(1) خداوند متعال عظمت و بزرگیِ قرآن را به بندگانش یادآور شده، و میفرماید: (﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡقُرۡءَانِ وَكِتَابٖ مُّبِينٍ﴾) این آیات، بالاترین نشانهها، و قویترین معجزات، و واضحترین دلایل و رهنمود میباشند، و مطالب بزرگ و مقاصد برتر و کارهای خوب و اخلاق پسندیده را بیان میکنند. آیاتی که بر خبرهای راستین، و فرمانهای نیکو، و نهی از هر عمل نادرست، و اخلاق زشت دلالت مینمایند؛ آیاتی که چنان روشن و واضح هستند که صاحبان بینشهای روشن، آن را مانند خورشیدِ درخشان میبینند. آیاتی که ما را راهنمایی کرده، و به سوی ایمان فرا خوانده، و از امور غیبیِ گذشته و آینده خبر میدهند. آیاتی که آدمی را به سوی شناخت پروردگار بزرگ -از طریق نامهای نیکو، و صفتهای والا، و کارهای کاملش- فرا میخوانند، و پیامبران و اولیای خدا را به ما معرفی کرده، و آنها را چنان برای ما توصیف میکنند که انگار آنها را با چشمهای خود میبینیم. اما با وجود این، بسیاری از جهانیان، از این آیات قرآنی بهرهمند نشده؛ و همۀ مخالفان، با آن هدایت نیافتهاند. و این بدان جهت است تا این آیات، از شر کسانی درامان باشند که خیر و صلاحی در آنها نیست، و دلشان غافل است. و فقط کسانی به وسیلۀ این آیات هدایت و راهیاب میشوند که خداوند ایمان را به آنها ارزانی نموده، و دلهایشان با نور ایمان روشن شده، و درونشان را صفای ایمان فرا گرفته است.
(2) بنابراین فرمود: (﴿هُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) آیات قرآن، مؤمنان را به راه راست هدایت میکند؛ و آنچه را که شایسته است انجام دهند یا ترک کنند، برایشان بیان مینماید؛ و آنها را به پاداش الهی -که نتیجۀ هدایت شدن به این راه است- مژده میدهد.
(3) ممکن است گفته شود: کسان زیادی ادعای ایمان میکنند، آیا این ادعا از هرکسی پذیرفته میشود؟ یا باید برای آن دلیلی داشته باشند؟ حق هم همین است که باید دلیلی داشته باشند، آنگاه ادعای آنان درست خواهد بود. بنابراین خداوند متعال صفت مؤمنان را بیان کرد، و فرمود: (﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾) آن کسانی که نماز را بر پای میدارند، و فرض و نفل آن را میخوانند، و افعالِ ظاهریِ نماز از قبیل: ارکان و شرایط و واجبات و مستحبات آن را انجام میدهند، و افعال باطنی آن را -که خشوع و فروتنی است، و روح و لُبّ نماز میباشد- انجام میدهند. و آنها به مفاهیم نماز میاندیشند، و به هنگام بر پای داشتن آن، خدا را حاضر و شاهد میبینند، و نماز را با فروتنی میگزارند. (﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾) و زکاتی را که فرض است، به مستحقان پرداخت میکنند، (﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ﴾) و آنان به قیامت یقین دارند؛ یعنی ایمان آنها، به درجۀ یقین رسیده است؛ و آن، آگاهیِ کامل و علمِ قطعی است که به قلب واصل شده، و آدمی را به عمل وا میدارد. و از آنجا که به آخرت یقین دارند، تمام تلاش و کوشش خود را برای آخرت مبذول میدارند. سپس خداوند بندگان را، از اسباب عذاب و عوامل کیفر برحذر داشت، که آن، اصل و پایۀ هر کار خیر و خوبی است.
(4) (﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾) همانا کسانی که به آخرت ایمان ندارند، و آن را تکذیب میکنند؛ و هرکس آن را اثبات نماید، او را دروغگو میانگارند، (﴿زَيَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُمۡ يَعۡمَهُونَ﴾) ما اعمالشان را در نظرشان میآراییم، و ایشان سرگردان و حیران به سر میبرند، بهگونهای که خشم و ناخشنودی خداوند را، بر رضای او ترجیح میدهند، و حقایق را وارونه میبینند. پس آنان، باطل را حق، و حق را باطل میبینند.
(5) (﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ﴾) اینان کسانی هستند که از بدترین و سختترین و بزرگترین عذاب برخوردار میشوند. (﴿وَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ﴾) و آنها در آخرت همان زیانکاراناند؛ زیان را منحصراً برای آنها قرار داد، چون آنها خود و خانوادهشان را در روز قیامت میبازند، و ایمانی را که پیامبران به آن دعوت میکنند، از دست میدهند.
(6) (﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى ٱلۡقُرۡءَانَ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾) و این قرآن -که بر تو نازل میشود و آن را فرا میگیری- از سوی خداوند حکیم نازل میشود که هر چیزی را در جای مناسبش قرار میدهد؛ خداوندی که اسرار و حالات درون و برون را میداند. و چون قرآن از سوی خداوند حکیم و دانا نازل میشود، برای بندگان سراسر حکمت و منافع است؛ خداوندی که منافع بندگان را، از خودشان بهتر میداند.
(7) (﴿إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهۡلِهِۦٓ﴾) یعنی آن حالتِ مهم و خوبِ موسی بن عمران را به یاد آور که سرآغازِ نزول وحی بر ایشان، و سرآغازِ برگزیده شدن او به پیامبری و سخن گفتن با خداوند بود. او بعد از چند سال زندگی در مدین، به همراه خانوادهاش به سوی مصر حرکت نمود، و در این میان، راه را گم کرد. شبِ تاریک و سردی بود. پس او به خانوادهاش گفت: (﴿إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا﴾) من از دور آتشی میبینم. (﴿سََٔاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ﴾) هرچه زودتر از آنجا، خبری دربارۀ راه برای شما خواهم آورد. (﴿أَوۡ ءَاتِيكُم بِشِهَابٖ قَبَسٖ لَّعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ﴾) و یا شعلهای از آتش برایتان میآورم تا خود را گرم کنید. و این بیانگر آن است که او سرگردان بوده، و همراه با خانوادهاش به شدت احساس سرما میکردند.
(8) (﴿فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِيَ أَنۢ بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا﴾) هنگامی که به نزدیک آتش رسید، خداوند او را ندا زد، و به وی خبر داد که این، محلِّ مقدس و مبارکی است. و از جملۀ برکتهایش، این است که خداوند آن را، جایی برای سخن گفتن با موسی، و فرستادن او به عنوان پیامبر قرار داده است. (﴿وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) و خداوند -که پروردگار جهانیان است- منزه از آن است که دارای کمبود باشد، بلکه او در وصف و کارش کامل است.
(9) (﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّهُۥٓ أَنَا ٱللَّهُ﴾) خداوند به وی خبر داد که او، خداوند است، و شایسته است تنها او پرستش شود. همانطور که در آیهای دیگر آمده است: ﴿ إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ﴾ من خداوند هستم، [که] هیچ معبود بهحقی جز من نیست. پس مرا بپرست، و نماز را به خاطر یاد من بر پای دار. (﴿ٱلۡعَزِيزُ﴾) تواناست، و بر همۀ چیزها غالب میباشد، و همۀ مخلوقات در برابر او سر تسلیم فرود آوردهاند. (﴿ٱلۡحَكِيمُ﴾) و در اوامر و آفرینش خود، حکیم و فرزانه است. از جملۀ حکمتهای او، این است که بندهاش موسی بن عمران را، به عنوان پیامبر فرستاد؛ چون خداوند میدانست که موسی صلاحیت برخورداری از رسالت و وحی را دارد. نیز شایستگی آن را دارد که خداوند با او سخن بگوید. و آنقدر توانا و با قدرت است که باید بر او توکل نمایی، و از تنهایی خود، و کثرت و قدرت دشمنانت، وحشت نکنی؛ چون پیشانیِ دشمنان، در دستِ خداوند است، و حرکت و سکون آنها، به تدبیر الهی انجام میشود.
(10) (﴿وَأَلۡقِ عَصَاكَ﴾) و ای موسی! عصای خود را بینداز. و موسی عصایش را انداخت، (﴿فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ﴾) پس هنگامی که عصا را دید که تبدیل به اژدهایی شده است، و حرکت میکند، (﴿جَآنّٞ﴾) یعنی مارهای نر که تند و سریع حرکت میکنند، (﴿وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡ﴾) به اقتضای طبیعت و سرشت انسانی، از ترس ماری که دیده بود، پا به فرار گذاشت، و پشتِ سر خود را نگاه نکرد، و بازنگشت. پس خداوند به او فرمود: (﴿يَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ﴾) ای موسی! مترس. و در آیهای دیگر فرموده است: ﴿أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ﴾ برگرد، و نترس. بیگمان که تو از ایمن شدگانی. (﴿إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) و پیامبران در پیشگاه من نمیترسند؛ چون همۀ خطرها، در تقدیر و قضای الهی، درج و ثبت شدهاند، و با فرمان و عمل او انجام میشوند. پس کسانی که خداوند آنها را برای رسالت و وحی خود انتخاب کرده است، شایسته نیست از چیزی جز خداوند بترسند، به خصوص هنگامی که خیلی به او نزدیک باشند، و از سخن گفتن با او بهرهمند شوند.
(11) (﴿إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسۡنَۢا بَعۡدَ سُوٓءٖ﴾) اما کسی که ستم کرده، و مرتکب جرم و جنایت شده باشد، باید بترسد. ولی پیامبران برای چه ترس و هراس داشته باشند؟ پس هرکس که با ارتکابِ گناهان بر خویشتن ستم کند، سپس توبه نماید و به سوی خدا باز گردد؛ و بدیهایش را، به نیکی؛ و گناهانش را، به طاعت تبدیل نماید؛ خداوند آمرزنده و مهربان است. پس هیچ کس از رحمت و مغفرت او ناامید نباشد؛ زیرا او همۀ گناهان را میبخشد، و نسبت به بندگانش، از مادر مهربانتر است.
(12) (﴿وَأَدۡخِلۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖ﴾) و ای موسی! دست خود را به گریبان خویش فرو ببر، ببین که سفید و درخشان بهدر میآید، بدون اینکه عیبی در آن وجود داشته، و به بیماری برص و غیره مبتلا شده باشد، بلکه سفیدی و درخشش آن، حاضران را به شگفتی وا میدارد. (﴿فِي تِسۡعِ ءَايَٰتٍ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَقَوۡمِهِۦٓ﴾) این دو معجزه: تبدیل شدن عصا به مار، و بیرون آوردن دست درخشان، ازجملۀ نُه معجزهای است که آنها را به فرعون و قومش نشان خواهی داد، و فرعون و قومش را با آن دعوت میکنی. (﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾) بیگمان آنها جماعت و قومی نافرماناند. و آنها با شرکورزی و سرکشی و برتریجویی بر بندگان خدا و استکبار در زمین، فسق کرده و مرتکب جنایت و گناه شدهاند.
(13) پس موسی بهسوی فرعون و اشراف و سران دربار او رفت، و آنها را به سوی خدا دعوت کرد، و معجزات را به آنها نشان داد. (﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَٰتُنَا مُبۡصِرَةٗ﴾) پس هنگامی که معجزات ما به روشنی بدیشان رسید که بهطور واضح بر حق دلالت میکرد، همان طور که خورشید با چشم دیده میشود، (﴿قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾) گفتند: این جادوی آشکار است. آنها به این اکتفا نکردند که بگویند جادو است، بلکه گفتند: جادویی است که برای همه روشن و آشکار است. و این بسی جای شگفت است! چراکه معجزاتِ روشن و انوارِ درخشان را، خرافات و جادو قرار دادند. آیا این جز عناد و سرکشی و سفسطه، چیزی دیگر نامیده میشود؟!
(14) (﴿وَجَحَدُواْ بِهَا﴾) و به نشانه و معجزات خداوند کفر ورزیدند، و آنها را انکار کردند، (﴿وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ﴾) و انکارش، بر اساس شک و تردید نبود؛ بلکه با آنکه یقین داشتند که اینها معجزات الهی هستند، آن را انکار کردند، (﴿ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾) و انکار آنها، از روی ستم و سرکشی بود؛ و حقِ پروردگارشان، و حقِ خود را ضایع کردند؛ و در برابر حقیقت، و بندگان خدا، و اطاعت از پیامبر، سرکشی و استکبار ورزیدند. (﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾) پس بنگر که سرانجامِ فسادکاران چگونه شد؟! سرانجامِ آنها، بدترین سرانجام بود؛ خداوند آنها را نابود کرد، و در دریا غرقشان نمود، و رسوایشان کرد، و بندگانِ مستضعف خود را در مساکنِ آنها جایگزین کرد.
(15) در اینجا خداوند منت و احسان خود را، بر داود و فرزندش سلیمان که به آنها دانش فراوان داد، یادآور میشود. و آمدنِ کلمۀ «علم» به صورت نکره، بر فراوان بودن آن دلالت مینماید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَدَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ إِذۡ يَحۡكُمَانِ فِي ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِيهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِينَ فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَۚ وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾ و داود و سلیمان را [به یاد آر]، آنگاه که در مورد کشتزاری که گوسفندان قوم، شب هنگام در آن چرا کرده بودند، داوری میکردند، و ما گواه قضاوت آنها بودیم. پس داوری حق را به سلیمان تفهیم کردیم، و هر یک [از آن دو] را، فرزانگی و دانش [بسیاری] عطا کردیم. (﴿وَقَالَا﴾) داود و سلیمان -درحالی که به خاطر منت بزرگ خداوند که به آنها دانش عطا کرده بود، سپاس پروردگارشان را به جای میآوردند- گفتند: (﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّنۡ عِبَادِهِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) ستایش خدایی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری داده است. آنها خدا را ستایش گفتند که آنان را، از زمرۀ مؤمنان سعادتمند، و از دوستان ویژۀ خود گردانیده است. و شکی نیست که مؤمنان، چهار درجه و مقام دارند؛ صالحان، و برتر از آنها شهیدان، و بالاتر از آنها صدیقان، و بالاتر از آنها پیامبراناند. داود و سلیمان از پیامبران والا مقام بودند. گرچه آنها مقامشان از مقامِ پنج پیامبرِ اولوالعزم پایینتر است، اما از جملۀ پیامبران برتر و بزرگوار میباشند؛ کسانی که خداوند آنها را یاد کرده، و در کتاب خود ستوده، و ستایش بزرگی از آنها بهعمل آورده است. بنابراین سلیمان و داود، خدا را ستایش گفتند که آنها را به این مقام رساند، و این نشانۀ سعادت بنده است که شکرِ نعمتهای دینی و دنیوی خداوند را به جا آوَرَد، و همۀ نعمتها را از جانب پروردگارش بداند، پس به خود نبالد، بلکه بر این باور باشد که این نعمتها، شکر زیادی را بر او واجب میدارند. وقتی هردو را ستایش نمود، سلیمان را به صورت ویژه بیان کرد؛ چون خداوند به سلیمان، پادشاهی بزرگی داده بود، و کارهایی به وسیلۀ او انجام میشد که پدرش آن را انجام نمیداد. پس فرمود: (﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَ﴾) و سلیمان، علم و پیامبری را، از پدرش داود به ارث برد.
(16) پس علمِ پدرش، به علم و دانش او اضافه شد. شاید او، به اضافۀ دانشی که در زمان پدرش داشت، دانشِ پدرش را نیز آموخته بود، همانطور که گذشت. (﴿وَقَالَ﴾) و سلیمان با به جای آوردن شکر خدا، و بالیدن به احسانِ او، و بیانِ نعمتِ پروردگار، گفت: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ﴾) ای مردم! به ما زبانِ پرندگان آموخته شده است. او ـ علیه الصلاة والسلام ـ زبانِ همۀ پرندگان را میفهمید، همانگونه که با هدهد گفتگو کرد، و گفتار مورچه را- که خطاب به مورچگان کرد- فهمید، و چندی بعد به آن خواهیم پرداخت. و این امتیاز را، غیر از سلیمان کسی نداشته است. (﴿وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍ﴾) و خداوند، نعمتها و اسبابِ پادشاهی و سلطنت و قدرت را به ما بخشیده، و آن را به هیچ یک از انسانها نداده است. بنابراین پروردگارش را به فریاد خواند و گفت: ﴿وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓ﴾ پروردگارا! به من نوعی از پادشاهی بده که بعد از من، آن را به هیچ کس ندهی. پس خداوند، جنها را برای او مسخّر و رام کرد، و هر کاری را که میخواست، و غیر از جن کسی توانایی انجام آن را نداشت، برای او انجام میدادند. وخداوند باد را برای او مسخّر و رام کرد که مسیر دو ماه را در صبحگاه و شامگاهی میپیمود. (﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِينُ﴾) بیگمان چیزی که خداوند به ما بخشیده، و آن را به ما اختصاص داده، و ما را بدان برتری داده است، فضیلت واضح و آشکاری است. پس او به کاملترین صورت، به نعمت خداوند متعال اعتراف کرد.
(17) (﴿وَحُشِرَ لِسُلَيۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّيۡرِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ﴾) لشکریان زیاد و گوناگون سلیمان از قبیل: انسانها و جنها و شیطانها و پرندگان برای او گرد آوری، و در کنار یکدیگر نگاه داشته شدند؛ وحرکت و توقف آنان، بهگونهای بسیار منظم سامان داده شد. و همۀ این لشکریان، گوش به فرمان او بودند، و توانایی نافرمانی را نداشتند، و از دستور او سرپیچی نمیکردند. همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِكۡ بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾ این بخشش ماست، پس بدون حساب ببخش، و یا دست نگاهدار. و سلیمان در یکی از سفرهایش، این لشکر بزرگ را به حرکت درآورد.
(18) (﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ﴾) و حرکت کردند تا اینکه به درّۀ مورچگان رسیدند، و مورچهای -درحالی که دوستان و همنوعان خود را آگاه میکرد- گفت: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾) ای مورچهها! وارد لانههای خود شوید تا سلیمان و لشکریانش، نادانسته شما را پایمال نکنند. این مورچه، همکیشان خود را نصیحت کرد، و به دیگر مورچهها شنواند؛ زیرا خداوند شنوایی خارق العادهای به مورچگان داده است، چون آگاه شدن مورچههایی که درّه را پر کرده بودند، با صدای یک مورچه، از شگفتترین شگفتیهاست. یا اینکه آن مورچه، به مورچههایی که اطراف او بودند، خبر داد؛ و سپس خبر از بعضی به بعضی دیگر رسید تا اینکه به همه رسید، و آن مورچه، دیگر مورچهها را دستور داد که احتیاط کنند، و وارد لانههایشان شوند، به همین طریق خبر در بین تمام مورچهها پخش شد، و همگی از حضور سلیمان و لشکریانش مطلع شدند. و آن مورچه، حالتِ سلیمان و لشکریانش، و عظمت پادشاهی او را دانست، و این عذر را برای دوستانش بیان کرد که اگر آنها شما را پایمال کنند، این کار را آگاهانه و از روی قصد نمیکنند. سلیمان سخن آن مورچه را شنید.
(19) (﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكٗا مِّن قَوۡلِهَا﴾) و از آنجا که اندرز مورچه برای همکیشانش، و خیرخواهی و تعبیر زیبایش، مورد پسندِ سلیمان قرار گرفت، سلیمان تبسّم کرد و خندید. و این حالتِ پیامبران ـ علیهم الصلاةوالسلام ـ است که دارای ادب کامل و تعجب و خندۀ بجا بودهاند؛ وخندهشان، از حد تبسّم فراتر نرفته است. همانطور که بزرگترین خندۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم تبسم بوده است؛ زیرا قهقهه، بر کم عقلی و بیادبی دلالت میکند. همچنانکه لبخند نزدن و تعجب نکردن به خاطر چیزی که باعث تعجب میشود، بر بد اخلاقی و درشتخویی دلالت مینماید. و پیامبران از این، پاک و منزه هستند. و سلیمان با بیانِ شکر خداوند که او را به اینجا رسانده است، فرمود: (﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ﴾) پروردگارا! به من الهام کن، و مرا توفیق بده، (﴿أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ﴾) تا نعمتی را که بر من و پدرم ارزانی داشتهای، سپاسگزار باشم؛ زیرا نعمت بر پدر و مادر، نعمت بر فرزند است. پس سلیمان از پروردگارش خواست که به او توفیق بدهد تا شکر نعمتهای دینی و دنیوی که به او و پدر و مادرش بخشیده است، بهجای آورد. (﴿وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ﴾) و مرا توفیق بده تا کردار شایستهای انجام دهم که آن را بپسندی؛ و عمل صالحی که با دستورات تو موافق باشد، و آن را خالصانه برای تو انجام دهم، و عمل و کردارم را، از آنچه که آن را فاسد و ناقص میکند، سالم بدار. (﴿وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾) و مرا به رحمت خود ـ که از جملۀ آن بهشت است ـ در زمرۀ بندگان صالح خویش بگردان که برحسب عمل صالحشان، مقامهای متفاوتی دارند. این نمونهای از حالت سلیمان بود، بدانگاه که صدای مورچه را شنید، و خداوند آن حالت را برای ما بازگو کرده است.
(20) سپس نمونهای دیگر از سخن گفتن سلیمان با پرندگان را بیان کرد و فرمود: (﴿وَتَفَقَّدَ ٱلطَّيۡرَ﴾) و سلیمان از حالِ مرغان و پرندگان پرسوجو کرد. این، بر کمالِ عزم و قاطعیت و دور اندیشی و سامان دادن لشکریانش و پرداختن به کارهای کوچک و بزرگ دلالت مینماید. او حتی این کار را از یاد نبرد، و آن جستجوی احوالِ پرندگان بود. و اینکه آیا همه حاضرند، یا برخی از آنها غایب هستند؟ این است معنی آیه. و هر کس بگوید: سلیمان به جستجوی مرغان پرداخت تا هدهد او را راهنمایی کند که آب دور است یا نزدیک؟ چیز درستی نگفته است. همانطور که در مورد هدهد گمان بردهاند که آب را در لایههای تحتانی زمین میبیند، و این گفته هم دلیلی ندارد، بلکه دلیلِ عقلی و لفظی بر باطل بودنِ این سخن وجود دارد. اما دلیل عقلی: با تجربه و مشاهدات ثابت شده است که هیچ یک از این حیوانات، به صورت خارق العاده نمیتوانند آب را در اعماق زمین مشاهده کنند، و اگر چنین بود، خداوند آن را بیان میکرد؛ چون این بزرگترین آیه و نشانه است. و اما دلیل لفظی: اگر این معنی از آیه مراد باشد، اینطور میگفت: «هدهد را خواست تا ببیند آب هست یا نه، وقتی دید هدهد نیست، چنان گفت.» و یا به جای کلمه (﴿وَتَفَقَّدَ﴾) میگفت (فَتَّشَ أو بَحَثَ عَنهُ): به دنبال هدهد گشت، و عبارتی مانند این. واز احوال پرندگان پرسوجو کرد تا ببیند کدام حاضر است و کدام غائب؛ وتا ببیند که آنها در مراکز و جاهایی که برایشان تعیین کرده است، حضور دارند یا نه. و نیز سلیمان ـ علیه السلام ـ نیازی به آب نداشت، و چنان به حالت اضطرار نیفتاده بود که به مهندسی هدهد نیاز داشته باشد. چون سلیمان، شیاطین و جنهای بزرگی را در اختیار داشت که هر چند عمق آب زیاد بود، چاه را کنده، و آب را استخراج میکردند. و نیز خداوند باد را برای او مسخر کرده بود که در یک صبحگاه، مسیر یک ماه را طی میکرد؛ و در یک شامگاه، مسیر یک ماه را میپیمود. پس با وجود این، چگونه به هدهد نیاز پیدا میکند؟! و اینگونه تفسیرها که موجود هستند، و سخنانی که به وسیلۀ آنها مشهور و معروف میگردند، و مردم غیر از آن بلد نیستند، این گفتهها را از بنیاسرائیل نقل میکنند، و کسی که آن را نقل میکند، از تناقضِ آن با معانی و مفاهیمِ درست غافل است، سپس همواره متأخرین، آن را برای نسلهای بعدی نقل میکنند، تا اینکه گمان برده میشود حق و درست هستند. در نتیجه، سخنانی بیپایه و زشت در کتابهای تفسیر دیده میشوند. فرد خردمند و هوشیار میداند قرآن کریم به زبان عربی و روشن نازل شده است، و خداوند به وسیلۀ آن، عالم و جاهل را مورد خطاب قرار داده، و آنها را فرمان داده است تا در معانی و مفاهیم آن بیندیشند، و مفاهیم و معالم آن را بر کلمات عربی -که معانی و اعراب آن معروف است، و اعراب اصیل آن را به طور واضح میدانند- تطبیق بدهند. و هرگاه گفتههایی یافت شد که پیامبر آن را نقل نکرده بود، آن را به این اصل برگردانند. پس اگر با آن موافق بود، آن را بپذیرند، چراکه لفظ بر آن دلالت مینماید؛ و اگر در لفظ و معنی با آن مخالف بود، یا فقط در لفظ، و یا فقط در معنی با آن مخالف بود، آن را نپذیرد، و به باطل بودن آن، یقین حاصل نماید؛ چون او یک اصل معلومی دارد که با این لفظ یا معنی متضاد است، و آن چیزی است که از معنی و مدلول لفظ شناخته میشود. و پرسوجوی سلیمان -علیه السلام- از پرندگان، و نیافتن هدهد، بر کمالِ قاطعیت و پرداختنِ وی به کارها و کمالِ هوشیاریِ او دلالت میکند، که او به پرس وجو از احوالِ این پرندۀ کوچک پرداخت و گفت: (﴿مَا لِيَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ أَمۡ كَانَ مِنَ ٱلۡغَآئِبِينَ﴾) آیا من که هدهد را نمیبینم، بدان خاطر است که در میان این خیلِ عظیمِ جانداران، موجود کوچکی است؟ یا اینکه او بدون اجازه و دستور من، غایب شده است؟
(21) دراین هنگام سلیمان بر هدهد خشمگین شد، و او را تهدید کرد و گفت: (﴿لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِيدًا﴾) او را سخت کیفر خواهم داد. (﴿أَوۡ لَأَاْذۡبَحَنَّهُۥٓ أَوۡ لَيَأۡتِيَنِّي بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ﴾) یا او را سر میبرم، یا اینکه باید برای من دلیل روشنی بیاورد. پس باید حجت و دلیل واضحی برای غیبت خود ارائه بدهد. و این، از کمالِ پرهیزگاری و دادگری سلیمان بود که او قسم نخورد حتماً او را کیفر بدهد، یا بکشد، چون کیفر دادن، یا کشتن، فقط در صورتی انجام میشود که گناهی سر زده باشد. اما احتمال داشت که از روی عذر باشد، بنابراین سلیمان به سبب پرهیزگاری و هوشیاریاش، موجّه بودن غیبت او را استثنا کرد.
(22) (﴿فَمَكَثَ غَيۡرَ بَعِيدٖ﴾) چندان طول نکشید که هدهد آمد. و این، بر هیبت و هراسِ لشکریانش از او، و شدت پایبند بودنشان به فرمان وی دلالت مینماید. و چنان از او اطاعت میکردند که هدهد علی رغم اینکه عذر روشنی برای حاضر نبودنش داشت، نتوانست زمان زیادی غیبت کند، (﴿فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ﴾) هدهد به سلیمان گفت: من بر چیزی آگاهی یافتهام که تو، با وجود آن دانش زیاد و مقام بلندت، از آن آگاه نیستی، (﴿وَجِئۡتُكَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ يَقِينٍ﴾) و از قبیلۀ سبأ -که قبیلهای معروف در یمن است- برایت خبری یقینی آوردهام.
(23) سپس هدهد این خبر را توضیح داد و گفت: (﴿إِنِّي وَجَدتُّ ٱمۡرَأَةٗ تَمۡلِكُهُمۡ﴾) من زنی را یافتهام که بر قبیلۀ سبا حکمرانی میکند، (﴿وَأُوتِيَتۡ مِن كُلِّ شَيۡءٖ﴾) و از مال و ملک و سلاح و لشکریان و قلعه و دژهایی که پادشاهان دارند، برخوردار است. (﴿وَلَهَا عَرۡشٌ عَظِيمٞ﴾) و تخت پادشاهی بزرگی دارد، که بر آن مینشیند. و بزرگی تختها، بر بزرگی و عظمت پادشاهی، و قدرت و سلطنت و کثرت مردانِ مشاور دلالت میکند.
(24) (﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا يَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) یعنی آنها مشرک هستند، و خورشید را میپرستند، (﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾) و شیطان، کارهایشان را برای آنان آراسته است، و آنچه را که بر آن هستند، حق میدانند. (﴿فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ فَهُمۡ لَا يَهۡتَدُونَ﴾) و آنان را از راه منحرف کرده است، پس هدایت نمیگردند، چون کسی که راهش را حق میبیند، امیدی به هدایت او نیست، مگر اینکه عقیدهاش تغییر کند.
(25) سپس گفت: (﴿أَلَّاۤ﴾) چرا نباید، (﴿يَسۡجُدُواْۤ لِلَّهِ ٱلَّذِي يُخۡرِجُ ٱلۡخَبۡءَ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) برای خداوندی سجده کنند که نهان آسمانها و لایههای درونی زمین، و مخلوقات کوچک و بذر گیاهانی که در دل زمین مستور است، و آنچه را دلها پنهان میدارند، میداند؟! و نهانیهای زمین و آسمان را، با باراندنِ باران، و رویاندن گیاهان، بیرون میآورد؟! و به هنگام دمیده شدن صور، و بیرون آوردن مردگان از قبرهایشان، گنجینههای پنهان زمین را بیرون میآورد، تا آنان را طبق اعمالشان سزا و جزا بدهد؟! (﴿وَيَعۡلَمُ مَا تُخۡفُونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ﴾) و میداند آنچه را که پنهان میدارید، و آنچه را که آشکار میسازید.
(26) (﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾) یعنی عبادت و انابت و سجده و محبت، جز برای الله شایسته نیست؛ چون او معبود است، و دارای صفاتِ کامل و نعمتهایی است که ایجاب میکند فقط او معبود باشد. (﴿رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ﴾) پروردگارِ عرشِ بزرگ است. عرش، سقف همۀ مخلوقات، و گستردهتر از آسمانها و زمین، و آنها را احاطه کرده است. پس جز به درگاه این پادشاه -که پادشاهی و شکوهش بزرگ است- نباید کرنش و فروتنی و رکوع و سجده کرد. وقتی هدهد این خبر مهم را به اطلاع سلیمان رساند، از تنبیه شدن، ایمن ماند. سلیمان تعجب کرد که چگونه این ماجرا از نگاه او پنهان مانده، و از چنین موضوعی خبر ندارد؟!
(27) سلیمان، با اثباتِ کمالِ عقل و هوشیاریاش، گفت: (﴿سَنَنظُرُ أَصَدَقۡتَ أَمۡ كُنتَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٱذۡهَب بِّكِتَٰبِي هَٰذَا فَأَلۡقِهۡ إِلَيۡهِمۡ ثُمَّ تَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَٱنظُرۡ مَاذَا يَرۡجِعُونَ﴾) خواهیم دید که آیا راست گفتهای، یا از دروغگویانی.
(28) این نامه را ببر [که به زودی در آیات بعدی، متن آن خواهد آمد] و آن را به سوی آنان بینداز، سپس از ایشان دور شو، و کمی آن طرف مراقب باش، و نگاه کن که به یکدیگر چه میگویند، و واکنش آنها چه خواهد بود؟
(29) هدهد نامه را برد، و بر آن زنِ پادشاه انداخت. او به قومش گفت: (﴿إِنِّيٓ أُلۡقِيَ إِلَيَّ كِتَٰبٞ كَرِيمٌ﴾) همانا نامهای گرانقدر، از طرف بزرگترین پادشاه زمین، به سوی من رسیده است.
(30) سپس مضمون و محتوای نامه را بیان کرد و گفت: (﴿إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَيَّ وَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ﴾) این نامه از سوی سلیمان است، و سرآغازِ آن چنین میباشد: «به نام خداوند بخشندۀ مهربان»،
(31) این نامه را فرستادم تا در برابر من، برتری جویی نکنید؛ یعنی بالاتر ازمن قرار نگیرید بلکه تحت فرمانم باشید، و دستوراتم را اطاعت نمایید، و تسلیم شده، به سوی من بیایید. این نامهای بسیار مختصر، اما با بیانی کامل است. پس نامه، متضمن آن بود که آنها در برابر او برتریجویی نکنند، و بر همان حالتِ خود باقی بمانند، و تسلیم فرمان سلیمان شوند. و تحت فرمان او در آمده، و به سوی او بیایند. و در نامه، به سوی اسلام نیز دعوت شده بودند. و نیز اشاره به این است که مستحب است نامه با (﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾) آغاز شود، و در اول نامه، نام خدا نوشته شود.
(32) از دور اندیشی و خردمندی ملکۀ سبا، این بود که بزرگان دولت و مملکتش را جمع کرد و گفت: (﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَفۡتُونِي﴾) ای بزرگان و صاحب نظران! مرا خبر دهید، و به من بگویید که ما پاسخ او را چه بدهیم؟ آیا زیر فرمان او برویم و تسلیم شویم؟ (﴿مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ﴾) من هیچگاه بدون رأی و مشورت شما، کاری نکردهام.
(33) (﴿قَالُواْ نَحۡنُ أُوْلُواْ قُوَّةٖ وَأُوْلُواْ بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾) گفتند: چنانچه سخن او را نپذیری، و زیرِ فرمان او نروی، [بدان که] ما برای جنگیدن، قوی و نیرومند هستیم. گویا آنها گرایش به همین رأی داشتند، که اگر چنین تصمیمی گرفته میشد، نابود میشدند. اما بر این رأی، ثابت نماندند، بلکه گفتند: (﴿وَٱلۡأَمۡرُ إِلَيۡكِ﴾) و نظر، نظر تواست. چون آنها، عقل و دوراندیشی و خیرخواهی پادشاه را میدانستند. (﴿فَٱنظُرِي مَاذَا تَأۡمُرِينَ﴾) پس ببین که چه فرمان میدهی.
(34) بلقیس ـ در حالی که آنها را قانع میکرد تا از رأی خود برگردند، و سرانجامِ بدِ جنگ را بیان میکرد ـ به آنها گفت: (﴿إِنَّ ٱلۡمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡيَةً أَفۡسَدُوهَا﴾) پادشاهان وقتی وارد شهری شوند، با کشتن و اسیر کردن مردم، و با چپاول و تخریب، تباهی و ویرانی میکنند. (﴿وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗ﴾) و سران و اشراف را، خوار و پست میگردانند. پس ابتدا جنگ درست نیست، اما قبل از چارهاندیشی، و فرستادن کسی که از وضعیت او خبری برایمان بیاورد، از وی اطاعت نمیکنم. وقتی که کاملاً از وضعیت او مطلع شدیم، میدانیم چکار کنیم.
(35) ملکه گفت: (﴿وَإِنِّي مُرۡسِلَةٌ إِلَيۡهِم بِهَدِيَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ يَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ﴾) و من هدیهای به سوی آنها میفرستم، و مینگرم که فرستادگان چه خبری از او میآورند، آیا بر نظر و گفتهاش باقی میماند؟ یا اینکه هدیه، او را فریب میدهد، و فکرش را عوض میکند؟ و نیز مطلع میشویم که وضعیت او و لشکریانش چگونه است؟ پس ملکه، هدیهای را به همراه فرستادگانی از خردمندان و صاحب نظران قومش، به سوی سلیمان فرستاد.
(36) (﴿فَلَمَّا جَآءَ سُلَيۡمَٰنَ﴾) پس هنگامی که فرستادگان به همراه هدیه، به نزد سلیمان آمدند، (﴿قَالَ﴾) سلیمان با اعتراض بر آنها -و در حالی که از اینکه به خواستۀ او تن در نداده بودند، خشمگین بود- گفت: (﴿أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٖ فَمَآ ءَاتَىٰنِۦَ ٱللَّهُ خَيۡرٞ مِّمَّآ ءَاتَىٰكُم﴾) آیا میخواهید به وسیلۀ مال و دارایی، مرا کمک کنید؟! بدانید که دارایی و اموال، نزد من، جایگاه و ارزشی ندارد، و با آن شاد و خوشحال نمیشوم، خداوند مرا از آن بینیاز کرده، و نعمتهای فراوانی را به من داده است. (﴿بَلۡ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمۡ تَفۡرَحُونَ﴾) بلکه این شما هستید که چون دنیا را دوست دارید، و اموالتان نسبت به آنچه خداوند به من داده است، اندک میباشد، به هدیۀ خود، شادمان و خوشحالید.
(37) سپس فرستاده را، بدون اینکه نامهای به وی بدهد، شفاهی سفارش کرد ـچون میدانست که او عاقل است، و سخنش را به طور دقیق نقل خواهد کردـ و گفت: (﴿ٱرۡجِعۡ إِلَيۡهِمۡ﴾) به همراه هدیهات به سوی آنان بازگرد، (﴿فَلَنَأۡتِيَنَّهُم بِجُنُودٖ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا﴾) قطعاً با لشکریانی به سوی آنان خواهیم آمد که توانِ مقابلۀ با آن را ندارند. (﴿وَلَنُخۡرِجَنَّهُم مِّنۡهَآ أَذِلَّةٗ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ﴾) و ایشان را از آنجا با حقارت بیرون خواهیم راند. فرستاده به سوی آنها بازگشت، و آنچه را سلیمان گفته بود، به آنان رسانید. پس برای رفتن به سوی سلیمان آماده شدند، و سلیمان دانست که حتماً آنها به سویش خواهند آمد،
(38) بنابراین به جن و انسانهایی که نزد او بودند، گفت: (﴿أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ﴾) کدامیک از شما میتواند تخت او را پیش من بیاورد، قبل از اینکه آنان نزد من بیایند، و تسلیم شوند؟ یعنی تا قبل از اینکه آنها تسلیم شوند، آن را دستکاری کنیم؛ زیرا وقتی تسلیم شوند، اموالشان محترم و مصون خواهد ماند.
(39) (﴿قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ﴾) عفریتی از جن [یان] گفت. «عفریت» یعنی قوی و بسیار چالاک. پس یکی از جنهای بزرگ و قوی گفت: (﴿أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ﴾) من آن را، پیش از اینکه از جایت برخیزی، برایت میآورم. ظاهراً در آن وقت، سلیمان در شام به سر میبرده است. پس میان او و سرزمین سبا، چهارماه فاصله بود؛ دو ماه رفت، و دو ماه برگشت. اما با وجود آن، عفریت میگوید: با اینکه بزرگ و سنگین و دور است، اما من متعهد میشوم قبل از اینکه از جایت برخیزی، آن را بیاورم. و معمولاً مجالس طولانی، بخشی از چاشتگاه، و نهایتاً یک سوم روز را، به خود اختصاص میدهد. و این ممکن است زمان بیشتر یا کمتری را نیز اشغال کند.
(40) این است فرمانروایی بزرگ! چرا که افراد تحت رعیت او، دارای چنین قوّت و قدرتی بودند. و بالاتر از این (﴿قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾) آنکه دانشی از کتاب داشت، گفت: قبل از یک چشم به هم زدن، تخت را میآورم. مفسرین گفتهاند: او مرد عالم و صالحی نزد سلیمان بود، که به وی «آصف بن برخیا» گفته میشد. او اسم بزرگ [أعظم] خداوند را میدانست؛ همان اسم که هرگاه خداوند با آن خوانده شود، جواب میدهد، و هرگاه با آن از او چیزی خواسته شود، میدهد. (﴿أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَ﴾) من قبل از یک چشم به هم زدن، آن را برایت میآورم؛ چراکه او خداوند را با اسم اعظم فرا میخواند، و آنگاه تخت حاضر میشد. پس او دعا کرد، و از خداوند خواست، و تخت آورده شد. البته خداوند بهتر میداند که آیا منظور همین است، یا اینکه او دانشی از کتاب داشت که به وسیلۀ آن میتوانست، چیزی دور را بیاورد، و هرآنچه سخت و مشکل بود، انجام دهد.(﴿فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ﴾) وقتی سلیمان دید که تخت نزد او مستقر است، خداوند را، بر قدرت و پادشاهیای که به او داده و کارها را برایش آسان کرده بود، ستایش کرد، (﴿قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي لِيَبۡلُوَنِيٓ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُ﴾) گفت: این از فضل و لطف پروردگارم است تا مرا به وسیلۀ آن بیازماید که آیا سپاس میگزام، یا ناسپاسی میکنم؟. پس سلیمان ـ علیه السلام ـ فریب پادشاهی و سلطنت و قدرتش را نخورد؛ آنگونه که پادشاهانِ جاهل، چنین هستند، و گولِ پادشاهی خود را میخورند. بلکه سلیمان دانست که این آزمایشی از سوی پروردگارش میباشد. پس ترسید که مبادا شکر این نعمت را به جای نیاورده باشد. سپس بیان کرد که از شکرگزاری بنده، فایدهای به خداوند نمیرسد، بلکه فایدهاش به شکرگزار بر میگردد، پس گفت: (﴿وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ﴾) و هرکس شکر گزارد، به سود و نفع خودش شکر میگزارد؛ و هر کس ناسپاسی کند، بداند که پروردگارم بینیازِ بخشنده است. از کارها و اعمالش بینیاز است، و بخشنده است که خیر او فراوان است، و خیر و نعمت او، سپاسگزار و ناسپاس را در مییابد. اما شکر نعمتهای او، سبب میشود تا نعمت بیشتری بدهد؛ و ناشکری نعمتها، سبب از بین رفتن آنها میگردد.
(41) سپس سلیمان به کسانی که نزد او بودند، گفت: (﴿نَكِّرُواْ لَهَا عَرۡشَهَا﴾) تخت او را تغییر بدهید، و چیزهایی را به آن بیفزایید، و چیزهایی را از آن کم کنید، و ما در این مورد (﴿نَنظُرۡ﴾) نگاه میکنیم، و عقل و خرد او را میآزماییم، (﴿أَتَهۡتَدِيٓ﴾) که آیا متوجه میشود، و دارای هوشیاری است، و شایستۀ پادشاهی میباشد، (﴿أَمۡ تَكُونُ مِنَ ٱلَّذِينَ لَا يَهۡتَدُونَ﴾) یا از آنان است که راه نمییابند، و متوجه نمیشوند؟!
(42) (﴿فَلَمَّا جَآءَتۡ﴾) وقتی بلقیس به نزد سلیمان آمد، تختش بر او عرضه شد، و او تصور میکرد که تختش در شهرش است، (﴿قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرۡشُكِ﴾) یعنی ما میدانیم که تو تخت بزرگی داری، آیا تخت تو، مانند تختی است که ما برایت آوردهایم؟ (﴿قَالَتۡ كَأَنَّهُۥ هُوَ﴾) گفت: «گویی این همان است.» و این از هوشیاری او بود که نگفت: این همان تخت است؛ چون در آن، تغییری صورت گرفته بود. و این را هم نفی نکرد که آن نیست، چون آن را شناخت. بنابراین کلمهای گفت که احتمالِ دو چیز را داشت، و هر دو حال، راست بودند. سلیمان با تعجب از هدایت و عقل او، و با به جا آوردنِ شکر الهی که به او بزرگتر از این را داده است، گفت: (﴿وَأُوتِينَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا﴾) ما، پیش از این زن، از هدایت و عقل و دور اندیشی برخوردار شده، (﴿وَكُنَّا مُسۡلِمِينَ﴾) و مسلمان و فرمانبردار بودهایم. و احتمال دارد که این، گفتۀ ملکۀ سبا باشد آنگاه که گفت: «ما پیش از آنکه قدرتِ سلیمان را در حاضر آوردنِ تخت پادشاهیام از آن مسافت دور مشاهده کنیم، اطلاع داشتیم که او دارای سلطنت و اقتدار فراوانی است. پس به حقّانیت او یقین کرده، و تسلیم شده به نزد او آمده، و در برابر قدرتِ او، سر تسلیم فرود آوردهایم.»
(43) خداوند متعال فرمود: (﴿وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعۡبُدُ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾) و آنچه به جای خدا میپرستید او را از اسلام بازداشته بود؛ وگر نه او دارای چنان هوشیاری بود که به وسیلۀ آن، حق و باطل را تشخیص میداد، ولی عقاید و باورهای باطل، بینشِ قلب را از بین میبرد. (﴿إِنَّهَا كَانَتۡ مِن قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ﴾) همانا او از زمرۀ قوم کافر بود. پس بر دین آنها باقی مانده، و آن را ادامه میداد. و بسیار کم اتفاق میافتد که در بین قومی، یک نفر ـ تنها با استناد به عقل و تشخیص خود ـ از گمراهی و اشتباهات و آداب و رسوم متداول آیینِ قوم خود، کناره گیری کند. بنابراین باقی ماندنِ او بر کفر، عجیب نیست. سپس سلیمان خواست تا او از پادشاهی و سلطنتش، چیزهایی را ببیند که عقلها را حیران مینماید. بنابراین او را فرمان داد تا وارد کاخ و آن جایگاه بلند و وسیع شود؛ نشیمنگاه شیشهای که رودها زیرِ آن روان بود.
(44) (﴿قِيلَ لَهَا ٱدۡخُلِي ٱلصَّرۡحَۖ فَلَمَّا رَأَتۡهُ حَسِبَتۡهُ لُجَّةٗ﴾) به آن زن گفته شد: وارد کاخ شو، هنگامی که آن را دید، گمان برد که آب عمیقی است، چون شیشهها شفاف و صاف بودند، و آب از زیرِ آن دیده میشد، و انگار در حال جریان بود. (﴿وَكَشَفَتۡ عَن سَاقَيۡهَا﴾) و دامن، از دو ساقِ خود بالا زد تا وارد آب شود. و این نیز از عقل و ادب او بود؛ زیرا از وارد شدن به محلی که دستور به وارد شدنش داده شده بود، امتناع نورزید؛ چون میدانست که جز برای بزرگداشت، به آنجا دعوت نشده است، و میدانست که پادشاهیِ سلیمان و ترتیب کارهایش، بر اساسِ فرزانگی و حکمت است. و در دلِ او کوچکترین شک و تردیدی باقی نماند. وقتی برای وارد شدن آماده گردید، به او گفته شد: (﴿إِنَّهُۥ صَرۡحٞ مُّمَرَّدٞ مِّن قَوَارِيرَ﴾) این، صحنی صاف از بلور است، پس نیازی نیست که دامن از دو ساقِ خود بالا بزنی. هنگامی که به سلیمان رسید، و آنچه که بود مشاهده کرد، و نبوت و رسالت او را دانست، توبه نمود، و از کفرش بازگشت و (﴿قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَيۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾) گفت: «پروردگارا! من بر خود ستم کردهام، و همراه با سلیمان، تسلیم پروردگار جهانیانم.» این، اصلِ داستانی است که خداوند از ملکۀ سبا، و آنچه که در رابطه با سلیمان برایش اتفاق افتاده بود، برای ما بیان فرموده است. و غیر از این، هرچه که باشد، ساختگی و از داستانهای اسرائیلی است که به تفسیرِ کلامِ خدا ربطی ندارد. و آنچه گفتیم، از اموری است که باید به آن یقین کرد؛ زیرا از طریقِ وحی به ما رسیده است. و آنچه در این مورد نقل شده است، همه، یا بیشترِ آن، چنین نیست. پس بهتر است که از داستانهای بیاساس، دوری شود، و در تفاسیر وارد نگردند. والله اعلم.
(45) خداوند متعال خبر میدهد که صالح را به سوی قبیلۀ معروف ثمود فرستاد که از نسل و خاندان آنها بود. او آنها را فرمان داد که فقط خدای را بپرستند، و انبازان و بتها را رها کنند. (﴿فَإِذَا هُمۡ فَرِيقَانِ يَخۡتَصِمُونَ﴾) اما آنان به دو گروه تقسیم شدند؛ برخی مؤمن، و برخی کافر شدند که بیشترشان کافر بودند؛ واین دو گروه، با هم به ستیز و کشمکش پرداختند.
(46) (﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لِمَ تَسۡتَعۡجِلُونَ بِٱلسَّيِّئَةِ قَبۡلَ ٱلۡحَسَنَةِ﴾) صالح گفت: چرا قبل از انجام نیکیها که به سببِ آن احوال شما سامان مییابد، و امور دینی و دنیاییتان بهبود مییابد، در انجامِ بدیها شتاب میورزید، و به آن علاقهمندید؟ حال آنکه دلیلی وجود ندارد که کارهای بد را انجام دهید؟ (﴿لَوۡلَا تَسۡتَغۡفِرُونَ ٱللَّهَ﴾) چرا از خداوند آمرزش نمیخواهید، و از شرکورزی و گناهانتان توبه نکرده، و دعا نمیکنید تا آمرزیده شوید؟ (﴿لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾) باشد که مورد رحمت قرار گیرید؛ زیرا رحمت خداوند، به نیکوکاران نزدیک است؛ و هرکس از گناهان توبه نماید، از نیکوکاران است.
(47) (﴿قَالُواْ﴾) آنها با تکذیب و مخالفت، به پیامبرشان صالح گفتند: (﴿ٱطَّيَّرۡنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ﴾) ما، تو و کسانی را که با تو هستند، به فال بد گرفتهایم. آنها، صالح و مؤمنانی را که همراه او بودند، عامل به دست نیاوردن خواستههای دنیوی خود میدانستند. صالح به آنها گفت: (﴿طَٰٓئِرُكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾) آنچه خداوند شما را به آن گرفتار نموده است، به سببِ گناهانتان میباشد. (﴿بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تُفۡتَنُونَ﴾) بلکه شما قومی هستید که با نعمت و شادی، و زیان و سود، و خیر و شر آزموده میشوید تا معلوم شود که آیا از گناهان دست میکشید و توبه میکنید، یا نه؟ پس شیوه و عادت آنها، در تکذیب کردن پیامبرشان، و روبهرو شدن با وی، اینگونه بود.
(48) (﴿وَكَانَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ﴾) و در شهر بزرگی که قوم صالح درآن زندگی میکرد، و صالح نیز در آن به سر میبرد، (﴿تِسۡعَةُ رَهۡطٖ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُونَ﴾) نُه نفر بودند که فساد و تباهی نمودن در زمین، تبدیل به ویژگی آنان شده بود، و آنها در صدد اصلاح نبودند، بلکه دایماً آمادۀ دشمنی ورزیدن با صالح، و عیبجویی از دینش، و دعوت کردنِ قوم خود به سوی مبارزه با وی بودند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلَا تُطِيعُوٓاْ أَمۡرَ ٱلۡمُسۡرِفِينَ ٱلَّذِينَ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُونَ﴾ پس، از خدا بترسید، و از من اطاعت کنید، و از فرمان تباهکاران اطاعت نکنید، آنهایی که در زمین فساد و تباهی میکنند، و به اصلاح نمیکوشند.
(49) آنها پیوسته در این حالت زشت بودند تا جایی که دشمنی آنها با صالح به جایی رسید که (﴿تَقَاسَمُواْ﴾) با یکدیگر قسم خوردند، و هر یک برای دیگری سوگند یاد کرد، (﴿لَنُبَيِّتَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥ﴾) که شبانه بر صالح و خانوادهاش حمله میکنیم، و آنها را به قتل میرسانیم، (﴿ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِۦ﴾) و وقتی که ولیّ و وارث او، علیه ما بپا خاست، و ادعا کرد که ما، او و خانوادهاش را کشتهایم، این قضیه را نفی میکنیم، و سوگند میخوریم، (﴿مَا شَهِدۡنَا مَهۡلِكَ أَهۡلِهِۦ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ﴾) که ما هنگام هلاکت خانوادهاش، حاضر نبودهایم، و ما راستگوییم. آنها بر این مسئله با هم اتفاق کردند.
(50) (﴿وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا﴾) و آنها برای کشتن صالح و خانوادهاش، به صورت پنهانی نقشه کشیدند، و به خاطر ترس از اولیای صالح، این نقشه را از قومشان پنهان داشتند. (﴿وَمَكَرۡنَا مَكۡرٗا﴾) و ما هم برای یاری کردن پیامبرمان صالح -علیه السلام- و آسان نمودن کارهایش، و هلاک کردنِ قوم تکذیبکنندهاش، نقشه کشیدیم، (﴿وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾) درحالی که آنها نمیفهمیدند.
(51) (﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ مَكۡرِهِمۡ﴾) پس بنگر سرانجامِ حیلهورزیِ آنان چگونه شد! آیا به هدفشان دست یافتند؟ و با این حیلهورزی، به خواستۀ خود رسیدند؟ یا نقشههایشان نقش بر آب شد؟! بنابراین فرمود: (﴿أَنَّا دَمَّرۡنَٰهُمۡ وَقَوۡمَهُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾) ما آنها و قومشان را نابود کردیم، و آنها را ریشه کن نمودیم. پس صدای تند عذاب، آنها را فرا گرفت، و همه هلاک و نابود شدند.
(52) (﴿فَتِلۡكَ بُيُوتُهُمۡ خَاوِيَةَۢ﴾) این، خانههای آنان است که سقفهایش بر دیوارهای آن منهدم شده، و از ساکنان خالی گردیده است، و دیگر کسی آنجا اقامت ندارد.(﴿بِمَا ظَلَمُوٓاْ﴾) این، سرانجامِ ستم و شرک ورزیدن آنها به خدا، و فسادشان در زمین است. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾) بیگمان در این ماجرا، برای گروهی که حقایق را میدانند، و در عملکرد خدا دربارۀ دوستان و دشمنانش میاندیشند، نشانه و عبرتی است که از آن درس عبرت میگیرند، و میدانند که سرانجام ستم، نابودی و هلاکت؛ و سرانجامِ ایمان و عدالت، نجات و موفقیت است.
(53) بنابراین فرمود: (﴿وَأَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ﴾) و کسانی را نجات دادیم که به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران و روز قیامت و تقدیر خیر و شر ایمان آوردند؛ و از شرک و گناهان پرهیز کردند؛ و از خدا و پیامبرانش اطاعت نمودند.
(54) پیامبر ما، لوط را یاد کن، آنگاه که قومش را به سوی خدا دعوت کرد، و خیرخواهشان بود، و به آنان گفت: (﴿أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ﴾) آیا کار زشت را انجام میدهید؛ کاری که از نظرِ عقل و سرشتِ آدمی زشت است، و آیینها آن را زشت میدانند؟ (﴿وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ﴾) و شما این را میبینید، و زشتی آن را میدانید، اما مخالفت و عناد ورزیده، و از روی ستمگری و جسارت، مرتکب این کار میشوید؟!
(55) سپس این زشتی را توضیح داد و گفت: (﴿أَئِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِ﴾) یعنی چگونه شما به این حالت و وضعیت رسیدید، و شهوت شما به مردان متمایل شد، و به عقب آنان که محل خروج مدفوع و کثافت است، گراییدید، و زنانی را که خدا برایتان آفریده است، ترک نمودید، و محلهای پاکی را که در آنها موجود است، و فطرت آدمی بر گرایش به آن سرشته شده است کنار نهادید، و کار بر شما دگرگون گشت، به گونهای که زشت را نیکو انگاشتید، و نیکو را زشت؟ (﴿بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ﴾) بلکه شما قومی نادان هستید که از حدود الهی تجاوز نموده، و پا را فراتر گذاشته، و بر هتک محارم الهی گستاخ شدهاید.
(56) (﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦ﴾) قومش سخنان او را نپذیرفتند و باز نیامدند و پند نپذیرفتند، بلکه مخالفت نمودند و پیامبرِ دلسوز و اندرزگو و امانتدارشان را تهدید کردند که او را از وطنش بیرون خواهند راند و از شهرش آواره خواهند کرد. پس جوابشان جز این نبود که گفتند: (﴿أَخۡرِجُوٓاْ ءَالَ لُوطٖ مِّن قَرۡيَتِكُمۡ﴾) خانوادۀ لوط را، از شهر و سرزمین خود بیرون کنید. گویا گفته شد: گناه آنها چیست که باعث شده آنها را بیرون کنید؟! گفتند: (﴿إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ﴾) آنان مردمانی هستند که از لواط و هم جنس بازی، خود را دور و پاک میدارند. خداوند آن قوم را زشت بگرداند! بهترین خوبیها را، به منزلۀ بدترین بدیها قرار داده بودند. آنها به نافرمانی پیامبرشان اکتفا نکردند و به جایی رسیدند که او را بیرون کنند. و بلا، در گروِ نحوۀ سخن گفتن است. پس آنها گفتند: ﴿أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ﴾ آنان را بیرون کنید، چرا که مردمانی پاکدامن و دور از ناپاکیها هستند. مفهوم این سخن چنین است: و شما مردمانی آلوده هستید و کار زشتتان اقتضا میکند که عذابِ خدا، بر آبادی و شهرتان نازل شود؛ و هر کس از آن بیرون رود، نجات مییابد.
(57) بنابراین خداوند متعال فرمود: (﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَٰهَا مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾) او و خانوادهاش را نجات دادیم، مگر زنش را که خواستیم جزو باقیماندگان باشد. ماجرا به این صورت بود که وقتی فرشتگان، به صورت مهمان، نزد لوط آمدند و قومش از آمدن آنها با خبر شدند، به سوی آنها آمدند و خواستند که با آنان کار زشت انجام دهند. لوط در را به روی آنها بست و بسیار بر او دشوار آمد، سپس ملائکه، او را از اهمیت وضعیت خبر داده و گفتند: ما آمدهایم تا تو را از میان آنان نجات دهیم. و گفتند: ما میخواهیم این قوم را هلاک کنیم و زمان نابودیشان، صبح است. فرشتگان به لوط فرمان دادند تا به همراه خانوادهاش شبانه حرکت کند، به جز زنش که عذابِ قومش، او را نیز فرا خواهد گرفت. پس لوط همراه با خانوادهاش، شبانه از شهر بیرون رفت، و آنان نجات پیدا کردند. و صبح هنگام، عذابِ خدا، قومش را فرا گرفت؛ و خداوند، خانههایشان را زیر و رو کرد و آنان را سنگباران نمود؛ سنگهایی که نزدِ خداوند نشانهگذاری شده بودند.
(58) بنابراین در اینجا گفت: (﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗاۖ فَسَآءَ مَطَرُ ٱلۡمُنذَرِينَ﴾) و برآنان بارانِ سنگ باراندیم؛ و بارانِ بیم داده شدگان چه بد بارانی است؛ و عذابشان، چه بد عذابی است! و چون آنها بیم داده شدند، اما باز نیامدند، پس خداوند، عذابِ سخت خود را بر آنان فرود آورد.
(59) (﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓ﴾) بگو: ستایش، خداوندی را سزاست که سزاوارِ کمال ستایش و مدح و تعریف است، زیرا صفتهای او کامل است؛ و خوبیها و بخشودگیها و عدالت و حکمتِ او، در مجازات تکذیب کنندگان و شکنجه و عذاب ستمگران، زیبا و بجاست. همچنین بر آن دسته از بندگانِ خدا سلام و درود بفرست که خداوند آنان را درمیان جهانیان برگزیده است؛ و آنها پیامبران و فرستادگان خدا هستند که خداوند آنان را از میان مردمان انتخاب کرده است. بر آنها سلام بگو تا یادشان گرامی داشته و جایگاه و ارزش آنها خاطر نشان شود؛ چون آنان، از هر شر و آلودگی سالم بوده؛ و پروردگارشان را از هر نقص و عیبی بهدور دانستهاند. (﴿ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) این استفهامی است که جوابش معلوم است؛ یعنی آیا خداوندِ بزرگ که صفتهایش کامل و الطافش بیکران میباشد، بهتر است، یا بتهایی که به همراه خدا پرستش میکنید؟! حال آنکه این بتها از هر جهت ناقصاند و فایده و زیانی به کسی نمیرسانند؛ و نمی-توانند به اندازۀ ذرهای به خودشان و به عبادتکنندگانِ خود سود و زیان برسانند. پس خدا بهتر است از چیزهایی که شریک وی میسازند. سپس چیزهایی را که بهوسیلۀ آنها میتوان دریافت که خداوند معبود بحق است و پرستشِ او حق و پرستشِ غیر او باطل است، به تفصیل بیان کرد و فرمود:
(60) (﴿أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾) آیا خداوندی که آسمانها و ماه و خورشید و ستارگانی که در آن هستند، و فرشتگان و زمین و کوهها و دریاها و رودها و درختانی که در زمین هستند و دیگر چیزها را آفریده است، (﴿وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ﴾) و به خاطر شما، از آسمان، بارانی فرو فرستاده است که با آن، باغهای زیبا و میوههای لذیذ و متنوع رویاندهایم، آیا چنین خداوندی بهتر است، یا آنچه که شریکش میسازند؟! (﴿مَّا كَانَ لَكُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآ﴾) و اگر منت خدا بر شما نبود و باران را بر شما نازل نمیکرد، نمیتوانستید درختان آن را برویانید. (﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِ﴾) آیا خدایی به همراهِ خداوند وجود دارد که این کارها را انجام دهد تا سزاوارِ آن باشد به همراهِ خداوند، عبادت و پرستش شود؟! (﴿بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ يَعۡدِلُونَ﴾) نه! بلکه آنها قومی هستند که چیزهای دیگر را با خدا برابر قرار میدهند، با اینکه میدانند او یکتا و یگانه است، و جهانِ بالا و پایین را آفریده است و اوست که روزی را فرو میفرستد.
(61) آیا بتها بهترند که از هر جهت ناقصاند و کاری نمیتوانند انجام دهند و روزی و فایدهای نمیتوانند برسانند؛ یا خداوند که (﴿جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا﴾) زمین را قرارگاهی گردانده تا بندگان بر آن مستقر شوند و در آن سکنی گزینند، کشاورزی کنند، خانه بسازند و رفت و آمد نمایند؟! (﴿وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا﴾) و در سطح زمین، رودخانههایی پدید آورده است که بندگان در آبیاری کشتزارها و درختانِ خود، از آن استفاده میکنند. (﴿وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ﴾) و کوههایی برای زمین آفریده است که آن را محکم و پا برجا دارند؛ و این کوهها، میخهایی برای زمین هستند و آن را از تکان خوردن باز میدارند. (﴿وَجَعَلَ بَيۡنَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ حَاجِزًا﴾) و میان دو دریای شیرین و شور، مانعی قرار داده است که نمیگذارد با هم مخلوط شوند؛ چون اگر آبِ شور و شیرین مخلوط گردند، منفعتی که از هر یک از این آبها مورد نظر است، از دست میرود، بلکه خداوند، مانعی را میان آن دو قرار داده است. و محل جاری شدنِ رودخانهها در زمین را، دور از دریاها قرار داده است، بنابراین مقاصد و منافعی که مورد نظر است، به دست میآید. (﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّه﴾) آیا معبودی با خداوند هست که این کارها را انجام دهد تا با خدا برابر قرار داده شده؛ و شریک خدا قرار داده شود؟! (﴿بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾) نه! چنین نیست، بلکه بیشتر آنان نمیدانند. بنابراین به تقلید از سرانِ خود، چیزهایی را شریک خداوند میسازند و چنانچه درک و شعوری داشتند، چیزی را شریکِ خدا نمیساختند.
(62) چه کسی جز خداوند یگانه، به فریاد درماندهای میرسد که رنجها و سختیها او را پریشان کرده و دستیابی به خواستههایش برای او مشکل است و چارهای برای رهایی از آنچه به آن گرفتار شده است، ندارد؟! و چه کسی جز خداوند یگانه، بلا و شر و مشکل را دور میسازد؟ و چه کسی شما را جانشینان در زمین قرار میدهد و به شما قدرت و ثروت میبخشد و روزی به شما ارزانی میدارد و نعمتهایش را به شما میرساند؟! و بدانید که جانشین کسانی میشوید که پیش از شما بودهاند. و به زودی شما را از جهان خواهد برد و قومی دیگر را بعد از شما میآورد. آیا همراه با خداوند که این کارها را میکند، معبودی هست؟! خیر، هیچ کس نیست که در انجامِ این کارها، همراه خدا باشد؛ حتی شما مشرکان، اعتراف میکنید که این کارها را فقط خداوند انجام میدهد. بنابراین هرگاه زیانی به آنها میرسید، خالصانه خدا را به فریاد میخواندند؛ چون میدانستند که تنها او میتواند این زیان و مشکل را دور نماید. (﴿قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ﴾) اما بسیار کم اندرز میگیرید، و کم در امور میاندیشید، اموری که اگر آنها را به یاد آورید، متذکر شده و هدایت میشوید. اما غفلت و رویگردانی، شما را فرا گرفته است. بنابراین پشیمان نمیشوید، توبه نمیکنید و هدایت نمییابید.
(63) چه کسی شما را هدایت میکند آنگاه که در میان تاریکیهای خشکی و دریا قرار میگیرید، آنجا که راهنما و نشانهای وجود ندارد و جز هدایت و راهنمایی خداوند، وسیلهای برای نجات شما نیست؛ و فقط او راه را برایتان هموار و آسان مینماید؟ خداوندی که اسباب و وسایلی را برایتان فراهم آورده است که به وسیلۀ آن راهیاب میشوید. (﴿وَمَن يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦٓ﴾) خداوندی که پیش از باران، بادهایی را به عنوان مژده رسان میفرستد. بادها را میفرستد تا ابرها را پراکنده نمایند، سپس ابرها را به هم پیوند داده و جمع میکنند، سپس باران را از خلال آن فرو میفرستد؛ و بندگان، قبل از آمدن باران، به وسیلۀ این بادها شادمان میشوند. (﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِ﴾) آیا معبودی با خداوند هست که این کارها را بکند؟ یا اینکه او، تنها و یگانه این کارها را انجام میدهد؟! پس وقتی که او به تنهایی این کارها را انجام میدهد، چرا چیزهایی دیگر را شریک او میسازید و غیر او را پرستش میکنید؟! (﴿تَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾) پاک و برتر است خداوند از شرکِ آنها و از اینکه غیر از او را با وی برابر قرار دهند.
(64) چه کسی آفرینش را آغاز میکند و مخلوقات را پدید میآورد و سپس روزِ قیامت، آنها را باز میآفریند؟! و چه کسی از آسمان و زمین، به وسیلۀ باران و گیاهان، به شما روزی میدهد؟ (﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِ﴾) آیا معبودی هست که به همراه خدا این کارها را بکند و تواناییِ انجام دادن آن را داشته باشد؟! (﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) بگو: اگر راستگویید، دلیل و حجت خود را بیاورید. و اگر نه، دیدگاه شما مبنی بر اینکه: بتها در برخی از این امور با خداوند مشارکت دارند، تنها یک ادعا است که برای اثبات آن باید دلیل بیاورید، در غیر این صورت [چنانچه نتوانید دلیلی ارائه کنید] باید بدانید که بر باطل هستید و دلیلی بر صحت گفتۀ خود ندارید. پس به دلایل یقینی و حجتهای قاطع بازگردید، دلایلی که می-گویند: این خداوندِ یگانه است که همۀ کارها را انجام میدهد؛ و او سزاوار است که همۀ عبادتها برای او انجام شود.
(65) خداوند متعال خبر میدهد که فقط او غیبِ آسمانها و زمین را میداند؛ در جایی دیگر میفرماید: ﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ﴾ [الأنعام: 59] «و کلیدهای غیب، نزد او [=خداوند] است؛ جز او کسی آن را نمیداند؛ و آنچه در خشکی و دریاست خداوند آن را میداند؛ و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر اینکه او آن را میداند؛ و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین نیست، و هیچ تر و خشکی وجود ندارد مگر اینکه در کتابی روشن ثبت شده است». همچنین میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِ﴾ [لقمان: 34] «بیگمان، علمِ زمانِ فرارسیدن قیامت، نزد خداوند است؛ و او باران را نازل میکند؛ و آنچه را در رحمهاست، میداند». پس این غیبها و امورِ پنهان و امثال آن را، فقط خداوند میداند؛ و هیچ فرشتهی مقرب و هیچ پیامبری، آن را نمیداند. پس، وقتی تنها او به این چیزها آگاهی دارد؛ و علم و آگاهی او، پنهان و پوشیدهها را در بر گرفته است؛ هموست خداوندی که عبادت، جز برای او شایستۀ کسی نیست. سپس خداوند، از ناتوانی و ضعفِ علم و آگاهیِ تکذیبکنندگانِ قیامت خبر داد که آنها نمیدانند قیامت کی فرا خواهد رسید. و در اینجا خداوند به مطلبی پرداخت که رساتراست، پس فرمود: (﴿وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ﴾) و آنها نمیدانند زنده شدنِ پس از مرگ و رستاخیز کی خواهد بود. بنابراین خود را برای چنین روزی آماده نکردهاند.
(66) (﴿بَلِ ٱدَّٰرَكَ عِلۡمُهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾) بلکه آگاهی و دانش آنان دربارۀ قیامت، بسیار ضعیف و اندک بوده و یقینبخش نمیباشد. آنها از علمی که به قلب ایشان متصل باشد و با آن پیوند داشته باشد، برخوردار نبودند و علمی که به قلب متصل نباشد، ضعیفترین و پستترین درجه علم است. آنها نه از علمی قوی و نه ضعیف برخوردار نبودند، بلکه (﴿هُمۡ فِي شَكّٖ مِّنۡهَا﴾) آنان دربارۀ قیامت، شک و تردید داشتند؛ و شک، علم و آگاهی را از بین میبرد؛ و علم و آگاهی با تمامی مراتب و درجات خود، با شک جمع نمیشود. (﴿بَلۡ هُم مِّنۡهَا عَمُونَ﴾) بلکه آنها در مورد آخرت، کور و نابینا هستند؛ و چشمهایشان آن را نمیبیند؛ و در دلهایشان، آگاهی و دانشی درمورد وقوع قیامت و احتمالِ آمدنِ آن وجود ندارد؛ بلکه آنان قیامت را انکار کرده و آن را بعید دانسته و میدانند.
(67) (﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبٗا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخۡرَجُونَ﴾) کافران گفتند: آیا زمانی که ما و پدرانمان به خاک تبدیل شدیم، زنده میگردیم و از قبر بیرون آورده میشویم؟ یعنی این بعید و غیر ممکن است. آنها قدرتِ خداوند توانا را، با قدرتِ ضعیف خود مقایسه میکردند.
(68) (﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا هَٰذَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ﴾) به ما و پیش از ما، به پدرانمان وعدۀ آمدن قیامت داده شده است؛ اگر این امر راست بود، میآمد؛ ولی هنوز به نزد ما نیامده و از آن چیزی را ندیدهایم. (﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾) این، جز افسانه و داستانهای پیشینیان که با آن وقت گذرانی میشود، چیزی بیش نیست و اصل و اساسی ندارد. خداوند با بیانِ احوال تکذیبکنندگان، به این مطلب پرداخت که آنها نمیدانند قیامت کی خواهد آمد. سپس خبر داد که آگاهیِ آنها در مورد قیامت، ضعیف و کم است. سپس خبر داد که آنها دربارۀ قیامت، شک و تردید دارند. سپس خبر داد که آنها کور هستند؛ و پس از آن فرمود، آنها قیامت را انکار میکنند و آن را بعید میدانند. یعنی به سبب حالتهایی که دارند، ترس از آخرت، از دلهای آنان رخت بر بسته و در نتیجه اقدام به انجام گناهان کرده؛ و تکذیب حق و تصدیق باطل برایشان آسان گشته است؛ و تبعیت از شهوتها را به جای پرداختن به عبادت قرار داده و دنیا و آخرت خود را از دست دادهاند.
(69) سپس خداوند متعال، آنها را به تصدیق آنچه که پیامبران از آن خبر دادهاند، سفارش کرد و فرمود: (﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ﴾) و در زمین بگردید و بنگرید که سرانجامِ گناهکاران چگونه بوده است؟! پس اگر بگردید و بنگرید، هیچ مجرم و گناهکاری را نمییابید که بر جرم و گناه خویش اصرار ورزد، مگر اینکه سرانجام بدی داشته است و خداوند او را به سزا و عذابی گرفتار کرده که سزاوارِ حال او بوده است.
(70) پس ای محمد! برای این تکذیبکنندگان و ایمان نیاوردنشان، غم مخور و اندوهگین مباش؛ زیرا اگر از شر و بدی آنها اطلاع حاصل نمایی و این را بدانی که آنها صلاحیتِ برخورداری از هیچ خیر و خوبی را ندارند، تأسف نمیخوری و غمگین نمیشوی. و از مکر ورزی آنها، تنگدل و آشفته نباش؛ زیرا سرانجامِ مکر آنها به خودشان برمیگردد. ﴿وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ﴾ [الأنفال: 30] «و مکر میورزند، و خداوند برای مکر آنها چارهاندیشی میکند؛ و خداوند بهترین چارهاندیشان است».
(71) آنان، معاد و حقی را که پیامبر آورده است، تکذیب میکنند؛ و در آمدنِ عذاب، شتاب میورزند و میگویند: (﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾) اگر راست میگویید، این وعده کی خواهد بود؟ این از بیخردی و جهالت آنهاست؛ چون واقع شدن و زمان آن را، خداوند مقرر کرده؛ و با تقدیرِ خویش، آن را مقدر نموده است. پس اینکه روز قیامت زود تحقّق پیدا نمیکند، بر صحت ادعای آنان دلالت نمیکند.
(72) اما ـ با وجود این ـ خداوند متعال آنها را، از واقع شدن آنچه در آمدن و رسیدنش شتاب میورزند، بر حذر داشت و فرمود: (﴿قُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعۡضُ ٱلَّذِي تَسۡتَعۡجِلُونَ﴾) بگو: چه بسا بخشی از عذابی که در فرا رسیدنِ آن شتاب میورزید، به شما نزدیک شده است، و به زودی شما را فرا میگیرد.
(73) خداوند بندگانش را یادآور میشود که بخششِ او فراوان و الطافش بیکران است؛ و آنها را بر به جای آوردنِ شکر آن، تشویق میکند؛ با وجود این، بیشتر مردم از شکر گزاری روی برتافته و با مشغول شدن به نعمتها، نعمت دهنده را فراموش کردهاند.
(74) (﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعۡلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا يُعۡلِنُونَ﴾) پروردگارت آنچه را که در دلهایشان نهان میدارند و آنچه را که آشکار میکنند، میداند. پس باید بهراسند از ذاتی که به نهانها و آشکارها آگاهی دارد؛ و باید همواره او را مد نظر داشته باشند.
(75) (﴿وَمَا مِنۡ غَآئِبَةٖ فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾) و هیچ چیزِ نهفته و پوشیده و رازی از رازهای جهانِ بالا و پایین نیست، (﴿إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ﴾) مگر اینکه در کتابی روشن، ثبت و ضبط شده است. و این کتاب، همۀ آنچه را که تاکنون به وقوع پیوسته و آنچه که تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست، در بر دارد. پس هر حادثۀ بزرگ و کوچکی که اتفاق میافتد، مطابق با چیزی است که در لوح محفوظ نوشته شده است.
(76) در اینجا خداوند خبر میدهد که قرآن، کتابهای گذشته را توضیح میدهد؛ چون در کتابهای گذشته، چیزهایی هست که باعث اختلاف میان بنیاسرائیل شده و بر ایشان مشتبه شده است. پس قرآن این موارد را به گونهای حکایت کرده که اشکال را برطرف کرده است. و در مسائلی که مورد اختلاف است، راه درست را روشن نموده است. و چون چنین روشن و واضح است، اختلاف را رفع مینماید و هر مشکلی را حل میکند. پس بزرگترین نعمت خداست که به بندگان ارزانی نموده است، اما همه در مقابلِ نعمت، شکر و سپاس نمیگزارند. و بیان کرد که فایده و نور و هدایتِ قرآن، ویژه و مختصِ مؤمنان است.
(77) و فرمود: (﴿وَإِنَّهُۥ لَهُدٗى﴾) و قرآن رهنمودی است که آدمی را از گمراهی و سرکشی و شبهات دور نموده و به راه درست هدایت مینماید. (﴿وَرَحۡمَةٞ﴾) و رحمتی است که با آن، دلهای مؤمنان آرامش یافته و امور دینی و دنیویشان سامان مییابد. (﴿لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾) [این فضیلت]، برای مؤمنانی است که آن را تصدیق میکنند و آن را میپذیرند و به اندیشیدن در آن روی میآورند، و در معانی و مفاهیم آن تدبر میکنند. پس مؤمنان به وسیلۀ قرآن، به راه راست هدایت میشوند و به رحمتی دست مییابند که سعادت و کامیابی [هر دو جهان] را در بر دارد.
(78) خداوند میان آنهایی که با هم در ستیز و کشمکش هستند، داوری خواهد کرد؛ و با حکمِ عادلانه و قضاوت دادگرانهاش، میان اختلاف کنندگان قضاوت و داوری خواهد کرد. پس چنانچه به خاطرِ پنهان بودن دلیل و بهخاطرِ مسایلی که میان افراد متخاصم وجود دارد، در صدورِ حکم اشتباهی صورت گیرد، در روز قیامت که خداوند دربارۀ آنان داوری مینماید، حق و حقیقت روشن خواهد شد. (﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ﴾) و تواناست خداوندی که بر خلایق چیره است؛ و مخلوقات منقاد اویند؛ و به همه چیز آگاه است؛ و گفتههای مختلف و لهجههای متفاوت را میداند؛ و نیز اهداف و مقاصد آنچه را که بر زبان نمیرانند، میداند؛ و هر یک را، طبق عملی که انجام میدهد، مجازات خواهد کرد.
(79) [ای پیامبر!] در به دست آوردنِ منافع و دفعِ مضار و به منظور رساندنِ رسالت خدا، اقامۀ دین و جهاد با دشمنان، بر پروردگارت توکل کن، که (﴿إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ﴾) بیگمان تو بر حقِ واضح و روشن هستی؛ و کسی که بر حق است و به سوی حق دعوت کرده و آن را یاری میکند، سزاوار است که از دیگران بیشتر بر خدا توکل کند؛ چون برای کاری تلاش مینماید که قطعی است و راست بودنِ آن مشخص است و شک و تردیدی در آن وجود ندارد. نیز آن حق است و در نهایتِ روشنی قرار دارد و پوشیدگی در آن نیست و بر مردم مشتبه نمیباشد. و هر گاه آنچه را که بر دوش تو گذاشته شده است، انجام دهی و در این راستا بر خداوند توکل نمایی؛ گمراهیِ گمراهان، زیانی به تو نمیرساند؛ و هدایت شدنِ آنها بر عهدۀ تو نیست.
(80) بنابراین فرمود: (﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ﴾) بیگمان تو نمیتوانی مردگان را بشنوانی و نمیتوانی کران را بشنوانی، آنگاه که آنها را فرا میخوانی و صدا میزنی. خصوصاً وقتی که (﴿وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ﴾) به تو پشت کنند، و از تو روی بگردانند؛ چون این باعث میشود که آنها بیشتر نشنوند و نتوانی آنها را بشنوانی.
(81) (﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡ﴾) و تو نمیتوانی کوران را از گمراهیشان باز گردانی و هدایتشان نمایی. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾ [القصص: 56] «همانا تو نمیتوانی کسی را که دوست داری، هدایت کنی؛ بلکه خداوند هر کس را که بخواهد هدایت مینماید». (﴿إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ﴾) تنها کسانی را میتوانی بشنوانی که به آیات ما ایمان میآورند و اینان فرمانبردارند. پس آنهایی که از تو اطاعت میکنند، کسانی هستند که به آیات ما ایمان دارند و با اعمالِ خود و تسلیم شدنشان، از خدا فرمان میبرند. همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ يَسۡمَعُونَۘ وَٱلۡمَوۡتَىٰ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ﴾ [الأنعام: 36] «تنها کسانی اجابت میکنند که میشنوند؛ و مردگان را خداوند برمیانگیزد، سپس به سوی او باز میگردند».
(82) هرگاه آنچه را که خداوند قطعی نموده و وقت آن را تعیین کرده است، فرا برسد، (﴿أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾) جانوری را از زمین برای مردم بیرون میآوریم. یا منظور آن است که جانور مذکور از جانورانِ زمین بوده، و از آسمان فرود نمیآید. و این جانور (﴿تُكَلِّمُهُمۡ﴾) با مردم سخن میگوید؛ مردمی که به آیات ما ایمان نمیآوردند. (﴿أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ﴾) در آن زمان، آگاهی و یقین مردم نسبت به آیاتِ خداوند ضعیف میشود؛ و خداوند این جانور را -که یکی از آیات و نشانههای عجیب اوست- آشکار میسازد تا آنچه را که مردم در آن تردید دارند، بیان نماید. و این جانور در آخرِ زمان بیرون میآید و آمدنِ آن، از علامتهای قیامت است. همانطور که در احادیث بسیاری، از آمدنِ آن سخن گفته شده است، اما خدا و پیامبرش برای ما بیان نکردهاند که چگونه و چه نوع جانوری است. و این آیه کریمه دلالت بر آن دارد که خداوند این جانور را برای مردم بیرون میآورد. و اینکه این جانور سخن میگوید، امری خارق العاده و خلاف عادت است و از جمله دلایلی است که بر صدق و راستی آنچه خداوند در کتابش خبر داده، دلالت دارد. والله أعلم.
(83) خداوند متعال از حالت تکذیبکنندگان در روز قیامت خبر میدهد و اینکه آنها را گرد میآورد و از هرامتی، گروهی را جمع میکند، (﴿مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ﴾) که آیات ما را تکذیب میکردند. آنان به یکدیگر ملحق شده و در کنار همدیگر نگاه داشته میشوند تا از همه پرسیده شود و همه مورد نکوهش و سرزنش قرار بگیرند.
(84) (﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو﴾) تا اینکه میآیند و حاضر میشوند، خداوند با توبیخ و سرزنش به آنها میفرماید: (﴿أَكَذَّبۡتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا﴾) آیا آیات مرا تکذیب کردید بدون اینکه کاملاً از آنها آگاهی پیدا کرده باشید؟ یعنی بر شما لازم بود که درنگ و تأمل کنید تا حق برایتان روشن شود و میبایست بدون آگاهی سخن نگویید. پس چگونه چیزی را تکذیب کردید که به آن آگاهی نداشتید و کاملاً به آن احاطه پیدا نکرده بودید؟! (﴿أَمَّاذَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) خداوند آنها را از علم و دانش و عملشان میپرسد، پس میبیند که علم و دانش و آگاهی آنها، فقط دروغ انگاشتنِ حق؛ و عملشان، برای غیر خدا و برخلاف سنت و شیوۀ پیامبر بوده است.
(85) (﴿وَوَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِم بِمَا ظَلَمُواْ﴾) و به سبب ستمشان که بدان اصرار می-ورزیدند، عذاب خدا بر آنان واقع گردید و حجت بر آنها اقامه شد. (﴿فَهُمۡ لَا يَنطِقُونَ﴾) پس آنان لب به سخن نمیگشایند؛ چون دلیل و حجتی ندارند.
(86) مگر نشانههای بزرگ و نعمتِ بیکران خدا را مشاهده نکردهاند؟! و آن این است که شب و روز را برای آنها مسخّر نموده است؛ شب را تاریک نموده است تا در آن آرام گیرند، و از خستگی بیاسایند و برای کار و فعالیّت مجدد آماده شوند. و روز را روشن گردانده تا در پی زندگی و کارهایشان باشند. (﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾) بیگمان در این، نشانههایی است برای قومی که به یگانگیِ خداوند و فراگیر بودنِ نعمتهای او، ایمان میآورند.
(87) خداوند بندگانش را از روز قیامت و سختیهایی که در آن است و دلها را به وحشت میاندازد، برحذر داشته و میفرماید: (﴿وَيَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾) روزی که در صور دمیده میشود، به سبب دمیده شدن در آن، کسانی که در آسمانها و زمین هستند، وحشت زده و هراسان میشوند و از ترسِ آنچه که پس از دمیده شدن در صور اتفاق میافتد، هراسان و وحشت زده روی هم انباشته میشوند. (﴿إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُ﴾) مگر کسی که خدا بخواهد؛ آنانی که مورد تکریم خداوند قرار گرفته و آنها را ثابت قدم نموده و از ترس و هراس آن روز حفظ کرده است. (﴿وَكُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِينَ﴾) و به هنگامِ دمیده شدن در صور، همۀ خلایق، خوار و ذلیل و فروتنانه در پیشگاه خداوند حاضر و آماده میگردند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا﴾ [مریم: 93] «همۀ آنچه که در آسمانها و زمین هستند، با بندگی و کرنش به نزد خداوند رحمان میآیند». پس در این روز، رؤسا و رعایا، در مقابلِ عظمت و جبروت خداوندِ هستی بخش، با زیر دستانِ خود، در خواری و فروتنی برابرند.
(88) (﴿وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ﴾) وحشتِ قیامت بهگونهای است که کوهها را ساکن و بیحرکت میپنداری و هیچ یک از آنها را از نظر، پنهان نمیداری و گمان میبری که بر همان حالتِ معمولی خود هستند، حال آنکه در نهایتِ هراس و وحشت قرار دارند و از هم پاشیدهاند و سپس از بین میروند و به گرد و غبار تبدیل میشوند. بنابراین فرمود: (﴿وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِ﴾) و از بس که سبک هستند و از شدتِ هراسِ قیامت، مانند ابرها حرکت میکنند. و این (﴿صُنۡعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ أَتۡقَنَ كُلَّ شَيۡءٍ إِنَّهُۥ خَبِيرُۢ بِمَا تَفۡعَلُونَ﴾) آفرینش خدایی است که همه چیز را در کمال استواری آفریده است؛ و او به آنچه میکنید، آگاه است؛ و شما را طبق اعمالتان، سزا و جزا میدهد.
(89) سپس کیفیتِ پاداش یا سزا دادنش را بیان کرد و فرمود: (﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ﴾) هرکس که کار نیک انجام دهد. حسنه اسم جنس است و شاملِ نیکی در قول، نیکی در عمل و نیکی قلبی میشود، (﴿فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَا﴾) او پاداشِ بهتر و والاتری از آن خواهد داشت. و این حداقل پاداش الهی است. (﴿وَهُم مِّن فَزَعٖ يَوۡمَئِذٍ ءَامِنُونَ﴾) و آنان از چیزی که مردم را پریشان کرده در امن وامان به سر میبرند، گرچه به همراه آنها احساس وحشت مینمایند.
(90) (﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ﴾) و کسانی که کارهای ناپسند انجام میدهند، [«سیّئه» اسم جنس است و شامل هر بدی است]، (﴿فَكُبَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ﴾) بر چهرههایشان در آتش افکنده شده و به آنها گفته میشود: (﴿هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾) آیا سزایی جز آنچه میکردید به شما داده میشود؟
(91) ای محمد! به آنها بگو: (﴿إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ ٱلۡبَلۡدَةِ﴾) من فرمان یافتهام که پروردگار این شهر را بپرستم. منظور شهر مکه است. (﴿ٱلَّذِي حَرَّمَهَا﴾) خداوندی که به مکه، حرمت؛ و به اهالی آن، نعمت بخشیده است. پس باید آنها در برابر این نعمت، شکر خدا را بهجای آورند. (﴿وَلَهُۥ كُلُّ شَيۡءٖ﴾) و همۀ آنچه در بالا و پایین است، از آنِ او و در اختیارِ اوست. این را بیان کرد تا گمان نرود که او فقط پروردگارِ خانۀ کعبه است. (﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾) و فرمان یافتهام تا از تسلیم شدگان باشم؛ یعنی شتابان به اسلام روی بیاورم. و پیامبر صلی الله علیه وسلم چنین کرد. پس او اولین شخص است که اسلام آورد و در برابر خداوند تسلیم شد، و فروتنیِ او در برابر خدا، از همۀ افرادِ این امت بیشتر است.
(92) (﴿وَأَنۡ أَتۡلُوَاْ ٱلۡقُرۡءَانَ﴾) و نیز فرمان یافتهام که قرآن را برایتان بخوانم تا به وسیلۀ آن هدایت شوید و به آن اقتدا کنید و کلمات و معانی آن را دریابید. این وظیفۀ من است و من آن را انجام دادهام. (﴿فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهۡتَدِي لِنَفۡسِهِۦ﴾) پس هرکس راهیاب شود، سود و نتیجۀ هدایت و راهیاب شدنش، به خودش برمیگردد. (﴿وَمَن ضَلَّ فَقُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ﴾) و هرکس گمراه گردد، بگو: من فقط از بیم دهندگانم و چیزی از هدایت در دست من نیست.
(93) (﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾) و بگو: ستایش، خدا را سزاست و همیشه و همه وقت، ستایش از آنِ اوست، همۀ خلایق او را ستایش میکنند، به خصوص بندگان برگزیدهاش. و شایسته است که حمد و ستایشی که آنها انجام میدهند، از خیر و ستایشی که دیگران برای پروردگار انجام میدهند، بیشتر باشد؛ چون مقامِ آنها بالاست و در نهایتِ نزدیکی به او قرار دارند و خیرات و خوبیهای فراوانی به آنان ارزانی کرده است. (﴿سَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ فَتَعۡرِفُونَهَا﴾) آیات خود را به شما نشان میدهد، به گونهای که آنها را خواهید شناخت؛ شناختی که شما را به حق و باطل راهنمایی مینماید. پس باید از آیاتِ خویش به شما نشان دهد تا به وسیلۀ آن، در تاریکیها راهیاب شوید. ﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ تا هرکس که هلاک میشود، از روی دلیل هلاک گردد؛ و هر کس که زنده میماند، از روی دلیل زنده بماند. (﴿وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾) بلکه به درستی میداند آنچه را از اعمال و احوال که شما بر آن هستید؛ و اندازۀ پاداش آن اعمال را میداند و در آینده میان شما حکم خواهد کرد، حکمی که بر آن ستایش میشود و برای شما ـ به هیچ وجهی ـ حجتی نخواهد بود. به فضل و یاری پروردگار متعال تفسیر سوره نمل به پایان رسید. از خداوند متعال میخواهیم که همیشه از الطاف بیکران و یاری مستمر خود ما را بهرهمند نماید، چرا که او بهترین بخشندگان و بهترین رحم کنندگان و اجابتکننده درخواست سائلان است. اوست که سختیها را آسان میکند، درهای برکات خود را میگشاید، لطف و بخشش او همیشه جاریست، قرآن را برای پندپذیران آسان نموده و برای کسانی که بدان روی آوردهاند راهها و درهایش را هموار و آسان میگرداند و سفره خیرات و برکات خود را برای متفکران پهن میکند و ستایش برای خداوند جهانیان است و سلام و درود خدا بر محمد و آل و اصحاب او باد. عبدالرحمان ناصر بن عبدالله سعدی در 22 رمضان سال 1343هـ آن را گردآوری نمود و به رشته تحریر درآورد. خداوند او و پدر و مادرش را بیامرزد.