(1) این آیه بیانگر آن است که در پیشگاه خداوند و پیامبرش باید مؤدّب بود و پیامبر را گرامی داشت. خداوند بندگان مؤمن خویش را فرمان میدهد که به مقتضای ایمانِ به خدا و پیامبرش عمل نمایند؛ از دستورات خدا پیروی کنند و از منهیّات او پرهیز نمایند. و آنها را امر مینماید تا به دنبال اوامر خدا حرکت کنند، و در همۀ کارهایشان از سنت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم پیروی نمایند و بر خدا و پیامبرش پیشی نگیرند. پس سخن نگویند تا او سخن بگوید، و دستور ندهند تا او دستور بدهد. این است ادب حقیقی در برابر خدا و پیامبرش، و نشان سعادت بنده و رستگاریاش همین است، و با نبود آن، انسان سعادت همیشگی و نعمت جاودانی را از دست میدهد. در اینجا به شدّت از این نهی شده که گفتۀ کسی دیگر بر گفتۀ پیامبر مقدّم داشته شود. پس هرگاه سنّت و حدیث پیامبر مشخّص و واضح گردید، پیروی ازآن واجب است و باید بر گفتۀ دیگران ـ هرکس که باشد ـ مقدّم داشته شود. سپس خداوند به طور عام به تقوی فرمان داد، و تقوی آن گونه که «طلق بن حبیب» گفته است؛ یعنی اطاعت از خداوند در پرتو نور الهی به امید کسب پاداش او، و دوری از نافرمانی خداوند در پرتو نور الهی و ترس از کیفر او. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ﴾) بیگمان، خداوند همۀ صداها را در همۀ اوقات و در جاها و جهتهای پوشیده و پنهان میشنود. (﴿عَلِيمٞ﴾) و خداوند به ظواهر و درونها و گذشته و آینده و امور واجب و محال و جایز آگاه است. بعد از نهی کردن از پیشی گرفتن از خدا و پیامبر، و فرمان دادن به تقوای الهی، دو اسم ارجمند خدا ذکر شدهاند و این در واقع تشویقی است در راستای عمل به این آداب مستحسن و برحذر بودن از ضد آن.
(2) سپس خداوند متعال فرمود: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ﴾) این ادبِ سخن گفتن با پیامبر است؛ یعنی فردی که با او سخن میگوید، نباید صدایش را از صدای او بلندتر بکند و با آواز بلند با او سخن بگوید، بلکه باید صدایش را پایین بیاورد و با ادب و نزاکت و بزرگداشت و احترام او را مورد خطاب قرار دهد. و نباید پیامبر را مانند یکی از خودشان قرار دهند، و همان گونه که با همدیگر سخن میگویند با او سخن بگویند، بلکه بههنگام سخن گفتن باید بین او و دیگران فرق بگذارند، همان طور که او در واجب بودن حقّش بر امّت و واجب بودن ایمان آوردنِ به او و داشتن محبّت نسبت به او ـ محبّتی که ایمان جز با آن کامل نمیگردد ـ با دیگران فرق میکند؛ زیرا اگر این ادب رعایت نشود، بیم آن میرود که عمل بنده ضایع گردد درحالی که خودش نمیداند. همانطور که رعایت ادب در پیشگاه او، یکی از اسباب پاداش و پذیرفته شدن اعمال است.
(3) سپس خداوند کسانی را که صدای خود را نزد پیامبر پایین میآورند ستود و فرمود: خداوند دلهایشان را برای پرهیزگاری امتحان کرده است، در نتیجه دلهایشان جایگاه پرهیزگاری گشته است. سپس آنها را به آمرزش گناهانشان و پاداشی بزرگ مژده داد که آمرزش گناهان متضمن دور شدن شر و ناگواری است، همانگونه که میفرماید: (﴿لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٌ﴾) آنان آمرزش و پاداشی بزرگ دارند؛ پاداش بزرگی که جز خداوند متعال وصف و ویژگی آن را نمیداند. و در «پاداش بزرگ» هر آنچه که دل بطلبد و از آن راضی و خشنود باشد، وجود دارد. و این دلیلی است بر اینکه خداوند دلها را با امر و نهی و با مشکلات میآزماید؛ پس هرکس به امر و فرمان خدا پایبند باشد و از رضامندی او پیروی کند و به سوی رضامندیاش بشتابد و خشنودی او را برخواستۀ خود مقدّم بدارد، از صفت پرهیزگاری برخوردار میگردد و دلش اصلاح میشود؛ و هرکس چنین نباشد، معلوم است که شایستگی برخورداری از تقوی و پرهیزگاری را ندارد.
(4) این آیات دربارۀ مردمانی از عربهای بادیه نشین نازل شده که خداوند آنها را به سنگدلی توصیف نموده و میفرماید: آنها سزاوارترند که حدود آنچه را خداوند بر پیامبرش نازل فرموده است ندانند. این بادیه نشینان نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و وقتی رسیدند، دیدند که او در خانه و اتاقهای همسرانش میباشد. پس صبر نکردند و ادب را رعایت ننمودند تا او بیرون بیاید، بلکه او را صدا زدند: ای محمّد! ای محمّد! یعنی بیا بیرون. خداوند آنها را به سبب نداشتن خرد و عقل مذمّت نمود، چون آنها ادب را نسبت به پیامبر مراعات نکردند، که از نشانههای خردورزی و عقل رعایت ادب است.
(5) پس ادب بنده، نشانۀ عقل و خردمندی اوست؛ و اینکه خداوند نسبت به او ارادۀ خیر دارد. بنابراین فرمود: (﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَيۡهِمۡ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾) و اگر آنان صبر میکردند تا تو بیرون بیایی و پیش ایشان بروی، برایشان بهتر بود، و خداوند گناهان بندگان و بیادبی آنان را میآمرزد و نسبت به آنها مهربان است، و بلا فاصله آنها را به سبب گناهانشان به کیفر و عذاب مبتلا نمیکند.
(6) این نیز از آدابی است که خردمندان باید آن را رعایت کنند. و آن این است که هرگاه فاسقی خبری به آنها رساند، باید دربارۀ آن خبر تحقیق کنند؛ و به محض شنیدن آن، باورش ندارند و اقدام نکنند؛ چون تحقیق نکردن و بسنده نمودن به شنیدنِ خبر، خطر بزرگی دارد و سبب میشود تا انسان مرتکب گناه گردد؛ چون هرگاه خبر او همانند خبر فرد عادل و راستگو پذیرفته شود به موجب و مقتضای آن حکم میشود، آنگاه جان و مالهایی به ناحق تلف و ضایع میگردد که باعث پشیمانی و ندامت میشود؛ بلکه باید به هنگام شنیدن خبر فرد فاسق، تحقیق و بررسی کرد؛ پس اگر دلایل و قرینهها بر صداقت او دلالت داشت، به آن عمل شود و مورد تصدیق قرار گیرد؛ و اگر قرینهها و دلایل بر دروغگو بودن او دلالت میکرد، باید تکذیب شود و به خبر او عمل نشود. پس این دلیلی است بر اینکه خبر فرد راستگو مقبول است، و خبر دروغگو مردود میباشد، و دربارۀ خبر فاسق باید توقف کرد. بنابراین گذشتگان روایتهای بسیاری از خوارج را که به راستگویی معروف بودند پذیرفتند، هرچند آنها گناهکار و مجرم بودند.
(7) بدانید که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم در میان شماست و او پیامبر بزرگوار و راهیافته است، و خیر شما را میخواهد و دلسوز شماست، و شما برای خود زیان و شر را میخواهید که پیامبر در آن با شما موافقت نمیکند. و اگر او در بسیاری کارها از شما اطاعت میکرد، به مشقّت میافتادید، ولی او شما را راهنمایی میکند. و خداوند با قرار دادن محبت حق و برگزیدن و ترجیح دادن آن در دلهایتان، نیز به وسیلۀ آنکه دلایل و شواهدی دالّ بر صحت حق و پذیرش آن از سوی دلها و فطرتها قرار داده است، و نیز به این طریق که شما را توفیق میدهد که به سوی او برگردید، ایمان را در دلهایتان میآراید. و کفر و فسوق [=گناهان بزرگ] و عصیان [گناهان کوچک] را در نظر شما ناپسند داشته است، آن هم به وسیلۀ اینکه کراهت و تنفر از شرّ و عدم ارادۀ آن را در دل شما به ودیعه نهاده است، نیز به وسیلۀ اینکه دلایل و شواهدی که بر فاسد بودن شر دلالت مینمایند، و سبب میشوند که سرشت آن را نپذیرد، و نیز به سبب کراهت و نفرتی که خداوند نسبت به شر و اصول و علل آن در دلها قرار داده است. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ﴾) کسانی که خداوند ایمان را در دلهایشان آراسته و آن را محبوب ایشان قرار داده، و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرشان ناپسند داشته است راهیافتگاناند. پس دانش و اعمالشان سامان یافته و بر دینِ استوار و راهِ راست استقامت ورزیدهاند. و غیر آنان گمراهاناند که گناهان بزرگ و کوچک را برایشان محبوب و دوست داشتنی میگرداند، به گونهای که ایمان را ناپسند میدارند. امّا گناه و تقصیر خودشان است، چون آنها وقتی گناه کردند، خداوند بر دلهایشان مهر نهاد: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ پس وقتی که منحرف شدند، خداوند دلهایشان را منحرف گرداند. و وقتی به حق ایمان نیاوردند آنگاه که نخستین بار به نزدشان آمد، خداوند دلهایشان را دگرگون ساخت.
(8) (﴿فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗ﴾) خیری که آنها به دست آوردهاند ناشی از فضل و احسان خدا بر آنهاست، نه اینکه با قدرت و نیروی خویش به چنین چیزی دست یافته باشند. (﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم﴾) و خداوند میداند چه کسی شکر نعمت را به جای میآورد، پس به او توفیق شکر میدهد؛ نیز میداند چه کسی شکر نعمت را به جای نمیآورد، پس او فضل و لطف خود را در جایی قرار میدهد که حکمت او اقتضا میكند.
(9) در اینجا مؤمنان از تجاوز و تعدّی بر همدیگر و از اینکه یکدیگر را بکشند نهی شدهاند، و دستور داده شدهاند که هرگاه دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ پرداختند، دیگر مؤمنان باید جلوی این شرّ بزرگ را بگیرند و صلح و آشتی میان آنها برقرار کنند، و میان آنها میانجیگری نمایند تا صلح برقرار شود. و باید همۀ راههایی که به صلح میانجامد را در پیش بگیرند. پس اگر هر دو گروه صلح کردند چه بهتر، (﴿فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾) و اگر یکی از دو گروه بر دیگری ستم و تعدّی کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا اینکه به سوی اطاعت از فرمان خدا باز گردد؛ یعنی تا به سوی احکامی برگردند که خدا و رسولش آن را تشریع نمودهاند؛ و آن عبارت است از انجام دادن کار خوب و ترک کار شر؛ که از بزرگترین آن جنگیدن با یکدیگر است. (﴿فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ﴾) و هرگاه بازگشتند و فرمان خدا را پذیرا شدند، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید. در اینجا به برقرار کردن صلح و رعایت عدالت در آن امر شده است، چون گاهی اوقات ممکن است صلح برقرار شود اما نه به طریق عدالت، بلکه به طریق ستم و تجاوز بر یکی از دو طرف،پس این صلحی نیست که بدان امر شده است. پس نباید بهخاطر خویشاوندی یا هم وطنی یا به خاطر چیزهای دیگری که سبب میشود آدمی از دایرۀ عدالت بیرون رود، یکی از دو طرف مورد توجّه قرار گیرد. (﴿وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ﴾) و عدالت را بکار برید؛ بیگمان، خداوند عادلان را دوست میدارد؛ یعنی خداوند کسانی را که در داوریشان میان مردم و در همۀ مسئولیتهایی که به عهده دارند به عدالت رفتار میکنند، دوست میدارد. و رفتار عادلانۀ مرد در میان خانوادهاش، و عدالت او در ادای حقوقشان در این داخل است. و در حدیث صحیح آمده است: «دادگران نزد خداوند بر منبرهایی از نور هستند؛ کسانی که در داوریشان و در میان خانوادههایشان و در آنچه در اختیار دارند، به عدالت و دادگری رفتار مینمایند».
(10) (﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾) مؤمنان برادران یکدیگرند. این پیمانی است که خداوند میان مؤمنان بسته است، و هر فردی که در مشرق یا مغرب باشد و به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبرانش و روز قیامت ایمان داشته باشد، او برادر یا خواهر مؤمنان است. مؤمنان باید آنچه را برای خود میپسندند، برای دیگران هم بپسندند؛ و آنچه را که برای خود نمیپسندند، برای دیگران نیز نپسندند. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم با فرمان دادن به رعایت اخوّت ایمانی فرمود: «با یکدیگر حسد مورزید. و وقتی کسی میخواهد چیزی را بخرد، به منظور بالا بردن قیمت آن، از آن تعریف نکنید؛ و در حالی که قصد خرید آن را ندارید بر بهای آن میافزایید. و با یکدیگر دشمنی نورزید و کالای خود را بر مشتری عرضه نکنید درحالی که او میخواهد کالای شخص دیگری بخرد [تا مبادا با این کار] او را از خریدن آن کالا منصرف نمایید. و بندگان خدا و برادر باشید. مسلمان برادر مسلمان است؛ بر او ستم نمیکند و او را تنها نمیگذارد و او را کوچک نمیگرداند.» همچنین در صحیحین از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت است که فرمود: «مثال مؤمن نسبت به مؤمن همانند ساختمانی است که اجزای آن یکدیگر را تقویت میکند. و پیامبر انگشتانش را در همدیگر فرو برد.» خدا و پیامبر فرمان دادهاند تا مؤمنان حقوق یکدیگر را ادا کنند، و به آنچه که سبب همبستگی و محبّت و نزدیک شدن آنها به یکدیگر میشود پایبند باشند. این بیانگر آن است که مؤمنان بر یکدیگر حق دارند. از جملۀ این حقوق یکی این است که هرگاه جنگی میان مؤمنان درگرفت که سبب دور شدن دلها از همدیگر و متنفر شدن آن از همدیگر میشود، مؤمنان باید میان برادرانشان صلح و صفا برقرار کنند و دشمنی آنها را از بین ببرند. سپس به طور عام به تقوی و پرهیزگاری امر نمود، و برخورداری از رحمت خدا را نتیجۀ تقوی و ادای حقوق مؤمنان قرار داد و فرمود: (﴿لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾) باشد که به شما رحم شود. و هرگاه آدمی رحمت خدا را به دست آورد، خیر دنیا و آخرت را به دست میآورد و این دلالت مینماید که به جا نیاوردن حقوق مؤمنان از بزرگترین موانع رحمت است. غیر از آنچه گذشت در این دو آیه فواید دیگری وجود دارد که عبارتند از: 1- جنگیدن مؤمنان با یکدیگر، با اخوّت ایمانی منافات دارد، بنابراین یکی از بزرگترین گناهان کبیره است. 2- ایمان و برادریِ ایمانی با جنگ و دعوا از بین نمیرود. همان طور که ایمان با گناهان کبیره ـ غیر از شرک ـ از میان نمیرود، و مذهب اهل سنّت و جماعت همین است. 3- ایجاد صلح و سازش دادگرانه واجب است، و باید با تجاوزگران جنگید تا اینکه به خدا برگردند، و اگر آنها به حکم غیر خدا برگشتند ـ یعنی برگشتن آنها به نحوی بود که شرعاً جایز نباشد به آن اعتراف شود و بدان عمل گردد ـ این [کارِ آنان] جایز نیست. 4- اموال متجاوزان مصون است، چون خداوند فقط خونهایشان را به هنگام ادامه دادن به تجاوزگری مباح قرار داده نه اموال و داراییهایشان را.
(11) این نیز یکی از حقوق مؤمنان بر یکدیگر است و آن اینکه (﴿لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ﴾) هیچ گروهی، گروهی دیگر را با سخن و یا کرداری که بر تحقیر مسلمان دلالت میکند مورد استهزا و تمسخر قرار ندهد؛ چرا که این کار حرام و ناجایز است و نشانگر خودپسندی مسخرهگر میباشد؛ زیرا چه بسا فردی که مورد مسخره قرار گرفته میشود از مسخره کننده بهتر باشد، و اغلب چنین است، چون تمسخره فقط از کسی سر میزند که قلبش سرشار از زشتیهای اخلاقی است. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «برای بدیِ شخص همین کافی است که برادر مسلمانش را تحقیر کند.» سپس فرمود: (﴿وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾) و از یکدیگر عیبجویی نکنید. «لمز» یعنی عیبجویی با زبان، و «همز» یعنی عیبجویی با عمل و کردار. و از هر دو نهی شده و هر دو حرام هستند و کسی که چنین میکند وارد جهنّم خواهد شد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ﴾ وای به حال هرکس که عیبجو و طعنهزن باشد! و اینکه در فرمودۀ خود (﴿أَنفُسَكُمۡ﴾) از مؤمن به عنوان نفس برادر ایمانی نام برده است، بدان جهت است که مؤمنان باید همانند یک تن باشند، و هرگاه مؤمن، مؤمن دیگری را مورد عیبجویی قرار دهد، این باعث میشود تا دیگری نیز او را مسخره کند. پس او سبب شده تا مورد عیبجویی و تمسخر قرار بگیرد. (﴿وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِ﴾) و همدیگر را با القاب زشت مخوانید؛ یعنی هیچ کس برادرش را با لقبی که دوست ندارد طعنه نزند. امّا القابی که مذموم و زشت نیستند در این داخل نمیباشند. (﴿بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِيمَٰنِ﴾) چه بد است که به جای ایمان و عمل به شرائع آن، به رویگردانی از اوامر و نواهی خدا و متّهم کردن یکدیگر به گناه و فسق و القاب زشت روی آورید. (﴿وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) و هرکس که توبه نکند ایشان ستمگرند. و بر بنده واجب است که به سوی خدا برگردد و توبه نماید، و با حلالیّت خواستن از برادر مسلمانش و ستایش نمودن او در برابر مذمّت وی، حق برادری را ادا کند. (﴿وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾) پس مردم دو دستهاند؛ دستهای که به خود ستم میکنند و توبه نمینمایند، و دستهای که توبه میکنند و رستگار میشوند، و به غیر از اینها گروهی دیگر وجود ندارد.
(12) خداوند از بسیاری از گمانهای بد نسبت به مؤمنان نهی کرده و میفرماید: (﴿إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ﴾) بیشک برخی از گمانها گناه هستند. مانند گمانی که عاری از حقیقت است و قرینهای هم بر صحّت آن وجود ندارد. و مانند گمان بد که با بسیاری از گفتهها و کارهای حرام و ناجایز همراه است؛ چراکه اگر گمان بد در دل بماند، فقط به این بسنده نمیکند، بلکه همواره آن را میپروراند و سرانجام به گفتهها و کارهای ناروا روی میآورد، و در دل او نسبت به برادر مسلمانش بدگمانی و نفرت و دشمنی پدید میآید که همواره به خلاف آن امر شده است. (﴿وَ لَا تَجَسَّسُواْ﴾) و جاسوسی نکنید و دنبال عیبهای مسلمانان نباشید و آنان را به حال خود واگذارید و از لغزشهای آنان چشم پوشی کنید؛ لغزشهایی که اگر آشکار شوند، چیزهایی ناشایست برملا میگردد. (﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًا﴾) و برخی از شما برخی دیگر را غیبت نکند. غیبت ـ همانطور که پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید ـ یعنی «پشت سر برادرت چیزی بگویی که او را ناراحت میکند گرچه آن عیب در او باشد.» سپس مثالی را بیان کرد که آدمی را از غیبت کردن متنفّر میکند. پس فرمود: (﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُ﴾) آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ به یقین همۀ شما از مردهخواری بدتان میآید. غیبت کردن را به خوردن گوشت برادری که مرده است تشبیه کرده است؛ کاری که مردم به شدت از آن نفرت دارند. پس همان طور که شما خوردن گوشت برادر مردهتان را ناپسند میدارید، باید غیبت کردنِ برادر و خوردنِ گوشت او را درحالی که زنده است ناپسند بدارید. (﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ﴾) و از خدا پروا بدارید، بیگمان، خداوند توبه پذیر مهربان است. «توّاب» یعنی خدایی که به بنده اجازه میدهد توبه کند و به او توفیق میدهد تا توبه نماید. و آنگاه با پذیرفتن توبهاش به سوی او باز میگردد. خداوند نسبت به بندگانش مهربان است، و آنها را به چیزی فرا خوانده که به آنها فایده میدهد، و توبه را از آنها میپذیرد. و این آیه دلیلی است بر پرهیز از غیبت، و اینکه غیبت یکی از گناهان کبیره است؛ چون خداوند آن را با خوردن گوشت مرده تشبیه کرده و این کار از گناهان کبیره است.
(13) خداوند خبر میدهد که او بنیآدم را از یک اصل و از یک جنس آفریده است، و همه از یک مرد و زن آفریده شدهاند و همه به آدم و حوا برمیگردند. ولی خداوند از آن دو، مردان و زنان بسیاری را پراکنده کرده و آنها را قبیلهها و گروههایی گردانیده است. پس آنها را به طوایف کوچک و بزرگ تقسیم کرده تا همدیگر را بشناسند؛ زیرا اگر هر یک مستقل باشد و به قبیله و گروهی منسوب نباشد، همدیگر را نمیشناسند و با یکدیگر همکاری نمیکنند و حقوق خویشاوندی را به جای نمیآورند، چرا که این کارها در سایۀ شناخت انجام میشود. ولی خداوند آنها را قبیلهها و گروههایی گردانیده تا این منافع و دیگر اموری که بستگی به شناخت دارند تحقق پذیرند، و نسبها مشخص شوند. امّا باید دانست که برتری به تقواست. پس گرامیترین آنها نزد خداوند، پرهیزگارترین آنان است؛ و آن کسی است که بیشتر از دیگران خداوند را اطاعت نماید و بیشتر از گناه دوری کند؛ نه کسی که قوم و خویش او بیشتر باشد یا نسبش بالاتر و شریفتر باشد. امّا خداوند دانا و با خبر است، و کسی را که ظاهراً و باطناً پرهیزگاری مینماید میشناسد، و هر یک را به آنچه که سزاوارش است جزا میدهد. این آیه دلیلی است بر اینکه علم انساب از نظر شرعی مطلوب است، و خداوند به همین منظور آنها را قبیله قبیله و گروه گروه گردانیده است.
(14) خداوند متعال از گفتۀ برخی از بادیه نشینان خبر میدهد که در زمان پیامبر بدون بینش و بدون آنکه آنچه را که ایمان اقتضا مینماید انجام دهند، وارد اسلام شدند. آنها با این وجود ادّعا کردند و گفتند: «ایمان آوردهایم.» یعنی انگار ایمان کاملی آوردهاند که همۀ امور ایمان را شامل میشود؛ زیرا این سخن مقتضی آن است که ایمان باید به این صورت باشد. خداوند به پیامبرش فرمان داد تا در پاسخ آنها بگوید: (﴿قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ﴾) بگو: ادّعای ایمانِ کاملِ ظاهری و باطنی برای خود نکنید، (﴿وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا﴾) بلکه بگوئید: وارد اسلام شدهایم، و به این بسنده کنید، چون (﴿وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡ﴾) هنوز ایمان به دلهای شما راه نیافته است، بلکه از ترس و یا از روی طمع و امثال آن مسلمان شدهاید، بنابراین صفا و نور ایمان به دلهایتان وارد نشده است. (﴿وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡ﴾) یعنی هنگامی که این سخن را میگویید، هنوز ایمان به دلهایتان راه نیافته است. در این بخش از آیه اشاره به حالات بعدی آنان است، چرا که خداوند با دادن ایمان حقیقی و توفیق جهاد در راه خدا بر بسیاری از آنها منّت گذارد. (﴿وَإِن تُطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) و اگر با انجام کارهای خیر و ترک امور شر از خدا و پیغمبرش اطاعت کنید، (﴿لَا يَلِتۡكُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِكُمۡ شَيًۡٔا﴾) به اندازۀ ذرّهای از پاداش اعمالتان نمیکاهد، بلکه پاداشتان را به تمام و کمال میدهد و کوچکترین چیزی را از دست نمیدهید. (﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ﴾) بیگمان، خداوند آمرزنده مهربان است؛ یعنی هرکس را که به سوی او برگردد و توبه نماید، میآمرزد و نسبت به او مهربان است و توبهاش را میپذیرد.
(15) (﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾) مؤمنان حقیقی تنها کسانی هستند که هم به خدا و پیغمبرش ایمان آورده و هم در راه خدا جهاد کردهاند؛ زیرا هرکس با کافران جهاد کند، ایمان کامل در قلبش وجود دارد؛ چون کسی که با دیگران به خاطر اسلام و ایمان و انجام دادن دستورات خدا جهاد میکند، به طریق اولی با خودش در این باره جهاد میکند؛ و هر کس جهاد نکند، این دلیل ضعیف بودن ایمانش میباشد. و خداوند صحت ایمان را مشروط به آن کرد که شکّ و گمانی در آن نباشد؛ زیرا ایمان سودمند عبارت است از یقین قطعی به تمامی اموری که خداوند به ایمان داشتن به آن دستور داده است، یقینی که هیچ شکّی به آن راه نمییابد. (﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ﴾) اینان کسانی هستند که با کارهای زیبایشان، ایمانشان را تصدیق کردند؛ زیرا راست بودن ادّعای بزرگ، نیاز به دلیل و برهان دارد و بزرگترین مسأله ادّعای ایمان میباشد که معیار خوشبختی و رستگاری همیشگی است. پس هر کس ادّعای ایمان کند و واجبات و لوازم آن را انجام دهد، او راستگو و مؤمن حقیقی است. و هر کس چنین نباشد، در ادعای خود صادق نیست و ادّعای او فایدهای ندارد. چون ایمان در قلب قرار دارد و فقط خداوند از آن آگاهی دارد. پس اثبات ایمان یا نفی آن به معنی آگاه کردن خداوند از چیزی است که در دل میباشد و این بیادبی و بد گمانی در رابطه با خداوند است.
(16) بنابراین فرمود: (﴿قُلۡ أَتُعَلِّمُونَ ٱللَّهَ بِدِينِكُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾) بگو: آیا خداوند را از دین و ایمانتان با خبر میسازید؟ در حالی که خداوند همۀ آنچه را که در آسمانها میباشد و همۀ آنچه را که در زمین است میداند و او به هر چیزی داناست. این شامل همه چیز میشود که از جمله آن ایمان و کفر و نیکی و بدکاری است که در دل پنهان است. خداوند همۀ اینها را میداند و طبق آن جزا و سزا میدهد؛ اگر خوب باشد، پاداش نیک؛ و اگر بد باشد، سزای بد میدهد.
(17) این حالتی است از حالات کسی که ادّعای ایمان میکند امّا در حقیقت ایمان ندارد. چنین کسی با این ادّعا یا میخواهد خداوند را آگاه سازد در صورتی که خداوند به هر چیزی داناست؛ و یا هدفش از این سخن و ادّعا، منّت گذاشتن بر پیغمبر خداست و اینکه آنها چیزی انفاق نمودهاند که به سودشان نیست، بلکه از بهرههای دنیوی آنهاست، و این خودآرایی با چیزی است که زیبایی نمیآفریند، و افتخار کردن به چیزی است که شایسته نیست با آن بر پیامبر افتخار ورزند. پس در حقیقت خداوند بر آنها منّت میگذارد. و همانطور که خداوند با آفریدن و روزی دادن و نعمتهای ظاهری و باطنی بر آنها منّت نهاده، با دادن ایمان و هدایت نمودن آنها به سوی اسلام بر آنها منّت بزرگتری گذارده که از همه چیز برتر است. بنابراین فرمود: (﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) بر تو منّت میگذارند که اسلام آوردهاند. بگو: با اسلام آوردن خود بر من منّت مگذارید، بلکه خدا بر شما منّت میگذارد که شما را به سوی ایمان رهنمود کرده است، اگر راستگوئید.
(18) (﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) همانا خداوند پنهانیهای آسمانها و زمین را که بر مردم پوشیده هستند میداند مانند آنچه در ژرفای دریاهاست و در دل صحراهاست و آنچه که شب آن را پنهان نموده یا روز آن را پوشانده است، همۀ اینها را میداند و قطرههای باران و ذرّههای ریگ و آنچه در دلها پنهان است و امور پوشیده و پنهان را میداند: ﴿وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ﴾ و هیچ برگی از درختی نمیافتد مگر اینکه خداوند آن را میداند، و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین نیست و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب روشنگری ثبت و ضبط شده است. (﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾) و خداوند به آنچه میکنید بیناست؛ اعمالتان را برمیشمارد و ثبت و ضبط مینماید، و آن را به تمام و کمال به شما میدهد، و شما را طبق آن به اقتضای رحمت و حکمت رسایش سزا و جزا میدهد. پایان تفسیر سوره حجرات به فضل و یاری پروردگار متعال؛ پروردگاری که کاملترین ستایشها اوراست و بخشش و فضل او عام و شامل است.