(1) این سوره، سورۀ بنی نضیر نامیده میشود. بنی نضیر طایفۀ بزرگی بودند که در گوشهای از مدینه در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم ساکن بودند. وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم مبعوث شد و به مدینه هجرت کرد، به همراه دیگر یهودیانی که به پیامبر کفر ورزیدند آنها نیز بدو کافر شدند. سپس پیامبر با قبیلههای یهودی که در مدینه همسایۀ او بودند پیمان صلح امضا کرد. نزدیک شش ماه بعد از رخداد جنگ بدر، پیامبر نزد آنها رفت و با آنها سخن گفت تا در پرداخت دیۀ کلاّبیهایی که عمرو بن امیّۀ ضمری کشته بود او را یاری نمایند. آنها گفتند چنین خواهیم کرد ای ابا القاسم،اینجا بنشین تا نیاز تو را برآورده سازیم. آنگاه برخی از یهودیان بنینضیر با هم به نجوا و خلوت پرداختند، و شیطان شقاوتی را که برایشان مقرّر شده بود زیبا جلوه داد، و نقشۀ کشتن پیامبر را کشیدند، و گفتند کدام یک از شما حاضر است این سنگ را بالای بام ببرد و آن را روی سر پیامبر صلی الله علیه وسلم بیندازد تا سنگ به سرش بخورد. شقیترین آنها عمرو بن جحاش گفت: من این کار را میکنم. سلام بن مشکم به آنها گفت: چنین مکنید، سوگند به خدا که او از آنچه اراده کردهاید باخبر خواهد شد، و این کار شما شکستن عهدی است که میان ما و اوست. بلافاصله از سوی خداوند به پیامبر وحی شد و از قصد یهودیان باخبر گردید. پس شتابان از جای خود برخاست و به سوی مدینه رهسپار شد و یارانش به او پیوستند و گفتند: برخاستی و متوجّه نشدیم! پیامبر صلی الله علیه وسلم یارانش را از آنچه یهودیان میخواستند انجام دهند باخبر کرد. پیامبر صلی الله علیه وسلم کسی را نزد آنها فرستاد و فرمود: «از مدینه بیرون بروید و در کنار من در مدینه ساکن مباشید. من به شما ده روز مهلت میدهم و هرکس را بعد از آن ده روز ببینم گردنش را خواهم زد.» بعد از آن چند روزی بود که آنها مشغول آماده کردن خود برای خروج از مدینه بودند که عبدالله بن ابی بن سلول منافق، فردی را نزد آنها فرستاد و گفت: از سرزمین خود بیرون نروید، من دو هزار نفر دارم که همراه شما وارد قلعهتان خواهند شد و در دفاع از شما خواهند مُرد، و قبیلۀ بنی قریظه و همپیمانانتان از غطفان شما را یاری خواهند کرد. رئیس و سردار یهودیان حییّ بن اخطب به آنچه عبدالله منافق گفته بود امیدوار شد، و قاصدی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم فرستاد و گفت: ما از سرزمین خود بیرون نمیرویم، هرچه که میخواهی بکن. آنگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم و یارانش تکبیر گفتند و بلند شدند و به سوی آنها حرکت کردند و پرچم مسلمین را علیبنابیطالب به دوش داشت. مسلمانها قلعههای یهودیان را محاصره کرده و به سوی آنها تیراندازی کردند و سنگ پرتاب نمودند. بنیقریظه، یهودیان بنینضیر را یادی نکرده و از آنها دوری گزیدند، و عبدالله بن ابی و همپیمانانشان از قبیلۀ غطفان به آنها خیانت کردند. پیامبر صلی الله علیه وسلم آنها را محاصره کرد و درختان خرمای آنها را قطع نمود و آتش زد. آنها کسی را نزد رسول خدا فرستادند و گفتند: از مدینه خارج میشویم. پس رسول خدا اجازه داد که خودشان و زن و بچّههایشان از مدینه خارج شوند، و از اموال و داراییهایشان بارِ یک شتر را با خود ببرند. [اما پیامبر فرمود که] حقّ ندارند اسلحههایشان را با خود ببرند. پس رسول خدا همۀ اموال و دارایی و اسلحههای آنان را به غنیمت برد. و تمام اموال و اسلحههای برجای مانده از طایفۀ بنی نضیر به طور خالص برای رسول خدا و مصالح مسلمانان بود. و پیامبر آن را به صورت خُمس تقسیم نکرد. چراکه خداوند آن را به رسم «فَئ» عاید پیامبر خود گردانید، و مسلمانان برای تصاحب آن اسب یا شتری نتاختند. پس رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنان را به سوی خیبر بیرون راند. و حیی ابن اخطب بزرگ آنان از جملۀ بیرون راندگان بود. پس بر زمین و خانههایشان سیطره یافت و اسلحههایشان را به غنیمت برد که (50) سپر، و (50) کلاه و (340) شمشیر بود. این داستان آنان بود، آنچنان که اهل سیره روایت کردهاند. خداوند متعال این سوره را طوری آغاز کرد که در آن بیان نمود تمامی آنچه که در آسمانها و زمین به سر میبرند در برابر عظمت او کرنش میکنند. و همه چیز در برابر او فروتن میباشد؛ چون او توانمندی است که بر همه چیز چیره و غالب است. پس هیچ چیزی برای او دشوار نیست، و او در آفرینش و فرمان خود با حکمت است، و هیچ چیزی را بیهوده نمیآفریند، و آنچه را که مصلحتی در آن نیست مشروع نمینماید، و فقط کاری میکند که مقتضای حکمت اوست. از جمله کارهای حکیمانۀ خداوند این است که پیامبرش را بر کافرانِ اهل کتاب [=بنینضیر] ـ وقتی که به پیامبر خیانت کردند ـ پیروز گردانید، و آنها را از سرزمین و وطنشان که به آن اُنس گرفته بودند بیرون راند.
(2) و بیرون راندنشان، اوّلین خروج و جلای وطنی بود که خداوند به دست پیامبرش صلی الله علیه وسلم بر آنها مقرّر داشت. آنها از مدینه به سوی خیبر بیرون رفتند. این آیۀ کریمه دلالت میکند که آنها علاوه بر این بار، باری دیگر نیز از وطن خود بیرون رانده خواهند شد. و آن این بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم آنها را از خیبر نیز بیرون راند، و بعد از ایشان عمر بازماندههای یهودیان را هم بیرون راند. (﴿مَا ظَنَنتُمۡ أَن يَخۡرُجُواْ﴾) شما مسلمانها گمان نمیکردید که یهودیان از سرزمین و خانههایشان بیرون بروند، چون آنها دژهای محکمی داشتند و قدرتمند بودند. (﴿وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ﴾) و گمان بردند که دژهایشان آنان را از عذاب خدا محافظت میکند. بنابراین به دژهای خود بالیدند، و دژهای محکم آنها را فریب داد و گمان بردند که در آنجا گزندی به آنها نخواهد رسید، و هیچ کس توانایی دسترسی به آنها را نخواهد داشت. امّا خداوند چنین مقرّر کرده بود که دژها و قلعهها چیزی از عذاب خداوند را از آنها دور نخواهد کرد، و در برابر فرمان الهی، قدرت و دفاع فایدهای نخواهد داشت. بنابراین فرمود: (﴿فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَيۡثُ لَمۡ يَحۡتَسِبُواْ﴾) پس خداوند از جایی به سراغشان آمد که گمان نبرده بودند از آنجا گرفتار میشوند. و آن این بود که (﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ﴾) خداوند در دلهایشان ترس و هراس انداخت. رعب؛ یعنی ترس و هراس شدید، که به مثابۀ بزرگترین لشکر خداوند است؛ و اگر دشمن را فرابگیرد، هیچ ساز و برگ و نیرویی افاقه نخواهد کرد. آنچه آنها گمان میبردند که خطر را از آنان دور میکند، قلعه و دژهایی بود که خود را در آن حفاظت نموده و در آن سنگر گرفته بودند و در پناه آن آسوده به سر میبردند. امّا هرکس که به غیر از خداوند اعتماد کند، خوار و ذلیل خواهد گشت؛ و هرکس به غیر از خداوند تکیه نماید، همان چیز بلای جانش خواهد شد. پس امری آسمانی بر دلهای یهودیان فرود آمد. دلها محل پایداری و شکیبایی و یا ترس و ضعف میباشند. پس این امر آسمانی و هراس، قدرت و توانمندی دلهایشان را از بین برد، و به جای آن ضعف و ترس و بزدلی قرار داد، و برای دفع آن چارهای نداشتند. و این ترس، دشمنی دیگر برای آنها گردید. بنابراین فرمود: (﴿يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيۡدِيهِمۡ وَأَيۡدِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) خانههایشان را با دستهای خود و دستهای مؤمنان ویران میکردند؛ چون آنها با پیامبر بر این چیز صلح کردند که فقط به اندازۀ بار شترهایشان با خود ببرند. از این رو بسیاری از خانههایشان را منهدم و خراب کردند. خانههایی که آن را بسیار خوب ساخته بودند، و مؤمنان بر آنها چیره شدند. خانههایشان را خراب و دژها و قلعههایشان را منهدم کردند. پس آنها بودند که بر خود جنایت کردند و به خود ضربه زدند. (﴿فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ﴾) پس ای صاحبان خرد و بصیرت! و ای کسانی که دارای عقلهای کامل هستید! پند و عبرت بگیرید. چون این درس عبرتی است که چگونگی برخورد خداوند با کسانی که مخالف حقّ هستند و از هوی و هوس خود پیروی میکنند از آن شناخته میشود، آنهایی که قدرتشان به آنان سودی نبخشید، و قلعههایشان نتوانست آنها را حفاظت کند، بدانگاه که فرمان الهی به سراغشان آمد. پس آنها به سبب گناهانشان مورد شکنجه و عذاب قرار گرفتند. و این موضوع امری کلّی است، و آنچه اعتبار دارد عموم مفهوم و موضوع است نه سبب و دلیل خاص آن. این آیه امر مینماید که از سرنوشت بنی نضیر درس عبرت گرفته شود، و اینکه امور مشابه با یکدیگر مقایسه گردند و در مفاهیم و حکمتهایی که جای خردورزی و اندیشیدن است، و با این کار عقل کامل میگردد و بصیرت نافذ میشود و ایمان فزونی مییابد و انسان را به فهم و درک حقیقی میرساند تأمل و اندیشه صورت گیرد. سپس خداوند متعال خبر داد که یهودیان به همۀ کیفرهایی که سزاوار آن بودند نرسیدند بلکه خداوند به آنها تخفیف داد.
(3) (﴿وَلَوۡلَآ أَن كَتَبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ﴾) و اگر خداوند ترک دیار و آوارگی را بر آنان مقرّر نمیکرد، به عذاب دیگری در دنیا گرفتار میشدند. ولی آنها- گرچه عذاب سخت دنیوی به آنها نرسید- در آخرت عذاب آتش دوزخ را دارند که شدّت و سختی آن را کسی جز خداوند نمیداند. پس آنها نباید چنین فکر کنند که عذاب و کیفرشان به آنها رسیده و تمام شده است؛ زیرا عذابی که خداوند در آخرت برای آنها آماده کرده بزرگتر و کاملتر است.
(4) (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾) این بدان خاطر است که آنان با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده و به مبارزه برخاستهاند، و برای سرپیچی از خدا و رسولش کوشیدهاند، و هرکس که با خدا دشمنی ورزد، سنّت الهی دربارۀ او همین است. (﴿وَمَن يُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و هر کس با خداوند دشمنی ورزد، بداند که خداوند سخت کیفر است.
(5) قبیلۀ بنینضیر، پیامبر صلی الله علیه وسلم و مسلمانها را سرزنش کردند که چرا درختان خرما و دیگر درختان را قطع کرده است، و ادعا نمودند که این کار فساد و تباهی است، از این رو مسلمین را مورد طعنه و عیبجویی قرار دادند. خداوند متعال خبر داد که بریدن درختان خرما و بر جای گذاشتن آن از سوی مسلمانان (﴿فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾) به فرمان و اذن خداوند بوده است. (﴿وَلِيُخۡزِيَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾) و برای آن بوده تا خداوند بدکاران را خوار و رسوا بگرداند. شما را مسلّط کرد تا درختانشان را قطع کنید و بسوزانید تا این کار عذابی باشد برای آنها و مایۀ خواری و رسواییشان در دنیا گردد. و تا ضعف و ناتوانی کاملشان مشخّص شود. آنجا که نتوانستند درختان خرمای خود را که مایهی نیرو و قوت آنان بود، نجات دهند. اللینة: نامی است که بنابر قول صحیحتر شامل تمامی انواع نخل میشود. این بود حالت قبیلۀ بنی نضیر، و اینکه خداوند چگونه آنها را در دنیا کیفر داد.
(6) سپس بیان کرد که اموال و کالاهایشان به چه کسی میرسد. پس فرمود: (﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ﴾) چیزهایی از دارائی اهل این آبادی؛ یعنی بنینضیر که خداوند به پیامبرش ارزانی داشت، (﴿فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ خَيۡلٖ وَلَا رِكَابٖ﴾) شما ای گروه مسلمانها! برای به دست آوردن آن اسبان و شترانی را نتاخته بودید؛ یعنی برای به دست آوردن آن رنجی نبردهاید؛ نه خودتان و نه چهارپایانتان بلکه خداوند در دلهای یهودیان ترس و هراس انداخت و این اموال بدون زحمت به دست شما رسید. بنابراین فرمود: (﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾) ولی خداوند پیغمبرانش را بر هرکس که بخواهد چیره میگرداند، و خداوند بر هر چیزی تواناست. و از کمال قدرت الهی این است که هیچ امر محال و ناممکنی برای او ناممکن نیست، و هیچ قدرتمندی در برابر او نیرویی ندارد. «فئ» در اصطلاح فقها به اموالی گفته میشود که بدون جنگ و به حق از کافران ستانده میشود. مانند مال و داراییای که یهودیان فرار کردند و آن را از ترس مسلمین رها نمودند. چنین مالی «فئ» نامیده میشود، چون از کافرانی که مستحق آن نیستند به مسلمانهایی برگشته است که حقّ کامل در آن دارند.
(7) حکم کلی «فئ» همان طور است که خداوند بیان داشته است، (﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ﴾) هر آنچه از اموال و داراییهای اهالی آبادیها که خداوند به پیغمبرش ارزانی داشته است، همچنین به طور کلّی چه در زمان پیامبر و چه بعد از او کسی که حکومت را در دست دارد اگر چنین اموالی را به دست آورد، (﴿فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾) این اموال متعلّق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان پیغمبر و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است. این آیه شبیه آیهایست که در سورۀ انفال آمده است: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾ و بدانید هرآنچه که به صورت غنیمت به دست میآورید یک پنجم آن از آن پیغمبر و خویشاوندان او و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است. پس این غنیمت به پنج گروه میرسد: سهم خدا و پیغمبرش در مصالح و منافع عمومی و کلّ مسلمین صرف میگردد. و یک پنجم آن به خویشاوندان پیامبر؛ یعنی بنی هاشم و فرزندان مطلب میرسد هرکجا که باشند، و سهمیه زن و مردشان برابر است. بنی مطلب به خلاف سایرین بنی عبد مناف بدین خاطر با بنیهاشم در یک پنجم شریک هستند چون در ورود به شعب ابیطالب وقتی که قریش پیامبر و بنیهاشم را تحریم اقتصادی کردند و بر دشمنی ورزیدن و قهر کردن از آنها پیمان بستند با بنیهاشم همراه بودند. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد بنی عبدالمطلب فرمود: آنها در زمان جاهلیت و در اسلام مرا تنها نگذاشتند و از من جدا نشدند. و یک پنجم به مستمندان یتیم میرسد. یتیم کسی است که پدرش را از دست داده و هنوز به سن رشد و بلوغ نرسیده است. و یک پنجم به فقرا میرسد. و یک پنجم سهم مسافرانی است که در دیار غربت ماندهاند و مخارج سفر ندارند. خداوند تقسیم «فئ» را در این افراد مشخّص منحصر گرداند. (﴿كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ﴾) تا بین ثروتمندان دست به دست نگردد، به گونهای که به دیگر افراد ناتوان و عاجز نرسد، که قطعاً از چنین امری فساد بزرگی روی خواهد داد. همانطور که در پیروی کردن از فرمان خدا و شریعت و آئین او، منافع و مصلحتهای بیشماری وجود دارد. بنابراین خداوند به رعایت قاعده و اصل کلّی دستور داد و فرمود: (﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾) آنچه پیامبر برای شما از [احکام الهی] آورده است آن را اجرا کنید، و آنچه شما را از آن بازداشته است از آن دست بکشید. و این شامل اصول و فروع دین، و ظاهر و باطن آن میشود. و هر حکمی که پیامبر میدهد بندگان باید به آن چنگ بزنند و آن را اجرا کنند، و مخالفت با فرمان پیغمبر جایز نیست. و هر آنچه پیامبر بگوید همانند دستور خداوند لازمالاجرا است، و هیچ کس اجازه ندارد آن را ترک نماید و برای ترک کردن آن عذری بیاورد. و مقدم داشتن سخن هیچ کسی بر سخن و حکم پیامبر جایز نیست. سپس خداوند مردم را فرمان داد تا از او بترسند و پروا کنند؛ زیرا دلها و ارواح و دنیا و آخرت با تقوای الهی آباد میگردند، و به وسیلۀ تقوا و پرهیزگاری است که سعادت همیشگی و رستگاری بزرگ به دست میآید. و با ضایع کردن تقوا و بیاعتنایی به آن، شقاوت همیشگی و عذاب جاودانگی به سراغ انسان میآید. پس فرمود: (﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾) و از خداوند بترسید؛ بیگمان، خداوند سخت کیفر است، و هر کس تقوا را ترک کند و پیروی کردن از هوی و هوس و خواستههای نفس را ترجیح دهد، او را سخت کیفر میدهد.
(8) سپس خداوند متعال حکمت و سبب اختصاص یافتن غنایم به افراد مشخّصی را بیان کرد، و اینکه آنها سزاوار کمک هستند، و سزاوارند که غنایم به آنها تعلّق بگیرد. پس بیان کرد که آنها یا مهاجر هستند که چیزهای دوستداشتنی از قبیل: سرزمین و اموال خود و دوستان خویش را به خاطر خداوند و به خاطر محبّت پیامبر ترک کرده و هجرت نمودهاند. اینها راستگویانی هستند که به مقتضای ایمان خویش عمل کردهاند، و با اعمال صالح خود و عبادتهای دشوار، صداقت ایمان خود را ثابت نمودهاند. به خلاف کسی که ادّعای ایمان میکند امّا ادّعـای خویش را با جهاد و هجرت و دیگر عبادتها ثابت نکرده است.
(9) و این مستحقّان یا انصار هستند از قبیلۀ اوس و خزرج که با میل و رغبت خود و بدون اجبار به خدا و پیامبرش ایمان آوردند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم را جای دادند و او را از هر دشمنی محافظت کردند، و دارالهجره و دارالایمان را آماده نمودند تا اینکه تبدیل به پناهگاهی برای مؤمنان گردید که به آن مراجعه کردند و به آن پناه بردند. و زمانی که همۀ شهرها و آبادیها محل مبارزه با دین خدا و لانۀ شرک و فساد بود، مسلمانها فقط در مدینه میتوانستند اقامت نمایند. پس همواره یاوران دین به انصار پناهنده میشدند تا اینکه اسلام گسترش یافت و قدرت گرفت و روز به روز تعداد مسلمانان و قلمرو اسلام بیشتر شد، و دلهای مردم را به وسیلۀ علم و ایمان و قرآن فتح کردند، و کشورها و شهرها را با شمشیر و نیزه گشودند. انصار از جمله صفتهای زیبایشان این بود که (﴿يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ﴾) کسانی را که به نزد ایشان هجرت کردهاند دوست میدارند. و این به خاطر آن است که آنها خدا و پیغمبرش را دوست دارند از این رو دوستان خدا را دوست میدارند، و هرکس را که دین خدا را یاری نماید دوست میدارند. (﴿وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ﴾) و در دلهای خود نسبت به مهاجران ـ به خاطرنعمتهایی که خداوند به آنان داده است ـ حسد و کینه نمیورزند، و این نشانگر پاکی و سالم بودن دلهای آنهاست و دالّ بر این است که دلهایشان از خیانت و کینه و حسد پاک و به دور است. و این دلالت مینماید که مهاجران از انصار برتر هستند؛ چون خداوند اول از مهاجران یاد نموده و خبر داده است که انصار به خاطر فضیلتها و برتریهایی که مهاجرین دارند نسبت به آنان حسد نمیورزند. و این دلالت مینماید که خداوند به آنها چیزهایی داده که به انصار و دیگران نداده است؛ چون مهاجران هم هجرت کرده و هم پیامبر را یاری نمودهاند. (﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾) یکی از صفتهای انصار به سبب ایثار و از خودگذشتگی بر دیگران برتری یافتهاند. ایثار کاملترین نوع بخشندگی است، واینکه انسان اموال و چیزهایی را که دوست دارد و به آن نیازمند است برای دیگران خرج کند. و ضمن آنکه نیاز مبرم داشته باشد، آن را به دیگران بدهد. چنین امری جز از اخلاق و خویی وارسته برنمیآید. نیز سرچشمۀ آن محبّت خداست که آن را بر محبّت و خواستهها و امیال نفس و لذّتهای آن مقدم داشتهاند. از همین مورد است داستان مرد انصاری که آیه در رابطه با او نازل شده است. او مهمانش را بر خودش ترجیح داد، و غذا را به مهمان داد و خود و خانواده و فرزندانش گرسنه خوابیدند تا مهمانشان سیر بخوابد. ایثار امری پسندیده است، و بخل ورزیدن ناپسند، و هر کس که دارای ایثار و از خود گذشتگی باشد به راستی که از آفت بخل مصون مانده است: (﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾) و هرکس که از بخل نفس خود مصون گردد، چنین کسانی قطعاً رستگارند. و مصون بودن نفس از بخل شامل مصون بودن از بخل در همۀ چیزهایی است که انسان بدان امر شده است. پس هرگاه بنده از بخل نفس خود مصون باشد، نفس او فرامین خدا و رسولش را اجرا میکند، و این فرامین را با علاقه و شرح صدر انجام میدهد. و از آنچه که خدا نهی کرده است دوری میگزیند، گرچه برایش دوست داشتنی باشد، و نفس و شهوت، او را به انجام آن فرابخواند. نیز اموال خود را در راه خدا و طلب رضایت او خرج میکند، و با این کار رستگاری و کامیابی را به دست میآورد. به خلاف کسی که از بخل نفس خود مصون نباشد و به بخل مبتلا گردد و در انجام هر کار خیری بخیل باشد؛ بخلی که اساس و مادۀ هر شرّ و بدی است. پس این دو گروه وارسته، اصحاب و یاران بزرگوار پیامبر و پیشوایان هستند؛ کسانی که به فضیلتها و خوبیهایی دست یافتهاند که آنان که بعد از آنها آمدهاند به چنان خوبیهایی نایل نگردیدهاند. پس اینها برجستگان و سران مسلمانان و رهبران پرهیزگاران گشتهاند.
(10) و برای کسانی که پس از آنها میآیند، همین فضیلت کافی است که در مسیر آنها حرکت کنند و به رهنمود آنان اقتدا نمایند. بنابراین خداوند پیشینیانی را که به آنها اقتدا نمودهاند بیان کرد و فرمود: (﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾) و کسانی که بعد از مهاجرین و انصار به دنیا میآیند، (﴿يَقُولُونَ﴾) در قالب خیرخواهی برای خود و همۀ مؤمنان میگویند: (﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾) پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان آوردن از ما پیشی گرفتهاند بیامرز. و این دعایی است که همۀ مؤمنان گذشته را از قبیل: اصحاب و کسانی که پیش از آنها و بعد از آنها بودهاند شامل میشود. و این از فضائل ایمان است که مؤمنان از یکدیگر استفاده میبرند و برای یکدیگر دعا میکنند، چون همه در ایمان مشارکت دارند، و ایمان است که میان مؤمنان پیوند برادری ایجاد میکند، و به سبب این پیوند برای یکدیگر دعا میکنند و یکدیگر را دوست میدارند. بنابراین خداوند در این دعا بیان کرد که کینهای در دلهایشان نسبت به همدیگر ندارند، و هرگاه در دل کینه نباشد، ضد آن -که محبّت و دوستی و خیرخواهی برای همدیگر است- جای میگیرد. و خداوند کسانی را که پس از اصحاب میآیند مؤمن قلمداد نمود، چون وقتی میگویند: (﴿سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾) دلیلی است بر اینکه در ایمان آوردن با گذشتگان مشارکت دارند، و در عقاید و ایمان و اصول آن پیرو اصحاب هستند. و اینها اهل سنت و جماعت میباشند که این وصف کامل فقط بر آنها صدق پیدا میکند. خداوند صفت آنها را بیان کرد که به گناهان اقرار مینمایند، و از خداوند برای یکدیگر طلب آمرزش میکنند، و تلاش مینمایند تا در دلهایشان نسبت به برادران مؤمن خود کینهای نداشته باشند. آنها که این دعا را میکنند، مستلزم آن است یکدیگر را دوست داشته باشند؛ و هرکس چیزی را که برای خود میپسندد، برای برادرش نیز بپسندد و در بودن و نبودن برادرش و در زمانی که زنده یا مرده است، خیرخواهش باشد. آیۀ کریمه دلالت مینماید که این از جمله حقوق مؤمنان است که بر یکدیگر دارند. سپس دعای مؤمنان را با دو اسم بزرگوار خداوند به پایان برد، دو اسمی که بر کمال رحمت خداوند و شدّت مهربانیاش نسبت به بندگان دلالت مینمایند. از جمله رحمت و رأفت او این است که به مؤمنان توفیق داده است تا حقوق خدا و بندگانش را به جا بیاورند. پس این گروههای سه گانه، گروههای این امّت هستند و اینها سزاوار غنیمت میباشند و مسلّم است که غنیمت در جایی مصرف میشود که مصلحت و منفعت مسلمین در آن باشد.و اینها اهل غنیمت هستند، خداوند ما را از زمرۀ آنان بگرداند!
(11) سپس خداوند شگفتی حالت منافقان را بیان میکند؛ آنهایی که به برادران اهل کتاب خود قول میدهند که شما را یاری میکنیم و به اهل کتاب میگویند: (﴿لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ لَنَخۡرُجَنَّ مَعَكُمۡ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمۡ أَحَدًا أَبَدٗا﴾) هرگاه شما را بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم آمد، و هرکس ما را سرزنش کند یا بترساند تا شما را یاری نکنیم، از او اطاعت نخواهیم کرد. (﴿وَإِن قُوتِلۡتُمۡ لَنَنصُرَنَّكُمۡ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾) و اگر با شما جنگ و پیکار شود، قطعاً شما را یاری خواهیم کرد؛ و خداوند گواهی میدهد که آنان در این وعدهای که با آن برادران اهل کتاب خود را فریب میدهند، دروغگو هستند.
(12) و این از آنها بعید نیست، چون دروغ، صفت آنهاست؛ و مکر و فریب و نفاق و بزدلی را همواره به همراه دارند. بنابراین خداوند آنها را تکذیب کرد، و همانطور که خداوند خبر داده بود اتفاق افتاد، و فرمود: (﴿لَئِنۡ أُخۡرِجُواْ﴾) اگر از خانههایشان بیرون رانده شوند و آواره گردند، (﴿لَا يَخۡرُجُونَ مَعَهُمۡ﴾) منافقان به همراه آنها بیرون نخواهند رفت؛ چون وطن خود را دوست دارند و بر جنگیدن و پیکار کردن شکیبا نیستند، و به عهد خود وفادار نمیباشند. (﴿وَلَئِن قُوتِلُواْ لَا يَنصُرُونَهُمۡ﴾) و اگر با آنان کارزار شود به آنان یاری نمیرسانند، بلکه ترس و بزدلی بر آنها مستولی میگردد و سستی آنها را فرامیگیرد و در زمانی که برادرانشان به شدّت به آنها نیاز دارند خوارشان میگردانند. (﴿وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ﴾) و به فرض اگر آنها را یاری کنند، (﴿لَيُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ﴾) قطعاً پشت خواهند کرد و میگریزند. یعنی نمیجنگند و پا به فرار میگذارند و خداوند هم آنها را یاری نمیکند.
(13) و آنچه آنها را بر این امر واداشت این است که ترس از شما مؤمنان (﴿أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِ﴾) در سینههای ایشان بیش از هراس آنان از خداست. پس آنها ترسشان از شما بیشتر از ترسشان از خداست و آنها ترس از مخلوقی که اختیار کوچکترین سود و زیانی را برای خودش ندارد بر ترس از آفرینندهای که سود و زیان و دادن و ندادن در دست اوست مقدّم داشتهاند. (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ﴾) این بدان خاطر است که آنان قومی هستند که مراتب امور و حقایق آن را نمیفهمند و عواقب کارها را تصوّر نمیکنند. و فهمیدن کامل و درک واقعی این است که ترس از خداوند و امید و محبّت به او بر محبّت و ترس دیگران مقدّم باشد.
(14) (﴿لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢ﴾) آنان به صورت دستهجمعی جز در پس دژهای محکم و یا از پشت دیوارها نمیجنگند؛ یعنی در پیکار با شما ثابت قدم و مصمّم نخواهند بود مگر اینکه در آبادی و قلعهها پناه بگیرند، و یا اینکه پشت دیوارها باشند، در چنین مواقعی ممکن است که آنها با تکیه بر قلعهها و دیوارهایشان مقاومت کنند، نه اینکه بر اثر شجاعت خودشان جنگیده باشند، و این بزرگترین مذمّت است. (﴿بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞ﴾) عداوت و جنگشان در میان خودشان سخت است. آنها در جسم و تواناییشان آفتی ندارند. بلکه آفتشان این است که ایمانشان ضعیف است و متّحد نیستند. بنابراین فرمود: (﴿تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا﴾) وقتی آنها را گرد هم میبینی، گمان میبری که متّحد هستند، (﴿وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰ﴾) حال آنکه دلهایشان پراکنده است؛ یعنی نسبت به یکدیگر حسد و نفرت دارند. (﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ﴾) آنها چون عقل و خرد ندارند، چنین هستند؛ و اگر عقل داشتند، آنچه را که بهتر است برای خود بر میگزیدند و برای خویشتن خوارترین شیوه را نمیپسندیدند و متّحد میشدند و همدل میگشتند و یکدیگر را یاری میکردند. و همدیگر را در راستای منافع دینی و دنیویشان کمک مینمودند. داستان این خوارشدگان اهل کتاب که خداوند انتقام پیامبرش را از آنها گرفت، و طعم خواری و ذلت را در دنیا به آنها چشاند
(15) و از سوی کسانی که به آنها وعده داده بودند یاریشان کنند، یاری نشدند، همچون داستان کسانی است که اندکی پیش از اینان بودند. آنها کفّار قریش بودند که شیطان کارهایشان را برایشان زیبا جلوه داد و گفت: ﴿لَا غَالِبَ لَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّي جَارٞ لَّكُمۡۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكُمۡ إِنِّيٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ﴾ امروز هیچ کس از مردم بر شما چیره نخواهد شد، و من همراه شما هستم. وقتی دو گروه رو در روی هم قرار گرفتند، شیطان به عقب فرار کرد و گفت: «من از شما بیزارم، من چیزی میبینم که شما نمیبینید.» پس آنان فریب خودشان را خوردند، نیز کسانی دیگر آنها را فریب دادند که به آنان سودی نرساندند و عذاب را از آنان دور نکردند تا اینکه با تکبّر و غرور به محل «بدر» وارد شدند به گمان اینکه آنها به آرزویی که دربارۀ پیامبر و مؤمنان داشتند میرسند. امّا خداوند پیامبرش و مؤمنان را بر آنها پیروز گرداند، و بزرگان و سرانشان کشته شدند و تعدادی از آنها به اسارت درآمدند و برخی پا به فرار گذاشتند. از این رو (﴿ذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ﴾) طعم کارشان و سرانجام شرک و تجاوز خویش را چشیدند. این عذابشان در دنیا بود، (﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾) و در آخرت عذاب دردناکی دارند.
(16) مثال منافقانی که برادران اهل کتاب خود را فریب دادند، (﴿كَمَثَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱكۡفُرۡ﴾) مانند مثال شیطان است که به انسان گفت: کافر شو؛ یعنی کفر را برای او زیبا جلوه داد و او را به آن فراخواند. وقتی انسان فریب شیطان را خورد و کافر شد و به بدبختی گرفتار آمد، شیطانی که با او دوست بود و او را به این کارها فرا میخواند، به او فایدهای نرساند بلکه از او گریزان شد و بیزاری جست و، (﴿قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) گفت: من از تو بیزارم، من از خداوند، پروردگار جهانیان میترسم؛ یعنی من برای دور کردن عذاب از تو قدرتی ندارم، و به اندازۀ یک ذره نمیتوانم به تو سود برسانم.
(17) (﴿فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ﴾) و سرانجام دعوتدهنده که شیطان است و دعوت داده شده که انسان است این شد که (﴿أَنَّهُمَا فِي ٱلنَّارِ خَٰلِدَيۡنِ فِيهَا﴾) هر دوی آنان در آتش دوزخ هستند و در آن جاودانه خواهند بود. همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ بیگمان، شیطان گروهش را دعوت میکند تا از دوزخیان باشند. (﴿وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾) و این سزای ستمکاران است؛ کسانی که در ستمگری و کفر ورزیدن با همدیگر مشارکت دارند، گرچه در شدت عذاب با یکدیگر متفاوت هستند. و این عادت و شیوۀ شیطان با همۀ دوستانش میباشد؛ او آنها را فرامیخواند و با حیله و فریب، آنها را به سوی آنچه که به زیانشان است میکشاند تا اینکه در دام میافتند و اسباب هلاکت و نابودی، آنها را فرامیگیرد. در این هنگام از آنها بیزاری میجوید و از آنها دست میکشد. و کسی که از شیطان اطاعت کند، قابل سرزنش است؛ چون خداوند آدمی را از او برحذر داشته و انسانها را از اهداف و منظور شیطان آگاه کرده است. پس کسی که اقدام به اطاعت از او نماید، از روی بینش مرتکب گناه میشود و چنین کسی عذری ندارد.
(18) خداوند متعال بندگان مؤمن خویش را به آنچه که ایمان اقتضا مینماید، و آن ترس از خدا در همۀ حالات و در پنهان و پیداست امر مینماید، و به آنها فرمان میدهد تا آنچه را که خداوند به آن امر نموده و یا از آن نهی به عمل آورده است رعایت کنند، و به آنچه که سود یا زیانشان در آن است بنگرند و در آن بیندیشند، چون آنها وقتی آخرت را نصبالعین خود قرار دهند، و برای جای گرفتن در بهشت اهمیّت بدهند، بیشتر در انجام دادن کارهایی که انسان را به بهشت میرسانند کوشش خواهند نمود، و از آنچه که مانع رسیدن به بهشت میشود و یا آنها را از حرکت در مسیر آن باز میدارد دوری خواهند کرد. نیز وقتی که بدانند خداوند به آنچه آنها انجام میدهند، آگاه است؛ و اعمالشان بر خداوند پوشیده نمیماند و نزد او ضایع نمیگردد و خداوند آن را فراموش نمیکند، این باعث میشود تا بکوشند و تلاش نمایند. این آیۀ کریمه اصل و قاعدهایست برای اینکه انسان خودش را محاسبه کند و به خویشتن بپردازد. پس اگر در خود لغزشی یافت، با دست کشیدن از آن، و توبۀ نصوح و رویگردانی از اسبابی که او را به آن لغزش میرساند آن را جبران نماید. و اگر دید که در انجام امری از اوامر الهی کوتاهی ورزیده است، تلاش نماید آن را جبران کند و فضایل را در وجود خویش رشد دهد، و برای انجام دادن اوامر الهی از پروردگارش کمک بخواهد. و منّتها و نعمتهایی که خداوند به او ارزانی داشته است با تقصیر و کوتاهیهایی که از او سر زده است مقایسه کند، و این کار باعث میشود تا او قطعاً شرم کند.
(19) محرومیّت حقیقی آن است که بنده از این امر غافل باشد، و همانند قومی باشد که خدا را از یاد برده، و ازذکر او و ادای حقّ او غافل شده، و به امیال و خواستههای نفس خود روی آورده باشند. قطعاً چنین کسانی فایدهای به خود نرساندهاند، بلکه خداوند آنها را از آنچه که به مصلحتشان میباشد غافل گردانده است، و در هر دو جهان زیانمند شدهاند. و چنان کلاهی بر سرشان رفته است که امکان جبران آن نیست، چون آنان بدکارند و از اطاعت پروردگارشان منحرف شده و به نافرمانیهای خداوند گرفتار آمدهاند.
(20) پس آیا کسی که تقوای الهی را رعایت کرده، و از آنچه که برای فردای قیامتش از پیش فرستاده فکر کرده، و سزاوار برخورداری از باغهای بهشت و زندگی سالم با کسانی که خداوند بر آنها انعام نموده، از قبیل: پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان شده است با کسی یکسان است که از ذکر خدا غافل بوده، و حقوق الهی را فراموش کرده، و در دنیا بدبخت شده، و سزاوار عذاب آخرت گردیده است؟! تردیدی نیست که گروه اوّل رستگاراناند، و گروه دوّم زیانکاران میباشند.
(21) وقتی خداوند مطالبی را برای بندگانش بیان کرد و آنها را در کتاب بزرگ خویش امر و نهی نمود، این ایجاب میکند تا آنها به آنچه خداوند آنان را به سوی آن فراخوانده و بر آن تشویق نموده است بشتابند، هرچند که دلهایشان چون کوه سخت باشد. چون این قرآن اگر بر کوهی نازل شود، از ترس خداوند کرنشکنان از هم پاشیده خواهد شد. یعنی تأثیر قرآن بر دلها چنان زیاد است که حتّی کوهها هم نمیتوانند در برابر آن مقاوت کنند؛ زیرا مواعظ و اندرزهای قرآن بهطور مطلق بزرگترین مواعظ هستند، و اوامر و نواهی قرآن مشتمل بر حکمتها و مصالحی فراوان میباشد، و انجام این اوامر و نواهی برای انسان بسیار آسان است و هیچ تکلّف و تناقض و دشواری در آن نیست، و برای هر زمان و مکانی و برای هر کسی مناسب میباشند. سپس خداوند متعال خبر داد که او برای مردمان مثالها میزند، و حرام و حلال را برای بندگانش توضیح میدهد تا در آیات او بیندیشند و تدبّر نمایند؛ چون اندیشیدن در آیات خداوند، گنجینههای علم و دانش را برای انسان میگشاید، و راههای خیر و شرّ را برای او روشن میگرداند، و او را بر انجام فضایل اخلاقی تشویق میکند، و او را از زشتیهای اخلاقی باز میدارد. پس هیچ چیزی برای بنده از اندیشیدن در قرآن و تدبّر در معانی آن سودبخشتر نیست.
(22) این آیات کریمه مشتمل بر بسیاری از نامهای نیکوی خداوند و صفات والای او هستند. پس خداوند خبر داد که معبود به حقّ و راستین تنها اوست؛ خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست. و این به خاطر کمال و احسان فراگیر و تدبیر فراگیرش میباشد، و هر معبودی غیر از او باطل و پوچ است و سزاوار ذرّهای از عبادت و پرستش نمیباشد؛ چون ناتوان و ناقص است و برای خودش اختیار کوچکترین سود و زیانی را ندارد. سپس خودش را به علم و آگاهی فراگیر توصیف نمود که به آنچه از نگاه مخلوق پنهان است و آنچه که مخلوق مشاهده میکنند آگاه و داناست. و خویشتن را به رحمت فراگیرش که همه چیز را دربر گرفته است، و اینکه رحمت او به هر موجود زندهای میرسد توصیف نمود.
(23) سپس این را بیان داشت که او معبود همه است، و تنها او معبود به حقّ است، و او صاحب و پادشاه همۀ هستی است. پس جهان بالا و پایین همه مملوک خدا هستند، و همه به او نیازمندند، و تحت تدبیر او قرار دارند. (﴿ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ﴾) خداوند منزّه و سالم از هر عیب و نقص میباشد، و خداوند بزرگ و دارای مجد و عظمت است، چون «قدّوس» بر پاک بودن از هر عیب و نقصی و بر عظمت خداوند در صفات و شکوهش دلالت مینماید. (﴿ٱلۡمُؤۡمِنُ﴾) خداوندی که پیامبرانش را به وسیلۀ معجزات روشن و دلایل قاطع و حجّتهای واضح تصدیق مینماید. (﴿ٱلۡعَزِيزُ﴾) توانمند است و هرگز مغلوب نمیشود و کسی نمیتواند جلوی او را بگیرد، بلکه او بر همه چیز چیره است و همه چیز در برابر او فروتن است. (﴿ٱلۡجَبَّارُ﴾) خداوند جبار و چیره که بر همۀ بندگان چیره است و همۀ آفریدهها در برابر او مغلوب و فروتناند. خداوندی که شکست خورده را جبران مینماید و فقیر را توانگر میکند. (﴿ٱلۡمُتَكَبِّرُ﴾) خداوندی که دارای کبریا و عظمت است و از همۀ عیبها و ستمها پاک است. (﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) پاک است خداوند از آنچه انباز او میکنند. و این منزّه قرار دادن خداوند از همۀ چیزهایی است که مشرکان او را بدان وصف کردهاند.
(24) (﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُ﴾) اوست خداوند، آفرینندۀ همه مخلوقات و تصویرگر همۀ تصویرها. و این نامهای نیکو: «خالق» و «بارئ» و «مصور» به صفات «خلق» و «تدبیر» و «تقدیر» تعلق دارند که صفاتی مختص به خداوند میباشند و هیچ کس در آنها با خدا شریک نیست. (﴿لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾) او نامهای نیک دارد، نامهای زیاد و بیشماری دارد که کسی جز او [تعداد آنها را] نمیداند. با وجود این، همۀ نامهای او نیک هستند، یعنی دارای صفات کمال میباشند، بلکه بر کاملترین و بزرگترین صفتها دلالت مینمایند و به هیچ صورت در آن عیب و نقصی نیست. و از نیک بودنشان این است که خداوند آن نامها را دوست میدارد و هر کس آنها را دوست بدارد او را نیز دوست میدارد و میپسندد، نیز دوست دارد که بندگان، او را با این نامها فرا بخوانند و نیازهایشان را از او بطلبند. و از کمال خداوند و برخورداری او از نامهای نیک و صفات والای او این است که همۀ آنچه در آسمانها و زمین هستند همواره به او نیازمندند، و او را به پاکی میستایند، و نیازهایشان را از او میخواهند. پس، هر آنچه را که رحمت و حکمت او اقتضا نماید، از فضل و لطف خویش به آنان میدهد. (﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾) و او توانمندِ با حکمت است؛ هرچه بخواهد میشود، و هیچ چیزی جز بر اساس حکمت و مصلحتی انجام نمییابد. پایان تفسیر سوره حشر. فلله الحمد على ذلك، والمنة والإحسان.