اینکه کار آنها را انجام دهند، مبادا عذابی که به آنان رسیده است، به ایشان هم برسد.
(84) (﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ﴾) و به سوی قبیلۀ معروف «مدین» که در جنوب فلسطین زندگی میکردند،(﴿أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا﴾) برادر نَسَبیشان شعیب را فرستادیم؛ چون آنها او را میشناختند و میتوانستند از او یاد بگیرند. (﴿قَالَ﴾) شعیب به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾) ای قوم من! خدا را بپرستید که معبود راستینی جز او ندارید. و عبادت را خالصانه برای او انجام دهید. آنها شرک میورزیدند، و پیمانه و ترازو را کم میدادند. بنابراین آنان را از این کار نهی کرد و گفت: (﴿وَلَا تَنقُصُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ﴾) و از پیمانه و ترازو مکاهید ، بلکه دادگرانه پیمانه و ترازو را به کمال و تمام بدهید. (﴿إِنِّيٓ أَرَىٰكُم بِخَيۡرٖ﴾) من شما را خوب و در آسایش میبینم؛ یعنی شما از نعمتهای زیاد و سلامتی فراوان و اموال و فرزندان بسیاری برخوردار هستید، پس خداوند را به خاطر آنچه که به شما داده است، سپاسگزار باشید و کفران نعمت نکنید، که آن را از شما خواهد گرفت. (﴿وَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٖ مُّحِيطٖ﴾) و من بر شما از عذاب روزی فراگیر میترسم، عذابی که همۀ شما را فرا بگیرد، و هیچ اثری از شما باقی نگذارد.
(85) (﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِ﴾) و ای قوم من! پیمانه و ترازو را به دادگری و انصاف بدهید، همانگونه که دوست دارید به شما داده شود. (﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾) و از چیزهای مردم نکاهید، و با کم کردن پیمانه و ترازو، آن را ندزدید، (﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ﴾) و در زمین فساد و تباهی نکنید؛ زیرا استمرار بر گناه، دین و دنیا را فاسد و تباه مینماید، و کشتزار و نسل را نابود میکند.
(86) (﴿بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾) مال حلالی که از آنِ شماست و خداوند آن را برایتان باقی میگذارد، بهتر است. پس چشمِ طمع به چیزی ندوزید که به آن نیاز ندارید و بسیار برایتان مضر است. (﴿إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾) اگر شما مؤمن هستید، پس به مقتضای ایمان عمل کنید. (﴿وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ﴾) و من مراقب و نگاهبان اعمالتان نیستم، بلکه اعمالتان را خداوند ثبت و ضبط مینماید، و من فقط پیامی را که با آن مبعوث شدهام، به شما میرسانم.
(87) (﴿قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ﴾) گفتند: ای شعیب! آیا نمازت تو را فرمان میدهد که آنچه را پدرانمان میپرستیدند، رها سازیم؟ این سخن را، در قالب مسخره و در قالب اینکه هرگز سخن او را نخواهند پذیرفت، به پیامبرشان گفتند. و معنی سخنشان این است که نماز خواندنت، سبب شده است ما را از عبادت آنچه نیاکان ما میپرستیدند، بازداری. پس پرستش خدا از سوی شما، موجب آن میگردد که ما آنچه را نیاکانمان میپرستیدند، بدون دلیل و فقط به خاطر میل و خواهش تو رها کنیم؟ پس، چگونه از تو پیروی کنیم و پدران و نیاکانمان را که دارای عقل و خرد بودند، رها سازیم؟ و همچنین سخن تو بر ما لازم نمیگرداند، (﴿أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا﴾) که نتوانیم در اموال خود آن گونه که میخواهیم، تصرف کنیم؛ یعنی تو که به ما میگویی پیمانه و ترازو را کامل بدهیم و حقِ آن را بپردازیم، ما را از اینکه به دلخواه خود در اموالمان تصرف کنیم، باز نمیدارد، بلکه ما هرچه بخواهیم میکنیم، چون اموالمان متعلق به خود ماست، و تو در آن حقی نداری. بنابراین با مسخره به او گفتند: (﴿إِنَّكَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِيمُ ٱلرَّشِيدُ﴾) بیگمان، بردباری و متانت و اخلاق نیک و راهیابی صفتِ توست. پس چیزی جز راهنمایی از تو سر نمیزند، و جز به خوبی فرمان نمیدهی، و جز از گمراهی و زشتی باز نمیداری. منظورشان این بود که شعیب به ضد این دو صفت متصف میباشد؛ یعنی به بیخردی و گمراهی! یعنی چگونه تو بردبار و راه یافته هستی و پدران ما بی خرد و گمراه؟! آنها از روی تمسخر این سخنانرا بر زبان آورده، و عکس آن را گمان میبردند. اما حقیقت مسأله آن گونه نبود که آنها گمان میبردند، بلکه حقیقت همانطور بود که میگفتند. نماز شعیب به او فرمان میداد تا آنها را از آنچه که نیاکان گمراهشان میپرستیدند؛ و از اینکه هر طور بخواهند در اموال خود تصرف نمایند، باز دارد؛ زیرا نماز از کارهای زشت و منکر باز میدارد، و چه منکری بزرگتر از پرستش غیر خداوند است؟ و چه منکر و کار زشتی بزرگتر از ندادن حقوق مردم یا دزدیدن آن از طریق کم کردن پیمانه و ترازو است؟ و در حقیقت شعیب ـ علیه السلام ـ راهیاب و خردمند بود.
(88) (﴿قَالَ﴾) شعیب به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي﴾) ای قوم من! چه میاندیشید اگر من در صحت و درستی آنچه آوردهام، یقین و اطمینان داشته باشم، (﴿وَرَزَقَنِي مِنۡهُ رِزۡقًا حَسَنٗا﴾) و خداوند انواع مالها را به من بخشیده باشد. (﴿وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُ﴾) و من نمیخواهم در آنچه شما را از آن نهی میکنم، با شما مخالفت ورزم؛ و نمیخواهم شما را از کم کردن پیمانه و ترازو نهیکنم، و خودم آن را انجام دهم تا در این مورد متهم شوم. بلکه شما را از هیچ کاری باز نمیدارم مگر اینکه پیش از همه به ترک آن مبادرت میورزم. (﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُ﴾) من هدفی جز اینکه حالات شما اصلاح شود و منافعتان تأمین گردد، ندارم. هدف شخصی ندارم، و تا آنجا که میتوانم، برای اصلاح شما میکوشم. و از آنجا که این سخن به نوعی تعریف و تمجید از مقام خودش بود، سوء تفاهم را برطرف کرد و گفت: (﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾) و من برای انجام کار خوب و دوری از کار بد، هنری از خود ندارم مگر اینکه خداوند مرا توفیق دهد؛ و من با قدرت و حرکت خود، نمیتوانم کاری بکنم. (﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ﴾) در کارهایم به او تکیه کرده و به او اعتماد کافی دارم. (﴿وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾) و به سوی او باز میگردم و عبادتهایی را انجام میدهم که مرا به انجام آن فرمان داده است، و با این دو کار؛ یعنی کمک خواستن از پروردگار، و بازگشت به سوی او، حالات بندگان درست میشود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِ﴾ او را پرستش کن و بر او توکل نما. و فرموده است: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ تنها تو را میپرستیم، و تنها از تو یاری میجوییم.
(89) (﴿وَيَٰقَوۡمِ لَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شِقَاقِيٓ﴾) و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، شما را بر آن ندارد که، (﴿أَن يُصِيبَكُم مِّثۡلُ مَآ أَصَابَ قَوۡمَ نُوحٍ أَوۡ قَوۡمَ هُودٍ أَوۡ قَوۡمَ صَٰلِحٖۚ وَمَا قَوۡمُ لُوطٖ مِّنكُم بِبَعِيدٖ﴾) به شما بلا و عذابی برسد که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید، وقوم لوط ازشما دور نیستند؛ چراکه هم از نظر زمانی وهم از نظر مکانی، به شما نزدیکاند.
(90) (﴿وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ﴾) و به خاطر گناهانی که مرتکب شدهاید، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، (﴿ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾) سپس در زندگی آیندهتان، با توسل به انجام طاعت او و ترک مخالفتش، به سویش باز گردید. (﴿إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ﴾) بیگمان پروردگارم نسبت به کسی که توبه کند و به سوی او برگردد، مهربان است؛ به او رحم میکند و او را میآمرزد و توبهاش را میپذیرد و او را دوست میدارد. (﴿وَدُودٞ﴾) از نامهای خدا میباشد، و بدین معنی است که او بندگان مؤمن خود را دوست دارد، و آنها هم او را دوست میدارند. پس کلمۀ (﴿وَدُودٞ﴾) «فعولِ» به معنی «فاعل» و نیز به معنی «مفعول» است.
(91) (﴿قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ مَا نَفۡقَهُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَقُولُ﴾) آنان از موعظه و اندرزهای شعیب به ستوه آمده و گفتند: بسیاری از آنچه را که میگویی، نمیفهمیم؛ و این به خاطر نفرت آنها از شعیب و گفتههایش بود. (﴿وَإِنَّا لَنَرَىٰكَ فِينَا ضَعِيفٗا﴾) و ما تو را در میان خود ناتوان میبینیم؛ یعنی تو از بزرگان و سران نیستی، بلکه از مستضعفان و ناتوانان میباشی. (﴿وَلَوۡلَا رَهۡطُكَ﴾) و اگر قبیلهات نبود، (﴿لَرَجَمۡنَٰكَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡنَا بِعَزِيزٖ﴾) حتماً تو را سنگسار میکردیم. تو نزد ما ارزش و احترامی نداری؛ و اگر ما با تو کاری نداریم، به خاطر احترام قبیلهات است.
(92) (﴿قَالَ﴾) شعیب با دلسوزی به آنها گفت: (﴿يَٰقَوۡمِ أَرَهۡطِيٓ أَعَزُّ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ﴾) ای قوم من! آیا قبیلهام در نزد شما از خداوند گرامیتر است؟ چگونه به خاطر قبیلهام رعایت مرا میکنید، و به خاطر خدا رعایت مرا نمیکنید؟ پس، قبیلهام برای شما، از خداوند مهمتر و گرامیتر است. (﴿وَٱتَّخَذۡتُمُوهُ وَرَآءَكُمۡ ظِهۡرِيًّا﴾) و خدا را پشت سر انداخته و بهآن توجه نکرده و از او نمیهراسید. (﴿إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ﴾) همانا پروردگارم به آنچه میکنید، احاطه دارد و به اندازۀ ذرهای از کارهای شما در زمین و آسمان بر او پوشیده نمیماند، و به زودی به کیفر کارهایی که میکنید، سختترین سزا را به شما خواهد داد.
(93) و هنگامی که شعیب از آنها خسته شد، گفت: (﴿وَيَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ﴾) ای قوم من! به روش و دینتان عمل کنید. (﴿إِنِّي عَٰمِلٞۖ سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ﴾) من نیز به شیوۀ خود عمل میکنم، [به زودی] خواهید دانست که عذاب رسواکننده به چه کسی میرسد و رسوایش میکند، و عذاب همیشگی بر چه کسی فرود میآید؟ (﴿وَمَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ﴾) و به زودی خواهید دانست که چه کسی دروغگو است، من یا شما؟ و وقتی عذاب بر آنان وارد شد، این حقیقت را دانستند. (﴿وَٱرۡتَقِبُوٓاْ إِنِّي مَعَكُمۡ رَقِيبٞ﴾) و چشم به راه و منتظر باشید که چه بلایی به من میرسد، و من هم چشم به راه عذابی هستم که به آن گرفتار خواهید شد.
(94) (﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا﴾) و هنگامی که فرمان ما، مبنی بر هلاک کردن قوم شعیب در رسید، (﴿نَجَّيۡنَا شُعَيۡبٗا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَأَخَذَتِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلصَّيۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دِيَٰرِهِمۡ جَٰثِمِينَ﴾) شعیب و کسانی را که همراه او ایمان آورده بودند، به رحمتی از سوی خود نجات دادیم، و صدایی مرگبار ستمکاران را درگرفت، پس در خانه و کاشانۀ خود خشکیدند و از پای در آمدند، و صدایی از آنان به گوش نرسید و حرکتی از آنان به چشم نخورد.
(95) (﴿كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآ﴾) چنانکه گویی اصلاً در خانههایشان سکونت نداشته، و از ناز و نعمت بهرهمند نبودهاند. (﴿أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡيَنَ﴾) هان! نفرین بر قوم مدین باد که خداوند آن را هلاک ساخت و رسوا کرد، (﴿كَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ﴾) همانطور که قوم ثمود نفرین شدند؛ یعنی این دو قبیله در نابودی و دوری از رحمت خدا و هلاکت مشترک بودند. شعیب -علیه السلام- خطیب و سخنران پیامبران نامیده میشود، چون او خیلی زیبا با قومش گفتگو میکرد. داستان او فواید و درسهای عبرت آموز زیادی دارد، که به برخی از آنها اشاره میکنیم. 1- همانطور که کافران به پذیرش اصل اسلام دعوت میشوند و به خاطر نپذیرفتن آن مجازات میگردند، همچنین به پذیرش قوانین و فروع اسلام نیز فراخوانده میشوند و به خاطر نپذیرفتن آن مجازات میگردند؛ زیرا شعیب قومش را به توحید و کامل دادن پیمانه و ترازو فرا خواند و به دنبال آن تهدید کرد که چنانچه سرپیچی کنند، دچار عذاب الهی خواهند شد. 2- کاستن از پیمانه و ترازو، از گناهان کبیره است؛ و هر کس با تقلب و کم کردن از پیمانه و ترازو داد و ستد نماید، بیم آن میرود که در دنیا گرفتار عذاب شود، و کاستن از پیمانه و ترازو، دزدیدن اموال مردم است، و وقتی که دزدیدن اموال مردم با کاستن پیمانه و ترازو سبب عذاب گردد، پس دزدیدن اموال مردم و گرفتن آن با زور، به طریق اولی موجب عذاب میباشد. 3- جزا از نوع عمل است. پس هرکس اموال مردم را کم دهد؛ و بخواهد با کاستن از اموال آنها، بر مال خودش بیفزاید، به کیفر این کار، مال او کم خواهد شد، و این کار باعث از بین رفتن روزی حلال او میگردد؛ زیرا فرمود: ﴿إِنِّيٓ أَرَىٰكُم بِخَيۡرٖ﴾ من شما را در خوبی و آسایش میبینم؛ یعنی با این کارهایتان، سبب از بین رفتن خوبی و آسایش خود نشوید. 4- بنده باید به آنچه خداوند به او داده است، قانع شود؛ و به روزی و در آمدهای حرام چشم ندوزد، و به شغلهای مشروع و حلال قانع گردد، و این برایش بهتر است. ﴿بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾ روزی حلالی که خداوند برایتان باقی میگذارد، بهتر است؛ و روی آوردن به اسباب حرام برای به دست آوردن روزی، باعث تلف شدن مال و ثروت میگردد، و این روزی حلال است که دارای خیر و برکت میباشد. 5- قناعت به رزق حلال، از لوازمات ایمان و آثار آن میباشد؛ زیرا بر حسب آیۀ شریفه زمانی آدمی به رزق حلالِ خدا قناعت میکند که ایمان داشته باشد، و این دلالت مینماید که هرگاه عمل نباشد، ایمان ناقص است، یا اصلاً ایمانی در کار نیست. 6- نماز همواره بر پیامبران گذشته واجب بوده است، و نماز از بهترین اعمال است، حتی کافران فضیلت و برتری و مقدم بودن آن را بر سایر اعمال قبول داشتند. نماز از کارهای زشت و منکر باز میدارد. و نماز، ترازویی برای سنجش ایمان و آیین و قوانین ایمانی است. پس اگر نماز به صورت شایسته بر پا شود، احوالِ بنده کامل میگردد. و اگر نماز به صورت واقعی بر پا نشود، دین آدمی مختل میگردد. 7- مالی که خداوند به عنوان روزی به انسان میدهد، گرچه خداوند آن را به او بخشیده است، اما نمیتواند هر طور که دلش بخواهد در آن تصرف کند؛ زیرا آن مال، امانتی است نزد او؛ و بر اوست که با پرداختن حقوقی که در آن است، و با پرهیز از شغلهایی که خدا و پیامبرش حرام نمودهاند، حق خداوند را ازآن بپردازد. نه آن گونه که کافران و امثال آنها گمان میبرند مالهایشان از آنِ خودشان است، و هرطور بخواهند میتوانند در آن تصرف نمایند، خواه با دستور خدا مطابق و موافق، و خواه مخالف باشد. 8- آنچه که مکمّل کار دعوتگر میباشد، این است که به انجام دادن چیزی بپردازد که دیگران را به انجام آن دستور میدهد. او باید قبل از همه، به انجام این کارها مبادرت ورزد؛ و قبل از همه، از آنچه مردم را از آن بازمیدارد، باز آید. همانطور که شعیب -علیه السلام- گفت: ﴿وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُ﴾ و من نمیخواهم در آنچه شما را از آن نهی میکنم، با شما مخالفت ورزم. نیز به دلیل اینکه خداوند فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ﴾ ای مؤمنان! چرا چیزهایی را میگویید که خود انجام نمیدهید؟! 9- پیامبران موظفاند برحسب توانایی خویش، برای تحصیل منافع و مصالح عمومی جامعۀ اسلامی، تلاش نمایند؛ و مفاسد و مضار را دفع نموده یا آن را کم کنند، و مصالح عام را بر مصالح خاص مقدم بدارند. تأمین مصلحت؛ یعنی این که حالات مختلف بندگان بهبود یابد، و امور دینی و دنیویشان سامان پذیرد. 10- هرکس باید به اندازۀ توان خود برای اصلاح جامعه بپاخیزد، اما در مسایلی که قدرت و توانایی اصلاحگری را ندارد، مورد نکوهش و مذمت قرار نمیگیرد. پس بنده باید به اندازۀ توان خود، به اصلاح خود و دیگران بپردازد. 11- شایسته است بنده، حتی به اندازۀ یک چشم به هم زدن، به خودش تکیه نکند، بلکه همواره از پروردگارش یاری بجوید، و بر او توکل نماید و از او توفیق مسئلت کند. و هرگاه توفیقی یافت، آن را به توفیق دهنده نسبت دهد و به خود نبالد: ﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾ و توفیق من جز با خدا نیست، بر او توکل نمودهام و به سوی او باز میگردم. 12- باید از آنچه که بر سر امتهای گذشته آمده است، برحذر باشیم؛ و شایسته است داستانهایی که در آن، فرود آمدن عذاب بر مجرمان ذکر شده است، در قالب وعظ و اندرز یادآوری شود. نیز به منظور تشویق و تحریک مسلمانان، نعمتهایی را که خداوند به پرهیزگاران ارزانی داشته است، یادآوری شود. 13- خداوند گناه توبه کننده را میآمرزد و از او صرف نظر میکند و او را دوست میدارد. اما سخن کسی که میگوید: «توبهکننده هرگاه توبه نماید، خداوند او را عفو خواهد کرد، اما او را دوست نخواهد داشت» اعتباری ندارد؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِۚ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ﴾ و از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به سوی او برگردید، بیگمان پروردگارم مهربان و دوستدار است. 14- خداوند به طرق زیادی از مؤمنان دفاع میکند، که مردم برخی از این طرق را میدانند، و گاهی چیزی را از آن نمیدانند. و در برخی مواقع، خداوند به وسیلۀ قبیله یا هموطنانشان، کافران را از آنان دفع مینماید، همانطور که خداوند قبیلۀ شعیب را مانعی جهت سنگسار شدن وی از سوی قومش قرار داد. و ایرادی ندارد برای ایجاد روابطی که منجر به دفاع از اسلام و مسلمانان گردد، سعی و تلاش شود، بلکه گاهی اوقات واجب است برای ایجاد چنین روابطی اقدام نمود؛ چراکه سعی و تلاش در راستای اصلاح و ساماندهی [امور مسلمین]، بر حسب توانایی و امکانات، امری مطلوب و پسندیده است. بنابراین اگر مسلمانانی که تحت حکومت کافران هستند، دیگران را یاری دادند تا حکومت جمهوری تشکیل دهند تا افراد و ملتها بتوانند حقوق دینی و دنیوی خود را استیفا کنند، بهتر از آن است که در برابر دولتی که میخواهد حقوق دینی و دنیوی آنان را زیر پا بگذارد و بر نابود کردن و قرار دادن آنان به عنوان برده و کارگر خودش حریص است، تسلیم شوند. آری، در حال توانستن، واجب است کاری کنند که حکومت از آن مسلمانان و آنان حاکم شوند. اما اگر رسیدن به این مرحله امکان پذیر نبود، مرحلهای که محافظت از دین و دنیای مسلمانان در آن است، مقدم بر هر چیزی است. والله أعلم.
(96) خداوند متعال میفرماید: (﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَا﴾) و به راستی که موسی پسر عمران را همراه با نشانههای خود که بر راستی آنچه او آورده بود دلالت مینمود، از قبیل: عصا و دست و امثال آن فرستادیم. (﴿وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ﴾) و [همراه با] دلیل روشنی که چون خورشید آشکار و روشن بود.
(97) (﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ﴾) به سوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم، چون مردم از آنها پیروی میکردند. اما آنها تسلیم معجزاتی نشدند که موسی بهآنها نشان داد. همانطور که مشروح قصۀ آنان در سوره اعراف گذشت. (﴿فَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ فِرۡعَوۡنَۖ وَمَآ أَمۡرُ فِرۡعَوۡنَ بِرَشِيدٖ﴾) ولی آنان از فرمان فرعون پیروی کردند، درحالی که فرمانِ فرعون، راست و مایۀ هدایت نبود. بلکه او گمراه و سرکش بود، و جز به آنچه که زیان محض بود، دستور نمیداد. و چون قومش از او پیروی کردند، آنها را هلاک و نابود ساخت.
(98) (﴿يَقۡدُمُ قَوۡمَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَأَوۡرَدَهُمُ ٱلنَّارَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡوِرۡدُ ٱلۡمَوۡرُودُ﴾) فرعون روز قیامت پیشاپیش قوم خود حرکت کرده، آنگاه آنان را بهآتش در خواهد آورد، چه بد جایگاهی است که بدان وارد میشوند!
(99) (﴿وَأُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِۦ لَعۡنَةٗ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾) و خدا و فرشتگان و همۀ مردم، آنان را در دنیا و آخرت نفرین میکنند. (﴿بِئۡسَ ٱلرِّفۡدُ ٱلۡمَرۡفُودُ﴾) چه بد چیزی است عذاب خدا و لعنت دنیا و آخرت که بر آنان قرار میگیرد.
(100) وقتی که خداوند داستان این امتها و پیامبرانشان را بیان نمود، به پیامبرش فرمود: (﴿ ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّهُۥ عَلَيۡكَ﴾) این از خبرهای شهرهاست که برای تو بازگو میکنیم تا با آن مردمان را بیم دهی، و نشانهای برای رسالت تو و موعظه و پندی برای مؤمنان باشد. (﴿مِنۡهَا قَآئِمٞ﴾) برخی از آنها، باقی است و از بین نرفته و آثار خانههایشان باقی مانده است. (﴿وَحَصِيدٞ﴾) و برخی از آنها، از بیخ کنده شده است؛ خانهها و منزلهایشان ویران شده، و هیچ اثری از آن باقی نمانده است.
(101) (﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ﴾) و ما با گرفتار کردن آنها به انواع عذاب، بر آنها ستم نکردیم، (﴿وَلَٰكِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾) بلکه خودشان، با ارتکاب شرک و کفر و مخالفت ورزیدن، بر خویشتن ستم کردند. (﴿فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَ﴾) و معبودهایی که به غیر از خدا میپرستیدند و به فریاد میخواندند، وقتی که فرمان پروردگار در رسید، چیزی را از آنان دفع نکردند. و هرکس که به غیر از خداوند پناه ببرد، به هنگام پیش آمدن سختیها، به او فایدهای نمیدهد. (﴿وَمَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ﴾) و برعکس آنچه تصور میکردند جز نابودی و زیان و هلاکت بر آنان نیفزودند.
(102) (﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ﴾) و عذاب پروردگارت چنین است، هرگاه شهرهایی را عقاب دهد که مردمانش ستمگر باشند. به راستی عذاب خدا، دردناک و سخت است؛ یعنی آنان را از بین برده و نابود میکند، و آنچه را به جای خدا به فریاد میخواندند، کوچکترین سودی به آنان نمیرساند.
(103) (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) به راستی در آنچه از مجازات ستمگران بیان شد ـبرای کسی که از عذاب آخرت بترسدـ عبرت و دلیلی است بر اینکه ستمگران و گناهکاران هم در دنیا و هم در آخرت به عذاب گرفتار خواهند شد. سپس به بیان حالت آخرت پرداخت و فرمود: (﴿ذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ﴾) آن روزی است که مردم در آن گردآوری میشوند تا سزا و جزا یابند، و تا عظمت خدا و عدالت گستردۀ او برای آنان آشکار شود، و او را آنگونه که شایسته است، بشناسند. (﴿وَذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ﴾) و آن روزی است که خدا و فرشتگان و همۀ آفریدگان در آن حاضر میآیند،
(104) (﴿وَمَا نُؤَخِّرُهُۥٓ إِلَّا لِأَجَلٖ مَّعۡدُودٖ﴾) و آمدن روز قیامت را، مگر تا مدتی معین، به تأخیر نمیاندازیم، پس هرگاه مدت زمان دنیا و عمر مخلوقاتی که خدا در آن خلق نموده است به پایان رسید، آنگاه خداوند آنها را به سرای آخرت منتقل مینماید، و احکام جزائی اش را بر آنان اجرا میکند، همانطور که احکام شرعی خود را در دنیا بر آنان اجرا نمود.
(105) (﴿يَوۡمَ يَأۡتِ﴾) روزی که [قیامت] فرا میرسد و خلق گرد میآیند، (﴿لَا تَكَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾) هیچ کس جز به اجازۀ خدا سخن نمیگوید؛ حتی پیامبران و فرشتگان بزرگوار، جز با اجازۀ او شفاعت نمیکنند. (﴿فَمِنۡهُمۡ﴾) برخی از مردم، (﴿شَقِيّٞ وَسَعِيدٞ﴾) بدبختاند، و برخی خوشبخت. بدبختان کسانیاند که به خدا کفر ورزیده، و پیامبران را تکذیب کرده و از دستور خدا سرپیچی کردهاند. و خوشبختان، مؤمنان پرهیزگار هستند.
(106) (﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ شَقُواْ﴾) و سزای کسانی که دچار بدبختی و رسوایی شدهاند این است که، (﴿فَفِي ٱلنَّارِ﴾) در عذاب آتش غوطهور شده و عذاب آتش بر آنان سخت میآید، (﴿لَهُمۡ فِيهَا﴾) آنان از سختی عذابی که در آن گرفتار آمدهاند، (﴿زَفِيرٞ وَشَهِيقٌ﴾) در آنجا در هر دم و بازدمِ خود، ناله سر میدهند، و آن بدترین و زشتترین صداست.
(107) (﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ﴾) آنان در جهنم که چنین عذاب سختی دارد، برای همیشه در آن جاودانه میمانند، مگر مدت زمانی که پروردگارت بخواهد در آن نباشند، و این قبل از دخول آن است. همانطور که جمهور مفسرین گفتهاند. پس استثنا ـ بر این مبنا ـ مربوط به قبل از وارد شدن به جهنم است. پس آنان همواره در جهنم جاودانه میمانند، به جز زمانی که قبل از وارد شدن به جهنم است. (﴿إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ﴾) بیگمان پروردگارت هر کاری را که بخواهد، انجام میدهد. پس هر آنچه را که بخواهد انجام دهد و حکمت او انجام شدنش را اقتضا نماید، آن را انجام میدهد؛ و هیچ کس نمیتواند اوررا از آنچه که میخواهد، باز دارد.
(108) (﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ سُعِدُواْ﴾) و اما کسانی که به سعادت و رستگاری و موفقیت دست یافتهاند، (﴿فَفِي ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ﴾) در بهشتاند، و تا زمانی که آسمانها و زمین باقی است، در آنجا جاودانه میمانند، مگر مدت زمانی که پروردگارت بخواهد. این را با (﴿عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ﴾) [بخششی ناگسستنی]، تأکید کرد؛ یعنی ناز و نعمت پایدار و لذت عالی که خداوند به آنها بخشیده است، همیشگی میباشد، و هیچ وقت قطع نمیشود. از خداوند بزرگوار میخواهیم که ما را از زمرۀ آنان بگرداند.
(109) خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم میفرماید: (﴿فَلَا تَكُ فِي مِرۡيَةٖ مِّمَّا يَعۡبُدُ هَٰٓؤُلَآءِ﴾) از باطل بودن آنچه این مشرکان میپرستند، تردید نکن؛ زیرا دلیلی عقلی و شرعی ندارند، بلکه دلیل و شبهۀ آنان این است که، (﴿مَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبۡلُ﴾) آنان همان چیزهایی را میپرستند که پدرانشان در گذشته میپرستیدند. و معلوم است که این، حتی شبههای را نیز ایجاد نمیکند؛ گذشته از اینکه دلیلی باشد، چون به جز سخن پیامبران که سند و مدرک معتبری هستند، سخن دیگران معتبر نیست، و باید برای اثبات صحت آن دلیل آورد. خصوصاً سخن چنین افرادی گمراه که در رابطه با موضوع دین، سخنان پوچ و باطل فراوانی از آنان روایت شده است؛ زیرا گفتههایشان ـ هرچند که بر آن اتفاق نموده بودند ـ اشتباه و آکنده از گمراهی است. (﴿وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ غَيۡرَ مَنقُوصٖ﴾) و ما بهرۀ آنان را بدون هیچ کم و کاستی به آنان خواهیم داد. حتماً بهرهشان از دنیا -که برایشان مقدر شده است- به آنان میرسد گرچه آن بهره، در نگاه مردم زیاد یا زیبا باشد. اما این امر، دلیلی بر شایستگی آنان نیست؛ زیرا خداوند دنیا را، به کسی که دوستش بدارد و نیز به کسی که دوست نمیدارد، میبخشد؛ اما ایمان و دین را، جز به کسی که دوستش دارد، نمیدهد. بنابراین از اتفاق نظر گمراهان بر سخنان پدران گمراهشان و نعمتهایی که خداوند به آنان ارزانی داشته است، نباید فریب خورد.
(110) خداوند متعال خبر میدهد که کتاب تورات را که موجب آن است بر اوامر و نواهیاش اتفاق نمود و بر آن اجماع نمود، به موسی داده است. اما با وجود این، کسانی که خود را به تورات منسوب میکنند، در آن اختلاف نمودند و این اختلاف، به عقاید و جامعۀ دینیشان ضرر وارد کرد. (﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ﴾) و اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود که آنها را مهلت دهد و در دنیا آنان را به عذاب گرفتار نکند، (﴿لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ﴾) قطعاً در میان آنان داوری میشد، و عذاب او بر ستمگران فرود میآمد. اما حکمت خداوند متعال اقتضا نموده است که حکم و داوری میان آنها را تا روز قیامت به تأخیر اندازد، و آنها در شک باقی ماندهاند. پس وقتی موضعگیری آنان در مقابل کتاب خودشان چنین است، بعید نیست که گروهی از یهود به قرآنی که به تو وحی شده است، ایمان نیاورند و در آن شک داشته باشند.
(111) (﴿وَإِنَّ كُلّٗا لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمۡ رَبُّكَ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) و قطعاً خداوند در روز قیامت، دادگرانه میان آنها قضاوت خواهد کرد و هرکس را آن گونه که سزاوارش باشد، سزا و جزا میدهد. (﴿إِنَّهُۥ بِمَا يَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ﴾) و او به آنچه از خوبی و بدی انجام میدهند، آگاه است. پس هیچ یک از کارهای بزرگ و کوچکشان بر او پوشیده نیست.
(112) خداوند هنگامی که از عدم استقامتِ اهل کتاب خبر داد که موجب اختلاف و دو دستگی آنان شد، پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم و مؤمنان را دستور داد تا همانگونه که فرمان یافتهاند، پایداری و استقامت ورزند؛ و آیینهایی را که خداوند مشروع نموده است، در پیش بگیرند، و عقاید درستی را که خداوند به آنان ارزانی داشته است، پاس بدارند، و از آن منحرف نشوند، و بر آن مواظبت نمایند و همیشه به آن پایبند باشند؛ و بر رعایت حد و مرزی که خداوند برایشان معیّن نموده است، پا برجا مانده و از آن تجاوز نکنند. (﴿إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾) بیگمان او به آنچه میکنید، بیناست؛ یعنی هیچ چیزی از کارهایتان بر او پوشیده نمیماند، و شما را بر آن مجازات خواهد کرد. در این آیه، مسلمانان بر استقامت و پایداری تشویق، و از ضد آن نهی شدهاند. به همین خاطر آنان را برحذر داشت از اینکه به کسانی تمایل و گرایش پیدا کنند، که از راه راست منحرف شدهاند و فرمود:
(113) (﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾) و به ستمکاران گرایش پیدا نکنید؛ زیرا وقتی که به سوی آنان گرایش پیدا کنید و در ستمشان با آنان موافقت نمایید، و یا به ستمی که آنان روا میدارند خشنود شوید، (﴿فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ﴾) آتش دوزخ به شما خواهد رسید. (﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ﴾) و جز خدا، دوستان و سرپرستانی ندارید که شما را از عذاب خدا نجات بدهند، و چیزی از پاداش خدا را برای شما فراهم نمیکنند. (﴿ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ﴾) و عذاب را آنگاه که فرا رسد، از شما دور نمیکنند. پس در این آیه از گرایش به ستمگران نهی شده است، و منظور از «رکون» گرایش و پیوستن به ستم ستمگر، و همسویی با او و راضی شدن به ستمی است که انجام میدهد. پس وقتی که چنین وعیدی در مورد گرایش به ستمگران آمده است، حالت ستمگران چگونه خواهد بود؟! از خداوند میخواهیم که ما را از ستم دور بدارد.
(114) (﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) خداوند متعال به برپاداشتن نماز به طور کامل در (﴿طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ﴾) اول و آخر روز که نماز صبح و ظهر و عصر در آن داخل است، دستور میدهد. (﴿وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ﴾) و در ساعتی از شب نماز بگزار. نماز مغرب و عشا و نماز شب «قیام اللیل» در این داخل است؛ زیرا این نماز، انسان را به خدا نزدیک مینماید. (﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾) بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرد؛ یعنی نمازهای پنج گانه و نمازهای نفل که به دنبال آنها انجام میشوند، از بزرگترین نیکیها به حساب آمده و انسانرا به خدا نزدیک مینمایند و پاداش زیادی به همراه دارند؛ زیرا بدیها را از بین برده و محو میکنند. و منظور از بدیها، گناهان صغیره است همانطور که احادیث صحیحی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت شده، آن را مقید کرده است. مانند فرمودۀ پیامبر که میفرماید: «و نمازهای پنجگانه، و جمعه تا جمعهای دیگر و رمضان تا رمضانی دیگر، گناهانی را که در این میان انجام شدهاند، محو میکنند، به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود.» آیهای در سورۀ نساء نیز آن را مقید به پرهیز از گناهان کبیره نموده است: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا﴾ اگر از گناهان کبیرهای که از آن نهی میشوید، بپرهیزید؛ بدیهایتان را میزداییم، و شما را به جایگاه خوبی درمیآوریم. (﴿ذَٰلِكَ﴾) آن. شاید اشاره به همۀ مطالبی باشد که گذشت، اعم از: استقامت بر راه است، و تعدی نکردن از آن، و گرایش پیدا نکردن به ستمگران، و امر به برپا داشتن نماز، و اینکه نیکیها، بدیها را میزدایند. همۀ اینها (﴿ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ﴾) پندی است برای پند پذیران. و از این طریق آنچه را که خداوند آنان را به آن فرمان داده و یا از آن باز داشته است، میفهمند؛ و از اوامری که نیکیها را به دنبال دارند و بدیها را دور میکنند، فرمان میبرند. اما این کارها، نیاز به مجاهدۀ با نفس و تلاش و شکیبایی دارد. بنابراین فرمود:
(115) (﴿وَٱصۡبِرۡ﴾) و دل را بر طاعت خدا پایدار ساز، و از نافرمانی او برحذر دار، و بر آن استوار دار، و این راه را ادامه بده، و دلتنگ و آزرده خاطر مشو. (﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾) چرا که خداوند، پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد، بلکه کارهای خوب آنان را میپذیرد، و پاداش آنها را بر اساس بهترین کارشان به آنان میدهد. و این تشویق بزرگی است برای صبر و شکیبایی ورزیدن. و هرگاه انسان ضعیف و سست شود، با به یاد آوردن پاداش خدا تقویت میگردد.
(116) پس از آنکه خداوند متعال بیان داشت امتهایی را هلاک ساخت که پیامبران را تکذیب کردند، و فرمود بیشتر امتهای گذشته منحرف بودند، و حتی بیشتر کسانی که اهل کتاب بودند، نیز منحرف بودند، و این امر سبب میشود تا ادیان آسمانی نابود شوند، فرمود: اگر خدا در میان امتهای پیش از شما، افرادی فاضل و نیکوکار را به وجود نمیآورد که مردم را به هدایت فرا خوانده و از فساد و گمراهی باز دارند ـ که ادیان به برکت وجود همین افراد ماندگار شدند ـ اگر چنین نبود، فساد و انحرافی بزرگ روی میداد و به طور کلی ادیان الهی از بین میرفتند. اما تعداد آنان بسیار اندک بوده است. و سرانجام کارشان چنین شد که با پیروی کردن از پیامبران و پایبندی به امور دینیشان، خداوند آنان را نجات داد. و خداوند حجت خویش را بر دست آنان به اتمام رساند ﴿ لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖ﴾ و این بدان خاطر بود تا هرکس از آنان که هلاک میشود، از روی دلیل هلاک شود؛ و هر کس که زنده میماند، از روی دلیل زنده بماند؛ دلیل و حجتی که از سوی خدا برای وی ظاهر گشته است. (﴿وَٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِيهِ﴾) ولی ستمکاران به دنبال ناز و نعمت و خوشگذرانی رفتند و آن را با چیزی دیگر عوض نکردند. (﴿وَكَانُواْ مُجۡرِمِينَ﴾) و به سبب غوطهور شدن در ناز و نعمت و خوشگذرانی، ستمکار شدند. بنابراین عذاب بر آنان واجب گردید، و خداوند آنها را ریشهکن کرد. و این تشویقی است برای این امت که باید در میان آنها افراد مصلح باشد تا آنچه را مردم فاسد کردهاند، اصلاح نمایند و دین خدا را برپا دارند؛ وهرکس را که گمراه شده است، به سوی هدایت فرا بخوانند و در مقابل اذیت و آزار آنان، شکیبایی ورزند؛ و آنان را از کوری، به بینایی بیاورند و روشنایی بخشند. و این بالاترین حالتی است که باید برای رسیدن به آن تلاش نمود. و صاحب چنین صفتی اگر عملش را خالصانه برای پروردگار جهانیان انجام دهد، به مقام پیشوا و رهبریت دینی میرسد.
(117) (﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ﴾) و پروردگارت هرگز بر آن نبوده است که ستمگرانه اهل شهرها را نابود نماید، درحالی که آنها نیکوکار باشند و به اعمال خوب و نیکو ادامه دهند. پس خداوند آنها را هلاک نکرد، مگر وقتی که ستم کردند و حجت بر آنان اقامه گردید. و احتمال دارد که معنی آیه چنین باشد که خداوند، آبادیها را به خاطر ستمی که در گذشته انجام دادهاند، هلاک نخواهد کرد، به شرطی که توبه کنند و اعمالشان را صالح گردانند؛ زیرا خداوند آنها را میبخشد، و ستم گذشتۀ آنان را محو مینماید.
(118) خداوند متعال خبر میدهد که اگر او میخواست، همۀ مردم را در قالب یک امت بر دین اسلام قرار میداد؛ زیرا مشیت و خواست او محدودیتی ندارد، و انجام هیچ کاری برای او غیر ممکن نیست. اما حکمت او اقتضا نموده است که آنان همواره مختلف، و با راه راست مخالف باشند، و از راههایی پیروی کنند که به جهنم منتهی میشود. و هر گروه چیزی را که میگوید، حق میپندارد، و سخن دیگری را گمراهی میبیند.
(119) (﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ﴾) مگر کسانی که خداوند به آنان رحم کند و آنها را به شناخت حق و عمل کردن به آن رهنمون گرداند. پس ایشان سعادت را دریافته، و عنایت خداوند و توفیق الهی آنان را در بر گرفته است؛ و غیر از ایشان، همه خوارند و به خودشان واگذار شدهاند. (﴿وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡ﴾) و آنان را برای این آفریده است؛ یعنی حکمت او اقتضا نمود که آنان را بیافریند تا برخی از آنان نیک بخت باشند، و برخی بدبخت؛ برخی متحد، و برخی مختلف باشند؛ دستهای را هدایت نمود، و گمراهی را بر دستهای از آنان مقرر گرداند، تا عدل و حکمت الهی برای بندگانش روشن شود، و خوبی و بدی که در سرشت انسانها نهاده شده است، آشکار گردد؛ و تا بازار جهاد و عبادتهایی که جز با امتحان و آزمایش میسر نمیشود، دایر گردد. (﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾) و برای اینکه سخن پروردگارت بر این رفته است که قطعاً جهنم را از همگی جن و انس پر میکنم. پس باید برای جهنم، افرادی فراهم شوند تا کارهایی را انجام دهند که انسان را به جهنم میرساند.
(120) در این سوره، سرگذشت و اخبار پیامبران بیان شد، سپس حکمت آن را بیان کرد و فرمود: (﴿وَكُلّٗا نَّقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَكَ﴾) و از اخبار پیامبران، تمام آنچه را که بدان نیاز داری، بر تو میخوانیم تا بدین وسیله دلت را استوار بداریم؛ و قلبت آرام گیرد و پا برجا شود؛ و شکیبایی بورزی، همانطور که پیامبران اولوالعزم صبر و شکیبایی ورزیدند؛ زیرا انسان دوست دارد از دیگران الگو برداری کند، و با اقتدا به دیگران، بهتر میتواند کارهایش را انجام دهد و از این طریق میخواهد از دیگران گوی سبقت را ببرد، و حق نیز با بیان شواهد، و در صورت فراوانیِ کسانی که آن را برپا میدارند، استوار میگردد. (﴿وَجَآءَكَ فِي هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ﴾) و در این سوره، حق و یقین برایت آمده است، و به هیچ صورت در آن شکی نیست. پس آگاهی یافتن از آن، آگاهی یافتن از حق است؛ و بزرگترین برتری انسانها شناخت حق است. (﴿وَمَوۡعِظَةٞ وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) و اندرز و پندی است برای مؤمنان؛ زیرا از آن پند میگیرند، و از کارهای ناپسند باز میآیند، و کارهایی را که مورد پسند خداست، به یاد میآورند و آن را انجام میدهند.
(121) اما هرکس که اهل ایمان نیست، موعظه و اندرز به آنان سودی نمیبخشد. بنابراین فرمود: (﴿وَقُل لِّلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾) و به کسانی که ایمان نمیآورند، بعد از آنکه حجت بر آنان اقامه گردید، به آنها بگو: (﴿ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ﴾) به حالت و شیوۀ خود عمل کنید. (﴿إِنَّا عَٰمِلُونَ﴾) ما نیز به شیوۀ خود عمل میکنیم.
(122) (﴿وَٱنتَظِرُوٓاْ﴾) و چشم به راه باشید که چه چیزی بر سرِ ما میآید، (﴿إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾) ما [هم] چشم به راه هستیم که چه چیزی بر سر شما میآید.
(123) و خداوند بین هر دو گروه، جدایی آورد؛ و کاری کرد که بندگان مؤمنش هلاکت دشمنان خدا را با چشم سر ببینند. (﴿وَلِلَّهِ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و آگاهی از امور پنهان و غیب آسمانها و زمین، ویژۀ خداوند است. (﴿وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ كُلُّهُۥ﴾) و همۀ کارها و انجام دهندگان آن، به سوی او بر میگردند. پس پاک را از ناپاک جدا مینماید. (﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِ﴾) بنابراین عبادت را برای او انجام بده، و آن عبارت از انجام چیزهایی است که خداوند به انجام آن فرمان داده است، و بر انجام آن توانایی داری. و در این کار بر خدا توکل کن، (﴿وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾) و پروردگارت از کار خوب و بدی که انجام میدهند، غافل نیست؛ بلکه آگاهیاش، آن را احاطه کرده، و قلمش بر آن رفته و فرمان او و سزا و جزایش بر آن جاری است.